- 206
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 4 تا 6 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 4 تا 6 سوره یونس"
جریان معاد برای اهمیتی که دارد ذات اقدس اله آن را با بیانهای متنوع بازگو میکند
اگر خلق مجدد مثل خلق ابتدایی است، حکم الأمثال هم فی ما یجوز و فیما لایجوز واحد است.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الیه مرجعکم جمیعاً وعدالله حقّا إنه یبدأ الخلق ثم یعیده لجیزی الذین ٰامنوا وعملوا الصٰلحٰت بالقسط والذی کفروا لهم ثراب من حمیم وعذاب ألیم بما کانوا یکفرون ٭ هو الذی جعل الشمس ضیاءً والقمر نوراً وقدّره منازل لتعلموا عدد السنین والحساب ما خلق الله ذلک إلا بالحق یفصل الأیٰات لقوم یعلمون إنّ فی اختلٰف الّیل والنهار وما خلق الله فی السمٰوات والأرض لأیٰتٍ لقومٍ یتقون.
جریان معاد برای اهمیتی که دارد ذات اقدس اله آن را با بیانهای متنوع بازگو میکند گاهی در امکانش گاهی در ضرورتش که دو مقام بحث بود گذشت برای امکان گاهی از مثل سخن به میان میآید گاهی از اعلی و اقوا اگر ذات اقدس اله قدرت آن را داشت و دارد که یک چیزی را بیافریند مثل او را هم میتواند اگر جریان معاد مثل مبدا است یعنی خلق مجدد مثل خلق ابتدایی است حکم الأمثال هم فی ما یجوز و فیما لایجوز واحد است و خدا توانست آن مثل اول را بیافریند پس قادر است مثل دوم را هم بیافریند گاهی از اعلی به اسفل استدلال میکند میفرماید چیزی که سابقه وجود نداشت آفرینش او دشوارتر از چیزی است که سابقهٴ وجود دارد منتها پراکنده است و چیزی که مهمتر از خلق انسان به را به عهده گرفت ﴿أأنتم أشد خلقاً أم السماء بناها ٭ رفع منمکها﴾ کذا و کذا نسبت به انسان بطریق اولی است این بطریق اولی را در خلال استدلالهای گذشته ملاحظه فرمودید برای تفهیم ما است و اینکه فرمود ﴿و هو أهون علیه﴾ برای توجیه ماست وگرنه ﴿و لله المثل الأعلی﴾ ﴿و له المثل الأعلی﴾ چیزی که قدرتش نامتناهی است فرض ندارد که یک امری برای او آسان باشد یک امری برای او آسانتر تفاوت نسبت به قدرت نامتناهی معقول نیست گذشته از اینکه او «فاعل لا بالحرکة» است وقتی ﴿إنّما أمره طذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون﴾ با اراده کار بکند نه با اعضا و جوارح و صرف نیرو بنابراین خستگی ندارد.
مطلب دیگر آن است که جزایی که به مؤمنان میدهد حد اقلش قسط و عدل بود و حد اکثرش آنچه که خود او مصلحت میداند که قبلاً گذشت و این به چند نحو کرامت خود را ذات اقدس اله ظاهر کرده است که آنها هم بازگو شد یکی از بخشهایی که مربوط به حساب کریمانهٴ خداست این است که دربارهٴ مومنین فرمود خداوند اینها را جزا میدهد ﴿بأحسن ما کانوا یعملون﴾ درباره کفار نفرمود بأسوء ما کانوا یعملون بلکه فرمود ﴿و لنجزینّهم اسوء الذی کانوا یعملون﴾ تفاوت این دو تعبیر آن است که دربارهٴ مومنان که فرمود ﴿لنجزیّنهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ این چند تا وجه بود که یکی از آن وجوهی که تفسیرش گذشت این است که مومن بالاخره کارهای ضعیف، متوسط و قوی زیاد دارد ما همه اعمال او را برابر با احسن اعمال او جزاء میدهیم نتیجه میدهیم مثل اینکه یک طبق داری یک دست فروشی یک باغداری که مثلاً هزارتا درخت در باغ اوست این هزارتا درخت هرکدام میوههای فراوانی هم دارند کل باغ این درخت محصولاتش بالاخره سه قسم است آن میوههایی که خیلی عالیاند، میوههای متوسط و میوههای ضعیف اگر یک کریمی خواست با این باغبان کریمانه رفتار کند همه را به قیمت آن بهترین میوه بخرد این خریدن است برابر با بِاَحسن میوههای او یعنی همه را بقیمت آن میوههای برتر بخرد اگر مومن یک کار ضعیفی دارد یک کار متوسطی دارد یک کار احسن و اقوایی دارد مشمول کرامت ذات اقدس اله قرار بگیرد خداوند همه اعمال او را برابر احسن ما کان یعمل میخرد فرمود ﴿لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ این یکی از وجوهی بود که در تفسیر آن آیه گذشت ولی در جریان کفار و امثال آنها تعبیر این نیست که بأسوه ما کانوا یعملون تعبیر این است که آیهٴ 28 سورهٴ فصلت فرمود ﴿فلنذیقنّ الذین کفروا عذابًا شدیدًا و لنجزینّهم أسوء الذی کانوا یعملون﴾ فرمود حالا که اینها کافرند ما ممکن است از بعضی از گناهانشان بگذریم اما از آن اسوئشان نمیگذریم بالاخره آنها یک گناه کوچک دارند یک گناه متوسط دارند یک گناه اکبر و اصغر ما آن ﴿أسوء الذی کانوا یعملون﴾ را بالاخره به حساب میآوریم و کیفر میدهیم پس فرق است بین اینکه ﴿لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ که دربارهٴ مومنین است یا بفرماید بأسوء ما کانوا یعملون که چنین چیزی نیست دربارهٴ کفار یک چنین چیزی نفرمود چون فرمود ﴿جزائًا وفاقًا﴾ چون ﴿جزائًا وفاقًا﴾ است هرگز کیفر بیشتر از گناه نیست منتها حالا که بنا شد یک کسی را تنبیه بکنند ممکن است برابر گناهان کوچکش ممکن است از گناهان کوچکش عفو بکنند یا از گناهان متوسطش صرف نظر بکنند اما از آن کفرش که اکبر گناهان اوست از آن صرف نظر نمیکنند پس بنابراین تعبیر ﴿و لنجزینّهم أسوء الذی کانوا یعملون﴾ با ﴿جزائًا وفاقًا﴾ یا ﴿لیجزی الذین ٰامنوا عملوا الصالحات بالقسط﴾ و مانند آن هماهنگ است. مطلب دیگر آن است که در آیهٴ محل بحث که فرمود ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً﴾ این برای تبیین مسأله معاد است گرچه نظم علمی نظام کیهانی را دارد ذکر میکند بهرههای توحیدی متقیان را در اینجا ذکر میکند اما بحث در سیاق معاد است میفرماید این عالَم منظم بیهدف نمیتواند باشد و اینها بالحق خلق شده اند این "باء" بالحق باء سببیه نیست تا حالا آنها که وسائطاند میانجی اند اولیاءاند، انبیاء را شامل بشود این باء یا باء ملابست است یا باء مصاحبت یعنی عالم در کسوت حق آفریده شده یا عالم در صحبت حق آفریده شده به حق پوشیده و پیچیده است خالی از حق و عاری از حق نیست خب اگر هدفی در کار نباشد معادی در کار نباشد حساب و کتابی در کار نباشد میشود باطل چون کار بیهدف باطل است دیگر این نظام آفرینش که در جامة حق است در ظرف است در صحابت حق است، مصحوب حق است ملبوس حق است به مقصد میرسد حالا که به مقصد میرسد شما مواظب باشید در مقصد دستتان خالی نباشد بعضیها با دست خالی و دل تهی و اینها برمیگردند که فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ یعنی چیزی تهیه نکردند دلهای اینها خالی است اگر دل خالی باشد خب دست هم یقینًا خالی است فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ یعنی خالی است اما کسانیکه قلوبشان متیّم به نام حق است یا بالاخره نازلتر از او یک سلامت قلبی برای آنها مطرح است اینها با دل خالی برنمیگردند خب پس گرچه ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً و القمر نورًا﴾ میتواند صبغهٴ توحیدی داشته باشد نظام داخلی را معین بکند اما در پایان آیه که دارد ﴿ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق﴾ نشانهٴ آن است که هدف گیریاش راجع به معاد است ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً و القمر نورًا و قدّره﴾ این نور را ﴿منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق﴾ و این آیات را برای علما و اندیشوران توضیح میدهد که اینها بیایند از نظر کیهان شناسی بررسی کنند که چنین چیزی بالاخره بدون هدف نخواهد بود.
در قرآن کریم فرمود که مخلوقات ما تنها این نیست که شما با چشم مسلح یا غیر مسلح میبینید بعضی از چیزها را اصلاً مقدورتان نیست که درک بکنید و نمیبینید حالا یا با چشم مسلح یا غیر مسلح در سورهٴ مبارکهٴ حاقه آیه 38 و 39 سوگند خدا این است ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ اولاً سوگند به اختران سپهر را یک سوگند مهم میداند در سورهٴ مبارکهٴ واقعه فرمود ﴿فلا أقسم بمواقع النجوم ٭ و إنّه لقسم لو تعلمون عظیم﴾ لکن در سورهٴ حاقه آیهٴ 38 به بعد دارد به اینکه آنچه را که ما در اجرام آسمانی آفریدیم بعضی ها را میبینید بعضی ها را نمیبینید ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ لذا شما میبینید الیوم هم با اینکه با چشمهای مسلح دارند اجرام آسمانی را رصد میکنند خیلی از چیزها را نمیبینند بعد ها ممکن است که برایشان مثلاً کشف شود بعد ببینید باز ﴿ما لا تبصرون﴾ دیگری هم هست لذا در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود که این وسائل نقلیهای که مثلاً الآن ما برای شما آفریدهایم که مشکلات حمل و نقل شما را تامین بکنند تنها اینها نیست یک چیزهایی هم ما خلق میکنیم که شما نمیدانید در سورهٴ مبارکهٴ نحل اوائلش به این صورت بازگو شد آیهٴ 5 سورهٴ مبارکهٴ نحل به بعد ﴿و الأنعام خلقها لکم فیها دفءٌ و منافع منها تأکلون ٭ ولکم فیها جمال حین ترحیون وحین تسرحون ٭ وتحمل أثقالکم إًی بلدٍ لم تکونوا بٰلغیه إلا بشق الأنفس إنّ ربکم لرؤف رحیم ٭ والخیل والبغال والحمیر لترکبوها وزینة﴾.
اینها وسائل نقلی و آرایش و زینت شماست ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ شما هنوز اوائل راهید یک چیزهایی را هم ذات اقدس اله میآفریند که شما نمیدانید این ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ الی یوم القیامه حضور و ظهور دارد اینچنین نیست که الآن انسان بگوید این دیگر آخر خط فن آوری و صنعت است نه خیر خیلی از چیزها را ممکن است در اثر ترقیات علمی بشر خلق بکند که ما نمیدانیم بشر خلق کرد یعنی ذات اقدس اله خلق کرد بشر ابزار او هستند هم به دلیل ﴿لله جنود السمٰوٰت و الأرض﴾ معلوم میشود بشر و اندیشههای بشری جزء جنود و سپاه اوست هم خودش بصورت اصل کلی فرمود ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ شما و کار شما مصنوع مایید بالاخره تمام شئون شما در تحت تدبیر ما است دیگر اینطور نیست که شما معاذالله مفوَّض باشید مستقل باشید که تفویض که از جبر بدتر است خب پس بنابراین این ﴿و یخلق ما لا تعملون﴾ الی یوم القیامه حضور و ظهور دارد نه الآن آخر خط است نه در گذشته اینچنین بود در آینده نزدیک یا دور هم همینطور است فرمود خیلی از چیزها است که ما بعداً میآفرینیم و به بشر میفهمانیم میآفریند در حقیقت کار ماست که از راه مجاری بشری است و شما الآن نمیدانید هم نسبت به سپهر فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ آنجا دیگر کار شما نیست کار ماست و فرشتگان ما ماموران ما هستند در تولید ستارگان فرشتگان که مدبراتند ماموران ما هستند در این صنایع نرم افزار و سبک افزار و سنگین افزار و أو ما شئت فسمه که در راه است اینجا شما ابزار مائید به بت پرستان میفرماید ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ میفرماید شما و بتها بالاخره محصولهای مایید اینطور نیست که حالا مستقل باشید بنابراین آنچه که ذاق اقدس اله در آسمان یا در زمین آفریده است همه اینها چه مع الواسطه چه بلا واسطه اینها بالحقند در صحبت حق است نمیشود حق را از این نظام آفرینش جدا کرد لن یفترقا حتی یردا علی الله سبحانه تعالی. عالم با حق بودن از هم تفکیک پذیر نیست اگر عالم بیهدف باشد یعنی تفکیک شده یعنی این لباس از آن لابس جدا شده این مصاحب از آن مصاحب جدا شده در حالیکه فرمود این بالحق است کسی نمیتواند این کسوت را یا صحابت را از بین ببرد. خب
﴿یفصّک الاٰیٰت لقوم یعلمون﴾ در جریان قمر سورهٴ مبارکهٴ یس به این صورت آمده است که ما این را میگردانیم تا به حالتهای اولی درآید یا کهنه شود بالاخره آیهٴ 38 و 39 سورهٴ مبارکهٴ یس این است ﴿و الشمس تجری لمستقرّ لها ذلک تقدیر العزیز العلیم ٭ و القمر قدّرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم﴾ برمیگردد باز دوباره نظیر آن شاخه قدیمی و منحنی خرما و غیر خرما میشود به صورت هلال درمیآید بعد میفرمایداین نظم به صورتی متقن است که هیچ کدام حق ندارند جلو بیافتند ﴿لاالشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لاالّیل سابق النهار﴾ اینها در عین حال که یطلبه حسیساً اما هیچکدام حق ندارند جلو بیافتند هرکدام باید سر جای خودشان باشند شمس با همهٴ قدرتی که دارد و تامین کنندهٴ نیرو و نور قمر هست اما حق ندارد جلو بیافتد ﴿لاالشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا الّیل سابق النهار﴾ بلکه ﴿کلٌّ فی فلک یسبحون﴾ خب این در عین حال که جریان مبدا را ذکر میکند بهرهٴ مادی هم دارد.
سؤال: جواب: نه حق اجازه ندارد دیگر وقتی خدای سبحان اجازه نداد آن قدرت را هم ندارد دیگر چه قدرتی دارد خب چون همه اینها مسخر خدایند ذات اقدس اله اینها را تسخیر کرده است.
مطلب دیگر آن است که برای اهمیت معاد و جریان قیامت گاهی از خلقت مماثل گاهی از خلقت اعلی کمک میگیرد گاهی هم از شواهد دیگر که خدای سبحان مرده را زنده میکند ما را متنبه میکند گاهی هم در بخشهای چهارم از بخشهای خواب ما را متنبه میکند میفرماید حالا چرا ما از راه دور میرویم شما هر شب میمیرید بعد زنده میشوید منتها اصلاً نمیدانید خواب یعنی چه اگر میدانستید خواب یعنی چه میدانستید یک مرگ موقتی است آدم میمیرد یعنی چه؟ یعنی روح از بدن جدا میشود میخوابد یعنی چه؟ یعنی روح از بدن جدا میشود آنکه میماند یک حیات گیاهی است آن بخش گیاهی میماند که بالاخره انسان این غذاهایی که خورده هضم بکند یک مرحله ضعیفی از حیات حیوانی هم میماند وگرنه انسان که میخوابد حقیقتاً میمیرد دیگر منتها هر روز یک نموداری از بعث و قیامت کبراست شما میبینید در قیامت حالا که ﴿إنّ الأولین و الاٰخرین ٭ لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ است البته حشر اکبر حساب خاص خودش را دارد اما همه این ارواح به ابدان خودشان تعلق میگیرند هیچکدام اشتباه نمیکنند شما در این رمه سراها کم و بیش رفتید بخشی از این رمهسراها را بعضی رمه سراها در اوائل سورهٴ مبارکهٴ نحل بررسی کرد فرمود به اینکه خب شما که میگوئید ﴿و لکم فیها جمال حین تریحون وحین تسرحون﴾ حالا فرض کنید یک میلیون گوسفند در یک مرتع بزرگ مشغول چرا هستند و اینها هم مادر شدند و یک میلیون هم بره دارند اینها هیچکدام اشتباه نمیکنند با بو کشیدن بالاخره علامتی که نیست نامی که نیست نشانی که نیست این برهها را از مادرانشان جدا میکنند آنها را در یک مرتع نگه میدارند اینها را در یک مرتع نگه میدارند که بالاخره اگر بره کنار مادر باشد که نمیگذارد پستانش شیر پیدا شود که خب آن دامدار هم بالاخره احتیاج به شیر اینها دارد دیگر لذا برهها را از مادرها جدا میکنند و شب که شد اینها که هردو برمیگردند شامگاه که بر میگردند خب هر کدام بعبعکنان مادر خودشان را پیدا میکنند یا آن مادرها هر کدام بوکشی میکنند بچه خودشان را پیدا میکنند هیچ کدام اشتباه نمیکنند اگر هم یک وقتی احیاناً یک برهای اشتباهی به طرف گوسفندی برود او را رد میکنند همه اینها حساب شده است که ﴿قدّر فهدی﴾ الآن هم اگر کسی بیاید پشت بام این نظام خلقت میبیند شب که شد شش میلیارد روح این شش میلیارد بدن را رها میکنند صبح که شد هرکدام سراغ بدن خودشان میروند هیچکدام اشتباه نمیکنند ما این راهها یک چیزهایی است که نه استاد وجود دارد نه علم وجود دارد نه کتاب وجود دارد معمایی است حافظ جریان خواب واقعاً معما است انسان میخوابد یعنی کجا میرود؟
سؤال: جواب: خوب سرش این است که آن لذت مال بدن است الآن کاری با ما ندارند البته برای مومنان اینطور است «لما استقرّت أرواحهم أجسادهم طرفة عین» اما واقعاً آدم میبیند دیگر آیات قرآن که آهنگش این است میفرماید ما دو وقت شما را میمیرانیم یک وقتی که میمیرید یک وقتی که میخوابید ﴿الله یتوفی الأنفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها﴾ دو مرحله ذات اقدس اله متوفی است و ما متوفاییم این هم بارها ملاحظه فرمودید که ما باید بگوئیم فلان شخص وفات کرده نه فوت فوتی در کار نیست این فوت تا جزء کلمه است بار منفی هم دارد بمعنای نابودی و نبودن عدم است و این درست نیست کسی فوت نمیکند همه وفات میکنند خدا متوفی است این تای وفات جزء کلمه نیست این یک کلمهای است سه حرفی (و ف ی ) همهٴ این کلمه با مشتقات این همهاش استیفا و تمامیت و حفظ و صیانت را به همراه دارد هیچکدام بار منفی ندارد بگویند فلان کس مستوفا بیان کرد و حقش را استیفاء کرد یا آن مقاله مستوفاست با آن دین مستوفاست یا گفتار فلان کس در این مطلب مستوفا بود یعنی حقش را ادا کرده چیزی کم نگذاشت خدا متوفی است و انسان متوفا میشود یعنی هیچ چیزیش کم نمیماند اگر ده درصد یا پنج درصد از انسان جزء ضایعات باشد این دیگر متوفی نیست این وفات نیست این تلفیقی از وفات و فوت است فرمود نه اینچنین نیست آنها گفتند به اینکه ما که میمیریم ﴿أإذا ضللنا فی الأرض أ.نا جدید﴾ ماکه در زمین رفتیم گم میشویم فرمود اینچنین نیست ﴿قل بتوفئکم ملک السموت الذی وکل بکم﴾ شما یک ذرهتان نیم در صدتان هم فوت نمیکنید صددرصد وفات میکنید تمام حقیقت شما پیش فرشته ماست ﴿قل یتوفٰکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم إلی ربکم﴾ کذا و کذا خب بنابراین اسنان که میخوابد حقیقتاً میمیرد یک و آن ممیتش ذات اقدس اله است دو. حالا تا چه کسی در چه حدی باشد یک وقتی ﴿الله یتوفی الأقس﴾ است یک وقتی ﴿یتوفٰکم ملک الموت الذی وکلّ بکم﴾ است یان مال اوساط یک وقتی ﴿توفته رسلنا﴾ مال نازلین حالا یک وقتی: رخ دوست میبیند و تسلیم وی کند، یک حساب دیگری است یک وقت نه مثل آدم معمولی است آدم معمولی مثلاً خیلی موفق باشد حضرت عزرائیل سلام الله علیه روحش را قبض میکند کم اتفاق میافتد که مثلاً آدم بتواند حضرت عزرائیل را زیارت کند و روح را تقدیم او بکند غالباً با ماموران زیر دست عزرائیل سلام الله علیه روبروست که ﴿توفّته رسلنا﴾ آن وقت خیلی با دشواری میمیرد به هر تقدیر میمیرد فرمود خوابتان مثل مرگتان است ﴿الله یتوفی الأنفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ یعنی ﴿یتوفی﴾ آن بخشهایی که میمیرند ﴿حین موتها﴾ آن بخشهایی که زنده هستند ﴿فی منامها﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم هم فرمود به این که نه تنها شما در مسئله خواب میمیرید بلکه بیداری روزتان هم به منزلهٴ یک بعثت جدید است اگر آن هم به منزلهٴ بعثت جدید باشد پس بنابراین شما هر شب میمیرید و هر روز بیدار میشوید ﴿هوالذی یتوفٰکم بالیل وبعلم ما جرحتم بالنهار﴾ در سوره مبارکه انعام بحثش قبلاً گذشت آیه ٦٠ سورهٴ انعام این بود ﴿هو الذی یتوفٰکم بالیل ویعلّم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه﴾ شما را دوباره مبعوث میکند یک قیامتی است هر روز میشود قیامت ﴿لیقضی أجلٌ مسمیً﴾ تا آن مدت به پایان برسد که دیگر مرگ دائم باشد که بروید و دوباره برنگردید به دنبا برنگردید البته ﴿ثم إلیه مرجعکم ثم ینبّثکم بما کنتم تعملون ٭ وهو القاهر فوق عباده ویرسل علیکم حفظةً حتی إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا وهم لایفرّطون﴾ هیچ چیزی کم نمیگذارند اینها مستوفیانه عمل میکنند مستوفا قبض میکنند متوفیاند وفا میکنند هیچ چیزی کم نمیگذارند تمام حقیقت شما پیش ما میآید خب مگر اینهایی که مردند میفهمند مردند خیلیها بعد از مدتهامیفهمند مردند این تلقین میت گذشته از اینکه برای تشبیع کنندهها آموزنده است یک درسی است برای خود متوفا بدان «اِسمع اِفهم» یا فلان بن فلان که «إن الموت حق» یعنی بدان که این حالی که برایت پیش آمده مرگ است تو رفتی ما هم میآئیم خیلیها هم رفتند این هم برای دیگران عبرت است هم برای او یک درس است که به او میگویند این حالی که به تو دست داده میدانی چیست این حال مرگ است خیلیها بعد از مدتها میفهمند مردند دفعتاً میبینند نشئه عوض شده یادشان هم میرود که قبلاً کجا بودند یک افرادی را میبینند که با آنها آشنا نیستند زبان آنها را نمیدانند وضع آنها را نمیدانند بعد از مدتی میفهمند تازه که مردند خب اینها هم که خوابیدهاند مگر میفهمند که خوابیدهاند یک بیان نورانی از پیغمبر «صلی الله علیه و آله وسلّم» رسیده است که فرمود «تنام عینى أعیناى ولاینام قلبی» من که میخوابم چشمم میخوابد ولی قلبم بیدار است خبدر همان نهج الفصاحه دارد که مومن هم اینچنین است مومن چشمش میخوابد قلبش بیدار است رویاهای خوب خواب دیدن خوابهای خوب مبشرات خوب نصیب هر کس نمیشود بعضیها میخوابند همانطوریکه بیدارند چگونه بیدارند در دنیا غافلانه زندگی میکنند در خواب هم غافلانه میخوابند اصلاً نمیدانند که کجا میروند که با اضغاث احلام خودشان سرگرمند بزرگا این رشته میگویند یک آدم دروغگو خواب صادق نمیبیند صدق یک نعمتی نیست که نصیب هر کس بشود سکی که روز دروغ میگوید شب خواب صادق میبیند شب خواب اضغاث احلام دارد غیر از اینکه نیست خب بنابراین انسان حقیقتاً میمیرد مرگ نیست جز مفارقت روح از بدن فرمود ما برمیگردانیم در همان آیهای که فرمود: ﴿والتی لم تمت فی منامها﴾ فرمود آنهایی که میْوباند روحشان را ما میگیریم ﴿لیمسک التی قضی علیها الموت ویرسل الأجزی﴾ حالا اگر این شخص عمرش تمام شد ما دیگر این روح را پیش خودمان نگه میداریم اینها همانهایند که در خواب گرفتار ایست قلبی میشوند در خواب میمیرند میخوابند دیگر بیدار نمیشوند.
سؤال: جواب: همان دیگر برای اینکه آن بدن این دیگر حرکت حرکت ارادی نیست این دیگر تحت ولایت دیگری است خب
اما ﴿فیمسک التی قضی علیها الموت﴾ او را همانجا نگه میدارد ﴿وبرسل الأخری﴾ دیگری را رهان میکند میگوید بروید به زمین.
سؤال: جواب خب البته برای اینکه از غیر معصوم همین که احتمال اشتباه بدهیم کافی است دیگر این خواب بیننده که معصوم که نیست برای ما، ممکن است او خودش مطمئن باشد و عمل بکند ولی برای ما که او را معوصم نمیدانیم احتمال اشتباه میدهیم چون احتمال اشتباه میدهیم چیزی که این احتمال خلاف را و احتمال اشتباه را الغا بکند نداریم ما درباره بیداری در خبر ثقه دستوری داریم بناء عقلاً را امضا کردند که بمنزلهٴ الغاء احتمال خلاف است اما درباره خواب که چنین دستوری نیامده بلکه خلافش دستور آمده خب.
سؤال: جواب: چرا دیگر آن قلب که جدای از آن روح است همانطوری که در دنیا در بیداری آن وقتی که در بدن بود غافل بود فرمود ﴿لعمرک إنّهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ یک عده غافلال زندگی میکنند حالا هم که بدن را رها کرده باز با غفلت است مگر بعضیها بیدارند فرمود «الناس نیام» خیلیها خوابند یک خوابهای آشفته میبینند خب آدمی که خواب است گاهی هم راه میرود بعضیها مادامی که بیدارند خوابهای آشفته میبینند زندگیشان هم همین است «الناس نیام إذا ماتوا اشبهوا» تازه بیدار میشوند برای اینکه دارد خواب میبیند خب.
در آن نهجالفصاحه طبق بیان نورانی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود به اینکه مومن هم همینطور است نمیخوابد این نقدترین برهان است اما سرش این است که این مشهود ما نیست همانطوری که «من عرف نفسه لقد عرف ربّه» من عرف نومه فقد عرف المعاد آدم که خوابش را بشناسد خب معاد هم آسان است برای او، هر شب میداند کجا میرود و برمیگردد مرحوم کلینی رضوان الله تعالی در آن جلد هشتم کافی عین روضه کافی نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء روز که میشد از اصحاب خاص سؤال میکرد «اهل من مبشرات» دیشب در کلاس درس چه فهمیدی در خواب چه دیدی این خوابش برای او یک درس و بحثی است دیگر خواب حبّذا نوم ألیاس اگر کسی صائم واقعی باشد نومش هم عبادت است دیگر خب بنابراین «هل من مبشرات» مبشرات یعنی رؤیای بشارت آور چه دیدی؟ اینکه میفرماید «هل من مبشرات» برای اینکه روز اینها را خوب تربیت کرده بود حالا اگر کسی غذای شبهه ناک بخورد مدام با اصالت البرائه و با اصالت الاحتیاط این خواب شهم اضغاس و احلام درمیآید دیگر آنکه فکر میکرد غذای طیب و طاهر بخورد مواظب گفتار و رفتارش هست مشمول این تبشیر هم هست «هل من مبشرات» فتحصل من عرف نفسه عرف ربّه فی المبدأ عرف ربّه فی المعاد چون اگر سکی خودش را بشناسد خوابش را هم میشناسد دیگر میداند کجا میرود کسی الآن شصت سال هفتاد سال بالاخره کسی که هفتاد سالش است سی و پنج سال خوابیده این سی و پنج سال نتوانست بفهمد کجا میرود یا کسی که چهل سالش است بیست سال سفر کرده چون نیمی از عمر بالاخره انسان در خواب است آدم بیست سال سفر بکند و نداند کجا میرود معلوم میشود غافل است دیگر فرمود مؤمن اینچنین است مومن هم قلبش نمیخوابد این دعاهای ماه مبارک رمضان روز اول و بعد دارد که خدایا من به تو پناه میبرم «عن نومة الغافلین» همین است دیگر خواب اهل غفلت ماه مبارک رضمان ماه بیداری است انسان از ذات اقدس اله مسئلت میکند که ما را از خواب بیدار کن «عن نومة الغافلین» خب پس حالا معلوم میشود که آدم بیست سال رفته به یک جایی و نمیداند کجا رفته معلوم میشود با چشم بسته رفته ﴿وهوالذی یتوفاکم بالّیل ویعلم ما جرحتم بالنهار﴾ جرحتم یعنی اکتسبتم آنچه که با جارحه کسب کردید خدا میداند ﴿ثم یبعثکم فیه﴾ دوباره شما را مبعوث میکند در روز پس شما در روز مبعوث میشوید یک بعث است یک حیات مجدد است تا آن عمر هر کسی به پایان برسد ﴿لیقضی أجلٌ مسمیً ثم إلیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون﴾ برای دیگران که اصلال در این وادیها نیستند همان بخثهای آیات سورهٴ مبارکهٴ حج و اینها میتواند راهگشا باشد که یک مقدار به جدال احسن شبیهتر است یک مقدار به تفکر منطقی نزدیکتر است آیهٴ پنج و شش سورهٴ مبارکهٴ حج این بود که ﴿یا أیّها الناس إن کنتم فی ریب من البعث﴾ شما اگر دربارهٴ معاد شک دارید به چه شک دارید به علم شک دارید بهعلم خدا یا به قدرت خدا یا به قابلیت اینها خب اگر چیزی ذات اقدس اله آنقدر عالم بود آنقدر قادر بود که هیچ را شیء بکند خب متفرقها را هم میتواند جمع بکند دیگر بعد ﴿فإنا خلقنٰکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلّقة غیر مخلّقة لتبیّن لکم و نقرّ فی الأرحام ما نشاء إلی أجل مسمیً ثم نخرجکم طفلاً ثمّ لتبلغوا أشدکم ومنکم من یتوفّیٰ ومنکم من یردّ إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً﴾ نمونه دیگر خب حالا شما شک دارید که یک جمادی زنده میشود شما هر بهار مگر نمیبینید خاک زنده میشود این علف پژمرده این درخت پژمرده که در معاد دوباره جان میگیرد چه زنده میشود این خاکهای اطراف، یک قدری باران میآید به آن ریشهها قدرت امتساس داده میشود ان خاکهای اطراف را میمکد میشود خوشه بالنده این خاک بیروح الآن شده برگ دیگر الآن شده تنه و ساقه دیگر این خوشهای که مثلاً یک متر بود الآن شده دو متر این شاخهای که یک متر بود شده دو متر این خاک خورده اینطور شده این خاک بالا آمده اینطور شده چه کسی خاک را بالا آورد چه کسی آب را بالا آورد فرمود این مردهها را ما زنده کردیم اگر این درخت همین درخت بود که این رشد نمیکرد که پس ما خیلی از مردهها را آوردیم در مجموعهٴ حیات این درخت که این الآن شده نخل باسق فرمود ﴿وتری الأرض هامدةً فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربت﴾ ارض این بیابان خشک بعد ببینید علفزار شد ما این خاک بیروح را زنده کردیم نه آن گیاه را تا کسی بگوید این درخت خوابیده بود ما بیدارش کردیم البته درخت خوابیده را بیدار میکنند اما همهٴ مواد بیروح و مردهٴ کنار درخت را میآورد در ریشه و ساقه و تنه و شاخه و برگ و میوه اینها را زنده میکند فرمود مرگ نمیبینید که زمین مرده بود ما زمین مرده را زنده کردیم نه درخت خوابیده را بیدار کردیم بعد از این جریان آن قوت جریان قسمت معاد را ذکر میکند ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق وأنه یحیِ الموتیٰ وأنه علی کان شیءٍ قدیر ٭ وأنّ الساعة آتیة لاریب فیها﴾ این ﴿لاریب فیها﴾ همان بالضروره منطقه سات یعنی المعاد حق بالضروره ﴿وأن الله یبعث من فی القبور﴾ .
و الحمد لله رب العالمین
جریان معاد برای اهمیتی که دارد ذات اقدس اله آن را با بیانهای متنوع بازگو میکند
اگر خلق مجدد مثل خلق ابتدایی است، حکم الأمثال هم فی ما یجوز و فیما لایجوز واحد است.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الیه مرجعکم جمیعاً وعدالله حقّا إنه یبدأ الخلق ثم یعیده لجیزی الذین ٰامنوا وعملوا الصٰلحٰت بالقسط والذی کفروا لهم ثراب من حمیم وعذاب ألیم بما کانوا یکفرون ٭ هو الذی جعل الشمس ضیاءً والقمر نوراً وقدّره منازل لتعلموا عدد السنین والحساب ما خلق الله ذلک إلا بالحق یفصل الأیٰات لقوم یعلمون إنّ فی اختلٰف الّیل والنهار وما خلق الله فی السمٰوات والأرض لأیٰتٍ لقومٍ یتقون.
جریان معاد برای اهمیتی که دارد ذات اقدس اله آن را با بیانهای متنوع بازگو میکند گاهی در امکانش گاهی در ضرورتش که دو مقام بحث بود گذشت برای امکان گاهی از مثل سخن به میان میآید گاهی از اعلی و اقوا اگر ذات اقدس اله قدرت آن را داشت و دارد که یک چیزی را بیافریند مثل او را هم میتواند اگر جریان معاد مثل مبدا است یعنی خلق مجدد مثل خلق ابتدایی است حکم الأمثال هم فی ما یجوز و فیما لایجوز واحد است و خدا توانست آن مثل اول را بیافریند پس قادر است مثل دوم را هم بیافریند گاهی از اعلی به اسفل استدلال میکند میفرماید چیزی که سابقه وجود نداشت آفرینش او دشوارتر از چیزی است که سابقهٴ وجود دارد منتها پراکنده است و چیزی که مهمتر از خلق انسان به را به عهده گرفت ﴿أأنتم أشد خلقاً أم السماء بناها ٭ رفع منمکها﴾ کذا و کذا نسبت به انسان بطریق اولی است این بطریق اولی را در خلال استدلالهای گذشته ملاحظه فرمودید برای تفهیم ما است و اینکه فرمود ﴿و هو أهون علیه﴾ برای توجیه ماست وگرنه ﴿و لله المثل الأعلی﴾ ﴿و له المثل الأعلی﴾ چیزی که قدرتش نامتناهی است فرض ندارد که یک امری برای او آسان باشد یک امری برای او آسانتر تفاوت نسبت به قدرت نامتناهی معقول نیست گذشته از اینکه او «فاعل لا بالحرکة» است وقتی ﴿إنّما أمره طذا أراد شیئاً أن یقول له کن فیکون﴾ با اراده کار بکند نه با اعضا و جوارح و صرف نیرو بنابراین خستگی ندارد.
مطلب دیگر آن است که جزایی که به مؤمنان میدهد حد اقلش قسط و عدل بود و حد اکثرش آنچه که خود او مصلحت میداند که قبلاً گذشت و این به چند نحو کرامت خود را ذات اقدس اله ظاهر کرده است که آنها هم بازگو شد یکی از بخشهایی که مربوط به حساب کریمانهٴ خداست این است که دربارهٴ مومنین فرمود خداوند اینها را جزا میدهد ﴿بأحسن ما کانوا یعملون﴾ درباره کفار نفرمود بأسوء ما کانوا یعملون بلکه فرمود ﴿و لنجزینّهم اسوء الذی کانوا یعملون﴾ تفاوت این دو تعبیر آن است که دربارهٴ مومنان که فرمود ﴿لنجزیّنهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ این چند تا وجه بود که یکی از آن وجوهی که تفسیرش گذشت این است که مومن بالاخره کارهای ضعیف، متوسط و قوی زیاد دارد ما همه اعمال او را برابر با احسن اعمال او جزاء میدهیم نتیجه میدهیم مثل اینکه یک طبق داری یک دست فروشی یک باغداری که مثلاً هزارتا درخت در باغ اوست این هزارتا درخت هرکدام میوههای فراوانی هم دارند کل باغ این درخت محصولاتش بالاخره سه قسم است آن میوههایی که خیلی عالیاند، میوههای متوسط و میوههای ضعیف اگر یک کریمی خواست با این باغبان کریمانه رفتار کند همه را به قیمت آن بهترین میوه بخرد این خریدن است برابر با بِاَحسن میوههای او یعنی همه را بقیمت آن میوههای برتر بخرد اگر مومن یک کار ضعیفی دارد یک کار متوسطی دارد یک کار احسن و اقوایی دارد مشمول کرامت ذات اقدس اله قرار بگیرد خداوند همه اعمال او را برابر احسن ما کان یعمل میخرد فرمود ﴿لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ این یکی از وجوهی بود که در تفسیر آن آیه گذشت ولی در جریان کفار و امثال آنها تعبیر این نیست که بأسوه ما کانوا یعملون تعبیر این است که آیهٴ 28 سورهٴ فصلت فرمود ﴿فلنذیقنّ الذین کفروا عذابًا شدیدًا و لنجزینّهم أسوء الذی کانوا یعملون﴾ فرمود حالا که اینها کافرند ما ممکن است از بعضی از گناهانشان بگذریم اما از آن اسوئشان نمیگذریم بالاخره آنها یک گناه کوچک دارند یک گناه متوسط دارند یک گناه اکبر و اصغر ما آن ﴿أسوء الذی کانوا یعملون﴾ را بالاخره به حساب میآوریم و کیفر میدهیم پس فرق است بین اینکه ﴿لنجزینّهم أجرهم بأحسن ما کانوا یعملون﴾ که دربارهٴ مومنین است یا بفرماید بأسوء ما کانوا یعملون که چنین چیزی نیست دربارهٴ کفار یک چنین چیزی نفرمود چون فرمود ﴿جزائًا وفاقًا﴾ چون ﴿جزائًا وفاقًا﴾ است هرگز کیفر بیشتر از گناه نیست منتها حالا که بنا شد یک کسی را تنبیه بکنند ممکن است برابر گناهان کوچکش ممکن است از گناهان کوچکش عفو بکنند یا از گناهان متوسطش صرف نظر بکنند اما از آن کفرش که اکبر گناهان اوست از آن صرف نظر نمیکنند پس بنابراین تعبیر ﴿و لنجزینّهم أسوء الذی کانوا یعملون﴾ با ﴿جزائًا وفاقًا﴾ یا ﴿لیجزی الذین ٰامنوا عملوا الصالحات بالقسط﴾ و مانند آن هماهنگ است. مطلب دیگر آن است که در آیهٴ محل بحث که فرمود ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً﴾ این برای تبیین مسأله معاد است گرچه نظم علمی نظام کیهانی را دارد ذکر میکند بهرههای توحیدی متقیان را در اینجا ذکر میکند اما بحث در سیاق معاد است میفرماید این عالَم منظم بیهدف نمیتواند باشد و اینها بالحق خلق شده اند این "باء" بالحق باء سببیه نیست تا حالا آنها که وسائطاند میانجی اند اولیاءاند، انبیاء را شامل بشود این باء یا باء ملابست است یا باء مصاحبت یعنی عالم در کسوت حق آفریده شده یا عالم در صحبت حق آفریده شده به حق پوشیده و پیچیده است خالی از حق و عاری از حق نیست خب اگر هدفی در کار نباشد معادی در کار نباشد حساب و کتابی در کار نباشد میشود باطل چون کار بیهدف باطل است دیگر این نظام آفرینش که در جامة حق است در ظرف است در صحابت حق است، مصحوب حق است ملبوس حق است به مقصد میرسد حالا که به مقصد میرسد شما مواظب باشید در مقصد دستتان خالی نباشد بعضیها با دست خالی و دل تهی و اینها برمیگردند که فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ یعنی چیزی تهیه نکردند دلهای اینها خالی است اگر دل خالی باشد خب دست هم یقینًا خالی است فرمود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ یعنی خالی است اما کسانیکه قلوبشان متیّم به نام حق است یا بالاخره نازلتر از او یک سلامت قلبی برای آنها مطرح است اینها با دل خالی برنمیگردند خب پس گرچه ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً و القمر نورًا﴾ میتواند صبغهٴ توحیدی داشته باشد نظام داخلی را معین بکند اما در پایان آیه که دارد ﴿ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق﴾ نشانهٴ آن است که هدف گیریاش راجع به معاد است ﴿هو الذی جعل الشمس ضیاءً و القمر نورًا و قدّره﴾ این نور را ﴿منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک إلاّ بالحق﴾ و این آیات را برای علما و اندیشوران توضیح میدهد که اینها بیایند از نظر کیهان شناسی بررسی کنند که چنین چیزی بالاخره بدون هدف نخواهد بود.
در قرآن کریم فرمود که مخلوقات ما تنها این نیست که شما با چشم مسلح یا غیر مسلح میبینید بعضی از چیزها را اصلاً مقدورتان نیست که درک بکنید و نمیبینید حالا یا با چشم مسلح یا غیر مسلح در سورهٴ مبارکهٴ حاقه آیه 38 و 39 سوگند خدا این است ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ اولاً سوگند به اختران سپهر را یک سوگند مهم میداند در سورهٴ مبارکهٴ واقعه فرمود ﴿فلا أقسم بمواقع النجوم ٭ و إنّه لقسم لو تعلمون عظیم﴾ لکن در سورهٴ حاقه آیهٴ 38 به بعد دارد به اینکه آنچه را که ما در اجرام آسمانی آفریدیم بعضی ها را میبینید بعضی ها را نمیبینید ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ لذا شما میبینید الیوم هم با اینکه با چشمهای مسلح دارند اجرام آسمانی را رصد میکنند خیلی از چیزها را نمیبینند بعد ها ممکن است که برایشان مثلاً کشف شود بعد ببینید باز ﴿ما لا تبصرون﴾ دیگری هم هست لذا در بخشهای سورهٴ مبارکهٴ نحل فرمود که این وسائل نقلیهای که مثلاً الآن ما برای شما آفریدهایم که مشکلات حمل و نقل شما را تامین بکنند تنها اینها نیست یک چیزهایی هم ما خلق میکنیم که شما نمیدانید در سورهٴ مبارکهٴ نحل اوائلش به این صورت بازگو شد آیهٴ 5 سورهٴ مبارکهٴ نحل به بعد ﴿و الأنعام خلقها لکم فیها دفءٌ و منافع منها تأکلون ٭ ولکم فیها جمال حین ترحیون وحین تسرحون ٭ وتحمل أثقالکم إًی بلدٍ لم تکونوا بٰلغیه إلا بشق الأنفس إنّ ربکم لرؤف رحیم ٭ والخیل والبغال والحمیر لترکبوها وزینة﴾.
اینها وسائل نقلی و آرایش و زینت شماست ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ شما هنوز اوائل راهید یک چیزهایی را هم ذات اقدس اله میآفریند که شما نمیدانید این ﴿و یخلق ما لا تعلمون﴾ الی یوم القیامه حضور و ظهور دارد اینچنین نیست که الآن انسان بگوید این دیگر آخر خط فن آوری و صنعت است نه خیر خیلی از چیزها را ممکن است در اثر ترقیات علمی بشر خلق بکند که ما نمیدانیم بشر خلق کرد یعنی ذات اقدس اله خلق کرد بشر ابزار او هستند هم به دلیل ﴿لله جنود السمٰوٰت و الأرض﴾ معلوم میشود بشر و اندیشههای بشری جزء جنود و سپاه اوست هم خودش بصورت اصل کلی فرمود ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ شما و کار شما مصنوع مایید بالاخره تمام شئون شما در تحت تدبیر ما است دیگر اینطور نیست که شما معاذالله مفوَّض باشید مستقل باشید که تفویض که از جبر بدتر است خب پس بنابراین این ﴿و یخلق ما لا تعملون﴾ الی یوم القیامه حضور و ظهور دارد نه الآن آخر خط است نه در گذشته اینچنین بود در آینده نزدیک یا دور هم همینطور است فرمود خیلی از چیزها است که ما بعداً میآفرینیم و به بشر میفهمانیم میآفریند در حقیقت کار ماست که از راه مجاری بشری است و شما الآن نمیدانید هم نسبت به سپهر فرمود ﴿فلا أقسم بما تبصرون ٭ و ما لا تبصرون﴾ آنجا دیگر کار شما نیست کار ماست و فرشتگان ما ماموران ما هستند در تولید ستارگان فرشتگان که مدبراتند ماموران ما هستند در این صنایع نرم افزار و سبک افزار و سنگین افزار و أو ما شئت فسمه که در راه است اینجا شما ابزار مائید به بت پرستان میفرماید ﴿خلقکم و ما تعملون﴾ میفرماید شما و بتها بالاخره محصولهای مایید اینطور نیست که حالا مستقل باشید بنابراین آنچه که ذاق اقدس اله در آسمان یا در زمین آفریده است همه اینها چه مع الواسطه چه بلا واسطه اینها بالحقند در صحبت حق است نمیشود حق را از این نظام آفرینش جدا کرد لن یفترقا حتی یردا علی الله سبحانه تعالی. عالم با حق بودن از هم تفکیک پذیر نیست اگر عالم بیهدف باشد یعنی تفکیک شده یعنی این لباس از آن لابس جدا شده این مصاحب از آن مصاحب جدا شده در حالیکه فرمود این بالحق است کسی نمیتواند این کسوت را یا صحابت را از بین ببرد. خب
﴿یفصّک الاٰیٰت لقوم یعلمون﴾ در جریان قمر سورهٴ مبارکهٴ یس به این صورت آمده است که ما این را میگردانیم تا به حالتهای اولی درآید یا کهنه شود بالاخره آیهٴ 38 و 39 سورهٴ مبارکهٴ یس این است ﴿و الشمس تجری لمستقرّ لها ذلک تقدیر العزیز العلیم ٭ و القمر قدّرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم﴾ برمیگردد باز دوباره نظیر آن شاخه قدیمی و منحنی خرما و غیر خرما میشود به صورت هلال درمیآید بعد میفرمایداین نظم به صورتی متقن است که هیچ کدام حق ندارند جلو بیافتند ﴿لاالشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لاالّیل سابق النهار﴾ اینها در عین حال که یطلبه حسیساً اما هیچکدام حق ندارند جلو بیافتند هرکدام باید سر جای خودشان باشند شمس با همهٴ قدرتی که دارد و تامین کنندهٴ نیرو و نور قمر هست اما حق ندارد جلو بیافتد ﴿لاالشمس ینبغی لها أن تدرک القمر و لا الّیل سابق النهار﴾ بلکه ﴿کلٌّ فی فلک یسبحون﴾ خب این در عین حال که جریان مبدا را ذکر میکند بهرهٴ مادی هم دارد.
سؤال: جواب: نه حق اجازه ندارد دیگر وقتی خدای سبحان اجازه نداد آن قدرت را هم ندارد دیگر چه قدرتی دارد خب چون همه اینها مسخر خدایند ذات اقدس اله اینها را تسخیر کرده است.
مطلب دیگر آن است که برای اهمیت معاد و جریان قیامت گاهی از خلقت مماثل گاهی از خلقت اعلی کمک میگیرد گاهی هم از شواهد دیگر که خدای سبحان مرده را زنده میکند ما را متنبه میکند گاهی هم در بخشهای چهارم از بخشهای خواب ما را متنبه میکند میفرماید حالا چرا ما از راه دور میرویم شما هر شب میمیرید بعد زنده میشوید منتها اصلاً نمیدانید خواب یعنی چه اگر میدانستید خواب یعنی چه میدانستید یک مرگ موقتی است آدم میمیرد یعنی چه؟ یعنی روح از بدن جدا میشود میخوابد یعنی چه؟ یعنی روح از بدن جدا میشود آنکه میماند یک حیات گیاهی است آن بخش گیاهی میماند که بالاخره انسان این غذاهایی که خورده هضم بکند یک مرحله ضعیفی از حیات حیوانی هم میماند وگرنه انسان که میخوابد حقیقتاً میمیرد دیگر منتها هر روز یک نموداری از بعث و قیامت کبراست شما میبینید در قیامت حالا که ﴿إنّ الأولین و الاٰخرین ٭ لمجموعون إلی میقات یوم معلوم﴾ است البته حشر اکبر حساب خاص خودش را دارد اما همه این ارواح به ابدان خودشان تعلق میگیرند هیچکدام اشتباه نمیکنند شما در این رمه سراها کم و بیش رفتید بخشی از این رمهسراها را بعضی رمه سراها در اوائل سورهٴ مبارکهٴ نحل بررسی کرد فرمود به اینکه خب شما که میگوئید ﴿و لکم فیها جمال حین تریحون وحین تسرحون﴾ حالا فرض کنید یک میلیون گوسفند در یک مرتع بزرگ مشغول چرا هستند و اینها هم مادر شدند و یک میلیون هم بره دارند اینها هیچکدام اشتباه نمیکنند با بو کشیدن بالاخره علامتی که نیست نامی که نیست نشانی که نیست این برهها را از مادرانشان جدا میکنند آنها را در یک مرتع نگه میدارند اینها را در یک مرتع نگه میدارند که بالاخره اگر بره کنار مادر باشد که نمیگذارد پستانش شیر پیدا شود که خب آن دامدار هم بالاخره احتیاج به شیر اینها دارد دیگر لذا برهها را از مادرها جدا میکنند و شب که شد اینها که هردو برمیگردند شامگاه که بر میگردند خب هر کدام بعبعکنان مادر خودشان را پیدا میکنند یا آن مادرها هر کدام بوکشی میکنند بچه خودشان را پیدا میکنند هیچ کدام اشتباه نمیکنند اگر هم یک وقتی احیاناً یک برهای اشتباهی به طرف گوسفندی برود او را رد میکنند همه اینها حساب شده است که ﴿قدّر فهدی﴾ الآن هم اگر کسی بیاید پشت بام این نظام خلقت میبیند شب که شد شش میلیارد روح این شش میلیارد بدن را رها میکنند صبح که شد هرکدام سراغ بدن خودشان میروند هیچکدام اشتباه نمیکنند ما این راهها یک چیزهایی است که نه استاد وجود دارد نه علم وجود دارد نه کتاب وجود دارد معمایی است حافظ جریان خواب واقعاً معما است انسان میخوابد یعنی کجا میرود؟
سؤال: جواب: خوب سرش این است که آن لذت مال بدن است الآن کاری با ما ندارند البته برای مومنان اینطور است «لما استقرّت أرواحهم أجسادهم طرفة عین» اما واقعاً آدم میبیند دیگر آیات قرآن که آهنگش این است میفرماید ما دو وقت شما را میمیرانیم یک وقتی که میمیرید یک وقتی که میخوابید ﴿الله یتوفی الأنفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها﴾ دو مرحله ذات اقدس اله متوفی است و ما متوفاییم این هم بارها ملاحظه فرمودید که ما باید بگوئیم فلان شخص وفات کرده نه فوت فوتی در کار نیست این فوت تا جزء کلمه است بار منفی هم دارد بمعنای نابودی و نبودن عدم است و این درست نیست کسی فوت نمیکند همه وفات میکنند خدا متوفی است این تای وفات جزء کلمه نیست این یک کلمهای است سه حرفی (و ف ی ) همهٴ این کلمه با مشتقات این همهاش استیفا و تمامیت و حفظ و صیانت را به همراه دارد هیچکدام بار منفی ندارد بگویند فلان کس مستوفا بیان کرد و حقش را استیفاء کرد یا آن مقاله مستوفاست با آن دین مستوفاست یا گفتار فلان کس در این مطلب مستوفا بود یعنی حقش را ادا کرده چیزی کم نگذاشت خدا متوفی است و انسان متوفا میشود یعنی هیچ چیزیش کم نمیماند اگر ده درصد یا پنج درصد از انسان جزء ضایعات باشد این دیگر متوفی نیست این وفات نیست این تلفیقی از وفات و فوت است فرمود نه اینچنین نیست آنها گفتند به اینکه ما که میمیریم ﴿أإذا ضللنا فی الأرض أ.نا جدید﴾ ماکه در زمین رفتیم گم میشویم فرمود اینچنین نیست ﴿قل بتوفئکم ملک السموت الذی وکل بکم﴾ شما یک ذرهتان نیم در صدتان هم فوت نمیکنید صددرصد وفات میکنید تمام حقیقت شما پیش فرشته ماست ﴿قل یتوفٰکم ملک الموت الذی وکل بکم ثم إلی ربکم﴾ کذا و کذا خب بنابراین اسنان که میخوابد حقیقتاً میمیرد یک و آن ممیتش ذات اقدس اله است دو. حالا تا چه کسی در چه حدی باشد یک وقتی ﴿الله یتوفی الأقس﴾ است یک وقتی ﴿یتوفٰکم ملک الموت الذی وکلّ بکم﴾ است یان مال اوساط یک وقتی ﴿توفته رسلنا﴾ مال نازلین حالا یک وقتی: رخ دوست میبیند و تسلیم وی کند، یک حساب دیگری است یک وقت نه مثل آدم معمولی است آدم معمولی مثلاً خیلی موفق باشد حضرت عزرائیل سلام الله علیه روحش را قبض میکند کم اتفاق میافتد که مثلاً آدم بتواند حضرت عزرائیل را زیارت کند و روح را تقدیم او بکند غالباً با ماموران زیر دست عزرائیل سلام الله علیه روبروست که ﴿توفّته رسلنا﴾ آن وقت خیلی با دشواری میمیرد به هر تقدیر میمیرد فرمود خوابتان مثل مرگتان است ﴿الله یتوفی الأنفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾ یعنی ﴿یتوفی﴾ آن بخشهایی که میمیرند ﴿حین موتها﴾ آن بخشهایی که زنده هستند ﴿فی منامها﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر قرآن کریم هم فرمود به این که نه تنها شما در مسئله خواب میمیرید بلکه بیداری روزتان هم به منزلهٴ یک بعثت جدید است اگر آن هم به منزلهٴ بعثت جدید باشد پس بنابراین شما هر شب میمیرید و هر روز بیدار میشوید ﴿هوالذی یتوفٰکم بالیل وبعلم ما جرحتم بالنهار﴾ در سوره مبارکه انعام بحثش قبلاً گذشت آیه ٦٠ سورهٴ انعام این بود ﴿هو الذی یتوفٰکم بالیل ویعلّم ما جرحتم بالنهار ثم یبعثکم فیه﴾ شما را دوباره مبعوث میکند یک قیامتی است هر روز میشود قیامت ﴿لیقضی أجلٌ مسمیً﴾ تا آن مدت به پایان برسد که دیگر مرگ دائم باشد که بروید و دوباره برنگردید به دنبا برنگردید البته ﴿ثم إلیه مرجعکم ثم ینبّثکم بما کنتم تعملون ٭ وهو القاهر فوق عباده ویرسل علیکم حفظةً حتی إذا جاء أحدکم الموت توفّته رسلنا وهم لایفرّطون﴾ هیچ چیزی کم نمیگذارند اینها مستوفیانه عمل میکنند مستوفا قبض میکنند متوفیاند وفا میکنند هیچ چیزی کم نمیگذارند تمام حقیقت شما پیش ما میآید خب مگر اینهایی که مردند میفهمند مردند خیلیها بعد از مدتهامیفهمند مردند این تلقین میت گذشته از اینکه برای تشبیع کنندهها آموزنده است یک درسی است برای خود متوفا بدان «اِسمع اِفهم» یا فلان بن فلان که «إن الموت حق» یعنی بدان که این حالی که برایت پیش آمده مرگ است تو رفتی ما هم میآئیم خیلیها هم رفتند این هم برای دیگران عبرت است هم برای او یک درس است که به او میگویند این حالی که به تو دست داده میدانی چیست این حال مرگ است خیلیها بعد از مدتها میفهمند مردند دفعتاً میبینند نشئه عوض شده یادشان هم میرود که قبلاً کجا بودند یک افرادی را میبینند که با آنها آشنا نیستند زبان آنها را نمیدانند وضع آنها را نمیدانند بعد از مدتی میفهمند تازه که مردند خب اینها هم که خوابیدهاند مگر میفهمند که خوابیدهاند یک بیان نورانی از پیغمبر «صلی الله علیه و آله وسلّم» رسیده است که فرمود «تنام عینى أعیناى ولاینام قلبی» من که میخوابم چشمم میخوابد ولی قلبم بیدار است خبدر همان نهج الفصاحه دارد که مومن هم اینچنین است مومن چشمش میخوابد قلبش بیدار است رویاهای خوب خواب دیدن خوابهای خوب مبشرات خوب نصیب هر کس نمیشود بعضیها میخوابند همانطوریکه بیدارند چگونه بیدارند در دنیا غافلانه زندگی میکنند در خواب هم غافلانه میخوابند اصلاً نمیدانند که کجا میروند که با اضغاث احلام خودشان سرگرمند بزرگا این رشته میگویند یک آدم دروغگو خواب صادق نمیبیند صدق یک نعمتی نیست که نصیب هر کس بشود سکی که روز دروغ میگوید شب خواب صادق میبیند شب خواب اضغاث احلام دارد غیر از اینکه نیست خب بنابراین انسان حقیقتاً میمیرد مرگ نیست جز مفارقت روح از بدن فرمود ما برمیگردانیم در همان آیهای که فرمود: ﴿والتی لم تمت فی منامها﴾ فرمود آنهایی که میْوباند روحشان را ما میگیریم ﴿لیمسک التی قضی علیها الموت ویرسل الأجزی﴾ حالا اگر این شخص عمرش تمام شد ما دیگر این روح را پیش خودمان نگه میداریم اینها همانهایند که در خواب گرفتار ایست قلبی میشوند در خواب میمیرند میخوابند دیگر بیدار نمیشوند.
سؤال: جواب: همان دیگر برای اینکه آن بدن این دیگر حرکت حرکت ارادی نیست این دیگر تحت ولایت دیگری است خب
اما ﴿فیمسک التی قضی علیها الموت﴾ او را همانجا نگه میدارد ﴿وبرسل الأخری﴾ دیگری را رهان میکند میگوید بروید به زمین.
سؤال: جواب خب البته برای اینکه از غیر معصوم همین که احتمال اشتباه بدهیم کافی است دیگر این خواب بیننده که معصوم که نیست برای ما، ممکن است او خودش مطمئن باشد و عمل بکند ولی برای ما که او را معوصم نمیدانیم احتمال اشتباه میدهیم چون احتمال اشتباه میدهیم چیزی که این احتمال خلاف را و احتمال اشتباه را الغا بکند نداریم ما درباره بیداری در خبر ثقه دستوری داریم بناء عقلاً را امضا کردند که بمنزلهٴ الغاء احتمال خلاف است اما درباره خواب که چنین دستوری نیامده بلکه خلافش دستور آمده خب.
سؤال: جواب: چرا دیگر آن قلب که جدای از آن روح است همانطوری که در دنیا در بیداری آن وقتی که در بدن بود غافل بود فرمود ﴿لعمرک إنّهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ یک عده غافلال زندگی میکنند حالا هم که بدن را رها کرده باز با غفلت است مگر بعضیها بیدارند فرمود «الناس نیام» خیلیها خوابند یک خوابهای آشفته میبینند خب آدمی که خواب است گاهی هم راه میرود بعضیها مادامی که بیدارند خوابهای آشفته میبینند زندگیشان هم همین است «الناس نیام إذا ماتوا اشبهوا» تازه بیدار میشوند برای اینکه دارد خواب میبیند خب.
در آن نهجالفصاحه طبق بیان نورانی حضرت رسول صلّی الله علیه و آله وسلّم فرمود به اینکه مومن هم همینطور است نمیخوابد این نقدترین برهان است اما سرش این است که این مشهود ما نیست همانطوری که «من عرف نفسه لقد عرف ربّه» من عرف نومه فقد عرف المعاد آدم که خوابش را بشناسد خب معاد هم آسان است برای او، هر شب میداند کجا میرود و برمیگردد مرحوم کلینی رضوان الله تعالی در آن جلد هشتم کافی عین روضه کافی نقل میکند که وجود مبارک پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثناء روز که میشد از اصحاب خاص سؤال میکرد «اهل من مبشرات» دیشب در کلاس درس چه فهمیدی در خواب چه دیدی این خوابش برای او یک درس و بحثی است دیگر خواب حبّذا نوم ألیاس اگر کسی صائم واقعی باشد نومش هم عبادت است دیگر خب بنابراین «هل من مبشرات» مبشرات یعنی رؤیای بشارت آور چه دیدی؟ اینکه میفرماید «هل من مبشرات» برای اینکه روز اینها را خوب تربیت کرده بود حالا اگر کسی غذای شبهه ناک بخورد مدام با اصالت البرائه و با اصالت الاحتیاط این خواب شهم اضغاس و احلام درمیآید دیگر آنکه فکر میکرد غذای طیب و طاهر بخورد مواظب گفتار و رفتارش هست مشمول این تبشیر هم هست «هل من مبشرات» فتحصل من عرف نفسه عرف ربّه فی المبدأ عرف ربّه فی المعاد چون اگر سکی خودش را بشناسد خوابش را هم میشناسد دیگر میداند کجا میرود کسی الآن شصت سال هفتاد سال بالاخره کسی که هفتاد سالش است سی و پنج سال خوابیده این سی و پنج سال نتوانست بفهمد کجا میرود یا کسی که چهل سالش است بیست سال سفر کرده چون نیمی از عمر بالاخره انسان در خواب است آدم بیست سال سفر بکند و نداند کجا میرود معلوم میشود غافل است دیگر فرمود مؤمن اینچنین است مومن هم قلبش نمیخوابد این دعاهای ماه مبارک رمضان روز اول و بعد دارد که خدایا من به تو پناه میبرم «عن نومة الغافلین» همین است دیگر خواب اهل غفلت ماه مبارک رضمان ماه بیداری است انسان از ذات اقدس اله مسئلت میکند که ما را از خواب بیدار کن «عن نومة الغافلین» خب پس حالا معلوم میشود که آدم بیست سال رفته به یک جایی و نمیداند کجا رفته معلوم میشود با چشم بسته رفته ﴿وهوالذی یتوفاکم بالّیل ویعلم ما جرحتم بالنهار﴾ جرحتم یعنی اکتسبتم آنچه که با جارحه کسب کردید خدا میداند ﴿ثم یبعثکم فیه﴾ دوباره شما را مبعوث میکند در روز پس شما در روز مبعوث میشوید یک بعث است یک حیات مجدد است تا آن عمر هر کسی به پایان برسد ﴿لیقضی أجلٌ مسمیً ثم إلیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون﴾ برای دیگران که اصلال در این وادیها نیستند همان بخثهای آیات سورهٴ مبارکهٴ حج و اینها میتواند راهگشا باشد که یک مقدار به جدال احسن شبیهتر است یک مقدار به تفکر منطقی نزدیکتر است آیهٴ پنج و شش سورهٴ مبارکهٴ حج این بود که ﴿یا أیّها الناس إن کنتم فی ریب من البعث﴾ شما اگر دربارهٴ معاد شک دارید به چه شک دارید به علم شک دارید بهعلم خدا یا به قدرت خدا یا به قابلیت اینها خب اگر چیزی ذات اقدس اله آنقدر عالم بود آنقدر قادر بود که هیچ را شیء بکند خب متفرقها را هم میتواند جمع بکند دیگر بعد ﴿فإنا خلقنٰکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة مخلّقة غیر مخلّقة لتبیّن لکم و نقرّ فی الأرحام ما نشاء إلی أجل مسمیً ثم نخرجکم طفلاً ثمّ لتبلغوا أشدکم ومنکم من یتوفّیٰ ومنکم من یردّ إلی أرذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئاً﴾ نمونه دیگر خب حالا شما شک دارید که یک جمادی زنده میشود شما هر بهار مگر نمیبینید خاک زنده میشود این علف پژمرده این درخت پژمرده که در معاد دوباره جان میگیرد چه زنده میشود این خاکهای اطراف، یک قدری باران میآید به آن ریشهها قدرت امتساس داده میشود ان خاکهای اطراف را میمکد میشود خوشه بالنده این خاک بیروح الآن شده برگ دیگر الآن شده تنه و ساقه دیگر این خوشهای که مثلاً یک متر بود الآن شده دو متر این شاخهای که یک متر بود شده دو متر این خاک خورده اینطور شده این خاک بالا آمده اینطور شده چه کسی خاک را بالا آورد چه کسی آب را بالا آورد فرمود این مردهها را ما زنده کردیم اگر این درخت همین درخت بود که این رشد نمیکرد که پس ما خیلی از مردهها را آوردیم در مجموعهٴ حیات این درخت که این الآن شده نخل باسق فرمود ﴿وتری الأرض هامدةً فإذا أنزلنا علیها الماء اهتزّت وربت﴾ ارض این بیابان خشک بعد ببینید علفزار شد ما این خاک بیروح را زنده کردیم نه آن گیاه را تا کسی بگوید این درخت خوابیده بود ما بیدارش کردیم البته درخت خوابیده را بیدار میکنند اما همهٴ مواد بیروح و مردهٴ کنار درخت را میآورد در ریشه و ساقه و تنه و شاخه و برگ و میوه اینها را زنده میکند فرمود مرگ نمیبینید که زمین مرده بود ما زمین مرده را زنده کردیم نه درخت خوابیده را بیدار کردیم بعد از این جریان آن قوت جریان قسمت معاد را ذکر میکند ﴿ذلک بأنّ الله هو الحق وأنه یحیِ الموتیٰ وأنه علی کان شیءٍ قدیر ٭ وأنّ الساعة آتیة لاریب فیها﴾ این ﴿لاریب فیها﴾ همان بالضروره منطقه سات یعنی المعاد حق بالضروره ﴿وأن الله یبعث من فی القبور﴾ .
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است