display result search
منو
تفسیر آیه 35 تا 38 سوره یوسف _ بخش دوم

تفسیر آیه 35 تا 38 سوره یوسف _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 76 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 35 تا 38 سوره یوسف _ بخش دوم
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد داستان حضرت یوسف در زندان
- معجزه تعبیر خواب و پیشگویی حضرت یوسف(ع)
- مجلس زنانه زلیخا
- جریان پیشگویی سرنوشت دو زندانی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات لیسجُنُنَّه حتٰی حین ٭ و دخل معه السجن فتیان قال احدهما إنی أرانی أعصر خمراً و قال الآخر إنی أرانی احمل فوق رأسی خبزاً تأکل الطّیر منه نبّئنا بتأویله انّا نراک من المحسنین ٭ قال لایأتیکما طعامٌ ترزقانه ألّا نبّأتکما بتاویله قبل أن یأتیکما ذلکما مما علّمنی ربی انی ترکت ملّة قومٍ لایومنون بالله و هم بالأخرة هم کافرون ٭ واتبعت ملة آبائی ابراهیم و اسحٰق و یعقوب ما کان لنا ان نشرک بالله من شیءٍ ذلک من فضل الله علینا و علی الناس و لکنَّ اکثر الناس لایشکرون﴾
تا کنون از فضایل وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) شهود اعتقادی او از یک سو و شجاعت اخلاقی آن حضرت از سوی دیگر و شهامت سیاسی و اجتماعی او از سوی سوم روشن شد شهود اعتقادی او در جریان ﴿و هم بها لو لا ان رأی برهان ربه﴾ مشخص شد شجاعت اخلاقی او همان کنترل‌کردن غریزه و مسلط‌شدن بر خواسته‌های حیوانی و نفسانی است شهامت سیاسی و اجتماعی او این بود که بعد از تهدید به زندان فرمود ﴿رب السجن احب الیّ مما یدعوننی الیه﴾ آنها نشانه‌های فراوانی بر برائت وجود مبارک یوسف دیدند هم از پاره شدن پیراهن از پشت سر هم شهادت آن شاهد و هم بررسی آن ماجرا که گویا بخشی به گوش عزیز مصر رسید همه اینها آیات و علامت برائت یوسف (سلام الله علیه) بود این زنها هم که گفتند ﴿حٰش لله ما هذا بشرا ان هذا الا ملک کریم﴾ پس شهادت زنها از یک سو پیراهن دریده شدن پیراهن از پشت سر از سوی دیگر شهادت آن شاهد از سوی سوم و مانند آن اینها اول تصمیم نداشتند یعنی درباریان رسمی یعنی خود عزیز مصر و درباریان رسمی تصمیم به زندان کردن او نداشتند لکن آن زن یعنی زلیخا تهدید به زندان کرده بود که گفته بود ﴿لقد راودته عن نفسه فاستعصم و لئن لم یفعل ما آمره لیسجنن و لیکوناً من الصاغرین﴾ اما بعد از این جریان کم کم حیثیت دربار عزیز مصر زیر سؤال رفت هم از یک سو آن زنها هم انتشار این خبر ممکن بود حیثیت‌بر باشد لذا قبلاً تصمیمی نداشتند که او را زندانی کنند بر خلاف خود زن که تهدید کرده بود ولی مسئولان رسمی دربار عزیز مصر یک چنین تصمیمی نداشتند بعد از این رسوایی برای اینکه ماجرا بخوابد ﴿ثم بدا لهم﴾ بدا تغییر رأی است بالأخره آن حکم ابتدایی را نمی‌گویند بدا قبلاً بالأخره باید یک رأیی باشد بعد تجدید نظر حاصل بشود بعد بگویند بدا همین جریان سجن قبلاً در چند جمله همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف گذشت اما اینجا سخن از بدا نبود مثلاً آیه 25 همین سوره که قبلاً این آیه بحث شد این بود که ﴿قالت ما جزاء من أراد بأهلک سوءاً إلا ان یسجن﴾ این حکم سجن ابتدایی با بدا همراه نیست چه اینکه در همان مجلس زنانه زلیخا گفته است که ﴿وَلئن لم یفعل ما آمره لیسجنن﴾ سخن از بدا نیست در سورهٴ مبارکهٴ شعراء هم وقتی سخن از تهدید آن فرستاده‌های الهی است آیه 29 سوره شعراء این است که ﴿قال لئن اتخذت إلٰهاً غیری لأجْعلنک من المسجونین﴾ حرف فرعون این بود اینکه ﴿بدا لهم﴾ معلوم می‌شود یک رأیی قبلاً بودو آن رأی عوض شد و این رأی زندان مورد پذیرش مسئولان بلندپایه دربار همین عزیز مصر قرار گرفت ﴿ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات﴾ این آیات همه نشانه برائت اوست دیدند اگر این بیرون باشد و این آیات هم زبان به زبان بگردد حیثیت اینها زیر سؤال می‌رود گفتند ما این را فعلاً از نظرها پنهان کنیم این را به زندان ببریم تا اوضاع آرام بشود این گفتگوها کم بشود دوباره از زندان آزاد بشود ﴿بدا لهم ... لیسجننه حتّی حین﴾ برای ابد زندانی نباشد کوتاه مدت هم زندانی نباشد یک میان مدتی باشد تا اوضاع برگردد ﴿ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات﴾ که ﴿لیسجننه﴾ این جمع است یعنی این مسئولان البته خود این زن از یک سو عزیز مصر از سوی دیگر و مشاوران و معاونان سیاسی آنها از سوی سوم که این را زندانی کنند ﴿حتٰی حینٍ﴾ یعنی تا یک مدتی این کوتاه مدت نیست برای اینکه در همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف دارد که ﴿وادکر بعد امة﴾ یعنی همراهان حضرت یوسف هم بندها و هم زندانهای او دو نفر بودند هر دو خوابی دیدند که الان خوابشان را بازگو می‌کنند تعبیر خواب یکی این بود که او اعدام می‌شود تعبیر خواب دیگری این بود که او آزاد می‌شود آن کسی که آزاد شد بعد از یک مدتی یادش می‌آید که یک چنین صحنه‌ای بود و یک معبری در زندان بود و می‌تواند مثلاً رویای سلطان مصر را تعبیر کند ﴿وادّکر بعد امة﴾ اینکه دارد ﴿وادکر بعد امة﴾ یعنی بعد از یک مدت قابل اعتنایی معلوم می‌شود که به زودی آزاد نشده است آیه 45 همین سورهٴ مبارکهٴ یوسف این است که ﴿والدکر﴾ یعنی متذکر شده است ﴿بعد امة﴾ بعد از یک مدت قابل اعتنایی از این مجموعه معلوم می‌شود که ﴿حتی حین﴾ نه به معنای دائم است که از سجن مأبد باشد این روشن است نه کوتاه مدت برای اینکه در کوتاه مدت مشکل حل نمی‌شود بلکه در یک مدت قابل توجهی ﴿ثم بدا لهم من بعد ما رأوا الآیات﴾ که حتماً این لام لام قسم است با نون تأکید ثقیله مسئولان او را زندانی کنند ﴿حتی حین﴾ و این کار را هم کردند حالا یوسف (سلام الله علیه) به زندان افتاد همزمان و همراه با حضرت یوسف (سلام الله علیه) اتفاق افتاد که دو نفر از خدمتگذاران عزیز مصر هم به زندان افتادند ﴿و دخل معه السجن فتیان﴾ آن طوری که فخر رازی و بعضی دیگر نقل کردند یکی در آبدارخانه او کار می‌کرد برای او مثلاً شربت و مایعات فراهم می‌کرد یکی هم در مطبخ او کار می‌کرد غذای او را تأمین می‌‌کرد حالا درست یا نادرست به عزیز مصر گزارش دادند که این دو نفر تصمیم گرفتند سمی در غذا بریزند تو را مسموم کنند این دو نفر به اتهام چنین توطئه‌ای به زندان رفتند و از اینها تعبیر به فتا کردند گرچه اینها غلامان عزیز مصر بودند به دلیل اینکه در همین سوره دارد که ﴿اذکرنی عند ربک﴾ وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) فرمود وقتی آزاد شدی رفتی پیش ربّت یعنی پیش سیدت پیش مولایت رفتی بگو گناه این زندانی چیست درباره دیگری هم تعبیر این است که ﴿فیسقی ربه﴾ خب این ﴿فیسقی ربه﴾ ﴿اذکرنی عند ربک﴾ اینها به سید و مولا می‌گفتند رب پس از اینکه دارد ﴿فیسقی ربه﴾ یا ﴿اذکرنی عند ربک﴾ نشان آن است که اینها غلام بودند منتها از اینها تعبیر لطیفی کرده که آن حرمت و کرامت انسانی محفوظ باشد تعبیر به فتا کرده است ﴿و دخل معه السجن فتیان﴾ این دو نفر خوابی دیدند ﴿قال احدهما إنی أرانی أعصر خمراً﴾ از این ﴿أرانی﴾ معلوم می‌شود که منظور رویاست گرچه نگفت من در رویا دیدم اما اگر رویا نبود ﴿أرانی﴾ لازم نبود خب انی اعصر خمرا از این ﴿أرانی﴾ یعنی من خودم را می‌‌بینم معلوم می‌شود رویا بود ﴿قال احدهما إنی أرانی أعصر خمراً﴾ من می‌بینم که دارم خمر فشار می‌دهم خمر درمی‌آورم خب خمر خودش عصیر است معصور است او را دیگر فشار نمی‌دهند انگور را فشار می‌دهند تا آبش دربیاید به صورت خمر دربیاید انگور تعبیه شده در خم را فشار می‌دهند که آن شراب بیرون بیاید دیگر شراب را فشار نمی‌دهند انگور را فشار می‌دهند منتها همان طوری که در کتابهای ادبی ملاحظه فرمودید به علاقه اول این انگور می‌شود خمر چون این انگور بعد از یک مدت می‌شود خمر به علاقه اول می‌شود خمر آتی را بر انگور فعلی اطلاق کرد به جای اینکه بگوید انی ارانی اعصر عنبا گفت ﴿انی ارانی اعصر خمرا﴾ اطلاق خمر بر عنب مجاز است به علاقه اول ﴿انی ارانی اعصر خمرا و قال الآخر﴾ آن زندانی و هم بند دیگر گفت ﴿إنی أرانی﴾ این أرانی هم نشان آن است که من در رویا می‌بینم ﴿إنی أرانی﴾ می‌بینم خودم را که ﴿احمل فوق رأسی خبزاً﴾ آن که در آبدارخانه‌‌اش بود شربت و مایعات عزیز مصر را تأمین می‌کرد آن رویا را دید که ﴿انی أرانی أعصر خمرا﴾ و اینکه در مطبخ او بود و آشپزی می‌کرد و غذای او را تأمین می‌کرد در رویا دید که ﴿احمل فوق رأسی خبزاً﴾ من بالای سرم یک طبق نانی حمل می‌کنم که پرنده‌ها با منقار و نوک از این طعام می‌گیرند ﴿تأکل الطّیر منه﴾ از این می‌گیرند هر دو آمدند پیش حضرت یوسف (سلام الله علیه) و او را هم نمی‌شناختند گفتند ﴿نبّئنا﴾ ما را باخبر کن ﴿بتأویله﴾ این به کل واحد برمی‌گردد یعنی این دو نفر هر کدام گفتند رویای ما را تأویل کن یعنی تعبیر کن ﴿انّا نراک من المحسنین﴾ تو هم آدم خوبی هستی هم مشکل‌گشایی هم محسنی فی نفسه فعل حسن داری هم محسنی نسبت به دیگران کار خیر انجام می‌دهی یک انسان وارسته‌ای که حسن خلق دارد این جان شفافی دارد این جان شفاف احیاناً با عالم غیب ارتباط دارد با اسرار عالم مربوط است می‌تواند چیزهایی را بفهمد این در اثر حسن خلق او چون احسان دارد نسبت به دیگران مشکل دیگران را هم حل می‌کند وقتی در جامع استعمال بشود محذوری ندارد گذشته از اینکه استعمال لفظ در اکثر از معنا مطمئن باشید بی اشکال است نه اشکال عقلی دارد نه اشکال نقلی دارد خب ما شما را محسن می‌بینیم هم دارای حسن خلقید فی نفسه حسنید هم نسبت به دیگران مشکل‌گشایید و احسان می‌کنید ﴿انا نراک من المحسنین﴾ این نری غیر از آن أری است یعنی نعتقد آنجا به قرینه اینکه ﴿إنی أرانی أعصر خمرا﴾ یا ﴿إنی أرانی أحمل فوق رأسی خبزا﴾ با این قرینه‌ای که این رؤیت را همراهی می‌کند منظور از این رؤیت،رؤیت رویایی است اما اینجا هیچ قرینه‌ای نیست این نری به معنای رویا نیست و چون آن مرعی امر محسوسی نیست یک امر قلبی است و یک امر غیر محسوس است این رؤیت می‌شود رأی ما رأی ما اعتقاد ما نظر ما درباره شما این است که جزء محسنانی آنجا أرانی به معنای رؤیت در رویا است که اینها با قرینه‌های همراه معنا خواهد شد.
پرسش ... پاسخ: بله می‌شناختند این دو جهت را حسن خلق او در برخورد معلوم می‌شود از اینکه نسبت به اینها در این مدت احسان می‌کند مشکل اینها را حل می‌کند اگر نیازی دارند برطرف می‌کند محسن است اما حالا این کیست پیغمبر‌زاده است با رویا تماسی دارد آغاز سیره او با رویا شروع شده اینها را نمی‌دانند که
پرسش ... پاسخ: عین خواب را نقل کردند آنها که عربی نقل نکردند یک، یک طوری گفتند که اگر به زبان عربی تعبیر بشود همین است که من دارم شراب فشار می‌دهم این هم همان تعبیر را کرد ﴿إنی أرانی أعصر خمرا﴾ آن وقت چرا اگر این صحیح نبود قرآن تصحیح می‌کرد و نقل می‌کرد خب همین که قرآن نقل کرد معلوم می‌شود این تعبیر صحیح است وقتی تعبیر صحیح شد یک ادیب باید پاسخ بدهد که چگونه خمر را فشار می‌دهند در حالی که خود خمر عصیر عنبی است خودش معصور است خودش فشرده شده انگور است وقتی انگور را در خمره گذاشتند آماده شد فشار می‌دهند آبش درمی‌آید می‌شود شراب دیگر خمر را فشار نمی‌دهند انگور را فشار می‌دهند اطلاق خمر بر عنب روی علاقه اول مصحح دارد که این می‌شود مجاز در قبال استعاره می‌شود مجاز مرسل خب ﴿انا نراک من المحسنین﴾ وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) فرمود ﴿لایأتیکما طعامٌ ترزقانه إلاّ نبّأتکما بتاویله قبل أن یأتیکما﴾ من قبل از اینکه غذای شما را بیاورند بالأخره ظهر یا شب برای زندانیها غذا می‌آورند قبل از اینکه غذای شما را بیاورند من این دو تا خواب را خوب برای شما دوتا تعبیر می‌کنم برخی احتمال دادند که من این غذاهایی که برای شما می‌آورند اینها را برای شما می‌گویم تا شما مطمئن باشید که من اگر یک چیزی را گفتم روی حساب است و ﴿علی بینة من ربی﴾ است چرا؟ برای اینکه ما از یک سو به گذشته ارتباط داریم از یک سو به آینده یکی از آینده‌های ما وجود مبارک عیسای مسیح است که معجزه رسمی او این است که ﴿وَأنبئکم بما تأکلون و مٰا تدخرون﴾ من شما را باخبر می‌کنم در خانه‌ها چه ذخیره کردید چه غذا داشتید چه غذا خوردید این کارها را می‌کنم ما این هستیم بالأخره سلسله نبوت و رسالت ما چه گذشته چه حال چه آینده این است که باخبر است از آنچه در خانه‌های مردم در وضع و اوضاع شخصی مردم می‌گذرد تا من می‌گویم که غذای امروز شما چیست تا شما مطمئن باشید آنچه که ما می‌گوییم ریشه وحیانی دارد حق است و مانند آن این بنا بر آنکه ضمیر تأویله به طعام برگردد ﴿قال لایأتیکما طعام﴾ که ﴿ترزقانه﴾ آن طعام را شما مرزوق آن طعامید ﴿الا نبأتکما بتأویله﴾ آن طعام ﴿قبل ان یأتیکما﴾ قبل از اینکه آن طعام بیاید سرّ اینکه برخی احتمال دادند این ضمیر به طعام برگردد برای آن است که خب وقتی بخواهد رویا تعبیر کند همین الان تعبیر می‌کند دیگر دیگر حالا چرا بگوید قبل از اینکه غذای ظهرتان یا غذای شبتان را بیاورند این را به شما می‌گویم خب همین الان بگو یک وقت است یک کار خارجی است یک باری است یک زحمتی است آن زمان‌بر است حالا یا کوتاه یا بلند وجود مبارک سلیمان (سلام الله علیه) گفت ﴿أیکم یأتینی بعرشها قبل أن یأتونی مسلمین﴾ این زمان‌بر بود یکی گفت من می‌آورم ﴿قبل ان تقوم من مقامک﴾ حضرت فرمود این مدت زیاد است یکی عرض کرد که من می‌آورم ﴿قبل ان یرتد الیک طرفک﴾ خب این مهلت قرار دادن این اجل قرار دادن این زمان‌بندی و زمان‌مندی کردن در آنجا صحیح است که کار زمان‌بری است اما وقتی که وجود مبارک یوسف عالم به رویاست تعبیر رویاست خودش هم گفت که ﴿وعلّمتنی منْ تأویل الاحادیث﴾ این دیگر زمان‌بر نیست بگوید من قبل از اینکه غذای ظهرتان را بیاورند یا قبل از اینکه غذای شبتان را بیاورند من به شما می‌گویم این باعث شده است که ضمیر تأویله را به طعام برگرداندند لکن آن وقت این سؤال هست که چرا معطل می‌کنند برای آن، این حضرت که می‌داند چرا نمی‌گوید مصحح این تأخیر و زمان‌مند کردن این است که آنها اطمینان پیدا کنند که این تعبیرش عالمانه است ما بالأخره از غیب برخورداریم نشانه‌اش هم همین است قبل از اینکه غذایتان را بیاورند من به شما می‌گویم غذایتان چیست شبیه آنچه را که بعدها وجود مبارک یوسف که از اعقاب همین خاندان است می‌گوید ﴿وَأنبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم﴾ ما از همین قبیلیم تا شما مطمئن باشید یا نه ضمیر به خود آن رویا برمی‌گردد یعنی آنها مفرد آوردند گفتند ﴿نبئنا بتأویله﴾ یعنی تعبیر کل واحد از این دو رویا وجود مبارک یوسف (سلام الله علیه) هم در اینجا ضمیر را مفرد آورد منتها به این برمی‌گردد قبل از اینکه تعبیر خواب به شما برسد من تعبیرش می‌کنم ﴿قبل ان یأتیکما﴾ ﴿قال لایأتیکما طعام ترزقانه الا نبأتکما بتأویله﴾ این رویا ﴿قبل ان یأتیکما﴾ قبل از اینکه غذایتان را بیاورند من این کار را می‌کنم حالا این باید سؤال بشود که این زمان‌مند کردن زمان‌بندی برای چیست باید فکر بکند یا مصلحتی در تأخیر است حالا یا دو دقیقه طول بکشد یا دو ساعت قبل از اینکه غذای ظهرتان برسد من می‌گویم که رویایتان چیست یا قبل از اینکه غذای شبتان برسد من می‌گویم اگر این باشد یک نکته‌ای باید در این زمان‌مند کردن باشد.
پرسش ... پاسخ: بله آن توحید را آن موعظه را ممکن بود بعد از تعبیر هم بگوید بگوید که یکی‌تان اعدامی هستید یکی‌تان ‌آزاد می‌شوید و سرّ اینکه من این چیزها را می‌دانم چند تا صفت سلبی دارم چند تا صفت اثباتی این هم مخصوص من یا خاندان ما نیست هر کس در این راه صحیح قدم بردارد به نوبه خود از اینها طرفی می‌بندد دیگر لازم نیست اول یک مدتی موعظه کند بعد آن را بیان کند آن وقت این محدود کردن آن هم شروع بکند به سخن آن هم عیب ندارد قبل از اینکه تأویل رویا داشته باشد رویا تعبیر کند بگوید من بلدم سرّش این اوصاف سلبی من یک، اوصاف ثبوتی من دو، این هم مخصوص ما نیست سه، شما هم این راه را می‌توانید طی کنید چهار، این چهار مطلب را که الان می‌خوانیم ممکن است اول بگوید بعد شروع بکند به تعبیر اما زمان‌مند کردن که قبل از اینکه غذایتان بیاید من این رویا را برایتان بازگو می‌کنم این باید یک نکته‌ای داشته باشد که ممکن است بعد ذکر بشود.
پرسش ... پاسخ: آنها که زندانی‌اند که فرار نمی‌کنند که ﴿انا نراک من المحسنین﴾
پرسش ... پاسخ: انگیزه گوش کردنش هم همان کنارش است فرمود این یک چیزی که به شما گفتم حالا شما از من گرفتید می‌توانید به جایی برسید که خودتان داشته باشید
پرسش ... پاسخ: نه منظور آن است که اگر صریحاً می‌فرمود هم آنها مطمئن می‌شدند غذایشان را هم با راحتی می‌خوردند آن یکی که خبر اعدامش را شنید چه راحتی دارد برای او؟
﴿قال لایأتیکما طعام ترزقانه الا نبأتکما بتأویله﴾ این باعث شد که بعضی از آقایان احتمال دادند ضمیر به طعام برگردد اگر جناب فخر رازی و دیگران یک چنین احتمالی دادند برای آن است که ایشان پیشگویی کند که ما تا مطمئن بشوید که ما تنها احسان خلقی به این معنا یا احسان اجتماعی به آن معنا اینها در ما نیست یک علم وحیانی هم هست مطمئن باشید که اوضاع همین است که من می‌گویم لذا بعد از رویاهایی که دیگر گذشت یکی خواست درباره رویای خود سخن بفرماید فرمود نه حکم همین است که من گفتم و در جریان آن دو تا هفت سال آنجا برخیها خواستند یک چیزی هم اضافه حضرت فرمود فرمود ﴿ثم یأتی من بعد ذلک عام فیه یغاث الناس﴾ یکی از آنها که مشکلی برای او در رویا پیش آمد گفت که من اینها را مثلاً شاید خیال کردم رویا نبود گفت نه حکم همین است که من گفتم همین‌طور واقع خواهد شد حالا بعد روشن می‌شود.
پرسش ... پاسخ: اینکه برای همه زندانیها هست لازم نیست که یوسف به آنها خبر بدهد اینها می‌گفتند ما خودمان می‌دانیم اگر این نوبه قضایی و برنامه قضایی و بخشنامه قضایی آنجا نوشته باشد به همه بگویند خب اینکه نه حضرت یوسف (سلام الله علیه) یک چنین فرمایشی را می‌فرمود نه آنها بی جواب می‌گذاشتند که آقا ما خودمان می‌دانیم غذای امروزمان چیست این معلوم می‌شود که از سنخ ﴿وأنبئکم بما تاکلون و ما تدخرون فی بیوتکم﴾ است وگرنه غذای زندانی که همه می‌دانند خب حضرت یوسف می‌داند آنها هم می‌دانند حضرت یوسف که الان به زندان افتاد اگر از دیگر زندانیها بدتر نباشد مثل آنهاست پیش دستگاه ﴿قال لایأتیکما طعام ترزقانه الا نبأتکما بتأویله قبل ان یأتیکما﴾ این ﴿قبل ان یأتیکما﴾ هم باز نشان می‌دهد که ضمیر به طعام برمی‌گردد وگرنه رویا خب نمی‌شود گفت که قبل از اینکه آن واقعیت خارجی رخ بدهد من به شما می‌گویم خب بعد از اینکه اتفاق افتاد دیگر نیازی به تعبیر ندارد که این ﴿قبل ان یأتیکما﴾ نه یعنی قبل ان یأتی آن رویای شما به شما بیاید وقتی آمد خب بالأخره همه می‌فهمند دیگر دیگر نیازی به دیگری ندارد که این هم تأیید می‌کند آن احتمالی را که ضمیر به طعام برگردد.
پرسش ... پاسخ: تعبیر چون سیّدنا الاستاد (رضوان الله علیه) دارد تعبیر از سنخ تفسیر نیست تعبیر عین خارجی است تفسیر دو قسم است یا به ظاهر است یا به باطن آن گاه انسان درباره قرآن یا تفسیر دارد یا تأویل تفسیر یا به ظاهر است یا به باطن تأویل برای عین خارجی است از سنخ لفظ مفهوم و معنا نیست استشهاد ایشان این است که ﴿یوم یأتی تأویله﴾ قیامت تأویل قرآن می‌رسد که از اول است و رجوع آن روز تأویل قرآن معلوم می‌شود آنکه از سنخ لفظ نیست مفهوم نیست امثال ذلک نیست نظر شریف ایشان در همان اوایل سورهٴ مبارکهٴ آل‌عمران که مخصوصاً درباره محتمل و متشابه بحث شد ارائه شد که آنجا دارد ﴿اما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منهم ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله﴾ که به عین خارجی برمی‌گردد اینجا بازگشت این طعام چیست که سنخ تفسیر نیست سنخ تعیین خارجی است رجوع عین خارجی است این را من برای شما شرح می‌کنم خب ﴿ذلکما مما علّمنی ربی﴾ این معنا یعنی ذلک یک ذا است و یک لام است و یک کاف حالا یا تثنیه است بشود ذلکما یا مفرد است بشود ذلک یا تثنیه است بشود ذلکما یا جمع است بشود ذلکم این سه تا حرف است در حقیقت یک ذا است که برای اشاره است یک لام است که برای اینکه بفهماند آن مشارالیه قریب است یا بعید یک کاف است که از سنخ اشاره نیست آن مخاطب ماست ما با مخاطبمان محاوره داریم حرف می‌زنیم برای اینکه مخاطبمان را متوجه کنیم دیگر اگر او حاضر باشد می‌گوییم ذا دیگر لازم نیست با مخاطب حرفی بزنیم و حرفی برای مخاطب بیاوریم اگر یک قدری متوسط باشد می‌گوییم ذاک به مخاطب می‌گوییم آن را نگاه کن ذاک و اگر خیلی دور باشد می‌گوییم ذلک این کاف برای اشاره نیست برای قرب و بعد نیست برای مخاطب است وقتی مخاطب شد مفرد و تثنیه و جمع دارد اگر مخاطب ما طرف گفتار ما مفرد بود می‌گوییم ذاک یا ذلک اگر دو نفر بودند می‌گوییم ذلکما اگر چند نفر بودند می‌گوییم ذلکم فرمود ﴿ذلکما﴾ یعنی تأویل آن با شما دو نفر دارم می‌گویم شما دو نفر گوش بدهید تأویل آن را خدای سبحان به ما آموخت روی جمع بین صفات سلبی و ثبوتی ﴿ذلکما﴾ یعنی آن تأویل را که مفرد هست به شما دو نفر دارم می‌گویم تأویل آن رویا را خدای سبحان به ما آموخت برای این چند چیز یکی صفات سلبیه است که به نفس برمی‌گردد نفس را ما زائل کردیم یکی هم صفات ثبوتیه است کمال است و ما تحصیل کردیم ﴿انی ترکت ملّة قومٍ لایومنون﴾ ما ملت کفار را گذاشتیم کنار دودمان ما این‌طور بودند که موحد بودند کفر‌ستیز بودند کفر را می‌گذاشتید کنار ما هم این کار را کردیم ﴿انی ترکت ملة قومٍ﴾ که ﴿لایومنون بالله﴾ این راجع به مبدأ ﴿وهمْ بالآخرة هم کافرون﴾ این راجع به منتها خب کسی که آغاز را قبول ندارد انجام را هم قبول ندارد قهراً صراط مستقیم را هم قبول ندارد دین هم همان صراط مستقیم است دیگر اگر کسی اول و آخر نداشت خب وسط هم ندارد دیگر راه برای پیوند مبدأ و منتهاست صراط مستقیم این است حالا اگر کسی ـ معاذالله ـ اول را قبول نداشت آخر را قبول نداشت راه نیست اینکه قرآن کریم گاهی برای دین از راه معاد برهان اقامه می‌کند سرّش این است می‌گوید چون بعد از مرگ خبری هست پس راهی هست آخر شما که نمی‌پوسید و معدوم نمی‌شوید که می‌روید به جایی اگر می‌روید کجا بروید چطور بروید به همراه چه کسی بروید با چه ره‌توشه‌ای بروید اینها از معاد برهان اقامه می‌کند در نبوت چون معادی هست الا و لابد نبوت هست برای اینکه یقیناً شما هجرت می‌کنید از پوست به در می‌آیید نه بپوسید حالا که یک راه طولانی در پیش دارید یک راهنما می‌خواهید ﴿وهم بالآخره﴾ اینها صفات سلبی ماست که ما ترک کردیم اما صفات ثبوتی ما که راه برای همه شما هم باز است ﴿واتبعت ملة آبائی﴾ پس من ملت کافران را ترک کردم این جزء صفات سلبی ماست نه از آبایم پیروی کردم که ﴿انا وجدنا آباءنا علی أمّة﴾ نه ﴿واتبعت ملة آبائی﴾ آن دینی که پدران من داشتند من هم حساب شده همانها را قبول کردم هم آن را قبول کردم ﴿واتبعت ملة آبائی﴾ حالا خودش را معرّفی کرده ﴿ابراهیم و اسحٰق و یعقوب﴾ خب بعضی آباء او بودند بعضی اجداد او بودند بعضی پدر بودند بعضی جد بودند ﴿ملة آبائی ابراهیم و اسحق و یعقوب﴾ بعد برهان اقامه می‌کند که از سنخ ﴿انا وجدنا آبائنا علی أمّة﴾ نیست ﴿ما کان لنا ان نشرک بالله من شیءٍ﴾ هیچ چیزی شریک خدا نیست گرچه در بحثهای قبل اشاره شد که ما دسترسی به او نداریم اما نور سماوات والارض را می‌بینیم بالاجمال یقین داریم که یک نیّری هست که این نور نور اوست همان محبوب ماست همان معبود ماست همان مسجود ماست همان مقصود ماست بیش از این نیست ما نه به خود او راه داریم نه به بعض او راه داریم ما او را بالاجمال می‌شناسیم و می‌پرستیم لا بالتفصیل و لا بالتبعیض بالتفصیل نیست برای اینکه خب همه می‌دانند اکتناه ذات محال است بله اما بالبعض هم مثل اکتناه محال است ما نباید بگوییم خدا را به اندازه خودمان می‌شناسیم اگر از حجاب نوری گذشتیم از این وجه الله گذشتیم از این نور السمٰوات والارض گذشتیم به خود گوهر ذات رسیدیم آنجا دیگر بعض و کل ندارد نمی‌شود گفت که ما به اندازه خودمان این اقیانوس را می‌کشیم یا می‌چشیم این اقیانوس نیست که کسی بتواند یک لیوان آب از آن بگیرد این بسیط الحقیقه است اگر یک لیوان از آن گرفتی یعنی همه این بعض ندارد لذا ما من وراء حجاب نور او را می‌شناسیم می‌پرستیم و دوست داریم و از او می‌خواهیم اجمالاً خدایی هست و آن خدا ﴿نور السمٰوات﴾ است ﴿الله نور السمٰوات والارض﴾ است ظهور سماوات ایجاد سماوات آفرینش ملک و ملکوت فعل اوست آن کسی که عرش و فرش را آفرید و اداره می‌کند و کل جهان را هم یک لحظه به هم می‌زند دوباره می‌سازد به نام معاد همه او را ما اشاره می‌کنیم از او فقط به هو یاد می‌کنیم هیچ تعینی ندارد ما اسما را نمی‌پرستیم وجه را نمی‌پرستیم اما آنجا این‌چنین نیست که ما بتوانیم این حجاب نوری را خرق بکنیم ربوبیت اسمی است از اسمای او تعینی است از تعینات او ما ربوبیت را می‌پرستیم برخیها مشاهده می‌کنند برخیها می‌فهمند تعینی از تعینات اوست اما از ربوبیت بگذریم به هویت مطلقه برسیم راه نیست آنجا هر کس رفت باید کنه را درک کند و غیر از خودش احدی راه ندارد دیگر نمی‌شود گفت ما به اندازه خودمان او را می‌فهمیم او اندازه‌بردار نیست همان‌طوری که تفصیل‌پذیر نیست تبعیض‌پذیر هم نیست ﴿ما کان لنا ان نشرک بالله من شیء﴾ این اوصاف ثبوتی
پرسش ... پاسخ: آثار اوست دیگر دلیل بر اوست مگر ما در عالم مثال آفتاب را می‌بینیم آفتاب دیدنی نیست ما به طور عادی همه وقتی نگاه کردند سر به آسمان جرم نیّری شعاع را می‌بینند خیال می‌کنند آفتاب را می‌بینند آن ادیبان ما هم می‌گویند آفتاب آمد دلیل آفتاب اما آن کسی که کارشناس است می‌گوید این شعاع شمس است نه خود شمس به دلیل اینکه در یوم الکسوف آنجا که قمر بین ما و شمس فاصله است یک گوشه‌اش اگر پیدا باشد بخواهید شما آن یک گوشه را ببینید کور می‌شوی چه رسد به خود جرم مگر قابل دیدن است تازه این شمس یک وصله است که شأرةٍ بیضا فی بقرة سودا نسبت به کهکشانهای بزرگ نسبت به راه شیری بزرگ نسبت به ستاره‌هایی که چندین برابر او هستند این اصلاً یک تکه کلوخ بیش نیست آن وقت شما دلتان می‌خواهد به خالق شمس و قمر کسی نگاه بکند نگاه کردن محال است.
پرسش ... پاسخ: بله همان ربوبیت است دیگر ربوبیت تعینی از تعینات ذات اقدس الهی است اسمی از اسمای الهی است ببینید ربوبیت هست خالقیت است قابضیت است باسطیت است احیا هست اماته هست گاهی یحیی گاهی لایحیی گاهی یمیت گاهی لایمیت خب اگر اینها عین ذات باشند که سلب‌پذیر نیست اینها همه تعینات ذات‌اقدس الهی است ما با اینها سر و کار داریم اینها را مشاهده می‌کنیم و مانند آن ماها می‌فهمیم موالیان ما می‌بینند فرمود ﴿ما کان لنا ان نشرک بالله من شیء﴾ هر چیزی در عالم باشد محتاج اوست او شریک‌پذیر نیست و این نفی آن صفات که صفات سلب است اثبات این صفات که صفات کمال است و به این اعتقاد توحیدی تکیه می‌کند ﴿ذلک من فضل الله علینا و علی الناس﴾ یعنی شما هم می‌توانید به نوبه خودتان به این سه کمال برسید هم به شهود هم به شجاعت هم به شهامت الآن این برادران محترمی که مشغول ساختن فیلم حضرت یوسف (سلام الله علیه) هستند باید از شما حوزویان کمک بگیرند تا این فیلمشان انشاءالله پربار بشود نشانه توحید نشانه قداست نشانه نزاهت را از شما کمک بگیرند که چگونه یک کسی به شهود اعتقادی می‌رسد در بحث عرفان به شجاعت اخلاقی می‌رسد در تهذیب نفس به شهامت سیاسی و اجتماعی می‌رسد در مسئله ﴿رب السجن احب الی﴾ فرمود این مخصوص ما نیست اینکه نبوت نیست که مخصوص ما باشد که اینکه رسالت نیست که مخصوص ما باشد که این معرفت است این شهامت است این شجاعت است خدا برای همه مقرر کرده منتها خیلیها بیراهه می‌روند نمی‌گیرند ﴿ذلک من فضل الله﴾ اینجا دیگر ﴿ذلکما﴾ نیست این بحث دیگر ذلک است نه ذلکما ﴿ذلک من فضل الله علینا و علی الناس﴾ این راه را داده این طناب را آویخته فرمود ﴿واعتصموا﴾ ﴿و لکنَّ اکثر الناس لایشکرون﴾ در بحثهای قبل هم اشاره شد جریان تقوا به معنای عام شامل همه مراحل اخلاق و اعمال و اعتقاد خواهد بود لکن در بحثهای فنی آنجا که سخن از تحلیلات علمی است قرآن کریم تقوا را بعد از ایمان ذکر می‌کند اول اعتقاد و ایمان بعد تقوا.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی