display result search
منو
تفسیر آیه 185 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

تفسیر آیه 185 سوره آل‌عمران _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 5 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 185 سوره آل‌عمران _ بخش دوم"

اختصاص مرگ به نشئه دنیا
لذت مرگ برای مؤمن و تلخی آن برای کافر


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴿185﴾

مراد از نفس در آیهٴ شریفه
در نوبت قبل اشاره شد که این آیهٴ، به چهار قسمت تقسیم می‌شود و عصارهٴ اقسام چهارگانه هم گذشت؛ اما مطالب به جا مانده‌ای که در بحث قبل به عرض نرسید، باید بازگو بشود. در مسئلهٴ ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ گاهی گفته می‌شود نفس، به معنی ذات است؛ نفس الشیء ذات الشیء ، به این معنا هر موجودی باید ذائق موت باشد. این معنا منظور نیست، چون نفس در اینجا یعنی شیء ذی روح، نه نفس یعنی ذات، قهراً شامل جماد و امثال جماد نخواهد شد.

اختصاص مرگ به نشئه دنیا
مطلب دیگر آن است که موجودات بهشت و جهنم هم انسانهایی هستند دارای نفس‌اند، آنها هم مصون از مرگ‌اند، این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ آنها را شامل نمی‌شود، نه برای اینکه عامی است که تخصیص خورده، بلکه برای قرینه‌ای که همراهی می‌کند این عام را و آن قرینه این است که هر کسی می‌میرد یا به بهشت می‌رود یا به جهنم، معلوم می‌شود این برای این دنیاست، نه برای مطلق نشئات، چه دنیا چه آخرت، چون بعد می‌فرماید: ﴿وَإِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ معلوم می‌شود کسانی را این عام شامل می‌شود که در نشئه تکلیف به سر می‌برند.

دلالت ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ بر مرگ در دنیا
مطلب دیگر آن است که ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان﴾ لسانش وسیعتر از ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ است، حالا ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها﴾ اگر ضمیر به ارض برگردد موجودات سمایی را شامل نمی‌شود ولی به هر تقدیر، اگر هم این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ یا ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فان﴾ و مانند آن فرشتگان را هم شامل بشود، این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ خوب تشریح می‌کند که هیچ روحی و هیچ ذی‌ روحی نمی‌میرد، بلکه مرگ را می‌میراند، چون موت را می‌چشد، نه اینکه موت، او را بچشد. پس هر انسانی با مرگ، از نشئه‌ای به نشئه دیگر منتقل می‌شود، نابود نخواهد شد و اگر دربارهٴ آن نفخ صور، سخنی آمد که وقتی نفخ صور شد ﴿فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ﴾ این ناظر به آن نیست که عده‌ای از فنا مصون‌اند یا عده‌ای نمی‌میرند، چون این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ اصلاً راجع به آن مسئله نفخ صور و مانند آن نیست. در سورهٴ «زمر» آیهٴ 67 و 68 این است که ﴿وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمّا یُشْرِکُونَ ٭ وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ إِلاّ مَنْ شاءَ اللّهُ﴾ آن در نفخهٴ صور، سخن از صعق است، حالا ﴿مَن شاءَ اللَّهُ﴾ چه کسانی هستند که آن نفخهٴ اول نمی‌تواند اینها را محو کند آن صعقه عمومی نمی‌تواند اینها را محو کند به اذن الله، گفتند اولیای خاص‌اند و مانند آن که بحثش جداست. این ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ ناظر به آن نفخ صور و امثال ذلک نیست، برای اینکه همه این بحثها در ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ ناظر به انسانهایی است که در دار تکلیف به سر می‌برند یعنی در دنیا، قهراً با ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ ٭ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِکْرام﴾ معارض نیست و کاری هم با او ندارد، با ﴿نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْض﴾ معارض نیست، کاری هم به او ندارد، آنها یک فنای عمومی را خبر می‌دهند این یک مرگ خاصی که برای انسانهاست در دار تکلیف به سر می‌برند و قبل از جریان بهشت و جهنم هم هستند.

تفاوت فقهی میّت و مقتول
مطلب دیگر آن است که مرگ، به هر سببی حاصل بشود بالأخره مرگ است، خواه اصطلاحاً با موت حتف انف باشد یا قتل و مانند آن. ولی براساس اصطلاح فقهی در حیوانات بین مقتول و میت فرق می‌گذارند. اگر مقتول باشد با شرایط خاص، می‌گویند این حیوان مزکی است، اگر مقتول نباشد یا مقتول باشد [و] فاقد شرایط خاصه فقهی باشد، می‌گویند این میته است، بین میته و مزکی یک فرق فقهی است وگرنه در هر دو حال، این حیوان مرده است. آن فرق تفسیری و کلامی، بین مزکی و میته نیست ولی یک فرق فقهی هست البته. چه اینکه فرق فقهی بین میت و مقتول فی سبیل‌الله هست؛ اگر کسی قتل فی سبیل‌الله، مقتول فی سبیل‌الله باشد غسل ندارد لباس او کفن اوست و مانند آن، حکم فقهی خاص دارد و اگر کسی حتف انف خود مُرد، غسل دارد و کفن دارد و مانند آن ولی در بحثهای تفسیری و کلامی از این جهت فرقی ندارند؛ هر کسی که روحش زهوق کرد زهاق روح و زهوق روح دامن‌گیرش شد، این میت است. پس ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ این خلاصه سخن در مقطع اول.

لذت مرگ برای مؤمن و تلخی آن برای کافر
پرسش:...
پاسخ: نه، اصولاً کسانی که شهید می‌شوند مزه شهادت دارند، نه اینکه مرگ، مرگ که مزه ندارد. مرگ، عصارهٴ زندگی است، محصول زندگی است. اگر کسی در دوران زندگی مشغول پرورش یک میوه شاداب و پرثمر باشد و آن میوه، برسد شاداب بشود، آبش را بگیرند به او بچشانند، این لذت می‌برد و اگر مرتب، در ایام عمر مشغول حنظل کاری بود، بوته حنظل را دارد آبیاری می‌کند، وقتی آن حنظل می‌رسد پرآب می‌شود، تلخ‌تر می‌شود عصاره‌اش را می‌گیرند به او می‌چشانند «کما تعیشون تموتون» مرگ یا بسیار بسیار لذیذ است، چه اینکه برای مؤمن این‌چنین است «تحفةُ المؤمن» یا بسیار تلخ است که تامه کبری است «ما بعدَ الموتِ أطَمُّ» برای منافق و غیر مؤمن است و هیچ رنجی برای مؤمن، از لحظهٴ مرگ به بعد نیست. ممکن است «الدنیا سِجنُ المؤمنِ» در زمان حیات، مشکلاتی داشته باشد، امتحانهایی داشته باشد و یا به بیماریهایی مبتلا بشود درد بکشد؛ اما همین که لحظهٴ احتضار فرا می‌رسد، چون روح علاقه‌اش را دارد از آن بدن کم می‌کند، قهراً احساس دنیایی هم ندارد، آن‌وقت هیچ درد احساس نمی‌کند، نشاط از همان لحظه شروع می‌شود و واقعاً تحفه‌ای است برای مؤمن. مسئله فشار قبر و فشار برزخ و اینها هیچ برای مؤمن نیست؛ این‌چنین نیست که فشار قبر یک اصل کلی باشد [و] هر کس باید در قبر فشار ببیند، این‌طور نیست، اگر بد بود فشار می‌بیند و اگر مؤمن بود خوب بود هیچ رنجی ندارد، نشاط مؤمن از لحظهٴ مرگ شروع می‌شود، آنها که مقتول فی سبیل‌الله‌اند البته ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیم﴾ هم نصیب آنها می‌شود.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ دوران برزخ هم او دارای «روضة من ریاض الجنة» است، البته درجاتشان فرق می‌کند؛ اما نوسان به معنای اضطراب و نگرانی و دلهره و اینها هیچ، هیچ نیست. مؤمن، همین که لحظه مرگش فرا می‌رسد، جای خودش را می‌بیند و راحت راحت است، دری از بهشت اکبر باز می‌شود به همین ‌«روضة من ریاض الجنه‌» او او راحت است، چه اینکه برای کافر به عکس است.

بقای وجه الله و توفّی همه مخلوقات
پرسش:...
پاسخ: و بالاتر از او خود موت را می‌میرانند ، بالأخره یک وجه اللهی در تمام حالات مستثناست برابر همان سورهٴ «الرحمن» ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ ٭ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِکْرام﴾ وجه‌الله، اجلّ از آن است که بمیرد. این ذوالجلال، صفت وجه است نه نعت مقتوع باشد یا ضمیر به جای دیگر برگردد ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ ٭ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ که آن وجه، ﴿ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِکْرامِ﴾ است نه ذی‌الجلال والاکرام که صفت رب باشد. وجه‌الله ذوالجلال والاکرام است، اجل از آن است که بمیرد، زیرا حتی در آن لحظه‌ای که عزرائیل (سلام الله علیه) را می‌میرانند باز، فرمان الهی است که عزرائیل را قبض روح می‌کند و بالاتر از او، حتی آن مرحله‌ای که مرگ را می‌میرانند ، اصل‌الموت مرده می‌شود یعنی اصل الانتقال، رخت بر بسته می‌شود، آن هم باز به فرمان الهی است که وجهی از وجه‌الله به شمار می‌آید. وجه‌الله، در تمام حالات حضور و ظهور دارد، آن ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ﴾ یا ﴿وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی اْلأَرْض﴾ که در سورهٴ «الرحمن» و در سورهٴ «زمر» آمده، هیچ مساسی با آیه سورهٴ «آل‌عمران» که ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ است ندارند، نه موضوعاً و نه حکماً.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره روح انسان هست، فرشتگان هستند، هر چیزی که بگوید ﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ﴾ یا ‌«انما نعمل لوجه الله» یا «انما نُعلّم و نتعلَّم لوجه الله»، «انما نقوم و نقعد لوجه الله»، «انما نطعم لوجه الله‌»، ‌«انما نحارب فی سبیل‌الله لوجه الله‌»، ‌«انما نذیر امور الناس لوجه الله» هر کس، این مقام را داشته باشد برای همیشه زنده است، اختصاصی به اطعام که ندارد که، هر کسی هر کاری را خالصاً و مخلصاً لوجه‌الله بکند، چون وجه‌الله دائمی است این شخص، مصون از مرگ است.

مراحل چهارگانه کیفر کافران
فصل دوم این کریمه، مسئلهٴ ﴿إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ﴾ بود که در چهار بخش تقسیم شده بود. وفای به اجر را ذات اقدس الهی، چه برای کافر چه برای مؤمن در چهار قسمت، خلاصه کردند: در دنیا و برزخ و قیامت و مافوق قیامت. دربارهٴ کافران این چهار قسمت این‌چنین بود که در دنیا گرفتاری دارند، خزی و رسوایی دارند که آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» خوانده شد . در برزخ هم گرفتاری دارند که خوانده شد ﴿النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب﴾ در قیامت، گرفتاری دارند که همین آیه‌ای که الآن خوانده شد، دو قسم بود: یکی اینکه ﴿النّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَ عَشِیًّا﴾ که بامداد و شامگاه، در برزخ است، چون در غیر برزخ، صبح و شامی نیست. بعد فرمود: ﴿وَ یَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب﴾ معلوم می‌شود یوم‌القیامه‌ای هست، ظرفی هم هست که بامداد و شامگاه دارد که این برای یکی برزخ است، یکی قیامت کبری. بخش چهارم این است که حالا اینها که در قیامت، گرفتار عذاب‌اند به جهنم رفتند دارند می‌سوزند، یک عذاب مافوقی هم به نام عذاب روحی هست که فرمود: ﴿لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ ؛ خدا با یک عده اصلاً حرف نمی‌زند، اینها را اصلاً نگاه نمی‌کند که این عذاب روحی است.

مراحل متعدد پاداش مؤمنان
در مقابلش، چهار اجر برای مردان با‌ایمان هست، اجری در دنیا که همان که یوسف(سلام الله علیه) فرمود و در سورهٴ «یوسف» بود خوانده شد. وقتی برادرش به او رسید و او از رنجها رهایی پیدا کرد فرمود: ﴿إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنین﴾ خب، این یک اجر دنیایی است. این‌گونه از اجرهایی را که ذات اقدس الهی مرحمت می‌کند، جزء حسنات دنیاست وگرنه دنیا بدون این فضایل، حسنه‌ای ندارد. اینکه می‌گوییم: ﴿رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً﴾ باید این حسنه را شناخت و قدرش را هم دانست. داشتن رفیق خوب، معلم خوب، هم بحث خوب، همسایه خوب، ارحام خوب، فرزندان خوب، محیط زندگی خوب، صله رحم خوب، دید و بازدید خوب، محفلهای خوب اینها جزء حسنات دنیایی است وگرنه دنیا که دیگر چیزی ندارد از او به عنوان حسنه یاد بشود، حسنه آخرت هم مشخص است. خب، عده‌ای برادری به برادر می‌رسد از غم و اندوه می‌رهد، می‌فرماید که این اجر خداست که به ما داد. دربارهٴ برزخ هم که قبر «رَوْضَةً مِنْ رِیاضِ الْجَنَّة» این هم که مشخص است، که برای برزخ است. در قیامت کبری که همان جا فرمود: ﴿مَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ این هم یک مرحله قیامت است یعنی مرحله بهشت و جهنم است، مافوق اینها هم ﴿وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ﴾ است که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود که در نوبت قبل خوانده شد؛ آیهٴ 72 سورهٴ «توبه» این بود که ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ مَساکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ﴾ این مقام رضا، این مقام لقاءالله، این دیگر فوق مسئله ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ است، این هم بخش چهارم.

ظهور جزا و کیفر تامّ مؤمن و کافر در قیامت
بنابراین چون هم در دنیا مسئله اجر هست، هم در برزخ مسئله اجر است و اجر تام در قیامت است، لذا فرمود: ﴿وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ که اجر تام، در قیامت کبری است. لذا از جریان قیامت به عنوان ﴿ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ در سورهٴ «نجم» یاد شده است، در سورهٴ «نجم» آیهٴ 39 به بعد این است که ﴿وَ أَنْ لَیْسَ لِْلإِنْسانِ إِلاّ ما سَعی ٭ وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُری ٭ ثُمَّ یُجْزاهُ الْجَزاءَ اْلأَوْفی﴾ و این توفیه جزا، اختصاصی به احد الطرفین ندارد یعنی اختصاصی به مؤمن یا کافر ندارد، هر کسی جزای خود را توفیه می‌کند ﴿تُوَفَّی کُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ وُهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ﴾ خواه دربارهٴ مؤمنین خواه دربارهٴ کافرین.

حتمی بودن وعده الهی با امکان تخلف در وعید
منتها دربارهٴ کافران، وعید است و دربارهٴ مؤمنان، وعده است. ممکن است ذات اقدس الهی به وعیدش عمل نکند ولی ممکن نیست به وعده، عمل نکند. آیهٴ نوزده سورهٴ «احقاف» این است که ﴿وَ لِکُلِّ دَرَجاتٌ مِمّا عَمِلُوا وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون﴾، اینکه فرمود: ﴿وَ لِیُوَفِّیَهُمْ أَعْمالَهُمْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون﴾ نسبت به مؤمنین این‌طور است، وعده است؛ وعده می‌دهد و خلف وعده هم قبیح عن‌الله است هرگز صادر نخواهد شد، یقیناً ذات اقدس الهی وعده‌ای که دربارهٴ مؤمنین داد، عمل می‌کند و جزای اوفی دارد و اما وعیدی که نسبت به کافران داده است، ممکن است عمل نکند و این به عفو الهی وابسته است. اگر فرمود من به فلان درجه شدید، عذاب می‌کنم ممکن است نکند؛ اما اصل عذاب قطعی و یقینی است جهنم، یقینی است حالا چه کسی مشمول عفو الهی می‌شود آن دیگر مربوط به عنایت ذات اقدس الهی است.

تفاوت توفیه جزا و جزای وفاق
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ چیزی کم نمی‌شود، باز برابر با همان مطلبی است که توفیه، غیر از جزای وفاق است. جزای وفاق را ملاحظه فرمودید که در قرآن، نسبت به مؤمنین یک چنین فرمایشی نفرمود، این فقط ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نسبت به کافران و بدان است که جزا، وفق عمل است، موافق عمل است، بیشتر نیست، چون ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ دربارهٴ عذاب جهنمیهاست و اما دربارهٴ بهشت بهشتیان، لازم نیست جزا، وفاق عمل باشد، ممکن است ازید از عمل باشد. لذا در همین بخشهایی که فرمود مؤمنین را ما به بهشت می‌بریم، در کنارش هم فرمود: ﴿وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ پس معلوم می‌شود در طرف ایمان ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ نیست. گاهی جزا، وفاق است گاهی جزا، زائد است؛ اما به هر حال هر کسی هر اندازه کار کرد اجرش، توفیه می‌شود کم نمی‌ماند؛ اما این نظیر آن تعبیراتی است که می‌گویند در تهدید گاهی لسان تهدید، ناظر به نفی طرفین است گاهی ناظر به یک طرف، از این باب است. مثلاً در باب نصاب زکات در انعام می‌گویند که اگر شترها کمتر از این مقدار بود، این حکم را ندارد، بیشتر از این مقدار بود این حکم را ندارد، اگر در خصوص این مقدار بود، زکاتش این است این نصاب، برای نفی طرفین است. گاهی می‌گویند نه، نصاب و حد برای نفی یک طرف است نه دو طرف، مثلاً حد کرّ این است که کمتر از این نباشد حالا بیشتر هر چه شد یا حد مسافت، می‌گویند کمتر از هشت فرسخ نباید باشد حالا بیشتر از هشت فرسخ هر چه شد این حد، ناظر به اوست وگرنه ناظر به نفی اقل است نه ناظر به نفی اکثر. این تهدیدهایی که دربارهٴ وعده بهشتیان آمده برای نفی اقل است یعنی اینکه فرمود توفیه می‌شود، وفا می‌شود یعنی کمتر از آن مقداری که عمل کردند به اینها داده نمی‌شود؛ اما نه اینکه بیشتر داده نمی‌شود، بیشتر را فرمود: ﴿وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ﴾ .

حقیقت فوز در قرآن کریم
مطلب دیگر آن است که در بخش سوم این کریمه، فرمود اگر کسی از عذاب برهد به بهشت برسد، فائز شد این فوز هم باز درجاتی دارد، گرچه در برزخ، فوز هست عند الموت، فوز هست ولی در دنیا هم انسان فائز می‌شود. فوز، تنها به این نیست که انسان وارد بهشت بشود و متنعم بشود، از همین دنیا نشانه‌های فوز ظهور می‌کند و انسان فائز می‌شود. هر کسی که مطیع خدا و پیامبر باشد، فائز است همین خودش رستگاری است، لازم نیست وارد بهشت بشود از میوه‌های بهشت، بهره‌برداری کند و از لذتهای بهشت طرفی ببندد که ما بگوییم این فائز شده. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آیهٴ 71 این‌چنین است که ﴿وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ فازَ فَوْزًا عَظیمًا﴾ چه فوزی بهتر از اینکه انسان جانش را از آن سم نجات بدهد، حالا لازم نیست که به آن عالم برسد، هنوز به آن عالم نرسیده در مرحلهٴ فوز است.

مراد از ﴿فَمَن زُحْزِحَ عِنِ النَّارِ﴾
اما در مسئله‌ای که فرمود: ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ﴾ قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «بقره»، مسئلهٴ زحزح تبیین شد، آیهٴ 96 سورهٴ «بقره» که قبلاً بحثش گذشت این بود که ﴿وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ﴾ اگر هم هزار سال «ان یعمَّر»، بعضیها دوست دارند که هزار سال زندگی کنند. در ذیل این آیه هم بحث بود که قبلاً این‌گونه از تعارفها، ظاهراً در بین ایرانیها و عجمها بود که ایام نوروز می‌گفتند هزار سال و ماه بمانید . علاقه‌مند بودند که هزار سال عمر بکنند مثلاً. در این کریمه آیه نازل شد که بعضیها مایلند که هزار سال بمانند، بر فرض هم بمانند مزحزح «من العذاب» نیستند یعنی نمی‌توانند عذاب را از خودشان زحزحه کنند و با فشار طرد کنند ‌«زحزح‌‌» یعنی با فشار طرد شد، او آدم را رها نمی‌کند. یک وقت است که می‌فرماید اگر کسی وارد جهنم نشد، به طرف جهنم نرفت و وارد بهشت شد به طرف بهشت رفت، رستگار می‌شود. یک وقت تعبیر این است که ﴿مَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ﴾، این ﴿زُحْزِحَ عَنِ النّارِ﴾ چون این ‌«زحزح‌‌» که فعل مجهول باب فَعْلَلَ است، اصلش زَحْزَحَ است، معلومش زَحْزَحَ است. این زَحْزَحَ من الزح، زح وقتی تکرار می‌شود آن ماده را به همراه دارد، نظیر زلزله و دحرج و امثال ذلک دیگر. اصل ‌«زلَّ‌‌» یعنی لرزید. این لرزش مکرر را می‌گویند زلزله، دحرج هم مشابه همین است؛ منتها دحرج نظیر زلزله تکرار ندارد، این کارهای مکرر را وقتی تکرار بشود به باب فَعْلَلَ می‌رود، زلزله این‌طور است ‌«زَحْزَحَ‌‌» هم همین‌طور است، چند بار آدم باید تکان بدهد دامنش را تا، یک وقت است که انسان از جای امنی رد می‌شود خب، این حالا گردگیری لازم نیست حالا تا دامن تکان بدهد. یک وقت است نه، دارند جایی را ویران می‌کنند، تخریب می‌کنند، بازسازی است، نوسازی است، گرد و خاک زیاد است خب، این چند بار باید لباسش را تکان بدهد تا غبارروبی کند. اگر کسی از جای امن بگذرد، می‌گویند گرد و خاک ندارد خب، دیگر تکان دادن ندارد که گرد و خاک نگرفته؛ اما حالا اگر کسی دارد از جایی دارد رد می‌شود که مرتب گرد و غبار است، این مرتب باید دامن تکان بدهد که نگیرد این را، لذا فرمود: ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ﴾ یعنی انسان، بالأخره از این کانال آتش دارد عبور می‌کند، دنیا این‌طور است خلاصه، این مکرر باید دامن تکان بدهد که این دامنش را نگیرد، مدام دائماً باید خودش را جمع بکند، مدام دائماً باید زَحْزَحَ داشته باشد، با فشار، خودش را مواظبت کند تا به سعادت ابد برسد ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ﴾، آن‌وقت ﴿فَقَدْ فازَ﴾ رستگار شده است، این هم یک بخش.

معنای اصطلاحی و لغوی فوز
خب، آدم چه بکند که به فوز برسد. حالا قبل از اینکه به شواهد روایی برسیم، این مقطع چهارم آیه هم بازگو بشود، فرمود: ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ بعد می‌رسد به ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾ که بخش چهارم است. این ‌«فازَ‌‌» یعنی رستگار شد. ‌«مفازه‌‌» در قرآن دارد که ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ﴾ ‌«مفازه‌‌» هم همین فوز و رستگاری است ولی اصطلاحاً بیابان پرخطر را می‌گویند مفازه، ‌«مفازه‌‌» بیابان پرخطر است از باب تسمیه به ضد. مثل اینکه لدیغ را کسی که کژدم او را زد، مار و عقرب او را لدغ کرد [و] او را گزید، می‌گویند سلیم، «یَتَمَلْمُلَ تَمَلْمُلَ السّلیم» ‌«سلیم‌‌» یعنی مارگزیده، این تسمیه به ضد است یا نظیر اینکه نابیناها را می‌گویند ابا بصیر این ابا بصیر، نام گذاشتن اعماها از همین باب است. یا عزرائیل (سلام الله علیه) که عامل موت است کنیه او ابو‌یحیی است. اسرافیل، ابو‌یحیی است نه عزرائیل و اما از باب تسمیة الضد، عزرائیل(سلام الله علیه) را گفتند ابو‌یحیی. اینکه بیابانهای پر خطر را می‌گویند مفازه، از باب تسمیه به ضد است وگرنه مفازه به معنی بیابان نیست. در بخشی از آیات قرآن آمده است که ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذاب﴾ مفازه از همین فوز و رستگاری و اینهاست، این بخش سوم است.

مرگ، امری حتمی و تخلّف ناپذیر
﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ عده‌ای اول رفتند به جنگ مرگ، دیدند نشد تا امروز هم دارند تلاش می‌کنند ولی ناامید شدند، دیدند که جلوی مرگ را نمی‌شود گرفت. مکرر هم قرآن تحدی کرد، فرمود اگر توانستید جلوی مرگ را بگیرید ﴿تَرْجِعُونَها إِنْ کُنْتُمْ صادِقین﴾ فرمود: ﴿نَحْنُ قَدَّرْنا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقین﴾ ؛ ما مرگ را مقدر کردیم و هیچ کس نمی‌تواند جلوی مرگ را بگیرد ﴿ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُون﴾ و مانند آن. براهین عقلی هم تأیید می‌کند که مرگ ‌«حقٌ‌‌» همین تلقینی که دارند «أنّ الموتَ حقٌ» یعنی «ان الموت امرٌ حقٌ ضروریٌ ثابتٌ لایتغیر» نه اینکه بالأخره می‌میریم فی‌الجمله، نه «أنّ الموتَ حقٌ» یعنی یکی از موجودات جهان حقیقی و واقعی مرگ است، مثل «أنّ الجنةَ حقٌ أنّ النّارَ حقٌ» ، ﴿إِنَّ السَّاعَةَ لَآتِیَةٌ لاَ رَیْبَ فِیهَا﴾ یکی از چیزهایی که در جهان هست و تخلف‌ناپذیر است، مسئلهٴ مرگ است که «أنّ الموتَ حقٌ» یعنی «موجودٌ ثابتٌ لایزول» برهان عقلی هم تأیید می‌کند، برای اینکه معنا ندارد که در نشئه‌ای که برای امتحان، خلق شده است امتحان، دائمی باشد؛ آدم دائماً امتحان بدهد، بدون هدف، اینکه نیست یقیناً باید این نشئه، برچیده بشود، امتحان داده‌ها به هدف برسند.

نیل به بهشت در پرتو اعراض از دنیا
خب، حالا ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت﴾ قابل توجیه شد ﴿وَ إِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیامَة﴾ هم ثابت می‌کند که مرگ را که شما می‌بینید، یک هجرت است برای نشئهٴ سؤال و جواب این هم درست ﴿فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ﴾ این هم درست؛ اما چه کنیم که ﴿زُحْزِحَ عَنِ النّار﴾ حاصل بشود و ﴿أُدْخِلَ الْجَنَّةَ﴾ هم حاصل بشود، چه بکنیم؟! فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُور﴾ خودتان را از دنیا نجات بدهید. دنیا حالا مکرر بحثش شد؛ اما از بحثهایی است که هر چه تکرار بشود هوالمثل، چون ما هر چه می‌کشیم از همین «حبُّ الدنیا رأسُ کلِّ خطیئه» است، این تکرارش ثمرهٴ علمی ندارد؛ اما بار عملی دارد که خیلی به مراتب بهتر از بار علمی است، این است که در این زمینه چه آنچه در نهج‌البلاغه آمده و چه آنچه در غرر و درر حضرت امیر (سلام الله علیه) آمده ملاحظه بفرمایید تا بعضی از روایاتش خوانده بشود، در آنجا آمده که «طلاق الدنیا مهر الجنه» ؛ انسان تا دنیا را طلاق ندهد، هرگز نمی‌تواند با بهشت ارتباط برقرار کند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن