display result search
منو
تفسیر آیات 188 و 189 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 188 و 189 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 7 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 188 و 189 سوره آل‌عمران"

سرّ استحقاق توبیخ بر اثر نشاط مذموم
علت تفاوت بیان قرآن در تهدید به عذاب الهی
بهره‌مندی لبیبان از تدبر در آفرینش


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴿188﴾ وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴿189﴾

معانی مختلف کلمه«أتی» در قرآن
فرمود این گروهی که دست به هر کار ناشایست می‌زنند و به آن هم مباهات می‌کنند، آنها را نجات یافته از عذاب مپندار. این کلمه ﴿أَتَوْا﴾ که فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾ این«أتی» کاربرد گوناگونی در قرآن کریم دارد: یکی به معنای آمدن هست که فعل لازمی است، نظیر ﴿أَتی أَمْرُ اللّهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ﴾ یا ﴿هَلْ أَتی عَلَی اْلإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئًا مَذْکُورًا﴾ و مانند آن. یک قسمت، موارد دیگر این فعل متعدی است؛ اما به معنی رسیدن است: ﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْغاشِیَةِ﴾ ، ﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ مُوسی﴾ ، ﴿هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ﴾ و مانند آن که در این¬گونه از موارد «أتاک» همان معنای «بلغک» را دارد. قسم سوم «أتی» به معنای آوردن است «أتی» یعنی آورد، اینجاست که با حرف جر به کار می‌رود «أتی به» یعنی آورد او را، با جر تعدیه می‌شود «أتاه» به معنای رسیدن است یعنی «بلغه، اتوک»؛ اما «أتی» یعنی آورد آن با حرف جر به کار می‌رود، نظیر ﴿لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ﴾ یعنی اگر بیاوری اینها را. مشابه این هم ﴿فَأَتَی اللّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ آنجا به معنی آمدن است، رسیدن است نه آوردن«أتای» به معنای آوردن، با حرف جر به کار می‌رود ﴿لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ بِکُلِّ آیَةٍ﴾ در اینجا هم آن حرف جر، محذوف است یعنی «یفرحون بما اتوا به»؛ منتها به این﴿بما﴾ی اولی اکتفا شده است و اگر در قرآن کریم کلمه«مأتی» آمده است که ﴿إِنَّهُ کانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا﴾ وعده الهی «مأتی» است یعنی «ماتیاً به» است، خدا «یأتی بوعده» یعنی «یعمل بوعده» خب، پس ﴿بِما أَتَوْا﴾ یعنی «بما اتوا به».

سرّ استحقاق توبیخ بر اثر نشاط مذموم
مطلب بعدی آن است که، گرچه این دو وصف هر دو به عنوان وصف نکوهیدهٴ این گروه یاد شد؛ اما هر کدام فی نفسه سبب عذاب الهی است، جمعش باعث عذاب الیم است. اگر کسی اهل ریا و اهل عجب بود، همین زمینه عذاب او را فراهم می‌کند یا اگر کسی دوست داشت کاری را که انجام نداده در برابر او ستایش بشود، این رذیلت در او بود این هم زمینه است برای محرومیت او از فیض الهی ولی این دو قید که کنار هم ضمیمه شد، وسیله آن عذاب الیم را فراهم می‌کند ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ این دو تا که ضمیمه شد، زمینه برای ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ فراهم می‌شود، هر کدام به تنهایی می‌تواند زمینه عذاب باشد. در بحث روز قبل این کریمه ﴿فرح المخلفون بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾ خوانده شد، این گروه خوشحال بودند که پیغمبر را همراهی نکردند و پشت سر او جزء قاعدین شدند، همین معصیت کبیره است و زمینه عقاب را فراهم می‌کند ﴿فرح المخلّفون بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾‌ ای«بقعودهم خلف رسول¬الله» ولو مسئلهٴ ﴿وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ ضمیمه‌اش نشود، خود این اولی به تنهایی زمینه است برای عقاب، چه اینکه دومی هم به تنهایی زمینه است برای عقاب. در سورهٴ مبارکهٴ «صف» این‌چنین آمده است که ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ﴾؛ چیزی را که نمی‌کنید چرا می‌گویید، حالا اگر کسی نه تنها بگوید چیزی را که انجام نمی‌دهد، بلکه دوست دارد چیزی یا کاری را که انجام نداده، فضیلتی را که انجام نداده برابر آن فضیلت، مدح بشود و حمد بشود خب، این بدتر است دیگر. فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ ٭ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾ این مقت و عذاب الهی را فراهم می‌کند، خشم فراوانی است یک غضب فراوانی است که انسان کاری را که نمی‌کند بگوید. از این بدتر، دوست داشته باشد کاری را که نکرده برابر او ستایش بشود خب، کسانی که «یحبوا ان یُحمدوا بما لم یفعلوا» اینکه بدتر است که. پس خود این وصف دوم به تنهایی کافی است برای زمینهٴ عذاب، چه اینکه وصف اول هم به تنهایی کافی بود. وصف اول نمونه‌اش در ﴿فرح المخلّفون بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾ هست، وصف دوم نمونه‌اش ﴿کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾ است، جمع هر دو در این آیه محل بحث مطرح شده است که فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ﴾ که این ﴿الَّذینَ﴾ دو تا خصلت زشت دارند: یکی ﴿یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾، نظیر ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللّهِ﴾ دوم اینکه ﴿وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ نظیر ﴿کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ﴾.

علت تفاوت بیان قرآن در تهدید به عذاب الهی
چون اینها جامع این رذایل اخلاقی‌اند، در نحوه تعذیب اینها دو بیان مهم آمده: یکی اینکه فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ دیگر مفعول دوم «حسب» محذوف شد تا هر شنونده‌ای به هر امری که ذهنش راه پیدا می‌کند احتمال بدهد، این برای تهویل است تهویل با ‌های هوز یعنی ایجاد هول و رعب، گاهی خبر حذف می‌شود برای ایجاد وحشت، چه اینکه گاهی خبر حذف می‌شود یا جواب حذف می‌شود برای بشارت و مهم بودن که خبر خیلی مهم است، گاهی خبر که خیلی مهم است جواب حذف می‌شود یا خبر حذف می‌شود یا مفعول ثانی حذف می‌شود یا از آن طرف، خبر گاهی خیلی تلخ و ترسناک است حذف می‌شود. آنجا که جواب حذف می‌شود برای اهمیت مسئله، همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آمده. در سورهٴ «زمر» اوصاف دو گروه مطرح شد. در اواخر سورهٴ «زمر» آیهٴ 71 به بعد، درباره جمهنمیها فرمود: ﴿وَ سیقَ الَّذینَ کَفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ زُمَرًا حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها﴾ بدون واو است ﴿حَتّی إِذا جاؤُها فُتِحَتْ أَبْوابُها﴾ و اما درباره بهشتیان، در همین سورهٴ «زمر» آیهٴ 73 دیگر جزا یا جواب حذف شده است، فرمود: ﴿وَ سیقَ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرًا حَتّی إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدینَ﴾ اما چه شد، اینجا دارد ﴿وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها﴾ دیگر جواب ندارد این تا تجلیلی از آن جزا و جواب به عمل بیاورد که چیزی است که قابل گفتن نیست، به گفتن در نمی‌آید خدا به بهشتیان چه خواهد داد. خب، گاهی جزا یا جواب حذف می‌شود برای اهمیت مطلب، در طرف خیر و سعادت، گاهی هم جزا یا جواب یا مفعول یا خبر حذف می‌شود برای اهمیت مطلب در طرف شرّ و عذاب که مقام، از همین قبیل است. فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾ اینها که نقض عهد الهی کردند و خوشحال شدند، اینها که ﴿اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ و خوشحال شدند، اینها که کتمان کردند و خوشحال شدند، اینها که تبیین نکردند و خوشحال شدند، فرمود: ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا﴾، ﴿لا تَحْسَبَنَّ﴾ که چه بلایی به سرشان در می‌آید خدا می‌داند، این حذف شد و همچنین ﴿لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ که مفعول دوم ﴿لا تَحْسَبَنَّ﴾ در این جمله طولانی حذف شد که چه به سرشان می‌آید. آن گاه فرمود: ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ﴾ این فاء، فای تفریع است که این بعید است تأکید او باشد، چون با فاء ذکر شده است. فرمود: ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذاب﴾ اینها از عذاب، نجات پیدا نمی‌کنند که مفازه مصدر میمی است دیگر، یعنی اینها فائز نیستند [و] نجات پیدا نمی‌کنند، نه تنها نجات پیدا نمی‌کنند، بلکه ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ که در این¬گونه از موارد، تنوین، تنوین تعظیم است و تفخیم است و امثال ذلک، بر‌خلاف تنوینی که در کلمه ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ که تنوین تحقیر است، اینجا تنوین تعظیم است و تهویل است و هولناک کردن است و امثال ذلک ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾.
گرچه به وسیله این مفعول دوم این «لا تحسبن» دوم، مشخص می‌شود که مفعول دوم آن ﴿لا تحسبن﴾ اول از چه سنخ است؛ اما خصوصیت مفعول دوم مشخص نمی‌شود ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ خب، برای اینکه روشن بشود اینها در دنیا هر گونه قدرتی را داشتند، حتی توانستند مقدس‌ترین کارها را که همان دین الهی است، مقدس‌ترین متاعها را که دین الهی است به ارزان‌ترین وجه بفروشند؛ اما اینها تحت قهر الهی‌اند، برای اینکه ﴿وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْض﴾ اینها هر اندازه هم که در دنیا مقتدر باشند، بالأخره مملوک الهی‌اند ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ بیرون از عذاب الهی نخواهند بود.

بیان قرآن کریم در ردّ ادعای دروغین یهودیان
پرسش:...
پاسخ: یعنی اینها اهل نجات نیستند، چون علمای سوء‌اند، اینها خیال می‌کنند کارهای دینی دارند انجام می‌دهند، دارند در خدمت دین کار می‌کنند، فرمود اینها از عذاب نجات پیدا نمی‌کنند، بعد فرمود: ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ اول عدم نجات از عذاب است، چون اینها ﴿یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ قهراً خودشان را به عنوان ﴿أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾ معرفی می‌کردند بعد از اسلام اکثری منافقین را همین یهودیها تشکیل دادند، اینها آمدند در محدودهٴ اسلام برای اینکه هم اسرائیلیات را وارد کنند هم روابط اسلامی را تیره کنند در درون و هم اخبار مسلمین را به مشرکین برسانند، برای همین چند تا کار آمده بودند أصلاً. آن‌وقت این گروه کسانی بودند که می‌گفتند: ﴿نَحْنُ أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾ اینها می‌گفتند ما اولیای خداییم، ابناءاللهیم بنوّت تشریفی و احباءاللهیم که قرآن کریم در چند قسمت، پرده از روی این کارها برداشت که اگر شما اولیای الهی هستید، تقاضای مرگ کنید، چون اولیای الهی تمنی لقاءالله دارند ﴿فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ این یک احتجاج. در قسمتهای دیگری که بحثش گذشت این بود که اگر شما ﴿أَبْناءُ اللّهِ وَ أَحِبّاؤُهُ﴾ هستید ﴿فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ﴾ خب، شما اگر واقعاً جزء محبوبان الهی هستید، چرا خدا شما را عذاب می‌کند، برای اینکه شما هم مثل دیگران هستید که اگر گناه کردید معذب می‌شوید. این گروه که کتاب خدا به اینها داده شد جزء علمای اهل کتاب بودند حالا یا یهود یا مسیحی یا مسلمان، اینهایی که ﴿یَفْرَحُونَ بِما أَتَوْا وَ یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا بِما لَمْ یَفْعَلُوا﴾ بود و خود را هم مقرب درگاه الهی می‌دانستند، اول فرمود: ﴿فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذاب﴾ بعد فرمود: ﴿وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ بعد فرمود همه اینها مملوک الهی‌اند و مقهور حق‌اند و چون ﴿وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اینها از عذاب الهی نجات پیدا نمی‌کنند و خداوند هم به همه چیز قدیر است، اینها همان حرفی را که ساحران فرعون بعد از ایمان آوردن به فرعون گفتند، فرعون گفت که ﴿لأُصَلِّبَنَّکُمْ فی جُذُوعِ النَّخْلِ﴾ تهدید کرد ﴿إِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ اینها گفتند که ﴿فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا﴾ هر کاری که از دستت برمی‌آید بکن، فقط تو در محدوده دنیا می‌توانی ستم بکنی؛ اما کل نظام زیر قدرت ذات اقدس الهی است. اینجا هم در اینگونه از موارد، خداوند از سلطه مطلقه خود و قدرت تامه خود سخن می‌گوید، می‌فرماید: ﴿وَ لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اللّهُ عَلی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ﴾ این بخش تا حدودی تمام شد.

نتیجه گیری از مباحث محوری این سوره در آیات پایانی آن
اما این بخش دیگر که می‌رسد برای خودش یک مطالب فراوانی را به همراه دارد. اول بخشهای توحیدی است ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْبابِ ٭ الَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیامًا وَ قُعُودًا وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النّار﴾ این کلمه «ربنا، ربنا» در این مقطع از آیات کریمه زیاد تکرار شده و تقریباً به پایان سوره که می‌رسند، دارند جمع‌بندی می‌کنند معمولاً. خلاصه این سورهٴ مبارکهٴ را که تاکنون 189 آیه‌اش گذشت حالا دارند کم‌کم جمع‌بندی می‌کنند. خطوط کلی این سورهٴ مبارکه در اول بالاجمال ذکر شد که فهرست است در پایان سوره به عنوان نتیجه دسته‌بندی کرده ذکر می‌شود. اول از توحید شروع شده است، چون به خواست خدا در این بازنگری سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که حق‌اش این بود آقایانی که با این سوره همراه‌اند، آیه به آیه که خوانده می‌شد حفظ بکنند، الآن هم دیر نشده مخصوصاً کسانی که سنشان مقداری کمتر است و توفیق حفظ و قدرت حفظ را دارند اگر این را حفظ می‌کردند خیلی خوب بود، الآن هم باز فرصت هست، وقتی که دوباره برمی‌گردیم خطوط کلی سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» مشخص می‌شود، معلوم می‌شود خط اصلی این سوره «توحید» است، چه اینکه سایر سور هم همین‌طور است، بعد از توحید مسئله معاد است نبوت است، اینها خطوط اصلی است بعد مسائل اخلاقی اجتماعی و امثال ذلک را هم به همراه دارد.

بهره‌مندی لبیبان از تدبر در آفرینش
حالا این سوره که دارد تمام می‌شود، نتیجه این سوره را در این چند آیه ذات اقدس الهی دارد مشخص می‌کند. می‌فرماید: ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ َلآیاتٍ ِلأُولِی اْلأَلْباب﴾ هم اصل آفرینش آسمانها و زمین هم نظم موجود در جهان کنونی، اینها نشانه‌های فراوانی است برای کسی که دارای لُب است و دارای مغز است و اهل فکر است، زیرا گرچه بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت آن تقریباً جزء آیات طولانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که ﴿إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ﴾ کذا و کذا ﴿لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ﴾ اما این جمع بندی دیگری است. فرمود در اصل آفرینش، هر انسان لبیب و عاقلی و متفکر مغز‌داری می‌داند که هستی اینها از خود اینها نیست، چون هستی اینها اگر از خود اینها بود هرگز در معرض زوال و تغیّر و دگرگونی نبود، حرکتی نداشت، جابه¬جا شدنی نداشت و این حرکتهایی که در اینها هست نشانهٴ آن است که اینها از خودشان نبود، مخصوصاً با آن بحثهایی هم که باز قرآن کریم اشاره می‌کند که آسمان و زمین اول بسته بودند بعد ما بازشان کردیم. در سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» فرمود ﴿کانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما﴾ ؛ اینها بسته بودند اول بعد ما بازشان کردیم. اگر شواهد علمی هم این مسئله را تأیید می‌کند که این کرات قبلاً مرتبط بودند بعد از هم جدا شدند، معلوم می‌شود که فصل و وصل اینها به دست دیگری است، جمع و تفریق اینها به دست دیگری است. خب، پس آفرینش این آسمانها و زمین، نشانهٴ آن است که کسی اینها را آفرید.

مراد از آسمان در قرآن کریم
آسمان در قرآن کریم حالا یک بحث جدایی دارد که تنها این قسمت بالا نیست «کل ما علاک فهو سماء» تنها به این معنا نیست، گرچه سما یعنی همین فضای بالا، گاهی می‌فرماید باران از آسمان می‌آید نه یعنی از افلاک می‌آید نه یعنی آنچه بالای سر شماست آسمان شماست و باران از آن بالا می‌آید. گاهی هم می‌فرماید: ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ این یک معنای ظاهری دارد یعنی روزی شما از بالا می‌آید، به وسیله تابش اشعه شمس و غیر شمس هست، به وسیله بارش باران هست، اگر آنها باران نبارد و آفتاب نتابد روزیهای شما تأمین نمی‌شود این یک و از طرف دیگر، خود شمس و قمر و کواکب دیگر و آسمان اینها روزی بشرند. فرمود روزی شما در آسمان است، معلوم می‌شود منظور از این آسمان در بخش دوم همین آسمان ظاهری نیست. در آن قسمت که می‌فرماید روزی شما از آسمان است یعنی مثلاً باران رزق شماست از بالا می‌آید، تابش آفتاب رزق شماست از بالا می‌آید، گرمایی که از آفتاب می‌گیرید رزق شماست از بالا می‌آید، اینها درست است. ولی خود شمس و قمر و آسمانها هم روزی بشرند؛ وقتی که بشر را راه می‌دهد به سماوات، انسان وقتی به آنجا رسید به روزی خود دست یافت. باز هم آنجا صادق است که ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ﴾ یعنی در آسمان، روزی شماست. معلوم می‌شود که غیر از این آسمان ظاهری یک چیز دیگری هم هست که از قرآن به عنوان آسمان یاد می‌کند این هم یک مطلب. مطلب دیگر آن است که می‌فرماید درهای آسمان به روی کافران باز نمی‌شود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء﴾ ؛ درهای آسمان به روی کافران گشوده نمی‌شود. منظور این آسمان ظاهری نیست، برای اینکه این آسمان ظاهری الآن، مهماندار کافران است که الآن این سفینه‌ها با سرنشین یا بی‌سرنشین، بالأخره از اینها رفتند آنجا دیگر، درهای آسمان که به روی آنها الآن باز است. منظور این نیست که آنها نمی‌توانند فضاپیمایی داشته باشند سفینه‌هایی داشته باشند با سرنشین یا بی‌سرنشین که به آسمانهای ظاهری راه پیدا کند. این آسمانی که ﴿وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ﴾ این آسمانی که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ گیرندگان وحی در آسمانها هستند، این آسمان هرگز درش به روی کافر باز نمی‌شود. این آسمانی که جای صعود فرشتگان است، جای صعود اعمال طیب است، جای صعود دعاست این آسمان، درش به روی کافر باز نمی‌شود وگرنه این آسمان ظاهری نمی‌تواند مراد باشد که ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماء﴾ این یک عِلو و سِفل نسبی است؛ بالا و پایین نسبی است این معیار نیست. الآن آنها که در کرات دیگر زندگی می‌کنند وقتی زمین را می‌بینند زمین را بالای سر خودشان می‌بینند، زمین را که پایین نمی‌بینند که. این کراتی که بعضها فوق بعض‌اند بعضها دون بعض‌اند الآن اگر مسافری بخواهد از زمین به طرف کره ماه حرکت کند، این رونده در هر دو حال خیال می‌کند سربالایی دارد می‌رود. اینجا که هست ماه را بالا می‌بیند وقتی که به کره ماه رفت زمین را بالاسر خود می‌بیند، این کرات در فضا معلق‌اند. این عِلو و سِفل نسبی است؛ زمین برای آنها بالای سر آنهاست، اینها در حقیقت آسمان غیب نیستند. اگر معلوم بشود آسمان در اصطلاح قرآن کریم به چند معناست، قهراً مسئلهٴ معراج، قهراً بعضی از مسئلهٴ صعود اعمال طیبه، قهراً مسئلهٴ صعود فرشته‌ها، قهراً مسئله صعود ارواح اینها به آسمانها معنای خود را بهتر پیدا می‌کند.

مراد از﴿أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾
خب فرمود: ﴿لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوابُ السَّماءِ﴾؛ درهای آسمان به روی کافران باز نمی‌شود، این آسمانی که برای هر کدام یک وحی مشخص است و گیرندگان وحی هم در هر آسمان مشخص‌اند که ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ ما اگر قرینه خارجیه داشته باشیم، می‌توانیم در این وحی تصرف بکنیم، نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُون﴾ می‌توانیم این وحی را در حد تعلیم غریزه، توجیه بکنیم. ولی اگر ما باشیم، قرینه خاصی هم در کار نباشد این وحی، همان ادراک مرموز است، همان ادراک مستتر است که با معارف بلند همراه است؛ ما نمی‌توانیم بگوییم در جریان ﴿وَ أَوْحی فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها﴾ نظیر ﴿وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا یَعْرِشُونَ﴾ است، چون آنجا با قرینه همراه است لااقل احتمال اینکه در آسمان موجودات الهی هستند و گیرندگان وحی‌اند این هست، این هست. نظیر آن حالتی که دربارهٴ زمین گفته می‌شود که زمین، هنگام ظهور قیامت کبری و اشراط الساعه ﴿یَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبارَها ٭ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحی لَها﴾ برای زمین هم واقعیتی هست که گیرندهٴ آن وحی خداست، چون همین زمینی که هزارها کارهای خیر و شر روی این زمین واقع شده است، همه اینها را گزارش می‌دهد و همهٴ اینها را شهادت می‌دهد و می‌فهمد این شخصی که وارد دل خاک شده است مؤمن است تا او را فشار ندهد، کافر است تا او را فشار بدهد، کاملاً می‌فهمد. نمی‌شود همه این تعبیراتی که در روایات آمده همه بر مجاز و تشبیه حمل بشود، اینکه زمین روزانه حرف می‌زند «انا بَیتُ الغُربة انا بَیتُ الوَحشة» «انا کذا و کذا» اینها را نمی‌شود حمل بر مجاز کرد یا اگر مؤمنی به خاک رفت، زمین به او می‌گوید من افتخار می‌کردم آن لحظه‌ای که تو روی من راه می‌رفتی الآن که در بغل من هستی من فخر می‌کنم و جا را باز می‌کند برای مؤمن، اینها را نمی‌شود حمل بر مجاز کرد. یا آن وقتی که کافری به خاک می‌رود زمین بگوید من متأثر بودم آن وقتی که تو روی من راه می‌رفتی، الآن که در دست من قرار گرفتی باید عذاب ببینی او را فشار بدهد ، اینها حمل بر مجاز وجه ندارد. پس چیزی در این گوهرها هست که حقیقتاً وحی را می‌گیرد و درک می‌کند که آن در حقیقت، روح این زمین است و روح آسمان است و مانند آن. سماوات، چه به معنای ظاهر چه به معنای باطن هر مرحله‌ای که باشد آفرینش اینها دلیل است بر اینکه آفریدگاری دارند.

معنای اختلاف شب و روز
اختلاف لیل و نهار یعنی رفت و آمد شب و روز. اختلاف، غیر از تخلف است. تخلف یعنی چیزی جای خود را لا الی بدلٍ ترک بکند، کسی که در جایی و در سطحی قرار گرفت این شخص، آنجا را ترک کند لا الی بدلٍ. اختلاف، آن است که کسی جایی را ترک بکند جای دیگر برود و کسی جای او را اشغال کند «اختلف» یعنی رفت و آمد کردند. اینکه در زیارت ائمه(علیهم السلام) عرض می‌کنیم «السلام علیکم یا... و مختلف الملائکه» یعنی در بیت شما فرشتگان اختلاف دارند؛ رفت و آمد دارند، اختلاف لیل و نهار از همین قبیل هست، گروهی می‌آیند و گروهی می‌روند، گروهی جای خود را ترک می‌کنند گروه دیگر جای آنها را پر می‌کنند، این می‌شود مختلف ملائکه اختلاف به این معنا خواهد بود. اختلاف لیل و نهار هم این‌چنین است یعنی شب رخت برمی‌بندد روز جای او را پر می‌کند روز رخت بر‌می‌بندد شب جای او را پر می‌کند و منظم. اگر فصول چهارگانه است و اگر ماههای دوازده‌گانه است و اگر روزهای 360 روزه است همه‌اش منظم است. الآن یک منجم فنّان ماهر می‌تواند جریان خسوف و کسوف را که بر‌اساس اختلاف لیل و نهار هست، تفاوتی که روز یعنی زمین با اجرام دیگر دارند، چه حرکت وضعی‌اش که مایهٴ اختلاف لیل و نهار است و چه حرکت انتقالی‌اش که مایه اختلاف فصول هست، این را کاملاً استخراج کنند، این نظم است. می‌فرماید پیدایش آسمان و زمین، پرورش آنها و نظم حاکم بر جهان، همه و همه نشانه‌های الهی است برای کسی که لبیب باشد، حالا بحثهایی که مربوط به نظم است ممکن است ـ ان‌شاء‌الله ¬ـ بازگو بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن