display result search
منو
تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش دوم

تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 65 تا 66 سوره بقره _ بخش دوم
- بوزینه شدن واقعی بنی اسرائیل
- امکان صورت حیوانی همه انسان
- تبیین فرآیند حیوانی شدن انسان
- انواع تناسخ

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ولقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبّت فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین ٭ فجعلناها نکالاً لما بین یدیها وما خلفها وموعظة للمتقین﴾
بحثِ در این کریمه در دو مقام بود مقام اوّل درباره اموری که باعث این کیفر شد و آن عبارتست از این بود که خدای سبحان اوّلاً اینها را نهی فرمود، که در روز تعطیل تعدی نکنید بعد بیان کرد که منهی عنه چه بود و تعدی اینها چگونه بود و نحوهٴ تخلّف و تخطّی اینها را هم در سوره أعراف مبسوطاً بیان کردند که گذشت.
مقام ثانی این است که خدای سبحان در کیفر اینها فرمود: ما به اینها گفتیم شما قرده خاسیء باشید، یعنی بوزینهای که با ذلّت بُعد از رحمت آمیخته است. در این مقام چند مطلب بود مطلب اوّل آنکه، این به صورت یک تشبیه و تمثیل نیست اینکه فرمود: ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ نظیر ﴿کمثل الحمار یحمل اسفاراً﴾ یا ﴿مثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث﴾ یا ﴿کأنّهم حمر مستنفره فرّت من قسورة﴾ یا ﴿إن هم إلاّ کالانعام﴾ و مانند این‌ها که از تمثیلات و تشبیهات قرآنی است نیست چون در آنگونه از موارد، شخص حقیقتش را هنوز از دست نداده است، منتها از نظر بلادت یا سایر اوصاف، هم وصف سایر حیوانات شد. اینکه فرمود: ﴿کمثل الحمار﴾ یعنی هنور حمار حقیقی نشدهاند ولی در حدّ حمارند، یا دربارهٴ کسی که از آیات الهی منسلخ شد، خدا میفرماید: ﴿مثله کمثل الکلب إن تحمل علیه یلهث﴾ ؛ یعنی هنوز کلب حقیقی نشد، انسانیت را فی الجمله داراست، ولی وصف او وصف کلب است. و چون ظاهر این آیه آن است که ﴿کونوا قردةً خاسئین﴾ سخن از تشبیه و تمثیل نیست، واقعاً این امر محقّق است یعنی واقعاً به صورت خنزیر خاسیء درآمدند.

ـ أوامر خدای سبحان: تشریعی و تکوینی
و امر خدای سبحان گاهی تشریعی است که تخلّف‌پذیر است، گاهی تکوینی است که تخلّف‌ناپذیر. گاهی خدای سبحان بندهاش را امر میکند که شما اینکار را انجام بدهید، این میشود تکلیف الهی و چون انسان مختار است، راه عصیان و اطاعت باز است لذا در عین حال که خدای سبحان دستور میدهد میفرماید: ﴿یا أیّها الّذین آمنوا اتقوا الله وکونوا مع الصادقین﴾ این امر گاهی اطاعت میشود و گاهی عصیان یا ﴿کونوا أنصار الله﴾ گاهی اطاعت است و گاهی عصیان یا ﴿کونوا قوّامین لله شهداء بالقسط﴾ گاهی اطاعت است گاهی عصیان.
امّا اینکه فرمود: ﴿وقلنا لهم کونوا قردة خاسئین﴾ نظیر آن است که بفرماید: ﴿یا نار کونی برداً و سلاماً﴾ که آن امر تکوینی است. امر تکوینی کار مستقیم خود خدای سبحان است از کسی به عنوان تکلیف، چیزی طلب نمیکند تا عصیان راه داشته باشد. مستقیماً دستور الهی است این دستور الهی که تکوینی است تخلّف ناپذیر است چون خودش فرمود: ﴿إنما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون﴾ پس اگر فرمود: ﴿کونوا قردة خاسئین﴾ غیر از آن است که بفرماید: ﴿کونوا مع الصادقین﴾ یا ﴿کونوا أنصار الله﴾ آن امر تشریعی عصیانپذیر است این امر تکوینی است عصیان ناپذیر نظیر ﴿کونی برداً و سلاماً﴾ که خدای سبحان به نار فرمود. پس هم امر تکوینی است و هم ظاهرش آن است که محقّق شده است.
عبرتی برای دیگران
و این امر هم جزء قضیه شخصیّه نبود که «قضیة فی واقعة» و دیگر واقع نشود، زیرا هم فرمود به این که ما این کار را ﴿نکالاً لما بین یدیها و ما خلفها﴾ قرار دادیم نظیر آنچه که در سورهٴ مائده دربارهٴ قطع ید سارق فرمود: که ﴿السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما جزاءً بما کسبا نکالاً من الله والله عزیزٌ حکیم﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مائده دربارهٴ سارق این چنین فرمود، فرمود: گذشته از اینکه معصیت کبیره مرتکب شد به عذاب الهی گرفتار میشود ما برای اینکه هم او را تنبیه کنیم هم جلوی تعدّی دیگران را بگیریم، دستور دادیم دستش را قطع کنند. این قطع ید سارق تنها جزاءً للسّرقة نیست «نکالاً للغیر» هم هست که دیگران از سرقت نکول کنند، امتناع کنند. اینچنین نیست که یک قضیه شخصی باشد و اثر اجتماعی نداشته باشد فرمود: ما اینکه دستور دادیم گفتیم ﴿السارق و السارقة فاقطعوا أیدیهما﴾ این هم ﴿جزاءً بما کسبا﴾ است هم ﴿نکالاً﴾ یعنی دیگران را باید تنکیل کنیم، منع کنیم، باز داریم که دیگران نکول کنند امتناع کنند از سرقت. در این کریمه هم فرمود: ما یک عدّهای را بوزینه کردیم که دیگران پرهیز کنند چه اینکه به بنی‌اسرائیل هم فرمود: ﴿یا أیّها الّذین أُوتوا الکتاب ٰامنوا بما نزّلنا مصدّقاً لما معکم من قبل أن نطمس وجوهاً فنردّها علی أدبارها أو نلعنهم کما لعنّا أصحاب السّبت﴾ ؛ به یهودیها فرمود: مبادا گرفتار آن کیفر پیشینیانتان بشوید، اگر دست از این کار برندارید ممکن است به کیفر آنها که ملعون شدند و به صورت بوزینه درآمدند در آئید معلوم میشود این یک امر واقعی بود یک و به عنوان قضیة فی واقعةٍ هم نیست به عنوان ﴿نکالاً لما بین یدیها و ما خلفها﴾ است دو، چه اینکه به بنی‌اسرائیل تهدید کرد که اگر شما روش نیاکانتان را ادامه بدهید به کیفر آنها مبتلا می‌شوید.

امکان وقوع حقیقی مسخ
عمده بحث در این است که ظواهر آیات نشان میدهد که این واقع شده و یک امر حقیقی است اگر دلیل عقلی بر استحالهٴ این مسخ اقامه نشد، این ظاهر حجّت است و دلیل عقلی هم بر استحاله مسخ هم نیست.

ـ تناسخ مستحیل
بیان ذلک این بود که گاهی خدای سبحان یک انسانی را از بین میبرد یک بوزینهای خلق میکند این مسخ نیست این اعدام شی است و ایجاد شیء دیگر، یک وقت صورت حقیقی انسان یعنی روح انسان و نفس انسانی را هنگام مرگ از بدن او میگیرد و به بدن یک حیوان نوزاد متعلق میکند این همان مسخ مستحیل است که تناسخیه به این قائلند. گروهی از کسانی که خدا را قبول دارند و خدا را عادل میدانند و جزا و کیفر را هم قبول دارند منتها مسئله معاد و قیامت برای اینها حل نشد اینها میگویند: جزا حق است و خدا عادل است منتها جزا به این است که اگر کسی بد کرد بعد از مرگ روحش بدن او را ترک میکند به بدن یک انسانی که مبتلا به رنج است یا به بدن حیوان دیگر تعلق میگیرد این میشود نسخ و مسخ و این در دنیا خواهد بود با بدن منفصل، این را عقلاً و نقلاً محال میدانند و میگویند تناسخ به این معنا مستحیل است که نفس، بدن را ترک کند و به بدن دیگر تعلق بگیرد خواه آن بدن دیگر، بدن انسان باشد که میگویند نسخ یا به بدن حیوان دیگر تعلق گیرد که میگویند مسخ یا به بدن گیاه یا جمادی تعلق گیرد که رسخ و فسخ خواهد بود همهٴ این اقسام محال است.

ـ مسخ ملکوتی
قسم بعدی آن است که این نفس که همین بدن را دارد اداره می‌کند و به حسب ظاهر نفس انسانی است در اثر سیر در راه باطل به سمت حیات حیوانی حرکت کند، وقتی در راه باطل به سمت صفات حیوانی حرکت کرد اوّل صفات حیوانی را میگیرد میشود ﴿کأنّهم حمرٌ﴾ ، می‌شود ﴿أُولئک کالأنعام﴾ ، میشود ﴿کمثل الحمار﴾ می‌شود ﴿مثله کمثل الکلب﴾ این اوایل امر است و اما اگر این صفت در طی سالیان متمادی از حالت به صورت ملکه راسخه شد و آنقدر قوی شد که فعلیت نفس او را تأمین کرده است، آنقدر قوی شد که همهٴ خواستههای فطری او را به اسارت گرفته است این حقیقتاً میشود حیوان نه مثل حیوان باشد. و اگر حقیقتاً شد حیوان برای ابد گرفتار است. چرا؟ برای اینکه این خوی درندگی، این قوّه شهوت و قوّه غضب با عقل و فطرت او به نبرد پرداخت و آنچنان این جنگ را در طیّ این سی یا چهل یا پنجاه یا هشتاد سال ادامه داد که فطرت و عقل را به اسارت گرفت، وقتی عقل را اسیر کرد و فطرت را به اسارت گرفت خود میشود امیر، وقتی خود شد امیر، حقیقت این شهوت یا حقیقت این غضب که نفس او را تأمین کرد، نفس او در حد یک خنزیر یا یک سبع دیگر درمیآید که عقل و فطرت او را به چنگال گرفته است.

ـ ممسوخ مطرود
اینجا دو مطلب باید اثبات بشود مطلب اوّل اینکه این شخص حقیقتاً میشود درنده، حقیقتاً میشود گرگ یا حقیقتاً می‌شود بوزینه.
مطلب دیگر آن است که آن عقل انسانی و آن فطرت الهی در چنگال او اسیر شد، نه اینکه او از بین رفت، اگر کسی درنده بشود و عقل را از دست بدهد، فطرت الهی را از دست بدهد و بشود بوزینه یا سگ او که عذابی ندارد، این چه عذابی است؟ خب سگ چه عذابی دارد؟ بوزینه چه عذابی دارد؟ اینکه خدای سبحان میفرماید: اینها خاسیء‌اند نه یعنی شدند بوزینه، همهٴ بوزینه‌های عالم بوزینه‌اند عذابی ندارند، همه کلاب عالم کلب‌اند عذابی ندارند، همان لذّتی که یک طوطی و یک بلبل از زندگی دارد. همان لذّت را یک قرده و یک کلب دارد. آن هم تغذیه دارد این هم تغذیه دارد آن آشیانه دارد این هم لانه، آن هم زناشویی دارد این هم نکاح. هیچ فرقی در نظام کلی بین قرده و طوطی و بلبل نیست، این بنی‌اسرائیل بوزینه نشدند بلکه بوزینه خاسئ شدند. این دو مطلب اگر ثابت بشود معلوم میشود عدّهای هم در قیامت حقیقتاً انسانند و حقیقتاً حیوان. در عین حال که انسانند، حقیقتاً حیوانند حقیقتاً و این میشود عذاب، و اگر چنانچه در دنیا یا در آخرت این گروه نفسشان بشود حیوان، اینکه نفسش شد حیوان نه فعلاً اوصاف انسانی دارد که شرمنده بشود و نه یادش هست که قبلاً انسان بود و الآن حیوان است، اینکه عذابی ندارد. اگر یک انسان طمّاعی شده بود مور، به صورت مورچه درآمد خب، این چه عذابی در قیامت دارد اگر صرف تبدیل روح باشد، صرف تبدیل نفس باشد، که نفسش حقیقتاً شده بوزینه یا حقیقتاً شده مار یا حقیقتاً شده مور، در آن روز عذاب احساس نمیکند مثل همه مورهای عالم، مور عالم از مور بودن، عذاب احساس نمیکند، انسان متکاثر، طمّاع که قیامت به صورت مور در آمده است عذاب احساس نمیکند و قرآن این را نمی‌خواهد بگوید که اینها فقط مور می‌شوند یا بوزینه شدند میفرماید: بوزینه خاسئ شدند و اگر کسی به صورت حیوان درآید حقیقتاً حیوان است و حقیقتاً رنج میبرد و این با اثبات دو مطلب باید تأمین شود: مطلب اوّل اینکه، این نفس او در اثر افراط در شهوت یا غضب، ملکهٴ فعلی و صورت فعلی و صورت نوعی او که دارد، همان شهوت یا غضب است یعنی «نفسٌ شهویة» نه «نفسٌ ناطقة»، «نفسٌ غضبیة» اگر کسی از ما سؤال کند: «انسان ما هو؟»، میگوئیم: «حیوان ناطق» یعنی دارای نفس ناطقه است اگر سؤال کند: «الذئب ما هو؟»، گرگ چیست؟ میگوئیم: «حیوان ذارء» حیوان خون آشام، سؤال کند: «النمل ما هو؟»، میگوئیم: «حیوان طمّاع» که این طامع بودن صفت نوع اوست از فصل و نفس نوعی او خبر میدهد حیوانی که درنده است کار او و نفس او جز درندگی چیز دیگر نیست.

انسان در میدان جهاد اکبر
الف. شهید جهاد اکبر
انسانی که در راه ظلم و شهوت حرکت کرد، این قوه شهویّهٴ او و قوه غضبیّه او همواره در درون که میدان جهاد اکبر است، بافطرت و عقل او جنگ میکند، گاهی تیر میزند گاهی تیز میخورد، گاهی شکست میخورد، گاهی پیشروی دارد. این وضع هست. اگر انسان تسلیم این قوا نشد گرچه گاهی تیر زد، گاهی تیر خورد بالاخره مسلمان از دنیا میرود این همان است که میگویند روح در میدان جهادِ اکبر، شهید شد یعنی تسلیم نشد. این وصف نوع مؤمنین است که امید است اکثری مؤمنین اینچنین باشند یعنی اگر گناهی کردند تسلیم نفس نشوند.

ب. فاتح جهاد اکبر
یا نه در این میدان جهاد اکبر، روحش به قدری قوی است که همه قوای مادون به نام شهوت و غضب را به اسارت میگیرد یک انسان رزمنده که فاتح شد، رقیب را به اسارت در میآورد. بهترین غنیمتی که انسان در جهاد اکبر نصیبش میشود آن است که نفس امّاره را اسیر کند این غنیمتی است میبرد که از هوس میرهد و از شهوت و غضب آزاد میشود، این شخص می‌شود ولیّ خدا. معصوم که اصلاً شیطنت، شهوت و غضب در حرم أمن او راه ندارد این همان است که از رسول خدا(علیه آلاف التحیّة والثناء) نقل شد که فرمود: من شیطان را به اسارت گرفتم . وقتی من شیطان را اسیر کردم این قوای مادون که مأموران شیطانند آنها هم در اسارت من‌اند این دو گروه در میدان جهاد اکبر وضعشان روشن است.

ج. شکست خوردهٴ جهاد اکبر
امّا گروه سوم کسانیاند که از همان اوّل چهره موافق به شهوت و غضب نشان دادند، کاملاً تسلیم شدند و شهوت و غضب اینچنین نیست که اگر میدان‌دار شد کاری به فطرت و عقل نداشته باشد، بگوید تو در یک گوشهای منزوی باش و من فرمانروایم، این چنین نیست. این نفس اماره که اُعدی عدوّ انسان است اینچنین نیست که اگر فاتح شد انسان را در یک گوشه، زنجیری کند و زندانی کند و بگوید منزوی باش. کار شهوت و غضب که این نیست اگر این بود که باز خوب بود. اگر نفس اماره در میدان جهاد اکبر پیروز شد بیان مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) که فرمود: «کم من عقل أسیر تحت هوی أمیر» ؛ وقتی انسان در میدان جهاد اکبر باخت و تسلیم شد، شهوت یا غضب میدان دار شد و زنجیر را به گردن عقل گذاشت و او را اسیر کرد، میگوید از این به بعد هر چه من میخواهم تو راهنمایی کن، آنگاه عقل است با همهٴ هوش و دانش و خردش مطیع و فرمانروای شهوت است، راه نشان میدهد. این است که انسان أضلّ از حیوان میشود مار و عقرب اگر عقل میداشتند کسی میتوانست زندگی کند؟ سرّ اینکه انسان میتواند حیوانات را مهار کند برای این که اینها فقط در حد شهوت و غضب قادرند نه در حد عقل و اگر یک انسان هوشمندی گرفتار شهوت و غضب شد اینچنین نیست که عقل او معزول باشد یا عقل او منزوی باشد عقل او خدمتگزار است یعنی هر روز نقشه میکشد. به دستور شهوت می‌کشد. به دستور غضب نقشه میکشد، میشود جزء مأموران شهوت و غضب. لذا یک عاقلی است که حیوان شده است از این جهت ﴿بل هم أضّل﴾ . ضرر یک انسان منحرف به مراتب از حیوان درنده بدتر است. ضرر یک انسان شهوی به مراتب از خنزیر بدتر است. زیرا خنزیر فقط شهوت دارد آن هوش عاقلانه را ندارد که شهوت را چگونه اعمال کند، یک انسان خردمند اگر شهوی شد همهٴ دانشهای او در خدمت شهوت اوست. لذا انسانی است که حیوان شده است، از این جهت میگویند: انسان گرچه به حسب ظاهر نوع اخیر است در دنیا ولی میگویند به حسب معنا نوع متوسط است، انسان نوعی است در تحت او انواع فراوان، نه تحت او اصناف. به حسب ظاهر در دنیا انسان نوع الانواع است، نوع اخیر است و در تحت انسان، اصناف است و اشخاص هر که در تحت انسانیّت مندرج است واقعاً انسان است به حسب ظاهر در نشئه دنیا، اما قیامت که روز ظهور حق است آن هر دو مطلب روشن میشود؛ مطلب اوّل اینکه این شخص حقیقتاً درنده است، مطلب دوم اینکه عقلش حقیقتاً در خدمت شهوت و غضب اوست. لذا عاقلی است که همواره رنج میبرد، اگر یک کسی در اثر کیفر الهی شده بوزینه او هر لحظه رنج میبرد نمیتواند تحمل کند، لذا در روایات است که ممسوخها بیش از سه روز نماندند ، چه جور بمانند؟ هیچ راهی برای ماندن اینها نیست، عقل است که میبیند اسیر است و میدان دار بوزینه یا سبع دیگر، عاقل است و شهوی و انسان است و حیوان. درباره رباخوار که میگویند در قیامت دیوانه محشور میشود، عاقل است و مجنون و الاّ مجانین چه رنجی دارند؟ اصلاً مجنون نه درد ظاهری دارد نه درد باطنی، او که نمیداند مجنون است تا شرمنده شود بستگان مجنون اگر در خیابان او را ببینند رنج میبرند وگرنه دیوانه که احساسی ندارد از جنونش شرمنده شود اینکه فرمود: ﴿الذین یأکلون الرّبا لایقومون إلا کما یقوم الذی یتخبّطه الشیطان من المسّ ذلک بأنهم قالوا إنما البیع مثل الرّبا﴾ اینها عاقلی هستند که مخبطانه سر از قبر بر می‌دارند، عاقلند که حقیقتاً عاقلند و حقیقتاً دیوانه و اگر کسی دیوانهٴ محض باشد که عذابی ندارد چه می‌داند که قبلاً عاقل بود و چه میداند که الآن از دیدن او دیگران لذّت میبرند و چه میداند که باید شرمنده بشود، چون شرم مربوط به شعور است کسی که شاعر و مدرک نیست که شرمی ندارد، رباخوار در قیامت می‌فهمد که مجنون است لذا رنج میبرد.

بوزینگان مطرود
خدای سبحان نفرمود: اینها بوزینه شدند، این همه بوزینه در عالم است. خدا فرمود: بوزینهٴ خاسئ شدند. بوزینهٴ ملعون‌اند نه دیگر بوزینهها، دیگر بوزینهها به عنوان آیات الهی‌اند. خدای سبحان دربارهٴ آفرینش بوزینهها دربارهٴ آفرینش سایر حیوانات نفرمود: به این که ما اینها را لعن کردیم فرمود: ما حیوانات خلق کردیم «یا من هو فی البر عجائبه یا من هو فی البحر عجائبه» حیوانات دریایی جزو عجائب الهی‌اند صحرایی جزو عجائب الهی‌اند، اما دربارهٴ بوزینه فرمود: ما این بنی‌اسرائیل را که بوزینه کردیم اینها را لعن کردیم، اینها ملعونند، دور از رحمتند، اینها قرده خاسیء‌اند نه قرده محض.
بنابراین، فطرت الهی هرگز از بین نمیرود آن عقل انسانی که آدمیت آدم را تأمین میکند از بین نمیرود این یا فاتح است یا اسیر است یا شهید، این است که میدان جهاد اکبر به مراتب سنگینتر از جهاد اصغر است و اگر کسی در میدان جهاد اکبر شکست خورد عقلش و فطرتش تسلیم شهوت و غضب او میشود اینکه می‌بینید در شرایط کنونی با همهٴ پیشرفتها نمیشود از خطر استکبار جهانی نجات پیدا کرد برای اینکه عقلی است در خدمت درندگی، علمی است در خدمت درندگی، اگر اینها در حد گرگان عالم بودند که زندگی سخت نبود، اینها خردمندانی هستند که گرگند. لذا زندگی دشوار شد، عقل است که اسیر غضب است. «کم من عقلٍ أسیرٍ تحت هویٰ امیر» آن وقت این عقل اسیر، هر روز باید نقشه بکشد به نفع شهوت و به نفع غضب و رنج ببرد این است که عذاب میشود ابد، عذاب میشود مخلّد. آنها که در قیامت به صورت یک حیوان درمیآیند حقیقتاً انسانند که عذاب ببینند و حقیقتاً حیوانند که عذاب ببینند.

انسان در نشئهٴ دنیا و عقبی
بیان مبارکی دارد امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) در اوصاف أهل تقوا و أهل فسق، متقیان را معنا میکند، بعد دربارهٴ کسانی که به مسائل علمی انس دارند، آنها را هم مطرح میکند میفرماید: یک عدّهای هستند که به عنوان دانشمنداند، به عنوان عالم‌اند، خود را دانشمند و عاقل و عالم می‌نامند ولی اینچنین نیست از تکاثر دیگران لذّت میبرند چیزی نمیدانند و حاضر نیستند که بگویند نمیدانیم، سعی میکنند با فریب، کار کنند سعی کنند رویشان با مردم باشد نه با خدا، در پایان میفرماید: «فالصورة صورة انسان والقلب قلب حیوان ... و ذلک میت الأحیاء» این را دربارهٴ بعضی از علماء فرمود این را حتماً مراجعه کنید. خب همان حضرت که میفرماید «العلماء باقون مابقی الدّهر» همان حضرت میفرماید: بعضی از درس خواندهها هستند که ظاهرشان انسان است و باطنشان حیوان، چون علمی است در خدمت حیوانیت، فرمود: «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان ... و ذلک میت الأحیاء» در عین حال که فرمود: «العلماء باقون ما بقی الدهر» یک عالم با عمل برای ابد زنده است و یک عالم بد عمل که مستأکل به علم است و فریبکار است و از تکاثر حیطهٴ خود لذّت میبرد و دارد علم فروشی میکند و نان میخورد این «میّت الاحیاء» است این قبل از اینکه بمیرد مرده است علمی که انسان را برای ابد زنده نگه میدارد دربارهٴ اینها قبل از اینکه اینها بمیرند اینها را میمیراند هر دو بیان نورانی حضرت است وصف انسان اینچنین نیست که انسان را رها کند و یک امر جدایی از جان انسان باشد و انسان دارد در این اوصاف حرکت میکند حقیقتاً. ذیل این آیه مبارکهٴ سورهٴ نباء این حدیث را فریقین از وجود مبارک رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) نقل کردهاند یعنی هم زمخشری در کشّاف نقل کرد و هم مرحوم امین‌الاسلام در مجمع، این تفسیر شریف نورالثقلین است که در جلد پنجم صحفهٴ 493 این حدیث را از مجمع نقل میکند، ذیل آیه ﴿یوم ینفخ فی الصّور فتأتون افواجاً﴾ اینجا نقل میکند که «معاذ بن جبل کان جالساً قریباً من رسول الله(علیه آلاف التحیه والثناء) فی منزل أبی أیّوب الأنصاری نزدیک حضرت نشسته بود آنگاه معاذ عرض کرد یا رسول الله ﴿أرأیت قول الله تعالی یوم ینفخ من الصور فتأتون أفواجاً﴾ ؛ یعنی این آیه را برای ما معنا بفرمائید، یعنی چه؟ ﴿یوم ینفخ فی الصّور فتأتون أفواجاً﴾ یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یا معاذ سألت عن عظیمٍ من الأمر»؛ از یک مطلب بسیار مهمی سؤال کردی. چون جریان قیامت نباء عظیم است، ﴿عمّ یتسائلون ٭ عن النبأ العظیم ٭ الذی هم فیه مختلفون﴾ جریان قیامت اصلاً به حساب درنمی‌آید. با برهان و امثال ذلک نمیتوان آن را حل کرد. فرمود: «یا معاذ سألت عن عظیم من الأمر ثمّ أرسل عینیه» بر چشمان مبارک حضرت اشک ریخت، «ثمّ قال»؛ حضرت فرمود: «یحشر عشرة اصناف من أمتی أشتاتاً قد میّزهم الله تعالی من المسلمین»؛ ده گروه از امّت من در قیامت به صورتهایی محشور میشوند که خدای سبحان آنها را از سایر مسلمانها جدا کرد «وبدّل صورهم»؛ صورتهای اینها را تبدیل کرد. نه صورت‌های این‌ها را تبدیل کرد یعنی شکل و اندام اینها را شکل و اندام و قیافه جزو اعراض و عوارض است، حقیقت انسان را روح انسان تشکیل میدهد. اگر این سخن برای پیشینیان خیلی روشن نبود الآن که برای همه حلّ شد که کلّ بدن در طیّ یک مدّت کوتاهی همهٴ ذرات و سلولها عوض میشود، یک انسانی که هشتاد یا صد سال عمر کرده است چندین بار همهٴ ذرات بدن او عوض شد و او همان شخص است. اگر با پیشرفت صنایع و جراحیها، تمام اعضا هم در اثر تصادف یا غیر تصادف با جراحیهای پلاستیکی عوض بشود باز این شخص همان شخص است در طی هر چند سال، کل ذرّات بدن آدم عوض میشود، مثل یک حوضی که از یک طرف دهنه نهر باز باشد آب بیاید و از طرف دیگر آب برود انسان همواره خیال میکند که این آب حوض همان آب سی سال قبل است در حالی که یک لحظه ثابت نبود مرتّب آب آمد و رفت چون همیشه میآید و میرود انسان خیال میکند این همان آب سی سال قبل است، اگر یک نهری در وسطش حوض باشد حوضی دو طرفش نهر باشد از یک طرف مرتب بیاید از یک طرفی مرتب خارج بشود هرگز آبش ثابت نیست، انسان خیال میکند این آب، همان آب سی سال قبل است هرگز انسان ثابت نیست، دائماً ذرات در تحلیلند، دائماً ذرات جانشین دارد. اگر گذشته از این تحلیلهایی که همه دارند اگر کسی در اثر تصادف دستش رفت فوراً دستی پیوند زدند، سه سال بعد چهار سال بعد هر دو پایش قطع شد فوراً پای مصنوعی گذاشتند با پیشرفت جراحی پلاستیکی دوتا پای مصنوعی گذاشتند پای او هم گرفت، بعد از سه چهار سال قلبش آسیب دید فوراً پیوند قلب زدند، قلبش هم گرفت با پیشرفت علوم پزشکی اگر توانستند مغز را هم اگر آسیب دید جراحی پلاستیکی کنند مغزش را هم پیوند بزنند مغزش هم می‌گیرد کل این شخص چندین بار عوض شده است ولی این شخص همان شخص است، چون حقیقت او را روح او میسازد چه در محکمهٴ عدل دنیایی چه در محکمهٴ عدل قیامت، اصالت از آن روح است، اگر کسی در سن بیست سالگی سرقتی کرده است و گریخت و فرار کرد بعد از هشتاد سال او را گرفتند، چندین بار دستش عوض شد و اگر با جراحی پلاستیکی دست او را که قطع شد در یک تصادف دست دیگری فوراً پیوند بزنند و بگیرند، باز این دست همان دست است این دست را محکمه عدل الهی قطع میکند. میگوید: دست توست. چیزی بدن انسان است که نفس انسان به او تعلق بگیرد و او را بسازد. اگر کسی، یک انسان معصیت کار بود که خدا میفرماید: ﴿ومن یکتمها فإنّه آثم قلبه﴾ این طور نیست که اگر چنانچه جراحی پلاستیکی کردند پیوند قلب زدند دیگر این آثم القلب نباشد. اگر یک منافقی جراحی پلاستیکی کرد قلبش را عوض کرد دیگر ﴿فی قلوبهم مرض﴾ نباشد این قلب یعنی روح آدمی و یعنی جان آدمی و یعنی حقیقت آدمی که عوض شدنی نیست لذا فرمود: حقیقت اینها در قیامت به صورتهای گوناگون در میآید و ظاهر اینها هم البته عوض میشود،آنگاه فرمود: «بعضهم علی صورة القردة و بعضهم علی صورة الخنازیر و بعضهم منکسون» که «أرجلهم من فوق و وجوهم من تحت» که اینها منَکِّس هستند رئوس خود را یا منکَّس‌اند که سر به پائین و پا به هوا «ثمّ یسحبون علیها و بعضهم عمیٌ یتردّدون و بعضهم صمٌ و بکمٌ لایعقلون وبعضهم یمضغون ألسنتهم تسیل القیح من أفواههم لعاباً یتقدّرهم أهل الجمع و بعضهم مقطعة أیدیهم و أرجلهم و بعضهم مصلّبون علی جذوع من نار و بعضهم أشدّ نتناً من الجیف و بعضهم یلبسون جباباً سابغة من قطران لازقة بجلودهم» آنگاه فرمود: «فأمّا الذین بصورة القردة فالفتات من الناس» آن نّامین و «أمّا الذین علی صورة الخنازیر فأهل السّحت» آنها که رشوه و مال حرام میخورند و «أمّا المنکسون علی رؤسهم فآکلةٌ الربّا والعُمی الجائرون فی الحکم و الصم البکم المعجبون بأعمالهم والذین یمضغون بألسنتهم العلماء و القضاة الذین خالف أعمالهم أقوالهم والمقطّعة أیدیهم و أرجلهم الذین یؤذون الجیران والمصلّبون علی جذوع من نار فالسّعاة بالناس إلیٰ السطان والذین أشدّ نتناً من الجیف فالذین یتمتعون بالشهوات واللذات ویمنعون حقّ الله تعالی فی أموالهم والذین یلبسون الجباب فأهل الفخر و الخیلاء» که أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیئات أعمالنا.
بنابراین، انسان به این صورت محشور میشود یک چنین روزی را در پیش دارد حالا یا در دنیا خدا ظاهر میکند مثل بنیاسرائیل یا در قیامت ظاهر میکند، این نیست که عملی که انسان انجام میدهد جدا باشد بعد تأثیری در آدم نداشته باشد و کاری هم به آدم نداشته باشد.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی