- 1018
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 49 سوره هود - بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 49 سوره هود - دوم
- چگونگی اسلامی شدن علوم
- علوم انسانی اسلامی
- عقل و نقل هر دو حجت شرعی هستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین﴾
در جریان نوح(سلام الله علیه) این مسئله مطرح است که آیا طوفانش جهانی بود یا نه از بعضی از آیات برمیآید که زمین زیر آب رفت و اثبات اینکه کل زمین زیر آب رفت یا قسمت مهمّ آباد زمین زیر آب رفت هم شواهد قرآنی میطلبد هم شواهد تجربی و علمی اگر شواهد علمی ظواهر آیات را تأیید نکرد یعنی اگر طبق تجارب قطعی ثابت شده است که روزگاری بر زمین نگذشت که کلّش زیر آب باشد و طوفان روی زمین حاکم شده باشد قهراً ظواهر آیات اگر آیهای داشت ﴿رب لاتذر علی الأرض من الکافرین دَیّاراً﴾ یا اینکه ﴿ففتحنا أبواب السّماء بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجرنا الأرض عیوناً فالتقی الماء علی أمرٍ قد قدر﴾ این الف لام دیگر الف و لام جنس نخواهد بود به معنی کل ارض نیست الف و لام عهد است یعنی گوشهای از خاورمیانه ولی اگر شواهد تجربی ثابت کرد که زمین وقتی کل زمین یا قسمت مهمّ معمور زمین زیر آب بود انسان میتواند این ارض را به همان معنای اطلاق بگیرد جنس بگیرد یعنی کل زمین زیر آب رفت و اختصاصی هم به گوشهای از خاورمیانه نداشته باشد در اینجا این علم تجربی به عنوان مقیّد یا مخصص سهم تعیین کنندهای دارد به همین مناسبت این مسئله مطرح شد که آیا ما فیزیک اسلامی شیمی اسلامی زمین شناسی اسلامی معدن شناسی اسلامی دریا شناسی اسلامی کیهان شناسی اسلامی داریم یا نه قرآن کریم بعد از جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) حضرت نوح را نقل کرد حالا قبلاً انبیایی بودند یا نبودند قرآن دارد که ما قصّهٴ بعضی از انبیا را نگفتیم حالا آن هم شرح مبسوطی دارد که ارائه میشود فعلاً بحث در این است که ما قصّه و تاریخ اسلامی داریم یا نداریم یا قصّهٴ یک امری است که گاهی در حوزهٴ مسلمانها اتّفاق میافتد گاهی در حوزهٴ غیر مسلمانها وگرنه تاریخ اسلامی و غیر اسلامی ندارد قصه اسلامی و غیر اسلامی ندارد برای اثبات این مطلب ما اوایل از همان نمونههای ساده شروع کردیم گفتیم ما یک فقه داریم که این فقه اسلامی است در اینکه فقه اسلامی است حرفی در او نیست با اینکه گرچه چون فقه تعبّدی است و احکام نقلیاش فراوان است امّا آیات خطوط کلّی فقه را بیان میکند و اجتهاد پویای مجتهدان فروع فراوانی را استنباط میکند این میشود فقه اسلامی در فقه چون بسیاری از احکام فرعیاش را خود نقل به عهده دارد اسلامی بودن آن حرفی نیست امّا اصول که علم اسلامی است بخش مهمّش را عقل به عهده میگیرد نه نقل به عنوان نمونه جریان برائت مثال زده شد در جریان برائت اگر حدیث رفع هست بیش از یک سطر نیست «رفع عن امتی تسع» یا آیهٴ مبارک ﴿و ما کنا معذبین حتّی نبعثَ رسولاً﴾ امّا برائت عقلی داریم برائت نقلی داریم حکم تکلیفی داریم حکم وضعی داریم آیا مؤاخذه برداشته شده یا حکم برداشته شده آیا اقلّ و اکثر استقلالی با اقلّ و اکثر ارتباطی فرق دارند یا نه آیا اصل در برابر خبر واحد میتواند معارضه بکند یا اصل ظاهر است و اماره نیست و خبر واحد امّاره است و خبر واحد واقع را نشان میدهد و اصل واقع را نشان نمیدهد و اماره مورد شک است و اصل موضوعش شک است و دهها مسایلی از این قبیل اینها را از ﴿و ما کنّا معذبین﴾ یا از حدیث رفع استنباط کردن به برکت عقل پویای مجتهدان است دیگر خب اگر ما یک آیهای داشتیم به عنوان ﴿و ما کنّا معذبین﴾ بحثهای عمیق برائت با شعب فراوانش طرح شد یا آیهٴ نفر و آیهٴ نبأ داشتیم آن اشکالاتی که به تعبیر مرحوم شیخ مما یمکن الذب است مما لایمکن الذب است بحثهای عمیق حجّیت خبر واحد را از این دوتا آیه بخواهند در بیاورند بعد سرانجام اشکال بکنند اگر یک آیه یا یک روایت محور بحثهای فراوان حجّیت خبر واحد و مسئلهٴ برائت است و مهمتر از همه جریان استصحاب است که استصاب یک سطر بیش نیست این «و لا تنقض الیقین أبداً بالشک» این بحثهای استصحاب تعلیقی استصحاب تنجیزی شک در موضوع شک در حکم شک در مقتضی شک در رافع وحدت قضیهٴمتیقّن و مشکوکه دهها مسائلی که بالأخره اتحاد به برکت عقل آن را پویا کرده است همه از همین یک سطر درمیآید خب اگر یک سطر حدیث یا یک سطر آیه محور بحث چندین ساله است که بارها به عرضتان رسید اگر طلبهٴ فاضل جدّی بخواهد پنج سال زحمت بکشد از سطح و خارج تا این یک خط را بفهمد به زحمت موفق میشود همین یک خط است دیگر «و لا تنقض الیقین أبداً بالشک و إنّما تنقضه بیقینٍ آخر» چند تا روایت که نیست این را مستحضرید که مرحوم شیخ میفرماید اگر ما چندتا روایتش کردیم برای تضافر برای اینکه سند تأمین بشود وگرنه یک خط است حالا یک طلبهٴ فاضل جدّی بخواهد سطح استصحاب را از معالم و قوانین و رسائل و کفایه بخواند بعد برود خارجش را بخواند خیلی فاضل و جدی هم باشد فقط بخواهد دربارهٴ استصحاب کار بکند پنج سال طول میکشد یعنی بر سطح مسلّط باشد سطح معالم را سطح قوانین را سطح رسائل را سطح کفایه را در خصوص استحصاب بعد هم دوران خارج و چون اینها بالأخره بعضیهایشان یک سال بعضیها دو سال وقت میخواهد خب پنج شش سال باید زحمت بکشد تا این یک خط را بفهمد این یک خط بر اساس «علینا إلقاء الأصول و علیکم التّفریع» شده جزء علوم اصولی دیگر شده علم اسلامی نه چون در حوزه رویش کار کردهاند اصول شده علم اسلامی بلکه روی معیارهای اسلامی چون کار کردهاند این علم اصول شده اسلامی اینها حرفهای ابتدایی و میانه هست هنوز خب به همان معیار که ما اصولمان اسلامی است این کیهانشناسی ما میتواند اسلامی باشد برای اینکه آیاتی که دربارهٴ نظام سپهری آمده است خیلی بیش از آیاتی است که دربارهٴ اصول آمده اگر در سورهٴ سجده آمده است ﴿ثم استوی الی السّماء وهی دخّان﴾ این یک یا در سورهٴ انبیاء آمده است ﴿أو لم یر الذین کفروا ان السمٰوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقنا هما﴾ اول این کرات به هم بسته بودند بعد باز شدند این دوتا اگر ﴿خلق السَّمٰوات و الأرض فی ستّة أیّامٍ﴾ که در چندین قسمت از آیات قرآنی است این سه تا اینها اگر محور بحث قرار بگیرد با عقل پویای بشر رویش کار بکنند این هم میشود زمین شناسی این هم میشود آسمان شناسی این هم میشود کیهان شناسی این هم میشود علوم اسلامی به همان دلیل که اصول ما اسلامی است زمین شناسی ما آسمان شناسی ما دریا شناسی ما همینطور است در کوه شناسی و معدن شناسی که آیات گوناگونی در بحث دیروز خوانده شد. اگر کوهها و درهها و دشتها و دریاها و بارانها و رودها را قرآن کاملاً مشخص کرده است جغرافیای ما هم میشود اسلامی برای اینکه جغرافیا غیر از شناخت کیفیّت دریا و کوه و صحرا و درّه و رود و اینها غیر از معادن و غیر از اینها نیست فرمود همانطوری که شما جریان ترافیک کوی و برزنتان را حل میکنید خدای سبحان هم این آبها را منظمّاً راه میدهد به وسیله باران آب را به زمین فرو میبرد بعد راه سازی میکند راه اصلی را راه فرعی را شعب اصول را شعب فروع را در زیر زمین مشخص میکند ﴿فسلکه ینابیع﴾ تا کمکم کمکم این آبهایی که راه افتادند خدای سبحان کدام بخش را مأموریت بکند سفرهٴ زمینیاش بالا بیاید نزدیک سطح بشود حفّارها دستشان به آب برسد و مانند آن فرمود اگر ما بخواهیم یک قدری سطح این آبها را پایین میبریم یکی دو کیلومتر پایین میبریم ﴿قل أرأیتم إن أصبح مائُکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ حالا اگر ما که دو سه کیلومتر این آبها را بردیم پایین هفت هشت هزار متر این آبها را بردیم پایین شما با کدام وسیله صنعتی میتوانید این آبها را از دل زمین بیاورید بیرون؟ به هر حال کل سرزمینتان میشود خشک و افسرده و پژمرده خب این است که ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ این مسلک درست میکند راه عبور و خروج درست میکند راه یک طرفه درست میکند راه دو طرفه درست میکند خب اگر ﴿ما کنّا معذبین﴾ منشأ علم اصول شد اصول شده علم اسلامی این شناخت آبهای تحت الارضی که راههایشان چیست این هم میشود علم اسلامی اینها حرفها حرفهای ابتدایی است هنوز اگر ان شاء الله آماده شدید یک قدری جلوتر میرویم و آن حرف اصلی این است که اسلام را نباید از قرآن و عترت شروع کرد یک و اسلام شناسی را هم نباید به وسیله نقل دانست و تمام مشکلات این است که اینها خیال میکنند اسلام از قرآن شروع شده درحالیکه ﴿ان الدّین عند الله الإسلام﴾ اسلام از آدم تا خاتم بود آن شریعت و منهاج است که ﴿لکلٍ جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ آن فروع دین است که عوض میشود وگرنه خطوط کلّی عقاید یکی است خطوط کلّی فقه یکی است خطوط کلّی اخلاق یکی است خطوط کلی حقوق یکی است این چقدر نماز بخوانیم به کدام طرف نماز بخوانیم چند روز روزه بگیریم به کدام طرف رو بکنیم در ظرف و نحر و امثال ذلک اینها فروع جزیی است که گاهی کعبه است گاهی بیت المقدس است گاهی کذا و کذا است وگرنه آن خطوط کلّی دین یکی است لذا پیامبر قبلی بشارت دهندهٴ پیامبر بعدی است و پیامبر بعدی تصدیق کننده پیامبر قبلی است هم قبلی میگوید ﴿و مبشِّراً برسولٍ یأتی﴾ کذا هم بعدی میگوید ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ خب اگر قبلی تبشیر میکند بعدی تصدیق میکند معلوم میشود ﴿ان الدّین عند الله الإسلام﴾ این دین تثنیه ندارد چه رسد به جمع که ما بگوییم ادیان در حقیقت آنها مذاهب هستند نه دین چون ﴿عند الله﴾ است ثابت است بر اساس آیهٴ سورهٴ نحل که ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باقٍ﴾ دو تا اسلام که نداریم اسلام قانون خدا است یک آنچه را که خدای سبحان حکم کرده است میشود اسلام دو منشأ قانون خدا اراده و علم ازلی ذات اقدس إلاه هست که به مصالح و مفاسد من الأزل الی الابد آگاه است دو کاشف از اینکه خدا چه حکم کرد این یا عقل است یا نقل همان عقلی که خدا را میفهمد و ثابت میکند همان عقلی که اسمای حسنا را ثابت میکند همان عقلی که میگوید صفات خدا عین هم هستند و عین ذات هستند همان عقلی که میگوید خدا حقیقت نامتناهی است صفات ذاتیاش هم نامتناهی هستند عینیّتش هم به نحو عدم تناهی است همین عقلی که در این محدودهٴ وسیع قلمرو ﴿فعّال لما یرید﴾ دارد همین عقل با همین مبانی با همین مبادی اگر کشف کرده که خدا چنین کاری را کرد میشود اسلامی خدا چنین کاری را فرمود میشود اسلامی این میشود حجّت شرعی الان ما به چه میگوییم حجّت شرعی؟ به چیزی میگوییم حجّت شرعی که به یحتج العبد علی المولیٰ و المولیٰ علی العبد باعث وجوب و حرمت فقهی بشود اولاً مدح و ذم و اطاعت عصیان را به همراه داشته باشد ثانیاً ثواب و عقاب و بالأخره بهشت و جهنّم را به دنبال داشته باشد ثالثاً چیزی که زمام دار این امور است میشود حجّت شرعی این گاهی آیهٴ قرآن است گاهی روایت است گاهی دلیل عقلی است اگر با صحیحهٴ زراره ثابت شد که نماز صبح دو رکعت است و باید به جهر خوانده بشود اگر کسی عالماً عامداً خلاف این انجام داد خب معصیت کرد اولاً استحاق قدح دارد و استحقاق عقاب دارد و جهنّم هم میرود این چهار کار به استناد صحیحهٴ زراره است حالا اگر برای یک طبیبی ثابت شد که قلب را باید اینجور عمل کرد فلان قلب را در فلان شرایط اگر به فلان بیماری مبتلا بشود باید باز کرد به این صورت عمل کرد نه به صورت دیگر برای او از نظر علمی ثابت شد این شخص عالماً عامداً بیمار خود را اینجور عمل نکرده است روی هوا و هوس این کار حرامی را انجام داده اولاً استحقاق قدح دارد ثانیاً گرفتار عقاب است و سرانجام جهنّم میرود اگر عقل چیزی را ثابت کرد کار صحیحهٴ زراره را میکند آن وقت این شخص در قیامت که نمیتواند بگوید که خدایا شما که در قرآن نفرمودید ما قلب را چگونه عمل بکنیم در صحیحهٴ زراره نیامده ما قلب را چگونه عمل بکنیم یک قدری جلوتر از مسایل فردی و بیمارستانی به مسایل سیاسی مملکت برسیم اگر برای دولت ثابت شد که تأمین اقتصاد مردم و حلّ تورم به این است که ما به سمت کشاورزی برویم این برای او ثابت شده است روی اصول علمی و برای او هم ثابت شده است که این کشور را کشاورزی را اداره کرد آبها را باید از راه سدّ مهار کرد آن هم در فلان بخش سدّ بتونی در فلان بخش سدّ خاکی روی اصول علمی ثابت شد که فلان زمینه آماده نیست برای سدّ بتونی برون رفت دارد این الاّ و لابد باید سدّ خاکی باشد و بالعکسش در دامنهٴ کوهی دیگر ثابت شد این برای او ثابت شد ثابت شد، که این کشور را باید از راه کشاورزی اداره کرد نه صنعت در بعضی از جاها بالعکس و ثابت شد که آبها را باید از راه سدّ مهار کرد و باید ثابت شد که فلان قسمت سدّ بتونی فلان قسمت سدّ خاکی و طول سدّ و قطر سدّ و ارتفاع سدّ هم باید این مقدار باشد این روی اصول علمی برای او ثابت شد عالماً عامداً باند بازی کرد و این کار را نکرده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نمیرود آیا میتواند در قیامت به خدای سبحان بگوید شما که در آیه نفرمودید در روایت نفرمودید که ما طول سدّمان چقدر باشد که ما یک قدری کم آوردیم و آب هم به هدر رفت و سیل هم آمد یا خدای سبحان میفرماید این فهمی که من به تو دادم این مثل صحیحهٴ زراره است دیگر صحیحهٴ زراره مأمور من این فهمی هم که به تو دادم مأمور من هستند سرّش این است که ما اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم آن قارون هم همین حرف را میگفت میگفت ﴿انما أوتیته علی علمٍ عندی﴾ من خودم زحمت کشیدم این دیگر نمیداند هر چه دارد ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ این است که میگوید اسلام این جوری گفته بشر این جوری گفته این یک مسلمانی است که اسلامی حرف میزند و قارونی فکر میکند این باید بداند که خدای سبحان دو جور حرف میزند گاهی با عقل و علم حرف میزند گاهی با صحیحهٴ زراره و محمد بن مسلم حرف میزند اگر خدای سبحان یک چیزی را به ما آموخت این حجّت الهی است و عقاب را بدنبال دارد و اگر کسی راههای صحیح رفت حجّت الهی است و بهشت را به دنبال دارد خب اگر یک طبیبی درست عمل کرد چرا بهشت میرود برای اینکه به حجّت خدا عمل کرده و اگر دولت مردی براه رفته و بجا اقتصاد را تأمین کرده چرا بهشت میرود چون به حجّت شرعی عمل کرده این «ان لله علی الناس حجّتین حجةً ظاهرةً و حجةً باطنةً» که عقول است «حجةً ظاهرةً» که انبیا و مرسلین هستند از محکمات حرف مااست این حرف لطیف را مرحوم طریحی(رضوان الله علیه) در مجمع البحرین دارد که عقل شرع من باطن کما ان الشرع عقل من ظاهر آنگاه اگر عقل عقل اسلامی بود در فضای اسلامی از عمق دریا تا اوج کهکشانها اینجور فکر میکند میگوید خدا اینچنین کرد اینچنین راهنمایی کرد سه مشرب را به خدا اسناد میدهد میگوید روابط عینی اشیا را او به عهده گرفت روابط علمی اذهان را او به عهده گرفت رابط عین و ذهن را ربطش و او به عهده گرفت این مثلّث را از منظر الاهی میبینید هرگز نمیگوید اینچنین بوده است اینچنین میشود اینچنین خواهد شد میگوید اینچنین کرده است اینچنین دارد اینچنین میکند همه کارها را به خدا اسناد میدهد روابط علمی اینچنین نیست که کسی بگوید من سی سال زحمت کشیدم خودم به این مقام رسیدم او بر اساس ﴿علّم الانسان ما لم یعلم﴾ میاندیشد ﴿علم الإنسان ما لم یعلم﴾ میشود ﴿علم الإنسان﴾ میاندیشد ﴿إقرء و ربُّک الأکرم﴾ میاندیشد رابط بین علم وذهن را هم خدای سبحان میداند او چون ﴿و هو معکم﴾ را هم در اعیان میبیند هم در اذهان میبینید هم در پیوند ذهن و عین میبینید اگر اینچنین است این میشود اسلامی آن وقت دانشگاه ما میشود اسلامی اگر ما 140000 رشته و کمتر و بیشتر داریم قسمت مهم اینها به اصول رشتههای اوّلی برمیگردد و اگر خطوط کلّی اینچنین شد این عقل هر جا هست 140000 پیام دارد ما دوتا مشکل جدّی داریم یکی اینکه خیال میکنیم اسلام از قرآن و عترت شروع شده در حالی که ﴿ان الدّین عند الله الاسلام﴾ موسیٰ اسلام آورد عیسیٰ اسلام آورد نوح اسلام آورد انبیا اسلام آوردند آدم اسلام آورد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در پایان سورهٴ مبارکهٴ حج هم دارد که شما بچّههای ابراهیم هستید بچههای مسلمانید شما مسلمان زاده هستید ﴿هو سمّاکم المسلمین من قبل﴾ این پدر شما است ملّة أبیکم ابراهیم هو سمّاکم المسلمین من قبل﴾ شما که تازه مسلمان نیستید که شما اسلامتان از چند هزار سال قبل شروع شده نه هزار و چهارصد سال پس ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ است و انبیا همه مسلمان بودند و دین ابراهیمی دین اسلامی است منهاج و شریعت یک بحث جدایی است این را میگوید جهان بینی اگر جهان بینی است فلسفه است یعنی این وگرنه آن مقطعی فکر کردن در راه رسیدن این مثل مسافر تو راه سواری است این مسافر تو راه بالأخره وسط راه باید بایستد کسی بهش صندلی نمیدهد این است که اسلام را از همان قرآن و عترت شروع کرده یک مسافری است که در راه سوار شده یک بعد هم آمده است این صندلیها را ارباً ارباً کرده نقل را اختصاص داده به اسلام اسلام را در دیوارهای نقل خلاصه کرده عقل را داده به بشر نقل را داده به وحی گفت بشر اینچنین میگوید وحی اینچنین میگوید کدام بشر مگر عقل مثل آن آیه نیست اگر عقل قطعی بود مثل آیه و مثل خبر متواتر است اگر عقل دلیلش طمأنینه بخش بود مثل روایت صحیحهٴ زراره است کجا ما با برهان عقلی از عمق زمین تا اوج آسمان به یک مطلبی رسیدیم که بهشت و جهنّم کنارش نبود حلال و حرام کنارش نبود هیچ فرقی نیست بین اینکه عقل به یک مطلب برسد یا نقل به یک مطلب برسد اینِ که شما میبینید در اصول گفتند منابع دین ما عقل است و کتاب است و سنت است و اجماع سخن سخن صحیح است منتها تکمیل نشده الان یکی از رسالتهای مهمّ علم شریف اصول این است که حجّیت عقل را شکوفایی عقل را بارور کنند تا هیچ کس نه بنویسد نه بگوید این مطلب عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی همیشه بگوید عقلی است یا نقلی عقلاً او نقلاً نه عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی عقلی است یا سمعی عقلی است یا نقلی اگر کاری که از نقل بر میآید از عقل برمیآید چرا ما این را ارباً ارباً بکنیم یک عده ﴿الّذین جعلوا الدین عضین﴾ یک عده ﴿الذین جعلوا الاسلام عضین﴾ یک عده ﴿الذین جلعوا منابع عضین﴾ یک عده ﴿جعلوا مبانی عضین﴾ این عضه عضه کردن پاره پاره کردن تکه تکه کردن این خطر را به بار آورده آن وقت تا وقتی گفتند دانشگاهتان باید اسلامی باشد به این فکرند که دختر و پسر را از هم جدا کنید نمازخانه داشته باشید آن وقت درس میشود اسلامی درس که اسلامی شد مثل همین آیاتی که قرآن نمونههایش را گفته لازم نیست تمام ریز و درشت را بگوید آن فقه که از آن قطعیترین علوم اسلامی ما است بخش وسیعش در ادلهٴ نقلی است مگر قرآن کریم چون به منزلهٴ قانون اساسی است چقدر از فقه را فرموده حالا یا پانصد آیه است پا پانصد مسئله از آیات قرآنی بر میآید بقیه را روایات دارد میگوید و وقتی شما به معاملات میرسید میبینید بخش وسیعی را عقل دارد به عهده میگیرد اجازه کاشف است یا اجازه ناقل است شرط متأخر دارد شرط متقدّم دارد اینها نه درآیه است نه در روایات فضولی کاشف است کشف حکمی داریم کشف حکمی نقلی داریم وقتی عقل به میدان بیاید این است مسئلهٴ اجتماع امر و نهی این است مسئلهٴ اقتضای امر به شیء نهی از ضد همین است هر جا عقل بیاید حجّیت شرعی را به همراه دارد منتها بعضیها در حوزههای علمی راه پیدا کردهاند این صبغهٴ اسلامی پیدا کرده بعضی از جاهای دیگر راه پیدا کردند این دیگر صبغهٴ اسلامی ندارد اینچنین نیست فتحصل که اگر خواستیم ببینیم این علوم اسلامی است یا نه این دوتا کار را باید بکنیم یک اسلام از بشریّت شروع شده از آدم نه از قرآن آن منهاج و شریعت است که از اختصاص دارد به قرآن و عترت وگرنه اصل اسلام یعنی اعتقاد به ثابت شدن اینکه خدایی هست و خدا واحد است اسماء حسنایی دارد صفاتش نامتناهی است عین هم هستند عین ذات هستند اینها وحی هست نبوت هست عصمت هست ولایت هست خلافت هست اینها هست و اینها باید معصوم باشد هستند کتاب آسمانی باید معصوم باشد هست اینها از زمان آدم آمده نه کنون بعد هم در حوزهٴ اسلامی عقل را از حوزه بیرون نکنیم عقل مثل نقل حجّت شرعی است همین عقلی که خدا را ثابت کرده همین عقل اگر چیزی را کشف کرده میشود حجّت شرعی یک وقت است که کسی خیال را عقل میپندارد ـ معاذالله ـ چیزی را منکر است که میشود ﴿ان الله لا یحب کل مختالٍ فخورٍ﴾ آن حکم فلسفههای الحادی آن فیزیک الحادی آن شیمی الحادی اینها اصلاً خدا و قیامت را قبول ندارند این بحثش راساً بیرون است این چون از اصل اسلام مخالف است امّا همان عقلی که خطوط کلّی دین را ثابت کرده خدا و قیامت را ثابت میکند وحی و نبوّت را ثابت میکند همان عقل با همان مبانی با همان مبادی اگر یک چیزی را ثابت کرده میشود حجّت شرعی شما در این متأخرین که بالاخره در چند قرن اخیر شک را در غرب راه اندازی کرده جناب دکارت این حرفی زده که نه پایگاه علمی دارد نه مخصوص خود او است قبلاً ثابت کردند و بطلانش را هم بیان کردند این دوتا حرف را میگوید حرف خوبی است امّا قبلاً گفتند و تأمین هم کردند گفتند خود ایشان گفت که من بنا را بر شک میگذارم به دنبال چیزی میگردم که این شک پذیر نباشد یک و همهٴ شکوک را هم بتواند رفع بکند این دو من به دنبال یک همچنین چیزی میگردم حالا موفّق شد یا نشد مطلب دیگر است این اصل تناقض هر دو کار او را به عهده دارد جناب بهمنیار در تحصیل این هم خب بالأخره شاگرد بنام بوعلی بود قبل از هزار سال حدود هزار سال این کتاب شریف تحصیلشان را نوشتند ایشان دارند به اینکه این اصل تناقض یک اصلی است که اگر این را از معرفت و اندیشه بشری کنار برود سقف همهٴ معارف فرو میریزد گرچه خدای سبحان ﴿لیس کمثله شیء﴾ ولی ما اگر خواستیم تنظیر بکنیم مثل این است همانطوری که ذات اقدس إلاه اگر فیضش را از عالم بردارد همه فرو میریزند چیزی نمیماند اگر این اصل تناقض را از اندیشههای بشری برداری همه میریزند هر اندیشهای با خلافش جمع میشود شما الان میدانید روز بله الآن هم روز است هم روز نیست شما میدانید خودتان هستید بله هم خودتان هستید هم خودتان نیستید این شخص دوست شما است بله هم دوست شما است هم دوست شما نیست این سنگی روی سنگ بند نمیشود اگر اصل تناقض نباشد هیچ اندیشهای برای بشر نیست همانطوری که اگر فیض خدا نباشد هیچ وجود عینی در عالم نیست اگر اصل تناقض نباشد هیچ اندیشهای برای بشر نیست همین بیان را قبل از این فلاسفه ما وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در همان استدلالی که با متکلّم مروزی دارند بیان کردهاند حضرت دارد «لم یکن بین النفی و الاثبات منزله» این کتاب شریف توحید صدوق اگر کتاب درسی بود آنگاه معیار معرفت و اصول اوّلیه مشخص میشد حضرت فرمودند «لیس بین النفی و الاثبات منزله» بالأخره یک طرفش را قبول بکن اراده خدا ازلی است یا نه شما از یک طرفی میگویید ازلی است از یک طرفی میگویید فعل خدا است خب «اذا لم یکن أزلیاً کان محدثا و اذا لم یکن محدثا کان ازلیا» این همان اصل تناقض است این امام رضا(سلام الله علیه) که تعبّد نمیکند که این را دارد با آن عقل مشترک بین متکلم و گوینده بحث میکند شما الان فرصت نیست که من شواهد فراوانی که در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق است بخوانم این توحید مرحوم صدوق بخش پایانیاش با متکلّم خراسان احتجاجی که وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) دارد مطرح میکند در آن بخش پایانی در جریان ذکر مجلس الرضا(سلام الله علیه) با مروری سخنان فراوانی دارد مأمون هم نشسته است مأمون یک وقتی عصبانی شد دید این متکلم و این کسی که طرف محاورهٴ حضرت است سخن منسجمی ندارد رفت که عصبانی بشود یا کمی عصبانی شد وجود مبارک امام رضا فرمود شما عصبانی نشوید وقتی بیرون رفتید این میگوید که احتشام ملک نگذاشت که من جواب علی بن موسی را بدهم بگذار آزادانه حرفش را بزند دربارهٴ ازلیّت و ابدیّت و حدوث و قدم ارادهٴ ذات اقدس إلاه بحث کردند حضرت به مأمون دستور داد شما ساکت باشید بگذارید من جواب این آقا را بدهم شما این عبارتها را مکرر ملاحظه بفرمایید حضرت در همین کتاب شریف توحید صدوق بخش پایانیاش اینی که در مکتبهٴ صدوق(رضوان الله علیه) چاپ شده است صفحهٴ 445 است 450 است در صفحه 450 بعد از اینکه«قال المأمون یا سلیمان سل اباالحسن عَمّا بدا لک و علیک بحسن الاستماع و الإنصاف» قال سلیمان «یا سیّدی اسئلک قال الرضا(سلام الله علیه) سل عَمّا بدا لک قال ما تقول فی من جعل الأرادة اسماً و صفتاً مثل حی و سمیع و بصیر و قدیر»
اگر کسی اراده را مثل قدیر بداند چی است آنگاه وجود مبارک امام رضا استدلال میکند تا اینکه این شخص متحیرانه جواب میدهد «فصاح به المامون و قال یا سلیمان مثله یعایا او یکابر علیک بالإنصاف أما تری من حولک من أهل النظر» آخه خجالت بکش مجلس مجلس علمی است مگر علی بن موسی الرضا یک آدم عادی است که تو با او اینجور حرف میزنی آن گاه «ثمّ قال کلّمه یا اباالحسن فانه متکلم خراسان فاعاد علیه المسأله فقال هی» گفت این اراده محدث است یا سلیمان فان الشیء این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) «اذا لم یکن ازلیاً کان محدثاً و اذا لم یکن محدثاً کان أزلیا» شما یک طرف را انتخاب بکن بالأخره یا ازلی است یا ازلی نیست یعنی جمع نقیضین محال است رفع نقیضین محال است یا سابقه دارد یا سابقه ندارد دیگر یا قدیم است یا قدیم نیست این استدلال عقلی وجود مبارک امام رضا تا پایانش چندین جا بالأخره «لم یکن بین النفی و الاثبات منزلةٌ» آنی که جناب دکارت دنبالش میگردد همین اصل تناقض است اصل تناقض بدیهی نیست بدیهی ساز است اصل تناقض اوّلی است بدیهی آن است که نیازی به دلیل ندارد ولی دلیل دارد ولی نیازی به دلیل نیست اوّلی آن است که نیازی به دلیل ندارد استدلال بر آن محال است اصل تناقض اینچنین است کسی بخواهد دلیل بیاورد که تناقض حقّ است ثابت کرده دلیل بیاورد که اجتماع نقیضین باطل است ثابت کرده بگوید من شک دارم که تناقض حقّ است یا نه ثابت کرده بگوید من در این زمنیه اصلاً نمیفهمم ثابت کرده چون فهم با نفهمیدن جمع نمیشود شرط با عدم شرط جمع نمیشود اثبات با عدم اثبات جمع نمیشود اینها را میگویند اوّلی یعنی مبدأ المبادی خب اگر این سرمایه هست هم خودش مصون از شک است هم هرگونه شکوک را برمیدارد این اصل تناقض که روایت هم به آن تمسک کردهاند ما برای ثابت شدن اسلامی بودن اسلام یعنی چیزی که حجّت شرعی است یک اطاعت و عصیان را ثواب و عقاب را وجوب و حرمت را در دنیا به همراه دارد و بهشت و جهنّم را در قیامت به دنبال میکشد دو هر چه که اینچنین باشد اسلامی است حالا شما بیاورد یک علمی که اسلامی نباشد اگر کسی ـ معاذالله ـ معتقد به خدا و قیامت و بهشت و جهنّم نبود که علمش الحادی است از فلسفهاش گرفته تا علوم دیگر آن وقت فقه خودش و اخلاق خودش و حقوق خودش را هم از عادات و آداب و سنن و رسوم مردمی میگیرد او هم یک فقه دارد منتها فقه غیر اسلامی فقه یعنی چه واجب است چه حرام است قانون عملی را میگویند فقه فقه که زیر نویسی نشده فقه اسلامی یا غیر اسلامی که دستور عملی روزانه فردی و جمعی را میگویند فقه این قانون، این قانون یا الهی است یا غیر الهی یا اسلامی است یا غیر اسلامی اگر از وحی و عقل مستدَل گرفته شده مثل اسلامی اگر از عادات و آداب و رسوم جاهلی گرفته شده میشود غیر اسلامی پس اگر کسی خطوط کلّی را پذیرفته یعنی مبدأ و معاد را پذیرفته در این مسایل آن مثلّث مبارک و میمون را هم پشت سر گذاشت یعنی اشیاء را خدا آفرید با حفظ روابط علوم را خدا آفرید با حفظ روابط رابطهٴ علم و معلوم را عین و ذهن را خدا تنظیم کرد با حفظ روابط کسی در چنین فضایی بیاندیشد هرچه فهمیده است اسلامی است
سؤال ...
جواب: دیگر ما غیر دینی نداریم کسی مار و عقرب را میشناسد
ما غیر دینی نداریم آن شخص که منقطع الارتباط است یعنی کار را مخلوق خدا را به خدا اسناد نمیدهد آن فکرش میشود غیر دینی وگرنه جهان هر چه هست آیات الهی است چی از آن غیر دینی است؟ اندیشهٴ ما و انگیزهٴ ما و اعیان خارجی کلاً آیات الهی هستند پس همهٴ اینها نشانهٴ خدایند این مال این این بشر است که یا دینی فکر میکند یا غیر دینی ما چیزی در جهان نداریم که آیهٴ حقّ نباشد و همان روال که تیهو و طاووس آیات الهی هستند به همان اندازه مار و عقرب آیات الهی هستند مگر اگر برهان امکان است در هر دو هست برهان حدوث است در هر دو هست برهان نظم است در هر دو هست برهان امکان فقری است در هر دو هست چیزی به نام غیر دین ما در جهان نداریم
سؤال ...
جواب: بله این برای آن است که منقطع الارتباط کرده این آنچه که کار خدا است به خودش نسبت میدهد آنچه را که باید به خدا ارتباط بدهد از خدا قطع میکند این کاری که ﴿و ما بکم من نعمة فمن الله﴾ را به خودش نسبت میدهد مگر قارون غیر از این میگفت یک کسی بگوید من سی سال زحمت کشیدم خودم عالم شدم این مسلمان زندگی میکند به حسب ظاهر اسلامی حرف میزند ولی قارونی فکر میکند مگر قارون بیش از این گفت ﴿انما أوتیته علی علم عندی﴾ مگر غیر از این گفت؟ قرآن میگوید چرا میگویید من خیلیها ... زحمت کشیدند گیرشان نیامده شما را ذرّات مغز شما را فکر شما را راهنمایی فکر شما و ... را او ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ او ﴿علّم الإنسان ما لم یعلم﴾ خدای سبحان این کارها را کرده است این جور به پیش میبرد وظیفهٴ ما را هم اینچنین کرده است منتها ما در فقه امور توسّلی داریم امور تعبّدی داریم خیلی از کارها است که قصد قربت در آن شرط نیست به ما گفتند وضو بگیر قصد قربت لازم است به ما گفتند اگر جامهات آلوده است یا بدنت آلوده است غَسل کن و نه غُسل ما شستیم شستیم دیگری شست شست با قصد قربت شستیم شستیم بدون قصد قربت شستیم شستیم این میشود امور توسلی همانطوری که در فقه ما امور توسّلی زیاد است در علوم بشرح ایضاً [همچنین] لازم نیست که ما هر جایی که هر مسئلهای طرح میکنیم بگوییم ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ خدای سبحان فرمود به اینکه شما دو قطره از آن دو گرم از آن تا بشود کپسول این میشود امر توسّلی مگر کسی دستش نجس شد زیر شیر میبرد مگر خدای سبحان فرمود که دستت را بشور همین که شست پاک میشود میشود به آن آغاز بخواند امور توسّلی توسّلی است امور تعبّدی تعبّدی است کجا اگر کسی ثواب بخواهد ببرد بله ثواب ببرد به ما گفتند که هر کاری که میکنید بگو به نام خدا ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ تا رویت بشود این کار را انجام بدهی و کار حرام و مکروه را که نمیشود بگویی خدایا به نام تو که
سؤال ...
جواب: حالا دوتا مطلب است ما دین را نباید در نقل خلاصه کنیم اگر شما این بحثهای پنج سالهٴ استصحاب را که از یک خط درآمده اسلامی است اگر کسی طبق این عمل کرده بهشت میرود و عالماً و عامداً یک کسی وضو نداشت الان شک میکند که وضو گرفت یا نه خب برابر استصحاب باید بگوید من محدث هستم وضو بگیرد دیگر اگر با همان وضع نماز خوانده چرا جهنّم میرود برای استصحاب چون استصحاب حدث کرده خب این استصحاب یک بحثهای عمیقی است که در طیّ این چند سال از این یک خط در آمده عقل این نقل را شکوفا کرده ما این دوتا مشکل را باید برداریم یکی اینکه اسلام از زمان بشریّت آمده آدم تا خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اسلام آوردند آنچه تفاوت دارد ﴿لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ شریعت است منهاج است این روشهای خاص است نماز در اسلام چند رکعت اسلام به معنی خاص به کدام سمت باشد بله اینها امور جزئی است و یکی اینکه دلیلی که کاشف از حکم خدا است یا عقل است یا نقل همان عقلی که خدا را ثابت کرده است نه عقل وهمی چون این را هم مستحضرید بارها هم عنایت کردهاید این قیاس فقهی که حرام است همان تمثیل منطقی است قبل از اینکه فقه بگوید عمل قیاس حرام است اصول گفته که قیاس حجّت نیست و عمر اصول ما هزار و چهارصد سال است حدّاکثر و قبل از اینکه فقه بگوید و اصول بگوید منطق گفته است که الان لااقل سه چهار هزار سال در حوزهها سابقه دارد که تمثیل حجّت نیست لااعتبار بالتمثیل این تمثیل همان قیاس فقهی است این را که اسلام به معنی خاص نیاورده اسلامی به معنی عام آورده اسلامی که همهٴ انبیا آوردند که آقا شما از جزئی چگونه پی به جزئی دیگر میبرید مگر اینکه پلی بزنید خصوصیات را رها بکنید ببری به کلّی و از کلّی به جزئیّات دیگر سرایت بکنید که میشود قیاس وگرنه مادامی که در حوزه تمثیل است از جزئی به جزئی پی بردن محال است قبل از اینکه اصول بگوید با قیاس نمیشود کاری را فهمید منطق گفته است و این عقل است این عقل که محورش مشخص است وهم و خیال و قیاس و گمان و همه اینها را همه را میگذارید دور همانطوری که در حدیث شناسی رجال خصوصیّتی دارد درایه خصوصیّتی دارد با قواعد رجال با قواعد درایه انسان به خدمت حدیث میرود مبادی برهان هم بشرح ایضا [همچنین] این است که هم مرحوم شیخ الرئیس سفارش کرده هم جناب شیخ اشراق سفارش کرده که برای طلبه خواندن برهان فریضه است بخشهای دیگر منطق نافله است این را هم ابن سینا در منطق شفا دارد هم جناب شیخ اشراق در منطق یک کسی میشود اهل استدلال باشد این را ندارد مبادی چی است صورت چیست به تعبیر سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) میفرمود خیلیها ... ظننا هستند ما به اینها بگوییم علما مگر علم به آسانی گیر کسی میآید؟ یقین شرطش چیست این مقدمات باشد ذاتی باشد ضروری باشد دایمی باشد کلّی باشد این یعنی چه مگر هر سر هم کردن صغرا و کبرایی یقین آور است این دو بزرگوار فرمودند برای طلاب و محقق و پژوهشگر خواندن برهان فریضه است خواندن بخشهای دیگر منطق نافله
حالا بقیّهٴ بحث در نوبتهای دیگر.
«و الحمد لله رب العالمین»
- چگونگی اسلامی شدن علوم
- علوم انسانی اسلامی
- عقل و نقل هر دو حجت شرعی هستند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تلک من أنباء الغیب نوحیها الیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتّقین﴾
در جریان نوح(سلام الله علیه) این مسئله مطرح است که آیا طوفانش جهانی بود یا نه از بعضی از آیات برمیآید که زمین زیر آب رفت و اثبات اینکه کل زمین زیر آب رفت یا قسمت مهمّ آباد زمین زیر آب رفت هم شواهد قرآنی میطلبد هم شواهد تجربی و علمی اگر شواهد علمی ظواهر آیات را تأیید نکرد یعنی اگر طبق تجارب قطعی ثابت شده است که روزگاری بر زمین نگذشت که کلّش زیر آب باشد و طوفان روی زمین حاکم شده باشد قهراً ظواهر آیات اگر آیهای داشت ﴿رب لاتذر علی الأرض من الکافرین دَیّاراً﴾ یا اینکه ﴿ففتحنا أبواب السّماء بماءٍ منهمرٍ ٭ و فجرنا الأرض عیوناً فالتقی الماء علی أمرٍ قد قدر﴾ این الف لام دیگر الف و لام جنس نخواهد بود به معنی کل ارض نیست الف و لام عهد است یعنی گوشهای از خاورمیانه ولی اگر شواهد تجربی ثابت کرد که زمین وقتی کل زمین یا قسمت مهمّ معمور زمین زیر آب بود انسان میتواند این ارض را به همان معنای اطلاق بگیرد جنس بگیرد یعنی کل زمین زیر آب رفت و اختصاصی هم به گوشهای از خاورمیانه نداشته باشد در اینجا این علم تجربی به عنوان مقیّد یا مخصص سهم تعیین کنندهای دارد به همین مناسبت این مسئله مطرح شد که آیا ما فیزیک اسلامی شیمی اسلامی زمین شناسی اسلامی معدن شناسی اسلامی دریا شناسی اسلامی کیهان شناسی اسلامی داریم یا نه قرآن کریم بعد از جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) حضرت نوح را نقل کرد حالا قبلاً انبیایی بودند یا نبودند قرآن دارد که ما قصّهٴ بعضی از انبیا را نگفتیم حالا آن هم شرح مبسوطی دارد که ارائه میشود فعلاً بحث در این است که ما قصّه و تاریخ اسلامی داریم یا نداریم یا قصّهٴ یک امری است که گاهی در حوزهٴ مسلمانها اتّفاق میافتد گاهی در حوزهٴ غیر مسلمانها وگرنه تاریخ اسلامی و غیر اسلامی ندارد قصه اسلامی و غیر اسلامی ندارد برای اثبات این مطلب ما اوایل از همان نمونههای ساده شروع کردیم گفتیم ما یک فقه داریم که این فقه اسلامی است در اینکه فقه اسلامی است حرفی در او نیست با اینکه گرچه چون فقه تعبّدی است و احکام نقلیاش فراوان است امّا آیات خطوط کلّی فقه را بیان میکند و اجتهاد پویای مجتهدان فروع فراوانی را استنباط میکند این میشود فقه اسلامی در فقه چون بسیاری از احکام فرعیاش را خود نقل به عهده دارد اسلامی بودن آن حرفی نیست امّا اصول که علم اسلامی است بخش مهمّش را عقل به عهده میگیرد نه نقل به عنوان نمونه جریان برائت مثال زده شد در جریان برائت اگر حدیث رفع هست بیش از یک سطر نیست «رفع عن امتی تسع» یا آیهٴ مبارک ﴿و ما کنا معذبین حتّی نبعثَ رسولاً﴾ امّا برائت عقلی داریم برائت نقلی داریم حکم تکلیفی داریم حکم وضعی داریم آیا مؤاخذه برداشته شده یا حکم برداشته شده آیا اقلّ و اکثر استقلالی با اقلّ و اکثر ارتباطی فرق دارند یا نه آیا اصل در برابر خبر واحد میتواند معارضه بکند یا اصل ظاهر است و اماره نیست و خبر واحد امّاره است و خبر واحد واقع را نشان میدهد و اصل واقع را نشان نمیدهد و اماره مورد شک است و اصل موضوعش شک است و دهها مسایلی از این قبیل اینها را از ﴿و ما کنّا معذبین﴾ یا از حدیث رفع استنباط کردن به برکت عقل پویای مجتهدان است دیگر خب اگر ما یک آیهای داشتیم به عنوان ﴿و ما کنّا معذبین﴾ بحثهای عمیق برائت با شعب فراوانش طرح شد یا آیهٴ نفر و آیهٴ نبأ داشتیم آن اشکالاتی که به تعبیر مرحوم شیخ مما یمکن الذب است مما لایمکن الذب است بحثهای عمیق حجّیت خبر واحد را از این دوتا آیه بخواهند در بیاورند بعد سرانجام اشکال بکنند اگر یک آیه یا یک روایت محور بحثهای فراوان حجّیت خبر واحد و مسئلهٴ برائت است و مهمتر از همه جریان استصحاب است که استصاب یک سطر بیش نیست این «و لا تنقض الیقین أبداً بالشک» این بحثهای استصحاب تعلیقی استصحاب تنجیزی شک در موضوع شک در حکم شک در مقتضی شک در رافع وحدت قضیهٴمتیقّن و مشکوکه دهها مسائلی که بالأخره اتحاد به برکت عقل آن را پویا کرده است همه از همین یک سطر درمیآید خب اگر یک سطر حدیث یا یک سطر آیه محور بحث چندین ساله است که بارها به عرضتان رسید اگر طلبهٴ فاضل جدّی بخواهد پنج سال زحمت بکشد از سطح و خارج تا این یک خط را بفهمد به زحمت موفق میشود همین یک خط است دیگر «و لا تنقض الیقین أبداً بالشک و إنّما تنقضه بیقینٍ آخر» چند تا روایت که نیست این را مستحضرید که مرحوم شیخ میفرماید اگر ما چندتا روایتش کردیم برای تضافر برای اینکه سند تأمین بشود وگرنه یک خط است حالا یک طلبهٴ فاضل جدّی بخواهد سطح استصحاب را از معالم و قوانین و رسائل و کفایه بخواند بعد برود خارجش را بخواند خیلی فاضل و جدی هم باشد فقط بخواهد دربارهٴ استصحاب کار بکند پنج سال طول میکشد یعنی بر سطح مسلّط باشد سطح معالم را سطح قوانین را سطح رسائل را سطح کفایه را در خصوص استحصاب بعد هم دوران خارج و چون اینها بالأخره بعضیهایشان یک سال بعضیها دو سال وقت میخواهد خب پنج شش سال باید زحمت بکشد تا این یک خط را بفهمد این یک خط بر اساس «علینا إلقاء الأصول و علیکم التّفریع» شده جزء علوم اصولی دیگر شده علم اسلامی نه چون در حوزه رویش کار کردهاند اصول شده علم اسلامی بلکه روی معیارهای اسلامی چون کار کردهاند این علم اصول شده اسلامی اینها حرفهای ابتدایی و میانه هست هنوز خب به همان معیار که ما اصولمان اسلامی است این کیهانشناسی ما میتواند اسلامی باشد برای اینکه آیاتی که دربارهٴ نظام سپهری آمده است خیلی بیش از آیاتی است که دربارهٴ اصول آمده اگر در سورهٴ سجده آمده است ﴿ثم استوی الی السّماء وهی دخّان﴾ این یک یا در سورهٴ انبیاء آمده است ﴿أو لم یر الذین کفروا ان السمٰوات و الأرض کانتا رتقاً ففتقنا هما﴾ اول این کرات به هم بسته بودند بعد باز شدند این دوتا اگر ﴿خلق السَّمٰوات و الأرض فی ستّة أیّامٍ﴾ که در چندین قسمت از آیات قرآنی است این سه تا اینها اگر محور بحث قرار بگیرد با عقل پویای بشر رویش کار بکنند این هم میشود زمین شناسی این هم میشود آسمان شناسی این هم میشود کیهان شناسی این هم میشود علوم اسلامی به همان دلیل که اصول ما اسلامی است زمین شناسی ما آسمان شناسی ما دریا شناسی ما همینطور است در کوه شناسی و معدن شناسی که آیات گوناگونی در بحث دیروز خوانده شد. اگر کوهها و درهها و دشتها و دریاها و بارانها و رودها را قرآن کاملاً مشخص کرده است جغرافیای ما هم میشود اسلامی برای اینکه جغرافیا غیر از شناخت کیفیّت دریا و کوه و صحرا و درّه و رود و اینها غیر از معادن و غیر از اینها نیست فرمود همانطوری که شما جریان ترافیک کوی و برزنتان را حل میکنید خدای سبحان هم این آبها را منظمّاً راه میدهد به وسیله باران آب را به زمین فرو میبرد بعد راه سازی میکند راه اصلی را راه فرعی را شعب اصول را شعب فروع را در زیر زمین مشخص میکند ﴿فسلکه ینابیع﴾ تا کمکم کمکم این آبهایی که راه افتادند خدای سبحان کدام بخش را مأموریت بکند سفرهٴ زمینیاش بالا بیاید نزدیک سطح بشود حفّارها دستشان به آب برسد و مانند آن فرمود اگر ما بخواهیم یک قدری سطح این آبها را پایین میبریم یکی دو کیلومتر پایین میبریم ﴿قل أرأیتم إن أصبح مائُکم غوراً فمن یأتیکم بماءٍ معین﴾ حالا اگر ما که دو سه کیلومتر این آبها را بردیم پایین هفت هشت هزار متر این آبها را بردیم پایین شما با کدام وسیله صنعتی میتوانید این آبها را از دل زمین بیاورید بیرون؟ به هر حال کل سرزمینتان میشود خشک و افسرده و پژمرده خب این است که ﴿فسلکه ینابیع فی الأرض﴾ این مسلک درست میکند راه عبور و خروج درست میکند راه یک طرفه درست میکند راه دو طرفه درست میکند خب اگر ﴿ما کنّا معذبین﴾ منشأ علم اصول شد اصول شده علم اسلامی این شناخت آبهای تحت الارضی که راههایشان چیست این هم میشود علم اسلامی اینها حرفها حرفهای ابتدایی است هنوز اگر ان شاء الله آماده شدید یک قدری جلوتر میرویم و آن حرف اصلی این است که اسلام را نباید از قرآن و عترت شروع کرد یک و اسلام شناسی را هم نباید به وسیله نقل دانست و تمام مشکلات این است که اینها خیال میکنند اسلام از قرآن شروع شده درحالیکه ﴿ان الدّین عند الله الإسلام﴾ اسلام از آدم تا خاتم بود آن شریعت و منهاج است که ﴿لکلٍ جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ آن فروع دین است که عوض میشود وگرنه خطوط کلّی عقاید یکی است خطوط کلّی فقه یکی است خطوط کلّی اخلاق یکی است خطوط کلی حقوق یکی است این چقدر نماز بخوانیم به کدام طرف نماز بخوانیم چند روز روزه بگیریم به کدام طرف رو بکنیم در ظرف و نحر و امثال ذلک اینها فروع جزیی است که گاهی کعبه است گاهی بیت المقدس است گاهی کذا و کذا است وگرنه آن خطوط کلّی دین یکی است لذا پیامبر قبلی بشارت دهندهٴ پیامبر بعدی است و پیامبر بعدی تصدیق کننده پیامبر قبلی است هم قبلی میگوید ﴿و مبشِّراً برسولٍ یأتی﴾ کذا هم بعدی میگوید ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ خب اگر قبلی تبشیر میکند بعدی تصدیق میکند معلوم میشود ﴿ان الدّین عند الله الإسلام﴾ این دین تثنیه ندارد چه رسد به جمع که ما بگوییم ادیان در حقیقت آنها مذاهب هستند نه دین چون ﴿عند الله﴾ است ثابت است بر اساس آیهٴ سورهٴ نحل که ﴿ما عندکم ینفد و ما عند الله باقٍ﴾ دو تا اسلام که نداریم اسلام قانون خدا است یک آنچه را که خدای سبحان حکم کرده است میشود اسلام دو منشأ قانون خدا اراده و علم ازلی ذات اقدس إلاه هست که به مصالح و مفاسد من الأزل الی الابد آگاه است دو کاشف از اینکه خدا چه حکم کرد این یا عقل است یا نقل همان عقلی که خدا را میفهمد و ثابت میکند همان عقلی که اسمای حسنا را ثابت میکند همان عقلی که میگوید صفات خدا عین هم هستند و عین ذات هستند همان عقلی که میگوید خدا حقیقت نامتناهی است صفات ذاتیاش هم نامتناهی هستند عینیّتش هم به نحو عدم تناهی است همین عقلی که در این محدودهٴ وسیع قلمرو ﴿فعّال لما یرید﴾ دارد همین عقل با همین مبانی با همین مبادی اگر کشف کرده که خدا چنین کاری را کرد میشود اسلامی خدا چنین کاری را فرمود میشود اسلامی این میشود حجّت شرعی الان ما به چه میگوییم حجّت شرعی؟ به چیزی میگوییم حجّت شرعی که به یحتج العبد علی المولیٰ و المولیٰ علی العبد باعث وجوب و حرمت فقهی بشود اولاً مدح و ذم و اطاعت عصیان را به همراه داشته باشد ثانیاً ثواب و عقاب و بالأخره بهشت و جهنّم را به دنبال داشته باشد ثالثاً چیزی که زمام دار این امور است میشود حجّت شرعی این گاهی آیهٴ قرآن است گاهی روایت است گاهی دلیل عقلی است اگر با صحیحهٴ زراره ثابت شد که نماز صبح دو رکعت است و باید به جهر خوانده بشود اگر کسی عالماً عامداً خلاف این انجام داد خب معصیت کرد اولاً استحاق قدح دارد و استحقاق عقاب دارد و جهنّم هم میرود این چهار کار به استناد صحیحهٴ زراره است حالا اگر برای یک طبیبی ثابت شد که قلب را باید اینجور عمل کرد فلان قلب را در فلان شرایط اگر به فلان بیماری مبتلا بشود باید باز کرد به این صورت عمل کرد نه به صورت دیگر برای او از نظر علمی ثابت شد این شخص عالماً عامداً بیمار خود را اینجور عمل نکرده است روی هوا و هوس این کار حرامی را انجام داده اولاً استحقاق قدح دارد ثانیاً گرفتار عقاب است و سرانجام جهنّم میرود اگر عقل چیزی را ثابت کرد کار صحیحهٴ زراره را میکند آن وقت این شخص در قیامت که نمیتواند بگوید که خدایا شما که در قرآن نفرمودید ما قلب را چگونه عمل بکنیم در صحیحهٴ زراره نیامده ما قلب را چگونه عمل بکنیم یک قدری جلوتر از مسایل فردی و بیمارستانی به مسایل سیاسی مملکت برسیم اگر برای دولت ثابت شد که تأمین اقتصاد مردم و حلّ تورم به این است که ما به سمت کشاورزی برویم این برای او ثابت شده است روی اصول علمی و برای او هم ثابت شده است که این کشور را کشاورزی را اداره کرد آبها را باید از راه سدّ مهار کرد آن هم در فلان بخش سدّ بتونی در فلان بخش سدّ خاکی روی اصول علمی ثابت شد که فلان زمینه آماده نیست برای سدّ بتونی برون رفت دارد این الاّ و لابد باید سدّ خاکی باشد و بالعکسش در دامنهٴ کوهی دیگر ثابت شد این برای او ثابت شد ثابت شد، که این کشور را باید از راه کشاورزی اداره کرد نه صنعت در بعضی از جاها بالعکس و ثابت شد که آبها را باید از راه سدّ مهار کرد و باید ثابت شد که فلان قسمت سدّ بتونی فلان قسمت سدّ خاکی و طول سدّ و قطر سدّ و ارتفاع سدّ هم باید این مقدار باشد این روی اصول علمی برای او ثابت شد عالماً عامداً باند بازی کرد و این کار را نکرده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نمیرود آیا میتواند در قیامت به خدای سبحان بگوید شما که در آیه نفرمودید در روایت نفرمودید که ما طول سدّمان چقدر باشد که ما یک قدری کم آوردیم و آب هم به هدر رفت و سیل هم آمد یا خدای سبحان میفرماید این فهمی که من به تو دادم این مثل صحیحهٴ زراره است دیگر صحیحهٴ زراره مأمور من این فهمی هم که به تو دادم مأمور من هستند سرّش این است که ما اسلامی حرف میزنیم و قارونی فکر میکنیم آن قارون هم همین حرف را میگفت میگفت ﴿انما أوتیته علی علمٍ عندی﴾ من خودم زحمت کشیدم این دیگر نمیداند هر چه دارد ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ این است که میگوید اسلام این جوری گفته بشر این جوری گفته این یک مسلمانی است که اسلامی حرف میزند و قارونی فکر میکند این باید بداند که خدای سبحان دو جور حرف میزند گاهی با عقل و علم حرف میزند گاهی با صحیحهٴ زراره و محمد بن مسلم حرف میزند اگر خدای سبحان یک چیزی را به ما آموخت این حجّت الهی است و عقاب را بدنبال دارد و اگر کسی راههای صحیح رفت حجّت الهی است و بهشت را به دنبال دارد خب اگر یک طبیبی درست عمل کرد چرا بهشت میرود برای اینکه به حجّت خدا عمل کرده و اگر دولت مردی براه رفته و بجا اقتصاد را تأمین کرده چرا بهشت میرود چون به حجّت شرعی عمل کرده این «ان لله علی الناس حجّتین حجةً ظاهرةً و حجةً باطنةً» که عقول است «حجةً ظاهرةً» که انبیا و مرسلین هستند از محکمات حرف مااست این حرف لطیف را مرحوم طریحی(رضوان الله علیه) در مجمع البحرین دارد که عقل شرع من باطن کما ان الشرع عقل من ظاهر آنگاه اگر عقل عقل اسلامی بود در فضای اسلامی از عمق دریا تا اوج کهکشانها اینجور فکر میکند میگوید خدا اینچنین کرد اینچنین راهنمایی کرد سه مشرب را به خدا اسناد میدهد میگوید روابط عینی اشیا را او به عهده گرفت روابط علمی اذهان را او به عهده گرفت رابط عین و ذهن را ربطش و او به عهده گرفت این مثلّث را از منظر الاهی میبینید هرگز نمیگوید اینچنین بوده است اینچنین میشود اینچنین خواهد شد میگوید اینچنین کرده است اینچنین دارد اینچنین میکند همه کارها را به خدا اسناد میدهد روابط علمی اینچنین نیست که کسی بگوید من سی سال زحمت کشیدم خودم به این مقام رسیدم او بر اساس ﴿علّم الانسان ما لم یعلم﴾ میاندیشد ﴿علم الإنسان ما لم یعلم﴾ میشود ﴿علم الإنسان﴾ میاندیشد ﴿إقرء و ربُّک الأکرم﴾ میاندیشد رابط بین علم وذهن را هم خدای سبحان میداند او چون ﴿و هو معکم﴾ را هم در اعیان میبیند هم در اذهان میبینید هم در پیوند ذهن و عین میبینید اگر اینچنین است این میشود اسلامی آن وقت دانشگاه ما میشود اسلامی اگر ما 140000 رشته و کمتر و بیشتر داریم قسمت مهم اینها به اصول رشتههای اوّلی برمیگردد و اگر خطوط کلّی اینچنین شد این عقل هر جا هست 140000 پیام دارد ما دوتا مشکل جدّی داریم یکی اینکه خیال میکنیم اسلام از قرآن و عترت شروع شده در حالی که ﴿ان الدّین عند الله الاسلام﴾ موسیٰ اسلام آورد عیسیٰ اسلام آورد نوح اسلام آورد انبیا اسلام آوردند آدم اسلام آورد(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در پایان سورهٴ مبارکهٴ حج هم دارد که شما بچّههای ابراهیم هستید بچههای مسلمانید شما مسلمان زاده هستید ﴿هو سمّاکم المسلمین من قبل﴾ این پدر شما است ملّة أبیکم ابراهیم هو سمّاکم المسلمین من قبل﴾ شما که تازه مسلمان نیستید که شما اسلامتان از چند هزار سال قبل شروع شده نه هزار و چهارصد سال پس ﴿ان الدین عند الله الاسلام﴾ است و انبیا همه مسلمان بودند و دین ابراهیمی دین اسلامی است منهاج و شریعت یک بحث جدایی است این را میگوید جهان بینی اگر جهان بینی است فلسفه است یعنی این وگرنه آن مقطعی فکر کردن در راه رسیدن این مثل مسافر تو راه سواری است این مسافر تو راه بالأخره وسط راه باید بایستد کسی بهش صندلی نمیدهد این است که اسلام را از همان قرآن و عترت شروع کرده یک مسافری است که در راه سوار شده یک بعد هم آمده است این صندلیها را ارباً ارباً کرده نقل را اختصاص داده به اسلام اسلام را در دیوارهای نقل خلاصه کرده عقل را داده به بشر نقل را داده به وحی گفت بشر اینچنین میگوید وحی اینچنین میگوید کدام بشر مگر عقل مثل آن آیه نیست اگر عقل قطعی بود مثل آیه و مثل خبر متواتر است اگر عقل دلیلش طمأنینه بخش بود مثل روایت صحیحهٴ زراره است کجا ما با برهان عقلی از عمق زمین تا اوج آسمان به یک مطلبی رسیدیم که بهشت و جهنّم کنارش نبود حلال و حرام کنارش نبود هیچ فرقی نیست بین اینکه عقل به یک مطلب برسد یا نقل به یک مطلب برسد اینِ که شما میبینید در اصول گفتند منابع دین ما عقل است و کتاب است و سنت است و اجماع سخن سخن صحیح است منتها تکمیل نشده الان یکی از رسالتهای مهمّ علم شریف اصول این است که حجّیت عقل را شکوفایی عقل را بارور کنند تا هیچ کس نه بنویسد نه بگوید این مطلب عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی همیشه بگوید عقلی است یا نقلی عقلاً او نقلاً نه عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی عقلی است یا سمعی عقلی است یا نقلی اگر کاری که از نقل بر میآید از عقل برمیآید چرا ما این را ارباً ارباً بکنیم یک عده ﴿الّذین جعلوا الدین عضین﴾ یک عده ﴿الذین جعلوا الاسلام عضین﴾ یک عده ﴿الذین جلعوا منابع عضین﴾ یک عده ﴿جعلوا مبانی عضین﴾ این عضه عضه کردن پاره پاره کردن تکه تکه کردن این خطر را به بار آورده آن وقت تا وقتی گفتند دانشگاهتان باید اسلامی باشد به این فکرند که دختر و پسر را از هم جدا کنید نمازخانه داشته باشید آن وقت درس میشود اسلامی درس که اسلامی شد مثل همین آیاتی که قرآن نمونههایش را گفته لازم نیست تمام ریز و درشت را بگوید آن فقه که از آن قطعیترین علوم اسلامی ما است بخش وسیعش در ادلهٴ نقلی است مگر قرآن کریم چون به منزلهٴ قانون اساسی است چقدر از فقه را فرموده حالا یا پانصد آیه است پا پانصد مسئله از آیات قرآنی بر میآید بقیه را روایات دارد میگوید و وقتی شما به معاملات میرسید میبینید بخش وسیعی را عقل دارد به عهده میگیرد اجازه کاشف است یا اجازه ناقل است شرط متأخر دارد شرط متقدّم دارد اینها نه درآیه است نه در روایات فضولی کاشف است کشف حکمی داریم کشف حکمی نقلی داریم وقتی عقل به میدان بیاید این است مسئلهٴ اجتماع امر و نهی این است مسئلهٴ اقتضای امر به شیء نهی از ضد همین است هر جا عقل بیاید حجّیت شرعی را به همراه دارد منتها بعضیها در حوزههای علمی راه پیدا کردهاند این صبغهٴ اسلامی پیدا کرده بعضی از جاهای دیگر راه پیدا کردند این دیگر صبغهٴ اسلامی ندارد اینچنین نیست فتحصل که اگر خواستیم ببینیم این علوم اسلامی است یا نه این دوتا کار را باید بکنیم یک اسلام از بشریّت شروع شده از آدم نه از قرآن آن منهاج و شریعت است که از اختصاص دارد به قرآن و عترت وگرنه اصل اسلام یعنی اعتقاد به ثابت شدن اینکه خدایی هست و خدا واحد است اسماء حسنایی دارد صفاتش نامتناهی است عین هم هستند عین ذات هستند اینها وحی هست نبوت هست عصمت هست ولایت هست خلافت هست اینها هست و اینها باید معصوم باشد هستند کتاب آسمانی باید معصوم باشد هست اینها از زمان آدم آمده نه کنون بعد هم در حوزهٴ اسلامی عقل را از حوزه بیرون نکنیم عقل مثل نقل حجّت شرعی است همین عقلی که خدا را ثابت کرده همین عقل اگر چیزی را کشف کرده میشود حجّت شرعی یک وقت است که کسی خیال را عقل میپندارد ـ معاذالله ـ چیزی را منکر است که میشود ﴿ان الله لا یحب کل مختالٍ فخورٍ﴾ آن حکم فلسفههای الحادی آن فیزیک الحادی آن شیمی الحادی اینها اصلاً خدا و قیامت را قبول ندارند این بحثش راساً بیرون است این چون از اصل اسلام مخالف است امّا همان عقلی که خطوط کلّی دین را ثابت کرده خدا و قیامت را ثابت میکند وحی و نبوّت را ثابت میکند همان عقل با همان مبانی با همان مبادی اگر یک چیزی را ثابت کرده میشود حجّت شرعی شما در این متأخرین که بالاخره در چند قرن اخیر شک را در غرب راه اندازی کرده جناب دکارت این حرفی زده که نه پایگاه علمی دارد نه مخصوص خود او است قبلاً ثابت کردند و بطلانش را هم بیان کردند این دوتا حرف را میگوید حرف خوبی است امّا قبلاً گفتند و تأمین هم کردند گفتند خود ایشان گفت که من بنا را بر شک میگذارم به دنبال چیزی میگردم که این شک پذیر نباشد یک و همهٴ شکوک را هم بتواند رفع بکند این دو من به دنبال یک همچنین چیزی میگردم حالا موفّق شد یا نشد مطلب دیگر است این اصل تناقض هر دو کار او را به عهده دارد جناب بهمنیار در تحصیل این هم خب بالأخره شاگرد بنام بوعلی بود قبل از هزار سال حدود هزار سال این کتاب شریف تحصیلشان را نوشتند ایشان دارند به اینکه این اصل تناقض یک اصلی است که اگر این را از معرفت و اندیشه بشری کنار برود سقف همهٴ معارف فرو میریزد گرچه خدای سبحان ﴿لیس کمثله شیء﴾ ولی ما اگر خواستیم تنظیر بکنیم مثل این است همانطوری که ذات اقدس إلاه اگر فیضش را از عالم بردارد همه فرو میریزند چیزی نمیماند اگر این اصل تناقض را از اندیشههای بشری برداری همه میریزند هر اندیشهای با خلافش جمع میشود شما الان میدانید روز بله الآن هم روز است هم روز نیست شما میدانید خودتان هستید بله هم خودتان هستید هم خودتان نیستید این شخص دوست شما است بله هم دوست شما است هم دوست شما نیست این سنگی روی سنگ بند نمیشود اگر اصل تناقض نباشد هیچ اندیشهای برای بشر نیست همانطوری که اگر فیض خدا نباشد هیچ وجود عینی در عالم نیست اگر اصل تناقض نباشد هیچ اندیشهای برای بشر نیست همین بیان را قبل از این فلاسفه ما وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) در همان استدلالی که با متکلّم مروزی دارند بیان کردهاند حضرت دارد «لم یکن بین النفی و الاثبات منزله» این کتاب شریف توحید صدوق اگر کتاب درسی بود آنگاه معیار معرفت و اصول اوّلیه مشخص میشد حضرت فرمودند «لیس بین النفی و الاثبات منزله» بالأخره یک طرفش را قبول بکن اراده خدا ازلی است یا نه شما از یک طرفی میگویید ازلی است از یک طرفی میگویید فعل خدا است خب «اذا لم یکن أزلیاً کان محدثا و اذا لم یکن محدثا کان ازلیا» این همان اصل تناقض است این امام رضا(سلام الله علیه) که تعبّد نمیکند که این را دارد با آن عقل مشترک بین متکلم و گوینده بحث میکند شما الان فرصت نیست که من شواهد فراوانی که در کتاب شریف توحید مرحوم صدوق است بخوانم این توحید مرحوم صدوق بخش پایانیاش با متکلّم خراسان احتجاجی که وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) دارد مطرح میکند در آن بخش پایانی در جریان ذکر مجلس الرضا(سلام الله علیه) با مروری سخنان فراوانی دارد مأمون هم نشسته است مأمون یک وقتی عصبانی شد دید این متکلم و این کسی که طرف محاورهٴ حضرت است سخن منسجمی ندارد رفت که عصبانی بشود یا کمی عصبانی شد وجود مبارک امام رضا فرمود شما عصبانی نشوید وقتی بیرون رفتید این میگوید که احتشام ملک نگذاشت که من جواب علی بن موسی را بدهم بگذار آزادانه حرفش را بزند دربارهٴ ازلیّت و ابدیّت و حدوث و قدم ارادهٴ ذات اقدس إلاه بحث کردند حضرت به مأمون دستور داد شما ساکت باشید بگذارید من جواب این آقا را بدهم شما این عبارتها را مکرر ملاحظه بفرمایید حضرت در همین کتاب شریف توحید صدوق بخش پایانیاش اینی که در مکتبهٴ صدوق(رضوان الله علیه) چاپ شده است صفحهٴ 445 است 450 است در صفحه 450 بعد از اینکه«قال المأمون یا سلیمان سل اباالحسن عَمّا بدا لک و علیک بحسن الاستماع و الإنصاف» قال سلیمان «یا سیّدی اسئلک قال الرضا(سلام الله علیه) سل عَمّا بدا لک قال ما تقول فی من جعل الأرادة اسماً و صفتاً مثل حی و سمیع و بصیر و قدیر»
اگر کسی اراده را مثل قدیر بداند چی است آنگاه وجود مبارک امام رضا استدلال میکند تا اینکه این شخص متحیرانه جواب میدهد «فصاح به المامون و قال یا سلیمان مثله یعایا او یکابر علیک بالإنصاف أما تری من حولک من أهل النظر» آخه خجالت بکش مجلس مجلس علمی است مگر علی بن موسی الرضا یک آدم عادی است که تو با او اینجور حرف میزنی آن گاه «ثمّ قال کلّمه یا اباالحسن فانه متکلم خراسان فاعاد علیه المسأله فقال هی» گفت این اراده محدث است یا سلیمان فان الشیء این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) «اذا لم یکن ازلیاً کان محدثاً و اذا لم یکن محدثاً کان أزلیا» شما یک طرف را انتخاب بکن بالأخره یا ازلی است یا ازلی نیست یعنی جمع نقیضین محال است رفع نقیضین محال است یا سابقه دارد یا سابقه ندارد دیگر یا قدیم است یا قدیم نیست این استدلال عقلی وجود مبارک امام رضا تا پایانش چندین جا بالأخره «لم یکن بین النفی و الاثبات منزلةٌ» آنی که جناب دکارت دنبالش میگردد همین اصل تناقض است اصل تناقض بدیهی نیست بدیهی ساز است اصل تناقض اوّلی است بدیهی آن است که نیازی به دلیل ندارد ولی دلیل دارد ولی نیازی به دلیل نیست اوّلی آن است که نیازی به دلیل ندارد استدلال بر آن محال است اصل تناقض اینچنین است کسی بخواهد دلیل بیاورد که تناقض حقّ است ثابت کرده دلیل بیاورد که اجتماع نقیضین باطل است ثابت کرده بگوید من شک دارم که تناقض حقّ است یا نه ثابت کرده بگوید من در این زمنیه اصلاً نمیفهمم ثابت کرده چون فهم با نفهمیدن جمع نمیشود شرط با عدم شرط جمع نمیشود اثبات با عدم اثبات جمع نمیشود اینها را میگویند اوّلی یعنی مبدأ المبادی خب اگر این سرمایه هست هم خودش مصون از شک است هم هرگونه شکوک را برمیدارد این اصل تناقض که روایت هم به آن تمسک کردهاند ما برای ثابت شدن اسلامی بودن اسلام یعنی چیزی که حجّت شرعی است یک اطاعت و عصیان را ثواب و عقاب را وجوب و حرمت را در دنیا به همراه دارد و بهشت و جهنّم را در قیامت به دنبال میکشد دو هر چه که اینچنین باشد اسلامی است حالا شما بیاورد یک علمی که اسلامی نباشد اگر کسی ـ معاذالله ـ معتقد به خدا و قیامت و بهشت و جهنّم نبود که علمش الحادی است از فلسفهاش گرفته تا علوم دیگر آن وقت فقه خودش و اخلاق خودش و حقوق خودش را هم از عادات و آداب و سنن و رسوم مردمی میگیرد او هم یک فقه دارد منتها فقه غیر اسلامی فقه یعنی چه واجب است چه حرام است قانون عملی را میگویند فقه فقه که زیر نویسی نشده فقه اسلامی یا غیر اسلامی که دستور عملی روزانه فردی و جمعی را میگویند فقه این قانون، این قانون یا الهی است یا غیر الهی یا اسلامی است یا غیر اسلامی اگر از وحی و عقل مستدَل گرفته شده مثل اسلامی اگر از عادات و آداب و رسوم جاهلی گرفته شده میشود غیر اسلامی پس اگر کسی خطوط کلّی را پذیرفته یعنی مبدأ و معاد را پذیرفته در این مسایل آن مثلّث مبارک و میمون را هم پشت سر گذاشت یعنی اشیاء را خدا آفرید با حفظ روابط علوم را خدا آفرید با حفظ روابط رابطهٴ علم و معلوم را عین و ذهن را خدا تنظیم کرد با حفظ روابط کسی در چنین فضایی بیاندیشد هرچه فهمیده است اسلامی است
سؤال ...
جواب: دیگر ما غیر دینی نداریم کسی مار و عقرب را میشناسد
ما غیر دینی نداریم آن شخص که منقطع الارتباط است یعنی کار را مخلوق خدا را به خدا اسناد نمیدهد آن فکرش میشود غیر دینی وگرنه جهان هر چه هست آیات الهی است چی از آن غیر دینی است؟ اندیشهٴ ما و انگیزهٴ ما و اعیان خارجی کلاً آیات الهی هستند پس همهٴ اینها نشانهٴ خدایند این مال این این بشر است که یا دینی فکر میکند یا غیر دینی ما چیزی در جهان نداریم که آیهٴ حقّ نباشد و همان روال که تیهو و طاووس آیات الهی هستند به همان اندازه مار و عقرب آیات الهی هستند مگر اگر برهان امکان است در هر دو هست برهان حدوث است در هر دو هست برهان نظم است در هر دو هست برهان امکان فقری است در هر دو هست چیزی به نام غیر دین ما در جهان نداریم
سؤال ...
جواب: بله این برای آن است که منقطع الارتباط کرده این آنچه که کار خدا است به خودش نسبت میدهد آنچه را که باید به خدا ارتباط بدهد از خدا قطع میکند این کاری که ﴿و ما بکم من نعمة فمن الله﴾ را به خودش نسبت میدهد مگر قارون غیر از این میگفت یک کسی بگوید من سی سال زحمت کشیدم خودم عالم شدم این مسلمان زندگی میکند به حسب ظاهر اسلامی حرف میزند ولی قارونی فکر میکند مگر قارون بیش از این گفت ﴿انما أوتیته علی علم عندی﴾ مگر غیر از این گفت؟ قرآن میگوید چرا میگویید من خیلیها ... زحمت کشیدند گیرشان نیامده شما را ذرّات مغز شما را فکر شما را راهنمایی فکر شما و ... را او ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ او ﴿علّم الإنسان ما لم یعلم﴾ خدای سبحان این کارها را کرده است این جور به پیش میبرد وظیفهٴ ما را هم اینچنین کرده است منتها ما در فقه امور توسّلی داریم امور تعبّدی داریم خیلی از کارها است که قصد قربت در آن شرط نیست به ما گفتند وضو بگیر قصد قربت لازم است به ما گفتند اگر جامهات آلوده است یا بدنت آلوده است غَسل کن و نه غُسل ما شستیم شستیم دیگری شست شست با قصد قربت شستیم شستیم بدون قصد قربت شستیم شستیم این میشود امور توسلی همانطوری که در فقه ما امور توسّلی زیاد است در علوم بشرح ایضاً [همچنین] لازم نیست که ما هر جایی که هر مسئلهای طرح میکنیم بگوییم ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ خدای سبحان فرمود به اینکه شما دو قطره از آن دو گرم از آن تا بشود کپسول این میشود امر توسّلی مگر کسی دستش نجس شد زیر شیر میبرد مگر خدای سبحان فرمود که دستت را بشور همین که شست پاک میشود میشود به آن آغاز بخواند امور توسّلی توسّلی است امور تعبّدی تعبّدی است کجا اگر کسی ثواب بخواهد ببرد بله ثواب ببرد به ما گفتند که هر کاری که میکنید بگو به نام خدا ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ تا رویت بشود این کار را انجام بدهی و کار حرام و مکروه را که نمیشود بگویی خدایا به نام تو که
سؤال ...
جواب: حالا دوتا مطلب است ما دین را نباید در نقل خلاصه کنیم اگر شما این بحثهای پنج سالهٴ استصحاب را که از یک خط درآمده اسلامی است اگر کسی طبق این عمل کرده بهشت میرود و عالماً و عامداً یک کسی وضو نداشت الان شک میکند که وضو گرفت یا نه خب برابر استصحاب باید بگوید من محدث هستم وضو بگیرد دیگر اگر با همان وضع نماز خوانده چرا جهنّم میرود برای استصحاب چون استصحاب حدث کرده خب این استصحاب یک بحثهای عمیقی است که در طیّ این چند سال از این یک خط در آمده عقل این نقل را شکوفا کرده ما این دوتا مشکل را باید برداریم یکی اینکه اسلام از زمان بشریّت آمده آدم تا خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) اسلام آوردند آنچه تفاوت دارد ﴿لکل جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً﴾ شریعت است منهاج است این روشهای خاص است نماز در اسلام چند رکعت اسلام به معنی خاص به کدام سمت باشد بله اینها امور جزئی است و یکی اینکه دلیلی که کاشف از حکم خدا است یا عقل است یا نقل همان عقلی که خدا را ثابت کرده است نه عقل وهمی چون این را هم مستحضرید بارها هم عنایت کردهاید این قیاس فقهی که حرام است همان تمثیل منطقی است قبل از اینکه فقه بگوید عمل قیاس حرام است اصول گفته که قیاس حجّت نیست و عمر اصول ما هزار و چهارصد سال است حدّاکثر و قبل از اینکه فقه بگوید و اصول بگوید منطق گفته است که الان لااقل سه چهار هزار سال در حوزهها سابقه دارد که تمثیل حجّت نیست لااعتبار بالتمثیل این تمثیل همان قیاس فقهی است این را که اسلام به معنی خاص نیاورده اسلامی به معنی عام آورده اسلامی که همهٴ انبیا آوردند که آقا شما از جزئی چگونه پی به جزئی دیگر میبرید مگر اینکه پلی بزنید خصوصیات را رها بکنید ببری به کلّی و از کلّی به جزئیّات دیگر سرایت بکنید که میشود قیاس وگرنه مادامی که در حوزه تمثیل است از جزئی به جزئی پی بردن محال است قبل از اینکه اصول بگوید با قیاس نمیشود کاری را فهمید منطق گفته است و این عقل است این عقل که محورش مشخص است وهم و خیال و قیاس و گمان و همه اینها را همه را میگذارید دور همانطوری که در حدیث شناسی رجال خصوصیّتی دارد درایه خصوصیّتی دارد با قواعد رجال با قواعد درایه انسان به خدمت حدیث میرود مبادی برهان هم بشرح ایضا [همچنین] این است که هم مرحوم شیخ الرئیس سفارش کرده هم جناب شیخ اشراق سفارش کرده که برای طلبه خواندن برهان فریضه است بخشهای دیگر منطق نافله است این را هم ابن سینا در منطق شفا دارد هم جناب شیخ اشراق در منطق یک کسی میشود اهل استدلال باشد این را ندارد مبادی چی است صورت چیست به تعبیر سیدنا الاستاد امام(رضوان الله علیه) میفرمود خیلیها ... ظننا هستند ما به اینها بگوییم علما مگر علم به آسانی گیر کسی میآید؟ یقین شرطش چیست این مقدمات باشد ذاتی باشد ضروری باشد دایمی باشد کلّی باشد این یعنی چه مگر هر سر هم کردن صغرا و کبرایی یقین آور است این دو بزرگوار فرمودند برای طلاب و محقق و پژوهشگر خواندن برهان فریضه است خواندن بخشهای دیگر منطق نافله
حالا بقیّهٴ بحث در نوبتهای دیگر.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است