display result search
منو
تفسیر آیه 178 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیه 178 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 14 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 178 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

سعادت وشقاوت اصلی انسانها در آخرت
آزادی و کمال جز خطوط اصلی و محکمات قرآن
کل عالم هستی جز جنود پروردگار و غیر ممکن بودن مقابله با خداوند


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿178﴾

سعادت وشقاوت اصلی انسانها در آخرت
این کریمه هم از آن آیاتی است که چیزی را به بشر یاد می‌دهد که بشر، از نزد خود نمی‌تواند یاد بگیرد یعنی مصداق ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ است. انسان با ادلّه و براهین عادی که در اختیار دارد، خیال می‌کند که سعادت و شقاوت در همین دنیا خلاصه می‌شود و اگر کسی از امکانات و مصالح رفاهی بیشتری برخوردار بود سعادتمند است و اگر کسی در این جهت محروم بود، مثلاً شَقی است و اگر ظالمی در امکانات و رفاه زندگی کرد و مُرد، به کیفر نرسید و مانند آ‌ن.
ولی قرآن کریم می‌فرماید ما به شما چیزی یاد می‌دهیم که شما نمی‌دانید، همان¬طوری که درباره شهدا فرمود شما خیال نکنید اینها مُرده‌اند، بلکه اینها به وجوهی از کرامت رسیده‌اند هم زنده‌اند، هم فرحین‌اند ﴿بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ﴾ ، «مرزوق عند‌الله»اند ، هم مستبشرند و مانند آن. درباره گروه مقابل هم می‌فرماید اینها خیال نکنند که در خیر و نعمت به سر می‌برند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ﴾؛ کافران نپندارند آن مهلتی که ما به اینها می‌دهیم برای اینها خیر است، این مهلت در حقیقت شرّ است، چه اینکه کافران و دیگران نپندارند که شهدا از سعادت مرحوم شدند، بلکه اینها به دارالسعادة رسیده‌اند.
این دو مطلب است که در مقابل هم است بر خلاف حس است یعنی حس درک نمی‌کند و علوم حسّی درک نمی‌کند و قرآن کریم به عنوان ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ به بشر یاد می‌دهد، این مطلب اول.

تحلیل لغوی(نُملی) وموارد استعال آن
دوم اینکه املا که ناقص «یایی» است، اصلش گفتند از «مَلْوَ» است یعنی ثلاثی مجرّدش «مَلْوَ» است و «مَلْوَ» یعنی زمان، شب و روز را می‌گویند «ملوان»، «ملوان» یعنی شب و روز. در بعضی از تعبیرات ادبی هست که «من لم یوٴدِّبه الاٴبوان أدّبه الملوان» یعنی کسانی که سخنان پدر و مادر در آنها اثر نکرد، گذشت شبانه‌روز آنها را تربیت می‌کند «ملوان» یعنی لیل ونهار،پس مَلوه یعنی زمان، «املا »یعنی طول زمان، آن وقت «أملیٰ له» یعنی فرصت فراوان در اختیارش گذاشت. این کلمه املا در قرآن کریم نسبت به کافران زیاد به کار رفت، چه در این آیه که ﴿أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ﴾ هست، چه در آیات دیگر که ﴿فأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا﴾ و مانند آن. من املا کردم یعنی یک مدت معتنابهی را به اینها مهلت دادم، این معنای لغوی املا.
ولی مطلب دیگر آن است که این کلمه املا، در اصل به جایی به کار می‌رفت که معنای رهایی و بی‌بند و باری را به همراه داشته باشد. اگر اسبی را در چراگاه رها می‌کردند که هر وقت خواست بچرد و هرطور خواست بچرد، رها باشد، می‌گفتند «أملی سه». پس املا نه هر مهلت طولانی است، بلکه یک مهلت رهایی طولانی است، آن طوری که اسبها را در چراگاه رها می‌کنند. اگر ذات اقدس الهی درباره کافران فرمود: ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ درباره اینها هم می‌فرماید ما اینها را مثل اسبهایی که به چراگاه رها می‌شوند، رها می‌کنیم تا مدّتی آزادانه بچرند تا موقع حساب فرا برسد، این‌هم یک مطلب.

رسم الحظ امروزی (انّما) در آیه
مطلب دیگر آن است که این کلمه ﴿أنما﴾ این «ما» اگر «ما» کافّه باشد که خب رسم‌الخط باید همین باشد که وصل به «نون» باشد و اما اگر «ما» مصدریه باشد، رسم‌الخط باید طوری باشد که این «ما» از «أنّ» جدا نوشته بشود و همچنین اگر موصول باشد، گرچه درباره موصول این حرف را نگفتند ولی قاعده‌اش این است که این «ما» اگر موصوله باشد یا مصدریه، باید جدای از کلمه «أنّ» نوشته بشود؛ «أنّ، ما» که اسم است برای «أن». نظیر «واعلموا أنّ ما غنمتم» اینجا باید جدا نوشته می‌شد ولی رسم‌الخطی که در قرآ‌ن کریم است یک سنّت خاصّه خود را دارد که آنجا هم متّصل نوشته می‌شود ولی در کتابهای عربی و رسم‌الخط ادبی این است که این‌گونه از «ما»ها از «أنّ» جدا نوشته بشود «واعلموا أن ما غنمتم»، آن «أنما» و «إنّما» مثل آنجایی که مفید حصر باشد آنجا متّصل نوشته می‌شود یا اگر «ما» کافّه‌ای از عمل باشد، متّصل نوشته می‌شود و مانند آن، ولی رسم‌الخط خاص قرآنی اقتضا می‌کند که اینطور نوشته بشود.

منظور از املاء پروردگار نسبت به کفار
خب، ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ﴾ املا می‌کند خدا اینها را یعنی چه؟ یعنی اینها را رها می‌کند که در وادی گناه بچَرند، مشابه همان تعبیری که در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت؛ آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهٴ «بقره» همین مضمون را دارد، گرچه این لفظ را ندارد، آیهٴ پانزده این است که ﴿اللّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَیَمُدُّهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ یعنی ذات اقدس الهی، اینها را در همان طغیان و تمرّد، امتداد می‌دهد که کورکورانه حرکت کنند یا ﴿نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ یک طایفه از آیات قرآنی است که کلمه «یَذَرُ» و «نَذَرُ» در آن به کار رفته، خدا می‌فرماید ما اینها را در طغیان و کفرشان رها می‌کنیم که با عَمَه و کورکورانه و بدون بینش، حرکت کنند.
خب، پس املا به این معناست که مهلت بدهند تا عده‌ای در همان وادی کفر، مثل حیوانات رهاشده آزادانه بچرند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ﴾ این خیر برای اینها نیست، بلکه چیست؟ این ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ اینجا دیگر ﴿إِنَّمَا﴾ البته براساس قاعده است که «ما» با «إنّ» متّصل هم نوشته شده ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ ما به اینها مهلت دادیم تا گناهان اینها زیاد بشود تا وقتی گناهان اینها زیاد شد، اینها را به یک عذاب افزونی مؤاخذه بکنیم، که ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ مثل این گوسفندهایی را که پروارش می‌کنند که چاق بشود تا وقتی چاق شده او را ذبحش بکنند.

آیه محل بحث از آیات محوری مباحث جدلی اشاعره و جبریه
خب، آن پنج، شش نکته تذکر داده شده، نکتهٴ تفسیری معمولی است؛ اما آن بحث مهمّی که در این آیه است که محور بحثهای جدلی معتزله و اشاعره است، جبری و مفوّضه است این است که از آن آیاتی است که جبریه روی آن خیلی تکیه می‌کنند، می‌گویند این نصّ در جبر است، برای اینکه معلوم می‌شود ـ معاذ الله ـ معاصی و کفر و امثال ذلک، مرضیّ خداست یک، مورد ارادهٴ خداست دو و شخص، هر کاری که می‌خواهد بکند بر پذیرش کار مجبور است سه، والعاقبة هم باز امر به دست خداست، برای اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾؛ ما به اینها مهلت دادیم تا اینها زیاد گناه بکنند، گناهانشان زیاد بشود.

پرسش:...
پاسخ: در هر حال هر کسی برابر استعدادی که دارد، این‌هم براساس سنّت الهی است؛ هر کسی برابر استعدادی که دارد همان استعداد را شکوفا می‌کند یا در طرف خیر یا در طرف شرّ، نقصی در نظام جهان نیست ﴿أَعْطَی کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی﴾ .

آزادی و کمال جز خطوط اصلی و محکمات قرآن
خب، این آیه از آن آیات محوری جبریه و اشاعره است که امام رازی و امثال امام رازی خیلی روی این آیه بحث می‌کند. ما اگر آیه‌ای را قرآن کریم داشته باشد که وضعش برای ما روشن نباشد باید به آن خطّ حاکم بر آیات قرآنی و آن مسیر اصلی آیات قرآن کریم عرضه کنیم، بالأخره باید به آن محکمات عرضه کنیم. چه اینکه برهان عقلی هم می‌تواند یک مرجع خوبی برای کیفیت استظهار از ظواهر لفظی باشد. آن بخشی که جزء محکمات قرآن کریم است و خطّ اصلی قرآن را ارائه می‌دهد این است که بشر در انتخاب راه آزاد است، این یک، تکویناً آزاد است و مطلب دوم هم که به عنوان خطّ اصلی حاکم است این است که هدف، کمال بشر است، نه نقص بشر. اگر این دو اصل به عنوان محکم از قرآن استنباط شد و خطّ اصلی را خود قرآن تبیین کرد، اگر تبیان کلّ شیء است، تبیان خودش هم خواهد بود به طریق اُولیٰ، قهراً آیه یا آیاتی بر خلاف این دو اصل کلی ظهور دارند باید توجیه بشوند؛ برخلاف ظاهر حمل بشود و مانند آن.

مقصود قرآن از آزادی انسان و رسیدن به کمال مطلق
اما خطّ اصلی که انسان، واقعاً آزاد است مسئله ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ این طایفه کم نیست، این نشان می‌دهد آن راهی را که قرآن ارائه می‌دهد راه آزادی بشر است تکویناً؛ بشر در انتخاب راه آزاد است چه سعید، چه شقیّ. و اما اینکه بشر تشریعاً برای چه چیزی خلق شد و هدف آفرینش بشر چیست نه هدف خدا، خدا خودش هدف است؛ منزّه از آن است که هدف داشته باشد، چون هر فاعلی کاری را که انجام می‌دهد برای آن است که این کار، واسط و رابط باشد بین این فاعل و بین کمال، که فاعل قبل از این کار کمال را نداشت، به وسیله کار به آن کمال می‌رسد، پس هر فاعلی کاری را انجام می‌دهد، برای اینکه به کمال برسد. نقل کلام در آن کمال می‌کنیم، می‌بینیم آن کمال هم موجودی است که کار می‌کند، برای اینکه به مرحلهٴ أکمل برسد، کمال بالاتر برسد تا می‌رسیم به کمال نامحدود که ذات اقدس الهی است. آن‌گاه خود این کمال نامحدود دارد کار می‌کند، اگر کمال نامحدود دارد کار می‌کند یعنی هدف است که دارد کار می‌کند، دیگر جای سؤال نیست که این مبدأ برای چه مقصودی دارد کار می‌کند، چون خودش مقصود است، همین که مقصود کل است و هدف کل است و کمال مطلق است، این کمال مطلق دارد کار می‌کند؛ منتها چون این کمال مطلق غنیّ محض است، چیزی از فعل عاید او نمی‌شود و چون حکیمِ مطلق است کار او سراسر با حکمت و هدف همراه است. آن‌گاه باید دید که فایدهٴ فعل چیست؟ هدف فعل چیست؟ نه هدف فاعل چیست، چون خود فاعل هدف است، نه اینکه هدف ندارد، خودش هدف است، هم فاعل بالذّات است هم هدف بالذات، لذا ذات اقدس الهی به استناد اینکه حکیم است، کارهای خود را معلّل می‌کند به منافع و اهدافی که بر کارش مترتّب است و چون غنیّ بالذّات است، می‌فرماید هیچ‌کدام از این اهداف، به من نمی‌رسد به شما می‌رسد. آن خطّ اصلی که حاکم است و از قرآن کریم به خوبی استفاده می‌شود این است که انسان، برای کمال خلق شده است، چه در سورهٴ «ذاریات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ چه در آیات و سُوَر دیگر فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ الله﴾ ؛ یعنی ما هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه باذن الله مورد اطاعت قرار بگیرد و چند آیه است که با این مضمون و تعبیرات مختلف آمده ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً﴾ ،﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ ومانندآن.
خب، این طوایف فراوان از آیات نشان می‌دهد که هدف آفرینش انسان، کمال انسان است، اطاعت و عبادت است، اطاعت از پیغمبر است و اخلاص در عمل است و مانند آن. پس هرگز ذات اقدس الهی کسی را خلق نکرده است یا کسی را مهلت نمی‌دهد، برای اینکه گناه بکند، زیرا اگر آیه‌ای چنین ظهور ابتدایی داشت با آن محکمات قرآن سازگار نیست، با آن خطّ اصلی حاکم بر قرآن سازگار نیست، آن محکمات این بود که ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ﴾ یا ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ﴾ یا ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً﴾ ، ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ﴾ و مانند آن.

تفسیر آیه محل بحث و تعیین نوع«لام»در آیه بر اساس خطوط اصلی قرآن
پس این آیات فراوان هدف آفرینش را مشخص می‌کند، اگر خطّ اصلی قرآن از نظر جبر و تفویض، بطلان هر‌دوست و راهنمایی منزلهٴ بین¬الأمرین است که «لا جبرَ و لا تفویضَ بل أمرٌ بین أمرین» و اگر خطّ اصلی قرآن این است که هدف آفرینش، عبادت است و اطاعت است و اخلاص، آن‌گاه با این دوتا محکم که از آیات الهی استفاده شد، وقتی به سراغ آیهٴ محلّ بحث می‌آییم باید این آیهٴ محلّ بحث توجیه بشود به نحوی که نه جبر درآید و نه مخالف با هدف آفرینش باشد؛ هم اختیار انسانها ثابت باشد و هم اینکه هدف آفرینش انسان نیل به کمال است محفوظ بماند و هدف، افزایش گناه نباشد. قهراً باید در این «لام» تصرّف کرد که این «لام»، «لام» غایت و هدف نیست «لام» عاقبت است و این‌گونه از «لام»ها در تعبیرات نثر و نظم عرب فراوان است، چه اینکه در خود قرآن کریم هم کم نیست. در سورهٴ «قصص» فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ آیهٴ هشت سورهٴ «قصص» این است که فرمود موسای کلیم، وقتی در آن صندوقچه گذاشته شد و به دریا افکنده شد ﴿فَلْیُلْقِهِ الْیَمُّ بِالسَّاحِلِ یَأْخُذْهُ عَدُوٌّ لِّی وَعَدُوٌّ لَهُ﴾ فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ﴾؛ التقاط کردند، گرفتند این جعبه را از این دریا، آل‌فرعون گرفت، چرا؟ ﴿لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾؛ برای اینکه این کودک، مایه عداوت و حُزن اینها باشد. آ‌نها که این بچه را و این جعبه را برای اینکه این کودک عدوّ و حَزَن آنها باشد نگرفتند، آنها گفتند ﴿أَن یَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً﴾ آنها گفتند ما این را به عنوان فرزند خود می‌گیریم، شاید در آینده به حال ما نافع باشد، آنها به این امید گرفتند ولی چون پایان کار، عداوت موسی ظهور کرد، نسبت به درباریان فرعون و آل‌فرعون و حُزن آل‌فرعون روشن شد، چون عاقبت کار این است، خدا فرمود: ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَحَزَناً﴾ پس این «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام»، «لام» غایت. مقام هم از این قبیل است، فرمود: ﴿إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ یعنی عاقبت کارشان، افزایش گناه باشد وگرنه اینها مکلّف هم هستند تا آخرین لحظه مأمورند و انبیا، گذشته از اینکه رسالت عامّه دارند، برای این سران ستم یک مأموریت خاصّه دارند، گذشته از اینکه انبیا آمدند تا برای همه بشیر نذیر باشند، برای اینها نامه‌های خصوصی نوشتند، دعوتهای اختصاصی برای اینها طرح کردند و قرآن هم فرمود: ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ آنها که لُدّند، لدو‌دند، جزء ﴿ألد الخصام‌اند﴾ و سرکش‌تر از دیگران‌اند، آ‌نها را بترسانی، دیگر چنین آیه‌ای درباره اوساط مؤمنین که نیامده یا اوساط مردم که، بالاختصاص اینها نام برده شدند که سرکشان را بترسانید، لذا اگر پیام بود، اگر نامه بود برای سران سرکش بود و مانند آن، تا آخرین لحظه مأموریت هست، امر هست، هدف هست، تا اینها برگردند؛ اما آن هدف، به سوء اختیار کافران محقّق نمی‌شود و پایان کار کافران افزایش گناه است ﴿لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ هست که این «لام» می‌شود «لام» عاقبت.

وجود آیات مشابه آیه محل بحث در قرآن کریم
مشابه اینکه درباره بت‌پرستی بت‌پرستان هم چنین تعبیری آمده است که در سورهٴ «ابراهیم» آیهٴ سی این‌‌چنین است ﴿وَجَعَلَوا لِلَّهِ أَندَاداً لِیُضِلوا عَن سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعوا فان مصیرکم الی النار﴾ خب، آنها این بت را به عنوان اینکه یک چیز مقدّسی است تراشیدند و بت‌پرستی را به عنوان اینکه یک سنّت حَسنه‌ای از نیاکانشان است ترویج کردند و دانشمندانشان هم برهان اقامه کردند که اگر بت‌پرستی بد باشد، چرا خدا جلوی ما را نمی‌گیرد و امثال ذلک که اینها بین اراده تشریعی و تکوینی خلط کردند، همه این را به عنوان یک برکت می‌دانستند، وقتی هم که می‌خواستند به جنگ اسلام بیایند، گذشته از اینکه می‌رفتند در کنار کعبه از بتهای عمومی مدد می‌گرفتند آنها که جزء اشراف قریش بودند و بت اختصاصی در منزل داشتند، مانند خاندان ابی‌سفیان اینها می‌رفتند از حضور بتشان کمک می‌گرفتند، برای اینکه در جنگ با اسلام پیروز بشوند، چنین خیال باطلی داشتند و گاهی هم به انبیایشان می‌گفتند که ما فکر می‌کنیم ﴿اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾ چون نسبت به بتها بدرفتاری کردی، آنها تو را به بدی گرفتند[و] بیمارت کردند، مشکل روانی برایت ایجاد کردند و مانند آن. چنین قداستی برای بتها قائل بودند، آنها بت‌پرستی را برای اینکه مایه گمراهی خود یا دیگران باشد که ترویج نمی‌کردند ولی چون عاقبت بت‌پرستی، ضلالت است و اضلال، خدا فرمود: ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّیُضِلُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ این «لام»، «لام» عاقبت است، نه «لام» غایت. البته ممکن است آن دسیسه‌بازان، نظیر سامری و امثال سامری برای اوّلین بار، بت‌پرستی را برای اضلال رواج داده باشند، مثل کار ابلیس هم همین بود؛ اما توده بت‌پرستان و بت‌سازان و بت‌فروشان آنها برای هدایت، این کار را می‌کردند نه برای قداست. نظیر همان آیه‌ای که ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیراً مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ آن ﴿لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ﴾ این «لام»، «لام» عاقبت است نه «لام» غایت، خدا نمی‌فرماید که من یک عده را برای سوزاندن خلق کردم، خب اگر یک عده را برای سوزاندن خلق می‌کردی، چرا فرمودی من همه را برای عبادت خلق کردم، اینکه فرمود: ﴿لَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ﴾ این «لام»، «لام» عاقبت است، نه «لام» غایت یعنی عاقبت بعضی از مردم جهنم است، نه اینکه هدف آفرینش بعضیها جهنم باشد، این‌‌چنین نیست.

پرسش:...
پاسخ: هدف کمال این است؛ منتها اینها عاقبت کارشان به سوء اختیار خودشان این کار را کردند، امتحان هم چیز خوبی است، یک عده نمی‌رسند؛ اما به سوء اختیار خود نمی‌رسند. در قیامت هم می‌گویند که ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ اعتراف هم می‌کنند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحَابِ السَّعِیرِ﴾ اینها که می‌گویند ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ یعنی به سوء اختیار خود، ما راه باطل را طی کردیم، در حالی که می‌توانستیم.

بطلان سخن اشاعره و پاسخهای ناقص معتزله
پس بنابراین این‌گونه از «لام»ها که در آیات مشابه این آمده نوعاً «لام» عاقبت است، نه «لام» غایت. بنابراین دست امام رازی و سایر متفکّران اشعری جبری‌منش، از این آیه کوتاه خواهد شد. البته مفوّضه هم در قبال جوابهایی دارند ولی چون حق این است که تفویض هم مثل جبر باطل است، راهی برای زمخشری و امثال زمخشری هم باز نخواهد شد که آنها به عنوان تفویض، از این آیه یا آیه دیگر چیزی جواب بدهند یا استنباط بکنند، هم جبر باطل است هم تفویض، انسان در کارها مستقل نیست که کارش ابدا به بالا نرسد، چون هر ممکنی بالأخره باید به واجب ختم بشود. تفویض، خطرش بدتر از جبر است ولی انسان، سرِ دو راهی ایستاده؛ هر کدام را انتخاب بکند فعل اختیاری اوست.

بنابراین این کریمه، جز عاقبت چیزی را خبر نمی‌دهد، نه «لام» غایت ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ﴾ تا ﴿لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ یعنی وقتی که افزایش گناه پیدا شد، آن وقت ﴿لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ﴾ چه اینکه فرمود: ﴿فَأَمْلَیْتُ لِلَّذِینَ کَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ﴾ طایفه‌ای است به همین مضمون که ما اینها را مهلت دادیم بعد به عذاب دردناک گرفتیم. در این بخش می‌فرماید اینها چنین گمانی را نکنند، اینها دارند در راه باطل، سرگرم می‌شوند تا موقعش برسد به عذاب دردناک گرفتار بشوند.
کل عالم هستی جز جنود پروردگار و غیر ممکن بودن مقابله با خداوند
یک ﴿لاَ یَحْسَبَنَّ﴾ دیگری هم نسبت به این کافران دارد، می‌فرماید: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ؛ فرمود شما خیال نکنید برنده شدید، برای اینکه جلو بروید، دنبال بروید همه در حوزه اختیار ما هستید؛ جلوتر بروید گرفتارتر خواهید شد، دنبال‌تر باشید گرفتارید ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ اینها خیال نکنند جلو افتادند، برای اینکه ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ؛ سراسر عالم مأموران الهی‌اند، این خودش جزء مأموران خداست چگونه می‌تواند فرار کند؟ جنگ با خدا، فرض ندارد. یک وقت است کسی می‌گوید که اگر همه عالم دشمن من باشند، من تنها در برابر آ‌نها می‌ایستم، این یک حرف معقولی است حالا یا فاتح می‌شود یا مغلوب، حرفی‌ است معقول یعنی می‌گوید من یک طرف و آنها یک طرف با هم می‌جنگیم ولو دو لحظه من بتوانم مقاومت بکنم، بالأخره می‌جنگیم؛ اما جنگ در برابر ذات اقدس الهی فرض ندارد، فرضی است محال نه فرضِ محال، برای اینکه خود این انسان با همه شئون و ذوات و اوصاف و افعالی که دارد خودش جزء سربازان حق است، این با چه چیزی می‌خواهد بجنگد؟ اگر ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ است، اگر ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ است، اگر طبق بیان نورانی حضرت امیر(علیه‌السلام) که فرمود: « جوارحُکم جنودُهُ» ؛ فرمود بندگان خدا بدانید اعضا و جوارح شما سربازان او هستند، اگر یک وقت خدا خواست کسی را بگیرد با دهن او، با زبان او، با دست او، با پای او، او را می‌گیرد، حرفی می‌زند رسوا می‌‌شود، جایی را امضا می‌کند رسوا می‌شود، این‌‌چنین نیست که انسان در برابر خدا بتواند قرار بگیرد، بجنگد ولو یک لحظه، فرمود اعضا و جوارح شما سربازان الهی‌اند، مواظب خودتان باشید.

خب، در این لحاظ، ذات اقدس الهی هشدار می‌دهد که ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ گاهی می‌فرماید: ﴿فَمَا هُم بِمُعْجِزِینَ﴾ یا ﴿وَمَا أَنتُم بِمُعْجِزِینَ﴾ شما خدا را عاجز نمی‌کنید، نه معاجزید، نه مُعجزید، نه مُعجّزید که پیشرفت شما مایه عجز خدا باشد که در دسترس قضا و قدر نباشید «أینما تولّوا فثم جند الله» خب، کجا فرار می‌کنید، اگر ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ هست «أینما تولّوا فثمّ جندالله» هم هست، لذا فرمود: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ ، ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ﴾ و مانند آن.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن