- 1286
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 21 تا 22 سوره بقره – بخش پنجم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 21 تا 22 سوره بقره – بخش پنجم
- تقوا، مایه قبولی اعمال
- تقوا، محور کرامت انسان
- سر تشریع عبادت
- عبادت احرار از برترین عبادتها
- عبادت عاشقانه
- استمرار در عبادت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ٭ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾
٭ امر به سبب و مسبب
گاهی خدای سبحان به عبادت امر میکند که زمینهٴ تقواست؛ گاهی هم مستقیماً به تقوا امر میکند. گاهی میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ گاهی هم میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ گاهی به سبب امر میکند [و] گاهی به مسبّب؛ نظیر آنچه که در طهارت گفته شد. گاهی به سبب طهارت امر میشود؛ مثل ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقٍِ﴾ که امر به این «غسلتین» و «مسحتین» امر به سبب است، تا با این «غسلتین» و «مسحتین» طهارت حاصل بشود؛ گاهی هم به مسبّب که طهارت است امر میشود، میفرماید: ﴿إذا کُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ که اینجا امر به مسبّب تعلق گرفته است. اگر عبادت زمینهٴ پیدایش تقواست گاهی خدای سبحان به سبب امر میکند؛ مثل آیهٴ محل بحث در سورهٴ «بقره» میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ﴾؛ گاهی هم به مسبّب امر میکند مثل اول سورهٴ «حج» که: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ که به مسبّب امر شده است.
٭ تقوا، پایه بنیان سیدت و سنت پارسا
گرچه نفس عبادت هم تقواست، امّا از این جهت که تقوا یک ملکهٴ نفسانی است و این ملکهٴ نفسانی از راه تمرین بر اعمال صالحه پیدا میشود؛ لذا عبادت زمینه برای تقوا قرار گرفت که انسان با عبادت میتواند به مرحلهٴ تقوا برسد تقوا در اسلام اساس کار است؛ یعنی معیار ارزش تقواست [و] اگر خدای سبحان پایه اعتقادی، اخلاقی و اعمالی عدّهای را معرفی میکند، میفرماید: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی ... خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ ؛ یعنی مردم دو قمستاند: یک عدّه اساس و پایه آنها تقواست که روی تقوا کار میکنند؛ یک عده که اساسشان تقوا نیست [و] در لبهٴ درهٴ جهنّم زندگی میکنند که سقوط و افتادن همان و به ته درّه رفتن همان. اگر کسی متّقی نبود جایگاهش در لبهٴ درهٴ جهنّم است [و] این درّه جهنّم سقوطش همان و سوزشش همان.
٭ تقوا، مایه قبولی اعمال
بنابراین پس اساس کار را قرآن تقوا میداند [و] تقوا هم مجموعهای از عقاید صالحه و اخلاق صالحه و اعمال صالحه خواهد بود؛ چه اینکه محور قبولی اعمال را هم تقوا میداند که در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که حرف فرزندان آدم را نقل میکند آیهٴ 27 سورهٴ «مائده»: ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾. ممکن است بشر از نظر سادهاندیشی در حدّی باشد که نتواند کشتهای را دفن کند و نداند با بدن مرده چه باید کرد؛ چه اینکه قابیل نتوانست تشخیص بدهد و ندانست امّا در همان زمان یک انسان وارستهای پیدا میشود که تشخیص میدهد که ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾. در کنار آن بساطت این عمق فکری هم هست و این قصّه را قرآن قصّهٴ حق میداند [و] میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ﴾ این داستان و اسطوره و افسانه نیست. این در صحبت حق است این لباس حقیقت دارد [و] این نبأ حق است: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ﴾ سراسر این داستان حق است. یکی از برجستهترین پوشش این داستان که حق است سخن آن برادری است که عملش مقبول شد [و] گفت: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ سخنی را خدا از کسی نقل نمیکند که مورد تأیید او نباشد و او را رد نکند. این سخن را وقتی از فرزند آدم نقل کرد آنکه قربانی او قبول شد نقل کرد این نقل با تأیید و تصحیح همراه است یعنی روی این نقل صحّه گذاشت.
٭ سر کتاب حق بودن قرآن
اینچنین نیست که خدای سبحان سخنی را نقل بکند و بگوید صحّت و سقمش به عهدهٴ گوینده سخن است. قرآن وقتی میزان شد حرفی را که نقل میکند اگر باطل باشد یقیناً ابطال میکند وگرنه میزان نیست [بلکه] میشود مجموعهٴ قصص. از اینکه این کتاب، کتاب حق است، نور است [و] قصّه نیست، داستان نیست، تاریخ نیست افسانه نیست؛ برای آن است که هر چه نقل میکند، اگر حق است صحّه میگذارد و اگر باطل است فوراً ابطال میکند این بیان را قرآن با دید حق نقل کرد: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ .
٭ تقوای در متن عمل، بشرط قبول آن عمل
اگر همان عمل است باید در متن آن عمل تقوا باشد [و] اگر تقوا در متن عمل نبود باطل است و اگر متن عمل تقوا داشت ولی انسان عامل در مراحل دیگر بیتقوا بود قبولش قبول کامل نیست تقوا در متن عمل، شرط قبول عمل است و تقوا در خارج عمل، شرط کمال قبول است. انسانی که عمل را انجام میدهد اگر در متن این عمل متّقی نبود؛ یعنی عمل را «لله» انجام نداد، حسن فاعلی نداشت یا حسن فعلی نداشت این عمل مقبول نیست [و] اگر متن این عمل «لله» بود حُسن فعلی داشت [و] حسن فاعلی [هم] داشت، این عمل را خدا قبول میکند ولی چون این انسان نقطه ضعفهای دیگری دارد این مرحله قبول به قبول کمال نمیرسد. ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ نه این جور که اگر کسی در خارجِ عمل گناهی کرد این عمل مقبول نیست نه، این عمل مقبول است تقوای در آن عمل شرط قبول آن عمل است. ولی تقوای در خارجِ عمل شرط کمال قبول است.
٭ تقوا، محور کرامت انسان
پس محور قبول اعمال میشود تقوا و اگر عمل قبول شد؛ یعنی خدا پذیرفت [و] چیزی را که خدا میپذیرد؛ یعنی این قدر این عمل بالا میرود تا به سطح کمال مطلق میرسد که کمال مطلق روی او صحّه میگذارد. این نشانهٴ آن است که تقوا زاد است که این زاد مسافر این عمل را بالا میبرد که خدا قبول میکند، چون عمل نازل را خدا نمیپذیرد؛ پس تقوا که زاد مسافر است زمینهٴ رشد این عمل خواهد شد و این عمل را خدا قبول میکند و اگر این عمل قبول شد انسان به لقای کریم و به قرب کریم نائل میشود. محور کرامت هم لقای کریم است، قهراً تقوا محور کرامت خواهد بود که: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُم﴾ .
٭ کیفیت تجزیه پذیری تقوا
پرسش ...
پاسخ: تقوا اگر ملکه است مثل ملکه اجتهاد تجزّیبردار هم است. گاهی ملکه مطلقه است؛ گاهی ملکه متجزّی [و] گاهی انسان متّقی مطلق است، گاهی متجزّی در تقواست و گاهی در متن عمل با تقواست؛ گاهی در کل اعمال باتقواست؛ چون تقوا هم مانند سایر ملکات تجزّیپذیر است.
٭ نتیجه بحث در تقوا
فتحصّل [در نتیجه] که تقوا محور قبول عمل یا کمال قبول اعمال است (یک). و تقوا محور کرامت خواهد بود (این دو). و تقوا پایهٴ سیرهٴ علمی و عملی انسان وارسته است (این سه). که قرآن تقوا را پایه میداند که انسان باید بر پایه تقوا زندگی خود را استوار کند: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ﴾ ؛ پس عبادتی که ما را به آن امر کردهاند باید طوری باشد که تقوا را با همهٴ این مشخّصات یاد شده تأمین بکند اگر در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الّذی خلقکم و الّذین من قبلکم لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ یعنی عبادتی فراهم کنید که پایه اعتقادی شما باشد [و] اساس تقوا باشد [و] عبادتی فراهم کنید که زمینهٴ برای عامل قبول فراهم کند؛ عبادتی فراهم کنید که محور کرامت را برای شما تحصیل کند.
٭ گستره عبادت و مصادیق آن
اگر مشخّصات تقوا در قرآن فراهم شد و اگر عبادت زمینه برای آن تقواست؛ پس عبادت معنای عمیق و گستردهای خواهد داشت. تنها اعمال جوارحی مراد نیست؛ هم عبادتهای فکری مراد است، هم عبادتهای خُلقی مراد است، هم عبادتهای عملی؛ چون ممکن نیست عبادتهای عملی منهای عبادتهای فکری و اخلاقی انسان را به آن ملکهٴ عالیه تقوا برساند.
٭ سر تشریع عبادت
لذا وقتی روایاتی که در ذیل مسئلهٴ عبادت مطرح است ملاحظه میفرمایید، میبینید برای عبادت شئونی قائل شده است. در همین تفسیر شریف نورالثّقلین ذیل همین آیهٴ کریمه محل بحث: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ...﴾ روایاتی را در عبادت نقل میکند. از عیونالأخبار نقل میکند که فضلبنشاذان از امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: «فإن قال فلِمَ یعبدوه» چرا باید خدا را عبادت کنم؟ «قیل لئلاّ یکونوا ناسین لذکره» تا یاد حق را فراموش نکنند؛ پس عبادت برای آن است که یاد حق در دلها احیا بشود «وَلا تارکین لأدبه» معلوم میشود عبادت تأدّب در پیشگاه خداست. «ولا لاهین عن أمره و نهیه» عبادت برای آن است که انسان از امر و نهی خدا إعراض نکند [و] لهو و اشتغال نورزد. «إذا کانَ فیهِ صَلاحُهم و قِوامُهم فَلوا تُرِکوا بِغَیر تعبُّد لطال عَلیهِم الامد فقست قُلوبهم» اگر مردم رها بشوند بدون دستورات عبادی، کمکم آن خاطرات رسوباتی میشود که صحنهٴ دل را میبندد [و] دل را قسی میکند. شما ملاحظه فرمودید این منطقههای ییلاقی که آبهای معدنی میجوشاند اوّل که آب معدنی میجوشد از دل آن چشمه آب در میآید آن بستر سرسبز و خرّم است، ولی این آب چون با رسوبات همراه است جلوی خود را میبندد بعد از ده سال، دوازده سال میبینید یک تلّی از سنگ سخت این جا پیدا شده است. این آب بود که راه خودش را بست؛ هم راه نفس آن گیاهان را بست [و] آنجا را از مزرعه بودن انداخت [و] هم نگذاشت که سایر تشنهها سیراب بشوند [و] هم خود به مقصد نرسید [و] جلوی خودش را هم بست. این خصیصهٴ املاح داشتن و رسوبات داشتن است که راه را میبندد.
فرمود: انسان اگر عبادت نکند [و] بیعبادت رها بشود، این رسوبات و این گناهان جلویش را میبندد و طولی نمیکشد که قلب این مثل یک سنگ سخت خواهد بود؛ لذا در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿طَالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم﴾ با «فاء» تفریع؛ چون وقتی این املاح طولانی بشود [و] شست وشو نشود قلب را مثل سنگ سخت میکند. عبادت برای شست و شو کردن و تصفیه از املاح است.
٭ معرفت خدا، برجستهترین مصداق عبادت
حدیث دوم را باز از امام رضا (سلام الله علیه) از کتاب شریف توحید نقل میکند که امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) در خطبهای فرمود: «أوّل عبادة الله معرفته» . پس برجستهترین عبادت معرفت خداست. بحثهای اعتقادی، خداشناسی، جهان بینی، که بر اساس توحید تنظیم میشود سر عبادت است، آغاز عبادت است: «اوّل عبادة الله معرفته و أصل معرفة الله توحیده و نظام توحید الله تعالیٰ نفی الصفات عنه» یعنی صفات زائده، نه صفتی که نامحدود است و عین ذات است مصداقاً «لشهادة العقول أنّ کلّ صفة و موصوف مخلوق» ؛ اگر صفتی زائد بر موصوف باشد [و] موصوفی که صفت زائد میپذیرد محتاج به وصف است، میشود مخلوق و صفتی که احتیاج دارد [که] به یک تکیهگاه موصوفی تکیه کند، میشود محتاج و مخلوق.
بنابراین صفت و موصوف اینچنین مخلوقاند: «بشهادة العقول أنّ کلّ صفة و موصوف مخلوق و شهادة کلّ مخلوق انّ له خالقاً لیس بصفة و لا موصوف» صفتی زائد بر موصوف، صفت و موصوف هر دو مخلوقاند [و] هر مخلوقی خالق دارد، پس این گونه از صفتها و موصوفها خالق دارد و همچنین صفت زائده دلیل بر آن است که غیر از موصوف است و غیریّت اقتران میآورد و اقتران ترکب و محدودیّت میآورد و با ازلیّت و نامحدود بودن ذات اقدس اله سازگار نیست. «و شهادة کلّ صفة وموصوف بالإقتران و شهادة الاقتران بالحدث» ؛ یعنی میشود حادث، «و شهادة الحدث بالإمتناع من الأزل» چیزی که ازلی است حادث نخواهد بود: «الممتنع من الحدث» که این اگر خدای سبحان توفیق داد در بحثهای توحیدی رسیدیم این روایات مطرح میشود.
٭ تفکر، مصداقی از عبادت
آن گاه روایتی دیگری را از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که میفرمود: «أفضل العبادة إدمان التفکر فی الله و فی قدرته» که انسان دائماً در عظمت خدا و قدرت خدا فکر بکند. این دعاهای ماه سحر که در پیش داریم ملاحظه بفرمایید [که] سراسر معرفت حق است و أسمای حسنای حق است.
روایت بعد که از امام رضا (صلواة الله و سلامه علیه) نقل میکند این است که حضرت فرمود: «لیس العبادة کثرة الصّلوٰة و الصّوم» عبادت این نیست که انسان زیاد نمازهای مستحبّی و روزههای مستحبّی بگیرد و بخواند. «إنّما العبادة التفکر فی أمر الله عزّوجلّ» که خدا از انسان چه چیزی خواست و چگونه جهان را اداره بکند و انسان را تدبیر میکند.
٭ ورع، بهترین و محکمترین عبادتها
حدیث بعد که از امام باقر (سلام الله علیه) است، فرمود: «إنّ أشدّ العبادة الورع» ؛ وارستگی و پارسایی بهترین و محکمترین عبادت است. از امام سجّاد (سلام الله علیه) نقل کرده است که «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» اگر کسی سیرهٴ او این باشد که هر چه خدا دستور داد عمل میکند [و] به عنوان پیشه و ملکه باشد، نه گاهی به دستورات عمل بکند [و] گاهی نکند: «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» این از آن جملههای اثباتی است که مفید عموم است؛ نظیر ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ گرچه آن ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ نکره در سیاق نفی و امثال ذلک نیست، امّا سیاق، سیاق افادهٴ عموم است؛ یعنی هر کس هر چه کرد میفهمد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ اینجا هم که فرمود: «من عمل بما أفترض الله علیه»؛ یعنی هر که هر چه دستور از طرف خدا به او رسید انجام داد این «فهو من أعبد النّاس».
٭ عبادت احرار از برترین عبادتها
حدیث بعد همان روایتی است که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل شده است که در بحثهای قبل هم گذشت: «العبّاد ثلاثة: قوم عبدوا الله عزّوجلّ خوفاً فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالیٰ طلب الثّواب فتلک عبادة الأجراء و قوم عبدوا الله عزّوجلّ حبّاً له فتلک عبادة الأحرار و هی أفضل العبادة» . این قسم سوم که انسان روی علاقه خدا را عبادت کند نه روی ترس از جهنّم و شوق به بهشت؛ گرچه خدا انسان اینچنین را از جهنّم نجات میدهد [و] به بهشت میرساند، اگر اینچنین عبادت بکند عبادت آزادمردان است و بهترین عبادت همین قسم است؛ معلوم میشود آن اقسام دیگر عبادتهایشان صحیح است منتها این «أفضلالأقسام» است، اگر کسی برای ترس از جهنّم عبادت بکند عبادتش صحیح است؛ برای بهشت رفتن عبادت کند عبادتش صحیح است منتها این یکی أفضل است هم صدر حدیث شهادت میدهد هم ذیل حدیث. صدر حدیث وقتی عبادت را سه قسم میکند یا عابدها را سه قسم میکند معلوم میشود عبادتهایی که مقبول است اینچنین است. در ذیل حدیث هم فرمود: این قسم سوّم «أفضل العبادة» است؛ معلوم میشود آن قسم اول و دوم صحیح است و این «أفضل العبادة» است، ولی اگر کسی خدا را نخواهد [و] بهشت را بخواهد و خدا را وسیله قرار بدهد و مطلوب بالذات او بهشت رفتن باشد نه خدا، در حقیقت معبود بالذّات او بهشت رفتن است و خدا را وسیله قرار میدهد [و] این اصلاً خدا را عبادت نکرده است ولی اگر کسی خدا را عبادت میکند ولی نمیداند از خدا چه بخواهد [و] از خدا بهشت میخواهد این عبادت البتّه صحیح است، منتها عبادتی است متوسّط. حالا این قسم که «أفضل العبادة» عبادت احرار است این روایتی در کتاب شریف کافی است که آن را هم بعد میخوانیم.
٭ کسب و طلب حلال، یکی از مصادیق عبادت
روایت بعد که از معان الأخبار نقل شده است، امام صادق (سلام الله علیه) [میفرماید]: «عن أبیه عن آبائه (علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) العبادة سبعون جزءً أفضلها طلب الحلال» ؛ عبادت هفتاد جزء دارد که بهترین آنها کسب حلال و طلب حلال است. این طلب حلال، همان طوری که در مسائل اقتصادی مطرح است، فراگیری علوم حلال هم مطرح است انسان اگر بکوشد علم حلال تحصیل کند، این به دنبال طلب حلال رفته است. این طور نیست که تحصیل علم از تحصیل مال حلال، ثوابش کمتر باشد مال همان طوری که حلال و حرام دارد، فکر و اندیشه هم بشرح أیضاً [همچنین] او هم حلال و حرام دارد. یعنی پاک و ناپاک دارد؛ لذا «الکاسب حبیب الله» را به همان معنای گسترده توسعه دادند و تقسیم کردند.
٭ تکریم ذریّه پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حدیث بعد از عیون الأخبار از امام رضا «صلوات الله و سلام علیه» است که حضرت فرمود: «النظر إلی ذرّیتنا عبادة فقیل له یا ابن رسول الله النظر الی الأئمّة منکم عبادة أو النظر إلی جمیع ذریّة النبیّ» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینکه شما میفرمایید: نگاه به سادات و ذرّیه عبادت است، منظور امامان بعد از شمایند یا همهٴ ذراری و سادات؟ «قال بل النظر إلی جمیع ذرّیّة النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم عبادة ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلوثوا بالمعاصی» اگر از سیرهٴ مطهّرهٴ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدا نشوند، نگاه به یک سیّد عبادت است. چون یادآور رسالت رسول خداست، یادآور آن بیت رفیع است خُب، البتّه عبادت است. چرا «النظر إلی وجه العالم عبادة» چرا «النظر ... إلی باب العالم عبادة» ؟ چون این نظر انسان را به یاد خدا متذکر میکند. اگر نظری انسان را به اهل بیت متذکر بکند خُب البتّه عبادت است به یاد اهل بیت بودن عبادت است و این فرزندان آنها را انسان نگاه بکند به یاد آنها میافتد، البتّه عبادت است. فرمود: «ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلّوثوا بالمعاصی» .
٭ «صمت» یکی از مصادیق عبادت
حدیث دیگری را از کتاب خصال از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکنند که به فرزندش فرمود: «ما عُبدَ الله بشیء أفضل من الصّمت و المشی إلی بیته» . چیزی بهتر از خاموشی و بیجا حرف نزدن «و مشی إلی بیتالله» یعنی زیارت «بیتالله» نیست. انسانی که پرحرفی میکند بالأخره در خلال حرفهایش حرفهای ناصواب گفته میشود. انسانی که به جا سخن میگوید این روش حکیمانه را دارد طی میکند. سؤال کردند، جواب میدهد [و] نمیداند مطلبی را میپرسد، این طور نیست که حرفهای زاید بزند. در همان نامهٴ معروف امیر المؤمنین (سلام الله علیه) برای فرزندش امام حسن (سلام الله علیه) فرمود: پسر! وقتی در مجلس نشستی کاری نکن تو حرف بزنی [و] دیگران بخندند؛ این کار، کار انسان پخته نیست. خُب، اگر کسی گفت حرف شیرینی زد تو هم بخند، امّا تو کارت این باشد که سخنی بگویی [و] داستانی نقل کنی که کسی بخندد این کار انسان وزین نیست نه تنها از خودت، بلکه داستانی را هم که دیگران بخندند تو نقل نکن .
پرسش ...
پاسخ: ادخال سرور قضای حوائج مؤمن است، نه داستان فکاهی نقل کردن و خنداندن. سؤالی دارند، انسان سؤالشان را حلّ کند نیازی دارند مشکلشان را حل کند. این جزء أفضل عبادات است نه خنداندن و نه خندیدن؛ البتّه آن هم اگر یک کسی در مجلسی، سخن شیرینی [را] به یک مناسبتی گفت خُب انسان میخندد، امّا نه اینکه انسان بنایش بر این باشد که داستانهای شیرین را حفظ کند که بخندد و بخنداند، این عظمت خود را، جلال خود را پایین آورده است؛ لذا در همان نامه برای امام حسن (سلام الله علیه) مینویسد: «بُنَیّ» -این در اوایل سنّ امام حسن (علیهالسلام) بود- فرمود: پسرک من:«یا بنیّ» مبادا ! حرفی بزنی که تو بگویی [و] دیگران بخندند، این چه کاری شد؟! و لو از غیر هم بخواهی داستان نقل بکنی. تو انسانی، عظیمی، عظمتت را در مجالس حفظ بکن .
٭ تفقه، روح عبادت
آن گاه حدیث دیگری را از امام سجّاد (سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت میفرمود: «لا عبادة إلاّ بتفقه» ؛ فقیه شدن، اصول دینشناس شدن، فروع دین شناس شدن، حلال و حرام را یاد گرفتن، احکام الهی را یاد گرفتن، زمینهٴ عبادت است. عبادت بدون تفقّه که روحی ندارد. «و فیما أوصی به النّبی علیّاً علیهما الصّلاة و علیهما السّلام» این است که «یا علیّ من أتی بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» .
٭ ارکان عبادت
خُب، در آن اقسام سه گانهٴ عبادت ملاحظه فرمودید که بهترین عبادتها عبادت آزادمردان است این عبادت را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی در «باب العبادة»، مطلبی را نقل کرده است که با این عبادت احرار سازگار است. (در کتاب ایمان و کفر کافی «باب العبادة»).
٭ انقطاع از خلق
حدیث اول این است که، امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: در تورات نوشته است: «یا ابن ٰادم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنیً» تو برای عبادت من فارغ البال باش، من دلت را از بینیازی پر میکنم [و] هرگز در روحت احساس فقر نمیکنی. «و لا أکلک إلی طلبک» ؛ تو را به طلب و کار خودت واگذار نمیکنم. «و علیّ أن أسدّ فاقتک و أملأ قلبک خوفاً منّی» امّا «و ان لا تفرّغ لعبادتی» اگر برای عبادتم فارغ البال نباشی و عبادت را یک تحمیل بدانی، «أملأ قلبک شغلاً بالدنیا» قلبت را مالامال از سرگرمی دنیا میکنم که همواره احساس گرفتاری میکنی و هرگز فراغت را احساس نخواهی کرد. «ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلی طلبک» ؛ تو را به کارت واگذار میکنم، مشکلت را به عهده نمیگیرم.
٭ تجسم اعمال در آخرت
حدیث دوم که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که «قال الله تبارک و تعالیٰ یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخرهٴ» فرمود: از عبادتم در دنیا به عنوان یک نعمت لذّت ببرید که با همین عبادت در آخرت مسرور خواهید شد، متنعّم خواهید شد.
٭ عبادت عاشقانه
حدیث سوم از امام صادق (سلام الله علیه) است که؛ «قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر أم علی یسر» . از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که بهترین مردمان کسانیاند که عاشق عبادت باشند یعنی بهترین انسانها، انسانهاییاند که بندهٴ خدا باشند و در بین این بهترین انسانها که بندگان خدایند بهترین آنها کسی است که عبادت را «خوفاً من النّار» یا «شوقاً إلی الجنّة» انجام ندهد به خود عبادت عشق بورزد. عشق، آن محبّت کامله است. «أفضل النّاس من عشق العبادة» گفتهاند وقتی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به سرزمین صفّین بعد از آن جنگ ناتمام رفت و برگشت [و] به سرزمین کربلا رسید، فرمود: «مصارع عشّاق» اینجا آرامگاه عاشقان الهی است. «أفضل النّاس من عشق العبادة» عشق آن محبّت کامله است «فعانقها»؛ یعنی با عبادت معانقه کند و دست به گردن باشد «و أحبّها»؛ دوست عبادت باشد [و] و عبادت محبوب او باشد اگر صلوة است، اگر صوم است، اگر دعاست [و] اگر عبادتهای دیگر است، به آنها محبّت بورزد [که] محبّت کامله را میگویند «عشق».
٭ معنای «عشق»
اصولاً این مادّهٴ «عشق» از آن «عشقه» گرفته شده است «عشقه» در فارسی همین گیاهی است به نام «پیچک» [که] به عربی میگویند «عشق» این گیاه وقتی در کنار یک درخت سبز شد میتند و آن درخت را به عنوان تکیه گاه خود احاطه میکند و به او میتند [و] وقتی به او تنید، دیگر راه نفس کشیدن آن درخت را میبندد [و] این درخت کم کم منافذش بسته میشود [و] وقتی منافذش بسته شد برگهایش زرد میشود [و] میریزد [که] میگویند: این را «عشقه» گرفت. عاشق یک چنین حالتی دارد. اینکه میبینید در حالت ائمّه (علیهم السّلام) آن جور موقع نماز میلرزیدند این حالت به آنها دست میداد.
٭ بازگشت به بحث (عبادت عاشقانه)
«أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده» با روح عبادت قلباً عشق بورزد با ظاهر عبادت جسداً در پیوند باشد «و تفرّغ لها»؛ برای عبادت، فارغ البال باشد. «فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر» ؛ ندارد، «أم علی یسر» اگر همانند زهد سلمان است، او عاشق عبادت است و اگر همانند تمکن سلیمان است باز هم عاشق عبادت است چون هر دو را اینها بیرون دل نگه داشتند [و] هیچ کدام از اینها را در درون دل راه ندادند. با داشتن همهٴ امکانات، سلیمان (سلام الله علیه) همانند سلمان زندگی میکرد. بنابراین داشتن و نداشتن، مزاحم با عشق عبادت نیست [و] عمده «تفرّغ للعبادة» است که چیزی در حرم قلب راه پیدا نکند.
٭ تفاوت معنای «عشق» در الهیات و طبیعیات
مرحوم مولیٰ صالح مازندرانی (رضوان الله علیه) در شرح اصول کافی بیانی در ذیل این حدیث شریف دارد. وقتی عشق را به عنوان افراط در آن محبّت کامله، معنا کردند اینچنین میفرمایند: «قیل ذکرت الحکماء فی کتبهم الطبّیه انّ العشق ضرب من المالیخولیا و الجنون و الأمراض السوداویة و قرّروا فی کتبهم الإلهیّة انّه من أعظم الکمالات و أتمّ السّعادات» بعضی اشکال کردند که عشق را حکما در مسائل طبیعی و طبّی جزء بیماریها دانستهاند [و] در مسائل الهی عشق را جزء بهترین کمالات به شمار آوردهاند.
بنابراین «و ربّما یظنّ انّ بین الکلامین تخالفاً» بین آنچه در طبّ و طبیعی گفتهاند و آنچه در الهیّات گفتهاند یک تخالفی است، ولی «و هو من واهی الظّنون»؛ یک ظنّ واهی و سُست است [و] تخالفی نیست، چرا؟ «فانّ المذموم هو العشق الجسمانی الحیوانیّ الشهوانیّ» در طبیعیّات و در طبّ بحث از بدن است، عشق بدنی مرض است، امّا «والممدوح هو الرّوحانیّ الإنسانی النفسانی» که در الهیّات مطرح است. «و الأوّل» که عشق طبیعی و بدنی باشد «یزول و یفنیٰ بمجرّد الوصال و الإتّصال» همین که دوست به دوست رسید آرام میشود، امّا دوّمی که عشق الهی است، هر چه نزدیکتر میرود، بیخودتر، فانیتر و مشتاقتر و شیفتهتر میشود [که] این فرق این حق و آن باطل است. «و الثانی یبقی و یسمو ابدالآباد علی کلّ حال» اینچنین نیست که وقتی آنکه میگوید: «و جدتک اهلاً للعبادة» یا «وجدتک اهلاً للمحبّة» یا مضمون همین بیان را که خدای سبحان چون محبوب راستین است او را برای خودش عبادت میکنیم اگر به لقای حق رسید آرام بشود تازه اول عطش افرادی که به لقاءالله رسیدهاند همان لحظهٴ لقای حق است. این فرق آنچه که در طبیعیّات گفتهاند و آنچه که در الهیّات بیان کردهاند.
پرسش ...
پاسخ: چرا؛ این همان عشق جسمانی است که عشق جسمانی یک نحوهٴ مرض خواهد بود و امّا اینکه از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد: «أفضل النّاس من عشق العبادة» معلوم میشود لقای حق را میطلبد، این چه مرضی میآورد، این همهٴ بیماریها را برطرف میکند. «أفضل النّاس من عشق العبادة» وقتی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به سرزمین کربلا در حدود بیست سال قبل از جریان کربلا رسید؛ فرمود: «مصارع عشّاق» اینجا عاشقان میآرمند، آرامگاه این گونه از افراد است «أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرّها بجسده» این یک عشقی است که هر گونه از کمالات را باید در سایهٴ او یافت و برای ابد هم خواهد ماند.
٭ استمرار در عبادت
در حدیث دیگری مرحوم کلینی (رضوان الله علیه»)از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که او از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که حضرت میفرماید: «ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئة بعد المسکنة و أقبح من ذلک العابد لله ثمّ یدع عبادته» . از همهٴ اینها بدتر اینکه انسان یک مدّتی خدا را عبادت کند، بعد ترک کند، این لازم نیست ترک کل باشد. گاهی انسان برای خود یک برنامههای عبادی دارد، یک وقت میبینید بیتوفیقی دامنگیرش میشود [و] این را ترک میکند، این هم از یک نظر مشمول این بیان خواهد بود. آن تعبیری که در روایتهای خوانده شده دارد که؛ «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» این در کافی هم باز از امام سجّاد (سلام الله علیه( آمده است که «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس».
٭ برخی از مزایای تقوای حاصل از عبادت
بنابراین اگر چنان چه در آیهٴ محل بحث عبادت را زمینهٴ تقوا میداند و اگر تقوا را قرآن پایهٴ زندگی میشمارد: ﴿ أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی﴾ ومحور قبولی اعمال میداند: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِینَ﴾ و مدار ارزش میشمارد: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُم﴾ تقوا محور کرامت است «اتقی» اکرم است و اگر کسی بیتقوا بود بیکرامت خواهد بود؛ معلوم میشود عبادت آن توان را دارد که تقوا با همهٴ مزایا را تأمین کند؛ پس تنها عبادت در بُعد عمل نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- تقوا، مایه قبولی اعمال
- تقوا، محور کرامت انسان
- سر تشریع عبادت
- عبادت احرار از برترین عبادتها
- عبادت عاشقانه
- استمرار در عبادت
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ٭ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الأَرْضَ فِرَاشاً وَالْسَّمَاءَ بِنَاءً وَأَنْزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلاَ تَجْعَلُوا لِلّهِ أَنْدَاداً وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ﴾
٭ امر به سبب و مسبب
گاهی خدای سبحان به عبادت امر میکند که زمینهٴ تقواست؛ گاهی هم مستقیماً به تقوا امر میکند. گاهی میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ ... لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ گاهی هم میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ گاهی به سبب امر میکند [و] گاهی به مسبّب؛ نظیر آنچه که در طهارت گفته شد. گاهی به سبب طهارت امر میشود؛ مثل ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقٍِ﴾ که امر به این «غسلتین» و «مسحتین» امر به سبب است، تا با این «غسلتین» و «مسحتین» طهارت حاصل بشود؛ گاهی هم به مسبّب که طهارت است امر میشود، میفرماید: ﴿إذا کُنتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا﴾ که اینجا امر به مسبّب تعلق گرفته است. اگر عبادت زمینهٴ پیدایش تقواست گاهی خدای سبحان به سبب امر میکند؛ مثل آیهٴ محل بحث در سورهٴ «بقره» میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ﴾؛ گاهی هم به مسبّب امر میکند مثل اول سورهٴ «حج» که: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ که به مسبّب امر شده است.
٭ تقوا، پایه بنیان سیدت و سنت پارسا
گرچه نفس عبادت هم تقواست، امّا از این جهت که تقوا یک ملکهٴ نفسانی است و این ملکهٴ نفسانی از راه تمرین بر اعمال صالحه پیدا میشود؛ لذا عبادت زمینه برای تقوا قرار گرفت که انسان با عبادت میتواند به مرحلهٴ تقوا برسد تقوا در اسلام اساس کار است؛ یعنی معیار ارزش تقواست [و] اگر خدای سبحان پایه اعتقادی، اخلاقی و اعمالی عدّهای را معرفی میکند، میفرماید: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی ... خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ ؛ یعنی مردم دو قمستاند: یک عدّه اساس و پایه آنها تقواست که روی تقوا کار میکنند؛ یک عده که اساسشان تقوا نیست [و] در لبهٴ درهٴ جهنّم زندگی میکنند که سقوط و افتادن همان و به ته درّه رفتن همان. اگر کسی متّقی نبود جایگاهش در لبهٴ درهٴ جهنّم است [و] این درّه جهنّم سقوطش همان و سوزشش همان.
٭ تقوا، مایه قبولی اعمال
بنابراین پس اساس کار را قرآن تقوا میداند [و] تقوا هم مجموعهای از عقاید صالحه و اخلاق صالحه و اعمال صالحه خواهد بود؛ چه اینکه محور قبولی اعمال را هم تقوا میداند که در سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ که حرف فرزندان آدم را نقل میکند آیهٴ 27 سورهٴ «مائده»: ﴿وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَاناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾. ممکن است بشر از نظر سادهاندیشی در حدّی باشد که نتواند کشتهای را دفن کند و نداند با بدن مرده چه باید کرد؛ چه اینکه قابیل نتوانست تشخیص بدهد و ندانست امّا در همان زمان یک انسان وارستهای پیدا میشود که تشخیص میدهد که ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾. در کنار آن بساطت این عمق فکری هم هست و این قصّه را قرآن قصّهٴ حق میداند [و] میفرماید: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ﴾ این داستان و اسطوره و افسانه نیست. این در صحبت حق است این لباس حقیقت دارد [و] این نبأ حق است: ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ﴾ سراسر این داستان حق است. یکی از برجستهترین پوشش این داستان که حق است سخن آن برادری است که عملش مقبول شد [و] گفت: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ سخنی را خدا از کسی نقل نمیکند که مورد تأیید او نباشد و او را رد نکند. این سخن را وقتی از فرزند آدم نقل کرد آنکه قربانی او قبول شد نقل کرد این نقل با تأیید و تصحیح همراه است یعنی روی این نقل صحّه گذاشت.
٭ سر کتاب حق بودن قرآن
اینچنین نیست که خدای سبحان سخنی را نقل بکند و بگوید صحّت و سقمش به عهدهٴ گوینده سخن است. قرآن وقتی میزان شد حرفی را که نقل میکند اگر باطل باشد یقیناً ابطال میکند وگرنه میزان نیست [بلکه] میشود مجموعهٴ قصص. از اینکه این کتاب، کتاب حق است، نور است [و] قصّه نیست، داستان نیست، تاریخ نیست افسانه نیست؛ برای آن است که هر چه نقل میکند، اگر حق است صحّه میگذارد و اگر باطل است فوراً ابطال میکند این بیان را قرآن با دید حق نقل کرد: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ .
٭ تقوای در متن عمل، بشرط قبول آن عمل
اگر همان عمل است باید در متن آن عمل تقوا باشد [و] اگر تقوا در متن عمل نبود باطل است و اگر متن عمل تقوا داشت ولی انسان عامل در مراحل دیگر بیتقوا بود قبولش قبول کامل نیست تقوا در متن عمل، شرط قبول عمل است و تقوا در خارج عمل، شرط کمال قبول است. انسانی که عمل را انجام میدهد اگر در متن این عمل متّقی نبود؛ یعنی عمل را «لله» انجام نداد، حسن فاعلی نداشت یا حسن فعلی نداشت این عمل مقبول نیست [و] اگر متن این عمل «لله» بود حُسن فعلی داشت [و] حسن فاعلی [هم] داشت، این عمل را خدا قبول میکند ولی چون این انسان نقطه ضعفهای دیگری دارد این مرحله قبول به قبول کمال نمیرسد. ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ﴾ نه این جور که اگر کسی در خارجِ عمل گناهی کرد این عمل مقبول نیست نه، این عمل مقبول است تقوای در آن عمل شرط قبول آن عمل است. ولی تقوای در خارجِ عمل شرط کمال قبول است.
٭ تقوا، محور کرامت انسان
پس محور قبول اعمال میشود تقوا و اگر عمل قبول شد؛ یعنی خدا پذیرفت [و] چیزی را که خدا میپذیرد؛ یعنی این قدر این عمل بالا میرود تا به سطح کمال مطلق میرسد که کمال مطلق روی او صحّه میگذارد. این نشانهٴ آن است که تقوا زاد است که این زاد مسافر این عمل را بالا میبرد که خدا قبول میکند، چون عمل نازل را خدا نمیپذیرد؛ پس تقوا که زاد مسافر است زمینهٴ رشد این عمل خواهد شد و این عمل را خدا قبول میکند و اگر این عمل قبول شد انسان به لقای کریم و به قرب کریم نائل میشود. محور کرامت هم لقای کریم است، قهراً تقوا محور کرامت خواهد بود که: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُم﴾ .
٭ کیفیت تجزیه پذیری تقوا
پرسش ...
پاسخ: تقوا اگر ملکه است مثل ملکه اجتهاد تجزّیبردار هم است. گاهی ملکه مطلقه است؛ گاهی ملکه متجزّی [و] گاهی انسان متّقی مطلق است، گاهی متجزّی در تقواست و گاهی در متن عمل با تقواست؛ گاهی در کل اعمال باتقواست؛ چون تقوا هم مانند سایر ملکات تجزّیپذیر است.
٭ نتیجه بحث در تقوا
فتحصّل [در نتیجه] که تقوا محور قبول عمل یا کمال قبول اعمال است (یک). و تقوا محور کرامت خواهد بود (این دو). و تقوا پایهٴ سیرهٴ علمی و عملی انسان وارسته است (این سه). که قرآن تقوا را پایه میداند که انسان باید بر پایه تقوا زندگی خود را استوار کند: ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی شَفا جُرُفٍ هَارٍ﴾ ؛ پس عبادتی که ما را به آن امر کردهاند باید طوری باشد که تقوا را با همهٴ این مشخّصات یاد شده تأمین بکند اگر در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الّذی خلقکم و الّذین من قبلکم لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾؛ یعنی عبادتی فراهم کنید که پایه اعتقادی شما باشد [و] اساس تقوا باشد [و] عبادتی فراهم کنید که زمینهٴ برای عامل قبول فراهم کند؛ عبادتی فراهم کنید که محور کرامت را برای شما تحصیل کند.
٭ گستره عبادت و مصادیق آن
اگر مشخّصات تقوا در قرآن فراهم شد و اگر عبادت زمینه برای آن تقواست؛ پس عبادت معنای عمیق و گستردهای خواهد داشت. تنها اعمال جوارحی مراد نیست؛ هم عبادتهای فکری مراد است، هم عبادتهای خُلقی مراد است، هم عبادتهای عملی؛ چون ممکن نیست عبادتهای عملی منهای عبادتهای فکری و اخلاقی انسان را به آن ملکهٴ عالیه تقوا برساند.
٭ سر تشریع عبادت
لذا وقتی روایاتی که در ذیل مسئلهٴ عبادت مطرح است ملاحظه میفرمایید، میبینید برای عبادت شئونی قائل شده است. در همین تفسیر شریف نورالثّقلین ذیل همین آیهٴ کریمه محل بحث: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ ...﴾ روایاتی را در عبادت نقل میکند. از عیونالأخبار نقل میکند که فضلبنشاذان از امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) نقل میکند که حضرت فرمود: «فإن قال فلِمَ یعبدوه» چرا باید خدا را عبادت کنم؟ «قیل لئلاّ یکونوا ناسین لذکره» تا یاد حق را فراموش نکنند؛ پس عبادت برای آن است که یاد حق در دلها احیا بشود «وَلا تارکین لأدبه» معلوم میشود عبادت تأدّب در پیشگاه خداست. «ولا لاهین عن أمره و نهیه» عبادت برای آن است که انسان از امر و نهی خدا إعراض نکند [و] لهو و اشتغال نورزد. «إذا کانَ فیهِ صَلاحُهم و قِوامُهم فَلوا تُرِکوا بِغَیر تعبُّد لطال عَلیهِم الامد فقست قُلوبهم» اگر مردم رها بشوند بدون دستورات عبادی، کمکم آن خاطرات رسوباتی میشود که صحنهٴ دل را میبندد [و] دل را قسی میکند. شما ملاحظه فرمودید این منطقههای ییلاقی که آبهای معدنی میجوشاند اوّل که آب معدنی میجوشد از دل آن چشمه آب در میآید آن بستر سرسبز و خرّم است، ولی این آب چون با رسوبات همراه است جلوی خود را میبندد بعد از ده سال، دوازده سال میبینید یک تلّی از سنگ سخت این جا پیدا شده است. این آب بود که راه خودش را بست؛ هم راه نفس آن گیاهان را بست [و] آنجا را از مزرعه بودن انداخت [و] هم نگذاشت که سایر تشنهها سیراب بشوند [و] هم خود به مقصد نرسید [و] جلوی خودش را هم بست. این خصیصهٴ املاح داشتن و رسوبات داشتن است که راه را میبندد.
فرمود: انسان اگر عبادت نکند [و] بیعبادت رها بشود، این رسوبات و این گناهان جلویش را میبندد و طولی نمیکشد که قلب این مثل یک سنگ سخت خواهد بود؛ لذا در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿طَالَ عَلَیْهِمُ الأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُم﴾ با «فاء» تفریع؛ چون وقتی این املاح طولانی بشود [و] شست وشو نشود قلب را مثل سنگ سخت میکند. عبادت برای شست و شو کردن و تصفیه از املاح است.
٭ معرفت خدا، برجستهترین مصداق عبادت
حدیث دوم را باز از امام رضا (سلام الله علیه) از کتاب شریف توحید نقل میکند که امام رضا (صلوات الله و سلامه علیه) در خطبهای فرمود: «أوّل عبادة الله معرفته» . پس برجستهترین عبادت معرفت خداست. بحثهای اعتقادی، خداشناسی، جهان بینی، که بر اساس توحید تنظیم میشود سر عبادت است، آغاز عبادت است: «اوّل عبادة الله معرفته و أصل معرفة الله توحیده و نظام توحید الله تعالیٰ نفی الصفات عنه» یعنی صفات زائده، نه صفتی که نامحدود است و عین ذات است مصداقاً «لشهادة العقول أنّ کلّ صفة و موصوف مخلوق» ؛ اگر صفتی زائد بر موصوف باشد [و] موصوفی که صفت زائد میپذیرد محتاج به وصف است، میشود مخلوق و صفتی که احتیاج دارد [که] به یک تکیهگاه موصوفی تکیه کند، میشود محتاج و مخلوق.
بنابراین صفت و موصوف اینچنین مخلوقاند: «بشهادة العقول أنّ کلّ صفة و موصوف مخلوق و شهادة کلّ مخلوق انّ له خالقاً لیس بصفة و لا موصوف» صفتی زائد بر موصوف، صفت و موصوف هر دو مخلوقاند [و] هر مخلوقی خالق دارد، پس این گونه از صفتها و موصوفها خالق دارد و همچنین صفت زائده دلیل بر آن است که غیر از موصوف است و غیریّت اقتران میآورد و اقتران ترکب و محدودیّت میآورد و با ازلیّت و نامحدود بودن ذات اقدس اله سازگار نیست. «و شهادة کلّ صفة وموصوف بالإقتران و شهادة الاقتران بالحدث» ؛ یعنی میشود حادث، «و شهادة الحدث بالإمتناع من الأزل» چیزی که ازلی است حادث نخواهد بود: «الممتنع من الحدث» که این اگر خدای سبحان توفیق داد در بحثهای توحیدی رسیدیم این روایات مطرح میشود.
٭ تفکر، مصداقی از عبادت
آن گاه روایتی دیگری را از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که میفرمود: «أفضل العبادة إدمان التفکر فی الله و فی قدرته» که انسان دائماً در عظمت خدا و قدرت خدا فکر بکند. این دعاهای ماه سحر که در پیش داریم ملاحظه بفرمایید [که] سراسر معرفت حق است و أسمای حسنای حق است.
روایت بعد که از امام رضا (صلواة الله و سلامه علیه) نقل میکند این است که حضرت فرمود: «لیس العبادة کثرة الصّلوٰة و الصّوم» عبادت این نیست که انسان زیاد نمازهای مستحبّی و روزههای مستحبّی بگیرد و بخواند. «إنّما العبادة التفکر فی أمر الله عزّوجلّ» که خدا از انسان چه چیزی خواست و چگونه جهان را اداره بکند و انسان را تدبیر میکند.
٭ ورع، بهترین و محکمترین عبادتها
حدیث بعد که از امام باقر (سلام الله علیه) است، فرمود: «إنّ أشدّ العبادة الورع» ؛ وارستگی و پارسایی بهترین و محکمترین عبادت است. از امام سجّاد (سلام الله علیه) نقل کرده است که «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» اگر کسی سیرهٴ او این باشد که هر چه خدا دستور داد عمل میکند [و] به عنوان پیشه و ملکه باشد، نه گاهی به دستورات عمل بکند [و] گاهی نکند: «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» این از آن جملههای اثباتی است که مفید عموم است؛ نظیر ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ گرچه آن ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ نکره در سیاق نفی و امثال ذلک نیست، امّا سیاق، سیاق افادهٴ عموم است؛ یعنی هر کس هر چه کرد میفهمد ﴿عَلِمَتْ نَفْسٌ مَا أَحْضَرَت﴾ اینجا هم که فرمود: «من عمل بما أفترض الله علیه»؛ یعنی هر که هر چه دستور از طرف خدا به او رسید انجام داد این «فهو من أعبد النّاس».
٭ عبادت احرار از برترین عبادتها
حدیث بعد همان روایتی است که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل شده است که در بحثهای قبل هم گذشت: «العبّاد ثلاثة: قوم عبدوا الله عزّوجلّ خوفاً فتلک عبادة العبید و قوم عبدوا الله تبارک و تعالیٰ طلب الثّواب فتلک عبادة الأجراء و قوم عبدوا الله عزّوجلّ حبّاً له فتلک عبادة الأحرار و هی أفضل العبادة» . این قسم سوم که انسان روی علاقه خدا را عبادت کند نه روی ترس از جهنّم و شوق به بهشت؛ گرچه خدا انسان اینچنین را از جهنّم نجات میدهد [و] به بهشت میرساند، اگر اینچنین عبادت بکند عبادت آزادمردان است و بهترین عبادت همین قسم است؛ معلوم میشود آن اقسام دیگر عبادتهایشان صحیح است منتها این «أفضلالأقسام» است، اگر کسی برای ترس از جهنّم عبادت بکند عبادتش صحیح است؛ برای بهشت رفتن عبادت کند عبادتش صحیح است منتها این یکی أفضل است هم صدر حدیث شهادت میدهد هم ذیل حدیث. صدر حدیث وقتی عبادت را سه قسم میکند یا عابدها را سه قسم میکند معلوم میشود عبادتهایی که مقبول است اینچنین است. در ذیل حدیث هم فرمود: این قسم سوّم «أفضل العبادة» است؛ معلوم میشود آن قسم اول و دوم صحیح است و این «أفضل العبادة» است، ولی اگر کسی خدا را نخواهد [و] بهشت را بخواهد و خدا را وسیله قرار بدهد و مطلوب بالذات او بهشت رفتن باشد نه خدا، در حقیقت معبود بالذّات او بهشت رفتن است و خدا را وسیله قرار میدهد [و] این اصلاً خدا را عبادت نکرده است ولی اگر کسی خدا را عبادت میکند ولی نمیداند از خدا چه بخواهد [و] از خدا بهشت میخواهد این عبادت البتّه صحیح است، منتها عبادتی است متوسّط. حالا این قسم که «أفضل العبادة» عبادت احرار است این روایتی در کتاب شریف کافی است که آن را هم بعد میخوانیم.
٭ کسب و طلب حلال، یکی از مصادیق عبادت
روایت بعد که از معان الأخبار نقل شده است، امام صادق (سلام الله علیه) [میفرماید]: «عن أبیه عن آبائه (علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) العبادة سبعون جزءً أفضلها طلب الحلال» ؛ عبادت هفتاد جزء دارد که بهترین آنها کسب حلال و طلب حلال است. این طلب حلال، همان طوری که در مسائل اقتصادی مطرح است، فراگیری علوم حلال هم مطرح است انسان اگر بکوشد علم حلال تحصیل کند، این به دنبال طلب حلال رفته است. این طور نیست که تحصیل علم از تحصیل مال حلال، ثوابش کمتر باشد مال همان طوری که حلال و حرام دارد، فکر و اندیشه هم بشرح أیضاً [همچنین] او هم حلال و حرام دارد. یعنی پاک و ناپاک دارد؛ لذا «الکاسب حبیب الله» را به همان معنای گسترده توسعه دادند و تقسیم کردند.
٭ تکریم ذریّه پیامبر (صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم)
حدیث بعد از عیون الأخبار از امام رضا «صلوات الله و سلام علیه» است که حضرت فرمود: «النظر إلی ذرّیتنا عبادة فقیل له یا ابن رسول الله النظر الی الأئمّة منکم عبادة أو النظر إلی جمیع ذریّة النبیّ» (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینکه شما میفرمایید: نگاه به سادات و ذرّیه عبادت است، منظور امامان بعد از شمایند یا همهٴ ذراری و سادات؟ «قال بل النظر إلی جمیع ذرّیّة النبیّ صلّی الله علیه و آله و سلّم عبادة ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلوثوا بالمعاصی» اگر از سیرهٴ مطهّرهٴ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدا نشوند، نگاه به یک سیّد عبادت است. چون یادآور رسالت رسول خداست، یادآور آن بیت رفیع است خُب، البتّه عبادت است. چرا «النظر إلی وجه العالم عبادة» چرا «النظر ... إلی باب العالم عبادة» ؟ چون این نظر انسان را به یاد خدا متذکر میکند. اگر نظری انسان را به اهل بیت متذکر بکند خُب البتّه عبادت است به یاد اهل بیت بودن عبادت است و این فرزندان آنها را انسان نگاه بکند به یاد آنها میافتد، البتّه عبادت است. فرمود: «ما لم یفارقوا منهاجه و لم یتلّوثوا بالمعاصی» .
٭ «صمت» یکی از مصادیق عبادت
حدیث دیگری را از کتاب خصال از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکنند که به فرزندش فرمود: «ما عُبدَ الله بشیء أفضل من الصّمت و المشی إلی بیته» . چیزی بهتر از خاموشی و بیجا حرف نزدن «و مشی إلی بیتالله» یعنی زیارت «بیتالله» نیست. انسانی که پرحرفی میکند بالأخره در خلال حرفهایش حرفهای ناصواب گفته میشود. انسانی که به جا سخن میگوید این روش حکیمانه را دارد طی میکند. سؤال کردند، جواب میدهد [و] نمیداند مطلبی را میپرسد، این طور نیست که حرفهای زاید بزند. در همان نامهٴ معروف امیر المؤمنین (سلام الله علیه) برای فرزندش امام حسن (سلام الله علیه) فرمود: پسر! وقتی در مجلس نشستی کاری نکن تو حرف بزنی [و] دیگران بخندند؛ این کار، کار انسان پخته نیست. خُب، اگر کسی گفت حرف شیرینی زد تو هم بخند، امّا تو کارت این باشد که سخنی بگویی [و] داستانی نقل کنی که کسی بخندد این کار انسان وزین نیست نه تنها از خودت، بلکه داستانی را هم که دیگران بخندند تو نقل نکن .
پرسش ...
پاسخ: ادخال سرور قضای حوائج مؤمن است، نه داستان فکاهی نقل کردن و خنداندن. سؤالی دارند، انسان سؤالشان را حلّ کند نیازی دارند مشکلشان را حل کند. این جزء أفضل عبادات است نه خنداندن و نه خندیدن؛ البتّه آن هم اگر یک کسی در مجلسی، سخن شیرینی [را] به یک مناسبتی گفت خُب انسان میخندد، امّا نه اینکه انسان بنایش بر این باشد که داستانهای شیرین را حفظ کند که بخندد و بخنداند، این عظمت خود را، جلال خود را پایین آورده است؛ لذا در همان نامه برای امام حسن (سلام الله علیه) مینویسد: «بُنَیّ» -این در اوایل سنّ امام حسن (علیهالسلام) بود- فرمود: پسرک من:«یا بنیّ» مبادا ! حرفی بزنی که تو بگویی [و] دیگران بخندند، این چه کاری شد؟! و لو از غیر هم بخواهی داستان نقل بکنی. تو انسانی، عظیمی، عظمتت را در مجالس حفظ بکن .
٭ تفقه، روح عبادت
آن گاه حدیث دیگری را از امام سجّاد (سلام الله علیه) نقل میکند که حضرت میفرمود: «لا عبادة إلاّ بتفقه» ؛ فقیه شدن، اصول دینشناس شدن، فروع دین شناس شدن، حلال و حرام را یاد گرفتن، احکام الهی را یاد گرفتن، زمینهٴ عبادت است. عبادت بدون تفقّه که روحی ندارد. «و فیما أوصی به النّبی علیّاً علیهما الصّلاة و علیهما السّلام» این است که «یا علیّ من أتی بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» .
٭ ارکان عبادت
خُب، در آن اقسام سه گانهٴ عبادت ملاحظه فرمودید که بهترین عبادتها عبادت آزادمردان است این عبادت را مرحوم کلینی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی در «باب العبادة»، مطلبی را نقل کرده است که با این عبادت احرار سازگار است. (در کتاب ایمان و کفر کافی «باب العبادة»).
٭ انقطاع از خلق
حدیث اول این است که، امام صادق (سلام الله علیه) فرمود: در تورات نوشته است: «یا ابن ٰادم تفرّغ لعبادتی أملأ قلبک غنیً» تو برای عبادت من فارغ البال باش، من دلت را از بینیازی پر میکنم [و] هرگز در روحت احساس فقر نمیکنی. «و لا أکلک إلی طلبک» ؛ تو را به طلب و کار خودت واگذار نمیکنم. «و علیّ أن أسدّ فاقتک و أملأ قلبک خوفاً منّی» امّا «و ان لا تفرّغ لعبادتی» اگر برای عبادتم فارغ البال نباشی و عبادت را یک تحمیل بدانی، «أملأ قلبک شغلاً بالدنیا» قلبت را مالامال از سرگرمی دنیا میکنم که همواره احساس گرفتاری میکنی و هرگز فراغت را احساس نخواهی کرد. «ثمّ لا أسدّ فاقتک و أکلک إلی طلبک» ؛ تو را به کارت واگذار میکنم، مشکلت را به عهده نمیگیرم.
٭ تجسم اعمال در آخرت
حدیث دوم که از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند این است که «قال الله تبارک و تعالیٰ یا عبادی الصّدّیقین تنعّموا بعبادتی فی الدّنیا فإنّکم تتنعّمون بها فی الآخرهٴ» فرمود: از عبادتم در دنیا به عنوان یک نعمت لذّت ببرید که با همین عبادت در آخرت مسرور خواهید شد، متنعّم خواهید شد.
٭ عبادت عاشقانه
حدیث سوم از امام صادق (سلام الله علیه) است که؛ «قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده و تفرّغ لها فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر أم علی یسر» . از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است که بهترین مردمان کسانیاند که عاشق عبادت باشند یعنی بهترین انسانها، انسانهاییاند که بندهٴ خدا باشند و در بین این بهترین انسانها که بندگان خدایند بهترین آنها کسی است که عبادت را «خوفاً من النّار» یا «شوقاً إلی الجنّة» انجام ندهد به خود عبادت عشق بورزد. عشق، آن محبّت کامله است. «أفضل النّاس من عشق العبادة» گفتهاند وقتی امیر المؤمنین (سلام الله علیه) به سرزمین صفّین بعد از آن جنگ ناتمام رفت و برگشت [و] به سرزمین کربلا رسید، فرمود: «مصارع عشّاق» اینجا آرامگاه عاشقان الهی است. «أفضل النّاس من عشق العبادة» عشق آن محبّت کامله است «فعانقها»؛ یعنی با عبادت معانقه کند و دست به گردن باشد «و أحبّها»؛ دوست عبادت باشد [و] و عبادت محبوب او باشد اگر صلوة است، اگر صوم است، اگر دعاست [و] اگر عبادتهای دیگر است، به آنها محبّت بورزد [که] محبّت کامله را میگویند «عشق».
٭ معنای «عشق»
اصولاً این مادّهٴ «عشق» از آن «عشقه» گرفته شده است «عشقه» در فارسی همین گیاهی است به نام «پیچک» [که] به عربی میگویند «عشق» این گیاه وقتی در کنار یک درخت سبز شد میتند و آن درخت را به عنوان تکیه گاه خود احاطه میکند و به او میتند [و] وقتی به او تنید، دیگر راه نفس کشیدن آن درخت را میبندد [و] این درخت کم کم منافذش بسته میشود [و] وقتی منافذش بسته شد برگهایش زرد میشود [و] میریزد [که] میگویند: این را «عشقه» گرفت. عاشق یک چنین حالتی دارد. اینکه میبینید در حالت ائمّه (علیهم السّلام) آن جور موقع نماز میلرزیدند این حالت به آنها دست میداد.
٭ بازگشت به بحث (عبادت عاشقانه)
«أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرها بجسده» با روح عبادت قلباً عشق بورزد با ظاهر عبادت جسداً در پیوند باشد «و تفرّغ لها»؛ برای عبادت، فارغ البال باشد. «فهو لا یبالی علی ما أصبح من الدّنیا علی عسر» ؛ ندارد، «أم علی یسر» اگر همانند زهد سلمان است، او عاشق عبادت است و اگر همانند تمکن سلیمان است باز هم عاشق عبادت است چون هر دو را اینها بیرون دل نگه داشتند [و] هیچ کدام از اینها را در درون دل راه ندادند. با داشتن همهٴ امکانات، سلیمان (سلام الله علیه) همانند سلمان زندگی میکرد. بنابراین داشتن و نداشتن، مزاحم با عشق عبادت نیست [و] عمده «تفرّغ للعبادة» است که چیزی در حرم قلب راه پیدا نکند.
٭ تفاوت معنای «عشق» در الهیات و طبیعیات
مرحوم مولیٰ صالح مازندرانی (رضوان الله علیه) در شرح اصول کافی بیانی در ذیل این حدیث شریف دارد. وقتی عشق را به عنوان افراط در آن محبّت کامله، معنا کردند اینچنین میفرمایند: «قیل ذکرت الحکماء فی کتبهم الطبّیه انّ العشق ضرب من المالیخولیا و الجنون و الأمراض السوداویة و قرّروا فی کتبهم الإلهیّة انّه من أعظم الکمالات و أتمّ السّعادات» بعضی اشکال کردند که عشق را حکما در مسائل طبیعی و طبّی جزء بیماریها دانستهاند [و] در مسائل الهی عشق را جزء بهترین کمالات به شمار آوردهاند.
بنابراین «و ربّما یظنّ انّ بین الکلامین تخالفاً» بین آنچه در طبّ و طبیعی گفتهاند و آنچه در الهیّات گفتهاند یک تخالفی است، ولی «و هو من واهی الظّنون»؛ یک ظنّ واهی و سُست است [و] تخالفی نیست، چرا؟ «فانّ المذموم هو العشق الجسمانی الحیوانیّ الشهوانیّ» در طبیعیّات و در طبّ بحث از بدن است، عشق بدنی مرض است، امّا «والممدوح هو الرّوحانیّ الإنسانی النفسانی» که در الهیّات مطرح است. «و الأوّل» که عشق طبیعی و بدنی باشد «یزول و یفنیٰ بمجرّد الوصال و الإتّصال» همین که دوست به دوست رسید آرام میشود، امّا دوّمی که عشق الهی است، هر چه نزدیکتر میرود، بیخودتر، فانیتر و مشتاقتر و شیفتهتر میشود [که] این فرق این حق و آن باطل است. «و الثانی یبقی و یسمو ابدالآباد علی کلّ حال» اینچنین نیست که وقتی آنکه میگوید: «و جدتک اهلاً للعبادة» یا «وجدتک اهلاً للمحبّة» یا مضمون همین بیان را که خدای سبحان چون محبوب راستین است او را برای خودش عبادت میکنیم اگر به لقای حق رسید آرام بشود تازه اول عطش افرادی که به لقاءالله رسیدهاند همان لحظهٴ لقای حق است. این فرق آنچه که در طبیعیّات گفتهاند و آنچه که در الهیّات بیان کردهاند.
پرسش ...
پاسخ: چرا؛ این همان عشق جسمانی است که عشق جسمانی یک نحوهٴ مرض خواهد بود و امّا اینکه از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شد: «أفضل النّاس من عشق العبادة» معلوم میشود لقای حق را میطلبد، این چه مرضی میآورد، این همهٴ بیماریها را برطرف میکند. «أفضل النّاس من عشق العبادة» وقتی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به سرزمین کربلا در حدود بیست سال قبل از جریان کربلا رسید؛ فرمود: «مصارع عشّاق» اینجا عاشقان میآرمند، آرامگاه این گونه از افراد است «أفضل النّاس من عشق العبادة فعانقها و أحبّها بقلبه و باشرّها بجسده» این یک عشقی است که هر گونه از کمالات را باید در سایهٴ او یافت و برای ابد هم خواهد ماند.
٭ استمرار در عبادت
در حدیث دیگری مرحوم کلینی (رضوان الله علیه»)از امام صادق (سلام الله علیه) نقل میکند که او از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند که حضرت میفرماید: «ما أقبح الفقر بعد الغنی و أقبح الخطیئة بعد المسکنة و أقبح من ذلک العابد لله ثمّ یدع عبادته» . از همهٴ اینها بدتر اینکه انسان یک مدّتی خدا را عبادت کند، بعد ترک کند، این لازم نیست ترک کل باشد. گاهی انسان برای خود یک برنامههای عبادی دارد، یک وقت میبینید بیتوفیقی دامنگیرش میشود [و] این را ترک میکند، این هم از یک نظر مشمول این بیان خواهد بود. آن تعبیری که در روایتهای خوانده شده دارد که؛ «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس» این در کافی هم باز از امام سجّاد (سلام الله علیه( آمده است که «من عمل بما أفترض الله علیه فهو من أعبد النّاس».
٭ برخی از مزایای تقوای حاصل از عبادت
بنابراین اگر چنان چه در آیهٴ محل بحث عبادت را زمینهٴ تقوا میداند و اگر تقوا را قرآن پایهٴ زندگی میشمارد: ﴿ أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَی تَقْوَی﴾ ومحور قبولی اعمال میداند: ﴿إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِینَ﴾ و مدار ارزش میشمارد: ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُم﴾ تقوا محور کرامت است «اتقی» اکرم است و اگر کسی بیتقوا بود بیکرامت خواهد بود؛ معلوم میشود عبادت آن توان را دارد که تقوا با همهٴ مزایا را تأمین کند؛ پس تنها عبادت در بُعد عمل نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است