display result search
منو
تفسیر آیه 1 سوره هود

تفسیر آیه 1 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 32 دقیقه مدت قطعه
  • 447 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 1 سوره هود
- معرفی سوره هود
- محتوای توحید در این سوره
- نزول قرآن از حکیم خبیر
- یگانگی و وحدت قرآن و اهلبیت ع

بسم الله الرحمن الرحیم
الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر الا تعبدوا الا الله انی لکم منه نذیر بشیر و ان استغفروا ربکم ثم توبوا الیه یمتعکم متعا حسنا الی اجل مسمی و یوت کل ذی فضل فضله و ان تولو فانی اخا ف علیکم عذاب یوم کبیر الی الله مرجعکم و هو علی کل شیئ قدیر.
سوره مبارکه هود در مکه نازل شد و 123 آیه دارد و از انسجامش روشن است که همه اینها یا غالب اینها باهم نازل شده است عناصر محوری این سوره هم مثل سایر سور مکی اصول دین است یعنی مربوط به توحید و نبوت و معاد مسئله هدایت و ر هبری مردم خطوط کلی عقاید و اخلاق و فقه مطرح است و خطوط جزئی در سور مدنی طرح شده است تفاوت سوره مبارکه یونس که بحثش گذشت با سوره هود این است که آن سوره و این سوره گرچه هر دو در مکه نازل شدند و سور مکه محور اصلی آنها اصول دین است لکن گاهی توحید پررنگ تر از سایر اصول مطرح است گاهی مسئله نبوت و وحی و رهبری در سوره مبارکه یونس قسمت مهمش جریان وحی و نبوت و اینها طرح می‌شد آغاز آن سوره این بود که «الم تلک آیات الکتاب الحکیم اکان للناس عجبا ان اوحینا الی رجل منهم ان انذر الناس و بشر الذین آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم قال الکافرون ان هذا لساحر مبین» که سوره با امکان وحی امکان تلقی وحی میل به مقام نوبت و رسالت شروع شده همین بود که بحثش گذشت قل یا ایها الناس پایان سوره یونس «قل یا ایها الناس قد جائکم الحق من ربکم ومن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها و ما انا علیکم بوکیل» اما سوره مبارکه هود که الان شروع شد آن عنصر محوری و اصلی‌اش همان مسئله توحید است بعد از جریان قرآن که قرآن کتابی است آیاتش محکم تفسیر شده است من لدن عزیز حکیم از توحید سخن به میان آورد الا الله اننی لکم منه نذیر بشیر پایان همین سوره مبارکه هود که به سوره یوسف سلام الله علیه ختم می‌شود این است «و لله غیب السموات و الارض و الیه یرجع الامر کله فاعبده و توکل علیه و ما ربک بغافل عما تعملون» پس بنابراین صدر و ساقه سوره مبارکه هود ناظر به مسئله توحید است صدر و ساقه سوره مبارکه یونس ناظر به مسئله وحی و نبوت است هم آن سوره که جریان وحی و نبوت را دارد مسائل اعتقادی دیگر مثل توحید و معاد را در بر دارد هم سوره هود که مسئله توحید را محور قرار داده است مسئله وحی و نبوت را دارد چون غالب مسائل صور مکی مربوط به اصول دین است الا اینکه یکی از دیگری بیشتر و مهمتر در یکی از این دو سوره مطرح است آنچه در سوره یونس مطرح است پر رنگ ترش مسئله وحی و نبوت و داوری بین نبی و امت در صورت تخلف و امثال ذلک است و آنچه در سوره مبارکه هود محوری ترین عنصر هست مسئله توحید است
مطلب بعدی آن است که توحیدی که قرآن طرح می‌کند مثل خود قرآن است یعنی یک واحدی که لا شریک له را بنام مبدا عالم می‌داند از آن و احد لا شریک له همانطوری که در نظام تکوین همه موجودات مخلوق او هستند الله خالق کل شیئ و همه او را نشان می‌دهند «و فی الارض آیات للموقنین فی ا نفسکم افلا تبصرون» هیچ چیزی نیست که آیه او نباشد او را نشاند ندهد و از او روزی نگیرد و به او تکیه نکند چون نظام تکوین این طور است نظام تشریع هم بشرح ایضا یعنی یک عقیده اصلی وجب است انسان داشته باشد بنام لا اله الا الله از این عقیده اصلی عقاید دیگری نشات می‌گیرد همان خدایی که وحده لا شریک له او هادی ما است او رب ما است این اسمای حسنایی که در جوشن کبیر آمده اینها همه شرح همین لا ا له الا الله است ا گر رازق است اگر اگر خالق است اگر حافظ است اگر آخذ است اگر معطی است اگر ولی است همه اینها شئون همان وحدت مطلقه است و آن واحد مطلق با این اسمای حسنایش ما را می‌پروراند هر کاری که ما داشت باشیم چه درعقاید چه در اخلاق چه در اعمال به توحید برمی‌گردد معتقدیم بانه لا شریک له معتقدیم بانه المبدا و المعاد معتقدیم به اینکه «یبعث فی الامیین رسولا» معتقدیم به اینکه ما من قول الا لدیه رقیب عتید» و همه اینها گزارشگران الهی هستند و سایر عقاید هر عملی هم که انجام می‌دهیم باید برای او باشد و بدانیم که در محضر او هستیم در مشهد او هستیم اگر عمل برای او نباشد به جایی نمی‌رسد در نظام تک وین اگر کسی خیال بکند چیزی در عالم یافت شده خود رو این محال است آن تکوینا محال است اگر یک کسی عملی را انجام دهد لا لله این تشریعا لغو است این را به آن می‌گوید زبد جفاء این آب برد است که «اما الزبد فیذهب جفائا» عقیده‌ای که الهی نباشد اخلاقی که الهی نباشد اعمال و گفتار و رفتار و نوشتاری که الهی نباشد این لازم نیست کسی این را از بین ببرد این مانند کف روی آب «و اما الزبد فیذهب جفائا» یعنی آن برد است خود به خود از بین می‌رود بالاخره پس در نظام تکوین ممکن نیست یک موجودی به غیر خدا تکیه کند و از هستی سهمی داشته باشد در نظام تشریع ممنوع است نه ممتنع در نظام تکوین ممتنع است در نظام تشریع ممنوع است که انسان یک عقیده‌ای یک اخلاقی یک عملی داشته باشد که به الله ختم نشود این چنین چیزی ممنوع است بازگشت اینها به همان امتناع است یعنی به جایی نمی‌رسد این باید و نباید هایی که در حکمت عملی مطرح است از نظر اسلام هم مسبوق است به پایگاه تکوین هم ملحوق است به پایگاه تکوین یعنی در وسط بعنوان یک قانون اعتباری بعنوان باید و نباید بعنوان یک تکلیف مطرح است ولی چون از آن حقایق تکوینیه مایه گرفته بعد هم به یک حقایق تکوینی تبدیل می‌شود این محفوف به دو واقعیت تکوینی است یعنی مسبوق است به حقایق تکوینی ملاکهای تکوینی مصالح و مفاسد تکوینی و ملحوق است به بهشت و جهنم که امور تک وینی است لذا مسائل اخلاقی مسائل حقوقی مسائل فقهی گرچه به حسب ظاهر امور اعتباری هستند باید و نباید اعتباری هستند اما یک باید و نبایدی نیست که از فرهنگ مردم گرفته شده باشد از آداب و عادات و سنن و رسوم مردم گرفته شده باشد نظیر بسیاری از مکاتب غیر دینی که قائل به اقامه برهان نیست مردم این منطقه اینجور می‌پسندند چرا ندارد یک کسی از فلان چیز خوشش می‌آید از فلان رنگ خوشش می‌آید این هیچ برهانی نمی‌پذیرد این جمال را اینها مثلا لهم جمال .. تفرحون اینها غالبا می‌گویند به اینکه هنر جمال اینها برهان پذیر نیست اینها دل پذیر است یک کسی از فلان رنگ خوشش می‌آید از او دلیل بخواهید برهان برایشان اقامه کنید که آن رنگ به این دلیل بهتر است من به آن دل می‌بندم نیست از فلان آهنگ خوشش می‌آید از فلان غذا خوشش می‌آید یک وقت است که برهان طبی دارد می‌گوید فلان غذا چون مقوی است یا فلان غذا چون برای فلان بیماری خوب است من دوست دارم این حرف عالمانه است و برهان پذیر است اما در بین غذاهای گوناگون یعنی یک سفره مهمانی که پنج شش رنگ غذا است کسی یکی از اینها را بهتر از غذاهای دیگر دوست دارد این هیچ برهانی هم ندارد که چرا یان غذا را دوست دارد صداها این طور است رنگها این طور است بوها اینطرو است در انتخاب عطرها این طور نیست بوها این طور است در انتخاب عطرها این طور نیست که همه یکسان باشند و هر کسی دلیل داشته باشد یک کسی از این عطر خوشش می‌آید وقتی به پارچه فروشی رفتند انواع و اقسام پارچه هست هر کسی یک رنگ خاصی را می‌پذیرد هیچ برهانی هم ندارد حالا یا واقعا برهان ندارد یا مکشوف نیست که سرش چیست که فلان شخص فلان رنگ را می‌پذیرد واقعا ممکن است برهان داشته باشد اما بالاخره قوانین بشری روی آداب مردم عادات مردم سنن مردم فرهنگ مردم رسوم مردم این قانون جعل می‌شود برهان پذیر هم نیست اما قوانینی که انبیاء الهی آوردند این چنین نیست که از آداب و عادات و سنن و رسوم مردم گرفته شده باشد تا برهان پذیر نباشد این از یک طرف مسبوق است به ملاکهای تکوینی مصالح تکوینی و مفاسد تکوینی لذا مسئله وجوب و حرمت و اینها از آنها نشات گرفته است از طرف دیگر بعد از مرگ بصورت بهشت و جهنم ظهور می‌کند اینها هم حقایق تکوینی هستند آنجا دیگر و انحار من عسل مسفی که دیگر با کندو و زنبور عسل درست نشده که با همین عقاید و اخلاق انحار من عسل نحر من عسل مصفی درست شده اگر چنانچه همین عقاید همین اعمال همین اخلاق بصورت ما لم یتغیر طعمه ... در می‌آید و انحار من عسل مصفی در می‌اید همین اعمال اس بالاخره اگر بر اساس ظهور اعمال این عقاید این اخلاق این اعمال به یک حقایقی تکیه می‌کند در آینده و از یک حقایقی گرفته شده در گذشته یعنی هم سبوق به حقایق است هم ملحوق به حقایق است لذا برهان پذیر است لذا اخلاق اسلامی برهان پذیر است طبق قرار داد نیست اگر کسی می‌گوید از جهنم می‌ترسم برهان پذیر است وقتی کسی می‌گوید من از سوسک می‌ترسم این غربیها و بسیاری از اینها که مسئله عقاید دینی و اسلامی و جهنم و امثال ذلک را این خوف و امید را تلقی می‌کنند خیال می‌کنند این همانطوری که ایمان را که می‌گویند علمی نیست برهان پذیر نیست اینها خیال می‌کنند این همین آیات و سنن است دیگر نمی‌دانند یک طرفی مسبوق به حقایق است و یک طرفی محلوق به حقایق است یک واقعیتی است ترس از جهنم نظیر ترس از مار است نه ترس از سوسک مار بالاخره آسیب می‌رساند مسموم می‌کند گناه واقعا سوره مبارکه است اینچنین نیست که اگر کسی آبروی دیگری را برده و نیشی زده با قلم یا گفتار نیش زده هیچ خبری نباشد همین نیش در قیامت بصورت خاری ظهور می‌کند و به خورد او می‌دهند این که می‌فرماید «لیس لهم طعام الا من ضریع» ضریع همین تیغ بیابان و خار بیابان است که شتر می‌خورد آنجا که دیگر حالا علفهای اینچنینی نیست که یک تیغی داشته باشد یک خاری داشته باشد بگویند بخور می‌گویند هل تجزون الا ما کنتم تعملون این تیغی که این نیشی که زدی همین است پس بنابراین ترس از قیامت و جهنم و عذاب الهی نظیر ترس از سوسک نیست که کسی بگوید من نمی‌ترسم دیگری می‌ترسد اینها یک واقعیتهایی است که برهان پذیر است و چون واقعیتها برهان پذیر است این باید و نبایدهای اعتباری به استناد آن حقایقی که از آنها گرفته شده به اسنتاد حقایقی که در آینده به آن صورتها تبدیل می‌شود قابل برهان است لذا روح این ممنوع به ممتنع برمی‌گردد فتحصل در نظام تکوین الله خالق کل شیئ همه از او هستند و همه به سوی ا و هستند الا الی الله تصیر الامور و در این فاصله بین صعود و نزول بین نزول و عود او را نشان می‌دهند چیزی در جهان نیست که آیه او نباشد او را نشان ندهد چه اینکه چیزی نیست که از او صادر نشده باشد و به او ختم نشود این در نظام تکوین.
در نظام تشریع هم همین طور است اگر مثلا شش هزار و اندی آیه دارد و اگر فقه هزارها مسئله دارد اگر اخلاق صدها مسئله دارد اگر عقاید صدها مسئله دارد همه اصل همه لا اله الا الله است بقیه شرح لا اله الا الله است ا گر عقاید است از توحید مایه می‌گیرد و به توحید ختم می‌شود اخلاق است اینچنین است اعمال است اینچنین است و قرآن کریم این را تببین می‌کند یعنی تمام مسائل اعتقادی را که مطرح می‌کند از وحدت خدای سبحان سخن به میان می‌آورد در جریان معاد اینچنین است در جریان وحی و نبوت اینچنین است در جریان اخلاق و اعمال اینچنین است ما یک حکمی نداریم که به توحید ختم نشود و از توحید مایه گرفته نشود لذا این می‌شود اصل بیان لطیفی را مرحوم صدوق رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف توحیدشان نقل می‌کنند که وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود نه من نه هیچ پیامبری قبل از من کلمه‌ای برتر از لا اله الا الله نیاورده همین این لا اله الا الله حرف اول او آخر است این می‌شود اصل بقیه می‌شود فروع نه این کلمه معادل دارد نه برتر نه مثل دارد نه برتر وقتی مثل نداشت یقینا برتر هم ندارد این کتاب «احکمت آیاته ثم فصلت» این می‌تواند اینچنین باشد یعنی خود قرآن کتاب حکیم است این کتاب حکیم کتاب متقن اصلش توحید است بقیه زیر مجموعه توحید است این یک معنای کتاب احکمت آیاته ثم فصلت این حق است و حرفی در آن نیست اما آیه همین را می‌خواهد بگوید آیه‌ای که فرمود «الم کتاب احکمت آیاته ثم فصلت» همین را می‌خواهد بگوید که خیلی‌ها به این روال معنا کرده اند یا نه یک معنای دقیقتری ارائه می‌دهد که سیدنا الاستاد آن را تعقیب می‌کند در این آیه محل بحث سوره مبارکه هود که اولین ایه این سوره است که فرمود «الر کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر این من لدن حکیم خبیر» می‌تواند تشریع کند که چگونه محکم مفصل شد چه اینکه در آغاز سوره مبارکه زخرف که ملاحظه بفرمایید یک مقدار بازتر بیان شده در آغاز سوره زخرف این است که «حم بل کتاب مبین انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم» ما این عربی کردیم به صورت شش هزار و اندی آیه در آوردیم تا شما تعقل کنید عربی مبین هم هست که «یبین الالسن و لا تبینه الالسن» اما همین کتاب در لدن و در نزد ما که لدن ظریف تر از عند است گاهی ممکن است کتابی پیش انسان باشد بگویند این کتاب پیش فلان کس است اما در قفسه کتابخانه او است نه الان در دستش باشد اگر چیزی در اختیار کسی باشد ولی فعلا در دستش نباشد می‌گویند این عنده است نزدش است اما شاید لدن نگویند لدن آن است که بالفعل نزد او باشد در دستش باشد علم لدنی یک چنین علمی است که انسان می‌رود تا جایگاهی که خدای حکیم معلم او است و این مطالب را بلا واسطه فرا می‌گیرد علم لدنی علمی نیست در قبال علوم دیگر که مثلا ما بگوییم یک علوم عقلی داریم یک علوم نقلی داریم علوم تجربی داریم ریاضی داریم فقه و اصول داریم علم لدنی داریم اینچنین نیست که علم لدنی یک موضوع و محمول و مبادی و مسائل داشته باشد در قبال علوم همین حقایق و معراف را اگر انسان از استاد یاد بگیرد از کتاب یاد بگیرد این ته جوی و جدول آب خورده اما اگر به همراه این جوی و جدول برود برود سر چشمه هیمن آب را من لدن عین بگیرد می‌شود آب لدنی اگر کسی برود دست نخورده‌اش را بگیرد یقینا می‌شود معصوم آنجا جا برای اشتباه نیست جا برای غفلت و سهو و امثال ذلک نیست همه اینها من لدنه تعالی این علم را می‌گیرد انبیا و اولیا فرمود این کتاب نزد ما علی حکیم است آنجا دیگر نه ابری است نه عربی وقتی نازل شد نازل شد نازل شد به آن افق لفظ در آمد می‌شود عربی ما این کتاب را که آنجا حکیم است اینجا عربی مبین کردیم کتاب احکمت آیاته ثم فصلت غالب مفسرین اینها با سیر افقی شان تفسیر کردند شما تبیان مرحوم شیخ را ملاحظه بفرمایید بعد امین الاسلام طبرسی در مجمع و مفسران اهل سنت غالبا اینها روی سیر افقی معنا می‌کنند می‌گویند قرآن یک سلسله اصولی دارد یک سلسله فروعی یک سلسله کلیاتی دارد یک سلسله جرئیاتی یک سلسله متونی دارد یک سلسله شروحی یک سلسله محکماتی دارد بعد اینها را تبین می‌کند آنها ا حکمت است بقیه فصلت است که شارح او هستند این حق است قرآن این چنین هست اما آیا آیاتی که در کتاب احکمت آیاته ثم فصلت این را می‌خواهد بگوید یا نه اینکه هر دو هم «احکمتش لدی الناس» است هم فصلتش لدی الناس است لدیکم اله نه لدی الله آنکه من لدن الحکیم خبیر است یا وانه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم است این بیانگر آن سیر عمودی و نزولی قرآن کریم است یعنی در سیر عمودی نه افقی این یک مرحله‌اش محکم است یک مرحله‌اش مفصل است یک مرحله‌اش اصل است یک مرحله‌اش فرع است یک مرحله‌اش کلی سعی است نه کلی مفهومی قابل صدق بر کثیرین یک مرحله‌اش دامنه او و ذیل او و آن از اینجا نشات می‌گیرد که قرآن کریم از نزد ذات اقدس اله نازل شده است که فرمود «انا انزلناه فی لیله مبارکه» اینها «شهر رمضان الذی انزل فی القرآن» قرآن کریم نازل شده است این یک مطلب باران هم نازل می‌شود این هم دو مطلب که خدای سبحان برای شما مطر نازل می‌کند آیا نازل شدن قرآن کریم نظیر نازل شدن قطرات باران از سنخ انداختن است یا از سنخ آویختن حبل و طناب یک وقت است یک کسی در عرش قرار دارد طنابی را می‌اندازد تا کسانی که در چاه طبیعت هستند این طناب را بگیرند و بالا بیایند و نجات پیدا کنند طناب را نازل کرد باران را هم نازل کرد آیا قرآن را نازل کرد یعنی قرآن را مثل قطرات باران انداخت یا قرآن را مانند دامنه طولانی طناب و حبل متین آویخت نه انداخت قرآن نازل شده ایت قطرات باران هم نازل شده است اما یکی به نحو انداختن است یکی به نحو آویختن فرمود ما که قران را نینداختیم که قرآن را آویختیم حفظش می‌کنیم و به شما هم می‌گوییم این حبل را بگیرد چون روایات نورانی ثقلین که «انی تارک فیکم الثقلین» آنجا فرمود به اینکه این کتاب الله است احدهما اکبر است یکی کتاب الله است دیگری عترت علیهم السلام است در تبیین کتاب الله فرمود احد طرفیه بید الله سبحانه و تعالی است و الطرف الاخر بایدیکم فرمود قرآن حبل الله است حبل المتین است ثقل اکبر یک طرفش به دست خدا است یک طرفش به دست شما است شما وقتی این را گرفتید هیچ کسی دیگر نمی‌تواند شما را به هلاکت برساند و از بین ببرد برای اینکه دست آویز محکم دارید این عروه وثقی‌ای است که لا انفصام لها چرا من استمسک اگر این کار را کرد «من یومن بالله و لرسوله باید استمسک بالعروه الوثقی که لا انفصام لها» هیچ عاملی باعث انفصال و گسستن و شکستن این عهد و پیمان و این طناب نیست چرا؟ برای اینکه یک طرفش به دست خدا است اگر یک طرفش به دست خدا است هر کس این را گرفته محکم بالا می‌آید به ما گفتند بگیر بخوان بفهم و بالا بیا پس قرآن حبل آویخته است نه باران انداخته این است که گفتند قرآن بطنی دارد هر بطنی بطنی دارد تا هفتاد بطن تا هفتصد بطن کذا و کذا یعنی از عربی مبینی که در حوزه‌ها است تا لدی الله همش قرآن است و اگر کسی خواست میان بر کند به وسطها برسد ممکن نیست باید این عربی مبین را حفظ بکند ظاهرش را بگیرد عمل بکند با حفظ ظاهر و با درک این معانی ظاهری به کمک روایات معتقد باشد عمل بکند و برود بالا اگر معاذ الله یک پوشش را رها کرده و گفت من کار به ظاهر ندارم این وسطها راهش نمی‌دهند برای اینکه تنها راهش عبور از ظاهر است خوب اگر کسی ظاهرش را نگرفت نفهمید و باور نکرده و عمل نکرده که طبقات وسط راهش نمی‌دهند پس این قرآن احکمت آیاته آنجا که هست محمک است متقن است متن است بعد از آنجا آویخته شده آویخته شده همه مراحل را طی کرده تا رسیده به صورت عربی مبین کتاب احکمت آیاته ثم فصلت خوب این از کجا این احکام و تفصیل نشات گرفته من لدن حکیم خبیر در سوره مبارکه زخرف این را باز تر بیان کرده فرمود «و انه فی ام الکتاب اصلش انا جعلناه قرانا عربیا لعلکم تعقلون» و انه همین فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم آنجا دیگر عربی نیست آنجا اصلا لفظ نیست تا عربی باشد یا عبری آنجا علی حکیم است اینجا عربی مبین است شما اگر عربی مبین را گرفتید متوجه شدید معتقد شدید متخلق شدید عمل کردید به آن علی حکیم می‌رسید البته همه به سمت علی حکیم حرکت می‌کنند اما بعضی‌ها اوائل راه می‌.. بعضی وسطهای راه می‌خشکند این بیماری‌ها این مرضها این مرگ‌ها این انحرافها نمی‌گذارد که برسند به بالا الان شما ببینید همه این آبهایی که از بالا آمده به طرف دریا می‌روند اما تنها بخشی از آبها است که خودشان را به دریا می‌رسانند قسمت مهم این آبها همین وسطها فرو می‌روند اینطور نیست که هر آبی بتواند خودش را به اقیانوس برساند کدام آب است که به طرف دریا نمی‌رود همه به طرف دریا می‌روند آنکه سیل است هیچی جلوی او را نمی‌گیرد اگر سیل بند زدند این سیل بند است که این مانع را از بین می‌برد برای خودش راه درست می‌کند آن راه نمی‌خواهد برای سیل کسی راه درست نمی‌کند جلویش را گرفتند این مانع را این خانه را این زمین را همه اینها را از بین می‌برد تا خودش را به دریا برساند این سیل است اما آبهای کوچک و کوتاه و مختصر اینها تا نزدیکهای دریا رسیدند بالاخره فرو می‌روند و خشک می‌شوند برخی از این آبها خودشان را به لبه در یا می‌رسانند اینچنین نیست که حالا همه به دریا برسند که ولی به سمت دریا حرکت می‌کنند وظیفه شان هم همین است چون به سمت دریا حرکت می‌کنند رسالتشان همین است که هر کس چه زمین تشنه ارض .. چه گیاه تشنه چه حیوان تشنه چه انسان تشنه اصلا تلاش و کوششان این است که به دنبال تشنه بروند می‌گویند این خروش آب این است بیش از آن مقداری که تشنه سراغ آب می‌رود آب را خدا به دنبال تشنه می‌فرستد که تشنه را پیدا کند و او را سیراب کند حالا زمین تشنه شد گیاه تشنه شد حیوان تشنه شد رسالتشان این است راهشان را هم طی می‌کنند منتها هر کسی اندازه خاص خودش را دارد در همان جا فرو می‌رود همه به دریا نمی‌رسند در جریان «الا الی الله تصیر الامور» هم همینطرو است اینطور نیست که همه به مقام دنی فتدلی برسند که همه به طرف الله می‌رسند بعضی عبد القابض هستند عبد الباسط هستند و عبد الرزاق هستند و عبد الخالق هستند و عبد ال.. عبد الولی هستند و عبد الکریم هستند تا برسند به عبده که سبحان الذی اسری بعبده خوب عبده که همه نیستند تات به دنی فتدلی راه پیدا کنند بنابر این همه از او هستند همه به طرف او هستند منتها کل علی حده این می‌شود سیر عمودی قرآن اگر قرآن نازل شد و اگر آویخته است نه انداخته اگر گفتند «واعتصموا بحبل الله جمیعا» اگر فرمودند احد الطرفیه بید الله سبحانه تعالی معلوم می‌شود آن قله‌اش علی حکیم است آن حکیم است آن احکمت آیاته است این دامنه دشت ثم فصلت است.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 32:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    باسلام و عرض ادب بعضی از فایلها نظرات قابل رؤیت نیست ممنون از زحمات شما هنر مندان ایران صدا

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی