display result search
منو
تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره – بخش چهارم

تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره – بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 110 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره - بخش چهارم
- نوع نهی آیه شریفه 35
- نهی ارشادی
- چگونگی فریب انسان توسط شیطان به وسیله نسیان و غفلت و تزیین زشت به جای زیبا
- فراموشی عهد الهی توسط انسان

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ
فرمود: ما آدم و همسرش را در بهشت اسکان دادیم و برای این‌ها بهره‌برداری همهٴ نعمت‌های آن بهشت را اباحه کردیم و آن‌ها را از نزدیکی به درخت خاص نهی کردیم و به آن‌ها گفتیم: اگر نزدیک شدید ظلم می‌کنید. نهیی که متوجّه این‌ها شد ٭«لا تقربا‌»٭ همان‌طوری که عنایت فرمودید، کنایه از تصرّف درآن شجره است یعنی لا تأکلا من ثمرتها نه این که نزدیک او نشوید به دو شاهد یکی این که در این گونه از موارد که موضوع مهم است می‌گویند نزدیک فلان کار نروید چون پیامدهای غیر قابل تحمل دارد نظیر ٭«لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ‌»٭(١)، ٭«لاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ‌»٭(٢)، ٭«لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى‌»٭(٣) و امثال ذلک که ٭«لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ‌»٭(4) یعنی لاتأکلوا أموال الیتامی ظلماً و شاهد دیگر این است که خدای سبحان نفرمود: فلمّا قَرُبا بدت لهما سواتهما فرمود ٭«فلمّا ذاقا الشجرة بدت لهما سواتهما‌»٭(5) اگر منهی قرب شجره بود دیگر نمی‌فرمود وقتی خوردند سوأه این‌ها ظاهر شد یا چشیدند سوأه این‌ها ظاهر شد. می‌فرمود: وقتی نزدیک شدند سوأه ظاهر شد چون أکل فرع بر قرب است. انسان باید نزدیک درخت بشود تا از میوه‌اش استفاده کند اگر قرب منهی عنه است باید به آن جزء سابق استناد داده بشود. بفرماید چون نزدیک شدند ٭«بدت لهما سواتهما‌»٭ نفرماید ٭«فلمّا ذاقا الشجرة‌»٭ یا ٭«فأکلا‌»٭(6) به این دو شاهد معلوم می‌شود که منهی عنه تصرّف میوهٴ شجره است نه قرب شجره.
این نهی چند جور قابل تصوّر است: یکی این که یا تشریعی باشد یا تکوینی. یکی این که نه تشریعی باشد و نه تکوینی، این نهی، تشریعی نمی‌تواند باشد یعنی نهی مولوی نیست قهراً نه کراهتی در کار است و نه حرمت برای آن که آن جنّت جای تکلیف نیست أولاً و ثانیاً خدای سبحان حکمت این نهی را هم بیان کرد. فرمود: نزدیک این درخت نشوید که خودتان را به زحمت می‌اندازید از آن فوائد محروم می‌شوید نفرمود اگر نزدیک این درخت شدید معذّب می‌شوید به جهنّم و مانند آن در نهی‌های مولوی معمولاً سخن از جهنّم و کیفر و امثال ذلک است. در اینجا فرمود شما نزدیک این درخت نشوید که اگر نزدیک درخت شدید به زحمت می‌افتید و در بهشت همهٴ نعم برای شما فراهم است ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَتَضْحَی‌»٭(7) معلوم می‌شود که این نهی ٭«لا تقربا‌»٭ نهی تشریعی نیست. بنابراین، نه نهی تحریمی است نه نهی تنزیهی. این قرب و استفادهٴ از شجر نه حرام است و نه مکروه. نهی تکوینی هم نیست برای این که نهی تکوینی قابل تخلّف نیست نهی تکوینی در برابر امر تکوینی است، امر تکوینی ایجاد است نهی تکوینی، إمساک. خدای سبحان وقتی بخواهد چیزی را ایجاد کند. ٭«إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ‌»٭(8) امر خدا همان ایجاد اوست نهی خدا همان امساک اوست، که در سورهٴ «فاطر» فرمود: ٭«مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ له‌»٭(9) فیضی را که خدای سبحان امساک بکند یعنی نرساند، أحدی توان فیض‌رسانی ندارد. امر خدا همان افاضهٴ خداست تکویناً، نهی تکوینی خدای سبحان، همان امساک فیض است. نه امر تکوینی قابل تخطّی است نه نهی تکوینی قابل عصیان است. پس نهی ٭«لا تقربا‌»٭ نهی تکوینی نیست به این شاهد و نهی تشریعی هم نیست به آن شاهد.
بنابراین، اگر امر یا نهی، نه تکوینی شد نه تشریعی، قهراً اطاعت و عصیان هم راه ندارد. می‌ماند یک فرد سوم که این نهی نهی ارشادی باشد. نهی ارشادی را کلمهٴ ٭«تشقی‌»٭(10) توجیه می‌کند، تبیین می‌کند. مثل این که انسان به کسی می‌گوید شما لباس گرم بپوشید که سرما نخورید. این امر، امر ارشادی است. می‌گویند شب مقداری کمتر غذا میل کنید که به خوبی بخوابید و بتوانید سحر برخیزید. خیلی خوابتان سنگین نباشد. این یک امر ارشادی است خدای سبحان به آدم و همسرش(علیهما السّلام) فرمود: به این که شما نزدیک این درخت نشوید که به زحمت می‌افتید فرمود اگر نزدیک این درخت شدید با وسوسهٴ شیطان از این جنّت بیرون رفتید گرفتار شقا و رنج می‌شوید ٭«فتشقی‌»٭ از بهشت بیرون می‌روید به زحمت می‌افتید اینجا جای خوبی است و خوبی‌هایی هم که خدا برای بهشت ذکر کرده است همه خوبی‌های رفاهی است نه خوبی قرب الی الله و خوبی عبادی. در آن منافع چهارگانه‌ای که خدای سبحان برای بهشت یاد کرد، فرمود به این که شما اگر در این بهشت به سر ببرید ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا‌»٭ آیهٴ ١١٨ سورهٴ «طٰهٰ»: ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی‌»٭(11) که همهٴ این فوائدی که قبلاً بحثش مبسوطاً گذشت، فواید رفاهی است. و نفرمود به این‌که شما وقتی از این جنّت بیرون رفتید مشمول قهر خدایید و غضب خدا شامل حالتان می‌شود از رحمت خدا دور می‌شوید معصیت کرده‌اید و مانند آن.
سؤال ...
جواب: این همان ظلم به نفس است وقتی انسان ظلم به نفس کند دیگر راه برای کمال ندارد. مثل این که خدای سبحان به انسان می‌گوید شما مواظب خودتان باشید که آسیب نبینید و انسان آسیب‌دیده راهی برای کمال ندارد. ممکن است معذور باشد.
سؤال ...
جواب: در معصیت‌ها گذشته از فوات منافع رفاهی منافع معنوی هم از انسان فوت می‌شود. آن قرب الی الله فوت می‌شود آن بهشت فوت می‌شود.
سؤال ...
جواب: قهراً وقتی ٭«لاَ تَقْرَبَا هذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭ نهی تشریعی نشد ٭«وَعَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی‌»٭(12) هم عصیان نهی ارشادی است، نه عصیان نهی تکلیفی. چون منافعی که خدای سبحان برای جنّت ذکر کرد این بود که فرمود شما اگر دراین بهشت بمانید خستگی و تشنگی و گرسنگی و برهنگی ندارید. وقتی از این جنّت بیرون رفتید به شقا و زحمت می‌افتید. این‌ها همه نشان می‌دهد که امر، امر ارشادی است.
سؤال ...
جواب: ترتّب اثر ارشادی است. یعنی طبیب وقتی که راهنمایی می‌کند کسی حرف طبیب را گوش نمی‌دهد ترک راهنمایی طبیب مستلزم یک سلسله تنبیهات تکوینی است. معنای ارشادی اینست که اگر انسان آن مرشَد الیه را انجام نداد از منافع آن محروم است معنای ارشاد این است. طبیب چگونه بیمار را تنبیه می‌کند؟
سؤال ...
جواب: تنبیه مولا، نه تنبیه مرشد. در اینجا مرشد است نه مولا. فرمود طبیب مرشد است، مولا نیست. خدای سبحان مولاست که امر مولوی دارد. ائمّهٴ معصومین(علیهم السلام) مولا هستند. این ترک منفعت است همان تنبیهی که طبیب نسبت به بیمار ناپرهیز دارد. لذا در هیچ یک از این قسمت‌ها خدای سبحان نفرمود اگر شما این دستور را ترک کردید گرفتار عذاب می‌شوید یا از قرب من محروم می‌شوید و مانند آن. فائد‌هٴ امتثال را هم بیان کرد ضرر عصیان را هم مشخّص کرد فرمود اگر در این جنّت بمانید نزدیک این درخت نشوید از منافع رفاهی برخوردارید. ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَی ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی‌»٭(13). این منافع چهارگانه، منافع رفاهی است. ضرر ترک اطاعت این نهی را هم مشخّص کرد، فرمود: اگر شیطان وسوسه کرد شما از این جنّت بیرون رفتید به زحمت می‌افتید ٭«لا یخرجنّکما من الجنّة فتشقی‌»٭(14) پس بعد سلب و اثبات مشخّص شد. فرمود این کار را اگر انجام دادید از منافع رفاهی برخوردارید، این کار را انجام ندادید از منافع رفاهی محروم هستید. این پیداست امر، امر ارشادی است. نهی، نهی ارشادی است.
سؤال ...
جواب: بله، جنّت آخرت است، نه جنهٴ الخلد.
سؤال ...
جواب: نه، جنّت خلد نیست، این‌ها جنّت اُخروی است چون در بهشت دنیا هیچ گونه از این منافع چهارگانه نیست. نه بهشت خلد نبود. بهشت آخرت است بهشت آخرت یک کمالی است که اگر کسی مواظب بعضی از کارها نباشد از این کمال محروم می‌شود به زحمت دنیا می‌افتد گرچه می‌تواند در دنیا با طیّ مراحلی قوس صعود را طی کند و از آن جنّت وسطی هم بگذرد و به جنّت خلد راه یابد. چنان که آدم(سلام الله علیه) اینچنین شد.
سؤال ...
جواب: بالاخره بین دنیا و آخرت خواهد بود. نه این عقاب ارشادی است. طبیب که بیمار را راهنمایی می‌کند مگر سلامت یکی از اسمای حسنای خداوند نیست مگر مرض قهر خدا نیست؟ اگر طبیبی به بیمار بگوید این کارها را نکن تا سالم باشی و اگر این کار را کردی سلامت خود را از دست می‌دهی این امر و نهی ارشادی است.
سؤال ...
جواب: آنها عذاب است امّا آنچه در جریان قصه حضرت آدم ذکر شده است عذاب نیست.
سؤال ...
جواب: آخر مولوی نیست مولوی با ارشادی فرق دارد، مولوی آنست که از تکلیف نشأت می‌گیرد. ارشادی آن است که خود این عمل پیامدی دارد. انسان چه در سمت تشریع باشد چه نباشد یک راهنمایی می‌کند مثل طبیب، طبیب با این که ارشاد دارد نه ولایت، مع ذلک به بیمار می‌گوید اگر این دارو را مصرف نکردی دردت افزوده می‌شود. این ارشاد است. توبه هم بازگشت به همین منافع است لذا خدای سبحان در هیچ یک از این بُعدهای اثباتی و سلبی چیزی بیان نکرد که نشانهٴ قهر و عذاب خدا باشد. هم در بُعد اثباتی، منافع رفاهی را یادآور شد هم در بُعد سلبی، زحمت و شَقا را نه، شقاوت را. فرمود: اگر از بهشت بیرون رفتی. به زحمت می‌افتی اینجا یک غذای آماده است. وقتی وارد دنیا شدی خودت بایدتهیه کنی. اینجا یک لباس آماده است وقتی وارد دنیا شدی باید خودت لباس تهیه کنی. اینجا جایی نیست که آفتاب بتابد گرما زده بشوی آنجا اگر رفتی باید مسکن تهیه کنی.
سؤال ...
جواب: این نشانه آن است که تشریع نیست که بحثش دیروز گذشت، که اگر این تکلیف بود وقتی توبه کرد و توبه او هم مقبول شد ٭«ثمّ اجتباه ربّه فتاب علیه‌»٭(15) باید برگردد در حالی که برنگشت معلوم می‌شود تکلیف نیست. مثل انسانی که توبه کرد که دیگر بعداً بدون پوشاک گرم در هوای سرد نیاید آن سرما خوردگی قبلیش که جبران نمی‌شود.
سؤال ...
جواب: آن دیروز اشاره شد، اصلش در زمین بود بعد بلافاصله وارد جنّت شد، طوری که بر همه اعضای خود آگاهی کامل پیدا نکرد.
سؤال ...
جواب:
عصمت و توبه حضرت آدم(ع)
این کار در نظام کلّی کار خیر است (یعنی خروج آدم(سلام الله علیه))، در نظام کلی کار خیر است، چون در نظام کلّی اصولاً شرّ نیست. لذا خدای سبحان وقتی که از نظام سخن می‌گوید هیچ چیزی نیست که شیء بر او صادق باشد مگر آن که من او را آفریده‌ام. ٭«الله خالق کلّ شیء‌»٭(16) بعد می‌فرماید که هر چه را من آفریده‌ام زیباست و از او زیباتر ممکن نیست. ٭«الّذی أحسن کلّ شیء خَلَقَه‌»٭(17) با این دید جهانی وقتی که انسان جهنّم را می‌بیند می‌گوید چه جای خوبی است وقتی مار و عقرب می‌بیند می‌گوید چه جای خوبی است. همان طوری که از طاووس تعریف می‌کند. از عقرب هم تعریف می‌کند. از خروج جنّت تعریف می‌کند و مانند آن. در کل نظام و امّا بحث در این کارهای قیاسی است یعنی اگر از میوه این شجره استفاده نکند در بهشت می‌ماند یک سلسله منافع است بیرون آمدن از بهشت نسبت به ماندن در بهشت شقاست. در کلّ عالم رحمت و برکت است. بحث قیاسی غیر از بحث نفسی است. بنابراین، این نهی ٭«لا تقربا‌»٭ گر چه نهی تکوینی نیست چون نهی تکوینی عصیان‌پذیر نیست گر چه نهی تشریعی نیست برای این که در جنّت اولاً جای تکلیف نیست و شواهد فراوانی هم هست که بُعد سلبی و اثباتی این نهی را تبیین می‌کند که این نهی، نهی ارشادی است نه تکلیفی ثانیاً پس این نهی ٭«لا تقربا‌»٭ می‌شود نهی ارشادی. آنگاه بحث این که معصوم چگونه مرتکب منهی عنه می‌شود، قهراً جا نخواهد داشت چون تکلیفی در کار نیست تا انسان بحث کند که معصوم چگونه معصیت کرده است.

سؤال ...
جواب: نهی اباحه‌ای؟! نهی که با اباحه سازگار نیست. حداقل نهی، کراهت است. بنابراین، آن بحثی که انبیا(سلام الله علیهم) معصومند، چگونه عصیان کردند؟ مطرح نیست قهراً ٭«عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی‌»٭(18) هم بر آن عصیان طبیعی و لغوی حمل می‌شود. توبه هم همچنین برای این که توبه و عصیان و امثال ذلک دائر مدار تحلیل مسألهٴ نهی است. اگر نهی تکلیفی نبود نه عصیانش تکلیفی است نه توبه‌اش تکلیفی است.
راه نفوذ شیطان
می‌ماند این مطلبی که دیروز اشاره شد و آن مطلب حسّاس و مهمی است و محل ابتلای همه هم هست و آن این است که شیطان از چه راه انسان را فریب می‌دهد؟
غفلت و نسیان. اولین و مهمترین راه نفوذ شیطان
شیطان اوّل می‌کوشد انسان را غافل یا ناسی کند. چون ساده‌ترین راه غفلت است انسان وقتی از خطر غافل شد به آسانی مبتلا می‌شود وقتی از حقیقت سودمندی غافل شد به آسانی آن را از دست می‌دهد. دیگر لازم نیست که انسان را به دشواری بدام بیندازند یا با دشواری او را از یک منافعی مرحوم کنند. لذا تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را غافل کند و ناسی کند. نسیان و غفلت هم یک امر عدمی است نه وجودی بنابراین، خود نسیان و غفلت مستقیماً زیر پوشش یک فاعلی قرار نمی‌گیرد که بگوییم شیطان عامل نسیان است یا شیطان عالم غفلت است. چون نسیان از آن جهت که امر سلبی است فاعل با لذات نمی‌خواهد. نسیان، زوال صورت ذهنیّه است. غفلت، زوال صورت ذهنیّه است. این‌ها که زوالند و امر عدمی هستند ذاتاً فاعل نمی‌خواهند. شیطان کاری که در نسیان و غفلت می‌کند آن است که چیز دیگر را همواره در خاطرهٴ انسان زنده نگه می‌دارد و انسان را به آن شیء سرگرم می‌کند تا کم کم به تدریج از آن مطلوب اساسی غفلت یا سهو و نسیان داشته باشد. پس اگر گفته شد که شیطان عامل نسیان است ٭«مَا أَنْسانِیهُ إِلَّا الشَّیْطَانُ‌»٭(19) اسناد نسیان به شیطان اسناد بالعرض خواهد بود. زیرا نسیان که یک امر عدمی است فاعل بالذات ندارد. غفلت که یک امر عدمی است فاعل بالذات ندارد شیطان انسان را به لهو و لعب سرگرم می‌کند، به ظهرة الحیوة الدنیا، سرگرم می‌کند. و این انس به زخارف دنیا ملهی است انسان را از یاد حق غافل می‌کند. لهو و إعراض از یاد حق در اثر انسِ به زخارف دنیاست. و شیطان هم همّش آن است که دنیا را برای انسان تزیین کند وقتی دنیا را برای انسان تزیین کرد انسان از یاد آخرت غافل می‌شود و از یاد آخرت که غافل شد به همهٴ کارها تن درمی‌دهد لذا خدای سبحان در سورهٴ «ص» فرمود: ٭«لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ‌»٭(20) چون قیامت را فراموش کردند به عذاب الیم گرفتار شدند.
سؤال ...
جواب: حالا خواهیم رسید که نسیان آدم(سلام الله علیه) به کدام امر از این اموری که محل بحث است تعلّق گرفته است منسیّ آدم(سلام الله علیه) چیست؟
تزیین، آرزو و جهل مرکب، راه‌های دیگر نفوذ شیطان
شیطان تمام تلاشش، تزیین حیات دنیاست. ٭«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ‌»٭(21) تزیین محبّت شهوات باعث غفلت از قیامت و خداست و این غفلت و نسیان که یک امر عدمی است بالعرض به شیطان استناد دارد آنچه که بالذّات به شیطان استناد پیدا می‌کند آن امر وجودی است که تزیین حیات دنیاست. اگر کسی یاد خدا و قیامت را فراموش کرد به آسانی به دام شیطان می‌افتد و اگر کسی متذکّر قیامت بود، مع ذلک به دام شیطان افتاد شیطان هم می‌کوشد از راه جهل مرکّب او را فریب بدهد. لذا گفت ٭«و لأُ مِنّینَّهم‌»٭(22) من از راه امنیّه و آرزو این‌ها را می‌گیرم ٭«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ‌»٭(23)؛ چیز بد را خوب جلوه می‌دهم یا چیز خوب را بد، خوب‌تر جلوه می‌دهم که این‌ها از آن فضیلت مهم بمانند. گاهی شیطان انسان را به یک کار خیلی واجب و خیلی مهم مبتلا می‌کند که از یک أهم بماند. اینچنین نیست که شیطان از انسان دست بردارد. گاهی انسان را سرگرم مستحب می‌کند تا از واجب بماند و گاهی انسان را سرگرم واجب می‌کند تا از یک امر أوجب و اهمّ بماند. او تا هر اندازه‌ای بتواند انسان را متوقّف کند سود می‌برد اینچنین نیست که انسان را در یک لحظه‌ای تنها بگذارد مگر انسان به مرحلهٴ مخلَص برسد که شیطان به او دسترسی نداشته باشد. وگرنه بسیاری از افراد را به کارهای واجب سرگرم می‌کند تا از اهمّ و اوجب بمانند.
سؤال ...
جواب: می‌خواهد خیلی داشته باشد ٭«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ‌»٭(24)
بنابراین، اگر چنانچه توانست از راه سهو و غفلت انسان را به دام و به آن حِبال خود گرفتار کند، می‌کند اگر نشد با جهل مرکب. پس نسیان و غفلت و جهل مرکّب ابزار فریب شیطان است و شیطان هم در اندیشهٴ ما تصرف می‌کند. ما را از راه اندیشه می‌گیرد. گفت: ٭«لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ‌»٭(25) و ٭«لَأُمَنِّیَنَّهُمْ‌»٭(26) از راه اندیشه می‌گیرد. این اصل کلی است.
سرّ محدود و مشخص بودن همهٴ عبادت‌ها به جز ذکر
لذا قرآن کریم دربارهٴ همهٴ عبادات دستورات موقت می‌دهد. برای نماز و روزه و خمس و زکات و حج و سایر مسائل دستورات محدود می‌دهد هم واجبش مشخّص است و حدی دارد و هم مستحبّش مشخص است و محدود است. چیزی که حدّ و مرز ندارد یاد خداست ٭«اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً‌»٭(27) نه حدی دارد نه مرزی دارد فرمود تا می‌توانید به یاد خدا باشید این که فرمود: ٭«اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ‌»٭(28) این که فرمود: ٭«اتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ‌»٭(29) برای همین است چون دشمن که لحظه‌ای انسان را رها نمی‌کند چه در خواب چه در بیداری. مگر او می‌خوابد؟ در خواب هم نمی‌گذارد انسان خواب‌های خوب ببیند آن خاطرات بد را بالاخره تهاجم می‌دهد انسان آن خواب خوبی هم که دید یادش می‌رود. لذا این عدوّ مبین اینچنین است و برای نجات از عدوّ مبین چاره‌ای جز ذکر مداوم نیست. عمده یاد خدا در دل است، گر چه نام مبارک خدا بر لب هم سودمند است ولی اساس کار ٭«وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخفیةً‌»٭(30) است و این حدی ندارد از یک طرف فرمود: ٭«اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثِیراً‌»٭(31) از آن طرف فرمود: ٭«وَاذْکُر رَبَّکَ فِی نَفْسِکَ‌»٭(32) پس این حد و مرزی ندارد و آنی انسان غفلت کند، گرفتار اوست. راهش هم در سورهٴ اعراف مشخّص شد که: ٭«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ‌»٭(33) یعنی اگر می‌خواهید بدانید که شیطان از چه راهی سنگر می‌گیرد، از راهی که شما نمی‌بینید یعنی از راه غفلت و نسیان از راه جهل مرکّب. وگرنه از بیرون که نمی‌آید که تیر بزند که فرمود: ٭«إِنَّهُ یَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لاَتَرَوْنَهُمْ‌»٭ او از درون تو وسوسه می‌کند وسوسه که از بیرون نیست از درون است. یعنی ابزار شیطنت، نفس أمّاره است و خود شیطان عامل بعید است ونفس أمّاره عامل قریب. پس از درون می‌جوشد. درون که ما هر جا برویم با هم هستیم. چگونه از یک جایی که ما آن‌جا را نمی‌بینیم او از آن‌جا تیر می‌زند؟! این جز راه غفلت و نسیان یا جهل مرکّب فرض دیگر ندارد. اگر شیطان مثل دشمن بیرونی در جهاد اصغر بود که از یک راه معیّن می‌آمد انسان می‌توانست بگوید که از فلان مرز می‌آید نه از مرز دیگر، از مرزی که ما مواظبش نیستیم می‌آید امّا شیطان که از بیرون نمی‌آید آن که از بیرون می‌آید جنگ اصغر است آن که از درون می‌آید «أعدیٰ عدّوک نفسک الّتى بین جنبیک»(34)، آن جهاد اکبر است. وقتی که از درون می‌آید جا ندارد که انسان را از جای مشخص هدف تیر قرار بدهد، مگر از راه غفلت و سهو و نسیان و جهل مرکّب. پس ابزار شیطنت غفلت و سهو و نسیان و جهل مرکب است.
عهد فراموش شده الهی در داستان حضرت آدم(ع)
در این قضیه، خدای سبحان می‌فرماید به این که آدم فراموش کرد، چون فراموش کرد فریب خورد. این فراموشی به چه تعلّق می‌گیرد؟ در سورهٴ مبارکهٴ «طٰهٰ» آیهٴ ١١٥ فرمود به این که: ٭«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً‌»٭(35)؛ فرمود ما قبلاً با آدم عهد بستیم، پیمان بستیم او عهدمان را فراموش کرد. این را در صدر داستان ذکر می‌کند بعد جریان سجدهٴ فرشتگان را مطرح می‌کند و آنگاه مسألهٴ خروج آدم از جنّت. پس منشأ خروج آدم از جنّت و ابتلاء او به شقای دنیا، نسیان است. منسیّ این نسیان چیست؟ آدم چه را فراموش کرد؟ در اینجا یک نهی است به نام ٭«لا تقربا‌»٭ که فرمود: ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ‌»٭ این یک، یک تحذیر و هشدار است که فرمود شیطان عدوّ شماست ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَیٰ‌»٭(36) این دو، یک عهد کلّی هست که: ٭«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی‌آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَی أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَی‌»٭(37)، این عهد را از هر انسانی گرفتند و از انبیا همین عهد را به عنوان میثاق غلیظ دریافت کردند که ٭«أَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً‌»٭(38) این عهدی که از آدم(سلام الله علیه) گرفته شد و آدم(سلام الله علیه) این عهد را فراموش کرد و به دام غرور شیطان افتاد این عهد چیست؟ آیا این عهد آن نهی ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭ است؟ یا عهد ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ‌»٭(39) است؟ یا عهد خاصّی است؟
توجیه نظر علاّمه طباطبائی دربارهٴ عهد
سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید به این که این عهد نه احتمال اوّل است که آدم(سلام الله علیه) آن عهد ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭ را فراموش کرده باشد. خدای سبحان که نهی کرد فرمود: ٭«لا تقربا‌»٭ این یک تعهّدی است. از او عهد گرفته است که نزدیک این درخت نرود. این نهی یاد آدم بود و آدم آن را فراموشش نکرد. برای این که در متن جریان ارتکاب این عمل شیطان سخن از شجره و نهی از شجره را مطرح کرد. منتها آمد تحلیل کرد گفت: خدای سبحان که شما را از قرب این شجره نهی کرده است نه برای آن است که شما از بهشت بیرون نروید بلکه برای آنست که اگر این را بخورید همیشه مخلّد می‌مانید یا فرشته‌خوی خواهید شد ٭«مَا نَهَاکُمَا رَبُّکُمَا عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَکُونَا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونَا مِنَ الخَالِدِینَ‌»٭(40) پس متن جریان ٭«لاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ‌»٭ در حین ارتکاب عمل به یاد آدم(سلام الله علیه) بود. پس نسیان به نهی تعلّق نمی‌گیرد نسیان به آن تحذیر و هشدار هم تعلّق نمی‌گیرد برای آن که این هشدار به هر دو داده شد فرمود: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ‌»٭(41) این هشدار به هر دو است هم به آدم و هم به حوا در حالی که خدای سبحان در صدر این قصه سورهٴ «طٰهٰ» می‌فرماید: ٭«وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَی آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً‌»٭(42) همه را مفرد ذکر می‌کند می‌فرماید: ما با آدم پیمان بستیم در حالی که اگر منظور هشدار باشد این هشدار به هر دو داده شد نه به آدم. بنابراین، احتمال سوم تأیید خواهد شد و آن این که این عهد همان عهد ربوبی است که خدای سبحان در آن نشئه گرفته است ٭«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ‌»٭(43) که از بین احتمالات سه‌گانه احتمال سوم را تأیید می‌کند.(44)
محتمل است عهد فراموش شده، عداوت شیطان باشد
این فرمایش ظاهراً تام نیست. برای این که در خود این قصّه در بسیاری از موارد خدای سبحان آدم را محلّ خطاب قرار می‌دهد و فعل را مفرد ذکر می‌کند ضمیر را هم مفرد ذکر می‌کند در حالی که طبق آیات دیگر آن جریان مشترک بین آدم و حوّاست. گرچه قصهٴ سجود ملائکه مخصوص آدم(علیه السّلام) است گرچه قصهٴ تعلیم اسما مخصوص آدم است. ولی ما از این دو قصه و دو جریان گذشتیم الآن در قصهٴ سوم هستیم که جریان أکل آن شجرهٴ و خروج از جنّت است. در این جریان سوم که محل بحث است خدای سبحان می‌فرماید که ٭«فَوَسْوَسَ إِلَّیْهِ الشَّیْطَانُ‌»٭(45) یعنی شیطان به آدم وسوسه کرد، در حالی که در جای دیگر دارد که ٭«فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ‌»٭(46) پس معلوم می‌شود به این که اگر یک جا خدای سبحان ضمیر را مفرد برگرداند یا جریان را متوجّه آدم کرد این اختصاصی به آدم ندارد. نمونهٴ دیگر آن است که خدای سبحان در همین آیه که فرمود: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی‌»٭(47) نفرمود «فتشقیان»، شما هر دو به زحمت می‌افتید. او گاهی برای رعایت سجع آیات است که فواصل آیات رعایت بشود یا برای آنکه آنچه که در این قصه أصالت دارد جریان آدم است و حوا(علیها السّلام‌) به تبع اوست. یا در همین آیهٴ سورهٴ «طٰهٰ» با این‌که متن قصه متوجه هر دو است اما در همین آیه باز خطاب را مفرد ذکر می‌کند در آیهٴ ١١٧ سورهٴ طٰهٰ می‌فرماید: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی‌»٭ نفرمود: «فتشقیان» صدر این آیه خطاب به آدم است، ذیل آیه هم خطاب به آدم است با این که متن جریان مال آدم و حواست فرمود: ٭«یا آدم‌»٭ بعد وسط که متن قصه را ذکر می‌کند می‌فرماید: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ‌»٭ بعد در ذیل آیه می‌فرماید: ٭«فتشقیٰ‌»٭، یعنی تو به زحمت و شقا می‌افتی اگر در این گونه از موارد به آدم(سلام الله علیه) اختصاص داده شد این نشانهٴ آن نیست که اصل مطلب مخصوص آدم است بلکه او در این قصّه اصالت دارد اشکال نقضی بر فرمایش ایشان وارد است و آن اینست که خُب، اگر چنان چه ما این عهد را عهد ٭«لا تقربا‌»٭ نگرفتیم و آن عهد تحذیر هم نگرفتیم و عهد میثاق ربوبی گرفتیم، آن که مشترک بین همه است. آنکه مخصوص آدم نیست اگر آن میثاق بر عبودیت انسان و ربوبیّت خدای سبحان گرفته شد ٭«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ من ظهورهم ذرّیتهم‌»٭(48) آن میثاق مشترک است از انبیا هم این پیمان غلیظاً گرفته شد نه پیمان دیگر ٭«وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً ٭ لِیَسْأَلَ الصَّادِقِینَ عَن صِدْقِهِمْ وَأَعَدَّ لِلْکَافِرِینَ عَذَاباً أَلِیماً‌»٭(49) از همهٴ مردم میثاق بر عبودیت آنها و ربوبیّت حق گرفته شد و همین میثاق از انبیا با شدّت و غلظت گرفته شد که ٭«وَأَخَذْنَا مِنْهُم مِیثَاقاً غَلِیظاً‌»٭ بنابراین، اگر منظور آن عهد عام و کلّی است آن که مشترک بین همه است پس حوا(علیها سلام) هم در اینجا سهیم است. بنابراین نمی‌شود گفت که این یک عهد خاصی است که آدم سپرد و فراموش کرد.
مطلب بعدی آن است که آنچه که به حسب ظاهر به ذهن می‌رسد این است که آدم(سلام الله علیه) اصل مسألهٴ نهی از قرب شجره یادش نرفت، چون در متن جریان شیطان گفت که این نهی که کرده است به خاطر فلان است نه به خاطر فلان. پس اصل نهی، مذکور است نه منسی. و امّا عداوت شیطان یادش رفته است خدا فرمود: این دشمن شماست این یادش رفته است، چون زیر پوشش نصیحت سخن گفت یک، حرف خود را با قسم تأکید کرد دو، یادش رفته است که این دشمن است و دشمن نیش خود را ولو در پوشش نصیحت می‌زند. خدای سبحان فرمود: ٭«إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی‌»٭(50) این را در سورهٴ «طٰهٰ» که در صدر این قصّه جریان نسیان عهد را ذکر می‌کند بیان می‌فرماید. مناسب آن است که آن عهدی که خدای سبحان از آدم گرفت اینست که شیطان دشمن شماست و آنچه که منسّی است، همین عهد است. یعنی عداوت شیطان را فراموش کرده است نه اصل نهی را و نه آن پیمان کلّی را. شیطان به عنوان دلالت آمده است گفت: ٭«هل أدلّک‌»٭(51) و به عنوان نصیحت آمده است و قسم‌خورده است که من ناصح هستم. و این احیاناً باعث نسیان خواهد شد. محتمل است که آن عهد منسّی این باشد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»



پاورقی‌ها:
(1) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥٢.
(2) سورهٴ انعام، آیهٴ ١٥١.
(3) سورهٴ اسراء، آیهٴ ٣٢.
(4) سورهٴ انعام، آیهٴ 152.
(5) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢.
(6) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(7) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(8) سورهٴ یٰس، آیهٴ ٨٢.
(9) سورهٴ فاطر، آیهٴ ٢.
(10) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(11) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(12) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(13) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(14) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(15) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٢.
(16) سورهٴ رعد، آیهٴ ١٦؛ سورهٴ زمر، آیهٴ ٦٢.
(17) سورهٴ سجده، آیهٴ ٧.
(18) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(19) سورهٴ کهف، آیهٴ ٦٣.
(20) سورهٴ ص، آیهٴ ٢٦.
(21) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٤.
(22) سورهٴ نساء، آیهٴ ١١٩.
(23) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(24) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٧.
(25) سورهٴ حجر، آیهٴ ٣٩.
(26) سورهٴ نساء، آیهٴ ١١٩.
(27) سورهٴ احزاب، آیهٴ ٤١.
(28) سورهٴ آل عمران، آیهٴ ١٠٢.
(29) سورهٴ تغابن، آیهٴ ١٦.
(30) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠٥.
(31) سورهٴ احزاب، آیهٴ 41.
(32) سورهٴ أعراف، آیهٴ 205.
(33) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٧.
(34) بحار، ج 67، ص 64؛ عدة الداعی، ص 314.
(35) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٥.
(36) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(37) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٢.
(38) سورهٴ نساء، آیهٴ ١٥٤؛ سورهٴ احزاب، آیهٴ ٧.
(39) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(40) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(41) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(42) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٥.
(43) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٢.
(44) المیزان، ج 1، ص 127 ـ 128.
(45) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(46) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(47) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(48) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٧٢.
(49) سورهٴ احزاب، آیات ٧ ـ ٨.
(50) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(51) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    خوب میشد سخنرانی های آیت الله در موضوع تفسیر قرآن مرتب می بود و اینقدر نامرتب نبود

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی