- 765
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 50 تا 55 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 50 تا 55 سوره هود
- درس توحید
- حسنه دنیا و آخرت
- فایده ایمان برکت دنیا وآخرت است
- رفاه دنیوی مشرکین و رفاه اخروی مومنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إلاّ مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَ یَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ٭ قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ٭ إِن نَقُولُ إلاّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ٭ مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ﴾
از اینکه حضرت هود(سلام الله علیه) مستقیماً قوم خود را به توحید عبادی دعوت کرد معلوم میشود آن مراحل قبلی توحید مورد قبولشان بود یعنی توحید ذات توحید خالقیت و توحید ربوبیتِ مطلق، رب العالمین بودن و آنها در جواب گفتند تو بیّنهای نداری وجود مبارک هود(سلام الله علیه) اول از واقعیت خبر داد بعد از صدق و کذب گزارشهای آنها خبر داد بعد از سود ایمان خبر داد و ضرر کفر از واقعیت خبر داد فرمود غیر از خدا معبود دیگر نیست این مربوط به بود و نبود چون واقعیت این است که خدا هست و لا اله غیر او پس شرک میشود کذب میشود فریه زیرا این گزارش مطابق با واقع نیست و هر چه مطابق با واقع نبود فریه است پس اول واقع را تبیین کرد بعد فریه بودنِ حرف مشرکان را گزارش داد چون لا اله غیر خدا پس ﴿ان أنتم الا مفترون﴾ ما اگر اول فریه ثابت بشود معلوم میشود واقعای نیست یعنی از اثر پی به مؤثر ببریم مثلاً اگر ثابت بشود واقعای نیست معلوم میشود این گزارش فریه است وجود مبارک هود از همان واقع شروع کرد فرمود در جهان خارج و در عالم واقع غیر از الله معبود دیگری نیست پس شرک در عبادت افترایی بیش نیست آ نگاه فرمود فایده ایمان هم برکت دنیا و برکت آخرت است در بحثهای قبل چه در سورهٴ مبارکهٴ بقره چه در سورهٴ توبه روشن شد که اصل داشتن ثروت کمال نیست نه داشتن ثروت کمال است نه نداشتن او نقص بعضیها دنبال ثروت و مالاند برای آنها حلال و حرام و نعمت و نقمت یکسان است بعضیها به دنبال برکتاند و به دنبال نعمتاند این دو خواسته در سورهٴ مبارکهٴ توبه مشخص شد در سورهٴ مبارکهٴ توبه آیهٴ دویست و 201 و 202 این است که ﴿فمن النّاس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ بعضیها منطق آنها این است حرفشان این است دنیا میطلبند نه حسنه دنیا ﴿فمن النّاس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ نمیگویند حسنةً لذا برای آنها حلال و حرام یکسان است اینها دنیا میطلبند نه حسنهٴ دنیا ﴿فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ این گروه ﴿و ما له فی الاخرة من خلاقٍ﴾ یعنی نصیبی از قیامت ندارند اما ﴿و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنةً و فی الأخرةِ حسنةً و قنا عذاب النار ٭ اولئک لهم نصیبٌ مما کسبوا و الله سریعُ الحساب﴾ اینها برکت دنیا میخواهند و برکت آخرت حسنه دنیا میخواهند حسنه آخرت اینها هم در دنیا متنعماند هم در آخرت بنابراین بعضیها به دنبال مالاند ثروتاند برای آنها حلال و حرام یکسان است اینها نمیگویند ﴿ربنا آتنا فی الدنیا حسنةً﴾ میگویند ربنا آتنا فی الدنیا نه اینکه دعا بکنند حرف آنها این است حرف آنها نه یعنی میگویند سیره آنها سریریهٴ آنها سنت آنها روش آنها این است میگوییم ببینید حرف این آقا چیست یعنی منطقش چیست کارش چیست برنامهاش چیست خواستهاش چیست اینها خواستهشان این است در سورهٴ مبارکهٴ زخرف هم فرمود مال دنیا از آن جهت که مال دنیاست محترم نیست و ما اگر هراس از اینکه خیلیها به کفر گرایش پیدا نکنند نبود کسانی که وضع اعتقادیشان تیره است فاسد است کافرند آنقدر به آنها مال میدادیم که به جای این سقف سیمانی یا چوبی یا آهنی به جای این تیرِ آهن تیر نقره کار ببرند در سورهٴ مبارکهٴ زخرف آیه 33 این است ﴿و لولا أن یکون النّاس أمّةً واحدةً لجعلنا لمن یکفر بالرّحمن لبیوتهم سقفاً من فضّةٍ﴾ ما سقف نقرهای به آنها میدادیم ﴿و معارج علیها یظهرون﴾ یک نردبانهای قیمتی که این پلهها را طی کنند به اتاقهای منزلشان بروند ﴿و لبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتّکؤُن﴾ پس صرف داشتن کمال نیست چه اینکه نداشتن نقص نیست منتها مؤمن حسنه دنیا و حسنهٴ آخرت میطلبد کافر دنیا میطلبد دیگر حلال و حرام برای او یکسان است در سورهٴ مبارکهٴ توبه دوجا این مطلب را بازگو فرمود، فرمود که یکی آیهٴ 55 سورهٴ توبه بود که قبلاً گذشت فرمود ﴿فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم إنّما یرید الله لیعذِّبهم بها فی الحیٰواة الدنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ اگر شما میبینید کفار وضع مالی آنها خوب است فکر نکنید اینها برکت است اینها نقمت است خدای سبحان دارد آنها را با این نقمت میگیرد نه تنها در همان آیه 55 بلکه در آیه 85 همان سورهٴ مبارکهٴ توبه هم این مضمون بازگو شد آیهٴ 85 همان سوره این بود ﴿و لا تعجبک أموالهم و أولادهم إنما یرید الله أن یعذِّبهم بها فی الدُّنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ بنابراین در مکتب قرآن صرف ثروت کمال نیست آنکه انبیا وعده میدهند برکت است نه صِرف ثروت برکت آن است که هم خود انسان راحت است هم فرزندان او راحتاند هم جامعه از آنها راحت است نه اینها در بین راه میمانند نه راه کسی را میبندند نه خود مشکل فقر میشوند بلکه فقر گشایی میکنند راه گشایی میکنند و دهها خیر دیگر آنکه وجود مبارک نوح وعده داد وجود مبارک هود وعده داد بر کت بود و حسنه بود فرمود ﴿یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ یا آنکه ذات اقدس إلاه وعده داد این بود که ﴿و لو أن اهل القریٰ آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السَّماء و الأرض﴾ آن میشود برکت آن ماندگار است هم برای خود آنها هم برای جامعه آنها فتحصّل که مال دو قسم است ثروت دو قسم است داشتن دو قسم است بعضیها دنیاست بعضی حسنهٴ دنیا استغفار و توبه انسان را به حسنهٴ دنیا میرساند نه آنچه که در آیه 55 و 85 سوره توبه است که ﴿فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم انما یرید الله لیُعذّبهم بها فی الحیاة الدُّنیا﴾ و مانند آن
مطلب دیگر آن است که گرچه توبه کار استغفار را هم میکند لذا در قرآن کریم گاهی استغفار است بدون توبه گاهی توبه است بدون استغفار فرمود ﴿اللّذین آمنوا ... تابوا وَ اتّبعوا سبیلک﴾ اینچنین نیست که در همه موارد اگر توبه هست استغفار هم در کنارش باشد لکن برای شرک زدایی کفر زدایی اینها که به جاهلیت اولا مبتلا شده بودند چارهای جز ضمیمه استغفار و توبه نبود برای اهمیت مطلب اصرار قرآن کریم بر این است که کلاًّ گذشته را شست و شو کنید و کلاًّ به فکر آیندهٴ طاهر باشید بین اینها جمع کرده است لذا در موارد دیگر هم جمع نکرده مطلب دیگران است که
سؤال ...
جواب: حلالش مذمت نشده فرمود: «فی حلالها حساب» تعلقش مذمت شده است بله انسان وقتی به حلال دلبسته است دیگر محبوبش چیز دیگر است ﴿إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یُحببکم الله﴾ وقتی قلب انسان محب مال بود ولو حلال این درست است جهنم نمیرود اما خیلی از برکات را از دست میدهد به ما گفتند زیارت امین الله بخوانید محبّ و محبوبتان معلوم بشود کیست «محبة لصفوة أولیائک محبوبةً فی أرضک و سمائِک» خب اگر کسی دلبسته مال باشد دیگر به این زیارت و امثال زیارت که موفق نخواهد شد
مطلب دیگر آن است که در جریان استغفار و توبه و مانند آن اشاره شد که اعتقاد به مبدأ ده درصد مشکل را حل میکند بله خدایی هست انسان باید شکر منعم بکند در برابر او خضوع بکند اما اینکه معنای شکر نعمت این است که هر نعمتی را در جای خود صرف بکنیم چه نعمتهای قلبی چه نعمتهای قالبی چه نعمتهای جوارحی چه نعمتهای جوانحی این را وحی و نبوت میگوید وحی و نبوت یعنی راه و راهنما راه و راهنما فرع بر این است که هدفی در کار باشد آنها از ریشه منکر این مسائلاند اگر هدفی در کار نباشد انسان که میمیرد نابود میشود ﴿اذا مزقتم کلّ ممزقٍ﴾ دیگر خبری نیست ﴿أ اذا ضللنا فی الأرض اانا لفی خلقٍ جدید﴾ وقتی خبری نیست بعد از مرگ معاذالله خبری نباشد هدفی نیست وقتی هدفی نبود راهی نیست وقتی راهی نبود راهنمایی نیست وقتی راهنمایی نبود منهاج و شریعت و دین نیست تا بگوید این نعمت گوش و چشم و زبانی که خدا به تو داد باید در این راه صرف بکنی آن نود درصد بهوسیله وحی و نبوت است یعنی راه و راهنما است که این متفرع بر معاد است اصرار قرآن بر این است که شما مثل درخت نیستید که پژمرده بشوید و بپوسید و دیگر هیچ،شما آن مرغ باغ ملکوتاید که وقتی میمیرید از قفس دنیا پرواز میکنید وارد برزخ میشوید بعد دوباره در قیامت به حالت اوّلی برمیگردید پس میمانید که میمانید حالا که میمانید که میمانید و معاد حق است به جمیع شئونش پس هدف دارید اگر هدف دارید راه دارید اگر راه دارید راهنما میخواهید حدّ وسط برهانِ ضرورتِ وحی و نبوّت بخش مهمّش به معاد برمیگردد گاهی ذات اقدس الاه سوگند یاد میکند قسم یاد میکنند که شما نابود نخواهید شد خب اگر نابود نمیشوید هدف دارید و نمیدانید کجا میروید نه آن راه را بلدید نه خصوصیات آن راه را پس یک وحی و نبوتی هست آن وقت آن وحی و نبوت میگوید که شکر زبان این است شکر قلب این است شکر چشم این است و مانند و گرنه اگر ما نباشیم مسئله بیان شریعت و منهاج ما باشیم و اعتقاد به مبدأ فقط ده درصد را میفهمیم که بله خدایی هست درباره او باید خضوع کرد خب حالا فلان چیز گناه است یا نه اگر نکنیم چه میشود چه کسی گفته این گناه است اینها وقتی تأمین میشود که مسئله نبوت و شریعت و اینها سامان بیابد وجود مبارک هود این مسائل را با آنها در میان گذاشته فرمود خدا به شما برکت میدهد قوهٴ شما را زیاد میکند برکت شما را زیاد میکند و اگر چیزی را خدای سبحان به شما داد کسی نمیتواند بگیرد شما هم به جا مصرف بکنید و مانند آن آنها در قبال چه گفتند ﴿قالوا یا هود ماجئتنا ببینة و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قومک و ما نحن لک بمؤمنین﴾ تو دلیل نیاوردی یک معجزهای نیاوردی ما نه دست از اعتقادمان دربارهٴ مبدأ برمیداریم که شرک است نه به تو که مدّعی نبوت و رسالتی ایمان داریم پس مسئله وحی و نبوت را انکار میکنیم توحید عبادی را انکار میکنیم تو هم که معجزه نیاوردی اینها همانطوری که درباره واقعیت توحیدی منکر بودند مفتری بودند که وجود مبارک هود فرمود ﴿ان انتم الا مفترون﴾ برای اینکه طبق آن شواهد تنها ذاتی که استحقاق عبادت دارد فقط خدای سبحان است شما غیر خدا را میپرستید پس فریهای در توحید دارید در جریان نبوت و رسالت هم بشرح ایضا [همچنین] در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 59 که بعداً خواهد آمد در آنجا فرمود ﴿و تلک عادٌ جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتّبعوا امر کلّ جبارٍ عنیدٍ﴾ اینها آیات الاهی را معجزات الاهی را منکر شدند همان طوری که قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) آمده است نه همه انبیا معجزات برخی از انبیا هم در قرآن آمده است نه معجزات همه انبیا ولی از آیهٴ 59 برمیآید که بالاخره وجود مبارک هود بیناتی آورد معجزاتی آورد آیات الاهی را ارائه کرد اینها انکار کردند از این طرف میگویند بینه نیاوردی برای اینکه بسیاری از اینها معجزات را سحر و افسون و افیون و افسانه و اساطیر اولین میدانند خب اگر معجرات را افسانه و افیون بدانند میگویند معجزه نیاوردی دیگر فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم﴾ لذا به هود(سلام الله علیه) میگویند که ﴿ما جئتنا بیّنة﴾ خب حالا اینها چیست پس ما آوردیم؟ اینها افسانه است ﴿ان هذا الا اساطیر الاولین﴾ آن درباره توحید که افترا بود این هم درباره مبدأ که افتراست چون بیّنهای نیاوردی ما دست از آلهه مان برنمیداریم و حرف تو را هم که مدعی نبوتی باور نمیکنیم یعنی هم دعوای تو را انکار داریم هم دعوت تو را انبیا همین دو چیز را داشتند دیگر دعوا داشتند ادعا داشتند میگفتند ما پیامبریم دعوت داشتند به توحید و معارف غیبی و معاد و بهشت و جهنم و اینها یک بخشیاش به دعوت برمیگردد که اینها نمیپذیرفتند میگفتند که ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ یک بخشش به دعوا و ادعا برمیگردد که میگفتند ﴿و ما نحن لک بمؤمنین﴾ برای اینکه معجزه نیاوردی خب این آیات چیست؟ این ﴿أساطیر الاولین﴾ است مثل اینکه براهینی که اقامه میکردند که میشود جدال احسن خب شما بالاخره قبول دارید که تنها ذاتی که در عالم هست خداست قبول دارید تنها مبدئی که خالقیت کلی را به عهده دارد همین خداست قبول دارید که مدیر عامل کل جهان رب الارباب رب العالمین خداست خب اگر این اصول سه گانه را قبول دارید ربوبیت مقطعی هم زیر پوشش آنهاست چه کسی میتواند رب شما باشد؟ همانی که رب العالمین است چه کسی رب العالمین است؟ همان که خالق العالمین است چه کسی خالق عالمین است؟ همان حقیقت نامتناهی که ذاتا غنی بالذات است این میشود جدال احسن یعنی مقدمات این قیاس هم معقول است و هم مقبول اگر بر اساس معقولیت صرفه قیاس تشکیل بشود میشود حکمت و اگر روی مقبولیت باشد که معقولیت نداشته باشد ـ معاذالله ـ میشود جدال باطل که انبیا از آنها منزهاند میشود مراء که بدتر از جدال است و نهی شده مخصوصاً در سفر حج و انبیا از آنها منزهاند آنها گفتند ﴿أتمارونها﴾ و مانند آن اگر هم معقول باشد هم مقبول ولی بر صبغه مقبولیت او تکیه بشود میشود جدال احسن ﴿و جادلهْم بالّتی هی أحسن﴾ اینها انبیا با این گروه جدال احسن داشتند اینها هم نمیپذیرفتند خب میگفتند هم دعوت شما هم دعوای شما هر دو مردود است بعد اگر کسی بر خلاف آنها حرف میزد این را عقب افتاده مرتجع اینها میگفتند، میگفتند ـ معاذالله ـ شما سفیهاید در ضلالتاید همانطوری که به نوح(سلام الله علیه) گفتند ﴿ما نراک الا فی سفاهة﴾ ﴿ما نراک الا فی ضلالة﴾ آن وجود مقدس فرمود ﴿لیس بی سفاهةٌ﴾ ﴿لیس بی ضلالة﴾ اینها نمیگفتند سفیه خودتان هستید میگفتند ما سفیه نیستیم اینها نمیگفتند که سفاهت برای شما است میگفتند ما منزّه از سفاهتایم حرفی که این وثنیین عاد به وجود مبارک هود میگفتند میگفتند ﴿ان نقول إلاّ اعْتراک بعضُ آلهتنا بسوءٍ﴾ تو نسبت به آلهه ما بدرفتاری کردی سخنان بد گفتی ما حرفمان این است که نه همه اینها همه اینها دست به کار نشدند اگر همه آلهه دست به کار میشدند که چیزی از تو باقی نمیماند بعضی از اینها یک اشارهای کردند تو دیوانه شدهای ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوءٍ﴾ یعنی اعترضک یعنی عارض بر تو شدند یعنی گرفتند تو را بالاخره بعضی آلههٴ ما گرفتند حالا حرفهای جنون آمیز میزنی ـ معاذالله ـ
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: نه یعنی منظور آن است که تا جاهلیت هست چه جاهلیت کهن چه جاهلیت مدرن همین است دیگر تا جاهلیت هست چه جاهلیت کهن چه جاهلیت مدرن همین است ﴿ان نقول إلاّ أعتراک بعضُ آلهتنا بسوءٍ﴾ این بعض مفهوم دارد درصدد تهدید هم هست نه همه آنها اگر همه آنها کاری با تو میداشتند تو رسماً هلاک میشدی اما حالا بعضیها اشارهای کردند و تو را گرفتند تو ﴿اعترا﴾ یعنی اعترض و تو این حرفهای جنون آمیز [را] میزنی ـ معاذالله ـ آنگاه وجود مبارک هود فرمود ﴿أنی أشهد الله﴾ و شما هم شاهد باشید که من از هرگونه تفکر شرک آلود منزّهام که من این کار را تقبیح میکنم کار شرک آلود شما را ﴿انی أشهد الله و اشْهدوا أنّی بریٌء مما تشرکون﴾ این برائت از شرک و مشرکین از دیرزمان بوده است برائت از شرک و مشرکین از دیرزمان بوده است بعدها به وجود مبارک ابراهیم رسیده است که ﴿اننا برئاء منکم﴾ و آن کاری که شما دارید ﴿إنّی بریٌء منکم﴾ هم مفردش آمده است هم آنجایی که با قوم خود یکجا از بیگانگان تبرئه میکنند اظهار برائت میکنند به عنوان براء هم﴿انی بریء﴾ آمده هم ﴿اننا برئاء﴾ آمده این وجود مبارک هود است که فرمود ﴿و اشهدوا أنی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ مسئله شرک هم مستحضرید نظیر ریا نیست معنای شرک این نیست که اینها یک قدری خدا را عبادت میکنند یک قدری غیر خدا را که این میشود ریا این که شرک نیست این میشود شرک در مجموعه اعتقادات توحیدی که بعضیها مبتلایند معنای شرک وثنییین این است این عبادتی که لله(سبحانه و تعالی) است خالصاً و لا غیر برای خدا شریک قائلاند همین را للصنم خالصاً انجام میدهند اینها صد درصد بت را میپرستند نه پنجاه درصد بت را پنجاه درصد خدا را این میشود ریا این میشود شرک فقهی نه شرک کلامی این شرک تفسیری نیست شرک تفسیری آن است که این عبادتی که خالصاً لله(سبحانه و تعالی) است و لا غیر کل این مجموعه را برای بتها میکنند اینها خدا را اصلاً عبادت نمیکنند که اینها میگویند ما دست رسی به خدا نداریم ـ معاذالله ـ عوامفریبهایشان این را راهاندازی کردند انبیا آمدند گفتند نه ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾ به همه شما نزدیکتر از دیگران است با او میتوانید سخن بگویید اینچنین نیست که آنها یک قدری خدا را عبادت بکنند یک قدری بتها را آنها برای خدا شریک قرار میدهند یعنی چه؟ یعنی این عبادتی که مال خداست چون دیگری شریک خداست کل این عبادت را برای غیر خدا انجام میدهند این معنی شرک است و به همین معنا با توسعه دیگر بت پرستان نه کمونیستها مادیین مارکسیستها اینها هم مشرکاند مشرکاند یعنی چه؟ یعنی تمام اوصافی که مال خداست بدون اینکه به خدا اسناد بدهند همین اوصاف را به طبیعت بیجان و سرد و مرده اسناد میدهند این میشود مشرک اگر مشرک بر کمونیست و مارکسیست و ملحد اطلاق میشود او یک بتی دارد به نام طبیعت بالاخره چیزی که مال خداست کلاًّ از خدا سلب میکنند و کلاًّ به غیر خدا اسناد میدهند این میشود شرک وگرنه آن که یک قدری خدا را یک قدری غیر خدا را میپرستد او مبتلا به ریاست مرائی چهکار میکند مُرائی به مردم نشان میدهد که من دارم برای خدا عبادت میکنم حالا یا اصلا خدا را باور ندارد در دلِ دل یا اگر دارد ضمیمه کرده است ریا را به آن عبادتهای الاهی وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود ﴿انی اشهد الله و اشهدوا أنی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ بعد فرمود این کاری که میگویم تنها زبانی نیست چون تمام قدرت به دست اوست و من هم تنهایم میگویید نه این هم میدان مبارزه همین حرفی که نوح(سلام الله علیه) زد وجود مبارک نوح فرمود ﴿فأجمعوا کیدکم﴾ شما همهتان جمع بشوید ببینیم چه میکنید الان وجود مبارک هود به آن عادی که ﴿إرم ذات العماد﴾ است ﴿التی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ است داعیه آنها این بود که ﴿مَن أشد منا قوةً﴾ همه این حرفها را داشتند فرمود ﴿فکیدونی جمیعاً ثمّ لا تنظرون﴾ تمام نقشههایتان را پیاده کنید به من هم مهلت ندهید ببینم چه کاری از دست شما برمیآید این را به ضرس قاطع گفته الان همین حرف در نجف و کربلا و سایر کشورهای اسلامی زنده است تنها راه علاج همین است یعنی اگر کسی موحد باشد در دعا ممکن نیست خدا این دعا را رد بکند الان استقامت مردم کربلا و نجف و عراق همین است چه اینکه قبلاً ایران هم همینطور بود هرجا سخن از خدا باشد ﴿لأغلبنَّ أنا و رسلی﴾ هست ﴿کتب الله لأغلبنَّ أنا و رسلی﴾ ﴿و إنَّ جندنا لهم الغالبون﴾ در صورتی که وفاق باشد اتحاد باشد ﴿کلّما دخلت أمةٌ لعنت أختها﴾ نباشد کسی کسی را طرد نکند کسی کسی را سبّ و شتم نکند اگر وفاق باشد اگر اعتقاد لله باشد بدون تردید پیروزند این همان حرف است حرف انبیاست که الان از مظلومان نجف و حوزههای نجف و کربلا برمیخیزد فرمود ﴿فکیدونی جمیعاً﴾ همهتان دست به هم بدهید ببینیم چه میکنید﴿ ثم لا تنظرون﴾ به من مهلت هم ندهید ببینیم چهکار میکنید خب اول آن جهاد فرهنگی بعد هم آمادگی مبارزه آن جهاد فرهنگی در بخش دعوا و دعوت به نصاب رسید اینها کار را به جایی رساندند که دیگر قابل احتجاج نبود گفتند تو دیوانهای این تهمت جنون همان پیشنهاد کفایت مذاکرات است دیگر، دیگر راه برای ادامه مذاکرات نیست وقتی بگویند ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوء﴾ یعنی ما به جایی رسیدیم که فقط آخرین حرف ما همین است خب وجود مبارک هود(سلام الله علیه) چه [طور] مذاکره را ادامه بدهد؟ این آخرین حرف آنهاست گاهی ممکن بود بگویند ﴿ما جئتنا ببینه﴾ وجود مبارک هود بفرماید خب این هم بیّنه این هم معجزه این هم علامت بعد از اینکه درباره اینها فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتَّبعوا أمر کلِّ جبّارٍ عنیدٍ﴾ آنگاه وجود مبارک هود بر اساس این جمع بندیهای کلی میفرماید ﴿فیکیدونی جمیعاً ثم لا تنظرون﴾ این که عرض شد حرف نوح و هود و سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را امروز مسلمانها دارند میگویند برای آن است که شما میبینید قرآن کریم وقتی این خطوط کلی را ترسیم میکند قضیه یک اقلیم را یک شهر و روستا را یک منطقه را ذکر میکند ولی حرفش حرف جهانی است در جریان اصحاب حِجر خب آنها یک پیغمبر داشتند با پیغمبرشان درگیر بودند قرآن کریم با جمع محلّیٰ به الف و لام این قصه را نقل میکند میفرماید مردم حجر حرف همه انبیا را تکذیب کردند در جریان عاد هم همینطور است مگر اینها چندتا پیغمبر داشتند اینها نه قبلاً بودند که نوح را درک کرده باشند نه بعداً بودند که صالح را درک کرده باشند ولی خدای سبحان فرمود که ﴿تلک عاد﴾ که اینها جحدو المرسلین حرف همه انبیا را تکذیب کردند چرا؟ چون نوح که آمده نماینده همه انبیاست حضرت هود همان حرفی را زد که آدم و نوح فرمودند حضرت هود همان حرف را زد که ابراهیم و صالح و موسی و هارون(علیهم السلام) بعداً همان حرف را زدند اگر در بخشهایی از قرآن کریم دارد که اینها ﴿و عصوا رسله﴾ با اینکه بیش از یک رسول نداشتند گاهی با جمع محلّیٰ به الف و لام میفرماید اینها ﴿کذبوا الرسل﴾ کذبوا المرسلین برای اینکه حرف همه انبیا یکی است اگر وجود مبارک هود حرف انبیای گذشته و آینده را به مردم سرزمین یعنی عاد اعلام کرده است آنها هود را تکذیب کردند یعنی حرف همه انبیا را تکذیب کردند لذا قرآن کریم گاهی با جمع محلّیٰ به الف و لام میفرماید این قبیله عاد همهٴ انبیا را تکذیب کردند کذبوا المرسلین مثل آنچه که در جریان اصحاب حجر فرمود ﴿لقد کذب اصحابُ الحجر المرسلین﴾ خب اینها بیش از یک پیغمبر که نداشتند که یا در همین بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و عصوا رسله﴾ مگر چند تا پیغمبر داشتند اینها غیر از حضرت هود خب اگر حرف همه انبیا یکی است و اگر یک پیغمبر که آمده حرف همه انبیا را میزند امروز حرف همه انبیا را جانشینان آنها در نجف و کربلا دارند میگویند چگونه خدا یاری نکند هیچ تردیدی نیست که ذات اقدس إلاه یاری میکند منتها هم در این دعوا که ما شیعیان این خاندانایم باید صادق باشیم هم در این دعوت که مردم را به الله دعوت کنیم باید صادق باشیم
«و الحمد لله رب العالمین»
- درس توحید
- حسنه دنیا و آخرت
- فایده ایمان برکت دنیا وآخرت است
- رفاه دنیوی مشرکین و رفاه اخروی مومنین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرُهُ إِنْ أَنتُمْ إلاّ مُفْتَرُونَ ٭ یَاقَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ أَجْرِیَ إِلاّ عَلَى الَّذِی فَطَرَنی أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ٭ وَ یَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُم مِدْرَاراً وَ یَزِدْکُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِکُمْ وَلاَ تَتَوَلَّوْا مُجْرِمِینَ ٭ قَالُوا یَا هُودُ مَا جِئْتَنَا بِبَیِّنَةٍ وَ مَا نَحْنُ بِتَارِکِی آلِهَتِنَا عَن قَوْلِکَ وَمَا نَحْنُ لَکَ بِمُؤْمِنِینَ ٭ إِن نَقُولُ إلاّ اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ قَالَ إِنِّی أُشْهِدُ اللَّهَ وَاشْهَدُوا أَنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ ٭ مِن دُونِهِ فَکِیدُونِی جَمیعاً ثُمَّ لاَ تُنْظِرُونِ﴾
از اینکه حضرت هود(سلام الله علیه) مستقیماً قوم خود را به توحید عبادی دعوت کرد معلوم میشود آن مراحل قبلی توحید مورد قبولشان بود یعنی توحید ذات توحید خالقیت و توحید ربوبیتِ مطلق، رب العالمین بودن و آنها در جواب گفتند تو بیّنهای نداری وجود مبارک هود(سلام الله علیه) اول از واقعیت خبر داد بعد از صدق و کذب گزارشهای آنها خبر داد بعد از سود ایمان خبر داد و ضرر کفر از واقعیت خبر داد فرمود غیر از خدا معبود دیگر نیست این مربوط به بود و نبود چون واقعیت این است که خدا هست و لا اله غیر او پس شرک میشود کذب میشود فریه زیرا این گزارش مطابق با واقع نیست و هر چه مطابق با واقع نبود فریه است پس اول واقع را تبیین کرد بعد فریه بودنِ حرف مشرکان را گزارش داد چون لا اله غیر خدا پس ﴿ان أنتم الا مفترون﴾ ما اگر اول فریه ثابت بشود معلوم میشود واقعای نیست یعنی از اثر پی به مؤثر ببریم مثلاً اگر ثابت بشود واقعای نیست معلوم میشود این گزارش فریه است وجود مبارک هود از همان واقع شروع کرد فرمود در جهان خارج و در عالم واقع غیر از الله معبود دیگری نیست پس شرک در عبادت افترایی بیش نیست آ نگاه فرمود فایده ایمان هم برکت دنیا و برکت آخرت است در بحثهای قبل چه در سورهٴ مبارکهٴ بقره چه در سورهٴ توبه روشن شد که اصل داشتن ثروت کمال نیست نه داشتن ثروت کمال است نه نداشتن او نقص بعضیها دنبال ثروت و مالاند برای آنها حلال و حرام و نعمت و نقمت یکسان است بعضیها به دنبال برکتاند و به دنبال نعمتاند این دو خواسته در سورهٴ مبارکهٴ توبه مشخص شد در سورهٴ مبارکهٴ توبه آیهٴ دویست و 201 و 202 این است که ﴿فمن النّاس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ بعضیها منطق آنها این است حرفشان این است دنیا میطلبند نه حسنه دنیا ﴿فمن النّاس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ نمیگویند حسنةً لذا برای آنها حلال و حرام یکسان است اینها دنیا میطلبند نه حسنهٴ دنیا ﴿فمن الناس من یقول ربنا آتنا فی الدنیا﴾ این گروه ﴿و ما له فی الاخرة من خلاقٍ﴾ یعنی نصیبی از قیامت ندارند اما ﴿و منهم من یقول ربنا آتنا فی الدنیا حسنةً و فی الأخرةِ حسنةً و قنا عذاب النار ٭ اولئک لهم نصیبٌ مما کسبوا و الله سریعُ الحساب﴾ اینها برکت دنیا میخواهند و برکت آخرت حسنه دنیا میخواهند حسنه آخرت اینها هم در دنیا متنعماند هم در آخرت بنابراین بعضیها به دنبال مالاند ثروتاند برای آنها حلال و حرام یکسان است اینها نمیگویند ﴿ربنا آتنا فی الدنیا حسنةً﴾ میگویند ربنا آتنا فی الدنیا نه اینکه دعا بکنند حرف آنها این است حرف آنها نه یعنی میگویند سیره آنها سریریهٴ آنها سنت آنها روش آنها این است میگوییم ببینید حرف این آقا چیست یعنی منطقش چیست کارش چیست برنامهاش چیست خواستهاش چیست اینها خواستهشان این است در سورهٴ مبارکهٴ زخرف هم فرمود مال دنیا از آن جهت که مال دنیاست محترم نیست و ما اگر هراس از اینکه خیلیها به کفر گرایش پیدا نکنند نبود کسانی که وضع اعتقادیشان تیره است فاسد است کافرند آنقدر به آنها مال میدادیم که به جای این سقف سیمانی یا چوبی یا آهنی به جای این تیرِ آهن تیر نقره کار ببرند در سورهٴ مبارکهٴ زخرف آیه 33 این است ﴿و لولا أن یکون النّاس أمّةً واحدةً لجعلنا لمن یکفر بالرّحمن لبیوتهم سقفاً من فضّةٍ﴾ ما سقف نقرهای به آنها میدادیم ﴿و معارج علیها یظهرون﴾ یک نردبانهای قیمتی که این پلهها را طی کنند به اتاقهای منزلشان بروند ﴿و لبیوتهم أبواباً و سرراً علیها یتّکؤُن﴾ پس صرف داشتن کمال نیست چه اینکه نداشتن نقص نیست منتها مؤمن حسنه دنیا و حسنهٴ آخرت میطلبد کافر دنیا میطلبد دیگر حلال و حرام برای او یکسان است در سورهٴ مبارکهٴ توبه دوجا این مطلب را بازگو فرمود، فرمود که یکی آیهٴ 55 سورهٴ توبه بود که قبلاً گذشت فرمود ﴿فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم إنّما یرید الله لیعذِّبهم بها فی الحیٰواة الدنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ اگر شما میبینید کفار وضع مالی آنها خوب است فکر نکنید اینها برکت است اینها نقمت است خدای سبحان دارد آنها را با این نقمت میگیرد نه تنها در همان آیه 55 بلکه در آیه 85 همان سورهٴ مبارکهٴ توبه هم این مضمون بازگو شد آیهٴ 85 همان سوره این بود ﴿و لا تعجبک أموالهم و أولادهم إنما یرید الله أن یعذِّبهم بها فی الدُّنیا و تزهق أنفسهم و هم کافرون﴾ بنابراین در مکتب قرآن صرف ثروت کمال نیست آنکه انبیا وعده میدهند برکت است نه صِرف ثروت برکت آن است که هم خود انسان راحت است هم فرزندان او راحتاند هم جامعه از آنها راحت است نه اینها در بین راه میمانند نه راه کسی را میبندند نه خود مشکل فقر میشوند بلکه فقر گشایی میکنند راه گشایی میکنند و دهها خیر دیگر آنکه وجود مبارک نوح وعده داد وجود مبارک هود وعده داد بر کت بود و حسنه بود فرمود ﴿یرسل السماء علیکم مدرارا﴾ یا آنکه ذات اقدس إلاه وعده داد این بود که ﴿و لو أن اهل القریٰ آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکاتٍ من السَّماء و الأرض﴾ آن میشود برکت آن ماندگار است هم برای خود آنها هم برای جامعه آنها فتحصّل که مال دو قسم است ثروت دو قسم است داشتن دو قسم است بعضیها دنیاست بعضی حسنهٴ دنیا استغفار و توبه انسان را به حسنهٴ دنیا میرساند نه آنچه که در آیه 55 و 85 سوره توبه است که ﴿فلا تعجبک أموالهم و لا أولادهم انما یرید الله لیُعذّبهم بها فی الحیاة الدُّنیا﴾ و مانند آن
مطلب دیگر آن است که گرچه توبه کار استغفار را هم میکند لذا در قرآن کریم گاهی استغفار است بدون توبه گاهی توبه است بدون استغفار فرمود ﴿اللّذین آمنوا ... تابوا وَ اتّبعوا سبیلک﴾ اینچنین نیست که در همه موارد اگر توبه هست استغفار هم در کنارش باشد لکن برای شرک زدایی کفر زدایی اینها که به جاهلیت اولا مبتلا شده بودند چارهای جز ضمیمه استغفار و توبه نبود برای اهمیت مطلب اصرار قرآن کریم بر این است که کلاًّ گذشته را شست و شو کنید و کلاًّ به فکر آیندهٴ طاهر باشید بین اینها جمع کرده است لذا در موارد دیگر هم جمع نکرده مطلب دیگران است که
سؤال ...
جواب: حلالش مذمت نشده فرمود: «فی حلالها حساب» تعلقش مذمت شده است بله انسان وقتی به حلال دلبسته است دیگر محبوبش چیز دیگر است ﴿إن کنتم تحبّون الله فاتّبعونی یُحببکم الله﴾ وقتی قلب انسان محب مال بود ولو حلال این درست است جهنم نمیرود اما خیلی از برکات را از دست میدهد به ما گفتند زیارت امین الله بخوانید محبّ و محبوبتان معلوم بشود کیست «محبة لصفوة أولیائک محبوبةً فی أرضک و سمائِک» خب اگر کسی دلبسته مال باشد دیگر به این زیارت و امثال زیارت که موفق نخواهد شد
مطلب دیگر آن است که در جریان استغفار و توبه و مانند آن اشاره شد که اعتقاد به مبدأ ده درصد مشکل را حل میکند بله خدایی هست انسان باید شکر منعم بکند در برابر او خضوع بکند اما اینکه معنای شکر نعمت این است که هر نعمتی را در جای خود صرف بکنیم چه نعمتهای قلبی چه نعمتهای قالبی چه نعمتهای جوارحی چه نعمتهای جوانحی این را وحی و نبوت میگوید وحی و نبوت یعنی راه و راهنما راه و راهنما فرع بر این است که هدفی در کار باشد آنها از ریشه منکر این مسائلاند اگر هدفی در کار نباشد انسان که میمیرد نابود میشود ﴿اذا مزقتم کلّ ممزقٍ﴾ دیگر خبری نیست ﴿أ اذا ضللنا فی الأرض اانا لفی خلقٍ جدید﴾ وقتی خبری نیست بعد از مرگ معاذالله خبری نباشد هدفی نیست وقتی هدفی نبود راهی نیست وقتی راهی نبود راهنمایی نیست وقتی راهنمایی نبود منهاج و شریعت و دین نیست تا بگوید این نعمت گوش و چشم و زبانی که خدا به تو داد باید در این راه صرف بکنی آن نود درصد بهوسیله وحی و نبوت است یعنی راه و راهنما است که این متفرع بر معاد است اصرار قرآن بر این است که شما مثل درخت نیستید که پژمرده بشوید و بپوسید و دیگر هیچ،شما آن مرغ باغ ملکوتاید که وقتی میمیرید از قفس دنیا پرواز میکنید وارد برزخ میشوید بعد دوباره در قیامت به حالت اوّلی برمیگردید پس میمانید که میمانید حالا که میمانید که میمانید و معاد حق است به جمیع شئونش پس هدف دارید اگر هدف دارید راه دارید اگر راه دارید راهنما میخواهید حدّ وسط برهانِ ضرورتِ وحی و نبوّت بخش مهمّش به معاد برمیگردد گاهی ذات اقدس الاه سوگند یاد میکند قسم یاد میکنند که شما نابود نخواهید شد خب اگر نابود نمیشوید هدف دارید و نمیدانید کجا میروید نه آن راه را بلدید نه خصوصیات آن راه را پس یک وحی و نبوتی هست آن وقت آن وحی و نبوت میگوید که شکر زبان این است شکر قلب این است شکر چشم این است و مانند و گرنه اگر ما نباشیم مسئله بیان شریعت و منهاج ما باشیم و اعتقاد به مبدأ فقط ده درصد را میفهمیم که بله خدایی هست درباره او باید خضوع کرد خب حالا فلان چیز گناه است یا نه اگر نکنیم چه میشود چه کسی گفته این گناه است اینها وقتی تأمین میشود که مسئله نبوت و شریعت و اینها سامان بیابد وجود مبارک هود این مسائل را با آنها در میان گذاشته فرمود خدا به شما برکت میدهد قوهٴ شما را زیاد میکند برکت شما را زیاد میکند و اگر چیزی را خدای سبحان به شما داد کسی نمیتواند بگیرد شما هم به جا مصرف بکنید و مانند آن آنها در قبال چه گفتند ﴿قالوا یا هود ماجئتنا ببینة و ما نحن بتارکی آلهتنا عن قومک و ما نحن لک بمؤمنین﴾ تو دلیل نیاوردی یک معجزهای نیاوردی ما نه دست از اعتقادمان دربارهٴ مبدأ برمیداریم که شرک است نه به تو که مدّعی نبوت و رسالتی ایمان داریم پس مسئله وحی و نبوت را انکار میکنیم توحید عبادی را انکار میکنیم تو هم که معجزه نیاوردی اینها همانطوری که درباره واقعیت توحیدی منکر بودند مفتری بودند که وجود مبارک هود فرمود ﴿ان انتم الا مفترون﴾ برای اینکه طبق آن شواهد تنها ذاتی که استحقاق عبادت دارد فقط خدای سبحان است شما غیر خدا را میپرستید پس فریهای در توحید دارید در جریان نبوت و رسالت هم بشرح ایضا [همچنین] در همین سورهٴ مبارکهٴ هود آیه 59 که بعداً خواهد آمد در آنجا فرمود ﴿و تلک عادٌ جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتّبعوا امر کلّ جبارٍ عنیدٍ﴾ اینها آیات الاهی را معجزات الاهی را منکر شدند همان طوری که قصص برخی از انبیا(علیهم السلام) آمده است نه همه انبیا معجزات برخی از انبیا هم در قرآن آمده است نه معجزات همه انبیا ولی از آیهٴ 59 برمیآید که بالاخره وجود مبارک هود بیناتی آورد معجزاتی آورد آیات الاهی را ارائه کرد اینها انکار کردند از این طرف میگویند بینه نیاوردی برای اینکه بسیاری از اینها معجزات را سحر و افسون و افیون و افسانه و اساطیر اولین میدانند خب اگر معجرات را افسانه و افیون بدانند میگویند معجزه نیاوردی دیگر فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم﴾ لذا به هود(سلام الله علیه) میگویند که ﴿ما جئتنا بیّنة﴾ خب حالا اینها چیست پس ما آوردیم؟ اینها افسانه است ﴿ان هذا الا اساطیر الاولین﴾ آن درباره توحید که افترا بود این هم درباره مبدأ که افتراست چون بیّنهای نیاوردی ما دست از آلهه مان برنمیداریم و حرف تو را هم که مدعی نبوتی باور نمیکنیم یعنی هم دعوای تو را انکار داریم هم دعوت تو را انبیا همین دو چیز را داشتند دیگر دعوا داشتند ادعا داشتند میگفتند ما پیامبریم دعوت داشتند به توحید و معارف غیبی و معاد و بهشت و جهنم و اینها یک بخشیاش به دعوت برمیگردد که اینها نمیپذیرفتند میگفتند که ﴿و ما نحن بتارکی آلهتنا﴾ یک بخشش به دعوا و ادعا برمیگردد که میگفتند ﴿و ما نحن لک بمؤمنین﴾ برای اینکه معجزه نیاوردی خب این آیات چیست؟ این ﴿أساطیر الاولین﴾ است مثل اینکه براهینی که اقامه میکردند که میشود جدال احسن خب شما بالاخره قبول دارید که تنها ذاتی که در عالم هست خداست قبول دارید تنها مبدئی که خالقیت کلی را به عهده دارد همین خداست قبول دارید که مدیر عامل کل جهان رب الارباب رب العالمین خداست خب اگر این اصول سه گانه را قبول دارید ربوبیت مقطعی هم زیر پوشش آنهاست چه کسی میتواند رب شما باشد؟ همانی که رب العالمین است چه کسی رب العالمین است؟ همان که خالق العالمین است چه کسی خالق عالمین است؟ همان حقیقت نامتناهی که ذاتا غنی بالذات است این میشود جدال احسن یعنی مقدمات این قیاس هم معقول است و هم مقبول اگر بر اساس معقولیت صرفه قیاس تشکیل بشود میشود حکمت و اگر روی مقبولیت باشد که معقولیت نداشته باشد ـ معاذالله ـ میشود جدال باطل که انبیا از آنها منزهاند میشود مراء که بدتر از جدال است و نهی شده مخصوصاً در سفر حج و انبیا از آنها منزهاند آنها گفتند ﴿أتمارونها﴾ و مانند آن اگر هم معقول باشد هم مقبول ولی بر صبغه مقبولیت او تکیه بشود میشود جدال احسن ﴿و جادلهْم بالّتی هی أحسن﴾ اینها انبیا با این گروه جدال احسن داشتند اینها هم نمیپذیرفتند خب میگفتند هم دعوت شما هم دعوای شما هر دو مردود است بعد اگر کسی بر خلاف آنها حرف میزد این را عقب افتاده مرتجع اینها میگفتند، میگفتند ـ معاذالله ـ شما سفیهاید در ضلالتاید همانطوری که به نوح(سلام الله علیه) گفتند ﴿ما نراک الا فی سفاهة﴾ ﴿ما نراک الا فی ضلالة﴾ آن وجود مقدس فرمود ﴿لیس بی سفاهةٌ﴾ ﴿لیس بی ضلالة﴾ اینها نمیگفتند سفیه خودتان هستید میگفتند ما سفیه نیستیم اینها نمیگفتند که سفاهت برای شما است میگفتند ما منزّه از سفاهتایم حرفی که این وثنیین عاد به وجود مبارک هود میگفتند میگفتند ﴿ان نقول إلاّ اعْتراک بعضُ آلهتنا بسوءٍ﴾ تو نسبت به آلهه ما بدرفتاری کردی سخنان بد گفتی ما حرفمان این است که نه همه اینها همه اینها دست به کار نشدند اگر همه آلهه دست به کار میشدند که چیزی از تو باقی نمیماند بعضی از اینها یک اشارهای کردند تو دیوانه شدهای ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوءٍ﴾ یعنی اعترضک یعنی عارض بر تو شدند یعنی گرفتند تو را بالاخره بعضی آلههٴ ما گرفتند حالا حرفهای جنون آمیز میزنی ـ معاذالله ـ
سؤال ...
جواب: بله دیگر
سؤال ...
جواب: نه یعنی منظور آن است که تا جاهلیت هست چه جاهلیت کهن چه جاهلیت مدرن همین است دیگر تا جاهلیت هست چه جاهلیت کهن چه جاهلیت مدرن همین است ﴿ان نقول إلاّ أعتراک بعضُ آلهتنا بسوءٍ﴾ این بعض مفهوم دارد درصدد تهدید هم هست نه همه آنها اگر همه آنها کاری با تو میداشتند تو رسماً هلاک میشدی اما حالا بعضیها اشارهای کردند و تو را گرفتند تو ﴿اعترا﴾ یعنی اعترض و تو این حرفهای جنون آمیز [را] میزنی ـ معاذالله ـ آنگاه وجود مبارک هود فرمود ﴿أنی أشهد الله﴾ و شما هم شاهد باشید که من از هرگونه تفکر شرک آلود منزّهام که من این کار را تقبیح میکنم کار شرک آلود شما را ﴿انی أشهد الله و اشْهدوا أنّی بریٌء مما تشرکون﴾ این برائت از شرک و مشرکین از دیرزمان بوده است برائت از شرک و مشرکین از دیرزمان بوده است بعدها به وجود مبارک ابراهیم رسیده است که ﴿اننا برئاء منکم﴾ و آن کاری که شما دارید ﴿إنّی بریٌء منکم﴾ هم مفردش آمده است هم آنجایی که با قوم خود یکجا از بیگانگان تبرئه میکنند اظهار برائت میکنند به عنوان براء هم﴿انی بریء﴾ آمده هم ﴿اننا برئاء﴾ آمده این وجود مبارک هود است که فرمود ﴿و اشهدوا أنی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ مسئله شرک هم مستحضرید نظیر ریا نیست معنای شرک این نیست که اینها یک قدری خدا را عبادت میکنند یک قدری غیر خدا را که این میشود ریا این که شرک نیست این میشود شرک در مجموعه اعتقادات توحیدی که بعضیها مبتلایند معنای شرک وثنییین این است این عبادتی که لله(سبحانه و تعالی) است خالصاً و لا غیر برای خدا شریک قائلاند همین را للصنم خالصاً انجام میدهند اینها صد درصد بت را میپرستند نه پنجاه درصد بت را پنجاه درصد خدا را این میشود ریا این میشود شرک فقهی نه شرک کلامی این شرک تفسیری نیست شرک تفسیری آن است که این عبادتی که خالصاً لله(سبحانه و تعالی) است و لا غیر کل این مجموعه را برای بتها میکنند اینها خدا را اصلاً عبادت نمیکنند که اینها میگویند ما دست رسی به خدا نداریم ـ معاذالله ـ عوامفریبهایشان این را راهاندازی کردند انبیا آمدند گفتند نه ﴿و هو معکم أینما کنتم﴾ به همه شما نزدیکتر از دیگران است با او میتوانید سخن بگویید اینچنین نیست که آنها یک قدری خدا را عبادت بکنند یک قدری بتها را آنها برای خدا شریک قرار میدهند یعنی چه؟ یعنی این عبادتی که مال خداست چون دیگری شریک خداست کل این عبادت را برای غیر خدا انجام میدهند این معنی شرک است و به همین معنا با توسعه دیگر بت پرستان نه کمونیستها مادیین مارکسیستها اینها هم مشرکاند مشرکاند یعنی چه؟ یعنی تمام اوصافی که مال خداست بدون اینکه به خدا اسناد بدهند همین اوصاف را به طبیعت بیجان و سرد و مرده اسناد میدهند این میشود مشرک اگر مشرک بر کمونیست و مارکسیست و ملحد اطلاق میشود او یک بتی دارد به نام طبیعت بالاخره چیزی که مال خداست کلاًّ از خدا سلب میکنند و کلاًّ به غیر خدا اسناد میدهند این میشود شرک وگرنه آن که یک قدری خدا را یک قدری غیر خدا را میپرستد او مبتلا به ریاست مرائی چهکار میکند مُرائی به مردم نشان میدهد که من دارم برای خدا عبادت میکنم حالا یا اصلا خدا را باور ندارد در دلِ دل یا اگر دارد ضمیمه کرده است ریا را به آن عبادتهای الاهی وجود مبارک هود(سلام الله علیه) فرمود ﴿انی اشهد الله و اشهدوا أنی بریء مما تشرکون ٭ من دونه﴾ بعد فرمود این کاری که میگویم تنها زبانی نیست چون تمام قدرت به دست اوست و من هم تنهایم میگویید نه این هم میدان مبارزه همین حرفی که نوح(سلام الله علیه) زد وجود مبارک نوح فرمود ﴿فأجمعوا کیدکم﴾ شما همهتان جمع بشوید ببینیم چه میکنید الان وجود مبارک هود به آن عادی که ﴿إرم ذات العماد﴾ است ﴿التی لم یخلق مثلها فی البلاد﴾ است داعیه آنها این بود که ﴿مَن أشد منا قوةً﴾ همه این حرفها را داشتند فرمود ﴿فکیدونی جمیعاً ثمّ لا تنظرون﴾ تمام نقشههایتان را پیاده کنید به من هم مهلت ندهید ببینم چه کاری از دست شما برمیآید این را به ضرس قاطع گفته الان همین حرف در نجف و کربلا و سایر کشورهای اسلامی زنده است تنها راه علاج همین است یعنی اگر کسی موحد باشد در دعا ممکن نیست خدا این دعا را رد بکند الان استقامت مردم کربلا و نجف و عراق همین است چه اینکه قبلاً ایران هم همینطور بود هرجا سخن از خدا باشد ﴿لأغلبنَّ أنا و رسلی﴾ هست ﴿کتب الله لأغلبنَّ أنا و رسلی﴾ ﴿و إنَّ جندنا لهم الغالبون﴾ در صورتی که وفاق باشد اتحاد باشد ﴿کلّما دخلت أمةٌ لعنت أختها﴾ نباشد کسی کسی را طرد نکند کسی کسی را سبّ و شتم نکند اگر وفاق باشد اگر اعتقاد لله باشد بدون تردید پیروزند این همان حرف است حرف انبیاست که الان از مظلومان نجف و حوزههای نجف و کربلا برمیخیزد فرمود ﴿فکیدونی جمیعاً﴾ همهتان دست به هم بدهید ببینیم چه میکنید﴿ ثم لا تنظرون﴾ به من مهلت هم ندهید ببینیم چهکار میکنید خب اول آن جهاد فرهنگی بعد هم آمادگی مبارزه آن جهاد فرهنگی در بخش دعوا و دعوت به نصاب رسید اینها کار را به جایی رساندند که دیگر قابل احتجاج نبود گفتند تو دیوانهای این تهمت جنون همان پیشنهاد کفایت مذاکرات است دیگر، دیگر راه برای ادامه مذاکرات نیست وقتی بگویند ﴿ان نقول الا اعتراک بعض آلهتنا بسوء﴾ یعنی ما به جایی رسیدیم که فقط آخرین حرف ما همین است خب وجود مبارک هود(سلام الله علیه) چه [طور] مذاکره را ادامه بدهد؟ این آخرین حرف آنهاست گاهی ممکن بود بگویند ﴿ما جئتنا ببینه﴾ وجود مبارک هود بفرماید خب این هم بیّنه این هم معجزه این هم علامت بعد از اینکه درباره اینها فرمود ﴿و تلک عاد جحدوا بآیات ربهم و عصوا رسله و اتَّبعوا أمر کلِّ جبّارٍ عنیدٍ﴾ آنگاه وجود مبارک هود بر اساس این جمع بندیهای کلی میفرماید ﴿فیکیدونی جمیعاً ثم لا تنظرون﴾ این که عرض شد حرف نوح و هود و سایر انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را امروز مسلمانها دارند میگویند برای آن است که شما میبینید قرآن کریم وقتی این خطوط کلی را ترسیم میکند قضیه یک اقلیم را یک شهر و روستا را یک منطقه را ذکر میکند ولی حرفش حرف جهانی است در جریان اصحاب حِجر خب آنها یک پیغمبر داشتند با پیغمبرشان درگیر بودند قرآن کریم با جمع محلّیٰ به الف و لام این قصه را نقل میکند میفرماید مردم حجر حرف همه انبیا را تکذیب کردند در جریان عاد هم همینطور است مگر اینها چندتا پیغمبر داشتند اینها نه قبلاً بودند که نوح را درک کرده باشند نه بعداً بودند که صالح را درک کرده باشند ولی خدای سبحان فرمود که ﴿تلک عاد﴾ که اینها جحدو المرسلین حرف همه انبیا را تکذیب کردند چرا؟ چون نوح که آمده نماینده همه انبیاست حضرت هود همان حرفی را زد که آدم و نوح فرمودند حضرت هود همان حرف را زد که ابراهیم و صالح و موسی و هارون(علیهم السلام) بعداً همان حرف را زدند اگر در بخشهایی از قرآن کریم دارد که اینها ﴿و عصوا رسله﴾ با اینکه بیش از یک رسول نداشتند گاهی با جمع محلّیٰ به الف و لام میفرماید اینها ﴿کذبوا الرسل﴾ کذبوا المرسلین برای اینکه حرف همه انبیا یکی است اگر وجود مبارک هود حرف انبیای گذشته و آینده را به مردم سرزمین یعنی عاد اعلام کرده است آنها هود را تکذیب کردند یعنی حرف همه انبیا را تکذیب کردند لذا قرآن کریم گاهی با جمع محلّیٰ به الف و لام میفرماید این قبیله عاد همهٴ انبیا را تکذیب کردند کذبوا المرسلین مثل آنچه که در جریان اصحاب حجر فرمود ﴿لقد کذب اصحابُ الحجر المرسلین﴾ خب اینها بیش از یک پیغمبر که نداشتند که یا در همین بخشهایی از سورهٴ مبارکهٴ هود فرمود ﴿و عصوا رسله﴾ مگر چند تا پیغمبر داشتند اینها غیر از حضرت هود خب اگر حرف همه انبیا یکی است و اگر یک پیغمبر که آمده حرف همه انبیا را میزند امروز حرف همه انبیا را جانشینان آنها در نجف و کربلا دارند میگویند چگونه خدا یاری نکند هیچ تردیدی نیست که ذات اقدس إلاه یاری میکند منتها هم در این دعوا که ما شیعیان این خاندانایم باید صادق باشیم هم در این دعوت که مردم را به الله دعوت کنیم باید صادق باشیم
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است