- 2285
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 44 تا 49 سوره یوسف
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 44 تا 49 سوره یوسف
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت یوسف
- نسبت پر آبی نیل و بارش باران
- فرق تأویل و تعبیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و قال الملک انی اری سبع بقرات سمانٍ یأکلهن سبعٌ عجافٌ و سبعَ سنبلاتٍ خضرٍ و أخر یابساتٍ یا أیها المْلاء أفتونی فی رءْیای إن کنتم للرُّءیا تعبرون ٭ قالوا اضغاث أحلام و ما نحن بتأویل الأحلام بعالمین ٭ و قال الذی نجا منهما وادکر بعد أمةٍ أنا أنبئکم بتأویله فارسلون ٭ یوسف ایها الصدیق أفتنا فی سبع بقرات سمان یأکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و أخر یابسات لعلی أرجع الی الناس لعلهم یعلمون ٭ قال تزرعون سبع سنین دأبا فما حصدتم فذروه فی سنبله إلا قلیلا مما تاکلون ٭ ثم یاتی من بعد ذٰلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون٭ ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾
در جریان رویای پادشاه مصر وقتی اصل رؤیا را مطرح کرد و درباریان از تأویل و تعبیرش عاجز ماندند آن ساقی گفت من شما را از تأویل این باخبر میکنم یعنی از جریان یوسف(سلام الله علیه) باخبر بود که آن حضرت زنده است یک، و هنوز هم در زندان است دو با اینکه سالیان متمادی این صحنه گذشت چگونه کسی که چندین سال قبل در زندان بود و آزاد شد هماکنون میداند که آن زندانیِ چندین سال قبل زنده است نمرد و هنوز در زندان است ظاهراً این یک زندان عمومی نبود زندان خصوصی بود که درباریان متخلف یا متهم یا بیگناهی که آنها را میخواستند زندانی کنند در آن زندان خاص زندانی میکردند و ایشان چون در دربار کار میکرد ساقی دربار بود همین که از زندان آزاد شد به شغل قبلی برگشت کسانی که در زندان بودند اگر میمردند او میفهمید اگر آزاد میشدند هم او میفهمید وگرنه زندان عمومی که در یک گوشه شهر بزرگی مثل مصر باشد کسی از آن زندان آزاد شده باشد از کجا میداند که آن زندانی و همبند او که چندین سال قبل در زندان بود هماکنون در زندان است اینکه گفت: ﴿انا أنبئکم﴾ یعنی باخبر بود و سرّش هم ظاهرا همین سجنِ خاص بودنش است.
مطلب دیگر در تکرار این جمله است چون گاهی یک رقم کم و زیاد بشود مطلب عوض میشود آنقدر این جریان مهم است که هم قرآن کریم اصرار دارد بر حفظ این عدد هفت در سه مرحله و آن مرحله چهارم هم که محذوف است و هم آن ساقی این را حفظ کرده است اهمیت مطلب که مبادا چیزی کم بشود چیزی زیاد بشود چیزی مقدم بشود چیزی مؤخر بشود عین آن تعبیر ذکر شده است.
مطلب سوم اشکالی که بعضی از مستشرقین کردند که ﴿فیه یغاث الناس﴾ باران میآید غیثی میآید و مشکل خشکسالی و قحطی مصر برطرف میشود این درست نیست برای اینکه خشکسالی یا پرآبی مصر را آن رود نیل تأمین میکند نه باران بنابراین اگر آب نیل بالا بیاید خب برای همه در دسترس است تأمین میشود کشاورزیشان دامداریشان اگر فروکش کند مشکل است آنجا یک منطقه بارانخیز نیست که با باران تأمین بشود با نیل تامین میشود بنابراین اینکه قرآن دارد که ﴿فیه یغاث الناس﴾ غیث و بارانی میآید این یعنی چه؟ این اشکالی که بعضی از مستشرقین کردهاند پاسخی که دادند این است که درست است که خود مصر شاید اینقدر پرباران نباشد و کشاورزی و دامداریشان به باران وابسته نباشد به نیل وابسته است اما این نیل به وسیله آن سرزمین سودان و امثال سودان که باران تند میآید جزر و مد پیدا میکند فراوانی آب هم از بارانهایی است که در کوههای بلاد سودان میآید اگر آنجا باران شدید و فراوانی آمد خب اینجا یک فیضانی دارد یک مدی دارد اگر نشد ندارد درست است در خود مصر آنچنان منطقهای نیست که باران تعیینکننده باشد اما سرچشمههای اصلی این رود نیل را همان باران تأمین میکند این یکی گذشته از اینکه ﴿یغاث﴾ شاید از غیث به معنای نفت و گیاه باشد نه به معنی مطر آیه که ندارد که با باران میآید که صریح نیست ما استظهار کردیم گفتیم با باران اگر بر فرض آنجا بارانی نباشد باز غیث سر جایش محفوظ است غیث یعنی گیاه یعنی کشاورزی ولو از راه مد نیل و فیضان رود نیل تأمین شده باشد آیه صریح در مطر نیست.
مطلب دیگر آنکه این ﴿و فیه یعصرون﴾ این عصر هم مربوط به آبمیوه است که نظیر او که گفت: ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ و هم عصر این انعام و دامهاست که شیردهاند وقتی بخواهند بدوشند خب با عصر با فشار پستان شیر را میدوشند دیگر هم فشار میوه درست است نظیر ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ و هم فشار پستان گوسفند و گاو و شتر درست است هم کشاورزی تأمین میشود و هم دامداری مطلب مهم آن است که در تفسیر بیضاوی سخنی است که مورد قبول صاحب تفسیر المنار هم است که در خلال بحثها آن هم اشاره شد و آن این است که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) حکم آن هفت سال اول را بیان کرد حکم هفت سال دوم را بیان کرد حکم آن سال پانزدهم را هم دارد بیان میکند این حکم سال پانزدهم که در رؤیا نبود فقط دو تا هفت سال بود یعنی هفت گاو چاق بود که هفت گاو لاغر آنها را میخورد هفت خوشه سبز بود که هفت خوشه خشک هم در کنار اوست همین میشود چهارده تا حکم سال پانزدهم را وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) از کجا گرفته در تفسیر بیضاوی هست در تفسیر المنار هست به ذهن غالب ماها هم همین میآید که وجود مبارک یوسف آن را از راه وحی گرفته از راه الهام گرفته چون مربوط به تعبیر نبود سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اینجا آن بیان، اینجاهاست که المیزان خودش را نشان میدهد میفرمایند: غالب اینها بر اساس مساهله و مسامحه تفسیر کردند براساس تسامح و تساهل اینها آمدند خواب را تعبیر کردند خیال کردند که وجود مبارک یوسف خواب را تعبیر کرده غالب مفسران خیال میکنند این یک خوابی بود که باید تعبیر میشد آنها تعبیرش بلد نبودند وجود مبارک یوسف تأویل کرده میفرماید: از آن قبیل نیست بیان ذلک این است که خوابهایی که در قرآن کریم نقل شده است دو گونه است یک وقت یک حادثهای اتفاق افتاده یا میخواهد اتفاق بیفتد انسان در عالم رؤیا میبیند این تکلیفی او را همراهی نمیکند دستوری او را همراهی نمیکند یک چیزی است که باید اتفاق بیفتد و میافتد نظیر آنچه که خود یوسف(سلام الله علیه) در نوجوانی دید ﴿انی رأیت احد عشر کوکباً والشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین﴾ این یک رؤیاست و دست کسی هم نیست مأموریتی هم به همراه ندارد یک چیزی را در عالم رؤیا دیده بعد هم بعد از چند سال اتفاق افتاده ﴿و خرّوا له سجداً﴾ آنگاه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یا ابت هذا تأویل رءْیای من قبل﴾ آن خوابی که من دیدم تأویلش این است این یک قسم این یک رؤیاست آن هم تأویل تعبیر از همین نمونه خوابهایی است که زندانیهای همبند حضرت یوسف(سلام الله علیه) دیدند که یکی گفت: ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ دیگری گفت: ﴿انی أرانی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه﴾ یک خوابی است از یک واقعیتی که اتفاق افتاده است او متمثل شده است در عالم رؤیا به صورتی و اینها خواب را دیدند تکلیفی دستوری حکمی اینها را همراهی نمیکند اینها هم نقشی ندارند در تحقق یا عدم تحقق آن حادثه تلخ یا شیرینی که بعد اتفاق میافتد وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) هم برای آنها تعبیر کرد که چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد چه بخواهید چه نخواهید حکم این است این یک سلسله رؤیاست یک سلسله رؤیاست که در حقیقت خبر است به داعی انشا همانطوری که در بیداری گاهی جمله خبریه به داعی انشا القا میشود «تذهب» یعنی «اذهب» «یعید صلاته» یعنی «فالیعد» «تعید صلاتک» یعنی «اعد» گاهی هم در عالم رؤیا یک سلسله گزارههایی که پیام انشایی دارد به صورت خبر و گزارش ارائه میشود مثل آنچه که وجود مبارک ابراهیم دید ﴿انی أری فی المنام أنی أذبحک﴾ یعنی «اذبح ولدک» این فرمان است که به صورت ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ درآمده است خب وگرنه ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ کجا از آن امر درمیآید؟ من میبینم که دارم تو را ذبح میکنم از آن دستور درمیآید؟ یا این رؤیا از سنخ رؤیای ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ نیست؟ این «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» است این رؤیا کدام رؤیاست آن رؤیا کدام رؤیاست خب آن خودش وجود مبارک حضرت ابراهیم میداند که این خبر است به داعیه انشا القا شده یعنی «یا ابراهیم اذبح ولدک» وگرنه صرف خواب آن هم مأموریت سنگین وجود مبارک اسماعیل گفت بله تو مأموری ﴿افعل ما تؤمر ستجدنی انشاءالله من الصابرین﴾ این امر است که به صورت جمله خبریه در عالم رؤیا به او گزارش داده شده است آنجا که لفظ نبود که آنجا خود فعل را دید این ﴿انی اری﴾ لفظ است جمله خبریه است یعنی «انی امرت بان اذبحک» همین با ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ خیلی فرق دارد ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ یک فعل است یک گزاره است اما ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ این خبر است به داعی انشا یعنی در آن عالم رؤیا این عمل را به ما نشان دادند که باید اینطور بکنی پس یک رؤیایی است دستور در آن هست امر در آن هست ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) طبق تحقیق سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که فهمید این، چون سلطان این خواب را میبیند مسئول تأمین ارزاق یک ملت این خواب را میبیند اگر یک روستایی یا یک شهروند عادی چنین خوابی را ببیند در حد گزاره خبری است اما وقتی مسئولی مثل مَلِک این خواب را ببیند ﴿انی اری سبع بقراتٍ﴾ نظیر ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ است یعنی مأمورم لذا وجود مبارک یوسف خواب را تعبیر نکرد بخشنامه داد نگفت هفت سال پرنعمت است هفت سال خشکی است که بشود تعبیر رؤیا فرمود: هفت سال اینچنین بکنید در آن هفت سال بعد هم اینچنین بکنید این امر است این از سنخ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» است دستور داد اینچنین بکنید اگر یک روستایی یا یک شهروند عادی این خواب را میدید معنایش این بود که مثلاً هفت سال اول در اثر بارش فراوان نعمت فراوان است هفت سال دوم در اثر خشکسالی فقر و فلاکت و قحطی میرسد همین اما چه بکنیم وجود مبارک یوسف فرمود: این خواب ﴿انی اری سبع بقراتٍ﴾ از سنخ ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ نیست از سنخ ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ است لذا فرمود: فوراً اقدام بکنید پشت سر هم هر جا ممکن است بدون معطلی هفت سال کشاورزی قوی پیدا میکنید و مصرف نکنید ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾ مقدار کمی که آذوقه روزانهتان باشد بقیه را ذخیره کنید در سیلوها و آنهایی که مناسب آن روز بود هفت سال بعدی که میآید این هفت سال بعدی آنچه را که قبلاً ذخیره کردید عادلانه بین مردم تقسیم بکنید که مشکل مردم هم حل بشود و آنچه را هم که در سیلوها یا انبارها ذخیره کردید در هفت سال دوم که مصرف میکنید همهاش را مصرف نکنید یک مقدار کمی نگه بدارید برای احتیاط و برای بذر سال پانزدهم سال پانزدهم دیگر تکلیف ندارید برای اینکه مردم راحتاند تعبیر سیّدنا الاستاد این است که کل این سیاق را شما بنگرید میبینید صدر و ساقهاش کاملاً باهم فرق دارد آنجا که دستور است خطاب است و امر برای آن چهارده سال، آنجا که سخن از سال پانزدهم است میفرمایند: دیگر احتیاج به وحی ندارد این را از خود خواب میفهمند که سال پانزدهم سال قحطی نیست سال پربرکت هم نیست سال عادی است شما که مسئول تأمین ارزاق مردمید شما یعنی دولتمردان مأموریتی ندارید برای اینکه وضع توده مردم عادی است دیگر پس هفت سال را چون شما مسئولید باید این کار را انجام بدهید ﴿تزرعون﴾ یعنی ازرعوا این رفته گفته ﴿یوسف ایها الصدیق افتنا ... لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون﴾ فرمود به آنها بگو: ﴿تزرعون﴾ یعنی ازرعوا برای اینکه شما مسئول تأمین ارزاق مردمید اما سال پانزدهم یک سال عادی است همه به کشاورزیشان میرسند به دامداریشان میرسند ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عامٌ فیه﴾ که ﴿یغاث الناس﴾ نه تغاثون ﴿و فیه یعصرون﴾ نه تعصرون شما دیگر مسئولیتی ندارید خب استفادهکردنِ اینکه این ﴿انی اری سبع بقرات سمان﴾ از سنخ ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ نیست از سنخ ﴿انی أریٰ فی المنام أنی أذبحک﴾ است از امر درمیآید حالا بنگرید میفرماید: قبلاً آنها به این صورت بیان کردند در آیه 36 همین سورهٴ مبارکه این بود که آن دو نفر زندانی یکیشان گفت: ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ خب این یک رؤیاست یک گزاره است دستوری هم حضرت به او نداد فرمود: تو آزاد میشوی این تعبیر رؤیاست چه بکن چه نکن در آن نیست آن یکی هم گفت: ﴿انی أرانی أحمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه﴾ این را هم فرمود: تو اعدام میشوی اما اینجا که ﴿قال الملک انی اری سبع بقرات سمان﴾ وقتی مسئول اقتصاد یک ملت یک خوابی میبیند این امری است که آن خواب را همراهی میکند بر خلاف اینکه یک شهروند خواب ببیند لذا وجود مبارک یوسف دستور داد فرمود: هفت سال اول را به خوبی کشاورزی میکنید ﴿قال تزرعون سبع سنین دأبا﴾ خب آنطوری که خواب آن دو زندانی را تعبیر کرد آنطور که این خواب را تعبیر نکرد که، خواب زندانی را به این صورت تعبیر کرد فرمود: ﴿یا صاحبی السجن أمّا أحدکما فیسقی ربه خمرا﴾ آن کسی که رویایش این بود ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ او آزاد میشود به شغل قبلیاش برمیگردد ﴿و أما الآخر فیصلب﴾ او اعدام میشود مصلوب میشود به دار میآویزند ﴿فتأکل الطیر من راسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ دیگر دستوری در کار نیست اما اینجا نفرمود هفت سال پرنعمت است هفت سال خشکسالی فرمود: این هفت سال پرنعمت است به این فکر باشید که هفت سال خشکسالی هم در پیش است این هفت سال پرنعمت تمام سعی و کوششتان این باشد که کشاورزی و دامداریتان را تقویت کنید و تمام هَمّتان این باشد که اینها را ذخیره کنید و چیزی مصرف نکنید ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾ این دو سه کار را گفته هفت سال بعد که میآید آنها را هم یکسره مصرف نکنید توزیع عادلانه کنید که به همه برسد هفت سال خشکسالی را با آن ذخیره هفت سال قبلی تأمین بکنید این چهارده سال که گذشت دیگر مسئولیتی ندارید امر عادی میشود نه اینکه فراوانی میگیرد نه کشاورزیشان هم تأمین میشود دامداریشان هم تأمین میشود دیگر عادی میشود دیگر شما مسئولیت جدیدی ندارید خب
پرسش ... پاسخ: بله دیگر آن هم فرمود که آن هم باید تدبیر کنید عادلانه توزیع کنید لذا خودش، این کار از دیگران ساخته نبود دیگر وقتی این رؤیا با این تدبیر به اطلاع مَلِک مصر رسید پادشاه مصر به همین ساقی و دیگران گفت: شما او را بیاورید من با او گفتگو کنم ﴿قال الملک ائتونی به استخلصه لنفسی﴾ وقتی که آمد با او مذاکره کرد آخر تو این حرفها را از کجا میگویی ﴿فلما کلَّمه﴾ وجود مبارک یوسف قبل از اینکه آزاد بشود گفت بروید بپرسید آخر گناه من چه بود ﴿ما بال النسوة اللاتی قطعن أیدیهن إنّ ربّی بکیدهن﴾ و امثال ذلک اما وقتی به دربار مصر آمد در مسائل اقتصادی سخن گفت، گفت: راز و رمزش این است ﴿فلما کلّمه﴾ در این زمینه بعد ملک مصر فهمید که نه این حسابشده سخن میگوید ﴿قال انک الیوم لدینا مکینٌ امین﴾ بعد گفت این کشور بحرانی یا در آستانه بحران چهاردهساله را به من بسپار خب وقتی اقتصاد نباشد امنیت هم نیست سیاست هم نیست فرهنگ هم نیست این بیان هم قبلاً شاید به عرضتان رسید مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) نقل میکند مرحوم کلینی این را نقل میکند در فروع کافی البته نه در اصول، دارد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) به خدای سبحان عرض کرد دعا کرد: «اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بین الخبز فلولا الخبز ماصمنا ولاصلّینا ولاٰ أدینا فرائض ربنا» عرض کرد خدایا نان ما را پربرکت قرار بده منظور از نان یعنی اقتصاد وقتی بگویند نان مردم خوب است یعنی اقتصاد مردم خوب است به همان دلیل که میگویند مال مردم را خورد یعنی در مال مردم تصرف کرد ﴿لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل﴾ فرش غصبی را هم میگیرد در حالی که فرش غصبی خوراکی نیست زمین غصبی خانه غصبی اتومبیل غصبی اینکه بگوییم مال مردم را خورد یعنی برخورد غاصبانه کرد وگرنه اتومبیل که خوراکی نیست چون خوردن مهمترین کار اقتصادی برای انسان است بدون آن زنده نیست میگوییم مال مردم را خورد مال مردم را نخورید از او هم به نان تعبیر میشود در آن نیایش وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) به ذات اقدس الهی عرض کرد: خدایا نان مردم را پربرکت قرار بده برای اینکه ملت بینان دینداری او مشکل است شما در بین میلیونها نفر چهار نفر مثل اباذر و سلمان پیدا میکنید وگرنه توده مردم مشکل اقتصادی آنها را از پا درمیآورد دیگر «اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بین الخبز فلو لا الخبز ماصمنا ولا صلینا و لاٰ أدینا فرائض ربنا» با اینکه خود حضرت امتحان داد سه سال آن گرفتاری و گرسنگی را در دره ابیطالب تحمل کرد برای اینها فرقی نداشت آنها هم که داشتند نظیر ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا﴾ به دیگری میدادند همین اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) اینها را یعنی آن افطاریه خود را به کافر دادند و خودشان گرسنه ماندند دیگر این اسیر در مدینه خب ظاهراً کافر بود دیگر وگرنه مسلمان که در مدینه اسیر نبود که جنگهایی که اینها با کفار و مشرکین میکردند طرفین اسیر میدادند اسرای مسلمانها در اختیار مشرکین بودند اسرای مشرکین در اختیار مسلمانها بودند این کسی که اسیر بود در مدینه ممکن است اسلام آورده باشد ولی استصحاب کفر او که حاکم است ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا﴾ این اسیر همان کافر بود دیگر خب چه کسی؟ همینها، آن هم افطاریه پس اینها امتحانشان را دادند یعنی کسی روزه بگیرد آن هم طعام حسنین و وجود مبارک حضرت امیر و وجود مبارک زهرا(سلام الله علیهم اجمعین) را این را بدهند به یک کافر پس اینها امتحاندادهاند اینها برای خودشان نمیگویند «فلولا الخبز ماصمنا ولاصلینا لما صلینا و لما صمنا» توده مردم اینطورند خب گرانی اینها را از پا درمیآورد دیگر قبلاً هم این اشاره شد که فقیر را که فقیر میگویند نه چون مالش خوب نیست مال ندارد آن که مال ندارد به او میگویند فاقد، فاقد مال است فقیر به معنای ندار نیست فقیر به کسی میگویند که ستون فقراتش شکسته است کسی که مشکل مالی دارد مثل کسی است که ستون فقراتش شکسته قدرت قیام ندارد لذا به او میگویند فقیر وگرنه فقیر لغتاً به معنای گدا نیست خب اگر کسی اقتصاد، به همان دلیلی که در سورهٴ مبارکهٴ نساء فرمود: ﴿و لا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما﴾ قیام یک ملت ایستادگی یک ملت براساس اقتصاد آن ملت است لذا اگر این مال را نداشت مثل اینکه ستون فقراتش شکسته است و زمینگیر است به او میگویند فقیر [فرمایش] وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) [وصف] حال توده مردم است این وصف است نه دستور نه یعنی اینطور باشید مردم اینطورند دیگر خب تا چه وقت مقاومت بکنند؟ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) گفت: چنین خطری در پیش است شما میخواهید به چه کسی بسپارید ﴿اجعلنی علیٰ خزائن الأرض إنی حفیظ علیم﴾ آنوقت جمال یوسف اینجا ظاهر میشود بعد وقتی ﴿فلما کلمه﴾ با او گفتگو کرد که این حرفها را از کجا میگویی چطور میگویی گاهی خدای سبحان ممکن است حجت بالغهاش را به یک کافر بدهد برای اینکه حجتش را تمام بکند رؤیای خوب نصیب همه میشود چه کافر چه غیر کافر برای یک مؤمن مزید لطف است برای کافر مزید حجت است اینچنین نیست که اگر کسی کافر شد خواب خوب نمیبیند کافر شد هم خواب خوب میبیند «لاتمام الحجة» ﴿معذرةً إلیٰ ربکم﴾ ، ﴿لیهلک من هلک عنْ بینة و یحییٰ من حی عن بینة﴾ و مانند آن بله حالا اگر کسی کافر بود بتواند به اسرار عالم پی ببرد آن راه ندارد اما برای اتمام حجت خودش گاهی ممکن است ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم﴾ شامل حالش بشود یک سلسله آیات عمومی است که ﴿و فی الأرض آیاتٌ للموقنین ٭ و فی انفسکم أفلا تبصرون﴾ یک سلسله آیات ارائهای است این آیات ارائهای یا مزید نعمت است یا اتمام حجت به کافر هم گاهی اتمام حجت بکند آیات خودش را نشان میدهد بعد از اینکه وجود مبارک یوسف آمد از زندان آزاد شد و با مَلِک گفتگو کرد و او فهمید که علماً و عملاً شایسته است گفت: ﴿انک الیوم لدینا مکینٌ امین﴾ این ﴿فلما کلمه﴾ راجع به کشورداری و مسائل اقتصادی است آن مسئله اینکه ﴿ما بال النسوة اللاّتی قطعن ایدیهن﴾ آن را در زندان بود فرمود، فرمود: برو بپرس که گناه من چه بود آخر بنابراین این از «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» است البته این هم به الهام الهی میتواند باشد به وحی الهی میتواند باشد ولی این چیزی نیست که جزء اِخبار غیب باشد آنکه اِخبار غیب است نظیر اینکه در هنگام [به] چاهانداختن ذات اقدس الهی به یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿و أوحینا الیه لتنبئنهّم بأمْرهم هذا﴾ بله این وحی است فرمود: تو زنده میمانی سالم میمانی و زنده میمانی اینها هم زنده هستند سالیان میگذرد بعد همین جریان را یک روزی تو برای اینها بازگو میکنی که یادتان هست که مرا به چاه انداختید این میشود وحی حالا بعد از گذشت چندین سال وجود مبارک یوسف وقتی به آن مقام رسید و آنها از کنعان آمدند فرمود: شما یک برادری داشتید او را به چاه انداختید یادتان هست گفتند ﴿أإنک لأنت یوسف قال أنا یوسف و هذا أخی﴾ این میشود وحی اما این میتواند از سنخ وحی و الهام باشد میتواند از سنخ «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» باشد همانطوری که وجود مبارک ابراهیم از ﴿انی اری فی المنام انی أذبحک﴾ فهمید که امر است نه گزاره خبری وجود مبارک یوسف هم فهمید این ﴿انی اری سبع بقرات﴾ امر است نه گزاره خبری آنجا که گزاره خبری است برای خواب خودش است که ﴿انی رأیت احد عشر کوکبا﴾ یک، گزاره خواب آنهاست که گفتند: ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ دو، اما این امر است به دلیل اینکه کلاً بخشنامه صادر کرده نه اینچنین میشود بلکه شما اینچنین بکنید
پرسش ... پاسخ: برای خود حضرت یوسف(سلام الله علیه) که گزاره خبری بود مأموریتی در آن نبود ﴿انی رأیت احد عشر کوکبا﴾ اما خواب آن ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ هم یک گزاره خبری بود مأموریتی در آن نبود کاری هم حضرت به آنها دستور نداد ارجاع نکرد اما خواب حضرت ابراهیم یک امر انشایی است ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ دیگر اسماعیل(سلام الله علیه) نگفت خب حالا خواب دیدی کسی نگفت بکن که خواب دیدی نه اینکه خواب حجت نیست یک وقت است حالا بر فرض خواب حجت، اما خواب حجت به تو گفتند بکن یا تو خواب دیدی داری میکنی اگر خواب دیدی که به تو گفتند بکن بله ﴿افعل ما تؤمر﴾ اما خواب دیدی که داری میکنی حالا از کجا واجب باشد این را دیگر نگفت که او فهمید که این یک خبری است به داعیه انشا القا شده اینجا هم وجود مبارک یوسف میگوید که این ﴿انی اری سبع بقرات﴾ از سنخ ﴿انی اریٰ فی المنام انی اذبحک﴾ است یک خبری است که به داعیه انشا القا شده لذا فرمود: ﴿تزرعون﴾ و مانند آن
پرسش ... پاسخ: تعبیرکردنها، اگر خود مؤمن هم «اتقوا فراسة المومن» او هم شمّی از این فیض داشته باشد ممکن است خودش هم بفهمد که دستور به او دادند راهنمایی کردند او را ممکن است بفهمد
در تفسیر کشفالاسرار و امثال اینها یک مقدار اخباری ضمیمه این تفسیرها شده در تفسیر کشفالاسرار هست که همانطوری که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را خوردند هفت خوشه خشک هم آن هفت خوشه سبز را زرد کردند خشکاندند خب این البته باید از خبر معتبری روایت معتبری استفاده بشود وگرنه از خود آیه استفاده نمیشود ﴿قال تزرعون﴾
پرسش: استفاده میشود ... نیاورد که هفت گاو لاغر چاق را میخورند هفت خوشه خشک هم خوشه سبز را از بین میبرند دیگر؟ پاسخ: ندارد که از بین میبرد
پرسش: خب قرینه به دست میآید؟ پاسخ: بله یعنی آن را که خود حضرت فرمود: این هفت خوشهای که شما دارید چون خشکسالی است آنچه را که شما ذخیره کردید همه را مصرف میکند که این قبلاً هم گذشت که نفرمود در هفت سال دوم شما هر چه را ذخیره کردید مصرف میکنید میخورید بلکه فرمود: در هفت سال دوم هر چه را شما پیشکش این مهاجمان میکنید آنها مصرف میکنند ﴿یاکلن ما قدمتم لهن﴾ مثل یک مهاجمی که میخواهد آدم را بگیرد آدم یک تکه گوشت یا نان پیش او پرت میکند که از او محفوظ باشد فرمود: هر چه را که شما به او بدهید این میخورد نه شما در هفت سال بعدی هر چه ذخیره کردید میخورید خب این را از همان ﴿سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف﴾ میشود استفاده کرد اما حالا این هفت خوشه زرد آن هفت خوشه سبز را هم خوشه زرد میکند از کجا آنها که سر جایشان محفوظاند اینها را البته باید از اخبار استفاده کرد اگر روایت معتبر باشد که خب میشود استفاده کرد چند چیز را وجود مبارک یوسف استثنا کرده یکی اینکه فرمود: ﴿فذروه فی سنبله الا قلیلا مما تاکلون﴾ این را هم براساس «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» فرمود: این را به مقدار کم مصرف کنید بقیه قسمت مهم را ذخیره کنید بماند و در همان غلافش بگذارید که بتواند بماند به خرمن نبرید ﴿ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون﴾ یعنی یک مقدار را شما باز در انبارهایتان ذخیره میکنید احتیاطاً برای بذر سال پانزدهم این را دستوری بود که به دولتمردان مصر داد بعد فرمود: سال پانزدهم سال عادی است دیگر اینچنین نیست که شما برای سال پانزدهم هم احساس خطر بکنید و باز هم قحطی در پیش باشد نه سال پانزدهم دیگر سال عادی است ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عامٌ﴾ کلاً حالا لحن حرف برگشت دیگر به فعل مغایب تعبیر شده است ﴿فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾ در آنجا در آن هفت سال قبلی در آن تعبیراتی که دارد همهاش خطاب است فرمود: ﴿تزرعون﴾، ﴿فما حصدتم﴾، ﴿فذروه﴾، ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾، ﴿ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون﴾ همهاش خطاب است درباره سال پانزدهم کلاً لحن آیه برگشت شده مغایب فرمود: در سال پانزدهم مردم دیگر راحتاند نه حالا پربار میشود مردم هم غیثشان تأمین میشود هم کشاورزیشان حالا یا غیث باران است یا غیث گیاه است بالأخره کشاورزیشان تأمین میشود و هم دامداری آنها برای اینکه اینها در اثر داشتن دامداری خوب گوسفندهایشان گاوهایشان شترهایشان شیر میدهد و اینها عصر میکنند فشار میدهند پستان آنها را و شیرهایشان را میگیرند هم لبنیاتشان تأمین است هم آن غیث و باران و گیاهشان تأمین است و این دو عامل وقتی تأمین باشد دیگر مشکل اقتصادی ندارند ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾ اگر هم این ﴿یغاث﴾ از غوث باشد یعنی نصرت یعنی در آن سال پانزدهم مردم منصورند دیگر شما مأموریتی ندارید.
«و الحمد لله رب العالمین»
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف (ع) در زندان و معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت یوسف
- نسبت پر آبی نیل و بارش باران
- فرق تأویل و تعبیر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و قال الملک انی اری سبع بقرات سمانٍ یأکلهن سبعٌ عجافٌ و سبعَ سنبلاتٍ خضرٍ و أخر یابساتٍ یا أیها المْلاء أفتونی فی رءْیای إن کنتم للرُّءیا تعبرون ٭ قالوا اضغاث أحلام و ما نحن بتأویل الأحلام بعالمین ٭ و قال الذی نجا منهما وادکر بعد أمةٍ أنا أنبئکم بتأویله فارسلون ٭ یوسف ایها الصدیق أفتنا فی سبع بقرات سمان یأکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و أخر یابسات لعلی أرجع الی الناس لعلهم یعلمون ٭ قال تزرعون سبع سنین دأبا فما حصدتم فذروه فی سنبله إلا قلیلا مما تاکلون ٭ ثم یاتی من بعد ذٰلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون٭ ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾
در جریان رویای پادشاه مصر وقتی اصل رؤیا را مطرح کرد و درباریان از تأویل و تعبیرش عاجز ماندند آن ساقی گفت من شما را از تأویل این باخبر میکنم یعنی از جریان یوسف(سلام الله علیه) باخبر بود که آن حضرت زنده است یک، و هنوز هم در زندان است دو با اینکه سالیان متمادی این صحنه گذشت چگونه کسی که چندین سال قبل در زندان بود و آزاد شد هماکنون میداند که آن زندانیِ چندین سال قبل زنده است نمرد و هنوز در زندان است ظاهراً این یک زندان عمومی نبود زندان خصوصی بود که درباریان متخلف یا متهم یا بیگناهی که آنها را میخواستند زندانی کنند در آن زندان خاص زندانی میکردند و ایشان چون در دربار کار میکرد ساقی دربار بود همین که از زندان آزاد شد به شغل قبلی برگشت کسانی که در زندان بودند اگر میمردند او میفهمید اگر آزاد میشدند هم او میفهمید وگرنه زندان عمومی که در یک گوشه شهر بزرگی مثل مصر باشد کسی از آن زندان آزاد شده باشد از کجا میداند که آن زندانی و همبند او که چندین سال قبل در زندان بود هماکنون در زندان است اینکه گفت: ﴿انا أنبئکم﴾ یعنی باخبر بود و سرّش هم ظاهرا همین سجنِ خاص بودنش است.
مطلب دیگر در تکرار این جمله است چون گاهی یک رقم کم و زیاد بشود مطلب عوض میشود آنقدر این جریان مهم است که هم قرآن کریم اصرار دارد بر حفظ این عدد هفت در سه مرحله و آن مرحله چهارم هم که محذوف است و هم آن ساقی این را حفظ کرده است اهمیت مطلب که مبادا چیزی کم بشود چیزی زیاد بشود چیزی مقدم بشود چیزی مؤخر بشود عین آن تعبیر ذکر شده است.
مطلب سوم اشکالی که بعضی از مستشرقین کردند که ﴿فیه یغاث الناس﴾ باران میآید غیثی میآید و مشکل خشکسالی و قحطی مصر برطرف میشود این درست نیست برای اینکه خشکسالی یا پرآبی مصر را آن رود نیل تأمین میکند نه باران بنابراین اگر آب نیل بالا بیاید خب برای همه در دسترس است تأمین میشود کشاورزیشان دامداریشان اگر فروکش کند مشکل است آنجا یک منطقه بارانخیز نیست که با باران تأمین بشود با نیل تامین میشود بنابراین اینکه قرآن دارد که ﴿فیه یغاث الناس﴾ غیث و بارانی میآید این یعنی چه؟ این اشکالی که بعضی از مستشرقین کردهاند پاسخی که دادند این است که درست است که خود مصر شاید اینقدر پرباران نباشد و کشاورزی و دامداریشان به باران وابسته نباشد به نیل وابسته است اما این نیل به وسیله آن سرزمین سودان و امثال سودان که باران تند میآید جزر و مد پیدا میکند فراوانی آب هم از بارانهایی است که در کوههای بلاد سودان میآید اگر آنجا باران شدید و فراوانی آمد خب اینجا یک فیضانی دارد یک مدی دارد اگر نشد ندارد درست است در خود مصر آنچنان منطقهای نیست که باران تعیینکننده باشد اما سرچشمههای اصلی این رود نیل را همان باران تأمین میکند این یکی گذشته از اینکه ﴿یغاث﴾ شاید از غیث به معنای نفت و گیاه باشد نه به معنی مطر آیه که ندارد که با باران میآید که صریح نیست ما استظهار کردیم گفتیم با باران اگر بر فرض آنجا بارانی نباشد باز غیث سر جایش محفوظ است غیث یعنی گیاه یعنی کشاورزی ولو از راه مد نیل و فیضان رود نیل تأمین شده باشد آیه صریح در مطر نیست.
مطلب دیگر آنکه این ﴿و فیه یعصرون﴾ این عصر هم مربوط به آبمیوه است که نظیر او که گفت: ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ و هم عصر این انعام و دامهاست که شیردهاند وقتی بخواهند بدوشند خب با عصر با فشار پستان شیر را میدوشند دیگر هم فشار میوه درست است نظیر ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ و هم فشار پستان گوسفند و گاو و شتر درست است هم کشاورزی تأمین میشود و هم دامداری مطلب مهم آن است که در تفسیر بیضاوی سخنی است که مورد قبول صاحب تفسیر المنار هم است که در خلال بحثها آن هم اشاره شد و آن این است که وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) حکم آن هفت سال اول را بیان کرد حکم هفت سال دوم را بیان کرد حکم آن سال پانزدهم را هم دارد بیان میکند این حکم سال پانزدهم که در رؤیا نبود فقط دو تا هفت سال بود یعنی هفت گاو چاق بود که هفت گاو لاغر آنها را میخورد هفت خوشه سبز بود که هفت خوشه خشک هم در کنار اوست همین میشود چهارده تا حکم سال پانزدهم را وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) از کجا گرفته در تفسیر بیضاوی هست در تفسیر المنار هست به ذهن غالب ماها هم همین میآید که وجود مبارک یوسف آن را از راه وحی گرفته از راه الهام گرفته چون مربوط به تعبیر نبود سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اینجا آن بیان، اینجاهاست که المیزان خودش را نشان میدهد میفرمایند: غالب اینها بر اساس مساهله و مسامحه تفسیر کردند براساس تسامح و تساهل اینها آمدند خواب را تعبیر کردند خیال کردند که وجود مبارک یوسف خواب را تعبیر کرده غالب مفسران خیال میکنند این یک خوابی بود که باید تعبیر میشد آنها تعبیرش بلد نبودند وجود مبارک یوسف تأویل کرده میفرماید: از آن قبیل نیست بیان ذلک این است که خوابهایی که در قرآن کریم نقل شده است دو گونه است یک وقت یک حادثهای اتفاق افتاده یا میخواهد اتفاق بیفتد انسان در عالم رؤیا میبیند این تکلیفی او را همراهی نمیکند دستوری او را همراهی نمیکند یک چیزی است که باید اتفاق بیفتد و میافتد نظیر آنچه که خود یوسف(سلام الله علیه) در نوجوانی دید ﴿انی رأیت احد عشر کوکباً والشمس والقمر رأیتهم لی ساجدین﴾ این یک رؤیاست و دست کسی هم نیست مأموریتی هم به همراه ندارد یک چیزی را در عالم رؤیا دیده بعد هم بعد از چند سال اتفاق افتاده ﴿و خرّوا له سجداً﴾ آنگاه وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿یا ابت هذا تأویل رءْیای من قبل﴾ آن خوابی که من دیدم تأویلش این است این یک قسم این یک رؤیاست آن هم تأویل تعبیر از همین نمونه خوابهایی است که زندانیهای همبند حضرت یوسف(سلام الله علیه) دیدند که یکی گفت: ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ دیگری گفت: ﴿انی أرانی احمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه﴾ یک خوابی است از یک واقعیتی که اتفاق افتاده است او متمثل شده است در عالم رؤیا به صورتی و اینها خواب را دیدند تکلیفی دستوری حکمی اینها را همراهی نمیکند اینها هم نقشی ندارند در تحقق یا عدم تحقق آن حادثه تلخ یا شیرینی که بعد اتفاق میافتد وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) هم برای آنها تعبیر کرد که چنین چیزی اتفاق خواهد افتاد چه بخواهید چه نخواهید حکم این است این یک سلسله رؤیاست یک سلسله رؤیاست که در حقیقت خبر است به داعی انشا همانطوری که در بیداری گاهی جمله خبریه به داعی انشا القا میشود «تذهب» یعنی «اذهب» «یعید صلاته» یعنی «فالیعد» «تعید صلاتک» یعنی «اعد» گاهی هم در عالم رؤیا یک سلسله گزارههایی که پیام انشایی دارد به صورت خبر و گزارش ارائه میشود مثل آنچه که وجود مبارک ابراهیم دید ﴿انی أری فی المنام أنی أذبحک﴾ یعنی «اذبح ولدک» این فرمان است که به صورت ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ درآمده است خب وگرنه ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ کجا از آن امر درمیآید؟ من میبینم که دارم تو را ذبح میکنم از آن دستور درمیآید؟ یا این رؤیا از سنخ رؤیای ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ نیست؟ این «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» است این رؤیا کدام رؤیاست آن رؤیا کدام رؤیاست خب آن خودش وجود مبارک حضرت ابراهیم میداند که این خبر است به داعیه انشا القا شده یعنی «یا ابراهیم اذبح ولدک» وگرنه صرف خواب آن هم مأموریت سنگین وجود مبارک اسماعیل گفت بله تو مأموری ﴿افعل ما تؤمر ستجدنی انشاءالله من الصابرین﴾ این امر است که به صورت جمله خبریه در عالم رؤیا به او گزارش داده شده است آنجا که لفظ نبود که آنجا خود فعل را دید این ﴿انی اری﴾ لفظ است جمله خبریه است یعنی «انی امرت بان اذبحک» همین با ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ خیلی فرق دارد ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ یک فعل است یک گزاره است اما ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ این خبر است به داعی انشا یعنی در آن عالم رؤیا این عمل را به ما نشان دادند که باید اینطور بکنی پس یک رؤیایی است دستور در آن هست امر در آن هست ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) طبق تحقیق سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) این است که فهمید این، چون سلطان این خواب را میبیند مسئول تأمین ارزاق یک ملت این خواب را میبیند اگر یک روستایی یا یک شهروند عادی چنین خوابی را ببیند در حد گزاره خبری است اما وقتی مسئولی مثل مَلِک این خواب را ببیند ﴿انی اری سبع بقراتٍ﴾ نظیر ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ است یعنی مأمورم لذا وجود مبارک یوسف خواب را تعبیر نکرد بخشنامه داد نگفت هفت سال پرنعمت است هفت سال خشکی است که بشود تعبیر رؤیا فرمود: هفت سال اینچنین بکنید در آن هفت سال بعد هم اینچنین بکنید این امر است این از سنخ «اتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» است دستور داد اینچنین بکنید اگر یک روستایی یا یک شهروند عادی این خواب را میدید معنایش این بود که مثلاً هفت سال اول در اثر بارش فراوان نعمت فراوان است هفت سال دوم در اثر خشکسالی فقر و فلاکت و قحطی میرسد همین اما چه بکنیم وجود مبارک یوسف فرمود: این خواب ﴿انی اری سبع بقراتٍ﴾ از سنخ ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ نیست از سنخ ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ است لذا فرمود: فوراً اقدام بکنید پشت سر هم هر جا ممکن است بدون معطلی هفت سال کشاورزی قوی پیدا میکنید و مصرف نکنید ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾ مقدار کمی که آذوقه روزانهتان باشد بقیه را ذخیره کنید در سیلوها و آنهایی که مناسب آن روز بود هفت سال بعدی که میآید این هفت سال بعدی آنچه را که قبلاً ذخیره کردید عادلانه بین مردم تقسیم بکنید که مشکل مردم هم حل بشود و آنچه را هم که در سیلوها یا انبارها ذخیره کردید در هفت سال دوم که مصرف میکنید همهاش را مصرف نکنید یک مقدار کمی نگه بدارید برای احتیاط و برای بذر سال پانزدهم سال پانزدهم دیگر تکلیف ندارید برای اینکه مردم راحتاند تعبیر سیّدنا الاستاد این است که کل این سیاق را شما بنگرید میبینید صدر و ساقهاش کاملاً باهم فرق دارد آنجا که دستور است خطاب است و امر برای آن چهارده سال، آنجا که سخن از سال پانزدهم است میفرمایند: دیگر احتیاج به وحی ندارد این را از خود خواب میفهمند که سال پانزدهم سال قحطی نیست سال پربرکت هم نیست سال عادی است شما که مسئول تأمین ارزاق مردمید شما یعنی دولتمردان مأموریتی ندارید برای اینکه وضع توده مردم عادی است دیگر پس هفت سال را چون شما مسئولید باید این کار را انجام بدهید ﴿تزرعون﴾ یعنی ازرعوا این رفته گفته ﴿یوسف ایها الصدیق افتنا ... لعلی ارجع الی الناس لعلهم یعلمون﴾ فرمود به آنها بگو: ﴿تزرعون﴾ یعنی ازرعوا برای اینکه شما مسئول تأمین ارزاق مردمید اما سال پانزدهم یک سال عادی است همه به کشاورزیشان میرسند به دامداریشان میرسند ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عامٌ فیه﴾ که ﴿یغاث الناس﴾ نه تغاثون ﴿و فیه یعصرون﴾ نه تعصرون شما دیگر مسئولیتی ندارید خب استفادهکردنِ اینکه این ﴿انی اری سبع بقرات سمان﴾ از سنخ ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ نیست از سنخ ﴿انی أریٰ فی المنام أنی أذبحک﴾ است از امر درمیآید حالا بنگرید میفرماید: قبلاً آنها به این صورت بیان کردند در آیه 36 همین سورهٴ مبارکه این بود که آن دو نفر زندانی یکیشان گفت: ﴿انی أرانی اعصر خمرا﴾ خب این یک رؤیاست یک گزاره است دستوری هم حضرت به او نداد فرمود: تو آزاد میشوی این تعبیر رؤیاست چه بکن چه نکن در آن نیست آن یکی هم گفت: ﴿انی أرانی أحمل فوق رأسی خبزا تأکل الطیر منه﴾ این را هم فرمود: تو اعدام میشوی اما اینجا که ﴿قال الملک انی اری سبع بقرات سمان﴾ وقتی مسئول اقتصاد یک ملت یک خوابی میبیند این امری است که آن خواب را همراهی میکند بر خلاف اینکه یک شهروند خواب ببیند لذا وجود مبارک یوسف دستور داد فرمود: هفت سال اول را به خوبی کشاورزی میکنید ﴿قال تزرعون سبع سنین دأبا﴾ خب آنطوری که خواب آن دو زندانی را تعبیر کرد آنطور که این خواب را تعبیر نکرد که، خواب زندانی را به این صورت تعبیر کرد فرمود: ﴿یا صاحبی السجن أمّا أحدکما فیسقی ربه خمرا﴾ آن کسی که رویایش این بود ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ او آزاد میشود به شغل قبلیاش برمیگردد ﴿و أما الآخر فیصلب﴾ او اعدام میشود مصلوب میشود به دار میآویزند ﴿فتأکل الطیر من راسه قضی الأمر الذی فیه تستفتیان﴾ دیگر دستوری در کار نیست اما اینجا نفرمود هفت سال پرنعمت است هفت سال خشکسالی فرمود: این هفت سال پرنعمت است به این فکر باشید که هفت سال خشکسالی هم در پیش است این هفت سال پرنعمت تمام سعی و کوششتان این باشد که کشاورزی و دامداریتان را تقویت کنید و تمام هَمّتان این باشد که اینها را ذخیره کنید و چیزی مصرف نکنید ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾ این دو سه کار را گفته هفت سال بعد که میآید آنها را هم یکسره مصرف نکنید توزیع عادلانه کنید که به همه برسد هفت سال خشکسالی را با آن ذخیره هفت سال قبلی تأمین بکنید این چهارده سال که گذشت دیگر مسئولیتی ندارید امر عادی میشود نه اینکه فراوانی میگیرد نه کشاورزیشان هم تأمین میشود دامداریشان هم تأمین میشود دیگر عادی میشود دیگر شما مسئولیت جدیدی ندارید خب
پرسش ... پاسخ: بله دیگر آن هم فرمود که آن هم باید تدبیر کنید عادلانه توزیع کنید لذا خودش، این کار از دیگران ساخته نبود دیگر وقتی این رؤیا با این تدبیر به اطلاع مَلِک مصر رسید پادشاه مصر به همین ساقی و دیگران گفت: شما او را بیاورید من با او گفتگو کنم ﴿قال الملک ائتونی به استخلصه لنفسی﴾ وقتی که آمد با او مذاکره کرد آخر تو این حرفها را از کجا میگویی ﴿فلما کلَّمه﴾ وجود مبارک یوسف قبل از اینکه آزاد بشود گفت بروید بپرسید آخر گناه من چه بود ﴿ما بال النسوة اللاتی قطعن أیدیهن إنّ ربّی بکیدهن﴾ و امثال ذلک اما وقتی به دربار مصر آمد در مسائل اقتصادی سخن گفت، گفت: راز و رمزش این است ﴿فلما کلّمه﴾ در این زمینه بعد ملک مصر فهمید که نه این حسابشده سخن میگوید ﴿قال انک الیوم لدینا مکینٌ امین﴾ بعد گفت این کشور بحرانی یا در آستانه بحران چهاردهساله را به من بسپار خب وقتی اقتصاد نباشد امنیت هم نیست سیاست هم نیست فرهنگ هم نیست این بیان هم قبلاً شاید به عرضتان رسید مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) نقل میکند مرحوم کلینی این را نقل میکند در فروع کافی البته نه در اصول، دارد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) به خدای سبحان عرض کرد دعا کرد: «اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بین الخبز فلولا الخبز ماصمنا ولاصلّینا ولاٰ أدینا فرائض ربنا» عرض کرد خدایا نان ما را پربرکت قرار بده منظور از نان یعنی اقتصاد وقتی بگویند نان مردم خوب است یعنی اقتصاد مردم خوب است به همان دلیل که میگویند مال مردم را خورد یعنی در مال مردم تصرف کرد ﴿لاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل﴾ فرش غصبی را هم میگیرد در حالی که فرش غصبی خوراکی نیست زمین غصبی خانه غصبی اتومبیل غصبی اینکه بگوییم مال مردم را خورد یعنی برخورد غاصبانه کرد وگرنه اتومبیل که خوراکی نیست چون خوردن مهمترین کار اقتصادی برای انسان است بدون آن زنده نیست میگوییم مال مردم را خورد مال مردم را نخورید از او هم به نان تعبیر میشود در آن نیایش وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) به ذات اقدس الهی عرض کرد: خدایا نان مردم را پربرکت قرار بده برای اینکه ملت بینان دینداری او مشکل است شما در بین میلیونها نفر چهار نفر مثل اباذر و سلمان پیدا میکنید وگرنه توده مردم مشکل اقتصادی آنها را از پا درمیآورد دیگر «اللهم بارک لنا فی الخبز و لا تفرق بیننا و بین الخبز فلو لا الخبز ماصمنا ولا صلینا و لاٰ أدینا فرائض ربنا» با اینکه خود حضرت امتحان داد سه سال آن گرفتاری و گرسنگی را در دره ابیطالب تحمل کرد برای اینها فرقی نداشت آنها هم که داشتند نظیر ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا﴾ به دیگری میدادند همین اهل بیت(سلام الله علیهم اجمعین) اینها را یعنی آن افطاریه خود را به کافر دادند و خودشان گرسنه ماندند دیگر این اسیر در مدینه خب ظاهراً کافر بود دیگر وگرنه مسلمان که در مدینه اسیر نبود که جنگهایی که اینها با کفار و مشرکین میکردند طرفین اسیر میدادند اسرای مسلمانها در اختیار مشرکین بودند اسرای مشرکین در اختیار مسلمانها بودند این کسی که اسیر بود در مدینه ممکن است اسلام آورده باشد ولی استصحاب کفر او که حاکم است ﴿و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا﴾ این اسیر همان کافر بود دیگر خب چه کسی؟ همینها، آن هم افطاریه پس اینها امتحانشان را دادند یعنی کسی روزه بگیرد آن هم طعام حسنین و وجود مبارک حضرت امیر و وجود مبارک زهرا(سلام الله علیهم اجمعین) را این را بدهند به یک کافر پس اینها امتحاندادهاند اینها برای خودشان نمیگویند «فلولا الخبز ماصمنا ولاصلینا لما صلینا و لما صمنا» توده مردم اینطورند خب گرانی اینها را از پا درمیآورد دیگر قبلاً هم این اشاره شد که فقیر را که فقیر میگویند نه چون مالش خوب نیست مال ندارد آن که مال ندارد به او میگویند فاقد، فاقد مال است فقیر به معنای ندار نیست فقیر به کسی میگویند که ستون فقراتش شکسته است کسی که مشکل مالی دارد مثل کسی است که ستون فقراتش شکسته قدرت قیام ندارد لذا به او میگویند فقیر وگرنه فقیر لغتاً به معنای گدا نیست خب اگر کسی اقتصاد، به همان دلیلی که در سورهٴ مبارکهٴ نساء فرمود: ﴿و لا تؤتوا السفهاء أموالکم التی جعل الله لکم قیاما﴾ قیام یک ملت ایستادگی یک ملت براساس اقتصاد آن ملت است لذا اگر این مال را نداشت مثل اینکه ستون فقراتش شکسته است و زمینگیر است به او میگویند فقیر [فرمایش] وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله سلّم) [وصف] حال توده مردم است این وصف است نه دستور نه یعنی اینطور باشید مردم اینطورند دیگر خب تا چه وقت مقاومت بکنند؟ وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) گفت: چنین خطری در پیش است شما میخواهید به چه کسی بسپارید ﴿اجعلنی علیٰ خزائن الأرض إنی حفیظ علیم﴾ آنوقت جمال یوسف اینجا ظاهر میشود بعد وقتی ﴿فلما کلمه﴾ با او گفتگو کرد که این حرفها را از کجا میگویی چطور میگویی گاهی خدای سبحان ممکن است حجت بالغهاش را به یک کافر بدهد برای اینکه حجتش را تمام بکند رؤیای خوب نصیب همه میشود چه کافر چه غیر کافر برای یک مؤمن مزید لطف است برای کافر مزید حجت است اینچنین نیست که اگر کسی کافر شد خواب خوب نمیبیند کافر شد هم خواب خوب میبیند «لاتمام الحجة» ﴿معذرةً إلیٰ ربکم﴾ ، ﴿لیهلک من هلک عنْ بینة و یحییٰ من حی عن بینة﴾ و مانند آن بله حالا اگر کسی کافر بود بتواند به اسرار عالم پی ببرد آن راه ندارد اما برای اتمام حجت خودش گاهی ممکن است ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی أنفسهم﴾ شامل حالش بشود یک سلسله آیات عمومی است که ﴿و فی الأرض آیاتٌ للموقنین ٭ و فی انفسکم أفلا تبصرون﴾ یک سلسله آیات ارائهای است این آیات ارائهای یا مزید نعمت است یا اتمام حجت به کافر هم گاهی اتمام حجت بکند آیات خودش را نشان میدهد بعد از اینکه وجود مبارک یوسف آمد از زندان آزاد شد و با مَلِک گفتگو کرد و او فهمید که علماً و عملاً شایسته است گفت: ﴿انک الیوم لدینا مکینٌ امین﴾ این ﴿فلما کلمه﴾ راجع به کشورداری و مسائل اقتصادی است آن مسئله اینکه ﴿ما بال النسوة اللاّتی قطعن ایدیهن﴾ آن را در زندان بود فرمود، فرمود: برو بپرس که گناه من چه بود آخر بنابراین این از «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» است البته این هم به الهام الهی میتواند باشد به وحی الهی میتواند باشد ولی این چیزی نیست که جزء اِخبار غیب باشد آنکه اِخبار غیب است نظیر اینکه در هنگام [به] چاهانداختن ذات اقدس الهی به یوسف(سلام الله علیه) فرمود: ﴿و أوحینا الیه لتنبئنهّم بأمْرهم هذا﴾ بله این وحی است فرمود: تو زنده میمانی سالم میمانی و زنده میمانی اینها هم زنده هستند سالیان میگذرد بعد همین جریان را یک روزی تو برای اینها بازگو میکنی که یادتان هست که مرا به چاه انداختید این میشود وحی حالا بعد از گذشت چندین سال وجود مبارک یوسف وقتی به آن مقام رسید و آنها از کنعان آمدند فرمود: شما یک برادری داشتید او را به چاه انداختید یادتان هست گفتند ﴿أإنک لأنت یوسف قال أنا یوسف و هذا أخی﴾ این میشود وحی اما این میتواند از سنخ وحی و الهام باشد میتواند از سنخ «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» باشد همانطوری که وجود مبارک ابراهیم از ﴿انی اری فی المنام انی أذبحک﴾ فهمید که امر است نه گزاره خبری وجود مبارک یوسف هم فهمید این ﴿انی اری سبع بقرات﴾ امر است نه گزاره خبری آنجا که گزاره خبری است برای خواب خودش است که ﴿انی رأیت احد عشر کوکبا﴾ یک، گزاره خواب آنهاست که گفتند: ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ دو، اما این امر است به دلیل اینکه کلاً بخشنامه صادر کرده نه اینچنین میشود بلکه شما اینچنین بکنید
پرسش ... پاسخ: برای خود حضرت یوسف(سلام الله علیه) که گزاره خبری بود مأموریتی در آن نبود ﴿انی رأیت احد عشر کوکبا﴾ اما خواب آن ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ هم یک گزاره خبری بود مأموریتی در آن نبود کاری هم حضرت به آنها دستور نداد ارجاع نکرد اما خواب حضرت ابراهیم یک امر انشایی است ﴿انی اری فی المنام انی اذبحک﴾ دیگر اسماعیل(سلام الله علیه) نگفت خب حالا خواب دیدی کسی نگفت بکن که خواب دیدی نه اینکه خواب حجت نیست یک وقت است حالا بر فرض خواب حجت، اما خواب حجت به تو گفتند بکن یا تو خواب دیدی داری میکنی اگر خواب دیدی که به تو گفتند بکن بله ﴿افعل ما تؤمر﴾ اما خواب دیدی که داری میکنی حالا از کجا واجب باشد این را دیگر نگفت که او فهمید که این یک خبری است به داعیه انشا القا شده اینجا هم وجود مبارک یوسف میگوید که این ﴿انی اری سبع بقرات﴾ از سنخ ﴿انی اریٰ فی المنام انی اذبحک﴾ است یک خبری است که به داعیه انشا القا شده لذا فرمود: ﴿تزرعون﴾ و مانند آن
پرسش ... پاسخ: تعبیرکردنها، اگر خود مؤمن هم «اتقوا فراسة المومن» او هم شمّی از این فیض داشته باشد ممکن است خودش هم بفهمد که دستور به او دادند راهنمایی کردند او را ممکن است بفهمد
در تفسیر کشفالاسرار و امثال اینها یک مقدار اخباری ضمیمه این تفسیرها شده در تفسیر کشفالاسرار هست که همانطوری که هفت گاو لاغر هفت گاو چاق را خوردند هفت خوشه خشک هم آن هفت خوشه سبز را زرد کردند خشکاندند خب این البته باید از خبر معتبری روایت معتبری استفاده بشود وگرنه از خود آیه استفاده نمیشود ﴿قال تزرعون﴾
پرسش: استفاده میشود ... نیاورد که هفت گاو لاغر چاق را میخورند هفت خوشه خشک هم خوشه سبز را از بین میبرند دیگر؟ پاسخ: ندارد که از بین میبرد
پرسش: خب قرینه به دست میآید؟ پاسخ: بله یعنی آن را که خود حضرت فرمود: این هفت خوشهای که شما دارید چون خشکسالی است آنچه را که شما ذخیره کردید همه را مصرف میکند که این قبلاً هم گذشت که نفرمود در هفت سال دوم شما هر چه را ذخیره کردید مصرف میکنید میخورید بلکه فرمود: در هفت سال دوم هر چه را شما پیشکش این مهاجمان میکنید آنها مصرف میکنند ﴿یاکلن ما قدمتم لهن﴾ مثل یک مهاجمی که میخواهد آدم را بگیرد آدم یک تکه گوشت یا نان پیش او پرت میکند که از او محفوظ باشد فرمود: هر چه را که شما به او بدهید این میخورد نه شما در هفت سال بعدی هر چه ذخیره کردید میخورید خب این را از همان ﴿سبع بقرات سمان یاکلهن سبع عجاف﴾ میشود استفاده کرد اما حالا این هفت خوشه زرد آن هفت خوشه سبز را هم خوشه زرد میکند از کجا آنها که سر جایشان محفوظاند اینها را البته باید از اخبار استفاده کرد اگر روایت معتبر باشد که خب میشود استفاده کرد چند چیز را وجود مبارک یوسف استثنا کرده یکی اینکه فرمود: ﴿فذروه فی سنبله الا قلیلا مما تاکلون﴾ این را هم براساس «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله» فرمود: این را به مقدار کم مصرف کنید بقیه قسمت مهم را ذخیره کنید بماند و در همان غلافش بگذارید که بتواند بماند به خرمن نبرید ﴿ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون﴾ یعنی یک مقدار را شما باز در انبارهایتان ذخیره میکنید احتیاطاً برای بذر سال پانزدهم این را دستوری بود که به دولتمردان مصر داد بعد فرمود: سال پانزدهم سال عادی است دیگر اینچنین نیست که شما برای سال پانزدهم هم احساس خطر بکنید و باز هم قحطی در پیش باشد نه سال پانزدهم دیگر سال عادی است ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عامٌ﴾ کلاً حالا لحن حرف برگشت دیگر به فعل مغایب تعبیر شده است ﴿فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾ در آنجا در آن هفت سال قبلی در آن تعبیراتی که دارد همهاش خطاب است فرمود: ﴿تزرعون﴾، ﴿فما حصدتم﴾، ﴿فذروه﴾، ﴿الا قلیلا مما تاکلون﴾، ﴿ثم یاتی من بعد ذلک سبع شداد یاکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون﴾ همهاش خطاب است درباره سال پانزدهم کلاً لحن آیه برگشت شده مغایب فرمود: در سال پانزدهم مردم دیگر راحتاند نه حالا پربار میشود مردم هم غیثشان تأمین میشود هم کشاورزیشان حالا یا غیث باران است یا غیث گیاه است بالأخره کشاورزیشان تأمین میشود و هم دامداری آنها برای اینکه اینها در اثر داشتن دامداری خوب گوسفندهایشان گاوهایشان شترهایشان شیر میدهد و اینها عصر میکنند فشار میدهند پستان آنها را و شیرهایشان را میگیرند هم لبنیاتشان تأمین است هم آن غیث و باران و گیاهشان تأمین است و این دو عامل وقتی تأمین باشد دیگر مشکل اقتصادی ندارند ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس و فیه یعصرون﴾ اگر هم این ﴿یغاث﴾ از غوث باشد یعنی نصرت یعنی در آن سال پانزدهم مردم منصورند دیگر شما مأموریتی ندارید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است