- 82
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 187 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 187 سوره آلعمران"
مراد از «عزم الأمور» در نهج البلاغه
وجوب تعلیم عالمان نسبت به جاهلان
عواقب نقض میثاق الهی در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُون﴿187﴾
مراد از «عزم الأمور» در نهج البلاغه
در آن آیهٴ قبل این نکته مانده است که کلمهٴ عزم، همان طوری که متعدی استعمال شد لازم هم به کار رفت در سورهٴ 47 سورهای که به نام مبارک حضرت هست؛ سورهٴ 47 آیهٴ 21 این است که ﴿طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ اْلأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَکانَ خَیْرًا لَهُم﴾ آنجا عزم که فعل لازم است یعنی عَزَمَ یعنی استحکم مطلب دوم که باز مربوط به همان آیهٴ قبل است این است که آن «لا تجتمعُ عزیمةٌ و ولیمةٌ» که در غرر و درر هست، در آخرین خطبهٴ نهجالبلاغه از خطبههای 241 آنجا هم هست، چون 241 خطبه دارند بعد هم چند نامه، آخرین خطبهٴ حضرت همان خطبهٴ 241 است که «یحث به أصحابه علی الجهاد» آنجا فرمود: «وَ اطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِرِ، لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ» یعنی مصمم شدن، با مرفه بودن جمع نمیشود ولائم؛ همین ولیمهها همین اطعامها و همین نشاطها و سرورهایی را که به همراه دارد. فرمود شرکت در ولیمه با اهل عزیمه بودن جمع نمیشود خلاصه.
اقسام میثاق الهی
اما آیهای که در بحث امروز عنوان هست این است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم چند میثاق را بازگو کرد، این مطلب اول است یک میثاق عام است که از همه تعهد گرفت، نظیر ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ و مانند آن، اینها جزء مواثیق عامه است که انبیا و غیر انبیا، علما و غیر علما همه در این میثاق سهیماند قسم دوم میثاقی است که از خصوص علما گرفته اعم از انبیا و اولیا و علمای عادی، نظیر همین آیه محل بحث. قسم سوم میثاق اخصی است که مربوط به خصوص انبیاست که در بعضی از نوبتهای قبل اشاره شده ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی﴾ و مانند آن که مخصوص انبیا(علیهم السلام) است که آن میثاق اخص است، دومی میثاق خاص است اولی میثاق عام.
دلالت آیه ﴿وَ اذ اخذالله میثاق الذین اوتوا الکتاب﴾ بر میثاق علما
آیه محل بحث میثاق خاص است که از علما تعهد گرفته ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ نه «أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» این مخصوص یهودیها و مسیحیها نیست، مخصوص امتهای قبلی هم نیست؛ کسانی که به آنها کتاب داده شد. آیه قبل که فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ معلوم میشود که این مربوط به یهودیها و مسیحیهاست که فرمود: ﴿أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ اما این آیه محل بحث که فرمود: ﴿أُوتُوا الْکِتاب﴾ این مطلق است. پس شامل علمای اسلام هم میشود چه اینکه شامل علمای یهود و نصاری هم خواهد شد نشانه اینکه کتاب، برای همه نازل شده است این است که خود کتاب که مطلق است [و] شامل قرآن هم میشود، قرآن برای همه نازل شده است که ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذّکر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) فرمود: ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذّکر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ معلوم میشود این کتاب، هم برای پیامبر نازل شد هم برای همه مردم، کتابی است [که] برای همه مردم نازل شد، البته گیرنده وحی خصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما این کتاب به همه داده شد، برای هدایت همه آمده است پس میشود گفت که ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ هم کتاب مطلق است، هم ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ شامل همه میشود؛ منتها به قرینه اینکه ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ﴾ منظور علماست، زیرا افراد دیگر خودشان خبر ندارند تا برای دیگران تبیین کنند پس ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتاب﴾ یعنی میثاق را از علما گرفته است، از غیر علما تعهد گرفت بر آنها واجب کرد که یاد بگیرند فرمود: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ به جاهل دستور سؤال داد بر او تعلم را واجب کرد ولی بر عالم تعلیم را واجب کرده است.
وجوب تعلیم عالمان نسبت به جاهلان
این دو مطلب چون به خوبی از قرآن کریم استفاده میشود که تعلم بر جاهل واجب است و تعلیم بر عالم لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) یک اصلی را بیان کرد که آن اصل مورد استناد نوع علمای خاصه و عامه است آن اصل این است که همان طوری که تعلم بر جاهلان واجب است تعلیم بر عالمان واجب قرطبی در تفسیرش نقل میکند که بعضیها از حدیث صرفنظر کردند حالا طبق منعی که شده بود از بعضی از مسئولین صدر اسلام که منع کرده بودند عدهای را از نقل حدیث بعضی از علما از حدیث صرفنظر کردند این شخص از او سؤال کرد که حدثنی گفت من تعهدکردم که حدیث نگویم گفت یا تو حدیث بگو یا من حدیث بگویم اگر تو حدیث نگفتی من میگویم گفت تو بگو گفت علیبنابیطالباینچنینسلام الله علیه) فرموده است که خداوند بر جاهلان تعلم را واجب نکرد مگر اینکه بر عالمان تعلیم را لازم کرده است این حدیث در کافی هم هست البته این حدیث را که منتها آنچه که در کافی آمده یک بیان لطیفی هم او را همراهی میکند فرمود: «لأن العلم قبل الجهل» همیشه علم قبل از جهل است اول جهل نبود بعد علم آنچه که در جهان هست اول علم است بعد جهل ... اولین انسانی هم که خلق شده است عالم خلق شده است یعنی وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) بود که عالم بود خب فرمود: «لأن العلم قبل الجهل» این بیان لطیف در کافی هست ولی اصل این روایت را زمخشری در کشاف نقل کرده قرطبی در جامعش نقل کرده امام رازی در تفسیرش نقل کرده همه از حضرت امیراینچنینسلام الله علیه) نقل کردند که خداوند بر جاهلان تعلم را واجب نکرد مگر اینکه بر عالمان تعلیم را واجب کرده است این تعهد الهی است و از مجموعهٴ این آیه محل بحث با آیهٴ ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر﴾ این دو وظیفه به خوبی به دست میآید که بر جاهلان تعلم واجب است و بر عالمان تعلیم و کتمان کردن هم محرّم است برای عالم یعنی عالم در جایی که باید علمش را ظاهر کند، جواب مطلبی را بدهد که بر او واجب عینی باشد، کتمانش حرام است، اگر واجب کفایی بود و همه کتمان کردند، آنگاه همه معصیت کردند، خب.
پرسش:...
پاسخ: هر کسی جاهل است از اعلم خود باید سؤال بکند اگر کسی جاهل است از عالم سؤال میکند، عالم هم بعضی از مسائل را میداند و بعضی از مسائل را نمیداند، نسبت به آنچه نمیداند جاهل است باید از اعلم خود سؤال بکند تا برسد به معصومین(علیهم السلام).
چگونگی دلالت عبارت ﴿الذین اوتوا الکتاب﴾ بر میثاق عالمان
﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ پس این ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ چون «مِنْ قَبْلِکُم» آن را همراهی نکرده، قیدی نیامده و خود ﴿الْکِتابَ﴾ هم مطلق است و ﴿الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ شامل همهٴ علما میشود، پس علمای اسلام هم مثل علمای مسیحیت و یهودیت مشمول این اصلاند. گرچه صدر آیه به صورت غیبت یاد شده است؛ اما وسط آیه التفات از غیبت به خطاب است که فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاس﴾ این لام سوگند هست با آن نون تأکید که حتماً آن کتاب را برای مردم باید بیان کنید و اگر در بعضی از روایات به عنوان شأن نزول، برای این مطلبی ذکر شده است که بعضی از علمای یهود خصوصیت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برای مردم کتمان کردند، حتی این ضمیر ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ﴾ را به آن حضرت برگرداندند، اینها از باب تطبیق است نه تفسیر. حالا چند شأن نزول برای این کریمه ذکر شده است، همه اینها میتواند مصداق باشد، هیچ کدام آیه را منحصر بر خود نخواهد کرد.
پس ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ «لَتُبَیِّنُنَّ» آن کتاب را ﴿لِلنّاسِ﴾، ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ اینجا دیگر نهی نیست، نفی است؛ بیان بکنید در حالی که کتمان نمیکنید که حالی است تقریباً مؤکد، که تثبیت میکند و تأکید میکند آن تبیین را ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ در حالی که هیچ چیز را کتمان نمیکنید، همه آنچه را که باید بیان کنید بیان میکنید این تعهد خاص که از علما گرفته شد اما آنها در مقابل این تعهد چه کردهاند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این ضمیر مفعول ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ به آن میثاق برمیگردد که اینها این تعهد را پشت سر گذاشتند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بعد در مقابلش چه دریافت کردهاند و در این معامله خسارت دیدهاند، آن دو مطلبی است که جداگانه باید بحث بشود.
مراد از ﴿فنبذهوه وراء ظهورهم﴾
اینکه فرمود: ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اخبار است البته یعنی ما تعهد گرفتیم، اینها این تعهد را پشت سر گذاشتند. به تعهد عمل نکردن چند گونه است: یک وقت میگویند نقض عهد کردند، نکث عهد کردند و مانند آن؛ یک وقت میگویند این را ترک کرده است؛ یک وقت میگویند این را پشت سر انداختند، همه اینها آن نقض را میرساند؛ اما وقتی گفته بشود ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این خیلی آکد است، خود اصل «نْبِذْ» یعنی پرت کردن، به دور انداختن ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ یا ﴿لَنُبِذَ بِالْعَراءِ﴾ «نَبذ» یعنی انداختن ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواء﴾ یعنی اگر دیدی آنها دارند خلاف میکنند، این تعهدات را به سوی آنها پرت کن؛ اما پشت سر پرت کردن تأکیدی است در آن بیاعتنایی، اصل «نْبِذْ» یک بیحرمتی را به همراه دارد یعنی عهد خدا را به دور انداختن؛ اما وقتی بگویند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ یعنی به جایی انداختند که اصلاً مورد توجه اینها نیست، در مقابل نصبالعین قرار دادن، گفتند اگر «فجعله نُصْبَ عینه» یعنی این را منصوب کرد در برابر چشمان خود قرار داد. خب، این را که میگویند نُصب العین قرار بدهید نه یعنی واقعاً مثل تابلو در برابرتان باشد، اینکه نیست. یعنی شدت احترام و اعتنا داشته باشید که گویا همیشه این را میبینید نبذ وراء ظهور طوری است که گویا هرگز او را نمیبیند در مقابل نُصبالعین قرار دادن این گروه نه اینکه کتاب را «نَبِذْ» کردند آن عهد را «نَبِذْ» کردند کتاب را میخواندند و آن تعهدی هم که خدا در آن کتاب حالا یا تورات است یا انجیل است یا قرآن است، آن تعهد را هم میخواندند، عالماً عامداً آن عهد را نقض کردند و پشت سر انداختند نه اینکه فراموششان شده.
کتمان اهل کتاب و نقض میثاق الهی
در چند قسمت از قرآن کریم، بخشی مربوط به همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بود که قبلاً گذشت بخشی هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً باز بیان شد از نقض اینها و نبذ اینها و کارشکنی اینها یاد شده است به عنوان عالماً عامداً که این کار را کردند آیهٴ هفتاد و 71 این سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحث شد قبلاً این بود ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون﴾، پس این ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ نه یعنی کتاب را، خب کتاب را میخواندند عالماً و عامداً آن عهد را نقض کردند، چه اینکه در بخشهای دیگر باز مسئله نقض اینها به صورتهای گوناگون بیان شده اصل اینکه نقض یک امر جامعی است، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به عنوان یک اصل کلی آمده: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾. خب، آنها که احکام الهی و حکم الهی را بعد از اینکه ذات اقدس الهی برای مردم بیان کرده و این علما دریافت کردند، کتمان بکنند؛ برای مردم بازگو نکنند این اطلاق شامل علمای اسلامی و علمای اهل کتاب خواهد شد چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 174 هم باز باطلاقه همه این اقسام یاد شده را شامل میشود ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ این آیه هم مطلق است، علمای هر صنفی از اصناف سهگانه را شامل میشود؛ اما اینکه اینها عالماً عامداً، عهد الهی را پشت سر گذاشتند، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مطرح شد، آیهٴ صد فرمود: ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ﴾ اینها هر وقت تعهدی کردند گروهی از اینها این را پشت سر میگذارند خواه تعهدی که با یکدیگر دارید خواه تعهدی که با الله دارند اینها نبذ عهد میکنند، همان طوری که نقض عهد میکنند نبذ عهد هم میکنند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اینها آنچنان پشت سر میاندازند که هرگز او را نبینند در آیهٴ 101 همان سورهٴ «بقره» اینچنین است، بعد از اینکه فرمود این عهد را نبذ کردند فرمود: ﴿وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِم﴾ اینجا «نبذ» پیداست که به خود کتاب خورده، آیهٴ قبل «نبذ» به عهد خورده.
تبیین مرجع ضمیر ﴿فنبذوه﴾
اینکه در آیهٴ محل بحث، عدهای ضمیر ﴿فَنَبَذُوه﴾ را به عهد زدند و عدهای به کتاب، برای اینکه در قرآن کریم هر دو قسمش نمونه دارد یعنی آیهٴ صد این است که ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این «نبذ» به عهد برمیگردد که عهد را نبذ کردند؛ به دور انداختند. آیهٴ بعدی آیهٴ 101 این است که ﴿وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ خب، گرچه شاید انسب این باشد که این ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ ضمیر مفعول به عهد برگردد ولی آن گروهی از اهل تفسیر که این ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ را ضمیر را هم به کتاب دادند یعنی اینها مأمور بودند که کتاب الهی را تبیین کنند و کتمان نکردند> کتمان کردند ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ مثل اینکه «فکتموه»> ارجاع ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ ضمیر مفعول> به کتاب در قرآن سابقه دارد> آیه 101 سورهٴ «بقره» و بعید هم نیست> چون کتاب به این ضمیر نزدیک«تر از میثاق است ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ﴾ این کلمه کتاب که مرجع دو تا ضمیر قبلی است> مرجع ضمیر بعدی هم باشد این وحدت سیاق محفوظ است یکی این نکته نکته دوم آنکه این ﴿الْکِتابَ﴾ نزدیکتر است تا آن ﴿میثاقَ﴾، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ﴾ آن کتاب را ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ آن کتاب را ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ آن کتاب را، حالا اگر ضمیر به کتاب برگردد مرجع ضمیر نزدیک است و اگر به میثاق برگردد، مقداری دور است. البته آن گونهای که زمخشری و همفکرانشان معنا کردند که ضمیر را به عهد و میثاق برگردادند، آن هم قابل توجیه است ولی اینچنین نیست که منحصر باشد یعنی الا و لابد، ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ باید به میثاق برگردد، چون آن میثاق در همان کتاب آمده خیلی از احکام الهی در همان کتاب آمده اینها این کتاب را پشت سر گذاشتند. پس هم میشود ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ را به میثاق برگرداند هم روی این دو مزیتی که هست ضمیر به کتاب برگردد یکی وحدت مرجع این سه ضمیر که ﴿لِتُبَیِّنُنَّهُ﴾، ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾، ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ هر سه ضمیر مفعول به یک جا برگردد، یکی اینکه این ﴿الْکِتابَ﴾ هم نزدیکتر است به این ضمیر تا ﴿میثاقَ﴾ این دو تا و در قرآن هم البته هر دو قسم سابقه دارد هم نبذ عهد و هم نبذ کتاب.
خب اینکه فرمود: ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ یعنی عالماً عامداً این را کردند، نه اینکه کتاب را ترک کردند کتاب را میخواندند ولی مطلبش را عالماً عامداً کتمان میکردند؟ نظیر آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ﴾ خب، در آن کتاب حالا چه قرآن چه تورات چه انجیل، وظیفه همه مشخص شده است وظیفه دیگران که مشخص نشده که خصوص دیگران بیان شده باشد، وظیفه همه مشخص شده است ﴿أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ﴾ با اینکه در کتاب الهی همه اینها مشخص شده است. پس ضمیر، میتواند به هر دو برگردد، چون هر دو هم در قرآن نمونه دارد.
جامعیت نقض کتاب بر نقض حکم الهی
مطلب بعدی آن است که گاهی سخن از عهد نیست سخن از کتاب است که جامع عهد است و احکام و حکم دیگر. گاهی سخن از اصل دین است و اصل ذات اقدس الهی است، چه اینکه در سورهٴ «هود» آمده؛ منتها آن خطاب به مشرکین است دیگر، خطاب به اهل کتاب نیست. قوم شعیب به شعیب گفتند: ﴿یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمّا تَقُولُ وَ إِنّا لَنَراکَ فینا ضَعیفًا وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ﴾؛ به شعیب(سلام الله علیه) گفتند اگر قوم و خویش و فامیلانت نبود ما تو را طرد میکردیم شعیب در جواب فرمود: ﴿یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا﴾؛ شما الله را رها کردید پشت سر انداختید، اصلاً به او اعتنا نمیکنید، آن وقت سخن از قوم و قبیله مطرح میکنید. خب، آن «اتخاذ الله ورائهم ظهریا» بدتر از «اتخاذ کتاب الله و نبذه وراء ظهره» هست و «نبذ کتاب الله وراء ظهره» بدتر از نبذ عهد است، چون عهد حکمی از احکام کتاب است.
عواقب نقض میثاق الهی در قیامت
مطلب دیگر آنکه شاید همین گروهی که کتاب الهی را پشت سر گذاشتهاند در قیامت مبتلا بشوند که نامه اعمالشان را پشت سر بگیرند، این تجسم همان کار باشد. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انشقاق» آمده است آیهٴ ده به بعد ﴿وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُورًا ٭ وَ یَصْلی سَعیرًا﴾ شاید این محصول همان عمل زشت اینها باشد، آن که کتاب الهی را پشت سر گذاشت یعنی بیاعتنایی کرد و عمل نکرد، نامه اعمال را هم باید از پشت سر بگیرد و مقدورش نیست حالا در کیفیت گرفتن نامه اعمال، من وراء ظهر وجوهی گفته شد که دستش چگونه باید پشت سر برسد، موظف است که بگیرد و نمیتواند؛ به سختی باید بگیرد. خب، شاید این نتیجه همان کار باشد به هر حال فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ حالا آنها که تعهد الهی را که حکمی از احکام کتاب است یا اصل کتاب الهی را پشت سر گذاشتند، عالماً عامداً بیاعتنایی کردند در مقابل چیزی را دریافت کردند فرمود آنها هر چه را در مقابل این نبذ عهد یا نبذ کتاب خدا دریافت بکنند کم است ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ نمونههایش هم قبلاً گذشت، منظور این نیست که یک بهای کمی نصیب اینها شده که حالا اگر بهای زیادی به اینها میدادند اینها مغبون نبودند نه، اگر همه دنیا را هم به اینها میدادند باز اینها مغبون بودند و ضرر کردند، کل دنیا کم است، نه دنیای هر کسی کم است عمرش هشتاد سال است یا صد سال بهرهٴ هر شخصی اندک است، بهرهٴ مجموع هم کم است، چون وقتی حساب شخص باشد انسان میتواند بگوید حالا این شخص بهره کمی برده یا عمر کوتاهی داشته؛ اما اصل دنیا ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی اْلآخِرَةِ إِلاّ مَتاعٌ﴾ یعنی وقتی دنیا را شما در قبال آخرت میسنجید، میبینید یک متاع کمی بیش نیست، این تنوینش تنوین تحقیر است دیگر. خب، اصل دنیا نه اینکه حالا دنیای زید یا دنیای عمرو، کل مجموعه حیات دنیا نسبت به آخرت، جز متاع اندک چیز دیگری نیست ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ ولو برای هر که هم باشد خب، پس اگر کسی کل دنیا را هم بگیرد و حکم الهی را پشت سر بگذارد، ثمن قلیل را گرفته است، نه اینکه حالا ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ به آن سران ستم، به مشایخ سوء کم دادند نه، اگر کل دنیا را هم میدادند کم بود ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ﴾ بد اشترایی نصیبشان شده است، برای اینکه متاع قلیلی که بهره ظاهری دارد، این را گرفتند [و] آن متاع جاودانی که هم سود ظاهری دارد، هم سود باطنی او را رها کردند.
«و الحمد لله رب العالمین»
مراد از «عزم الأمور» در نهج البلاغه
وجوب تعلیم عالمان نسبت به جاهلان
عواقب نقض میثاق الهی در قیامت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُون﴿187﴾
مراد از «عزم الأمور» در نهج البلاغه
در آن آیهٴ قبل این نکته مانده است که کلمهٴ عزم، همان طوری که متعدی استعمال شد لازم هم به کار رفت در سورهٴ 47 سورهای که به نام مبارک حضرت هست؛ سورهٴ 47 آیهٴ 21 این است که ﴿طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ اْلأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللّهَ لَکانَ خَیْرًا لَهُم﴾ آنجا عزم که فعل لازم است یعنی عَزَمَ یعنی استحکم مطلب دوم که باز مربوط به همان آیهٴ قبل است این است که آن «لا تجتمعُ عزیمةٌ و ولیمةٌ» که در غرر و درر هست، در آخرین خطبهٴ نهجالبلاغه از خطبههای 241 آنجا هم هست، چون 241 خطبه دارند بعد هم چند نامه، آخرین خطبهٴ حضرت همان خطبهٴ 241 است که «یحث به أصحابه علی الجهاد» آنجا فرمود: «وَ اطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِرِ، لاَ تَجْتَمِعُ عَزِیمَةٌ وَ وَلِیمَةٌ» یعنی مصمم شدن، با مرفه بودن جمع نمیشود ولائم؛ همین ولیمهها همین اطعامها و همین نشاطها و سرورهایی را که به همراه دارد. فرمود شرکت در ولیمه با اهل عزیمه بودن جمع نمیشود خلاصه.
اقسام میثاق الهی
اما آیهای که در بحث امروز عنوان هست این است که ذات اقدس الهی در قرآن کریم چند میثاق را بازگو کرد، این مطلب اول است یک میثاق عام است که از همه تعهد گرفت، نظیر ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرّیَّتَهُمْ﴾ و مانند آن، اینها جزء مواثیق عامه است که انبیا و غیر انبیا، علما و غیر علما همه در این میثاق سهیماند قسم دوم میثاقی است که از خصوص علما گرفته اعم از انبیا و اولیا و علمای عادی، نظیر همین آیه محل بحث. قسم سوم میثاق اخصی است که مربوط به خصوص انبیاست که در بعضی از نوبتهای قبل اشاره شده ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ میثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عیسَی﴾ و مانند آن که مخصوص انبیا(علیهم السلام) است که آن میثاق اخص است، دومی میثاق خاص است اولی میثاق عام.
دلالت آیه ﴿وَ اذ اخذالله میثاق الذین اوتوا الکتاب﴾ بر میثاق علما
آیه محل بحث میثاق خاص است که از علما تعهد گرفته ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ نه «أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» این مخصوص یهودیها و مسیحیها نیست، مخصوص امتهای قبلی هم نیست؛ کسانی که به آنها کتاب داده شد. آیه قبل که فرمود: ﴿لَتُبْلَوُنَّ فی أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ معلوم میشود که این مربوط به یهودیها و مسیحیهاست که فرمود: ﴿أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾ اما این آیه محل بحث که فرمود: ﴿أُوتُوا الْکِتاب﴾ این مطلق است. پس شامل علمای اسلام هم میشود چه اینکه شامل علمای یهود و نصاری هم خواهد شد نشانه اینکه کتاب، برای همه نازل شده است این است که خود کتاب که مطلق است [و] شامل قرآن هم میشود، قرآن برای همه نازل شده است که ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذّکر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ اینکه ذات اقدس الهی به پیغمبر(علیه آلاف التحیة و الثناء) فرمود: ﴿أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذّکر لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ معلوم میشود این کتاب، هم برای پیامبر نازل شد هم برای همه مردم، کتابی است [که] برای همه مردم نازل شد، البته گیرنده وحی خصوص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است اما این کتاب به همه داده شد، برای هدایت همه آمده است پس میشود گفت که ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ هم کتاب مطلق است، هم ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ شامل همه میشود؛ منتها به قرینه اینکه ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ﴾ منظور علماست، زیرا افراد دیگر خودشان خبر ندارند تا برای دیگران تبیین کنند پس ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتاب﴾ یعنی میثاق را از علما گرفته است، از غیر علما تعهد گرفت بر آنها واجب کرد که یاد بگیرند فرمود: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ به جاهل دستور سؤال داد بر او تعلم را واجب کرد ولی بر عالم تعلیم را واجب کرده است.
وجوب تعلیم عالمان نسبت به جاهلان
این دو مطلب چون به خوبی از قرآن کریم استفاده میشود که تعلم بر جاهل واجب است و تعلیم بر عالم لذا وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) یک اصلی را بیان کرد که آن اصل مورد استناد نوع علمای خاصه و عامه است آن اصل این است که همان طوری که تعلم بر جاهلان واجب است تعلیم بر عالمان واجب قرطبی در تفسیرش نقل میکند که بعضیها از حدیث صرفنظر کردند حالا طبق منعی که شده بود از بعضی از مسئولین صدر اسلام که منع کرده بودند عدهای را از نقل حدیث بعضی از علما از حدیث صرفنظر کردند این شخص از او سؤال کرد که حدثنی گفت من تعهدکردم که حدیث نگویم گفت یا تو حدیث بگو یا من حدیث بگویم اگر تو حدیث نگفتی من میگویم گفت تو بگو گفت علیبنابیطالباینچنینسلام الله علیه) فرموده است که خداوند بر جاهلان تعلم را واجب نکرد مگر اینکه بر عالمان تعلیم را لازم کرده است این حدیث در کافی هم هست البته این حدیث را که منتها آنچه که در کافی آمده یک بیان لطیفی هم او را همراهی میکند فرمود: «لأن العلم قبل الجهل» همیشه علم قبل از جهل است اول جهل نبود بعد علم آنچه که در جهان هست اول علم است بعد جهل ... اولین انسانی هم که خلق شده است عالم خلق شده است یعنی وجود مبارک آدم(سلام الله علیه) بود که عالم بود خب فرمود: «لأن العلم قبل الجهل» این بیان لطیف در کافی هست ولی اصل این روایت را زمخشری در کشاف نقل کرده قرطبی در جامعش نقل کرده امام رازی در تفسیرش نقل کرده همه از حضرت امیراینچنینسلام الله علیه) نقل کردند که خداوند بر جاهلان تعلم را واجب نکرد مگر اینکه بر عالمان تعلیم را واجب کرده است این تعهد الهی است و از مجموعهٴ این آیه محل بحث با آیهٴ ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْر﴾ این دو وظیفه به خوبی به دست میآید که بر جاهلان تعلم واجب است و بر عالمان تعلیم و کتمان کردن هم محرّم است برای عالم یعنی عالم در جایی که باید علمش را ظاهر کند، جواب مطلبی را بدهد که بر او واجب عینی باشد، کتمانش حرام است، اگر واجب کفایی بود و همه کتمان کردند، آنگاه همه معصیت کردند، خب.
پرسش:...
پاسخ: هر کسی جاهل است از اعلم خود باید سؤال بکند اگر کسی جاهل است از عالم سؤال میکند، عالم هم بعضی از مسائل را میداند و بعضی از مسائل را نمیداند، نسبت به آنچه نمیداند جاهل است باید از اعلم خود سؤال بکند تا برسد به معصومین(علیهم السلام).
چگونگی دلالت عبارت ﴿الذین اوتوا الکتاب﴾ بر میثاق عالمان
﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ پس این ﴿أُوتُوا الْکِتابَ﴾ چون «مِنْ قَبْلِکُم» آن را همراهی نکرده، قیدی نیامده و خود ﴿الْکِتابَ﴾ هم مطلق است و ﴿الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ شامل همهٴ علما میشود، پس علمای اسلام هم مثل علمای مسیحیت و یهودیت مشمول این اصلاند. گرچه صدر آیه به صورت غیبت یاد شده است؛ اما وسط آیه التفات از غیبت به خطاب است که فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاس﴾ این لام سوگند هست با آن نون تأکید که حتماً آن کتاب را برای مردم باید بیان کنید و اگر در بعضی از روایات به عنوان شأن نزول، برای این مطلبی ذکر شده است که بعضی از علمای یهود خصوصیت وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را برای مردم کتمان کردند، حتی این ضمیر ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ﴾ را به آن حضرت برگرداندند، اینها از باب تطبیق است نه تفسیر. حالا چند شأن نزول برای این کریمه ذکر شده است، همه اینها میتواند مصداق باشد، هیچ کدام آیه را منحصر بر خود نخواهد کرد.
پس ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ «لَتُبَیِّنُنَّ» آن کتاب را ﴿لِلنّاسِ﴾، ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ اینجا دیگر نهی نیست، نفی است؛ بیان بکنید در حالی که کتمان نمیکنید که حالی است تقریباً مؤکد، که تثبیت میکند و تأکید میکند آن تبیین را ﴿لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ در حالی که هیچ چیز را کتمان نمیکنید، همه آنچه را که باید بیان کنید بیان میکنید این تعهد خاص که از علما گرفته شد اما آنها در مقابل این تعهد چه کردهاند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این ضمیر مفعول ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ به آن میثاق برمیگردد که اینها این تعهد را پشت سر گذاشتند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ بعد در مقابلش چه دریافت کردهاند و در این معامله خسارت دیدهاند، آن دو مطلبی است که جداگانه باید بحث بشود.
مراد از ﴿فنبذهوه وراء ظهورهم﴾
اینکه فرمود: ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اخبار است البته یعنی ما تعهد گرفتیم، اینها این تعهد را پشت سر گذاشتند. به تعهد عمل نکردن چند گونه است: یک وقت میگویند نقض عهد کردند، نکث عهد کردند و مانند آن؛ یک وقت میگویند این را ترک کرده است؛ یک وقت میگویند این را پشت سر انداختند، همه اینها آن نقض را میرساند؛ اما وقتی گفته بشود ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ این خیلی آکد است، خود اصل «نْبِذْ» یعنی پرت کردن، به دور انداختن ﴿فَأَخَذْناهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْناهُمْ فِی الْیَمِّ﴾ یا ﴿لَنُبِذَ بِالْعَراءِ﴾ «نَبذ» یعنی انداختن ﴿فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلی سَواء﴾ یعنی اگر دیدی آنها دارند خلاف میکنند، این تعهدات را به سوی آنها پرت کن؛ اما پشت سر پرت کردن تأکیدی است در آن بیاعتنایی، اصل «نْبِذْ» یک بیحرمتی را به همراه دارد یعنی عهد خدا را به دور انداختن؛ اما وقتی بگویند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ یعنی به جایی انداختند که اصلاً مورد توجه اینها نیست، در مقابل نصبالعین قرار دادن، گفتند اگر «فجعله نُصْبَ عینه» یعنی این را منصوب کرد در برابر چشمان خود قرار داد. خب، این را که میگویند نُصب العین قرار بدهید نه یعنی واقعاً مثل تابلو در برابرتان باشد، اینکه نیست. یعنی شدت احترام و اعتنا داشته باشید که گویا همیشه این را میبینید نبذ وراء ظهور طوری است که گویا هرگز او را نمیبیند در مقابل نُصبالعین قرار دادن این گروه نه اینکه کتاب را «نَبِذْ» کردند آن عهد را «نَبِذْ» کردند کتاب را میخواندند و آن تعهدی هم که خدا در آن کتاب حالا یا تورات است یا انجیل است یا قرآن است، آن تعهد را هم میخواندند، عالماً عامداً آن عهد را نقض کردند و پشت سر انداختند نه اینکه فراموششان شده.
کتمان اهل کتاب و نقض میثاق الهی
در چند قسمت از قرآن کریم، بخشی مربوط به همین سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» بود که قبلاً گذشت بخشی هم مربوط به سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بود که قبلاً باز بیان شد از نقض اینها و نبذ اینها و کارشکنی اینها یاد شده است به عنوان عالماً عامداً که این کار را کردند آیهٴ هفتاد و 71 این سورهٴ مبارکهٴ «آل عمران» که بحث شد قبلاً این بود ﴿یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُونَ ٭ یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُون﴾، پس این ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ نه یعنی کتاب را، خب کتاب را میخواندند عالماً و عامداً آن عهد را نقض کردند، چه اینکه در بخشهای دیگر باز مسئله نقض اینها به صورتهای گوناگون بیان شده اصل اینکه نقض یک امر جامعی است، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به عنوان یک اصل کلی آمده: ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدی مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاّعِنُونَ ٭ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾. خب، آنها که احکام الهی و حکم الهی را بعد از اینکه ذات اقدس الهی برای مردم بیان کرده و این علما دریافت کردند، کتمان بکنند؛ برای مردم بازگو نکنند این اطلاق شامل علمای اسلامی و علمای اهل کتاب خواهد شد چه اینکه در همان سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 174 هم باز باطلاقه همه این اقسام یاد شده را شامل میشود ﴿إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی بُطُونِهِمْ إِلاَّ النّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ این آیه هم مطلق است، علمای هر صنفی از اصناف سهگانه را شامل میشود؛ اما اینکه اینها عالماً عامداً، عهد الهی را پشت سر گذاشتند، در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مطرح شد، آیهٴ صد فرمود: ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ﴾ اینها هر وقت تعهدی کردند گروهی از اینها این را پشت سر میگذارند خواه تعهدی که با یکدیگر دارید خواه تعهدی که با الله دارند اینها نبذ عهد میکنند، همان طوری که نقض عهد میکنند نبذ عهد هم میکنند ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اینها آنچنان پشت سر میاندازند که هرگز او را نبینند در آیهٴ 101 همان سورهٴ «بقره» اینچنین است، بعد از اینکه فرمود این عهد را نبذ کردند فرمود: ﴿وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِم﴾ اینجا «نبذ» پیداست که به خود کتاب خورده، آیهٴ قبل «نبذ» به عهد خورده.
تبیین مرجع ضمیر ﴿فنبذوه﴾
اینکه در آیهٴ محل بحث، عدهای ضمیر ﴿فَنَبَذُوه﴾ را به عهد زدند و عدهای به کتاب، برای اینکه در قرآن کریم هر دو قسمش نمونه دارد یعنی آیهٴ صد این است که ﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْدًا نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ که این «نبذ» به عهد برمیگردد که عهد را نبذ کردند؛ به دور انداختند. آیهٴ بعدی آیهٴ 101 این است که ﴿وَ لَمّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ خب، گرچه شاید انسب این باشد که این ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ ضمیر مفعول به عهد برگردد ولی آن گروهی از اهل تفسیر که این ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ را ضمیر را هم به کتاب دادند یعنی اینها مأمور بودند که کتاب الهی را تبیین کنند و کتمان نکردند> کتمان کردند ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ مثل اینکه «فکتموه»> ارجاع ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ ضمیر مفعول> به کتاب در قرآن سابقه دارد> آیه 101 سورهٴ «بقره» و بعید هم نیست> چون کتاب به این ضمیر نزدیک«تر از میثاق است ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ﴾ این کلمه کتاب که مرجع دو تا ضمیر قبلی است> مرجع ضمیر بعدی هم باشد این وحدت سیاق محفوظ است یکی این نکته نکته دوم آنکه این ﴿الْکِتابَ﴾ نزدیکتر است تا آن ﴿میثاقَ﴾، ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ﴾ آن کتاب را ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾ آن کتاب را ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ آن کتاب را، حالا اگر ضمیر به کتاب برگردد مرجع ضمیر نزدیک است و اگر به میثاق برگردد، مقداری دور است. البته آن گونهای که زمخشری و همفکرانشان معنا کردند که ضمیر را به عهد و میثاق برگردادند، آن هم قابل توجیه است ولی اینچنین نیست که منحصر باشد یعنی الا و لابد، ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ باید به میثاق برگردد، چون آن میثاق در همان کتاب آمده خیلی از احکام الهی در همان کتاب آمده اینها این کتاب را پشت سر گذاشتند. پس هم میشود ضمیر ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ را به میثاق برگرداند هم روی این دو مزیتی که هست ضمیر به کتاب برگردد یکی وحدت مرجع این سه ضمیر که ﴿لِتُبَیِّنُنَّهُ﴾، ﴿وَ لا تَکْتُمُونَهُ﴾، ﴿فَنَبَذُوهُ﴾ هر سه ضمیر مفعول به یک جا برگردد، یکی اینکه این ﴿الْکِتابَ﴾ هم نزدیکتر است به این ضمیر تا ﴿میثاقَ﴾ این دو تا و در قرآن هم البته هر دو قسم سابقه دارد هم نبذ عهد و هم نبذ کتاب.
خب اینکه فرمود: ﴿فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ یعنی عالماً عامداً این را کردند، نه اینکه کتاب را ترک کردند کتاب را میخواندند ولی مطلبش را عالماً عامداً کتمان میکردند؟ نظیر آیهٴ 44 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که فرمود: ﴿أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ﴾ خب، در آن کتاب حالا چه قرآن چه تورات چه انجیل، وظیفه همه مشخص شده است وظیفه دیگران که مشخص نشده که خصوص دیگران بیان شده باشد، وظیفه همه مشخص شده است ﴿أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ﴾ با اینکه در کتاب الهی همه اینها مشخص شده است. پس ضمیر، میتواند به هر دو برگردد، چون هر دو هم در قرآن نمونه دارد.
جامعیت نقض کتاب بر نقض حکم الهی
مطلب بعدی آن است که گاهی سخن از عهد نیست سخن از کتاب است که جامع عهد است و احکام و حکم دیگر. گاهی سخن از اصل دین است و اصل ذات اقدس الهی است، چه اینکه در سورهٴ «هود» آمده؛ منتها آن خطاب به مشرکین است دیگر، خطاب به اهل کتاب نیست. قوم شعیب به شعیب گفتند: ﴿یا شُعَیْبُ ما نَفْقَهُ کَثیرًا مِمّا تَقُولُ وَ إِنّا لَنَراکَ فینا ضَعیفًا وَ لَوْ لا رَهْطُکَ لَرَجَمْناکَ وَ ما أَنْتَ عَلَیْنا بِعَزیزٍ﴾؛ به شعیب(سلام الله علیه) گفتند اگر قوم و خویش و فامیلانت نبود ما تو را طرد میکردیم شعیب در جواب فرمود: ﴿یا قَوْمِ أَ رَهْطی أَعَزُّ عَلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَکُمْ ظِهْرِیًّا﴾؛ شما الله را رها کردید پشت سر انداختید، اصلاً به او اعتنا نمیکنید، آن وقت سخن از قوم و قبیله مطرح میکنید. خب، آن «اتخاذ الله ورائهم ظهریا» بدتر از «اتخاذ کتاب الله و نبذه وراء ظهره» هست و «نبذ کتاب الله وراء ظهره» بدتر از نبذ عهد است، چون عهد حکمی از احکام کتاب است.
عواقب نقض میثاق الهی در قیامت
مطلب دیگر آنکه شاید همین گروهی که کتاب الهی را پشت سر گذاشتهاند در قیامت مبتلا بشوند که نامه اعمالشان را پشت سر بگیرند، این تجسم همان کار باشد. آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انشقاق» آمده است آیهٴ ده به بعد ﴿وَ أَمّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُورًا ٭ وَ یَصْلی سَعیرًا﴾ شاید این محصول همان عمل زشت اینها باشد، آن که کتاب الهی را پشت سر گذاشت یعنی بیاعتنایی کرد و عمل نکرد، نامه اعمال را هم باید از پشت سر بگیرد و مقدورش نیست حالا در کیفیت گرفتن نامه اعمال، من وراء ظهر وجوهی گفته شد که دستش چگونه باید پشت سر برسد، موظف است که بگیرد و نمیتواند؛ به سختی باید بگیرد. خب، شاید این نتیجه همان کار باشد به هر حال فرمود: ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللّهُ میثاقَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَیِّنُنَّهُ لِلنّاسِ وَ لا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ حالا آنها که تعهد الهی را که حکمی از احکام کتاب است یا اصل کتاب الهی را پشت سر گذاشتند، عالماً عامداً بیاعتنایی کردند در مقابل چیزی را دریافت کردند فرمود آنها هر چه را در مقابل این نبذ عهد یا نبذ کتاب خدا دریافت بکنند کم است ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ این ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ نمونههایش هم قبلاً گذشت، منظور این نیست که یک بهای کمی نصیب اینها شده که حالا اگر بهای زیادی به اینها میدادند اینها مغبون نبودند نه، اگر همه دنیا را هم به اینها میدادند باز اینها مغبون بودند و ضرر کردند، کل دنیا کم است، نه دنیای هر کسی کم است عمرش هشتاد سال است یا صد سال بهرهٴ هر شخصی اندک است، بهرهٴ مجموع هم کم است، چون وقتی حساب شخص باشد انسان میتواند بگوید حالا این شخص بهره کمی برده یا عمر کوتاهی داشته؛ اما اصل دنیا ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا فِی اْلآخِرَةِ إِلاّ مَتاعٌ﴾ یعنی وقتی دنیا را شما در قبال آخرت میسنجید، میبینید یک متاع کمی بیش نیست، این تنوینش تنوین تحقیر است دیگر. خب، اصل دنیا نه اینکه حالا دنیای زید یا دنیای عمرو، کل مجموعه حیات دنیا نسبت به آخرت، جز متاع اندک چیز دیگری نیست ﴿قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلیلٌ﴾ ولو برای هر که هم باشد خب، پس اگر کسی کل دنیا را هم بگیرد و حکم الهی را پشت سر بگذارد، ثمن قلیل را گرفته است، نه اینکه حالا ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً﴾ به آن سران ستم، به مشایخ سوء کم دادند نه، اگر کل دنیا را هم میدادند کم بود ﴿وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَنًا قَلیلاً فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ﴾ بد اشترایی نصیبشان شده است، برای اینکه متاع قلیلی که بهره ظاهری دارد، این را گرفتند [و] آن متاع جاودانی که هم سود ظاهری دارد، هم سود باطنی او را رها کردند.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است