- 719
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35تا 36 سوره بقره – بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 35 تا 36 سوره بقره - بخش اول
- دلایل بهشتی که آدم (ع) در آن ساکن شد بهشت دنیایی نبود
- ویژگی های بهشت
- نظر قرآن در مورد تساوی انسانیت زن و مرد
- تقسیم کار زن و مرد در اسلام
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتَما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭
بعد از آفرینش آدم(سلام الله علیه) و جریان تعلیم اسماء و دستور سجده و اطاعت فرشتگان و تمرّد شیطان یک جریان دیگری را خدای سبحان مطرح میکند و آن اینست که فرمود: ما به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت سکونت داشته باشید. خصوصیّت این بهشت را در بعضی از قمستهای قرآن بیان کرد.
شواهد بر اینکه بهشت آدم، باغی از باغهای دنیا نبوده است
الف ـ مراد از *«الجنّة»* جنت خاص و معهود خارجی است
این جنّت به عنوان باغی از باغهای دنیا نمیتواند باشد اولاً از این جنّت با الف و لام یاد کرده است فرمود: ٭«یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنّة»٭ معلوم میشود یک جنّت معهود است و در قرآن غیر از بهشت معنوی چیزی به عنوان جنّت، معهود نیست که با الف و لام از او یاد بشود. مگر در موارد خاصّه که عهد ذکری و مانند آن باشد وگرنه ٭«الجنّة»٭ عند الإطلاق به لسان قرآن، جنّت دنیایی را شامل نمیشود یک امر معنوی خواهد بود پس در زمین باغی باشد به نام جنّت این مشکل است.
ب ـ فرض این است که آدم هنوز به زمین نیامده است
شاهد دوم اینست که هنوز حضرت آدم(سلام الله علیه) به زمین نیامده است چون در آیات بعد میفرماید به اینکه: ما به آدم دستور دادیم شما به زمین هبوط کنید ٭«وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ معلوم میشود هنوز به زمین نیامده است، قهراً این جنّت، جنّت زمینی نخواهد بود.
ج ـ عدم هماهنگی، اوصاف ذکر شده برای بهشت آدم با باغهای دنیایی
شاهد سوم آنست که در سورهٴ مبارکهٴ طه اوصاف این جنّت را بیان کرد که فرمود این جنّت خصوصیّاتش چیست آیهٴ ١١٧ تا ١٢٠ سورهٴ «طه» فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(١) فرمود ما به آدم گفتیم که شیطان عدوّ تو و همسر توست شما را از بهشت بیرون نکند اینجا هم از او به عنوان ٭«الجنّة»٭ یاد کرده است.
فرمود شما را از بهشت بیرون نکند که به زحمت میافتید، در شقا و تعب قرار میگیرید. آنگاه بیرون رفتن از این بهشت. شقا و رنج دارد درون این بهشت بودن، نعمتها دارد. آن نعمتها را دارد میشمارد میفرماید: ٭«فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭ اگر شما را از بهشت بیرون کرد در شقا و رنج قرار میگیرید ولی اگر در این بهشت باشید این مزایا را دارید: ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَیٰ ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی»٭(٢) این اوصاف اربعه را برای بهشت ذکر کرد فرمود به این که در اینجا نه رنجی از درون دارید، نه رنجی از بیرون، انسان تمام مشکلاتش در این چهار قسمت خلاصه است بعضی از قسمتها از درون است بعضی از قسمتها از بیرون انسان یا از گرسنگی یا از تشنگی رنج میبرد که اینها علل درونی دارد یا از سرما یا از گرما رنج میبرد که عوامل بیرونی دارد.
فرمود: در این بهشت نه گرسنگی هست نه تشنگی، پس از لحاظ درون رنجی ندارید نه از سرما آسیب میبینید که از برهنگی رنج ببرید نه گرمازده میشوید که از بیرون رنج ببرید نه پوشاکی لازم دارید تا از سرما خود را حفظ کنید نه آفتابزدگی در آنجاست که رنج بیرونی به نام گرما بر شما تحمیل بشود. رنج گرسنگی و تشنگی هم نیست یکچنین بهشتی جایی که انسان نه گرسنه بشود نه تشنه بشود نه برهنه بشود نه آفتاب زدگی داشته باشد این باغ دنیا نمیتواند باشد چون در باغ دنیا انسان گرسنه میشود منتها غذایی هست که گرسنگی را رفع کند. تشنه میشود منتها آبی دارد که عطش را برطرف کند. آفتاب هست منتها مسکنی دارد که به آن مسکن که پناهنده شد از آفتابزدگی محفوظ میماند. سرما هست منتها این لباسی دارد که از سرمازدگی خود را حفظ بکند. ولی فرمود: اصولاً در این جنّت این رنجها نیست اصلاً گرسنگی نیست. نه گرسنه میشوید و غذا دارید و رفع گرسنگی میکنید نفرمود به این که هر وقت بخواهید سیر میشوید. فرمود: ٭«إنّ لک ألاّ تجوع فیها و لاتعرىٰ ٭ و أنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحىٰٰ»٭ اصلاً گرسنه نمیشوید، نفی جوع است نه وجود شبع. نفرمود: گرسنه میشوید ولی غذا میخورید سیر میشوید نفی عطش است فرمود تشنه نمیشوید نه این که تشنه میشوید بعد آب مینوشید رفع عطش میکنید. خب در بهشتهای آخرت اینچنین است که انسان بدون رنج گرسنگی، لذّت سیری دارد بدون رنج تشنگی، لذّت سیرابی دارد در دنیا هر نشاطی با رنج آمیخته است یعنی انسان تا رنج گرسنگی نبرد از غذا خوردن لذّت نمیبرد، تا رنج عطش را تحمّل نکند از نوشیدن آب خنک بهره نمیگیرد این خاصیّت دنیاست که رنجش مقدّمة آن نشاط است ولی در آخرت بدون رنج گرسنگی، انسان لذّت سیری دارد. بدون رنج عطش، انسان لذّت سیرابی دارد.
آنجا هر چه هست نوش است و لذّت، در بهشت این خصیصه هست اگر این اوصاف اربعه که در سورهٴ «طٰهٰ» بیان شد نشانهٴ آنست که در آنجا اصلاً رنج نیست، برای این که رنج یا از درون است یا از بیرون، معلوم میشود آن جنّتی که آدم(سلام الله علیه) بود باغی از باغهای عالم طبیعت و دنیا نبود این هم شاهد سوم از آن طرف هم نمیشود گفت این همان جنّت معروف است یعنی جنّت قیامت کبرا است.
سؤال ...
جواب: بله، در دنیا اینطور است بله امّا در بهشت بدون رنج عطش، لذت کوثر است. بدون رنج گرسنگی لذت غذا خوردن هست در بهشت اصلاً رنج نیست نه اینکه رنج است انسان آن رنج با غذا و آب برطرف میکند. سراسر لذت و نعمت است
شاهد بر اینکه بهشت آدم، جنت خلد نبوده است
امّا این بهشت نمیتواند بهشت قیامت کبرا باشد. چون آنجا هر چه قرآن که دربارهٴ آن جنّت یاد کرد با خلود یاد کرد فرمود آنجا «دار الخلد» است کسی از آنجا بیرون نمیآید و از طرفی هم عامل بیرون آمدن آدم(سلام الله علیه) از آن جنّت، شیطنت شیطان بود در آن جنّت خلد اصلاً شیطان راه ندارد جا برای وسوسه نیست چون جا برای وسوسه نیست عامل خروج ندارد که انسان کاری بکند که بیرون بیاید.
بهشت آدم، بهشت برزخی
بنابراین، این جنّت نه میتواند آن «جنّةالخلد» باشد و نه باغی از باغهای دنیا، قهراً میشود بین دنیا و آخرت، یعنی بین دنیا و جنّت خلد. میشود یک جنّت برزخی که هم مخلّد نیست جای خلود نیست. و هم احکام بهشت آخرت را دارد.
امکان راه یافت شیطان در جنتهای مثالی و برزخی
احکام بهشت آخرت اینست که در آنجا جز نشاط چیز دیگر نیست و خستگی و رنج هم نیست و امّا تمام احکام «جنّةالخلد» را ندارد برای این که آنجا، جای وسوسه است در مسألهٴ برزخ در نشئهٴ برزخی، منتها در برزخ نزولی جا برای شیطنت هست چون شیطان گرچه در «جنّةالخلد» راه ندارد و گرچه در «جنّةاللّقاء» راه ندارد امّا در حدّ متوسّط راه دارد یعنی در جنّتهای مثالی و برزخی، در جنّّتهایى که بالاخره مقدار دارد، جسم دارد، شکل و اندازه دارد، حجم دارد و امثال ذلک، این راه دارد. در این جنّت شیطان میتواند وسوسه کند آدم(سلام الله علیه) به این حدّ که رسید گرفتار وسوسه شد.
سؤال ...
جواب: آنجا، ببینیم آیا وسوسه با تکلیف آمیخته است یا نه. در آنجا انسان اگر چنان چه انسان باشد و بخواهد به آن مقام سری بزند آنجا هم وسوسه راه دارد هم تکلیف، منتها تکلیف دو قسم است یک سلسله تکلیفهایی است که به حکم عقل بر انسانها مقرّر است یک سلسله تکلیفهایی است که از بیرون به وسیلهٴ شرع میآید ممکن است تکلیفهای عقلی باشد امّا هنوز تکلیف شرعی نیامده باشد. ببینیم تا چه اندازه میشود این معنا را ثابت کرد اگر براهین این معنا را تأیید نکرد به سراغ احتمال دیگر میرویم.
سؤال ...
جواب: بدن مثالی، بدن حقیقی است. حقیقیتر از بدن مادی است. انسان در نشئهٴ برزخ همان انسان است. در روایات ما آمده است وقتی انسان میمیرد وارد بدنی میشود «کأبدانهم»(3) این همه روایاتی که در مسئلهٴ برزخ است و بدن مثالی را تثبیت میکند، آن بدن قویتر از بدن مادّی است.
بنابراین، این جنّت نه میتواند جنّت دنیایی باشد که باغی از باغهای دنیا باشد نظیر ٭«و دخل جنّته»٭(4) نظیر آن کسی که وارد باغش شد که جریانش در سورهٴ کهف آمده است ٭«دخل جنّّته وهو ظالم لنفسه»٭ و نه «جنّةالخلد»ی است که در قیامت کبرا است لابد بین این دو است برای این که بعضی از آثار دنیا را دارد چون وسوسه در او راه دارد بعضی از آثار جنّت آخرت را دارد چون رنج در آنجا نیست. یعنی تشنگی و گرسنگی و مانند آن در آنجا نیست.
سؤال ...
جواب:
برزخ صعودی و نزولی
یعنی اگر کسی در دنیا باشد آن نشئه را به حساب آخرت میآورد چون الآن به لحاظ ما که دارند سخن میگوید از او به عنوان آخرت یاد میشود. اگر کسی وارد آخرت شد برزخ را در حکم زمین میشمارد و این هم برزخ نزولی است نه برزخ صعودی. برزخ صعودی، آن است که انسان بعد از موت وارد آن نشئه میشود برزخ نزولی که مال جریان آدم(سلام الله علیه) است قبل از این که به زمین بیاید در آن نشئه بود برزخ نزولی البتّه با برزخ صعودی فرق میکند.
سؤال ...
جواب: آن مثل اینکه، نه خود این که. در دنیا اگر کسی امکانات داشته باشد واقعاً گرسنه میشود، منتها غذا دارد که رفع گرسنگی میکند واقعاً تشنه میشود منتها آب مینوشد رفع عطش میکند سرما و گرما او را آزار میکند ولی پوشاک دارد امّا در آنجا اصلاً نفی جنس کرد. این چهار فعل تأویل به مصدر میرود ٭«ألاّ تجوع فیها و لاتعری ٭ وأنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحیٰ»٭(٥) یعنی لاجوعَ ولاعریٰ ولا ظلمأ ولا ضحیٰ. بنابراین در آن بهشت اصلاً اینها نبود.
سؤال ...
جواب:
ویژگیهای جنت خلد
اصلاً خصیصه جنت خلد این است که جا برای شیطنت نیست. خدای سبحان، وقتی آن را مطرح میکند میفرماید: (لا لغو فیها و لاتأثیم»٭(٦) به عنوان نفی حقیقت. اصلاً اینجا جای بدی نیست و شیطان دیگر راه نخواهد داشت اگر در آنجا هم وسوسه راه داشته باشد پس لغو و تأثیم هم در آنجا راه دارد.
سؤال ...
جواب: جنّت آخرت دو قسم است یک قسمتش جنّت برزخی است یک قسمت جنّت قیامت کبراست. آنچه که مربوط به جنّت خلد است از مختصّات اوست که خلود و جاودانه بودن است در این جنّتهای برزخی نیست، چه صعودی چه نزولی ولی آن مزایای دیگر البته هست.
یادآوری: مراد از «اکل» مطلق تصرف است
این که فرمود: ٭«و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا»٭ یعنی هر نحوه بهرهای که شما بخواهید ببرید مجازید و دیگر بهانه نگیرید. چون همهٴ این نعم در اختیار شماست. نگویید به این که ما را از بسیاری از نعم منع کردند ما مجبور شدیم به درخت نزدیک شدیم. نه رغد یعنی عیش وافر و فراوان و رافه، همهٴ امکانات در اختیار شما هست و هیچ بهانهای ندارید.
محوریت حضرت آدم(علیه السلام) در آیات
و در کلّ این جریان آن که اصل است آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تبع اوست هم در اصل اسکان، خدا میفرماید: ٭«یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭ هم در مسألهٴ وسوسه، شیطان اوّل به آدم آسیب رساند بعد به تبع به حوّا برای این که در بعضی از بخشهای قرآن ضمیر را مفرد آورد.
فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ»٭(٧) نه «هل أدلّکما» اساس کار، آدم(سلام الله علیه) است. در آیهٴ ١٢٠ سورهٴ «طٰهٰ» فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ»٭ نه «إلیهما» ٭«قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ»٭ نقل نکرد خدای سبحان که «هل أدلّکما» و مانند آن.
سؤال ...
جواب: معلوم میشود یکی اصل است دیگری تبع، چون در بسیاری از موارد جریان آدم(سلام الله علیه) را ذکر کرد بالإصاله بعد بالتّبع جریان حوّا(علیها سلام) را ذکر کرد. معلوم میشود که ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»٭ یکی بالإصاله است و دیگری بالتّبع. در اینجا هم خدای سبحان خطاب اوّل را متوجّه آدم میکند میفرماید: ٭«یا آدم اسکن أنت»٭ بعد میفرماید: ٭«و زوجک الجنّة»٭ پس اساس چه در طرف فضیلت و چه در طرف خروج از جنّت، آدم(سلام الله علیه) است.
سؤال ...
جواب:
همتایی زن و مرد در انسانیت که مبنای کمال اوست
ملاحظه میکنید کمال، مال انسانیّت است انسان نه مذکّر است نه مؤنّث این بدن است که یا چنین ساخته شد یا آنچنان انسان بما أنّه انسان نه مؤنّث است نه مذکّر، چون انسانیّت به نفس است و نفس نه مرد است نه زن. این پیکر است این ٭«إنّی خالق بشراً من طینٍ»٭(٨) است که این گل را یا اینچنین میسازند یا آنچنان وگرنه ٭«نفخت فیه من روحی»٭(٩) آن روح نه مرد است نه زن. چون شیء مجرّد ذکورت و أنوثت ندارد لذا ملاحظه میفرمایید در اسلام هیچ کمالی از کمالات مخصوص به مرد نشد نه ذکورت شرط است نه أنوثت مانع، بیان ذلک، اینست که در کارهای اجرایی البته وظایف تقسیم است که مرد چه کار انجام بدهد زن چه کار انجام بدهد. هر که خلوصش بیشتر بود تقرّبش بیشتر است ممکن است یک زن در مادری بیش از آن مقدار خلوص داشته باشد که یک همسر در پدری آن کار را انجام میدهد. آن زن به مراتب فضیلتش بیشتر از مرد است. کارها مال عقیده است و اخلاق و عمل و اینها را روح میکند بدن ابزار است و روح انسانی نه مذکّر است نه مؤنّث، لذا شما مسائل اسلامی را که در کتاب و سنّت تحلیل میکنید، اگر اعتقاد است، اگر تقواست، اگر شجاعت است، اگر کمالات عفّت و امثال ذلک است هیچ کدام از این کمالات نه مشروط به ذکورت است نه ممنوع به اَنوثت.
همتایی زن و مرد در مقام ولایت
نه در ولیّ الله شدن ذکورت شرط است که زن چون فاقد شرط است ولیّ الله نشود. نه انوثت مانع است که زن چون دارای این مانع است ولیّ الله نشود لذا درکنار اولیای الهی در سورهٴ مریم وقتی خدای سبحان نام اولیا و بزرگان را میشمارد میفرماید: ٭«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ»٭(١٠) ٭«واذکر فی الکتاب موسیٰ»٭(١١) واذکر فی الکتاب کذا و کذا در سلسلهٴ این بزرگان الهی و آسمانی هم بعد از جریان ابراهیم میفرماید: ٭«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً»٭(١٢) تمام کمال انسان اینست که انسان ولیّ الله بشود که کمالی بالاتر از آن نیست آن چهرهٴ رسالت و چهرهٴ نبوّت، چهرههای اجرایی است، باطن رسالت ولایت است. باطن نبوّت، ولایت است اساس کار اینست که انسان ولیّ الله بشود آن باطن مقامهاست. رسالت یک کار اجرایی است، نبوّت یک کار اجرایی است امّا آن ولایت، یک امر تکوینی و امر حقیقی آن چهرهٴ پیوند انسان کامل با خداست در آن چهره شما میبینید در بین برجستهترین اولیای الهی، فاطمهٴ زهرا(علیها آلاف التحیّة و الثناء) را شما میبینید که از بسیاری از انبیا أفضل است. مریم(سلام الله علیها) را هم میبینید سرّ این که اسلام برای زن و مرد یک حقیقت قائل شد برای آنست که کارهای اجرایی را تقسیم کرده است فرمود قضا را مرد بگیرد بعضی از کارها را زن داشته باشد جبهه را مرد اداره کند، پشت جبهه را زن اداره کند. ممکن است یک زنی در تدارکات که غذا برای رزمندهها میفرستند. با خلوص کار کند و ثوابش از آن رزمنده اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نباشد. آنچه که اساس کار است ایمان است واعتقاد است و خلوص و این مربوط به بدن نیست بدن یا اینچنین ساخته شد یا آنچنان، بدن در کارهای اجرایی البتّه نقش دارد لذا کارهای سنگین را به مرد میدهند کارهای سبک را به زن.
ولی شما در سراسر کتاب و سنّت که ملاحظه میفرمایید میبینید هیچ فضیلتی از فضائل انسانی نیست که ذکورت شرط باشد و انوثت مانع. گفتهاند زن نمیتواند مرجع تقلید باشد چون مرجعیّت یک کار اجرائی است امّا اجتهاد چهطور؟ زن نمیتواند مجتهد بشود؟ زن نمیتواند فقیه بشود؟ چرا. اجتهاد یک کار اجرایی نیست امّا مرجعیّت یک کار اجرایی استو. تماس با مردم است البته باید مرد باشد. ممکن است یک کسی در رشتهٴ اجتهاد قویتر هم باشد با خلوصتر هم درس بخواند فضیلتش از مرد بیشتر باشد منتها کارهای اجرایی نتواند انجام بدهد کارهای او مخصوص به خود آنهاست. علی أیّ حال این نه برای آن است که زن فرع است. آدم اصل است و حوّا فرع، نه زن و مرد. خب، این زن یعنی حوّا(علیها سلام) نسبت به آدم البته اینچنین است، نه این که زن نمیتواند. ما در بین زنان صدیقهٴ کبرا(علیها آلاف التحیّة و الثناء) را داریم که از آدم ابوالبشر هم بالاتر است.
سؤال ...
جواب: نه، این خصوصیت، خصوصیت عالم أرض نیست، خصوصیّت جسم است.
جسم یا اینچنین است یا آنچنان این خصوصیت جسم است. هرجا جسم است ذکورت و انوثت است. انسان بعد از اینکه این بعد را رها کرد وارد برزخ شد با اینکه برزخ قبل از قیامت است. قیامت یک حساب دیگری دارد ولی در برزخ با اینکه این بدن نیست آنجا ذکورت و انوثت مطرح هست هرجا جسم است ذکورت و انوثت است خواه جسم برزخی خواه جسم ارضی و اگر جسم نیست از سطح جسم بالاتر رفتیم البته ذکورت و أنوثت معنا ندارد.
سؤال ...
جواب:
غرض شیطان از وسوسهٴ انسان
حالا این شیطان کارش آنست که اینها را برهنه کند بحثش خواهد آمد. ولی خصیصهٴ بهشت این است که اصلاً جا برای تشنگی و گرسنگی و برهنگی و آفتابزدگی نیست یک چنین جنّتی است و این پیداست که جنّت أرضی نیست. امّا شیطان میآید شیطنت میکند و تمام تلاش و کوشش او این است که آبروی آدم را ببرد اینکه در این کریمه آمده است که ٭«طَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ»٭(١٣) و او آنچه را که مستور بود شیطان اصرار میکند که آن مستور را مشهور بکند، عورت اینها را ظاهر بکند یعنی عیب را ظاهر بکند تمام تلاش و کوشش شیطان این است که آبروی آدم را ببرد حالا این به چه صورتی بیان میشود علیٰ حدّه است.
محوریت آدم بر اساس خلیفة بودن وی، نه مردگرایی در قرآن
غرض آنست که در آنجا هیچ رنجی نبود همهٴ نعم بود منتها جسم بود قهراً ذکورت و أنوثت هم بود «جنّةالخلد» نبود برای این که «جنّةالخلد» خاصیّتش جاودانه بودن است و شیطان در آنجا اصلاً راه ندارد چون ٭«لا لغو فیها و لا تأثیم»٭(١٤) و اصل این قصّه هم آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تبع اوست. نه برای این که زن تبع مرد است چون در بخشهای ولایت زن و مرد ندارد. یک زن ممکن است از خیلی از مردان عالم، از مردان الهی عالم هم أفضل باشد مثل صدّیقة کبرا(سلام الله علیها).
سؤال ...
جواب: هر دو خوردند ٭«فأکلا منها»٭(١٥) لذا وسوسهٴ اوّل مال آدم بود بعد در حوّا. چه اینکه اسکان اوّل مال آدم بود بعد ما حوّا، اساس این قصّه، آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تَبَع اوست. لذا در قرآن دارد: ٭«فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سؤاتهما»٭(١٦) یعنی زشتی آنها درآمد وگرنه زن و مرد که یکدیگر را ببینند برایشان زشتی ندارد اصل پدیده است. اصل جریان است. تازه چنین چیزی خلق شده است. معلوم میشود تمام تلاش شیطان این است که آبروی انسان را ببرد و قرآن کریم فرمود: ٭«یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ»٭(١٧) این فتنه نکند، کاری نکند که آبرویتان را ببرد، او کاری ندارد چون انسان تمام تلاشش به آن حیثیّت و آبرویش است. وقتی او را از دست داد دیگر برای او انسانیّتی باقی نمیماند و شیطنت کاری که میکند اینست که انسان را گرفتار خزی کند و انسان مادامی که مؤمن است آبرویش ریخته نمیشود. تمام تلاش شیطان این است که آدم را بیحیثیّت کند.
سؤال ...
جواب:
چگونگی راهیابی شیطان به بهشت
این هم یکی از شبهات هفتگانه است که باید مطرح بشود که شیطان چگونه راه پیدا کرد. این را مفسّرین دارند حل میکنند، میگویند به این که خود شیطان نرفت بلکه به وسیلهٴ دیگران نفوذ پیدا کرد وسوسه کرد. بعض از اسرائیلیّات هم در این تفسیر آمده است که از راه دهن مار وارد شد و از آن راه به جنّت رفت.(18) این باید بحث بشود که چگونه شیطان در آنجا راه پیدا کرد. این جنّت شد یک جنّت برزخی، وقتی جنّت برزخی شد، راه برای نفوذ شیطنت هست. لازم نیست خودش در آنجا مستقر باشد او میتواند در نشئهٴ برزخ نفوذ کند. نشئهٴ برزخ، نشئهٴ تجرّد عقلی نیست که شیطان در آنجا راه نداشته باشد حدّ مخلَصین نیست مادون حدّ اخلاص است وقتی مادون حدّ اخلاص بود در حدّ یک تجرّد وهمی و خیالی است که شیطان راه دارد. گر چه دائماً آنجا به سر نمیبرد ولی راه دارد که انسان اگر به نشئهٴ برزخی سری زده است این وسوسهٴ شیطان پای او را از پایین بکشد او را پایین بیاورد نگذارد او در آنجا بماند گاهی شما نمونههایش را شاید در خودتان احساس کردهاید که به انسان یک حالی دست میدهد که خود را از طبیعت فارغ میبیند بعد میبینید این حال دوام ندارد کسی از پایین، پای او را میکشد پایین میآورد این شیطان است که در نشئهٴ طبیعت تلاش و کوشش میکند تا پای کسانی که میخواهند در دالان برزخ که بالاتر از طبیعت است پا بگذارند پای اینها را بلغزاند. زیرا پا را از پایین خالی کند. از بالا تو سری نمیزند چون دستی به بالا ندارد ولی از پایین پا را میلغزاند تعبیر قرآنی اینست که ٭«فأزلّهما»٭ اینها را لغزاند. اگر انسان حالی به او دست داد که از نشئهٴ طبیعت خارج شد خود را در یک نشئهٴ صیانت از گناه میبیند. میبیند این حالت حالت بسیار نورانی است امّا دوام پیدا نمیکند شیطان از پایین او را میلغزاند انسان را ساقط میکند.
برهان بر این نیست که حالا شیطان در آن جنّت رفت آنچه که هست وسوسه کرد نه خودش در آنجا بود بر خلاف آنچه که در قصّهٴ سجده مطرح است آنچه که در قصّهٴ سجده مطرح است واقعاً در آنجا بود خدای سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا»٭(١٨) از این منزلت پایین بیا و امّا در جریان وسوسهٴ آدم، برهانی نداریم که شیطان در آنجا مستقر بود یک نفوذی هم داشت حالا اصل این جریان که به خواست خدا از نظر بحث تفسیری تمام شد میرسیم به هفت شبههای که میگویند تمام شبهاتی که در عالم هست به همین هفت اشکال برمیگردد و اوّل کسی که این شبهات سبعه را در بین مخلوق طرح کرد شیطان بود لذا جبریّه گرفتار یکی از شبهات او شدهاند، مفوّضه گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدهاند، خوارج گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدهاند مکتبهای الحادی گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدند همه این شبهات سبعه را در کتابهای تفسیری طرح کردهاند و جواب دادهاند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(2) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(3) کافی، ج 3، ص 244؛ عن ابی عبد الله(ع) قال قلتُ له جُعلتُ فداک یروون ان ارواح المؤمنین فی حواصل طیور خضر حول العرش فقال: لا المؤمن أکرم علی الله من أن یجعل روحه فی حوصلهٴ طیر و لکن فی أبدان کأبدانهم.
(4) سورهٴ کهف، آیهٴ ٣٥.
(5) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(6) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(7) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(8) سورهٴ ص، آیهٴ ٧١.
(9) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٢.
(10) سورهٴ مریم، آیهٴ ٤١.
(11) سورهٴ مریم، آیهٴ ٥١.
(12) سورهٴ مریم، آیهٴ ١٦.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢؛ سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(14) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(15) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(16) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(17) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٧.
(18) در المنثور، ج 1، ص 131.
(19) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
- دلایل بهشتی که آدم (ع) در آن ساکن شد بهشت دنیایی نبود
- ویژگی های بهشت
- نظر قرآن در مورد تساوی انسانیت زن و مرد
- تقسیم کار زن و مرد در اسلام
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَقُلْنَا یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَداً حَیْثُ شِئْتَما وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ ٭ فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ ٭
بعد از آفرینش آدم(سلام الله علیه) و جریان تعلیم اسماء و دستور سجده و اطاعت فرشتگان و تمرّد شیطان یک جریان دیگری را خدای سبحان مطرح میکند و آن اینست که فرمود: ما به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت سکونت داشته باشید. خصوصیّت این بهشت را در بعضی از قمستهای قرآن بیان کرد.
شواهد بر اینکه بهشت آدم، باغی از باغهای دنیا نبوده است
الف ـ مراد از *«الجنّة»* جنت خاص و معهود خارجی است
این جنّت به عنوان باغی از باغهای دنیا نمیتواند باشد اولاً از این جنّت با الف و لام یاد کرده است فرمود: ٭«یا آدم اسکن أنت و زوجک الجنّة»٭ معلوم میشود یک جنّت معهود است و در قرآن غیر از بهشت معنوی چیزی به عنوان جنّت، معهود نیست که با الف و لام از او یاد بشود. مگر در موارد خاصّه که عهد ذکری و مانند آن باشد وگرنه ٭«الجنّة»٭ عند الإطلاق به لسان قرآن، جنّت دنیایی را شامل نمیشود یک امر معنوی خواهد بود پس در زمین باغی باشد به نام جنّت این مشکل است.
ب ـ فرض این است که آدم هنوز به زمین نیامده است
شاهد دوم اینست که هنوز حضرت آدم(سلام الله علیه) به زمین نیامده است چون در آیات بعد میفرماید به اینکه: ما به آدم دستور دادیم شما به زمین هبوط کنید ٭«وَلَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»٭ معلوم میشود هنوز به زمین نیامده است، قهراً این جنّت، جنّت زمینی نخواهد بود.
ج ـ عدم هماهنگی، اوصاف ذکر شده برای بهشت آدم با باغهای دنیایی
شاهد سوم آنست که در سورهٴ مبارکهٴ طه اوصاف این جنّت را بیان کرد که فرمود این جنّت خصوصیّاتش چیست آیهٴ ١١٧ تا ١٢٠ سورهٴ «طه» فرمود: ٭«فَقُلْنَا یَاآدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَلِزَوْجِکَ فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭(١) فرمود ما به آدم گفتیم که شیطان عدوّ تو و همسر توست شما را از بهشت بیرون نکند اینجا هم از او به عنوان ٭«الجنّة»٭ یاد کرده است.
فرمود شما را از بهشت بیرون نکند که به زحمت میافتید، در شقا و تعب قرار میگیرید. آنگاه بیرون رفتن از این بهشت. شقا و رنج دارد درون این بهشت بودن، نعمتها دارد. آن نعمتها را دارد میشمارد میفرماید: ٭«فَلاَ یُخْرِجَنَّکُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَی»٭ اگر شما را از بهشت بیرون کرد در شقا و رنج قرار میگیرید ولی اگر در این بهشت باشید این مزایا را دارید: ٭«إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فِیهَا وَلاَ تَعْرَیٰ ٭ وَأَنَّکَ لاَ تَظْمَؤُا فِیهَا وَلاَ تَضْحَی»٭(٢) این اوصاف اربعه را برای بهشت ذکر کرد فرمود به این که در اینجا نه رنجی از درون دارید، نه رنجی از بیرون، انسان تمام مشکلاتش در این چهار قسمت خلاصه است بعضی از قسمتها از درون است بعضی از قسمتها از بیرون انسان یا از گرسنگی یا از تشنگی رنج میبرد که اینها علل درونی دارد یا از سرما یا از گرما رنج میبرد که عوامل بیرونی دارد.
فرمود: در این بهشت نه گرسنگی هست نه تشنگی، پس از لحاظ درون رنجی ندارید نه از سرما آسیب میبینید که از برهنگی رنج ببرید نه گرمازده میشوید که از بیرون رنج ببرید نه پوشاکی لازم دارید تا از سرما خود را حفظ کنید نه آفتابزدگی در آنجاست که رنج بیرونی به نام گرما بر شما تحمیل بشود. رنج گرسنگی و تشنگی هم نیست یکچنین بهشتی جایی که انسان نه گرسنه بشود نه تشنه بشود نه برهنه بشود نه آفتاب زدگی داشته باشد این باغ دنیا نمیتواند باشد چون در باغ دنیا انسان گرسنه میشود منتها غذایی هست که گرسنگی را رفع کند. تشنه میشود منتها آبی دارد که عطش را برطرف کند. آفتاب هست منتها مسکنی دارد که به آن مسکن که پناهنده شد از آفتابزدگی محفوظ میماند. سرما هست منتها این لباسی دارد که از سرمازدگی خود را حفظ بکند. ولی فرمود: اصولاً در این جنّت این رنجها نیست اصلاً گرسنگی نیست. نه گرسنه میشوید و غذا دارید و رفع گرسنگی میکنید نفرمود به این که هر وقت بخواهید سیر میشوید. فرمود: ٭«إنّ لک ألاّ تجوع فیها و لاتعرىٰ ٭ و أنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحىٰٰ»٭ اصلاً گرسنه نمیشوید، نفی جوع است نه وجود شبع. نفرمود: گرسنه میشوید ولی غذا میخورید سیر میشوید نفی عطش است فرمود تشنه نمیشوید نه این که تشنه میشوید بعد آب مینوشید رفع عطش میکنید. خب در بهشتهای آخرت اینچنین است که انسان بدون رنج گرسنگی، لذّت سیری دارد بدون رنج تشنگی، لذّت سیرابی دارد در دنیا هر نشاطی با رنج آمیخته است یعنی انسان تا رنج گرسنگی نبرد از غذا خوردن لذّت نمیبرد، تا رنج عطش را تحمّل نکند از نوشیدن آب خنک بهره نمیگیرد این خاصیّت دنیاست که رنجش مقدّمة آن نشاط است ولی در آخرت بدون رنج گرسنگی، انسان لذّت سیری دارد. بدون رنج عطش، انسان لذّت سیرابی دارد.
آنجا هر چه هست نوش است و لذّت، در بهشت این خصیصه هست اگر این اوصاف اربعه که در سورهٴ «طٰهٰ» بیان شد نشانهٴ آنست که در آنجا اصلاً رنج نیست، برای این که رنج یا از درون است یا از بیرون، معلوم میشود آن جنّتی که آدم(سلام الله علیه) بود باغی از باغهای عالم طبیعت و دنیا نبود این هم شاهد سوم از آن طرف هم نمیشود گفت این همان جنّت معروف است یعنی جنّت قیامت کبرا است.
سؤال ...
جواب: بله، در دنیا اینطور است بله امّا در بهشت بدون رنج عطش، لذت کوثر است. بدون رنج گرسنگی لذت غذا خوردن هست در بهشت اصلاً رنج نیست نه اینکه رنج است انسان آن رنج با غذا و آب برطرف میکند. سراسر لذت و نعمت است
شاهد بر اینکه بهشت آدم، جنت خلد نبوده است
امّا این بهشت نمیتواند بهشت قیامت کبرا باشد. چون آنجا هر چه قرآن که دربارهٴ آن جنّت یاد کرد با خلود یاد کرد فرمود آنجا «دار الخلد» است کسی از آنجا بیرون نمیآید و از طرفی هم عامل بیرون آمدن آدم(سلام الله علیه) از آن جنّت، شیطنت شیطان بود در آن جنّت خلد اصلاً شیطان راه ندارد جا برای وسوسه نیست چون جا برای وسوسه نیست عامل خروج ندارد که انسان کاری بکند که بیرون بیاید.
بهشت آدم، بهشت برزخی
بنابراین، این جنّت نه میتواند آن «جنّةالخلد» باشد و نه باغی از باغهای دنیا، قهراً میشود بین دنیا و آخرت، یعنی بین دنیا و جنّت خلد. میشود یک جنّت برزخی که هم مخلّد نیست جای خلود نیست. و هم احکام بهشت آخرت را دارد.
امکان راه یافت شیطان در جنتهای مثالی و برزخی
احکام بهشت آخرت اینست که در آنجا جز نشاط چیز دیگر نیست و خستگی و رنج هم نیست و امّا تمام احکام «جنّةالخلد» را ندارد برای این که آنجا، جای وسوسه است در مسألهٴ برزخ در نشئهٴ برزخی، منتها در برزخ نزولی جا برای شیطنت هست چون شیطان گرچه در «جنّةالخلد» راه ندارد و گرچه در «جنّةاللّقاء» راه ندارد امّا در حدّ متوسّط راه دارد یعنی در جنّتهای مثالی و برزخی، در جنّّتهایى که بالاخره مقدار دارد، جسم دارد، شکل و اندازه دارد، حجم دارد و امثال ذلک، این راه دارد. در این جنّت شیطان میتواند وسوسه کند آدم(سلام الله علیه) به این حدّ که رسید گرفتار وسوسه شد.
سؤال ...
جواب: آنجا، ببینیم آیا وسوسه با تکلیف آمیخته است یا نه. در آنجا انسان اگر چنان چه انسان باشد و بخواهد به آن مقام سری بزند آنجا هم وسوسه راه دارد هم تکلیف، منتها تکلیف دو قسم است یک سلسله تکلیفهایی است که به حکم عقل بر انسانها مقرّر است یک سلسله تکلیفهایی است که از بیرون به وسیلهٴ شرع میآید ممکن است تکلیفهای عقلی باشد امّا هنوز تکلیف شرعی نیامده باشد. ببینیم تا چه اندازه میشود این معنا را ثابت کرد اگر براهین این معنا را تأیید نکرد به سراغ احتمال دیگر میرویم.
سؤال ...
جواب: بدن مثالی، بدن حقیقی است. حقیقیتر از بدن مادی است. انسان در نشئهٴ برزخ همان انسان است. در روایات ما آمده است وقتی انسان میمیرد وارد بدنی میشود «کأبدانهم»(3) این همه روایاتی که در مسئلهٴ برزخ است و بدن مثالی را تثبیت میکند، آن بدن قویتر از بدن مادّی است.
بنابراین، این جنّت نه میتواند جنّت دنیایی باشد که باغی از باغهای دنیا باشد نظیر ٭«و دخل جنّته»٭(4) نظیر آن کسی که وارد باغش شد که جریانش در سورهٴ کهف آمده است ٭«دخل جنّّته وهو ظالم لنفسه»٭ و نه «جنّةالخلد»ی است که در قیامت کبرا است لابد بین این دو است برای این که بعضی از آثار دنیا را دارد چون وسوسه در او راه دارد بعضی از آثار جنّت آخرت را دارد چون رنج در آنجا نیست. یعنی تشنگی و گرسنگی و مانند آن در آنجا نیست.
سؤال ...
جواب:
برزخ صعودی و نزولی
یعنی اگر کسی در دنیا باشد آن نشئه را به حساب آخرت میآورد چون الآن به لحاظ ما که دارند سخن میگوید از او به عنوان آخرت یاد میشود. اگر کسی وارد آخرت شد برزخ را در حکم زمین میشمارد و این هم برزخ نزولی است نه برزخ صعودی. برزخ صعودی، آن است که انسان بعد از موت وارد آن نشئه میشود برزخ نزولی که مال جریان آدم(سلام الله علیه) است قبل از این که به زمین بیاید در آن نشئه بود برزخ نزولی البتّه با برزخ صعودی فرق میکند.
سؤال ...
جواب: آن مثل اینکه، نه خود این که. در دنیا اگر کسی امکانات داشته باشد واقعاً گرسنه میشود، منتها غذا دارد که رفع گرسنگی میکند واقعاً تشنه میشود منتها آب مینوشد رفع عطش میکند سرما و گرما او را آزار میکند ولی پوشاک دارد امّا در آنجا اصلاً نفی جنس کرد. این چهار فعل تأویل به مصدر میرود ٭«ألاّ تجوع فیها و لاتعری ٭ وأنّک لاتظمؤا فیها و لاتضحیٰ»٭(٥) یعنی لاجوعَ ولاعریٰ ولا ظلمأ ولا ضحیٰ. بنابراین در آن بهشت اصلاً اینها نبود.
سؤال ...
جواب:
ویژگیهای جنت خلد
اصلاً خصیصه جنت خلد این است که جا برای شیطنت نیست. خدای سبحان، وقتی آن را مطرح میکند میفرماید: (لا لغو فیها و لاتأثیم»٭(٦) به عنوان نفی حقیقت. اصلاً اینجا جای بدی نیست و شیطان دیگر راه نخواهد داشت اگر در آنجا هم وسوسه راه داشته باشد پس لغو و تأثیم هم در آنجا راه دارد.
سؤال ...
جواب: جنّت آخرت دو قسم است یک قسمتش جنّت برزخی است یک قسمت جنّت قیامت کبراست. آنچه که مربوط به جنّت خلد است از مختصّات اوست که خلود و جاودانه بودن است در این جنّتهای برزخی نیست، چه صعودی چه نزولی ولی آن مزایای دیگر البته هست.
یادآوری: مراد از «اکل» مطلق تصرف است
این که فرمود: ٭«و کلا منها رغداً حیث شئتما و لا تقربا»٭ یعنی هر نحوه بهرهای که شما بخواهید ببرید مجازید و دیگر بهانه نگیرید. چون همهٴ این نعم در اختیار شماست. نگویید به این که ما را از بسیاری از نعم منع کردند ما مجبور شدیم به درخت نزدیک شدیم. نه رغد یعنی عیش وافر و فراوان و رافه، همهٴ امکانات در اختیار شما هست و هیچ بهانهای ندارید.
محوریت حضرت آدم(علیه السلام) در آیات
و در کلّ این جریان آن که اصل است آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تبع اوست هم در اصل اسکان، خدا میفرماید: ٭«یَاآدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ»٭ هم در مسألهٴ وسوسه، شیطان اوّل به آدم آسیب رساند بعد به تبع به حوّا برای این که در بعضی از بخشهای قرآن ضمیر را مفرد آورد.
فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ»٭(٧) نه «هل أدلّکما» اساس کار، آدم(سلام الله علیه) است. در آیهٴ ١٢٠ سورهٴ «طٰهٰ» فرمود: ٭«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ»٭ نه «إلیهما» ٭«قَالَ یَاآدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَی شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَیٰ»٭ نقل نکرد خدای سبحان که «هل أدلّکما» و مانند آن.
سؤال ...
جواب: معلوم میشود یکی اصل است دیگری تبع، چون در بسیاری از موارد جریان آدم(سلام الله علیه) را ذکر کرد بالإصاله بعد بالتّبع جریان حوّا(علیها سلام) را ذکر کرد. معلوم میشود که ٭«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»٭ یکی بالإصاله است و دیگری بالتّبع. در اینجا هم خدای سبحان خطاب اوّل را متوجّه آدم میکند میفرماید: ٭«یا آدم اسکن أنت»٭ بعد میفرماید: ٭«و زوجک الجنّة»٭ پس اساس چه در طرف فضیلت و چه در طرف خروج از جنّت، آدم(سلام الله علیه) است.
سؤال ...
جواب:
همتایی زن و مرد در انسانیت که مبنای کمال اوست
ملاحظه میکنید کمال، مال انسانیّت است انسان نه مذکّر است نه مؤنّث این بدن است که یا چنین ساخته شد یا آنچنان انسان بما أنّه انسان نه مؤنّث است نه مذکّر، چون انسانیّت به نفس است و نفس نه مرد است نه زن. این پیکر است این ٭«إنّی خالق بشراً من طینٍ»٭(٨) است که این گل را یا اینچنین میسازند یا آنچنان وگرنه ٭«نفخت فیه من روحی»٭(٩) آن روح نه مرد است نه زن. چون شیء مجرّد ذکورت و أنوثت ندارد لذا ملاحظه میفرمایید در اسلام هیچ کمالی از کمالات مخصوص به مرد نشد نه ذکورت شرط است نه أنوثت مانع، بیان ذلک، اینست که در کارهای اجرایی البته وظایف تقسیم است که مرد چه کار انجام بدهد زن چه کار انجام بدهد. هر که خلوصش بیشتر بود تقرّبش بیشتر است ممکن است یک زن در مادری بیش از آن مقدار خلوص داشته باشد که یک همسر در پدری آن کار را انجام میدهد. آن زن به مراتب فضیلتش بیشتر از مرد است. کارها مال عقیده است و اخلاق و عمل و اینها را روح میکند بدن ابزار است و روح انسانی نه مذکّر است نه مؤنّث، لذا شما مسائل اسلامی را که در کتاب و سنّت تحلیل میکنید، اگر اعتقاد است، اگر تقواست، اگر شجاعت است، اگر کمالات عفّت و امثال ذلک است هیچ کدام از این کمالات نه مشروط به ذکورت است نه ممنوع به اَنوثت.
همتایی زن و مرد در مقام ولایت
نه در ولیّ الله شدن ذکورت شرط است که زن چون فاقد شرط است ولیّ الله نشود. نه انوثت مانع است که زن چون دارای این مانع است ولیّ الله نشود لذا درکنار اولیای الهی در سورهٴ مریم وقتی خدای سبحان نام اولیا و بزرگان را میشمارد میفرماید: ٭«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ»٭(١٠) ٭«واذکر فی الکتاب موسیٰ»٭(١١) واذکر فی الکتاب کذا و کذا در سلسلهٴ این بزرگان الهی و آسمانی هم بعد از جریان ابراهیم میفرماید: ٭«وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً»٭(١٢) تمام کمال انسان اینست که انسان ولیّ الله بشود که کمالی بالاتر از آن نیست آن چهرهٴ رسالت و چهرهٴ نبوّت، چهرههای اجرایی است، باطن رسالت ولایت است. باطن نبوّت، ولایت است اساس کار اینست که انسان ولیّ الله بشود آن باطن مقامهاست. رسالت یک کار اجرایی است، نبوّت یک کار اجرایی است امّا آن ولایت، یک امر تکوینی و امر حقیقی آن چهرهٴ پیوند انسان کامل با خداست در آن چهره شما میبینید در بین برجستهترین اولیای الهی، فاطمهٴ زهرا(علیها آلاف التحیّة و الثناء) را شما میبینید که از بسیاری از انبیا أفضل است. مریم(سلام الله علیها) را هم میبینید سرّ این که اسلام برای زن و مرد یک حقیقت قائل شد برای آنست که کارهای اجرایی را تقسیم کرده است فرمود قضا را مرد بگیرد بعضی از کارها را زن داشته باشد جبهه را مرد اداره کند، پشت جبهه را زن اداره کند. ممکن است یک زنی در تدارکات که غذا برای رزمندهها میفرستند. با خلوص کار کند و ثوابش از آن رزمنده اگر بیشتر نباشد، کمتر هم نباشد. آنچه که اساس کار است ایمان است واعتقاد است و خلوص و این مربوط به بدن نیست بدن یا اینچنین ساخته شد یا آنچنان، بدن در کارهای اجرایی البتّه نقش دارد لذا کارهای سنگین را به مرد میدهند کارهای سبک را به زن.
ولی شما در سراسر کتاب و سنّت که ملاحظه میفرمایید میبینید هیچ فضیلتی از فضائل انسانی نیست که ذکورت شرط باشد و انوثت مانع. گفتهاند زن نمیتواند مرجع تقلید باشد چون مرجعیّت یک کار اجرائی است امّا اجتهاد چهطور؟ زن نمیتواند مجتهد بشود؟ زن نمیتواند فقیه بشود؟ چرا. اجتهاد یک کار اجرایی نیست امّا مرجعیّت یک کار اجرایی استو. تماس با مردم است البته باید مرد باشد. ممکن است یک کسی در رشتهٴ اجتهاد قویتر هم باشد با خلوصتر هم درس بخواند فضیلتش از مرد بیشتر باشد منتها کارهای اجرایی نتواند انجام بدهد کارهای او مخصوص به خود آنهاست. علی أیّ حال این نه برای آن است که زن فرع است. آدم اصل است و حوّا فرع، نه زن و مرد. خب، این زن یعنی حوّا(علیها سلام) نسبت به آدم البته اینچنین است، نه این که زن نمیتواند. ما در بین زنان صدیقهٴ کبرا(علیها آلاف التحیّة و الثناء) را داریم که از آدم ابوالبشر هم بالاتر است.
سؤال ...
جواب: نه، این خصوصیت، خصوصیت عالم أرض نیست، خصوصیّت جسم است.
جسم یا اینچنین است یا آنچنان این خصوصیت جسم است. هرجا جسم است ذکورت و انوثت است. انسان بعد از اینکه این بعد را رها کرد وارد برزخ شد با اینکه برزخ قبل از قیامت است. قیامت یک حساب دیگری دارد ولی در برزخ با اینکه این بدن نیست آنجا ذکورت و انوثت مطرح هست هرجا جسم است ذکورت و انوثت است خواه جسم برزخی خواه جسم ارضی و اگر جسم نیست از سطح جسم بالاتر رفتیم البته ذکورت و أنوثت معنا ندارد.
سؤال ...
جواب:
غرض شیطان از وسوسهٴ انسان
حالا این شیطان کارش آنست که اینها را برهنه کند بحثش خواهد آمد. ولی خصیصهٴ بهشت این است که اصلاً جا برای تشنگی و گرسنگی و برهنگی و آفتابزدگی نیست یک چنین جنّتی است و این پیداست که جنّت أرضی نیست. امّا شیطان میآید شیطنت میکند و تمام تلاش و کوشش او این است که آبروی آدم را ببرد اینکه در این کریمه آمده است که ٭«طَفِقا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ»٭(١٣) و او آنچه را که مستور بود شیطان اصرار میکند که آن مستور را مشهور بکند، عورت اینها را ظاهر بکند یعنی عیب را ظاهر بکند تمام تلاش و کوشش شیطان این است که آبروی آدم را ببرد حالا این به چه صورتی بیان میشود علیٰ حدّه است.
محوریت آدم بر اساس خلیفة بودن وی، نه مردگرایی در قرآن
غرض آنست که در آنجا هیچ رنجی نبود همهٴ نعم بود منتها جسم بود قهراً ذکورت و أنوثت هم بود «جنّةالخلد» نبود برای این که «جنّةالخلد» خاصیّتش جاودانه بودن است و شیطان در آنجا اصلاً راه ندارد چون ٭«لا لغو فیها و لا تأثیم»٭(١٤) و اصل این قصّه هم آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تبع اوست. نه برای این که زن تبع مرد است چون در بخشهای ولایت زن و مرد ندارد. یک زن ممکن است از خیلی از مردان عالم، از مردان الهی عالم هم أفضل باشد مثل صدّیقة کبرا(سلام الله علیها).
سؤال ...
جواب: هر دو خوردند ٭«فأکلا منها»٭(١٥) لذا وسوسهٴ اوّل مال آدم بود بعد در حوّا. چه اینکه اسکان اوّل مال آدم بود بعد ما حوّا، اساس این قصّه، آدم(سلام الله علیه) است و حوّا به تَبَع اوست. لذا در قرآن دارد: ٭«فوسوس لهما الشیطان لیبدی لهما ما ووری عنهما من سؤاتهما»٭(١٦) یعنی زشتی آنها درآمد وگرنه زن و مرد که یکدیگر را ببینند برایشان زشتی ندارد اصل پدیده است. اصل جریان است. تازه چنین چیزی خلق شده است. معلوم میشود تمام تلاش شیطان این است که آبروی انسان را ببرد و قرآن کریم فرمود: ٭«یَا بَنِی آدَمَ لاَیَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ»٭(١٧) این فتنه نکند، کاری نکند که آبرویتان را ببرد، او کاری ندارد چون انسان تمام تلاشش به آن حیثیّت و آبرویش است. وقتی او را از دست داد دیگر برای او انسانیّتی باقی نمیماند و شیطنت کاری که میکند اینست که انسان را گرفتار خزی کند و انسان مادامی که مؤمن است آبرویش ریخته نمیشود. تمام تلاش شیطان این است که آدم را بیحیثیّت کند.
سؤال ...
جواب:
چگونگی راهیابی شیطان به بهشت
این هم یکی از شبهات هفتگانه است که باید مطرح بشود که شیطان چگونه راه پیدا کرد. این را مفسّرین دارند حل میکنند، میگویند به این که خود شیطان نرفت بلکه به وسیلهٴ دیگران نفوذ پیدا کرد وسوسه کرد. بعض از اسرائیلیّات هم در این تفسیر آمده است که از راه دهن مار وارد شد و از آن راه به جنّت رفت.(18) این باید بحث بشود که چگونه شیطان در آنجا راه پیدا کرد. این جنّت شد یک جنّت برزخی، وقتی جنّت برزخی شد، راه برای نفوذ شیطنت هست. لازم نیست خودش در آنجا مستقر باشد او میتواند در نشئهٴ برزخ نفوذ کند. نشئهٴ برزخ، نشئهٴ تجرّد عقلی نیست که شیطان در آنجا راه نداشته باشد حدّ مخلَصین نیست مادون حدّ اخلاص است وقتی مادون حدّ اخلاص بود در حدّ یک تجرّد وهمی و خیالی است که شیطان راه دارد. گر چه دائماً آنجا به سر نمیبرد ولی راه دارد که انسان اگر به نشئهٴ برزخی سری زده است این وسوسهٴ شیطان پای او را از پایین بکشد او را پایین بیاورد نگذارد او در آنجا بماند گاهی شما نمونههایش را شاید در خودتان احساس کردهاید که به انسان یک حالی دست میدهد که خود را از طبیعت فارغ میبیند بعد میبینید این حال دوام ندارد کسی از پایین، پای او را میکشد پایین میآورد این شیطان است که در نشئهٴ طبیعت تلاش و کوشش میکند تا پای کسانی که میخواهند در دالان برزخ که بالاتر از طبیعت است پا بگذارند پای اینها را بلغزاند. زیرا پا را از پایین خالی کند. از بالا تو سری نمیزند چون دستی به بالا ندارد ولی از پایین پا را میلغزاند تعبیر قرآنی اینست که ٭«فأزلّهما»٭ اینها را لغزاند. اگر انسان حالی به او دست داد که از نشئهٴ طبیعت خارج شد خود را در یک نشئهٴ صیانت از گناه میبیند. میبیند این حالت حالت بسیار نورانی است امّا دوام پیدا نمیکند شیطان از پایین او را میلغزاند انسان را ساقط میکند.
برهان بر این نیست که حالا شیطان در آن جنّت رفت آنچه که هست وسوسه کرد نه خودش در آنجا بود بر خلاف آنچه که در قصّهٴ سجده مطرح است آنچه که در قصّهٴ سجده مطرح است واقعاً در آنجا بود خدای سبحان فرمود: ٭«فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا»٭(١٨) از این منزلت پایین بیا و امّا در جریان وسوسهٴ آدم، برهانی نداریم که شیطان در آنجا مستقر بود یک نفوذی هم داشت حالا اصل این جریان که به خواست خدا از نظر بحث تفسیری تمام شد میرسیم به هفت شبههای که میگویند تمام شبهاتی که در عالم هست به همین هفت اشکال برمیگردد و اوّل کسی که این شبهات سبعه را در بین مخلوق طرح کرد شیطان بود لذا جبریّه گرفتار یکی از شبهات او شدهاند، مفوّضه گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدهاند، خوارج گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدهاند مکتبهای الحادی گرفتار یکی دیگر از شبهات او شدند همه این شبهات سبعه را در کتابهای تفسیری طرح کردهاند و جواب دادهاند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١١٧.
(2) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(3) کافی، ج 3، ص 244؛ عن ابی عبد الله(ع) قال قلتُ له جُعلتُ فداک یروون ان ارواح المؤمنین فی حواصل طیور خضر حول العرش فقال: لا المؤمن أکرم علی الله من أن یجعل روحه فی حوصلهٴ طیر و لکن فی أبدان کأبدانهم.
(4) سورهٴ کهف، آیهٴ ٣٥.
(5) سورهٴ طٰهٰ، آیات ١١٨ ـ ١١٩.
(6) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(7) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢٠.
(8) سورهٴ ص، آیهٴ ٧١.
(9) سورهٴ ص، آیهٴ ٧٢.
(10) سورهٴ مریم، آیهٴ ٤١.
(11) سورهٴ مریم، آیهٴ ٥١.
(12) سورهٴ مریم، آیهٴ ١٦.
(13) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٢؛ سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(14) سورهٴ طور، آیهٴ ٢٣.
(15) سورهٴ طٰهٰ، آیهٴ ١٢١.
(16) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٠.
(17) سورهٴ اعراف، آیهٴ ٢٧.
(18) در المنثور، ج 1، ص 131.
(19) سورهٴ اعراف، آیهٴ ١٣.
کاربر مهمان