سخنرانی آیت الله انصاریان با موضوع "رزق و روزی معنوی"، سال 1396
کسی بهاندازهٔ وجود مبارک پروردگار به انسان محبت ندارد، براساس این محبت برای انسان دو نوع رزق قرار داده است که به این دو نوع رزق، هم در قرآن مجید، هم در روایات و هم در دعاها اشاره شده است: یک رزق پروردگار مهربان، رزق مادّی است، رزق ظاهری و آشکار است؛ یک رزق پروردگار هم، رزق معنوی است. انسان با نشستن بر سر سفرهٔ این دو رزق، با راهنماییهایی که پروردگار عالم و اهلبیت کردند، بدون شک به سعادت دنیا و آخرت میرسد و خیر دنیا و آخرت را میچشد. از جلد دوم کتاب شریف کافی، روایت بسیار مهم و قابل توجهی را دربارهٔ رزق مادّی برایتان قرائت میکنم که ای کاش تمام مردم از این روایت ناب و کمنظیر که از وجود مبارک رسول خدا نقل شده است، آگاهی داشتند.
پیغمبر اکرم در ابتدای روایت میفرمایند: «ألا»، ألا یعنی هشدار میدهم، توجه میدهم شما را به این موضوع بسیار مهمی که میخواهم برایتان بگویم، «ان الروح الامین نفث فی روعی»، امین وحی –جبرئیل- در باطن من دمید، در باطن من خطور داد، در باطن من نقش زد، «انه لن تموت نفس حتی تستکمل رزقها»، که ای حبیب خدا، یک نفر در کام مرگ نخواهد افتاد و ملکالموت سراغش نخواهد آمد تا رزقی که خدا برایش مقرر کرده است، بهطورکامل به او برسد؛ اگر یک لقمه از رزقِ مقررشده مانده باشد که نخورده باشد، ابداً ملکالموت به سراغش نمیآید، مرگ به سراغش نمیآید و به عالم آخرت منتقل نمیشود. این اصل مطلب که خداوند متعال ضامن رزق است، مقررکنندهٔ رزق است و قرار پروردگار هم بر این است تا رزق معیّنشده بهطورکامل نصیب انسان نشود، انسان نمیمیرد.
بعد از این جمله، یک نصیحت خیلی مهمی را پیغمبر به امت دارند و میفرمایند: «فاتقوا الله»، از پروردگار عالم پروا داشته باشید، تقوا را در کنار خدا مراعات کنید، در کنار خدا به حلال و حرام الهی توجه داشته باشید، در کنار خدا از طاعت پروردگار غفلت نکنید و آلوده به حرامها نشوید و این معنی تقواست. «فاتقوا الله و اجملوا فی الرزق»، در بهدستآوردن رزقی که خدا برایتان مقرر کرده است، آدم افراطی نشوید که خط نورانی قناعت را بشکنید و از رزق مقررشده رد شوید و وارد لقمهٔ حرام شوید. این یکی از بالاترین نصیحتهای پیغمبر است؛ چون حرامخوری، انسان را هم نسبت به عبادت پروردگار و خدمت به مردم زمینگیر میکند و هم مادر همهٔ گناهان است. وقتی انسان حرام بخورد، حرام آدمی را از پروردگار قیچی میکند؛ وقتی انسان از پروردگار قیچی شد، به دست شیطان میافتد، شیطان هم او را مهار میکند و به هرجا که دلش بخواهد، او را میدواند؛ به هر میدانی که دلش بخواهد، او را میبرد؛ به هر گناهی که دلش بخواهد، او را سوق میدهد؛ لذا پیغمبر میفرمایند: تقوای الهی را در مسئلهٔ رزق مراعات بکنید و وارد افراط در بهدستآوردن مادّیات دنیا نشوید؛ چون اگر بخواهید وارد افراط شوید، خیلی از قوانین خدا را باید پشت سر بیندازید، باید به حرف خدا گوش ندهید، باید دعوت پروردگار را رد بکنید.
«و لا یحمل احدکم استبطاء شیء من الرزق ان یطلبه بغیر حله»، مواظب باشید اگر تحریمی پیش آمد، اگر رکودی پیش آمد، اگر در آمدن رزق بهسوی شما یک کُندی پیش آمد، خودتان را نگه دارید و بهخاطر اینکه دیر به شما میرسد، بهخاطر اینکه کُند به شما میرسد، بهخاطر اینکه رکود و تحریم را دشمن به شما تحمیل میکند، این حوادث وادارتان نکند که شما برای شکمتان و برای بدنتان از مرز حلال خدا بگذرید و وارد حرام شوید؛ چون حرام آسانتر بهدست میآید، راحتتر بهدست میآید؛ ولی رسول خدا سفارش میکنند: حوادث و اتفاقاتی باعث میشود و چرخ رسیدن روزیِ شما را کند میکند و بالاخره هم به شما میرسد، شما از حدود الهی خارج نشوید و خوراکتان، پوشاکتان، منزلتان، مَرکبتان را از رشوه و سرقت و کمفروشی و تجاوز به حقوق دیگران و خوردن ارث خواهر و برادر و بردن مال مردم و برنگرداندن مال مردم تأمین نکنید. «و لایحمل احدکم استبطاء شیء من الرزق ان یطلبه بغیر حله»، در آخرین جملهٔ روایت هم یک مطلب زیبایی را پیغمبر بیان فرمودند که «فانه لا یدرک ما عندالله الا بطاعته»، شما اگر لقمهٔ پاک میخواهید، شما اگر روزی حلال میخواهید، شما اگر واقعاً سفرهٔ آمادهکردهٔ خودى خدا را میخواهید، شما اگر آرامش در دنیا را میخواهید، شما اگر یک مرگ خوبی میخواهید، شما اگر یک برزخ آبادی میخواهید، شما اگر یک قیامت خوبی را میخواهید، اینها جز با طاعت پروردگار بهدست نمیآید. آدمی که دنبال حرام میرود، عاصی بر پروردگار است، آدمی که دنبال گناه میرود، عاصی به پروردگار است. واقعاً اگر شما امت من به لقمهٔ حلال علاقهمند هستید، به آبرو علاقهمند هستید، به مرگ باسعادت علاقهمند هستید، به برزخ روشن و نورانی علاقهمند هستید، به نجات در قیامت علاقهمند هستید، منبع همهٔ اینها طاعت الله است. این روزیِ مادّی که مقرر شده و پیغمبر اکرم میفرمایند، این قواعدی را که برایتان گفتم، شما در رابطهٔ با روزی مادّی رعایت کنید.
«ارادتی بنما تا سعادتی ببری»!
اما روزیِ معنوی: این روزی معنوی که در کتاب شریف بحارالأنوار با کلمهٔ رزق بیان شده و مرحوم مجلسی روایتی را از پیغمبر نقل میکند که این روایت، بیست مطلب دنیایی و آخرتی در آن بیان شده است؛ ده مطلب دنیایی که ظهورش برای این رزق معنوی است و ده برنامهٔ آخرتی که ظهورش برای این رزق معنوی است. چطور ما مینشینیم و صبحانه، ناهار و شام میخوریم، با این رزق مادّی انرژی میگیریم، کار میکنیم، حرف میزنیم، نگاه میکنیم، عبادت میکنیم، پیغمبر میفرمایند: با این رزق معنوی بیست امتیاز گیرتان میآید که از این بیستتا، دهتا برای دنیا و دهتا هم برای آخرت است و هیچجای دیگر هم جز در این رزق معنوی بهدست نمیآید!
این رزق معنوی چیست که پیغمبر به رزق فرموده است؟ این رزق معنوی رسول خدا میفرمایند: محبت و ولایت اهلبیت من است و در رأس این محبت و ولایت در روایات دیگر، محبت به امیرالمؤمنین و قبول ولایت امیرالمؤمنین است. این رزق معنوی است؛ خب این محبت امیرالمؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین، لازمهاش این است که ما امیرالمؤمنین را در حدّی بشناسیم. امامشناسی در فرهنگ شیعه واجب است، چرا؟ چون دزد در راه انسانیت زیاد است و اگر ما خیلی امام تعیینشدهٔ پروردگار را نشناسیم، دزد خودش را به جای امام برای ما جا میاندازد؛ چنانکه در این چهارده قرن، یکمشت کافر، فاسق، بیدین و منافق، خود را بهعنوان امام -وقتی دیدند مردم خلأ معرفتی دارند- جا انداختند؛ اما آن که امیرالمؤمنین را میشناسد و مطیع اوست، پیرو اوست، اقتدای به او دارد، محال است که امیرالمؤمنین را با کس دیگری عوض بکند. محال است!
شناخت، انسان را در ولایت ثابتقدم و بتون آرمه میکند؛ «کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» میکند؛ آن که امام را شناخته بود، وقتی به او خبر دادند که الآن میبریم و تو را به دار میکِشیم، دوتا دستت را قطع میکنیم، دوتا پایت را قطع میکنیم، گفت: این برای من چیزی نیست و من جانم رامیدهم، اما کسی را با امیرالمؤمنین در قلبم عوض نمیکنم و بر سر دار رفت، دوتا دستش هم قطع کردند، دوتا پایش هم قطع کردند.
یک روایتی را ابنابیالحدید در نهجالبلاغه نقل میکند و من اوّلینبار که این روایت را دیدم، عاشق این روایت شدم و برای خودم خیلی مفید بود؛ چون ما در این روزگار در معرض انواع خطرات نسبت به دینمان، نسبت به ولایتمان، نسبت به توحیدمان هستیم؛ اما وقتی شناخت باشد، خطر نمیتواند به ما زخم بزند. ابنابیالحدید میگوید: بعد از مرگ پیغمبر و بعد از اینکه یک حکومتی برپا شد که نه پیغمبر طرحش را داده بود و نه پیغمبر اکرم راضی به آن حکومت بود. پیغمبر اکرم مسئلهٔ حکومت و ولایت را در غدیر خم برای مردم حل کرده بود، ولی مردم بعد از مرگ او به این رزق بینظیر و پرمنفعت الهی پشت کردند؛ یعنی دست محبت خدا را رد کردند؛ یعنی عملاً گفتند ما رزقی را که تو برایمان به نام ولایت علی رقم زدی، نمیخواهیم و ما یکی دیگر را به امامت رأی دادیم، آن را میخواهیم و دنبال او رفتند.
برای اینکه تقریباً در مدینه مخالفی نماند، اینها به ترفندهای مختلف و حیلههای گوناگونی دست زدند و یک حیلهشان این بود که چون پول دستشان بود، به آنهایی که با امیرالمؤمنین ارتباط داشتند، پول میدادند تا از امیرالمؤمنین جدا بشوند و به ولایت طاغوتی آنها گره بخورند. به حکومت گزارش میدادند که چه کسی موافق شماست و چه کسی مخالف شماست. ابنابیالحدید میگوید: یک گزارش به حاکم شهر دادند؛ به آن که خودش را بعد از مرگ پیغمبر به جای امام جا زد، درحالیکه امام باطل بود و نه امام حق، گفتند: یک خانمی در آخرهای شهر مدینه، چهار-پنجتا هم یتیم دارد و خیلی هم فقیر و تهیدست است، این خانم خیلی داد علی را میزند. این برای علی دادزدن یک واجب شرعی در اصول کافی است. روایتی هست که در یکی از جلسات برایتان انشاءالله میخوانم، آخر روایت دارد: «و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة»، برای هیچچیز در قرآن و روایات بهاندازهٔ ولایت داد کشیده نشده است که مردم گول نخورند، مردم سرشان کلاه نرود؛ ولی یک عدهای هستند که روزیِ حلال خدا را نمیخواهند، روزیِ معنوی خدا را نمیخواهند؛ میتواند قناعت بکند، اما رشوه میگیرد؛ میتواند قناعت بکند، اما غصب میکند؛ میتواند با حقوقش قناعت بکند، اما اختلاس میکند و روزی خدا را نمیخواهد! میگوید نمیخواهم و کبر دارد.
حاکم یک پول سنگینی به مأمور حکومت داد و گفت: برو به آن خانم بده! مأمور آمد و در زد، یک خانمی با لباس کهنه، با لباس فقر آمد و در را باز کرد. کیسهٔ پر از پول را ارائه کرد، خانم به او گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: من مأمور حکومت هستم و این پول را حکومت برای شما فرستاده است. گفت: همین الآن این پول را به اربابت برگردان! خیلی جالب است که این را ابنابیالحدید نقل میکند! گفت: این پول را به اربابت برگردان و بگو که اگر ملک کل عالم را به من بدهی که من علی را با تو عوض بکنم، زیر بار این دادوستد نخواهم رفت! این معرفت به امام است. معرفت سپر است، معرفت سدّ است، معرفت دژ است، معرفت حصار است و آنهایی که اهل معرفت هستند، اهل توحیدند، اهل معرفت به انبیا هستند، اهل معرفت به ائمه هستند، اهل معرفت مخصوصاً به امیرالمؤمنین هستند، در مقابل تمام خطرات روزگار خودشان ضد ضربه هستند؛ نه ماهواره در آنها اثر میگذارد، نه تبلیغات سوء دشمن در آنها اثر میگذارد و نه یاوهگوییهای شیاطین در آنها اثر میگذارد؛ بلکه دارند در میدان ولایتِ امیرالمؤمنین، تمرین عبادت و خدمت و درستی و صدق و صفا و کرم و جود و صفا میکنند و مثل مولایشان امیرالمؤمنین، در حد گنجایش وجودی خودشان حرکت میکنند تا به مقام قرب الهی برسند.
مهم نیست در چه زمانی باشند؛ زمان سقیفهایها، زمان بنیامیه، زمان بنیعباس، مکه و مدینهٔ زمان وهابیت، زمان این فساد گسترده مهم نیست، میایستند و خودشان را حفظ میکنند. این رزق پروردگار است. این رزق، رزق خاص است. این ولایت امیرالمؤمنین یک بستر برای رشد همهٔ ارزشهاست، یک بستر رشد برای همهٔ فضائل است، یک کلید مخصوص خداست که این کلید را وجود مقدس او به دست اهلش داده که روز قیامت راحت هشت درِ بهشت را میتوانند به روی خودشان باز بکنند. این رزق خداست! محبت قبول ولایت، من کِی محبت کامل پیدا میکنم؟ کِی ولایت او را قلّادهٔ جانم قرار میدهم؟ وقتی او را بشناسم؛ خب شناخت امیرالمؤمنین چه راهی دارد؟ سه منبع برای ما هست که میتوانیم به این سه منبع برای شناختن او مراجعه کنیم و عجب منابعی است! هیچ فرهنگی در کرهٔ زمین، این سه منبع را ندارد! هیچ فرهنگی! یکی قرآن مجید است، یکی روایات است و یکی هم دعاها و زیارتهاست.
شما برای شناخت ولایت اهلبیت و ولایت امیرالمؤمنین کافی است که زیارت جامعهٔ کبیره را بفهمید، همین! شما این زیارت را بفهمید، در مقابل تمام خطرات ضد ضربه میشوید. خب یک متنی را برایتان بگویم و فردا شب با توفیق خداوند توضیح بدهم. قرآن سه مسئلهٔ بسیار مهم را مطرح کرده است: ایمان، هجرت و جهاد. آیات متعددی دربارهٔ ایمان و هجرت و جهاد در قرآن است. برادرانم! خواهرانم! در مسئلهٔ ایمان و هجرت و جهاد، کاملتر از وجود مبارک امیرالمؤمنین در این امت یافت میشود؟ کاملتر از ایمان او ایمانی هست؟ امیرالمؤمنین در جنگ خندق چند سالش بود؟ یک آدم هفتادساله بود؟ آدم بهتدریج کامل میشود. ما وقتی که آمدیم و در حوزه طلبه شدیم، اوّل به ما گفتند مقدمات بخوان و بعد از کاملشدن مقدمات گفتند برو سطح، بعد گفتند برو خارج؛ خب تا آدم به خارج برسد و مجتهد شود، بیستسال طول میکشد و دیگر آدم حدودهای 40-45 سالگی اکثراً مجتهد میشوند.
امیرالمؤمنین در جنگ خندق چندسالش بود؟ 23 سال! 23 سال کجای عمر است؟ اوج جوانی است؟ نه اوائل جوانی است. وقتی به پیغمبر عرض کرد که به من اجازه بدهید بروم و با عمروبنعبدود، مهمترین شجاع عرب بجنگم، فرمودند: برو! وقتی این جوان 23 ساله راه افتاد -سنّی و شیعه نوشتهاند، اینها را من خودم دیدهام-، پیغمبر فرمودند: «برز الایمان کله علی الکفر کله»، تمام ایمان دارد میرود تا با تمام کفر روبرو شود؛ تمام ایمان در 23 سالگی!
بر آدم واجب است که این آدم را دوست داشته باشد و مطیعش باشد یا نه؟ واجب است که آدم عاشق او باشد و ولایت او را بپذیرد یا نه؟ اگر کسی امیرالمؤمنین را نخواهد، خدا را نخواسته، انبیا را نخواسته، پیغمبر را نخواسته، قرآن را نخواسته؛ چون کل ایمان است. وقتی من کل ایمان را نخواهم، یعنی من خدا را نمیخواهم، انبیا را نمیخواهم، پیغمبر را نمیخواهم، قرآن را نمیخواهم. علی کل واقعیات است، کل حقایق است.
کسی بهاندازهٔ وجود مبارک پروردگار به انسان محبت ندارد، براساس این محبت برای انسان دو نوع رزق قرار داده است که به این دو نوع رزق، هم در قرآن مجید، هم در روایات و هم در دعاها اشاره شده است: یک رزق پروردگار مهربان، رزق مادّی است، رزق ظاهری و آشکار است؛ یک رزق پروردگار هم، رزق معنوی است. انسان با نشستن بر سر سفرهٔ این دو رزق، با راهنماییهایی که پروردگار عالم و اهلبیت کردند، بدون شک به سعادت دنیا و آخرت میرسد و خیر دنیا و آخرت را میچشد. از جلد دوم کتاب شریف کافی، روایت بسیار مهم و قابل توجهی را دربارهٔ رزق مادّی برایتان قرائت میکنم که ای کاش تمام مردم از این روایت ناب و کمنظیر که از وجود مبارک رسول خدا نقل شده است، آگاهی داشتند.
پیغمبر اکرم در ابتدای روایت میفرمایند: «ألا»، ألا یعنی هشدار میدهم، توجه میدهم شما را به این موضوع بسیار مهمی که میخواهم برایتان بگویم، «ان الروح الامین نفث فی روعی»، امین وحی –جبرئیل- در باطن من دمید، در باطن من خطور داد، در باطن من نقش زد، «انه لن تموت نفس حتی تستکمل رزقها»، که ای حبیب خدا، یک نفر در کام مرگ نخواهد افتاد و ملکالموت سراغش نخواهد آمد تا رزقی که خدا برایش مقرر کرده است، بهطورکامل به او برسد؛ اگر یک لقمه از رزقِ مقررشده مانده باشد که نخورده باشد، ابداً ملکالموت به سراغش نمیآید، مرگ به سراغش نمیآید و به عالم آخرت منتقل نمیشود. این اصل مطلب که خداوند متعال ضامن رزق است، مقررکنندهٔ رزق است و قرار پروردگار هم بر این است تا رزق معیّنشده بهطورکامل نصیب انسان نشود، انسان نمیمیرد.
بعد از این جمله، یک نصیحت خیلی مهمی را پیغمبر به امت دارند و میفرمایند: «فاتقوا الله»، از پروردگار عالم پروا داشته باشید، تقوا را در کنار خدا مراعات کنید، در کنار خدا به حلال و حرام الهی توجه داشته باشید، در کنار خدا از طاعت پروردگار غفلت نکنید و آلوده به حرامها نشوید و این معنی تقواست. «فاتقوا الله و اجملوا فی الرزق»، در بهدستآوردن رزقی که خدا برایتان مقرر کرده است، آدم افراطی نشوید که خط نورانی قناعت را بشکنید و از رزق مقررشده رد شوید و وارد لقمهٔ حرام شوید. این یکی از بالاترین نصیحتهای پیغمبر است؛ چون حرامخوری، انسان را هم نسبت به عبادت پروردگار و خدمت به مردم زمینگیر میکند و هم مادر همهٔ گناهان است. وقتی انسان حرام بخورد، حرام آدمی را از پروردگار قیچی میکند؛ وقتی انسان از پروردگار قیچی شد، به دست شیطان میافتد، شیطان هم او را مهار میکند و به هرجا که دلش بخواهد، او را میدواند؛ به هر میدانی که دلش بخواهد، او را میبرد؛ به هر گناهی که دلش بخواهد، او را سوق میدهد؛ لذا پیغمبر میفرمایند: تقوای الهی را در مسئلهٔ رزق مراعات بکنید و وارد افراط در بهدستآوردن مادّیات دنیا نشوید؛ چون اگر بخواهید وارد افراط شوید، خیلی از قوانین خدا را باید پشت سر بیندازید، باید به حرف خدا گوش ندهید، باید دعوت پروردگار را رد بکنید.
«و لا یحمل احدکم استبطاء شیء من الرزق ان یطلبه بغیر حله»، مواظب باشید اگر تحریمی پیش آمد، اگر رکودی پیش آمد، اگر در آمدن رزق بهسوی شما یک کُندی پیش آمد، خودتان را نگه دارید و بهخاطر اینکه دیر به شما میرسد، بهخاطر اینکه کُند به شما میرسد، بهخاطر اینکه رکود و تحریم را دشمن به شما تحمیل میکند، این حوادث وادارتان نکند که شما برای شکمتان و برای بدنتان از مرز حلال خدا بگذرید و وارد حرام شوید؛ چون حرام آسانتر بهدست میآید، راحتتر بهدست میآید؛ ولی رسول خدا سفارش میکنند: حوادث و اتفاقاتی باعث میشود و چرخ رسیدن روزیِ شما را کند میکند و بالاخره هم به شما میرسد، شما از حدود الهی خارج نشوید و خوراکتان، پوشاکتان، منزلتان، مَرکبتان را از رشوه و سرقت و کمفروشی و تجاوز به حقوق دیگران و خوردن ارث خواهر و برادر و بردن مال مردم و برنگرداندن مال مردم تأمین نکنید. «و لایحمل احدکم استبطاء شیء من الرزق ان یطلبه بغیر حله»، در آخرین جملهٔ روایت هم یک مطلب زیبایی را پیغمبر بیان فرمودند که «فانه لا یدرک ما عندالله الا بطاعته»، شما اگر لقمهٔ پاک میخواهید، شما اگر روزی حلال میخواهید، شما اگر واقعاً سفرهٔ آمادهکردهٔ خودى خدا را میخواهید، شما اگر آرامش در دنیا را میخواهید، شما اگر یک مرگ خوبی میخواهید، شما اگر یک برزخ آبادی میخواهید، شما اگر یک قیامت خوبی را میخواهید، اینها جز با طاعت پروردگار بهدست نمیآید. آدمی که دنبال حرام میرود، عاصی بر پروردگار است، آدمی که دنبال گناه میرود، عاصی به پروردگار است. واقعاً اگر شما امت من به لقمهٔ حلال علاقهمند هستید، به آبرو علاقهمند هستید، به مرگ باسعادت علاقهمند هستید، به برزخ روشن و نورانی علاقهمند هستید، به نجات در قیامت علاقهمند هستید، منبع همهٔ اینها طاعت الله است. این روزیِ مادّی که مقرر شده و پیغمبر اکرم میفرمایند، این قواعدی را که برایتان گفتم، شما در رابطهٔ با روزی مادّی رعایت کنید.
«ارادتی بنما تا سعادتی ببری»!
اما روزیِ معنوی: این روزی معنوی که در کتاب شریف بحارالأنوار با کلمهٔ رزق بیان شده و مرحوم مجلسی روایتی را از پیغمبر نقل میکند که این روایت، بیست مطلب دنیایی و آخرتی در آن بیان شده است؛ ده مطلب دنیایی که ظهورش برای این رزق معنوی است و ده برنامهٔ آخرتی که ظهورش برای این رزق معنوی است. چطور ما مینشینیم و صبحانه، ناهار و شام میخوریم، با این رزق مادّی انرژی میگیریم، کار میکنیم، حرف میزنیم، نگاه میکنیم، عبادت میکنیم، پیغمبر میفرمایند: با این رزق معنوی بیست امتیاز گیرتان میآید که از این بیستتا، دهتا برای دنیا و دهتا هم برای آخرت است و هیچجای دیگر هم جز در این رزق معنوی بهدست نمیآید!
این رزق معنوی چیست که پیغمبر به رزق فرموده است؟ این رزق معنوی رسول خدا میفرمایند: محبت و ولایت اهلبیت من است و در رأس این محبت و ولایت در روایات دیگر، محبت به امیرالمؤمنین و قبول ولایت امیرالمؤمنین است. این رزق معنوی است؛ خب این محبت امیرالمؤمنین و ولایت امیرالمؤمنین، لازمهاش این است که ما امیرالمؤمنین را در حدّی بشناسیم. امامشناسی در فرهنگ شیعه واجب است، چرا؟ چون دزد در راه انسانیت زیاد است و اگر ما خیلی امام تعیینشدهٔ پروردگار را نشناسیم، دزد خودش را به جای امام برای ما جا میاندازد؛ چنانکه در این چهارده قرن، یکمشت کافر، فاسق، بیدین و منافق، خود را بهعنوان امام -وقتی دیدند مردم خلأ معرفتی دارند- جا انداختند؛ اما آن که امیرالمؤمنین را میشناسد و مطیع اوست، پیرو اوست، اقتدای به او دارد، محال است که امیرالمؤمنین را با کس دیگری عوض بکند. محال است!
شناخت، انسان را در ولایت ثابتقدم و بتون آرمه میکند؛ «کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف» میکند؛ آن که امام را شناخته بود، وقتی به او خبر دادند که الآن میبریم و تو را به دار میکِشیم، دوتا دستت را قطع میکنیم، دوتا پایت را قطع میکنیم، گفت: این برای من چیزی نیست و من جانم رامیدهم، اما کسی را با امیرالمؤمنین در قلبم عوض نمیکنم و بر سر دار رفت، دوتا دستش هم قطع کردند، دوتا پایش هم قطع کردند.
یک روایتی را ابنابیالحدید در نهجالبلاغه نقل میکند و من اوّلینبار که این روایت را دیدم، عاشق این روایت شدم و برای خودم خیلی مفید بود؛ چون ما در این روزگار در معرض انواع خطرات نسبت به دینمان، نسبت به ولایتمان، نسبت به توحیدمان هستیم؛ اما وقتی شناخت باشد، خطر نمیتواند به ما زخم بزند. ابنابیالحدید میگوید: بعد از مرگ پیغمبر و بعد از اینکه یک حکومتی برپا شد که نه پیغمبر طرحش را داده بود و نه پیغمبر اکرم راضی به آن حکومت بود. پیغمبر اکرم مسئلهٔ حکومت و ولایت را در غدیر خم برای مردم حل کرده بود، ولی مردم بعد از مرگ او به این رزق بینظیر و پرمنفعت الهی پشت کردند؛ یعنی دست محبت خدا را رد کردند؛ یعنی عملاً گفتند ما رزقی را که تو برایمان به نام ولایت علی رقم زدی، نمیخواهیم و ما یکی دیگر را به امامت رأی دادیم، آن را میخواهیم و دنبال او رفتند.
برای اینکه تقریباً در مدینه مخالفی نماند، اینها به ترفندهای مختلف و حیلههای گوناگونی دست زدند و یک حیلهشان این بود که چون پول دستشان بود، به آنهایی که با امیرالمؤمنین ارتباط داشتند، پول میدادند تا از امیرالمؤمنین جدا بشوند و به ولایت طاغوتی آنها گره بخورند. به حکومت گزارش میدادند که چه کسی موافق شماست و چه کسی مخالف شماست. ابنابیالحدید میگوید: یک گزارش به حاکم شهر دادند؛ به آن که خودش را بعد از مرگ پیغمبر به جای امام جا زد، درحالیکه امام باطل بود و نه امام حق، گفتند: یک خانمی در آخرهای شهر مدینه، چهار-پنجتا هم یتیم دارد و خیلی هم فقیر و تهیدست است، این خانم خیلی داد علی را میزند. این برای علی دادزدن یک واجب شرعی در اصول کافی است. روایتی هست که در یکی از جلسات برایتان انشاءالله میخوانم، آخر روایت دارد: «و لم یناد بشیء کما نودی بالولایة»، برای هیچچیز در قرآن و روایات بهاندازهٔ ولایت داد کشیده نشده است که مردم گول نخورند، مردم سرشان کلاه نرود؛ ولی یک عدهای هستند که روزیِ حلال خدا را نمیخواهند، روزیِ معنوی خدا را نمیخواهند؛ میتواند قناعت بکند، اما رشوه میگیرد؛ میتواند قناعت بکند، اما غصب میکند؛ میتواند با حقوقش قناعت بکند، اما اختلاس میکند و روزی خدا را نمیخواهد! میگوید نمیخواهم و کبر دارد.
حاکم یک پول سنگینی به مأمور حکومت داد و گفت: برو به آن خانم بده! مأمور آمد و در زد، یک خانمی با لباس کهنه، با لباس فقر آمد و در را باز کرد. کیسهٔ پر از پول را ارائه کرد، خانم به او گفت: تو چه کسی هستی؟ گفت: من مأمور حکومت هستم و این پول را حکومت برای شما فرستاده است. گفت: همین الآن این پول را به اربابت برگردان! خیلی جالب است که این را ابنابیالحدید نقل میکند! گفت: این پول را به اربابت برگردان و بگو که اگر ملک کل عالم را به من بدهی که من علی را با تو عوض بکنم، زیر بار این دادوستد نخواهم رفت! این معرفت به امام است. معرفت سپر است، معرفت سدّ است، معرفت دژ است، معرفت حصار است و آنهایی که اهل معرفت هستند، اهل توحیدند، اهل معرفت به انبیا هستند، اهل معرفت به ائمه هستند، اهل معرفت مخصوصاً به امیرالمؤمنین هستند، در مقابل تمام خطرات روزگار خودشان ضد ضربه هستند؛ نه ماهواره در آنها اثر میگذارد، نه تبلیغات سوء دشمن در آنها اثر میگذارد و نه یاوهگوییهای شیاطین در آنها اثر میگذارد؛ بلکه دارند در میدان ولایتِ امیرالمؤمنین، تمرین عبادت و خدمت و درستی و صدق و صفا و کرم و جود و صفا میکنند و مثل مولایشان امیرالمؤمنین، در حد گنجایش وجودی خودشان حرکت میکنند تا به مقام قرب الهی برسند.
مهم نیست در چه زمانی باشند؛ زمان سقیفهایها، زمان بنیامیه، زمان بنیعباس، مکه و مدینهٔ زمان وهابیت، زمان این فساد گسترده مهم نیست، میایستند و خودشان را حفظ میکنند. این رزق پروردگار است. این رزق، رزق خاص است. این ولایت امیرالمؤمنین یک بستر برای رشد همهٔ ارزشهاست، یک بستر رشد برای همهٔ فضائل است، یک کلید مخصوص خداست که این کلید را وجود مقدس او به دست اهلش داده که روز قیامت راحت هشت درِ بهشت را میتوانند به روی خودشان باز بکنند. این رزق خداست! محبت قبول ولایت، من کِی محبت کامل پیدا میکنم؟ کِی ولایت او را قلّادهٔ جانم قرار میدهم؟ وقتی او را بشناسم؛ خب شناخت امیرالمؤمنین چه راهی دارد؟ سه منبع برای ما هست که میتوانیم به این سه منبع برای شناختن او مراجعه کنیم و عجب منابعی است! هیچ فرهنگی در کرهٔ زمین، این سه منبع را ندارد! هیچ فرهنگی! یکی قرآن مجید است، یکی روایات است و یکی هم دعاها و زیارتهاست.
شما برای شناخت ولایت اهلبیت و ولایت امیرالمؤمنین کافی است که زیارت جامعهٔ کبیره را بفهمید، همین! شما این زیارت را بفهمید، در مقابل تمام خطرات ضد ضربه میشوید. خب یک متنی را برایتان بگویم و فردا شب با توفیق خداوند توضیح بدهم. قرآن سه مسئلهٔ بسیار مهم را مطرح کرده است: ایمان، هجرت و جهاد. آیات متعددی دربارهٔ ایمان و هجرت و جهاد در قرآن است. برادرانم! خواهرانم! در مسئلهٔ ایمان و هجرت و جهاد، کاملتر از وجود مبارک امیرالمؤمنین در این امت یافت میشود؟ کاملتر از ایمان او ایمانی هست؟ امیرالمؤمنین در جنگ خندق چند سالش بود؟ یک آدم هفتادساله بود؟ آدم بهتدریج کامل میشود. ما وقتی که آمدیم و در حوزه طلبه شدیم، اوّل به ما گفتند مقدمات بخوان و بعد از کاملشدن مقدمات گفتند برو سطح، بعد گفتند برو خارج؛ خب تا آدم به خارج برسد و مجتهد شود، بیستسال طول میکشد و دیگر آدم حدودهای 40-45 سالگی اکثراً مجتهد میشوند.
امیرالمؤمنین در جنگ خندق چندسالش بود؟ 23 سال! 23 سال کجای عمر است؟ اوج جوانی است؟ نه اوائل جوانی است. وقتی به پیغمبر عرض کرد که به من اجازه بدهید بروم و با عمروبنعبدود، مهمترین شجاع عرب بجنگم، فرمودند: برو! وقتی این جوان 23 ساله راه افتاد -سنّی و شیعه نوشتهاند، اینها را من خودم دیدهام-، پیغمبر فرمودند: «برز الایمان کله علی الکفر کله»، تمام ایمان دارد میرود تا با تمام کفر روبرو شود؛ تمام ایمان در 23 سالگی!
بر آدم واجب است که این آدم را دوست داشته باشد و مطیعش باشد یا نه؟ واجب است که آدم عاشق او باشد و ولایت او را بپذیرد یا نه؟ اگر کسی امیرالمؤمنین را نخواهد، خدا را نخواسته، انبیا را نخواسته، پیغمبر را نخواسته، قرآن را نخواسته؛ چون کل ایمان است. وقتی من کل ایمان را نخواهم، یعنی من خدا را نمیخواهم، انبیا را نمیخواهم، پیغمبر را نمیخواهم، قرآن را نمیخواهم. علی کل واقعیات است، کل حقایق است.
تاکنون نظری ثبت نشده است