- 2787
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 17 تا 18 سوره بقره – بخش دوم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 17 تا 18 سوره بقره – بخش دوم
- هدف از مَثل، تنزل مطالب
- تمثیلهای قرآن دربارهٴ اعمال کافران و منافقان
- راه بیبازگشت کفر و نفاق
- سر فرصت دادن خداوند به کافران و منافقان
- تبیین کوری منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مثلهم کمثل الّذی استوقد ناراً فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون(17) صم بکم عمی فهم لا یرجعون(18)
ـ هدف از مَثل، تنزّل مطالب در قرآن
بعد از اقامهٴ برهان به اینکه اهل نفاق از قرآن بهرهای ندارند، این مطلب را در ضمن «مَثَل» تبیین کرد. «مَثَل» را همان طوری که در حث قبل عنایت فرمودید، خدای سبحان برای تنزّل مطلب در قرآن ذکر میکند؛ چون مطلب وقتی از معقول به محسوس آمد متنزّل میشود، آنگاه انسان به همراه این «مَثَل» به آن اصل راه پیدا میکند. «مَثَل» تنزّلیافتهٴ آن مطلب است. اگر کسی با این «مَثَل» آشنا شد، به همراه این «مَثَل» به آن مُمّثل میرسد و اگر بخواهد در حدّ همان «مَثَل» بماند، مرحله نازلهٴ مطلب را درک کرده است.
ـ ارزش مَثَل در ادراک معقول توسط محسوس
نهتنها در قرآن کریم، بلکه در کتب انبیا پیشین «علیهم السلام» هم «مَثَل» مطرح است. امام رازی در تفسیر نقل میکند که سورهای در انجیل هست به نام «سورة الأمثال» این نشانهٴ آن است که خدای سبحان به «مَثیل» از این جهت حرمت مینهد که سطح فکر مردم را بالا میآورد. تشبیه معقول به محسوس کمک میکند که مردم با ادراک محسوس به آن معقول راه یابند.
ـ عدم شناخت راه و مقصد، عامل وجود و کفر و نفاق
مَثَلی که خدای سبحان ذکر میکند، گاهی لسان٭ مَثَل این است [که] میفرماید: کافر و منافق مثل کسی است که یک راهی را طی میکند، آن راه را هم به آسانی طی میکند. با سرعت طی میکند، ولی وقتی به پایان رسید میبیند بیهدف است، گاهی «مَثَل» اهل نفاق را که ذکر میکند [و] میفرماید: اینها مانند کسانیاند که وسیله رفتن ندارند. سرّ این دو نحوه بیان این است که انسان وقتی به مقصد میرسد که هم راهدان باشد و هم هدفدان. هم هدف را بداند و هم راهبلد باشد. اگر هدفی داشته باشد و راهی داشته باشد، با پیمودن این راه به آن هدف میرسد. اگر انسان به مقصد میرسد، برای آن است که هدف را میداند و صراط مستقیم را میشناسد [و] این صراطی را طی میکند [لذا] به آن مقصد میرسد. اگر کسی واجد این دو خصیصه نبود. گرفتار کفر و نفاق میشود. اگر اصل هدف را ندانست یا هدف را میداند، ولی صراط مستقیم را نمیشناسد به مقصد نمیرسد. آن که اصلاً نرود، یا بیراهه برود به مقصد نمیرسد.
ـ تمثیلهای قرآن درباره اعمال کافران و منافقان
لذا خدای سبحان در جریان کفر و نفاق مثالهای گوناگون ذکر میکند، میفرماید: اینها مثل کسانیاند که با سرعت به سمت سراب میروند، وقتی رسیدند چیزی نصیبشان نمیشود. گاهی هم میفرماید: اینها اصلاً قدرت رفتن ندارند؛ یعنی راه حق را اصلاً نمیبینند و نمیروند و راه باطل را که هدفی ندارد، به سرعت طی میکنند. در این کریمهٴ محل بحث فرمود: «مَثَل» منافقین «مَثَل» کسی است که مقداری آتش روشن کرده است که ببیند، ولی همین که این آتش اطرافش را روشن کرده است خدای سبحان نور او را از بین بُرد [لذا] این در ظلمت ماند. این نمیتواند راه مستقیم را تشخیص بدهد و طی کند.
ـ سراب، نتیجه عمل کافران و منافقان
در سورة «نور» مَثیلی که برای کفّار ذکر میکند این است؛ آیهٴ 39، چهل سوره نور: ﴿و الّذین کفروا أعمالهم کسراب﴾ چون بین کفر و نفاق یک حدّ مشترکی است و جامع مشترکی است؛ لذا از امثال هر یک برای دیگری هم میتوان استفاده کرد: ﴿و الّذین کفروا أعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظّمآن ماءً حتّی إذا جاءه لم یجده شیئاً و وجد الله عنده فوفّاه حسابه و الله سریع الحساب﴾؛ کافر عملی که انجام میدهد مثل سراب است؛ یعنی آنچه او انجام میدهد و به سراغ او میرود سراب است. سراب آبنماست. آن را که کافر به خوبی انجام میدهد سراب است. در سرزمین باز، در کرانهٴ افق یک منطقه آبنماست و آب نیست، این را «سراب» مینامند.
ـ راه بیبازگشت کفر و نفاق
انسان تشنه به دنبال سراب حرکت میکند. انسان تشنه عطش دارد، امّا راه رسیدن به چشمه را نمیداند. بیراهه میرود، وقتی هم که به پایان افق رسید عطشش مضاعف میشود، امّا تمام نیروها را در این بیراهه صرف کرد. نه راه رفتن دارد و نه راه برگشتن دارد و نه توان رفتن دارد و نه آبی نصیبش شده است. انسان تشنه اگر به سراب رسید این طور نیست که قدرت برگشتن داشته باشد. فرمود: اعمال کافر مثل سراب است. تا میتواند بیراهه میرود. وقتی هم که به مقصد رسید، دید خبری در مقصد نبود، راه برگشت نیست؛ چون تمام نیروها را مصرف کرده است؛ مثل انسانی که سخن راهنما را گوش نداد، از صراط مستقیم پَرت شد، به تهدرّه افتاد، تمام قدرتها را از دست داد و دست و پایش شکست، آنگاه میفهمد راه جای دیگر است. آن وقت راه برای رفتن نیست و قدرت برای بازگشت نیست. کسی که تهدرّه افتاد، میفهمد که این راهی که آمده است بیراهه بود، ولی بعد از سقوط و شکستن اعضا وسیله برای رفتن ندارد؛ پس کافر یا راهی را به خوبی طی میکند، منتها این راهی که او به آسانی طی میکند پایانش سقوط است، یا آن راهی را که باید طی کند نمیشناسد تا طی کند.
لذا در سورهٴ «نور» میفرماید: ﴿أعمالهم کسراب بقیعة﴾ این ناظر به نفی هدف است؛ یعنی اینها هدف ندارند، نمیدانند کجا میروند. در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «بقره» آن راهی که پایانش هدف است، قدرت دید ندارند که آن راه را ببینند و بروند؛ پس آنجا «مقصود» نیست میروند و آنجا که «مقصود» هست نمیبینند تا بروند.
ـ واماندگی کافران و منافقان در پیمودن صراط مستقیم
در همان سورهٴ «نور» آیهٴ بعدش مثال دیگری ذکر میکند: ﴿أو کظلمات فی بحرٍ لجّیً یغشاه موجٌ مّن فوقه موجٌ من فوقه سحابٌ ظلماتٌ بعضها فوق بعض إذا أخرج یده لم یکد یراها و من لّم یجعل الله له نوراً فما له من نورٍ﴾ آیهٴ چهل سوره «نور» فرمود: اعمال کفّار مثل کسی است که در ظلمتهای متراکم فرو رفته باشد، شب تار باشد در دریا غرق بشود، روی دریا را موج بگیرد، روی موج را ابر بگیرد که ﴿ظلمات بعضها فوق بعضٍ﴾ که این اگر بخواهد دستش را بیرون بیاورد ببیند ﴿لم یکد یراها﴾ ﴿إذا أخرج یده لم یکد یراها﴾ نهتنها «لم یرها» نه اینکه اگر دستش را بیرون بیاورد نمیبیند، بلکه نزدیکِ دیدن هم نیست: ﴿لم یکد یراها﴾ «کاد أن یری» یعنی نزدیک است که ببیند. ﴿لم یکد یراها﴾؛ یعنی نزدیکِ دیدن هم نیست با اینکه دست در اختیار انسان است، آنگاه در ذیل به عنوان یک اصل کلّی استدلال میکند، میفرماید: ﴿و من لّم یجعل الله له نوراً فما له من نور﴾ اگر کسی نور الهی نصیبش نشد از کجا نور تهیّه کند! پس اگر کسی نور الهی نصیبش نشد [و] بخواهد خود آتشی و نوری روشن کند، این خیال کرده است با این نور به مقصد میرسد یا راه را میبیند؛ لذا ﴿مثلهم کمثل الّذی استوقد ناراً فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم﴾
ـ اعطای هدایت فطری به کافران و منافقان توسط خدای سبحان
منتها «یبقیالکلام» در اینکه خدا چرا به اینها مهلت روشن کردن این نور را میدهد؟ فرمود: «مثل» منافق «مثل» کسی است که یک لحظه نور را روشن میکند، همین که نور اطراف را روشن کرده است خدا خاموش میکند، این برای چیست؟ این برای آن است که نور فطرت را که خدای سبحان به اینها داده است [و] این سرمایه را اینها از خدا دریافت کردهاند؛ لذا خدای سبحان اینها را در ظلمتها انداخت: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ سرگردانی منافقان و کافران در بین راه از سوی خدای سبحان
سوال.....
جواب سوال: اگر فطرت را کافر خاموش بکند مثل همین است، منافق هم این فطرت را که خاموش میکند، مثل کسی است که ﴿استوقد ناراً﴾ هر دو این نور فطرت را دارند، منتها خاموش میکنند ولی برای اینکه خدای سبحان منافق را به کیفر تلخش گرفتار بکند او را در بین راه میگیرد. اگر لحظهٴ اوّل به او اجازه روشن کردن نور ندهد، در همان آغاز حرکت میماند. انسان که در آغاز حرکت ماند، خیلی متّحیر و سرگردان نیست، ولی در بین راه که بماند سرگردان است، فرمود: ما منافق را در بین راه سرگردان میکنیم. یک چند قدمی میرود، آنگاه او را سرگردان میکنیم: ﴿فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم﴾ اینچنین نیست که اصلاً به او اجازه رفتن ندهیم. کسی که در آغاز مانده است، گرفتار حیرت نیست. کسی که چند قدم رفته است، در بین راه اگر همهٴ امکانات را از او بگیرند او متّحیر است.
ـ افزوده شدن عذاب کافران و منافقان، علت فرصت دادن به آنان
این معنا را در دیگر آیات قرآن کریم خدای سبحان به صورتهای گوناگون بیان میکند، میفرماید: ما به اینها یک مقدار مهلت میدهیم تا در وسط حادثه قرار بگیرند، آنگاه از هر طرف اینها را میگیریم. در سورهٴ «انعام» آیهٴ 44 و 45 این است؛ گرچه بحث مستقیماً دربارهٴ نفاق نیست، امّا چون ﴿إنّ الله جامع المنافقین و الکافرین﴾ بحثهایی که مربوط به کفّار است فراگیر است و نسبت به منافقین هم خواهد بود. فرمود: این اهل دنیا و فریبخوردگان، گاهی یک مقدار فشار میبیند [و] اما اینها را در فشار قرار میدهیم، بلکه متنّبه بشوند. ما وقتی اینها را آزمودیم (با یک مقدار فشار) چرا اینها متنّبه نشدند؟ وقتی ما این فشار را آوردیم [و] آنها متنّبه نشدند [آنگاه] این فشار را برطرف میکنیم و آنها را به انواع نعمت سرگرم میکنیم، همین که غرق در نعمت شدند آنها را میگیریم: ﴿فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرّعوا﴾ ؛ چرا وقتی که فشار و عذاب ما آمد اینها تضرّع نکردند، ناله نکردند، دعا نکردند، نیایش نکردند؟ ما اینها را کمی فشار دادیم که اینها را به خود متوجه کنیم، اینان که متوجه نشدند! یک مقدار سختی بر اینها روا داشتیم که با این سختی اینها به هوش بیایند، ولی به هوش نیامدند. چرا وقتی یک مقدار سختی دیدند ناله نکردند؟ لابد نکردند؟ به سمت ما برنگشتند؟ ﴿فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرّعوا و لکن قست قلوبهم﴾ دیدید افراد مؤمن اگر یک مقدار رنج میبینند تضرّع، ابتهال و دعایشان مشهود است. غیر مؤمن اگر رنج ببیند، به کائنات بد میگوید، به نظام بد میگوید. فرمود: ما به اینها یک مقدار فشار آوردیم که اینها متنّبه بشوند [تا] تضّرع و دعا کنند [ولی] نکردند: ﴿و لکن قست قلوبهم﴾ آنگاه ﴿و زیّن لهم الشّیطان ما کانوا یعلمون﴾ اینها که در حال سرّاء و ضرّاء به یاد ما نبودند، در حال رفاه و رنج به یاد ما نبودند: ﴿فلما نسوا ما ذکّروا به﴾ ؛ ما اینها را متذّکر کردیم، ولی اینها فراموش کردند: ﴿فتحنا علیهم أبواب کلّ شیءٍ﴾ ؛ از هر دری ما نعمت را به روی اینها گشودیم: ﴿حتّی إذا فرحوا بما أوتوا﴾ ؛ به این نعمتهایی که ما به عنوان آزمایش به اینها دادیم، اینها فرحناک و مسرور شدند: ﴿.خذناهم بغتة فإذا هم مبلسون﴾ ؛ دفعتاً اینها را گرفتیم (در بین نعمت) اینها مبلساند، دیگر سراسیمهاند، دیگر نمیدانند چه کنند! منافق و کافر را خدای سبحان اینچنین میگیرد. اگر یک چند لحظه به او مهلت میدهد که یک مقداری جلوی پای خود را ببیند، اطرافش را روشن ببیند، برای آن است که یک قدم جلوتر برود [تا] در وسط راه او را خدا بگیرد که فرمود: ﴿و ترکهم فی ظلماتٍ فهم لا یبصرون﴾ این ترکِ در ظلمت، عذابی است فوق عذاب؛ لذا فرمود: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ کمک کردن مَثَل در فهمیدن مطالب
سوال......
جواب: کتاب، کتاب برهان است. اوّل باید برهان اقامه بشود، بعد برای اینکه آن مطلبِ معقول و مبرهَن را تنزّل بدهند «مَثَل» ذکر میکنند «مَثَل» یک دستیاری است که برای یک مبیّن. برای گوینده یا یک نویسنده «مَثَل» یک دستیار است، امّا کسی که رماننویس است سرمایه او «مثل» است. و امّا یک مبرهِن، حکیم، مدّرس و مفسّر دستمایه او و سرمایه اولیه او برهان است [و] «مَثَل» یک دستیار و کمکی است برای فهمیدن مطلب.
ـ عدم توجه کافران و منافقان به عقل، وحی و امتحان الهی
سوال....
جواب: خدای سبحان به وسیلهٴ عقل و وحی اینها را هدایت کرد، اینها کتاب خدا را پشتسر گذاشتند، بعد یک مقدار فشار بر اینها وارد کرد، بلکه اینها متنّبه بشوند، باز هم متنّبه نشدند. فرمود: ما به وسیلهٴ عقل و وحی اینها را هدایت کردیم، به راه نیفتادند اینها را با بلا ﴿و لنبلونّکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات﴾ آزمودیم، متنّبه نشدند. اگر یک مقدار سختی دیدند به جای اینکه دعا و نیایش کنند به نظام بد میگویند و بدبین میشوند. انسانی که اینچنین است [که] نه عقل، نه امتحان [و نه] هیچ عاملی او را به راه نمیآورد، او را سرگرم نعمت میکنیم تا در بحبوحهٴ نعمت بگیریم، آن وقت سراسیمه میشود. این تعبیر ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾٭ این تنوین تنکیر ﴿ظلمات﴾ هم نشانهٴ انبوهِ ظلمتهاست که در سورهٴ «نور» بیان کرده است که فرمود: ﴿ظلمات بعضها فوق بعض﴾ این است که منافق اگر بخواهد دست خود را ببیند نمیتواند تشخیص بدهد، چه رسد دوست خود را. این قدرت تشخیص ندارد: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ هلاکت ابدی، پایان نفاق و کفر
لذا چون مؤمن هم راه بلد است، هم هدفدان، با طیّ راه به هدف میرسد [ولی] کافر و منافق، نه هدف دارند و نه راهبلد؛ لذا رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلم» آن طوری که در سورهٴ «تکویر» آمده است ٭ به زبان رسولش فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾؛ آیهٴ 26 سوره «تکویر» این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اینها میفرماید: ﴿فأین تذهبون﴾؛ به کجا میروید؟ چون راه، غیر از این نیست و اگر بیراهه رفتید تمام نیروها را صرف میکنید، آنگاه راه برای بازگشت نیست. اینچنین نیست که شما بروید تجربه بکنید [و] نفاق یک امر تجربهای باشد که پایان نفاق راه برگشت باشد یا کفر یک راه تجربهای باشد که پایانش برای برگشت هم آماده باشد، پایان نفاق و کفر هلاکت ابدی است؛ لذا فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾ اگر راه همین است که من دعوت میکنم: ﴿أدعوا إلی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی﴾ و من در صراط مستقیمم، اگر مرا رها کردید کجا میروید؟ ﴿فأین تذهبون﴾ این نظیر یک غذای عادی نیست که انسان بخورد ببیند ترش است یا نه، اگر تجربه کرد [آن را] برگردانَد، فرمود: این عمر است و آن فطرت اگر عمر را از دست دادید و فطرت را خاموش کردید راه بازگشت نیست: ﴿فأین تذهبون﴾ این تعبیر مه راه بازگشت بسته است را در همین آیه محل بحث سورة «بقره» بیان کرد، فرمود: ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون﴾ دیگر برنمیگردند؛ چون راه برای بازگشت نیست. اینچنین که انسان، مدارکِ شعوری را از دست بدهد باز بتواند برگردد.
ـ سرّ فرصت دادن خداوند به کافران و منافقان در قرآن
در بخشهای دیگر قرآن کریم هم این «مثل» هست که کفّار فکر نکنند که اگر ما چند صباحی به اینها فرصت دادیم، این برای اینها خیر است، این یک بلای الهی است که اینها را میخواهیم در بین این بلا غرق کنیم. در سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 178 میفرماید: ﴿و لا یحسبن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم﴾؛ کفّار فکر نکنند که اگر چند صباحی به آنها «املاء و مهال» میشود [و] به آنها مهلت داده میشود این مهلت خیر است [بلکه] این برای آن است که ما آنها را در بحبوحة قدرت بگیریم: ﴿و لا یحسبّن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً﴾ این «لام»، لامِ هدف نیست؛ لامِ عاقبت است. ما به اینها مهلت ندادیم که اینها گناهانشان زیاد بشود، ولی پایان کارشان این است؛ نظیر ﴿فالتقطه آل فرعون لیکون لهم عدوّاً و حزناً﴾ که این «لام»، لامِ عاقبت است؛ نه لامِ غایت. خدا قدرت نمیدهد تا کفر زیاد بشود، ولی پایان کار کافرِ قدرتمند افزایش کفر است، فرمود: ما این قدرت را که دادیم این کفرش را زیاد میکند، به جای نعمت و به جای شکر نعمت: ﴿إنّما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذابٌ مهین﴾
ـ استدلال زینب کبرا (سلام الله علیها) در برابر عوامفریبی یزید
این آیه همان آیهای است که زینب کبری «سلام الله علیها» در شام به این آیه استدلال کرد، در برابر آن عوامفریبی و سوءاستفاده یزید «علیه اللعنة» که یزید خواست به [وسیله] این آیه به آن حکومت باطلهاش مشروعیّت ببخشد، گفت: ﴿قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنّک علی کلّ شیءٍ قدیرٌ﴾ ؛ یعنی این مُلک ما را خدای سبحان امضا کرده است و به ما عزّت داد مثلاً؛ آنگاه زینب کبری (سلام الله علیها) این آیه را استدلال کرد و با فریاد او را خاموش کرد، فرمود: این آیه را بخوان ﴿و لا یحسبّن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً﴾ این ﴿لیزدادوا إثماً﴾ یعنی پایان کارِ کافر افزایش کفر است و خدای سبحان کافر را در بحبوحهٴ کفر میگیرد؛ بنابراین منافق اگر چند لحظه از نور موضعی هم برخوردار است برای اینکه بیفتد در ظلماتی که هرگز راه نجات ندارد: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ سر کر، لال و کور بودن کافران و منافقان
برای اینکه خوب این معنا تبیین بشود در آیهٴ بعد فرمود: ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون﴾ اینها ناشنوایند، کرند، بکماند، قدرت گویایی ندارند و عمیاند، نابینایند؛ چون خدای سبحان این اعضا و جوارح را به انسان مرحمت کرد که در مجاری ادراک صحیح بهکاربرده شود و در این راه مصرف بشود. اگر از زبان و گوش و چشم کسی، جز کفر و تباهی چیزی نشئت نگرفت، آن در حقیقت گوش و چشم نیست؛ لذا کافر در قیامت نابیناست، شنوا هم هست؛ زیرا آنچه را که او تهیّه کرده است در قیامت نیست تا او ببیند و آنچه را که در قیامت هست او چشمی که آن اشیا را ببیند فراهم نکرده است؛ لذا نابیناست، در دنیا چشمش باطل میدید و حق را نمیدید و قیامت روز ظهور حق است، او هم که چشمِ حقبین نداشت، لذا کور است. این چشم عادت کرد که باطل را ببیند و حق را نبیند، در قیامت هم که جز حق چیزی دیگر نیست و باطل را در آنجا راهی نیست؛ پس او نابیناست.
ـ نورانی و ظلمانی بودن راه در قیامت برای مؤمنان و کافران
همین معنا را که به صورت «مثل» در آیة محل بحث بیان کرد به صورت ممّثلش در سوره «حدید» بیان شده است. در سوره «حدید» میفرماید وضع مؤمنین و غیر مؤمنین در قیامت به این صورت است؛ آیهدوازده و سیزده سوره «حدید» فرمود: ﴿یوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم بشراکم الیوم جنّاتٌ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم﴾ بعد از اینکه فرمود: ﴿من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه و له أجرٌ کریم﴾ ؛ اگر کسی به خدا قرضالحسنه داد، خدا به او اجر کریم میدهد، آنگاه ظرف این اجر کریم را بیان کرده است. خدا چه زمانی به انسان اجر کریم میدهد؟ ﴿یوم تری المؤمنین﴾ در آن روز. مردم را در آن روز به دو قسمت تقسیم کردند، فرمود: مردان با ایمان و زنان با ایمان نورشان [در] جلوی آنها و طرف راست آنها تلألؤ دارد و شتابان شتابان نورشان پیشاپیش میرود، اینها با نور خود این راه را طی میکنند؛ یعنی راه بهشت را میبیند. کافر و منافق راه جهنّم را هم نمیبینند؛ یعنی اگر به کسی بگویند «پاداش عملت این بوستان است» این بوستان را ببیند [و] راه رفتن به این بوستان را ببیند، لذّت میبرد؛ ولی اگر به کسی بگویند «کیفرتو جهنّم است، باید این راه را طی کنی» و نتواند راه جهنّم را و راه زندان را ببیند عذابی است فوق عذاب. این طور نیست که او در قیامت راه جهنّم را ببیند، اگر ببیند که عذابش کمتر است، این سرگردان است. راه جهنّم را هم نمیبیند که از کدام طرف باید برود؛ مثل یک زندانی که راه زندان را هم نتواند ببیند. دربارهٴ مؤمنین فرمود «مردان با ایمان و زنان با ایمان نور اینها پیشاپیش اینها حرکت میکند: ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾
ـ عدم سخن از شمائل مؤمنان در قرآن
سرّ اینکه دربارهٴ مؤمنین سخن از شمائل نیست، نه برای آن است که در قیامت آن است که در قیامت فق جلو روی اینها روشن است و طرف راست اینها روشن است؛ برای اینکه مؤمن «کلتا یدیه یمین» او اصلاً دست چپ ندارد. او دست چپش هم راست است، دست راستش هم راست. راستی و چپی که اعتباری و قرادادی نیست. کسی که اصحاب یمین است، یعنی کار او میمون و با میمنت و با برکت است، این انسانی که اصحاب یمین است با دست چپ هم کارهای خیر میکند، با دست راست هم کارهای خیر میکند، او اصحاب یمین است: «کلتا یدیه یمین». کسی که «اصحاب المشمئه» است، گرفتار مشئوم بودن و شئامت و زشتی و بدی است، با دست راست هم معصیت میکند؛ چه اینکه با دست چپ هم معصیت میکند؛ آن شخص «کلتا یدیه شمال» [ولی] مؤمن «کلتا یدیه یمین» لذا قرآن کریم [وقتی] سخن از مؤمنین که مطرح میشود، دست چپ را مطرح نمیکند؛ نه اینکه طرف چپ اینها روشن نیست؛ برای اینکه اینها اصلاً طرف چپ ندارند. مؤمن اینچنین است، اصحاب یمین اینچنیناند، فضلاً از مقرّبین.
سوال....
جواب: ملعوم میشود نمیتوانند حرف بزنند، کورند. در دنیا خیال میکردند بینایند، خیال میکردند که گویایند، خیال میکردند که شنوایند، بعد معلوم شد نیست.
سوال....
جواب: او یک حیوانی است که میبیند. آن دید انسانی، بیان انسانی، سمع انسانی را از دست داد؛ چون سرمایه را میدانست که دارد و باخت.
ـ وضع مؤمنان و منافقان در قیامت
در قیامت برای مؤمنین اینچنین است که نور پیشاپیش اینها و اطراف اینها و اطراف اینها محیط است: ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾ آنگاه به اینها گفته میشود: ﴿بشراکم الیوم جنّات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم﴾ امّا در همین روز وضع منافقین به این صورت است: ﴿یوم یقول المنافقون و المنافقات للّذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم﴾ ، منافق که در آن روز در ظلمت فرورفته است به مؤمنین میگوید: یک قدری صبر کنید ما از نور شما بگیریم، یا به ما هم نظر کنید که از نور شما بگیریم؛ چون خود نور ندارند، آنگاه ﴿قیل ارجعوا وراءکم﴾ دیگر مؤمنین به اینها اعتنا نمیکنند که خودشان جواب بدهند، یک گویندهای به اینها میگوید: شما برگردید نور را از دنیا بگیرید. اینجا که جای تحصیل نور نیست؛ چون «دنیا دار عمل است و لا حساب و غداً حساب و لا عمل» ﴿قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نوراً﴾ و چون راه برگشت نیست، در این حال ﴿فضرب بینهم بسورٍ له بابٌ باطنه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ آنگاه ﴿ینادونهم﴾ حالا که فاصله زیاد شد از دور ندا میدهند، منافق به مؤمن از دور ندا میدهد؛ چون فاصله زیاد شد که نداست و نه نجوا،
ـ جواب مؤمنان به درخواست کمک منافقان در قیامت
آنگاه منافقین به مؤمنین میگویند: ﴿ألم نکن معکم﴾ مگر ما در دنیا با هم نبودیم! ﴿قالوا بلی﴾ با هم بودیم، امّا ﴿و لکّنکم فنتنتم أنفسکم و ترّبصتم و ارتبتم و غرّتکم الأمانیُ حتّی جاء أمر الله و غرّکم بالله الغرور﴾ ، شما با ما بودید، چرا با هم بودیم و امّا خودتان را گول زدید. این بحثهایی که قبلاً گذشت [که] انسان خود را میفروشد، این خودفروشی در قیامت ظهور میکند. مؤمنین به منافقین میگویند: شما خودتان را فریب دادید: ﴿فتنتم أنفسکم﴾؛ کسی را فریب ندادید، کسی هم فریب شما را نخورد ﴿فتنتم أنفسکم﴾.
ـ تبیین کوری منافقان در قیامت
اینها راه را نمیبینند که حقّ است، بهشت را نمیبینند که حقّ است، آنچه را که باعث عذاب اینهاست این را میبینند. مؤمن را به چهرهٴ عذاب میبینند. اینها جهنّم را میبینند، آتش را میبینند [حتی میدانند] جهنّم هم حق است، میگویند ﴿ربنّا ابصرنا و سمعنا﴾ آن کس که میگوید: ﴿ربّ لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیراً﴾ همان انسانی که کور محشور میشود، همان انسان جهنّم را میبیند؛ نظیر دنیا نیست که انسان اگر کور است، هم زندان را نمیبیند، هم بوستان را و اگر چشم دارد، هم زندان را میبیند، هم بوستان را. این بهشت را نمیبیند، ولی جهنّم را میبیند. این نور را نمیبیند، ولی گرفتار ظلمت است. همین کسی که میگوید: ﴿ربّ لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیراً﴾ همین شخص میگوید: ﴿ربّنا ابصرنا و سمعنا﴾ جهنّم را میبیند؛ برای اینکه جهنّم را ببیند عذابش افزوده میشود.
ـ نشان دادن علت افزایش عذاب به کافران و منافقان
سوال....
جواب: اینها در احتضار است (در حال احتضار) و در بهشت هم میگویند: این جای شما بود، اگر خلاف میکردید گرفتار این عذاب میشدید. به کافر و منافق به عنوان اینکه یک سرزنشی هم بشود،٭ یک عذابی هم روی عذاب او بشود، یک تحسّری هم برای او باشد، میگویند: این جای تو بود و اگر کار خوبی میکردی به اینجا میرسیدی. آنچه باعث تأثر و باعث عذاب و باعث افزایش کیفر است میبیند.
سوال.....
جواب: بله؛ عذاب است؛ لذا نشانش میدهند. در آن روزی که سخن از فردوس هست: ﴿یرثون الفردوس﴾ چنین چیزی هم هست؛ یعنی آن دیدنی که باعث افزایش عذاب است میبیند.
سوال....
جواب: بله. او را تشخیص میدهد. آن درکی که در درون اوست یک درک حیوانی است، بالاخره یا شیطان است یا بهیمه. این میداند آن فطرت اوّلی و سرمایهٴ اساسی که انسانیّت بود او را از دست داد. او حیوانی است که به این صورت درآمده است. [او] میداند که سرمایه را باخت؛ مثل یک مریضی که تمام سلامت را از دست داد [و] فعلاً سلامت ندارد، ولی به طبیب میگوید: سلامت مرا به من برگردان! به کسی میگوید که مرا درمان کن و مانند آن. این لازمهاش آن نیست که فعلاً سالم باشد.
ـ سرّ گمراهتر بودن انسان از دیگر بهایم
سوال....
جواب: ماهیّتش را از دست نمیدهد. این انسانیّتش را از دست داد [و] در طرف بهیمه بودن یا در طرف شیطنت کامل شده است، یک شیطان کامل شده است. او انسانی بود که بهیمه شد؛ نه بهیمه! این اینچنین نیست که انسان تبدیل بشود به حیوان، نه! انسانی است که حیوان میشود؛ لذا ﴿بل هم أضّل سبیلاً﴾ . اگر یک کسی به صورت مار و عقرب در بیاید از شرّ او میشود نجات پیدا کرد، امّا انسانی که درنده است، انسانیّتش را در راه بهیمیّت صرف میکند؛ لذا از شرّ او نمیشود در امان بود. این بهیمهبودن اگر در عرض سایر بهیمه بودن است که انسان از سایر بهیمهها و بهایم اضل نمیشود! سرّ اینکه انسان از دیگر بهایم گمراهتر است؛ برای اینکه «انسانی» است که بهیمه شده است! «انسانی» است که درنده شده است و اگر انسان در حدّ همان درندگی، این نفس ناطقه را تبدیل بکند به نفس ضارئه، یعنی گرگ خونآشام، این نظیر گرگهای دیگر خواهد بود، دیگر ﴿بل هم أضل﴾ نیست، امّا اگر یک کسی به سمت درندگی افتاد، تمام مجاری ادراکی و هوشش را در خدمت غضب قرار میدهد؛ لذا ﴿بل هم أضلّ﴾ میشود. این ﴿بل هم أضل﴾ یک برهان عقلی است که یک گرگ تمام درندگیاش در حدّ خیال و وهم است؛ لذا اگر گرگ عاقل بود که کسی نمیتوانست زندگی کند. یا مار و عقرب اگر اندیشه داشتند که کسی از شرّ آنها نمیتوانست زندگی کند. امّا انسانی که به طرف گزندگی و درندگی رفت، انسانی است که همهٴ هوشها را در خدمت غضب قرار میدهد؛ درس میخواند، عالم میشود، مهندس میشود، طبیب میشود، رشتههای دیگر را میگیرد [و] همهٴ این رهاورد را به غضب میدهد [و] میگوید: تو بیا اِعمال بکن؛ بمب شیمیایی بساز، آن کار را بکن! این است که ﴿بل هم أضل﴾ میشود و در قیامت که خدای سبحان حیوانات را نمیسوزاند، امّا اینکه همهٴ مجاری ادراک را در اختیار غضب قرار داد از هر سبعی «ضارء» میشود، از هر بهیمهای بهیمهتر میشود. اگر به فکر شیطنت افتاد، از شیطان هم جلوتر میزند. این معنا که منافق در ظلمتها مانده است در دنیا در حدّ یک «مثل» است، در قیامت که روز ظهور حق است این ممثّل ظهور میکند؛ یعنی اینها در تاریکی میمانند، هیچ راه برای نور نیست.
«الحمد لله ربّ العالمین»
- هدف از مَثل، تنزل مطالب
- تمثیلهای قرآن دربارهٴ اعمال کافران و منافقان
- راه بیبازگشت کفر و نفاق
- سر فرصت دادن خداوند به کافران و منافقان
- تبیین کوری منافقان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
مثلهم کمثل الّذی استوقد ناراً فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون(17) صم بکم عمی فهم لا یرجعون(18)
ـ هدف از مَثل، تنزّل مطالب در قرآن
بعد از اقامهٴ برهان به اینکه اهل نفاق از قرآن بهرهای ندارند، این مطلب را در ضمن «مَثَل» تبیین کرد. «مَثَل» را همان طوری که در حث قبل عنایت فرمودید، خدای سبحان برای تنزّل مطلب در قرآن ذکر میکند؛ چون مطلب وقتی از معقول به محسوس آمد متنزّل میشود، آنگاه انسان به همراه این «مَثَل» به آن اصل راه پیدا میکند. «مَثَل» تنزّلیافتهٴ آن مطلب است. اگر کسی با این «مَثَل» آشنا شد، به همراه این «مَثَل» به آن مُمّثل میرسد و اگر بخواهد در حدّ همان «مَثَل» بماند، مرحله نازلهٴ مطلب را درک کرده است.
ـ ارزش مَثَل در ادراک معقول توسط محسوس
نهتنها در قرآن کریم، بلکه در کتب انبیا پیشین «علیهم السلام» هم «مَثَل» مطرح است. امام رازی در تفسیر نقل میکند که سورهای در انجیل هست به نام «سورة الأمثال» این نشانهٴ آن است که خدای سبحان به «مَثیل» از این جهت حرمت مینهد که سطح فکر مردم را بالا میآورد. تشبیه معقول به محسوس کمک میکند که مردم با ادراک محسوس به آن معقول راه یابند.
ـ عدم شناخت راه و مقصد، عامل وجود و کفر و نفاق
مَثَلی که خدای سبحان ذکر میکند، گاهی لسان٭ مَثَل این است [که] میفرماید: کافر و منافق مثل کسی است که یک راهی را طی میکند، آن راه را هم به آسانی طی میکند. با سرعت طی میکند، ولی وقتی به پایان رسید میبیند بیهدف است، گاهی «مَثَل» اهل نفاق را که ذکر میکند [و] میفرماید: اینها مانند کسانیاند که وسیله رفتن ندارند. سرّ این دو نحوه بیان این است که انسان وقتی به مقصد میرسد که هم راهدان باشد و هم هدفدان. هم هدف را بداند و هم راهبلد باشد. اگر هدفی داشته باشد و راهی داشته باشد، با پیمودن این راه به آن هدف میرسد. اگر انسان به مقصد میرسد، برای آن است که هدف را میداند و صراط مستقیم را میشناسد [و] این صراطی را طی میکند [لذا] به آن مقصد میرسد. اگر کسی واجد این دو خصیصه نبود. گرفتار کفر و نفاق میشود. اگر اصل هدف را ندانست یا هدف را میداند، ولی صراط مستقیم را نمیشناسد به مقصد نمیرسد. آن که اصلاً نرود، یا بیراهه برود به مقصد نمیرسد.
ـ تمثیلهای قرآن درباره اعمال کافران و منافقان
لذا خدای سبحان در جریان کفر و نفاق مثالهای گوناگون ذکر میکند، میفرماید: اینها مثل کسانیاند که با سرعت به سمت سراب میروند، وقتی رسیدند چیزی نصیبشان نمیشود. گاهی هم میفرماید: اینها اصلاً قدرت رفتن ندارند؛ یعنی راه حق را اصلاً نمیبینند و نمیروند و راه باطل را که هدفی ندارد، به سرعت طی میکنند. در این کریمهٴ محل بحث فرمود: «مَثَل» منافقین «مَثَل» کسی است که مقداری آتش روشن کرده است که ببیند، ولی همین که این آتش اطرافش را روشن کرده است خدای سبحان نور او را از بین بُرد [لذا] این در ظلمت ماند. این نمیتواند راه مستقیم را تشخیص بدهد و طی کند.
ـ سراب، نتیجه عمل کافران و منافقان
در سورة «نور» مَثیلی که برای کفّار ذکر میکند این است؛ آیهٴ 39، چهل سوره نور: ﴿و الّذین کفروا أعمالهم کسراب﴾ چون بین کفر و نفاق یک حدّ مشترکی است و جامع مشترکی است؛ لذا از امثال هر یک برای دیگری هم میتوان استفاده کرد: ﴿و الّذین کفروا أعمالهم کسراب بقیعة یحسبه الظّمآن ماءً حتّی إذا جاءه لم یجده شیئاً و وجد الله عنده فوفّاه حسابه و الله سریع الحساب﴾؛ کافر عملی که انجام میدهد مثل سراب است؛ یعنی آنچه او انجام میدهد و به سراغ او میرود سراب است. سراب آبنماست. آن را که کافر به خوبی انجام میدهد سراب است. در سرزمین باز، در کرانهٴ افق یک منطقه آبنماست و آب نیست، این را «سراب» مینامند.
ـ راه بیبازگشت کفر و نفاق
انسان تشنه به دنبال سراب حرکت میکند. انسان تشنه عطش دارد، امّا راه رسیدن به چشمه را نمیداند. بیراهه میرود، وقتی هم که به پایان افق رسید عطشش مضاعف میشود، امّا تمام نیروها را در این بیراهه صرف کرد. نه راه رفتن دارد و نه راه برگشتن دارد و نه توان رفتن دارد و نه آبی نصیبش شده است. انسان تشنه اگر به سراب رسید این طور نیست که قدرت برگشتن داشته باشد. فرمود: اعمال کافر مثل سراب است. تا میتواند بیراهه میرود. وقتی هم که به مقصد رسید، دید خبری در مقصد نبود، راه برگشت نیست؛ چون تمام نیروها را مصرف کرده است؛ مثل انسانی که سخن راهنما را گوش نداد، از صراط مستقیم پَرت شد، به تهدرّه افتاد، تمام قدرتها را از دست داد و دست و پایش شکست، آنگاه میفهمد راه جای دیگر است. آن وقت راه برای رفتن نیست و قدرت برای بازگشت نیست. کسی که تهدرّه افتاد، میفهمد که این راهی که آمده است بیراهه بود، ولی بعد از سقوط و شکستن اعضا وسیله برای رفتن ندارد؛ پس کافر یا راهی را به خوبی طی میکند، منتها این راهی که او به آسانی طی میکند پایانش سقوط است، یا آن راهی را که باید طی کند نمیشناسد تا طی کند.
لذا در سورهٴ «نور» میفرماید: ﴿أعمالهم کسراب بقیعة﴾ این ناظر به نفی هدف است؛ یعنی اینها هدف ندارند، نمیدانند کجا میروند. در آیهٴ محلّ بحث سورهٴ «بقره» آن راهی که پایانش هدف است، قدرت دید ندارند که آن راه را ببینند و بروند؛ پس آنجا «مقصود» نیست میروند و آنجا که «مقصود» هست نمیبینند تا بروند.
ـ واماندگی کافران و منافقان در پیمودن صراط مستقیم
در همان سورهٴ «نور» آیهٴ بعدش مثال دیگری ذکر میکند: ﴿أو کظلمات فی بحرٍ لجّیً یغشاه موجٌ مّن فوقه موجٌ من فوقه سحابٌ ظلماتٌ بعضها فوق بعض إذا أخرج یده لم یکد یراها و من لّم یجعل الله له نوراً فما له من نورٍ﴾ آیهٴ چهل سوره «نور» فرمود: اعمال کفّار مثل کسی است که در ظلمتهای متراکم فرو رفته باشد، شب تار باشد در دریا غرق بشود، روی دریا را موج بگیرد، روی موج را ابر بگیرد که ﴿ظلمات بعضها فوق بعضٍ﴾ که این اگر بخواهد دستش را بیرون بیاورد ببیند ﴿لم یکد یراها﴾ ﴿إذا أخرج یده لم یکد یراها﴾ نهتنها «لم یرها» نه اینکه اگر دستش را بیرون بیاورد نمیبیند، بلکه نزدیکِ دیدن هم نیست: ﴿لم یکد یراها﴾ «کاد أن یری» یعنی نزدیک است که ببیند. ﴿لم یکد یراها﴾؛ یعنی نزدیکِ دیدن هم نیست با اینکه دست در اختیار انسان است، آنگاه در ذیل به عنوان یک اصل کلّی استدلال میکند، میفرماید: ﴿و من لّم یجعل الله له نوراً فما له من نور﴾ اگر کسی نور الهی نصیبش نشد از کجا نور تهیّه کند! پس اگر کسی نور الهی نصیبش نشد [و] بخواهد خود آتشی و نوری روشن کند، این خیال کرده است با این نور به مقصد میرسد یا راه را میبیند؛ لذا ﴿مثلهم کمثل الّذی استوقد ناراً فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم﴾
ـ اعطای هدایت فطری به کافران و منافقان توسط خدای سبحان
منتها «یبقیالکلام» در اینکه خدا چرا به اینها مهلت روشن کردن این نور را میدهد؟ فرمود: «مثل» منافق «مثل» کسی است که یک لحظه نور را روشن میکند، همین که نور اطراف را روشن کرده است خدا خاموش میکند، این برای چیست؟ این برای آن است که نور فطرت را که خدای سبحان به اینها داده است [و] این سرمایه را اینها از خدا دریافت کردهاند؛ لذا خدای سبحان اینها را در ظلمتها انداخت: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ سرگردانی منافقان و کافران در بین راه از سوی خدای سبحان
سوال.....
جواب سوال: اگر فطرت را کافر خاموش بکند مثل همین است، منافق هم این فطرت را که خاموش میکند، مثل کسی است که ﴿استوقد ناراً﴾ هر دو این نور فطرت را دارند، منتها خاموش میکنند ولی برای اینکه خدای سبحان منافق را به کیفر تلخش گرفتار بکند او را در بین راه میگیرد. اگر لحظهٴ اوّل به او اجازه روشن کردن نور ندهد، در همان آغاز حرکت میماند. انسان که در آغاز حرکت ماند، خیلی متّحیر و سرگردان نیست، ولی در بین راه که بماند سرگردان است، فرمود: ما منافق را در بین راه سرگردان میکنیم. یک چند قدمی میرود، آنگاه او را سرگردان میکنیم: ﴿فلما أضاءت ما حوله ذهب الله بنورهم﴾ اینچنین نیست که اصلاً به او اجازه رفتن ندهیم. کسی که در آغاز مانده است، گرفتار حیرت نیست. کسی که چند قدم رفته است، در بین راه اگر همهٴ امکانات را از او بگیرند او متّحیر است.
ـ افزوده شدن عذاب کافران و منافقان، علت فرصت دادن به آنان
این معنا را در دیگر آیات قرآن کریم خدای سبحان به صورتهای گوناگون بیان میکند، میفرماید: ما به اینها یک مقدار مهلت میدهیم تا در وسط حادثه قرار بگیرند، آنگاه از هر طرف اینها را میگیریم. در سورهٴ «انعام» آیهٴ 44 و 45 این است؛ گرچه بحث مستقیماً دربارهٴ نفاق نیست، امّا چون ﴿إنّ الله جامع المنافقین و الکافرین﴾ بحثهایی که مربوط به کفّار است فراگیر است و نسبت به منافقین هم خواهد بود. فرمود: این اهل دنیا و فریبخوردگان، گاهی یک مقدار فشار میبیند [و] اما اینها را در فشار قرار میدهیم، بلکه متنّبه بشوند. ما وقتی اینها را آزمودیم (با یک مقدار فشار) چرا اینها متنّبه نشدند؟ وقتی ما این فشار را آوردیم [و] آنها متنّبه نشدند [آنگاه] این فشار را برطرف میکنیم و آنها را به انواع نعمت سرگرم میکنیم، همین که غرق در نعمت شدند آنها را میگیریم: ﴿فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرّعوا﴾ ؛ چرا وقتی که فشار و عذاب ما آمد اینها تضرّع نکردند، ناله نکردند، دعا نکردند، نیایش نکردند؟ ما اینها را کمی فشار دادیم که اینها را به خود متوجه کنیم، اینان که متوجه نشدند! یک مقدار سختی بر اینها روا داشتیم که با این سختی اینها به هوش بیایند، ولی به هوش نیامدند. چرا وقتی یک مقدار سختی دیدند ناله نکردند؟ لابد نکردند؟ به سمت ما برنگشتند؟ ﴿فلولا إذ جاءهم بأسنا تضرّعوا و لکن قست قلوبهم﴾ دیدید افراد مؤمن اگر یک مقدار رنج میبینند تضرّع، ابتهال و دعایشان مشهود است. غیر مؤمن اگر رنج ببیند، به کائنات بد میگوید، به نظام بد میگوید. فرمود: ما به اینها یک مقدار فشار آوردیم که اینها متنّبه بشوند [تا] تضّرع و دعا کنند [ولی] نکردند: ﴿و لکن قست قلوبهم﴾ آنگاه ﴿و زیّن لهم الشّیطان ما کانوا یعلمون﴾ اینها که در حال سرّاء و ضرّاء به یاد ما نبودند، در حال رفاه و رنج به یاد ما نبودند: ﴿فلما نسوا ما ذکّروا به﴾ ؛ ما اینها را متذّکر کردیم، ولی اینها فراموش کردند: ﴿فتحنا علیهم أبواب کلّ شیءٍ﴾ ؛ از هر دری ما نعمت را به روی اینها گشودیم: ﴿حتّی إذا فرحوا بما أوتوا﴾ ؛ به این نعمتهایی که ما به عنوان آزمایش به اینها دادیم، اینها فرحناک و مسرور شدند: ﴿.خذناهم بغتة فإذا هم مبلسون﴾ ؛ دفعتاً اینها را گرفتیم (در بین نعمت) اینها مبلساند، دیگر سراسیمهاند، دیگر نمیدانند چه کنند! منافق و کافر را خدای سبحان اینچنین میگیرد. اگر یک چند لحظه به او مهلت میدهد که یک مقداری جلوی پای خود را ببیند، اطرافش را روشن ببیند، برای آن است که یک قدم جلوتر برود [تا] در وسط راه او را خدا بگیرد که فرمود: ﴿و ترکهم فی ظلماتٍ فهم لا یبصرون﴾ این ترکِ در ظلمت، عذابی است فوق عذاب؛ لذا فرمود: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ کمک کردن مَثَل در فهمیدن مطالب
سوال......
جواب: کتاب، کتاب برهان است. اوّل باید برهان اقامه بشود، بعد برای اینکه آن مطلبِ معقول و مبرهَن را تنزّل بدهند «مَثَل» ذکر میکنند «مَثَل» یک دستیاری است که برای یک مبیّن. برای گوینده یا یک نویسنده «مَثَل» یک دستیار است، امّا کسی که رماننویس است سرمایه او «مثل» است. و امّا یک مبرهِن، حکیم، مدّرس و مفسّر دستمایه او و سرمایه اولیه او برهان است [و] «مَثَل» یک دستیار و کمکی است برای فهمیدن مطلب.
ـ عدم توجه کافران و منافقان به عقل، وحی و امتحان الهی
سوال....
جواب: خدای سبحان به وسیلهٴ عقل و وحی اینها را هدایت کرد، اینها کتاب خدا را پشتسر گذاشتند، بعد یک مقدار فشار بر اینها وارد کرد، بلکه اینها متنّبه بشوند، باز هم متنّبه نشدند. فرمود: ما به وسیلهٴ عقل و وحی اینها را هدایت کردیم، به راه نیفتادند اینها را با بلا ﴿و لنبلونّکم بشیءٍ من الخوف و الجوع و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات﴾ آزمودیم، متنّبه نشدند. اگر یک مقدار سختی دیدند به جای اینکه دعا و نیایش کنند به نظام بد میگویند و بدبین میشوند. انسانی که اینچنین است [که] نه عقل، نه امتحان [و نه] هیچ عاملی او را به راه نمیآورد، او را سرگرم نعمت میکنیم تا در بحبوحهٴ نعمت بگیریم، آن وقت سراسیمه میشود. این تعبیر ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾٭ این تنوین تنکیر ﴿ظلمات﴾ هم نشانهٴ انبوهِ ظلمتهاست که در سورهٴ «نور» بیان کرده است که فرمود: ﴿ظلمات بعضها فوق بعض﴾ این است که منافق اگر بخواهد دست خود را ببیند نمیتواند تشخیص بدهد، چه رسد دوست خود را. این قدرت تشخیص ندارد: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ هلاکت ابدی، پایان نفاق و کفر
لذا چون مؤمن هم راه بلد است، هم هدفدان، با طیّ راه به هدف میرسد [ولی] کافر و منافق، نه هدف دارند و نه راهبلد؛ لذا رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلم» آن طوری که در سورهٴ «تکویر» آمده است ٭ به زبان رسولش فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾؛ آیهٴ 26 سوره «تکویر» این است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به اینها میفرماید: ﴿فأین تذهبون﴾؛ به کجا میروید؟ چون راه، غیر از این نیست و اگر بیراهه رفتید تمام نیروها را صرف میکنید، آنگاه راه برای بازگشت نیست. اینچنین نیست که شما بروید تجربه بکنید [و] نفاق یک امر تجربهای باشد که پایان نفاق راه برگشت باشد یا کفر یک راه تجربهای باشد که پایانش برای برگشت هم آماده باشد، پایان نفاق و کفر هلاکت ابدی است؛ لذا فرمود: ﴿فأین تذهبون﴾ اگر راه همین است که من دعوت میکنم: ﴿أدعوا إلی الله علی بصیرةٍ أنا و من اتّبعنی﴾ و من در صراط مستقیمم، اگر مرا رها کردید کجا میروید؟ ﴿فأین تذهبون﴾ این نظیر یک غذای عادی نیست که انسان بخورد ببیند ترش است یا نه، اگر تجربه کرد [آن را] برگردانَد، فرمود: این عمر است و آن فطرت اگر عمر را از دست دادید و فطرت را خاموش کردید راه بازگشت نیست: ﴿فأین تذهبون﴾ این تعبیر مه راه بازگشت بسته است را در همین آیه محل بحث سورة «بقره» بیان کرد، فرمود: ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون﴾ دیگر برنمیگردند؛ چون راه برای بازگشت نیست. اینچنین که انسان، مدارکِ شعوری را از دست بدهد باز بتواند برگردد.
ـ سرّ فرصت دادن خداوند به کافران و منافقان در قرآن
در بخشهای دیگر قرآن کریم هم این «مثل» هست که کفّار فکر نکنند که اگر ما چند صباحی به اینها فرصت دادیم، این برای اینها خیر است، این یک بلای الهی است که اینها را میخواهیم در بین این بلا غرق کنیم. در سورهٴ «آل عمران» آیهٴ 178 میفرماید: ﴿و لا یحسبن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم﴾؛ کفّار فکر نکنند که اگر چند صباحی به آنها «املاء و مهال» میشود [و] به آنها مهلت داده میشود این مهلت خیر است [بلکه] این برای آن است که ما آنها را در بحبوحة قدرت بگیریم: ﴿و لا یحسبّن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً﴾ این «لام»، لامِ هدف نیست؛ لامِ عاقبت است. ما به اینها مهلت ندادیم که اینها گناهانشان زیاد بشود، ولی پایان کارشان این است؛ نظیر ﴿فالتقطه آل فرعون لیکون لهم عدوّاً و حزناً﴾ که این «لام»، لامِ عاقبت است؛ نه لامِ غایت. خدا قدرت نمیدهد تا کفر زیاد بشود، ولی پایان کار کافرِ قدرتمند افزایش کفر است، فرمود: ما این قدرت را که دادیم این کفرش را زیاد میکند، به جای نعمت و به جای شکر نعمت: ﴿إنّما نملی لهم لیزدادوا إثما و لهم عذابٌ مهین﴾
ـ استدلال زینب کبرا (سلام الله علیها) در برابر عوامفریبی یزید
این آیه همان آیهای است که زینب کبری «سلام الله علیها» در شام به این آیه استدلال کرد، در برابر آن عوامفریبی و سوءاستفاده یزید «علیه اللعنة» که یزید خواست به [وسیله] این آیه به آن حکومت باطلهاش مشروعیّت ببخشد، گفت: ﴿قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنّک علی کلّ شیءٍ قدیرٌ﴾ ؛ یعنی این مُلک ما را خدای سبحان امضا کرده است و به ما عزّت داد مثلاً؛ آنگاه زینب کبری (سلام الله علیها) این آیه را استدلال کرد و با فریاد او را خاموش کرد، فرمود: این آیه را بخوان ﴿و لا یحسبّن الّذین کفروا أنّما نملی لهم خیرٌ لأنفسهم إنّما نملی لهم لیزدادوا إثماً﴾ این ﴿لیزدادوا إثماً﴾ یعنی پایان کارِ کافر افزایش کفر است و خدای سبحان کافر را در بحبوحهٴ کفر میگیرد؛ بنابراین منافق اگر چند لحظه از نور موضعی هم برخوردار است برای اینکه بیفتد در ظلماتی که هرگز راه نجات ندارد: ﴿و ترکهم فی ظلمات لا یبصرون﴾
ـ سر کر، لال و کور بودن کافران و منافقان
برای اینکه خوب این معنا تبیین بشود در آیهٴ بعد فرمود: ﴿صمٌ بکمٌ عمیٌ فهم لا یرجعون﴾ اینها ناشنوایند، کرند، بکماند، قدرت گویایی ندارند و عمیاند، نابینایند؛ چون خدای سبحان این اعضا و جوارح را به انسان مرحمت کرد که در مجاری ادراک صحیح بهکاربرده شود و در این راه مصرف بشود. اگر از زبان و گوش و چشم کسی، جز کفر و تباهی چیزی نشئت نگرفت، آن در حقیقت گوش و چشم نیست؛ لذا کافر در قیامت نابیناست، شنوا هم هست؛ زیرا آنچه را که او تهیّه کرده است در قیامت نیست تا او ببیند و آنچه را که در قیامت هست او چشمی که آن اشیا را ببیند فراهم نکرده است؛ لذا نابیناست، در دنیا چشمش باطل میدید و حق را نمیدید و قیامت روز ظهور حق است، او هم که چشمِ حقبین نداشت، لذا کور است. این چشم عادت کرد که باطل را ببیند و حق را نبیند، در قیامت هم که جز حق چیزی دیگر نیست و باطل را در آنجا راهی نیست؛ پس او نابیناست.
ـ نورانی و ظلمانی بودن راه در قیامت برای مؤمنان و کافران
همین معنا را که به صورت «مثل» در آیة محل بحث بیان کرد به صورت ممّثلش در سوره «حدید» بیان شده است. در سوره «حدید» میفرماید وضع مؤمنین و غیر مؤمنین در قیامت به این صورت است؛ آیهدوازده و سیزده سوره «حدید» فرمود: ﴿یوم تری المؤمنین و المؤمنات یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم بشراکم الیوم جنّاتٌ تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم﴾ بعد از اینکه فرمود: ﴿من ذا الّذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه و له أجرٌ کریم﴾ ؛ اگر کسی به خدا قرضالحسنه داد، خدا به او اجر کریم میدهد، آنگاه ظرف این اجر کریم را بیان کرده است. خدا چه زمانی به انسان اجر کریم میدهد؟ ﴿یوم تری المؤمنین﴾ در آن روز. مردم را در آن روز به دو قسمت تقسیم کردند، فرمود: مردان با ایمان و زنان با ایمان نورشان [در] جلوی آنها و طرف راست آنها تلألؤ دارد و شتابان شتابان نورشان پیشاپیش میرود، اینها با نور خود این راه را طی میکنند؛ یعنی راه بهشت را میبیند. کافر و منافق راه جهنّم را هم نمیبینند؛ یعنی اگر به کسی بگویند «پاداش عملت این بوستان است» این بوستان را ببیند [و] راه رفتن به این بوستان را ببیند، لذّت میبرد؛ ولی اگر به کسی بگویند «کیفرتو جهنّم است، باید این راه را طی کنی» و نتواند راه جهنّم را و راه زندان را ببیند عذابی است فوق عذاب. این طور نیست که او در قیامت راه جهنّم را ببیند، اگر ببیند که عذابش کمتر است، این سرگردان است. راه جهنّم را هم نمیبیند که از کدام طرف باید برود؛ مثل یک زندانی که راه زندان را هم نتواند ببیند. دربارهٴ مؤمنین فرمود «مردان با ایمان و زنان با ایمان نور اینها پیشاپیش اینها حرکت میکند: ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾
ـ عدم سخن از شمائل مؤمنان در قرآن
سرّ اینکه دربارهٴ مؤمنین سخن از شمائل نیست، نه برای آن است که در قیامت آن است که در قیامت فق جلو روی اینها روشن است و طرف راست اینها روشن است؛ برای اینکه مؤمن «کلتا یدیه یمین» او اصلاً دست چپ ندارد. او دست چپش هم راست است، دست راستش هم راست. راستی و چپی که اعتباری و قرادادی نیست. کسی که اصحاب یمین است، یعنی کار او میمون و با میمنت و با برکت است، این انسانی که اصحاب یمین است با دست چپ هم کارهای خیر میکند، با دست راست هم کارهای خیر میکند، او اصحاب یمین است: «کلتا یدیه یمین». کسی که «اصحاب المشمئه» است، گرفتار مشئوم بودن و شئامت و زشتی و بدی است، با دست راست هم معصیت میکند؛ چه اینکه با دست چپ هم معصیت میکند؛ آن شخص «کلتا یدیه شمال» [ولی] مؤمن «کلتا یدیه یمین» لذا قرآن کریم [وقتی] سخن از مؤمنین که مطرح میشود، دست چپ را مطرح نمیکند؛ نه اینکه طرف چپ اینها روشن نیست؛ برای اینکه اینها اصلاً طرف چپ ندارند. مؤمن اینچنین است، اصحاب یمین اینچنیناند، فضلاً از مقرّبین.
سوال....
جواب: ملعوم میشود نمیتوانند حرف بزنند، کورند. در دنیا خیال میکردند بینایند، خیال میکردند که گویایند، خیال میکردند که شنوایند، بعد معلوم شد نیست.
سوال....
جواب: او یک حیوانی است که میبیند. آن دید انسانی، بیان انسانی، سمع انسانی را از دست داد؛ چون سرمایه را میدانست که دارد و باخت.
ـ وضع مؤمنان و منافقان در قیامت
در قیامت برای مؤمنین اینچنین است که نور پیشاپیش اینها و اطراف اینها و اطراف اینها محیط است: ﴿یسعی نورهم بین أیدیهم و بأیمانهم﴾ آنگاه به اینها گفته میشود: ﴿بشراکم الیوم جنّات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها ذلک هو الفوز العظیم﴾ امّا در همین روز وضع منافقین به این صورت است: ﴿یوم یقول المنافقون و المنافقات للّذین آمنوا انظرونا نقتبس من نورکم﴾ ، منافق که در آن روز در ظلمت فرورفته است به مؤمنین میگوید: یک قدری صبر کنید ما از نور شما بگیریم، یا به ما هم نظر کنید که از نور شما بگیریم؛ چون خود نور ندارند، آنگاه ﴿قیل ارجعوا وراءکم﴾ دیگر مؤمنین به اینها اعتنا نمیکنند که خودشان جواب بدهند، یک گویندهای به اینها میگوید: شما برگردید نور را از دنیا بگیرید. اینجا که جای تحصیل نور نیست؛ چون «دنیا دار عمل است و لا حساب و غداً حساب و لا عمل» ﴿قیل ارجعوا وراءکم فالتمسوا نوراً﴾ و چون راه برگشت نیست، در این حال ﴿فضرب بینهم بسورٍ له بابٌ باطنه الرّحمة و ظاهره من قبله العذاب﴾ آنگاه ﴿ینادونهم﴾ حالا که فاصله زیاد شد از دور ندا میدهند، منافق به مؤمن از دور ندا میدهد؛ چون فاصله زیاد شد که نداست و نه نجوا،
ـ جواب مؤمنان به درخواست کمک منافقان در قیامت
آنگاه منافقین به مؤمنین میگویند: ﴿ألم نکن معکم﴾ مگر ما در دنیا با هم نبودیم! ﴿قالوا بلی﴾ با هم بودیم، امّا ﴿و لکّنکم فنتنتم أنفسکم و ترّبصتم و ارتبتم و غرّتکم الأمانیُ حتّی جاء أمر الله و غرّکم بالله الغرور﴾ ، شما با ما بودید، چرا با هم بودیم و امّا خودتان را گول زدید. این بحثهایی که قبلاً گذشت [که] انسان خود را میفروشد، این خودفروشی در قیامت ظهور میکند. مؤمنین به منافقین میگویند: شما خودتان را فریب دادید: ﴿فتنتم أنفسکم﴾؛ کسی را فریب ندادید، کسی هم فریب شما را نخورد ﴿فتنتم أنفسکم﴾.
ـ تبیین کوری منافقان در قیامت
اینها راه را نمیبینند که حقّ است، بهشت را نمیبینند که حقّ است، آنچه را که باعث عذاب اینهاست این را میبینند. مؤمن را به چهرهٴ عذاب میبینند. اینها جهنّم را میبینند، آتش را میبینند [حتی میدانند] جهنّم هم حق است، میگویند ﴿ربنّا ابصرنا و سمعنا﴾ آن کس که میگوید: ﴿ربّ لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیراً﴾ همان انسانی که کور محشور میشود، همان انسان جهنّم را میبیند؛ نظیر دنیا نیست که انسان اگر کور است، هم زندان را نمیبیند، هم بوستان را و اگر چشم دارد، هم زندان را میبیند، هم بوستان را. این بهشت را نمیبیند، ولی جهنّم را میبیند. این نور را نمیبیند، ولی گرفتار ظلمت است. همین کسی که میگوید: ﴿ربّ لم حشرتنی أعمی و قد کنت بصیراً﴾ همین شخص میگوید: ﴿ربّنا ابصرنا و سمعنا﴾ جهنّم را میبیند؛ برای اینکه جهنّم را ببیند عذابش افزوده میشود.
ـ نشان دادن علت افزایش عذاب به کافران و منافقان
سوال....
جواب: اینها در احتضار است (در حال احتضار) و در بهشت هم میگویند: این جای شما بود، اگر خلاف میکردید گرفتار این عذاب میشدید. به کافر و منافق به عنوان اینکه یک سرزنشی هم بشود،٭ یک عذابی هم روی عذاب او بشود، یک تحسّری هم برای او باشد، میگویند: این جای تو بود و اگر کار خوبی میکردی به اینجا میرسیدی. آنچه باعث تأثر و باعث عذاب و باعث افزایش کیفر است میبیند.
سوال.....
جواب: بله؛ عذاب است؛ لذا نشانش میدهند. در آن روزی که سخن از فردوس هست: ﴿یرثون الفردوس﴾ چنین چیزی هم هست؛ یعنی آن دیدنی که باعث افزایش عذاب است میبیند.
سوال....
جواب: بله. او را تشخیص میدهد. آن درکی که در درون اوست یک درک حیوانی است، بالاخره یا شیطان است یا بهیمه. این میداند آن فطرت اوّلی و سرمایهٴ اساسی که انسانیّت بود او را از دست داد. او حیوانی است که به این صورت درآمده است. [او] میداند که سرمایه را باخت؛ مثل یک مریضی که تمام سلامت را از دست داد [و] فعلاً سلامت ندارد، ولی به طبیب میگوید: سلامت مرا به من برگردان! به کسی میگوید که مرا درمان کن و مانند آن. این لازمهاش آن نیست که فعلاً سالم باشد.
ـ سرّ گمراهتر بودن انسان از دیگر بهایم
سوال....
جواب: ماهیّتش را از دست نمیدهد. این انسانیّتش را از دست داد [و] در طرف بهیمه بودن یا در طرف شیطنت کامل شده است، یک شیطان کامل شده است. او انسانی بود که بهیمه شد؛ نه بهیمه! این اینچنین نیست که انسان تبدیل بشود به حیوان، نه! انسانی است که حیوان میشود؛ لذا ﴿بل هم أضّل سبیلاً﴾ . اگر یک کسی به صورت مار و عقرب در بیاید از شرّ او میشود نجات پیدا کرد، امّا انسانی که درنده است، انسانیّتش را در راه بهیمیّت صرف میکند؛ لذا از شرّ او نمیشود در امان بود. این بهیمهبودن اگر در عرض سایر بهیمه بودن است که انسان از سایر بهیمهها و بهایم اضل نمیشود! سرّ اینکه انسان از دیگر بهایم گمراهتر است؛ برای اینکه «انسانی» است که بهیمه شده است! «انسانی» است که درنده شده است و اگر انسان در حدّ همان درندگی، این نفس ناطقه را تبدیل بکند به نفس ضارئه، یعنی گرگ خونآشام، این نظیر گرگهای دیگر خواهد بود، دیگر ﴿بل هم أضل﴾ نیست، امّا اگر یک کسی به سمت درندگی افتاد، تمام مجاری ادراکی و هوشش را در خدمت غضب قرار میدهد؛ لذا ﴿بل هم أضلّ﴾ میشود. این ﴿بل هم أضل﴾ یک برهان عقلی است که یک گرگ تمام درندگیاش در حدّ خیال و وهم است؛ لذا اگر گرگ عاقل بود که کسی نمیتوانست زندگی کند. یا مار و عقرب اگر اندیشه داشتند که کسی از شرّ آنها نمیتوانست زندگی کند. امّا انسانی که به طرف گزندگی و درندگی رفت، انسانی است که همهٴ هوشها را در خدمت غضب قرار میدهد؛ درس میخواند، عالم میشود، مهندس میشود، طبیب میشود، رشتههای دیگر را میگیرد [و] همهٴ این رهاورد را به غضب میدهد [و] میگوید: تو بیا اِعمال بکن؛ بمب شیمیایی بساز، آن کار را بکن! این است که ﴿بل هم أضل﴾ میشود و در قیامت که خدای سبحان حیوانات را نمیسوزاند، امّا اینکه همهٴ مجاری ادراک را در اختیار غضب قرار داد از هر سبعی «ضارء» میشود، از هر بهیمهای بهیمهتر میشود. اگر به فکر شیطنت افتاد، از شیطان هم جلوتر میزند. این معنا که منافق در ظلمتها مانده است در دنیا در حدّ یک «مثل» است، در قیامت که روز ظهور حق است این ممثّل ظهور میکند؛ یعنی اینها در تاریکی میمانند، هیچ راه برای نور نیست.
«الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است