display result search
منو
تفسیر آیات 55 تا 64 سوره انبیاء

تفسیر آیات 55 تا 64 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 55 تا 64 سوره انبیاء"

چگونگی استدلال حضرت ابراهیم سلام‌الله‌علیه با مشرکان
عدم جریان علتهای سه‌گانه عبادت در پرستش بتها
بیان مقصود از حق در آیه ﴿أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ﴾

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ ﴿55﴾ قَالَ بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ ﴿56﴾ وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ ﴿57﴾ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ ﴿58﴾ قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿59﴾ قَالُوا سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ﴿60﴾ قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ ﴿61﴾ قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ﴿62﴾ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿63﴾ فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿64﴾

چگونگی استدلال حضرت ابراهیم سلام‌الله‌علیه با مشرکان
وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که اوّلین پیامبر از انبیای ابراهیمی(علیهم السلام) است شرح حالش را قرآن کریم در سوَر متعدّد و بخشی از آنها را در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» ذکر فرمود. وقتی وجود مبارک حضرت فرمود: ﴿مَا هذِهِ التَّمَاثِیلُ الَّتِی أَنْتُم لَهَا عَاکِفُونَ﴾ ؛ این بت‌پرستی چیست که شما در برابر بتها خاضعید، آنها گفتند شما حرفِ حق دارید یا بازی می‌کنید، اگر فعلِ حق و قول حق داشته باشید پذیرفته است، اگر فعلِ حق و قول حق نداشته باشید [و] حق نیاورده باشید، بازیگرید، لذا بین قُبحِ فاعل و حُسن فعل مقابله قرار داد که حرفِ انسان یا حق است یا اگر حرفِ انسان حق نیست او بازیگر است. نگفتند «أجئتنا بالحق أم بالباطل» گفتند: ﴿أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾ [و] وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) فرمود من حق آوردم و ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ هستم نه ﴿مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾. بنابراین فالبحث فی فصلین: یکی به قول و فعل برمی‌گردد یکی به قائل و فاعل برمی‌گردد؛ دربارهٴ دعوای خود و دعوت خود برهان اقامه کرده است و دربارهٴ شخص خودش هم که گفت: ﴿أَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ ایستادگی کرد و تثبیت کرد.
فرمود اما من حق آوردم برای اینکه انسان الاّ و لابد باید عبادت بکند زیرا یک موجود نیازمند که هستی‌اش را و کمالات هستی‌اش را و تأمین نیازهای روزانه‌اش را از غیر دریافت می‌کند باید در برابر او خاضع باشد و از او خیر بخواهد؛ غیر از این که راهی ندارد. آن غیری هم که انسان به او وابسته است یا باید از راهِ نافع بودن و حلّ مشکلات، مسجود و معبود انسان باشد یا اگر او را عبادت نکنیم به ما ضرر می‌رساند و از جهت حفظ از خطرِ او، او را عبادت کنیم یا اگر مقام برتری داریم که گرفتار نفع و ضرر نیستیم [بلکه] اهل محبّت و کِششیم، او موجودی باشد که شایستهٴ جذبه و کشش و محبّت باشد. آلههٴ دروغین هیچ کدام از این اوصاف سه‌گانه را ندارند؛ نه قدرت نفع رساندن دارند که اگر کسی آنها را عبادت کرد طَرْفی ببندد؛ نه قدرت زیان رساندن را دارند که اگر کسی آ‌نها را عبادت نکرد آنها به آدم آسیب برسانند و نه شایستهٴ محبّت‌اند که انسان به آنها دل ببندد.
در این سه جهت وجود مبارک ابراهیم در آیات گوناگون دلیل اقامه کرد فرمود: ﴿هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ ٭ أَوْ یَنفَعُونَکُمْ﴾؟ این طور که نیست؛ ﴿أَوْ یَضُرُّونَ﴾ ؟ این طور که نیست؛ لایق محبّت‌اند؟ این طور که نیست، زیرا اینها آفل‌اند و چیزی که آفل است و غارب است و غروب‌کننده است که محبوب نیست. خب انسان دل بسپارد به موجودی که گاهی هست گاهی نیست! گاهی طالع است گاهی غارب! خب وقتی که غروب کرده محبوب آدم کجاست؟! لذا در بخش محبّت فرمود: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ یعنی هیچ عاقلی نباید دل به آفل ببندد برای اینکه

عدم جریان علتهای سه‌گانه عبادت در پرستش بتها
آنکه غروب کرده، محبوب از دست رفته یا غیبت کرده، این طلیعهٴ رنج آن محبّ بی¬محبوب است. این تثلیثی که در عبادت هست که یا «خوفاً مِن النار» است یا «شوقاً إلی الجنّة» است یا «حُبّاً لله» ، این از دیرزمان در بیانات نورانی ائمه(علیهم السلام) بوده است. وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) که سرسلسلهٴ انبیای ابراهیمی است هم از این سه مقطع سخن گفته است؛ فرمود بالأخره شما کسی را عبادت می‌کنید یا «خوفاً مِن الضرر» است که اگر او را عبادت نکنید او به شما کیفر می‌دهد، این بتها که این طور نیستند؛ یا «شوقاً إلی النفع» است[که] از اینها که کاری ساخته نیست.
حالا آن مسئلهٴ بهشت و جهنم هنوز برای وثنیین مطرح نبود؛ آنها که می‌گویند ما بتها را عبادت می‌کنیم برای اینکه شفعای ما باشند عندالله، منظورشان شفاعتهای دنیوی است نه شفاعتهای اُخروی که مغفرت باشد [زیرا] اینها به قیامت معتقد نبودند به بهشت و جهنم معتقد نبودند [بلکه منظورشان این بود که] اینها شفیع دنیا باشند برای جلب منفعت و دفع مضرّت، همین! این طور نیست که اینها به قیامت و بهشت و جهنم و شفاعتِ مصطلح، عقیده‌ای داشته باشند؛ مشرکین حجاز هم همین طور بودند که می‌گفتند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾. اینها که می‌گفتند: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ و از جریان معاد هم تعجّب می‌کردند که ﴿أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ ، به یکدیگر می‌گفتند یک خبر جدید باورنکردنی است، او می‌گوید: ﴿إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ؛ وقتی تَمزیق شدید، تکّه تکّه شدید، قطعه قطعه شدید، پاره پاره شدید، دوباره زنده می‌شوید، مگر شیء مُمزَّق دوباره زنده می‌شود؛ اینها استبعادی بود که مشرکان حجاز داشتند. بنابراین اینها که می‌گفتند: ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی این بتها شفیع ما هستند نزد الله تا مشکلات دنیای ما حل بشود. وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) می‌فرماید هیچ کدام از این اهداف سه‌گانه در پرستش بتها حاصل نیست [زیرا] اینها نه نافع‌اند نه ضارّند نه محبوب.

بیان مقصود از حق در آیه ﴿أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ﴾
فرمود من حق آوردم؛ گفتید که ﴿أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ﴾؟ بله من حق آوردم، چرا؟ برای اینکه کسی نافع است که ربّ باشد، این قدم اول که سِمت تدبیر و مالکیّت و ادارهٴ مردم به عهدهٴ او باشد؛ دو: کسی ربّ است که خالق باشد [زیرا] آن کسی که نیافرید چگونه می‌تواند بپروراند؟! او که از هویّت این شیء خبر ندارد [لذا] الاّ ولابد ربّ باید همان کسی باشد که خالق باشد؛ سه: کسی خالق است که هستی او عین ذات باشد و محتاج به خالق دیگر نباشد [و] تنها کسی که هستیِ او عین ذات اوست و محتاج به خالق دیگر نیست [و] عین حقیقت است، ذات اقدس الهی است، پس الله واحدٌ لا شریک له در ذات، الله واحدٌ لا شریک له در وصف، الله واحدٌ لا شریک له فی الفعل. این بیان نورانی که می‌گوییم: «لا إله الاّ الله وحده وحده وحده» ناظر به این مراحل سه‌گانهٴ توحید است، تکرار که نیست. این خدا باید معبود باشد، این حقّی است که من آوردم؛ شما، جهان [و] پیوند شما و جهان را او آفرید. ﴿بَل رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ﴾؛ وقتی گفته شد سماوات و ارض یعنی سماوات و اهل سماوات، زمین و اهل زمین؛ آنجا که ﴿من فِیهَا﴾ یا ﴿مَنْ عَلَیْهَا﴾ را ذکر نفرمود مجموعهٴ نظام آفرینش اراده می‌شود. الله خالق مجموعهٴ نظام آفرینش است و کسی که خالق مجموعهٴ نظام آفرینش است، رب است و همان کسی که رب است، اله است؛ این حقّی است که من آوردم.

تبیین مقام شاهد بودن حضرت ابراهیم ع
شما گفتید ﴿مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾ هستم، نه، من ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ هستم نه ﴿مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾. بعضیها غایبِ محض‌اند، آنها که غافل‌اند جاهل‌اند ناسی‌اند ساهی‌اند، در این مراحل نیستند در این جُرگه نیستند «مِن الغائبین» هستند ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ نیستند [که] آنها رأساً بیرون‌اند. برخیها عالِم‌اند [که] مفهوماً حاضرند ولی مصداقاً غایب‌اند؛ آن عالِم بی‌عمل، حضورِ مفهومی و علمی دارد ولی غیبتِ مصداقی و عملی (این دو گروه). برخیها هستند که حاضر مفهومی و مصداقی‌اند یعنی هم فهمیدند هم عمل می‌کنند اما منزوی‌اند [یعنی] به فکر اصلاح خودشان‌اند [ولی] به فکر تعلیم و تزکیه دیگران نیستند؛ اینها در بخش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ غایب‌اند ولی در بخش علم و عمل حاضرند (این هم یک مرحله). بعضیها هستند که خودشان عالم‌اند خودشان عمل می‌کنند اهل تعلیم و تزکیه هم هستند؛ اما اهل دفاع نیستند اهل جهاد نیستند که اگر یک وقت لازم بود از این مکتب حمایت بشود حمایت کنند؛ این در بخش جهاد غایب است. بعضیها هستند که در همهٴ مراحل حاضرند حتی در جهاد؛ اما جهاد اگر به آن مرحلهٴ سوزاندن و قتل و امثال ذلک باشد راضی نیستند.
وجود مبارک ابراهیم خلیل می‌فرماید من در همهٴ این مراحل شاهد و حاضرم؛ عالِمم، به علمم عمل می‌کنم، معلّم کتاب و حکمتم، مدافعم، دست به تبرم، ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ را هم تحمّل می‌کنم، پس سخن از لاعب بودن نیست [سخن از] شاهدِ محض بودن است؛ هر جا که فرض بکنید من حضور دارم: ﴿وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾. این مصداق کامل است برای آن ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ که در کنار ملائکه است و هر دو در جوار نام مبارک الله‌اند که ﴿شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلاَئِکَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ﴾ ؛ این جزء ﴿أُولُوا الْعِلْمِ﴾ است که ﴿مِن الشاهدین﴾ است. فرمود اما سؤالتان که من چه چیزی آوردم [پاسخش این است که] من حق آوردم؛ دربارهٴ خود من سؤال کردید که ﴿أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾، نه، ﴿أَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾؛ لعب و بازی در دستگاه ما نیست. خب، ﴿أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنتَ مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾، فرمود من حق آوردم برای اینکه ﴿رَبُّکُمْ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ﴾؛ من ﴿مِنَ اللَّاعِبِینَ﴾ نیستم ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ هستم: ﴿وَأَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾.
مستحضرید که شهود بدون اشهاد نمی‌شود؛ هر علمی معلّمی می‌طلبد چه حصولی چه حضوری. وجود مبارک ابراهیم خلیل اگر صحنهٴ ملکوت را مشاهده کرد به اشهادِ الهی بود، اگر عالِم شد به تعلیم الهی بود، اگر دید به ارائهٴ الهی بود که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿کَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ .

بررسی عظمت روح انسان در روایات معصومین ع
گوشه‌ای از اینها را هر کدام از ما در مدّت عمر در خوابهای صادق گاهی داریم که انسان، لحظه‌ای در مقطعی، صحنه¬ای می‌بیند، از شرق به غرب سفر می‌کند به مکّه مشرّف می‌شود به کربلا مشرّف می‌شود (اینها را در عالم رؤیا دارد). خب اگر در یک لحظه تمثّل برزخی هست و انسان این صحنه‌ها را می‌بیند، اگر به مقام شامخ ولایت کلّی برسد به نبوّت برسد به رسالت برسد، او می‌تواند ملکوت و باطن عالم را مشاهده کند چون روح آن ‌قدر وسیع است که در سماوات و ارض ظهور دارد [و] سماوات و ارض جایگاه بدنِ اوست.
فرمود:‌ ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ ؛ شما به روایات بهشت که نگاه می‌کنید می‌بینید ائمه(علیهم السلام) فرمودند بهشت که ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است معنایش این نیست که مجموع برای مجموع است یعنی همهٴ مردم را می‌آورند در بهشتی که مساحتش سماوات و ارض است، بلکه یک بهشتی مساحت خانه‌اش ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است؛ این چه عالمی است! نه اینکه همهٴ افراد را در بهشتی جا می‌دهند که مساحتش ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است [بلکه] خودِ بهشتی در بهشت، مساحت خانهٴ او ﴿عَرْضُهَا السَّماوَاتُ وَالْأَرْضُ﴾ است. شما در روایات برزخ ملاحظه بفرمایید که ائمه چه فرمودند، فرمودند انسان وقتی که مُرد اگر مؤمن باشد قبرش «روضةٌ مِن ریاض الجنّة مدّ البصر»، تازه این برای بهشتِ برزخی است! آدم اگر این روایاتی که معصومین دربارهٴ برزخ، دربارهٴ بهشت، قیامت و اینها دارند را ملاحظه ‌کند آن‌ وقت معلوم می‌شود روح [دارای] چه عظمتی است. ملکوت را ذات اقدس الهی به ابراهیم خلیل نشان داده است و این انسان است که می‌تواند ابدی باشد با اینکه کلّ آسمان و زمین بساطش برچیده می‌شود؛ [در] ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ این انسان می‌ماند؛ فرمود: ﴿أَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾.

نحوه مناظره حضرت ابراهیم برای دسترسی به بتها
بعد فرمود شما گرچه اینها را در بتکده [گذاشتید و] درش را قفل کردید و نگهبان گذاشتید ولی من با هر کِیدی شد اینها را تکّه تکّه می‌کنم: ﴿وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم﴾. همین طوری که در بتکده باز نیست که من بروم یک تبر بگیرم اینها را بشکنم بلکه، این نگهبان دارد مواظب دارد درش بسته است قفل است و من بالاخره با کید بساطشان را به هم می‌زنم. این را به آنها نگفت تا ما بگوییم اینها که به الله معتقد نیستند، چگونه قسم یاد کرد؛ این که بالصراحه با آنها در میان نگذاشت وگرنه نمی‌رفتند یا جلویش را می‌گرفتند [بلکه] این درونِ جان خود تصمیم گرفته و نزد خود سوگند یاد کرده یا اگر گفته با خواص گفته. مضافاً که آنها به الله معتقد بودند می‌گفتند الله اِله الآلهه است [ولی] کار به دست این ارباب متفرّقون است؛ نه اینکه به الله معتقد نبودند؛ او که به الله معتقد نیست ملحد است نه مشرک. فرمود: ﴿وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ﴾؛ این ﴿مُدْبِرِینَ﴾ حالِ تأکیدی است.
این کید را در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» مشخص کرد که از آن به <رَوَغان> یاد کرده است فرمود: ﴿ءَإِفْکاً آلِهَةً دُونَ اللَّهِ تُرِیدُونَ ٭ فَمَا ظَنُّکُم بِرَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ ٭ فَقَالَ إِنِّی سَقِیمٌ ٭ فَتَوَلَّوْا عَنْهُ مُدْبِرِینَ ٭ فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاَ تَأْکُلُونَ﴾ ؛

تبیین معنای <رَوَغان> در آیه ﴿ فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ﴾
<رَوَغان> آن حالتی است که در این بازیها می‌بینید دو بازیگری که خیلی حریف‌اند هر کدام رَوَغانی دارند یعنی تلاش و کوشش می‌کنند ببینند کجای این حریف خالی است که آ‌نجا را بگیرند (این را می‌گویند <رَوَغان>). این حالت <رَوَغان> یک وقت محمود است یک وقت مذموم. این صفت در روباه زیاد هست، چون قدرت بدنی ندارد سعی می‌کند از راه غافلگیری و با مکر و حیله به طعمه دسترسی پیدا کند. یک وقت است محمود است و ممدوح [مثل اینکه] این دو بازی کننده هر دو با رَوَغان دارند پیروز می‌شوند یعنی کاملاً نگاه می‌کنند، قدرت خودشان را می‌سنجند، ضعف رقیب را می‌سنجند، حضور و غیاب او را می‌سنجند می‌بینند کجایش خالی است که حمله کنند (این را می‌گویند <رَوَغان>). ﴿فَرَاغَ﴾؛ وجود مبارک حضرت ابراهیم رَوغان کرد ببیند چه موقع درِ بتکده مثلاً بسته است چه موقع باز است چه موقع نگهبان هست؛ این همان کید است. اینها هم برای اینکه بروند و در هنگام برگشت تبرّکی داشته باشند، برخی از غذاها را می‌آوردند نزد این بتها که تبرّکی بشود افزوده بشود و مانند آن.
وجود مبارک حضرت ابراهیم با این رَوَغان، فرصت را مغتنم شمرده آن وقتی که درش باز بود یا نگهبان نبود یا خیلی حضور فعّال نداشت وارد شد دید این طعامها هست فرمود چرا طعام نمی‌خورید؛ این ﴿أَلاَ تَأْکُلُونَ﴾ برای همین است نه اینکه حضرت شک داشته باشد که اینها غذا می‌خورند ولی هنوز نخوردند؛ فرمود این غذاها را که برای شما آوردند چرا تبرّک نمی‌کنید [که] این طَعْنی است نسبت به آنهایی که این غذاها را آوردند. این را در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» فرمود: ﴿فَرَاغَ إِلَی آلِهَتِهِمْ فَقَالَ أَلاَ تَأْکُلُونَ﴾ این یک، ﴿مَالَکُمْ لاَ تَنطِقُونَ﴾ دو، ﴿فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ﴾ این نتیجه؛ مثل دو کشتی‌گیر ماهر وقتی جای خلوت و ضعف را گیر آوردند حمله می‌کنند فرمود این کارها که شده، ﴿فَرَاغَ عَلَیْهِمْ ضَرْباً بِالْیَمِینِ﴾؛ با یک قدرت اینها را درهم کوبیده [و] به صورت هیزم در آورد.

آموزنده بودن قول و فعل حضرت ابراهیم ع
خب این ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ است؛ این تازه پایان راه نیست این نیمهٴ راه است، آن خطرات بعدی را هم باید تحمل کند؛ گفت: ﴿أَنَا عَلَی ذلِکُم مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾، پس نه من بازیگرم نه حرفِ من بازیچه است هم حق آوردم هم خودم ﴿مِنَ الشَّاهِدِینَ﴾ هستم؛ فرمود: ﴿وَتَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ ٭ فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾.
بر اساس آ‌ن دعای نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) که در صحیفه سجادیه هست خدا «العالی فی دُنُوّه» او در حالی که «أقرب إلینا مِن حبل الورید» است، عالی است [و] در عین حال که عالی است و ﴿علی العرش استوی﴾ ، دانی است. گاهی انسان عرشی فکر می‌کند دعاها و نیایشهای عرشی دارد، گاهی فرشی فکر می‌کند [و] با خدایی که «أقرب إلینا مِن حبل الورید» گفتگو می‌کند. وجود مبارک حضرت ابراهیم هر دو را به پیروانش یاد داد؛ هم فرمود خدای من ﴿یُطْعِمُنِی وَیَسْقِینِ ٭ وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ﴾ ؛ او مُطعِم است او ساقی است او شافی است [که] همهٴ اوصاف را به خود خدای سبحان اسناد داده است؛ در عین حال که مجاری رزق او و مَظاهر او دارد این کارها را انجام می‌دهند، او شافی است او رازق است او مُطعِم است [که] اینها مراحل نازلهٴ فعلِ خداست [هم] آن ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ یا ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ یا ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ [را فرمود که] برای آن مرحله عالی است. در همهٴ مراحل، دعاهای حضرت ابراهیم آموزنده است هم برای اوحدیّ از موحّدان هم برای خواص هم برای تودهٴ مردم.

دیدگاه قرآن کریم از دست آوردهای حضرت ابراهیم
...حالا آ‌نجا کسی بود یا نبود، شنید یا نشنید، بالأخره این جمله‌ها از آن حضرت هست که این غذا را آوردند چرا نمی‌خورید، چرا حرف نمی‌زنید. با کسانی که این بتها را می‌پرستند این‌چنین باید حرف زد، حالا کم کم اینها بعد رشد می‌کنند و آنهایی که پیرو حضرت ابراهیم شدند به [مقام] خُلَّص اولیا رسیدند که خداوند فرمود: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ﴾ . این طور نیست که همه‌شان به همان وضع بودند، یک عدّه هم از این بت‌پرستی در آمدند و جزء خُلّص اولیا شدند که خدا می‌فرماید: ﴿إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِیُّ﴾، بعد به ما می‌فرماید شما هم همین راه را طی کنید.
آن جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) که شبانی را دید که می¬گفت تو کجایی تا چارق تو را ـ <چارق> همان کفش طبیعی است که دامدارها از پوست گوسفند و مانند آن تهیه می‌کنند ـ <چارقت دوزم> چه کنم چه کنم که بعد وجود مبارک موسای کلیم با آن طرز دیگر سخن گفت بعد خدای سبحان هم به او فرمود: <تو برای وصل کردن آمدی> برو جبران بکن، وقتی موسای کلیم آمد به دنبال آن چوپان دید او رفت اینجاها نیست: «محرمِ ناسوت ما لاهوت باد»، این به موسای کلیم عرض کرد که من دیگر آن شبان قبلی نیستم، دست و بازوی تو را بنازم که ما را راه انداختی. حالا آن قسمت اوّلش مشهور است اما قسمت دومش چون علمی است و عمیق است در این کتابها نیامده:
محرم ناسوت ما لاهوت باد٭٭٭ آفرین بر دست و بر بازوت باد
وجود مبارک ابراهیم هم همین کار را کرد؛ همینها که غذا می‌آوردند نزد این بتها برای تبرّک، اینها را ساخت که خدا می‌فرماید مؤمنانِ به حضرت ابراهیم، به حضرت ابراهیم اُولیٰ هستند.

نحوه برخورد مشرکین با عمل حضرت ابراهیم ع
بعد فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ﴾ که ﴿إِلَیْهِ﴾ به آن کبیر برمی‌گردد.
وقتی آ‌نها از مراسم عید و امثال عید برگشتند و دیدند آ‌نها تکّه تکّه شدند و فقط آ‌ن بُت بزرگ سالم مانده، ﴿قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾؛ به یکدیگر گفتند کسی که فَتایی که جوانی که اسمش ابراهیم بود از این بتها به بدی یاد می‌کرد، شاید او این کار را کرده باشد، ﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾؛ این را بیاورید یک محاکمهٴ عَلنی تشکیل بدهیم یا او را کیفر علنی بدهیم نظیر اینکه ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ . این معلوم می‌شود که بَنایی از گذشته بود در عصر حضرت ابراهیم بود بعد کم کم این هم تصویب شد که عدّه‌ای را در حضور دیگران تنبیه می‌کنند تا عبرت باشد برای دیگران: ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾. حالا اینکه گفته شد: ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ یعنی آنها شاهد محاکمه باشند یا شاهد کیفر باشند، از این به بعد اصلِ محاکمه شروع می‌شود که ﴿قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن