- 867
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 96 تا 99 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 96 تا 99 سوره هود
- قصه حضرت موسی
- معجزات انبیا (ع)
- انکار ربوبیت توسط فرعون
- نیاز بشر به ربوبیت
- مبحث توبه
- سنت حسنه و سیئه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا وَ سلطان مبین٭ الی فرعون و ملایه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید٭ یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النّار و بئس الورد المورود٭ و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود﴾
قصه حضرت موسی (سلام الله علیه) تقریباً هفتمین داستان سورهٴ مبارکهٴ هود است در این سوره اول از قصه نوح (سلام الله علیه) شروع شد آیه ٢٥ همین سوره هود ﴿ولقد ارسلنا نوحاً الی قومه﴾ و بهطور مبسوط جریان حضرت نوح را بازگو فرمود آنگاه در آیه ٥٠ همین سوره جریان حضرت هود (سلام الله علیه) را بیان فرمود ﴿و الی عاد اخاهم هودا﴾ و در آیه ٦١ همین سوره جریان صالح (سلام الله علیه) را بیان کرد فرمود ﴿و الی ثمود اخاهم صالحا﴾ آنگاه سبک قصه عوض شد جریان حضرت نوح و حضرت صالح و حضرت هود و حضرت صالح که بیان شد سبک قصه عوض شد جریان حضرت ابراهیم و لوط را با سبک دیگر بیان کرد در آیه ٦٩ به این صورت ﴿و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری﴾ بعد هم درآیه ٧٧ فرمود: ﴿و لما جاءت رسلنا لوطا سیء بهم﴾ آنگاه نوبت به جریان شعیب (سلام الله علیه) رسید مثل جریان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح تعبیرش به این است ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ پس جریان حضرت نوح شد و حضرت هود شد و حضرت صالح این سه قصه و جریان حضرت ابراهیم و لوط هم دو قصه میشود پنج قصه جریان حضرت شعیب را که مبسوطاً بیان فرمودند میشود شش داستان و قصه حضرت موسی (سلام الله علیه) به عنوان هفتمین قصه این جریان است که ذکر میکند جریان حضرت شعیب را فرمود ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ شبیه جریان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح ولی جریان حضرت موسی را فرمود ﴿و لقد ارسلنا﴾ موسی دیگر نمیفرماید و الی فرعون کذا و کذا قصه وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) در قرآن کریم بیش از ١٣٠ بار آمده و در بیش از ٣٠ سوره جریان آن حضرت مطرح است چون داستان او و مبارزات او و پیگیری او و نجات بنی اسراییل نیاز به این گسترش داشت لکن در این سوره یعنی سورهٴ مبارکهٴ هود به طور اجمال قصه وجود مبارک موسی (علیه السلام) ذکر شد سهم مهمی که هست این است که این هفت جریان را قرآن کریم ذکر میکند آنوقت از این هفت جریان به عنوان حکمت تاریخ و فلسفه تاریخ جمعبندی میکند مطالبی را ذکر میکند لذا آنچه که مربوط به حضرت موسی (سلام الله علیه) است در موارد دیگر مبسوطاً بیان شده اینجا به صورت اجمال و فشرده ذکر شده تا اینکه وقتی جریان حضرت موسی تمام شد در آیه ١٠٠ به بعد همین سورهٴ مبارکهٴ هود به آن جریان جمع بندی و حکمت قصص انبیا و اینها میرسیم که میفرماید ﴿ذلک من انباء القری نقصه علیک منها قائم و حصید٭ و ما ظلمناهم و لکن ظلموا﴾ که انشاءالله در نوبت فردا مطرح است امروز همین چند آیه را که قصهاش مبسوطاً در سایر سور گذشت میگذرانیم فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا﴾ معجراتی که خدای سبحان به انبیاء عطاء میکند دو قسم است یک معجزات اقتراحی است که امت آن پیامبر پیشنهاد میدهند که شما یک چنین کاری را انجام بدهید آن پیامبر به اذن خدا معجزه اقتراحی و پیشنهادی آنها را عمل میکند نظیر ناقه صالح بخش دیگر معجزاتی است که خدای سبحان پیامبر را با آن معجزات اعزام میکند نظیر معجزاتی که خدای سبحان به حضرت موسی داد به حضرت عیسی داد این بخشهای اعجازی به اقتراح و پیشنهاد مردم نبود بلکه بدءاً خدای سبحان این معجزات را همراه آن انبیاء (علیهم السلام) عطاء کرده است لذا فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا﴾ این سلطان مبین اگر ناظر به جریان عصاء باشد که در بین معجزات وجود مبارک موسی یک مقدار چشمگیرتر است این ذکر خاص بعد از عام است و اگر منظور از سلطان مطلق حجت باشد ذکر عام است بعد از خاص و اگر منظور آن ظفرمندی و اعتلاء و پیروزی باشد سخن از آیات نیست ذکر یک نعمتی است در قبال نعمتهای معجزه دیگر گرچه آن نعمت هم در حد خود اعجاز است اینکه خدای سبحان به وجود مبارک موسی فرمود ﴿لا تخف انک أنت الاعلیٰ﴾ بالأخره تو به سلطنت میرسی تو پیروز میشوی آنها تحت قهر تو قرار میگیرند گرچه این با معجزه حاصل شده است ولی در ردیف معجزات نهگانه وجود مبارک موسی کلیم نبود نظیر عصا نبود نظیر ید بیضا نبود نظیر خون شدن رود نیل نبود که پیروان وجود مبارک موسی این آب را مینوشیدند آب بود آنها که میخواستند بخورند خون بود پس سه چهار وجه درباره سلطان مبین هست معجزاتی که برای وجود مبارک موسی بود اینها پشت سر هم یکی پس از دیگری ظهور تازهای داشت آیه ٤٨ سورهٴ مبارکهٴ زخرف این است ﴿و ما نریهم من آیة الا هی اکبر من اختها و اخذناهم بالعذاب لعلّهم یرجعون﴾ اصلش آیه ٤٦ سوره زخرف است تا بعد فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا الی فرعون و ملإِیْه فقال انی رسول رب العالمین٭ فلما جاءهم بآیاتنا اذا هم منها یضحکون٭ و ما نریهم من آیة الا هی اکبر من اختها﴾ ما مرتب معجزاتی که یکی روشنتر و شفافتر از بزرگتر از دیگری بود به آنها ارایه میکردیم که بلکه اینها ایمان بیاورند قهراً سلطان مبین در بین این معجزات میتواند عصای وجود مبارک موسی باشد یا همان جریان ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ باشد ﴿فغشیهم من الیمّ ما غشیهم﴾ باشد یا ﴿فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبسا﴾ باشد و مانند آن خوب
سؤال: ... جواب: آن هم میشود احتجاج دیگر میشود حجت عقلی اگر آن باشد باز ذکر خاص بعد از عام است اگر مطلق حجت باشد اعم از عقلی و اعجازی ذکر عام بعد از خاص است.
سؤال: ... جواب: نه جمع بندی کردن قبیح نیست اگر چنانچه عامی را ذکر بکند که جمع بندی نباشد بله اما این عام جمع بندی است یعنی سلطان مبین جمع بندی شده این معجزات است که تمام این معجزات نقش سلطنتی دارد چرا؟ برای اینکه اگر عقلی باشد برهان عقلی باشد برهان را به سلطان تعبیر میکنند ﴿ما لکم من سلطان﴾ و مانند که قرآن فرمود شما سلطان ندارید یعنی برهان ندارید برای اینکه برهان بر وهم و خیال و قیاس و امثال اینها مسلّط است برهان عقلی بر وهم و خیال و قیاس مسلّط است لذا میشود سلطان معجزات هم بر سحر و شعبده و جادو و امثال ذلک مسلط است پس اگر معجزه باشد سلطان است برهان عقلی هم باشد سلطان است خدای سبحان به این بتپرستان میفرماید شما سلطان ندارید که ﴿ما لکم من سلطان﴾ اگر برهان داشته باشید مسلط بر حرف دیگرانید وقتی برهان ندارید سلطان ندارید خوب جمع بندی کردن غیر از ذکر عام بعد از خاص است که قبیح باشد فرمود: ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین٭ الی فرعون و ملایه﴾ چون اینها عناصر محوری در آن نظام بودند وگرنه توده مردم هم مکلف بودند اینطور نبود که توده مردم مکلف نباشند آنها چون مهره فساد بودند فرمود ما موسی را برای آنها فرستادیم چون همانها معذب شدند برای اهمیت مسئله و برای اینکه فرعون را به آن سلطه ظالمانه مشهور کند در این یک آیه سه بار اسم فرعون را میبرد با اینکه یک بار اگر میبرد دو بار دیگر هم بار دوم و سوم به ضمیر اکتفاء میکرد کافی بود ولی در همین جا بدون اینکه به ضمیر اکتفا کند سه بار اسم فرعون را میبرد فرمود ﴿الی فرعون و ملایه فاتبعوا﴾ امر فرعون ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ خب اگر در همه موارد دوم و سوم به ضمیر اکتفا میکرد کافی بود لکن برای مشهور کردن او و شهرت او به ظلم و ستم به اسم ظاهر پرداخت.
مطلب دیگر اینکه فرعون مدّعی بود که این جریان قبلاً هم به عرضتان رسید که اینها منکر ربوبیت بودند که بشر رب میخواهد بعد وقتی دیدند که وجود مبارک موسی کلیم مسئله نیاز بشر به ربوبیت را تثبیت کرد جامعه هم پذیرفت که بالأخره بشر رها نیست یک کسی باید باشد که او را هدایت کند قانونش را تنظیم کند این صریحاً میگفت که ﴿انا ربکم الاعلی﴾ اول نفی بود که نیازی به ربوبیت نیست بعد گفت بله بشر رب میخواهد و آن من هستم این دو تعبیر طاغیانه دارد یکی اینکه میگوید ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یکی هم همان تعبیر ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ این ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ کمتر از ﴿انا ربکم الاعلی﴾ نیست شاید از بعضی از جهات از او بالاتر داعی دعوای بالاتر باشد بیان ذلک این است که خدای سبحان در بخشی از آیات برای اینکه ثابت کند چنین چیزی نیست فرمود خدا نمیداند خب اگر خدا نمیداند معلوم میشود نیست دیگر اگر بود خب خدا میدانست از سنخ عدم الوجدان یا عدم العلم نیست که «لا یدل علی عدم الوجود» باشد که اگر خدای سبحان بفرماید من نمیدانم یعنی معدوم محض است ﴿أتنبئون الله بما لا یعلم فی السمٰوات﴾ خدا در آسمان و زمین برای خود شریکی نمیداند یعنی نیست اگر چیزی را خدا نمیداند یعنی یقیناً معدوم است ممکن نیست چیزی باشد و خدا نداد چون ﴿وَ مٰا یعذب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء﴾ این ادعای الاهی فرعون هم مشابه همین ادعا را میکند میگوید ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ من خدایی برای شما غیر از خودم نمیدانم یعنی وقتی که من نمیدانم یعنی نیست این همان ﴿انا ربکم الاعلی﴾ درمیآید به قدری طاغی شد که میگوید اگر در آسمان و زمین چیزی را من ندانم یعنی نیست ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ این بازگشتش به همان ﴿انا ربکم الاعلی﴾ است خب برای مشهور کردن چنین جرثومه فسادی در یک آیه کوچک سه بار اسم نحسش را میبرد به اسم ظاهر با اینکه اگر بار اول به اسم ظاهر ذکر میفرمود بار دوم و سوم به ضمیر کافی بود و او هم ادعاء میکند که من دینی برای شما آوردم و قوانینی که من تنظیم میکنم و تدوین میکنم برابر اندیشه خودم دین شماست و میترسم که موسی و هارون اینها دین شما را از بین ببرند ﴿انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد﴾ دین یعنی مجموعه قوانینی که کشور با او اداره میشود فرعون میگفت که دین شما یعنی مجموعه قوانینی که مصر باید با آن اداره شود همان مصوبات فکری من است و من شما را به راه راست و رشد هدایت میکند ﴿وَ مٰا اهدیکم إلّا سبیل الرشاد﴾ این داعیه فرعون بود خدای سبحان میفرماید ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ این رشدی ندارد این میشود سفه به همان راهی که در جریان حضرت ابراهیم فرمود ﴿و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه﴾ اینجا هم همین است وقتی فرعون میگوید ﴿وَ مٰا اهدیکم إلّا سبیل الرشاد﴾ خدا میفرماید ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ خب کیفر چنین انسانی چیست فرمود حالا قصه دنیایی او را در سایر سور بیان فرمود:
سؤال: ... جواب: خب آنها چیز معتبری نیست برای اینکه هرچه که نقل شده بر قرآن کریم عرضه بشود و قرآن کریم او را واحد و کافر میداند چه در شب چه در روز
سؤال: ... جواب: آن درباره توبه است که او آیا آن توبه مقبول است یا مقبول نیست در آن حال که آیا حال احتضار بود توبه کرده است یا قبل از احتضار بود توبه کرده است اگر در حال احساس خطر توبه کرده باشد میگویند ﴿آلآن وَ قد عصیت قبل﴾ بعضیها میگویند نه زودتر توبه کرده است ولی توبه او مقبول نیست به دلیل همین آیاتی که الان میخوانیم برای اینکه اگر توبه او مقبول باشد بالأخره باید در آخرت اثری داشته باشد خدا میفرماید در دنیا ملعون است در آخرت ملعون است در دنیا مورد نفرین است در آخرت هم مورد نفرین است فرمود ﴿یقدم قومه یوم القیامة﴾ این فرعون چون در دنیا مطاع بود و پیش گام بود در آخرت هم پیشرو است او را پیشاپیش به جهنم میبرند بعد پیروان او را هم به دنبال او به جهنم میبرند ﴿یقدم قومه یوم القیامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود٭ واتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود﴾ خوب در اینگونه از آیات فعل یا به خود فرعون اسناد داده میشود یا به صورت فعل مجهول ذکر میشود لکن اساس این فعل در آیات دیگر به شیطان اسناد داده میشود و شیطان چون مأمور اضلال و قهر خدای سبحان است مثل کلب معلم جمع بندی شدهاش را به عنوان تعذیب و کیفر الاهی به خدای سبحان اسناد داده میشود در اینجا فرمود ﴿یقدم قومه یوم القیامة﴾ پیشاپیش قوم خود میرود چون ﴿یوم ندعو کل اناس بإمامهم﴾ در قیامت هر کسی را دیگر نمیگویند زید تو پاشو عمرو تو پاشو بکر تو پاشو هر کسی را به نام آن مقتدای او صدا میزنند یک وقتی میگویند موسوی و عیسوی بیایند یک وقتی میگویند فرعونی و نمرودی بیایند یک عده آن طرف صف میکشند یک عده این طرف صف میکشند ﴿یوم ندعوا کل اناس بإمامهم﴾ آنوقت هر کسی هر عقیدهای که دارد برابر آن عقیده به دنبال امام خود میرود حالا یا امام حق است ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾ یا امام باطل است ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار﴾ بعضی پیشروند و پیش گام به طرف جهنمند بعضی پیشرو و پیش گام به طرف بهشتند پس مردم را خدای سبحان در قیامت به نام رهبرانشان میخوانند ﴿یوم ندعو کل اناس بامامهم﴾ پیشرو هم دو قسم است بعضی به طرف بهشت میبرند ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بأمرنا﴾ نظیر ﴿انی جاعلک للنّاس اماما﴾ بعضیها را به طرف جهنم میبرند نظیر ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار﴾ در آنجاها مشخص فرمود و فعل را به خدای سبحان اسناد داد اما در اینجا قعل یا به خود فرعون منسوب است که زمینه قابلی است یا به صورت مجهول ذکر شده ﴿یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار﴾ به جای یوردهم اوردهم فرمود چون مستقبل محقق الوقوع است به صورت ماضی بیان شده فرمود ﴿وَ بئس الورد المورود﴾ بد وارد شدنی است بد جایی میروند ورد هم درباره نار گفته شد که سوخت و سوز را به همراه دارد هم درباره آب گفته شد که خنکی و رفع عطش را به همراه دارد نظیر ﴿وَ لمّا ورد ماء مدین﴾ و مانند آن از آن طرف ﴿وَ ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا﴾ فرمود این بد وردی است بد رفتنی است برای اینکه سوخت و سوز را به همراه دارد خوب ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة﴾ در دنیا اثر لعنت مانده است یعنی به دنبال آنها لعنت آنها را بدرقه میکند البته چه کسی لعنت را پشت سر آنها تنظیم میکند آن را در آیات دیگر مشخص فرمود ما این کار را میکنیم اما در اینجا به صورت فعل مجهول ذکر کدر آن آیات را بعداً میخوانیم فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة﴾ انسان موظف است چندتا کار اساسی انجام بدهد البته مقدور همگان نیست این کارها بعضی از کارها مقدور بعضیهاست بعضیها نیست اصل فراگیری علم و دانش که احکام الاهی را یاد بگیریم بر همه ما واجب است و مقدور ما هم هست اما حالا در رشتهای متخصص و صاحب نظر بشویم آن مقدور همگان نیست یک عده به نام مجتهدان و متخصصان و کارشناسان در آن رشتهها و فنون تلاش و کوشش میکنند ما یک امر سومی هم لازم داریم و شارع مقدس ما را به آن امر سوم هم دعوت کرده است و تشویق هم کرده فرمود نه تنها «طلب العلم فریضة» است نه تنها ﴿لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ یک کار سومی هم هست و به او میگویند فن آوری و نو آوری و آن این است که «من سنّ سنة حسنة کان له أجرها وَ أجر من عمل بها» این سنتگذاری غیر از اجتهاد و فتواست سنتگذاری یعنی یک روش تازه و جدیدی که کلّیاتش در کتاب و سنت آمده خودش نیامده چون اگر خودش آمده باشد که دیگر این شخص سنّت نگذاشت یک کار جدید یک رسم جدید یک سنت جدیدی که نیاز روز را تأمین کند آن روزی که یک کسی بلند شد و تلاش و کوشش کرد یک چیزی به نام حسینیه ساخت این یک سنت حسنه است وگرنه حسینیه نه در قرآن است نه در روایت است خطوط کلیاش را کسی به نام مبارک سیّد الشهداء عرض ارادت بکند ثواب داد هست اما ساختن حسینیه مثل ساختن مسجد که در اسلام نبود این را یک آدم بفهم این کار را کرده «من سن سنة حسنة» این امر سوم است این کار به اجتهاد ندارد این کار علمی نیست این مدیریت است اگر در کل سال یک روزی را به نام درخت کاری اختصاص بدهند که همه مردم به سمت و مردم هم این را به عنوان صبغه دینی بپذیرند که البته در روایات آمده «من سقیٰ طلحة أو سدرة فکانما سقیٰ مومنا من ظماء» اگر کسی یک سطل آب پای درختی بریزد درختی را از عطش نجات بدهد مثل اینکه یک مؤمنی را سیراب کرده این خطوط کلی درخت کاری سیراب کردن درخت اینها در اسلام آمده اما یک روز را در سال همه تلاش و کوشش بکنند بعد یک مقدار هم رویش سرمایهگذاری بکنند که بشود از حرم تا حرم یک جنگل فضای سبز این میشود سنت حسنه یک طوری بشود مثل طرح اکرام این میشود سنت حسنه جشن عاطفه که هر سال بشود این میشود سنت حسنه در قبال این «من سن سنة سیئه» است میشود چهارشنبه سوری خب آن هم یک کاری است سنت اما این هم یک سنت است آن میشود سنت سیئه این میشود سنت حسنه ما این سومی را کم داریم یعنی نوآوری ابتکار فن آوری که به سنت حسنه برگردد جریان حوزههای علمیه هم همین طور است شما در جریان اقوال چهار یا پنجگانه مرحوم محقق را در شرایع را که میخوانید میبینید اصلاً سخن اینکه وجوه شرعیه را بدهند حوزهای تشکیل بشود حوزههای علمیه با وجوه شرعیه اداره بشود این نبود آن روی اوقاف بود و روی نذورات بود و روی وصایا و ثلثها بود و اینها لذا حوزه علمیه آن چه اگر سید مرتضی (رضوان الله علیه) حوزه علمیه داشت بالأخره چون امکاناتی داشت یک روستایی داشت وقف کرده بود و مانند آن اما حالا اگر حوزه علمیه باشد مردم احساس مسئولیت بکنند این وجوه اینجا جمع بشود به صورت شهریه داده بشود که این طلاب وارثان انبیای الاهیاند شما اگر خدای ناکرده نبود علماء و روحانیت اینجا مثل بعضی از کشورهای دیگر میشد شما بعضی از کشورهای دیگر میبینید از ایران قویتر و غنیتر است سابقهای هم بیشتر است از نظر مسائل صنعتی هم سالیان متمادی است آنها بحثهای فضایی دارند ایران هنوز دارد حرکت میکند این هند است آنجا چون روحانیت نیست پیروان اهل بیت نیست چه مذهب منحوسی است که در هند نیست آن شیعههایش مستثناء هستند بعضی دیگر مستثنا هستند انحای بتپرستی انواع بتپرستی انواع خرافات انحای خرافات آنجایی که علما رفتند یک مقدار احیا شدند اگر نباشد خدای نکرده حوزه اگر نباشد خدای ناکرده روحانیت مردم هم همینطوراند اینطور نیست که حالا اینها خیلی بالاتر از دیگران فکر بکنند آن کسی که نشسته فکر کرده جمع شده که این وجوه مال امام زمان (ارواحنا فداه) است یک تصرف در مال صاحب مال باید به رضای او باشد دو ما یقیناً راضی هستیم که مال او را بگیریم به نام آنها حوزهای تشکیل بدهیم که آرای آنها اخبار اینها فتاوای اینها منتشر بشود سه این شده حوزه علمیه و این شرایط در دسترس شماست حتماً یعنی حتماً به شرایع ملاحظه بکنید ببنید این اقوالی که ایشان در خمس ذکر میکند یک احتمال برای اینکه ما وجوه شرعیه را بدهیم به فقیه جامع الشرایط او حوزه درست بکند نیست مسئله دفن هست مسئله تحلیل است مسئله اباحه و تحلیل هست مسئله دفن هست مسئله وصیت هست که اینها وصیت بکنند هر کدام به دیگری که این مال، مال حضرت است وقتی حضرت ظهور کرده است به او بدهید یا دفن بکند وقتی حضرت ظهور کرده است ﴿وَ أخرجت الارض اثقالها﴾ این چهار پنج قول در شرایع هست حتی اگر چنانچه سهم امام زیاد آمد برگرداند به سهم سادات که سادات تأمین بشوند همین اصلاً در ذهن شریف اینها نبود که این وجوه برای اداره و حفظ نظام الاهی است بعد بزرگان دیگر نشستند گفتند این چه راهی بهتر از این ما چرا حالا به دنبال نذورات باشیم چرا به دنبال ثلث باشیم چرا به دنبال اوقاف باشیم این مال طلق و طیب و طاهر ولی عصر است در راه ولی عصر صرف میکنیم این میشود سنت حسنه حتماً یعنی حتماً شما کیفیت پیدایش و گرفتن وجوه شرعیه را در اسلام ببینید چه زمانی شروع شده و چه زمانی شروع نشده ما این گونه از فنآوریها را کم داریم این میشود «من سن سنة حسنة» آنوقت عظمت امام راحل (رضوان الله علیه) مشخص میشود که او سیاست را برده در متن دین، دین را آورده در متن سیاست هزینه هایش را هم پرداخت کرده و نظام اسلامی را تشکیل داده این میشود سنت صحیح پس ما یک سنت حسنه داریم یک سنت سیئه اگر کسی سنت حسنه انجام داد و اتبعناهم فی هذه الدنیا حسنة رحمةً مغفرةً برکةً اگر کسی سنت سیئه تشکیل داد ﴿وَاتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة﴾ و عذاباً و عقوبتاً و انزجاراً و مانند آن این که ذات اقدس إلاه میفرماید تا قیامت هست لعنت به دنبال فرعون هست بر اساس «من سن سنة سیئه کان علیه وزر من عمل بها» هر کس تا قیامت تفرعونی دارد گذشته از اینکه خودش گرفتار تفرعون خودش هست برابر ظلمی که کرده باید پاسخ بدهد کیفری از این ظلم در نامه عمل پیش گامان ستم نوشته میشود در نامه عمل پیش گامان و ائمه جور نوشته میشود این معنای ﴿وَاتبعوا فی هذه لعنة﴾ است حالا مردم اگر میگویند «اللهم العن کذا» زیارت عاشورا میخوانند و فلان میکنند این در حقیقت از ذات اقدس إلاه درخواست میکنند که شما اینها را از ساحت قدس رحمت دور بدارید و اگر در این آیه به صورت فعل مجهول ذکر شده است که فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة﴾ و این بد عطایی است رفد آن عطا را میگویند رفد منتها چون اینها هم عطای اوست نظیر ﴿فبشرهم بعذاب ألیم﴾ تعبیر به رفد شده وگرنه اینها عطا نیست از جای دیگر از همینها به صورت فعل ماضی یاد کرده است
سؤال: ... جواب: لعن یعنی بُعد از رحمت انسان دعا میکند خدایا رحمتت را نصیب حال ما و دیگران بفرما لعنت میکند یعنی خدایا فلان گروه را از ساحت رحمت خودت دور بکن لعن بعد من الرحمت است درخواست لعن یعنی درخواست دور کردن از رحمت در سورهٴ مبارکهٴ قصص به این صورت بیان شده آیه ٤١ به بعد سوره قصص این است فرمود ﴿و جعلناهم ائمة﴾ درباره قصه فرعون و امثال فرعون ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون٭ و اتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین﴾ این مقبوحین هم در دنیا است هم در آخرت لعنت اینها هم هم در دنیاست هم در آخرت ولی فرمود ﴿و اتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة﴾ تا آثار ظلم او هست هر کسی ظلم پیشه کند گذشته از اینکه خودش به آن کیفر محکوم میشود در نامه عمل فرعونها هم نوشته میشود چه اینکه اگر کسی سنت حسنهای را تاسیس کند هر کس در عالم حسینیه میسازد گذشته از اینکه خودش ثواب میبرد آن اولین حسینیه ساز هم در نامه او ثواب هست او مبتکر این کار بود مثل اینکه هر کسی از تربت حسینی (سلام الله علیه) مهر و تسبیح درست میکند در عین حالی که ثواب میبرد بخشی از ثواب در نامه عمل وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) است زیرا اولین مبتکر که تسبیح درست کرد از تربت حسینی وجود مبارک امام سجاد بود خب حالا این که در آیهای نیست در روایتی نیست شما از این تربت تسبیح درست کنید ولی مطلقاتش هست خب بالأخره این تسبیح از گل میتواند درست بشود خوب این هم گل میشود خاک را گل کرد و تسبیح درست کرد و با او تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) را گفت این هم میشود اما دیگر دلیل خاص نیست که شما بیایید از آیهای نیامده روایتی نیامده آنوقت جریان کربلا نبود آنوقت خود امام (سلام الله علیه) منشأ پیدایش این سنت است از اینجا مهر درست کردند بعد هم به ما فرمودند دستور دادند از آن به بعد دیگر دستور است که اگر کسی بر تربت حسینی سجده کند ثوابش کذا و کذا و کذا اما ابتکار این عمل از خود وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) است این را میگویند سنت حسنه یک روزی را به این نام اختصاص دادن روزی را به عنوان هفته وحدت درست کردن این میشود سنت حسنه روز جهانی مستضعفین میشود سنت حسنه راهپیمایی روز قدس میشود سنت حسنه اینها نه در آیه است نه در روایت است نه مخالف آیه است نه مخالف روایت کار خوبی است برابر اطلاقات اما یک کسی که حرفش در جامعه اثر دارد بیاید همه مردم را به نفع فلسطینیهای مظلوم یک روز به صحنه دعوت کند این میشود سنت حسنه در قبال سنت حسنه سنت سیّئه هم هست تا آن سنت باقی است لعنت هم دامنگیر آن سنتگذار هست لذا فرمود ﴿واتبعناهم فی هذه الدنیا حسنة و فی الاخرة﴾ اما در جریان ﴿فاوردهم النار﴾ هنوز اینها گرفتار آتش نشدند این بود که فعل ماضی به نکته تعبیرش این بود که محقق الوقوع است در حکم فعل ماضی است وگرنه در سورهٴ مبارکهٴ غافر آیه ٤٦ به بعد به این صورت آمده است ﴿النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشدّ العذاب﴾ اینها الان که در برزخند کانالی از آن نار عظیم به گور اینها که «حفرة من حفر النیران» هست اینها در آن نار عظیم داخل نشدند هنوز وقتی قیامت فرا رسید بعد دستور میرسد که ﴿ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾
«حصانا الله انا و ایاکم و الحمد لله رب العالمین»
- قصه حضرت موسی
- معجزات انبیا (ع)
- انکار ربوبیت توسط فرعون
- نیاز بشر به ربوبیت
- مبحث توبه
- سنت حسنه و سیئه
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا وَ سلطان مبین٭ الی فرعون و ملایه فاتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشید٭ یقدم قومه یوم القیامة فأوردهم النّار و بئس الورد المورود٭ و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود﴾
قصه حضرت موسی (سلام الله علیه) تقریباً هفتمین داستان سورهٴ مبارکهٴ هود است در این سوره اول از قصه نوح (سلام الله علیه) شروع شد آیه ٢٥ همین سوره هود ﴿ولقد ارسلنا نوحاً الی قومه﴾ و بهطور مبسوط جریان حضرت نوح را بازگو فرمود آنگاه در آیه ٥٠ همین سوره جریان حضرت هود (سلام الله علیه) را بیان فرمود ﴿و الی عاد اخاهم هودا﴾ و در آیه ٦١ همین سوره جریان صالح (سلام الله علیه) را بیان کرد فرمود ﴿و الی ثمود اخاهم صالحا﴾ آنگاه سبک قصه عوض شد جریان حضرت نوح و حضرت صالح و حضرت هود و حضرت صالح که بیان شد سبک قصه عوض شد جریان حضرت ابراهیم و لوط را با سبک دیگر بیان کرد در آیه ٦٩ به این صورت ﴿و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری﴾ بعد هم درآیه ٧٧ فرمود: ﴿و لما جاءت رسلنا لوطا سیء بهم﴾ آنگاه نوبت به جریان شعیب (سلام الله علیه) رسید مثل جریان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح تعبیرش به این است ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ پس جریان حضرت نوح شد و حضرت هود شد و حضرت صالح این سه قصه و جریان حضرت ابراهیم و لوط هم دو قصه میشود پنج قصه جریان حضرت شعیب را که مبسوطاً بیان فرمودند میشود شش داستان و قصه حضرت موسی (سلام الله علیه) به عنوان هفتمین قصه این جریان است که ذکر میکند جریان حضرت شعیب را فرمود ﴿و الی مدین اخاهم شعیبا﴾ شبیه جریان حضرت نوح و حضرت هود و حضرت صالح ولی جریان حضرت موسی را فرمود ﴿و لقد ارسلنا﴾ موسی دیگر نمیفرماید و الی فرعون کذا و کذا قصه وجود مبارک موسی (سلام الله علیه) در قرآن کریم بیش از ١٣٠ بار آمده و در بیش از ٣٠ سوره جریان آن حضرت مطرح است چون داستان او و مبارزات او و پیگیری او و نجات بنی اسراییل نیاز به این گسترش داشت لکن در این سوره یعنی سورهٴ مبارکهٴ هود به طور اجمال قصه وجود مبارک موسی (علیه السلام) ذکر شد سهم مهمی که هست این است که این هفت جریان را قرآن کریم ذکر میکند آنوقت از این هفت جریان به عنوان حکمت تاریخ و فلسفه تاریخ جمعبندی میکند مطالبی را ذکر میکند لذا آنچه که مربوط به حضرت موسی (سلام الله علیه) است در موارد دیگر مبسوطاً بیان شده اینجا به صورت اجمال و فشرده ذکر شده تا اینکه وقتی جریان حضرت موسی تمام شد در آیه ١٠٠ به بعد همین سورهٴ مبارکهٴ هود به آن جریان جمع بندی و حکمت قصص انبیا و اینها میرسیم که میفرماید ﴿ذلک من انباء القری نقصه علیک منها قائم و حصید٭ و ما ظلمناهم و لکن ظلموا﴾ که انشاءالله در نوبت فردا مطرح است امروز همین چند آیه را که قصهاش مبسوطاً در سایر سور گذشت میگذرانیم فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا﴾ معجراتی که خدای سبحان به انبیاء عطاء میکند دو قسم است یک معجزات اقتراحی است که امت آن پیامبر پیشنهاد میدهند که شما یک چنین کاری را انجام بدهید آن پیامبر به اذن خدا معجزه اقتراحی و پیشنهادی آنها را عمل میکند نظیر ناقه صالح بخش دیگر معجزاتی است که خدای سبحان پیامبر را با آن معجزات اعزام میکند نظیر معجزاتی که خدای سبحان به حضرت موسی داد به حضرت عیسی داد این بخشهای اعجازی به اقتراح و پیشنهاد مردم نبود بلکه بدءاً خدای سبحان این معجزات را همراه آن انبیاء (علیهم السلام) عطاء کرده است لذا فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا﴾ این سلطان مبین اگر ناظر به جریان عصاء باشد که در بین معجزات وجود مبارک موسی یک مقدار چشمگیرتر است این ذکر خاص بعد از عام است و اگر منظور از سلطان مطلق حجت باشد ذکر عام است بعد از خاص و اگر منظور آن ظفرمندی و اعتلاء و پیروزی باشد سخن از آیات نیست ذکر یک نعمتی است در قبال نعمتهای معجزه دیگر گرچه آن نعمت هم در حد خود اعجاز است اینکه خدای سبحان به وجود مبارک موسی فرمود ﴿لا تخف انک أنت الاعلیٰ﴾ بالأخره تو به سلطنت میرسی تو پیروز میشوی آنها تحت قهر تو قرار میگیرند گرچه این با معجزه حاصل شده است ولی در ردیف معجزات نهگانه وجود مبارک موسی کلیم نبود نظیر عصا نبود نظیر ید بیضا نبود نظیر خون شدن رود نیل نبود که پیروان وجود مبارک موسی این آب را مینوشیدند آب بود آنها که میخواستند بخورند خون بود پس سه چهار وجه درباره سلطان مبین هست معجزاتی که برای وجود مبارک موسی بود اینها پشت سر هم یکی پس از دیگری ظهور تازهای داشت آیه ٤٨ سورهٴ مبارکهٴ زخرف این است ﴿و ما نریهم من آیة الا هی اکبر من اختها و اخذناهم بالعذاب لعلّهم یرجعون﴾ اصلش آیه ٤٦ سوره زخرف است تا بعد فرمود ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا الی فرعون و ملإِیْه فقال انی رسول رب العالمین٭ فلما جاءهم بآیاتنا اذا هم منها یضحکون٭ و ما نریهم من آیة الا هی اکبر من اختها﴾ ما مرتب معجزاتی که یکی روشنتر و شفافتر از بزرگتر از دیگری بود به آنها ارایه میکردیم که بلکه اینها ایمان بیاورند قهراً سلطان مبین در بین این معجزات میتواند عصای وجود مبارک موسی باشد یا همان جریان ﴿فاخذناه و جنوده فنبذناهم فی الیم﴾ باشد ﴿فغشیهم من الیمّ ما غشیهم﴾ باشد یا ﴿فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبسا﴾ باشد و مانند آن خوب
سؤال: ... جواب: آن هم میشود احتجاج دیگر میشود حجت عقلی اگر آن باشد باز ذکر خاص بعد از عام است اگر مطلق حجت باشد اعم از عقلی و اعجازی ذکر عام بعد از خاص است.
سؤال: ... جواب: نه جمع بندی کردن قبیح نیست اگر چنانچه عامی را ذکر بکند که جمع بندی نباشد بله اما این عام جمع بندی است یعنی سلطان مبین جمع بندی شده این معجزات است که تمام این معجزات نقش سلطنتی دارد چرا؟ برای اینکه اگر عقلی باشد برهان عقلی باشد برهان را به سلطان تعبیر میکنند ﴿ما لکم من سلطان﴾ و مانند که قرآن فرمود شما سلطان ندارید یعنی برهان ندارید برای اینکه برهان بر وهم و خیال و قیاس و امثال اینها مسلّط است برهان عقلی بر وهم و خیال و قیاس مسلّط است لذا میشود سلطان معجزات هم بر سحر و شعبده و جادو و امثال ذلک مسلط است پس اگر معجزه باشد سلطان است برهان عقلی هم باشد سلطان است خدای سبحان به این بتپرستان میفرماید شما سلطان ندارید که ﴿ما لکم من سلطان﴾ اگر برهان داشته باشید مسلط بر حرف دیگرانید وقتی برهان ندارید سلطان ندارید خوب جمع بندی کردن غیر از ذکر عام بعد از خاص است که قبیح باشد فرمود: ﴿و لقد ارسلنا موسی بآیاتنا و سلطان مبین٭ الی فرعون و ملایه﴾ چون اینها عناصر محوری در آن نظام بودند وگرنه توده مردم هم مکلف بودند اینطور نبود که توده مردم مکلف نباشند آنها چون مهره فساد بودند فرمود ما موسی را برای آنها فرستادیم چون همانها معذب شدند برای اهمیت مسئله و برای اینکه فرعون را به آن سلطه ظالمانه مشهور کند در این یک آیه سه بار اسم فرعون را میبرد با اینکه یک بار اگر میبرد دو بار دیگر هم بار دوم و سوم به ضمیر اکتفاء میکرد کافی بود ولی در همین جا بدون اینکه به ضمیر اکتفا کند سه بار اسم فرعون را میبرد فرمود ﴿الی فرعون و ملایه فاتبعوا﴾ امر فرعون ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ خب اگر در همه موارد دوم و سوم به ضمیر اکتفا میکرد کافی بود لکن برای مشهور کردن او و شهرت او به ظلم و ستم به اسم ظاهر پرداخت.
مطلب دیگر اینکه فرعون مدّعی بود که این جریان قبلاً هم به عرضتان رسید که اینها منکر ربوبیت بودند که بشر رب میخواهد بعد وقتی دیدند که وجود مبارک موسی کلیم مسئله نیاز بشر به ربوبیت را تثبیت کرد جامعه هم پذیرفت که بالأخره بشر رها نیست یک کسی باید باشد که او را هدایت کند قانونش را تنظیم کند این صریحاً میگفت که ﴿انا ربکم الاعلی﴾ اول نفی بود که نیازی به ربوبیت نیست بعد گفت بله بشر رب میخواهد و آن من هستم این دو تعبیر طاغیانه دارد یکی اینکه میگوید ﴿انا ربکم الاعلی﴾ یکی هم همان تعبیر ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ این ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ کمتر از ﴿انا ربکم الاعلی﴾ نیست شاید از بعضی از جهات از او بالاتر داعی دعوای بالاتر باشد بیان ذلک این است که خدای سبحان در بخشی از آیات برای اینکه ثابت کند چنین چیزی نیست فرمود خدا نمیداند خب اگر خدا نمیداند معلوم میشود نیست دیگر اگر بود خب خدا میدانست از سنخ عدم الوجدان یا عدم العلم نیست که «لا یدل علی عدم الوجود» باشد که اگر خدای سبحان بفرماید من نمیدانم یعنی معدوم محض است ﴿أتنبئون الله بما لا یعلم فی السمٰوات﴾ خدا در آسمان و زمین برای خود شریکی نمیداند یعنی نیست اگر چیزی را خدا نمیداند یعنی یقیناً معدوم است ممکن نیست چیزی باشد و خدا نداد چون ﴿وَ مٰا یعذب عن ربک من مثقال ذرة فی الارض و لا فی السماء﴾ این ادعای الاهی فرعون هم مشابه همین ادعا را میکند میگوید ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ من خدایی برای شما غیر از خودم نمیدانم یعنی وقتی که من نمیدانم یعنی نیست این همان ﴿انا ربکم الاعلی﴾ درمیآید به قدری طاغی شد که میگوید اگر در آسمان و زمین چیزی را من ندانم یعنی نیست ﴿ما علمت لکم من إله غیری﴾ این بازگشتش به همان ﴿انا ربکم الاعلی﴾ است خب برای مشهور کردن چنین جرثومه فسادی در یک آیه کوچک سه بار اسم نحسش را میبرد به اسم ظاهر با اینکه اگر بار اول به اسم ظاهر ذکر میفرمود بار دوم و سوم به ضمیر کافی بود و او هم ادعاء میکند که من دینی برای شما آوردم و قوانینی که من تنظیم میکنم و تدوین میکنم برابر اندیشه خودم دین شماست و میترسم که موسی و هارون اینها دین شما را از بین ببرند ﴿انی اخاف ان یبدل دینکم او ان یظهر فی الارض الفساد﴾ دین یعنی مجموعه قوانینی که کشور با او اداره میشود فرعون میگفت که دین شما یعنی مجموعه قوانینی که مصر باید با آن اداره شود همان مصوبات فکری من است و من شما را به راه راست و رشد هدایت میکند ﴿وَ مٰا اهدیکم إلّا سبیل الرشاد﴾ این داعیه فرعون بود خدای سبحان میفرماید ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ این رشدی ندارد این میشود سفه به همان راهی که در جریان حضرت ابراهیم فرمود ﴿و من یرغب عن ملة ابراهیم الا من سفه نفسه﴾ اینجا هم همین است وقتی فرعون میگوید ﴿وَ مٰا اهدیکم إلّا سبیل الرشاد﴾ خدا میفرماید ﴿و ما امر فرعون برشید﴾ خب کیفر چنین انسانی چیست فرمود حالا قصه دنیایی او را در سایر سور بیان فرمود:
سؤال: ... جواب: خب آنها چیز معتبری نیست برای اینکه هرچه که نقل شده بر قرآن کریم عرضه بشود و قرآن کریم او را واحد و کافر میداند چه در شب چه در روز
سؤال: ... جواب: آن درباره توبه است که او آیا آن توبه مقبول است یا مقبول نیست در آن حال که آیا حال احتضار بود توبه کرده است یا قبل از احتضار بود توبه کرده است اگر در حال احساس خطر توبه کرده باشد میگویند ﴿آلآن وَ قد عصیت قبل﴾ بعضیها میگویند نه زودتر توبه کرده است ولی توبه او مقبول نیست به دلیل همین آیاتی که الان میخوانیم برای اینکه اگر توبه او مقبول باشد بالأخره باید در آخرت اثری داشته باشد خدا میفرماید در دنیا ملعون است در آخرت ملعون است در دنیا مورد نفرین است در آخرت هم مورد نفرین است فرمود ﴿یقدم قومه یوم القیامة﴾ این فرعون چون در دنیا مطاع بود و پیش گام بود در آخرت هم پیشرو است او را پیشاپیش به جهنم میبرند بعد پیروان او را هم به دنبال او به جهنم میبرند ﴿یقدم قومه یوم القیامة فاوردهم النار و بئس الورد المورود٭ واتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود﴾ خوب در اینگونه از آیات فعل یا به خود فرعون اسناد داده میشود یا به صورت فعل مجهول ذکر میشود لکن اساس این فعل در آیات دیگر به شیطان اسناد داده میشود و شیطان چون مأمور اضلال و قهر خدای سبحان است مثل کلب معلم جمع بندی شدهاش را به عنوان تعذیب و کیفر الاهی به خدای سبحان اسناد داده میشود در اینجا فرمود ﴿یقدم قومه یوم القیامة﴾ پیشاپیش قوم خود میرود چون ﴿یوم ندعو کل اناس بإمامهم﴾ در قیامت هر کسی را دیگر نمیگویند زید تو پاشو عمرو تو پاشو بکر تو پاشو هر کسی را به نام آن مقتدای او صدا میزنند یک وقتی میگویند موسوی و عیسوی بیایند یک وقتی میگویند فرعونی و نمرودی بیایند یک عده آن طرف صف میکشند یک عده این طرف صف میکشند ﴿یوم ندعوا کل اناس بإمامهم﴾ آنوقت هر کسی هر عقیدهای که دارد برابر آن عقیده به دنبال امام خود میرود حالا یا امام حق است ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا﴾ یا امام باطل است ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار﴾ بعضی پیشروند و پیش گام به طرف جهنمند بعضی پیشرو و پیش گام به طرف بهشتند پس مردم را خدای سبحان در قیامت به نام رهبرانشان میخوانند ﴿یوم ندعو کل اناس بامامهم﴾ پیشرو هم دو قسم است بعضی به طرف بهشت میبرند ﴿و جعلناهم ائمة یهدون بأمرنا﴾ نظیر ﴿انی جاعلک للنّاس اماما﴾ بعضیها را به طرف جهنم میبرند نظیر ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار﴾ در آنجاها مشخص فرمود و فعل را به خدای سبحان اسناد داد اما در اینجا قعل یا به خود فرعون منسوب است که زمینه قابلی است یا به صورت مجهول ذکر شده ﴿یقدم قومه یوم القیامه فاوردهم النار﴾ به جای یوردهم اوردهم فرمود چون مستقبل محقق الوقوع است به صورت ماضی بیان شده فرمود ﴿وَ بئس الورد المورود﴾ بد وارد شدنی است بد جایی میروند ورد هم درباره نار گفته شد که سوخت و سوز را به همراه دارد هم درباره آب گفته شد که خنکی و رفع عطش را به همراه دارد نظیر ﴿وَ لمّا ورد ماء مدین﴾ و مانند آن از آن طرف ﴿وَ ان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا﴾ فرمود این بد وردی است بد رفتنی است برای اینکه سوخت و سوز را به همراه دارد خوب ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة﴾ در دنیا اثر لعنت مانده است یعنی به دنبال آنها لعنت آنها را بدرقه میکند البته چه کسی لعنت را پشت سر آنها تنظیم میکند آن را در آیات دیگر مشخص فرمود ما این کار را میکنیم اما در اینجا به صورت فعل مجهول ذکر کدر آن آیات را بعداً میخوانیم فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة﴾ انسان موظف است چندتا کار اساسی انجام بدهد البته مقدور همگان نیست این کارها بعضی از کارها مقدور بعضیهاست بعضیها نیست اصل فراگیری علم و دانش که احکام الاهی را یاد بگیریم بر همه ما واجب است و مقدور ما هم هست اما حالا در رشتهای متخصص و صاحب نظر بشویم آن مقدور همگان نیست یک عده به نام مجتهدان و متخصصان و کارشناسان در آن رشتهها و فنون تلاش و کوشش میکنند ما یک امر سومی هم لازم داریم و شارع مقدس ما را به آن امر سوم هم دعوت کرده است و تشویق هم کرده فرمود نه تنها «طلب العلم فریضة» است نه تنها ﴿لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم﴾ یک کار سومی هم هست و به او میگویند فن آوری و نو آوری و آن این است که «من سنّ سنة حسنة کان له أجرها وَ أجر من عمل بها» این سنتگذاری غیر از اجتهاد و فتواست سنتگذاری یعنی یک روش تازه و جدیدی که کلّیاتش در کتاب و سنت آمده خودش نیامده چون اگر خودش آمده باشد که دیگر این شخص سنّت نگذاشت یک کار جدید یک رسم جدید یک سنت جدیدی که نیاز روز را تأمین کند آن روزی که یک کسی بلند شد و تلاش و کوشش کرد یک چیزی به نام حسینیه ساخت این یک سنت حسنه است وگرنه حسینیه نه در قرآن است نه در روایت است خطوط کلیاش را کسی به نام مبارک سیّد الشهداء عرض ارادت بکند ثواب داد هست اما ساختن حسینیه مثل ساختن مسجد که در اسلام نبود این را یک آدم بفهم این کار را کرده «من سن سنة حسنة» این امر سوم است این کار به اجتهاد ندارد این کار علمی نیست این مدیریت است اگر در کل سال یک روزی را به نام درخت کاری اختصاص بدهند که همه مردم به سمت و مردم هم این را به عنوان صبغه دینی بپذیرند که البته در روایات آمده «من سقیٰ طلحة أو سدرة فکانما سقیٰ مومنا من ظماء» اگر کسی یک سطل آب پای درختی بریزد درختی را از عطش نجات بدهد مثل اینکه یک مؤمنی را سیراب کرده این خطوط کلی درخت کاری سیراب کردن درخت اینها در اسلام آمده اما یک روز را در سال همه تلاش و کوشش بکنند بعد یک مقدار هم رویش سرمایهگذاری بکنند که بشود از حرم تا حرم یک جنگل فضای سبز این میشود سنت حسنه یک طوری بشود مثل طرح اکرام این میشود سنت حسنه جشن عاطفه که هر سال بشود این میشود سنت حسنه در قبال این «من سن سنة سیئه» است میشود چهارشنبه سوری خب آن هم یک کاری است سنت اما این هم یک سنت است آن میشود سنت سیئه این میشود سنت حسنه ما این سومی را کم داریم یعنی نوآوری ابتکار فن آوری که به سنت حسنه برگردد جریان حوزههای علمیه هم همین طور است شما در جریان اقوال چهار یا پنجگانه مرحوم محقق را در شرایع را که میخوانید میبینید اصلاً سخن اینکه وجوه شرعیه را بدهند حوزهای تشکیل بشود حوزههای علمیه با وجوه شرعیه اداره بشود این نبود آن روی اوقاف بود و روی نذورات بود و روی وصایا و ثلثها بود و اینها لذا حوزه علمیه آن چه اگر سید مرتضی (رضوان الله علیه) حوزه علمیه داشت بالأخره چون امکاناتی داشت یک روستایی داشت وقف کرده بود و مانند آن اما حالا اگر حوزه علمیه باشد مردم احساس مسئولیت بکنند این وجوه اینجا جمع بشود به صورت شهریه داده بشود که این طلاب وارثان انبیای الاهیاند شما اگر خدای ناکرده نبود علماء و روحانیت اینجا مثل بعضی از کشورهای دیگر میشد شما بعضی از کشورهای دیگر میبینید از ایران قویتر و غنیتر است سابقهای هم بیشتر است از نظر مسائل صنعتی هم سالیان متمادی است آنها بحثهای فضایی دارند ایران هنوز دارد حرکت میکند این هند است آنجا چون روحانیت نیست پیروان اهل بیت نیست چه مذهب منحوسی است که در هند نیست آن شیعههایش مستثناء هستند بعضی دیگر مستثنا هستند انحای بتپرستی انواع بتپرستی انواع خرافات انحای خرافات آنجایی که علما رفتند یک مقدار احیا شدند اگر نباشد خدای نکرده حوزه اگر نباشد خدای ناکرده روحانیت مردم هم همینطوراند اینطور نیست که حالا اینها خیلی بالاتر از دیگران فکر بکنند آن کسی که نشسته فکر کرده جمع شده که این وجوه مال امام زمان (ارواحنا فداه) است یک تصرف در مال صاحب مال باید به رضای او باشد دو ما یقیناً راضی هستیم که مال او را بگیریم به نام آنها حوزهای تشکیل بدهیم که آرای آنها اخبار اینها فتاوای اینها منتشر بشود سه این شده حوزه علمیه و این شرایط در دسترس شماست حتماً یعنی حتماً به شرایع ملاحظه بکنید ببنید این اقوالی که ایشان در خمس ذکر میکند یک احتمال برای اینکه ما وجوه شرعیه را بدهیم به فقیه جامع الشرایط او حوزه درست بکند نیست مسئله دفن هست مسئله تحلیل است مسئله اباحه و تحلیل هست مسئله دفن هست مسئله وصیت هست که اینها وصیت بکنند هر کدام به دیگری که این مال، مال حضرت است وقتی حضرت ظهور کرده است به او بدهید یا دفن بکند وقتی حضرت ظهور کرده است ﴿وَ أخرجت الارض اثقالها﴾ این چهار پنج قول در شرایع هست حتی اگر چنانچه سهم امام زیاد آمد برگرداند به سهم سادات که سادات تأمین بشوند همین اصلاً در ذهن شریف اینها نبود که این وجوه برای اداره و حفظ نظام الاهی است بعد بزرگان دیگر نشستند گفتند این چه راهی بهتر از این ما چرا حالا به دنبال نذورات باشیم چرا به دنبال ثلث باشیم چرا به دنبال اوقاف باشیم این مال طلق و طیب و طاهر ولی عصر است در راه ولی عصر صرف میکنیم این میشود سنت حسنه حتماً یعنی حتماً شما کیفیت پیدایش و گرفتن وجوه شرعیه را در اسلام ببینید چه زمانی شروع شده و چه زمانی شروع نشده ما این گونه از فنآوریها را کم داریم این میشود «من سن سنة حسنة» آنوقت عظمت امام راحل (رضوان الله علیه) مشخص میشود که او سیاست را برده در متن دین، دین را آورده در متن سیاست هزینه هایش را هم پرداخت کرده و نظام اسلامی را تشکیل داده این میشود سنت صحیح پس ما یک سنت حسنه داریم یک سنت سیئه اگر کسی سنت حسنه انجام داد و اتبعناهم فی هذه الدنیا حسنة رحمةً مغفرةً برکةً اگر کسی سنت سیئه تشکیل داد ﴿وَاتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة﴾ و عذاباً و عقوبتاً و انزجاراً و مانند آن این که ذات اقدس إلاه میفرماید تا قیامت هست لعنت به دنبال فرعون هست بر اساس «من سن سنة سیئه کان علیه وزر من عمل بها» هر کس تا قیامت تفرعونی دارد گذشته از اینکه خودش گرفتار تفرعون خودش هست برابر ظلمی که کرده باید پاسخ بدهد کیفری از این ظلم در نامه عمل پیش گامان ستم نوشته میشود در نامه عمل پیش گامان و ائمه جور نوشته میشود این معنای ﴿وَاتبعوا فی هذه لعنة﴾ است حالا مردم اگر میگویند «اللهم العن کذا» زیارت عاشورا میخوانند و فلان میکنند این در حقیقت از ذات اقدس إلاه درخواست میکنند که شما اینها را از ساحت قدس رحمت دور بدارید و اگر در این آیه به صورت فعل مجهول ذکر شده است که فرمود ﴿و اتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة﴾ و این بد عطایی است رفد آن عطا را میگویند رفد منتها چون اینها هم عطای اوست نظیر ﴿فبشرهم بعذاب ألیم﴾ تعبیر به رفد شده وگرنه اینها عطا نیست از جای دیگر از همینها به صورت فعل ماضی یاد کرده است
سؤال: ... جواب: لعن یعنی بُعد از رحمت انسان دعا میکند خدایا رحمتت را نصیب حال ما و دیگران بفرما لعنت میکند یعنی خدایا فلان گروه را از ساحت رحمت خودت دور بکن لعن بعد من الرحمت است درخواست لعن یعنی درخواست دور کردن از رحمت در سورهٴ مبارکهٴ قصص به این صورت بیان شده آیه ٤١ به بعد سوره قصص این است فرمود ﴿و جعلناهم ائمة﴾ درباره قصه فرعون و امثال فرعون ﴿و جعلناهم ائمة یدعون الی النار و یوم القیامة لا ینصرون٭ و اتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة و یوم القیامة هم من المقبوحین﴾ این مقبوحین هم در دنیا است هم در آخرت لعنت اینها هم هم در دنیاست هم در آخرت ولی فرمود ﴿و اتبعناهم فی هذه الدنیا لعنة﴾ تا آثار ظلم او هست هر کسی ظلم پیشه کند گذشته از اینکه خودش به آن کیفر محکوم میشود در نامه عمل فرعونها هم نوشته میشود چه اینکه اگر کسی سنت حسنهای را تاسیس کند هر کس در عالم حسینیه میسازد گذشته از اینکه خودش ثواب میبرد آن اولین حسینیه ساز هم در نامه او ثواب هست او مبتکر این کار بود مثل اینکه هر کسی از تربت حسینی (سلام الله علیه) مهر و تسبیح درست میکند در عین حالی که ثواب میبرد بخشی از ثواب در نامه عمل وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) است زیرا اولین مبتکر که تسبیح درست کرد از تربت حسینی وجود مبارک امام سجاد بود خب حالا این که در آیهای نیست در روایتی نیست شما از این تربت تسبیح درست کنید ولی مطلقاتش هست خب بالأخره این تسبیح از گل میتواند درست بشود خوب این هم گل میشود خاک را گل کرد و تسبیح درست کرد و با او تسبیح حضرت زهرا (سلام الله علیها) را گفت این هم میشود اما دیگر دلیل خاص نیست که شما بیایید از آیهای نیامده روایتی نیامده آنوقت جریان کربلا نبود آنوقت خود امام (سلام الله علیه) منشأ پیدایش این سنت است از اینجا مهر درست کردند بعد هم به ما فرمودند دستور دادند از آن به بعد دیگر دستور است که اگر کسی بر تربت حسینی سجده کند ثوابش کذا و کذا و کذا اما ابتکار این عمل از خود وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) است این را میگویند سنت حسنه یک روزی را به این نام اختصاص دادن روزی را به عنوان هفته وحدت درست کردن این میشود سنت حسنه روز جهانی مستضعفین میشود سنت حسنه راهپیمایی روز قدس میشود سنت حسنه اینها نه در آیه است نه در روایت است نه مخالف آیه است نه مخالف روایت کار خوبی است برابر اطلاقات اما یک کسی که حرفش در جامعه اثر دارد بیاید همه مردم را به نفع فلسطینیهای مظلوم یک روز به صحنه دعوت کند این میشود سنت حسنه در قبال سنت حسنه سنت سیّئه هم هست تا آن سنت باقی است لعنت هم دامنگیر آن سنتگذار هست لذا فرمود ﴿واتبعناهم فی هذه الدنیا حسنة و فی الاخرة﴾ اما در جریان ﴿فاوردهم النار﴾ هنوز اینها گرفتار آتش نشدند این بود که فعل ماضی به نکته تعبیرش این بود که محقق الوقوع است در حکم فعل ماضی است وگرنه در سورهٴ مبارکهٴ غافر آیه ٤٦ به بعد به این صورت آمده است ﴿النار یعرضون علیها غدوا و عشیا و یوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون أشدّ العذاب﴾ اینها الان که در برزخند کانالی از آن نار عظیم به گور اینها که «حفرة من حفر النیران» هست اینها در آن نار عظیم داخل نشدند هنوز وقتی قیامت فرا رسید بعد دستور میرسد که ﴿ادخلوا آل فرعون اشد العذاب﴾
«حصانا الله انا و ایاکم و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است