- 567
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 77 تا 83 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 77 تا 83 سوره هود
- بررسی داستان قوم لوط در سایر آیات
- عذاب قوم لوط
- کشورهای متمدن و همجنس بازی
- ازدواج
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لمّا جاءت رسلنا لوطاً سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾ ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتی هن اطهرلکم فاتقوا الله و لاتخزون فی ضیفی ألیس منکم رجلٌ رشیدٌ﴾ ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍ و انک لتعلم ما نرید﴾ ﴿قال لو انَّ لی بکم قوَّةً أو ءَاوی الی رکنٍ شدید﴾ ﴿قالوا یٰلوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک فأسر بأهلک بقطع من اللّیل و لا یلتفت منکم احدٌ الا امرأتک انه مصیبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب﴾ ﴿فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها وأمطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود﴾ ﴿مسومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾
جریان قوم لوط مبسوطاً در پنج سوره از سورههای قرآن کریم تبیین شده است در سوره شعراء و مانند آن رسالت وجود مبارک لوط دعوت به توحید دعوت به تقوا اطاعت خدا آنجاها مطرح شد ولی در سوره هود یعنی سوره محل بحث جریان قوم لوط به عنوان جریان دنباله آمدن فرشتهها برای تبشیر به حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ذکر شد لذا در این سوره دعوت به توحید دعوت به تقوی به آن معنای عام اینکه من مزدی از شما نمیطلبم و بیان کفر قوم در این قسمت مشخص نشد بنابراین اگر کسی بپرسد که چرا دعوت توحید و کفر قوم لوط و امثال ذلک بازگو نشد برای اینکه در سوره هود قصه لوط به عنوان دنباله قصه حضرت ابراهیم ذکر شد که ملایکه اول آمدند برای حضرت ابراهیم آن بشارت را به آن حضرت رساندند بعد آمدند برای تعذیب قوم لوط آنچه که از سورهٴ مبارکهٴ شعراء برمیآید این است آیه 160 سورهٴ مبارکهٴ شعراء این است ﴿کذبت قوم لوطٍ المرسلین٭ اذ قال لهم اخوهم لوطٌ الا تتقون٭ انی لکم رسولٌ امینٌ٭ فاتقوا الله و اطیعون٭ و ما اسئلکم علیه من اجرٍ ان اجری الا علی رب العالمین﴾ همین عناصر محوری که حضرت نوح و سایر انبیاء (علیهم السلام) به اقوامشان میفرمودند همینها را هم وجود مبارک لوط به قوم خودشان فرمود بعد آن جریان فساد اخلاقی را ذکر کردند که بازگو میشود مطلب بعدی آن است که در جریان تمثل آرای مفسران بزرگوار در ذیل آیه ﴿فتمثل لها بشراً سویا﴾ مطرح است آنجا نظر سیدنا الاستاد و سایر بزرگان مبسوطا آنجا بیان شده طرح مسئله تمثل فرشتهها که چگونه یک موجود مجرد متمثل میشود آیا تمثل است تا تجسد است یا تجسم است آنجا به خواست خدا بازگو خواهد شد وگرنه آرای همه نقل نشود یا نقل تحلیل و تجزیه کامل نشود که ناقص است و طرح کلیاش هم که با حوصله این بحث سازگار نیست مطلب بعدی آن است که در جریان قوم لوط در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات هم به عنوان مومنین همراه لوط مطرح شدند هم به عنوان ﴿فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ اگر درباره حضرت نوح دارد که مومنان به آن حضرت سوار کشتی شدند اینجا هم دارد مومنان لکن در آنجا فرمود ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ اینجا فرمود ﴿فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین﴾ سوره ذاریات آیه 31 به بعد این است وقتی وجود مبارک حضرت ابراهیم از میهمانها سؤال کرد ﴿قال فما خطبکم ایها المرسلون٭ قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین٭ لنرسل علیهم حجارةً من طین٭ مسومةً عند ربک للمسرفین٭ فاخرجنا من کان فیها من المومنین٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ گاهی دارد ﴿فاخرجنا لوط و من کان معه من اهله﴾ مثلاً که ایمان آورده بودند مگر همسرش گاهی هم دارد ﴿فاخرجنا من کان فیها من المومنین٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ و اما چرا وجود مبارک لوط همسان حضرت ابراهیم به ضیافت نپرداختند و غذایی برای آنها حاضر نکردند؟ خب جریان حضرت ابراهیم و دستگاه حضرت ابراهیم و مهمان پذیری حضرت ابراهیم و تمکن حضرت ابراهیم جدای از حضرت لوط است گذشته از این در طلیعه امر که وجود مبارک حضرت ابراهیم برایش میهمان آمد مشکلی برای او پیش نیامده بود و حضرت ابراهیم با یک چنین قومی روبرو نبود مشکل اصلی حضرت ابراهیم هرگز یک چنین چیزی نبود ولی مشکل اصلی حضرت لوط (سلام الله علیه) همین بود لذا سه تا حادثه تلخ پشت سر هم و مترتبی که به نظم طبیعی همچنان واقع میشود آنها را قرآن ذکر کرده و آن این است که اولاً آن امکانات و پذیرایی و مهمانپذیری که برای حضرت ابراهیم بود برای حضرت لوط نبود ثانیاً آن فضای تیرهای که حضرت لوط مبتلا بود حضرت ابراهیم مبتلا نبود از این جهت این سه حادثه تلخ را قرآن پشت سر هم ذکر کرد اول ناخوشایندی حضرت لوط بود که ﴿سیءَ بهم﴾ تعبیر قرآن کریم این است در همین آیه محل بحث ﴿و لمّا جاءت رسلنا لوطاً سیءَ بهم﴾ یعنی سائه مجیعهم ناخوشایند بود برای اینکه قبلاً هم گفته بودند به حضرت لوط گفته بودند که مبادا افراد بیگانه را اینجا راه بدهی ناشناسها را اینجا راه ندهید اگر میهمان آمد مثلا این قوم دست از آن تباهیشان برنمیدارند که در بخشهای دیگر از قرآن این اتمام حجت از طرف قوم لوط بازگو شد که ﴿و اولم ننهک عن العالمین﴾ ما قبلا گفتیم کسی را اینجا راه نده گفتیم میهمان نیاید گفتیم با دیگران رابطه برقرار نکن آنگاه چنین فضایی قوم تیره فکر آلودهای که قبلا هم گفته بودند مبادا میهمان راه بدهی ﴿اولم ننهک عن العالمین﴾ در چنین فضای آلودهای وجود مبارک حضرت لوط دید که چند تا میهمان برایش آمده لذا اولین رخداد تلخ این بود که ﴿سیءَ بهم﴾ یعنی سائه مجیعه این یک، حالا به این فکر افتاد که مشکل را حل کند خب چه طوری اینها را راه بدهد چه طوری پذیرایی بکند به این فکر افتاد که مشکل خودش را حل بکند دید نمیتواند ﴿ضاق بهم ذرعاً﴾ مثل اینکه آدم دست دراز کرده کاری را انجام بدهد میبیند دستش نمیرسد مقدورش نیست همان طوری که آن شتر بار را میخواهد ببرد مقدورش نیست انسان وقتی شروع به کاری کرده میبیند توانش را ندارد میگویند ﴿ضاق بهم ذرعاً﴾ خوب پس اولین حادثه تلخ آن ناخوشایندی است و نگرانی درونی است که ﴿سیءَ بهم﴾ دوم شروع کرد به انجام کار دید مقدورش نیست سوم با خودش زمزمه و گفتگو میکند ﴿و قال هذا یوم عصیب﴾ چه گرفتاری ما شدیم امروز چه روز سختی است برای ما آن کار بستن سطل را میگویند عصب تعصب عصابه از همین قبیل است خوب این سه تا کار طبیعی است که پشت سر هم در این آیه آمده ﴿سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾
سؤال: ... جواب: آخر اینها آلوده بودند به همین کار دیگر اینها هم به همان صورت زیبا درآمدند
سؤال: ... جواب: مثل قوم لوط این لوط یک قومی بودند به آن حضرت و حضرت هم به آن قوم چون قوم لوط بودند به همین کار اسناد داده شد آن هم اجوف واوی استعمال شده هم ناقص خب ﴿و جاءه قومه﴾ نه چهار پنج نفر در بعضی از تعبیرات دارد ﴿و جاء اهل المدینة یستبشرون﴾ اینجا دارد ﴿و جاءه قومه﴾ معلوم میشود دو سه نفر نیامدند نفرمود من قومه معلوم میشود که اینها وقتی دیدند این میهمانهای ناشناسی وارد شدند این قوم حمله کردند یهرعون یا ﴿و جاء اهل المدینة یستبشرون﴾ یک چنین وضع آلودهای داشتند خب اگر چنانچه چهار پنج نفر آمده بودند که نمیشود گفت اهل المدینه آمدند یا قوم حضرت لوط آمدند معلوم میشود یک مقدار قابل اعتنایی آمدند ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه﴾
سؤال: ... جواب: باید حمل کرد بر او یا حمل کرد بر آن قبیله یا نه به عنوان پیشنهاد که شما به اندازه اینها با اینها ازدواج کنید بعد میبینید نیازهای طبیعی و غریزیتان تأمین است و دیگران هم با زنهای دیگر ازدواج کنند که یک نمونهای باشد برای ترویج آن نکاح حلال سرّ اینکه در این بخشها غالباً سخنان حضرت لوط (سلام الله علیه) در همین زمینه تبهکاری قوم مطرح است برای آن است که در سورهٴ مبارکهٴ شعراء آن خطوط کلی توحیدی و تقوی و اطاعت از فرمان خدا بازگو شد هر پیامبری بعد از رهبریهای عام توحید و مسائل عمومی اخلاق به آن مشکلی که مبتلا به جامعه خودش است میپردازد بعضی از انبیا (علیهم السلام) روبه رو بودند با قومی که مشکلترین تلخترین کار آنها همان استکبار بود بعضیها کم فروشی بود نظیر حضرت شعیب که این کار را نکنید ﴿و لاتخسروا المیزان﴾ و مانند آن بعضیها نظیر همین قوم لوط آن فساد اخلاقی را داشتند لذا هر پیامبری بعد از بیان آن رشتههای توحیدی و مسائل کلی تقوی و اخلاق به آن مشکلی میپرداخت که قومش مبتلا بودند وجود مبارک لوط هم همین کار را کرده بود ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات﴾ یعنی برای همین این هم شتابان آمدند که بعد وجود مبارک حضرت لوط پیشنهاد معقولی داد فرمود این به طهارت نزدیکتر است آنها هم به کنایه گفتند ﴿اناسٌ یتطهرون﴾ این را یا به کنایه میگفتند یا مثلا میگفتند اینها مقدسند مقدس مآبند قوم لوط وقتی از حضرت لوط و مومنان اهل بیت او سخن میگفتند، میگفتند اینها ﴿اناسٌ یتطهرون﴾ بعد اینها تهدید کرده بودند که ما شما را بیرون میکنیم ما شما را از این سرزمین بیرون میکنیم برای اینکه ﴿انهم اناسٌ یتطهرون﴾ اینها مقدس نما هستند اینها خودشان را به پاکی میزنند و ما را آلوده میدانند در سورهٴ اعراف دارد ﴿انکم لتأتون الرجال شهوةً من دون النساء بل انتم قوم مسرفون﴾ آیهٴ 82 سورهٴ اعراف این است که ﴿و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم﴾ اینها را از این سرزمین بیرون کنید یعنی حضرت لوط و مومنان به او را ﴿اخرجوکم من قریتکم انهم اناسٌ یتطهرون﴾ یعنی اینها مقدس مآبی میکنند خشک مقدسند این حرفها چیست این که وجود مبارک حضرت لوط دارد که ﴿هن اطهر لکم﴾ این طهارت طلبی را آنها تقدس خشک نامیدند گفتند اینها به دنبال پاکیاند اینها که قبول نداشتند طهارت است که ﴿انهم اناسٌ یتطهرون ٭ فانجیناه و اهله الا امرأته کانت من الغابرین﴾ این ﴿هن اطهر لکم﴾ از همان آن مایههاست
سؤال: ... جواب: نه این را تمدن میدانستند مثل امروز که متأسفانه بعضی از کشورهای غربی این را تمدن میدانند و در چهره آن ساختمانهای مخصوص خودشان هم اصلاً نوشته است که شما ما را درک نمیکنید این را یک نحو آزادی میدانند در نوبتهای قبل عرض شد قرآن کریم خب تحلیل کرد فرمود یک ظرف توخالی بالأخره حرفی برای گفتن ندارد فقط سر و صدا میکند هر چه که در آن برود صدایش درمیآید فرمود اینها آن انسانیت را از این جامعه گرفتند آن هویت انسانی را آن خلیفة الاهی را آن کرامت را از انسانیت گرفتند وقتی گرفتند مثل این انار آب لمبو شده خب یک تفالهای بیش نیست حالا منتها این را پف کردند باد کردند شکل انار را دارد فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ یعنی دلهای اینها خالی است مثل اناری که آبش را گرفتند منتها حالا آن گلی که گلابش را بگیرند تفاله است دیگر فوت نمیکنند این اناری که آبش را گرفتند فوت میکنند باد میکنند به همان صورت درمیآید فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ بعد از این بیان این حرف مبسوطاً در این گفته شد که این چگونه این انسانها در مسائل اعتقادی در مسائل اخلاقی در مسائل فقهی در مسائل حقوقی به این روز سیاه درمیآیند قرآن تحلیل کرد فرمود اینها آبشان آن گلابشان گرفته شد یک برگ بی گل مانده است یک پوست بی مغز مانده است اینها ﴿وافئدتهم هواء﴾ هستند در قبال اولی الالباب که دارای لب و مغزند اینها تهی مغزند در جریان شستشوی مغزی فرعون نسبت به قومش هم همین بود فرمود ﴿فاستخف قومه فأطاعوه﴾ یعنی قومش را سبک مغز کرد شستشوی مغزی داد آن انسانیتشان را گرفت آن کرامتشان را گرفت مثل اناری که آبش گرفته بشود فقط پوست خالی میماند بعد باد کردند ﴿فاستخف قومه فأطاعوه﴾ این یک أصل خب پس قرآن سعی میکند اولی الالباب باشد مغز داشته باشند فرمود لبی پیدا کنید و مادر بیانات نورانی حضرت امام صادق (سلام الله علیه) هم بود که «اصل الانسان لبه» انسان بشود لبیب سنگین و کتابی هم که خدای سبحان نازل کرده است کتاب مغز و نغز است که ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ این وزین است پس شما را میخواهد وزین کند حالا اگر معارف الاهی و اعتقادات حق و دین و اینها را گرفتند و انسان را شستشوی مغزی دادند خالی شد شما اگر بخواهید بگویید انسان این میشود مشترک لفظی این در حقیقت ﴿ان هو سمیتموه ما خلق هکذا﴾ این اسم این مسمی است پس این انسان غربی یا غرب زدهٴ متمدن نما انساننماست این اصل دوم اصل سوم یک موجودی که انسان نما باشد یعنی بی مغز باشد دست به هر کاری بزند بی مغز است قرآن کریم آن عقایدشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند اخلاقشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند قانونشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند مسائل حقوقیشان را هم تشریح میکند میگوید بی مغزند میفرماید درباره عقاید نسبت به بالأخره بتها و اصنام و اوثان و بالا و پایین یک گرایشهایی دارند آنچه را که اینها به عنوان اصنام و اوثان و ارباب و آلهه میشمرند ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها أنتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ شما یک اسم بی مسمایی را میپرستید شما گفتید إلاه نه آسمان إلاه است نه زمین إلاه است نه این سنگ و چوب إلاهند ﴿أتعبدون ما تنحتون﴾ ﴿اف لکم و لما تعبدون من دون الله﴾ ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ این اسم رب است اسم إلاه است اسم دین داری و عبادت است مسمی در آن نیست این راجع به عقاید اخلاقیاتش هم همین است که ملاحظه فرمودید در جریان تبهکاریهای قوم لوط و امثال لوط میماند مسائل سیاسی در مسائل سیاسی یا مسائل اجتماعی قبلاً ذیل همین آیه ﴿واستعمرکم فیها﴾ ﴿هو انشأکم من الارض واستعمرکم فیها﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ هود چند روز قبل بحث شد که یکی از مقدسترین کلمات قرآنی کلمهٴ استعمار است این کلمه را آن قدر مغزش را گرفتند آبش را گرفتند پوست خالی گذاشتند که الان جزء منحوسترین کلمات است قرآن کریم فرمود خدا مستعمر است شما مستعمَر خدایید ﴿هو الذی انشأکم من الارض واستعمرکم فیها﴾ معنای استعمار در فرهنگ قرآن این است ذات اقدس إلاه زمین را با همه نعم برای شما خلق کرد شما را با همه استعدادها آفرید عقل در درون فطرت در درون وحی و نبوت و امامت از بیرون همه به کمک شما هستند و شما را استعمار کرد از شما طلب کرد که زمین را برای خودت آباد کن و آقای خودت باش این معنای استعمار است آن وقت این کلمه جذاب پر محتوای مقدس را آمدند آبش را کشیدند عصارهاش را گرفتند تفالهاش را گذاشتند گفتند آباد بکن برای ما این میشود استعمار این میشود استعمار ننگین که جزء پلیدترین واژههاست خب اگر کسی بی محتوا باشد عقایدش بی محتواست وقتی دم از آزادی میزند دموکراسی را مطرح میکند یک دموکراسی بی محتواست که الان در عراق میبینیم یک آزادی بی محتوا است که میبینیم ﴿ان هی الا اسماءٌ سمیتموه انتم و اباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ نه این آزادی که سازمان ملل امضا میکند یا غرب مستکبر امضا میکند یا شرق مستکبر فروریخته امضا میکند اینها همهشان اسمی بی مسمی است اگر گفتند آزادی اسمی بی مسمی است اگر گفتند حقوق بشر اسم بی مسمی است اگر گفتند استعمار اسمی بی مسمی است همه اینها اسم بی مسمی است برای اینکه عقایدشان هم اسم بی مسمی است چرا؟ برای اینکه زمام همه این عقاید و اخلاق و قانون و حقوق به دست انسانهایی است که اسم بی مسمی هستند فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ خب شما دلتان میخواهد اگر به یک انار آب لمبو شده که آبش را گرفتند از او بخواهید برای شما قانون اساسی بنویسد خب همین را مینویسد آب لمبو شده مینویسد یعنی بی محتوا مینویسد یعنی ﴿ان هو الا اسماءٌ سمیتموه انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ مینویسد اگر یک گلی گلابش گرفته شد و تفاله شد اگر او خواست برای شما قانون حقوق بشر بنویسد یک حقوق بشر تفالهای مینویسد چه طور میشود یک انسان بی مغز مطلب با مغز بنویسد؟ وجود مبارک لوط در این سرزمین نگاه کنید سخن از لیت و لعل نیست سخن از لو است نفرمود لیت نفرمود لعل فرمود لو فرمود اصلاً شما آدم نیستید که من بگویم ای کاش ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ میدانم نیستید مثل اینکه آدم وقتی که درباره یک گلی که گلابش گرفته شده بخواهد حرف بزند نمیگوید یا لیت کذا معطر بودی یا لعل کذا معطر بودی میگوید لو چون لو برای امتناع است این دیگر به درد زبالهدان میخورد دیگر معطر نخواهد بود فرمود ﴿لو انَّ لی بکم قوَّةً أَو آوی الی رکنٍ شدید﴾ آخر من با چه کسی دارم حرف میزنم آن عقایدتان این هم اخلاقتان اینکه بعضی از مفسران به این زحمت افتادند که ﴿لاتخزون فی ضیفی﴾ این چه ظرف و مظروفی است اینها اگر با فرهنگهای دیگر آشنا بودند به زحمت نمیافتادند این تعبیر یک تعبیر رایجی است در هر فرهنگ ما که فارسی زبانیم میگوییم درباره میهمانهای ما اینچنین نیست که حالا یک ظرفی باشد یک مظروفی باشد تا اینها به زحمت بیفتند که ﴿لاتخزون فی ضیفی﴾ ضیافت مگر ظرف است ضیف مگر مظروف است نخیر این ظرف به آن معنا نیست فیه یعنی در این باره نه در میهمان درباره میهمانها آبروی من را نبرید خوب واقع اینطور است اگر کسی بخواهد با یک پوست بی مغز حرف بزند که نمیگوید لیت نمیگوید لعل اگر هم یک لیت و لعل گفت آنجا معلوم است که جای لو نشسته است اینجا تعبیر جا جای لو است ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ آخر یک آدم در شما نیست همه این انبارها آب لمبو شدهاند فرمود ﴿ألیس منکم رجلٌ رشیدٌ﴾ آخر یک آدم عاقل در شما نیست که بفهمد این کار کار زشتی است الان مشکل بشریت همین است یک آدم عاقل بالأخره در این پارلمان آمریکا نیست بگوید آخر این درندگی و وحشت برای چیست؟ بالأخره این عالم یک حسابی دارد کتابی دارد نه مردم عراق صبر میکنند نه مردم جهان صبر میکنند غرض این است که آن نظم طبیعی ﴿سیء بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾ از یک سو اینکه فرمود ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ با لو تعبیر فرمود نه با لیت و لعل اگر هم با لیت و لعل تعبیر میفرمود مثل «یا لیت الشباب لنا یعود یوما» که معلوم است با قرینه همراه است ولی زمینه زمینه امتناع است
سؤال: ... جواب: بله مردم ایران مردم خوبی هستند قبلاً هم همین جا در جمع شما آقایان به عرضتان رسید سیدنا الاستاد امام مخصوصاً سیدنا الاستاد علامه طباطبایی اینها وقتی وارد حرم میشدند اصلاً یاد دادند که ما چه طوری وارد حرم بشویم در و دیوار را میبوسیدند الان هم همین طوری است برای اینکه اینها ما را آدم کردند یعنی این اهل بیت ما را آدم کردند این کشور کشور آدمیت و انسانیت است نیاکان ما که گبر بودند از این طرف هم که نگذاشتند ما از نظر صنعت ترقی بکنیم اگر نبودند این خاندان ما چه میشدیم معلوم نیست خدا میداند این را حالا آدم چهار تا مریض دارد چهار تا مشکل دارد به اینها متوسل میشود اینها حل میکنند این یک برکت است برکت دیگر اینکه اینها ما را آدم کردند بله حالا کسی مریض دارد و مشکل دارد یا طلب مغفرت میکند به اینها مراجعه میکند اثر دارد آنها سر جایش است آنها حاجتهای روزانه است اینها این کشور را آدم کردند وگرنه در تونس در مراکش حتی در مصر در عربستان بسیاری از این کشورها میآید میآید تا مرز هفده شهریور بعد افت میکند همین که چند نفر کشته شدند افت میکند آنجا کشوری نیست که حسین ابن علی حضور داشته باشد کشور شهادت طلبی نیست اینجا شما دیدید مردم گفتند مرگ بر شاه روز شانزده شهریور هفده شهریور آن همه زن و مرد بی گناه شهید شدند باز هجده شهریور گفتند مرگ بر شاه اینها اصلاً احساس کمبود نمیکنند میدانند راه ابی عبدالله راه پیروزی است یک مختصر زحمتی در دنیا هست بعد در روح و ریحان است این کشور قابل قیاس با کشورهای دیگر نیست کشور حسین ابن علی چیز دیگر است آنها هم الان همسایه شرق و غرب باشد این شیوخ بی عقل به تعبیر غرب را هم گرفتند قدرت نگاه کردن به ایران را ندارند این کشور یک کشور آقاست چون مهمترین سرمایه مرگ است اینها هم که از مرگ نمیترسند خب چه کسی این کشور را اینطور شریف کرده اینکه شما میبینید سیدنا الاستاد اصلاً افطارش این بود که نزدیکیهای ماه مبارک رمضان بیاید در این حرم را ببوسد بعد بیاید در خانهاش افطار بکند ماه مبارک رمضان این خیلی فرق میکند بله ما تنها برای این این ذوات مقدس را احترام نمیکنیم که مثلاً فلان مشکل ما را حل میکنند آن مریض ما را واسطه میشوند در شفا اینها البته حوایج روزانه ماست اما عمده آن است که اینها این کشور را آدم کردند چیز دیگری است ایران
خب فرمود ﴿و لاتخزون فی ضیفی﴾ یعنی درباره میهمانهای من آبروی من را حفظ بکنید الان یک آدم عاقل در شما نیست ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍ و انک لتعلم ما نرید﴾ که بحثش مبسوطاً گذشت آن گاه وجود مبارک لوط فرمود ﴿قال لو انَّ لی بکم قوَّةً أَو ءَاوی الی رکنٍ شدید﴾
مطلب بعدی آن است که در چنین وضعی ذات اقدس إلاه مأموران الاهی را دستور به انتقام داد و نه اینکه حالا اینها در خواب باشند و عذابی احساس نکنند اینها در منزل باشند ولو در طلیعه صبح که کسی بیرون نرفته باشد اگر کسی هم بیرون رفته باشد گرفتار آن حجاره آسمانی میشود در موقع تعبیر کردن گاهی خدای سبحان میفرماید که ﴿و دمرناها﴾ این یک طور تعبیر است ما ویران کردیم گاهی دست میگذارد روی آن نکته حساس انقلاب یک شهر دو ضلع دارد دو روی یک سکه است یک رویش بدتر از دیگری است وقتی یک شهر زیر و رو میشود یعنی رو زیر میشود و زیر رو میشود آن کسی بالا است میآید پایین این کسی پایین است میآید بالا یک وقت است انسان از خود این قلب و انقلاب شهر سخن میگوید میگوید تدمیر شده است ﴿دمرناه﴾ کذا یک وقت است که هر دو بخش را میگوید یک وقت است که یکی را میگوید این یکی اگر بفرماید ما عالی را سافل کردیم بدتر از آن است که بگوید ما سافل را عالی کردیم اینجا به آن نکته حساس دست زده است فرمود ما آنها را که بالا بودند پایین بردیم عالی را سافل کردیم البته سافل را هم عالی کردیم اما عالی را سافل کردن به اهانت نزدیکتر است نفرمود ما پایهها را آوردیم بالا فرمود سقفها را آوردیم پایین حرف یکی است منتها در نحوه تأویل یکی با توهین بیشتری همراه است یکی با توهین کمتر فرمود ما آن بالاها را پایین کشیدیم ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ نه سافلها عالیها خب
سؤال: ... جواب: نه دیگر عالی سافل نمیشود همه با هم فرو میروند این خصم و فرو کردن دیگر عالی عالی است سافل سافل است
سؤال: ... جواب: در زلزله خب بالأخره نه ویران شدن غیر از زیر و رو شدن است ما یک تخریب داریم و یک تدمیر تخریب یک حساب دیگری است مثل زلزله یا سنگ باران کردنها حجارةً و مانند آن این تخریب است اما زیر و رو کردن تدمیر عبارت از این است که نظیر همین بحثی که دیروز گفته شده یا نظیر رانش زمین است یک سر خصم میشود پایین میرود یا نه یک طرفش دهان باز میکند این گسل شکافته میشود و این نظیر اتومبیل چپ شده این چرخهایش میآید بالا این چند طور تخریب است سخن از تخریب نیست سخن از تدمیر به این معناست که بالا پایین بشود و پایین بالا لکن وقتی که میخواهد ذکر بکند نمیفرماید ما چرخهایش را آوردیم بالا میفرماید ما سقفهایش را بردیم پایین این به اهانت نزدیکتر است ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ نه جعلنا سافلها عالیها آن هم شده اما دو تعبیر است یکی به اهانت نزدیکتر است. خوب
مطلب بعدی که مطلب پایانی است این است که فرمود ﴿وأمطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود﴾ ﴿مسومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾ این ضمیر هی به چه برمیگردد برخیها خواستند بگویند این ضمیر هی به مدینه برمیگردد یعنی این شهری که ما ویران کردیم این دور نیست شما در همین نزدیکیهای اردن است و بروید ببینید در آیات دیگر بله این هست چه اینکه مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ حجر آمده آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است که ﴿فانتقمنا منهم و إنهما لبإمامٍ مبینٍ﴾ یعنی شهرهایی که ما ویران کردیم شما وقتی که از حجاز به شام میروید از مدینه به شام میروید اینها بر جاده است امام مبین آن اتوبان آن بزرگراه آن جاده وسیع را میگویند امام بزرگراه فرمود این در کورهراههای روستایی و فرعی نیست شما که کاروان تجاریتان از حجاز به شام میرود این سر راهتان است بروید تحقیق کنید اینها ﴿و انهما لبإمام مبین﴾ این بر جاده است این درست است یا در بخشهای دیگر فرمود ﴿و لقد ترکنا منها آیةً بینة لقومٍ یعقلون﴾ اما در آنجاها میفرماید که ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ لکن اینجا فرمود ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾ قهراً ضمیر هی دیگر به مدینه برنمیگردد به حجاره برمیگردد
سؤال: ... جواب: نه آن در مورد مثال ذکر میکنیم که قرآن کریم وقتی که میخواهد مثال ذکر کند گاهی میفرماید این یک آثار باستانی است که سر راهتان است این مال دو تا قریه است نه قریه لوط بحث جریان سوره حجر مال دو تا شهر است نه مال یک شهر اما بحث در این است که گاهی قرآن به عنوان عبرت شهرهای ویران شده یکی یا دو تا میفرماید این سر راهتان است چه اینکه در جریان حضرت لوط هم فرمود ﴿وَ لقد ترکنا منها آیة بینة لقوم یعقلون﴾ اما اینجا دارد ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾ نه منکم این نشانه آن است که هر کسی که اهل ظلم و ستم باشد گرفتار عذاب الاهی خواهد شد و این عذاب الاهی هم از ظالمین دور نیست لذا احتمال قوی آن است که ضمیر هی به آن حجاره برگردد نه به آن مدینه یعنی اینگونه از شهاب سنگها رجمهای آسمانی سنگهای آسمانی که اینها به عنوان تمثیل است و نه تعیین یعنی اینگونه از عذابهای الاهی از ظالمین دور نیست.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
- بررسی داستان قوم لوط در سایر آیات
- عذاب قوم لوط
- کشورهای متمدن و همجنس بازی
- ازدواج
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و لمّا جاءت رسلنا لوطاً سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾ ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات قال یا قوم هؤلاء بناتی هن اطهرلکم فاتقوا الله و لاتخزون فی ضیفی ألیس منکم رجلٌ رشیدٌ﴾ ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍ و انک لتعلم ما نرید﴾ ﴿قال لو انَّ لی بکم قوَّةً أو ءَاوی الی رکنٍ شدید﴾ ﴿قالوا یٰلوط انا رسل ربک لن یصلوا الیک فأسر بأهلک بقطع من اللّیل و لا یلتفت منکم احدٌ الا امرأتک انه مصیبها ما اصابهم ان موعدهم الصبح ألیس الصبح بقریب﴾ ﴿فلما جاء امرنا جعلنا عالیها سافلها وأمطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود﴾ ﴿مسومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾
جریان قوم لوط مبسوطاً در پنج سوره از سورههای قرآن کریم تبیین شده است در سوره شعراء و مانند آن رسالت وجود مبارک لوط دعوت به توحید دعوت به تقوا اطاعت خدا آنجاها مطرح شد ولی در سوره هود یعنی سوره محل بحث جریان قوم لوط به عنوان جریان دنباله آمدن فرشتهها برای تبشیر به حضرت ابراهیم (سلام الله علیه) ذکر شد لذا در این سوره دعوت به توحید دعوت به تقوی به آن معنای عام اینکه من مزدی از شما نمیطلبم و بیان کفر قوم در این قسمت مشخص نشد بنابراین اگر کسی بپرسد که چرا دعوت توحید و کفر قوم لوط و امثال ذلک بازگو نشد برای اینکه در سوره هود قصه لوط به عنوان دنباله قصه حضرت ابراهیم ذکر شد که ملایکه اول آمدند برای حضرت ابراهیم آن بشارت را به آن حضرت رساندند بعد آمدند برای تعذیب قوم لوط آنچه که از سورهٴ مبارکهٴ شعراء برمیآید این است آیه 160 سورهٴ مبارکهٴ شعراء این است ﴿کذبت قوم لوطٍ المرسلین٭ اذ قال لهم اخوهم لوطٌ الا تتقون٭ انی لکم رسولٌ امینٌ٭ فاتقوا الله و اطیعون٭ و ما اسئلکم علیه من اجرٍ ان اجری الا علی رب العالمین﴾ همین عناصر محوری که حضرت نوح و سایر انبیاء (علیهم السلام) به اقوامشان میفرمودند همینها را هم وجود مبارک لوط به قوم خودشان فرمود بعد آن جریان فساد اخلاقی را ذکر کردند که بازگو میشود مطلب بعدی آن است که در جریان تمثل آرای مفسران بزرگوار در ذیل آیه ﴿فتمثل لها بشراً سویا﴾ مطرح است آنجا نظر سیدنا الاستاد و سایر بزرگان مبسوطا آنجا بیان شده طرح مسئله تمثل فرشتهها که چگونه یک موجود مجرد متمثل میشود آیا تمثل است تا تجسد است یا تجسم است آنجا به خواست خدا بازگو خواهد شد وگرنه آرای همه نقل نشود یا نقل تحلیل و تجزیه کامل نشود که ناقص است و طرح کلیاش هم که با حوصله این بحث سازگار نیست مطلب بعدی آن است که در جریان قوم لوط در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات هم به عنوان مومنین همراه لوط مطرح شدند هم به عنوان ﴿فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ اگر درباره حضرت نوح دارد که مومنان به آن حضرت سوار کشتی شدند اینجا هم دارد مومنان لکن در آنجا فرمود ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ اینجا فرمود ﴿فما وجدنا فیها غیر بیت من المسلمین﴾ سوره ذاریات آیه 31 به بعد این است وقتی وجود مبارک حضرت ابراهیم از میهمانها سؤال کرد ﴿قال فما خطبکم ایها المرسلون٭ قالوا انا ارسلنا الی قوم مجرمین٭ لنرسل علیهم حجارةً من طین٭ مسومةً عند ربک للمسرفین٭ فاخرجنا من کان فیها من المومنین٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ گاهی دارد ﴿فاخرجنا لوط و من کان معه من اهله﴾ مثلاً که ایمان آورده بودند مگر همسرش گاهی هم دارد ﴿فاخرجنا من کان فیها من المومنین٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین﴾ و اما چرا وجود مبارک لوط همسان حضرت ابراهیم به ضیافت نپرداختند و غذایی برای آنها حاضر نکردند؟ خب جریان حضرت ابراهیم و دستگاه حضرت ابراهیم و مهمان پذیری حضرت ابراهیم و تمکن حضرت ابراهیم جدای از حضرت لوط است گذشته از این در طلیعه امر که وجود مبارک حضرت ابراهیم برایش میهمان آمد مشکلی برای او پیش نیامده بود و حضرت ابراهیم با یک چنین قومی روبرو نبود مشکل اصلی حضرت ابراهیم هرگز یک چنین چیزی نبود ولی مشکل اصلی حضرت لوط (سلام الله علیه) همین بود لذا سه تا حادثه تلخ پشت سر هم و مترتبی که به نظم طبیعی همچنان واقع میشود آنها را قرآن ذکر کرده و آن این است که اولاً آن امکانات و پذیرایی و مهمانپذیری که برای حضرت ابراهیم بود برای حضرت لوط نبود ثانیاً آن فضای تیرهای که حضرت لوط مبتلا بود حضرت ابراهیم مبتلا نبود از این جهت این سه حادثه تلخ را قرآن پشت سر هم ذکر کرد اول ناخوشایندی حضرت لوط بود که ﴿سیءَ بهم﴾ تعبیر قرآن کریم این است در همین آیه محل بحث ﴿و لمّا جاءت رسلنا لوطاً سیءَ بهم﴾ یعنی سائه مجیعهم ناخوشایند بود برای اینکه قبلاً هم گفته بودند به حضرت لوط گفته بودند که مبادا افراد بیگانه را اینجا راه بدهی ناشناسها را اینجا راه ندهید اگر میهمان آمد مثلا این قوم دست از آن تباهیشان برنمیدارند که در بخشهای دیگر از قرآن این اتمام حجت از طرف قوم لوط بازگو شد که ﴿و اولم ننهک عن العالمین﴾ ما قبلا گفتیم کسی را اینجا راه نده گفتیم میهمان نیاید گفتیم با دیگران رابطه برقرار نکن آنگاه چنین فضایی قوم تیره فکر آلودهای که قبلا هم گفته بودند مبادا میهمان راه بدهی ﴿اولم ننهک عن العالمین﴾ در چنین فضای آلودهای وجود مبارک حضرت لوط دید که چند تا میهمان برایش آمده لذا اولین رخداد تلخ این بود که ﴿سیءَ بهم﴾ یعنی سائه مجیعه این یک، حالا به این فکر افتاد که مشکل را حل کند خب چه طوری اینها را راه بدهد چه طوری پذیرایی بکند به این فکر افتاد که مشکل خودش را حل بکند دید نمیتواند ﴿ضاق بهم ذرعاً﴾ مثل اینکه آدم دست دراز کرده کاری را انجام بدهد میبیند دستش نمیرسد مقدورش نیست همان طوری که آن شتر بار را میخواهد ببرد مقدورش نیست انسان وقتی شروع به کاری کرده میبیند توانش را ندارد میگویند ﴿ضاق بهم ذرعاً﴾ خوب پس اولین حادثه تلخ آن ناخوشایندی است و نگرانی درونی است که ﴿سیءَ بهم﴾ دوم شروع کرد به انجام کار دید مقدورش نیست سوم با خودش زمزمه و گفتگو میکند ﴿و قال هذا یوم عصیب﴾ چه گرفتاری ما شدیم امروز چه روز سختی است برای ما آن کار بستن سطل را میگویند عصب تعصب عصابه از همین قبیل است خوب این سه تا کار طبیعی است که پشت سر هم در این آیه آمده ﴿سیءَ بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾
سؤال: ... جواب: آخر اینها آلوده بودند به همین کار دیگر اینها هم به همان صورت زیبا درآمدند
سؤال: ... جواب: مثل قوم لوط این لوط یک قومی بودند به آن حضرت و حضرت هم به آن قوم چون قوم لوط بودند به همین کار اسناد داده شد آن هم اجوف واوی استعمال شده هم ناقص خب ﴿و جاءه قومه﴾ نه چهار پنج نفر در بعضی از تعبیرات دارد ﴿و جاء اهل المدینة یستبشرون﴾ اینجا دارد ﴿و جاءه قومه﴾ معلوم میشود دو سه نفر نیامدند نفرمود من قومه معلوم میشود که اینها وقتی دیدند این میهمانهای ناشناسی وارد شدند این قوم حمله کردند یهرعون یا ﴿و جاء اهل المدینة یستبشرون﴾ یک چنین وضع آلودهای داشتند خب اگر چنانچه چهار پنج نفر آمده بودند که نمیشود گفت اهل المدینه آمدند یا قوم حضرت لوط آمدند معلوم میشود یک مقدار قابل اعتنایی آمدند ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه﴾
سؤال: ... جواب: باید حمل کرد بر او یا حمل کرد بر آن قبیله یا نه به عنوان پیشنهاد که شما به اندازه اینها با اینها ازدواج کنید بعد میبینید نیازهای طبیعی و غریزیتان تأمین است و دیگران هم با زنهای دیگر ازدواج کنند که یک نمونهای باشد برای ترویج آن نکاح حلال سرّ اینکه در این بخشها غالباً سخنان حضرت لوط (سلام الله علیه) در همین زمینه تبهکاری قوم مطرح است برای آن است که در سورهٴ مبارکهٴ شعراء آن خطوط کلی توحیدی و تقوی و اطاعت از فرمان خدا بازگو شد هر پیامبری بعد از رهبریهای عام توحید و مسائل عمومی اخلاق به آن مشکلی که مبتلا به جامعه خودش است میپردازد بعضی از انبیا (علیهم السلام) روبه رو بودند با قومی که مشکلترین تلخترین کار آنها همان استکبار بود بعضیها کم فروشی بود نظیر حضرت شعیب که این کار را نکنید ﴿و لاتخسروا المیزان﴾ و مانند آن بعضیها نظیر همین قوم لوط آن فساد اخلاقی را داشتند لذا هر پیامبری بعد از بیان آن رشتههای توحیدی و مسائل کلی تقوی و اخلاق به آن مشکلی میپرداخت که قومش مبتلا بودند وجود مبارک لوط هم همین کار را کرده بود ﴿و جاءه قومه یهرعون الیه و من قبل کانوا یعملون السیئات﴾ یعنی برای همین این هم شتابان آمدند که بعد وجود مبارک حضرت لوط پیشنهاد معقولی داد فرمود این به طهارت نزدیکتر است آنها هم به کنایه گفتند ﴿اناسٌ یتطهرون﴾ این را یا به کنایه میگفتند یا مثلا میگفتند اینها مقدسند مقدس مآبند قوم لوط وقتی از حضرت لوط و مومنان اهل بیت او سخن میگفتند، میگفتند اینها ﴿اناسٌ یتطهرون﴾ بعد اینها تهدید کرده بودند که ما شما را بیرون میکنیم ما شما را از این سرزمین بیرون میکنیم برای اینکه ﴿انهم اناسٌ یتطهرون﴾ اینها مقدس نما هستند اینها خودشان را به پاکی میزنند و ما را آلوده میدانند در سورهٴ اعراف دارد ﴿انکم لتأتون الرجال شهوةً من دون النساء بل انتم قوم مسرفون﴾ آیهٴ 82 سورهٴ اعراف این است که ﴿و ما کان جواب قومه الا ان قالوا اخرجوهم﴾ اینها را از این سرزمین بیرون کنید یعنی حضرت لوط و مومنان به او را ﴿اخرجوکم من قریتکم انهم اناسٌ یتطهرون﴾ یعنی اینها مقدس مآبی میکنند خشک مقدسند این حرفها چیست این که وجود مبارک حضرت لوط دارد که ﴿هن اطهر لکم﴾ این طهارت طلبی را آنها تقدس خشک نامیدند گفتند اینها به دنبال پاکیاند اینها که قبول نداشتند طهارت است که ﴿انهم اناسٌ یتطهرون ٭ فانجیناه و اهله الا امرأته کانت من الغابرین﴾ این ﴿هن اطهر لکم﴾ از همان آن مایههاست
سؤال: ... جواب: نه این را تمدن میدانستند مثل امروز که متأسفانه بعضی از کشورهای غربی این را تمدن میدانند و در چهره آن ساختمانهای مخصوص خودشان هم اصلاً نوشته است که شما ما را درک نمیکنید این را یک نحو آزادی میدانند در نوبتهای قبل عرض شد قرآن کریم خب تحلیل کرد فرمود یک ظرف توخالی بالأخره حرفی برای گفتن ندارد فقط سر و صدا میکند هر چه که در آن برود صدایش درمیآید فرمود اینها آن انسانیت را از این جامعه گرفتند آن هویت انسانی را آن خلیفة الاهی را آن کرامت را از انسانیت گرفتند وقتی گرفتند مثل این انار آب لمبو شده خب یک تفالهای بیش نیست حالا منتها این را پف کردند باد کردند شکل انار را دارد فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ یعنی دلهای اینها خالی است مثل اناری که آبش را گرفتند منتها حالا آن گلی که گلابش را بگیرند تفاله است دیگر فوت نمیکنند این اناری که آبش را گرفتند فوت میکنند باد میکنند به همان صورت درمیآید فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ بعد از این بیان این حرف مبسوطاً در این گفته شد که این چگونه این انسانها در مسائل اعتقادی در مسائل اخلاقی در مسائل فقهی در مسائل حقوقی به این روز سیاه درمیآیند قرآن تحلیل کرد فرمود اینها آبشان آن گلابشان گرفته شد یک برگ بی گل مانده است یک پوست بی مغز مانده است اینها ﴿وافئدتهم هواء﴾ هستند در قبال اولی الالباب که دارای لب و مغزند اینها تهی مغزند در جریان شستشوی مغزی فرعون نسبت به قومش هم همین بود فرمود ﴿فاستخف قومه فأطاعوه﴾ یعنی قومش را سبک مغز کرد شستشوی مغزی داد آن انسانیتشان را گرفت آن کرامتشان را گرفت مثل اناری که آبش گرفته بشود فقط پوست خالی میماند بعد باد کردند ﴿فاستخف قومه فأطاعوه﴾ این یک أصل خب پس قرآن سعی میکند اولی الالباب باشد مغز داشته باشند فرمود لبی پیدا کنید و مادر بیانات نورانی حضرت امام صادق (سلام الله علیه) هم بود که «اصل الانسان لبه» انسان بشود لبیب سنگین و کتابی هم که خدای سبحان نازل کرده است کتاب مغز و نغز است که ﴿انا سنلقی علیک قولا ثقیلا﴾ این وزین است پس شما را میخواهد وزین کند حالا اگر معارف الاهی و اعتقادات حق و دین و اینها را گرفتند و انسان را شستشوی مغزی دادند خالی شد شما اگر بخواهید بگویید انسان این میشود مشترک لفظی این در حقیقت ﴿ان هو سمیتموه ما خلق هکذا﴾ این اسم این مسمی است پس این انسان غربی یا غرب زدهٴ متمدن نما انساننماست این اصل دوم اصل سوم یک موجودی که انسان نما باشد یعنی بی مغز باشد دست به هر کاری بزند بی مغز است قرآن کریم آن عقایدشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند اخلاقشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند قانونشان را تشریح میکند میگوید بی مغزند مسائل حقوقیشان را هم تشریح میکند میگوید بی مغزند میفرماید درباره عقاید نسبت به بالأخره بتها و اصنام و اوثان و بالا و پایین یک گرایشهایی دارند آنچه را که اینها به عنوان اصنام و اوثان و ارباب و آلهه میشمرند ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها أنتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ شما یک اسم بی مسمایی را میپرستید شما گفتید إلاه نه آسمان إلاه است نه زمین إلاه است نه این سنگ و چوب إلاهند ﴿أتعبدون ما تنحتون﴾ ﴿اف لکم و لما تعبدون من دون الله﴾ ﴿ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ این اسم رب است اسم إلاه است اسم دین داری و عبادت است مسمی در آن نیست این راجع به عقاید اخلاقیاتش هم همین است که ملاحظه فرمودید در جریان تبهکاریهای قوم لوط و امثال لوط میماند مسائل سیاسی در مسائل سیاسی یا مسائل اجتماعی قبلاً ذیل همین آیه ﴿واستعمرکم فیها﴾ ﴿هو انشأکم من الارض واستعمرکم فیها﴾ در همین سورهٴ مبارکهٴ هود چند روز قبل بحث شد که یکی از مقدسترین کلمات قرآنی کلمهٴ استعمار است این کلمه را آن قدر مغزش را گرفتند آبش را گرفتند پوست خالی گذاشتند که الان جزء منحوسترین کلمات است قرآن کریم فرمود خدا مستعمر است شما مستعمَر خدایید ﴿هو الذی انشأکم من الارض واستعمرکم فیها﴾ معنای استعمار در فرهنگ قرآن این است ذات اقدس إلاه زمین را با همه نعم برای شما خلق کرد شما را با همه استعدادها آفرید عقل در درون فطرت در درون وحی و نبوت و امامت از بیرون همه به کمک شما هستند و شما را استعمار کرد از شما طلب کرد که زمین را برای خودت آباد کن و آقای خودت باش این معنای استعمار است آن وقت این کلمه جذاب پر محتوای مقدس را آمدند آبش را کشیدند عصارهاش را گرفتند تفالهاش را گذاشتند گفتند آباد بکن برای ما این میشود استعمار این میشود استعمار ننگین که جزء پلیدترین واژههاست خب اگر کسی بی محتوا باشد عقایدش بی محتواست وقتی دم از آزادی میزند دموکراسی را مطرح میکند یک دموکراسی بی محتواست که الان در عراق میبینیم یک آزادی بی محتوا است که میبینیم ﴿ان هی الا اسماءٌ سمیتموه انتم و اباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ نه این آزادی که سازمان ملل امضا میکند یا غرب مستکبر امضا میکند یا شرق مستکبر فروریخته امضا میکند اینها همهشان اسمی بی مسمی است اگر گفتند آزادی اسمی بی مسمی است اگر گفتند حقوق بشر اسم بی مسمی است اگر گفتند استعمار اسمی بی مسمی است همه اینها اسم بی مسمی است برای اینکه عقایدشان هم اسم بی مسمی است چرا؟ برای اینکه زمام همه این عقاید و اخلاق و قانون و حقوق به دست انسانهایی است که اسم بی مسمی هستند فرمود ﴿وافئدتهم هواء﴾ خب شما دلتان میخواهد اگر به یک انار آب لمبو شده که آبش را گرفتند از او بخواهید برای شما قانون اساسی بنویسد خب همین را مینویسد آب لمبو شده مینویسد یعنی بی محتوا مینویسد یعنی ﴿ان هو الا اسماءٌ سمیتموه انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان﴾ مینویسد اگر یک گلی گلابش گرفته شد و تفاله شد اگر او خواست برای شما قانون حقوق بشر بنویسد یک حقوق بشر تفالهای مینویسد چه طور میشود یک انسان بی مغز مطلب با مغز بنویسد؟ وجود مبارک لوط در این سرزمین نگاه کنید سخن از لیت و لعل نیست سخن از لو است نفرمود لیت نفرمود لعل فرمود لو فرمود اصلاً شما آدم نیستید که من بگویم ای کاش ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ میدانم نیستید مثل اینکه آدم وقتی که درباره یک گلی که گلابش گرفته شده بخواهد حرف بزند نمیگوید یا لیت کذا معطر بودی یا لعل کذا معطر بودی میگوید لو چون لو برای امتناع است این دیگر به درد زبالهدان میخورد دیگر معطر نخواهد بود فرمود ﴿لو انَّ لی بکم قوَّةً أَو آوی الی رکنٍ شدید﴾ آخر من با چه کسی دارم حرف میزنم آن عقایدتان این هم اخلاقتان اینکه بعضی از مفسران به این زحمت افتادند که ﴿لاتخزون فی ضیفی﴾ این چه ظرف و مظروفی است اینها اگر با فرهنگهای دیگر آشنا بودند به زحمت نمیافتادند این تعبیر یک تعبیر رایجی است در هر فرهنگ ما که فارسی زبانیم میگوییم درباره میهمانهای ما اینچنین نیست که حالا یک ظرفی باشد یک مظروفی باشد تا اینها به زحمت بیفتند که ﴿لاتخزون فی ضیفی﴾ ضیافت مگر ظرف است ضیف مگر مظروف است نخیر این ظرف به آن معنا نیست فیه یعنی در این باره نه در میهمان درباره میهمانها آبروی من را نبرید خوب واقع اینطور است اگر کسی بخواهد با یک پوست بی مغز حرف بزند که نمیگوید لیت نمیگوید لعل اگر هم یک لیت و لعل گفت آنجا معلوم است که جای لو نشسته است اینجا تعبیر جا جای لو است ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ آخر یک آدم در شما نیست همه این انبارها آب لمبو شدهاند فرمود ﴿ألیس منکم رجلٌ رشیدٌ﴾ آخر یک آدم عاقل در شما نیست که بفهمد این کار کار زشتی است الان مشکل بشریت همین است یک آدم عاقل بالأخره در این پارلمان آمریکا نیست بگوید آخر این درندگی و وحشت برای چیست؟ بالأخره این عالم یک حسابی دارد کتابی دارد نه مردم عراق صبر میکنند نه مردم جهان صبر میکنند غرض این است که آن نظم طبیعی ﴿سیء بهم و ضاق بهم ذرعاً و قال هذا یوم عصیب﴾ از یک سو اینکه فرمود ﴿لو ان لی بکم قوةً﴾ با لو تعبیر فرمود نه با لیت و لعل اگر هم با لیت و لعل تعبیر میفرمود مثل «یا لیت الشباب لنا یعود یوما» که معلوم است با قرینه همراه است ولی زمینه زمینه امتناع است
سؤال: ... جواب: بله مردم ایران مردم خوبی هستند قبلاً هم همین جا در جمع شما آقایان به عرضتان رسید سیدنا الاستاد امام مخصوصاً سیدنا الاستاد علامه طباطبایی اینها وقتی وارد حرم میشدند اصلاً یاد دادند که ما چه طوری وارد حرم بشویم در و دیوار را میبوسیدند الان هم همین طوری است برای اینکه اینها ما را آدم کردند یعنی این اهل بیت ما را آدم کردند این کشور کشور آدمیت و انسانیت است نیاکان ما که گبر بودند از این طرف هم که نگذاشتند ما از نظر صنعت ترقی بکنیم اگر نبودند این خاندان ما چه میشدیم معلوم نیست خدا میداند این را حالا آدم چهار تا مریض دارد چهار تا مشکل دارد به اینها متوسل میشود اینها حل میکنند این یک برکت است برکت دیگر اینکه اینها ما را آدم کردند بله حالا کسی مریض دارد و مشکل دارد یا طلب مغفرت میکند به اینها مراجعه میکند اثر دارد آنها سر جایش است آنها حاجتهای روزانه است اینها این کشور را آدم کردند وگرنه در تونس در مراکش حتی در مصر در عربستان بسیاری از این کشورها میآید میآید تا مرز هفده شهریور بعد افت میکند همین که چند نفر کشته شدند افت میکند آنجا کشوری نیست که حسین ابن علی حضور داشته باشد کشور شهادت طلبی نیست اینجا شما دیدید مردم گفتند مرگ بر شاه روز شانزده شهریور هفده شهریور آن همه زن و مرد بی گناه شهید شدند باز هجده شهریور گفتند مرگ بر شاه اینها اصلاً احساس کمبود نمیکنند میدانند راه ابی عبدالله راه پیروزی است یک مختصر زحمتی در دنیا هست بعد در روح و ریحان است این کشور قابل قیاس با کشورهای دیگر نیست کشور حسین ابن علی چیز دیگر است آنها هم الان همسایه شرق و غرب باشد این شیوخ بی عقل به تعبیر غرب را هم گرفتند قدرت نگاه کردن به ایران را ندارند این کشور یک کشور آقاست چون مهمترین سرمایه مرگ است اینها هم که از مرگ نمیترسند خب چه کسی این کشور را اینطور شریف کرده اینکه شما میبینید سیدنا الاستاد اصلاً افطارش این بود که نزدیکیهای ماه مبارک رمضان بیاید در این حرم را ببوسد بعد بیاید در خانهاش افطار بکند ماه مبارک رمضان این خیلی فرق میکند بله ما تنها برای این این ذوات مقدس را احترام نمیکنیم که مثلاً فلان مشکل ما را حل میکنند آن مریض ما را واسطه میشوند در شفا اینها البته حوایج روزانه ماست اما عمده آن است که اینها این کشور را آدم کردند چیز دیگری است ایران
خب فرمود ﴿و لاتخزون فی ضیفی﴾ یعنی درباره میهمانهای من آبروی من را حفظ بکنید الان یک آدم عاقل در شما نیست ﴿قالوا لقد علمت ما لنا فی بناتک من حقٍ و انک لتعلم ما نرید﴾ که بحثش مبسوطاً گذشت آن گاه وجود مبارک لوط فرمود ﴿قال لو انَّ لی بکم قوَّةً أَو ءَاوی الی رکنٍ شدید﴾
مطلب بعدی آن است که در چنین وضعی ذات اقدس إلاه مأموران الاهی را دستور به انتقام داد و نه اینکه حالا اینها در خواب باشند و عذابی احساس نکنند اینها در منزل باشند ولو در طلیعه صبح که کسی بیرون نرفته باشد اگر کسی هم بیرون رفته باشد گرفتار آن حجاره آسمانی میشود در موقع تعبیر کردن گاهی خدای سبحان میفرماید که ﴿و دمرناها﴾ این یک طور تعبیر است ما ویران کردیم گاهی دست میگذارد روی آن نکته حساس انقلاب یک شهر دو ضلع دارد دو روی یک سکه است یک رویش بدتر از دیگری است وقتی یک شهر زیر و رو میشود یعنی رو زیر میشود و زیر رو میشود آن کسی بالا است میآید پایین این کسی پایین است میآید بالا یک وقت است انسان از خود این قلب و انقلاب شهر سخن میگوید میگوید تدمیر شده است ﴿دمرناه﴾ کذا یک وقت است که هر دو بخش را میگوید یک وقت است که یکی را میگوید این یکی اگر بفرماید ما عالی را سافل کردیم بدتر از آن است که بگوید ما سافل را عالی کردیم اینجا به آن نکته حساس دست زده است فرمود ما آنها را که بالا بودند پایین بردیم عالی را سافل کردیم البته سافل را هم عالی کردیم اما عالی را سافل کردن به اهانت نزدیکتر است نفرمود ما پایهها را آوردیم بالا فرمود سقفها را آوردیم پایین حرف یکی است منتها در نحوه تأویل یکی با توهین بیشتری همراه است یکی با توهین کمتر فرمود ما آن بالاها را پایین کشیدیم ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ نه سافلها عالیها خب
سؤال: ... جواب: نه دیگر عالی سافل نمیشود همه با هم فرو میروند این خصم و فرو کردن دیگر عالی عالی است سافل سافل است
سؤال: ... جواب: در زلزله خب بالأخره نه ویران شدن غیر از زیر و رو شدن است ما یک تخریب داریم و یک تدمیر تخریب یک حساب دیگری است مثل زلزله یا سنگ باران کردنها حجارةً و مانند آن این تخریب است اما زیر و رو کردن تدمیر عبارت از این است که نظیر همین بحثی که دیروز گفته شده یا نظیر رانش زمین است یک سر خصم میشود پایین میرود یا نه یک طرفش دهان باز میکند این گسل شکافته میشود و این نظیر اتومبیل چپ شده این چرخهایش میآید بالا این چند طور تخریب است سخن از تخریب نیست سخن از تدمیر به این معناست که بالا پایین بشود و پایین بالا لکن وقتی که میخواهد ذکر بکند نمیفرماید ما چرخهایش را آوردیم بالا میفرماید ما سقفهایش را بردیم پایین این به اهانت نزدیکتر است ﴿جعلنا عالیها سافلها﴾ نه جعلنا سافلها عالیها آن هم شده اما دو تعبیر است یکی به اهانت نزدیکتر است. خوب
مطلب بعدی که مطلب پایانی است این است که فرمود ﴿وأمطرنا علیها حجارةً من سجیل منضود﴾ ﴿مسومةً عند ربک و ما هی من الظالمین ببعید﴾ این ضمیر هی به چه برمیگردد برخیها خواستند بگویند این ضمیر هی به مدینه برمیگردد یعنی این شهری که ما ویران کردیم این دور نیست شما در همین نزدیکیهای اردن است و بروید ببینید در آیات دیگر بله این هست چه اینکه مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ حجر آمده آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ حجر این است که ﴿فانتقمنا منهم و إنهما لبإمامٍ مبینٍ﴾ یعنی شهرهایی که ما ویران کردیم شما وقتی که از حجاز به شام میروید از مدینه به شام میروید اینها بر جاده است امام مبین آن اتوبان آن بزرگراه آن جاده وسیع را میگویند امام بزرگراه فرمود این در کورهراههای روستایی و فرعی نیست شما که کاروان تجاریتان از حجاز به شام میرود این سر راهتان است بروید تحقیق کنید اینها ﴿و انهما لبإمام مبین﴾ این بر جاده است این درست است یا در بخشهای دیگر فرمود ﴿و لقد ترکنا منها آیةً بینة لقومٍ یعقلون﴾ اما در آنجاها میفرماید که ﴿و ما قوم لوط منکم ببعید﴾ لکن اینجا فرمود ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾ قهراً ضمیر هی دیگر به مدینه برنمیگردد به حجاره برمیگردد
سؤال: ... جواب: نه آن در مورد مثال ذکر میکنیم که قرآن کریم وقتی که میخواهد مثال ذکر کند گاهی میفرماید این یک آثار باستانی است که سر راهتان است این مال دو تا قریه است نه قریه لوط بحث جریان سوره حجر مال دو تا شهر است نه مال یک شهر اما بحث در این است که گاهی قرآن به عنوان عبرت شهرهای ویران شده یکی یا دو تا میفرماید این سر راهتان است چه اینکه در جریان حضرت لوط هم فرمود ﴿وَ لقد ترکنا منها آیة بینة لقوم یعقلون﴾ اما اینجا دارد ﴿و ما هی من الظالمین ببعید﴾ نه منکم این نشانه آن است که هر کسی که اهل ظلم و ستم باشد گرفتار عذاب الاهی خواهد شد و این عذاب الاهی هم از ظالمین دور نیست لذا احتمال قوی آن است که ضمیر هی به آن حجاره برگردد نه به آن مدینه یعنی اینگونه از شهاب سنگها رجمهای آسمانی سنگهای آسمانی که اینها به عنوان تمثیل است و نه تعیین یعنی اینگونه از عذابهای الاهی از ظالمین دور نیست.
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
تاکنون نظری ثبت نشده است