display result search
منو
تفسیر آیات 60 تا 61 سوره بقره _ بخش سوم

تفسیر آیات 60 تا 61 سوره بقره _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 183 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 60 تا 61 سوره بقره _ بخش سوم
- ذلت بنی‌اسرائیل
- پرداخت جزیه توسط بنی اسرائیل برای تحقیر
- قتل انبیاء توسط بنی اسرائیل
- تعدی و تجاهر به گناه و سرکشی و طغیان موجب ذلت
- اصرار بر گناه

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وإذ قلتم یا موسی لن نصبر علی طعامٍ واحد فادع لنا ربّک یخرج لنا ممّا تنبت الأرض من بقلها و قثّائها و فومها و عدسها و بصلها قال تستبدلون الذی هو أدنىٰ بالَّذی هو خیرٌ اهبطوا مصراً فإنّ لکم ما سألتم وضربت علیهم الذّلّة والمسکنة و با و بغضبٍ من الله ذٰلِک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون النّبیّین بغیر الحقّ ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون
در شمارش نِعَمی که خدای سبحان بر بنی‌اسراییل نازل کرد به این قسمت رسیدیم که اینها در برابر آن همه نعم کفران کردند و خدای سبحان فرمود: سکّه ذلّت به نام اینها زده شد و خیمه ذلّت هم بر بالای سر اینها زده شد لذا در این گونه از موارد تعبیر به «علی» می شود که *«ضربت علیهم الذلة والمسکنة»* عزّت با «لام» یاد میشود که *«ولله العِزّةٌ و لرسوله وللمؤمنین»*(1) ولی ذلّت با «علی» ذکر میشود چرا که ذلّت مسلّط بر انسان است درباره عزّت میفرماید *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنین»*(2) ولی درباره ذلّت میفرماید *«ضربت علیهم الذّلة والمسکنة»* و دلیلش را هم ذکر میکند که اینها کفر به آیات الهی ورزیدند و انبیا را کشتند. آنگاه یک دلیلی برای این دلیل ذکر میکند که چرا اینها تن به کفر و قتل انبیا دادند برای اینکه اینها معصیت کردند و این را هم باز تبیین میکند که، صرف معصیت، انسان را به کفر و قتل انبیا نمیکشاند، آن اعتدا و تجرّی در معصیت است که سرانجام انسان را به کفر و قتل انبیا میکشاند لذا در پایان آیه فرمود׃ *«ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون»* نه تنها معصیت، انسان را به اینجای تلخ میکشاند بلکه اعتدای در گناه، تعدّی کردن و تجاهر در معصیت، هتک حرمت، انسان را به این عاقبت سوء مبتلا میکند در بحثهای بعد ملاحظه میفرمایید که اینها صریحاً به پیغمبرشان میگفتند׃ *«سمعنا و عصینا»*(3) بجای اینکه بگویند׃ *«سمعنا و أطعنا»*(4) میگفتند *«سمعنا و عصینا»*(5) یعنی ما شنیدیم ولی معصیت میکنیم این *«سمعنا و عصینا»*(6) گفتن اعتداست یک وقت کسی گناهش را توجیه میکند که، ما *«نسینا»*(7) یادمان رفته است یا غافل بودیم یک وقت کسی روی تجرّی و تجاهر در گناه به پیغمبرش میگوید׃ *«سمعنا و عصینا»*(8) ما شنیدیم ولی حرفت را نمیپذیریم، این تجرّی در گناه سرانجام به آن کفر و قتل میرسد.

محور عزّت و مرکز ذلّت
امّا چرا ذلّت بر تبهکار است و عزّت مال انسان مطیع که العزّة للمؤمن والذّلّة علی الکافر والعاصی برای این که خدای سبحان مرکز عزّت را به ما معرفی کرد و مرکز ذلّت را هم به ما آموخت، قهراً هر که به مرکز عزّت نزدیک می‌شود عزیز خواهد بود و هر که به مرکز ذلّت نزدیک شود ذلیل خواهد شد مرکز عزّت را در بحث قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان منحصراً به خود اختصاص داد یعنی اگر فرمود׃ *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنین»*(9) در موارد فراوانی فرمود׃ *«العزة لله جمیعاً»*(10) یعنی اگر دیگران عزیزند در عرض عزّت خدای سبحان عزیز نیستند، بلکه در طول عزّت خدایند، خداست که اینها را عزیز کرده است نه اینکه اینها در برابر خدا و در عرض خدا عزیز باشند که بحثش قبلاً گذشت، امّا درباره ذلّت فرمود مرکز ذلّت، شیطان است هر کس به شیطان نزدیک شد ذلیل میشود و شیطنت اصولاً ذلّت است، قهراً نتیجهاش این خواهد شد که گناه گرچه ظاهرش لذیذ و گواراست ولی باطنش ذلّت است، اطاعت گرچه ظاهرش رنجآور است امّا درونش عزّت است، در بعضی از روایات ملاحظه فرمودید، ائمه(علیهم‌لسلام) فرمودند׃ اگر کسی بخواهد بدون مال و بدون عشیره و بدون قبیله عزیز شود «فلیخرج من ذلّ معصیة الله إلی عزّ طاعتة»(11) مگرنه آن است که انسان میخواهد عزیز بشود، مگرنه آن است که انسان میخواهد محترم باشد، آیا عشیره و مال و قبیله و اولاد و امثال ذلک باعث عزّت انسان است یا طاعت خدا باعث عزّت انسان است؟ فرمود اگر کسی بخواهد بدون هیچ سببی از اسباب عالم طبیعت عزیز شود «فلیخرج من ذلّ معصیة الله إلی عزّ طاعته» قرآن کریم هم ریشهٴ ذلّت را به ما آموخت اولاً، بعد هرچه به این ریشه نزدیک می‌شود ذلیل خواهد بود ثانیاً، و آنها که با گناه عزیز شدند عزّتشان کاذب است و ذلّتشان صادق است ثالثاً، و روز قیامت که روز ظهور صدق و عدل است روز ظهور صدق و حق است آنها که ظاهراً عزیز بودند و باطناً ذلیل که عزّتشان دروغین و ذلّتشان راستین بود در آن روز ذلّت راستینشان ظهور میکند هم خود میفهمند که ذلیل بودند و هم دیگران میفهمند. این امور را یکی پس از دیگری ملاحظه میفرمائید که از کجا شروع میکند.

ـ تکبّر بیش از سایر معاصی، موجب ذلت می‌شود
در سورهٔ مبارکهٴ اعراف به شیطان میفرماید به اینکه *«فاخرج إْنّک من الصاغربن»*(12) آیه 13 سوره اعراف این است که *«قال فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبّر فیها فاخرج إنّک من الصاغرین»*(13) فرمود׃ تو از اینجا پایین برو، اینجا جای تکبّر نیست، معلوم میشود تکبّر انسان را پایین میآورد، تکبر ذلّت است فرمود׃ تو چون صاغری، نباید در این مقام رفیع راه داشته باشی پس شیطان را به عنوان *«إنّک من الصاغرین»*(14) به ما معرفی کرد درباره همین بنی‌اسراییل که باید جزیه بپردازند فرمود׃ به این که این‌ها جزیه را با ذلّت بپردازند جزیه که مالیات نیست، فرمود׃ *«یعطوا الجزیة عن یدٍ وهم صاغرون»*(15) در سورهٴ توبه وقتی کیفیّت جزیه پردازی بنی‌اسراییل را طرح میکند، یعنی اهل کتاب را بیان میکند میفرماید به اینکه *«حتّی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون»*(16) آیه 29 سورهٴ توبه اینچنین است *«قاتلوا الّذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر ولایحرّمون ما حرّم الله و رسوله ولایدینون دین الحق من الذین أُوتوا الکتاب»*(17) آنقدر با اینها نبرد کنید که یا بالآخره مسلمان شوند یا جزیه بپردازند، جزیه مثل مالیات نیست که با احترام از آنها بگیرید. جزیه یک تحقیر و تذلیلی است که باید ذلیلانه بپردازند *«حتّىٰ یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون»*(18) اینها که به فکر عزّت دروغین هستند در حقیقت ذلیلند چرا؟ چون به شیطان نزدیکند و هر که به شیطان نزدیک بود صغیر و ذلیل خواهد شد شیطان را خدا به عنوان صغیر و ذلیل به ما معرّفی کرد فرمود׃ *«إنّک من الصاغرین»*(19) بعد اصل کلّی دیگری را هم به ما آموخت که *«سیصیب الذین أجرموا صغارٌ عندالله وعذاب شدید»*(20) فرمود׃ هر که مجرم است ذلیل است، هر که مجرم است صغیر است اگر به شیطان فرمود ׃ تو صاغری بعد فرمود به این که׃ هر کسی حرف تو را گوش داد صغیر است و ذلیل است یعنی تو مبدا ذلّتی اینکه فرمود׃ اهل کتاب هم باید در حالی که صاغرند جزیه بپردازند برای آن است که مجرمند و هر مجرمی صاغر است پس اینها صاغرند، برای اینکه به مرکز ذلّت نزدیکند هر که به مرکز ذلّت نزدیک باشد صاغر است پس اینها صاغرند از دو قیاس استثنایی نتیجه میگیریم به اینکه اینها حقیر و ذلیلند و امّا اینکه فرمود׃ *«سیصیب الّذین أجرموا صَغارٌ عندالله وعذاب شدید»*(21) در سورهٔ انعام آیهٔ 124 این چنین است فرمود به این که: *«وإذا جاءتهم آیة قالوا لن نؤمنَ حتّی نُؤتىَ مثل ما أوتی رسلُ اللّه»* اینها مستکبرانه در برابر وحی برخورد میکنند میگویند׃ اگر پیغمبری حق هست خب وحی بر ما نازل بشود دیگر نمیدانند که *«الله أعلم حیث یجعل رسالته»*(22) خدا میداند که چه شخصی شایسته پیغمبری است مگر هر کسی می‌تواند وحی بگیرد، این جور متکبّرانه برخورد کردن، کیفرش آن است که فرمود׃ *«سیصیب الذین أجرموا صَغارٌ عندالله»*(23) هر مجرمی ذلیل است، و بنی‌اسراییل مجرمند، هر مجرمی ذلیل است پس اینها ذلیلند و باید جزیه را با صغارت و حقارت بپردازند مالیات یک وظیفه دینی است نظیر زکوات که باید در کمال احترام به دولت اسلامی تقدیم کنند، این کاری به جزیه ندارد، جزیه با ذلّت آمیخته است، *«صَغارٌ عندالله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون»*(24).

ـ عزّت کاذب و ذلت صادق
بعد میفرماید به اینکه اینها راه ذلّت را طی میکنند و خیال میکنند عزیزند شما وقتی اینها را نصیحت میکنید *«أخذته العزة بالإثم»*(25) میخواهند با معصیت عزیز شوند مثل کسی که بخواهد با مواد مخدّر نشاط خود را تأمین کند، آن یک نشاط کاذب است اگر نشاط کاذب شد غم صادق است و یک روزی نشاط کاذب رخت بر میبندد و آن اندوه صادق ظهور میکند، ممکن نیست دو طرف نقیض هر دو کاذب باشند، ممکن نیست کسی بخواهد از راه گناه، عزیز بشود، این عزّتش کاذب باشد ذلّتش هم کاذب باشد، این شدنی نیست دو طرف مقابل که هر دو دروغ نیست اگر یک طرف دروغ شد دیگری راست است اینکه فرمود׃ *«أخذته العزة بالإثم»*(26) یعنی میخواهد با معصیت عزیز بشود خب این عزّت، عزّت کاذب است اگر عزّتش عزّت کاذب است ذلّتش، ذلّت صادق است و روزی که صدق ظهور کند به نام قیامت یا ظهور ولیّ عصر ارواحنا فداه و امثال ذلک، آن صدق ظهور میکند لذا میفرماید׃ اینها عذاب هون دارند، عذاب مهین دارند، یا روزی که حکومت اسلامی ظهور کرد نظیر ظهور حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه اینها صغیر هستند چون ممکن نیست هم عزّت دروغ باشد هم ذلّت، خوب اگر عزّتشان دروغین است ذلّتشان راست است. لذا میفرماید׃ به اینکه اینها را شما وقتی که نصیحت میکنید میخواهند از راه گناه عزیز بشوند در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 206 میفرماید *«وإذا قیل له اتّق الله أخذته العزة بالإثم»*(27) وقتی شما نهی از منکر یا امر به معروف میکنید که میگویید از خدا بترسید و با تقوا باشید میخواهد روی اثم و گناه عزیز باشد، سرفراز باشد آنگاه *«فحسبه جهنّم ولَبئس المهاد»*(28) این معنا را که تحلیل فرمود که عزّت از آن خداست و انسان را بالا میبرد به همین مناسبت با لام یاد میکند که *«ولله العزّة و لرسوله وللمؤمنین»*(29) و چون ذلّت از آن شیطان است و شیطان بر انسان مسلّط است که انسان را پایین ببرد مثل خود که ساقط شده است دیگران را هم سقوط بدهد تعبیر به «علىٰ» شده است که *«ضربت علیهم الذّلة والمسکنة»* و دیگران که عزّت کاذبه را مرکز عزّت دانستهاند خدای سبحان آنها را هم به ذلّت کشاند، عدّهای گفتهاند׃ که فرعون عزیز است و در روز مبارزه به عزّت فرعون سوگند یاد کردند، گفتند؛ به عزّت فرعون *«إنا لنحن الغالبون»*(30) او را عزیز دانستند و مرکز عزّت دانستند، و خود را به آن عزیز دروغین مرتبط کردند خدای سبحان فرمود׃ همهٴ اینها صاغر هستند، همهٴ اینها را ما به دریا انداختیم، *«فأخدناه و جنوده فنبذناهم فی الیمّ»*(31) این عزّتی را هم که فرعون داشت به دستور شعرا از زبان آل‌فرعون و بستگان او نقل میکند که به مبارزه علیه موسای کلیم سلام الله علیه آمدند، عزّت کاذب بود که آنها گفتند׃ آیهٔ 44 سورهٔ شعراء این است که *«وقالوا بعزّة فرعون إنّا لنحن الغالبون»*(32) بعد خدا میفرماید׃ این عزّت، عزّت کاذب است وقتی عزّتشان کاذب شد ذلّتشان صادق است و خدا که بخواهد آن صادق را ارائه دهد به وسیله ولیّش، ولیّی از اولیای الهی ذلّت صادقه اینها را آشکار میکند تا معلوم شود اینها به حق ذلیلند.
امّا اینکه سرّ ذلّت را قران کریم، در درجهٴ اوّل کفر و قتل انبیاء میداند بعد در درجهٴ دوم، معصیت و اعتدا میشمارد، برای آن است که هرچه گناه بیشتر باشد ذلّت رسمیتر است آن خیمهٴ ذلّت محیطتر و فراگیرتر است آن سکّه ذلّت پایدارتر است فرمود׃ سرّ این که سکّه ذلّت و مسکنت بر اینها زده شده است این است که *«بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النّبیّین بغیر الحقّ»*.

سنت منحوس پیامبرکشی و مقصود از آن
اینکه در تفسیر عیاشی این روایت است که سیّدنا الاستاد(رضوان الله علیه) هم این را نقل کردهاند که از امام صادق(سلام الله علیه) رسید که حضرت فرمود׃ اینها با شمشیر نکشتند منتها اَسرار را فاش کردند و باعث قتل شدند(33)، بالآخره آن هم حق است یعنی بنی‌اسراییل باعث قتل انبیا شدند، حالا یا مباشرتاً یا تسبیباً عدّهای توطئه کردند عدّهای دست به شمشیر شدند فرق نمیکند و خدای سبحان هم میفرماید به این که׃ شما انبیا را کشتید در بسیاری از موارد فرمود به این که׃ که شما انبیا را کشتید، گاهی با فعل ماضی گاهی با فعل مضارع در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره ملاحظه میفرمایید که به بنی‌اسراییل و اهل کتاب چه نسبت میدهد آیهٔ 87 همین سورهٴ بقره این است که׃ *«أفکلّما جاءکم رسولٌ بما لاتهوىٰ أنفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم وفریقاً تقتلون»*(34) فرمود׃ هر وقت انبیا حرفی زدند که مطابق میل شما نبود عدّهای را تکذیب کردید و عدّهای را کشتید، بالآخره زکریا را همین‌ها کشتند، یحیىٰ را همین‌ها کشتند، سایر انبیا را همینها کشتند، بالآخره بعضی دست به شمشیر بودند بعضی دست به قلم، فرق نمیکند و گرنه دیگری نیامد که یحیای زاهد را شهید کند. اینها دربارهٴ هارون(سلام الله) هم رفتند او را بکشند منتها هارون مأموریت نداشت که تن به کشتن دهد وگرنه از کشته شدن هراسی نداشت، در بدو جریان موسىٰ گفت׃ من چون از اینها کسی را کشتهام میترسم *«أخاف أن یقتلون»*(35) برادرم هارون را بفرست که او از این مسائل چیزی ندارد و اگر هارون هم اهل این کار بود که بگوید من از قتل میترسم که، موسای کلیم این پیشنهاد را نمیداد منتها در همان جریان مواعده موسىٰ(سلام الله علیه) و دسیسهٴ سامری، اینها رفتند هارون را هم بکشند وقتی موسای کلیم برگشت و به هارون اعتراض کرد که چرا جلوی گوساله پرستی را نگرفتی فرمود׃ من گفتم، نهی از منکر کردم، اعتراض کردم، امّا *«کادوا یقتلوننی»*(36) نزدیک بود مرا هم بکشند و من دستور نداشتم که در اینجا شهید بشوم غرض این است که اینها تا اینجا هم حاضر بودند، هارونِ پیغمبر که معاذالله خلاف نمیگوید، اغراق نمیگوید، فرمود׃ تا اینجا نزدیک شدند که خواستند مرا هم بکشند، من حرفم را زدم نه اینکه ساکت نشستم در برابرشان ایستادم، گفتم׃ گوسالهپرستی امری است باطل و کفر، امّا *«کادوا یقتلوننی»*(37) ملاحظه میفرمایید׃ حرف هارون(سلام الله علیه) در همان سورهٴ مبارکهٴ اعراف بود، آیهٴ 150 سورهٴ اعراف این است که *«ولمّا رجع موسىٰ إلی قومه غضبانَ أسفاً قال بئسما خلفتمونی من بعدی أعجلتم أمر ربّکم»*(38) من گفتم׃ چهل روزه بر میگردم برگشتم، ما که برخلاف مواعده بیشتر نماندیم، خلافی نگفتیم، *«وألقی الألواحَ و أخذ برأس أخیه یجرّه إلیه قال ابن أُمّ إنّ القوم استضعفونی»*(39) مرا مستضعف کردند. ضعیف شمردند *«وکادوا یقتلوننی»*(40) و نزدیک بود مرا بکشند. من اگر خلیفه شما نبودم و موظّف نبودم که این سنگر را حفظ کنم خب شهادت را استقبال میکردم، امّا بنا بود که من اینها را حفظ کنم تا شما بیائی *«ولاتجعلنی مع القوم الظالمین»*(41) بنابراین، قومی بودند اینچنین؛ با این که همه معجزات را دیدند، اینها با تاریخ که معجزه را ثابت نکردند این‌ها با مشاهده، معجزه را ثابت کردند اینها روزانه معجزه میدیدند، مع ذلک هارون پیغمبر فرمود به اینکه׃ این کفر است نزدیک بود او را هم بکشند یک همچون گروهی هستند نمیشود گفت به این که اینها فقط کتمان کردند اسرار را فاش کردند و دست به شمشیر بردند و مانند آن در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره باز آیهٴ 91 این چنین آمده است که *«وإذا قیل لهم آمنوا بما أنزل الله قالوا نؤمن بما أُنزل علینا و یکفرون بما وراءه وهو الحقّ مصدّقاً لما معهم قل فلم تقتلون أنبیاء الله»*(42) نمیگوید׃ چرا کشتید؟ فرمود׃ سیرهتان این است، چرا میکشید؟! الآن رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) که ظهور کرد آنها انبیا را نمیکشتند (اگر دست‌شان میرسید میکشتند) این همان *«تشابهت قلوبهم»*(43) است که قبلاً ذکر شد پیغمبر میفرماید *«فلم تقتلون»*(44) خدا به پیامبر میفرماید׃ از اینها سؤال کن چرا انبیا را میکشید؟ یعنی الآن هم دستتان برسد میکشید، این چنین نیست که حالا اسراییل هم اگر موسای کلیم هم بیاید او اعتنا کنند الآن هم این حرف صادق است که *«فلم تقتلون أنبیاء الله»*(45) وگرنه در صدر اسلام اینها انبیایی را نکشته بودند. امّا این خوی پیغمبر کشی در اینها راسخ شده بود׃ *«قل فلم تقتلون أنبیاء الله من قبل إن کنتم مؤمنین»*(46).
بعد در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ 93 آن کفر علنی اینها را بیان میکند میفرماید به اینکه *«وإذ أخذنا میثاقکم ورفعنا فوقکم الطور خذوا ما أتیناکم بقوّة»*(47) ما گفتیم׃ با قدرت این دین را بگیرید هم با قدرت فکری هم با قدرت بدنی *«واسمعوا»*(48) گوش شنوا داشته باشید *«قالوا سمعنا و عصینا»*(49) گفتند׃ ما شنیدیم امّا خب قبول نداریم کسی که حرفش این است *«سمعنا و عصینا»*(50) به جای اینکه بگوید *«سمعنا وأطعنا»*(51) خب این هم فرضیه کفر را فراهم میکند و هم زمینه قتل انبیا را فراهم میکند این اعتدا و هتک حرمت پیغمبر این نتیجه سوء را هم در بر دارد لذا قرآن کریم در یک بخش میفرماید اینها کفر ورزیدند و انبیا را کشتند، در بخش دیگر میفرماید به اینکه: اینها کفر ورزیدند و انبیا را هم کشتند و آمرین به معروف و ناهین از منکر را هم کشتند، علما را هم کشتند، مبلغین‌شان را هم کشتند. آنجا در سورهٔ آل‌عمران آیهٔ 21 اینچنین بیان میکند *«إنّ الذین یکفرون بآیات الله ویقتلون النّبیّین بغیر حقّ ویقتلون الذین یأمرون بالقسط من الناس»*(52) اینها علمایشان را هم کشتند غیر از انبیا، کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکرد اینها را هم میکشتند، گرچه در این کریمه سخن از بنی‌اسراییل نیست امّا تابع به دنبال جریان همانهاست.

ـ معصیت کار گام به گام به خطر مهم کفر نزدیک می‌شود
آنگاه معلوم میشود که چرا خدای سبحان اوّل به کفر و قتل انبیا استدلال میکند بعد به معصیت و اعتدا ختم میکند یعنی مدّعا این است که ذلّت و مسکنت و رجوع به غضب برای اینها تسجیل شده است، دلیل این مدّعا این است که اینها کافر بودند و انبیا را کشتند دلیل این دلیل این است که اینها معصیت کار بودند آن دلیل نهایی آن است که اینها اهل اعتدا بودند. خب، اگر کسی معصیت بکند میشود گفت چون این شخص معتقد نیست معصیت میکند که معصیت را به کفر استدلال میکنیم. امّا اگر کسی کفر ورزید میشود گفت این شخص کافر است برای این که معصیت میکند؛ چرا کافر است چون معصیت میکند نمیشود کفر را به عصیان مدلّل کرد. میشود عصیان را به کفر مستدل کرد یعنی میتوان گفت فلان شخص معصیت میکند برای اینکه عقیده ندارد، امّا نمیشود گفت فلان شخص عقیده ندارد برای این که معصیت میکند ولی میتوان گفت׃ فلان شخص عقیده ندارد برای اینکه معصیت کرد این معصیت کردن انسان را کم کم کافر می‌کند بیان ذلک این است که دربارهٴ کفر و قتل به فعل مضارع یاد کرد فرمود׃ اینها کافر میشوند کانوا یکفرون، یقتلون و امثال ذلک. دربارهٴ معصیت به فعل ماضی یاد کرده است فرمود׃ چون معصیت کردند سرانجام به کفر درآمدند، این همان است که گفتند شما به سراغ مکروهات نروید. برای این که مکروهات قرق معاصی صغیره است، وارد معاصی صغیره نشوید چون قرقگاه معاصی کبیره است، وارد معاصی کبیره نشوید که قرقگاه اکبر معاصی است که شرک و کفر است، در سورهٔ روم آیهٔ 10 میفرماید به اینکه *«ثمّ کان عاقبة الذین أساءوا السّوأى أن کذّبوا بآیات الله وکانوا بها یستهزءوُن»*(53) مشهور این است که این آیهٴ مبارکه را همینطور تفسیر میکنند. گرچه سیدنا الاُستاد تعبیر دیگری دارد امّا معروف این است که میگویند چرا پایان معصیت کار بد است معروف این است که کسی که معصیت میکند کم کم به کفر منتهی میشود *«ثمّ کان عاقبة الذین أساءوا السّواىٰ أن کذّبوا»*(54) که این *«أن کذبوا»*(55) را اسم «کان» میدانند یعنی عاقبت کار معصیت کار تکذیب است، خب تکذیب کفر است عاقبت کسی که کار بد میکند، سیئه انجام میدهد کفر است *«ثمّ کان عاقبة الّذین أساءوا السواىٰ أن کذّبوا»*(56) که این *«أن کذّبوا»*(57) میشود تکذیب، این تکذیب اسم «کان» خواهد بود. آنگاه عبارت اینچنین میشود که «کان تکذیب الله عاقبة الذین أساءوا السّواىٰ» تکذیب خدا که کفر است پایان کار تبهکاران است خب این رو معروف و اینچنین است و اعتدا هم مساعد است برای این که معاصی کبیره کم کم انسان را به اکبر معاصی که کفر است معاذ الله منتهی میکند چون اینها معصیت کرده بودند کم کم به کفر مبتلا شدند کدام معصیت؟ آن معصیتی که با اعتدا و هتک حرمت همراه بود *«ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون»* نه تنها معصیت خفیهای و نهانی بلکه معصیت علنی، نه علن یعنی درجامعه، علن در برابر رهبر جامعه یعنی به رهبرشان میگفتند׃ ما شنیدیم ولی گوش نمیدهیم نه تنها در حضور مردم معصیت میکردند بلکه علناً به پیامبرشان میگفتند *«سمعنا و عصینا»*(58) این عصیان با اعتدا زمینه کفر را فراهم میکند یا خود کفر است نه زمینه کفر را فراهم میکند خود کفر است کسی که به پیغمبرش بگوید *«سمعنا و عصینا»*(59) این باعث آن کفرهای دیگر میشود این باعث قتل انبیا میشود قهراً این کار که عزّت دروغین است ذلّت راستین است و این ذلّت مثل سکّهای است دامنگیر آدم و مثل یک خیمه‌ای است فراگیر و از این جهت عذاب قیامت را خدا به عنوان غرام یاد میکند یعنی آدم را رها نمیکند مثل طلبکار، مثل غریمی که انسان را رها نمیکند، از این جهت خدای سبحان این مطلب را به کفر و عصیان و اعتداء استدلال کرد فرمود به اینکه *«ذلک بأنّهم کانوا یکفرون بآیات الله ویقتلون النّبیّین بغیر الحق ذلک بما عصوا وکانوا یعتدون»* چون معصیت می‌کردند و چون اعتدا میکردند کم کم به اینجا منتهی شدند، قسمتهای دیگر را هم که ملاحظه میفرمایید، که اینها صریحاً ادّعا داشتند که ما انبیا را کشتهایم و عیسای مسیح را هم کشتیم منتها قرآن تکذیب میکند همین بنی‌اسراییل بودند در سورهٔ مبارکه نساء آیهٔ 155 و 156 به بعد این است که *«فبما نقضهم میثاقهم وکفرهم بآیات الله و قتلهم الأنبیاء بغیر حق و قولهم قلوبنا غلف»*(60) حرفشان این بود که اصلاً حرف پیغمبر در ما اثر نمیکند *«بل طبع الله علیها بکفرهم فلایؤمنون إلاّ قلیلاً ٭ وبکفرهم وقولهم علی مریم بهتاناً عظیماً ٭ و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسی ابن مریم رسول الله»*(61) گفتند ما او را کشتیم. بنابراین، اینها باکی ندارند از کشتن منتها حالا موفق نشدند به قتل عیسی، پس نمیشود گفت به این که اینها کشتاری ‌نداشتند فقط اسرار را فاش میکردند یا با قلم علیه انبیا توطئه میکردند، نه، هم با قلم و هم با شمشیر، دربارهٴ عیسای مسیح هم حرفشان همین بود، در سورهٔ مبارکهٴ مائده باز سخن از کشتار انبیا به وسیله بنی‌اسراییل است آیهٔ 70، سورهٔ مائده این است که *«کلّما جاءهم رسول بما لاتهوىٰ أنفسهم فریقاً کذّبوا وفریقاً یقتلون»*(62) چون انبیا در بین اینها فراوان بود اینها هم انبیا فراوانی را به شهادت رساندند و کشتن یک پیغمبر کافی است که انسان را ذلیل کند، اینکه دیدید׃ زینب کبرا(سلام‌الله‌علیها) فرمود׃ شما دیگر برای همیشه ذلیل شدید برای اینکه کسی را کشتید که قتل او، قتل عادی نیست، ذلّت را یقیناً به دنبال دارد و ملاحظه فرمودید الی الیوم هم ذلیلند و هر جا سخن از ذلّت بنی‌اسراییل مطرح است دلیلش هم که قتل انبیا است در کنارش ذکر میشود. چون آیه بعد یک مطلب مستقل و جدایی دارد در آن ملاحظه میفرمایید که *«إنّ الذین آمنوا والّذین هادوا والنصاری والصّابئین من آمن بالله والیوم الآخر وعمل صالحاً فلهم أجرهم عند ربّهم ولا خوف علیهم ولاهم یحزنون»*(63) احیاناً شبههای در این آیه مطرح است که می‌فرماید چه مؤمنین چه یهودیها چه مسیحیان چه صائبان اینها همه اهل بهشتند آن اشکال این است که تنها کسی اهل نجات است که مسلمان باشد آن هم در بین مسلمین فرقه ناجیه دارد آن وقت با این اطلاقی که در این آیه است چگونه قابل توجیه خواهد بود.

«والحمد لله رب العالمین»

پاورقی‌ها:
﴿1﴾ سورهٔ منافقون، آیهٔ 8.
﴿2﴾ سورهٔ منافقون، آیهٔ 8.
﴿3﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿4﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 285.
﴿5﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿6﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿7﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 286.
﴿8﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿9﴾ سورهٔ منافقون، آیهٔ 8.
﴿10﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 139؛ سورهٔ یونس، آیهٔ 65.
(11) غرر الحکم، ص 184، حدیث 3501.
﴿12﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 13.
﴿13﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 13.
﴿14﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 13.
﴿15﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 29.
﴿16﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 29.
﴿17﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 29.
﴿18﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 29.
﴿19﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 13.
﴿20﴾ سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
﴿21﴾ سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
﴿22﴾ سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
﴿23﴾ سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
﴿24﴾ سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
﴿25﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 206.
﴿26﴾ سورهٔ بقره، ایه 206.
﴿27﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 206.
﴿28﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 206.
﴿29﴾ سورهٔ منافقون، آیهٔ 8.
﴿30﴾ سورهٔ شعراء، آیهٔ 44.
﴿31﴾ سورهٔ قصص، آیهٔ 40؛ سورهٔ ذاریات، آیهٔ 40.
﴿32﴾ سورهٔ شعراء، آیهٔ 44.
(33) تفسیر العیاشی، ج 1، ص 45.
﴿34﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 87.
﴿35﴾ سورهٔ شعراء، آیهٔ 14؛ سورهٔ قصص، آیهٔ 33.
﴿36﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿37﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿38﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿39﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿40﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿41﴾ سورهٔ اعراف، آیهٔ 150.
﴿42﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 91.
﴿43﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 18.
﴿44﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 91.
﴿45﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 91.
﴿46﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 91.
﴿47﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿48﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿49﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿50﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿51﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 285.
﴿52﴾ سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 21.
﴿53﴾ سورهٔ روم، آیهٔ 10.
﴿54﴾ سورهٔ روم، آیهٔ 10.
﴿55﴾ سورهٔ روم، آیهٔ 10.
﴿56﴾ سورهٔ روم، آیهٔ 10.
﴿57﴾ سورهٔ روم، آیهٔ 10.
﴿58﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿59﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 93.
﴿60﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 155.
﴿61﴾ سورهٔ نساء، آیات 155 ـ 157.
﴿62﴾ سورهٔ مائده، آیهٔ 70.
(63) سورهٴ بقره، آیهٴ 62.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن