- 1974
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 39 سوره بقره
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 39 سوره بقره
- خطاب قرآن درست است به بنی اسرائیل است اما عمومیت خطاب دارد
- نعمت های الهی عام است از جمله نعمت آزادی از طاغوت، نعمت آرامش و ...
- وفای به عهد
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
بعد از هبوط آدم و حوّا(علیهما السّلام) به زمین و استقرار شیطان با آنها در زمین و تحکیم عداوت بین انسان و شیطان مسألهٴ ضرورت وحی و دین مطرح میشود انسانی که با دشمن در زمین درگیر است بدون راهنمایی به مقصد نمیرسد. راهنمایی انسان هم تنها از راه وحی است و وحی هم برای انسان ضروری خواهد بود عقل از درون، وحی از بیرون، هدایت انسان را به عهده دارند خدای سبحان، انسانها را در برابر این هدایت آسمانی مختار معرفی کرد و فرمود: هر کس مطیع هدایت خدا بود از خوف و حزن مصون است و هر کس تکذیب و انکار کرد گرفتار عذاب قیامت خواهد شد این اختصاصی به نسل و اصل و امثال ذلک ندارد. آدم و من دونه محکوم این اصل کلی است لذا خطاب به آدم و حوّا(علیهما السّلام) میکند و میفرماید که اگر هدایتی از طرف من نازل شده است شما یکی از این دو راه را میتوانید انتخاب بکنید اگر راه پیروی را انتخاب کردید که پایانش نفی خوف و حزن است و اگر بیراهه رفتید کفر و تکذیب را پذیرفتید پایانش عذاب است. گاهی خدای سبحان به عنوان یک اصل کلی بیان میکند. میفرماید: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ»*﴿1﴾ بدون این که کسی را مخاطب قرار بدهد گاهی بنیآدم را مخاطب قرار میدهد گاهی بنیاسرائیل را مخاطب قرار میدهد گاهی مومنین را مخاطب قرار میدهد مثل *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»*﴿2﴾ گاهی اشخاص را مخاطب قرار میدهد به رسول یا به غیر رسول خطاب میکند ولی اصل کلی است اصل کلی را هم در سورهٴ بقره مشخص فرمود هم در سورهٴ طه، در سورهٴ بقره این بود که *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿3﴾ که این *«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا»* به منزلهٴ «الّذین لم یتبع الهدی» خواهد بود چنان که در سورهٴ طه هم فرمود *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿4﴾ اینها معادل هم هستند و اختصاصی به گروه خاصی ندارند. گاهی به بنی آدم خطاب میکند که انسان را هشدار بدهد وقتی گفت *«یا بنی آدم»*﴿5﴾ یعنی شما فرزند کسی هستید که اغوا و وسوسهٴ شیطان او را از جنّت به در آورد. در همان سورهٴ اعراف وقتی جریان آدم و حوّا(علیهما السّلام) را ذکر میکند آیهٴ ٢٦ به بعد این است *«یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباساً یواری سؤاتکم»*﴿6﴾ آیهٔ 27 این است *«یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ»*﴿7﴾ این *«یا بنی آدم»*﴿8﴾ هشدار به همان داستان گذشته است. فرمود ای بنیآدم همان کاری که شیطان با پدرتان کرد مواظب باشید با شما نکند. *«لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ»*. در آیهٴ محل بحث میفرماید: *«یا بنی إسرائیل»* این *«یا بنی إسرائیل»* که در قرآن مکرّر ذکر شده است مخصوصاً در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره اینچنین نیست که اختصاصی داشته باشند تا خدای سبحان دستور به آنها بدهد در همین آیهٴ محل بحث فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* عهدی که خدای سبحان با همهٴ انسانها در میان گذاشت همان است که *«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ»*﴿9﴾ این عهد الله است این عهد الله شامل آدم و مَنْ دُونه خواهد بود. موارد خاص، عقود مخصوص دارد ولی اصل کلی همان لزوم تبعیت از وحی است به عنوان عهد خدا و خدای سبحان این دو راه را در برابر وحی فرا راه انسانها نصب کرد آنگاه فرمود اگر شما به عهدم وفا کردید من به عهدم وفا میکنم من گفتم که *«لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*﴿10﴾ شما هم به عهدتان وفا کنید شما هم تابع باشید اگر تابع وحی شدید هیچ خوف و حزنی در قیامت ندارید پس این که فرمود *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* یک حکم خاصی نیست که قبلیها نداشتهاند و بعدیها هم نداشته باشند همین معنا را که ذکر نعمت است تذکر نعمت است گاهی خدای سبحان به مؤمنین و مسلمین هشدار میدهد به مؤمنین میفرماید هشیار باشید. *«اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً»*﴿11﴾ به مسلمین صدر اسلام میفرماید: شما متذکر این نعمت باشید قبل از آمدن وحی نوعاً درگیر و دشمن هم بودید آمدن وحی شما را برادر و متّحد کرد *«اذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداءً فألّف بین قلوبکم»* شما قبل از اسلام به جان هم میافتادید (اوس و خزرج و مانند آن) بعد از اسلام با هم متّحد شدید این نعمت وحدت را خدا به شما مرحمت کرده است. وحدت نمونهای از نعمتهای ویژهٴ الهی گرچه هر چه نعمت است خدا میدهد امّا بعض از نعم به حسب ظاهر یک علل صوری دارد نظیر نعم مادی امّا وحدت یک نعمتی نیست که انسان بتواند آن را از راههای عادی تأمین کند چون اتحاد در بدن نیست تا انسان کنار هم جمع بشود در یک سمینار شرکت کند بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) نسبت به افرادی که قلباً با یکدیگر متّحد نبودند میفرمود «أیّها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهوائهم»(12) کسانی که بدنهایشان کنار هم جمع شده است ولی هوا و میل و ارادههاشان با هم فرق میکند با چنین گروهی نمیشود انقلاب را پیش برد. حضرت فرمود: من با شما نمیتوانم کار بکنم و شما هرگز پیروز نمیشوید اگر ابدانتان مجتمع شد آراءتان هم مجتمع بود ما، به مقصد میرسید «أیّها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهوائهم» هوا و میل دست انسان نیست که انسان بتواند با دیگران متّحد بشود و کفر را براندازد اگر انسان وارسته بود و اهل تقوا بود خدای سبحان این نعمت را به او اعطا میکند قلب بخواهد با قلب دیگر منسجم بشود جز به اختیار مقلّب القلوب نخواهد بود خدا این نعمت وحدت را هم به همه نخواهد داد اگر کسی آنچه را که میداند و مقدور اوست صحیحاً عمل کند به نعمت توحید و وحدت که عالیترین نعمت است دسترسی پیدا میکند منظور آن است که خدای سبحان به مسلمین صدر اسلام میفرماید به یاد وحدت باشید قبلاً دشمن بودید ما شما را متّحد کردیم. پس اینچنین نیست که اختصاصی به بنی اسراییل داشته باشد یا دربارهٴ حکم خاصّی باشد دون احکام دیگر. اسناد همهٴ نعمتها به خدا و عدم اختصاص نعم به گروه خاص گاهی بدون خطاب و ندا یک اصل دارد که *«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی»*﴿13﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا بنی آدم»*﴿14﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا أهل الکتاب»*﴿15﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا بنی إسرائیل»* گاهی هم به عنوان *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿16﴾ در این کریمه که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* مخصوص بنی اسراییل نیست به ما هم فرمود به این که متذکر نعمت باشید. *«إذ أنتم قلیل... تخافون أن یتخطّفکم الناس فأویکم»*﴿17﴾ به مسلمین صدر اسلام میفرماید شما ابه یاد آن روزی باشید که ضعیف بودید و هر روز شما را اختطاف میکردند و میربودند و ما شما را تکثیر و تقویت کردیم الآن که قدرت پیدا کردید بهتر دین را بشناسید. بنابراین، اختصاصی به گروه خاص نظیر بنی اسراییل یا امثال ذلک ندارد. چنان که نعمت هم، نعمت مخصوصی نیست و هر چه که کمال هستی است نعمت خدای سبحان است لذا جمع نیاورد نفرمود نعم مرا متذکر باشید این جنس است و هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است از خداست چون *«ما بکم من نعمة فمن الله»*﴿18﴾ این را در سورهٔ نحل فرمود که منعمی غیر از خدا ندارید ولی نعمتی غیر از خدا ندارید هر نعمتی است از خداست لذا در آنجا فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»*﴿19﴾ مفرد آورد جمع نیاورد چون جنس مراد است و اگر این مفرد بود که مفرد قابل شمارش نیست یکی را که آدم نمیشمارد یکی، یکی است. این که فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»* این جنس مراد است مستغرق تمام نِعَم را غرق میکند لذا قابل شمارش نیست وگرنه یک مفرد را که انسان نمیشمارد بر فرض هم قابل عد باشد قابل احصا هست. این که فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»* منظور جنس است این نعمت مضاف به الله همهٴ نِعَم را استیعاب دارد و شامل میشود هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است ولی نعمتی جز خدا نیست برای آن لذا فرمود قابل احصا نیست در اینجا هم که نعمت را به خود اضافه کرد نفرمود نعمای من نظیر همان آیهٴ سورهٴ نحل است. فرمود به یاد همه نِعَم من باشید اگر انسان به یاد همهٴ نعم خدا بود که هرگز نه خود را صاحب نعمت میداند نه برای خود ولی نعمتی غیر از خدا میشناسد. انبیاء و عقل راهنمای انسان برای طی طریق و این آیهٴ کریمه که سه بخش دارد یک بخش آن ما را به رحمت حق متوجه میکند که بخش اوّل است یک بخش آن ما را به انتقام و قهر خدا هشدار میدهد که بخش سوم است این بخش وسط ما را به وفاداری عهد هشدار میدهد در بخش اوّل میفرماید به یاد نعم من باشید در بخش سوم فرمود تنها از من بترسید در بخش وسط فرمود به این که به عهد خدا احترام بگذارید این که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* این سه بخش را که تحلیل میفرمایید میبینید نتیجهاش این خواهد شد خدای سبحان انبیا و عقل را به انسانها داد تا انسان راه راست را طی کند این عهد الله است و فرمود: شیطان هم میکوشد که حیثیّت شما را ببرد تمام تلاش و کوشش شیطان این است که شما را رسوا کند. این هم دشمن شماست و دستبردار هم نیست. این هم عهد خداست خدا با ما عهد بست فرمود اگر راه وحی را طی کردید از هر خطری مصون هستید و اگر بیراهه رفتید دامنگیر آتش خواهد شد این عهد الله است. داعی انسان برای نقض عهد الهی شیطان را هم به ما معرفی کرد و خصوصیّاتش را هم به ما گفت. آنگاه فرمود: چیزی که باعث میشود شما عهد خدا را رعایت نکنید و نقض کنید یا طمع در نعمت است یا ترس از یک قدرت، انسان چرا وظیفهٴ الهی را انجام نمیدهد؟ یا برای آن است که به فکر جلب یک شهوتی است یا برای دفع از یک منافر و ترس از یک دشمن است انسان یا روی طمع دست از وظیفه برمیدارد یا روی ترس دست از وظیفه برمیدارد غیر از این که نیست فرمود اگر طمع دارید میخواهید به نعمتی برسید تنها ولی نعمت شما خداست و اگر میخواهید طبق ترس دست از وظیفهٴ خود بردارید تنها مبدیی که ترس از آنجاست خداست نه از غیر خدا میشود ترسید نه به غیر خدا میشود امیدوار بود. شما اگر نعمت میخواهید به یاد نعم من باشید چون من منعِم شما هستم اگر میترسید از من بترسید نه از غیر من. خوف و رجا عامل عمل به عهد خدای سبحان انسانی که خوف و رجائش تعدیل شد یقیناً به عهد خدا عمل میکند لذا در صدر آیه فرمود: مِیلتان و امیدتان به خدایتان باشد چون ولی نعمت شما اوست در ذیل آیه فرمود اگر میخواهید بترسید فقط از خدا بترسید که او مقتدر است *«و إیّای فارهبون»* از من راهب باشید رهبانیّت شما از من باشد چقدر خوب است که انسان راهب باشد یعنی از خدا بترسد در مثلهای عرب هست که (جمله نامفهوم است) یعنی انسان از عذاب خدا بترسد بهتر از آن است که به امیدواری خام دل ببندد و خود را در زحمت بیاندازد علی أیّ حال این تقدیم *«ایّای»* مفید حصر است فرمود: فقط از من بترسید مثل این که فرمود *«إیّای فاعبدون»*﴿20﴾ در این گونه از موارد که ضمیر فصل را مقدم ذکر میکنند مفید حصر است *«إیّای فاعبدون»*﴿21﴾ یعنی فقط مرا عبادت کنید در این ذیل هم فرمود فقط از من بترسید رَهبانیّت شما از من باشد خوب اگر مردمی جز از خدا از کسی نترسیدند و جز به خدا به هیچ مبدئی دل نبستند یقیناً به عهد او وفا میکنند. و این اختصاصی به بنی اسراییل ندارد و این قصهٴ بنی اسراییل را هم که ذکر میکند به عنوان تذکره است. در بسیاری از موارد میفرماید این وعدهٴ ماست چه دربارهٴ پیغمبر آنها چه دربارهٴ خود آنها، دربارهٴ پیغمبر وعده دادیم دربارهٴ اینها وعید دادیم تنها کار به دست ماست *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* نعمتهایی که من دادم اختصاصی ندارد به نعمتهای ظاهری نظیر «منّ و سلوا» و سایر نعم مادی، بالآخره شما گروهی بودید زیر سلطهٴ فراعنه شما را نه تنها از سلطه رهایی بخشیدیم در بین شما انبیا و ملوک آفریدیم در بین شما افرادی برخاستند که سلسلهٴ انبیا را تشکیل دادند در همین سورهٴ بقره چند جا به بنی اسراییل میفرماید به این که به یاد نعم ما باشید در آیهٴ ٤٧ همین سوره فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿22﴾ یعنی عالمین عصر خودتان چنان که در همین سورهٴ بقره بعضی از نعم را میشمارد آیهٴ ١٢٢ سورهٴ بقره این است *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿23﴾ اگر شما به این مقام رسیدید به انعام الهی است و لا غیر. آن روزی که میترسیدید ما شما را از ترس نجات دادیم آن روزی که بینعمت بودید شما را متنعّم کردیم مگر نه آن بود که شما زیر سلطهٴ فراعنه بودید *«یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ»*﴿24﴾ آن عذابها را که برداشتیم مگر نه آن بود که از فقر رنج میبردید الآن به جایی رسیدهاید که *«وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿25﴾ هم فقر فکری که بدترین فقر است «لا فقر أشدّ من الجهل»(26) آن را از شما برطرف کردیم و هم فقرهای اقتصادی و مالی را. پس اگر شما بخواهید در اثر طمع دست از دین بردارید بدانید تنها منعم شما خداست و طمع به غیر خدا، طمع خام است. و اگر بخواهید در اثر ترس دست از عهد خدا بردارید تنها قدرتی که باید از او ترسید قدرت خداست. سؤال ... معنای اسرائیل جواب: چون بسیاری از انبیا در بین بنیاسراییل بودند یک و آن روز مسلمین مبتلا به یهود بودند، مخصوصاً یهودیان مدینه و اطراف مدینه، این بنی اسراییل شامل مسیحیها و یهودیها هر دو میشود چون اینها که فرزندان اسراییل هستند و اسراییل لقب حضرت یعقوب ابن اسحاق(سلام الله علیهما) است میگفتند اسراییل که معرّب است به معنای عبد الله یا قوّة الله است این سرسلسله این خاندان جلیله انبیا، ابراهیم(سلام الله علیه) است اسحاق(سلام الله علیه) است و بعد یعقوب(سلام الله علیه) است و همچنین فرزندانش. مراد از عهد در آیهٴ، در بیان مرحوم طبرسی و آنها بود که احیاناً با کفر حجاز هماهنگ بودند و علیه اسلام میشوریدند گاهی خدای سبحان به آنها به عنوان *«یا أهل الکتاب»*﴿27﴾ خطاب میکند گاهی به عنوان *«یا بنی إسراییل»* خطاب میکند گاهی هم به عنوان *«یا أیّها الّذین هادوا»*﴿28﴾ البته خطر یهود را در برابر خطر غیر یهود بالصّراحه ذکر میکند امّا آنچه که مسلمین و اسلام به آن مبتلا بود همان بنیاسراییل صدر اسلام بودند لذا خدای سبحان به عنوان *«یا بنی إسرائیل»* خطاب میکند البتّه مسیحیها کمتر و یهودیها بیشتر از این بیان معلوم میشود که آنچه که مرحوم طبرسی در مجمع در بین اقوالی که ذکر کرده است این قول را قبول کردند که *«و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* منظور از این عهد آن است که خدای سبحان در تورات فرمود من پیامبری را با این نشانهها و علائم مبعوث میکنم شما به او ایمان بیاورید این نمیتواند تنها مراد از عهد باشد. البته از بارزترین مصادیق عهد همان است که بنی اسراییل موظّف هستند به تورات راستینشان عمل بکنند یعنی به تبشیر موسای کلیم احترام بگذارند و آن اوصافی که خدای سبحان در تورات برای پیغمبر خاتم(علیه آلاف التحیّة و الثناء) ایمان بیاورند آن جزو بارزترین عهد خداست امّا مصداق منحصر نیست. عهد خدا نسبت به انسان این است که تابع وحیش باشند در همهٴ مقررات چنان که نعمت، نعمت خاص مراد نیست و مراد آن عهد هم عهد مخصوص نیست همهٴ این عهدها را شامل میشود امّا مهمترین عهد همان است که بنی اسراییل به تورات اصیل عمل بکنند و دربارهٴ پیغمبر خاتم خضوع کنند. *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* البته این را ملاحظه میفرمایید اوایل خدای سبحان انسان را به یاد نعمت متذکر میکند تا آنها که خوفاً من النّار یا شوقاً إلی الجنّة عبادت میکنند به وسیلهٴ این تذکار به راه بیفتند. بعد وقتی که انسان به راه افتاد و خود را بالاتر از این نعم مشاهده کرد یعنی برای خود هدفی برتر از این نِعَم دید آنگاه دیگر نمیفرماید *«اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* بلکه میفرماید: *«فاذکرونی أذکرکم»*﴿29﴾. سؤال ... جواب: نه البته رسالت پیغمبر مراد است. سؤال ... جواب: بنابراین، اگر چنان چه آن عهد خدا مطلق باشد یعنی مطلق ما جاء به الوحى، یکی از آن ما جاء به الوحى و ما جاء به موسی(سلام الله علیه) پذیرش پیغمبر است خصوص این نیست وقتی انسان به جایی رسید که میتواند از نِعَم برتر باشد دیگر خدای سبحان به او نمیفرماید *«اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* میفرماید *«فاذکرونی أذکرکم»* این که در مناجات ذاکر این است «یا ذاکر الذّاکرین»(30) یعنی ای خدایی که اگر کسی به یاد تو متذکّر بود به یاد تو بود تو هم به یاد او هستی تو ذاکر ذاکرین هستی هر کس به یاد تو بود تو هم به یاد او هستی «یا ذاکر الذاکرین» این جزو عالیترین مقامهای انسان است که دیگر انسان خود را به نِعَم سرگرم نمیکند میفرماید: *«اذکرونی أذکرکم»* این هم جزو عهد خداست. با ما تعهّد کرد فرمود اگر به یاد ولی نعمت بودید خدا هم به یاد شماست. نه تنها اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا به عهد او وفا میکند که بُعد اثباتی داشته باشد فقط بلکه بُعد سلبی هم دارد منتها بُعد سلبی را قبلاً ملاحظه فرمودید که مفصل بحث شده است پیامد نقض عهد خدا آیهٴ ٢٧ سورهٴ بقره که مبسوطاً بحث شد این است: *«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ اُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿31﴾. در سورهٴ رعد کسی که نقض عهد میکند یا قطع صلهٴ رحم و مانند آن میکند آنجا لعنت کرده است. پس اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا هم به عهد او وفا میکند ولی اگر کسی به عهد خدا وفا نکرد اینچنین نیست که از مزایای وفای عهد خدا محروم باشد بلکه گرفتار وعید خدا خواهد شد این نظیر عقود جایزه نیست که با تقایل طرفینی حل بشود اگر کسی خواست به عهد خدا وفا بکند و از مزایا متنعّم بشود که بسیار خوب و اگر نخواست آسیبی نمیبیند! این طور نیست. این عهد دو طرفه است عهد خدا این است *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿32﴾ این عهد الله است مجموعهٴ آن وعده و این وعید عهد الله است نه این که فقط آن وعده عهد الله باشد که اگر کسی خواست بهشت برود به عهد خدا عمل کند و اگر کسی نخواست به بهشت برود به عهد خدا عمل نکند اینچنین نیست *«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ اُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿33﴾ *«وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»*﴿34﴾ و امثال ذلک در کتاب آسمانی آمده است مجموع وعد و وعید عهد الله است هم در سورهٴ بقره هم در سورهٴ طه دو طرف را عهد خدا میداند میفرماید به این که *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿35﴾ هر دو عهد خداست منتها این لسان که در این کریمه آمده است *«أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* این ناظر به آن بعد اثباتی و جنبهٴ وعدهٴ آن عهد است *«أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* خدای سبحان با انسان معاهده میبندد یکی از صِیَغ عقودی که عبد میتواند با مولایش برقرار کند همان عهد است این قدر رحمت خدا تنزل کرده است که به دست انسان میرسد انسان میتواند. رسالهٴ عهد بعضی از بزرگان رسالهای نوشتهاند به نام رسالهٴ عهد که من چه جور درس بخوانم مجالسم را چه جور بگذرانم شبانهروز چه جور زندگی بکنم طی سال چه جور تحصیل بکنم برای چه تحصیل بکنم حالا یا موفق شدهاند آن را به صورت رساله در آوردهاند یا ننوشتهاند ولی عهدی با خدای سبحان میکردند. رسالهٴ عهد از بزرگان کم نیست که من عهد کردم که مثلاً قصّه نخوانم. عهد کردم که افسانه و داستان نخوانم برای این که روح را روح متفکر بار نمیآورد آنها که میخواستند یک مقداری عمیق بیندیشند روح را مهار میکردند خلاصه، قصهخوانی، افسانهخوانی گوش دادن به این داستانها، نگاه کردن به فیلم برای یک طلبهای که میخواهد محقق باشد این سمّ است مگر کتابهای علمی و عمیق بخواند و إلاّ انسان داستان نگاه بکند خب کدام داستان از قصص قرآنی بالاتر و بهتر آن که کودک است او را با فیلم سرگرم میکنند. و إلّا یک محقق که حاضر نیست وقت تلف بکند قصه و افسانه گوش بدهد قصه و افسانه انسان را متفکر بار نمیآورد چون همه ساختگی است این که میبینید در کنار این صحنهها آن که ضعیفالنفستر است وقتی فیلم را نگاه میکند زودتر از دیگران میخندد یا زودتر از دیگران میگرید با این که واقعیت ندارد فقط بافته است سرّش ضعف نفس اوست نه عاطفهٴ او. بعضیها برای این که خوب زمام فکریشان را تنظیم بکنند سعی میکردند که افسانهها و داستانهایی که واقع و حق نیست نظیر قصص قرآن نیست که ریشهٴ اساسی داشته باشد با آنها انس پیدا نکنند زیرا روح را روح متصلّب و روح متفکر بار نمیآورد گذشته از این که روی مسائل عبادیشان، تلاوت قرآنشان، شب زندهداریشان، نوافلشان را هم با عهد ذکر میکردند. عهدی که انسان میتواند با خدای سبحان برقرار کند در مطلق واجبها و کارهای خیر است اینچنین نیست که انسان در کارهای مستحب عهد برقرار کند نه، برای تأکید میتواند عهد کند که من نماز واجب را اینچنین بخوانم یا در اوّل وقت بخوانم چون نماز اوّل وقت أفضل فردی الواجب است نه مستحب. یا عهد کردم نماز را به جماعت بخوانم یا عهد کردم که در جمعهها شرکت کنم و مانند آن، هر عهدی که از این طرف انسان با خدا ببندد و به عهدش وفا کند. معاملهای پرسود از آن طرف خدا وفا میکند اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا هم به عهدش وفا میکند فرمود *«أوفوا بعهدی اُوف بعهدکم»* البته عهد او هم این است که من به مقدار کار شما پاداش نمیدهم این هم عهد خداست گاهی فرمود: اگر شما یک کار خیر کردید من دو برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: ده برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: هفتصد برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: هزار و چهارصد برابر پاداش میدهم گاهی فرمود به قدری پاداش میدهم که قابل شمارش نیست اینها همه عهد خداست گاهی میفرماید: *«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا»*﴿36﴾ این عهد خداست گاهی میفرماید: *«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»*﴿37﴾ این بالاتر از اوست گاهی میفرماید: *«مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ»*﴿38﴾ یعنی یکی میشود هفتصد برابر گاهی میفرماید: *«وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ»*﴿39﴾ یعنی یکی، هزار و چهارصد برابر گاهی هم در ذیل آیه میفرماید از رقم و آمار میگذرد *«و الله واسعٌ علیم»*﴿40﴾ آن *«واسع علیم»* دیگر قابل رقم نیست که یکی بشود هزار و چهارصد برابر گاهی شما میبینید که خدای سبحان در اثر یک عمل خیر که یک انسان صالح میکند به او یک فرزند میدهد که به دنیا میارزد معلوم نیست خدای سبحان چگونه به انسان پاداش مرحمت میکند اینها همه عهد خداست با خدای کریم عهد بستن به سود انسان است او کریمانه وفا میکند نه سوداگرانه. دربارة سیّئه فرمود: *«جزاء سیّئة سیّئة مثلها»*﴿41﴾ ما بیش از آن مقداری که کسی استحقاق داشته باشد هرگز تعذیب نمیکنیم امّا دربارة حسنه فرمود: *«من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها»*﴿42﴾ حالا آن احتمالی هم که بعضی از بزرگان دادهاند که *«جزاء سیّئة سیّئة مثلها»* این وعده است نه وعید یعنی میدانید من در برابر سیّئة شما، شما را عقاب کنم بد است؟ جزاء سیّئه بد است و من این کار را بد را نمیکنم این لسان، لسان وعده است این خداست اگر خدایی که احیاناً از همة گناهان انسان ممکن است بگذرد منتها *«لمن یشاء»*﴿43﴾ با این خدا عهد بستن به سود انسان است فرمود: *«أوفوا بعهدی اُوف بعهدکم»* و اگر از فقر میترسید نترسید از دشمن بیرون میترسید نترسید *«و أیّای فارهبون»* از من رَهبانیّت داشته باشید و دیگر هیچ. از من راهب باشید و دیگر هیچ. من که اَرحم الرّاحمین هستم *«و أیّای فارهبون»* این را به عنوان طلیعة داستانی که با بنی اسراییل در میان میگذارد ذکر میکند آنگاه میفرماید: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ»* آنچه که به عنوان *«أوف بعهدی اُوف بعهدکم»* آمده است مطلق است و آنچه که دربارة رسالت و ایمان به پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند او آمده است از باب ذکر خاص بعد از عامو مانند آن است که مطالعه میفرمایید. «و الحمد لله ربّ العالمین» پاورقیها: (1) سورهٔ بقره، آیهٔ 38. (2) سورهٔ بقره، آیهٔ 104. (3) سورهٔ بقره، آیات 38 ـ 39. (4) سورهٔ طه، آیات 123 ـ 124. (5) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (6) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (7) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27. (8) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27. (9) سورهٔ یس، آیهٔ 60. (10) سورهٔ بقره، آیهٔ 38. (11) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 103. (12) نهج البلاغة، خطبهٴ 29. (13) سورهٔ طه، آیهٔ 123. (14) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (15) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 64. (16) سورهٔ بقره، آیهٔ 104. (17) سورهٔ انفال، آیهٔ 26. (18) سورهٔ نحل، آیهٔ 53. (19) سورهٔ نحل، آیهٔ 18. (20) سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 56. (21) سورهٔ عنکبوت ، آیهٔ 56. (22) سورهٔ بقره، آیهٔ 47. (23) سورهٔ بقره، آیهٔ 122. (24) سورهٔ بقره، آیهٔ 49. (25) سورهٔ بقره، آیات 47 و 122. (26) کافی، ج 1، ص 25. (27) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 64. (28) سورهٔ جمعه، آیهٔ 6. (29) سورهٔ بقره، آیهٔ 152. (30) بحار، ج 91، ص 151. (31) سورهٔ بقره، آیهٔ 27. (32) سورهٔ بقره، آیات 38 ـ 39. (33) سورهٔ بقره، آیهٔ 27. (34) سورهٔ رعد، آیهٔ 25. (35) سورهٔ طه، آیات 123 ـ 124. (36) سورهٔ نمل، آیهٔ 89. (37) سورهٔ انعام، آیهٔ 160. (38) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (39) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (40) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (41) سورهٔ شوری، آیهٔ 40. (42) سورهٔ انعام، آیهٔ 160. (43) سورهٔ بقره، آیهٔ 261.
- خطاب قرآن درست است به بنی اسرائیل است اما عمومیت خطاب دارد
- نعمت های الهی عام است از جمله نعمت آزادی از طاغوت، نعمت آرامش و ...
- وفای به عهد
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ ٭ وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ
بعد از هبوط آدم و حوّا(علیهما السّلام) به زمین و استقرار شیطان با آنها در زمین و تحکیم عداوت بین انسان و شیطان مسألهٴ ضرورت وحی و دین مطرح میشود انسانی که با دشمن در زمین درگیر است بدون راهنمایی به مقصد نمیرسد. راهنمایی انسان هم تنها از راه وحی است و وحی هم برای انسان ضروری خواهد بود عقل از درون، وحی از بیرون، هدایت انسان را به عهده دارند خدای سبحان، انسانها را در برابر این هدایت آسمانی مختار معرفی کرد و فرمود: هر کس مطیع هدایت خدا بود از خوف و حزن مصون است و هر کس تکذیب و انکار کرد گرفتار عذاب قیامت خواهد شد این اختصاصی به نسل و اصل و امثال ذلک ندارد. آدم و من دونه محکوم این اصل کلی است لذا خطاب به آدم و حوّا(علیهما السّلام) میکند و میفرماید که اگر هدایتی از طرف من نازل شده است شما یکی از این دو راه را میتوانید انتخاب بکنید اگر راه پیروی را انتخاب کردید که پایانش نفی خوف و حزن است و اگر بیراهه رفتید کفر و تکذیب را پذیرفتید پایانش عذاب است. گاهی خدای سبحان به عنوان یک اصل کلی بیان میکند. میفرماید: *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ»*﴿1﴾ بدون این که کسی را مخاطب قرار بدهد گاهی بنیآدم را مخاطب قرار میدهد گاهی بنیاسرائیل را مخاطب قرار میدهد گاهی مومنین را مخاطب قرار میدهد مثل *«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا»*﴿2﴾ گاهی اشخاص را مخاطب قرار میدهد به رسول یا به غیر رسول خطاب میکند ولی اصل کلی است اصل کلی را هم در سورهٴ بقره مشخص فرمود هم در سورهٴ طه، در سورهٴ بقره این بود که *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدیً فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿3﴾ که این *«وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا»* به منزلهٴ «الّذین لم یتبع الهدی» خواهد بود چنان که در سورهٴ طه هم فرمود *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿4﴾ اینها معادل هم هستند و اختصاصی به گروه خاصی ندارند. گاهی به بنی آدم خطاب میکند که انسان را هشدار بدهد وقتی گفت *«یا بنی آدم»*﴿5﴾ یعنی شما فرزند کسی هستید که اغوا و وسوسهٴ شیطان او را از جنّت به در آورد. در همان سورهٴ اعراف وقتی جریان آدم و حوّا(علیهما السّلام) را ذکر میکند آیهٴ ٢٦ به بعد این است *«یا بنی آدم قد أنزلنا علیکم لباساً یواری سؤاتکم»*﴿6﴾ آیهٔ 27 این است *«یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ»*﴿7﴾ این *«یا بنی آدم»*﴿8﴾ هشدار به همان داستان گذشته است. فرمود ای بنیآدم همان کاری که شیطان با پدرتان کرد مواظب باشید با شما نکند. *«لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ»*. در آیهٴ محل بحث میفرماید: *«یا بنی إسرائیل»* این *«یا بنی إسرائیل»* که در قرآن مکرّر ذکر شده است مخصوصاً در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره اینچنین نیست که اختصاصی داشته باشند تا خدای سبحان دستور به آنها بدهد در همین آیهٴ محل بحث فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* عهدی که خدای سبحان با همهٴ انسانها در میان گذاشت همان است که *«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ»*﴿9﴾ این عهد الله است این عهد الله شامل آدم و مَنْ دُونه خواهد بود. موارد خاص، عقود مخصوص دارد ولی اصل کلی همان لزوم تبعیت از وحی است به عنوان عهد خدا و خدای سبحان این دو راه را در برابر وحی فرا راه انسانها نصب کرد آنگاه فرمود اگر شما به عهدم وفا کردید من به عهدم وفا میکنم من گفتم که *«لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»*﴿10﴾ شما هم به عهدتان وفا کنید شما هم تابع باشید اگر تابع وحی شدید هیچ خوف و حزنی در قیامت ندارید پس این که فرمود *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* یک حکم خاصی نیست که قبلیها نداشتهاند و بعدیها هم نداشته باشند همین معنا را که ذکر نعمت است تذکر نعمت است گاهی خدای سبحان به مؤمنین و مسلمین هشدار میدهد به مؤمنین میفرماید هشیار باشید. *«اذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً»*﴿11﴾ به مسلمین صدر اسلام میفرماید: شما متذکر این نعمت باشید قبل از آمدن وحی نوعاً درگیر و دشمن هم بودید آمدن وحی شما را برادر و متّحد کرد *«اذکروا نعمت الله علیکم إذ کنتم أعداءً فألّف بین قلوبکم»* شما قبل از اسلام به جان هم میافتادید (اوس و خزرج و مانند آن) بعد از اسلام با هم متّحد شدید این نعمت وحدت را خدا به شما مرحمت کرده است. وحدت نمونهای از نعمتهای ویژهٴ الهی گرچه هر چه نعمت است خدا میدهد امّا بعض از نعم به حسب ظاهر یک علل صوری دارد نظیر نعم مادی امّا وحدت یک نعمتی نیست که انسان بتواند آن را از راههای عادی تأمین کند چون اتحاد در بدن نیست تا انسان کنار هم جمع بشود در یک سمینار شرکت کند بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) نسبت به افرادی که قلباً با یکدیگر متّحد نبودند میفرمود «أیّها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهوائهم»(12) کسانی که بدنهایشان کنار هم جمع شده است ولی هوا و میل و ارادههاشان با هم فرق میکند با چنین گروهی نمیشود انقلاب را پیش برد. حضرت فرمود: من با شما نمیتوانم کار بکنم و شما هرگز پیروز نمیشوید اگر ابدانتان مجتمع شد آراءتان هم مجتمع بود ما، به مقصد میرسید «أیّها الناس المجتمعة أبدانهم المختلفة أهوائهم» هوا و میل دست انسان نیست که انسان بتواند با دیگران متّحد بشود و کفر را براندازد اگر انسان وارسته بود و اهل تقوا بود خدای سبحان این نعمت را به او اعطا میکند قلب بخواهد با قلب دیگر منسجم بشود جز به اختیار مقلّب القلوب نخواهد بود خدا این نعمت وحدت را هم به همه نخواهد داد اگر کسی آنچه را که میداند و مقدور اوست صحیحاً عمل کند به نعمت توحید و وحدت که عالیترین نعمت است دسترسی پیدا میکند منظور آن است که خدای سبحان به مسلمین صدر اسلام میفرماید به یاد وحدت باشید قبلاً دشمن بودید ما شما را متّحد کردیم. پس اینچنین نیست که اختصاصی به بنی اسراییل داشته باشد یا دربارهٴ حکم خاصّی باشد دون احکام دیگر. اسناد همهٴ نعمتها به خدا و عدم اختصاص نعم به گروه خاص گاهی بدون خطاب و ندا یک اصل دارد که *«فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی»*﴿13﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا بنی آدم»*﴿14﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا أهل الکتاب»*﴿15﴾ گاهی خطاب دارد به عنوان *«یا بنی إسرائیل»* گاهی هم به عنوان *«یا أیّها الّذین آمنوا»*﴿16﴾ در این کریمه که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ»* مخصوص بنی اسراییل نیست به ما هم فرمود به این که متذکر نعمت باشید. *«إذ أنتم قلیل... تخافون أن یتخطّفکم الناس فأویکم»*﴿17﴾ به مسلمین صدر اسلام میفرماید شما ابه یاد آن روزی باشید که ضعیف بودید و هر روز شما را اختطاف میکردند و میربودند و ما شما را تکثیر و تقویت کردیم الآن که قدرت پیدا کردید بهتر دین را بشناسید. بنابراین، اختصاصی به گروه خاص نظیر بنی اسراییل یا امثال ذلک ندارد. چنان که نعمت هم، نعمت مخصوصی نیست و هر چه که کمال هستی است نعمت خدای سبحان است لذا جمع نیاورد نفرمود نعم مرا متذکر باشید این جنس است و هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است از خداست چون *«ما بکم من نعمة فمن الله»*﴿18﴾ این را در سورهٔ نحل فرمود که منعمی غیر از خدا ندارید ولی نعمتی غیر از خدا ندارید هر نعمتی است از خداست لذا در آنجا فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»*﴿19﴾ مفرد آورد جمع نیاورد چون جنس مراد است و اگر این مفرد بود که مفرد قابل شمارش نیست یکی را که آدم نمیشمارد یکی، یکی است. این که فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»* این جنس مراد است مستغرق تمام نِعَم را غرق میکند لذا قابل شمارش نیست وگرنه یک مفرد را که انسان نمیشمارد بر فرض هم قابل عد باشد قابل احصا هست. این که فرمود: *«وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا»* منظور جنس است این نعمت مضاف به الله همهٴ نِعَم را استیعاب دارد و شامل میشود هر چه خیر است نعمت است و هر چه نعمت است ولی نعمتی جز خدا نیست برای آن لذا فرمود قابل احصا نیست در اینجا هم که نعمت را به خود اضافه کرد نفرمود نعمای من نظیر همان آیهٴ سورهٴ نحل است. فرمود به یاد همه نِعَم من باشید اگر انسان به یاد همهٴ نعم خدا بود که هرگز نه خود را صاحب نعمت میداند نه برای خود ولی نعمتی غیر از خدا میشناسد. انبیاء و عقل راهنمای انسان برای طی طریق و این آیهٴ کریمه که سه بخش دارد یک بخش آن ما را به رحمت حق متوجه میکند که بخش اوّل است یک بخش آن ما را به انتقام و قهر خدا هشدار میدهد که بخش سوم است این بخش وسط ما را به وفاداری عهد هشدار میدهد در بخش اوّل میفرماید به یاد نعم من باشید در بخش سوم فرمود تنها از من بترسید در بخش وسط فرمود به این که به عهد خدا احترام بگذارید این که فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* این سه بخش را که تحلیل میفرمایید میبینید نتیجهاش این خواهد شد خدای سبحان انبیا و عقل را به انسانها داد تا انسان راه راست را طی کند این عهد الله است و فرمود: شیطان هم میکوشد که حیثیّت شما را ببرد تمام تلاش و کوشش شیطان این است که شما را رسوا کند. این هم دشمن شماست و دستبردار هم نیست. این هم عهد خداست خدا با ما عهد بست فرمود اگر راه وحی را طی کردید از هر خطری مصون هستید و اگر بیراهه رفتید دامنگیر آتش خواهد شد این عهد الله است. داعی انسان برای نقض عهد الهی شیطان را هم به ما معرفی کرد و خصوصیّاتش را هم به ما گفت. آنگاه فرمود: چیزی که باعث میشود شما عهد خدا را رعایت نکنید و نقض کنید یا طمع در نعمت است یا ترس از یک قدرت، انسان چرا وظیفهٴ الهی را انجام نمیدهد؟ یا برای آن است که به فکر جلب یک شهوتی است یا برای دفع از یک منافر و ترس از یک دشمن است انسان یا روی طمع دست از وظیفه برمیدارد یا روی ترس دست از وظیفه برمیدارد غیر از این که نیست فرمود اگر طمع دارید میخواهید به نعمتی برسید تنها ولی نعمت شما خداست و اگر میخواهید طبق ترس دست از وظیفهٴ خود بردارید تنها مبدیی که ترس از آنجاست خداست نه از غیر خدا میشود ترسید نه به غیر خدا میشود امیدوار بود. شما اگر نعمت میخواهید به یاد نعم من باشید چون من منعِم شما هستم اگر میترسید از من بترسید نه از غیر من. خوف و رجا عامل عمل به عهد خدای سبحان انسانی که خوف و رجائش تعدیل شد یقیناً به عهد خدا عمل میکند لذا در صدر آیه فرمود: مِیلتان و امیدتان به خدایتان باشد چون ولی نعمت شما اوست در ذیل آیه فرمود اگر میخواهید بترسید فقط از خدا بترسید که او مقتدر است *«و إیّای فارهبون»* از من راهب باشید رهبانیّت شما از من باشد چقدر خوب است که انسان راهب باشد یعنی از خدا بترسد در مثلهای عرب هست که (جمله نامفهوم است) یعنی انسان از عذاب خدا بترسد بهتر از آن است که به امیدواری خام دل ببندد و خود را در زحمت بیاندازد علی أیّ حال این تقدیم *«ایّای»* مفید حصر است فرمود: فقط از من بترسید مثل این که فرمود *«إیّای فاعبدون»*﴿20﴾ در این گونه از موارد که ضمیر فصل را مقدم ذکر میکنند مفید حصر است *«إیّای فاعبدون»*﴿21﴾ یعنی فقط مرا عبادت کنید در این ذیل هم فرمود فقط از من بترسید رَهبانیّت شما از من باشد خوب اگر مردمی جز از خدا از کسی نترسیدند و جز به خدا به هیچ مبدئی دل نبستند یقیناً به عهد او وفا میکنند. و این اختصاصی به بنی اسراییل ندارد و این قصهٴ بنی اسراییل را هم که ذکر میکند به عنوان تذکره است. در بسیاری از موارد میفرماید این وعدهٴ ماست چه دربارهٴ پیغمبر آنها چه دربارهٴ خود آنها، دربارهٴ پیغمبر وعده دادیم دربارهٴ اینها وعید دادیم تنها کار به دست ماست *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* نعمتهایی که من دادم اختصاصی ندارد به نعمتهای ظاهری نظیر «منّ و سلوا» و سایر نعم مادی، بالآخره شما گروهی بودید زیر سلطهٴ فراعنه شما را نه تنها از سلطه رهایی بخشیدیم در بین شما انبیا و ملوک آفریدیم در بین شما افرادی برخاستند که سلسلهٴ انبیا را تشکیل دادند در همین سورهٴ بقره چند جا به بنی اسراییل میفرماید به این که به یاد نعم ما باشید در آیهٴ ٤٧ همین سوره فرمود: *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿22﴾ یعنی عالمین عصر خودتان چنان که در همین سورهٴ بقره بعضی از نعم را میشمارد آیهٴ ١٢٢ سورهٴ بقره این است *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿23﴾ اگر شما به این مقام رسیدید به انعام الهی است و لا غیر. آن روزی که میترسیدید ما شما را از ترس نجات دادیم آن روزی که بینعمت بودید شما را متنعّم کردیم مگر نه آن بود که شما زیر سلطهٴ فراعنه بودید *«یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَیَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ»*﴿24﴾ آن عذابها را که برداشتیم مگر نه آن بود که از فقر رنج میبردید الآن به جایی رسیدهاید که *«وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعَالَمِینَ»*﴿25﴾ هم فقر فکری که بدترین فقر است «لا فقر أشدّ من الجهل»(26) آن را از شما برطرف کردیم و هم فقرهای اقتصادی و مالی را. پس اگر شما بخواهید در اثر طمع دست از دین بردارید بدانید تنها منعم شما خداست و طمع به غیر خدا، طمع خام است. و اگر بخواهید در اثر ترس دست از عهد خدا بردارید تنها قدرتی که باید از او ترسید قدرت خداست. سؤال ... معنای اسرائیل جواب: چون بسیاری از انبیا در بین بنیاسراییل بودند یک و آن روز مسلمین مبتلا به یهود بودند، مخصوصاً یهودیان مدینه و اطراف مدینه، این بنی اسراییل شامل مسیحیها و یهودیها هر دو میشود چون اینها که فرزندان اسراییل هستند و اسراییل لقب حضرت یعقوب ابن اسحاق(سلام الله علیهما) است میگفتند اسراییل که معرّب است به معنای عبد الله یا قوّة الله است این سرسلسله این خاندان جلیله انبیا، ابراهیم(سلام الله علیه) است اسحاق(سلام الله علیه) است و بعد یعقوب(سلام الله علیه) است و همچنین فرزندانش. مراد از عهد در آیهٴ، در بیان مرحوم طبرسی و آنها بود که احیاناً با کفر حجاز هماهنگ بودند و علیه اسلام میشوریدند گاهی خدای سبحان به آنها به عنوان *«یا أهل الکتاب»*﴿27﴾ خطاب میکند گاهی به عنوان *«یا بنی إسراییل»* خطاب میکند گاهی هم به عنوان *«یا أیّها الّذین هادوا»*﴿28﴾ البته خطر یهود را در برابر خطر غیر یهود بالصّراحه ذکر میکند امّا آنچه که مسلمین و اسلام به آن مبتلا بود همان بنیاسراییل صدر اسلام بودند لذا خدای سبحان به عنوان *«یا بنی إسرائیل»* خطاب میکند البتّه مسیحیها کمتر و یهودیها بیشتر از این بیان معلوم میشود که آنچه که مرحوم طبرسی در مجمع در بین اقوالی که ذکر کرده است این قول را قبول کردند که *«و أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* منظور از این عهد آن است که خدای سبحان در تورات فرمود من پیامبری را با این نشانهها و علائم مبعوث میکنم شما به او ایمان بیاورید این نمیتواند تنها مراد از عهد باشد. البته از بارزترین مصادیق عهد همان است که بنی اسراییل موظّف هستند به تورات راستینشان عمل بکنند یعنی به تبشیر موسای کلیم احترام بگذارند و آن اوصافی که خدای سبحان در تورات برای پیغمبر خاتم(علیه آلاف التحیّة و الثناء) ایمان بیاورند آن جزو بارزترین عهد خداست امّا مصداق منحصر نیست. عهد خدا نسبت به انسان این است که تابع وحیش باشند در همهٴ مقررات چنان که نعمت، نعمت خاص مراد نیست و مراد آن عهد هم عهد مخصوص نیست همهٴ این عهدها را شامل میشود امّا مهمترین عهد همان است که بنی اسراییل به تورات اصیل عمل بکنند و دربارهٴ پیغمبر خاتم خضوع کنند. *«یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ»* البته این را ملاحظه میفرمایید اوایل خدای سبحان انسان را به یاد نعمت متذکر میکند تا آنها که خوفاً من النّار یا شوقاً إلی الجنّة عبادت میکنند به وسیلهٴ این تذکار به راه بیفتند. بعد وقتی که انسان به راه افتاد و خود را بالاتر از این نعم مشاهده کرد یعنی برای خود هدفی برتر از این نِعَم دید آنگاه دیگر نمیفرماید *«اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* بلکه میفرماید: *«فاذکرونی أذکرکم»*﴿29﴾. سؤال ... جواب: نه البته رسالت پیغمبر مراد است. سؤال ... جواب: بنابراین، اگر چنان چه آن عهد خدا مطلق باشد یعنی مطلق ما جاء به الوحى، یکی از آن ما جاء به الوحى و ما جاء به موسی(سلام الله علیه) پذیرش پیغمبر است خصوص این نیست وقتی انسان به جایی رسید که میتواند از نِعَم برتر باشد دیگر خدای سبحان به او نمیفرماید *«اذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم»* میفرماید *«فاذکرونی أذکرکم»* این که در مناجات ذاکر این است «یا ذاکر الذّاکرین»(30) یعنی ای خدایی که اگر کسی به یاد تو متذکّر بود به یاد تو بود تو هم به یاد او هستی تو ذاکر ذاکرین هستی هر کس به یاد تو بود تو هم به یاد او هستی «یا ذاکر الذاکرین» این جزو عالیترین مقامهای انسان است که دیگر انسان خود را به نِعَم سرگرم نمیکند میفرماید: *«اذکرونی أذکرکم»* این هم جزو عهد خداست. با ما تعهّد کرد فرمود اگر به یاد ولی نعمت بودید خدا هم به یاد شماست. نه تنها اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا به عهد او وفا میکند که بُعد اثباتی داشته باشد فقط بلکه بُعد سلبی هم دارد منتها بُعد سلبی را قبلاً ملاحظه فرمودید که مفصل بحث شده است پیامد نقض عهد خدا آیهٴ ٢٧ سورهٴ بقره که مبسوطاً بحث شد این است: *«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ اُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿31﴾. در سورهٴ رعد کسی که نقض عهد میکند یا قطع صلهٴ رحم و مانند آن میکند آنجا لعنت کرده است. پس اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا هم به عهد او وفا میکند ولی اگر کسی به عهد خدا وفا نکرد اینچنین نیست که از مزایای وفای عهد خدا محروم باشد بلکه گرفتار وعید خدا خواهد شد این نظیر عقود جایزه نیست که با تقایل طرفینی حل بشود اگر کسی خواست به عهد خدا وفا بکند و از مزایا متنعّم بشود که بسیار خوب و اگر نخواست آسیبی نمیبیند! این طور نیست. این عهد دو طرفه است عهد خدا این است *«فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ ٭ وَالَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»*﴿32﴾ این عهد الله است مجموعهٴ آن وعده و این وعید عهد الله است نه این که فقط آن وعده عهد الله باشد که اگر کسی خواست بهشت برود به عهد خدا عمل کند و اگر کسی نخواست به بهشت برود به عهد خدا عمل نکند اینچنین نیست *«الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ اُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»*﴿33﴾ *«وَلَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»*﴿34﴾ و امثال ذلک در کتاب آسمانی آمده است مجموع وعد و وعید عهد الله است هم در سورهٴ بقره هم در سورهٴ طه دو طرف را عهد خدا میداند میفرماید به این که *«فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِنِّی هُدیً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَایَ فَلاَ یَضِلُّ وَلاَ یَشْقَی ٭ وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنکاً»*﴿35﴾ هر دو عهد خداست منتها این لسان که در این کریمه آمده است *«أوفوا بعهدی أوف بعهدکم»* این ناظر به آن بعد اثباتی و جنبهٴ وعدهٴ آن عهد است *«أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ»* خدای سبحان با انسان معاهده میبندد یکی از صِیَغ عقودی که عبد میتواند با مولایش برقرار کند همان عهد است این قدر رحمت خدا تنزل کرده است که به دست انسان میرسد انسان میتواند. رسالهٴ عهد بعضی از بزرگان رسالهای نوشتهاند به نام رسالهٴ عهد که من چه جور درس بخوانم مجالسم را چه جور بگذرانم شبانهروز چه جور زندگی بکنم طی سال چه جور تحصیل بکنم برای چه تحصیل بکنم حالا یا موفق شدهاند آن را به صورت رساله در آوردهاند یا ننوشتهاند ولی عهدی با خدای سبحان میکردند. رسالهٴ عهد از بزرگان کم نیست که من عهد کردم که مثلاً قصّه نخوانم. عهد کردم که افسانه و داستان نخوانم برای این که روح را روح متفکر بار نمیآورد آنها که میخواستند یک مقداری عمیق بیندیشند روح را مهار میکردند خلاصه، قصهخوانی، افسانهخوانی گوش دادن به این داستانها، نگاه کردن به فیلم برای یک طلبهای که میخواهد محقق باشد این سمّ است مگر کتابهای علمی و عمیق بخواند و إلاّ انسان داستان نگاه بکند خب کدام داستان از قصص قرآنی بالاتر و بهتر آن که کودک است او را با فیلم سرگرم میکنند. و إلّا یک محقق که حاضر نیست وقت تلف بکند قصه و افسانه گوش بدهد قصه و افسانه انسان را متفکر بار نمیآورد چون همه ساختگی است این که میبینید در کنار این صحنهها آن که ضعیفالنفستر است وقتی فیلم را نگاه میکند زودتر از دیگران میخندد یا زودتر از دیگران میگرید با این که واقعیت ندارد فقط بافته است سرّش ضعف نفس اوست نه عاطفهٴ او. بعضیها برای این که خوب زمام فکریشان را تنظیم بکنند سعی میکردند که افسانهها و داستانهایی که واقع و حق نیست نظیر قصص قرآن نیست که ریشهٴ اساسی داشته باشد با آنها انس پیدا نکنند زیرا روح را روح متصلّب و روح متفکر بار نمیآورد گذشته از این که روی مسائل عبادیشان، تلاوت قرآنشان، شب زندهداریشان، نوافلشان را هم با عهد ذکر میکردند. عهدی که انسان میتواند با خدای سبحان برقرار کند در مطلق واجبها و کارهای خیر است اینچنین نیست که انسان در کارهای مستحب عهد برقرار کند نه، برای تأکید میتواند عهد کند که من نماز واجب را اینچنین بخوانم یا در اوّل وقت بخوانم چون نماز اوّل وقت أفضل فردی الواجب است نه مستحب. یا عهد کردم نماز را به جماعت بخوانم یا عهد کردم که در جمعهها شرکت کنم و مانند آن، هر عهدی که از این طرف انسان با خدا ببندد و به عهدش وفا کند. معاملهای پرسود از آن طرف خدا وفا میکند اگر کسی به عهد خدا وفا کرد خدا هم به عهدش وفا میکند فرمود *«أوفوا بعهدی اُوف بعهدکم»* البته عهد او هم این است که من به مقدار کار شما پاداش نمیدهم این هم عهد خداست گاهی فرمود: اگر شما یک کار خیر کردید من دو برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: ده برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: هفتصد برابر پاداش میدهم گاهی فرمود: هزار و چهارصد برابر پاداش میدهم گاهی فرمود به قدری پاداش میدهم که قابل شمارش نیست اینها همه عهد خداست گاهی میفرماید: *«مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا»*﴿36﴾ این عهد خداست گاهی میفرماید: *«مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»*﴿37﴾ این بالاتر از اوست گاهی میفرماید: *«مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ»*﴿38﴾ یعنی یکی میشود هفتصد برابر گاهی میفرماید: *«وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاءُ»*﴿39﴾ یعنی یکی، هزار و چهارصد برابر گاهی هم در ذیل آیه میفرماید از رقم و آمار میگذرد *«و الله واسعٌ علیم»*﴿40﴾ آن *«واسع علیم»* دیگر قابل رقم نیست که یکی بشود هزار و چهارصد برابر گاهی شما میبینید که خدای سبحان در اثر یک عمل خیر که یک انسان صالح میکند به او یک فرزند میدهد که به دنیا میارزد معلوم نیست خدای سبحان چگونه به انسان پاداش مرحمت میکند اینها همه عهد خداست با خدای کریم عهد بستن به سود انسان است او کریمانه وفا میکند نه سوداگرانه. دربارة سیّئه فرمود: *«جزاء سیّئة سیّئة مثلها»*﴿41﴾ ما بیش از آن مقداری که کسی استحقاق داشته باشد هرگز تعذیب نمیکنیم امّا دربارة حسنه فرمود: *«من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها»*﴿42﴾ حالا آن احتمالی هم که بعضی از بزرگان دادهاند که *«جزاء سیّئة سیّئة مثلها»* این وعده است نه وعید یعنی میدانید من در برابر سیّئة شما، شما را عقاب کنم بد است؟ جزاء سیّئه بد است و من این کار را بد را نمیکنم این لسان، لسان وعده است این خداست اگر خدایی که احیاناً از همة گناهان انسان ممکن است بگذرد منتها *«لمن یشاء»*﴿43﴾ با این خدا عهد بستن به سود انسان است فرمود: *«أوفوا بعهدی اُوف بعهدکم»* و اگر از فقر میترسید نترسید از دشمن بیرون میترسید نترسید *«و أیّای فارهبون»* از من رَهبانیّت داشته باشید و دیگر هیچ. از من راهب باشید و دیگر هیچ. من که اَرحم الرّاحمین هستم *«و أیّای فارهبون»* این را به عنوان طلیعة داستانی که با بنی اسراییل در میان میگذارد ذکر میکند آنگاه میفرماید: *«وَآمِنُوْا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَکُمْ وَلاَ تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ وَلاَ تَشْتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلِیلاً وَإِیَّایَ فَاتَّقُونِ»* آنچه که به عنوان *«أوف بعهدی اُوف بعهدکم»* آمده است مطلق است و آنچه که دربارة رسالت و ایمان به پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مانند او آمده است از باب ذکر خاص بعد از عامو مانند آن است که مطالعه میفرمایید. «و الحمد لله ربّ العالمین» پاورقیها: (1) سورهٔ بقره، آیهٔ 38. (2) سورهٔ بقره، آیهٔ 104. (3) سورهٔ بقره، آیات 38 ـ 39. (4) سورهٔ طه، آیات 123 ـ 124. (5) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (6) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (7) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27. (8) سورهٔ اعراف، آیهٔ 27. (9) سورهٔ یس، آیهٔ 60. (10) سورهٔ بقره، آیهٔ 38. (11) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 103. (12) نهج البلاغة، خطبهٴ 29. (13) سورهٔ طه، آیهٔ 123. (14) سورهٔ اعراف، آیهٔ 26. (15) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 64. (16) سورهٔ بقره، آیهٔ 104. (17) سورهٔ انفال، آیهٔ 26. (18) سورهٔ نحل، آیهٔ 53. (19) سورهٔ نحل، آیهٔ 18. (20) سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 56. (21) سورهٔ عنکبوت ، آیهٔ 56. (22) سورهٔ بقره، آیهٔ 47. (23) سورهٔ بقره، آیهٔ 122. (24) سورهٔ بقره، آیهٔ 49. (25) سورهٔ بقره، آیات 47 و 122. (26) کافی، ج 1، ص 25. (27) سورهٔ آلعمران، آیهٔ 64. (28) سورهٔ جمعه، آیهٔ 6. (29) سورهٔ بقره، آیهٔ 152. (30) بحار، ج 91، ص 151. (31) سورهٔ بقره، آیهٔ 27. (32) سورهٔ بقره، آیات 38 ـ 39. (33) سورهٔ بقره، آیهٔ 27. (34) سورهٔ رعد، آیهٔ 25. (35) سورهٔ طه، آیات 123 ـ 124. (36) سورهٔ نمل، آیهٔ 89. (37) سورهٔ انعام، آیهٔ 160. (38) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (39) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (40) سورهٔ بقره، آیهٔ 261. (41) سورهٔ شوری، آیهٔ 40. (42) سورهٔ انعام، آیهٔ 160. (43) سورهٔ بقره، آیهٔ 261.
تاکنون نظری ثبت نشده است