- 118
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره یونس _ بخش دوم"
در اثر اهتمام به قرآن کریم گروهی عهدهدار شمارش آیات و سور و کلمات و اینها بودند
اختلاف قرائات هرگز مستلزم توهم تحریف نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک آیات الکتاب الحکیم ٭ أکان للناس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم قال الکافرون إنّ هذا لساحر مبین ٭ إنّ ربّکم الله الّذی خلق ٭ إلیه مرجعکم جمیعاً وعد الله حقّاً
در اثر اهتمام به قرآن کریم گروهی عهدهدار شمارش آیات و شمارش سور و شمارش کلمات و شمارش حروف و حتی شمارش حرکات و تشدیدها و اینها بودند که قبلاً هم این بحث را از مرحوم فیض نقل کردیم که قرآن چند سوره دارد چند آیه دارد چند کلمه دارد چند حرف دارد چند تا تشدید دارد چند تا ضمه دارد چند تا فتحه دارد چند تا کسره دارد روی همه اینها کار کرده در تفسیر کشف الاسرار مربوط به این دو سه تا سوره اخیر یعنی انفال و توبه و یونس ایشان اینچنین میفرمایند که سوره انفال هزار و نود و پنج کلمه دارد پنج هزار و هشتاد حرف دارد سوره توبه چهار هزار و نود و هشت کلمه دارد ده هزار و چهارصد و هشتاد و هشت حرف دارد سوره یونس که الآن در خدمتش هستیم که صد و نه آیه دارد هزار و هشتاد و تقریباً دو کلمه دارد هفت هزار و پانصد و شصت و هفت حرف دارد این اهتمام مفسران را نشان میدهد که مبادا خدای ناکرده نه تنها یک آیه جابجا بشود یا یک کلمه جابجا بشود یک حرف هم جابجا نشده این که میگویند نه یک واو کم است نه یک واو زیاد مربوط به این است و اختلاف قرائات برمیگردد اگر معتبر باشد به دستور خود پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام که ذات اقدس اله به اینها اجازه داد که اینطور هم میتوان خواند اختلاف قرائات هرگز مستلزم توهم تحریف نیست که مثلاً اینطور نازل شده دیگران یک جور دیگر خواندهاند اگر قرائتی به اهل بیت علیهم السلام استناد پیدا کرد معنایش این است که اینها از طریق وحی نبوی باخبر شدند خدا فرمود که اینطور هم میشود قرائت کرد
سؤال:...
جواب: پس معانیاش هم جایز است یعنی چند طور چون استعمال لفظ در اکثر از معنی عند التحقیق جایز است اینطور نیست که استعمال لفظ در اکثر از معنی جایز نباشد در وصف کتاب به حکیم، وجوهی گفته شد که یکی از آن وجوه آن است که قرآن کریم، حَکَم است و حاکم است بر صحف انبیای گذشته همانطوری که ﴿مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب﴾ است ﴿مهیمناً علیه﴾ هم هست وقتی هیمنه و سیطره و نفوذ و داوری دارد پس حاکم بر کتابهای آسمانی هم هست هم حاکم است بین اختلافهای مردم لیحکم بالحق و هم حاکم بر صحف آسمانی است که آنها از تحریف مصون بمانند درباره اینکه مشرکان حجاز تعجب کردند که یک مردی به پیغمبری رسیده است این را در بخشهای دیگر قرآن میفرماید به اینکه اصلاً اینچنین نیست بی سابقه نیست اینچنین نیست که ما بشریت را بدون راهنما رها کرده باشیم بلکه در ادوار گذشته هم همینطور بود در مواردی از قرآن کریم هم این مطلب مطرح است یکی آیهٴ 109 سورهٴ مبارکه یوسف است که ﴿و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم﴾ اینها اگر توقع دارند که یک فرشتهای سمت رسالت داشته باشد این درست نیست برای اینکه شما که فرشته نیستید که او را ببینید اگر ﴿لوکان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنین لنزّلنا علیهم من السماء ملکاً رسولاً﴾ اما شما چون بشرید باید از جنس شما کسی به عنوان رسول بیاید این برهان مسئله سنت و سیرت الهی هم این است که ما انبیایی که قبلاً فرستادیم همهشان جزو افراد بشر بودند و جزو رجال بودند ﴿و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم من أهل القری﴾ مطلب دیگر این است که قرآن کریم برهان اقامه کرد که پروردگار شما همان است که جهان را آفرید اگر خالق شما غیر از خالق آسمان و زمین بود بین شما و آسمان و زمین هماهنگ نبود شما هم باید هم میتوانید از اسرار آسمان و زمین به مقدار میسورتان هم با خبر بشوید هم بهره بردارید خداوند این سفره را پهن کرد بعد شما را دعوت کرد اینطور نیست که اول شما را خلق کرده باشد بعد سماوات و ارض را آفریده و مسخر شما کرده باشد بلکه آسمان و زمین را مسخراً خلق کرده است ﴿سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ چیزی در آسمان نیست چیزی در زمین نیست چیزی در دریا نیست که بشر نتواند به او دسترسی داشته باشد یا برای بشر سودمند نباشد یا بشر حق دخالت نداشته باشد اینها نظیر لوح محفوظ و اسرار ماورای طبیعت نیست که مقدور خیلیها نیست هر چه در این سفره هست غذای علمی بشر است و دعوت هم کرده است ﴿سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ پس آسمان و زمین را مسخراً خلق کرده و مهمان خودش را آفریده خلیفه خودش را خلق کرده اگر آفریدگار آسمان و زمین غیر از آفریدگار بشر بود این دو سنخ خلقت بود یعنی رابطه گسیخته بود نه انسان میتوانست از نظام بهره بگیرد نه به نظام بهره بدهد منتهی بساط عالم هم از نظر نظام مبدأ فاعلی در مهر است هم بهرههایی که بشر میبرد بر اساس محبت است بیان این دو مطلب این است که ذات اقدس اله جهان را با تسخیر اداره میکند نه با قسر، قسر با سین، قسر با سین یعنی فشار، شتاب، تحمیل، زور، اجبار فرمود اینچنین نیست تسخیر آن است که ما جهان را برابر با خواسته آنها با میل آنها اداره میکنیم یعنی اینها را با یک سبک خاصی آفریدیم و برابر خواستههای اینها، اینها را هدایت میکنیم هیچ کاری را بر آسمان یا بر زمین تحمیل نمیکنیم کارهای تحمیلی مثل اینکه انسان چون دسترسی ندارد به طبقه فوقانی منزلش آب برساند ناچار از فشار کمک میگیرد با تلمبه و لوله و فواره و فشار آب را بالا میبرد این یک فشاری است یک تحمیلی است بر آب ولی یک کشاورزی که ماهر است در دامنه کوه مشغول آبیاری است این هیچ فشاری بر آب وارد نمیکند هیچ تحمیلی بر آب وارد نمیکند بارش باران، بارش برف روی قله کوه، روی سینه کوه، روی دامنه کوه میریزد و این بارش سرازیر میشود میآید پایین این کشاورز یک بیل دستش است نمیگذارد این هدر برود به جای اینکه هرز برود به پای نهال میرود این را میگویند تسخیر یعنی کار را برابر با میل آن شیء انجام دادن مطابق با طبع او انجام دادن منتهی راهنمایی کردن جلوی هرز و هدر رفتن را گرفتن و مانند آن اگر یک مبدأ فائقی کاری را بر خلاف میل این فاعل بر او تحمیل بکند این یا میشود قسر، قسر با سین اگر او فاعل مرید نباشد یا هم میشود اجبار و اکراه و اضطرار و مانند آن اگر او فاعل مرید باشد یک چنین چیزی اصلاً در عالم نیست عالم با تسخیر اداره میشود.
سؤال:...
جواب: همین مؤید است آنها ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ آنها میگویند ما طائعاً آمدیم میخواهید بی میل یا با میل گفتند با میل میآییم خدا هم امضا کرده است یعنی ما شما را با میلتان اداره میکنیم آنها هم حرف خودشان را نزدند تریبون عالم دست آنها بود نگفتند قالتا أتینا طائعَیٰن یا طائعذین که تثنیه بگویند چون نظم طبیعی و منطقی این است که به تثنیه بگویند ﴿فقال لها وللأرض ائتیا﴾ تثنیه است قالتا تثنیه است أتینا طائعَین عرض کردند خدایا این همه با طوع و رغبت دارند میآیند ما هم همینطوریم ما بی میلی احساس نمیکنیم تو که بر خلاف خواسته ما چیزی را بر ما تحمیل نمیکنی در بخش دیگر قرآن یک کَرْه نسبی و قیاسی را اسناد میدهد یک کره قیاسی هست این کره قیاسی در عالم طبیعت چارهای ندارد خوب بالاخره طوفانی که هست چهار تا شاخه هم میشکند بارانی که هست چهار جا را ویران میکند اما این مجموعه دارند یک هدف را تعقیب میکنند اینطور نیست که باران بیاید و هیچ کس را آسیب نرساند آن میشود بهشت که آب کسی را آسیب نمیرساند درخت کسی را آسیب نمیرساند وگرنه عالم طبیعت که عالم حرکت است همه در حرکت هستند از یک سو عصمت و عقل و عدل هم در همه نیست از سوی دیگر تزاحم میشود قهری ممکن نیست در جهان طبیعت تزاحم نباشد اگر بگویند ذات اقدس اله عالم را طرزی بیافریند که هیچ بارانی به هیچ احدی ضرر نرساند هیچ طوفانی به هیچ کسی صدمه وارد نکند از این موجودات خدا زیاد آفریده در بهشت فراوان است در عالم فرشتهها فراوان است یعنی آنجا عقل لازم است علم لازم است عدل لازم است بالاتر از همه اینها عصمت لازم است که اشتباهاً هم کسی را آسیب نرساند این میشود فرشته و بهشت دیگر دنیا نیست اگر دنیا باشد دار تکامل باشد عالم امتحان باشد باید امر طبیعی مسیر خودش را طی بکند فرمود به اینکه همه با طوع و رغبت دارند میآیند پس ذات اقدس اله که مدیر عامل این نظام است با مهر اداره میکند نه با قهر ما هم موظفیم که محبّانه با عالم برخورد کنیم نه قاهرانه در مقطع مالک است در کتابهای دیگر اهل حدیث شیعه و سنی هست که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی به کوه احد میرسیدند کوه احد را میدیدند میگفتند «هذا جبل یحبّنا» این کوه دوست ما است و ما هم دوست او هستیم گرچه جبل احد کوه احد یک بخشی از خصائص جبهه احد را به همراه دارد ولی بالاخره ظاهر فرمایش حضرت این است که این سلسله جبال جزو دوستان ما هستند چون هر چه ما میخواهیم اینها به ما میدهند ما هم نباید در صدد تخریب او باشیم این میشود زیست محیطی میشود فضای محیط زیست این میشود سالم نگه داشتن محیط این میشود مهربانانه برخورد کردن از آن طرف ﴿ظهر الفساد فی البرّ والبحر بما کسبت أیدی الناس﴾ حالا چرا گفتند شما مثلاً به بچههایتان بگویید به نوجوانهایتان هم بگویید آب را آلوده نکنند اگر خواستند قضای حاجت داشته باشند در آب این کار را نکنند؟ خوب حالا کسی که اجازه نمیدهد یک نوجوانی مثلاً یک کودکی آب را آلوده بکند او اجازه میدهد که کشتیهای نفت کش این همه فضاهای دریا را آلوده کنند آنچه که بشر فعلی دارد به عنوان دشمن قهار طبیعت است چه اینکه دشمن خودش هم هست و آن چیزی که عالم آفرین دستور داد فرمود من که مهربانانه عالم را اداره میکنم شما هم که موظفید مهربانانه به عالم بنگرید عالم را خدمت کنید چون او در خدمت شما هست هر چه بخواهید هست سعی کنید آنها را درست بپرورانید آسیبی به آنها نرسانید چه اینکه آنها هم مرتب در خدمت شما هستند از این طرف اینها که ﴿ظهر الفساد فی البرّ والبحر﴾ شد در حدّیاند که ﴿إذا تولّیٰ سعیٰ فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل﴾ این هم حقوق بشر را رعایت نمیکند با راهاندازی جنگ و خونریزی هم محیط زیست را رعایت نمیکند فرمود به اینکه ﴿إنّ ربّکم﴾ همان خدایی است که جهان را آفرید وگرنه اگر خدای شما غیر از خدای جهان بود این رابطه گسیخته بود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض﴾ حالا آن ﴿فی ستّة أیّام﴾ این ایام همان جریان ﴿إنّ یوماً عند ربّک کألف سنة ممّا تعدّون﴾ است یا نه که در مشابه این در سوره مبارکه اعراف و مانند آن گذشت که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد آیهٴ 54 سورهٴ مبارکه اعراف این بود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السمٰوات والأرض فی ستّة أیّام ثمّ استوی علی العرش یغشی الیل والنهار یطلبه حثیثاً والشمس والقمر والنجوم مسخرات یأمره ألا له الخلق والأمر﴾ و مانند آن در همان سوره مبارکه اعراف که قصه بلعم باعور خوانده شد که ﴿واتل علیهم بنأ الذی آتیناه آیاتنا﴾ آن دیگر من ندارد البته به همان سبک خوانده شد در سوره مبارکه اعراف آیه 175 این ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا﴾ نه من آیاتنا خوب این ستّة ایام در سوره مبارکه اعراف تا حدودی بحث شد فرمود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض فی ستّة أیّام﴾ این مال کان تامه که عالم را آفرید حالا میخواهد بپروراند نوبت پروردگاری رسیده است ﴿ثمّ استوی علی العرش﴾ مقام فرمانروایی است که میخواهد بپروراند آنجایی که مستقر شده است ﴿یدّبر الأمر﴾ دارد تدبیر میکند تدبیر همان پرورش است که هر ناقصی را به کمال میرساند هم آن اداره مهربانانه میشود تدبیر شما اگر بخواهید غیر خدا را عبادت کنید باید غیر خدا رب شما باشد طبق بحثهای گذشته کسی معبود است که رب باشد چون رب خدا است پس معبود هم خدا است اگر شما قبول دارید که واجب الوجود خدا است لاشریک له خالق سماوات و ارض هم خدا است لاشریک له، ربّ العالمین آن ربّ الارباب هم خدا است لاشریک له باید این ربوبیت جزئی را هم قبول داشته باشید که کار به دست هیچ کسی نیست مگر به دست خدا است همه ابزار کار هستند ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ آن واحد هماهنگ کننده خدا است اگر کسی نسبت به شما مهری دارد خدا را شاکر باشید که قلب او را به سمت شما گرایش داد اگر قهری دارد از کماندار بیند اهل خرد اینطور نیست که حالا اگر یک کسی تیری به کسی زد آسیبی زد فقط انسان تیر را ببیند و به تیر بد بگوید بالاخره کماندار را باید دید هر چه در عالم میگذرد بالاخره یا کیفر است یا آزمون اگر چنانچه حادثه تلخی است یا امتحان الهی است که انسان باید صابر باشد یا کیفر است که این حق اعتراض ندارد پس از کماندار بیند اهل خرد اینطور نیست که اگر یک آسیبی از کسی یا از جایی به آدم رسید آدم این واسطهها را مثلاً بد بگوید چه اینکه اگر یک احسانی به کسی رسید اینطور نیست که آن خود زید تمام المبدأ باشد برای افاضه بلکه این یکی از مجاری وسطیه است که ذات اقدس اله از این راه فیض را رسانده بنابراین آدم میتواند از دیگران کمک بگیرد با بینش توحیدی بگوید خدا را شکر که از این راه به ما دارد کمک میکند و این شخص را هم به عنوان یک وسیله بداند اما خودش را فریب ندهد که وسیله، وسیله است و آن مبدأ مستقل هم مبدأ مستقل. بعد فرمود شفاعت حق است اما به این بتها که اجازه نداده ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ آنجا هم فرمود ﴿لایشفعون إلاّ لِمَن ارتضیٰ﴾ و مانند آن ﴿لایملکون الشفاعة إلاّ من اتخذ عند الرحمٰن عهداً﴾ .
سؤال:..
جواب: بله منتهی سریعاً انجام میشود مقدماتش تدریجی است گاهی سریع است گاهی بطیء است ولی مقدماتش تدریجی است گاهی هم البته حوادث دفعی یعنی سریعاً انجام میگیرد ﴿ذلکم الله ربّکم﴾ همان خدایی که ربّ السموات والأرض است همان خدا ربّ شما است و به هیچ کسی اجازه شفاعت نمیدهد از این بتهایی که شما میپرستید چون در همین سوره مبارکه یونس که قبلاً هم اشاره شد آیهٴ 18 این است که ﴿ویعبدون من دون الله مالایضرهم ولاینفعهم ویقولون هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ چه کسی به اینها اجازه شفاعت داد بنابراین شفاعت را که مال اهل بیت، مال انسان کامل، مال اولیای الهی علیهم السلام است آن به اذن خدا است به این بتها که کسی اجازه شفاعت نداد ﴿فاعبدوه﴾ این تقدیم آن هم مفید حصد است ﴿أفلا تذکّرون﴾ یعنی یک مطلب را اگر خوب بررسی کنید گذشته از برهان وجدان هم هست ما حرف بیگانه نمیزنیم حرفی که در درون شما این حرف آشنا است بالاخره در درون شما این صدای آشنا میآید نه صدای بیگانه گاهی آدم یک صدایی را میشنود میبیند از صدای دوستان او است پشت در هست اما این آشنا است فرمود همه این آیات آشنا است برای شما حرف بیگانهای نیست منتهی شما اینها را درک نکردید در بین اغراض و غرائض صدای این به گوش شما نمیرسد وگرنه ما چیز بیگانهای نگفتیم که تحمیل بشود بسیاری از آیات دارد که ﴿ولقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر﴾ این نظیر ترجیع بند سوره مبارکه الرحمن است که ﴿فبأئ آلاء ربّکما تکذبان﴾ آن سوره قمر هم یک چنین ترجیع بندی دارد فرمود ما این را تذکره برای یادآوری قرار دادیم آیا کسی هست که یادش بیاید ﴿لقد یسّرنا القرآن للذکر هل من مدّکر﴾ پس برهان مسئله یک طرف است تذکره مطلب یک مطلب دیگر این جمع بین برهان و وجدان است که شما در درونتان هست ما آمدیم این را احیا بکنیم مطلبی که در خلال بحثهای قبل هم یک مقداری اشاره شد و تفصیلش در سوره مبارکه ذاریات باید بیاید این است که همه مخصوصاً کسانی که در رشتههای علمی کار میکنند مثل حوزویان و دانشگاهیان عزیز اینها باید بدانند به اینکه ما برای عبادت خلق نشدیم و آیه سوره ذاریات هم این نیست که خدا میفرماید ما جنّ و انس را برای عبادت خلق کردیم این یک طرف قضیه است بیان ذلک این است که اگر کسی برداشتش از قرآن این باشد که بشر برای عبادت خلق شده خوب میگوید من کارهایم را انجام میدهم در بیست و چهار ساعت نمازهای واجبم را میخوانم احیاناً نمازهای مستحبی را هم میخوانم روزه ماه مبارک رمضان را هم میگیرم مستطیع هم هستم مکه هم میروم و بعد آزادم چنین کسی به آیه عمل نکرده به هدف هم نرسیده آیه این نیست که ما بشر را برای عبادت خلق کردیم آیه دو تا قضیه است یکی موجبه است یکی سالبه آیه این نیست که خلقت الجنّ والإنس لیعبدونِ اگر آیهٴ سوره ذاریات یعنی آیهٴ 56 سوره ذاریات این بود که خلقت الجنّ والإنس لیعبدون بله کسی کارهای واجبش را انجام بدهد مستحبش را انجام بدهد بقیه رها است این به آیه عمل کرده اما آن آیه حصر کرده یک قضیه موجبه دارد یک قضیه سالبه دارد ﴿وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدونِ﴾ یعنی این بیست و چهار ساعتش را باید عبادت باشد خوب حالا چهار ساعتش را عبادت کرده همه واجباتش را انجام داده آن بیست ساعت را چه کرده آن بیست ساعت را رفته به فکر جمع ثروت میگوید مال حلال است و من میخواهم جمع بکنم تولید میکند سرمایهگذاری میکند و به دنبال تکاثر است این اصلاً هدف را گم کرده برای اینکه آن بیست ساعت را چه کار دارد میکند؟ آن بیست ساعت را که در اطاعت نیست پس آیه یک قضیه نیست دو تا قضیه است چون حصر است یک قضیه موجبه است یک قضیه سالبه آن قضیه سالبه پیامش این است که اگر کسی بیست ساعت را به کارهای عادی گذرانده این آیه به او میگوید من تو را برای این نیافریدم ماخلقت، ماخلقت، ماخلقت برای این خلق نشدی برای بازی خلق نشدی آن چهار ساعتی را که کارهای واجبش را انجام میدهد بله آن قضیه موجبه شاملش میشود اما این قضیه سالبه آن بیست ساعت را نفی میکند این یک مطلب و منظور از این عبادت هم اطاعت است نه عبادت یعنی آنطوری که به عنوان تعبدی که در اصول در قبال توصّلی مطرح است معنای عبادت که اطاعت شد یعنی طبق دستور خدا باید کار بکنی طبق دستور دین باید کار بکنی اگر دین دستور داد که فلان کار قصد قربت لازم است مثل نماز و روزه قصد قربت میکند اگر گفت فلان کار باید حلال باشد حالا قصد قربت کردی، کردی، قصد قربت نکردی، نکردی باید اینطور تجارت بکنی اینطور غذا بخوری اینطور بخوابی اینطور حرف بزنی اینقدر حرف بزنی اینقدر بخوری خوب این اطاعت کم است در محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که مثل اعلای ادب بود فجشّأ رجل کسی آرغ زد خوب آن پیغمبر که مظهر اعلای ادب است سریعاً اعتراض کرد فرمود آدم اینقدر غذا میخورد که در محفل آرغ بزند؟ «أقلل من جشئک» این معصیت که نکرده کار حرامی هم انجام نداده غذای خودش را خورده منتهی پر خورده فرمود آدم اینقدر غذا میخورد که وقتی رفت به یک جایی آرغ بزند؟ پس معلوم میشود این اطاعت نکرد این بیست ساعت را هدر داده به امام صادق سلام الله علیه عرض کردند که امام بعد از شما کیست فرمود من لایلهو ولایلعب کسی که اهل بازی نیست در این اثنا وجود مبارک امام کاظم سلام الله علیه که یک کودک خردسالی بود وارد شد یک برهای هم در خدمت آن حضرت بود گوسفندی هم در خدمت آن حضرت بود کودک بود وجود مبارک امام صادق با آن آقایی که از محضر حضرت سؤال کردند دیدند که وجود مبارک امام کاظم در دوران کودکی که با این بره وارد شد به این گوسفند گفت اسجدی لربّک حالا ما اهل آن نیستیم که با حیوانات حرف بزنیم حرف آنها را بشنویم ولی آن کسی که بالاخره اینطور میاندیشد دیدند که به این حیوان میگوید که اسجدی لربّک فوراً وجود مبارک امام صادق این کودک را در بغل گرفت فرمود «بأبی من لایلهو ولایلعب» پدر فدای پسری بشود که اهل بازی نیست خوب آدم میتواند سه چهار ساعت مطیع خدا باشد نه یعنی همیشه ذکر بگوید عبادت بکند نه همان چهار ساعتش عبادت است واجب و مستحبش همان است اما طرز حرف زدنش نشستنش برخوردش نگاهش کسبش اگر مجموع جمع سلب و اثبات راه افتاد آنوقت بخش پایانی سورهٴ مبارکه انعام معنای خودش را ظاهر میکند ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ آن وقت خوابش میشود عبادت حالا انسانی که دائم الصوم است نه یعنی همیشه روزه میگیرد اگر کسی مواظب زبانش و حلال و حرامش باشد بالاخره در حقیقت صائم است چطور در ماه مبارک رمضان أنفاسکم فیه تسبیح این تعبد محض نیست اگر کسی در غیر ماه مبارک رمضان آثار ماه مبارک رمضانی را داشت این هم أنفاسکم فیه تسبیح میشود چطور درباره سیّد الشهداء سلام الله علیه آمده است «نفس المهموم لنا تسبیح و همّهُ لنا عبادة» آن دیگر در تمام ساعات است فرمود اگر کسی برای مظلومیت ما مهموم بشود تسبیح است این مثال حالت روزه ندارد که این همان آثار عترت است با آثار قرآن کریم و همّه لنا تسبیح که آدم غمگین باشد برای سیّدالشهداء پس میشود آدم طرزی زندگی بکند که بگوید ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ ما موظفیم اینطور زندگی کنیم آیهٴ 56 سوره ذاریات حرفش این است نه حرفش این است که من جن و انس را برای عبادت خلق کردم اگر فقط قضیه اثباتی بود جمله، جمله موجبه محض بود جمله این بود که خلقت الجنّ والإنس لیعبدون بله اگر کسی کارهای واجبش را انجام بدهد بقیه آزاد است به آیه عمل کرده اما آیه که این نیست آیه یک حصر دارد که مؤلف از نهی و اثبات است
سؤال:...
جواب: کارهای مباح را انسان میتواند در مسیر دین انجام بدهد غذا میخورد برای تقویت آنهایی که مینشینند کنار سفره میگویند «قوّ علی خدمتک جوارحى» برای همین است یک وقتی کسی غذا میخورد برای اینکه بیشتر بمب بزند یک وقتی کسی بیشتر غذا میخورد برای اینکه سالم باشد بتواند خدمت بکند آخر دو جور است همان نیتها فرق میکند کسی که از راه دور رفته خراسان یکی رفته برای اینکه هارون را ببیند یکی رفته برای اینکه وجود مبارک امام هشتم را زیارت بکند اینها رفتند مسئله سؤال کردند که نماز ما در این راهی که آمدیم شکسته است یا تمام حضرت فرمود به اینکه آن آقا نمازش تمام است این آقا نمازش شکسته است خوب اینها با هم رفتند با هم مسافت را طی کردند یک مسافت را طی کردند گفتند چرا گفتند این آقا که نمازش شکسته است این مسافر است این آمده که من را ببیند زیارت امام مستحب است اما تو آمدی برای اینکه هارون را ببینی نماز تو تمام است واین سفر تو هم معصیت است آدم دو جور میرود دو جور حرف میزند دو جور نگاه میکند دو جور غذا میخورد دو جور میخوابد اگر کسی به این قصد خوابیده که فردا بیدار بشود ظلمی به کسی بکند توطئهای بکند در تمام این مدت که خوابیده علیه او فرشتگان چیز مینویسند و اگر کسی فکرش این باشد که خدماتی به مردم ارائه بکند ثواب مینویسند از بیانات نورانی اهل بیت مخصوصاً از سیره وجود مبارک حضرت امیر برمیآید که انسان تلاش در تولید و قناعت در مصرف، آدم تلاش بکند در تولید، شب و روز که افراط نباشد به مزاجش آسیب نرسد متضرر نشود خوابش به موقع، غذایش به موقع، تمام تلاش و کوشش او این باشد که تولید، بکند اینکه عبادت است اما تولید بکند برای اسراف در مصرف، مشکل دارد تولید بکند که مشکل اقتصادی و تورم را حل بکند این میشود عبادت اینکه حرص دنیا نیست این حرص آخرت است این تلاش میکند در تولید اما قناعت دارد در مصرف چه بهتر از این اینکه فرمود (و ماخلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدونِ﴾ یعنی قضیه موجبه بعلاوه سالبه، سالبه بعلاوه موجبه این دو تا هدف است اگر اینچنین شد میشود ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ و این عبادت هم به معنای اطاعت است اطاعت کلّ شیء بحسبه اگر امر تعبدی بود در امتثالش قضد قربت لازم است و اگر تعبدی نبود در امتثالش قصد قربت نیست مگر کسی بخواهد ثواب ببرد لذا فرمود به اینکه ﴿ذلکم الله ربّکم فاعبدوه﴾ او را عبادت کنید به همین معنی یعنی در تمام شئون.
سؤال: جواب: این مباحات را این کار حلال است اما این شخص این کار حلال را برای بهره صحیح انجام بدهد همین مباحات را انسان در راه صحیح انجام بدهد مثل غذا خوردن یک وقتی کسی میخوابد برای اینکه استراحت کند یک وقتی کسی میخوابد برای اینکه تجدید قوا کند و یک کار دینی را بهتر انجام بدهد حالا تا نیت چه باشد اگر آنطور باشد میتواند بگوید محیای و مماتی لله ...
سؤال:..
جواب: اگر بخواهد به این کمال برسد آن جهنم نمیرود یا حداقل او را در درجات نازله بهشت جا میدهند در بحثهای قبل هم گذشت نسوختن هنر نیست این قدر آدمهای نسوز در عالم هست خوب بچهها را که ذات اقدس اله جهنم نمیبرد دیوانهها را که جهنم نمیبرد کفاری که قبل از اسلام بودند و حجت بالغه نداشتند به جهنم نمیروند الیوم کفاری که در مناطق دوردست و روستایی نشین هستند و مستضعفان فکری هستند اینها که جهنم نمیروند رفع ما اضطرّوا این نه گروه، شما وقتی نه گروه را میشمارید میبینید اینها مستثنی هستند جهنمیها کم هستند وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه فرمود اگر کسی جهنم برود تعجب است یک کسی گفت اگر کسی با این مشکلات بهشت برود تعجب است فرمود نه اگر کسی با این سعه رحمت الهی جهنّم برود تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده عشراته» اگر خدا یک گناه را فقط یک کیفر بدهد اما یک ثواب را حداقل ده برابر پاداش میدهد این یکی میشود ده تا آن یکی میشود یکی وای به حال کسی که با این همه سعه رحمت باز بسوزد هدف این نیست که آدم نسوزد این جزو اهداف خیلی رقیق و نازل است و هدف هم این نیست که برود بهشت جناتی که ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾ این همه در این ادعیه است حشر با ائمه لقای ائمه زیارت آنها مشمول شفاعت آنها آن میشود هدف برین و راه هم دارد بنابراین بخشی به واجب برمیگردد که حداقل است بخشی هم به آن مرحله کمال برمیگردد که ما به آن مرحله کمال دعوت شدیم همانطوری که گفتند «لاصلاة لجار المسجد إلاّ بالمسجد» یعنی کمال از این راه است عمله هم در جای دیگر فراوان است یعنی کمالش در این است که انسان این مباحات را لله انجام بدهد.
و الحمد لله رب العالمین
در اثر اهتمام به قرآن کریم گروهی عهدهدار شمارش آیات و سور و کلمات و اینها بودند
اختلاف قرائات هرگز مستلزم توهم تحریف نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
الر تلک آیات الکتاب الحکیم ٭ أکان للناس عجباً أن أوحینا إلی رجل منهم أن أنذر الناس و بشّر الّذین آمنوا أنّ لهم قدم صدق عند ربّهم قال الکافرون إنّ هذا لساحر مبین ٭ إنّ ربّکم الله الّذی خلق ٭ إلیه مرجعکم جمیعاً وعد الله حقّاً
در اثر اهتمام به قرآن کریم گروهی عهدهدار شمارش آیات و شمارش سور و شمارش کلمات و شمارش حروف و حتی شمارش حرکات و تشدیدها و اینها بودند که قبلاً هم این بحث را از مرحوم فیض نقل کردیم که قرآن چند سوره دارد چند آیه دارد چند کلمه دارد چند حرف دارد چند تا تشدید دارد چند تا ضمه دارد چند تا فتحه دارد چند تا کسره دارد روی همه اینها کار کرده در تفسیر کشف الاسرار مربوط به این دو سه تا سوره اخیر یعنی انفال و توبه و یونس ایشان اینچنین میفرمایند که سوره انفال هزار و نود و پنج کلمه دارد پنج هزار و هشتاد حرف دارد سوره توبه چهار هزار و نود و هشت کلمه دارد ده هزار و چهارصد و هشتاد و هشت حرف دارد سوره یونس که الآن در خدمتش هستیم که صد و نه آیه دارد هزار و هشتاد و تقریباً دو کلمه دارد هفت هزار و پانصد و شصت و هفت حرف دارد این اهتمام مفسران را نشان میدهد که مبادا خدای ناکرده نه تنها یک آیه جابجا بشود یا یک کلمه جابجا بشود یک حرف هم جابجا نشده این که میگویند نه یک واو کم است نه یک واو زیاد مربوط به این است و اختلاف قرائات برمیگردد اگر معتبر باشد به دستور خود پیغمبر و اهل بیت علیهم السلام که ذات اقدس اله به اینها اجازه داد که اینطور هم میتوان خواند اختلاف قرائات هرگز مستلزم توهم تحریف نیست که مثلاً اینطور نازل شده دیگران یک جور دیگر خواندهاند اگر قرائتی به اهل بیت علیهم السلام استناد پیدا کرد معنایش این است که اینها از طریق وحی نبوی باخبر شدند خدا فرمود که اینطور هم میشود قرائت کرد
سؤال:...
جواب: پس معانیاش هم جایز است یعنی چند طور چون استعمال لفظ در اکثر از معنی عند التحقیق جایز است اینطور نیست که استعمال لفظ در اکثر از معنی جایز نباشد در وصف کتاب به حکیم، وجوهی گفته شد که یکی از آن وجوه آن است که قرآن کریم، حَکَم است و حاکم است بر صحف انبیای گذشته همانطوری که ﴿مصدّقاً لما بین یدیه من الکتاب﴾ است ﴿مهیمناً علیه﴾ هم هست وقتی هیمنه و سیطره و نفوذ و داوری دارد پس حاکم بر کتابهای آسمانی هم هست هم حاکم است بین اختلافهای مردم لیحکم بالحق و هم حاکم بر صحف آسمانی است که آنها از تحریف مصون بمانند درباره اینکه مشرکان حجاز تعجب کردند که یک مردی به پیغمبری رسیده است این را در بخشهای دیگر قرآن میفرماید به اینکه اصلاً اینچنین نیست بی سابقه نیست اینچنین نیست که ما بشریت را بدون راهنما رها کرده باشیم بلکه در ادوار گذشته هم همینطور بود در مواردی از قرآن کریم هم این مطلب مطرح است یکی آیهٴ 109 سورهٴ مبارکه یوسف است که ﴿و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم﴾ اینها اگر توقع دارند که یک فرشتهای سمت رسالت داشته باشد این درست نیست برای اینکه شما که فرشته نیستید که او را ببینید اگر ﴿لوکان فی الأرض ملائکة یمشون مطمئنین لنزّلنا علیهم من السماء ملکاً رسولاً﴾ اما شما چون بشرید باید از جنس شما کسی به عنوان رسول بیاید این برهان مسئله سنت و سیرت الهی هم این است که ما انبیایی که قبلاً فرستادیم همهشان جزو افراد بشر بودند و جزو رجال بودند ﴿و ما أرسلنا من قبلک إلاّ رجالاً نوحی إلیهم من أهل القری﴾ مطلب دیگر این است که قرآن کریم برهان اقامه کرد که پروردگار شما همان است که جهان را آفرید اگر خالق شما غیر از خالق آسمان و زمین بود بین شما و آسمان و زمین هماهنگ نبود شما هم باید هم میتوانید از اسرار آسمان و زمین به مقدار میسورتان هم با خبر بشوید هم بهره بردارید خداوند این سفره را پهن کرد بعد شما را دعوت کرد اینطور نیست که اول شما را خلق کرده باشد بعد سماوات و ارض را آفریده و مسخر شما کرده باشد بلکه آسمان و زمین را مسخراً خلق کرده است ﴿سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ چیزی در آسمان نیست چیزی در زمین نیست چیزی در دریا نیست که بشر نتواند به او دسترسی داشته باشد یا برای بشر سودمند نباشد یا بشر حق دخالت نداشته باشد اینها نظیر لوح محفوظ و اسرار ماورای طبیعت نیست که مقدور خیلیها نیست هر چه در این سفره هست غذای علمی بشر است و دعوت هم کرده است ﴿سخّر لکم ما فی السموات و ما فی الأرض﴾ پس آسمان و زمین را مسخراً خلق کرده و مهمان خودش را آفریده خلیفه خودش را خلق کرده اگر آفریدگار آسمان و زمین غیر از آفریدگار بشر بود این دو سنخ خلقت بود یعنی رابطه گسیخته بود نه انسان میتوانست از نظام بهره بگیرد نه به نظام بهره بدهد منتهی بساط عالم هم از نظر نظام مبدأ فاعلی در مهر است هم بهرههایی که بشر میبرد بر اساس محبت است بیان این دو مطلب این است که ذات اقدس اله جهان را با تسخیر اداره میکند نه با قسر، قسر با سین، قسر با سین یعنی فشار، شتاب، تحمیل، زور، اجبار فرمود اینچنین نیست تسخیر آن است که ما جهان را برابر با خواسته آنها با میل آنها اداره میکنیم یعنی اینها را با یک سبک خاصی آفریدیم و برابر خواستههای اینها، اینها را هدایت میکنیم هیچ کاری را بر آسمان یا بر زمین تحمیل نمیکنیم کارهای تحمیلی مثل اینکه انسان چون دسترسی ندارد به طبقه فوقانی منزلش آب برساند ناچار از فشار کمک میگیرد با تلمبه و لوله و فواره و فشار آب را بالا میبرد این یک فشاری است یک تحمیلی است بر آب ولی یک کشاورزی که ماهر است در دامنه کوه مشغول آبیاری است این هیچ فشاری بر آب وارد نمیکند هیچ تحمیلی بر آب وارد نمیکند بارش باران، بارش برف روی قله کوه، روی سینه کوه، روی دامنه کوه میریزد و این بارش سرازیر میشود میآید پایین این کشاورز یک بیل دستش است نمیگذارد این هدر برود به جای اینکه هرز برود به پای نهال میرود این را میگویند تسخیر یعنی کار را برابر با میل آن شیء انجام دادن مطابق با طبع او انجام دادن منتهی راهنمایی کردن جلوی هرز و هدر رفتن را گرفتن و مانند آن اگر یک مبدأ فائقی کاری را بر خلاف میل این فاعل بر او تحمیل بکند این یا میشود قسر، قسر با سین اگر او فاعل مرید نباشد یا هم میشود اجبار و اکراه و اضطرار و مانند آن اگر او فاعل مرید باشد یک چنین چیزی اصلاً در عالم نیست عالم با تسخیر اداره میشود.
سؤال:...
جواب: همین مؤید است آنها ﴿قالتا أتینا طائعین﴾ آنها میگویند ما طائعاً آمدیم میخواهید بی میل یا با میل گفتند با میل میآییم خدا هم امضا کرده است یعنی ما شما را با میلتان اداره میکنیم آنها هم حرف خودشان را نزدند تریبون عالم دست آنها بود نگفتند قالتا أتینا طائعَیٰن یا طائعذین که تثنیه بگویند چون نظم طبیعی و منطقی این است که به تثنیه بگویند ﴿فقال لها وللأرض ائتیا﴾ تثنیه است قالتا تثنیه است أتینا طائعَین عرض کردند خدایا این همه با طوع و رغبت دارند میآیند ما هم همینطوریم ما بی میلی احساس نمیکنیم تو که بر خلاف خواسته ما چیزی را بر ما تحمیل نمیکنی در بخش دیگر قرآن یک کَرْه نسبی و قیاسی را اسناد میدهد یک کره قیاسی هست این کره قیاسی در عالم طبیعت چارهای ندارد خوب بالاخره طوفانی که هست چهار تا شاخه هم میشکند بارانی که هست چهار جا را ویران میکند اما این مجموعه دارند یک هدف را تعقیب میکنند اینطور نیست که باران بیاید و هیچ کس را آسیب نرساند آن میشود بهشت که آب کسی را آسیب نمیرساند درخت کسی را آسیب نمیرساند وگرنه عالم طبیعت که عالم حرکت است همه در حرکت هستند از یک سو عصمت و عقل و عدل هم در همه نیست از سوی دیگر تزاحم میشود قهری ممکن نیست در جهان طبیعت تزاحم نباشد اگر بگویند ذات اقدس اله عالم را طرزی بیافریند که هیچ بارانی به هیچ احدی ضرر نرساند هیچ طوفانی به هیچ کسی صدمه وارد نکند از این موجودات خدا زیاد آفریده در بهشت فراوان است در عالم فرشتهها فراوان است یعنی آنجا عقل لازم است علم لازم است عدل لازم است بالاتر از همه اینها عصمت لازم است که اشتباهاً هم کسی را آسیب نرساند این میشود فرشته و بهشت دیگر دنیا نیست اگر دنیا باشد دار تکامل باشد عالم امتحان باشد باید امر طبیعی مسیر خودش را طی بکند فرمود به اینکه همه با طوع و رغبت دارند میآیند پس ذات اقدس اله که مدیر عامل این نظام است با مهر اداره میکند نه با قهر ما هم موظفیم که محبّانه با عالم برخورد کنیم نه قاهرانه در مقطع مالک است در کتابهای دیگر اهل حدیث شیعه و سنی هست که وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم وقتی به کوه احد میرسیدند کوه احد را میدیدند میگفتند «هذا جبل یحبّنا» این کوه دوست ما است و ما هم دوست او هستیم گرچه جبل احد کوه احد یک بخشی از خصائص جبهه احد را به همراه دارد ولی بالاخره ظاهر فرمایش حضرت این است که این سلسله جبال جزو دوستان ما هستند چون هر چه ما میخواهیم اینها به ما میدهند ما هم نباید در صدد تخریب او باشیم این میشود زیست محیطی میشود فضای محیط زیست این میشود سالم نگه داشتن محیط این میشود مهربانانه برخورد کردن از آن طرف ﴿ظهر الفساد فی البرّ والبحر بما کسبت أیدی الناس﴾ حالا چرا گفتند شما مثلاً به بچههایتان بگویید به نوجوانهایتان هم بگویید آب را آلوده نکنند اگر خواستند قضای حاجت داشته باشند در آب این کار را نکنند؟ خوب حالا کسی که اجازه نمیدهد یک نوجوانی مثلاً یک کودکی آب را آلوده بکند او اجازه میدهد که کشتیهای نفت کش این همه فضاهای دریا را آلوده کنند آنچه که بشر فعلی دارد به عنوان دشمن قهار طبیعت است چه اینکه دشمن خودش هم هست و آن چیزی که عالم آفرین دستور داد فرمود من که مهربانانه عالم را اداره میکنم شما هم که موظفید مهربانانه به عالم بنگرید عالم را خدمت کنید چون او در خدمت شما هست هر چه بخواهید هست سعی کنید آنها را درست بپرورانید آسیبی به آنها نرسانید چه اینکه آنها هم مرتب در خدمت شما هستند از این طرف اینها که ﴿ظهر الفساد فی البرّ والبحر﴾ شد در حدّیاند که ﴿إذا تولّیٰ سعیٰ فی الأرض لیفسد فیها و یهلک الحرث والنسل﴾ این هم حقوق بشر را رعایت نمیکند با راهاندازی جنگ و خونریزی هم محیط زیست را رعایت نمیکند فرمود به اینکه ﴿إنّ ربّکم﴾ همان خدایی است که جهان را آفرید وگرنه اگر خدای شما غیر از خدای جهان بود این رابطه گسیخته بود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض﴾ حالا آن ﴿فی ستّة أیّام﴾ این ایام همان جریان ﴿إنّ یوماً عند ربّک کألف سنة ممّا تعدّون﴾ است یا نه که در مشابه این در سوره مبارکه اعراف و مانند آن گذشت که خداوند آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد آیهٴ 54 سورهٴ مبارکه اعراف این بود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السمٰوات والأرض فی ستّة أیّام ثمّ استوی علی العرش یغشی الیل والنهار یطلبه حثیثاً والشمس والقمر والنجوم مسخرات یأمره ألا له الخلق والأمر﴾ و مانند آن در همان سوره مبارکه اعراف که قصه بلعم باعور خوانده شد که ﴿واتل علیهم بنأ الذی آتیناه آیاتنا﴾ آن دیگر من ندارد البته به همان سبک خوانده شد در سوره مبارکه اعراف آیه 175 این ﴿واتل علیهم نبأ الذی آتیناه آیاتنا﴾ نه من آیاتنا خوب این ستّة ایام در سوره مبارکه اعراف تا حدودی بحث شد فرمود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض فی ستّة أیّام﴾ این مال کان تامه که عالم را آفرید حالا میخواهد بپروراند نوبت پروردگاری رسیده است ﴿ثمّ استوی علی العرش﴾ مقام فرمانروایی است که میخواهد بپروراند آنجایی که مستقر شده است ﴿یدّبر الأمر﴾ دارد تدبیر میکند تدبیر همان پرورش است که هر ناقصی را به کمال میرساند هم آن اداره مهربانانه میشود تدبیر شما اگر بخواهید غیر خدا را عبادت کنید باید غیر خدا رب شما باشد طبق بحثهای گذشته کسی معبود است که رب باشد چون رب خدا است پس معبود هم خدا است اگر شما قبول دارید که واجب الوجود خدا است لاشریک له خالق سماوات و ارض هم خدا است لاشریک له، ربّ العالمین آن ربّ الارباب هم خدا است لاشریک له باید این ربوبیت جزئی را هم قبول داشته باشید که کار به دست هیچ کسی نیست مگر به دست خدا است همه ابزار کار هستند ﴿لله جنود السموات والأرض﴾ آن واحد هماهنگ کننده خدا است اگر کسی نسبت به شما مهری دارد خدا را شاکر باشید که قلب او را به سمت شما گرایش داد اگر قهری دارد از کماندار بیند اهل خرد اینطور نیست که حالا اگر یک کسی تیری به کسی زد آسیبی زد فقط انسان تیر را ببیند و به تیر بد بگوید بالاخره کماندار را باید دید هر چه در عالم میگذرد بالاخره یا کیفر است یا آزمون اگر چنانچه حادثه تلخی است یا امتحان الهی است که انسان باید صابر باشد یا کیفر است که این حق اعتراض ندارد پس از کماندار بیند اهل خرد اینطور نیست که اگر یک آسیبی از کسی یا از جایی به آدم رسید آدم این واسطهها را مثلاً بد بگوید چه اینکه اگر یک احسانی به کسی رسید اینطور نیست که آن خود زید تمام المبدأ باشد برای افاضه بلکه این یکی از مجاری وسطیه است که ذات اقدس اله از این راه فیض را رسانده بنابراین آدم میتواند از دیگران کمک بگیرد با بینش توحیدی بگوید خدا را شکر که از این راه به ما دارد کمک میکند و این شخص را هم به عنوان یک وسیله بداند اما خودش را فریب ندهد که وسیله، وسیله است و آن مبدأ مستقل هم مبدأ مستقل. بعد فرمود شفاعت حق است اما به این بتها که اجازه نداده ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلاّ بإذنه﴾ آنجا هم فرمود ﴿لایشفعون إلاّ لِمَن ارتضیٰ﴾ و مانند آن ﴿لایملکون الشفاعة إلاّ من اتخذ عند الرحمٰن عهداً﴾ .
سؤال:..
جواب: بله منتهی سریعاً انجام میشود مقدماتش تدریجی است گاهی سریع است گاهی بطیء است ولی مقدماتش تدریجی است گاهی هم البته حوادث دفعی یعنی سریعاً انجام میگیرد ﴿ذلکم الله ربّکم﴾ همان خدایی که ربّ السموات والأرض است همان خدا ربّ شما است و به هیچ کسی اجازه شفاعت نمیدهد از این بتهایی که شما میپرستید چون در همین سوره مبارکه یونس که قبلاً هم اشاره شد آیهٴ 18 این است که ﴿ویعبدون من دون الله مالایضرهم ولاینفعهم ویقولون هولاء شفعاؤنا عندالله﴾ چه کسی به اینها اجازه شفاعت داد بنابراین شفاعت را که مال اهل بیت، مال انسان کامل، مال اولیای الهی علیهم السلام است آن به اذن خدا است به این بتها که کسی اجازه شفاعت نداد ﴿فاعبدوه﴾ این تقدیم آن هم مفید حصد است ﴿أفلا تذکّرون﴾ یعنی یک مطلب را اگر خوب بررسی کنید گذشته از برهان وجدان هم هست ما حرف بیگانه نمیزنیم حرفی که در درون شما این حرف آشنا است بالاخره در درون شما این صدای آشنا میآید نه صدای بیگانه گاهی آدم یک صدایی را میشنود میبیند از صدای دوستان او است پشت در هست اما این آشنا است فرمود همه این آیات آشنا است برای شما حرف بیگانهای نیست منتهی شما اینها را درک نکردید در بین اغراض و غرائض صدای این به گوش شما نمیرسد وگرنه ما چیز بیگانهای نگفتیم که تحمیل بشود بسیاری از آیات دارد که ﴿ولقد یسّرنا القرآن للذکر فهل من مدّکر﴾ این نظیر ترجیع بند سوره مبارکه الرحمن است که ﴿فبأئ آلاء ربّکما تکذبان﴾ آن سوره قمر هم یک چنین ترجیع بندی دارد فرمود ما این را تذکره برای یادآوری قرار دادیم آیا کسی هست که یادش بیاید ﴿لقد یسّرنا القرآن للذکر هل من مدّکر﴾ پس برهان مسئله یک طرف است تذکره مطلب یک مطلب دیگر این جمع بین برهان و وجدان است که شما در درونتان هست ما آمدیم این را احیا بکنیم مطلبی که در خلال بحثهای قبل هم یک مقداری اشاره شد و تفصیلش در سوره مبارکه ذاریات باید بیاید این است که همه مخصوصاً کسانی که در رشتههای علمی کار میکنند مثل حوزویان و دانشگاهیان عزیز اینها باید بدانند به اینکه ما برای عبادت خلق نشدیم و آیه سوره ذاریات هم این نیست که خدا میفرماید ما جنّ و انس را برای عبادت خلق کردیم این یک طرف قضیه است بیان ذلک این است که اگر کسی برداشتش از قرآن این باشد که بشر برای عبادت خلق شده خوب میگوید من کارهایم را انجام میدهم در بیست و چهار ساعت نمازهای واجبم را میخوانم احیاناً نمازهای مستحبی را هم میخوانم روزه ماه مبارک رمضان را هم میگیرم مستطیع هم هستم مکه هم میروم و بعد آزادم چنین کسی به آیه عمل نکرده به هدف هم نرسیده آیه این نیست که ما بشر را برای عبادت خلق کردیم آیه دو تا قضیه است یکی موجبه است یکی سالبه آیه این نیست که خلقت الجنّ والإنس لیعبدونِ اگر آیهٴ سوره ذاریات یعنی آیهٴ 56 سوره ذاریات این بود که خلقت الجنّ والإنس لیعبدون بله کسی کارهای واجبش را انجام بدهد مستحبش را انجام بدهد بقیه رها است این به آیه عمل کرده اما آن آیه حصر کرده یک قضیه موجبه دارد یک قضیه سالبه دارد ﴿وما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدونِ﴾ یعنی این بیست و چهار ساعتش را باید عبادت باشد خوب حالا چهار ساعتش را عبادت کرده همه واجباتش را انجام داده آن بیست ساعت را چه کرده آن بیست ساعت را رفته به فکر جمع ثروت میگوید مال حلال است و من میخواهم جمع بکنم تولید میکند سرمایهگذاری میکند و به دنبال تکاثر است این اصلاً هدف را گم کرده برای اینکه آن بیست ساعت را چه کار دارد میکند؟ آن بیست ساعت را که در اطاعت نیست پس آیه یک قضیه نیست دو تا قضیه است چون حصر است یک قضیه موجبه است یک قضیه سالبه آن قضیه سالبه پیامش این است که اگر کسی بیست ساعت را به کارهای عادی گذرانده این آیه به او میگوید من تو را برای این نیافریدم ماخلقت، ماخلقت، ماخلقت برای این خلق نشدی برای بازی خلق نشدی آن چهار ساعتی را که کارهای واجبش را انجام میدهد بله آن قضیه موجبه شاملش میشود اما این قضیه سالبه آن بیست ساعت را نفی میکند این یک مطلب و منظور از این عبادت هم اطاعت است نه عبادت یعنی آنطوری که به عنوان تعبدی که در اصول در قبال توصّلی مطرح است معنای عبادت که اطاعت شد یعنی طبق دستور خدا باید کار بکنی طبق دستور دین باید کار بکنی اگر دین دستور داد که فلان کار قصد قربت لازم است مثل نماز و روزه قصد قربت میکند اگر گفت فلان کار باید حلال باشد حالا قصد قربت کردی، کردی، قصد قربت نکردی، نکردی باید اینطور تجارت بکنی اینطور غذا بخوری اینطور بخوابی اینطور حرف بزنی اینقدر حرف بزنی اینقدر بخوری خوب این اطاعت کم است در محضر پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم که مثل اعلای ادب بود فجشّأ رجل کسی آرغ زد خوب آن پیغمبر که مظهر اعلای ادب است سریعاً اعتراض کرد فرمود آدم اینقدر غذا میخورد که در محفل آرغ بزند؟ «أقلل من جشئک» این معصیت که نکرده کار حرامی هم انجام نداده غذای خودش را خورده منتهی پر خورده فرمود آدم اینقدر غذا میخورد که وقتی رفت به یک جایی آرغ بزند؟ پس معلوم میشود این اطاعت نکرد این بیست ساعت را هدر داده به امام صادق سلام الله علیه عرض کردند که امام بعد از شما کیست فرمود من لایلهو ولایلعب کسی که اهل بازی نیست در این اثنا وجود مبارک امام کاظم سلام الله علیه که یک کودک خردسالی بود وارد شد یک برهای هم در خدمت آن حضرت بود گوسفندی هم در خدمت آن حضرت بود کودک بود وجود مبارک امام صادق با آن آقایی که از محضر حضرت سؤال کردند دیدند که وجود مبارک امام کاظم در دوران کودکی که با این بره وارد شد به این گوسفند گفت اسجدی لربّک حالا ما اهل آن نیستیم که با حیوانات حرف بزنیم حرف آنها را بشنویم ولی آن کسی که بالاخره اینطور میاندیشد دیدند که به این حیوان میگوید که اسجدی لربّک فوراً وجود مبارک امام صادق این کودک را در بغل گرفت فرمود «بأبی من لایلهو ولایلعب» پدر فدای پسری بشود که اهل بازی نیست خوب آدم میتواند سه چهار ساعت مطیع خدا باشد نه یعنی همیشه ذکر بگوید عبادت بکند نه همان چهار ساعتش عبادت است واجب و مستحبش همان است اما طرز حرف زدنش نشستنش برخوردش نگاهش کسبش اگر مجموع جمع سلب و اثبات راه افتاد آنوقت بخش پایانی سورهٴ مبارکه انعام معنای خودش را ظاهر میکند ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ آن وقت خوابش میشود عبادت حالا انسانی که دائم الصوم است نه یعنی همیشه روزه میگیرد اگر کسی مواظب زبانش و حلال و حرامش باشد بالاخره در حقیقت صائم است چطور در ماه مبارک رمضان أنفاسکم فیه تسبیح این تعبد محض نیست اگر کسی در غیر ماه مبارک رمضان آثار ماه مبارک رمضانی را داشت این هم أنفاسکم فیه تسبیح میشود چطور درباره سیّد الشهداء سلام الله علیه آمده است «نفس المهموم لنا تسبیح و همّهُ لنا عبادة» آن دیگر در تمام ساعات است فرمود اگر کسی برای مظلومیت ما مهموم بشود تسبیح است این مثال حالت روزه ندارد که این همان آثار عترت است با آثار قرآن کریم و همّه لنا تسبیح که آدم غمگین باشد برای سیّدالشهداء پس میشود آدم طرزی زندگی بکند که بگوید ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ ما موظفیم اینطور زندگی کنیم آیهٴ 56 سوره ذاریات حرفش این است نه حرفش این است که من جن و انس را برای عبادت خلق کردم اگر فقط قضیه اثباتی بود جمله، جمله موجبه محض بود جمله این بود که خلقت الجنّ والإنس لیعبدون بله اگر کسی کارهای واجبش را انجام بدهد بقیه آزاد است به آیه عمل کرده اما آیه که این نیست آیه یک حصر دارد که مؤلف از نهی و اثبات است
سؤال:...
جواب: کارهای مباح را انسان میتواند در مسیر دین انجام بدهد غذا میخورد برای تقویت آنهایی که مینشینند کنار سفره میگویند «قوّ علی خدمتک جوارحى» برای همین است یک وقتی کسی غذا میخورد برای اینکه بیشتر بمب بزند یک وقتی کسی بیشتر غذا میخورد برای اینکه سالم باشد بتواند خدمت بکند آخر دو جور است همان نیتها فرق میکند کسی که از راه دور رفته خراسان یکی رفته برای اینکه هارون را ببیند یکی رفته برای اینکه وجود مبارک امام هشتم را زیارت بکند اینها رفتند مسئله سؤال کردند که نماز ما در این راهی که آمدیم شکسته است یا تمام حضرت فرمود به اینکه آن آقا نمازش تمام است این آقا نمازش شکسته است خوب اینها با هم رفتند با هم مسافت را طی کردند یک مسافت را طی کردند گفتند چرا گفتند این آقا که نمازش شکسته است این مسافر است این آمده که من را ببیند زیارت امام مستحب است اما تو آمدی برای اینکه هارون را ببینی نماز تو تمام است واین سفر تو هم معصیت است آدم دو جور میرود دو جور حرف میزند دو جور نگاه میکند دو جور غذا میخورد دو جور میخوابد اگر کسی به این قصد خوابیده که فردا بیدار بشود ظلمی به کسی بکند توطئهای بکند در تمام این مدت که خوابیده علیه او فرشتگان چیز مینویسند و اگر کسی فکرش این باشد که خدماتی به مردم ارائه بکند ثواب مینویسند از بیانات نورانی اهل بیت مخصوصاً از سیره وجود مبارک حضرت امیر برمیآید که انسان تلاش در تولید و قناعت در مصرف، آدم تلاش بکند در تولید، شب و روز که افراط نباشد به مزاجش آسیب نرسد متضرر نشود خوابش به موقع، غذایش به موقع، تمام تلاش و کوشش او این باشد که تولید، بکند اینکه عبادت است اما تولید بکند برای اسراف در مصرف، مشکل دارد تولید بکند که مشکل اقتصادی و تورم را حل بکند این میشود عبادت اینکه حرص دنیا نیست این حرص آخرت است این تلاش میکند در تولید اما قناعت دارد در مصرف چه بهتر از این اینکه فرمود (و ماخلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدونِ﴾ یعنی قضیه موجبه بعلاوه سالبه، سالبه بعلاوه موجبه این دو تا هدف است اگر اینچنین شد میشود ﴿إنّ صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله ربّ العالمین﴾ و این عبادت هم به معنای اطاعت است اطاعت کلّ شیء بحسبه اگر امر تعبدی بود در امتثالش قضد قربت لازم است و اگر تعبدی نبود در امتثالش قصد قربت نیست مگر کسی بخواهد ثواب ببرد لذا فرمود به اینکه ﴿ذلکم الله ربّکم فاعبدوه﴾ او را عبادت کنید به همین معنی یعنی در تمام شئون.
سؤال: جواب: این مباحات را این کار حلال است اما این شخص این کار حلال را برای بهره صحیح انجام بدهد همین مباحات را انسان در راه صحیح انجام بدهد مثل غذا خوردن یک وقتی کسی میخوابد برای اینکه استراحت کند یک وقتی کسی میخوابد برای اینکه تجدید قوا کند و یک کار دینی را بهتر انجام بدهد حالا تا نیت چه باشد اگر آنطور باشد میتواند بگوید محیای و مماتی لله ...
سؤال:..
جواب: اگر بخواهد به این کمال برسد آن جهنم نمیرود یا حداقل او را در درجات نازله بهشت جا میدهند در بحثهای قبل هم گذشت نسوختن هنر نیست این قدر آدمهای نسوز در عالم هست خوب بچهها را که ذات اقدس اله جهنم نمیبرد دیوانهها را که جهنم نمیبرد کفاری که قبل از اسلام بودند و حجت بالغه نداشتند به جهنم نمیروند الیوم کفاری که در مناطق دوردست و روستایی نشین هستند و مستضعفان فکری هستند اینها که جهنم نمیروند رفع ما اضطرّوا این نه گروه، شما وقتی نه گروه را میشمارید میبینید اینها مستثنی هستند جهنمیها کم هستند وجود مبارک امام سجاد سلام الله علیه فرمود اگر کسی جهنم برود تعجب است یک کسی گفت اگر کسی با این مشکلات بهشت برود تعجب است فرمود نه اگر کسی با این سعه رحمت الهی جهنّم برود تعجب است «ویل لمن غلبت آحاده عشراته» اگر خدا یک گناه را فقط یک کیفر بدهد اما یک ثواب را حداقل ده برابر پاداش میدهد این یکی میشود ده تا آن یکی میشود یکی وای به حال کسی که با این همه سعه رحمت باز بسوزد هدف این نیست که آدم نسوزد این جزو اهداف خیلی رقیق و نازل است و هدف هم این نیست که برود بهشت جناتی که ﴿تجری من تحتها الأنهار﴾ این همه در این ادعیه است حشر با ائمه لقای ائمه زیارت آنها مشمول شفاعت آنها آن میشود هدف برین و راه هم دارد بنابراین بخشی به واجب برمیگردد که حداقل است بخشی هم به آن مرحله کمال برمیگردد که ما به آن مرحله کمال دعوت شدیم همانطوری که گفتند «لاصلاة لجار المسجد إلاّ بالمسجد» یعنی کمال از این راه است عمله هم در جای دیگر فراوان است یعنی کمالش در این است که انسان این مباحات را لله انجام بدهد.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است