- 717
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش چهارم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 105 تا 108 سوره هود – بخش چهارم
- در قیامت مردم دو گروه بیشتر نیستند؛ یا شقی یا سعید
- توجیه عدم وجود نسبت در قیامت
- پاسخ به سوالات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا فی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
چندتا اشکال یا سؤال درباره آیات مطرح شده ارائه شد یکی اینکه تقسیمی که از این آیه برمیآید که ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ اشاره شد که این تقسیم مستوعب نیست که جمیع افراد را شامل بشود در آنجا فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ همه مردم در قیامت حاضرند چه اینکه آیه سورهٴ مبارکهٴ واقعه هم همین را تایید میکند که ﴿ان الاولین و الاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ پس جمیع مردم در قیامت حاضرند اما جمیع مردم یا شقی یا سعید نیستند که قسم ثالثی ما نداشته باشیم زیرا مجانین از یک سو کودکان از سوی دیگر و افراد مستضعف فکری که دست رسی به احکام نداشتند و احکام الاهی به آنها نرسید از سوی سوم اینها داخل در این تقسیم نیستند البته مشمول رحمت الاهی هستند اما به عنوان اینکه معصیتی کرده باشند شقی باشند یا کار واجبی انجام داده باشند سعید باشند نیست برای اینکه اینها یا مکلّف نبودند یا احکام تکلیفی به آنها نرسید اشکالی که مطرح شده و سوالی طرح میشود این است که این سخن درباره مجانین درست است برای اینکه مجنون مکلّف نیست چه اینکه درباره صبیانی که در دوران شیرخوارگی و اینها درمیگذرند و میمیرند هم صادق است اما صبی ممیز احکام فقهی درباره اینها رواست اعمال اینها صحیح است عبادات اینها مشروع است چون عبادات اینها مشروع است حتی مبارزات اینها و جهاد اینها چه اینکه در کربلا قاسم بن حسن (سلام الله علیهما) به آن فیض رسیده است بنابراین میشود آنها را سعید دانست این سخن فی الجمله صحیح است اما برگشتش به این است که اینها مشمول رحمت الاهیاند اگر بخواهیم سند فقهی و قرآنی یا روایی ارائه کنیم بگوییم اطلاق آیه سورهٴ مبارکهٴ بقره که دارد ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعا لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ این گونه از ادله مطلق است شامل همه میشود ولی بر اساس حدیث رفع قلم یا حدیث رفع اینها تقیید خورده است تخصیص خورده است احکام برای اینها نیست فیض الاهی لطف الاهی هست بنابراین اینها شقی نخواهند بود و اگر لطف الاهی شامل حال اینها بشود اعمال اینها حسنات اینها محسوب میشود اما نه به عنوان اینکه مکلفاند صحّت باز غیر از مسئله الزام الاهی است اینها گرچه اطلاقات اولیه شامل حال اینها میشود ولی بر اساس حدیث رفع «رفع القلم عن الصبی حتی یبلغ» اینها از این ادله خارجاند و چون حدیث رفع قلم و مانند آن حدیث امتنانیاند در صدد امتناناند نه الزام لذا آن حسنات را شامل نمیشوند فقط سیئات را شامل میشوند حسناتی که آنها انجام میدهند کارهای خیری که انجام میدهند مشمول حدیث رفع قلم نیست اطلاقات اولیه اینها را شامل میشود اما سیئات را به وسیله حدیث رفع قلم برمیدارند برای اینکه حدیث رفع قلم در شمولش نسبت به سیئات قصوری ندارد ولی در شمولش نسبت به حسنات قاصر است چون لسانش لسان امتنانی است بنابراین ما اگر کودکان ممیز را نابالغهای ممیز را مثل بزرگسالان بگوییم اینها یا سعیدند یا شقی این چنین نیست شقی که نیستند و سعادت اینها هم بر اثر تفضّل و لطف الاهی است نه بر اساس تکلیفی که داشته باشند و عمل بکنند کفار مستضعف هم همین طور است کفار مستضعف بر اساس حدیث رفع «رفع عن امتی تسع» آن سهو و نسیان است «و رفع ... ما لا یعلمون» خب احکام الاهی به اینها نرسیده اینها دسترسی ندارند اینها جاهل قاصرند اگر جاهل قاصرند این حدیث رفع برای مستضعفان فکری مقید اطلاقات یا مخصِّص عمومات اولیه هستند پس ما نمیتوانیم بگوییم که ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ اینها مطلقاند و همه را شامل میشوند بله اطلاق اولیه اینها در شمولش نسبت به مستضعف و غیر مستضعف یکسان است ولی مقیدات نظیر حدیث رفع قلم است نظیر حدیث رفع امور تسعه است و مانند آن
سؤال: ... جواب: بله حالا ذات اقدس الاه اعتراض اینها را متوجّهِ مستکبرانی میکند که اینها را در آن حالت استضعاف نگه داشتهاند آن مستضعفان دو قسماند یک عده مستضعفانیاند که ستمپذیرند سلطهپذیرند اینها کسانیاند که مثل خود مستکبر هم معذباند هم عذابشان دوبرابر است که بحثهای قبل هم گذشت یک وقت است نه یک عده مستضعفاند ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ شدند اصلاً راهی برای تشخیص نداشتند اینها را در جهل نگه داشتند و بر اینها تحمیل کردند وزر اینها به عهده همان آن مستکبران است و خدای سبحان ممکن است لطفی بکند اینها را مورد عنایت بیشتری قرار بدهد غرض آن است که آن مستضعف سلطهپذیر که میگویند ﴿ربنا آتهم ضعفین من العذاب﴾ خدا میفرماید نه ﴿لکل ضعف ولکن لا تعلمون﴾ هم مستکبر ستمگر را دو خدا عذاب میکند برای اینکه هم خودش گمراه شد هم عدهای را گمراه کرد هم مستضعف سلطه پذیر را عذاب میکند برای اینکه هم معصیت کرد هم رهبری ستمگران را پذیرفته است فرمود ﴿لکل ضعف ولکن لا تعلمون﴾ که بحثهایش قبلاً گذشت بنابراین این اطلاقات شامل حال صبیان و مجانین و مستضعفان قصوری نمیشود اگر تقصیری باشد البته شقی و سعید شامل حالش میشود سؤال بعدی درباره این است که اگر صحنه معاد صحنه والد و ولد نیست همگان خاک میشوند و همگان از خاک برمیخیزند پدری و فرزندی در کار نیست پس چرا در بعضی از روایات ما آمده است که کودکان خردسال که میمیرند درِ بهشت منتظر ورود پدر و مادرند میگویند تا آنها نیایند ما وارد نمیشویم این سخن حق است اما این دارند جزای اعمال خیر دنیا را میدهند نه معنایش این است که در آخرت بعضی پدرند بعضی پسر در آخرت همه خاک شدهاند همه از خاک یک دفعه برمیخیزند کسی والد دیگری نیست اما همه اعمالی که انجام دادند خیراتی که انجام دادند برکاتی که نصیبشان شده است در دنیا همه یادشان است دیگر چون ﴿لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها﴾ این کودکان در کنار سفره پدر و مادر نشستهاند و پدر و مادر هم مجرای فیض خالقیت خدای سبحاناند خدای سبحان شکر گزاری پدر و مادر را در کنار شکرگزاری خودش یاد کرده است که ﴿ان اشکر لی و لوالدیک﴾ اینها مجرای فیض الاهیاند به همین مناسبت کودکان پاسداری حق پدر و مادر را بر خود لازم میدانند و آنجا عرض دعا دارند نه اینکه واقعا آنجا سخن از پدری و پسری باشد که یکی از دیگری متولد شده باشد چون فرمود در آن روز ﴿فلا انساب بینهم﴾ اگر همه میمیرند و همه خاک میشوند و همه یک دفعه از خاک برمیخیزند آن وقت کسی پدر کسی نیست کسی فرزند کسی نیست ﴿فلا انساب بینهم﴾ این به علاقه ما کان است که انقضی عنه المبدأ
سؤال: ... جواب: اینها اوصافی است که همراه اوصافی است که در جان آدم هست آن روز همینها اگر این علاقه علاقهٴ مشروع و صحیحی بود ولد صالحی که یدعو له بود بله کارساز است و اگر علاقه مشروعی نبود همین علاقه باعث شد که پدر ازراه حرام فرزند را تغذیه کند میشود ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنة﴾ در قرآن یک موجبه کلیه دارد یک موجبه جزئیه موجبه کلیهاش این است که ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنه﴾ فتنه یعنی امتحان هر فرزندی و هر مالی آزمون الاهی است که انسان ببیند خدای سبحان او را میآزماید که درباره مال و فرزندش چه میکند این موجبه کلیه است این طور نیست که خدای سبحان یک مالی به کسی بدهد فرزندی بدهد و او را امتحان نکند ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنة﴾ این موجبه کلیه است یک موجبه جزئیه است که در کنارش یک سالبه جزئیه خواهد بود که ان من اولادکم عدوا لکم بعضی از فرزندان دشمنان پدرند خب آن که سعی بکند از راه حرام این فرزند را بپروراند آن فرزند نه اهل دیانت است نه در صلاح و فلاح خودش قدم برمیدارند نه در صلاح و فلاح پدر گام برمیدارد خب این دشمن اوست دیگر آن را به عنوان موجبه جزئیه فرمود و گرنه ولد صالح یدعو له که دشمن نیست آن موجبه کلیه و این موجبه جزئیه هر دو آثارش در قیامت محفوظ است وگرنه در قیامت ﴿ فلا أنساب بینهم﴾ چه اینکه ﴿تقطعت بهم الاسباب﴾ شما این هفت هشت صفحهای که سیّدنا الاستاد در المیزان بعضی از اوقات ایشان دیگر حالا چه اوجی داشت این هفت هشت صفحه را ملاحظه بفرمایید با صفحات دیگر فرق میکند کل این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود را ملاحظه بفرمایید
سؤال: ... جواب: بله همین است دیگر آن یفعل من به علاقه ما کان است دیگر اگر طلیعه قیامت باشد اشراط الساعة باشد که ﴿ان زلزلة الساعة شیء عظیم﴾ که قیامت میخواهد به پا بشود آن جهانلرزی هست نه زمینلرزه سماوات ارضین کهکشانها موجودات ملکوتی موجودات ملکی این جهانلرزه است ﴿یا ایها الناس اتقوا الله ان زلزلة الساعة شیء عظیم ٭ یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما ارضعت﴾ این سخن از زمینلرزله نیست این جهانلرزه است اگر بخواهد جهان دگر گون بشود تا این نظام برچیده بشود نظام دیگری طراحی بشود در این طلیعه البته پدری و پسری هست چون همه هم پدرند هم پسرند در این حال که میخواهد عالم عوض بشود ﴿یوم یفر المرء﴾ این جزء اشراط الساعه است اما حالا وقتی وارد صحنه برزخ شدند مردند و وارد صحنه قیامت میخواهد بشوند آنجا ﴿یوم یفر المرء﴾ این به علاقه ماکان است اینها ما انقضی عنه المبدأ است آنجا کسی پدر کسی نیست ﴿فلا انساب بینهم﴾ غرض آن است که آنجایی که مربوط به این سمت عالم است که دنیاست که جزء اشراط الساعه است میخواهد قیامت قیام بکند بله پدری و پسری هست مثل انفجارهای عمومی میبینید هر کسی به فکر خودش است ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾ اما وقتی وارد آن صحنه شدند در آن [وارد] عالم شدند این به علاقه ما کان است مطلب دیگر این که
سؤال: ... جواب: بله این نظیر ﴿فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله﴾ این اذا قرات القرآن یعنی اذا اردت ان تقرأ القرآن فاستعذ بالله نه وقتی قرآن خواندی و تمام شد بگو اعوذ بالله اینجا ﴿فاذا نفخ فی الصور﴾ یعنی بعد از اینکه نفخه صور شده آنگاه ﴿فلا انساب بینهم﴾ یا نه اذا اراد الله سبحانه و تعالی ان ینفخ فی الصور یا ان یأمر بنفخ الصور آن روز که زلزلة الساعه میشود ﴿یوم یفرّ المرء من أخیه﴾ اگر بعد باشد بله اصلاً فرزندی و پدری نیست چون همه مردند و خاک شدند و دوباره از خاک برمیخیزند آن نفخ دوم است فاذا نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون این نفخ دوم است که وقتی دمیده شد همه دوباره زنده میشوند و به یکدیگر نگاه متحیرانه دارند آنجا دیگر ﴿فلا انساب بینهم﴾ اما در نفخه اول هنوز این سمت دنیایشان محفوظ است نمردند این درست است که فرزندی هست و پدری و مادی هست منتها از شدت عذاب همه از هم فرار میکنند این ﴿فااذا نفخ فی الصور﴾ اگر نظیر ﴿فاذا قرات القرآن﴾ باشد میشود جزء اشراط الساعة اگر بعد باشد که دیگر ظاهر ﴿فلاأنساب بینهم﴾ درست نیست.
سؤال: ... جواب: همان قیامت است نه روز نفخه صور هم یوم است نفخه دوم هم یوم است اشراط الساعة هم یوم است ﴿ان زلزلة الساعة شیء عظیم﴾ هم یوم است همه اینها جزء ایام الاهیاند دیگر
سؤال: ... جواب: نه منظور آن است که جزء یوم القیامه است جزء اشراط الساعه است ساعت یعنی قیامت دیگر یعنی روز قیامت دیگر ساعت یعنی چه؟ یعنی روز قیامت آن وقت ﴿ان زلزلة الساعة﴾ این طلیعه آن روز است دیگر خب مطلب بعدی این است که گناه یک گناه فقهی داریم یک گناه اخلاقی و برای هر یک هم حساب جدایی است گناه فقهی همین است که در فقه مشخص شده است حلال و حرام و اینها این برای غیر بالغ نیست چه اینکه برای خیلیها وقتی که خیلی جاهل باشند نیست در مسئله تصمیم سخن در این بود که برابر آن روایت که حضرت خلود را توجیه میکند میفرماید چون نیت آنها این بود که اگر بمانند ابداً بمانند هم معصیت بکنند لذا ابدا معذب میشوند اشکالی که آنجا مطرح شده بود این است که نیت که گناه نیست تا برابر نیت عقاب بشوند در این زمینه این سؤال مطرح است که نیت که عقاب نیست یعنی چه؟ تصمیم بر گناه نیت گناه این گناه فقهی در فقه اصغر نیست به اصطلاح، یعنی کسی تصمیم گرفته که یک گناهی بکند بعد پشیمان شد این معصیت نکرده است ولی در مسائل اخلاقی در مسائل کمالات روحی سهم تعیین کننده دارد ملاحظه فرمودید در بحث تجری مرحوم آخوند در کفایه دارد که تجرّی گرچه معصیت عملی نیست ولی از سوء سریره کشف میکند و سوء سریره برای خودش یک حساب خاص دارد در قرآن کریم فرمود آنچه شما در دل نهان کردهاید چه بگویید چه نگویید ما میدانیم و حساب میکنیم ﴿وَ ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ ﴿واعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه﴾ از خدا بر حذر باشید این میداند شما چه چیزی تصمیم گرفتید اینها البته سهم تعیین کننده دارد پس گرچه در فقه اصغر گناه نیست اما خبث سریره تصمیمگیری نیت، گناه است اما آن ملکه کفر و الحاد بالاتر از مسئله نیت است آن روایتی که مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در رسائل نقل کردند به آن ملکات بلکه بالاتر از ملکات برمیگردد آنکه مقوم وجودی چنین شخصی شده است که حالا صریحاً به پیغمبر زمانشان هم میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ ما نمیپذیریم
مطلب بعدی آن است که آیا جریان خلود مخصوص ابلیس ملعون است؟
سؤال: ... جواب: اما به سوء اختیار نمیتواند تغییر بدهد مادامی که در دنیا هست بله کاملا میتواند تغییر بدهد اگر او را تشویق بکنند به زر و سیم کاملاً این کار را انجام میدهد اگر یک مالهای فراوانی به او بدهند تطمیع بکنند انجام میدهد غرض در دنیا گرچه برای او سخت است ولی میتواند این کار را انجام بدهد و اگر یک وقت به جایی رسید که برای او خیلی سخت بود این امتناع به اختیار است که لا ینافی الاختیار بنابراین عقاب همچنان محفوظ است
در جریان خلود این سؤال و اشکال مطرح است که آیا خلود مخصوص ابلیس ملعون است یا دیگران هم مخلّدند؟ البته خلود نسبت به دیگران هست منتها نه فراوان کسی که مخلَّد در نار باشد همان منافقان لدودند همان کافران لجوجاند وگرنه هر معصیتکاری ولو به حد لجوجی و عنودی نرسیده باشد این چنین نیست که مخلَّد باشد ابلیس علیه اللعنه بله مخلَّد است شیاطین الانس هم مخلدند آنها کسانیاند که حجّت الاهی بر آنها بالغ شده است وجود مبارک حضرت موسیٰ بیّنات فراوانی برای فرعون ملعون اقامه کرده است و خدای سبحان در ضمن دو آیه میفرماید این چنین نیست که فرعون مشکل علمی داشته باشد ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾ آنها یقین داشتند که حق با موسای کلیم بود این یک و خود موسای کلیم (سلام الله علیه) هم به فرعون ملعون فرمود ﴿لقد علمت ما انزل هولاء الّا رب السمٰوات و الأرض بصائر﴾ تو میدانی اینها معجزات الاهی است برای تو روشن شد خب مع ذلک مسئله ﴿وَ یذبحون ابناءکم﴾ هست ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ هست ﴿.یستحیون نساءکم﴾ هست ﴿وَ لاصلبنکم فی جذوع النخل﴾ هست این کارها را هم میکردند خب چنین آدمی کفر و الحاد برای او به عنوان یک ملکه راسخ ثابت شده است این قهراً وقتی به آن مرحله رسید مستحق دوام خواهد بود بنابراین خلود اختصاصی به ابلیس ندارد برای اینکه شیاطین الانس را هم شامل میشود این بخشی که عرض کردم درباره المیزان ملاحظه بفرمایید مسئله قیامت واقع همان طوری که زلزلهٴ ساعة شیء عظیم است معرفت معاد هم شیء عظیم است به چند جهت عظیم است یکی اینکه بالأخره دسترسی نداریم نه جزء علوم تجربی ماست نظیر کیهان شناسی، اختر شناسی یا دریا شناسی که برویم در دریا ببینیم برویم در آسمان ببینیم از این قبیل نیست کل این نظام برچیده میشود و طرح نو ارائه خواهد شد و الان هست اینها یک سلسله معماهایی است که تصورش نظری است بهشت الان هست جهنم الان هست بهشت طبق بیان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بند کفش ما به ما نزدیکتر است ما همین که نفس تمام شد اگر انشاءالله سعادتمند بودیم خودمان را در روح و ریحان میبینیم بعد میبینیم آنکه قبلاً سالها بود اینجا بودیم منتها نمیدیدیم این یعنی چه اینها به علوم تجربی نیست غزالی و امثال غزالی نقل میکنند که دو نفر آمدند خدمت رسول خدا (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) ادعای روزهداری کردند حضرت فرمود شما که روزهدار نیستید شما الان گوشت خوردید عرض کردند ما روزه داریم چیزی نخوردیم حضرت دستور دادند تشتی حاضر کنند تشتی حاضر کردند و بعد فرمان داد بالا بیاورید قی کنید تهوع کنید اینها تهوع کردند گوشت قی کردند عرض کردند یا رسول الله اینها چیست اینها را که ما نخوردیم فرمود این غیبتی که کرده بودید همین است دیگر این یک علمی نیست که انسان در حوزه و دانشگاه چهل پنجاه سال درس بخواند اینها را بفهمد اینها به ایمان وابسته است اینها جزء علوم تجربی نیست غیبت مردارخوری است یعنی چه گوشت مردار خوری است یعنی چه اینها یعنی چه؟ یا آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج البلاغه ذیل قصه عقیل دارد که آن کسی که شب آمده یک چیزی زیر لباس دارد آورده من به او گفتم اگر به عنوان صدقه و اینها داری که به ما نمیرسد اگر قصد دیگر داری «أمختبط انت» یعنی به عنوان رانت خواری و رشوه آوردی دیگر مگر مخبط شدی اینها را به ما تعارف میکنی من برای شما تشریح بکنم که این رشوه چیست تا بفهمی که آدم عاقل دست به رشوه نمیزند این در نهجالبلاغه ذیل قصه عقیل هست فرمود اگر غذایی را مار بزرگ مثلاً افعی بخورد بعد بالا بیاورد قی کرده افعی را کسی خمیر درست بکند آیا یک آدم عاقل رغبت میکند به خوردن آن؟ خب آدم بالا آورده خودش را نمیخورد چه برسد به بالا آورده مار که دوبار از مسیر سمّ گذشت فرمود حقیقت رشوه این است و این یا الان باور بکن یا دو روز بعد برایت روشن میشود این گونه از اسرار که مربوط به معاد است و فراوان هم هست نه در دسترسی علوم تجربی است نه در دسترسی فقه و اصول است نه در دسترسی علم اخلاق است خب اینها خودش فی نفسه دشوار است گذشته از اینکه مورد بحث هم نیست بالأخره آدم وقت بحث بکند شعاعش به چشم او میرسد ندای او به گوشش میرسد که چه خبر است از چه سنخ است لذا ایشان در این چند صفحه بحث عمیقی دارند که قیامت چه میشود آدم نمیتواند حرف بزند مگر به اذن خدا این یعنی چه؟ آیا این مخصوص قیامت است یا دنیا هم هست بعد در قیامت معلوم میشود که اینگونه بوده است در همین ذیل این بخش محل بحث فرمود علیک باحکام التدبر فی المعارف التی یلقیها الکلام الاهی فی المعاد فانها معضلة عویصة عمیقه» آن وقت سخن المنار را نقل میکنند رد میکند سخن بسیاری از بزرگان را هم نقل میکند رد میکند که اینکه شما آمدید با توقف زمان یا زمین مسئله را حل کردید که ما هم در بحثها همین راه را داریم میرویم به حسب ظاهر که یک جا دارد ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ است یکجا دارد ﴿قفوهم انهم مسئولون﴾ است یکجا دارد به اینها ﴿لا یتکلمون﴾ است یک جا دارد ﴿یوم یأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ است این را ما به تعدد موقف یا تعدد زمان یا تعدد مکان حل کردیم فرمود اینها از این سنخ نیست آنجا که حرف میزنند به اذن خدا حرف میزنند و این گونه هم حرف میزنند این روایت رویا را که در بحث قبل از کتاب شریف روضه کافی مرحوم کلینی خواندیم یک بیان لطیفی شیخنا الاستاد مرحوم آقای شعرانی (رضوان الله علیه) دارند در جلد بیست و پنجم وافی به طبع جدید تعلیقات مرحوم علامه شعرانی (رضوان الله علیه) در ذیل این وافی هم بخشی از آنها آمده آن روایت نورانی را بخوانیم و تعلیقه مرحوم علامه شعرانی را هم بخوانیم آن روایت را در جلد بیست و پنجم وافی به طبع جدید صفحه ٦٤٠ و ٦٤١ آمده روایت مرحوم کلینی است «عن علی بن العباس عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابی الحسن (علیه السلام) انه قال» حضرت فرمود «ان الاحلام لم تکن فیما مضی» بشرهای اوّلی خواب نمیدیدند البته میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند «ان الاحلام لم تکن فیما مضی فی اول الخلق» بشرهای اولی «وانما حدثت» اینها جزء برکاتی است که بعدها برای بشرهای ثانوی و ثالثی ظهور کرد عبدالرحمان به حضرت ابی الحسن (سلام الله علیه) عرض میکند «فقلت و ما العلة فى ذلک»؟ این چرا این احلام بعد حاصل شد این رؤیاها بعد پدید آمد؟ «فقال (علیه السلام) ان الله عزّ ذکره بعث رسولا الی اهل زمانه فدعاهم الی عبادة الله و طاعته» خدای سبحان پیامبری را برای هدایت مردم فرستاد که آنها را به توحید و عبادت الاهی دعوت میکرد «فقالوا» مردم آن عصر گفتند «ان فعلنا ذلک فما لنا» خب حالا اگر ما آمدیم و به دستوراتی که شما میدهی عمل کردیم در برابر چه به ما میدهند خب ما چرا حرف تو را گوش بدهیم تو که رئیس قبیله نیستی بزرگ قبیله نیستی نظام آن وقت هم نظام قبیلگی بود و نظام تکاثر «فما لنا فو الله ما انت باکثرنا مالا و لا باعزنا عشیرةً» ما حرف رئیس قبیله را گوش میدهیم آن بشرهای اولی براساس همان نظام قبیلگی زندگی میکردند یا تو باید سرمایهدار رسمی ما باشی بر اساس ارباب و رعیتی ما حرف تو را گوش بدهیم یا بزرگ قبیله باشی هیچ کدام هم که نیستی «فقال» آن پیامبر (علیه السلام) فرمود «ان ا طعتمونی ادخلکم الله الجنة و ان عصیتمونی ادخلکم الله النار» اگر اطاعت کردید خدا شما را وارد بهشت میکند و اگر معصیت کردید وارد جهنم میشوید «فقالوا و ما الجنة و النار» بهشت و جهنم چیست؟ آن پیامبر برایشان بهشت و جهنم را وصف کردند که بهشت وضعش این است جهنم وضعش این است آنجا روح و ریحان است ﴿جنات تجری من تحتها الانهار﴾ است اینجا ﴿طبقاً عن طبق﴾ است و مانند آن «فقالوا متی نصیر الی ذلک» در چه تاریخی اینها خیال میکردند که بهشت و جهنم در همین دنیاست و در یک سال معینی اینها وارد میشوند «متی نصیر الی ذلک فقال اذا متم» بعد از مرگ وارد میشوید «فقال اذا متم» وقتی مردید آنها گفتند مرگ که نابودی است الان هم مشکل بشر همین است اینها خیال میکنند که انسان که میمیرد میپوسد این که گورستان را شهرداری به عهده میگیرد خیال میکنند که این زبالهها را شهرداری به جای معین میریزد این زبالههای اجساد و ابدان را هم به زبالهدان قبرستان میریزد همین انسان که میمیرد میپوسد اما مردان الاهی میگویند انسان که میمیرد از پوست به در میآید و برای ابد زنده است بین پوسیدن و از پوست به در آمدن تو دیدی بالأخره آنها گفتند «لقد رأینا امواتنا صاروا عظاما و رفاتا» اینها که رفتند خاک شدند پوسیدند از بین رفتند بعد از مرگ خبری نیست «فازدادوا له تکذیبا و به استخفافا» تکذیبشان زیاد شد اهانتشان زیاد شد خدای سبحان برای اتمام حجت «فاحدث الله عزوجل فیهم الاحلام» رویا را نصیب اینها کرد که اینها وقتی که میخوابیدند یک چیزهایی را میدیدند یا فرحناک یا دهشتناک یا روح و ریحان خواب میدیدند باغ خواب میدیدند مناظر زیبا خواب میدیدند یا گودال جهنم، عذاب خواب میدیدند «فأتوه فاخبروه بما راوا و ما انکروا» اینجا میآمدند پیش پیامبرشان میگفتند اینها چیست که ما میبینیم؟ ما که اینها را نمیشناسیم اینجا کجاست اینها چیست؟ ما یک لحظه میبینیم ملیونها کیلومتر حرکت کردیم رفتیم آمدیم کسانی را دیدیم که سالیان متمادی قبل از ما مردند نشستیم حرف زدیم گفتیم شنیدیم این چیست این کجاست؟ «فقال ان الله عزوجل اراد ان یحتج علیکم بهذا هکذا تکون ارواحکم اذا متم و ان بلیت ابدانکم تصیر الارواح الی عقاب حتی تبعث الابدان» فرمود خدا میخواهد به شما نمونه نشان بدهد این نمونه همان حرفهایی است که ما میگوییم ما میگوییم بهشت هست جهنم هست اما نه در شمال شهرتان یا جنوب شهرتان کل این نظام که برچیده شد یک نظام ملکوتی طراحی شد آنجا این خبرها هست آنجا الان هم هست نمونهاش همین است که شما میبینید این از این قبیل است خدا میخواهد به شما بفهماند که ما حرفمان از چه سنخ است این تازه در برزخ است البته وقتی بدنهایتان به هر وسیلهای که باشد وارد برزخ میشوید با بدن برزخی میشوید تا دوباره ذات اقدس الاه در معاد شما را به همان بدنی اولی برگرداند این اصل روایت مرحوم کلینی است
شیخنا الاستاد مرحوم علامه شعرانی (رضوان الله علیه) یک تعلیقه پر برکتی دارد میفرمایند «قوله ان الاحلام لم تکن فیما مضی حدیث شریف یشتمل علی علم کثیر و یتضح به امر البرزخ و القبر و لا یوجد مثله فی کتب العامة البته» این گونه از معارف در کتاب اهل سنت نیست اینها حرفهای اهل بیت است آخر از آن نام بردن آنها نیست از آنها که ساخته نیست اینگونه حرف بزنند که «و لا یوجد مثله فی کتب العامة البته و قد تکلف متکلموهم فی دفع الشبهات العذاب القبر و سواله تکلفات عجیبة یشمئز عنه الطبع» اینها وقتی سؤال میکنند که بالأخره ما ضبط صوت میگذاریم نوار میگذاریم اگر قبر هست سوالی هست گفتنی هست گفتمانی هست گفتگویی هست ما باید ضبط بکنیم ما باید ببینیم ما باید بشنویم چرا در این حال خبری نیست خیال میکنند همین گودی است فرمود آنها که این چیزها را نمیدانند متکلمان سنت این قاضی عضد هیجی هست شریف رازی هست سعد تفتازانی هست فرمود این شرق و غرب عالم کتابهای اینها رفته اما بالأخره اینها ماندند که قبر یعنی چه برزخ یعنی چه خیال میکنند همین یک متر و نیم چاله است و میخواهند مشکل این را حل کنند «و قد تکلف متکلموهم فی دفع الشبهات عن عذاب القبر و سواله تکلفات عجیبة یشمئز عنه الطبع و لا حاجة الی نقلها و من الکتب المولفة علی طریق الاشاعرة کتاب المواقف للایجی» از قاضی عضد ایجی «و شرحه لسید الشریف و هو کتاب مشهور فی شرق العالم الاسلامی و غربه و ذکر فی عذاب القبر فیه امورا عجیبة مع کثرة تبحره و غایة فطنته و ذکائه فطبع الاشعری مع کونه اعلم من فرقته» همین قاضی عضد از آن رئیس مذهبشان ملاتر است ولی بالأخره حالا براساس مسائل سیاسی بود هرچه بود دنبال او راه افتاده تفکر اشعری دارد عذاب قبر را یک طوری حل میکند که بالأخره هیچ عاقلی راضی نمیشود «لغلبة الاشعریة فی عصره فی بلاده فاراد حفظ جاهه بین عوامهم» برای اینکه بین عوام این را حفظ بکند افتاده در مشعر اشعری ولی بالأخره حالا یا اشعری یا معتزلی میفرماید این تفکر ملکوتی در کتابهای آنها نیست البته این گونه از احادیث نَمی از یَم است اینها معارض دارد اینها شارح دارد اینها مقیِّد دارد اینها مخصِّص دارد با دوتا روایت با بیست تا روایت با دویست روایت از این قبیل روایات آدم به جایی نمیرسد تا یک سیر عمیقی در این قرآن داشته باشد یک سیر عمیقی در روایات داشته باشد دو فهم عمیقی در بررسیهای عقلی داشته باشد سه عقل را در خدمت نقل و نقل را سایه افکن عقل قرار بدهد چهار تا گوشهای از مسئله برزخ را بتواند حل کند پنج اما حالا معاد چیست و قیام حشر اکبر چیست آن بحث خاص خودش را دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
- در قیامت مردم دو گروه بیشتر نیستند؛ یا شقی یا سعید
- توجیه عدم وجود نسبت در قیامت
- پاسخ به سوالات
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یوم یأت لاتکلم نفس الا باذنه فمنهم شقیٌ و سعید ٭ فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ٭ خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک ان ربک فعال لما یرید ٭ واما الذین سعدوا فی الجنة خالدین فیها ما دامت السموات و الارض الا ما شاء ربک عطاء غیر مجذوذ﴾
چندتا اشکال یا سؤال درباره آیات مطرح شده ارائه شد یکی اینکه تقسیمی که از این آیه برمیآید که ﴿فمنهم شقی و سعید﴾ اشاره شد که این تقسیم مستوعب نیست که جمیع افراد را شامل بشود در آنجا فرمود ﴿ذلک یوم مجموع له الناس﴾ همه مردم در قیامت حاضرند چه اینکه آیه سورهٴ مبارکهٴ واقعه هم همین را تایید میکند که ﴿ان الاولین و الاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ پس جمیع مردم در قیامت حاضرند اما جمیع مردم یا شقی یا سعید نیستند که قسم ثالثی ما نداشته باشیم زیرا مجانین از یک سو کودکان از سوی دیگر و افراد مستضعف فکری که دست رسی به احکام نداشتند و احکام الاهی به آنها نرسید از سوی سوم اینها داخل در این تقسیم نیستند البته مشمول رحمت الاهی هستند اما به عنوان اینکه معصیتی کرده باشند شقی باشند یا کار واجبی انجام داده باشند سعید باشند نیست برای اینکه اینها یا مکلّف نبودند یا احکام تکلیفی به آنها نرسید اشکالی که مطرح شده و سوالی طرح میشود این است که این سخن درباره مجانین درست است برای اینکه مجنون مکلّف نیست چه اینکه درباره صبیانی که در دوران شیرخوارگی و اینها درمیگذرند و میمیرند هم صادق است اما صبی ممیز احکام فقهی درباره اینها رواست اعمال اینها صحیح است عبادات اینها مشروع است چون عبادات اینها مشروع است حتی مبارزات اینها و جهاد اینها چه اینکه در کربلا قاسم بن حسن (سلام الله علیهما) به آن فیض رسیده است بنابراین میشود آنها را سعید دانست این سخن فی الجمله صحیح است اما برگشتش به این است که اینها مشمول رحمت الاهیاند اگر بخواهیم سند فقهی و قرآنی یا روایی ارائه کنیم بگوییم اطلاق آیه سورهٴ مبارکهٴ بقره که دارد ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعا لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ این گونه از ادله مطلق است شامل همه میشود ولی بر اساس حدیث رفع قلم یا حدیث رفع اینها تقیید خورده است تخصیص خورده است احکام برای اینها نیست فیض الاهی لطف الاهی هست بنابراین اینها شقی نخواهند بود و اگر لطف الاهی شامل حال اینها بشود اعمال اینها حسنات اینها محسوب میشود اما نه به عنوان اینکه مکلفاند صحّت باز غیر از مسئله الزام الاهی است اینها گرچه اطلاقات اولیه شامل حال اینها میشود ولی بر اساس حدیث رفع «رفع القلم عن الصبی حتی یبلغ» اینها از این ادله خارجاند و چون حدیث رفع قلم و مانند آن حدیث امتنانیاند در صدد امتناناند نه الزام لذا آن حسنات را شامل نمیشوند فقط سیئات را شامل میشوند حسناتی که آنها انجام میدهند کارهای خیری که انجام میدهند مشمول حدیث رفع قلم نیست اطلاقات اولیه اینها را شامل میشود اما سیئات را به وسیله حدیث رفع قلم برمیدارند برای اینکه حدیث رفع قلم در شمولش نسبت به سیئات قصوری ندارد ولی در شمولش نسبت به حسنات قاصر است چون لسانش لسان امتنانی است بنابراین ما اگر کودکان ممیز را نابالغهای ممیز را مثل بزرگسالان بگوییم اینها یا سعیدند یا شقی این چنین نیست شقی که نیستند و سعادت اینها هم بر اثر تفضّل و لطف الاهی است نه بر اساس تکلیفی که داشته باشند و عمل بکنند کفار مستضعف هم همین طور است کفار مستضعف بر اساس حدیث رفع «رفع عن امتی تسع» آن سهو و نسیان است «و رفع ... ما لا یعلمون» خب احکام الاهی به اینها نرسیده اینها دسترسی ندارند اینها جاهل قاصرند اگر جاهل قاصرند این حدیث رفع برای مستضعفان فکری مقید اطلاقات یا مخصِّص عمومات اولیه هستند پس ما نمیتوانیم بگوییم که ﴿لا یکلف الله نفسا الا وسعها لها ما کسبت و علیها ما اکتسبت﴾ اینها مطلقاند و همه را شامل میشوند بله اطلاق اولیه اینها در شمولش نسبت به مستضعف و غیر مستضعف یکسان است ولی مقیدات نظیر حدیث رفع قلم است نظیر حدیث رفع امور تسعه است و مانند آن
سؤال: ... جواب: بله حالا ذات اقدس الاه اعتراض اینها را متوجّهِ مستکبرانی میکند که اینها را در آن حالت استضعاف نگه داشتهاند آن مستضعفان دو قسماند یک عده مستضعفانیاند که ستمپذیرند سلطهپذیرند اینها کسانیاند که مثل خود مستکبر هم معذباند هم عذابشان دوبرابر است که بحثهای قبل هم گذشت یک وقت است نه یک عده مستضعفاند ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ شدند اصلاً راهی برای تشخیص نداشتند اینها را در جهل نگه داشتند و بر اینها تحمیل کردند وزر اینها به عهده همان آن مستکبران است و خدای سبحان ممکن است لطفی بکند اینها را مورد عنایت بیشتری قرار بدهد غرض آن است که آن مستضعف سلطهپذیر که میگویند ﴿ربنا آتهم ضعفین من العذاب﴾ خدا میفرماید نه ﴿لکل ضعف ولکن لا تعلمون﴾ هم مستکبر ستمگر را دو خدا عذاب میکند برای اینکه هم خودش گمراه شد هم عدهای را گمراه کرد هم مستضعف سلطه پذیر را عذاب میکند برای اینکه هم معصیت کرد هم رهبری ستمگران را پذیرفته است فرمود ﴿لکل ضعف ولکن لا تعلمون﴾ که بحثهایش قبلاً گذشت بنابراین این اطلاقات شامل حال صبیان و مجانین و مستضعفان قصوری نمیشود اگر تقصیری باشد البته شقی و سعید شامل حالش میشود سؤال بعدی درباره این است که اگر صحنه معاد صحنه والد و ولد نیست همگان خاک میشوند و همگان از خاک برمیخیزند پدری و فرزندی در کار نیست پس چرا در بعضی از روایات ما آمده است که کودکان خردسال که میمیرند درِ بهشت منتظر ورود پدر و مادرند میگویند تا آنها نیایند ما وارد نمیشویم این سخن حق است اما این دارند جزای اعمال خیر دنیا را میدهند نه معنایش این است که در آخرت بعضی پدرند بعضی پسر در آخرت همه خاک شدهاند همه از خاک یک دفعه برمیخیزند کسی والد دیگری نیست اما همه اعمالی که انجام دادند خیراتی که انجام دادند برکاتی که نصیبشان شده است در دنیا همه یادشان است دیگر چون ﴿لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها﴾ این کودکان در کنار سفره پدر و مادر نشستهاند و پدر و مادر هم مجرای فیض خالقیت خدای سبحاناند خدای سبحان شکر گزاری پدر و مادر را در کنار شکرگزاری خودش یاد کرده است که ﴿ان اشکر لی و لوالدیک﴾ اینها مجرای فیض الاهیاند به همین مناسبت کودکان پاسداری حق پدر و مادر را بر خود لازم میدانند و آنجا عرض دعا دارند نه اینکه واقعا آنجا سخن از پدری و پسری باشد که یکی از دیگری متولد شده باشد چون فرمود در آن روز ﴿فلا انساب بینهم﴾ اگر همه میمیرند و همه خاک میشوند و همه یک دفعه از خاک برمیخیزند آن وقت کسی پدر کسی نیست کسی فرزند کسی نیست ﴿فلا انساب بینهم﴾ این به علاقه ما کان است که انقضی عنه المبدأ
سؤال: ... جواب: اینها اوصافی است که همراه اوصافی است که در جان آدم هست آن روز همینها اگر این علاقه علاقهٴ مشروع و صحیحی بود ولد صالحی که یدعو له بود بله کارساز است و اگر علاقه مشروعی نبود همین علاقه باعث شد که پدر ازراه حرام فرزند را تغذیه کند میشود ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنة﴾ در قرآن یک موجبه کلیه دارد یک موجبه جزئیه موجبه کلیهاش این است که ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنه﴾ فتنه یعنی امتحان هر فرزندی و هر مالی آزمون الاهی است که انسان ببیند خدای سبحان او را میآزماید که درباره مال و فرزندش چه میکند این موجبه کلیه است این طور نیست که خدای سبحان یک مالی به کسی بدهد فرزندی بدهد و او را امتحان نکند ﴿انما اموالکم و اولادکم فتنة﴾ این موجبه کلیه است یک موجبه جزئیه است که در کنارش یک سالبه جزئیه خواهد بود که ان من اولادکم عدوا لکم بعضی از فرزندان دشمنان پدرند خب آن که سعی بکند از راه حرام این فرزند را بپروراند آن فرزند نه اهل دیانت است نه در صلاح و فلاح خودش قدم برمیدارند نه در صلاح و فلاح پدر گام برمیدارد خب این دشمن اوست دیگر آن را به عنوان موجبه جزئیه فرمود و گرنه ولد صالح یدعو له که دشمن نیست آن موجبه کلیه و این موجبه جزئیه هر دو آثارش در قیامت محفوظ است وگرنه در قیامت ﴿ فلا أنساب بینهم﴾ چه اینکه ﴿تقطعت بهم الاسباب﴾ شما این هفت هشت صفحهای که سیّدنا الاستاد در المیزان بعضی از اوقات ایشان دیگر حالا چه اوجی داشت این هفت هشت صفحه را ملاحظه بفرمایید با صفحات دیگر فرق میکند کل این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ هود را ملاحظه بفرمایید
سؤال: ... جواب: بله همین است دیگر آن یفعل من به علاقه ما کان است دیگر اگر طلیعه قیامت باشد اشراط الساعة باشد که ﴿ان زلزلة الساعة شیء عظیم﴾ که قیامت میخواهد به پا بشود آن جهانلرزی هست نه زمینلرزه سماوات ارضین کهکشانها موجودات ملکوتی موجودات ملکی این جهانلرزه است ﴿یا ایها الناس اتقوا الله ان زلزلة الساعة شیء عظیم ٭ یوم ترونها تذهل کل مرضعة عما ارضعت﴾ این سخن از زمینلرزله نیست این جهانلرزه است اگر بخواهد جهان دگر گون بشود تا این نظام برچیده بشود نظام دیگری طراحی بشود در این طلیعه البته پدری و پسری هست چون همه هم پدرند هم پسرند در این حال که میخواهد عالم عوض بشود ﴿یوم یفر المرء﴾ این جزء اشراط الساعه است اما حالا وقتی وارد صحنه برزخ شدند مردند و وارد صحنه قیامت میخواهد بشوند آنجا ﴿یوم یفر المرء﴾ این به علاقه ماکان است اینها ما انقضی عنه المبدأ است آنجا کسی پدر کسی نیست ﴿فلا انساب بینهم﴾ غرض آن است که آنجایی که مربوط به این سمت عالم است که دنیاست که جزء اشراط الساعه است میخواهد قیامت قیام بکند بله پدری و پسری هست مثل انفجارهای عمومی میبینید هر کسی به فکر خودش است ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾ اما وقتی وارد آن صحنه شدند در آن [وارد] عالم شدند این به علاقه ما کان است مطلب دیگر این که
سؤال: ... جواب: بله این نظیر ﴿فاذا قرات القرآن فاستعذ بالله﴾ این اذا قرات القرآن یعنی اذا اردت ان تقرأ القرآن فاستعذ بالله نه وقتی قرآن خواندی و تمام شد بگو اعوذ بالله اینجا ﴿فاذا نفخ فی الصور﴾ یعنی بعد از اینکه نفخه صور شده آنگاه ﴿فلا انساب بینهم﴾ یا نه اذا اراد الله سبحانه و تعالی ان ینفخ فی الصور یا ان یأمر بنفخ الصور آن روز که زلزلة الساعه میشود ﴿یوم یفرّ المرء من أخیه﴾ اگر بعد باشد بله اصلاً فرزندی و پدری نیست چون همه مردند و خاک شدند و دوباره از خاک برمیخیزند آن نفخ دوم است فاذا نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون این نفخ دوم است که وقتی دمیده شد همه دوباره زنده میشوند و به یکدیگر نگاه متحیرانه دارند آنجا دیگر ﴿فلا انساب بینهم﴾ اما در نفخه اول هنوز این سمت دنیایشان محفوظ است نمردند این درست است که فرزندی هست و پدری و مادی هست منتها از شدت عذاب همه از هم فرار میکنند این ﴿فااذا نفخ فی الصور﴾ اگر نظیر ﴿فاذا قرات القرآن﴾ باشد میشود جزء اشراط الساعة اگر بعد باشد که دیگر ظاهر ﴿فلاأنساب بینهم﴾ درست نیست.
سؤال: ... جواب: همان قیامت است نه روز نفخه صور هم یوم است نفخه دوم هم یوم است اشراط الساعة هم یوم است ﴿ان زلزلة الساعة شیء عظیم﴾ هم یوم است همه اینها جزء ایام الاهیاند دیگر
سؤال: ... جواب: نه منظور آن است که جزء یوم القیامه است جزء اشراط الساعه است ساعت یعنی قیامت دیگر یعنی روز قیامت دیگر ساعت یعنی چه؟ یعنی روز قیامت آن وقت ﴿ان زلزلة الساعة﴾ این طلیعه آن روز است دیگر خب مطلب بعدی این است که گناه یک گناه فقهی داریم یک گناه اخلاقی و برای هر یک هم حساب جدایی است گناه فقهی همین است که در فقه مشخص شده است حلال و حرام و اینها این برای غیر بالغ نیست چه اینکه برای خیلیها وقتی که خیلی جاهل باشند نیست در مسئله تصمیم سخن در این بود که برابر آن روایت که حضرت خلود را توجیه میکند میفرماید چون نیت آنها این بود که اگر بمانند ابداً بمانند هم معصیت بکنند لذا ابدا معذب میشوند اشکالی که آنجا مطرح شده بود این است که نیت که گناه نیست تا برابر نیت عقاب بشوند در این زمینه این سؤال مطرح است که نیت که عقاب نیست یعنی چه؟ تصمیم بر گناه نیت گناه این گناه فقهی در فقه اصغر نیست به اصطلاح، یعنی کسی تصمیم گرفته که یک گناهی بکند بعد پشیمان شد این معصیت نکرده است ولی در مسائل اخلاقی در مسائل کمالات روحی سهم تعیین کننده دارد ملاحظه فرمودید در بحث تجری مرحوم آخوند در کفایه دارد که تجرّی گرچه معصیت عملی نیست ولی از سوء سریره کشف میکند و سوء سریره برای خودش یک حساب خاص دارد در قرآن کریم فرمود آنچه شما در دل نهان کردهاید چه بگویید چه نگویید ما میدانیم و حساب میکنیم ﴿وَ ان تبدوا ما فی انفسکم او تخفوه یحاسبکم به الله﴾ ﴿واعلموا ان الله یعلم ما فی انفسکم فاحذروه﴾ از خدا بر حذر باشید این میداند شما چه چیزی تصمیم گرفتید اینها البته سهم تعیین کننده دارد پس گرچه در فقه اصغر گناه نیست اما خبث سریره تصمیمگیری نیت، گناه است اما آن ملکه کفر و الحاد بالاتر از مسئله نیت است آن روایتی که مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در رسائل نقل کردند به آن ملکات بلکه بالاتر از ملکات برمیگردد آنکه مقوم وجودی چنین شخصی شده است که حالا صریحاً به پیغمبر زمانشان هم میگویند ﴿سواء علینا أوعظت ام لم تکن من الواعظین﴾ ما نمیپذیریم
مطلب بعدی آن است که آیا جریان خلود مخصوص ابلیس ملعون است؟
سؤال: ... جواب: اما به سوء اختیار نمیتواند تغییر بدهد مادامی که در دنیا هست بله کاملا میتواند تغییر بدهد اگر او را تشویق بکنند به زر و سیم کاملاً این کار را انجام میدهد اگر یک مالهای فراوانی به او بدهند تطمیع بکنند انجام میدهد غرض در دنیا گرچه برای او سخت است ولی میتواند این کار را انجام بدهد و اگر یک وقت به جایی رسید که برای او خیلی سخت بود این امتناع به اختیار است که لا ینافی الاختیار بنابراین عقاب همچنان محفوظ است
در جریان خلود این سؤال و اشکال مطرح است که آیا خلود مخصوص ابلیس ملعون است یا دیگران هم مخلّدند؟ البته خلود نسبت به دیگران هست منتها نه فراوان کسی که مخلَّد در نار باشد همان منافقان لدودند همان کافران لجوجاند وگرنه هر معصیتکاری ولو به حد لجوجی و عنودی نرسیده باشد این چنین نیست که مخلَّد باشد ابلیس علیه اللعنه بله مخلَّد است شیاطین الانس هم مخلدند آنها کسانیاند که حجّت الاهی بر آنها بالغ شده است وجود مبارک حضرت موسیٰ بیّنات فراوانی برای فرعون ملعون اقامه کرده است و خدای سبحان در ضمن دو آیه میفرماید این چنین نیست که فرعون مشکل علمی داشته باشد ﴿و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم﴾ آنها یقین داشتند که حق با موسای کلیم بود این یک و خود موسای کلیم (سلام الله علیه) هم به فرعون ملعون فرمود ﴿لقد علمت ما انزل هولاء الّا رب السمٰوات و الأرض بصائر﴾ تو میدانی اینها معجزات الاهی است برای تو روشن شد خب مع ذلک مسئله ﴿وَ یذبحون ابناءکم﴾ هست ﴿یسومونکم سوء العذاب﴾ هست ﴿.یستحیون نساءکم﴾ هست ﴿وَ لاصلبنکم فی جذوع النخل﴾ هست این کارها را هم میکردند خب چنین آدمی کفر و الحاد برای او به عنوان یک ملکه راسخ ثابت شده است این قهراً وقتی به آن مرحله رسید مستحق دوام خواهد بود بنابراین خلود اختصاصی به ابلیس ندارد برای اینکه شیاطین الانس را هم شامل میشود این بخشی که عرض کردم درباره المیزان ملاحظه بفرمایید مسئله قیامت واقع همان طوری که زلزلهٴ ساعة شیء عظیم است معرفت معاد هم شیء عظیم است به چند جهت عظیم است یکی اینکه بالأخره دسترسی نداریم نه جزء علوم تجربی ماست نظیر کیهان شناسی، اختر شناسی یا دریا شناسی که برویم در دریا ببینیم برویم در آسمان ببینیم از این قبیل نیست کل این نظام برچیده میشود و طرح نو ارائه خواهد شد و الان هست اینها یک سلسله معماهایی است که تصورش نظری است بهشت الان هست جهنم الان هست بهشت طبق بیان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بند کفش ما به ما نزدیکتر است ما همین که نفس تمام شد اگر انشاءالله سعادتمند بودیم خودمان را در روح و ریحان میبینیم بعد میبینیم آنکه قبلاً سالها بود اینجا بودیم منتها نمیدیدیم این یعنی چه اینها به علوم تجربی نیست غزالی و امثال غزالی نقل میکنند که دو نفر آمدند خدمت رسول خدا (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) ادعای روزهداری کردند حضرت فرمود شما که روزهدار نیستید شما الان گوشت خوردید عرض کردند ما روزه داریم چیزی نخوردیم حضرت دستور دادند تشتی حاضر کنند تشتی حاضر کردند و بعد فرمان داد بالا بیاورید قی کنید تهوع کنید اینها تهوع کردند گوشت قی کردند عرض کردند یا رسول الله اینها چیست اینها را که ما نخوردیم فرمود این غیبتی که کرده بودید همین است دیگر این یک علمی نیست که انسان در حوزه و دانشگاه چهل پنجاه سال درس بخواند اینها را بفهمد اینها به ایمان وابسته است اینها جزء علوم تجربی نیست غیبت مردارخوری است یعنی چه گوشت مردار خوری است یعنی چه اینها یعنی چه؟ یا آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج البلاغه ذیل قصه عقیل دارد که آن کسی که شب آمده یک چیزی زیر لباس دارد آورده من به او گفتم اگر به عنوان صدقه و اینها داری که به ما نمیرسد اگر قصد دیگر داری «أمختبط انت» یعنی به عنوان رانت خواری و رشوه آوردی دیگر مگر مخبط شدی اینها را به ما تعارف میکنی من برای شما تشریح بکنم که این رشوه چیست تا بفهمی که آدم عاقل دست به رشوه نمیزند این در نهجالبلاغه ذیل قصه عقیل هست فرمود اگر غذایی را مار بزرگ مثلاً افعی بخورد بعد بالا بیاورد قی کرده افعی را کسی خمیر درست بکند آیا یک آدم عاقل رغبت میکند به خوردن آن؟ خب آدم بالا آورده خودش را نمیخورد چه برسد به بالا آورده مار که دوبار از مسیر سمّ گذشت فرمود حقیقت رشوه این است و این یا الان باور بکن یا دو روز بعد برایت روشن میشود این گونه از اسرار که مربوط به معاد است و فراوان هم هست نه در دسترسی علوم تجربی است نه در دسترسی فقه و اصول است نه در دسترسی علم اخلاق است خب اینها خودش فی نفسه دشوار است گذشته از اینکه مورد بحث هم نیست بالأخره آدم وقت بحث بکند شعاعش به چشم او میرسد ندای او به گوشش میرسد که چه خبر است از چه سنخ است لذا ایشان در این چند صفحه بحث عمیقی دارند که قیامت چه میشود آدم نمیتواند حرف بزند مگر به اذن خدا این یعنی چه؟ آیا این مخصوص قیامت است یا دنیا هم هست بعد در قیامت معلوم میشود که اینگونه بوده است در همین ذیل این بخش محل بحث فرمود علیک باحکام التدبر فی المعارف التی یلقیها الکلام الاهی فی المعاد فانها معضلة عویصة عمیقه» آن وقت سخن المنار را نقل میکنند رد میکند سخن بسیاری از بزرگان را هم نقل میکند رد میکند که اینکه شما آمدید با توقف زمان یا زمین مسئله را حل کردید که ما هم در بحثها همین راه را داریم میرویم به حسب ظاهر که یک جا دارد ﴿لا یسئل عن ذنبه انس و لا جان﴾ است یکجا دارد ﴿قفوهم انهم مسئولون﴾ است یکجا دارد به اینها ﴿لا یتکلمون﴾ است یک جا دارد ﴿یوم یأتی کل نفس تجادل عن نفسها﴾ است این را ما به تعدد موقف یا تعدد زمان یا تعدد مکان حل کردیم فرمود اینها از این سنخ نیست آنجا که حرف میزنند به اذن خدا حرف میزنند و این گونه هم حرف میزنند این روایت رویا را که در بحث قبل از کتاب شریف روضه کافی مرحوم کلینی خواندیم یک بیان لطیفی شیخنا الاستاد مرحوم آقای شعرانی (رضوان الله علیه) دارند در جلد بیست و پنجم وافی به طبع جدید تعلیقات مرحوم علامه شعرانی (رضوان الله علیه) در ذیل این وافی هم بخشی از آنها آمده آن روایت نورانی را بخوانیم و تعلیقه مرحوم علامه شعرانی را هم بخوانیم آن روایت را در جلد بیست و پنجم وافی به طبع جدید صفحه ٦٤٠ و ٦٤١ آمده روایت مرحوم کلینی است «عن علی بن العباس عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابی الحسن (علیه السلام) انه قال» حضرت فرمود «ان الاحلام لم تکن فیما مضی» بشرهای اوّلی خواب نمیدیدند البته میخوابیدند ولی خواب نمیدیدند «ان الاحلام لم تکن فیما مضی فی اول الخلق» بشرهای اولی «وانما حدثت» اینها جزء برکاتی است که بعدها برای بشرهای ثانوی و ثالثی ظهور کرد عبدالرحمان به حضرت ابی الحسن (سلام الله علیه) عرض میکند «فقلت و ما العلة فى ذلک»؟ این چرا این احلام بعد حاصل شد این رؤیاها بعد پدید آمد؟ «فقال (علیه السلام) ان الله عزّ ذکره بعث رسولا الی اهل زمانه فدعاهم الی عبادة الله و طاعته» خدای سبحان پیامبری را برای هدایت مردم فرستاد که آنها را به توحید و عبادت الاهی دعوت میکرد «فقالوا» مردم آن عصر گفتند «ان فعلنا ذلک فما لنا» خب حالا اگر ما آمدیم و به دستوراتی که شما میدهی عمل کردیم در برابر چه به ما میدهند خب ما چرا حرف تو را گوش بدهیم تو که رئیس قبیله نیستی بزرگ قبیله نیستی نظام آن وقت هم نظام قبیلگی بود و نظام تکاثر «فما لنا فو الله ما انت باکثرنا مالا و لا باعزنا عشیرةً» ما حرف رئیس قبیله را گوش میدهیم آن بشرهای اولی براساس همان نظام قبیلگی زندگی میکردند یا تو باید سرمایهدار رسمی ما باشی بر اساس ارباب و رعیتی ما حرف تو را گوش بدهیم یا بزرگ قبیله باشی هیچ کدام هم که نیستی «فقال» آن پیامبر (علیه السلام) فرمود «ان ا طعتمونی ادخلکم الله الجنة و ان عصیتمونی ادخلکم الله النار» اگر اطاعت کردید خدا شما را وارد بهشت میکند و اگر معصیت کردید وارد جهنم میشوید «فقالوا و ما الجنة و النار» بهشت و جهنم چیست؟ آن پیامبر برایشان بهشت و جهنم را وصف کردند که بهشت وضعش این است جهنم وضعش این است آنجا روح و ریحان است ﴿جنات تجری من تحتها الانهار﴾ است اینجا ﴿طبقاً عن طبق﴾ است و مانند آن «فقالوا متی نصیر الی ذلک» در چه تاریخی اینها خیال میکردند که بهشت و جهنم در همین دنیاست و در یک سال معینی اینها وارد میشوند «متی نصیر الی ذلک فقال اذا متم» بعد از مرگ وارد میشوید «فقال اذا متم» وقتی مردید آنها گفتند مرگ که نابودی است الان هم مشکل بشر همین است اینها خیال میکنند که انسان که میمیرد میپوسد این که گورستان را شهرداری به عهده میگیرد خیال میکنند که این زبالهها را شهرداری به جای معین میریزد این زبالههای اجساد و ابدان را هم به زبالهدان قبرستان میریزد همین انسان که میمیرد میپوسد اما مردان الاهی میگویند انسان که میمیرد از پوست به در میآید و برای ابد زنده است بین پوسیدن و از پوست به در آمدن تو دیدی بالأخره آنها گفتند «لقد رأینا امواتنا صاروا عظاما و رفاتا» اینها که رفتند خاک شدند پوسیدند از بین رفتند بعد از مرگ خبری نیست «فازدادوا له تکذیبا و به استخفافا» تکذیبشان زیاد شد اهانتشان زیاد شد خدای سبحان برای اتمام حجت «فاحدث الله عزوجل فیهم الاحلام» رویا را نصیب اینها کرد که اینها وقتی که میخوابیدند یک چیزهایی را میدیدند یا فرحناک یا دهشتناک یا روح و ریحان خواب میدیدند باغ خواب میدیدند مناظر زیبا خواب میدیدند یا گودال جهنم، عذاب خواب میدیدند «فأتوه فاخبروه بما راوا و ما انکروا» اینجا میآمدند پیش پیامبرشان میگفتند اینها چیست که ما میبینیم؟ ما که اینها را نمیشناسیم اینجا کجاست اینها چیست؟ ما یک لحظه میبینیم ملیونها کیلومتر حرکت کردیم رفتیم آمدیم کسانی را دیدیم که سالیان متمادی قبل از ما مردند نشستیم حرف زدیم گفتیم شنیدیم این چیست این کجاست؟ «فقال ان الله عزوجل اراد ان یحتج علیکم بهذا هکذا تکون ارواحکم اذا متم و ان بلیت ابدانکم تصیر الارواح الی عقاب حتی تبعث الابدان» فرمود خدا میخواهد به شما نمونه نشان بدهد این نمونه همان حرفهایی است که ما میگوییم ما میگوییم بهشت هست جهنم هست اما نه در شمال شهرتان یا جنوب شهرتان کل این نظام که برچیده شد یک نظام ملکوتی طراحی شد آنجا این خبرها هست آنجا الان هم هست نمونهاش همین است که شما میبینید این از این قبیل است خدا میخواهد به شما بفهماند که ما حرفمان از چه سنخ است این تازه در برزخ است البته وقتی بدنهایتان به هر وسیلهای که باشد وارد برزخ میشوید با بدن برزخی میشوید تا دوباره ذات اقدس الاه در معاد شما را به همان بدنی اولی برگرداند این اصل روایت مرحوم کلینی است
شیخنا الاستاد مرحوم علامه شعرانی (رضوان الله علیه) یک تعلیقه پر برکتی دارد میفرمایند «قوله ان الاحلام لم تکن فیما مضی حدیث شریف یشتمل علی علم کثیر و یتضح به امر البرزخ و القبر و لا یوجد مثله فی کتب العامة البته» این گونه از معارف در کتاب اهل سنت نیست اینها حرفهای اهل بیت است آخر از آن نام بردن آنها نیست از آنها که ساخته نیست اینگونه حرف بزنند که «و لا یوجد مثله فی کتب العامة البته و قد تکلف متکلموهم فی دفع الشبهات العذاب القبر و سواله تکلفات عجیبة یشمئز عنه الطبع» اینها وقتی سؤال میکنند که بالأخره ما ضبط صوت میگذاریم نوار میگذاریم اگر قبر هست سوالی هست گفتنی هست گفتمانی هست گفتگویی هست ما باید ضبط بکنیم ما باید ببینیم ما باید بشنویم چرا در این حال خبری نیست خیال میکنند همین گودی است فرمود آنها که این چیزها را نمیدانند متکلمان سنت این قاضی عضد هیجی هست شریف رازی هست سعد تفتازانی هست فرمود این شرق و غرب عالم کتابهای اینها رفته اما بالأخره اینها ماندند که قبر یعنی چه برزخ یعنی چه خیال میکنند همین یک متر و نیم چاله است و میخواهند مشکل این را حل کنند «و قد تکلف متکلموهم فی دفع الشبهات عن عذاب القبر و سواله تکلفات عجیبة یشمئز عنه الطبع و لا حاجة الی نقلها و من الکتب المولفة علی طریق الاشاعرة کتاب المواقف للایجی» از قاضی عضد ایجی «و شرحه لسید الشریف و هو کتاب مشهور فی شرق العالم الاسلامی و غربه و ذکر فی عذاب القبر فیه امورا عجیبة مع کثرة تبحره و غایة فطنته و ذکائه فطبع الاشعری مع کونه اعلم من فرقته» همین قاضی عضد از آن رئیس مذهبشان ملاتر است ولی بالأخره حالا براساس مسائل سیاسی بود هرچه بود دنبال او راه افتاده تفکر اشعری دارد عذاب قبر را یک طوری حل میکند که بالأخره هیچ عاقلی راضی نمیشود «لغلبة الاشعریة فی عصره فی بلاده فاراد حفظ جاهه بین عوامهم» برای اینکه بین عوام این را حفظ بکند افتاده در مشعر اشعری ولی بالأخره حالا یا اشعری یا معتزلی میفرماید این تفکر ملکوتی در کتابهای آنها نیست البته این گونه از احادیث نَمی از یَم است اینها معارض دارد اینها شارح دارد اینها مقیِّد دارد اینها مخصِّص دارد با دوتا روایت با بیست تا روایت با دویست روایت از این قبیل روایات آدم به جایی نمیرسد تا یک سیر عمیقی در این قرآن داشته باشد یک سیر عمیقی در روایات داشته باشد دو فهم عمیقی در بررسیهای عقلی داشته باشد سه عقل را در خدمت نقل و نقل را سایه افکن عقل قرار بدهد چهار تا گوشهای از مسئله برزخ را بتواند حل کند پنج اما حالا معاد چیست و قیام حشر اکبر چیست آن بحث خاص خودش را دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است