سخنرانی استاد محمد شجاعی با موضوع "تربیت فرزند"، جلسه بیست و نهم
رسیدیم به بحث ضرورت تفاهم با کودکان و فرزندانمان و گفتیم که برای ایجاد تفاهم ما باید بتوانیم از درون خود کودک وارد روحش شویم تا او را هدایت کنیم، چون اگر نتوانیم وارد باطن او شویم و پذیرش درونی اگر نباشد، القائات و مباحث خارجی اثری نخواهد داشت. انسان باید در درون خودش یک پذیرندهای وجود داشته باشد تا مباحث را بپذیرد. در روایت داریم که انسان به چند چیز نیاز دارد، اول اینکه انسان نیاز به یک واعظ درونی دارد که او را هدایت کند. فرمان خدا و اولیای الهی و مواعظ آنها، وقتی که به گوش انسان میرسد باید به جایگاهی برخورد کند تا اثرگذار باشد. دوم اینکه مومن نیاز دارد به اینکه روحیه پذیرش داشته باشد. در واقع مومن زمانی مومن است که هم دارای واعظی از درون خودش باشد او را از درون موعظه کند و دیگر اینکه روحیه پذیرش داشته باشد تا مواعظ در او اثر بگذارد. نکته دیگر در مورد ایجاد تفاهم بین ما و فرزندانمان، بحث شناخت است. ما برای اینکه به کودک بفهمانیم که این کار را نباید بکند، چون برای او ضرر دارد، اما صرف ضرر داشتن برایش قابل فهم نیست. ولی وقتی کودک ضرر را لمس کند میفهمد که نباید این کار را انجام بدهد. بنابراین مسئله ورود به قلب است. اگر امری به فضای قلب وارد شود، انسان به فهم و شناخت میرسد. پس ما اگر بخواهیم کسی را هدایت کنیم، باید اول روی مقوله شناخت او کار کنیم، تا او به فهم و شناخت برسد. اگر با قلب باور شود آن وقت است که به عمل میرسد. قاعده کلی این است، برای اینکه کودک ما دچار رفتار اشتباهی نشوند، باید از والدین یا تربیتگرش پیش زمینه فهم و شناخت برای او فراهم شده باشد. انسان تا فلسفه کاری را نفهمد آن را به خوبی انجام نمیدهد. پس برای تربیت باید شناخت کسب کنیم و بدانیم که لوازم و شرایط آن سن چیست، تا تربیت درستی داشته باشیم. نکته دیگر این است که فرزند ما باید بتواند به ما اعتماد کند و خیرخواهی و دلسوزی ما را نسبت به خودش باور کند و از ما احترام ببیند و بداند که والدین رازدار و امین او هستند. در امر تربیت بنابر سختگیری نیست، چون اثر عکس میگذارد و تربیت را دشوار میکند.
رسیدیم به بحث ضرورت تفاهم با کودکان و فرزندانمان و گفتیم که برای ایجاد تفاهم ما باید بتوانیم از درون خود کودک وارد روحش شویم تا او را هدایت کنیم، چون اگر نتوانیم وارد باطن او شویم و پذیرش درونی اگر نباشد، القائات و مباحث خارجی اثری نخواهد داشت. انسان باید در درون خودش یک پذیرندهای وجود داشته باشد تا مباحث را بپذیرد. در روایت داریم که انسان به چند چیز نیاز دارد، اول اینکه انسان نیاز به یک واعظ درونی دارد که او را هدایت کند. فرمان خدا و اولیای الهی و مواعظ آنها، وقتی که به گوش انسان میرسد باید به جایگاهی برخورد کند تا اثرگذار باشد. دوم اینکه مومن نیاز دارد به اینکه روحیه پذیرش داشته باشد. در واقع مومن زمانی مومن است که هم دارای واعظی از درون خودش باشد او را از درون موعظه کند و دیگر اینکه روحیه پذیرش داشته باشد تا مواعظ در او اثر بگذارد. نکته دیگر در مورد ایجاد تفاهم بین ما و فرزندانمان، بحث شناخت است. ما برای اینکه به کودک بفهمانیم که این کار را نباید بکند، چون برای او ضرر دارد، اما صرف ضرر داشتن برایش قابل فهم نیست. ولی وقتی کودک ضرر را لمس کند میفهمد که نباید این کار را انجام بدهد. بنابراین مسئله ورود به قلب است. اگر امری به فضای قلب وارد شود، انسان به فهم و شناخت میرسد. پس ما اگر بخواهیم کسی را هدایت کنیم، باید اول روی مقوله شناخت او کار کنیم، تا او به فهم و شناخت برسد. اگر با قلب باور شود آن وقت است که به عمل میرسد. قاعده کلی این است، برای اینکه کودک ما دچار رفتار اشتباهی نشوند، باید از والدین یا تربیتگرش پیش زمینه فهم و شناخت برای او فراهم شده باشد. انسان تا فلسفه کاری را نفهمد آن را به خوبی انجام نمیدهد. پس برای تربیت باید شناخت کسب کنیم و بدانیم که لوازم و شرایط آن سن چیست، تا تربیت درستی داشته باشیم. نکته دیگر این است که فرزند ما باید بتواند به ما اعتماد کند و خیرخواهی و دلسوزی ما را نسبت به خودش باور کند و از ما احترام ببیند و بداند که والدین رازدار و امین او هستند. در امر تربیت بنابر سختگیری نیست، چون اثر عکس میگذارد و تربیت را دشوار میکند.
تاکنون نظری ثبت نشده است