- 1071
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 68 تا 76 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 68 تا 76 سوره هود
- عذاب قوم ثمود و ریشه کن شدن آنها
- فرستادگان بسوی حضرت ابراهیم (ع) و بشارت فرزند به آن حضرت
- خبر تعذیب قوم لوط به حضرت ابراهیم
- فرشتگان رحمت و عذاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَخَذَ الَّذیِنَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ٭ کَأَن لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ ٭ وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ٭ فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ٭ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ٭ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ٭ یَاإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیِهمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ﴾
پایان بخش جریان قوم ثمود این است که ذات اقدس إلاه فرمود ما آنها را آنچنان ریشه کن کردیم که این قوم با سابقه مقتدر گویا اصلاً در این سرزمین نبودند نمونههایی از این تعذیب قبلاً گذشت که خدای سبحان وقتی طاغیان را از بین میبرد اینها را ریشه کن میکند تعبیر ﴿کأن لم یغنوا﴾ و مانند آن در قرآن کم نیست غنی یغنیٰ یعنی در این مکان قرار داشت وجود داشت و به سر میبرد وقتی میفرماید ما اینها را ریشه کن کردیم طوری ﴿کَاَن لم یغنوا﴾ یعنی گویا در این سرزمین نبودند نمونههایی از این تعذیب قبلاً گذشت که اگر یک وقتی یک بوته بنفشهای را یک کسی بکند این بوته تازه سبز شده یک سانت طول اوست خب اگر کسی این بوته یک سانتی را بکند جایش معلوم نیست ولی اگر یک درختِ چنار کهنی را که سالیان متمادی در زمین فرو رفته بود ریشهکن بکند بالاخره جایش خالی است دیگر گودال وسیعی است فرمود این اقوام ریشه داری که مثل چنار تاریخی بودند ما آنها را مثل این یک بوته یک سانتی کندیم که اصلاً معلوم نبود در این سرزمین بودند اگر کسی یک بوته یک سانتی را امروز بکند فردا بیاید جایش معلوم نیست مگر چقدر عمق داشت اما وقتی یک چناری را بکند خب مدتها جایش خالی است فرمود ما این طاغیان را آنچنان ریشه کن کردیم که گویا اصلاً نبودند برای ما مثل همان بوته یک سانتی است ﴿کأن لم یغنوا فیها﴾ اما در جریان فرستادههای حضرت ابراهیم و لوط که از آن به عنوان ضیف ابراهیم یاد میکنند اینها به عنوان مهمان خلیل خدا تلقی شدند لذا آن ضیافت و آن پذیرایی حاصل شده است به عنوان مهمانی آمدند یا به عنوان مهمان تلقی شدند فرستادههای خدا انواع و اقسام و اصناف فراوانی دارد این یک همه ملائکه هم یکسان نیستند در یک درجه نیستند اینها بعضی حاملان عرشاند بعضیها مسئول وحیاند بعضیها مسئول امور رزقاند مثل میکائیل(سلام الله علیه) بعضی مسئول احیایند مثلا اسرافیل(سلام الله علیه) بعضی مسئول قبض ارواحاند مثلعزرائیل(سلام الله علیه) و مانند آن هم سمتهایشان متفاوت است هم درجاتشان یکسان نیست مطلب سوم آن است که اگر درباره بعضی از فرشتگان آن کمال تجرد مطرح شد کمال عصمت مطرح شد و مانند آن این شاید شامل جمیع فرشتهها نباشد که جمیع فرشتهها نظیر حاملان عرش همان تجرد عقلی را دارند همان نزاهت را دارند و مانند آن البته این اصل مشترک بین فرشتهها همان عصمت است ظاهراً.
مطلب بعدی آن است که فرشتگان رحمت غیر از فرشتگان تعذیباند گاهی مسئولیتها مختص است که بعضیها برای رحمتاند بعضیها برای عذاب بعضیها هر دو کار و هر دو سمت از آنها ساخته است مهمانان حضرت خلیل(سلام الله علیه) در این بخش هم مبشّر بودند هم منذِر هم به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) فرزند آینده را بشارت دادند که خب سلسله انبیای ابراهیمی با آنها شکل میگرفت حضرت اسحاق بود حضرت اسماعیل بود و مانند آن، یعقوب بود(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و هم جریان تعذیب را به همراه داشت هم تبشیر بود هم انذار این مهمانها دو سِمَت داشتند هم تبشیر و هم انذار در موارد دیگر خدای سبحان از فرشتگان به عنوان مهمان یاد نمیکند خب فرشتگانی که برای حضرت نوح آمدند برای انبیای دیگر آمدند قبل از حضرت ابراهیم بعد از حضرت ابراهیم از آنها به عنوان مهمان یاد نمیشود میفرماید رسول ما و نمایندگان ما و مانند آن اما از اینجا به عنوان ضیف یاد شده است وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم آنها را به عنوان مهمان تلقی کرد ﴿فجاء بعجلٍ سمینٍ﴾ دید آنها دست دراز نمیکنند دستشان به طرف غذا نمیرود اینها هم گفتند دأب آن روزگار این بود که اگر کسی دستش به طرف غذا باز نشود این نشانه قهر و عداوت و امثال ذلک است این نیامده به عنوان مهمان مهر و محبت و امثال ذلک باشد این یک پیام خشم آلود دارد از آن به بعد وجود مبارک حضرت ابراهیم هراسناک شد که این برای چیست این نه برای آن است که آنها فرشته را نمیشناسند این نه برای آن است که مثل افراد عادیاند اینها فرشته را خوب میشناسند از رفتار و گفتار و کردار اینها هم بشارت یا عذاب میفهمند فهمیدند اینها برای خشم آمدهاند اما حالا با چه کسی برای چه کسی و مانند آن مشخص نبود چون علم اینها که مثل علم ذات اقدس إلاه بالذات نیست خدای سبحان باید لحظه به لحظه این معارف را به اینها القا بکند اینها از غیر خدا بیانیازند ولی از خدا که بی نیاز نیستند که ذات اقدس إلاه به اینها میفهماند که برای فلان کار آمدند برای فلان تبشیر یا برای فلان انذار آمدند وجود مبارک حضرت ابراهیم احسان هراس کرد آنها فهمیدند که ابراهیم ترسید حالا یا به تعلیم الاهی فهمیدند چون فرشته بودند از طرف خدا آمدند با اعلام مرسلشان فهمیدند یا نه شواهدی بود که اینها بالاخره فهمیدند وجود مبارک حضرت ابراهیم ترسید حضرت ابراهیم احساس کرد اینها برای عذاب آمدند وگرنه اینچنین نبود حالا که از چهارتا مهمان بترسد که یا چهارتا ناشناس بترسد که فرمود اینها مأموران غضب خدایند از این ترسید آن وقت اگر وجود مبارک ابراهیم از آنها ترسید اینها حالا یا ترس را از راه تعلیم الاهی استفاده کردند یا از راه شواهد دیگر عرض کردند که بله ما مأمور عذابیم اما برای شما نیامدیم برای این محل نیامدیم ما مأموریتمان قوم لوط است بعد روع و هراس حضرت ابراهیم برطرف شد وقتی برطرف شد آنها شروع کردند به بشارت دادن که تو صاحب فرزند میشوی صاحب نوه میشوی اینها انبیای ابراهیمیاند بعداً هر کدام از آنها پیغمبر میشود و خوشحال شد که این میشود بشارت حضور همسرش را در اینجا قرآن مطرح میکند میفرماید ﴿وامرته قائمةٌ﴾ حالا برخیها گفتند خود حضرت ابراهیم نشسته بود همسرش برای پذیرایی ایستاده بود هو قاعد و هی قائمه یا منظور از آن قیام همان حضور بود بالاخره در این صحنه حضور داشت از این جریان با خبر شد که این مادر میشود و نوه هم پیدا میکند و اینها کسانیاند که جزء بشارتهای الاهی است وگرنه فرزند عادی را که خدا بشارت بدهد فرشته بفرستد تبریک بگوید نیست یک وقت است که یحییٰ را به زکریا(علیهما الصلاة و علیهما السلام) میدهد اینجا جای بشارت است یک وقتی اسحاق و یعقوب و انبیای ابراهیمی را به وجود مبارک حضرت ابراهیم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) میدهد اینجا بشارت است وگرنه ﴿یهب لمن یشاء إناثاً و یهب لمن یشاء الذّکور ٭ او یزوجهم ذُکراناً و إناثا و یجعل من یشاء عقیما﴾ این اصناف چهارگانه هر روز هست به بعضیها پسر میدهد به بعضیها دختر میدهد به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر میدهد به بعضیها چیزی نمیدهد عقیم میکند فرمود اینها که ازدواج میکنند چهار گروهاند ما این چهار گروه را هم تدبیر میکنیم حالا اگر خواست به کسی پسر بدهد فرشتگان را نازل بکند به او بشارت بدهد که نیست آن یحیی است که وجودش بشارت است آن اسحاق و یعقوب(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند که وجودشان بشارت است این حالا حضرت صالح و مانند آن بود اینها بالاخره حضور داشتند و فهمیدند و از همین این کار خب در عین حال که برای اینها بشارت بود آن تأدب و عفاف اقتضا میکند که اینها حریم بگیرند گرچه برای زنها همسرانی هست که آنها هم حور العیناند یعنی احور اعیناند در برابر همسران مردها که حوراء عینایند همسران زنها احور اعیناند اما ادب قرآنی این است که هرگز به زنها نمیگوید اگر شما با ایمان و باتقوا بودید ما به شما شوهرهای کذا و کذا میدهیم آن نعمتها را به طور اجمال ذکر میکند به مرد بگویند ما برای شما همسر فراهم میکنیم این ننگ نیست اما به زن بگویند ما برای شما شوهر فراهم میکنیم این یک ننگ است که با عفاف سازگار نیست با ادب قرآنی سازگار نیست در عین حالی که این نعمت هست این نعمت را قرآن تصریح نمیکند پدر و مادر هم وقتی میخواهند دعا کنند پسرشان را یک گونه دعا میکنند دخترشان را طور دیگر دعا میکنند آن یکی را بالتصریح این یکی را بالتلویح دعا میکند ادب یک چیز دیگر است عفاف چیز دیگر است لذا این بانو ﴿فصکّت وجهها﴾ سیلی به صورتش زد که من در این سن مادر بشوم از فرزند داشتن که لذت میبرد اما از نکاح با شوهر بالاخره بر خلاف یک امر عادی است در آن سن ﴿فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم﴾ نسبت به آن فرزند داری خوشحال شد و خندید اما نسبت به آن شوهر یابیاش ﴿فصکّت وجهها﴾ از اینکه مادر میشود خیلی خوشحال شد از اینکه همسر میشود ﴿فصکّت وجهها﴾ هر دو را قرآن نقل کرد از اینکه ﴿فضحکت﴾ خوشحال شد این خندهاش برای آن است که به او بشارت دادند مادر میشوی یا خندهاش برای آن است که هراس و خوف از شوهرش برطرف شد یا خندهاش برای آن است که فهمید آن قوم تبهکار لوط که اهل خباثت بودند قوم خبیث بودند به هلاکت گرفتار میشوند یا خندهاش برای این بود که تعجب کرد که مادر میشود [که] آن این چهارمی اقرب به ذهن است به دلیل اینکه خودش گفت این امر عجیب است و فرشتگان گفتند ﴿أتعجبین من امر الله﴾ سبب این ضحک هم همان تعجب است که یک امر معروف است که انسان چون متعجب است ضاحک است در چنین فضایی ﴿ضحکت﴾ یعنی خندید برخیها گفتند این ضَحَکت است به فتح فا است نه به کسرها و احیانا برخیها این ﴿ضحکت﴾ را هم به معنای حاضت گرفتند یعنی عادت زنانهاش پدید آمد آنی که راغب در مفرداتش دارد گفت آنهایی که این ضحک را در کنار ﴿ضحکت﴾ در ذیل ﴿ضحکت﴾ عنوان حیض و عادت ماهانه را مطرح کردند این نه برای آن است که ﴿ضحکت﴾ به معنی حاضت باشد این برای آن است که درآن حال که این بانو خوشحال شد و خنده تعجب آمیز کرد یک چنین حالتی هم برای او پیش آمد که این علامت سرّ آن تبشیر است نه ﴿ضحکت﴾ یعنی حاضت ﴿ضحکت﴾ یعنی همان خنده کرد منتها در این حال تبشیر فرشتگان همان و پیدایش حیض این زن همان وقتی این عادت ماهانهاش شروع شد دیگر مطمئن شد که این بشارت بشارت غیبی است و درست است نظیر آن چه را که زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد خدایا شما که به من وعده دادی من پدر میشوم ﴿ربّ اجعل لی آیةً﴾ یک نشانهای در من پیدا بشود که من بفهمم این چه زمانی شروع میشود فرمود ﴿آیتک ان لا تکلم الناس ثلاث لیال سویا﴾ این نشانهات است این هم در حقیقت در درون قلبش شاید نشانهای میخواست که آیا میتواند در دوران فرتوتی هم مادر بشود فوراً عادت ماهانهاش شروع شد و از اینکه عادت ماهانهاش شروع شد فهمید که این بشارت محقَّق میشود خب اینها بر خلاف عادت است نه بر خلاف عقل آنکه اهل علم تجربی است مسائل معجزه و اینها برای او حل نیست یعنی یک کسی که دارای علوم تجربی است نظیر طبیب داروساز و امثال این صاحبان علوم تجربی اینها عادت را علیت تلقی میکنند در نوبتهای قبل به عرضتان رسید قانون علیت نه با مسئله طب و فن شریف طب ثابت میشود نه نفی میشود نه شک میشود اصلاً رشته رشته طب و اقتصاد و دامداری و کشاورزی نیست یک متخصص در فن طبابت و دارو سازی و کشاورزی و سیاست و امثال ذلک بگوید من قانون علیت را اثبات میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من نفی میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من شک میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من نمیفهمم باید یک رشته دیگر درس بخوانم میگویم این حرفِ درست است چون نه با قانون تجربی و علوم تجربی میتوان ثابت کرد یا سلب کرد یا شک کرد هر یک فنّ خاص خودش را دارد دیگر آن را باید در علوم دیگر ثابت کرد که هست یا نیست یا مشکوک است ابزار علوم عقلی معارف تجریدی است و نه مسائل تجربی قانون علیت چیز دیگر است امور عادی چیز دیگر است اینکه با عادت سروکار دارد خیال میکند این علیت است آنگاه اگر به او گفتند که مثلاً سورهٴ مبارکهٴ حمد یک بیماری را شفا میدهد با عناد روبرو میشود یا با انکار روبرو میشود که مگر میشود بدون دارو مریض خوب بشود؟ بله میشود شما که برهانی اقامه نکردی بر حصر که برهان را فن دیگر اقامه میکند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) خوشحال شد عیالش هم خوشحال شد که اینها مادر میشوند آنهم برای یک چنین فرزندی که از آسمان غیب به اینها بشارت میدهند که شما پدر و مادر میشوید و این هم علامتش است که شما الان عادت ماهانهتان شروع شده است در دوران سالمندی وقتی این روع و هراس از حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) رخت بر بست نه اینکه از فرشته میترسند یا فرشته را نمیشناسند میشناسند اینها فرشتهاند میشناسند اینها برای عذاب آمدهاند خب ترس دارد دیگر وقتی که از طرف خدای سبحان برای تعذیب میآیند چه کسی در برابر امر خدا میتواند مقاوت کند جای ترس هم است و خدای سبحان هم در اینجا مذمّت نکرده که شما چرا میترسید این ترس نسبت به ما سوای خداست اما در حریم الاهی خوب جای خوف است دیگر وقتی فرشتگان تعذیب دارند میآیند دیگر جای ترس است دیگر اینها هم گفتند بله ما آمدیم برای تعذیب اما نه اینجا جای دیگر میخواهیم برویم وقتی اوضاع حضرت ابراهیم آرام شد و ﴿فلما ذهب عن ابراهیم الروع﴾ خب یک انسان بزرگوار مهمان نواز حلیمِ اواهِ منیب که نمیتواند تحمل بکند بروند یک جایی را تخریب بکنند که برهان مسئله را هم ذات اقدس إلاه ذکر کرده ﴿ان ابراهیم لحلیم أواه منیب﴾ خب یک کسی که اهل حلم و بردباری باشد بردبار این کلمه مرکب است بسیط که نیست بردبار یعنی بارهای سنگین اجتماعی سیاسی خود و دیگران را میبرد کسی که با یک حرف از جا درمیآید این بار را نمیتواند ببرد کسی که با یک حادثه سخت جا به جا میشود این بار را نمیکشد اما مردان بزرگ بردبارند این بار سیاست را میبرند میگویند امام(رضوان الله علیه) اینچنین بوده است که این ایام، ایامِ سالگرد این بزرگوار است مبادا تنها به همین این مراحل نام آن، یا قرآن بخوانید یا دعا بخوانید بالاخره به هر وسیلهای هست حالا آن حضور در صحنهها که وظیفه همه است اما آن رابطه معنوی که قرائت قرآن است دعا است ذکر است این اینها فراموشمان نشود که این یک حق حیاتی دارد نسبت به جامعه اسلامی این بردبار بود این بار سنگین طاغوت را برد بالاخره آن تهمتها را تحمل کرد غارت کردنهای خانهاش را تحمل کرد ریختن سحر شبانگاه را تحمل کرد زندان و تبعید و بدنامی را تحمل کرد این میشود بردبار خدای سبحان فرمود بارهای سنگین امت را ابراهیم چون حلیم بود میبرد ﴿ان ابراهیم لحلیم﴾ بعد هم اهل آه و ناله و تضرع و رقت قلب و اینهاست و اهل انابه است منیب یعنی منقطع یا از ناب ینیب است که قبلاً گذشت یا ناب ینوب است که این هم قبلاً گذشت به مردانی که اهل ناب ینیب هستند ناب یعنی انقطع ینیب یعنی ینقطع آنها که منقطع از غیر خدایند و مرتبط به اللهاند و این هم برای اینها ملکه است این منیب هم صفت مشبهه است و نه اسم فاعل اینها را میگویند منیب این یک، یا ناب ینوب است اینها کسانیاند که پشت سر هم در خانه خدا نوبت میگیرند که بروند و آنجا عرض ارادت کنند نه تنها یک بار و دوبار و صد بار و بیشتر اینها نوبهای هستند پشت سر هم در نوبتاند که اینها بروند در پیشگاه ذات اقدس إلاه با او وقت ملاقات بگیرند حضوری با خدای سبحان سخن بگویند و مانند آن و این هم باز اسم فاعل نیست و صفت مشبهه است وجود مبارک ابراهیم خلیل هم از ناب ینیب منیب بود هم از ناب ینوب منیب بود حلیم بود اواه بود منیب بود حالا شنید فهمید و یک عده دارند میروند یک عدهای را به عذاب برسانند شروع کرده به گفتگو کردن که نروید گفتند نه کار تمام است برنامه تمام است در همین سورهٴ مبارکهٴ هود قبلاً خوانده شد که ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ او کارهایش روی راه راست است دیگر تا آن مقداری که باید اتمام حجت بکند کرد آن مقداری که باید صبر بکند کرد آن مقداری که در توبه و انابه را باید باز بگذارد گذاشت دیگر به نصاب رسید از این به بعد ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ است ﴿ان ربی علی صراط مستقم﴾ است ﴿یا ابراهیم أعرض عن هذا﴾ برای اینکه ﴿انه قد جاء امر ربک﴾ امر ربّت هم خب ﴿إن ربّی علی صراط مستقیم﴾ بعد فرمود حالا که میخواهید بروید اگر این مقدار مؤمن در بین آنها باشد چه؟ گفتند نیست کمتر از این باشد چه؟ گفتند نیست مثلاً صد نفر پنجاه نفر هشتاد نفر گفتند نیست ما میدانیم نیست بعد فرمود بالاخره لوط آنجاست لوط پیغمبر است نماینده رسمی من است فرمود بله ﴿أعلم بمن فیها﴾ ما خیلی میدانیم که چه کسانی آنجا هستند و او را نجات میدهیم مشکل تو چیست؟ اینکه گفتی جمعیتی در آنجا هستند بیگناهاند خیر این ﴿فما وجدنا فیها غیر بیتٍ﴾ که این تنوین تنوین تنکیر است این یک خانواده مسلمان در آنجاست ما میدانیم چه کسی در آن است از جریان لوط میگویی بله ما ﴿اعلم بمن فیها﴾ میدانیم خودِ لوط را میدانیم خانوادهاش را میدانیم زنش هم کافره است زنش هم جزء مهلکین است و بساط بر همه ما روشن است آن که ما را فرستاده ریز و درشت جریان را به ما گفته اگر شما برای لوط میگویید ما میدانیم در آنجا خود لوط(سلام الله علیه) است پیغمبر است معصوم است باید نجات پیدا کند و نجاتش هم میدهیم این مجادله حضرت نوح قدم به قدم برای اهل محل بود برای مؤمنان بود برای حضرت لوط بود برای خانوادهاش بود آنها هم قدم به قدم پاسخ دادند حالا بخشی از اینها را که در سور متفرقه آمده بخوانیم تا خطوط کلی این قصه روشن بشود میماند آن جریان برخورد قوم لوط با این ذوات قدسی در آن شهر خودشان در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیهٴ 28 به بعد که این قصه را الان مطرح نمیکنیم برای اینکه هنوز فصلش نرسیده و بعداً میآید دارد ﴿و لوطاً إذ قال لقومه إنکم لتأتون الفاحشة﴾ این پنج شش آیه را الان نمیخوانیم چون در این زمینه هنوز بحثی مطرح نشد اما درباره مهمانان ابراهیم در همان سورهٴ عنکبوت آیهٴ 31 این است ﴿و لمّا جاءت رسلنا إبراهیم بالبشریٰ﴾ که اینها رفتند به حضرت ابراهیم بشارت بدهند و تعذیب و اهلاکی باشد برای قوم لوط ﴿قالوا إنّا مهلکوا أهل هذه القریة﴾ برای اینکه ﴿ان أهلها کانوا ظالمین﴾ ظلم اخلاقی داشتند ظلم اعتقادی داشتند ظلم حقوقی و فقهی داشتند حضرت را براهیم در آن گفتگوهایش که عده فراوانی را هم مراحل فراوانی را هم نام برد آنطوری که زمخشری در کشّاف نقل میکند در چند بخش اعلام داشت به این نتیجه رسید ﴿قال إنّ فیها لوطاً﴾ شما این قریه را میخواهید تخریب بکنید حضرت لوط آنجاست ﴿قالوا نحن أعْلم بمن فیها﴾ ما میدانیم ﴿لننجینَّه و أهله﴾ ما حضرت لوط و خانواده او به استثنای زنش را نجات میدهیم ﴿إلاّ اَمرَأته﴾ برای اینکه زنش هم ﴿کانت من الغابرین﴾ از آنهایی است که میمانند و هلاک میشوند بقیه جریان مربوط به این است که حالا این فرستادگان الاهی وقتی به قوم لوط نزدیک شدند به آن شهر رسیدند چه حادثهای پیش آمد میماند در قصه قوم لوط که هنوز به آن قصه نرسیدیم در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات از آیهٴ 24 به بعد این جریان ضیف ابراهیم(سلام الله علیه) مطرح است فرمود ﴿هل أتیٰک حدیث ضیف إبراهیم المکرمین﴾ ﴿مکرمین﴾ معمولا در قرآن کریم وصف فرشتگان است همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ﴿بل عبادٌ مکرمون ٭ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ که همین وصف ممتاز در زیارت جامعه برای اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم آمده است که اینها ﴿عبادٌ مکرمون ٭ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ خب ﴿هل تیٰک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین﴾ یعنی این ﴿مکرمین﴾ صفت ضیف است ﴿اذ دخلوا علیه فقالوا سلاماً قال سلامٌ قومٌ منکرون﴾ شما ناشناسید برای اینکه برای وحی که نیامدید برای رحمت و اینها هم که نیامدید چهرهتان هم با این وضع ناشناس است ﴿فراغ إلیٰ اهله فجاء بعجلٍ سمین ٭ فقربه الیهم قال ألا تأکلون﴾ روی آن خصلت مهمان نوازیاش این گوساله فربه کباب شده را آورد پیش مهمانها گذاشت دید آنها اهل غذا نیستند یا نمیخورند ﴿فأوْجس منهم خیفةً﴾ برای اینکه رسم این بود اگر مهمان از غذا خوردن تحاشی دارد معلوم میشود للعداوه است ﴿قالوا لا تخف﴾ گفتند بله ما مامور غضب هستیم اما نه برای تو برای تو بشارت فرزند میدهیم ﴿و بشروه بغلام علیمٍ﴾ گفتند نسبت به تو ما بشارت میدهیم به یک فرزندی که پسر است و علیم است آنگاه ﴿فأقْبلت امرأته فی صرّةٍ فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم﴾ آنها به همسرش گفتند که ﴿قالوا کذلک قال ربک إنه هو الحکیم العلیم﴾ خدای حکیم علیم چنین مقدر کرده است که تو را در دوران فرتوتی و سالمندی مادر بکند و حضرت ابراهیم را هم پدر آنگاه وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود خب پس مأموریتتان چیست؟ ﴿قال فما خطبکم أیّها المرسلون﴾ شما چهرهتان چهره تعذیب است ﴿قالوا إنّا أرسلنا الی قومٍ مجرمین ٭ لنرسل علیهم حجارةً من طینٍ ٭ مسوَّمة عند ربک للمسرفین ٭ فاخرجنا من کان فیها من المؤمنین ٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین ٭ و ترکنا فیها آیةً للّذین یخافون العذاب الألیم﴾ این بخشی از جریان مهمانهای حضرت ابراهیم که در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات آمده است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ حجر است از آیهٴ 51 به بعد شروع میشود ﴿و نبِّئهم عن ضیف إبراهیم ٭ إذْ دخلوا علیه فقالوا سلاماً قال انا منکم وجلون﴾ جواب را در آیات دیگر دارد که ﴿قال سلام﴾ آنها با جمله فعلیه سلام کردند با جمله اسمیه حضرت جواب داد و چون آثار تعذیب در اینجا ظهور داشت حضرت ابرهیم هراسناک شد ﴿قالوا لا تَوْجَل انا نبشرک بغلامٍ علیم﴾ ما درست است برای تعذیب آمدیم اما برای شما و محلهٴ شما نیامدیم ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود ﴿أبشَّرتمونی علی ان مسّنی الکبر﴾ در سن سالمندی به من بشارت فرزند میدهید ﴿فبم تبشّرون ٭ قالوا بشَّرناک بالحق فلا تکن من القانطین﴾ این تبشیر ما با حق است یقیناً صادر میشود و محقق خواهد بود حضرت ابراهیم گفت نه خیر ما هر وقت دستوری از طرف خدای سبحان بیاید در هر شرایطی باشد امیدواریم ﴿قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون﴾ فرمود وقتی از طرف خداست ما هیچ ناامیدی نداریم ولی شما برای کجا دارید میروید این نشانه تعذیبتان ﴿قال فما خطبکم أیها المرسلون ٭ قالوا انا أرسلنا الی قوم مجرمین﴾ و قبل از اینکه شما بگویید که آن اهل خبائث که در آن محل زندگی میکنند بعضی از خانوادههای مسلمان در آن هستند ما خودمان میدانیم ما خودمان هم استثنا میکنیم ﴿انا أُرْسلنا الی قومٍ مجرمین ٭ الا آل لوطٍ إنّا لمنجُّوهم أجمعین ٭ الا امْراته قدرنا إنّها لمن الغابرین﴾ ما کجا میرویم چه گروهی را عذاب میکنیم چه گروهی را نجات میدهیم چه گروهی اهل نجاتاند همه اینها را به ما ابلاغ کردند
سؤال ...
جواب: مفهوم نشد شنیده نشد
خب ﴿إلاّ امْرأته قدّرنا إنّها لمن الغابرین ٭ فلما جاء آل لوطٍ المرسلون ٭ قال انکم قوم منکرون ٭ قالوا بل جئناک بما کانوا فیه یمترون ٭ و أتیناک بالحقّ و إنّا لصادقون ٭ فأسر بأهلک بقطعٍ من الّیل واتّبع ادْبارهم و لا یلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون﴾
فرمود ما که رفتیم راه نجات حضرت لوط و اعضای خانوادهاش به استثنای همسرش که کافر بود این بود که ما گفتیم شما شبانه موقع سحر این محل را تخلیه کنید که عذاب الاهی در راه است همین کار را هم کردند بنابراین فرمود ما میدانیم چند نفر مسلماناند در خدمت حضرت لوطاند به همه آنها اعلام میکنیم که از این شهر بروند بیرون بعد شهر را تعذیب میکنیم اینها گوشههایی از تعذیب این قوم لوط بود حالا چند تا سؤال است که یکی پس از دیگری البته چون این قصه هنوز تمام نشده به لطف الاهی در بحثهای بعد میآید این ﴿یجادلنا﴾ ﴿یجادلنا﴾ ای که دارد گرچه مبسوطاً در کشّاف و امثال کشّاف آمده اما حالا روایاتی باید این را تأیید بکنند که اصرار فراوانی بین حضرت ابرهیم و آن مرسلون بوده است که آنها حضرت ابراهیم گفت اگر مثلاً صد خانوار یا پنجاه خانوار مسلمان بودند چه؟ آنها گفتند نیستند گفتند اگر مثلاً چهل خانوار مسلمان بودند چه؟ گفتند نیستند گفتند ده خانوار مسلمان باشند چه؟ گفتند نیستند تا رسیدند به حضرت لوط گفت بله ما میدانیم او و اعضای منزلش به استثنای زنش اینها مسلماناند و اهل نجاتاند تتمه بحث انشاء الله برای نوبتهای دیگر
«و الحمد لله رب العالمین»
- عذاب قوم ثمود و ریشه کن شدن آنها
- فرستادگان بسوی حضرت ابراهیم (ع) و بشارت فرزند به آن حضرت
- خبر تعذیب قوم لوط به حضرت ابراهیم
- فرشتگان رحمت و عذاب
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَأَخَذَ الَّذیِنَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ ٭ کَأَن لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ إِنَّ ثَمُودَ کَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلاَ بُعْداً لِثَمُودَ ٭ وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیَم بِالْبُشْرَى قَالُوا سَلاَماً قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَن جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ ٭ فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ ٭ قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ ٭ فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِی قَوْمِ لُوطٍ ٭ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُنِیبٌ ٭ یَاإِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیِهمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ﴾
پایان بخش جریان قوم ثمود این است که ذات اقدس إلاه فرمود ما آنها را آنچنان ریشه کن کردیم که این قوم با سابقه مقتدر گویا اصلاً در این سرزمین نبودند نمونههایی از این تعذیب قبلاً گذشت که خدای سبحان وقتی طاغیان را از بین میبرد اینها را ریشه کن میکند تعبیر ﴿کأن لم یغنوا﴾ و مانند آن در قرآن کم نیست غنی یغنیٰ یعنی در این مکان قرار داشت وجود داشت و به سر میبرد وقتی میفرماید ما اینها را ریشه کن کردیم طوری ﴿کَاَن لم یغنوا﴾ یعنی گویا در این سرزمین نبودند نمونههایی از این تعذیب قبلاً گذشت که اگر یک وقتی یک بوته بنفشهای را یک کسی بکند این بوته تازه سبز شده یک سانت طول اوست خب اگر کسی این بوته یک سانتی را بکند جایش معلوم نیست ولی اگر یک درختِ چنار کهنی را که سالیان متمادی در زمین فرو رفته بود ریشهکن بکند بالاخره جایش خالی است دیگر گودال وسیعی است فرمود این اقوام ریشه داری که مثل چنار تاریخی بودند ما آنها را مثل این یک بوته یک سانتی کندیم که اصلاً معلوم نبود در این سرزمین بودند اگر کسی یک بوته یک سانتی را امروز بکند فردا بیاید جایش معلوم نیست مگر چقدر عمق داشت اما وقتی یک چناری را بکند خب مدتها جایش خالی است فرمود ما این طاغیان را آنچنان ریشه کن کردیم که گویا اصلاً نبودند برای ما مثل همان بوته یک سانتی است ﴿کأن لم یغنوا فیها﴾ اما در جریان فرستادههای حضرت ابراهیم و لوط که از آن به عنوان ضیف ابراهیم یاد میکنند اینها به عنوان مهمان خلیل خدا تلقی شدند لذا آن ضیافت و آن پذیرایی حاصل شده است به عنوان مهمانی آمدند یا به عنوان مهمان تلقی شدند فرستادههای خدا انواع و اقسام و اصناف فراوانی دارد این یک همه ملائکه هم یکسان نیستند در یک درجه نیستند اینها بعضی حاملان عرشاند بعضیها مسئول وحیاند بعضیها مسئول امور رزقاند مثل میکائیل(سلام الله علیه) بعضی مسئول احیایند مثلا اسرافیل(سلام الله علیه) بعضی مسئول قبض ارواحاند مثلعزرائیل(سلام الله علیه) و مانند آن هم سمتهایشان متفاوت است هم درجاتشان یکسان نیست مطلب سوم آن است که اگر درباره بعضی از فرشتگان آن کمال تجرد مطرح شد کمال عصمت مطرح شد و مانند آن این شاید شامل جمیع فرشتهها نباشد که جمیع فرشتهها نظیر حاملان عرش همان تجرد عقلی را دارند همان نزاهت را دارند و مانند آن البته این اصل مشترک بین فرشتهها همان عصمت است ظاهراً.
مطلب بعدی آن است که فرشتگان رحمت غیر از فرشتگان تعذیباند گاهی مسئولیتها مختص است که بعضیها برای رحمتاند بعضیها برای عذاب بعضیها هر دو کار و هر دو سمت از آنها ساخته است مهمانان حضرت خلیل(سلام الله علیه) در این بخش هم مبشّر بودند هم منذِر هم به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) فرزند آینده را بشارت دادند که خب سلسله انبیای ابراهیمی با آنها شکل میگرفت حضرت اسحاق بود حضرت اسماعیل بود و مانند آن، یعقوب بود(علیهم الصلاة و علیهم السلام) و هم جریان تعذیب را به همراه داشت هم تبشیر بود هم انذار این مهمانها دو سِمَت داشتند هم تبشیر و هم انذار در موارد دیگر خدای سبحان از فرشتگان به عنوان مهمان یاد نمیکند خب فرشتگانی که برای حضرت نوح آمدند برای انبیای دیگر آمدند قبل از حضرت ابراهیم بعد از حضرت ابراهیم از آنها به عنوان مهمان یاد نمیشود میفرماید رسول ما و نمایندگان ما و مانند آن اما از اینجا به عنوان ضیف یاد شده است وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم آنها را به عنوان مهمان تلقی کرد ﴿فجاء بعجلٍ سمینٍ﴾ دید آنها دست دراز نمیکنند دستشان به طرف غذا نمیرود اینها هم گفتند دأب آن روزگار این بود که اگر کسی دستش به طرف غذا باز نشود این نشانه قهر و عداوت و امثال ذلک است این نیامده به عنوان مهمان مهر و محبت و امثال ذلک باشد این یک پیام خشم آلود دارد از آن به بعد وجود مبارک حضرت ابراهیم هراسناک شد که این برای چیست این نه برای آن است که آنها فرشته را نمیشناسند این نه برای آن است که مثل افراد عادیاند اینها فرشته را خوب میشناسند از رفتار و گفتار و کردار اینها هم بشارت یا عذاب میفهمند فهمیدند اینها برای خشم آمدهاند اما حالا با چه کسی برای چه کسی و مانند آن مشخص نبود چون علم اینها که مثل علم ذات اقدس إلاه بالذات نیست خدای سبحان باید لحظه به لحظه این معارف را به اینها القا بکند اینها از غیر خدا بیانیازند ولی از خدا که بی نیاز نیستند که ذات اقدس إلاه به اینها میفهماند که برای فلان کار آمدند برای فلان تبشیر یا برای فلان انذار آمدند وجود مبارک حضرت ابراهیم احسان هراس کرد آنها فهمیدند که ابراهیم ترسید حالا یا به تعلیم الاهی فهمیدند چون فرشته بودند از طرف خدا آمدند با اعلام مرسلشان فهمیدند یا نه شواهدی بود که اینها بالاخره فهمیدند وجود مبارک حضرت ابراهیم ترسید حضرت ابراهیم احساس کرد اینها برای عذاب آمدند وگرنه اینچنین نبود حالا که از چهارتا مهمان بترسد که یا چهارتا ناشناس بترسد که فرمود اینها مأموران غضب خدایند از این ترسید آن وقت اگر وجود مبارک ابراهیم از آنها ترسید اینها حالا یا ترس را از راه تعلیم الاهی استفاده کردند یا از راه شواهد دیگر عرض کردند که بله ما مأمور عذابیم اما برای شما نیامدیم برای این محل نیامدیم ما مأموریتمان قوم لوط است بعد روع و هراس حضرت ابراهیم برطرف شد وقتی برطرف شد آنها شروع کردند به بشارت دادن که تو صاحب فرزند میشوی صاحب نوه میشوی اینها انبیای ابراهیمیاند بعداً هر کدام از آنها پیغمبر میشود و خوشحال شد که این میشود بشارت حضور همسرش را در اینجا قرآن مطرح میکند میفرماید ﴿وامرته قائمةٌ﴾ حالا برخیها گفتند خود حضرت ابراهیم نشسته بود همسرش برای پذیرایی ایستاده بود هو قاعد و هی قائمه یا منظور از آن قیام همان حضور بود بالاخره در این صحنه حضور داشت از این جریان با خبر شد که این مادر میشود و نوه هم پیدا میکند و اینها کسانیاند که جزء بشارتهای الاهی است وگرنه فرزند عادی را که خدا بشارت بدهد فرشته بفرستد تبریک بگوید نیست یک وقت است که یحییٰ را به زکریا(علیهما الصلاة و علیهما السلام) میدهد اینجا جای بشارت است یک وقتی اسحاق و یعقوب و انبیای ابراهیمی را به وجود مبارک حضرت ابراهیم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) میدهد اینجا بشارت است وگرنه ﴿یهب لمن یشاء إناثاً و یهب لمن یشاء الذّکور ٭ او یزوجهم ذُکراناً و إناثا و یجعل من یشاء عقیما﴾ این اصناف چهارگانه هر روز هست به بعضیها پسر میدهد به بعضیها دختر میدهد به بعضیها هم پسر میدهد هم دختر میدهد به بعضیها چیزی نمیدهد عقیم میکند فرمود اینها که ازدواج میکنند چهار گروهاند ما این چهار گروه را هم تدبیر میکنیم حالا اگر خواست به کسی پسر بدهد فرشتگان را نازل بکند به او بشارت بدهد که نیست آن یحیی است که وجودش بشارت است آن اسحاق و یعقوب(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هستند که وجودشان بشارت است این حالا حضرت صالح و مانند آن بود اینها بالاخره حضور داشتند و فهمیدند و از همین این کار خب در عین حال که برای اینها بشارت بود آن تأدب و عفاف اقتضا میکند که اینها حریم بگیرند گرچه برای زنها همسرانی هست که آنها هم حور العیناند یعنی احور اعیناند در برابر همسران مردها که حوراء عینایند همسران زنها احور اعیناند اما ادب قرآنی این است که هرگز به زنها نمیگوید اگر شما با ایمان و باتقوا بودید ما به شما شوهرهای کذا و کذا میدهیم آن نعمتها را به طور اجمال ذکر میکند به مرد بگویند ما برای شما همسر فراهم میکنیم این ننگ نیست اما به زن بگویند ما برای شما شوهر فراهم میکنیم این یک ننگ است که با عفاف سازگار نیست با ادب قرآنی سازگار نیست در عین حالی که این نعمت هست این نعمت را قرآن تصریح نمیکند پدر و مادر هم وقتی میخواهند دعا کنند پسرشان را یک گونه دعا میکنند دخترشان را طور دیگر دعا میکنند آن یکی را بالتصریح این یکی را بالتلویح دعا میکند ادب یک چیز دیگر است عفاف چیز دیگر است لذا این بانو ﴿فصکّت وجهها﴾ سیلی به صورتش زد که من در این سن مادر بشوم از فرزند داشتن که لذت میبرد اما از نکاح با شوهر بالاخره بر خلاف یک امر عادی است در آن سن ﴿فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم﴾ نسبت به آن فرزند داری خوشحال شد و خندید اما نسبت به آن شوهر یابیاش ﴿فصکّت وجهها﴾ از اینکه مادر میشود خیلی خوشحال شد از اینکه همسر میشود ﴿فصکّت وجهها﴾ هر دو را قرآن نقل کرد از اینکه ﴿فضحکت﴾ خوشحال شد این خندهاش برای آن است که به او بشارت دادند مادر میشوی یا خندهاش برای آن است که هراس و خوف از شوهرش برطرف شد یا خندهاش برای آن است که فهمید آن قوم تبهکار لوط که اهل خباثت بودند قوم خبیث بودند به هلاکت گرفتار میشوند یا خندهاش برای این بود که تعجب کرد که مادر میشود [که] آن این چهارمی اقرب به ذهن است به دلیل اینکه خودش گفت این امر عجیب است و فرشتگان گفتند ﴿أتعجبین من امر الله﴾ سبب این ضحک هم همان تعجب است که یک امر معروف است که انسان چون متعجب است ضاحک است در چنین فضایی ﴿ضحکت﴾ یعنی خندید برخیها گفتند این ضَحَکت است به فتح فا است نه به کسرها و احیانا برخیها این ﴿ضحکت﴾ را هم به معنای حاضت گرفتند یعنی عادت زنانهاش پدید آمد آنی که راغب در مفرداتش دارد گفت آنهایی که این ضحک را در کنار ﴿ضحکت﴾ در ذیل ﴿ضحکت﴾ عنوان حیض و عادت ماهانه را مطرح کردند این نه برای آن است که ﴿ضحکت﴾ به معنی حاضت باشد این برای آن است که درآن حال که این بانو خوشحال شد و خنده تعجب آمیز کرد یک چنین حالتی هم برای او پیش آمد که این علامت سرّ آن تبشیر است نه ﴿ضحکت﴾ یعنی حاضت ﴿ضحکت﴾ یعنی همان خنده کرد منتها در این حال تبشیر فرشتگان همان و پیدایش حیض این زن همان وقتی این عادت ماهانهاش شروع شد دیگر مطمئن شد که این بشارت بشارت غیبی است و درست است نظیر آن چه را که زکریا(سلام الله علیه) عرض کرد خدایا شما که به من وعده دادی من پدر میشوم ﴿ربّ اجعل لی آیةً﴾ یک نشانهای در من پیدا بشود که من بفهمم این چه زمانی شروع میشود فرمود ﴿آیتک ان لا تکلم الناس ثلاث لیال سویا﴾ این نشانهات است این هم در حقیقت در درون قلبش شاید نشانهای میخواست که آیا میتواند در دوران فرتوتی هم مادر بشود فوراً عادت ماهانهاش شروع شد و از اینکه عادت ماهانهاش شروع شد فهمید که این بشارت محقَّق میشود خب اینها بر خلاف عادت است نه بر خلاف عقل آنکه اهل علم تجربی است مسائل معجزه و اینها برای او حل نیست یعنی یک کسی که دارای علوم تجربی است نظیر طبیب داروساز و امثال این صاحبان علوم تجربی اینها عادت را علیت تلقی میکنند در نوبتهای قبل به عرضتان رسید قانون علیت نه با مسئله طب و فن شریف طب ثابت میشود نه نفی میشود نه شک میشود اصلاً رشته رشته طب و اقتصاد و دامداری و کشاورزی نیست یک متخصص در فن طبابت و دارو سازی و کشاورزی و سیاست و امثال ذلک بگوید من قانون علیت را اثبات میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من نفی میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من شک میکنم میگوییم حق تو نیست بگوید من نمیفهمم باید یک رشته دیگر درس بخوانم میگویم این حرفِ درست است چون نه با قانون تجربی و علوم تجربی میتوان ثابت کرد یا سلب کرد یا شک کرد هر یک فنّ خاص خودش را دارد دیگر آن را باید در علوم دیگر ثابت کرد که هست یا نیست یا مشکوک است ابزار علوم عقلی معارف تجریدی است و نه مسائل تجربی قانون علیت چیز دیگر است امور عادی چیز دیگر است اینکه با عادت سروکار دارد خیال میکند این علیت است آنگاه اگر به او گفتند که مثلاً سورهٴ مبارکهٴ حمد یک بیماری را شفا میدهد با عناد روبرو میشود یا با انکار روبرو میشود که مگر میشود بدون دارو مریض خوب بشود؟ بله میشود شما که برهانی اقامه نکردی بر حصر که برهان را فن دیگر اقامه میکند وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) خوشحال شد عیالش هم خوشحال شد که اینها مادر میشوند آنهم برای یک چنین فرزندی که از آسمان غیب به اینها بشارت میدهند که شما پدر و مادر میشوید و این هم علامتش است که شما الان عادت ماهانهتان شروع شده است در دوران سالمندی وقتی این روع و هراس از حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) رخت بر بست نه اینکه از فرشته میترسند یا فرشته را نمیشناسند میشناسند اینها فرشتهاند میشناسند اینها برای عذاب آمدهاند خب ترس دارد دیگر وقتی که از طرف خدای سبحان برای تعذیب میآیند چه کسی در برابر امر خدا میتواند مقاوت کند جای ترس هم است و خدای سبحان هم در اینجا مذمّت نکرده که شما چرا میترسید این ترس نسبت به ما سوای خداست اما در حریم الاهی خوب جای خوف است دیگر وقتی فرشتگان تعذیب دارند میآیند دیگر جای ترس است دیگر اینها هم گفتند بله ما آمدیم برای تعذیب اما نه اینجا جای دیگر میخواهیم برویم وقتی اوضاع حضرت ابراهیم آرام شد و ﴿فلما ذهب عن ابراهیم الروع﴾ خب یک انسان بزرگوار مهمان نواز حلیمِ اواهِ منیب که نمیتواند تحمل بکند بروند یک جایی را تخریب بکنند که برهان مسئله را هم ذات اقدس إلاه ذکر کرده ﴿ان ابراهیم لحلیم أواه منیب﴾ خب یک کسی که اهل حلم و بردباری باشد بردبار این کلمه مرکب است بسیط که نیست بردبار یعنی بارهای سنگین اجتماعی سیاسی خود و دیگران را میبرد کسی که با یک حرف از جا درمیآید این بار را نمیتواند ببرد کسی که با یک حادثه سخت جا به جا میشود این بار را نمیکشد اما مردان بزرگ بردبارند این بار سیاست را میبرند میگویند امام(رضوان الله علیه) اینچنین بوده است که این ایام، ایامِ سالگرد این بزرگوار است مبادا تنها به همین این مراحل نام آن، یا قرآن بخوانید یا دعا بخوانید بالاخره به هر وسیلهای هست حالا آن حضور در صحنهها که وظیفه همه است اما آن رابطه معنوی که قرائت قرآن است دعا است ذکر است این اینها فراموشمان نشود که این یک حق حیاتی دارد نسبت به جامعه اسلامی این بردبار بود این بار سنگین طاغوت را برد بالاخره آن تهمتها را تحمل کرد غارت کردنهای خانهاش را تحمل کرد ریختن سحر شبانگاه را تحمل کرد زندان و تبعید و بدنامی را تحمل کرد این میشود بردبار خدای سبحان فرمود بارهای سنگین امت را ابراهیم چون حلیم بود میبرد ﴿ان ابراهیم لحلیم﴾ بعد هم اهل آه و ناله و تضرع و رقت قلب و اینهاست و اهل انابه است منیب یعنی منقطع یا از ناب ینیب است که قبلاً گذشت یا ناب ینوب است که این هم قبلاً گذشت به مردانی که اهل ناب ینیب هستند ناب یعنی انقطع ینیب یعنی ینقطع آنها که منقطع از غیر خدایند و مرتبط به اللهاند و این هم برای اینها ملکه است این منیب هم صفت مشبهه است و نه اسم فاعل اینها را میگویند منیب این یک، یا ناب ینوب است اینها کسانیاند که پشت سر هم در خانه خدا نوبت میگیرند که بروند و آنجا عرض ارادت کنند نه تنها یک بار و دوبار و صد بار و بیشتر اینها نوبهای هستند پشت سر هم در نوبتاند که اینها بروند در پیشگاه ذات اقدس إلاه با او وقت ملاقات بگیرند حضوری با خدای سبحان سخن بگویند و مانند آن و این هم باز اسم فاعل نیست و صفت مشبهه است وجود مبارک ابراهیم خلیل هم از ناب ینیب منیب بود هم از ناب ینوب منیب بود حلیم بود اواه بود منیب بود حالا شنید فهمید و یک عده دارند میروند یک عدهای را به عذاب برسانند شروع کرده به گفتگو کردن که نروید گفتند نه کار تمام است برنامه تمام است در همین سورهٴ مبارکهٴ هود قبلاً خوانده شد که ﴿ان ربی علی صراط مستقیم﴾ او کارهایش روی راه راست است دیگر تا آن مقداری که باید اتمام حجت بکند کرد آن مقداری که باید صبر بکند کرد آن مقداری که در توبه و انابه را باید باز بگذارد گذاشت دیگر به نصاب رسید از این به بعد ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ است ﴿ان ربی علی صراط مستقم﴾ است ﴿یا ابراهیم أعرض عن هذا﴾ برای اینکه ﴿انه قد جاء امر ربک﴾ امر ربّت هم خب ﴿إن ربّی علی صراط مستقیم﴾ بعد فرمود حالا که میخواهید بروید اگر این مقدار مؤمن در بین آنها باشد چه؟ گفتند نیست کمتر از این باشد چه؟ گفتند نیست مثلاً صد نفر پنجاه نفر هشتاد نفر گفتند نیست ما میدانیم نیست بعد فرمود بالاخره لوط آنجاست لوط پیغمبر است نماینده رسمی من است فرمود بله ﴿أعلم بمن فیها﴾ ما خیلی میدانیم که چه کسانی آنجا هستند و او را نجات میدهیم مشکل تو چیست؟ اینکه گفتی جمعیتی در آنجا هستند بیگناهاند خیر این ﴿فما وجدنا فیها غیر بیتٍ﴾ که این تنوین تنوین تنکیر است این یک خانواده مسلمان در آنجاست ما میدانیم چه کسی در آن است از جریان لوط میگویی بله ما ﴿اعلم بمن فیها﴾ میدانیم خودِ لوط را میدانیم خانوادهاش را میدانیم زنش هم کافره است زنش هم جزء مهلکین است و بساط بر همه ما روشن است آن که ما را فرستاده ریز و درشت جریان را به ما گفته اگر شما برای لوط میگویید ما میدانیم در آنجا خود لوط(سلام الله علیه) است پیغمبر است معصوم است باید نجات پیدا کند و نجاتش هم میدهیم این مجادله حضرت نوح قدم به قدم برای اهل محل بود برای مؤمنان بود برای حضرت لوط بود برای خانوادهاش بود آنها هم قدم به قدم پاسخ دادند حالا بخشی از اینها را که در سور متفرقه آمده بخوانیم تا خطوط کلی این قصه روشن بشود میماند آن جریان برخورد قوم لوط با این ذوات قدسی در آن شهر خودشان در سورهٴ مبارکهٴ عنکبوت آیهٴ 28 به بعد که این قصه را الان مطرح نمیکنیم برای اینکه هنوز فصلش نرسیده و بعداً میآید دارد ﴿و لوطاً إذ قال لقومه إنکم لتأتون الفاحشة﴾ این پنج شش آیه را الان نمیخوانیم چون در این زمینه هنوز بحثی مطرح نشد اما درباره مهمانان ابراهیم در همان سورهٴ عنکبوت آیهٴ 31 این است ﴿و لمّا جاءت رسلنا إبراهیم بالبشریٰ﴾ که اینها رفتند به حضرت ابراهیم بشارت بدهند و تعذیب و اهلاکی باشد برای قوم لوط ﴿قالوا إنّا مهلکوا أهل هذه القریة﴾ برای اینکه ﴿ان أهلها کانوا ظالمین﴾ ظلم اخلاقی داشتند ظلم اعتقادی داشتند ظلم حقوقی و فقهی داشتند حضرت را براهیم در آن گفتگوهایش که عده فراوانی را هم مراحل فراوانی را هم نام برد آنطوری که زمخشری در کشّاف نقل میکند در چند بخش اعلام داشت به این نتیجه رسید ﴿قال إنّ فیها لوطاً﴾ شما این قریه را میخواهید تخریب بکنید حضرت لوط آنجاست ﴿قالوا نحن أعْلم بمن فیها﴾ ما میدانیم ﴿لننجینَّه و أهله﴾ ما حضرت لوط و خانواده او به استثنای زنش را نجات میدهیم ﴿إلاّ اَمرَأته﴾ برای اینکه زنش هم ﴿کانت من الغابرین﴾ از آنهایی است که میمانند و هلاک میشوند بقیه جریان مربوط به این است که حالا این فرستادگان الاهی وقتی به قوم لوط نزدیک شدند به آن شهر رسیدند چه حادثهای پیش آمد میماند در قصه قوم لوط که هنوز به آن قصه نرسیدیم در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات از آیهٴ 24 به بعد این جریان ضیف ابراهیم(سلام الله علیه) مطرح است فرمود ﴿هل أتیٰک حدیث ضیف إبراهیم المکرمین﴾ ﴿مکرمین﴾ معمولا در قرآن کریم وصف فرشتگان است همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ﴿بل عبادٌ مکرمون ٭ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ که همین وصف ممتاز در زیارت جامعه برای اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هم آمده است که اینها ﴿عبادٌ مکرمون ٭ لا یسبقونه بالقول و هم بأمره یعملون﴾ خب ﴿هل تیٰک حدیث ضیف ابراهیم المکرمین﴾ یعنی این ﴿مکرمین﴾ صفت ضیف است ﴿اذ دخلوا علیه فقالوا سلاماً قال سلامٌ قومٌ منکرون﴾ شما ناشناسید برای اینکه برای وحی که نیامدید برای رحمت و اینها هم که نیامدید چهرهتان هم با این وضع ناشناس است ﴿فراغ إلیٰ اهله فجاء بعجلٍ سمین ٭ فقربه الیهم قال ألا تأکلون﴾ روی آن خصلت مهمان نوازیاش این گوساله فربه کباب شده را آورد پیش مهمانها گذاشت دید آنها اهل غذا نیستند یا نمیخورند ﴿فأوْجس منهم خیفةً﴾ برای اینکه رسم این بود اگر مهمان از غذا خوردن تحاشی دارد معلوم میشود للعداوه است ﴿قالوا لا تخف﴾ گفتند بله ما مامور غضب هستیم اما نه برای تو برای تو بشارت فرزند میدهیم ﴿و بشروه بغلام علیمٍ﴾ گفتند نسبت به تو ما بشارت میدهیم به یک فرزندی که پسر است و علیم است آنگاه ﴿فأقْبلت امرأته فی صرّةٍ فصکّت وجهها و قالت عجوز عقیم﴾ آنها به همسرش گفتند که ﴿قالوا کذلک قال ربک إنه هو الحکیم العلیم﴾ خدای حکیم علیم چنین مقدر کرده است که تو را در دوران فرتوتی و سالمندی مادر بکند و حضرت ابراهیم را هم پدر آنگاه وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود خب پس مأموریتتان چیست؟ ﴿قال فما خطبکم أیّها المرسلون﴾ شما چهرهتان چهره تعذیب است ﴿قالوا إنّا أرسلنا الی قومٍ مجرمین ٭ لنرسل علیهم حجارةً من طینٍ ٭ مسوَّمة عند ربک للمسرفین ٭ فاخرجنا من کان فیها من المؤمنین ٭ فما وجدنا فیها غیر بیتٍ من المسلمین ٭ و ترکنا فیها آیةً للّذین یخافون العذاب الألیم﴾ این بخشی از جریان مهمانهای حضرت ابراهیم که در سورهٴ مبارکهٴ ذاریات آمده است آنچه در سورهٴ مبارکهٴ حجر است از آیهٴ 51 به بعد شروع میشود ﴿و نبِّئهم عن ضیف إبراهیم ٭ إذْ دخلوا علیه فقالوا سلاماً قال انا منکم وجلون﴾ جواب را در آیات دیگر دارد که ﴿قال سلام﴾ آنها با جمله فعلیه سلام کردند با جمله اسمیه حضرت جواب داد و چون آثار تعذیب در اینجا ظهور داشت حضرت ابرهیم هراسناک شد ﴿قالوا لا تَوْجَل انا نبشرک بغلامٍ علیم﴾ ما درست است برای تعذیب آمدیم اما برای شما و محلهٴ شما نیامدیم ابراهیم(سلام الله علیه) فرمود ﴿أبشَّرتمونی علی ان مسّنی الکبر﴾ در سن سالمندی به من بشارت فرزند میدهید ﴿فبم تبشّرون ٭ قالوا بشَّرناک بالحق فلا تکن من القانطین﴾ این تبشیر ما با حق است یقیناً صادر میشود و محقق خواهد بود حضرت ابراهیم گفت نه خیر ما هر وقت دستوری از طرف خدای سبحان بیاید در هر شرایطی باشد امیدواریم ﴿قال و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون﴾ فرمود وقتی از طرف خداست ما هیچ ناامیدی نداریم ولی شما برای کجا دارید میروید این نشانه تعذیبتان ﴿قال فما خطبکم أیها المرسلون ٭ قالوا انا أرسلنا الی قوم مجرمین﴾ و قبل از اینکه شما بگویید که آن اهل خبائث که در آن محل زندگی میکنند بعضی از خانوادههای مسلمان در آن هستند ما خودمان میدانیم ما خودمان هم استثنا میکنیم ﴿انا أُرْسلنا الی قومٍ مجرمین ٭ الا آل لوطٍ إنّا لمنجُّوهم أجمعین ٭ الا امْراته قدرنا إنّها لمن الغابرین﴾ ما کجا میرویم چه گروهی را عذاب میکنیم چه گروهی را نجات میدهیم چه گروهی اهل نجاتاند همه اینها را به ما ابلاغ کردند
سؤال ...
جواب: مفهوم نشد شنیده نشد
خب ﴿إلاّ امْرأته قدّرنا إنّها لمن الغابرین ٭ فلما جاء آل لوطٍ المرسلون ٭ قال انکم قوم منکرون ٭ قالوا بل جئناک بما کانوا فیه یمترون ٭ و أتیناک بالحقّ و إنّا لصادقون ٭ فأسر بأهلک بقطعٍ من الّیل واتّبع ادْبارهم و لا یلتفت منکم احد و امضوا حیث تؤمرون﴾
فرمود ما که رفتیم راه نجات حضرت لوط و اعضای خانوادهاش به استثنای همسرش که کافر بود این بود که ما گفتیم شما شبانه موقع سحر این محل را تخلیه کنید که عذاب الاهی در راه است همین کار را هم کردند بنابراین فرمود ما میدانیم چند نفر مسلماناند در خدمت حضرت لوطاند به همه آنها اعلام میکنیم که از این شهر بروند بیرون بعد شهر را تعذیب میکنیم اینها گوشههایی از تعذیب این قوم لوط بود حالا چند تا سؤال است که یکی پس از دیگری البته چون این قصه هنوز تمام نشده به لطف الاهی در بحثهای بعد میآید این ﴿یجادلنا﴾ ﴿یجادلنا﴾ ای که دارد گرچه مبسوطاً در کشّاف و امثال کشّاف آمده اما حالا روایاتی باید این را تأیید بکنند که اصرار فراوانی بین حضرت ابرهیم و آن مرسلون بوده است که آنها حضرت ابراهیم گفت اگر مثلاً صد خانوار یا پنجاه خانوار مسلمان بودند چه؟ آنها گفتند نیستند گفتند اگر مثلاً چهل خانوار مسلمان بودند چه؟ گفتند نیستند گفتند ده خانوار مسلمان باشند چه؟ گفتند نیستند تا رسیدند به حضرت لوط گفت بله ما میدانیم او و اعضای منزلش به استثنای زنش اینها مسلماناند و اهل نجاتاند تتمه بحث انشاء الله برای نوبتهای دیگر
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است