- 1493
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 34 سوره بقره - بخش اول
- مسئله سجده فرشتگان بر آدم
- زمین محل تعیین خلیفه است اما دامنه خلافت نیست
- سجده به معنای عبادت نیست
- کفر درونی شیطان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
بعد از جریان خلافت آدم(سلام الله علیه) از راه معرفت اسمای حسنا، مسألهٴ سجدهٴ برای آدم(سلام الله علیه) را مطرح فرمود. ظاهر این جریان آنست که اوّل به فرشتگان فرمود من میخواهم در زمین خلیفهای قرار بدهم که این *«فی الأرض»* قید جعل است نه مجعول یعنی *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿1﴾ نه إِنِّی جَاعِلٌ خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ بلکه این جعل در زمین انجام میگیرد نه این که خلافت در زمین باشد او خلیفهٴ بر ماسواست حتّی بر شما یعنی بر فرشتگان، لذا فرشتگان آن مسأله را طرح کردند و جواب شنیدند جواب اجمالی را خدا فرمود که *«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»*﴿2﴾ بعد آدم(سلام الله علیه) را آفرید و اسمای عالَم را تعلیم آدم(سلام الله علیه) فرمود بعد به فرشتگان فرمود *«أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿3﴾ فرشتگان عرض کردند که *«لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*﴿4﴾ بعد خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) فرمود: *«یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»*(5) باز فرشتهها عرض کردند به این که تو مورد تسبیح هستی و تو علیم و حکیم هستی. این جریان گذشت.
که جریان آفرینش آدم بین این دو آیه مسألهاش مطرح است. در آیهٴ قبل فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*(6) فرشتگان عرض کردند که *«وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*﴿7﴾ خدای سبحان جواب اجمالی داد فرمود: *«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»*﴿8﴾ بعد جریان خلقت پیش آمد که آدم(سلام الله علیه) را خلق کرد و اسما را به او آموخت بعد از آفرینش آدم و تعلیم اسما و مسأله عرضهٴ اسما فرشتگان عرض کردند که ما نمیدانیم مگر آنچه را که تو یادمان بدهی خدای سبحان فرمود به این که من قبلاً گفتم که غیب سماوات و أرض را میدانم غرض اینست که بین این دو آیه و مسأله آفرینش آدم باید که منظور باشد آنگاه مسألهٴ سجده برای آدم مطرح است.
سؤال ...
جواب: خلیفهٴ مطلق شدن آدم(سلام الله علیه) در این است که در زمین قرار بگیرد چون موجودی که در زمین هست و انسان کامل است این هم میتواند خلیفةالله باشد بر موجود زمینی، بر موجود مثالی و بر موجودات عقلی.
تفخیم و تعظیم، سرّ ضمیر متکلم مع الغیر در آیهٴ مورد بحث
آنگاه خدای سبحان مسأله سجده را طرح کرد و فرمود: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»* چون در اینجا مخاطب، همهٴ ملائکه هستند پس بین این فرمان خدا با مأموران واسطهای در کار نیست. چون واسطهای در کار نیست این ضمیر متکلّم مع الغیر آوردن لابدّ برای تفخیم و تعظیم است.
چون خدای سبحان در بعضی از موارد ضمیر متکلم مع الغیر میآورد مثل *«إِنَّا أنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»*﴿9﴾، *«أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ»*﴿10﴾، *«وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ»*﴿11﴾ و مانند آن که در این گونه از موارد چون مأموران الهی، فرشتگانی که بإذن خدا مدبّرات امرند سهیمند خدا کار را به همه نسبت میدهد میفرماید ما اینچنین گفتیم کارهایی را که مدبّرات الهی به اذن خدا دخالت میکنند باعث میشود که در آن قسمت از کارها خدای سبحان ضمیر متکلم معالغیر بیاورد. فرمود که ما این کار را کردیم نکتهٴ دوم همان مسأله تفخیم و تعظیم است که تفخیماً و تعظیماً میفرماید ما این کار را کردیم در مسألهای که به همهٴ فرشتگان امر میشود اگر چیزی بین خدای سبحان و بین فرشتگان فاصله نیست و واسطه نیست و در این امر جز خدا احدی سهیم نیست این ضمیر متکلم معالغیر آوردن برای تعظیم و تفخیم است نکتهٴ دیگر نخواهد داشت.
ولی اگر آن مقام انسان کامل که واسطه است بین خدا و درجات فرشتگان و آن مقام هم معلّم فرشتگان است و هم مسجود فرشتگان است اگر در این امر مقام آن انسان کامل دخالت داشته باشد جا برای تعبیر به صورت متکلّم معالغیر هست. ما گفتیم یعنی من و مأموران اجرائی من که انسان کاملند آنها به فرشتگان دستور دادیم که سجده کنند. در بسیاری از موارد فعل، فعل مفرد هست و تنها دارد خدای سبحان امر فرموده است که فرشتگان سجده کنند.
در بعضی از موارد هم (مثل همین آیهٴ محل بحث) ضمیر متکلّم معالغیر هست. در سورهٴ ص آیهٴ ٧١ به بعد اینست که: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*﴿12﴾؛ در اینجا فرمود: خدا گفت همان خدایی که به فرشتگان فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿13﴾ همان خدا به فرشتگان فرمود که در برابر این خلیفه سجده کنید نفرمود *«قلنا للملائکة»* بلکه فرمود: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ»*(14) و مانند آن امّا در موارد دیگر ضمیر متکلّم معالغیر هست نظیر آیهٴ ١١٦ سورهٴ طه که میفرماید: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿15﴾ ما گفتیم این ضمیر متکلم معالغیر به همان دو وجه توجیه میشود در آیهٴ ٥٠ سورهٴ کهف فرمود: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ»*(16) چه اینکه در آیهٴ ٦١ سورهٴ اسراء هم اینست که: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿17﴾ و در آیهٴ ١١ سورهٴ اعراف هم اینست که: *«ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ»*﴿18﴾ در این گونه از موارد که زیاد هم هست به صورت متکلّم معالغیر بیان شده به یکی از این دو وجه توجیه میشود.
سجده برای غیر خدا
این امر که صادر شده است در برابر این امر همهٴ فرشتگان اطاعت کردند *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿19﴾ در آیهٴ محل بحث دیگر تأکید ندارد ولی در آیات دیگر با تأکید *«کلّهم أجمعون»* و امثال ذلک مؤکد شده است یعنی همهٴ فرشتگان بدون استثنا در برابر انسان کامل سجده کردند *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*
سجده بر آدم، تکریم و تحیت حضرت آدم(علیه السلام)
این مسألهٴ سجده غیر از عبادت است سجده یک نحوهٴ تکریم و تحیّت و گرامیداشت است عبادت بودن سجده ذاتی نیست تا انسان شبهه کند که سجده برای غیر خدا محال است سجده یک نحوهٴ تکریم و تعظیم است مثل رکوع است منتها تکریمی که در سجده است، قویتر از تکریمی است که در رکوع است
سجده ذاتاً عبادت نیست
این طور نیست که سجده ذاتاً عبادت باشد. و نتوان برای غیر خدا سجده کرد اگر ذاتاً عبادت بود که انفکاک ذاتیش محال بود در حالی که برای غیر خدا سجده کردهاند و میکنند همهٴ وثنیّین برای غیر خدا سجده میکنند پس عبادت بودن سجده ذاتی او نیست و اگر کسی بگوید نه اصل عبادت بودن سجده ذاتی اوست امّا معبود چه کسی باشد روشن نیست وثنیّین در برابر بت عبادت میکنند و الهیّین در برابر الله عبادت میکنند ولی عبادت بودن سجده ذاتی است. این هم قابل اثبات نیست برای این که یک امر اعتباری است جزو اموری است که عقلا در نحوهٴ تکریم و بزرگداشت این امر را به عنوان گرامیداشت تلقّی میکنند
سجده بر یوسف، تکریم حضرت یوسف(علیه السلام)
و خدای سبحان همین امر را به عنوان تکریم برای یوسف(سلام الله علیه) قائل شد که برادران او و پدر و مادر او در برابرش سجده کردند. سجده کردند *«وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً»*﴿20﴾ یعنی گرامی داشتشان به نحو سجده بود نه این که او را عبادت کردند و این را هم به عنوان تأویل آن رؤیای الهی ذکر میکند در آیهٴ 4 سورهٴ یوسف دارد که *«إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأَبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»*﴿21﴾ آنگاه در آیهٴ ١٠٠ همین سورهٴ یوسف آمده است که *«وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً»*﴿22﴾ این رؤیا، رؤیای حق بود من دیدم که یازده ستاره با شمس و قمر در برابر من سجده کردند و الآن میبینم برادرانم با شما در برابر من سجده کردید این تأویل همان رؤیایی است که خدا قبلاً به من ارائه داد و این را حق قرار داد. این سجده کردن این یازده برادر و پدر و مادر در برابر یوسف یک نحوه تکریم است و خدای سبحان این را با لسان قبول نقل کرده است.
روش قرآن در مواجهه با باطل
چیزی را قرآن نقل نمیکند که باطل باشد مگر این که او را ابطال خواهد کرد. قرآن یک کتاب قصّه نیست که فقط حرف دیگران و سنّت و سیرهٴ دیگران را نقل بکند و داوری نکند. هر حرفی که قرآن کریم نقل میکند اگر باطل است یقیناً ابطال میکند و اگر حق است او را تصدیق میکند یا با همان لحن که لحن تصدیق است از کنارش میگذرد این جریان را به عنوان یک کار خیر و کار حق نقل کرده است. معلوم میشود عبادت بودن سجده ذاتی برای سجده نیست تا این که انسان بگوید نمیشود برای غیر خدا سجده کرد. منتها یک منع فقهی دارد ظاهراً که نمیشود این احترام خاص را برای غیر خدا روا داشت اگر منع فقهی دارد قابل تخصیص فقهی هم هست و در خصوص جریان آدم(سلام الله علیه) خدای سبحان خودش دستور داد که *«اسْجُدُوا لِآدَمَ»*﴿23﴾ اگر منع فقهی دارد قابل تخصیص هم هست.
آدم مسجود له، نه مسجود الیه
بنابراین، نمیتوان گفت اینها سجدهشان برای خدا بود و آدم قبله بود نه سجدهشان، اطاعت امر خدا به این بود که برای آدم سجده کنند. آدم، مقام آدمیّت که انسان کامل است مسجودٌ له است و صورت آدمیّت مسجودٌ إلیه، این بدن قبله قرار گرفت و آن مقام، مسجودٌ له است به دستور خدای سبحان، اینچنین نیست که عبادت بودن سجده ذاتی باشد تا قابل تخلّف نباشد اگر منع فقهی دارد به وسیلهٴ دلیل خاص میشود از عموم صرف نظر کرد در خصوص جریان آدم دلیل خاص بر جوازش آمده است.
سؤال ...
جواب: ممکن است یک وثنی از باب خطای در تطبیق در برابر غیر خدا سجده کند این کارش منع فقهی دارد لذا قرآن و سنّت نهی کردند گفتند *«لاتسجدوا»* ﴿24﴾.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب چون مقصر است معذور هم نیست. هم کارش ممنوع است و هم خودش مقصر است در برابر غیر خدا آنها اصلاً داشتند عبادت میکردند به قصد عبادت سجده میکردند بتها را و شمس و قمر را و خدای سبحان هم نهی کرد.
سؤال ...
جواب: سجده در خصوص ماها «وضع الجبهة علی الأرض» است ممکن است مصادیق دیگری هم داشته باشد.
سؤال ...
جواب: بسیار خُب اولاً در بعضی از روایات هست که فرشتگان در زمین سجده کردند(25) و ثانیاً سجده مصادیقی دارد و خود بعنوان سجده بما هی سجده حکم فقهی دارد ولی بر مصادیق گوناگون صدق کند. مصادیقش فرق میکند و حکم متوجه عنوان است اگر سجده بما هی سجده منع فقهی داشته باشد با این تخصیص آن منع برطرف میشود. هذا تمام الکلام در صورتی که سجدهٴ آنها سجدهٴ فقهی و اعتباری باشد امّا اگر سجدهٴ تکوینی بود که اصلاً این مسائل راه ندارد.
سؤال ...
جواب: چرا دیگر، لسان، لسان تصدیق است فرمود: *«هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربّی حقّاً»*﴿26﴾ این کار را دوتا پیغمبر حق دانستند هم یعقوب و هم یوسف . نه ظاهرش این است و قرآن قصّه نقل نمیکند که کاری با اصل جریان نداشته باشد هرچه را قرآن نقل میکند اگر باطل باشد یقیناً ابطال می کند و اگر حق باشد یا روی او تصدیق می کند یا از کنارش ردََّ میشود خود نقل قرآن حق است قرآن این را به عنوان یک کار خیر و صحیح یاد میکند.
بنابراین، اگر سجدهٴ فرشتگان یک سجدهٴ فقهی و اعتباری باشد راه اعتباری و فقهی آن هم باز است امّا اگر سجدهٴ اعتباری و فقهی نبود سجدهٴ تکوینی بود قهراً حرمت و وجوب تشریعی هم دربارهٴ اینها راه ندارد این دربارهٴ اصل سجده.
سؤال ...
جواب: آنجا که امام جواد(سلام الله علیه) به مواضع سجده(27) فرمود. *«وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»*﴿28﴾. یعنی در مراکز عبادی با خدا غیر خدا را نخوانید آن «فاء» تفریع هم نشان میدهد که شما غیر از خدا را نخوانید برای خدا شریک قائل نباشید اینجا هم فرشتگان برای خدا شریک قائل نشدند به فرمان خدا، انسان را تکریم کردهاند برای مقام انسانیت سجده کردند و قبلهٴ این ساجدین هم شخص آدم بود آدم قبله بود و مقام انسانیّت، مسجودٌ له بود به فرمان خدای سبحان.
امتناع استکباری ابلیس
در مسألهٴ سجده بحثی است که آیا اعتباری بود یا تکوینی که این باید مطرح بشود. در قرآن کریم هر جا مسألهٴ سجود را مطرح کرده است فرمود همهٴ فرشتگان بلااستثنا امتثال کردند فقط شیطان امتثال نکرد. این که فرمود: شیطان امتثال نکرد در همهٴ آیات یکنواخت نیست در بعضی از آیات دارد که شیطان ابا کرده است مثل سورهٴ طه آیهٴ ١١٦ فقط عبارت این است: *«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى»*﴿29﴾؛ ابلیس ابا کرد
تفاوت ابای استکباری و آبای اشفاقی
آنگاه در آیات دیگر این ابا را معنا کرد که این ابا ابای استکباری است نه ابای اشفاقی، نظیر *«فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا»* که در پایان سورهٴ احزاب آمده است نیست. یک وقت مأمور از امتثال ابا میکند برای این که توان آن را ندارد. این ابا، ابای اشفاقی است و مذموم نیست نظیر آنچه که در عرض امانت بر سماوات و أرض ذکر شده است. *«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا»*﴿30﴾. ابای اینها روی اشفاق بود مقدورشان نبود نه این که ابای اینها ابای استکباری بود که مذموم باشد.
و امّا در جریان ابلیس فرمود به این که: *«ابیٰ و استکبر و کان من الکافرین»* یعنی این ابای او روی استکبار او بود چه این که در همین آیهٔ حمل بحث سورهٔ بقره آمده است و در موارد دیگر هم باز سخن از استکبار ابلیس مطرح است که *«أبىٰ و استکبر»* در آیهٔ 74 سورهٔ ص این است که *«إلاّ إبلیس استکبر و کان من الکافرین»*﴿31﴾ پس ابای او یک ابای مذمومی است. در بعضی از آیات دلیل استکبارش را ذکر نمیکند
بینش مادّی منشأ استکبار شیطان
در بعضی از آیات دلیل استکبارش را ذکر میکند میفرماید به این که: چون انسان را از صلصال خلق کردی من در برابر او سجده نمیکنم یا او را از گِل خلق کردی، از تراب خلق کردی، از طین خلق کردی من در برابر او سجده نمیکنم چون مرا از آتش آفریدی او را از خاک خلق کردی این بحثها قبلاً اشاره شد که این حصر در مادیگری است. یعنی بینش مادی شیطان باعث شد که جنبهٴ نفسانی و صوری آدم را نبیند فقط جنبهٴ بدن و مادی او را ببیند و بگوید او از گِل است و من در برابر گِل سجده نمیکنم.
سؤال ...
جواب: این دلیل افضلیت معلّم بر متعلّم است کسی که همه اسما را می داند معلّم فرشتگان است معلّم از متعلّم افضل است و آدم از آن جهت که عالم اسما شد خلیفةالله است و مسجود نه از آن جهت که از طبن آفریده شد. *«إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*.
سؤال ...
جواب: علی ای حال فعلاً بحث در این است که او استکبار کرده است و منشأ استکبار او هم این است که بینش او ، بینش مادی بود گفت که *«أأسجد لمن خلقت طیناً»*﴿32﴾ این است که من در برابر گل سجده نمیکنم.
سؤال ...
جواب: آن بحث بعدی است که آیا تشریع است یا تکوین، الآن بحث در این است که ابای او، ابای استکباری است و منشأ استکبار او هم کوته نظری است که فقط ماده را دید و در برابر ماده حاضر نشد سجده کند ، گفت *«أأسجد لمن خلقت طیناً»* در حالی که در حقیقت مسجودٌ له آن شامخ انسانیت است.
سؤال ...
جواب: آن یک موجودی نوری است آگاه است اهل تسبیح و تقدیس است و کسی که موجود ناری باشد و خود بین باشد این خودبینی باعث شود که انسان جز ماده چیز دیگری را نبیند.
کفر مستتر ابلیس
قرآن کریم این معنا را که دربارهٴ شیطان نقل میکند میفرماید به این که این یک خوی کفرآمیز دیرینه داشت نه این که یک موجود خوبی بود و در جریان آدم بغتتاً استکبار کرد در قرآن وقتی جریان شیطان را نقل میکند میفرماید که: *«و کان من الکافرین»*؛ در نهانش این کفر ذخیره شده بود بوسیلهٴ امتحان ظاهر شد نه این که یک موجود شریف و خوبی بود و واقعاً موحّد بود و از لحظهٴ امر به سجده به بعد کافر شد. بلکه *«و کان من الکافرین»* این *«کان من الکافرین»* نشانهٴ همان کفر رقیقی است که در نهان موجودات احیاناً هست و در روز امتحان ظهور میکند وگرنه شیطان در برابر خدا سجده میکرد. بیانی که امیر المؤمنین(سلام الله علیه) در خطبهٴ قاصعه نهج البلاغه دارد که سالیان متمادی، چند هزار سال، شیطان خدا را عبادت کرد معلوم نیست که این سالهای دنیاست یا سالهای آخرت است «لا یُدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الآخرة»(33) معلوم نیست که این ٤٠٠٠ سال یا 6000 سالی که شیطان عبادت کرده است از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت است *«وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»*﴿34﴾ و امثال ذلک در برابر خدا سجده و عبادت میکرد امّا یک کفر نهانی در درونش بود و این کفر در روز امتحان ظهور کرد لذا قرآن میفرماید: *«وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*
حقیقت استثنای شیطان، استثنای منقطع
در عین حال که میفرماید: *«و کان من الکافرین»* به این استثنا هم اشاره میکند که در حقیقت استثنا، استثنای منقطع است نه متصل گرچه از لحاظ عنوان و صورت استثنا متّصل است ولی در باطن استثنا منفصل است آیهٴ ٥٠ سورهٴ کهف اینست که *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ»*﴿35﴾ این *«کان من الجن»* نشان میدهد که در بین ملائکه بود ولی ملک نبود. اینچنین نبود که ابلیس جزو ملائکه باشد و همهٴ ملائکه سجده کردند و فقط این یک فرشته سجده نکرد.
سؤال ...
جواب: در مقام بالا راه نداشت آن بالایی که عقل محض باشد چون فرشتگان درجات فراوانی هم دارند *«کلّهم أجمعون»* سجده کردند هم فرشتگان عالی هم فرشتگان متوسّط هم فرشتگان دانی.
سؤال ...
جواب: یعنی ملک معصیت نمیکند نه این که در عالمی که ملائکه هستند معصیت راه ندارد آن ملائکهای که در حدّ بندگان مخلَصاند عند ربّک هستند اینها معصیت ندارند. چون ملائک درجاتی دارند *«ما منّا إلاّ له مقام معلوم»*﴿36﴾ ملائکهای که در عالم مثالند شیطان در آنجا هست ملائکهای که مسیطر بر عالم أرضند معصیت در آنجا هست مثل معصومین(علیهم السّلام) که در دنیا هستند خودشان معصیت نمیکنند ولی دنیا ظرف معصیت است نه به این معناست که هر جا معصوم هست دیگر در آنجا گناه راه نداشته باشد.
بنابراین، روح این استثنا از یک نظر به استثنای منقطع برمیگردد که واقعاً این جن بود نه شیطان و خدای سبحان هم حرف او را ردّ نکرد. چون شیطان گفت که: *«خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ»*﴿37﴾ و خدا هم حرف او را ردّ نکرد. بلکه یک اصل کلّی را در این آیه تصدیق کرد فرمود: *«و کان من الجن»*﴿38﴾ در آیهٴ دیگر هم فرمود: *«وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»*﴿39﴾ پس این را تصدیق کرده است که شیطان از آتش خلق شده است. چون در این که شیطان از جن است این بیان خداست این که جن از آتش خلق شد این هم بیان خداست لذا وقتی شیطان میگوید: *«خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ»*(40) خدا او را تکذیب نمیکند خب البته او از آتش خلق شد امّا آتش أفضل بر خاک نیست.
سؤال ...
جواب: نه، *«کان من الجنّ»*(41) اگر صار بگیریم که باز ناقصه است. نه *«کان من الجنّ»*، باشد بالاخره کان تامّه هم که باشد از این جنس است، از این جنس است که متعلق به کان است، بالاخره، *«کان من الجن»* به هر معنا باشد فعل ماضی خودش را حفظ می کند، معنی وجد هم که باشد فعل ماضی را حفظ می کند زمان گذشته را حفظ می کند . اگر کان به معانی دیگر باشد این ظرف ماضی مشترک بین همه اینهاست یعنی از جن بود چون از جن بود بنابراین، در بین ملائک بود از ملک به شمار نمیآید این چنین نیست که یک موجودی فرشته باشد مع ذلک معصیت کند.
فرشتگان همانطوری که عرض شد درجاتی دارند، بعضی حملهٴ عرشند بعضی در حدّ اسرافیل و میکائیل و عزرائیل و جبرئیل(سلام الله علیهم) هستند بعضیها در مراحل وسطیٰ هستند بعضی در مراحل نازله، در بحث های قبل گذشت که بعضی از فرشتگان مطیعند و بعضی از فرشتگان مطاع و آمرند *«مطاعٍ ثمّ أمین»*﴿42﴾ این سفرهٴ کرام برره اینها همه مطیع جبرئیل(سلام الله علیه) هستند فرشتگانی که حملهٴ عرشند مطاعند فرشتگان مادون مطیعند. عزرائیل(سلام الله علیه) مأمورانی دارد که *«توفته رسلنا»*﴿43﴾ آنها مأموران جزئند که آنها در قبض ارواح نوع مردم حضور دارند خود عزرائیل(سلام الله علیه) برای خواص ظهور میکند. جبرئیل(سلام الله علیه) مأمورانی دارد که آن مأموران فرشتگانی هستند که *«تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا»*﴿44﴾ بر یک عده خاص اهل ایمان نزول دارند و خود جبرئیل(سلام الله علیه) برای أوحدی از انسانهای کامل نزول دارد همچنین میکائیل و اسرافیل و مانند آن. آنها که حملهٴ عرشند و ملائکه اعلین هستند آنها مدبّراتی هم زیردست اینهاست که خود اینها مطاعند و دیگران مطیعند آنگاه تا برسد به مراحل عالم مثال و امثال ذلک. شیطان با این فرشتگانی که در مرحلهٴ نازله قرار دارند مخلوط بود نه با فرشتگانی که در حدّ حملهٴ عرش بودند.
بنابراین، این *«کان من الجنّ»*﴿45﴾ نشان میدهد که سنخ وجودی او از سنخ فرشتگان جداست.
سؤال ...
جواب: نه خود قرآن دارد آن جریان را نقل میکند. این قرآن، نطق به آن نسبت است این ظرف نزول، نطق نسبت است. این قصه را دارد نقل میکند نه این که الآن کافر شده است.
سؤال ...
جواب: نه این خیال کرد آتش بر خاک مقدم است، یک خیال مادی است این موجودات مادی هیچ کدام به دیگری افضلیتی ندارند اگر خاک نباشد آتشی پیدا نمیشود برای این که مواد سوخت و سوز را آن خاک درست میکنند
بنابراین، او ادّعای نورانیّت نکرده است داعیهٴ ناریّت داشته است. خدای سبحان هم میفرماید به این که او استکباراً سجده نکرد و *«کان من الکافرین»* نفرمود «أبی و استکبر و کفر» از این که فرمود: *«ابی و استکبرو کان من الکافرین»* این نشان میدهد که در نهان او یک غریزه و خصیصهٴ خودخواهی بوده است و این در موقع امتحان ظهور کرده است این در چند جای قرآن آمده است که *«و کان من الکافرین»* شاید این جملهای که خدای سبحان به فرشتگان فرمود: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*(46) آنچه را که شما اظهار میکنید و آنچه را که در نهانتان دارید من میدانم خطاب را به جمع متوجه کرد چون در بین آنها شیطانی بود که کفر را در درون تعبیه کرده بود و کفر را کتمان کرده بود خدای سبحان میگوید من میدانم آنچه را که شما کتمان کردهاید و یک روزی بالآخره اظهار خواهم کرد. *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*﴿47﴾ و تعبیراتی دیگری مانند *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*﴿48﴾؛ فرمود آنچه را که شما در نهانتان دارید من بالاخره یک روزی اظهار خواهم کرد.
سؤال ...
جواب: بله تغلیباً میشود برای این که در جمع آنها بود به شهادت همین استثناء معلوم میشود که شامل آنها هم میشد اگر شامل آنها نمیشد که خدای سبحان استثناء نمیفرمود منتهی تغلیباً شامل آنها شد که بعد استثناء کرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(2) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(3) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(5) سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
(6) سورهٴ بقره، آیهٴ 30.
(7) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(9)سورهٔ قدر، آیهٔ 1.
(10) سورهٔ مریم، آیهٔ 83.
(11) سورهٔ حجر، آیهٔ 22.
(12) سورهٔ ص ، آیات 71 ـ 74.
(13) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(14) سورهٴ ص، آیهٴ 71.
(15) سورهٔطه، آیهٔ 116.
(16) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(17) سورهٔ اسراء، آیهٔ 61.
(18) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(19) سورهٔ اسراء، آیهٔ 61.
(20) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(21) سورهٔ یوسف، آیهٔ 4.
(22) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(23) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(24) سورهٔ فصلت، آیهٔ 37.
(25) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 34، ح 18؛ قال امیر المؤمنین(ع): أوّل بقعهٴ عبد الله علیها ظهر الکوفة، لمّا أمر الله الملائکة أن تسجدوا لآدم، سجدوا علی ظهر الکوفة.
(26) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(27) وسائل الشیعة، ج 28، ص 253.
(28) سورهٔ جنّ، آیهٔ 18.
(29) سورهٔ طه، آیهٔ 116.
(30) سورهٔ احزاب، آیهٔ 72.
(31) سورهٔ ص، آیهٔ 74.
(32) سورهٔ اسراء ، آیهٔ 61.
(33) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.
(34) سورهٔ حج، آیهٔ 47.
(35) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(36) سورهٔ صافّات، آیهٔ 164.
(37) سورهٔ اعراف، آیهٔ 12.
(38) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(39) سورهٔ حجر، آیهٔ 27.
(40) سورهٴ اعراف، آیهٴ 12.
(41) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(42) سورهٔ تکویر، آیهٔ 21.
(43) سورهٔ انعام، آیهٔ 61.
(44) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 30.
(45) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(46) سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
(47) سورهٔ محمّد، آیهٔ 29.
(48) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
- مسئله سجده فرشتگان بر آدم
- زمین محل تعیین خلیفه است اما دامنه خلافت نیست
- سجده به معنای عبادت نیست
- کفر درونی شیطان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ
بعد از جریان خلافت آدم(سلام الله علیه) از راه معرفت اسمای حسنا، مسألهٴ سجدهٴ برای آدم(سلام الله علیه) را مطرح فرمود. ظاهر این جریان آنست که اوّل به فرشتگان فرمود من میخواهم در زمین خلیفهای قرار بدهم که این *«فی الأرض»* قید جعل است نه مجعول یعنی *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿1﴾ نه إِنِّی جَاعِلٌ خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ بلکه این جعل در زمین انجام میگیرد نه این که خلافت در زمین باشد او خلیفهٴ بر ماسواست حتّی بر شما یعنی بر فرشتگان، لذا فرشتگان آن مسأله را طرح کردند و جواب شنیدند جواب اجمالی را خدا فرمود که *«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»*﴿2﴾ بعد آدم(سلام الله علیه) را آفرید و اسمای عالَم را تعلیم آدم(سلام الله علیه) فرمود بعد به فرشتگان فرمود *«أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»*﴿3﴾ فرشتگان عرض کردند که *«لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»*﴿4﴾ بعد خدای سبحان به آدم(سلام الله علیه) فرمود: *«یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»*(5) باز فرشتهها عرض کردند به این که تو مورد تسبیح هستی و تو علیم و حکیم هستی. این جریان گذشت.
که جریان آفرینش آدم بین این دو آیه مسألهاش مطرح است. در آیهٴ قبل فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*(6) فرشتگان عرض کردند که *«وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»*﴿7﴾ خدای سبحان جواب اجمالی داد فرمود: *«إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»*﴿8﴾ بعد جریان خلقت پیش آمد که آدم(سلام الله علیه) را خلق کرد و اسما را به او آموخت بعد از آفرینش آدم و تعلیم اسما و مسأله عرضهٴ اسما فرشتگان عرض کردند که ما نمیدانیم مگر آنچه را که تو یادمان بدهی خدای سبحان فرمود به این که من قبلاً گفتم که غیب سماوات و أرض را میدانم غرض اینست که بین این دو آیه و مسأله آفرینش آدم باید که منظور باشد آنگاه مسألهٴ سجده برای آدم مطرح است.
سؤال ...
جواب: خلیفهٴ مطلق شدن آدم(سلام الله علیه) در این است که در زمین قرار بگیرد چون موجودی که در زمین هست و انسان کامل است این هم میتواند خلیفةالله باشد بر موجود زمینی، بر موجود مثالی و بر موجودات عقلی.
تفخیم و تعظیم، سرّ ضمیر متکلم مع الغیر در آیهٴ مورد بحث
آنگاه خدای سبحان مسأله سجده را طرح کرد و فرمود: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»* چون در اینجا مخاطب، همهٴ ملائکه هستند پس بین این فرمان خدا با مأموران واسطهای در کار نیست. چون واسطهای در کار نیست این ضمیر متکلّم مع الغیر آوردن لابدّ برای تفخیم و تعظیم است.
چون خدای سبحان در بعضی از موارد ضمیر متکلم مع الغیر میآورد مثل *«إِنَّا أنزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ»*﴿9﴾، *«أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَى الْکَافِرِینَ»*﴿10﴾، *«وَأَرْسَلْنَا الرِّیَاحَ لَوَاقِحَ»*﴿11﴾ و مانند آن که در این گونه از موارد چون مأموران الهی، فرشتگانی که بإذن خدا مدبّرات امرند سهیمند خدا کار را به همه نسبت میدهد میفرماید ما اینچنین گفتیم کارهایی را که مدبّرات الهی به اذن خدا دخالت میکنند باعث میشود که در آن قسمت از کارها خدای سبحان ضمیر متکلم معالغیر بیاورد. فرمود که ما این کار را کردیم نکتهٴ دوم همان مسأله تفخیم و تعظیم است که تفخیماً و تعظیماً میفرماید ما این کار را کردیم در مسألهای که به همهٴ فرشتگان امر میشود اگر چیزی بین خدای سبحان و بین فرشتگان فاصله نیست و واسطه نیست و در این امر جز خدا احدی سهیم نیست این ضمیر متکلم معالغیر آوردن برای تعظیم و تفخیم است نکتهٴ دیگر نخواهد داشت.
ولی اگر آن مقام انسان کامل که واسطه است بین خدا و درجات فرشتگان و آن مقام هم معلّم فرشتگان است و هم مسجود فرشتگان است اگر در این امر مقام آن انسان کامل دخالت داشته باشد جا برای تعبیر به صورت متکلّم معالغیر هست. ما گفتیم یعنی من و مأموران اجرائی من که انسان کاملند آنها به فرشتگان دستور دادیم که سجده کنند. در بسیاری از موارد فعل، فعل مفرد هست و تنها دارد خدای سبحان امر فرموده است که فرشتگان سجده کنند.
در بعضی از موارد هم (مثل همین آیهٴ محل بحث) ضمیر متکلّم معالغیر هست. در سورهٴ ص آیهٴ ٧١ به بعد اینست که: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ٭ فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*﴿12﴾؛ در اینجا فرمود: خدا گفت همان خدایی که به فرشتگان فرمود: *«إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً»*﴿13﴾ همان خدا به فرشتگان فرمود که در برابر این خلیفه سجده کنید نفرمود *«قلنا للملائکة»* بلکه فرمود: *«إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ»*(14) و مانند آن امّا در موارد دیگر ضمیر متکلّم معالغیر هست نظیر آیهٴ ١١٦ سورهٴ طه که میفرماید: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿15﴾ ما گفتیم این ضمیر متکلم معالغیر به همان دو وجه توجیه میشود در آیهٴ ٥٠ سورهٴ کهف فرمود: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآدَمَ»*(16) چه اینکه در آیهٴ ٦١ سورهٴ اسراء هم اینست که: *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿17﴾ و در آیهٴ ١١ سورهٴ اعراف هم اینست که: *«ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ»*﴿18﴾ در این گونه از موارد که زیاد هم هست به صورت متکلّم معالغیر بیان شده به یکی از این دو وجه توجیه میشود.
سجده برای غیر خدا
این امر که صادر شده است در برابر این امر همهٴ فرشتگان اطاعت کردند *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ»*﴿19﴾ در آیهٴ محل بحث دیگر تأکید ندارد ولی در آیات دیگر با تأکید *«کلّهم أجمعون»* و امثال ذلک مؤکد شده است یعنی همهٴ فرشتگان بدون استثنا در برابر انسان کامل سجده کردند *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*
سجده بر آدم، تکریم و تحیت حضرت آدم(علیه السلام)
این مسألهٴ سجده غیر از عبادت است سجده یک نحوهٴ تکریم و تحیّت و گرامیداشت است عبادت بودن سجده ذاتی نیست تا انسان شبهه کند که سجده برای غیر خدا محال است سجده یک نحوهٴ تکریم و تعظیم است مثل رکوع است منتها تکریمی که در سجده است، قویتر از تکریمی است که در رکوع است
سجده ذاتاً عبادت نیست
این طور نیست که سجده ذاتاً عبادت باشد. و نتوان برای غیر خدا سجده کرد اگر ذاتاً عبادت بود که انفکاک ذاتیش محال بود در حالی که برای غیر خدا سجده کردهاند و میکنند همهٴ وثنیّین برای غیر خدا سجده میکنند پس عبادت بودن سجده ذاتی او نیست و اگر کسی بگوید نه اصل عبادت بودن سجده ذاتی اوست امّا معبود چه کسی باشد روشن نیست وثنیّین در برابر بت عبادت میکنند و الهیّین در برابر الله عبادت میکنند ولی عبادت بودن سجده ذاتی است. این هم قابل اثبات نیست برای این که یک امر اعتباری است جزو اموری است که عقلا در نحوهٴ تکریم و بزرگداشت این امر را به عنوان گرامیداشت تلقّی میکنند
سجده بر یوسف، تکریم حضرت یوسف(علیه السلام)
و خدای سبحان همین امر را به عنوان تکریم برای یوسف(سلام الله علیه) قائل شد که برادران او و پدر و مادر او در برابرش سجده کردند. سجده کردند *«وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً»*﴿20﴾ یعنی گرامی داشتشان به نحو سجده بود نه این که او را عبادت کردند و این را هم به عنوان تأویل آن رؤیای الهی ذکر میکند در آیهٴ 4 سورهٴ یوسف دارد که *«إِذْ قَالَ یُوسُفُ لأَبِیهِ یَا أبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سَاجِدِینَ»*﴿21﴾ آنگاه در آیهٴ ١٠٠ همین سورهٴ یوسف آمده است که *«وَرَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَقَالَ یَا أَبَتِ هذا تَأْوِیلُ رُؤْیایَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّی حَقّاً»*﴿22﴾ این رؤیا، رؤیای حق بود من دیدم که یازده ستاره با شمس و قمر در برابر من سجده کردند و الآن میبینم برادرانم با شما در برابر من سجده کردید این تأویل همان رؤیایی است که خدا قبلاً به من ارائه داد و این را حق قرار داد. این سجده کردن این یازده برادر و پدر و مادر در برابر یوسف یک نحوه تکریم است و خدای سبحان این را با لسان قبول نقل کرده است.
روش قرآن در مواجهه با باطل
چیزی را قرآن نقل نمیکند که باطل باشد مگر این که او را ابطال خواهد کرد. قرآن یک کتاب قصّه نیست که فقط حرف دیگران و سنّت و سیرهٴ دیگران را نقل بکند و داوری نکند. هر حرفی که قرآن کریم نقل میکند اگر باطل است یقیناً ابطال میکند و اگر حق است او را تصدیق میکند یا با همان لحن که لحن تصدیق است از کنارش میگذرد این جریان را به عنوان یک کار خیر و کار حق نقل کرده است. معلوم میشود عبادت بودن سجده ذاتی برای سجده نیست تا این که انسان بگوید نمیشود برای غیر خدا سجده کرد. منتها یک منع فقهی دارد ظاهراً که نمیشود این احترام خاص را برای غیر خدا روا داشت اگر منع فقهی دارد قابل تخصیص فقهی هم هست و در خصوص جریان آدم(سلام الله علیه) خدای سبحان خودش دستور داد که *«اسْجُدُوا لِآدَمَ»*﴿23﴾ اگر منع فقهی دارد قابل تخصیص هم هست.
آدم مسجود له، نه مسجود الیه
بنابراین، نمیتوان گفت اینها سجدهشان برای خدا بود و آدم قبله بود نه سجدهشان، اطاعت امر خدا به این بود که برای آدم سجده کنند. آدم، مقام آدمیّت که انسان کامل است مسجودٌ له است و صورت آدمیّت مسجودٌ إلیه، این بدن قبله قرار گرفت و آن مقام، مسجودٌ له است به دستور خدای سبحان، اینچنین نیست که عبادت بودن سجده ذاتی باشد تا قابل تخلّف نباشد اگر منع فقهی دارد به وسیلهٴ دلیل خاص میشود از عموم صرف نظر کرد در خصوص جریان آدم دلیل خاص بر جوازش آمده است.
سؤال ...
جواب: ممکن است یک وثنی از باب خطای در تطبیق در برابر غیر خدا سجده کند این کارش منع فقهی دارد لذا قرآن و سنّت نهی کردند گفتند *«لاتسجدوا»* ﴿24﴾.
سؤال ...
جواب: بسیار خوب چون مقصر است معذور هم نیست. هم کارش ممنوع است و هم خودش مقصر است در برابر غیر خدا آنها اصلاً داشتند عبادت میکردند به قصد عبادت سجده میکردند بتها را و شمس و قمر را و خدای سبحان هم نهی کرد.
سؤال ...
جواب: سجده در خصوص ماها «وضع الجبهة علی الأرض» است ممکن است مصادیق دیگری هم داشته باشد.
سؤال ...
جواب: بسیار خُب اولاً در بعضی از روایات هست که فرشتگان در زمین سجده کردند(25) و ثانیاً سجده مصادیقی دارد و خود بعنوان سجده بما هی سجده حکم فقهی دارد ولی بر مصادیق گوناگون صدق کند. مصادیقش فرق میکند و حکم متوجه عنوان است اگر سجده بما هی سجده منع فقهی داشته باشد با این تخصیص آن منع برطرف میشود. هذا تمام الکلام در صورتی که سجدهٴ آنها سجدهٴ فقهی و اعتباری باشد امّا اگر سجدهٴ تکوینی بود که اصلاً این مسائل راه ندارد.
سؤال ...
جواب: چرا دیگر، لسان، لسان تصدیق است فرمود: *«هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربّی حقّاً»*﴿26﴾ این کار را دوتا پیغمبر حق دانستند هم یعقوب و هم یوسف . نه ظاهرش این است و قرآن قصّه نقل نمیکند که کاری با اصل جریان نداشته باشد هرچه را قرآن نقل میکند اگر باطل باشد یقیناً ابطال می کند و اگر حق باشد یا روی او تصدیق می کند یا از کنارش ردََّ میشود خود نقل قرآن حق است قرآن این را به عنوان یک کار خیر و صحیح یاد میکند.
بنابراین، اگر سجدهٴ فرشتگان یک سجدهٴ فقهی و اعتباری باشد راه اعتباری و فقهی آن هم باز است امّا اگر سجدهٴ اعتباری و فقهی نبود سجدهٴ تکوینی بود قهراً حرمت و وجوب تشریعی هم دربارهٴ اینها راه ندارد این دربارهٴ اصل سجده.
سؤال ...
جواب: آنجا که امام جواد(سلام الله علیه) به مواضع سجده(27) فرمود. *«وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً»*﴿28﴾. یعنی در مراکز عبادی با خدا غیر خدا را نخوانید آن «فاء» تفریع هم نشان میدهد که شما غیر از خدا را نخوانید برای خدا شریک قائل نباشید اینجا هم فرشتگان برای خدا شریک قائل نشدند به فرمان خدا، انسان را تکریم کردهاند برای مقام انسانیت سجده کردند و قبلهٴ این ساجدین هم شخص آدم بود آدم قبله بود و مقام انسانیّت، مسجودٌ له بود به فرمان خدای سبحان.
امتناع استکباری ابلیس
در مسألهٴ سجده بحثی است که آیا اعتباری بود یا تکوینی که این باید مطرح بشود. در قرآن کریم هر جا مسألهٴ سجود را مطرح کرده است فرمود همهٴ فرشتگان بلااستثنا امتثال کردند فقط شیطان امتثال نکرد. این که فرمود: شیطان امتثال نکرد در همهٴ آیات یکنواخت نیست در بعضی از آیات دارد که شیطان ابا کرده است مثل سورهٴ طه آیهٴ ١١٦ فقط عبارت این است: *«فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى»*﴿29﴾؛ ابلیس ابا کرد
تفاوت ابای استکباری و آبای اشفاقی
آنگاه در آیات دیگر این ابا را معنا کرد که این ابا ابای استکباری است نه ابای اشفاقی، نظیر *«فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا»* که در پایان سورهٴ احزاب آمده است نیست. یک وقت مأمور از امتثال ابا میکند برای این که توان آن را ندارد. این ابا، ابای اشفاقی است و مذموم نیست نظیر آنچه که در عرض امانت بر سماوات و أرض ذکر شده است. *«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا»*﴿30﴾. ابای اینها روی اشفاق بود مقدورشان نبود نه این که ابای اینها ابای استکباری بود که مذموم باشد.
و امّا در جریان ابلیس فرمود به این که: *«ابیٰ و استکبر و کان من الکافرین»* یعنی این ابای او روی استکبار او بود چه این که در همین آیهٔ حمل بحث سورهٔ بقره آمده است و در موارد دیگر هم باز سخن از استکبار ابلیس مطرح است که *«أبىٰ و استکبر»* در آیهٔ 74 سورهٔ ص این است که *«إلاّ إبلیس استکبر و کان من الکافرین»*﴿31﴾ پس ابای او یک ابای مذمومی است. در بعضی از آیات دلیل استکبارش را ذکر نمیکند
بینش مادّی منشأ استکبار شیطان
در بعضی از آیات دلیل استکبارش را ذکر میکند میفرماید به این که: چون انسان را از صلصال خلق کردی من در برابر او سجده نمیکنم یا او را از گِل خلق کردی، از تراب خلق کردی، از طین خلق کردی من در برابر او سجده نمیکنم چون مرا از آتش آفریدی او را از خاک خلق کردی این بحثها قبلاً اشاره شد که این حصر در مادیگری است. یعنی بینش مادی شیطان باعث شد که جنبهٴ نفسانی و صوری آدم را نبیند فقط جنبهٴ بدن و مادی او را ببیند و بگوید او از گِل است و من در برابر گِل سجده نمیکنم.
سؤال ...
جواب: این دلیل افضلیت معلّم بر متعلّم است کسی که همه اسما را می داند معلّم فرشتگان است معلّم از متعلّم افضل است و آدم از آن جهت که عالم اسما شد خلیفةالله است و مسجود نه از آن جهت که از طبن آفریده شد. *«إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*.
سؤال ...
جواب: علی ای حال فعلاً بحث در این است که او استکبار کرده است و منشأ استکبار او هم این است که بینش او ، بینش مادی بود گفت که *«أأسجد لمن خلقت طیناً»*﴿32﴾ این است که من در برابر گل سجده نمیکنم.
سؤال ...
جواب: آن بحث بعدی است که آیا تشریع است یا تکوین، الآن بحث در این است که ابای او، ابای استکباری است و منشأ استکبار او هم کوته نظری است که فقط ماده را دید و در برابر ماده حاضر نشد سجده کند ، گفت *«أأسجد لمن خلقت طیناً»* در حالی که در حقیقت مسجودٌ له آن شامخ انسانیت است.
سؤال ...
جواب: آن یک موجودی نوری است آگاه است اهل تسبیح و تقدیس است و کسی که موجود ناری باشد و خود بین باشد این خودبینی باعث شود که انسان جز ماده چیز دیگری را نبیند.
کفر مستتر ابلیس
قرآن کریم این معنا را که دربارهٴ شیطان نقل میکند میفرماید به این که این یک خوی کفرآمیز دیرینه داشت نه این که یک موجود خوبی بود و در جریان آدم بغتتاً استکبار کرد در قرآن وقتی جریان شیطان را نقل میکند میفرماید که: *«و کان من الکافرین»*؛ در نهانش این کفر ذخیره شده بود بوسیلهٴ امتحان ظاهر شد نه این که یک موجود شریف و خوبی بود و واقعاً موحّد بود و از لحظهٴ امر به سجده به بعد کافر شد. بلکه *«و کان من الکافرین»* این *«کان من الکافرین»* نشانهٴ همان کفر رقیقی است که در نهان موجودات احیاناً هست و در روز امتحان ظهور میکند وگرنه شیطان در برابر خدا سجده میکرد. بیانی که امیر المؤمنین(سلام الله علیه) در خطبهٴ قاصعه نهج البلاغه دارد که سالیان متمادی، چند هزار سال، شیطان خدا را عبادت کرد معلوم نیست که این سالهای دنیاست یا سالهای آخرت است «لا یُدری أمن سنی الدنیا أم من سنی الآخرة»(33) معلوم نیست که این ٤٠٠٠ سال یا 6000 سالی که شیطان عبادت کرده است از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت است *«وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ»*﴿34﴾ و امثال ذلک در برابر خدا سجده و عبادت میکرد امّا یک کفر نهانی در درونش بود و این کفر در روز امتحان ظهور کرد لذا قرآن میفرماید: *«وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ»*
حقیقت استثنای شیطان، استثنای منقطع
در عین حال که میفرماید: *«و کان من الکافرین»* به این استثنا هم اشاره میکند که در حقیقت استثنا، استثنای منقطع است نه متصل گرچه از لحاظ عنوان و صورت استثنا متّصل است ولی در باطن استثنا منفصل است آیهٴ ٥٠ سورهٴ کهف اینست که *«وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ»*﴿35﴾ این *«کان من الجن»* نشان میدهد که در بین ملائکه بود ولی ملک نبود. اینچنین نبود که ابلیس جزو ملائکه باشد و همهٴ ملائکه سجده کردند و فقط این یک فرشته سجده نکرد.
سؤال ...
جواب: در مقام بالا راه نداشت آن بالایی که عقل محض باشد چون فرشتگان درجات فراوانی هم دارند *«کلّهم أجمعون»* سجده کردند هم فرشتگان عالی هم فرشتگان متوسّط هم فرشتگان دانی.
سؤال ...
جواب: یعنی ملک معصیت نمیکند نه این که در عالمی که ملائکه هستند معصیت راه ندارد آن ملائکهای که در حدّ بندگان مخلَصاند عند ربّک هستند اینها معصیت ندارند. چون ملائک درجاتی دارند *«ما منّا إلاّ له مقام معلوم»*﴿36﴾ ملائکهای که در عالم مثالند شیطان در آنجا هست ملائکهای که مسیطر بر عالم أرضند معصیت در آنجا هست مثل معصومین(علیهم السّلام) که در دنیا هستند خودشان معصیت نمیکنند ولی دنیا ظرف معصیت است نه به این معناست که هر جا معصوم هست دیگر در آنجا گناه راه نداشته باشد.
بنابراین، روح این استثنا از یک نظر به استثنای منقطع برمیگردد که واقعاً این جن بود نه شیطان و خدای سبحان هم حرف او را ردّ نکرد. چون شیطان گفت که: *«خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ»*﴿37﴾ و خدا هم حرف او را ردّ نکرد. بلکه یک اصل کلّی را در این آیه تصدیق کرد فرمود: *«و کان من الجن»*﴿38﴾ در آیهٴ دیگر هم فرمود: *«وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»*﴿39﴾ پس این را تصدیق کرده است که شیطان از آتش خلق شده است. چون در این که شیطان از جن است این بیان خداست این که جن از آتش خلق شد این هم بیان خداست لذا وقتی شیطان میگوید: *«خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ»*(40) خدا او را تکذیب نمیکند خب البته او از آتش خلق شد امّا آتش أفضل بر خاک نیست.
سؤال ...
جواب: نه، *«کان من الجنّ»*(41) اگر صار بگیریم که باز ناقصه است. نه *«کان من الجنّ»*، باشد بالاخره کان تامّه هم که باشد از این جنس است، از این جنس است که متعلق به کان است، بالاخره، *«کان من الجن»* به هر معنا باشد فعل ماضی خودش را حفظ می کند، معنی وجد هم که باشد فعل ماضی را حفظ می کند زمان گذشته را حفظ می کند . اگر کان به معانی دیگر باشد این ظرف ماضی مشترک بین همه اینهاست یعنی از جن بود چون از جن بود بنابراین، در بین ملائک بود از ملک به شمار نمیآید این چنین نیست که یک موجودی فرشته باشد مع ذلک معصیت کند.
فرشتگان همانطوری که عرض شد درجاتی دارند، بعضی حملهٴ عرشند بعضی در حدّ اسرافیل و میکائیل و عزرائیل و جبرئیل(سلام الله علیهم) هستند بعضیها در مراحل وسطیٰ هستند بعضی در مراحل نازله، در بحث های قبل گذشت که بعضی از فرشتگان مطیعند و بعضی از فرشتگان مطاع و آمرند *«مطاعٍ ثمّ أمین»*﴿42﴾ این سفرهٴ کرام برره اینها همه مطیع جبرئیل(سلام الله علیه) هستند فرشتگانی که حملهٴ عرشند مطاعند فرشتگان مادون مطیعند. عزرائیل(سلام الله علیه) مأمورانی دارد که *«توفته رسلنا»*﴿43﴾ آنها مأموران جزئند که آنها در قبض ارواح نوع مردم حضور دارند خود عزرائیل(سلام الله علیه) برای خواص ظهور میکند. جبرئیل(سلام الله علیه) مأمورانی دارد که آن مأموران فرشتگانی هستند که *«تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلاَئِکَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا»*﴿44﴾ بر یک عده خاص اهل ایمان نزول دارند و خود جبرئیل(سلام الله علیه) برای أوحدی از انسانهای کامل نزول دارد همچنین میکائیل و اسرافیل و مانند آن. آنها که حملهٴ عرشند و ملائکه اعلین هستند آنها مدبّراتی هم زیردست اینهاست که خود اینها مطاعند و دیگران مطیعند آنگاه تا برسد به مراحل عالم مثال و امثال ذلک. شیطان با این فرشتگانی که در مرحلهٴ نازله قرار دارند مخلوط بود نه با فرشتگانی که در حدّ حملهٴ عرش بودند.
بنابراین، این *«کان من الجنّ»*﴿45﴾ نشان میدهد که سنخ وجودی او از سنخ فرشتگان جداست.
سؤال ...
جواب: نه خود قرآن دارد آن جریان را نقل میکند. این قرآن، نطق به آن نسبت است این ظرف نزول، نطق نسبت است. این قصه را دارد نقل میکند نه این که الآن کافر شده است.
سؤال ...
جواب: نه این خیال کرد آتش بر خاک مقدم است، یک خیال مادی است این موجودات مادی هیچ کدام به دیگری افضلیتی ندارند اگر خاک نباشد آتشی پیدا نمیشود برای این که مواد سوخت و سوز را آن خاک درست میکنند
بنابراین، او ادّعای نورانیّت نکرده است داعیهٴ ناریّت داشته است. خدای سبحان هم میفرماید به این که او استکباراً سجده نکرد و *«کان من الکافرین»* نفرمود «أبی و استکبر و کفر» از این که فرمود: *«ابی و استکبرو کان من الکافرین»* این نشان میدهد که در نهان او یک غریزه و خصیصهٴ خودخواهی بوده است و این در موقع امتحان ظهور کرده است این در چند جای قرآن آمده است که *«و کان من الکافرین»* شاید این جملهای که خدای سبحان به فرشتگان فرمود: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*(46) آنچه را که شما اظهار میکنید و آنچه را که در نهانتان دارید من میدانم خطاب را به جمع متوجه کرد چون در بین آنها شیطانی بود که کفر را در درون تعبیه کرده بود و کفر را کتمان کرده بود خدای سبحان میگوید من میدانم آنچه را که شما کتمان کردهاید و یک روزی بالآخره اظهار خواهم کرد. *«أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن یُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*﴿47﴾ و تعبیراتی دیگری مانند *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»*﴿48﴾؛ فرمود آنچه را که شما در نهانتان دارید من بالاخره یک روزی اظهار خواهم کرد.
سؤال ...
جواب: بله تغلیباً میشود برای این که در جمع آنها بود به شهادت همین استثناء معلوم میشود که شامل آنها هم میشد اگر شامل آنها نمیشد که خدای سبحان استثناء نمیفرمود منتهی تغلیباً شامل آنها شد که بعد استثناء کرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
(1) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(2) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(3) سورهٔ بقره، آیهٔ 31.
(4) سورهٔ بقره، آیهٔ 32.
(5) سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
(6) سورهٴ بقره، آیهٴ 30.
(7) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(8) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(9)سورهٔ قدر، آیهٔ 1.
(10) سورهٔ مریم، آیهٔ 83.
(11) سورهٔ حجر، آیهٔ 22.
(12) سورهٔ ص ، آیات 71 ـ 74.
(13) سورهٔ بقره، آیهٔ 30.
(14) سورهٴ ص، آیهٴ 71.
(15) سورهٔطه، آیهٔ 116.
(16) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(17) سورهٔ اسراء، آیهٔ 61.
(18) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(19) سورهٔ اسراء، آیهٔ 61.
(20) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(21) سورهٔ یوسف، آیهٔ 4.
(22) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(23) سورهٔ اعراف، آیهٔ 11.
(24) سورهٔ فصلت، آیهٔ 37.
(25) تفسیر عیاشی، ج 1، ص 34، ح 18؛ قال امیر المؤمنین(ع): أوّل بقعهٴ عبد الله علیها ظهر الکوفة، لمّا أمر الله الملائکة أن تسجدوا لآدم، سجدوا علی ظهر الکوفة.
(26) سورهٔ یوسف، آیهٔ 100.
(27) وسائل الشیعة، ج 28، ص 253.
(28) سورهٔ جنّ، آیهٔ 18.
(29) سورهٔ طه، آیهٔ 116.
(30) سورهٔ احزاب، آیهٔ 72.
(31) سورهٔ ص، آیهٔ 74.
(32) سورهٔ اسراء ، آیهٔ 61.
(33) نهج البلاغة، خطبهٴ 192.
(34) سورهٔ حج، آیهٔ 47.
(35) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(36) سورهٔ صافّات، آیهٔ 164.
(37) سورهٔ اعراف، آیهٔ 12.
(38) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(39) سورهٔ حجر، آیهٔ 27.
(40) سورهٴ اعراف، آیهٴ 12.
(41) سورهٴ کهف، آیهٴ 50.
(42) سورهٔ تکویر، آیهٔ 21.
(43) سورهٔ انعام، آیهٔ 61.
(44) سورهٔ فصّلت، آیهٔ 30.
(45) سورهٔ کهف، آیهٔ 50.
(46) سورهٴ بقره، آیهٴ 33.
(47) سورهٔ محمّد، آیهٔ 29.
(48) سورهٔ بقره، آیهٔ 72.
تاکنون نظری ثبت نشده است