- 1680
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 100 تا 104 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 100 تا 104 سوره هود
- تناسب کیفر و عمل
-معنای مستضعفین فکری و حکم آنها
-تلاش قرآن برای فهماندن مسافر بودن انسان در این دنیاست
- نسبتهای نسبی در قیامت وجود ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلک من انباءِ القریٰ نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ ٭ و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب ٭ و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ ٭ ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهودٌ ٭ و ما نؤخره الا لأجلٍ مَّعدودٍ﴾
بعد از بازگو کردن تقریباً هفت قصه از قصص قرآنی فرمود اینها سرزمینهای هستند و اقوام و اممی بودند و هستند که بعضی از اینها کلاً از بین رفتند بعضی از اینها آثارشان مانده است در جریان قوم نوح فرمود آن تبهکاران کلاً رخت بربستند فقط وابستگان به نوح (سلام الله علیه) ماندند ﴿وجعلنا ذریته هم الباقین﴾ این مال قوم در جریان قریهها و منطقهها و اقلیمهای عذاب دیده فرمود بعضی از اینها کلاً از بین رفته است بعضی از اینها مقداری از آثار آنها مانده است تا دیگران عبرت بگیرند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیه 35 به این صورت آمده است ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ در ضمن داستان قوم لوط فرمود ﴿ولمّا أن جاءَت رسلنا لوطاً سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قالوا لاتخف و لاتحزن انا منجوک و اهلک الا امرأتک کانت من الغابرین﴾ آیه 34 سورهٴ عنکبوت به این صورت بود ﴿انا منزلون علی اهل هذه القریة رجزاً مّن السّماء بما کانوا یفسقون﴾ آنگاه در آیه 35 فرمود ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ بنابراین اقوام هم همین طورند خب قریهها هم همین طورند که بعضیها کلاً از بین رفتند بعضیها مقداری از آنها ماندهاند قریهها هم همین طور است قریهای که کلاً از بین رفته است یعنی قریههای نوح و اینها بود قریههایی که مقداری از او مانده است جریان لوط بود که فرمود ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ پس هم اقوام به دو قسم تقسیم شدند هم قریهها ﴿ذلک من انباءِ القری نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ﴾ یعنی منها قائم و منها حصید هم اقوام بعضیشان هستند که مؤمن بودند بقیه از بین رفتند و هم قریهها.
مطلب دیگر آن است که اگر یک قومی کاری کردند بعد در برابر آن کار یک عذاب و کیفری برای آنها بود این یقیناً احدهما ظلم است اگر این کیفر مطابق با آن عمل بود و آن عمل استحقاق این کیفر را داشت این کیفر میشود عدل و آن عمل میشود ظلم و اگر آن عمل شایسته این کیفر نبود و این کیفر پاداش آن عمل نبود آن عمل میشود عدل این کیفر میشود ظلم دیگر هر دو عدل باشد یا هر دو ظلم باشد فرض ندارد در چنین مواردی فرمودند یقینا یکی ظلم بود لکن ما ظالم نبودیم و کیفر ما ظلم نبود آنها ظالم بودند و عمل اینها ظلم بود پس اگر عملی باشد و کیفری یقیناً احدهما ظلم است نمیشود هر دو عدل باشد یا هر دو ظلم این مطلب اول در جریان این اقوام چون اعمالی داشتند و کیفری یقیناً یکی عدل بود و دیگری ظلم آنکه ظلم بود کیفر نیست برای اینکه خدا فرمود کار ما ظلم نبود و ما هم ظالم نبودیم یعنی این عذاب و کیفر ظلم نبود قهراً آن عمل میشود ظلم و آنها میشوند ظالم حالا مظلوم کیست به چه کسی ستم کردند آیا به خدا ستم کردند به ملایکه ستم کردند به انبیا ستم کردند آنها در حقیقت منزه از آنند که کسی بتواند آنها را از پا دربیاورد و به حریم آنها تعدی کند قهراً به خودشان ظلم کردند البته تبعات این ظلم دامنگیر قوانین الاهی دین الاهی احکام الاهی خواهد شد ﴿و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم﴾
مطلب بعدی آن است که انسان در حال گرفتاری باید به یک پناهگاهی مراجعه کند اینها پناهگاهشان خدای سبحان است که از او غفلت داشتند به آلهه و بتهایشان مراجعه میکردند که رجوع به این پناهگاه مثل رجوع به معدن نار است رجوع به انبار انفجار است رجوع به لانه مار و عقرب است که فرمود ﴿فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب﴾ از آن بتها نه تنها کاری ساخته نبود که کمکی بکنند بلکه تتبیب یعنی تقصیر یعنی تباب و هلاک و خسارت باریدند مثل ﴿تبت یدا ابی لهب و تب﴾ چرا؟ برای اینکه انسان از یک خطری پناهنده بشود به یک انبار انفجار آن ضررش بیشتر است آن یک انفجار بیشتری است یا از یک خطری به لانه مار و عقرب پناهنده بشود این جز خسارت زاید چیز دیگر ندارد اینها در اثر همان شرک و بت پرستی استحقاق این عذاب را پیدا کردند در حال عذاب شدن پناهنده میشدند به این بتها که مشکلشان را حل کنند خب همین پناهندگی به بتها منشأ اشکالشان شد اینها برای نجات از عذاب به عامل عذاب پناه میبردند رجوع به بتها احترام به بتها منشأ عذاب شد اینها در حال خطر به جای اینکه برگردند موحد بشوند برمیگردند به همان لانه بت معبدشان که بتکده است و این جز خسارت زاید تباب و هلاکت زاید بهره دیگر ندارد فرمود ﴿و مازادوهم غیر تتبیب﴾
سؤال: ... جواب: مستضعفین دو قسمند در سورهٴ مبارکهٴ فاطر هست قبلاً هم به یک مناسبتهایی در جریان مستضعفین نقل شده مستضعفین اگر چنانچه جاهل قاصر باشند دسترسی به تحقیق نداشته باشند یا تحت سلطه و ظلم باشند کسی اینها را مجبور کرده باشد به پذیرش حکومت طغیان آنها نجات پیدا میکنند و اما مستضعفان مقصر کسانی که با امکان تحقیق و دسترسی به رهبران الاهی عمداً زیر بار سلطه ظلم رفتند آنها هم در قیامت مانند مستکبران معذّبند آنها تقریباً عذابشان همانند مستکبران عذاب مضاعف است
سؤال: ... جواب: خب اگر واقعاً جاهل قاصر باشند که معذورند ولی عموماً اینطور نیستند در جریان حضرت امیر و سایر ایمه (علیهم السلام) اینها حجت را بر مردم تمام میکردند معذلک اینها به سوء اختیار خودشان یا اموی میشدند یا مروانی میشدند یا عباسی در قیامت مستضعفان به خدای سبحان عرض میکنند پروردگارا عذاب این مستکبران را دو برابر کن برای اینکه اینها ما را در دنیا گرفتار عذاب کردند در پاسخ خدای سبحان میفرماید ﴿و قال لکلٍ ضعف ولکن لاتعلمون﴾ یعنی هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب مستکبران پس مستضعف دو قسم است یک مستضعفی که جاهل قاصر است دسترسی ندارد یا نمیگذارند او دسترسی پیدا کند اینها کسانیاند که میگویند ﴿ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها﴾ و به دیگران هم دستور داده شد که درباره نجات این مستضعفان تلاش و کوشش کنند ﴿و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین﴾ و مانند آن یک عده مستضعفانی هستند که به سوء اختیار خودشان تحت سلطه ظالمان رفتند اینها اگر در قیامت بخواهند عذرخواهی کنند بگویند خدایا این مستکبران بر ما ظلم را تحمیل کردهاند پاسخ آنها این است که اینچنین نیست که آنها عذابشان دو برابر باشد ﴿ربنا آتین ضعفین من العذاب﴾ باشد بلکه شما هم دو برابر عذاب دارید در سورهٴ مبارکهٴ سبأ بخشی از این گفتگوی بین مستضعف و مستکبر آمده آیه 31 سورهٴ سبأ این است که ﴿و قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن ولا بالذی بین یدیه و لو تری إذِ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعضٍ القول﴾ گفتگوهای بین مستضعف و مستکبر را اینجا تشریح میکند ﴿یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند ﴿لولا انتم لکنّا مومنین﴾ اگر شما جلوی ما را نگرفته بودید ما ایمان میآوردیم ﴿قال الذین استکبروا للذین استضعفوا أنحن صددناکم عن الهدی بعد اذ جاءکم﴾ ما که تقصیر نداشتیم ما که جلوی شما را نگرفتیم هدایت الاهی آمده شما میخواستید بپذیرید ﴿بعد اذ جاءکم بل کنتم مجرمین﴾ شما خودتان گرفتار جرم شدید و تبعیت نکردید آنگاه مستضعفان در پاسخ مستکبران میگویند ﴿وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الَّیل والنهار إذ تأمروننا أن نّکفر بالله و نجعل له انداداً و أسرّوا النّدامة لما رأوا العذاب و جعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یجزون الا ما کانوا یعملون﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند آن نقشههایی که شما شبانه روز میکشیدید ما را گمراه کنید آن تهاجم فرهنگیتان آن شبیخون فرهنگیتان آن تبلیغات سوءتان اینها ما را گمراه کرده ﴿وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الَّیل والنهار إذ تأمروننا أن نّکفر﴾ این تبلیغات شبانه روزی شما ما را گرفتار کرده اینها کسانیاند که میتوانند عذرخواهی کنند و جاهل قاصر بودند یا فاطر اما در بخشهای دیگر قرآن آن گروه مستضعف به خدای سبحان عرض میکند که خدایا ﴿ربنا آتهم ضعفین من العذاب﴾ خدایا عذاب این مستکبران را دو برابر کن ذات اقدس إلاه در پاسخ اینها میفرماید اینچنین نیست که عذاب آنها دو برابر باشد و عذاب شما کم باشد ﴿لکلٍ ضعف ولکن لاتعلمون﴾ هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها عذاب آنها دو برابر است برای اینکه هم ظلم معصیت کردند بیراهه رفتند هم اغوا کردند شما را گمراه کردند عذاب شما هم دو برابر است برای اینکه هم اصل گناه را آگاهانه مرتکب شدید هم با داشتن رهبران الاهی به سوء اختیارتان این رهبران الاهی را پشت سر گذاشتید رهبران طغیان و تمرد را پذیرفتید خب اینها که در جنگ جمل در جنگ صفین در جنگ نهروان وجود مبارک حضرت امیر را رها کردند به دنبال دیگری رفتند به عنوان اینکه ما مستضعفیم عذابشان دو برابر است برای اینکه هم معصیت کردند در اصل آن کار و هم رهبر الاهی را به سوء اختیار خود رها کردند و به دنبال رهبر طغیان رفتند پس مستضعف دو قسم است
سؤال: ... جواب: بله اینها همان گروه اولند اینها همان ﴿بل مکر الّیل والنهارند﴾ اینها ﴿مکر الیل والنهار﴾ آن نقشههای شبانه روزی مستکبران این مستضعفان را شستشوی مغزی داد به اصطلاح این ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ همان شستشوی مغزی است یعنی اینها را تهی مغز کرد خفیف کرد ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ اینها را خفیف کرد سبک مغز کرد تهی مغز کرد بعد از اینها اطاعت گرفت این کار همان بخش اول است که ﴿بل مکر الّیل والنهار﴾ است و آن مستضعف عذابش دو برابر نیست مگر مستضعفی که به سوء اختیار خود تحت سلطه ظالم برود خوب لذا فرمود ﴿و ما زادوهم غیر تتبیب﴾ آنگاه میفرماید این مربوط به جریان گذشته نیست اولاً این حادثه اتفاقی نیست یک، نه اولین حادثه بود نه آخرین حادثه و حتماً هم به اعجاز و کرامت الاهی وابسته است این دو مطلب را ذکر میکند اما به اعجاز و کرامت الاهی وابسته است برای اینکه یک وقتی سیل میآید طوفان میآید زمین لرزه است یک حوادث عادی است که مؤمن و غیر مؤمن نمیشناسد یک حوادث عادی عذاب الاهی نیست امتحان الاهی است یک وقت است که انبیا پیش بینی میکنند حتی روزش را هم مشخص میکنند نظیر آنچه که صالح (سلام الله علیه) فرمود ﴿تمطعوا فی دارکم ثلاثة ایام﴾ سه روز بعد عذاب میآید آن روز که هوا شناسی نبود زمین شناسی نبود آسمان شناسی نبود این حرفها نبود با ضرس قاطع این پیامبر الاهی فرمود بعد از سه روز عذاب میآید و آمد اینها را نمیشود گفت حوادث طبیعی به طور عادی آمده و حادثهای آمده دقیق عمیق عاقل بر را از فاجر تشخیص میدهد مومن را از ملحد تشخیص میدهد ملحد را عذاب میکند همان ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ همین طور بود در جریان خون شدن رود نیل همینطور بود برای مومنین آب بود برای پیروان فرعون خون میشد و مانند آن خوب پس بنابراین این حوادث مرگبار مثل طوفان مثل زلزله و طوفان باد و طوفان آب و مانند آن این یک وقتی طبیعی است امتحان الاهی است خب او مومن و غیر مومن را نمیشناسد یکسان است یک وقت است نه طبق پیشبینی پیامبر آن عصر (علیه الصلاة و علیه السلام) در روز معین وقت معین عذاب میآید برای گروه معین خب بالأخره این طوفان که آمد یک عده نجات پیدا کردند آن ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ یک عده نجات پیدا کردند بقیه همه را از بین برد
سؤال: ... جواب: آنجا در جریان حضرت نوح گذشت اینها سالیان متمادی عقیم شده بودند و فرزندی نداشتند و طفلی نداشتند و از طرفی هم وجود مبارک نوح با الهام الهی فهمید اینها هیچ کدام دیگر فرزند صالح به بار نمیآورند ﴿إنک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجراً کفارا﴾ سالیان متمادی هم گفتند عقیم شده بودند دیگر فرزندی نداشتند خوب این جریان که طوفان و حوادث دیگر صبغه کرامت و معجزه دارد نه جریان طبیعی یک مطلب، مطلب دیگر اینکه این نه اولین عذاب بود نه آخرین عذاب فرمود ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ﴾ اینچنین نیست که یک بار گذشته دیگر نیاید نه هر وقت که کسی بیراهه برود و حجت خدا بر آنها تمام بشود و بیراهه برود گرفتار عذاب خواهد شد تا آن جا که ممکن است رحمت الاهی دست اینها را میگیرد حجت بالغه بشود برسد به جایی که ﴿لیهلک من هلک عن بینة﴾ از آن به بعد دیگر مرز عذاب است ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ﴾ قریه اگر ظالم است به لحاظ اهلش ظالم است آنگاه ﴿ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ﴾ خدا که میگیرد مؤاخذه میکند هم دردناک است هم با شدت نه قابل تحمل است نه قابل دفاع چون الیم است و دردناک است قابل تحمل نیست چون شدید است قابل مقاومت نیست خب این جریان عبرت برای همه است حجت برای همه است تنها کسی از آن استفاده میکند که اهل خوف الاهی باشد عبرت برای مومنان نیست عبرت برای خایفان نیست ولی بهرهوری برای مومنان و خایفان است مثل اینکه قرآن، موعظه برای خصوص مومنان نیست موعظه است برای جمیع مردم شفا برای خصوص مومنان نیست برای جمیع مردم است اما آنکه از این داروی شفابخش بهره میگیرد مومن است آنکه از این چراغ هدایت استفاده میکند مومن است لذا فرمود ﴿هدیً للمتقین﴾ ﴿موعظةً للمتقین﴾ شفائا این سنخ است در جریان عبرت گیری هم به شرح ایضاً [همچنین] فرمود ﴿ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾ اینکه برای آنها نیست نظیر ﴿هدیً للمتقین﴾ اینکه ﴿هدیً للناس﴾ است اگر فرمود ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ یعنی همه مردم میتوانند بهره بگیرند و هدایت بشوند اما مردان باتقوا به فکر هدایتند اینها هستند که گوش به حرف انبیا میدهند لذا فرمود ﴿هدیً للمتقین﴾ وگرنه ﴿هدیً للناس﴾ است اینجا هم عبرةً للناس است ﴿آیةً للناس﴾ است ولی آنها که بهره میگیرد افراد خایف است مؤمن است که از عذاب الاهی میترسد ﴿ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾ خب قرآن کریم تمام تلاش و کوششش این است که به انسان بفهماند شما مسافرید و انسان مسافر باید بداند این تشکیلاتی که الان به پاست فقط در حوزه سفر به درد میخورد الان کسانی که حج مشرف میشوند یا به عمره تشرف پیدا میکنند اینها یک روحانی کاروانی دارند یک مدیر کاروان دارند یک مسافرخانه دارند یک وسیله نقلیه دارند یک آبدارچی دارند مطبخدار دارند مسئول خرید دارند یک طبیبی دارند که مشکلات درمانی اینها را حل کند یک گروهی هستند که با هم در یک اتاق یا در یک خانه زندگی میکنند بعد هم وقتی سفر حج عمرهشان تمام شد در همان فرودگاه یکدیگر را رها میکنند دیگر برای ابد هم شاید نبینند یکدیگر را همین اما بالأخره وقتی مسافر چند نفر در سفرند باید یک رابطهای بینشان باشد مرحوم فیض (رضوان الله علیه) از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد ظاهراً از طریق اهل سنت است و این از آن بهترین روایات ماست که میفرماید «اذا کنتم ثلاثةً فی سفرٍ فامروا احدکم» حضرت فرمود اگر سه نفر هم سفر شدید یکی را بالأخره امیر قافله قرار بدهید که یک نظمی در کارتان باشد چه وقت بخوابید چه وقت غذا میل کنید چه وقت حرکت کنید چقدر حرکت کنید کجا آسایش داشته باشید کجا آسایشگاهتان باشد یک کسی باید فرمانده شما باشد وگرنه سه نفر سه فکر سه اندیشه سه برنامه تازه اول دعواست بالأخره یک چیز را باید تحمل بکنید در این سه نفر هر کسی بالأخره فکر خاصی دارد خواسته مخصوص دارد و مانند آن یک کسی میگوید فلان ساعت حرکت کنیم یکی میگوید فلان جا باید غذا بخوریم یکی میگوید فلان جا باید استراحت کنیم بله سه نفر سه گونه فکر دارند ولی باید اینها را روی کم و زیادش را حل کرد به توافق رسید آن ما هو الجامع را گرفت فرمود «اذا کنتم ثلاثة فی سفر فامروا احدکم» که این بشود نظم خب حالا دینی که برای سه نفر نظم قایل است برای جامعه و امثال ذلک نظم قایل نیست در این سفرها همینطور است در سفر حج، عمره، سفرهای دیگر همینطور است ولی وقتی هم که فرودگاه آمد دیگر همه را رها میکند جریان دنیا هم همینطور است منتها حالا سفر حج عمره پانزده روزه است اینجا پنجاه ساله یا شصت ساله یا هشتاد ساله یا صد ساله همین که به گورستان میرسد تمام میشود که تمام میشود دیگر هیچ ارتباطی بین این افراد نیست همهشان خاک میشوند دوباره همه از خاک برمیخیزند دیگر زاد و ولدی در کار نیست بنابراین ارتباطی که بین اعضای خانواده است ارتباطی که بین اعضای فامیل هست ارتباط نسبی و سببی فقط برای حل مشکل این دنیاست خب یک آدم عاقل برای دوران مسافرتش آن ارتباطات را آنقدر قوی نمیکند که به وطن برگشتنش آسیب برساند که به اصل مقصد آسیب برساند به مقداری این روابط را حفظ بکند که همین چند روز بماند و این کار کاری است که غالب ماها غافلیم و اصرار دنیا این است که شما مسافرید بعد از این هم شما را در یک قرنطینه میبرند بعد از آن قرنطینه هم وارد صحنه اکبر میکنند یعنی دنیاست و برزخ است و قیامت جریان برزخ را در سورهٴ مبارکهٴ مومنون به صورت روشن بیان فرمود که اینچنین نیست که شما که مردید مستقیماً وارد صحنه قیامت بشوید آیه 99 به بعد سورهٴ مبارکهٴ مومنون این است ﴿حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون٭ لعلی أعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخٌ الی یوم یبعثون﴾ بعد ﴿فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ ولایتساءلون﴾ پس دنیا مسافرخانه است بالأخره همین بعد وارد برزخ میشویم بعد وارد صحنه قیامت کلمه یوم و یومئذٍ در قرآن کریم در بسیاری از موارد مربوط به قیامت است گرچه بخشی از این کلمات مربوط به حوادث دنیا است ﴿و یومئذٍ یفرح المومنون﴾ کما کذا، ﴿الیوم اکملت لکم﴾ ﴿الیوم احل لکم﴾ الیوم کذا و کذا هست و اما غالب موارد استعمال یوم و یومئذ مربوط به مسئله قیامت است خب پس این بخش بخش مسافرخانه است آن هم بخش برزخ که ﴿من ورائهم برزخٌ إلیٰ یوم یبعثون﴾
سؤال: ... جواب: هر دو دیگر چون انسان هم جسم دارد هم روح دارد دیگر
سؤال: ... جواب: بله غالباً اینجا را که هیچ رابطهای بین چون همه از خاک برمیخیزند بعد در آنجا برای اینکه یک نشاطی برای مومنین باشد این به علاقه ما کان است نه علاقه فعلی آنها که در دنیا ذریه اینها بودند اینها را به آنها ملحق میکنیم تا یک نشاط بیشتری داشته باشند وگرنه همهشان که از خاک برمیخیزند دیگر پدر و پسری ندارد زاد و ولد ندارد اینچنین نیست که اینها اولاً در یک قبرستان باشند کنار هم باشند خاکها کنار هم باشند هزارها بار این خاکها رد و بدل شد آن وقت همه اینها ﴿من الاجداث الی ربهم ینسلون﴾ حالا ممکن است یکی تازی زبان باشد یکی فارسی زبان باشد یکی زبان دیگری داشته باشد شرقی باشد غربی باشد همهشان از این خاک برمیخیزند اینطور نیست که یکی پدر باشد یکی پسر که ﴿لا انساب بینهم﴾ و علاقه ماکان آنها که در دنیا مومن بودند و در آخرت با ایمان محشور شدند برای مزید پاداش آنها ممکن است که خدای سبحان ذریه اینها را به اینها ملحق کند خوب.
سؤال: ... جواب: از این طرف میشود آنها که رو به دنیا دارند میشود وراء از آن طرف رو برگردانند امامشان است با ما که دارد سخن میگوید میفرماید این صحنه هست بعد از این برزخ است نسبت به ماها که با محتضر روبروییم میفرماید ﴿و من ورائهم﴾ اینها بعد از این جریان برزخ است در حقیقت روبروی اینهاست به لحاظ آینده اینهاست
سؤال: ... جواب: همین دیگر آن نشانه این است که چیزی نیست همه از یکدیگر فرار میکنند مثل اینکه زلزله آمد اینچنین نیست که انساب و رحامت حکم بکند هر کسی به فکر خودش است
سؤال: ... جواب: بله دیگر به لحاظ علاقه ﴿ لکل امرءٍ منهم یومئذٍ شأنٌ یُغنیه﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است این چنین نیست که یکی برادر باشد دیگری پدر اینها به علاقه ما کان است چون همهشان خاک شدند یک، و همهشان از خاک سر برمیدارند اینطور نیست که یکی پدر باشد دیگری فرزند او باشد آنجا وقتی زاد و ولد نیست میلاد نیست والد و ولدی در کار نیست واقعاً ﴿فلا انساب بینهم﴾ اگر یک وقتی سخن از اخیه و امثال ذلک است به علاقه ما کان است اگر دو تا برادر کنار هم بودند مردند و هر دو خاک شدند پدرشان هم خاک شد مادرشان هم خاک شد آن وقت است دوباره از خاک برمیخیزند همهشان از خاک برمیخیزند اینطور نیست که یک زاد و ولدی باشد یک کسی بشود پدر یک کسی مادر یک کسی بشود فرزند بنابراین واقعاً نسب در کار نیست آن وقت به علاقه ماکان کسی که قبلاً برادر او بود امروز از او فرار میکند چون ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾
سؤال: ... جواب: جسمانی هست اما زاد و ولد که نیست که یک نکاحی باشد ازدواجی باشد یکی پدر باشد یکی مادر بعد بچه به بار بیاورند که جسم هست نظیر برزخ هست خود معاد هست اما همهشان از خاک برمیخیزند دیگر.
سؤال: ... جواب: نه دیگر بالأخره قرینه نمیتواند باشد یعنی کلاً اینها از خاک برمیخیزند دیگر
سؤال: ... جواب: عین همان است الان این زیدی که مرد خاک شد عین همان زید برمیگردد نه دیگری اما از خاک برمیخیزد نه از پدر به دنیا بیاید
خوب در جریان برزخ به این صورت است اینها را که الان بازگو میکنیم برای اینکه در جریان آل فرعون که آنجا در همین آیات قبلی سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة﴾ در آنجا بین برزخشان و قیامتشان فرق گذاشته در سورهٴ مبارکهٴ غافر یعنی مومن آیه 46 این بود ﴿النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾ برزخ آن مرحله نهایی حسابرسی نیست کانالی از عذاب در برزخ به حفرهٴ همین ستمکارها میرسد که «القبر حفرةٍ من حفر النیران» برای کفار و ملحدان و اینها را بر آتش عرضه میدارند نشانشان بدهند همین عذاب است برای آنها وقتی قیامت قیام میکند دستور میدهند که اینها را وارد آتش کنید پس همین جا بین برزخ و قیامت فرق گذاشته چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ غافر یعنی مومن جریان قیامت را با ورود در جهنم تشریح میکند آیه 71 سورهٴ مبارکهٴ غافر این است ﴿اذ الاغلال فی اعناقهم والسلاسل﴾ یعنی هم سلسله در پا دارند هم غل در گردن دارند ﴿یسحبون ٭ فی الحمیم ثم فی النار یسجرون﴾ اینها در داغی و حرارت کشان کشان برده میشوند و وارد جهنم میکنند اینها را خب پس در برزخ مسئله عرض آنها بر جهنم است که خودش هم یک شعلهای است در جریان معاد ورود است پس یک دنیا است که مسافرخانه است یک برزخ است که تا حدودی برخی از محاسبات میشود نه کلاً و برخی از پاداش یا کیفر است نه کلاً و جریان معاد در آیه محل بحث هم فرمود ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الاخره﴾ آن وقت این عذاب الاخره را تشریح میکند هم جریان برزخ را در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ هود بازگو میکند هم معاد اکبر را معاد اکبرش این است ﴿ذلک یوم مجموعٌ له الناس﴾ روزی است که همگان بر او جمع میشوند ﴿و ذلک یومٌ مشهود﴾ یک چیزی که همه میشناسند میگویند این معروف است مشهود نه یعنی انسان که مرد میرود آنجا آن را میبیند اینکه یقینی است مشهود است یعنی معروف کل است که ﴿یشهده جمیع الناس﴾ لذا فرمود ﴿یوم مجموع له الناس﴾ همه را برای آن روز جمع میکنند و اصلاً یکی از القاب مبارک یوم القیامه یوم الجمع است ﴿یوم یجمعکم لیوم الجمع﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع دارد ﴿قل ان الاولین والاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ این میشود یوم الجمع اما در عین حال یوم الفصل است نه فصل بین مردم فصل بین اعمال و عقاید و احکام و یعنی یوم القضاست که فصل الخطاب به وسیلهٴ قاضی آن روز بیان میشود که متخاصمان در آن روز فصل خصومت دارند مدعیان در آن روز فصل خسومت دارند که آن روز یوم الفصل است اما نام رسمی آن روز یوم الجمع است که ﴿یوم یجمعکم لیوم الجمع﴾ اینجا هم فرمود ﴿ذلک یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهودٌ﴾ یعنی معروفٌ همگان او را میشناسند چه اینکه همگان هم او را میبینند درباره آن روز به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿فکیف اذا جئنا من کل أمة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا﴾ یک روزی است که مشهود کل است همگان او را میبینند یکجا هم میبینند بعد فرمود این یک وقت مشخصی دارد و ما تا فرصتش نرسد آن را به پا نمیکنیم ﴿و ما نؤخره الا لاجلٍ﴾ که پیش ما معدود است معلوم است حالا البته به اوحدی از انسانها مثل اهل بیت (علیهم السلام) میفرماید و آنها هم عالم میشوند طبق آیه سورهٴ جن آن مطلب دیگر است حالا گروه که در آن روز جمع شدند به دو قسم تقسیم میشوند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- تناسب کیفر و عمل
-معنای مستضعفین فکری و حکم آنها
-تلاش قرآن برای فهماندن مسافر بودن انسان در این دنیاست
- نسبتهای نسبی در قیامت وجود ندارد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ذلک من انباءِ القریٰ نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ ٭ و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب ٭ و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ ٭ ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة ذلک یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهودٌ ٭ و ما نؤخره الا لأجلٍ مَّعدودٍ﴾
بعد از بازگو کردن تقریباً هفت قصه از قصص قرآنی فرمود اینها سرزمینهای هستند و اقوام و اممی بودند و هستند که بعضی از اینها کلاً از بین رفتند بعضی از اینها آثارشان مانده است در جریان قوم نوح فرمود آن تبهکاران کلاً رخت بربستند فقط وابستگان به نوح (سلام الله علیه) ماندند ﴿وجعلنا ذریته هم الباقین﴾ این مال قوم در جریان قریهها و منطقهها و اقلیمهای عذاب دیده فرمود بعضی از اینها کلاً از بین رفته است بعضی از اینها مقداری از آثار آنها مانده است تا دیگران عبرت بگیرند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیه 35 به این صورت آمده است ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ در ضمن داستان قوم لوط فرمود ﴿ولمّا أن جاءَت رسلنا لوطاً سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قالوا لاتخف و لاتحزن انا منجوک و اهلک الا امرأتک کانت من الغابرین﴾ آیه 34 سورهٴ عنکبوت به این صورت بود ﴿انا منزلون علی اهل هذه القریة رجزاً مّن السّماء بما کانوا یفسقون﴾ آنگاه در آیه 35 فرمود ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ بنابراین اقوام هم همین طورند خب قریهها هم همین طورند که بعضیها کلاً از بین رفتند بعضیها مقداری از آنها ماندهاند قریهها هم همین طور است قریهای که کلاً از بین رفته است یعنی قریههای نوح و اینها بود قریههایی که مقداری از او مانده است جریان لوط بود که فرمود ﴿ولقد ترکنا منها آیةً بینةً لقوم یعقلون﴾ پس هم اقوام به دو قسم تقسیم شدند هم قریهها ﴿ذلک من انباءِ القری نقصُّهُ علیک منها قائمٌ و حصیدٌ﴾ یعنی منها قائم و منها حصید هم اقوام بعضیشان هستند که مؤمن بودند بقیه از بین رفتند و هم قریهها.
مطلب دیگر آن است که اگر یک قومی کاری کردند بعد در برابر آن کار یک عذاب و کیفری برای آنها بود این یقیناً احدهما ظلم است اگر این کیفر مطابق با آن عمل بود و آن عمل استحقاق این کیفر را داشت این کیفر میشود عدل و آن عمل میشود ظلم و اگر آن عمل شایسته این کیفر نبود و این کیفر پاداش آن عمل نبود آن عمل میشود عدل این کیفر میشود ظلم دیگر هر دو عدل باشد یا هر دو ظلم باشد فرض ندارد در چنین مواردی فرمودند یقینا یکی ظلم بود لکن ما ظالم نبودیم و کیفر ما ظلم نبود آنها ظالم بودند و عمل اینها ظلم بود پس اگر عملی باشد و کیفری یقیناً احدهما ظلم است نمیشود هر دو عدل باشد یا هر دو ظلم این مطلب اول در جریان این اقوام چون اعمالی داشتند و کیفری یقیناً یکی عدل بود و دیگری ظلم آنکه ظلم بود کیفر نیست برای اینکه خدا فرمود کار ما ظلم نبود و ما هم ظالم نبودیم یعنی این عذاب و کیفر ظلم نبود قهراً آن عمل میشود ظلم و آنها میشوند ظالم حالا مظلوم کیست به چه کسی ستم کردند آیا به خدا ستم کردند به ملایکه ستم کردند به انبیا ستم کردند آنها در حقیقت منزه از آنند که کسی بتواند آنها را از پا دربیاورد و به حریم آنها تعدی کند قهراً به خودشان ظلم کردند البته تبعات این ظلم دامنگیر قوانین الاهی دین الاهی احکام الاهی خواهد شد ﴿و ما ظلمناهم ولکن ظلموا انفسهم﴾
مطلب بعدی آن است که انسان در حال گرفتاری باید به یک پناهگاهی مراجعه کند اینها پناهگاهشان خدای سبحان است که از او غفلت داشتند به آلهه و بتهایشان مراجعه میکردند که رجوع به این پناهگاه مثل رجوع به معدن نار است رجوع به انبار انفجار است رجوع به لانه مار و عقرب است که فرمود ﴿فما اغنت عنهم آلهتهم التی یدعون من دون الله من شیءٍ لما جاء امر ربک و مازادوهم غیر تتبیب﴾ از آن بتها نه تنها کاری ساخته نبود که کمکی بکنند بلکه تتبیب یعنی تقصیر یعنی تباب و هلاک و خسارت باریدند مثل ﴿تبت یدا ابی لهب و تب﴾ چرا؟ برای اینکه انسان از یک خطری پناهنده بشود به یک انبار انفجار آن ضررش بیشتر است آن یک انفجار بیشتری است یا از یک خطری به لانه مار و عقرب پناهنده بشود این جز خسارت زاید چیز دیگر ندارد اینها در اثر همان شرک و بت پرستی استحقاق این عذاب را پیدا کردند در حال عذاب شدن پناهنده میشدند به این بتها که مشکلشان را حل کنند خب همین پناهندگی به بتها منشأ اشکالشان شد اینها برای نجات از عذاب به عامل عذاب پناه میبردند رجوع به بتها احترام به بتها منشأ عذاب شد اینها در حال خطر به جای اینکه برگردند موحد بشوند برمیگردند به همان لانه بت معبدشان که بتکده است و این جز خسارت زاید تباب و هلاکت زاید بهره دیگر ندارد فرمود ﴿و مازادوهم غیر تتبیب﴾
سؤال: ... جواب: مستضعفین دو قسمند در سورهٴ مبارکهٴ فاطر هست قبلاً هم به یک مناسبتهایی در جریان مستضعفین نقل شده مستضعفین اگر چنانچه جاهل قاصر باشند دسترسی به تحقیق نداشته باشند یا تحت سلطه و ظلم باشند کسی اینها را مجبور کرده باشد به پذیرش حکومت طغیان آنها نجات پیدا میکنند و اما مستضعفان مقصر کسانی که با امکان تحقیق و دسترسی به رهبران الاهی عمداً زیر بار سلطه ظلم رفتند آنها هم در قیامت مانند مستکبران معذّبند آنها تقریباً عذابشان همانند مستکبران عذاب مضاعف است
سؤال: ... جواب: خب اگر واقعاً جاهل قاصر باشند که معذورند ولی عموماً اینطور نیستند در جریان حضرت امیر و سایر ایمه (علیهم السلام) اینها حجت را بر مردم تمام میکردند معذلک اینها به سوء اختیار خودشان یا اموی میشدند یا مروانی میشدند یا عباسی در قیامت مستضعفان به خدای سبحان عرض میکنند پروردگارا عذاب این مستکبران را دو برابر کن برای اینکه اینها ما را در دنیا گرفتار عذاب کردند در پاسخ خدای سبحان میفرماید ﴿و قال لکلٍ ضعف ولکن لاتعلمون﴾ یعنی هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب مستکبران پس مستضعف دو قسم است یک مستضعفی که جاهل قاصر است دسترسی ندارد یا نمیگذارند او دسترسی پیدا کند اینها کسانیاند که میگویند ﴿ربنا اخرجنا من هذه القریة الظالم اهلها﴾ و به دیگران هم دستور داده شد که درباره نجات این مستضعفان تلاش و کوشش کنند ﴿و ما لکم لاتقاتلون فی سبیل الله والمستضعفین﴾ و مانند آن یک عده مستضعفانی هستند که به سوء اختیار خودشان تحت سلطه ظالمان رفتند اینها اگر در قیامت بخواهند عذرخواهی کنند بگویند خدایا این مستکبران بر ما ظلم را تحمیل کردهاند پاسخ آنها این است که اینچنین نیست که آنها عذابشان دو برابر باشد ﴿ربنا آتین ضعفین من العذاب﴾ باشد بلکه شما هم دو برابر عذاب دارید در سورهٴ مبارکهٴ سبأ بخشی از این گفتگوی بین مستضعف و مستکبر آمده آیه 31 سورهٴ سبأ این است که ﴿و قال الذین کفروا لن نؤمن بهذا القرآن ولا بالذی بین یدیه و لو تری إذِ الظالمون موقوفون عند ربهم یرجع بعضهم الی بعضٍ القول﴾ گفتگوهای بین مستضعف و مستکبر را اینجا تشریح میکند ﴿یقول الذین استضعفوا للذین استکبروا﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند ﴿لولا انتم لکنّا مومنین﴾ اگر شما جلوی ما را نگرفته بودید ما ایمان میآوردیم ﴿قال الذین استکبروا للذین استضعفوا أنحن صددناکم عن الهدی بعد اذ جاءکم﴾ ما که تقصیر نداشتیم ما که جلوی شما را نگرفتیم هدایت الاهی آمده شما میخواستید بپذیرید ﴿بعد اذ جاءکم بل کنتم مجرمین﴾ شما خودتان گرفتار جرم شدید و تبعیت نکردید آنگاه مستضعفان در پاسخ مستکبران میگویند ﴿وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الَّیل والنهار إذ تأمروننا أن نّکفر بالله و نجعل له انداداً و أسرّوا النّدامة لما رأوا العذاب و جعلنا الاغلال فی اعناق الذین کفروا هل یجزون الا ما کانوا یعملون﴾ مستضعفان به مستکبران میگویند آن نقشههایی که شما شبانه روز میکشیدید ما را گمراه کنید آن تهاجم فرهنگیتان آن شبیخون فرهنگیتان آن تبلیغات سوءتان اینها ما را گمراه کرده ﴿وقال الذین استضعفوا للذین استکبروا بل مکر الَّیل والنهار إذ تأمروننا أن نّکفر﴾ این تبلیغات شبانه روزی شما ما را گرفتار کرده اینها کسانیاند که میتوانند عذرخواهی کنند و جاهل قاصر بودند یا فاطر اما در بخشهای دیگر قرآن آن گروه مستضعف به خدای سبحان عرض میکند که خدایا ﴿ربنا آتهم ضعفین من العذاب﴾ خدایا عذاب این مستکبران را دو برابر کن ذات اقدس إلاه در پاسخ اینها میفرماید اینچنین نیست که عذاب آنها دو برابر باشد و عذاب شما کم باشد ﴿لکلٍ ضعف ولکن لاتعلمون﴾ هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها عذاب آنها دو برابر است برای اینکه هم ظلم معصیت کردند بیراهه رفتند هم اغوا کردند شما را گمراه کردند عذاب شما هم دو برابر است برای اینکه هم اصل گناه را آگاهانه مرتکب شدید هم با داشتن رهبران الاهی به سوء اختیارتان این رهبران الاهی را پشت سر گذاشتید رهبران طغیان و تمرد را پذیرفتید خب اینها که در جنگ جمل در جنگ صفین در جنگ نهروان وجود مبارک حضرت امیر را رها کردند به دنبال دیگری رفتند به عنوان اینکه ما مستضعفیم عذابشان دو برابر است برای اینکه هم معصیت کردند در اصل آن کار و هم رهبر الاهی را به سوء اختیار خود رها کردند و به دنبال رهبر طغیان رفتند پس مستضعف دو قسم است
سؤال: ... جواب: بله اینها همان گروه اولند اینها همان ﴿بل مکر الّیل والنهارند﴾ اینها ﴿مکر الیل والنهار﴾ آن نقشههای شبانه روزی مستکبران این مستضعفان را شستشوی مغزی داد به اصطلاح این ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ همان شستشوی مغزی است یعنی اینها را تهی مغز کرد خفیف کرد ﴿فاستخف قومه فاطاعوه﴾ اینها را خفیف کرد سبک مغز کرد تهی مغز کرد بعد از اینها اطاعت گرفت این کار همان بخش اول است که ﴿بل مکر الّیل والنهار﴾ است و آن مستضعف عذابش دو برابر نیست مگر مستضعفی که به سوء اختیار خود تحت سلطه ظالم برود خوب لذا فرمود ﴿و ما زادوهم غیر تتبیب﴾ آنگاه میفرماید این مربوط به جریان گذشته نیست اولاً این حادثه اتفاقی نیست یک، نه اولین حادثه بود نه آخرین حادثه و حتماً هم به اعجاز و کرامت الاهی وابسته است این دو مطلب را ذکر میکند اما به اعجاز و کرامت الاهی وابسته است برای اینکه یک وقتی سیل میآید طوفان میآید زمین لرزه است یک حوادث عادی است که مؤمن و غیر مؤمن نمیشناسد یک حوادث عادی عذاب الاهی نیست امتحان الاهی است یک وقت است که انبیا پیش بینی میکنند حتی روزش را هم مشخص میکنند نظیر آنچه که صالح (سلام الله علیه) فرمود ﴿تمطعوا فی دارکم ثلاثة ایام﴾ سه روز بعد عذاب میآید آن روز که هوا شناسی نبود زمین شناسی نبود آسمان شناسی نبود این حرفها نبود با ضرس قاطع این پیامبر الاهی فرمود بعد از سه روز عذاب میآید و آمد اینها را نمیشود گفت حوادث طبیعی به طور عادی آمده و حادثهای آمده دقیق عمیق عاقل بر را از فاجر تشخیص میدهد مومن را از ملحد تشخیص میدهد ملحد را عذاب میکند همان ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ همین طور بود در جریان خون شدن رود نیل همینطور بود برای مومنین آب بود برای پیروان فرعون خون میشد و مانند آن خوب پس بنابراین این حوادث مرگبار مثل طوفان مثل زلزله و طوفان باد و طوفان آب و مانند آن این یک وقتی طبیعی است امتحان الاهی است خب او مومن و غیر مومن را نمیشناسد یکسان است یک وقت است نه طبق پیشبینی پیامبر آن عصر (علیه الصلاة و علیه السلام) در روز معین وقت معین عذاب میآید برای گروه معین خب بالأخره این طوفان که آمد یک عده نجات پیدا کردند آن ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ یک عده نجات پیدا کردند بقیه همه را از بین برد
سؤال: ... جواب: آنجا در جریان حضرت نوح گذشت اینها سالیان متمادی عقیم شده بودند و فرزندی نداشتند و طفلی نداشتند و از طرفی هم وجود مبارک نوح با الهام الهی فهمید اینها هیچ کدام دیگر فرزند صالح به بار نمیآورند ﴿إنک ان تذرهم یضلوا عبادک و لا یلدوا الا فاجراً کفارا﴾ سالیان متمادی هم گفتند عقیم شده بودند دیگر فرزندی نداشتند خوب این جریان که طوفان و حوادث دیگر صبغه کرامت و معجزه دارد نه جریان طبیعی یک مطلب، مطلب دیگر اینکه این نه اولین عذاب بود نه آخرین عذاب فرمود ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ﴾ اینچنین نیست که یک بار گذشته دیگر نیاید نه هر وقت که کسی بیراهه برود و حجت خدا بر آنها تمام بشود و بیراهه برود گرفتار عذاب خواهد شد تا آن جا که ممکن است رحمت الاهی دست اینها را میگیرد حجت بالغه بشود برسد به جایی که ﴿لیهلک من هلک عن بینة﴾ از آن به بعد دیگر مرز عذاب است ﴿و کذلک اخذ ربک اذا اخذ القری و هی ظالمةٌ﴾ قریه اگر ظالم است به لحاظ اهلش ظالم است آنگاه ﴿ان اخذهُ الیمٌ شدیدٌ﴾ خدا که میگیرد مؤاخذه میکند هم دردناک است هم با شدت نه قابل تحمل است نه قابل دفاع چون الیم است و دردناک است قابل تحمل نیست چون شدید است قابل مقاومت نیست خب این جریان عبرت برای همه است حجت برای همه است تنها کسی از آن استفاده میکند که اهل خوف الاهی باشد عبرت برای مومنان نیست عبرت برای خایفان نیست ولی بهرهوری برای مومنان و خایفان است مثل اینکه قرآن، موعظه برای خصوص مومنان نیست موعظه است برای جمیع مردم شفا برای خصوص مومنان نیست برای جمیع مردم است اما آنکه از این داروی شفابخش بهره میگیرد مومن است آنکه از این چراغ هدایت استفاده میکند مومن است لذا فرمود ﴿هدیً للمتقین﴾ ﴿موعظةً للمتقین﴾ شفائا این سنخ است در جریان عبرت گیری هم به شرح ایضاً [همچنین] فرمود ﴿ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾ اینکه برای آنها نیست نظیر ﴿هدیً للمتقین﴾ اینکه ﴿هدیً للناس﴾ است اگر فرمود ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدیً للناس﴾ یعنی همه مردم میتوانند بهره بگیرند و هدایت بشوند اما مردان باتقوا به فکر هدایتند اینها هستند که گوش به حرف انبیا میدهند لذا فرمود ﴿هدیً للمتقین﴾ وگرنه ﴿هدیً للناس﴾ است اینجا هم عبرةً للناس است ﴿آیةً للناس﴾ است ولی آنها که بهره میگیرد افراد خایف است مؤمن است که از عذاب الاهی میترسد ﴿ان فی ذلک لآیةً لمن خاف عذاب الاخرة﴾ خب قرآن کریم تمام تلاش و کوششش این است که به انسان بفهماند شما مسافرید و انسان مسافر باید بداند این تشکیلاتی که الان به پاست فقط در حوزه سفر به درد میخورد الان کسانی که حج مشرف میشوند یا به عمره تشرف پیدا میکنند اینها یک روحانی کاروانی دارند یک مدیر کاروان دارند یک مسافرخانه دارند یک وسیله نقلیه دارند یک آبدارچی دارند مطبخدار دارند مسئول خرید دارند یک طبیبی دارند که مشکلات درمانی اینها را حل کند یک گروهی هستند که با هم در یک اتاق یا در یک خانه زندگی میکنند بعد هم وقتی سفر حج عمرهشان تمام شد در همان فرودگاه یکدیگر را رها میکنند دیگر برای ابد هم شاید نبینند یکدیگر را همین اما بالأخره وقتی مسافر چند نفر در سفرند باید یک رابطهای بینشان باشد مرحوم فیض (رضوان الله علیه) از وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد ظاهراً از طریق اهل سنت است و این از آن بهترین روایات ماست که میفرماید «اذا کنتم ثلاثةً فی سفرٍ فامروا احدکم» حضرت فرمود اگر سه نفر هم سفر شدید یکی را بالأخره امیر قافله قرار بدهید که یک نظمی در کارتان باشد چه وقت بخوابید چه وقت غذا میل کنید چه وقت حرکت کنید چقدر حرکت کنید کجا آسایش داشته باشید کجا آسایشگاهتان باشد یک کسی باید فرمانده شما باشد وگرنه سه نفر سه فکر سه اندیشه سه برنامه تازه اول دعواست بالأخره یک چیز را باید تحمل بکنید در این سه نفر هر کسی بالأخره فکر خاصی دارد خواسته مخصوص دارد و مانند آن یک کسی میگوید فلان ساعت حرکت کنیم یکی میگوید فلان جا باید غذا بخوریم یکی میگوید فلان جا باید استراحت کنیم بله سه نفر سه گونه فکر دارند ولی باید اینها را روی کم و زیادش را حل کرد به توافق رسید آن ما هو الجامع را گرفت فرمود «اذا کنتم ثلاثة فی سفر فامروا احدکم» که این بشود نظم خب حالا دینی که برای سه نفر نظم قایل است برای جامعه و امثال ذلک نظم قایل نیست در این سفرها همینطور است در سفر حج، عمره، سفرهای دیگر همینطور است ولی وقتی هم که فرودگاه آمد دیگر همه را رها میکند جریان دنیا هم همینطور است منتها حالا سفر حج عمره پانزده روزه است اینجا پنجاه ساله یا شصت ساله یا هشتاد ساله یا صد ساله همین که به گورستان میرسد تمام میشود که تمام میشود دیگر هیچ ارتباطی بین این افراد نیست همهشان خاک میشوند دوباره همه از خاک برمیخیزند دیگر زاد و ولدی در کار نیست بنابراین ارتباطی که بین اعضای خانواده است ارتباطی که بین اعضای فامیل هست ارتباط نسبی و سببی فقط برای حل مشکل این دنیاست خب یک آدم عاقل برای دوران مسافرتش آن ارتباطات را آنقدر قوی نمیکند که به وطن برگشتنش آسیب برساند که به اصل مقصد آسیب برساند به مقداری این روابط را حفظ بکند که همین چند روز بماند و این کار کاری است که غالب ماها غافلیم و اصرار دنیا این است که شما مسافرید بعد از این هم شما را در یک قرنطینه میبرند بعد از آن قرنطینه هم وارد صحنه اکبر میکنند یعنی دنیاست و برزخ است و قیامت جریان برزخ را در سورهٴ مبارکهٴ مومنون به صورت روشن بیان فرمود که اینچنین نیست که شما که مردید مستقیماً وارد صحنه قیامت بشوید آیه 99 به بعد سورهٴ مبارکهٴ مومنون این است ﴿حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون٭ لعلی أعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمة هو قائلها و من ورائهم برزخٌ الی یوم یبعثون﴾ بعد ﴿فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ ولایتساءلون﴾ پس دنیا مسافرخانه است بالأخره همین بعد وارد برزخ میشویم بعد وارد صحنه قیامت کلمه یوم و یومئذٍ در قرآن کریم در بسیاری از موارد مربوط به قیامت است گرچه بخشی از این کلمات مربوط به حوادث دنیا است ﴿و یومئذٍ یفرح المومنون﴾ کما کذا، ﴿الیوم اکملت لکم﴾ ﴿الیوم احل لکم﴾ الیوم کذا و کذا هست و اما غالب موارد استعمال یوم و یومئذ مربوط به مسئله قیامت است خب پس این بخش بخش مسافرخانه است آن هم بخش برزخ که ﴿من ورائهم برزخٌ إلیٰ یوم یبعثون﴾
سؤال: ... جواب: هر دو دیگر چون انسان هم جسم دارد هم روح دارد دیگر
سؤال: ... جواب: بله غالباً اینجا را که هیچ رابطهای بین چون همه از خاک برمیخیزند بعد در آنجا برای اینکه یک نشاطی برای مومنین باشد این به علاقه ما کان است نه علاقه فعلی آنها که در دنیا ذریه اینها بودند اینها را به آنها ملحق میکنیم تا یک نشاط بیشتری داشته باشند وگرنه همهشان که از خاک برمیخیزند دیگر پدر و پسری ندارد زاد و ولد ندارد اینچنین نیست که اینها اولاً در یک قبرستان باشند کنار هم باشند خاکها کنار هم باشند هزارها بار این خاکها رد و بدل شد آن وقت همه اینها ﴿من الاجداث الی ربهم ینسلون﴾ حالا ممکن است یکی تازی زبان باشد یکی فارسی زبان باشد یکی زبان دیگری داشته باشد شرقی باشد غربی باشد همهشان از این خاک برمیخیزند اینطور نیست که یکی پدر باشد یکی پسر که ﴿لا انساب بینهم﴾ و علاقه ماکان آنها که در دنیا مومن بودند و در آخرت با ایمان محشور شدند برای مزید پاداش آنها ممکن است که خدای سبحان ذریه اینها را به اینها ملحق کند خوب.
سؤال: ... جواب: از این طرف میشود آنها که رو به دنیا دارند میشود وراء از آن طرف رو برگردانند امامشان است با ما که دارد سخن میگوید میفرماید این صحنه هست بعد از این برزخ است نسبت به ماها که با محتضر روبروییم میفرماید ﴿و من ورائهم﴾ اینها بعد از این جریان برزخ است در حقیقت روبروی اینهاست به لحاظ آینده اینهاست
سؤال: ... جواب: همین دیگر آن نشانه این است که چیزی نیست همه از یکدیگر فرار میکنند مثل اینکه زلزله آمد اینچنین نیست که انساب و رحامت حکم بکند هر کسی به فکر خودش است
سؤال: ... جواب: بله دیگر به لحاظ علاقه ﴿ لکل امرءٍ منهم یومئذٍ شأنٌ یُغنیه﴾ هر کسی گرفتار کار خودش است این چنین نیست که یکی برادر باشد دیگری پدر اینها به علاقه ما کان است چون همهشان خاک شدند یک، و همهشان از خاک سر برمیدارند اینطور نیست که یکی پدر باشد دیگری فرزند او باشد آنجا وقتی زاد و ولد نیست میلاد نیست والد و ولدی در کار نیست واقعاً ﴿فلا انساب بینهم﴾ اگر یک وقتی سخن از اخیه و امثال ذلک است به علاقه ما کان است اگر دو تا برادر کنار هم بودند مردند و هر دو خاک شدند پدرشان هم خاک شد مادرشان هم خاک شد آن وقت است دوباره از خاک برمیخیزند همهشان از خاک برمیخیزند اینطور نیست که یک زاد و ولدی باشد یک کسی بشود پدر یک کسی مادر یک کسی بشود فرزند بنابراین واقعاً نسب در کار نیست آن وقت به علاقه ماکان کسی که قبلاً برادر او بود امروز از او فرار میکند چون ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذ شأن یغنیه﴾
سؤال: ... جواب: جسمانی هست اما زاد و ولد که نیست که یک نکاحی باشد ازدواجی باشد یکی پدر باشد یکی مادر بعد بچه به بار بیاورند که جسم هست نظیر برزخ هست خود معاد هست اما همهشان از خاک برمیخیزند دیگر.
سؤال: ... جواب: نه دیگر بالأخره قرینه نمیتواند باشد یعنی کلاً اینها از خاک برمیخیزند دیگر
سؤال: ... جواب: عین همان است الان این زیدی که مرد خاک شد عین همان زید برمیگردد نه دیگری اما از خاک برمیخیزد نه از پدر به دنیا بیاید
خوب در جریان برزخ به این صورت است اینها را که الان بازگو میکنیم برای اینکه در جریان آل فرعون که آنجا در همین آیات قبلی سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة﴾ در آنجا بین برزخشان و قیامتشان فرق گذاشته در سورهٴ مبارکهٴ غافر یعنی مومن آیه 46 این بود ﴿النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾ برزخ آن مرحله نهایی حسابرسی نیست کانالی از عذاب در برزخ به حفرهٴ همین ستمکارها میرسد که «القبر حفرةٍ من حفر النیران» برای کفار و ملحدان و اینها را بر آتش عرضه میدارند نشانشان بدهند همین عذاب است برای آنها وقتی قیامت قیام میکند دستور میدهند که اینها را وارد آتش کنید پس همین جا بین برزخ و قیامت فرق گذاشته چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ غافر یعنی مومن جریان قیامت را با ورود در جهنم تشریح میکند آیه 71 سورهٴ مبارکهٴ غافر این است ﴿اذ الاغلال فی اعناقهم والسلاسل﴾ یعنی هم سلسله در پا دارند هم غل در گردن دارند ﴿یسحبون ٭ فی الحمیم ثم فی النار یسجرون﴾ اینها در داغی و حرارت کشان کشان برده میشوند و وارد جهنم میکنند اینها را خب پس در برزخ مسئله عرض آنها بر جهنم است که خودش هم یک شعلهای است در جریان معاد ورود است پس یک دنیا است که مسافرخانه است یک برزخ است که تا حدودی برخی از محاسبات میشود نه کلاً و برخی از پاداش یا کیفر است نه کلاً و جریان معاد در آیه محل بحث هم فرمود ﴿ان فی ذلک لآیة لمن خاف عذاب الاخره﴾ آن وقت این عذاب الاخره را تشریح میکند هم جریان برزخ را در این قسمت از سورهٴ مبارکهٴ هود بازگو میکند هم معاد اکبر را معاد اکبرش این است ﴿ذلک یوم مجموعٌ له الناس﴾ روزی است که همگان بر او جمع میشوند ﴿و ذلک یومٌ مشهود﴾ یک چیزی که همه میشناسند میگویند این معروف است مشهود نه یعنی انسان که مرد میرود آنجا آن را میبیند اینکه یقینی است مشهود است یعنی معروف کل است که ﴿یشهده جمیع الناس﴾ لذا فرمود ﴿یوم مجموع له الناس﴾ همه را برای آن روز جمع میکنند و اصلاً یکی از القاب مبارک یوم القیامه یوم الجمع است ﴿یوم یجمعکم لیوم الجمع﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ اذا وقع دارد ﴿قل ان الاولین والاخرین ٭ لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ این میشود یوم الجمع اما در عین حال یوم الفصل است نه فصل بین مردم فصل بین اعمال و عقاید و احکام و یعنی یوم القضاست که فصل الخطاب به وسیلهٴ قاضی آن روز بیان میشود که متخاصمان در آن روز فصل خصومت دارند مدعیان در آن روز فصل خسومت دارند که آن روز یوم الفصل است اما نام رسمی آن روز یوم الجمع است که ﴿یوم یجمعکم لیوم الجمع﴾ اینجا هم فرمود ﴿ذلک یومٌ مجموعٌ له الناس و ذلک یومٌ مشهودٌ﴾ یعنی معروفٌ همگان او را میشناسند چه اینکه همگان هم او را میبینند درباره آن روز به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود ﴿فکیف اذا جئنا من کل أمة بشهید و جئنا بک علی هؤلاء شهیدا﴾ یک روزی است که مشهود کل است همگان او را میبینند یکجا هم میبینند بعد فرمود این یک وقت مشخصی دارد و ما تا فرصتش نرسد آن را به پا نمیکنیم ﴿و ما نؤخره الا لاجلٍ﴾ که پیش ما معدود است معلوم است حالا البته به اوحدی از انسانها مثل اهل بیت (علیهم السلام) میفرماید و آنها هم عالم میشوند طبق آیه سورهٴ جن آن مطلب دیگر است حالا گروه که در آن روز جمع شدند به دو قسم تقسیم میشوند.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است