- 115
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 178 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 178 سوره آلعمران _ بخش دوم"
حکمت رفاه بعضی از کافران از دیدگاه قرآن کریم
اصول کلی قرآن پیرامون مال و اولاد
منظور از روایت امام صادق(ع)درباره شقاوت بعضی در رحم مادر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿178﴾
کیفر دردناک برای کافران
بعد از اینکه ذات اقدس الهی برای مؤمنین و همچنین به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جریان کار کافران را تشریح فرمود، آنگاه به خود کافران توجه کرد، فرمود کافران نپندارند که در فضیلت به سر میبرند،پایان کار اینها کیفر دردناکی است. این نشانهٴ آن است که کافر تا آخرین لحظه مورد عنایت حق است که خدا از راه تعلیم کتاب و حکمت، میخواهد آنها را هدایت کند.
این مثل آن است که طبیب به بیمار بگوید من اگر به تو مهلت میدهم یا این بیماری اگر به تو مهلت میدهد، میخواهد وقتی از قابل علاج شدن گذشت، آن وقت ظهور کند. یک وقت است که بعضی از بیماریها با اندک ناپرهیزی، حسّاسیت بیمار را برمیانگیزانند و بیمار احساس میکند. این بیماریهای جزئی همان در طلیعهٴ امر خودش را نشان میدهد، مثل سرماخوردگی و مانند آن. یک وقت بیماری مهلک طوری است که اوّل خودش را نشان نمیدهد، وقتی در دستگاه هاضمهٴ این بیمار اثر سوء گذاشت [و] کار را از علاج گذراند، آنگاه خودش را نشان میدهد، نظیر بیماری سرطان، این وقتی در درون اثر گذاشت و همه جا را گرفت، کم کم بیمار میفهمد یا خیلی از جاهای حسّاس را گرفت، بیمار میفهمد. کفر و نفاق و ارتداد و امثال ذلک اینچنین است، آن وقت طبیب به بیمار میگوید اگر یک وقت شما به چنین بیماری مبتلا شدید، خیال نکنید وقتی روزهای اوّل و دوّم خطرش را احساس نکردید، این کاری به شما ندارد، این دارد ریشهٴ حیاتتان را قطع میکند، یک وقت شما احساس میکنید که کار از معالجه گذشته، این کمال محبت طبیب نسبت به بیمار ناپرهیز را میرساند. کافران، از آن جهت که مکلّفاند و انساناند مورد عنایت حق تعالی هستند، ذات اقدس الهی دارد به اینها هشدار میدهد، این وعیدها یا این هشدارها یک نحو موعظتی است، چون موعظه گاهی تبشیر است گاهی انذار، اینها را دارد از راه انذار موعظه میکند که مبادا این رفاه و خوشگذرانیها را شما سعادت بپندارید.
مطالبی پیرامون رفاه کافران در دنیا
از چند ناحیه، اینگونه از مسائل را برای تبهکاران تبیین میکند. میفرماید اوّلاً این امکاناتی که خدا به شما داد اینها خیر نیست، اینها فقط برای امتحان است، این یک مطلب.
گناهانی که شما میکنید، معنایش این نیست که قدرت شما بر قدرت قضا و قدر الهی فائق آمده و شما از قلمرو قدرت خدا بیرون رفتید و جلو افتادید، این دو مطلب. به کافران و همچنین به مؤمنین میفرماید که این امکانات و وسایل رفاهی که در اختیار کافران است، نه تنها وسیلهٴ سعادت اینها نیست، بلکه دامی است برای اینها، این سه مطلب. یک وقت است صیّاد، دامی پهن کرده است تا صید را به وسیلهٴ این دانهها شکار کند. اگر دانههای خوبی در اختیار صید گذاشت، این صید باید بفهمد این دانهٴ خوب وسیلهٴ شکار شدن او و به دام افتادن اوست، نه وسیلهٴ رفاه او.
حکمت رفاه بعضی از کافران از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم در بخشی از آیات میفرماید این نعمتهایی که خداوند به کافران داد کافران خیال نکنند اینها خیری است که خدا به اینها میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» می فرماید ﴿فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ ٭ أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ ؛ فرمود اینها را در آن فرورفتگیشان بگذار تا یک مدت مشخصی، اینها خیال میکنند ما خیرات فراوانی به حسب ظاهر به اینها دادیم فرزندان فراوان، مالهای زیاد به اینها دادیم، این مسارعت در خیر است، ما میخواهیم به اینها خیر برسانیم، اینها نمیدانند، این به منزلهٴ آن دانههای در دام است که خدا میخواهد آنها را با همین خیرات بگیرد، پس این فرزندها و اموال فراوان، برای اینها خیر نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دو جا فرمود اینها وسیلهای است برای تعذیب اینها: یکی در همان سورهٴ «توبه» آیهٴ 55 است که فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾؛ فرمود اموال و اولاد اینها تو را به شگفتی وادار نکند که به تعجب بیفتی که چه مالهای فراوانی و چه فرزندهای زیاد و خوبی به حسب ظاهر دارند، اینچنین نیست، خدا میخواهد او را با همین اموال و با همین اولاد عذاب کند. در بخش دیگر از همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این مسئله را بازگو فرمود که این خیر برای آنها نیست، با این تفاوت که یک¬جا ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ است، یکی ﴿ولاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾. آیهٴ 85 سورهٴ «توبه» ﴿ولاَ تُعْجِبْکَ﴾ آن آیهٴ قبلی ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ بود، این ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بنابراین این خیر نیست.
مطلب دیگر آن است که این کار، اختصاصی به کافران ندارد، هر کسی که گناه کرد در معرض خطر است، به همهٴ گناهکارها این هشدار داده شد. در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ چهارم این است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این ممکن است سیاق آیات، احیاناً به کافران ارتباط داشته باشد ولی اطلاق آیه شامل غیر کافر هم میشود. فرمود آنهایی که رفتارهای بد دارند کارهای زشت دارند، خیال نکنند جلو زدند و از دست انتقام ما بیرون رفتند، هرجا باشند قدرت انتقام ما فراگیر اینها هست. پس هیچگاه انسان معصیتکار، نباید بگوید این گناه را ما کردیم و گذشت، گذشته و حال و آینده، نسبت به ذات اقدس الهی یکسان است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ . چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 59 دربارهٴ کافران میفرماید: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾؛ کافر خیال نکند جلو افتاد، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَیُعْجِزُونَ﴾؛ اینها ما را عاجز نمیکنند، هرجا باشند مشمول قهر و قدرت ما هستند، بنابراین اینها فکر نکنند که جلو افتادند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَیُعْجِزُونَ﴾ اینها که معجز نیستند، نمیتوانند ما را عاجز کنند، اگر مقداری جلوتر رفتند آنجا هم باز قدرت ماست.
اصول کلی قرآن پیرامون مال و اولاد
پس این اصل قرآنی است که دادن مال و اولاد، برای همه خیر نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» دو تا اصل کلّی دارد و دو تا موجبهٴ جزئی که آن دو تا اصل کلّی این است که مال و اولاد، اینها آزمون الهی است ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این به صورت موجبهٴ کلّیّه است یعنی اگر مالی خدا به کسی داد، فرزندی خدا به کسی داد، این امتحان الهی است. موجبهٴ جزئیه هم هست و آن این است که بعضی از اولاد شما دشمن شما هستند . خب، آنجا که به صورت موجبهٴ کلّیّه است چه دربارهٴ مال چه دربارهٴ فرزند، یک آزمون الهی است یک اصلی است قرآنی که هر مالی و هر فرزندی امتحان خداست، ولی آنجا که برای عدو و دشمنی ذکر میکند، میفرماید اینها دشمن شما هستند، این را به صورت موجبهٴ جزئیه میفرماید نه موجبهٴ کلّیّه که بعضی از اولاد عدو هستند.
هشدار قرآن نسبت به کافران و معنای آیه محل بحث
بعد از بیان این اصلهای کلّی و اصلهای جزئی هشدار دادند به هر کسی که خیال نکنند اینها خیر است. بعد آنهایی که دست به تباهی میزنند هشدار دادند که خیال نکنند اینها از قضا و قدر الهی فاصله گرفتند، از دست انتقام خدا بیرون رفتند. گاهی خدا آنها را با همین مال و اولاد میگیرد و نسبت به کافران هم بالقول کلّی فرمود که اینها خیال نکنند که جلو افتادند، برای اینکه اینها نمیتوانند ما را عاجز کنند. آنگاه آیهٴ محل بحث معنای خودش را پیدا میکند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لَهُم﴾ این املا، خیر نیست، نظیر آنچه در سورهٴ «مؤمنون» فرمود، فرمود: ﴿أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها نمیفهمند که ما میخواهیم امتحان بکنیم خیال کردند، اینها را میخواهیم تکریم بکنیم؛ اما ﴿ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ بر وزان همان دو تا آیهٴ سورهٴ «توبه» است که ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بر وزان آن دو تا آیه است.
معنای خیر از دیدگاه فخر رازی
امام رازی در تفسیرش نکاتی دارد که بعضی از آنها مثبت است و بعضی از آنها منفی، که بخشی از آنها در بحثهای قبل اشاره شد و بخشی هم در بحث امروز اگر خدا بخواهد اشاره میشود. یکی از آن نکات مثبت این است که دیگران هم البته اشاره کردند که این ﴿خیر﴾ به معنای افضل نیست، این بهتر از چیز دیگر نیست، بهتر از شهادت نیست، معادل شهادت است مثلاً، اینچنین نیست که این ﴿خیر﴾ به معنای افضل باشد، این ﴿خیر﴾ به معنای خیریّت نفسی است نه نسبی، به معنای افضلیّت نیست ، به قرینهٴ مقابلش، فرمود این خیر نیست، بلکه شر است ﴿ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ پس این نفی خیریّت، به معنای نفی افضلیّت نیست. خیر، در اینجا همان خیر نفسی است نه فضلی و نسبی، اصل خیریّت و حسن برداشته شد یعنی خیال نکنند این چیز خوبی است، نه اینکه خیال نکنند این خوبتر است.
اراده حق بر عصیان بعضی انسانها از دیدگاه فخر رازی
مطلب بعدی آن است که امام رازی هم چون جزء متفکران اشعری است و جبری مذهب است، اصرارش این است که ظاهر این کریمه را به همین «لام» تعلیل معنا کند و بگوید معاصی، چه اینکه میگوید به صراحت، معاصی و کفر و فسوق ـ معاذ الله ـ مورد ارادهٴ حق است، مرضی حق است ، با اینکه اصول کلّی قرآنی نشان میدهد که کفر و عصیان و فسق، هرگز مرضی حق نیست، در سورهٴ مبارکهٴ «إسراء» بعد از شمارش تقریباً بیست گناه از گناهان معروف میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ ؛ همهٴ اینها، اینها مکروه است نزد خدا، نه کراهت فقهی، بلکه کراهت تفسیری یعنی مرضی نیست، مکروه است، خدا اراده ندارد کراهت دارد نسبت به اینها.
دیدگاه فخر رازی در تخصیص عمومیت آیه﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾توسط آیه محل بحث
مطلب دیگر آن است که امام رازی میگوید، گرچه ظاهر آیهٴ «ذاریات» که دارد ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ مشخص کرده است که هدف آفرینش انسانها، عبادت و کمالِ عبادت و معرفت است ولی آیهٴ محل بحث دربارهٴ کافران است و این آیه میتواند مخصّص عموم ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ ، غافل از اینکه همان بزرگانی که در اصول گفتند عام تخصیص مییابد و مطلق، تقیید میشود، مشخص کردند که بعضی از عمومات و بعضی از اطلاقها لسانشان آبی از تخصیص است. مثلاً اگر روایتی آمد که خدا هرگز ستم نمیکند یا آیهای آمد ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ این از آن عموماتی نیست که قابل تخصیص باشد یا اگر دلیلی آمد که هیچ پیامبری گناه نمیکند، لسان این آبی از آن است که تخصیصپذیر باشد یا اگر ظاهر آیه این بود که هیچگاه فرشته گناه نمیکند، این لسانش آبی از تخصیص است. بعضی از محتوا در اثر استحکامی که دارند، پیداست که زبانش آبی از تخصیص است، این ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ﴾ آبی از آن است که خدا بفرماید من جن و انس را فقط برای عبادت خلق کردم و جز برای عبادت اینها را نیافریدم، مگر عدهای از انسانها را یا عدهای از جنها را، که آنها را برای جهنم خلق کردم، این با اصل هدف سازگار نیست، این لسان، آبی از تخصیص است.
پرسش:...
پاسخ: چرا، ایشان چون عذاب را هم میگوید «یفعل فی ملکه ما یشاء» دیگر، جبری اینچنین میگوید، جبری میگوید اگر همهٴ مؤمنین را خدا به جهنم ببرد ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ .
پرسش:...
حسن و قبح عقلی از نظر اشاعره و بررسی نوع لام در آیه
پاسخ: خدا بالاجبار اینها را به طرف گناه میبرد ـ معاذ الله ـ و بالاجبار هم اینها را به جهنم میفرستد، چون ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ جبری که قائل به ارادهٴ جزافیه است همین است دیگر. آن¬که حکمت و مصلحت برای ارادهٴ الهی پیشبینی نمیکند که، قائل به حسن و قبح عقلی که نیست، میگوید هر کاری را که خدا کرد خوب است، هر کاری که او نکرد بد است عقل معزول است، نمیتواند بفهمد چه خوب است چه بد است، حسن و قبح عقلی را منکر است، میگوید قبل از کار خدا عقل درکی ندارد بفهمد چه خوب است چه بد است، اگر کاری را خدا کرد عقل میگوید خوب است، کاری را نکرد میگوید خوب نبود. اگر کسی منکر حسن و قبح عقلی بود، پیشداوری ندارد، بر خلاف معتزله و امامیه و عدلیه بالأخره، که میگویند عقل، حسن و قبح را درک میکند میگویند عقل، چیزهایی را حَسَن میداند و چیزهایی را قبیح میداند و میگوید یقیناً آن کارهای خیر از خدا صادر میشود، یقیناً آن کارهای بد از خدا صادر نمیشود و مانند آن. اگر کسی قائل به ارادهٴ جزافیه شد و تفکر اشعری و جبری داشت، حرفش آن است که کافران، در کفر مجبورند و ذات اقدس الهی، کفر آنها را ـ معاذ الله ـ اراده کرده و آنها را هم به جهنّم میبرد ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ چنین دیدی دارند دیگر، که امامیه از این دید، منزّه است میگوید خدا منزّه است ارادهٴ جزافیه است. خب، بنابراین هرگز نمیشود این آیهٴ محل بحث سورهٴ «آلعمران» را مخصّص یا مقیّد آیهٴ سورهٴ «ذاریات» قرار داد و بگوییم که خداوند گرچه فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ ولی کافران مستثنا هستند، کافران از جن و انس مثلاً مستثنا هستند.
مسئلهٴ بعدی آن است که ایشان میگوید اگر شما این «لام» را به عنوان «لام» عاقبت معنا کنید، این عدول از ظاهر است و خلاف ظاهر ، چون ظاهر «لام»، «لام» غایت است نه «لام» عاقبت. این ظاهر را ایشان باید اثبات بکند، چون «لام» عاقبت هم خیلی استعمال میشود، «لام» غایت هم خیلی استعمال میشود، البته «لام» غایت خیلی بیشتر از «لام» عاقبت است؛ اما صرف کثرت استعمال که ظهورآور نیست، مگر به حدی برسد که مایهٴ انصراف باشد، صرف غلبهٴ استعمال، مایهٴ ظهور لفظ نخواهد بود.
دلیل فخر رازی بر مجبور بودن کافران بر کفر
مطلب دیگر آن است که ایشان میگوید ما دلیل عقلی داریم، دلیل عقلی داریم که کافران، در کفرشان مجبورند و این دلیل عقلیشان همان شبهه و توهّمی است که مکرّر این را در تفسیر در کتابهای کلامی ذکر میکنند، گرچه در بعضی از نوشتهها این دلیل را خودش رد کرده است و آن توهم دلیل عقلی این است که میگویند کافر، هر کاری را که در جهان انجام میدهد، خداوند میداند؛ خداوند در ازل میدانست که فلان شخص چه کار انجام میدهد، چون خداوند در ازل میدانست که فلان شخص چه کاری را انجام میدهد، پس آن شخص حتماً باید آن کار را انجام بدهد، چرا؟ برای اینکه اگر آن کار را انجام ندهد علم خدا جهل بوَد ، آیا حق، در ازل میدانست که زید چه کار میکند یا نه، اگر بگوییم حق، در ازل نمیدانست که فلان شخص مثلاً زید چه کار انجام میدهد، از ایمان و کفر این لازمهاش آن است که خدا جاهل باشد ـ معاذ الله ـ ، در حالی که او «عالم اذ لا معلوم» . اگر در ازل میدانست که فلان شخص چه کاری را انجام میدهد، اگر فلان شخص آن کار را انجام ندهد، باز لازمهاش آن است که علم خدا مطابق با واقع نباشد، بشود جهل، چون جهل ـ چه جهل بسیط چه جهل مرکب ـ برای خدا محال است یعنی اصلاً صورت علمی نداشته باشد یا صورت علمی داشته باشد و مطابق واقع نباشد، برای خدا محال است، پس حتماً آن شخص فلان کار را باید انجام بدهد، این را در خیلی از موارد، امام رازی دارد، نوع جبریه هم دارد.
پاسخ امامیّه به استدلال فخر رازی
جوابی که محقّقین امامیه دادند «منهم المحقق طوسی(رضوان الله علیه)» این است که حق در ازل میدانست که فلان شخص، فلان کار را انجام میدهد «عالم اذ لا معلوم» در ازل، به همهٴ سرنوشتها و سرگذشتها عالم است؛ اما هر فعلی را با مبادی میداند. مثلاً حق، در ازل میدانست که فلان خاک، در دل فلان کوه بعد از چند قرن، به صورت طلا یا مس درمیآید، این برای کارهای جمادها و حق در ازل میدانست که فلان گیاه، در فلان زمین، در فلان شرایط میروید و فلان ثمر را میدهد، این دربارهٴ گیاهان و حق در ازل میدانست که فلان حیوان، در فلان شرایط متولّد میشود و فلان راه را روی همان میل حیوانی طی میکند. این دربارهٴ حیوانات. دربارهٴ انسانها هم اینچنین است که حق از ازل میدانست که فلان شخص، در فلان شرایط به دنیا میآید و به سوء اختیار خود راه باطل را طی میکند، در حالی که میتوانست با حسن اختیار راه خیر را طی کند، چه اینکه شخص دیگر در شرایط خاص به دنیا میآید، میتواند به سوء اختیار خود راه گناه را طی کند، در حالی که با حسن اختیار راه خیر را طی میکند. خب، حق ز ازل هم کار جمادها را میدانست، هم کار نباتها را، هم کار حیوانها را، هم کار انسانها میدانست؛ اما «بما لها من المبادی و الاسباب». حق ز ازل میدانست که زید در فلان روز، با اراده و اختیار خود گناه میکند و حق ز ازل میدانست که عمرو در فلان روز، با اراده و اختیار خود اطاعت میکند و چون نباید علم خدا جهل بود، پس اختیار و آزادی زید و عمرو یقینی است، آن وقت عمرو یقیناً با اختیار کار میکند، زید هم یقیناً با اختیار کار میکند. اینچنین نیست که حق ز ازل اصل فعل را بداند ولی مبادی اختیاریه را نداند. نشانهاش این است که حق ز ازل به فعل خودش هم عالم است، حق ز ازل میدانست که خودش در فلان وقت، فلان شخص را ایجاد میکند. خب، به کار خودش علم دارد یا نه؟ البته علم دارد، پس خودش در کار مجبور است، برای اینکه علمش جهل نشود یا نه، خودش علم دارد که کار او با مبادی و اسباب ارادی حاصل میشود، خودش علم دارد که در فلان وقت، در فلان شرایط، فلان کار را با اراده و قدرت انجام میدهد، اینچنین نیست که صرف علم حق، باعث جبر بشود، علم ازلی هرگز علّت عصیان و خطا نخواهد بود، این هم جواب شبههٴ جناب امام رازی. البته این بحث چون قبلاً هم گذشت با تفصیل بیشتری، حالا به همین مقدار اکتفا میشود.
منظور از روایت امام صادق(ع)درباره شقاوت بعضی در رحم مادر
مرحوم ابن بابویه قمی این بحث هم باز قبلاً اشاره شد، مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید دارند که از امام معصوم سؤال میکنند که این «الشقی من شقی فی بطن امه» یعنی چه؟ اگر کسی در همان دوران کودکی و جنینی، شقاوتش تثبیت شده باشد، این وقتی به دنیا آمد شقی بالجبر خواهد بود.
حضرت فرمود نه، معنایش این است که «عَلِمَ الله و هو فی بطن امّه انّه سیَعمَلُ أعمال الاٴشقیاء» ؛ معنایش این است که کسی که در جنین است، در رحم مادر است، ذات اقدس الهی میداند که این شخص وقتی به دنیا آمده، با اینکه سر دوراهی است، با اینکه دیگران که مثل او هستند راه خیر را انتخاب کردند و او میتوانست راه خیر و ثواب را اختیار کند، به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است، او میداند که «سَیعملُ الاشقیاء». بنابراین در جنین باشد یا قبل از جنین باشد، حق تعالی سرنوشت افراد را «بما لها من المبادی والاسباب الاختیاریه» عالم است، نه اینکه اصل فعل را بداند و اختیاری بودن فعل را نداند.
پرسش:...
پاسخ: میداند که این در عین حال که «بین نجدین» است، با میل خود یکی از دو راه را میرود. اینجا سه مسئله است: مسئلهٴ اولی این است که در واقع، ابهامی نیست، هیچ ابهامی در واقع نیست، چون خارج ظرف تعیّن است نه ظرف ابهام، این یک. در علم ذات اقدس الهی هم تردید و ابهامی نیست، او هم واقع را میبیند دو. مسئلهٴ سوم این است که انسان همیشه سر دوراه است؛ خودش نمیداند که آینده چه خواهد شد، برای او [هم] مجهول است. اگر کسی از دور به کار انسان نظر کند، ببیند این انسانی که سر دوراه ایستاده است، بعضیها به میل خود طرف خیر، بعضیها به میل خود طرف شرّ میروند، او میداند که عدهای «یعمل عمل السعداء بحسن اختیارهم» عدّهای «یعمل عمل الاشقیاء بسوء اختیارهم» این اینچنین است. ابهام برای خود شخص است، معلوم نیست آینده چه خواهد بود، نه ابهام در واقع است، نه ابهام در علم الهی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
حکمت رفاه بعضی از کافران از دیدگاه قرآن کریم
اصول کلی قرآن پیرامون مال و اولاد
منظور از روایت امام صادق(ع)درباره شقاوت بعضی در رحم مادر
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ ﴿178﴾
کیفر دردناک برای کافران
بعد از اینکه ذات اقدس الهی برای مؤمنین و همچنین به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جریان کار کافران را تشریح فرمود، آنگاه به خود کافران توجه کرد، فرمود کافران نپندارند که در فضیلت به سر میبرند،پایان کار اینها کیفر دردناکی است. این نشانهٴ آن است که کافر تا آخرین لحظه مورد عنایت حق است که خدا از راه تعلیم کتاب و حکمت، میخواهد آنها را هدایت کند.
این مثل آن است که طبیب به بیمار بگوید من اگر به تو مهلت میدهم یا این بیماری اگر به تو مهلت میدهد، میخواهد وقتی از قابل علاج شدن گذشت، آن وقت ظهور کند. یک وقت است که بعضی از بیماریها با اندک ناپرهیزی، حسّاسیت بیمار را برمیانگیزانند و بیمار احساس میکند. این بیماریهای جزئی همان در طلیعهٴ امر خودش را نشان میدهد، مثل سرماخوردگی و مانند آن. یک وقت بیماری مهلک طوری است که اوّل خودش را نشان نمیدهد، وقتی در دستگاه هاضمهٴ این بیمار اثر سوء گذاشت [و] کار را از علاج گذراند، آنگاه خودش را نشان میدهد، نظیر بیماری سرطان، این وقتی در درون اثر گذاشت و همه جا را گرفت، کم کم بیمار میفهمد یا خیلی از جاهای حسّاس را گرفت، بیمار میفهمد. کفر و نفاق و ارتداد و امثال ذلک اینچنین است، آن وقت طبیب به بیمار میگوید اگر یک وقت شما به چنین بیماری مبتلا شدید، خیال نکنید وقتی روزهای اوّل و دوّم خطرش را احساس نکردید، این کاری به شما ندارد، این دارد ریشهٴ حیاتتان را قطع میکند، یک وقت شما احساس میکنید که کار از معالجه گذشته، این کمال محبت طبیب نسبت به بیمار ناپرهیز را میرساند. کافران، از آن جهت که مکلّفاند و انساناند مورد عنایت حق تعالی هستند، ذات اقدس الهی دارد به اینها هشدار میدهد، این وعیدها یا این هشدارها یک نحو موعظتی است، چون موعظه گاهی تبشیر است گاهی انذار، اینها را دارد از راه انذار موعظه میکند که مبادا این رفاه و خوشگذرانیها را شما سعادت بپندارید.
مطالبی پیرامون رفاه کافران در دنیا
از چند ناحیه، اینگونه از مسائل را برای تبهکاران تبیین میکند. میفرماید اوّلاً این امکاناتی که خدا به شما داد اینها خیر نیست، اینها فقط برای امتحان است، این یک مطلب.
گناهانی که شما میکنید، معنایش این نیست که قدرت شما بر قدرت قضا و قدر الهی فائق آمده و شما از قلمرو قدرت خدا بیرون رفتید و جلو افتادید، این دو مطلب. به کافران و همچنین به مؤمنین میفرماید که این امکانات و وسایل رفاهی که در اختیار کافران است، نه تنها وسیلهٴ سعادت اینها نیست، بلکه دامی است برای اینها، این سه مطلب. یک وقت است صیّاد، دامی پهن کرده است تا صید را به وسیلهٴ این دانهها شکار کند. اگر دانههای خوبی در اختیار صید گذاشت، این صید باید بفهمد این دانهٴ خوب وسیلهٴ شکار شدن او و به دام افتادن اوست، نه وسیلهٴ رفاه او.
حکمت رفاه بعضی از کافران از دیدگاه قرآن کریم
قرآن کریم در بخشی از آیات میفرماید این نعمتهایی که خداوند به کافران داد کافران خیال نکنند اینها خیری است که خدا به اینها میدهد. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» می فرماید ﴿فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ ٭ أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ ؛ فرمود اینها را در آن فرورفتگیشان بگذار تا یک مدت مشخصی، اینها خیال میکنند ما خیرات فراوانی به حسب ظاهر به اینها دادیم فرزندان فراوان، مالهای زیاد به اینها دادیم، این مسارعت در خیر است، ما میخواهیم به اینها خیر برسانیم، اینها نمیدانند، این به منزلهٴ آن دانههای در دام است که خدا میخواهد آنها را با همین خیرات بگیرد، پس این فرزندها و اموال فراوان، برای اینها خیر نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» دو جا فرمود اینها وسیلهای است برای تعذیب اینها: یکی در همان سورهٴ «توبه» آیهٴ 55 است که فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾؛ فرمود اموال و اولاد اینها تو را به شگفتی وادار نکند که به تعجب بیفتی که چه مالهای فراوانی و چه فرزندهای زیاد و خوبی به حسب ظاهر دارند، اینچنین نیست، خدا میخواهد او را با همین اموال و با همین اولاد عذاب کند. در بخش دیگر از همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این مسئله را بازگو فرمود که این خیر برای آنها نیست، با این تفاوت که یک¬جا ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ است، یکی ﴿ولاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾. آیهٴ 85 سورهٴ «توبه» ﴿ولاَ تُعْجِبْکَ﴾ آن آیهٴ قبلی ﴿فَلاَ تُعْجِبْکَ﴾ بود، این ﴿وَلاَ تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ أَن یُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بنابراین این خیر نیست.
مطلب دیگر آن است که این کار، اختصاصی به کافران ندارد، هر کسی که گناه کرد در معرض خطر است، به همهٴ گناهکارها این هشدار داده شد. در سورهٴ «عنکبوت» آیهٴ چهارم این است که ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ این ممکن است سیاق آیات، احیاناً به کافران ارتباط داشته باشد ولی اطلاق آیه شامل غیر کافر هم میشود. فرمود آنهایی که رفتارهای بد دارند کارهای زشت دارند، خیال نکنند جلو زدند و از دست انتقام ما بیرون رفتند، هرجا باشند قدرت انتقام ما فراگیر اینها هست. پس هیچگاه انسان معصیتکار، نباید بگوید این گناه را ما کردیم و گذشت، گذشته و حال و آینده، نسبت به ذات اقدس الهی یکسان است ﴿أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ أَن یَسْبِقُونَا سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ﴾ . چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ 59 دربارهٴ کافران میفرماید: ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾؛ کافر خیال نکند جلو افتاد، برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لاَیُعْجِزُونَ﴾؛ اینها ما را عاجز نمیکنند، هرجا باشند مشمول قهر و قدرت ما هستند، بنابراین اینها فکر نکنند که جلو افتادند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَیُعْجِزُونَ﴾ اینها که معجز نیستند، نمیتوانند ما را عاجز کنند، اگر مقداری جلوتر رفتند آنجا هم باز قدرت ماست.
اصول کلی قرآن پیرامون مال و اولاد
پس این اصل قرآنی است که دادن مال و اولاد، برای همه خیر نیست. در سورهٴ مبارکهٴ «تغابن» دو تا اصل کلّی دارد و دو تا موجبهٴ جزئی که آن دو تا اصل کلّی این است که مال و اولاد، اینها آزمون الهی است ﴿إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلاَدُکُمْ فِتْنَةٌ﴾ این به صورت موجبهٴ کلّیّه است یعنی اگر مالی خدا به کسی داد، فرزندی خدا به کسی داد، این امتحان الهی است. موجبهٴ جزئیه هم هست و آن این است که بعضی از اولاد شما دشمن شما هستند . خب، آنجا که به صورت موجبهٴ کلّیّه است چه دربارهٴ مال چه دربارهٴ فرزند، یک آزمون الهی است یک اصلی است قرآنی که هر مالی و هر فرزندی امتحان خداست، ولی آنجا که برای عدو و دشمنی ذکر میکند، میفرماید اینها دشمن شما هستند، این را به صورت موجبهٴ جزئیه میفرماید نه موجبهٴ کلّیّه که بعضی از اولاد عدو هستند.
هشدار قرآن نسبت به کافران و معنای آیه محل بحث
بعد از بیان این اصلهای کلّی و اصلهای جزئی هشدار دادند به هر کسی که خیال نکنند اینها خیر است. بعد آنهایی که دست به تباهی میزنند هشدار دادند که خیال نکنند اینها از قضا و قدر الهی فاصله گرفتند، از دست انتقام خدا بیرون رفتند. گاهی خدا آنها را با همین مال و اولاد میگیرد و نسبت به کافران هم بالقول کلّی فرمود که اینها خیال نکنند که جلو افتادند، برای اینکه اینها نمیتوانند ما را عاجز کنند. آنگاه آیهٴ محل بحث معنای خودش را پیدا میکند ﴿وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لَهُم﴾ این املا، خیر نیست، نظیر آنچه در سورهٴ «مؤمنون» فرمود، فرمود: ﴿أَیَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَبَنِینَ ٭ نُسَارِعُ لَهُمْ فِی الْخَیْرَاتِ بَل لاَّ یَشْعُرُونَ﴾ ؛ اینها نمیفهمند که ما میخواهیم امتحان بکنیم خیال کردند، اینها را میخواهیم تکریم بکنیم؛ اما ﴿ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ بر وزان همان دو تا آیهٴ سورهٴ «توبه» است که ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ﴾ بر وزان آن دو تا آیه است.
معنای خیر از دیدگاه فخر رازی
امام رازی در تفسیرش نکاتی دارد که بعضی از آنها مثبت است و بعضی از آنها منفی، که بخشی از آنها در بحثهای قبل اشاره شد و بخشی هم در بحث امروز اگر خدا بخواهد اشاره میشود. یکی از آن نکات مثبت این است که دیگران هم البته اشاره کردند که این ﴿خیر﴾ به معنای افضل نیست، این بهتر از چیز دیگر نیست، بهتر از شهادت نیست، معادل شهادت است مثلاً، اینچنین نیست که این ﴿خیر﴾ به معنای افضل باشد، این ﴿خیر﴾ به معنای خیریّت نفسی است نه نسبی، به معنای افضلیّت نیست ، به قرینهٴ مقابلش، فرمود این خیر نیست، بلکه شر است ﴿ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً﴾ پس این نفی خیریّت، به معنای نفی افضلیّت نیست. خیر، در اینجا همان خیر نفسی است نه فضلی و نسبی، اصل خیریّت و حسن برداشته شد یعنی خیال نکنند این چیز خوبی است، نه اینکه خیال نکنند این خوبتر است.
اراده حق بر عصیان بعضی انسانها از دیدگاه فخر رازی
مطلب بعدی آن است که امام رازی هم چون جزء متفکران اشعری است و جبری مذهب است، اصرارش این است که ظاهر این کریمه را به همین «لام» تعلیل معنا کند و بگوید معاصی، چه اینکه میگوید به صراحت، معاصی و کفر و فسوق ـ معاذ الله ـ مورد ارادهٴ حق است، مرضی حق است ، با اینکه اصول کلّی قرآنی نشان میدهد که کفر و عصیان و فسق، هرگز مرضی حق نیست، در سورهٴ مبارکهٴ «إسراء» بعد از شمارش تقریباً بیست گناه از گناهان معروف میفرماید: ﴿کُلُّ ذلِکَ کَانَ سَیِّئُهُ عِندَ رَبِّکَ مَکْرُوهاً﴾ ؛ همهٴ اینها، اینها مکروه است نزد خدا، نه کراهت فقهی، بلکه کراهت تفسیری یعنی مرضی نیست، مکروه است، خدا اراده ندارد کراهت دارد نسبت به اینها.
دیدگاه فخر رازی در تخصیص عمومیت آیه﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾توسط آیه محل بحث
مطلب دیگر آن است که امام رازی میگوید، گرچه ظاهر آیهٴ «ذاریات» که دارد ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ مشخص کرده است که هدف آفرینش انسانها، عبادت و کمالِ عبادت و معرفت است ولی آیهٴ محل بحث دربارهٴ کافران است و این آیه میتواند مخصّص عموم ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ ، غافل از اینکه همان بزرگانی که در اصول گفتند عام تخصیص مییابد و مطلق، تقیید میشود، مشخص کردند که بعضی از عمومات و بعضی از اطلاقها لسانشان آبی از تخصیص است. مثلاً اگر روایتی آمد که خدا هرگز ستم نمیکند یا آیهای آمد ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ این از آن عموماتی نیست که قابل تخصیص باشد یا اگر دلیلی آمد که هیچ پیامبری گناه نمیکند، لسان این آبی از آن است که تخصیصپذیر باشد یا اگر ظاهر آیه این بود که هیچگاه فرشته گناه نمیکند، این لسانش آبی از تخصیص است. بعضی از محتوا در اثر استحکامی که دارند، پیداست که زبانش آبی از تخصیص است، این ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ﴾ آبی از آن است که خدا بفرماید من جن و انس را فقط برای عبادت خلق کردم و جز برای عبادت اینها را نیافریدم، مگر عدهای از انسانها را یا عدهای از جنها را، که آنها را برای جهنم خلق کردم، این با اصل هدف سازگار نیست، این لسان، آبی از تخصیص است.
پرسش:...
پاسخ: چرا، ایشان چون عذاب را هم میگوید «یفعل فی ملکه ما یشاء» دیگر، جبری اینچنین میگوید، جبری میگوید اگر همهٴ مؤمنین را خدا به جهنم ببرد ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ .
پرسش:...
حسن و قبح عقلی از نظر اشاعره و بررسی نوع لام در آیه
پاسخ: خدا بالاجبار اینها را به طرف گناه میبرد ـ معاذ الله ـ و بالاجبار هم اینها را به جهنم میفرستد، چون ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ﴾ جبری که قائل به ارادهٴ جزافیه است همین است دیگر. آن¬که حکمت و مصلحت برای ارادهٴ الهی پیشبینی نمیکند که، قائل به حسن و قبح عقلی که نیست، میگوید هر کاری را که خدا کرد خوب است، هر کاری که او نکرد بد است عقل معزول است، نمیتواند بفهمد چه خوب است چه بد است، حسن و قبح عقلی را منکر است، میگوید قبل از کار خدا عقل درکی ندارد بفهمد چه خوب است چه بد است، اگر کاری را خدا کرد عقل میگوید خوب است، کاری را نکرد میگوید خوب نبود. اگر کسی منکر حسن و قبح عقلی بود، پیشداوری ندارد، بر خلاف معتزله و امامیه و عدلیه بالأخره، که میگویند عقل، حسن و قبح را درک میکند میگویند عقل، چیزهایی را حَسَن میداند و چیزهایی را قبیح میداند و میگوید یقیناً آن کارهای خیر از خدا صادر میشود، یقیناً آن کارهای بد از خدا صادر نمیشود و مانند آن. اگر کسی قائل به ارادهٴ جزافیه شد و تفکر اشعری و جبری داشت، حرفش آن است که کافران، در کفر مجبورند و ذات اقدس الهی، کفر آنها را ـ معاذ الله ـ اراده کرده و آنها را هم به جهنّم میبرد ﴿لاَ یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْئَلُونَ﴾ چنین دیدی دارند دیگر، که امامیه از این دید، منزّه است میگوید خدا منزّه است ارادهٴ جزافیه است. خب، بنابراین هرگز نمیشود این آیهٴ محل بحث سورهٴ «آلعمران» را مخصّص یا مقیّد آیهٴ سورهٴ «ذاریات» قرار داد و بگوییم که خداوند گرچه فرمود: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُون﴾ ولی کافران مستثنا هستند، کافران از جن و انس مثلاً مستثنا هستند.
مسئلهٴ بعدی آن است که ایشان میگوید اگر شما این «لام» را به عنوان «لام» عاقبت معنا کنید، این عدول از ظاهر است و خلاف ظاهر ، چون ظاهر «لام»، «لام» غایت است نه «لام» عاقبت. این ظاهر را ایشان باید اثبات بکند، چون «لام» عاقبت هم خیلی استعمال میشود، «لام» غایت هم خیلی استعمال میشود، البته «لام» غایت خیلی بیشتر از «لام» عاقبت است؛ اما صرف کثرت استعمال که ظهورآور نیست، مگر به حدی برسد که مایهٴ انصراف باشد، صرف غلبهٴ استعمال، مایهٴ ظهور لفظ نخواهد بود.
دلیل فخر رازی بر مجبور بودن کافران بر کفر
مطلب دیگر آن است که ایشان میگوید ما دلیل عقلی داریم، دلیل عقلی داریم که کافران، در کفرشان مجبورند و این دلیل عقلیشان همان شبهه و توهّمی است که مکرّر این را در تفسیر در کتابهای کلامی ذکر میکنند، گرچه در بعضی از نوشتهها این دلیل را خودش رد کرده است و آن توهم دلیل عقلی این است که میگویند کافر، هر کاری را که در جهان انجام میدهد، خداوند میداند؛ خداوند در ازل میدانست که فلان شخص چه کار انجام میدهد، چون خداوند در ازل میدانست که فلان شخص چه کاری را انجام میدهد، پس آن شخص حتماً باید آن کار را انجام بدهد، چرا؟ برای اینکه اگر آن کار را انجام ندهد علم خدا جهل بوَد ، آیا حق، در ازل میدانست که زید چه کار میکند یا نه، اگر بگوییم حق، در ازل نمیدانست که فلان شخص مثلاً زید چه کار انجام میدهد، از ایمان و کفر این لازمهاش آن است که خدا جاهل باشد ـ معاذ الله ـ ، در حالی که او «عالم اذ لا معلوم» . اگر در ازل میدانست که فلان شخص چه کاری را انجام میدهد، اگر فلان شخص آن کار را انجام ندهد، باز لازمهاش آن است که علم خدا مطابق با واقع نباشد، بشود جهل، چون جهل ـ چه جهل بسیط چه جهل مرکب ـ برای خدا محال است یعنی اصلاً صورت علمی نداشته باشد یا صورت علمی داشته باشد و مطابق واقع نباشد، برای خدا محال است، پس حتماً آن شخص فلان کار را باید انجام بدهد، این را در خیلی از موارد، امام رازی دارد، نوع جبریه هم دارد.
پاسخ امامیّه به استدلال فخر رازی
جوابی که محقّقین امامیه دادند «منهم المحقق طوسی(رضوان الله علیه)» این است که حق در ازل میدانست که فلان شخص، فلان کار را انجام میدهد «عالم اذ لا معلوم» در ازل، به همهٴ سرنوشتها و سرگذشتها عالم است؛ اما هر فعلی را با مبادی میداند. مثلاً حق، در ازل میدانست که فلان خاک، در دل فلان کوه بعد از چند قرن، به صورت طلا یا مس درمیآید، این برای کارهای جمادها و حق در ازل میدانست که فلان گیاه، در فلان زمین، در فلان شرایط میروید و فلان ثمر را میدهد، این دربارهٴ گیاهان و حق در ازل میدانست که فلان حیوان، در فلان شرایط متولّد میشود و فلان راه را روی همان میل حیوانی طی میکند. این دربارهٴ حیوانات. دربارهٴ انسانها هم اینچنین است که حق از ازل میدانست که فلان شخص، در فلان شرایط به دنیا میآید و به سوء اختیار خود راه باطل را طی میکند، در حالی که میتوانست با حسن اختیار راه خیر را طی کند، چه اینکه شخص دیگر در شرایط خاص به دنیا میآید، میتواند به سوء اختیار خود راه گناه را طی کند، در حالی که با حسن اختیار راه خیر را طی میکند. خب، حق ز ازل هم کار جمادها را میدانست، هم کار نباتها را، هم کار حیوانها را، هم کار انسانها میدانست؛ اما «بما لها من المبادی و الاسباب». حق ز ازل میدانست که زید در فلان روز، با اراده و اختیار خود گناه میکند و حق ز ازل میدانست که عمرو در فلان روز، با اراده و اختیار خود اطاعت میکند و چون نباید علم خدا جهل بود، پس اختیار و آزادی زید و عمرو یقینی است، آن وقت عمرو یقیناً با اختیار کار میکند، زید هم یقیناً با اختیار کار میکند. اینچنین نیست که حق ز ازل اصل فعل را بداند ولی مبادی اختیاریه را نداند. نشانهاش این است که حق ز ازل به فعل خودش هم عالم است، حق ز ازل میدانست که خودش در فلان وقت، فلان شخص را ایجاد میکند. خب، به کار خودش علم دارد یا نه؟ البته علم دارد، پس خودش در کار مجبور است، برای اینکه علمش جهل نشود یا نه، خودش علم دارد که کار او با مبادی و اسباب ارادی حاصل میشود، خودش علم دارد که در فلان وقت، در فلان شرایط، فلان کار را با اراده و قدرت انجام میدهد، اینچنین نیست که صرف علم حق، باعث جبر بشود، علم ازلی هرگز علّت عصیان و خطا نخواهد بود، این هم جواب شبههٴ جناب امام رازی. البته این بحث چون قبلاً هم گذشت با تفصیل بیشتری، حالا به همین مقدار اکتفا میشود.
منظور از روایت امام صادق(ع)درباره شقاوت بعضی در رحم مادر
مرحوم ابن بابویه قمی این بحث هم باز قبلاً اشاره شد، مرحوم ابن بابویه قمی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید دارند که از امام معصوم سؤال میکنند که این «الشقی من شقی فی بطن امه» یعنی چه؟ اگر کسی در همان دوران کودکی و جنینی، شقاوتش تثبیت شده باشد، این وقتی به دنیا آمد شقی بالجبر خواهد بود.
حضرت فرمود نه، معنایش این است که «عَلِمَ الله و هو فی بطن امّه انّه سیَعمَلُ أعمال الاٴشقیاء» ؛ معنایش این است که کسی که در جنین است، در رحم مادر است، ذات اقدس الهی میداند که این شخص وقتی به دنیا آمده، با اینکه سر دوراهی است، با اینکه دیگران که مثل او هستند راه خیر را انتخاب کردند و او میتوانست راه خیر و ثواب را اختیار کند، به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است، او میداند که «سَیعملُ الاشقیاء». بنابراین در جنین باشد یا قبل از جنین باشد، حق تعالی سرنوشت افراد را «بما لها من المبادی والاسباب الاختیاریه» عالم است، نه اینکه اصل فعل را بداند و اختیاری بودن فعل را نداند.
پرسش:...
پاسخ: میداند که این در عین حال که «بین نجدین» است، با میل خود یکی از دو راه را میرود. اینجا سه مسئله است: مسئلهٴ اولی این است که در واقع، ابهامی نیست، هیچ ابهامی در واقع نیست، چون خارج ظرف تعیّن است نه ظرف ابهام، این یک. در علم ذات اقدس الهی هم تردید و ابهامی نیست، او هم واقع را میبیند دو. مسئلهٴ سوم این است که انسان همیشه سر دوراه است؛ خودش نمیداند که آینده چه خواهد شد، برای او [هم] مجهول است. اگر کسی از دور به کار انسان نظر کند، ببیند این انسانی که سر دوراه ایستاده است، بعضیها به میل خود طرف خیر، بعضیها به میل خود طرف شرّ میروند، او میداند که عدهای «یعمل عمل السعداء بحسن اختیارهم» عدّهای «یعمل عمل الاشقیاء بسوء اختیارهم» این اینچنین است. ابهام برای خود شخص است، معلوم نیست آینده چه خواهد بود، نه ابهام در واقع است، نه ابهام در علم الهی.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است