- 62
- 1000
- 1000
- 1000
نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی، جلسه بیست و ششم
سخنرانی حجت الاسلام علیرضا پناهیان با موضوع «نگرش صحیح به دین و مفاهیم دینی»، جلسه بیست و ششم: شرک_ بخش دوم، سال 1402
فهوم شرک مثل مفهوم کفر که از جنبهی روانشناختی میشد آن را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، مفهوم شرک هم از نظر روانشناسی واقعاً یک حالتی در درون انسان است که قابل تأمل است.
الان بعضی از افراد در روانشناسی یک مکتب و یک ارائهای به نام وحدتگرایی در مسائل روانی آسان دارند. برخی از اندیشمندان کشور خودمان هم در این زمینه ید طولایی دارند. دیگران در مکاتب مختلف روانشناسی به این موضوع نزدیک شدند و هرچه جلوتر میرویم گویی این بحث بیشتر میشود. آن همه به این معناست که برای حلّ مشکلات روحی و روانی خودمان، هرچه بیشتر موحد شویم، توحید پیدا کنیم، یعنی شرک و چند پارگی را در وجود خودمان از بین ببریم. اگر خدا هم در میان نباشد، انسان مشرک با انسان موحد متفاوت است. خدایی در میان نباشد، وقتی که انسان یک هدف داشته باشد
یک برنامه برای رسیدن به هدف داشته باشد، یک جهتگیری در زندگی خودش داشته باشد، یک نوع سیاستگذاری داشته باشد (نه اینکه اینجا یک سیاست، جای دیگر یک سیاست دیگر داشته باشد) این انسان، انسان قوی خواهد شد. اول آرامش پیدا میکند، سپس قدرت پیدا میکند، سپس بصیرت پیدا میکند، یک تیزنگری و هوش سرشار، حتی هوش راهبردی پیدا میکند و سپس جمعیت پیدا میکند. یعنی ارتباط او با دیگران خیلی عالی خواهد شد، سپس مدیریت پیدا میکند، قدرت ادارهی دیگران در او افزایش پیدا میکند. ما اینها را در زندگی نیاز داریم؛ آرامش، سپس قدرت.
سپس بصیرت، تیزبینی، هوش (میتوان در مراتب مختلف این را تعریف کرد)، سپس جمعیت -من نام آن را میگذارم- انسان در میان جمع رفتار بسیار عالی و مسلط دارد، سپس مدیریت پیدا میکند، میتواند دیگران را اداره کند، از آنها آسیب نخورد، دشمنان خود را اداره کند و به چند وجه برسد.
اینها از وحدت قوای انسان سرچشمه میگیرد. از وحدت در محبت انسان. ما چند چیز را دوست داریم. در طول عمر خودمان باید این را تبدیل به یک چیز کنیم. یک چیز که شامل همه است. کسنی که عاشق میشوند را دیدهاید ک حال دیگری پیدا می کنند؟ همین کلمهی حال خوب که شما میفرمایید، برای عاشقان است. در دوران عشق، در دوران عاشقی دیگر به خاطر او میخوابد، با یاد تو میخوابم، در خواب تو را بینم، از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی. این احساس عاشقی یک احساسی است که قلب انسان را گرم میکند حال شما عاشق نباش، یک چیز را دوست نداشته باش، چند چیز را دوست داشته باش. وجود خودت و انرژی خودت را پراکنده کردی.
فهوم شرک مثل مفهوم کفر که از جنبهی روانشناختی میشد آن را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، مفهوم شرک هم از نظر روانشناسی واقعاً یک حالتی در درون انسان است که قابل تأمل است.
الان بعضی از افراد در روانشناسی یک مکتب و یک ارائهای به نام وحدتگرایی در مسائل روانی آسان دارند. برخی از اندیشمندان کشور خودمان هم در این زمینه ید طولایی دارند. دیگران در مکاتب مختلف روانشناسی به این موضوع نزدیک شدند و هرچه جلوتر میرویم گویی این بحث بیشتر میشود. آن همه به این معناست که برای حلّ مشکلات روحی و روانی خودمان، هرچه بیشتر موحد شویم، توحید پیدا کنیم، یعنی شرک و چند پارگی را در وجود خودمان از بین ببریم. اگر خدا هم در میان نباشد، انسان مشرک با انسان موحد متفاوت است. خدایی در میان نباشد، وقتی که انسان یک هدف داشته باشد
یک برنامه برای رسیدن به هدف داشته باشد، یک جهتگیری در زندگی خودش داشته باشد، یک نوع سیاستگذاری داشته باشد (نه اینکه اینجا یک سیاست، جای دیگر یک سیاست دیگر داشته باشد) این انسان، انسان قوی خواهد شد. اول آرامش پیدا میکند، سپس قدرت پیدا میکند، سپس بصیرت پیدا میکند، یک تیزنگری و هوش سرشار، حتی هوش راهبردی پیدا میکند و سپس جمعیت پیدا میکند. یعنی ارتباط او با دیگران خیلی عالی خواهد شد، سپس مدیریت پیدا میکند، قدرت ادارهی دیگران در او افزایش پیدا میکند. ما اینها را در زندگی نیاز داریم؛ آرامش، سپس قدرت.
سپس بصیرت، تیزبینی، هوش (میتوان در مراتب مختلف این را تعریف کرد)، سپس جمعیت -من نام آن را میگذارم- انسان در میان جمع رفتار بسیار عالی و مسلط دارد، سپس مدیریت پیدا میکند، میتواند دیگران را اداره کند، از آنها آسیب نخورد، دشمنان خود را اداره کند و به چند وجه برسد.
اینها از وحدت قوای انسان سرچشمه میگیرد. از وحدت در محبت انسان. ما چند چیز را دوست داریم. در طول عمر خودمان باید این را تبدیل به یک چیز کنیم. یک چیز که شامل همه است. کسنی که عاشق میشوند را دیدهاید ک حال دیگری پیدا می کنند؟ همین کلمهی حال خوب که شما میفرمایید، برای عاشقان است. در دوران عشق، در دوران عاشقی دیگر به خاطر او میخوابد، با یاد تو میخوابم، در خواب تو را بینم، از خواب چو برخیزم، اول تو به یاد آیی. این احساس عاشقی یک احساسی است که قلب انسان را گرم میکند حال شما عاشق نباش، یک چیز را دوست نداشته باش، چند چیز را دوست داشته باش. وجود خودت و انرژی خودت را پراکنده کردی.
تاکنون نظری ثبت نشده است