- 1511
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 87 تا 91 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 87 تا 91 سوره هود
- اختلاف قرائت قراء در صلاه (مفرد یا جمع)
- گفتگوی قوم شعیب (ع) با حضرت و پاسخ حضرت
- نصیحتهای حضرت شعیب (ع)
- مشکل قوم شعیب (ع) مشکل معرفتی بود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا شعیب أصلواتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰؤا انک لانت الحلیم الرشید ٭ قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب ٭ و یا قوم لا یجرمنّکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید ٭ واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود ٭ قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول و انا لنراک فینا ضعیفا و لو لا رهتک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز﴾
وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در فضایی مسئولیت هدایت و نبوت و رسالت را داشت که مردم آن منطقه از نظر مسئله اعتقادی گرفتار شرک بودند و بت پرست از نظر مسائل معرفتی گرفتار اصالة الحس و التجربه بودند آن براهین تجریدی و عقلی را درک نمیکردند و باور نداشتند از نظر مسائل اقتصادی و مالی مبتلا به کم فروشی بودند از نظر مسائل اجتماعی مبتلا به قوم گرایی و قبیله گرایی و امثال اینها بودند اینها بیماریهای مردم مدین بود که مشابه این بیماری در صدر اسلام هم دامنگیر عدهای شده بود در ساقه اسلام هم دامنگیر عدهای است وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) که وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام حضرت شعیب را میبردند میفرمودند خطیب الانبیاء است این تعبیر که در روایات از وجود مبارک رسول گرامی رسیده است برای آن است که او هم خوب حرف میزد هم حرف خوب میزد هم فصیحانه سخن میگفت هم مستدل حرف میزد و حرفهای استدلالی ایشان هم به صورت شفاف در قرآن کریم آمده اینکه آنها میگفتند ما خیلی از حرفهای شما را نمیفهمیم برای اینکه گرفتار حس و تجربه بودند کسانی که در بخش معرفتی مبتلا به حس و تجربهاند براهین تجربی و عقلی را درک نمیکنند نشانهاش همان حرف درباریان مصر بود خب بعد از اینکه وجود مبارک شعیب مسائل اعتقادی را مطرح کرد و مشکل اجتماعی و مالی آنها را طرح کرد آنها گفتند این حرفها را شما از کجا میزنید؟ شما به یک امری عادت کردید آن نماز است این نماز تو این عادت تو این سیره تو باعث پیدایش این حرفهاست و این هم یک کار عاقلانهای نیست از این کار که دست برداری دیگر ما را هم رها میکنی وجود مبارک شعیب فرمود این کار را کسی به من گفت که همان کاری را که نهی میکند او را هم به من گفت این کار مستقلاً به من نمیگوید که من شما را به اعتقاد و اقتصاد سالم دعوت کنم این کار به نام نماز است نماز عبادت معبود است آن معبود مرا پیامبر کرد یک نبوت و وحی و رسالت را به من داد ماموریتهای فراوانی داد که یکی از آنها درباره اعتقاد شماست یکی از آنها درباره اقتصاد شماست یکی از آنها هم درباره مسائل ارزشی شماست یکی از آنها هم مسائل معرفتی شماست شما در این فصول چهارگانه بیمارید و این حرفها درمان بیماری شماست ﴿قالوا یا شعیب أصلواتک﴾ این قرائتهایی که ما معمولاً داشتیم و داریم همین مفرد است لکن در بحثهای تفسیری بالأخره باید آرای مفسران بازگو شود مفسران ما هم دو قسماند بعضیها نظیر منهج الصادقین و اینها وقتی که به فارسی این آیه را معنا میکنند میگویند آیا نمازهای تو اینها هم به جمع قرائت کردند بعضی مثل ابولفتوح رازی به مفرد معنا میکردند آیا نماز تو مرحوم شیخ طوسی در تبیان مطلبی دارد که همان مطلب را مرحوم طبرسی در مجمع البیان دارد آنکه مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد بعد مرحوم طبرسی (رضوان الله علیهما) در مجمع البیان دارد این است که اهل کوقه به استثنای ابی بکر که از قاریان کوفی است به مفرد قرائت کردند والباقون سایر قرّاء به جمع قرائت کردند گفتند ﴿أصلواتک﴾ کشاف آن طوری که در خود تفسرش هست به صورت جمع ضبط شده است ﴿أصلواتک﴾ در پایان تفسیر این آیه دارد «و قرئ بالتوحید» یعنی مفرد هم قرائت شده است ﴿أصلٰاتک﴾ قرائت شده است آلوسی در روح المعانی دارد اکثر قراء سبعه به جمع قرائت کردهاند «والجمع بین القرائتین سهل» مثلاً در این هفت قاری معروف اکثرشان ﴿صلواتک﴾ قرائت کردند برخیها هم مفرد قرائت کردند ما در قرائت برای اینکه احتیاط بکنیم جمع بکنیم بین مفرد و جمع این کار آسانی است غرض آن است که روال اکثر قاریان و مفسران در جمع است اما آنطوری که ما معمولاً میخوانیم و قرائت میکنیم و عادت ماست همین مفرد است میگوییم ﴿أصلاتک تأمرک﴾ این بزرگواران هم در رسم الخط گاهی برای اینها هم مشخص نشده است که بالأخره این را با واو بنویسند بی واو بنویسند گاهی یک واو مینویسند یک الف کوچک خب اینجا جای واو نیست اگر مفرد است همان طوری که در آیه دوم سوره مؤمنون ﴿الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ آنجا را بدون واو مینویسید اینجا را هم بی واو بنویسید چرا حالا یک واو مینویسید یک الف کوچک کنارش میگذارید مگر این واو چند تا حرکت دارد یک فتحه بالای لام گذاشتید فتحه روی صاد که مشخص است فتحه روی لام که مشخص است یک واو گذاشتید یک الف کوچک این دیگر برای چیست؟ اینها مشکل دارند این رسم الخطیها به هر تقدیر آنچه که ما خواندیم و میخوانیم همین معروف است پیش ماها، اما آنچه که آن آقایان میگویند جمع است
سؤال: ... جواب: نه واقعاً مستقیماً امر میکند و نماز نهی میکند حالا برسیم به این امر و نهی صلات که دیروز هم اشاره شد منظور آن است که آنها چرا این امر را به صلات اسناد دادند آنها آنچه که مافوق صلات [است] که درک نمیکردند که یک مبدئی است وحی میفرستد و دینی را برای هدایت مردم تنظیم میکند پیامبری را به نبوت و رسالت میرساند اوست که امر میکند میفرماید ﴿اقیموا الصلاة﴾ و او است که ﴿ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر﴾ الله است که امر میکند به فضیلت و نهی میکند از رذیلت
اما آنها چون ماورای این عبادات ظاهری را نمیدیدند میگفتند ﴿أصلاتک تامرک ان نترک﴾ ﴿تامرک ان نترک﴾ یعنی تو را وادار میکند که دستور بدهی که ما دست از عقیده برداریم نه اینکه تو را امر میکند که ما فلان کار را انجام بدهیم یک رابطی در وسط محذوف است
سؤال: ... جواب: آنها برابر همان اکثر قراء که این چنین شد ولی معمولاً ما که قرائت میکنیم مفرد قرائت میکنیم دیگر اما آنها برایشان اکثر قراء جمع قرائت میکنند بحثهای تفسیری هم غیر از بحثهای فقهی است ما باید آرای غالب مفسران را بازگو بکنیم حرفهای شیعه و سنی مشخص بشود البته یک قرائتی که حفص گفته و صحیح است کافی است
سؤال: ... جواب: ما معمولا مفرد میخوانیم یعنی آنچه که رایج است پیش ما این طور است و اما اکثر قراء جمع قرائت میکنند این طور نیست که غلط باشد و رسم الخط هم با جمع سازگارتر است تا با مفرد
سؤال: ... جواب: بالأخره آن مربوط به انتخاب هر کسی است حالا یا اجتهاداً یا تقلیداً
سؤال: ... جواب: بله آلوسی میگوید اکثر قراء سبعه جمع قرائت کردهاند از ما هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان مرحوم طبرسی در مجمع البیان دارد اهل کوفه غیر از ابی بکر مفرد قرائت کردهاند «و الباقون بالجمع» در تفسیر منهج الصادقین هم میبینید که وقتی که تفسیر میکند میگوید «آیا نمازهای تو» در تفسیر ابوالفتوح رازی دارد «آیا نماز تو» این مفرد تفسیر میکند او جمع تفسیر میکند
سؤال: ... جواب: خب آن دیگر مربوط انتخاب خود شماست یعنی حجت که داشته باشید اجتهادا یا تقلیدا کافی است ﴿أصلواتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ شما دوتا دستور را به ما میدهید یکی گفتید ﴿اعبدوا الله ما لکم من الٰهٍ غیره﴾ این برای اعتقاد یکی گفتید ﴿و لا تنقصوا المکیال و المیزان﴾ این راجع به اقتصاد اینها به حضرت شعیب گفتند آیا این دوتا دستوری که یکی مربوط به اعتقاد است یکی مربوط به اقتصاد است اینها را از ... نماز میگویی؟ ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰؤا﴾ چرا این حرف را میزنی ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ این ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ با وجوهی تفسیر شده است یکی اینکه آنها در صدد استهزا بودند چه اینک به سایر انبیا میگفتند ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ ﴿انا لنراک فی ضلال مبین﴾ و مانند آن که آنها هم میفرمودند ﴿یا قوم لیس بى سفاهة﴾ و مانند آن یک وقت است نه اصلاً از نظر ادبی به جای اینکه بگویند سفیه میگویند حلیم رشید مثل اینکه به مار گزیده به ملدوق به لدیق آنکه لدیق است ملدوق است مار گزیده است میگویند سلیم یتململ کتململ السلیم یعنی مثل مارگزیده میپیچد اینجا سلیم همان لدیق است منتها لدیق را سلیم گفتند «بر عکس نهند نام زنگی ...» وجه سوم این است که پیش ما سفیهی اما خودت خودت را و قومت تو را آنهایی که به تو ایمان آوردند حلیمِ رشید میدانند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ دخان آمده در سوره دخان ذات اقدس الاه به جهنمیها در دوزخ که گرفتار عذاباند طبق آیه ٤٩ سورهٴ مبارکهٴ دخان میفرماید ﴿ذق انک انت العزیز الکریم﴾ تو پیش خودت در دنیا عزیز بودی پیش قومت کریم بودی عزتت یک عزت کاذب بود الان این عذاب را بچش چون عزت صادق برای خداست و پیامبر و مومنان و تو پیش قوم خودت عزیز بودی ﴿ذق انک انت العزیز الکریم﴾ عندک و عند قومک اینجا هم ﴿انک لانت الحلیم و الرشید﴾ عندک و عند قومک این سه وجه و وجوه دیگری در بیان ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ ارائه شد
سؤال: ... جواب: اما وجود مبارک شعیب حرف خودش را زد گفت بله من واقعاً حلیمم واقعا رشیدم برهان با من است این نماز یکی از دستورات وحی است حالا ملاحظه بفرمایید ﴿قال یا قوم﴾
سؤال: ... جواب: بله این یکی از این وجوه سه گانه است میتواند باشد
خب ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربى﴾ من مدعی نبوتم شاهد هم دارم شاهد معجزات من است قبلاً هم همین کلمه بیّنه چه در همین سوره هود چه در آیات دیگر آمده تای بینه تای تانیث نیست این تای مبالغه است مطلب شفاف و روشن و آفتابی را میگویند بیّن وقتی بخواهند بگویند خیلی شفاف و روشن است میگویند بینه است لذا ارجاع ضمیر مذکر به بیّنه جایز است بیّن و بیّنه اگر شاهد را میگویند بیّنه برای همان است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق آن مرسله معروف به آن شخص خطاب کرد رو به آفتاب کرد فرمود «علیٰ مثلها هذا فاشْهد أو دع» اگر خواستی در محکمه شهادت بدهی اگر مطلب برای تو آفتابی شد شهادت بده وگرنه رها کن « علیٰ مثلها» اشاره کرد به آفتاب «فاشهد او دع» خب اینها میشود بینة بالاتر از بین
سؤال: ... جواب: اینها عبادت داشتند بتها را رب میدانستند در همین شفاعت مستقل میدانستند میگفتند اینها ضارّ و نافعاند و شفاعت اینها به دست خود اینهاست کسی اینها را شفیع قرار نداده
سؤال: ... جواب: بالاستقلال، چه کسی اینها را مقرب قرار داد؟ میگویند خودشان مقرباند چه کسی اینها را شفیع قرار داد؟ میگویند خودشان شفیعاند ما هم مقرّب و شفیع قائلیم به نام اهل بیت (علیهم السلام) اما نمیگوییم اینها خودشان مقرباند که خودشان شفیعاند که میگوییم ذات اقدس الاه اینها را شفیع قرار داد چون خدا اینها را شفیع قرار داد خدا را باید عبادت کرد نه اینها را
سؤال: ... جواب: برای اینکه قرآن کریم میفرماید یا برهان اقامه کنید که اینها شفیعاند یا دلیل نقلی بیاورید ﴿او ائتونی بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان کنتم﴾ آخر شما چه سمتی به اینها میدهید اینها ﴿ من دون الله لا یملکون مثقال ذرة فی السماوات فی الارض ﴾ خب اگر اینها ادعای استقلال نمیکردند که قرآن برهان اقامه نمیکرد قرآن میفرماید آخر اینها هیچ کارهاند شما یک کاری در جهان نشان بدهید که از این بتها ساخته بشود اینها لا بالاستقلال لا بالمشارکة لا بالمظاهره نقشی در جهان هستی ندارند نه بالاستقلال یک ذرهای را خلق کردند و مالک آن ذرهاند نه شریک الواجباند در آفرینشِ یک ذره نه ظهیر الواجب پشتوانه واجب پشتیبان واجب دستیار واجباند در خلقت ذره میشوند عبد محض چرا اینها را میپرستید؟ ﴿من دون الله ما یملکون مثقال ذرة فى السماوات و لا فی الارض و ما له فیهم من شرک و ما لهم منهما من ظهیر﴾
سؤال: ... جواب: قرآن با برهان سخن می گوید دیگر وگرنه آنها میگفتند ما که نمیگوییم این طور که وگرنه آنها که شب و روز در صدد نقد و مبارزه بودند میگفتند ما که اینگونه نمیگوییم ما میگوییم اینها را خدا شفیع قرار داد اگر بگویید خدا شفیع قرار داد قرآن میفرماید ﴿او أءتونی بکتاب من قبل هذا أو آثارة من علم﴾ یا دلیل نقلی یا دلیل عقلی بیاورید که اینها شفیعاند آخر چه کسی به اینها این سمت را داد تک تک اینها را قرآن بیان کرد و رد کرد فرمود آخر اینها چه کارهاند اما ما که در اهل بیت میگوییم بله میگوییم ﴿لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمان عهدا﴾ اینها ایناند ایناند ایناند کمالات را خدای سبحان به اینها داد اینها مأمورند به اذن الله بنده خدایند و پیش خدا مقرباند و به اذن خدا، خدا یک عده را استثنا کرد اینها همان مستثنا هستند ﴿لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمٰن عهداً﴾ و مانند آن به هر تقدیر در این کریمه فرمود ﴿یا قوم أرأیتم﴾ یعنی اخبرونی این نهایت تواضع در محاوره است ﴿أرایتم ان کنت علی بینة من ربی﴾ یک ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ معجزه دارم از یک طرف به من نبوت و رسالت و سمت رهبری داد از طرف دیگر این رزق حسن بر این نبوت و اینها تفسیر شده است گرچه به رزق حلال هم تفسیر شده است ولی آن نقش تعیین کننده در این احتجاج نداد جواب این محذوف است برای اینکه در قصص سایر انبیا که در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آمده این جوابش مشخص است اینجا هم «و حذف ما یعلم منه جایز» آیه ٢٨ همین سورهٴ مبارکهٴ هود این است که در جریان نوح (سلام الله علیه) ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة من عنده فعمیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کارهون﴾ آنجا جواب مشخص است باز در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه ٦٣ به این صورت آمده است ﴿قال یا قوم﴾ این درباره حضرت صالح است ﴿یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة﴾ ﴿من ینصرنی من الله ان طردتم﴾ در این موارد چون جواب ﴿أرایتم ان کنت علی﴾ مشخص شد در این قسمت محذوف است
سؤال: ... جواب: آنها اگر حلیمِ رشید را واقعا میدانستند بعد آن اعتراض بعدی را نمیگفتند ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ آنجا هم همینطور است دیگر یعنی حرفهایی که میزنی حرفهای قابل فهم نیست اینها چه چیزی است که میگویی؟ یک آدم رشید بالأخره حرف معقول و مقبول دارد این حرفهایی که میزنی قابل فهم نیست اینها چیست داری میگویی؟ این پیداست که بالأخره یک کینهای در درون داشتند اثبات اینکه واقعاً اینها به حلم و رشد حضرت شعیب بودند آسان نیست البته محتمل است یکی از وجوه سه گانه بود ﴿ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ پس حرف خوب میزنند آدم خوبی هم هستند حرف خوب میزنند برای برهان آدم خوبی هم هستند برای اینکه هرچه میگویم عمل میکنند این در مقام احتجاج است این یک جایی نیست که «تذکیة المرء نفسه» بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نامهای که به دربار اموی نوشت فرمود «تزکیة المرء نفسه» بله آدم خود ستایی بکند چیز زشتی است خود ستانی کردن خوب است یعنی خودی را از خود گرفتند ستاندن چیز بسیار خوبی است اما ستودن چیز بسیار بدی است ولی من در مقام احتجاجم در مقام احتجاج بالأخره باید بگویم .. ما چه کسی است دیگر آنجا حضرت از خودش تعریف میکند در اینجا وجود مبارک شعیب میفرماید من حرفهای خوبی میزنم آدم خوبی هم هستیم خب چرا گوش نمیدهید شما چه چیزی میخواهید مگر یک قانونی میخواهید و یک قانونگذار و قانونمند و مجری خوب هر دو را من دارم دسیسه و بازی هم در کار من نیست ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ من به شما بگویم آن طرف نروید که خودم به آن طرف بروم لذا با الی ذکر شده من اگر شما را از آن چاه باز میدارم خودم هم از آن چاه اجتناب دارم پس هم آدم خوبی هستم هم حرف خوب دارم من میخواهم شما را اصلاح کنم ﴿ان ارید الا الاصلاح ما استطعت﴾ اینها همواره چون موحدانه سخن میگویند اگر در یک کلمهای مجبور بشوند خودشان را مطرح کنند فورا یک استغفاری میکنند استغفار اینها همان توحید اینهاست فرمود من آدم خوبی هستم قصد هیچ کاری ندارم مصلح شما هستیم ﴿ما استطعت﴾ فورا فرمود همه اینها توفیقات الاهی است ﴿و ما توفیقی الا بالله﴾ اگر گفتم ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ اگر گفتم ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ همه اینها وفقی است که خدا تنظیم کرده است یعنی جوارح و جوانح من قلب و جوارح مرا وفق این کارها کرد اوضاع بیرونی را هم وفق این کار کرد شده توفیق تنها کسی که میتواند این علل و عوامل درون و بیرون را هماهنگ کند اوست پس تنها کسی که توفیق به دست اوست خداست منتها خدای سبحان این توفیق را به خیلیها میدهد یک عدهای عمداً پشت سر میگذارند آن تصمیمی که گاهی در انسان پیدا میشود این کلام خداست آن نیتی که آدم میکند آن حالی که پیدا میشود این کلام خداست بعد هم متأسفانه آدم این را میگذارد کنار این چنین نیست که اگر یک حالی در آدم پیدا شد خود به خود پیدا شده باشد وسوسه که چیز پلیدی است خود به خود پیدا نمیشود گرایش و انابه و توبه و آن حالت الاهی در یک آدم پیدا بشود خود به خود پیدا شده است اینها هم فرشتگان رحمت این کار را کردهاند
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: محذوف است دیگر یعنی هرگز نمیتوانم دست از این کار بردارم اگر من به طاعت شما باشم ﴿من ینصرنی من الله﴾ جوابش یا همان است که در سخن نوح بود یا همان است که در سخن صالح بود در آیه ٦٣ فرمود ﴿ان کنت علی بینة من ربی و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی﴾ خب من اگر دست از این حرفها بردارم چه کار بکنم چه کسی به داد من میرسد یا جوابش همان است که در سخن نوح (سلام الله علیه) آمد
سؤال: ... جواب: خب البته او نمیخواهد فقط از سفه خودش دفاع بکند میخواهد آنها را هم هدایت میکند
بعد با سه چهار بار ارجاع ضمیر و فعل این سخن را ترمیم کرد تکمیل کرد تا بشود توحید ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب﴾ این مواظب گفتار بودن است که آدم مواظب حرفهایش باشد
بعد هم آنها را نصیحت کرد از اینجا آن بخشهای معرفتی قوم مدین مشخص میشود که اینها گرفتار اصالت الحس و التجربهاند به چیزی دل میسپارند که ببینند مسئله غیب و تهدیدات الاهی و عذاب الاهی و اینها برایشان روشن نیست وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود ﴿یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ این حرفهای انبیای گذشته برای اینها روشن بود اینها هم مرتب میآمدند حرفهای انبیای گذشته و اقوام گذشته را بازگو میکردند میفرماید اگر با من درگیر شدید شما در یک شقی من در یک شقی با من شقاق ورزیدید نفاق ورزیدید به جای وفاق شقاق ورزیدید این خطر هست که عذابی که دامنگیر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح شد دامنگیر شما بشود شما هم نه از نظر تاریخی و زمانی از قوم لوط بعیدید نه از نظر زمینی و جغرافیایی از اینها بعیدید از اوضاع قوم لوط هم که با خبرید چگونه معذَّب شدند ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ به فکر عذاب الاهی باشید و راه درمانش هم این است که هر وقت بخواهید برگردید راه باز است ﴿واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ هم استغفار شما را که گذشته شما را میبخشد تأمین میکند و هم آینده شما را تأمین میکند او ودود است میگویند وُد بالاتر از حب است جزء آن مراحل نهایی است آن ود خالص و دوستی ناب را میگویند وُد که ما موظفیم نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) آن دوستی خالص را داشته باشیم ﴿لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ نه ارادت چون ارادت به اینها جزء مراحل ابتدایی است حتی نه محبت اینها چون محبت جزء مراحل میانی است مودت اینها که بالاتر از محبت است خب حالا ببینید مشکل اینها چیست؟ و این را که بررسی کردید میبینید چگونه سورهٴ مبارکهٴ مطفّفین در اوایل ورود وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه نازل شده آن روز مشکل رسمی مردم مدینه کم فروشی و بد فروشی بود این ﴿ویل للمطوفین﴾ نازل شده بعد هم حضرت اعلام کرد فرمود «للوزان زن و ارجح» رسما به عنوان سخنگوی خدا اعلام کرد فرمود ای کسی که ترازو در دست توست بکش و بیشتر بده «للوزان زن و ارجح» اینکه مستحب است انسان وقتی که چیزی را میفروشد یک مقدار چربتر کالا را بپردازد همین است بعد اوضاع مدینه عوض شد و آن چنان اوضاع مدینه عوض شد که در توزین و در مکیال کردن نه تنها اهل بخس و نقص نبودند اهل ترجیح و اضافه دادن بودند و مهمان دوست که قرآن کریم سنگ تمام گذاشته درباره حیثیت مهمان دوستی مردم مدینه فرمود ﴿یحبون من هاجر الیهم﴾ این مردم چگونه پیغمبر این مردم وحشی را واقع معجزه است به این صورت در آورد که خیلی عظمت است که قرآن درباره مردم یک شهری با این جلال و شکوه حمایت بکند که اینها ﴿یحبون من هاجر الیهم﴾ یک وقت است براساس عاطفه، الان مثلاً به این کمیته امدادیها یک وقتی ما عرض میکردیم که کمک به گدا و تشکیل جشن عاطفی این یک کار ابتدایی است شما در غالب کشورهای کفر و کمونیستی هم همین را دارید آنها هم کمیته امداد دارند جشن عاطفه دارند کمک به زیر دست و مستمند یک صبغه عاطفی دارد که هر انسانی این را دارد ولو معتقد به خدا و قیامت نباشد آنکه کمیته امداد امام (رضوان الله علیه) است و همه ما هم باید در این جشن عاطفهها شرکت کنیم احترام است و نه ترحم بله ترحم را همه مردم دارند آدم دلشان میسوزد و کمک میکنند این میشود جشن عاطفه نه جشن عقل جشن عقل آن وقتی است که انسان بگوید خب فرقی ندارد اینکه الان سفره ما را رنگین کرده همیشه این گونه نیست که طولی نمیکشد که اوضاع عوض میشود خیلی فرصت نیست به تعبیر جناب نظامی بین نوش و نیش این عالم خیلی فرصت نیست اگر یک عمری در اختیار آدم است یا مالی در اختیار آدم است یا قدرتی در اختیار آدم است خیلی معلوم نیست تا چه زمانی بماند به تعبیر نظامی
«نوش و نیش جهان که پیش و پس است» ٭٭٭«در دم و در دم یکی مگس است»
این زنبور عسل با دهنش نوش میدهد با دمش نیش میزند فاصلهاش هم شاید یک سانت باشد دنیا هم همینطور است اینطور نیست که حالا اگر کسی قدرتی داشت همیشه برایش بماند هر کسی در هر حدی وقتی وجود مبارک پیغمبر آمد و سوره تطیف نازل شد و برای مردم خواندند این را میگویند کیمیاگری این عرب سوسماربخور را طرزی تربیت کرد که در ایام احرام از آهو میگذشت ﴿لا تقتلوا الصید و انتم حرم﴾ کم کاری نیست آن که میرفت به صید سوسمار او را آنقدر تربیت کرد که فرمود در حرم این کار را نکن در احرام این کار را نکن از آهو و تیهو بگذر غرض آن است که آنچه که مشکل رسمی مردم مدین بود مشکل رسمی مردم مدینه هم بود با نازل شدن سوره مطففین وجود مبارک حضرت این سوره را عملاً و علناً ترجمه کرد فرمود «للوزان زن و ارجح» مواظب باش کم ندهی بلکه اضافه بده بعد اوضاع مدینه برگشت وجود مبارک شعیب حرفهایشان را زدند حالا مشکل معرفتی اینها را ببینید آنها گفتند ﴿یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ درباره خدا و قیامت و بهشت و جهنم اینها حرف میزنی اینها برای ما قابل فهم نیست راجع به گرانی و ارزانی و کم دادن و زیاد دادن اینها خب قابل فهم است اما خیلی از حرفهایت را ما نمیفهمیم این نظیر همان حرفی است که درباریان فرعون و مبتلایان به تفکر مادیگری به حضرت موسی میگفتند گفتند یا موسی ﴿ ارنا الله جهرة﴾ این کسی که از نظر معرفتی گرفتار حس و تجربه است تا چیزی را نبیند باور نمیکند یا میگوید ﴿لن نومن لک حتی نری الله جهرة﴾ یا میگوید ﴿ارنا الله جهرة﴾ بالأخره باید ببینیم و قبول کنیم جهنم کجاست بهشت کجاست وحی چیست نبوت چیست عصمت چیست اینها حرفهای قابل درک نیست ﴿ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ این بر اساس اصالت الحس و تجربه است اما راجع به گرانی و ارزانی و کم دادن و اینها بله قابل درک است اما ﴿یصیبکم مثل ما اصاب﴾ خدایی هست رزق حسن دارد ﴿علی بینة﴾ اینها قابل فهم نیست این همان است که امروز میگویند حرفهای بی معنا مثلاً اینکه میگویند حرف معنا دار است یا معنا دار نیست این یک اصطلاحی است درباره ادبی که این کلمه مهمل است یا مستعمل خب آن معلوم اما اینها میگویند شما وقتی بگویید اگر این کار معصیت را بکنید مثلاً زلزله میآید سیل میآید این حرفها بی معناست مهمل است سخن از ازلیت و ابدیت عالم که نتوانی با تجربه مثل حرفهای پوپر نتوانی آن را اثبات کنی یا ابطال کنی طبق اصول تجربی حرفهای بی معناست این حرفهای قوم مدین هم همین است ما نمیفهمیم نه یعنی ما کمبود داریم گفتههای تو کمبود دارد بی معناست حرفهای قابل فهم نیست حرفی قابل فهم است که انسان آن را ببیند این مشکل معرفتی آنها ست ﴿قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقولو﴾ پس حرفهای بی معنا داری حالا نوبت به آن مبارزه میرسد از نظر مبارزه هم تو تنها ضعیف هستی چون گفتند کسی که از نظر چشم یک مقداری مشکل داشته باشد باصرهاش کم دید باشد این را میگویند ضعیف یک ضریر دو مکفوف سه اینها گفتند چون مشکل دید داری از این جهت ضعیفی یا نه ضعیف هستی یعنی قدرت بدنی نداری بر فرض در برابر ما بخواهی مقاومت کنی نسبت به ما ضعیفی همین ضعف بدنی﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ فقط مسئله قبیله و قومِ تو، حرفهایت که بی معناست خودت هم که ضعیفی میماند قبیلهات اگر قبیله و قومت نبود ما تو را رجم میکردیم خب پس از نظر معرفتی مشکل دارند از نظر قوم گرایی و قبیله گرایی و امثال ذلک مبتلا به این مسئله نژادیاند از نظر اقتصادی هم که گرفتار آن بیماریاند ﴿و لو لا رهتک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز﴾ حیثیتی هم پیش ما نداری قدرتی هم که در تو نیست فقط مشکلت قبیله توست حالا تتمیمش برای روز بعد
«و الحمد لله رب العالمین»
- اختلاف قرائت قراء در صلاه (مفرد یا جمع)
- گفتگوی قوم شعیب (ع) با حضرت و پاسخ حضرت
- نصیحتهای حضرت شعیب (ع)
- مشکل قوم شعیب (ع) مشکل معرفتی بود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قالوا یا شعیب أصلواتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰؤا انک لانت الحلیم الرشید ٭ قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب ٭ و یا قوم لا یجرمنّکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید ٭ واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود ٭ قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول و انا لنراک فینا ضعیفا و لو لا رهتک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز﴾
وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) در فضایی مسئولیت هدایت و نبوت و رسالت را داشت که مردم آن منطقه از نظر مسئله اعتقادی گرفتار شرک بودند و بت پرست از نظر مسائل معرفتی گرفتار اصالة الحس و التجربه بودند آن براهین تجریدی و عقلی را درک نمیکردند و باور نداشتند از نظر مسائل اقتصادی و مالی مبتلا به کم فروشی بودند از نظر مسائل اجتماعی مبتلا به قوم گرایی و قبیله گرایی و امثال اینها بودند اینها بیماریهای مردم مدین بود که مشابه این بیماری در صدر اسلام هم دامنگیر عدهای شده بود در ساقه اسلام هم دامنگیر عدهای است وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) که وقتی پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نام حضرت شعیب را میبردند میفرمودند خطیب الانبیاء است این تعبیر که در روایات از وجود مبارک رسول گرامی رسیده است برای آن است که او هم خوب حرف میزد هم حرف خوب میزد هم فصیحانه سخن میگفت هم مستدل حرف میزد و حرفهای استدلالی ایشان هم به صورت شفاف در قرآن کریم آمده اینکه آنها میگفتند ما خیلی از حرفهای شما را نمیفهمیم برای اینکه گرفتار حس و تجربه بودند کسانی که در بخش معرفتی مبتلا به حس و تجربهاند براهین تجربی و عقلی را درک نمیکنند نشانهاش همان حرف درباریان مصر بود خب بعد از اینکه وجود مبارک شعیب مسائل اعتقادی را مطرح کرد و مشکل اجتماعی و مالی آنها را طرح کرد آنها گفتند این حرفها را شما از کجا میزنید؟ شما به یک امری عادت کردید آن نماز است این نماز تو این عادت تو این سیره تو باعث پیدایش این حرفهاست و این هم یک کار عاقلانهای نیست از این کار که دست برداری دیگر ما را هم رها میکنی وجود مبارک شعیب فرمود این کار را کسی به من گفت که همان کاری را که نهی میکند او را هم به من گفت این کار مستقلاً به من نمیگوید که من شما را به اعتقاد و اقتصاد سالم دعوت کنم این کار به نام نماز است نماز عبادت معبود است آن معبود مرا پیامبر کرد یک نبوت و وحی و رسالت را به من داد ماموریتهای فراوانی داد که یکی از آنها درباره اعتقاد شماست یکی از آنها درباره اقتصاد شماست یکی از آنها هم درباره مسائل ارزشی شماست یکی از آنها هم مسائل معرفتی شماست شما در این فصول چهارگانه بیمارید و این حرفها درمان بیماری شماست ﴿قالوا یا شعیب أصلواتک﴾ این قرائتهایی که ما معمولاً داشتیم و داریم همین مفرد است لکن در بحثهای تفسیری بالأخره باید آرای مفسران بازگو شود مفسران ما هم دو قسماند بعضیها نظیر منهج الصادقین و اینها وقتی که به فارسی این آیه را معنا میکنند میگویند آیا نمازهای تو اینها هم به جمع قرائت کردند بعضی مثل ابولفتوح رازی به مفرد معنا میکردند آیا نماز تو مرحوم شیخ طوسی در تبیان مطلبی دارد که همان مطلب را مرحوم طبرسی در مجمع البیان دارد آنکه مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد بعد مرحوم طبرسی (رضوان الله علیهما) در مجمع البیان دارد این است که اهل کوقه به استثنای ابی بکر که از قاریان کوفی است به مفرد قرائت کردند والباقون سایر قرّاء به جمع قرائت کردند گفتند ﴿أصلواتک﴾ کشاف آن طوری که در خود تفسرش هست به صورت جمع ضبط شده است ﴿أصلواتک﴾ در پایان تفسیر این آیه دارد «و قرئ بالتوحید» یعنی مفرد هم قرائت شده است ﴿أصلٰاتک﴾ قرائت شده است آلوسی در روح المعانی دارد اکثر قراء سبعه به جمع قرائت کردهاند «والجمع بین القرائتین سهل» مثلاً در این هفت قاری معروف اکثرشان ﴿صلواتک﴾ قرائت کردند برخیها هم مفرد قرائت کردند ما در قرائت برای اینکه احتیاط بکنیم جمع بکنیم بین مفرد و جمع این کار آسانی است غرض آن است که روال اکثر قاریان و مفسران در جمع است اما آنطوری که ما معمولاً میخوانیم و قرائت میکنیم و عادت ماست همین مفرد است میگوییم ﴿أصلاتک تأمرک﴾ این بزرگواران هم در رسم الخط گاهی برای اینها هم مشخص نشده است که بالأخره این را با واو بنویسند بی واو بنویسند گاهی یک واو مینویسند یک الف کوچک خب اینجا جای واو نیست اگر مفرد است همان طوری که در آیه دوم سوره مؤمنون ﴿الذین هم فی صلاتهم خاشعون﴾ آنجا را بدون واو مینویسید اینجا را هم بی واو بنویسید چرا حالا یک واو مینویسید یک الف کوچک کنارش میگذارید مگر این واو چند تا حرکت دارد یک فتحه بالای لام گذاشتید فتحه روی صاد که مشخص است فتحه روی لام که مشخص است یک واو گذاشتید یک الف کوچک این دیگر برای چیست؟ اینها مشکل دارند این رسم الخطیها به هر تقدیر آنچه که ما خواندیم و میخوانیم همین معروف است پیش ماها، اما آنچه که آن آقایان میگویند جمع است
سؤال: ... جواب: نه واقعاً مستقیماً امر میکند و نماز نهی میکند حالا برسیم به این امر و نهی صلات که دیروز هم اشاره شد منظور آن است که آنها چرا این امر را به صلات اسناد دادند آنها آنچه که مافوق صلات [است] که درک نمیکردند که یک مبدئی است وحی میفرستد و دینی را برای هدایت مردم تنظیم میکند پیامبری را به نبوت و رسالت میرساند اوست که امر میکند میفرماید ﴿اقیموا الصلاة﴾ و او است که ﴿ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی و ینهی عن الفحشاء و المنکر﴾ الله است که امر میکند به فضیلت و نهی میکند از رذیلت
اما آنها چون ماورای این عبادات ظاهری را نمیدیدند میگفتند ﴿أصلاتک تامرک ان نترک﴾ ﴿تامرک ان نترک﴾ یعنی تو را وادار میکند که دستور بدهی که ما دست از عقیده برداریم نه اینکه تو را امر میکند که ما فلان کار را انجام بدهیم یک رابطی در وسط محذوف است
سؤال: ... جواب: آنها برابر همان اکثر قراء که این چنین شد ولی معمولاً ما که قرائت میکنیم مفرد قرائت میکنیم دیگر اما آنها برایشان اکثر قراء جمع قرائت میکنند بحثهای تفسیری هم غیر از بحثهای فقهی است ما باید آرای غالب مفسران را بازگو بکنیم حرفهای شیعه و سنی مشخص بشود البته یک قرائتی که حفص گفته و صحیح است کافی است
سؤال: ... جواب: ما معمولا مفرد میخوانیم یعنی آنچه که رایج است پیش ما این طور است و اما اکثر قراء جمع قرائت میکنند این طور نیست که غلط باشد و رسم الخط هم با جمع سازگارتر است تا با مفرد
سؤال: ... جواب: بالأخره آن مربوط به انتخاب هر کسی است حالا یا اجتهاداً یا تقلیداً
سؤال: ... جواب: بله آلوسی میگوید اکثر قراء سبعه جمع قرائت کردهاند از ما هم مرحوم شیخ طوسی در تبیان مرحوم طبرسی در مجمع البیان دارد اهل کوفه غیر از ابی بکر مفرد قرائت کردهاند «و الباقون بالجمع» در تفسیر منهج الصادقین هم میبینید که وقتی که تفسیر میکند میگوید «آیا نمازهای تو» در تفسیر ابوالفتوح رازی دارد «آیا نماز تو» این مفرد تفسیر میکند او جمع تفسیر میکند
سؤال: ... جواب: خب آن دیگر مربوط انتخاب خود شماست یعنی حجت که داشته باشید اجتهادا یا تقلیدا کافی است ﴿أصلواتک تأمرک ان نترک ما یعبد آباؤنا﴾ شما دوتا دستور را به ما میدهید یکی گفتید ﴿اعبدوا الله ما لکم من الٰهٍ غیره﴾ این برای اعتقاد یکی گفتید ﴿و لا تنقصوا المکیال و المیزان﴾ این راجع به اقتصاد اینها به حضرت شعیب گفتند آیا این دوتا دستوری که یکی مربوط به اعتقاد است یکی مربوط به اقتصاد است اینها را از ... نماز میگویی؟ ﴿او ان نفعل فی اموالنا ما نشٰؤا﴾ چرا این حرف را میزنی ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ این ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ با وجوهی تفسیر شده است یکی اینکه آنها در صدد استهزا بودند چه اینک به سایر انبیا میگفتند ﴿انا لنراک فی سفاهة﴾ ﴿انا لنراک فی ضلال مبین﴾ و مانند آن که آنها هم میفرمودند ﴿یا قوم لیس بى سفاهة﴾ و مانند آن یک وقت است نه اصلاً از نظر ادبی به جای اینکه بگویند سفیه میگویند حلیم رشید مثل اینکه به مار گزیده به ملدوق به لدیق آنکه لدیق است ملدوق است مار گزیده است میگویند سلیم یتململ کتململ السلیم یعنی مثل مارگزیده میپیچد اینجا سلیم همان لدیق است منتها لدیق را سلیم گفتند «بر عکس نهند نام زنگی ...» وجه سوم این است که پیش ما سفیهی اما خودت خودت را و قومت تو را آنهایی که به تو ایمان آوردند حلیمِ رشید میدانند نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ دخان آمده در سوره دخان ذات اقدس الاه به جهنمیها در دوزخ که گرفتار عذاباند طبق آیه ٤٩ سورهٴ مبارکهٴ دخان میفرماید ﴿ذق انک انت العزیز الکریم﴾ تو پیش خودت در دنیا عزیز بودی پیش قومت کریم بودی عزتت یک عزت کاذب بود الان این عذاب را بچش چون عزت صادق برای خداست و پیامبر و مومنان و تو پیش قوم خودت عزیز بودی ﴿ذق انک انت العزیز الکریم﴾ عندک و عند قومک اینجا هم ﴿انک لانت الحلیم و الرشید﴾ عندک و عند قومک این سه وجه و وجوه دیگری در بیان ﴿انک لانت الحلیم الرشید﴾ ارائه شد
سؤال: ... جواب: اما وجود مبارک شعیب حرف خودش را زد گفت بله من واقعاً حلیمم واقعا رشیدم برهان با من است این نماز یکی از دستورات وحی است حالا ملاحظه بفرمایید ﴿قال یا قوم﴾
سؤال: ... جواب: بله این یکی از این وجوه سه گانه است میتواند باشد
خب ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربى﴾ من مدعی نبوتم شاهد هم دارم شاهد معجزات من است قبلاً هم همین کلمه بیّنه چه در همین سوره هود چه در آیات دیگر آمده تای بینه تای تانیث نیست این تای مبالغه است مطلب شفاف و روشن و آفتابی را میگویند بیّن وقتی بخواهند بگویند خیلی شفاف و روشن است میگویند بینه است لذا ارجاع ضمیر مذکر به بیّنه جایز است بیّن و بیّنه اگر شاهد را میگویند بیّنه برای همان است که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) طبق آن مرسله معروف به آن شخص خطاب کرد رو به آفتاب کرد فرمود «علیٰ مثلها هذا فاشْهد أو دع» اگر خواستی در محکمه شهادت بدهی اگر مطلب برای تو آفتابی شد شهادت بده وگرنه رها کن « علیٰ مثلها» اشاره کرد به آفتاب «فاشهد او دع» خب اینها میشود بینة بالاتر از بین
سؤال: ... جواب: اینها عبادت داشتند بتها را رب میدانستند در همین شفاعت مستقل میدانستند میگفتند اینها ضارّ و نافعاند و شفاعت اینها به دست خود اینهاست کسی اینها را شفیع قرار نداده
سؤال: ... جواب: بالاستقلال، چه کسی اینها را مقرب قرار داد؟ میگویند خودشان مقرباند چه کسی اینها را شفیع قرار داد؟ میگویند خودشان شفیعاند ما هم مقرّب و شفیع قائلیم به نام اهل بیت (علیهم السلام) اما نمیگوییم اینها خودشان مقرباند که خودشان شفیعاند که میگوییم ذات اقدس الاه اینها را شفیع قرار داد چون خدا اینها را شفیع قرار داد خدا را باید عبادت کرد نه اینها را
سؤال: ... جواب: برای اینکه قرآن کریم میفرماید یا برهان اقامه کنید که اینها شفیعاند یا دلیل نقلی بیاورید ﴿او ائتونی بکتاب من قبل هذا او اثارة من علم ان کنتم﴾ آخر شما چه سمتی به اینها میدهید اینها ﴿ من دون الله لا یملکون مثقال ذرة فی السماوات فی الارض ﴾ خب اگر اینها ادعای استقلال نمیکردند که قرآن برهان اقامه نمیکرد قرآن میفرماید آخر اینها هیچ کارهاند شما یک کاری در جهان نشان بدهید که از این بتها ساخته بشود اینها لا بالاستقلال لا بالمشارکة لا بالمظاهره نقشی در جهان هستی ندارند نه بالاستقلال یک ذرهای را خلق کردند و مالک آن ذرهاند نه شریک الواجباند در آفرینشِ یک ذره نه ظهیر الواجب پشتوانه واجب پشتیبان واجب دستیار واجباند در خلقت ذره میشوند عبد محض چرا اینها را میپرستید؟ ﴿من دون الله ما یملکون مثقال ذرة فى السماوات و لا فی الارض و ما له فیهم من شرک و ما لهم منهما من ظهیر﴾
سؤال: ... جواب: قرآن با برهان سخن می گوید دیگر وگرنه آنها میگفتند ما که نمیگوییم این طور که وگرنه آنها که شب و روز در صدد نقد و مبارزه بودند میگفتند ما که اینگونه نمیگوییم ما میگوییم اینها را خدا شفیع قرار داد اگر بگویید خدا شفیع قرار داد قرآن میفرماید ﴿او أءتونی بکتاب من قبل هذا أو آثارة من علم﴾ یا دلیل نقلی یا دلیل عقلی بیاورید که اینها شفیعاند آخر چه کسی به اینها این سمت را داد تک تک اینها را قرآن بیان کرد و رد کرد فرمود آخر اینها چه کارهاند اما ما که در اهل بیت میگوییم بله میگوییم ﴿لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمان عهدا﴾ اینها ایناند ایناند ایناند کمالات را خدای سبحان به اینها داد اینها مأمورند به اذن الله بنده خدایند و پیش خدا مقرباند و به اذن خدا، خدا یک عده را استثنا کرد اینها همان مستثنا هستند ﴿لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمٰن عهداً﴾ و مانند آن به هر تقدیر در این کریمه فرمود ﴿یا قوم أرأیتم﴾ یعنی اخبرونی این نهایت تواضع در محاوره است ﴿أرایتم ان کنت علی بینة من ربی﴾ یک ﴿و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ معجزه دارم از یک طرف به من نبوت و رسالت و سمت رهبری داد از طرف دیگر این رزق حسن بر این نبوت و اینها تفسیر شده است گرچه به رزق حلال هم تفسیر شده است ولی آن نقش تعیین کننده در این احتجاج نداد جواب این محذوف است برای اینکه در قصص سایر انبیا که در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آمده این جوابش مشخص است اینجا هم «و حذف ما یعلم منه جایز» آیه ٢٨ همین سورهٴ مبارکهٴ هود این است که در جریان نوح (سلام الله علیه) ﴿قال یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة من عنده فعمیت علیکم انلزمکموها و انتم لها کارهون﴾ آنجا جواب مشخص است باز در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه ٦٣ به این صورت آمده است ﴿قال یا قوم﴾ این درباره حضرت صالح است ﴿یا قوم أرایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمة﴾ ﴿من ینصرنی من الله ان طردتم﴾ در این موارد چون جواب ﴿أرایتم ان کنت علی﴾ مشخص شد در این قسمت محذوف است
سؤال: ... جواب: آنها اگر حلیمِ رشید را واقعا میدانستند بعد آن اعتراض بعدی را نمیگفتند ﴿ما نفقه کثیرا مما تقول﴾ آنجا هم همینطور است دیگر یعنی حرفهایی که میزنی حرفهای قابل فهم نیست اینها چه چیزی است که میگویی؟ یک آدم رشید بالأخره حرف معقول و مقبول دارد این حرفهایی که میزنی قابل فهم نیست اینها چیست داری میگویی؟ این پیداست که بالأخره یک کینهای در درون داشتند اثبات اینکه واقعاً اینها به حلم و رشد حضرت شعیب بودند آسان نیست البته محتمل است یکی از وجوه سه گانه بود ﴿ان کنت علی بینة من ربی و رزقنی منه رزقا حسنا﴾ پس حرف خوب میزنند آدم خوبی هم هستند حرف خوب میزنند برای برهان آدم خوبی هم هستند برای اینکه هرچه میگویم عمل میکنند این در مقام احتجاج است این یک جایی نیست که «تذکیة المرء نفسه» بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) در نامهای که به دربار اموی نوشت فرمود «تزکیة المرء نفسه» بله آدم خود ستایی بکند چیز زشتی است خود ستانی کردن خوب است یعنی خودی را از خود گرفتند ستاندن چیز بسیار خوبی است اما ستودن چیز بسیار بدی است ولی من در مقام احتجاجم در مقام احتجاج بالأخره باید بگویم .. ما چه کسی است دیگر آنجا حضرت از خودش تعریف میکند در اینجا وجود مبارک شعیب میفرماید من حرفهای خوبی میزنم آدم خوبی هم هستیم خب چرا گوش نمیدهید شما چه چیزی میخواهید مگر یک قانونی میخواهید و یک قانونگذار و قانونمند و مجری خوب هر دو را من دارم دسیسه و بازی هم در کار من نیست ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ من به شما بگویم آن طرف نروید که خودم به آن طرف بروم لذا با الی ذکر شده من اگر شما را از آن چاه باز میدارم خودم هم از آن چاه اجتناب دارم پس هم آدم خوبی هستم هم حرف خوب دارم من میخواهم شما را اصلاح کنم ﴿ان ارید الا الاصلاح ما استطعت﴾ اینها همواره چون موحدانه سخن میگویند اگر در یک کلمهای مجبور بشوند خودشان را مطرح کنند فورا یک استغفاری میکنند استغفار اینها همان توحید اینهاست فرمود من آدم خوبی هستم قصد هیچ کاری ندارم مصلح شما هستیم ﴿ما استطعت﴾ فورا فرمود همه اینها توفیقات الاهی است ﴿و ما توفیقی الا بالله﴾ اگر گفتم ﴿و ما ارید ان اخالفکم الی ما انهاکم عنه﴾ اگر گفتم ﴿ان ارید الا الاصلاح مااستطعت﴾ همه اینها وفقی است که خدا تنظیم کرده است یعنی جوارح و جوانح من قلب و جوارح مرا وفق این کارها کرد اوضاع بیرونی را هم وفق این کار کرد شده توفیق تنها کسی که میتواند این علل و عوامل درون و بیرون را هماهنگ کند اوست پس تنها کسی که توفیق به دست اوست خداست منتها خدای سبحان این توفیق را به خیلیها میدهد یک عدهای عمداً پشت سر میگذارند آن تصمیمی که گاهی در انسان پیدا میشود این کلام خداست آن نیتی که آدم میکند آن حالی که پیدا میشود این کلام خداست بعد هم متأسفانه آدم این را میگذارد کنار این چنین نیست که اگر یک حالی در آدم پیدا شد خود به خود پیدا شده باشد وسوسه که چیز پلیدی است خود به خود پیدا نمیشود گرایش و انابه و توبه و آن حالت الاهی در یک آدم پیدا بشود خود به خود پیدا شده است اینها هم فرشتگان رحمت این کار را کردهاند
سؤال: ... جواب: بله؟
سؤال: ... جواب: محذوف است دیگر یعنی هرگز نمیتوانم دست از این کار بردارم اگر من به طاعت شما باشم ﴿من ینصرنی من الله﴾ جوابش یا همان است که در سخن نوح بود یا همان است که در سخن صالح بود در آیه ٦٣ فرمود ﴿ان کنت علی بینة من ربی و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی﴾ خب من اگر دست از این حرفها بردارم چه کار بکنم چه کسی به داد من میرسد یا جوابش همان است که در سخن نوح (سلام الله علیه) آمد
سؤال: ... جواب: خب البته او نمیخواهد فقط از سفه خودش دفاع بکند میخواهد آنها را هم هدایت میکند
بعد با سه چهار بار ارجاع ضمیر و فعل این سخن را ترمیم کرد تکمیل کرد تا بشود توحید ﴿و ما توفیقی الا بالله علیه توکّلت و الیه انیب﴾ این مواظب گفتار بودن است که آدم مواظب حرفهایش باشد
بعد هم آنها را نصیحت کرد از اینجا آن بخشهای معرفتی قوم مدین مشخص میشود که اینها گرفتار اصالت الحس و التجربهاند به چیزی دل میسپارند که ببینند مسئله غیب و تهدیدات الاهی و عذاب الاهی و اینها برایشان روشن نیست وجود مبارک شعیب (سلام الله علیه) فرمود ﴿یا قوم لا یجرمنکم شقاقی ان یصیبکم مثل ما اصاب قوم نوح او قوم هود او قوم صالح و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ این حرفهای انبیای گذشته برای اینها روشن بود اینها هم مرتب میآمدند حرفهای انبیای گذشته و اقوام گذشته را بازگو میکردند میفرماید اگر با من درگیر شدید شما در یک شقی من در یک شقی با من شقاق ورزیدید نفاق ورزیدید به جای وفاق شقاق ورزیدید این خطر هست که عذابی که دامنگیر قوم نوح یا قوم هود یا قوم صالح شد دامنگیر شما بشود شما هم نه از نظر تاریخی و زمانی از قوم لوط بعیدید نه از نظر زمینی و جغرافیایی از اینها بعیدید از اوضاع قوم لوط هم که با خبرید چگونه معذَّب شدند ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ به فکر عذاب الاهی باشید و راه درمانش هم این است که هر وقت بخواهید برگردید راه باز است ﴿واستغفروا ربکم ثم توبوا الیه ان ربی رحیم ودود﴾ هم استغفار شما را که گذشته شما را میبخشد تأمین میکند و هم آینده شما را تأمین میکند او ودود است میگویند وُد بالاتر از حب است جزء آن مراحل نهایی است آن ود خالص و دوستی ناب را میگویند وُد که ما موظفیم نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) آن دوستی خالص را داشته باشیم ﴿لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی﴾ نه ارادت چون ارادت به اینها جزء مراحل ابتدایی است حتی نه محبت اینها چون محبت جزء مراحل میانی است مودت اینها که بالاتر از محبت است خب حالا ببینید مشکل اینها چیست؟ و این را که بررسی کردید میبینید چگونه سورهٴ مبارکهٴ مطفّفین در اوایل ورود وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به مدینه نازل شده آن روز مشکل رسمی مردم مدینه کم فروشی و بد فروشی بود این ﴿ویل للمطوفین﴾ نازل شده بعد هم حضرت اعلام کرد فرمود «للوزان زن و ارجح» رسما به عنوان سخنگوی خدا اعلام کرد فرمود ای کسی که ترازو در دست توست بکش و بیشتر بده «للوزان زن و ارجح» اینکه مستحب است انسان وقتی که چیزی را میفروشد یک مقدار چربتر کالا را بپردازد همین است بعد اوضاع مدینه عوض شد و آن چنان اوضاع مدینه عوض شد که در توزین و در مکیال کردن نه تنها اهل بخس و نقص نبودند اهل ترجیح و اضافه دادن بودند و مهمان دوست که قرآن کریم سنگ تمام گذاشته درباره حیثیت مهمان دوستی مردم مدینه فرمود ﴿یحبون من هاجر الیهم﴾ این مردم چگونه پیغمبر این مردم وحشی را واقع معجزه است به این صورت در آورد که خیلی عظمت است که قرآن درباره مردم یک شهری با این جلال و شکوه حمایت بکند که اینها ﴿یحبون من هاجر الیهم﴾ یک وقت است براساس عاطفه، الان مثلاً به این کمیته امدادیها یک وقتی ما عرض میکردیم که کمک به گدا و تشکیل جشن عاطفی این یک کار ابتدایی است شما در غالب کشورهای کفر و کمونیستی هم همین را دارید آنها هم کمیته امداد دارند جشن عاطفه دارند کمک به زیر دست و مستمند یک صبغه عاطفی دارد که هر انسانی این را دارد ولو معتقد به خدا و قیامت نباشد آنکه کمیته امداد امام (رضوان الله علیه) است و همه ما هم باید در این جشن عاطفهها شرکت کنیم احترام است و نه ترحم بله ترحم را همه مردم دارند آدم دلشان میسوزد و کمک میکنند این میشود جشن عاطفه نه جشن عقل جشن عقل آن وقتی است که انسان بگوید خب فرقی ندارد اینکه الان سفره ما را رنگین کرده همیشه این گونه نیست که طولی نمیکشد که اوضاع عوض میشود خیلی فرصت نیست به تعبیر جناب نظامی بین نوش و نیش این عالم خیلی فرصت نیست اگر یک عمری در اختیار آدم است یا مالی در اختیار آدم است یا قدرتی در اختیار آدم است خیلی معلوم نیست تا چه زمانی بماند به تعبیر نظامی
«نوش و نیش جهان که پیش و پس است» ٭٭٭«در دم و در دم یکی مگس است»
این زنبور عسل با دهنش نوش میدهد با دمش نیش میزند فاصلهاش هم شاید یک سانت باشد دنیا هم همینطور است اینطور نیست که حالا اگر کسی قدرتی داشت همیشه برایش بماند هر کسی در هر حدی وقتی وجود مبارک پیغمبر آمد و سوره تطیف نازل شد و برای مردم خواندند این را میگویند کیمیاگری این عرب سوسماربخور را طرزی تربیت کرد که در ایام احرام از آهو میگذشت ﴿لا تقتلوا الصید و انتم حرم﴾ کم کاری نیست آن که میرفت به صید سوسمار او را آنقدر تربیت کرد که فرمود در حرم این کار را نکن در احرام این کار را نکن از آهو و تیهو بگذر غرض آن است که آنچه که مشکل رسمی مردم مدین بود مشکل رسمی مردم مدینه هم بود با نازل شدن سوره مطففین وجود مبارک حضرت این سوره را عملاً و علناً ترجمه کرد فرمود «للوزان زن و ارجح» مواظب باش کم ندهی بلکه اضافه بده بعد اوضاع مدینه برگشت وجود مبارک شعیب حرفهایشان را زدند حالا مشکل معرفتی اینها را ببینید آنها گفتند ﴿یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ درباره خدا و قیامت و بهشت و جهنم اینها حرف میزنی اینها برای ما قابل فهم نیست راجع به گرانی و ارزانی و کم دادن و زیاد دادن اینها خب قابل فهم است اما خیلی از حرفهایت را ما نمیفهمیم این نظیر همان حرفی است که درباریان فرعون و مبتلایان به تفکر مادیگری به حضرت موسی میگفتند گفتند یا موسی ﴿ ارنا الله جهرة﴾ این کسی که از نظر معرفتی گرفتار حس و تجربه است تا چیزی را نبیند باور نمیکند یا میگوید ﴿لن نومن لک حتی نری الله جهرة﴾ یا میگوید ﴿ارنا الله جهرة﴾ بالأخره باید ببینیم و قبول کنیم جهنم کجاست بهشت کجاست وحی چیست نبوت چیست عصمت چیست اینها حرفهای قابل درک نیست ﴿ما نفقه کثیراً مما تقول﴾ این بر اساس اصالت الحس و تجربه است اما راجع به گرانی و ارزانی و کم دادن و اینها بله قابل درک است اما ﴿یصیبکم مثل ما اصاب﴾ خدایی هست رزق حسن دارد ﴿علی بینة﴾ اینها قابل فهم نیست این همان است که امروز میگویند حرفهای بی معنا مثلاً اینکه میگویند حرف معنا دار است یا معنا دار نیست این یک اصطلاحی است درباره ادبی که این کلمه مهمل است یا مستعمل خب آن معلوم اما اینها میگویند شما وقتی بگویید اگر این کار معصیت را بکنید مثلاً زلزله میآید سیل میآید این حرفها بی معناست مهمل است سخن از ازلیت و ابدیت عالم که نتوانی با تجربه مثل حرفهای پوپر نتوانی آن را اثبات کنی یا ابطال کنی طبق اصول تجربی حرفهای بی معناست این حرفهای قوم مدین هم همین است ما نمیفهمیم نه یعنی ما کمبود داریم گفتههای تو کمبود دارد بی معناست حرفهای قابل فهم نیست حرفی قابل فهم است که انسان آن را ببیند این مشکل معرفتی آنها ست ﴿قالوا یا شعیب ما نفقه کثیراً مما تقولو﴾ پس حرفهای بی معنا داری حالا نوبت به آن مبارزه میرسد از نظر مبارزه هم تو تنها ضعیف هستی چون گفتند کسی که از نظر چشم یک مقداری مشکل داشته باشد باصرهاش کم دید باشد این را میگویند ضعیف یک ضریر دو مکفوف سه اینها گفتند چون مشکل دید داری از این جهت ضعیفی یا نه ضعیف هستی یعنی قدرت بدنی نداری بر فرض در برابر ما بخواهی مقاومت کنی نسبت به ما ضعیفی همین ضعف بدنی﴿و انا لنراک فینا ضعیفا﴾ فقط مسئله قبیله و قومِ تو، حرفهایت که بی معناست خودت هم که ضعیفی میماند قبیلهات اگر قبیله و قومت نبود ما تو را رجم میکردیم خب پس از نظر معرفتی مشکل دارند از نظر قوم گرایی و قبیله گرایی و امثال ذلک مبتلا به این مسئله نژادیاند از نظر اقتصادی هم که گرفتار آن بیماریاند ﴿و لو لا رهتک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز﴾ حیثیتی هم پیش ما نداری قدرتی هم که در تو نیست فقط مشکلت قبیله توست حالا تتمیمش برای روز بعد
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است