display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره – بخش سوم

تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره – بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 221 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره – بخش سوم
- معنای نقض عهد
- یهودیت و بحث نقض عهد آنان
- نمونه های قرآنی معنای عهد ونقض عهد
- خطر و تبعات نقض عهد

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ ٭
الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ
أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ٭

فرمود کسانی مبتلا به اضلال کیفری می‌شوند که فاسق باشند آنگاه اوصاف فاسقین را می‌شمارد می‌فرماید: این‌ها عهد خدا را نقض می‌کنند دوم آنست که آن چه خدا امر به وصل کرده است این‌ها فصل می‌کنند سوم این که این‌ها در زمین افساد می‌کنند نتیجه‌اش آنست که این‌ها سرمایة خود را باختند. نقض عهد به چند نحو تصوّر دارد یک وقت انسان خود آن عهد را می‌شکافد یک وقت آن عهد را نمی‌شکافد رابطة بین خود و آن عهد را قطع می‌کند. بیان ذلک اینست که اگر انسان به یک طناب مستحکمی تمسّک جست تا محفوظ بماند گاهی ممکن است خود آن طناب را که رشته است پنبه کند و تار و پود طناب را از هم بگسلد این را می‌گویند نکث و نقض خود جعل و گاهی کاری به طناب ندارد آن طناب را که به گردن خود بست گردن خود را از طناب رها می‌کند نه طناب را پاره کند این دوجور است و در هر دو حال مسقوط می‌کند و می‌افتد ولی گاهی با پاره کردن طناب سقوط می‌کند گاهی با باز کردن طناب از گردن خود سقوط می‌کند.
کتاب‌های الهی عهد الله است کتابی که خدای سبحان به وسلیة پیغمبر به امّت‌ها اعطا کرد این عهد الله و حبل الله است این که امیر المؤمنین «علیه السّلام» به پسرش ابن حنیفه می‌فرماید: روزانه ٥٠ آیه از این عهد الله بخوان به همین مناسبت است این قرآن کریم عهد الله است یعنی یک طنابی است بین انسان و خدا روزانه انسان حد اقل ٥٠ آیه را بخواند و سعی کند که از خود قرآن بخواند نه از حفظ که چشمش به خطوط این کتاب الهی بیفتد. چون این خطوط و این کلمات خطوط و کلمات عادی نیست که نگاه کردن به او اثر نداشته باشد اینچنین نیست. در جوامع روایی از رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» نقل شده است که «أعطوا العین حقّها» حقّ چشم را بدهید عرض کردند حق چشم نیست؟ فرمود: «النظر إلی المصحف» نگاه به قرآن.
اینچنین نیست که اگر کسی سوره‌ای حفظ باشد یا پنجاه آیه حفظ باشد و از حفظ باشد و از حفظ بخواند کار خواندن از رو را انجام داده است. قرآن عهد الله است و همة کتاب‌های الهی عهد الله هستند. منتها کسی که بخواهد این عهد را نقض و نکث کند دو جور است: یک وقتی دست به خود کتاب می‌برند آن را کم و زیاد می‌کند مثل آنست که دست به طناب می‌زند آن را قطع می‌کند یا این طناب را باز می‌کند خود این طناب بافته را تار و پودش را از هم باز می‌کند. یک وقت کاری به این طناب ندارد این طنابی که به گردن خود بست این طناب را از گردن خود باز می‌کند نه کاری به طناب داشته باشد.
دربارة قرآن ممکن نیست کسی این طناب الهی را بتواند باز کند یعنی چیزی بر او بیفزاید و چیزی از او کم بکند این ممکن نیست چون خدای سبحان دربارة قرآن وعده داد فرمود: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ» این کتاب بطلان‌پذیر نیست که کسی بیاید این کتاب را نقض کند چیزی بر او بیفزاید یا چیزی از او بکاهد او را تحریف کند پس این حبل الله قابل گسستن نیست که انسان این رشته را دوباره پنبه کند تنها راهی که ممکن است اینست که انسان ارتباط خود را با این حبل الله قطع کند یعنی این طناب را که به گردن خود بست از گردن خود باز کند نه این که کاری به قرآن داشته باشد ولی کتب انبیای پیشین دو جور قابل نقض بودند یعنی هم ممکن بود یک یهودی یا یک مسیحی ارتباط خودش را از تورات یا انجیل قطع کند یعنی طناب تورات یا طناب انجیل که به گردن خود بسته بود این طناب را از گردن خود باز کند گردن خود را از طناب رها کند نحو دیگر آن بود که خود این طناب را بگسلد یا قطع کند یا این طناب را رشته‌اش را پنبه کند. این به نام تحریف است و تورات انجیل تحریف شد یعنی آیات و احکام و دستوراتش رشته‌هایی بود که این‌ها پنبه کردند این «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَواضِعِهِ» است وقتی انسان خود این طناب را باز کند قهراً خودش هم سقوط می‌کند کسی که کتاب را تحریف کرد یعنی این رشته را پنبه کرد این آیات را جابجا کرد دیگر طنابی نیست. قهراً سقوط می‌کند. ولی اگر کسی این طناب را پنبه نکرد این رشته را باز نتافت ولی ارتباط خود را از این طناب قطع کرد خودش سقوط می‌کند. ولی طناب محفوظ است دیگری ممکن است به این طناب متمسّک بشود و نجات پیدا کند.
اهل تحریف کاری که کردند خود این طناب را باز کرد نقض طناب کردند این عهد را نقض کردند نه تعهّد را این طناب را رشته‌اش را پنبه کردند نه تعهّد را. نه ارتباط خود با این طناب را لذا هم خود افتادند هم دیگران افتادند وقتی طناب نباشد کسی قدرت تمسّک ندارد دربارة قرآن کریم این ممکن نیست که کسی عهد را باز کند. یعنی این طناب را باز کند کم و زیاد کند. می‌تواند تعهّد را نقض کند یعنی ارتباطش با قرآن را رد کند که خودش سقوط کند. امّا بخواهد قرآن را کم و زیاد کند این مستحیل است چون صاحب قرآن وعدة حفظش را إلی یوم القیامه داد برای این که این قرآن هم خودش باید بماند و هم ادیان آسمانی گذشته را حفظ کند اگر بعد از قرآن کتاب دیگری بود ممکن بود به سرنوشت تورات و انجیل مبتلا بشود امّا چون بعد از قرآن کتاب دیگری نیست و جوامع انسانی دین لازم دارند و دین را هم خدا باید اعطا کند و بعد از خاتم انبیا «علیهم آلاف التحیّه و الثناء» احدی هم به مقام نبوّت نمی‌رسد پس دینش هم برای ابد باید محفوظ بماند و دین اسلام در قرآن کریم و سنّت اهل بیت «علیهم السّلام» جلوه کرده است.
بنابراین این طناب قابل گسستن نیست این عهد قابل نقض و نکث نیست. ولی تعهّد قابل نقض است یعنی کسی که گردن می‌سپارد ممکن است این رشته را از گردن خود باز کند این نقض عهد به هر دو قسمش فسق است و ضلالت و باعث اضلال امّا آن قسمش که انسان طناب را باز کند یعنی عهد را نقض کند و به دنبالة بازکردن طناب خودش هم بیفتد او بدتر است آن یک نقض مستقیمی است راجع به عهد خدا لذا محرّفین از اهل کتاب آنها که طناب را باز کردند یعنی آنها که تورات و انجیل را تحریف کردند خدای سبحان دربارة آن‌ها می‌گوید این‌ها نقض عهد کردند چون نقض کردند. «فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ» و امثال ذلک که دربارة این‌ها با یک وعید شدید سخن می‌گوید آنها را لعن کردیم قلبشان را قسی قرار دادیم و برای ابد تا روز قیامت بینشان اختلاف انداختیم که هرگز مزه وحدت و طعم اتّحاد را نمی‌چشند یا برای همیشه در ذلّت اختلافند. مسیحی‌ها برای همیشه در ذلّت اختلافتند یهودی‌ها برای همیشه در ذلّت اختلافند هرگز این‌ها نورانیّت اتّحاد را پیدا نمی‌کنند و امثال ذلک.
برای این که این‌‌ها عهد خدا را نقض کرد‌ه‌اند امّا دیگران تعهّد را نقض می‌کنند یعنی این طناب را از گردن خودشان باز می‌کنند نه این که این‌ها این طناب را باز می‌کنند تا این که طنابی نباشد که دیگران به آن تمسّک نکنند چون آنها کاری که کردند این بود که این طناب را بازکردند وقتی طناب باز شد دیگر مستمسکی نیست احدی نمی‌تواند به او تمسّک کند چون تورات و انجیل تحریف شده کتابی نیست که انسان به آن متمسّک بشود و نجات پیدا کند. این بود که خدای سبحان آن وعید تند را دربارة این‌ها بیان کرد. دربارة قرآن کریم خیلی‌ها شاید می‌خواستند همان کار یهودی‌ها و مسیحی‌ها را انجام بدهند ولی مقدورشان نبود و إلی یوم القیامه مقدورشان نخواهد بود که بخواهد این کتاب را بازکند بر او بیفزاید یا چیزی از او بکاهد. جابجا کنند طوری که خطوط کلّی معارف قرآن عوض بشود اینچنین نیست. چون خودش وعده داد فرمود که نه در زمان نزول وحی و عصر نبوّت نه در اعصار آینده اصلاً بطلان در حرم امن قرآن راه ندارد. «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ» فتحصّل إنّ النقض علی قسمین و آن که در کتاب‌های انبیای پیشین است هر دو قسم راه دارد و آن چه دربارة خصوص قرآن کریم است فقط یک قسم امّا از این که دربارة قرآن کریم فرمود: به این که این مصون از گزند نقض و تحریف است آیة ٤٢ سورة فصّلت اینست که؛ «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ» اگر بطلان در حریم این کتاب راه ندارد پس نقض و نکث هم راه ندارد کسی نمی‌تواند این رشته‌های آیات قرآن کریم را باز کند این یک طنابی است که بیش از ٦٠٠٠ آیه دارد این بیش از ٦٠٠٠ آیه همه رشته‌های این حبل الله است این‌ها همه به هم بسته است احدی نمی‌تواند این‌ها را باز کند این حبل الله است و اگر این را باز می‌کردند لازمه‌اش این بود که بطلان در حریم این کتاب راه پیدا می‌کرد.
فرمود: این بطلان‌پذیر نیست چون بطلان‌پذیر نیست پس نمی‌شود عهد خدا را نقض کرد به این معنا که این طناب را باز کرد. ولی می‌توان این طنابی که انسان به گردن خود انداخت این را از گردن خود باز کند. این روحش به آنست که آن تعهّد را نقض می‌کند نه عهد را. ولی دربارة سایر اهل کتاب نقض عهد به هر دو قسم راه دارد. در سورة مائده آیة ١٣ و ١٤ اینست می‌فرماید «فَبِمَا نَقْضِهِم مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ» این یهودی‌ها چون میثاقشان را نقض کردند تعهّد الهی را نقض کردند ما این‌‌ها را ملعون کردیم لعن همان طرد است همان ابعاد از رحمت است وقتی یک موجودی را از رحمت خاصه طرد می‌کنند این را لعن می‌گویند. «وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً» دل‌های این‌ها را سنگین قرار دادیم طوری که دیگر در این‌ها حرف اثر نمی‌کند قسیّ القلب شدند. این‌ها کارشان اینست که «یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَوَاضِعِهِ» این‌ها آیات الهی را که حبل خداست جابجا می‌کنند، تحریف می‌کنند، زیاد می‌کنند، کم می‌کنند، به میل خود تقسیم می‌کنند و مانند آن. همة شئون تحریف دربارة تورات راه پیدا کرده است «وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ» نصیبی از آن چه ما به آن‌ها تذکّر داده‌ایم فراموش کرده‌اند در اثر گناه تذکره ما را تعهّد ما را فراموش کرده‌اند از ابن مسعود نقل شده است که اگر عالمی معصیت کند مقداری از علم از یادش می‌رود و به همین آیه استدلال کرد که «نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ» اگر یک عالمی گرفتار معصیت بشود گوشه‌ای از نعمت علم از او گرفته می‌شود. ممکن است که از لحاظ دنیایی چیزی به او آسیب نرسد. امّا مقداری از علم از او گرفته می‌شود که این هم در حدیثی که مرحوم کلینی «رضوان الله علیه» از معصوم «سلام الله علیه» نقل کرده است بین علم و عمل یک ارتباط وجودی برقرار است حضرت فرمود: العلم یهتف بالعمل فان اجابه و الاّ ارتحل. علم با عمل یک هتاف و ندایی با هم دارند علم به عمل می‌گوید به دنبال من بیا من تنها نمی‌روم تنها در این سفر حرکت نمی‌کنم تو باید همراه من بیایی اگر عمل به دنبال علم حرکت کرد جواب این هاتف غیب را دارد این علم میماند و الاّ ارتحل این علم هم می‌رود کم کم انسان می‌شود فراموش‌کار آنچه که از مدارس مدّتی آموخت همه از یادش می‌رود. اول این علوم ادبی یادش می‌رود که حرکت‌ها و اعراب‌ها کم کم از یادش می‌رود بعد کم کم علوم اعتباری بعد کم کم علوم فکری بعد کم کم علوم اعتقادی بعد می‌شود یک عوام و عوام می‌میرد. نه یعنی عوام می‌میرد ایمان عوام را هم به همراه ببرد. چون عوام هر چه داشت به همراه می‌برد این هر چه داشت از دست داد و می‌رود اینست که بدتر از او خواهد بود ابن مسعود به همین کریمه استدلال کرد فرمود عالمی اگر معصیت کند مقداری از علمش از یادش می‌رود و این بیان با آن حدیث شریف که مرحوم کلینی نقل کرده است مناسب است که «العلم یهتف بالعمل» علم هاتف است ندای غیبی دارد. «فان اجابه» یعنی اگر عمل علم را اجابت کرد به دنبال او حرکت کرد این علم می‌ماند «و إلاّ ارتحل» این علم می‌رود. «وَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْهُمْ». فرمود: این یهودی‌ها که هم عهد را نقض کرده‌اند و هم در نتیجه تعهّد را نقض کرده‌اند هر روز یک خیانت و نقشة جدیدی می‌کشند تو هر روز می‌بینی این یهودی و اسراییلی یک نقشة جدیدی کشیده است یک خیانت تازه. مواظب باش که این‌ها هر روز کارشان نقشه کشیدن است «»و لا تزالُ» یعنی همواره «تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلاً مِنْهُمْ» کار اسراییلی اصولاً اینست در بحث جهاد و بحث جزییه که باید اهل کتاب جزیه بدهند مرحوم صاحب جواهر «رضوان الله علیه» نقل می‌کند که یهودیان خیبر در زمان حکومت اسلامی بعد از خلفا که به ظاهر حکومت اسلامی داشتند از آن‌ها جزیه طلب کردند این یهودی‌ها قباله و سندی آوردند که بعد از جریان فتح خیبر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» با ما تعهّد کردند و طبق این سند رسمی که یهودیان خیبر از پرداخت جزیه معافند. شاهد این هم امضا کرده‌اند این هم قباله.
مرحوم صاحب جواهر نقل می‌کند وقتی مورّخین تحقیق کرده‌اند دیدند این قباله جعلی است که یهودیان به نام پیغمبر جعل کرده‌اند برای این که دو شاهد زیر این قباله را امضا کرده‌اند یکی معاویه یکی هم ظاهراً معاذ بررسی کردند دیدند معاویه زمان فتح خیبر هنوز اسلام نیاورده بود جزو کفّار مکّه بود و معاذ هم یک سال قبل مرده بود. این که به نام پیغمبر قباله جعل می‌کند این طور نیست که به فکر دسایس دیگر هم نباشد. لذا خدای سبحان فرمود این‌ها هر روز یک نقشة جدیدی جعل می‌کنند. «وَلاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ» کار اسراییلی اینست؛ «إِلَّا قَلِیلاً مِنْهُمْ». مگر گروه اندکی از این‌ها «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» دربارة این‌ها خدای سبحان یک مطلب دیگری هم فرمود که در سورة مبارکة مائده هست که می‌فرماید: «وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» در همین سوره مائده دربارة همین اسراییلی‌هاست که مابینشان تا روز قیامت عداوت و بغضاء را القا کردیم. اصلاً این‌ها طعم اتّحاد را نمی‌چشند همواره گرفتار اختلافند آیة بعد دربارة مسیحی‌هاست. «وَمِنَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِیثَاقَهُمْ فَنَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ» این‌ها هم مقداری از این میثاق که به آن‌‌ها به عنوان تذکره و یادآوری نصیبشان کردیم فراموش کردند این‌ها هم عهدشان را نقض کردند چون عهدشان را نقض کردند «فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» مابین مسیحی‌‌ها هم تا روز قیامت اختلاف انداختیم اختلاف اغراء می‌کنیم. دربارة یهودی‌ها تعبیر القاء است. فرمود: «أَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ» دربارة مسیحی‌ها تعبیر اغراء است «اَلقینا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ» از این دو آیه که هر دو در سورة مبارکة مائده است طبق بیان سیّدنا الأستاد استفاده می‌شود که یهودی‌ها نسلشان تا یوم قیامت هست مسیحی‌ها نسلشان تا یوم قیامت هست بعضی از تعبیرات ممکن است یوم قیامت را به ظهور حجّت «سلام الله علیه» تطبیق بکند اگر منظور از یوم القیامه همان ظهور حضرت بود آن‌ها تا آن زمان هستند بعد ناچار می‌شوند مسلمان بشوند و اگر منظور از یوم القیامه همان یوم القیامه معهود بود کما هو الظاهر معلوم می‌شود این‌ها تا روز قیامت هستند منتها در زمان ظهور حضرت «سلام الله علیه» تحت حکومت اسلامی جزیه می‌دهند این‌طور نیست که مسلمان بشوند آنروز البیعه لله هستند منتها حکومت اسلامی را می‌پذیرند و جزیه می‌دهند. و خطر نقض عهد آنست که انسان گرفتار اختلاف می‌شوند.
جواب سؤال: مثل این که خود رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در چند سالی که در مدینه زندگی کرده بودند اگر جای دیگر را عدل و قسط نگرفته بود مدینه را که عدل و قسط گرفته و این‌ها در همان مدینه جزیه می‌دادند. قسط و عدل می‌گیرد نه معنایش اینست که همة مردم مسلمان می‌شوند معنایش اینست که عدل جاری است عدل دربارة اهل کتاب اینست که یا جزیه یا قتال. و اگر جزیه دادند حکومت، حکومت قسط و عدل است. مثل این که در مدینه همان چند صباح که قسط و عدل همه جا را گرفته بود یهودی‌ها هم بودند و جزیه می‌پرداختند.
چون عهد را نقض کردند و در نتیجه تعهّد هم نقض شد گرفتار اختلاف شدند چون آن چه که انسان‌ها را کنار هم جمع می‌کند و متّحد می‌کند همان تعهّد الهی است همان حبل واحد است که او جامع الشّتات است. و اگر او نقض شد به هر معنا آن عهد نقض شد یا تعهّد نقض شد دیگر جا برای اتّحاد نمی‌ماند لذا در سورة مبارکة آل عمران فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا».
این حبل خدا همان عهد خداست. عهد را گاهی حبل می‌گویند چون مثل طناب مستحکم است. فرمود: با هم به این حبل تمسّک کنید. کسی بگوید من این گوشه را می‌گیرم دیگری بگوید من آن گوشه را می‌گیرم این صحیح نیست انسان باید ببیند که مسلمین با هم الآن کدام گوشه را باید بگیرند. اگر مسلیمن یک گوشه را گرفتند دیگری نمی‌تواند بگوید من یک وقت دیگر می‌آیم و این طناب را زیارت می‌کنم یک گوشه دیگر را می‌گیرم این صحیح نیست. اعتصام به حبل الله جمیعاً باید باشد. همه با هم اعتصام کنند. و اگر عهد یا تعهّد نقض شد جا برای اتّحاد نیست می‌شود اختلاف هم بُعد اثباتی قضیّه را در سورة آل عمران بیان کرد هم بُعد سلبی قضیّه را در سورة مائده.
در سورة مائده فرمود: چون یهودی‌ها و مسیحی‌ها عهد و تعهّد را نقض کرده‌اند «وَاَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» یا «فَأَغْرَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ». در بُعد اثباتی در سورة آل عمران فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» با هم این عهد را بگیرید هم عهد را و هم تعهّد را نه عهد را نقض کنید و نه تعهّد را اگر می‌خواهید محفوظ بمانید دربارة خصوص قرآن کریم فرمود که ممکن است کسی بتواند تعهّد را نقض کند امّا عهد قابل نقض نیست یعنی این قرآن قابل نقض نیست این دین قابل نقض نیست تا کسی بخواهد روی شبهات علمی یا روی شهوت‌های عملی کم یا زیاد بکند جهلاً یا تجاهلاً این ممکن نیست دربارة قرآن تعبیرات خدای سبحان اینست که فرمود: «وَمَنْ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی لاَ انفِصَامَ لَهَا» در سوره بقره آیه ٥٢ پایان آیه آیة الکرسی فرمود: « وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی» این نفی حقیقت جنس است یعنی اصلاً قابل انفصام نیست پس این عهد قابل نقض نیست ولی تعهّد قابل نقض است یعنی ممکن است کسی ایمان بیاورد بعد گرفتار ارتداد بشود.
این تعبیر از قرآن و دین به عنوان عروة وثقیٰ در سورة مبارکة لقمان هم آمده است آیة ٢٢ اینست که: «وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَی» که هم کارش خوب باشد و هم روحش پاک باشد که حسن فاعلی و حسن فعلی هر دو لازم است هم چهرة جانش را عملاً منقاد حق بکند هم خودش محسن باشد این محسن وصف است در حقیقت کار صفت مشبهه را انجام می‌دهد نه معنای اسم فاعلی. «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» چه این که به پیغمبر «صلّی الله علیه و آله و سلّم» هم فرمود به این که تو آنچه را که داری محکم بگیر و دیگران هم به تو تأسّی کنند.
در سورة زخرف آیة ٤٣ هم اینست که به پیغمبرش می‌فرماید که «فَاسْتَمْسِکْ بِالَّذِی أُوحِیَ إِلَیْکَ إِنَّکَ عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» تو مطمئن باشد که بر سر راه مستقیمی، یعنی بر صراط مستقیم در حال حرکت هستی همین را که داری این را محکم بگیر. این راه راه انحرافی نیست و این راه هم قابل به هم زدن نیست آن کسی که بین خود و بین این راه ارتباط برقرار کرده است ممکن است آن ارتباط را کم و زیاد کند وگرنه این راه قابل تغییر و تبدیل نیست که عهد خدا نقض بشود اینچنین نیست تعهّد را می‌شود نقض کرد.
جواب سؤال: القاء یعنی به ملاقات دادن. اغراء یعنی برانگیختن وقتی انسان کلب معلّم را اغراء می‌کند برای گرفتن یک ناشناس می‌گوید: «أغری الکلب» امّا القاء یعنی انداختن ملاقات دادن. برخورد دادن و مانند آن از القاء ظاهراً از اغراء أشدّ است.
خدای سبحان از این دینش گاهی به عنوان عهد یاد می‌کند گاهی به عنوان عقد یاد می‌کند گاهی به عنوان حبل یاد می‌کند گاهی به عنوان اصر یاد می‌کند. اصر یعنی همان شدّت و بستگی محکم اگر در سورة اعراف آیة ١٥٧ آمده است که پیغمبر کارش آنست که «وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ» آن بستن و محکم کردن را می‌گویند اصر و چیزی که با او می‌بندند و محکم می‌کنند او را هم می‌گویند ما یَؤْصَرُ به اصر و رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» از تعهّد خود به اصر یاد کرده است فرمود به این که؛ «أَخَذْتُمْ عَلَى ذلِکُمْ إِصْرِی» اصر یعنی همان عهد مستحکم.
جواب سؤال: یعنی آنچه که از طرف خدای سبحان آمده است از این جهت اصر است قابل نقض و نکث نیست.
آیة ٨١ سورة آل عمران اینست که؛ «وَإِذْ أَخَذَ اللّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُم مِن کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنصُرُنَّهُ قَالَ ءَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذلِکُمْ إِصْرِی» شما تعهّدم را گرفتید و پذیرفتید از این عهد به عنوان اصر یاد شده است. اصر ما یؤصربه ما یشدّ و یعقد به چیزی که به وسیلة او دیگران بسته می‌شوند این طناب مستحکم را می‌گویند اصر زیرا به یشدّ و یعقد آن زنجیر را می‌گویند اصر چون به یشدّ و یعقد عهد را می‌گویند اصر چون به یشدّ و یعقد عنق المتعهّد که زمامش به دست کسی است که بیده زمام کلّ شیء پس عهد خدا خود به خود قابل نقض نیست و آنچه که قابل نقض است تعهّد است و دربارة کتب انبیای پیشین هم عهد قابل نقض بود هم تعهّد و دربارة کسانی که نقض عهد کردند خدای سبحان احکامشان را بیان می‌کند. و دربارة کسانی که وفای به عهد کرده‌اند و وفای به عهد می‌کنند آن‌ها را هم بیان می‌کنند آثار وجودی وفای به عهد را بیان می‌کند و آثار سلبی نقض عهد را هم بیان کرده است در همین سورة بقره آیة ١٧٧ وقتی نیکان را می‌شمارد و نیکان را معرّفی می‌کند و اوصاف نیکان را می‌شمارد می‌فرماید: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ» آیه در مقام بیان برّ است که نیکی چیست شروع آیه در مقام بیان برّ است که «البرّ ما هو»؟ وقتی وارد بحث می‌شود بَرّ را معرفی می‌کند که «البرّ ما هو»؟ آغاز آیه اینست که «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا» این برّ خبر است و مقدّم «أن تولّوا» وقتی تأویل به مصدر رفت مرفوع و اسم لیس است. یعنی تولیت وجوه قِبَلَ المشرق و المغرب لیس بِراً ولکن البر نیکی چیست مَن آمَنَ «تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» در حالی که باید ایمان را به عنوان وصف ذکر بکند که «لکنّ البرّ» ایمانست و اقامة صلاتست و ایتاء زکات است و امثال ذلک در تبیین بِرّ بَرّ را که نیکند معرّفی می‌کند چون می‌خواهد بفرماید این کتاب کتاب هدایت است و کتاب تئوری نیست که ما فقط بیاییم نیکی را معنا کنیم ما نیکان را به شما می‌شناسانیم اگر چنان چه این کتاب یک کتاب علمی محض بود سبکش این بود وقتی وارد بحث شد همان «البرّ ما هو»؟ را تا آخر حفظ بکند که برّ چیست. امّا ملاحظه می‌فرمایید وقتی وارد بحث شد لحن بحث عوض شد.
بحث در معرّفی بِرّ است امّا خدای سبحان بَرّ را یعنی نیک را معرّفی می‌کند. بحث در معنی نیکی بود امّا در همین بحث نیکان را خدا معرّفی می‌کند می‌فرماید: «لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ» اگر «لکِنَّ الْبَرَّ مَنْ آمَنَ» بود حرفی نبود و اصل بحث هم باید دربارة البَرّ من هو؟ طرح می‌شد در حالی که اصل بحث در اینست که «البِرُّ ما هو»؟ وارد بحث که شد فرمود: «البَرّ من هو»؟ «لکنّ البرّ» نیکی می‌دانی چیست؟ نیکی این‌هایند نیکان را دارد معرّفی می‌کند نیکان را که شناختی نیکی به وسیلة این‌ها شناخته می‌شود آنگاه در خلال اوصاف نیکان می‌فرماید: «وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا» هم عهد الله را عهدی را که با خدا دارند هم عهدی که با یکدیگر دارند هم عهدی که به عنوان عهود بین المللی با کشورهای غیر اسلامی دارند در سورة مبارکة اعراف آیة ١٧٠ وقتی در قبال ناقضین عهد سخن از وفاداران عهد مطرح است اینچنین می‌فرماید. در آیة ١٦٩ می‌فرماید به این که «أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَى اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ» مگر بر اهل کتاب ما تعهّد نگرفتیم که جز حق چیزی نگویند چیزی که می‌دانند بگویند چیزی هم که نمی‌دانند نگویند. اصلاً باطل نگویند این تعهّد ماست. «وَدَرَسُوا مَا فِیهِ وَالدَّارُ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ» آنگاه دربارة ناقضین عهد وفاداران عهد را معرّفی می‌کند می‌فرماید: «وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» این‌ها تمسیک می‌کنند مبالغه در گرفتن است یمسّکون یعنی خیلی محکم می‌گیرند بشدّت می‌گیرند این همان «خُذُوا مَا آتَیْنَاکُم بِقُوَّةٍ» است که محکم بگیرید همان «قُولُوا قَوْلاً سَدِیداً» است که محکم بگیرید و مانند آن. «وَالَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ» که این کتاب می‌شود عهد الله.
«وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ إِنَّا لاَنُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» این‌ها هم کسانی‌اند که وفاداران به عهد الهی‌اند و اصرار خدای سبحان هم اینست که شما تا به عهدم وفا نکنید از من توقّع نداشته باشید که به عهدم وفا کنم. در همین سورة بقره آیة ٤٠ بیانش اینست که «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» به یاد نعمت من باشید «وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» به عده‌ای که جزو اوساط اهل ایمانند می‌فرماید به یاد نعمت من باشید نعمت‌های مرا فراموش نکنید آنها که جزو اوحدی اهل ایمانند نمی‌فرماید: «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» می‌فرماید: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» به یاد من باشید تا من به یاد شما باشم. آن که هر چه دارد در راه خدا انفاق می‌کند آن که دیگر گرفتار نعمت نیست او تلاش نمی‌کند که برود به سراغ نعمتی دیگر او هر چه دارد خودش در راه خدا انفاق می‌کند. لذا بهشتیان در بهشت به خوبی تربیت شدند و اگر چنان چه یک وقتی چیزی میل داشتند در همان آیة ١٠ سورة یونس گذشت که این‌ها در کمال خجالت می‌گویند: «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» چون به نقض خود پی می‌برند می‌دانند خدای سبحان منزّه از نقص است یک موجود منزّه از نقص باید نیاز ناقص‌ها را برطرف کند لذا به احدی نمی‌گویند که مثلاً فلان میوه را به ما بده یا فلان آب را به ما بده می‌گویند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» در ذیل همین آیة شریفه مرحوم صاحب نور الثّقلین «رضوان الله علیه» این حدیث شریف را نقل کرد که وقتی بهشتیان چیزی در بهشت خواستند نه خودشان می‌روند از آن درخت بگیرند نه به خدمه می‌گویند که آن میوه را به ما بدهید فقط می‌گویند «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» به نقص خود پی می‌برند و این یک نحوة ترک ادب است اصولاً و اگر کسی یک مقداری بالاتر بیاید می‌فهمد از او غیر او را خواستن ترک ادب است. لذا این‌ها به فکر این که حالا نعمتی داشتند و نعمتی از خدا بخواهند و مانند آن این را روا نمی‌دانند خدای سبحان با این‌‌ها هم در خور این‌ها سخن می‌گوید. به این‌ها فرمود: «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» نه فاذکرونی یک نعمتی هم در اینجا محذوف است! آنجا که سخن از «اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ» است یک حساب است آنجا که «فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ» است حساب دیگر.
جواب سؤال: کار خدمه آمادگی است که هر کاری بخواهند انجام می‌دهند منتها حضور همان‌ها لذّت‌بخش است. خود این‌ها هر چه بخواهند در اباریق آماده می‌شود به حضورشان می‌آورند یا همان خدمه می‌آورند لازم نیست کسی به خدمه بگوید. غرض آنست که به خدمه نمی‌گویند بیاور همین که گفتند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ» یا خود آن شیء می‌آید یا خدمه آن شیء را می‌آورند.
در همین آیة ٤٠ سورة بقره فرمود: «یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ» این تعهّد متقابل است یک عهد است که همان طناب و حبل خداست که یک سرش به دست خداست و یک سرش هم به دست عبد است خدای سبحان فرمود: من تعهّد کردم که شما اگر به این عهدم وفا کنید پاداش دارین ـ مثلاً ـ به شما اعطا کنم. شما به عهدم وفا کنید یعنی آن تعهّد را محترم بشمارید من هم تعهّدم را با شما محترم می‌شمارم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن