- 1279
- 1000
- 1000
- 1000
سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام، جلسه دهم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سر خط شروع و تحلیل تاریخ اسلام»، جلسه دهم، سال 1398
در آغازین روزهای امیرالمؤمنین علیه السلام و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که امیرالمؤمنین تنها شدند، حکومت تصمیم گرفت با مرتدین وارد نبرد شود و بخشی از کسانی که مرتد شده بودند و از اسلام فاصله گرفته بودند، در نبرد با مسلمین به سمت عراق امروزی حرکت کردند، سپاه اسلام یا سپاه مسلمین دنبال اینها حرکت کردند. چون عراق امروزی تحت سیطره و بخشی از خاک ایران امپراطوری آن زمان بود. کم کم اصطکاک پیش آمد و وارد درگیری با ایران آن روز شدند که حکومت ساسانی بود. در این نبرد چند مسأله مهم داریم. یکی اینکه این جنگها روی چه حسابی بود. موضع امیرالمؤمنین نسبت به این جنگها چه بود؟ امیرالمؤمنین شرکت کرد یا نه؟ امام حسن و امام حسین شرکت کردند یا نه؟ موضع ائمه بعدی ما چه بود؟ آیا امیرالمؤمنین کمک کردند یا نه و اینکه ایرانیها اسلامشان زوری و اجباری بود؟
طبیعتاً در تفکر مکتب اهلبیت حاکمیت باید امامی که ما حجت داریم نزد خدا از او اطاعت کنیم یا نماینده و نایب و فرستاده او باید باشد تا بشود با او جنگید و گرنه همراهی و جنگ در معیت طاغوت میشود. لذا امیرالمؤمنین که اصل حکومت بعد از پیامبر توسط دیگران را قبول نداشت، فاطمه زهرا در این راه کشته شد. طبیعتاً حضرت نمیخواست با آن جریان همراهی کند و آنها هم خیلی دلشان میخواست امیرالمؤمنین همراهی کند. یعنی حاضر بودند هر همراهی بکنند امیرالمؤمنین تأییدی نسبت به آنها داشته باشد و به بقیه بگویند: امیرالمؤمنین قبول کرد. امیرالمؤمنین تا وقتی زهرای مرضیه زنده بودند که حتی بیعت ظاهری اضطراری هم نکردند. اما بعد فرمودند، دیدم که اگر من امروز اسلام و مسلمین را یاری نکنم یک شکافی در اسلام ایجاد میشود که دیگر جمع شدنی نیست. دعوای بین مرتدین زیاد میشود، فکر میکنند دعوا سر قدرت است و اتفاقات بعدی میافتد. خطر هدم اصل اسلام هست. لذا امیرالمؤمنین بنا را بر این گذاشت که از تخاصم رسمی با حکومت بگذرد و در واقع خیلیها به خاطر اینکه امیرالمؤمنین قبول نکرده بود، اصلاً وارد دفاع نمیشدند، چون گاهی جریانهای مرتدین حمله میکردند، ممکن بود مدینه را از بین ببرند. امیرالمؤمنین چون امام عالم وجود هستند، امام خوبها و امام بدها، سیدالشهداء هم امام حبیب و عابس و حرّ است و هم امام عمر سعد و شمر است. دوست دارد آنها را هم برگرداند. لذا مصلحت همه را در نظر میگیرد. امیرالمؤمنین دیدند چون ممکن است تعداد مرتدین زیاد شود، بعد شبهه دارها بیشتر شوند، آیندهی اسلام دچار آسیب شود، اینجا از تخاصم چشم پوشی کردند. یک شکافی ایجاد میشود که این را نمیشود جبران کرد. این باعث شد جمعیت مدافعان از مدینه بیشتر شد، تنها باری که گزارشهایی در این زمینه هست، اینجاست که امیرالمؤمنین برای دفاع از مدینه وارد صحنه شدند ولی درگیری و نبردی رخ نداد.
در آغازین روزهای امیرالمؤمنین علیه السلام و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که امیرالمؤمنین تنها شدند، حکومت تصمیم گرفت با مرتدین وارد نبرد شود و بخشی از کسانی که مرتد شده بودند و از اسلام فاصله گرفته بودند، در نبرد با مسلمین به سمت عراق امروزی حرکت کردند، سپاه اسلام یا سپاه مسلمین دنبال اینها حرکت کردند. چون عراق امروزی تحت سیطره و بخشی از خاک ایران امپراطوری آن زمان بود. کم کم اصطکاک پیش آمد و وارد درگیری با ایران آن روز شدند که حکومت ساسانی بود. در این نبرد چند مسأله مهم داریم. یکی اینکه این جنگها روی چه حسابی بود. موضع امیرالمؤمنین نسبت به این جنگها چه بود؟ امیرالمؤمنین شرکت کرد یا نه؟ امام حسن و امام حسین شرکت کردند یا نه؟ موضع ائمه بعدی ما چه بود؟ آیا امیرالمؤمنین کمک کردند یا نه و اینکه ایرانیها اسلامشان زوری و اجباری بود؟
طبیعتاً در تفکر مکتب اهلبیت حاکمیت باید امامی که ما حجت داریم نزد خدا از او اطاعت کنیم یا نماینده و نایب و فرستاده او باید باشد تا بشود با او جنگید و گرنه همراهی و جنگ در معیت طاغوت میشود. لذا امیرالمؤمنین که اصل حکومت بعد از پیامبر توسط دیگران را قبول نداشت، فاطمه زهرا در این راه کشته شد. طبیعتاً حضرت نمیخواست با آن جریان همراهی کند و آنها هم خیلی دلشان میخواست امیرالمؤمنین همراهی کند. یعنی حاضر بودند هر همراهی بکنند امیرالمؤمنین تأییدی نسبت به آنها داشته باشد و به بقیه بگویند: امیرالمؤمنین قبول کرد. امیرالمؤمنین تا وقتی زهرای مرضیه زنده بودند که حتی بیعت ظاهری اضطراری هم نکردند. اما بعد فرمودند، دیدم که اگر من امروز اسلام و مسلمین را یاری نکنم یک شکافی در اسلام ایجاد میشود که دیگر جمع شدنی نیست. دعوای بین مرتدین زیاد میشود، فکر میکنند دعوا سر قدرت است و اتفاقات بعدی میافتد. خطر هدم اصل اسلام هست. لذا امیرالمؤمنین بنا را بر این گذاشت که از تخاصم رسمی با حکومت بگذرد و در واقع خیلیها به خاطر اینکه امیرالمؤمنین قبول نکرده بود، اصلاً وارد دفاع نمیشدند، چون گاهی جریانهای مرتدین حمله میکردند، ممکن بود مدینه را از بین ببرند. امیرالمؤمنین چون امام عالم وجود هستند، امام خوبها و امام بدها، سیدالشهداء هم امام حبیب و عابس و حرّ است و هم امام عمر سعد و شمر است. دوست دارد آنها را هم برگرداند. لذا مصلحت همه را در نظر میگیرد. امیرالمؤمنین دیدند چون ممکن است تعداد مرتدین زیاد شود، بعد شبهه دارها بیشتر شوند، آیندهی اسلام دچار آسیب شود، اینجا از تخاصم چشم پوشی کردند. یک شکافی ایجاد میشود که این را نمیشود جبران کرد. این باعث شد جمعیت مدافعان از مدینه بیشتر شد، تنها باری که گزارشهایی در این زمینه هست، اینجاست که امیرالمؤمنین برای دفاع از مدینه وارد صحنه شدند ولی درگیری و نبردی رخ نداد.
تاکنون نظری ثبت نشده است