- 281
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 7 تا 10 سوره یونس _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 7 تا 10 سوره یونس _ بخش دوم"
انسان بعد از مرگ با مرگ از بین نمیرود حیات بعدی هست بهشت هست جهنّم هست
یک عدّه انبیاء مرسلین هستند وحی میگیرند اولیای الهیاند با فرشتگان رابطه دارند
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین لایرجون لقاءنا و ...
دعواهم فیها سبحانک اللهم و ...
درباره ارتباط حکمت عملی و نظری یعنی بایدها و نبایدها و بود و نبودها از آیات قرآن کریم چند راه استفاده میشود گاهی خداوند یک مسئلهای که مربوط به جهانبینی است و بود و نبود است طرح میفرماید بعد آنچه که مربوط به حکمت عملی است و باید و نباید است آن را تذکر میدهد نظیر همین آیهٴ محل بحث قبلی که آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که فرمود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السمٰوات والأرض فی ستّة أیّام ثم استوی علی العرش یدبّر الأمر ما من شفیع إلاّ من بعد إذنه ذلکم الله ربّکم فاعبدوه﴾ که اوّل آن جهانبینی است بعد این ایدئولوژی به اصطلاح حکمت عملی و مشابه این هم در آیات دیگر هست گاهی به عکس این است اوّل دستور حکمت عملی دارد که این کار را انجام بدهید خدا را عبادت کنید عدل را رعایت کنید از ظلم بپرهیزید برای اینکه ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض﴾ که اوّل آن باید و نباید را ذکر میکند بعد آن بودو نبود و هست ونیست را مطرح میکند این دو امر دو سبک درباره مبدأ، مشابه این دو سبک درباره معاد هم هست گاهی جریان معاد را ذکر میکند که انسان بعد از مرگ با مرگ از بین نمیرود حیات بعدی هست بهشت هست جهنّم هست حساب هست کتاب هست پس ﴿فاتّقوا الله﴾ که اوّل از یک بود و نبود سخن میگوید بعد باید و نباید را بر آن مترتب میکند گاهی هم به عکس است اوّل میفرماید ﴿إیّای فارهبون﴾ ﴿إیّای فاعبدون﴾ ﴿تتّقوا الله﴾ ﴿فاذکروا الله﴾ و مانند آن برای اینکه بعد از مرگ حسابی هست، کتابی هست، بهشتی هست، جهنّمی هست و مانند آن که اوّل از باید و نباید سخن به میان میآید بعد از بود و نبود معاد پس این چهار طائفه آیات شد طائفه پنجم و ششم راجع به وحی و نبوت و ولایت وامثال ذلک است که میفرماید یک عدّه انبیایی هستند مرسلین هستند وحی میگیرند اولیای الهیاند با فرشتگان رابطه دارند معصومند از هر خطری محفوظند بعد ﴿أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم﴾ از اینها اطاعت کنید که اوّل از بود وحی و نبوت و ولایت و خلافت و رسالت و امثال ذلک سخن به میان میآید بعد دستور به اطاعت میدهد طائفه ششم به عکس است یعنی میفرماید که از عدّهای اطاعت کنید حرفهای آنها را بپذیرید آنگاه دلیلش همان حکمت نظری است برای اینکه اینها کسانی هستند که از وحی باخبرند اینها با خدا ارتباط دارند اینها با فرشتگان ارتباط دارند اینها کلام الله را دریافت میکنند در تلقی معصومند در حفظ معصومند در املا و انشاء و ابلاغ معصومندو مانند آن این شش طائفه را شما در قرآن کریم در سبک آیات گوناگون میبینید حالا وقتی اذهان شریفتان به این طوائف سته مانوس بود در خلال میتوانید فیش برداری کنید شمارهگذاری کنید فهرست برداری کنید تنظیم کنید که مثلاً کدام آیه ناظر به این امور ششگانه است مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿إنّ الّذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا واطمأنّوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون﴾ از دو گروه یاد کرده است به دلیل اینکه این غفلت را با تکرار الذین ذکر فرمود نفرمود ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیاة الدنیا واطمأنّوا بها و هم عن الآخرة غافلون فرمود ﴿والذین هم عن آیاتنا غافلون﴾ این نشان میدهد که اینها دو گروهند یک عدّه منکرند یک عدّه در اثر غلفت به منکر ملحق میشوند برای اینکه این غلفت مستمر کم کم انسان را به آن وادی انکار منتهی میکند معاذالله مطلب بعدی آن است که رضا و طمأنینه دو قسم است یک رضای صادق داریم یک رضای کاذب یک طمأنینه صادق داریم یک طمأنینه کاذب، بعضیها میپسندند اما چه را میپسندند اگر رضا صادق باشد آن مرضی خوب را انتخاب میکنند و اگر رضا کاذب باشد آن مرضی کاذب را انتخاب میکنند طمأنینه و آرامش هم همینطور است بعضی گرفتار امن کاذب هستند یعنی احساس مسئولیتی، خطری ناامنی نمیکنند اما یک احساس کاذب است مثل انسان تخدیر شده انسان تخدیر شده، اگر زلزلهای هم بیاید سیلی هم بیاید او احساس خطر نمیکند هر چه هم آژیر بکشند او چون نمیشنود یا خوابیده است یا غافل است یا کر است خود را در امن میبیند اما یک امن کاذبی است میفرماید این رضایی که اینها دارند یک رضای کاذب است رضای کاذب به دنبال تیرگی و تاریکی حرکت میکند بر خلاف رضای صادق که نه تنها خودش روشن است روشنایی را هم به دنبال دارد این جریان صبح کاذب و صبح صادق در این ادبیات ما نقش سازندهای هم دارد میگویند این صبح صادق نه تنها خودش کاذب است به دنبالس شب تار است و صبح صادق نه تنها خودش صادق است به دنبال او روز روشن است تا صبح صادق چه باشد صبح کاذب چه باشد تشخیص صبح صادق و صبح کاذب به عهده یک منجم اختر شناس است مثل عطش صادق و عطش کاذب عطش کاذب به دنبالش هلاکت است چه اینکه خودش به دنبال یک بیماری طولانی است کسی که تازه از اتاق عمل آمده در تخت آسایشگاه احساس عطش میکند یک احساس شدید اما پزشک معالج میگوید که الآن چون دستگاه گوارش او جراحی شده است اگر یک قطره آب به این دستگاه برسد ضرر دارد برای او، بگذارید این عطش را تحمل بکندبعد که حالش خوب شد به او آب بدهید این عطش، عطش کاذب است اگر به آن پاسخ دادید این بیمار بدتر میشود و میمیرد عطش صادق آن است که بالاخره یک انسان سالمی است حرکتی کرده تشنهاش شده آب گوارا میطلبد و جذب هم میشود تشخیص اینکه کدام عطش کاذب است کدام عطش صادق به عهده پزشک معالج است تمدنها هم همینطور است کدام تمدن صادق است کدام تمدن کاذب آن به عهده صاحبان وحی است کدام بازی خوب است کدام بازی صادق است کدام بازی کاذب کدام نشاط کاذب است کدام نشاط صادق کدام گفتگو صادق است کدام گفتگو کاذب فرمود رضا اینطور است اینها یک رضای کاذبی دارند طمأنینه دارند اما یک طمأنینه کاذب در سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ﴿فلایأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ اینها الآن کاملاً احساس امنیت میکنند اما یک آدمی که تخدیر شده است احساس امنیت میکند امنیت یک انسان تخدیر شده که امنیت صادق نیست ﴿فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ اگر مکر برای اینها، مکر الهی یقیناً دامنگیر اینها میشود و به حیات اینها خاتمه میدهد اینها چون از مکر خدا خبر ندارند احساس خطر میکنند آیهٴ 99 سوره مبارکه اعراف این است ﴿أفأمنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ امن صادق مال مردان با ایمان است ﴿الذین آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أُولئک لهم الأمن﴾ که لهم الامن خدا وعده میدهد اینها امنیت دنیا دارند امنیت آخرت دارند امن صادق است اما ﴿أفأمنوا مکر الله فلا یأمن مکره الله﴾ بامن کاذب ﴿إلاّ القوم الخاسرون﴾ خوب آنها که «النّاس نیام إذا ماتوا انتبهوا» اینها که غافلند اینها که خوابیدهاند اینها که تخدیر شدهاند ﴿إنّهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ خوب اگر کسی مستانه احساس امن میکند یک امن کاذب است پس این طمأنینهای که دنیازدهها نسبت به دنیا دارند یک طمأنینه کاذب است طمأنینه صادق ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ است ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة ٭ ارجعی إلی ربّک راضیة مرضیة﴾ است و مانند آن اینها به منزله صبح صادق است که هم خودشان صادق هستند هم روز روشن را به دنبال دارند آنها به منزله صبح کاذب هستند که هم خودشان دروغ میگویند هم به دنبال شب تار راه میافتند اینطور نیست که صبح کاذب با روز رابطه داشته باشد این به دنبال شب تار است پایان شب تار، صبح کاذب است شب است بالاخره منتهی دروغ میگوید من روز هستم کاذب بودنش برای این است که یک نوری امتدادی بالای سرش پیدا شده و دروغ میگوید من روزم، هنوز روز نشده روز آن است که افق روشن بشود بنابراین، این رضا، رضای کاذب است این امن، امن کاذب است و قهراً آن خطر هم اینها را تعقیب میکند غفلت هم همینطور است اینها که غافلند کسانی هستند که تلهیهم تجارت و بیع عن ذکر الله، درس و بحث عن ذکر الله، قیام و قعود عن ذکر الله همه مشاغل اینها را از یاد خدا باز میدارد در قبال مردان الهی که ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ است پس خطر غفلت هم کم کم به خطر لایرجون لقاء الله ختم میشود البته این دو گروه تفاوت دارند ولی جهت جامع و مشترکی هم دارند در سوره انشقاق هم ملاحظه فرمودید که همه انسانها به لقاء الله میرسند منتهی بعضی به جمال الهی به مهر و لطف و صفا و وفای الهی، بعضی به قهر الهی که ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ تعبیر لطیف قرآن کریم این است که اینها هیچ پناهگاهی جز آتش ندارند نفرمود به اینکه اینها در دار جهنّم میروند اگر کسی بگوید پناهگاهشان آتش است یعنی چه؟ یعنی اینها شاید از آتش بدتر فرار بکنند به جهنّم پناهنده شوندآن چیست خدا میداند این واژه مأوی یک بار مثبتی دارد یعنی پناهگاه یک وقت است که میگویند که مسکن میروند آنجا مثل تعبیرات دیگر ﴿ألم الم یجدک یتیماً فٰآوی﴾ این تعبیرات یا مثلاً مأواهم کذا ﴿فأووا إلی الکهف﴾ این تعبیرات قرآن کریم نشان میدهد که این واژه یک بار مثبتی دارد یعنی پناهگاه بالاخره خوب چقدر اینها بیچاره هستند که جهنّم پناهگاه اینها است چه عذابی هست که این آتش تازه پناهگاه آنها است یعنی پناه آنها است البته آن ﴿نار الله الموقدة ٭ الّتی تطلّع علی الأفئدة﴾ آن به مراتب بدتر است قابل تصور نیست یک وقتی بالاخره خانه آدم آتش میگیرد آدم فرار میکند لباس آدم آتش بگیرد بالاخره آن لباس را از تن بیرون میآورد یک وقتی بدن آدم آتش میگیرد خوب میمیرد راحت میشود یک وقتی روح آتش گرفته مشکل این است که ﴿لایموت فیها ولایحیی﴾ آن چه کند؟
سؤال: جواب: یُحْتَمل اما دلیل میخواهد این تعبیر مأوا کم نیست شاید بیش از ده جا سخن از مأوا است این اگر از سنخ ﴿نار الله الموقدة﴾ باشد ﴿الّتی تطلّع علی الافئده﴾ باشد علاج پذیر نیست یک وقت است جایی آتش گرفته خوب بدن آدم میسوزد بالاخره دو روز سه روز یا در بیمارستان میمیرد راحت میشود اما اگر روح آتش گرفته چه کند این دیگر خاموش شدنی نیست اگر ﴿نار الله الموقدة﴾ شد ﴿تطلّع علی الأفئدة﴾ شد علاج پذیر نیست و آنچنان بی علاج است که در پایان سورهٴ مبارکه حج فرمود ﴿فیومئذٍ لایعذّب عذابه أحد﴾ از آن عذاب بالاتر فرض ندارد برای اینکه هر کسی را حالا اصحاب اخدود که گذاشتند در آن کانال آتش دارند میسوزند اینها عذاب محض نیست برای اینکه اینها به یک جایی امیدوارند بالاخره اگر کسی بعد از مرگ را نپذیرد این میگوید خوب میمیرم راحت میشوم و اگر بعد از مرگ را قبول دارد مؤمن است میگوید که پاداشم را آنجا میگیرم بالاخره یک امیدی در قلب انسان سوختهای هست ولی اگر وارد یک صحنهای شد که فهمید اینجا ابدی است و آنکه عذاب میکند عدل محض است نه مفری هست نه او معاذالله غیر عدل، حکم میکند این است که ﴿لایعذّب عذابه أحد﴾ هیچ کس مثل خدا در قیامت عذاب کننده نیست فرمود اینها اصلاً به آتش پناه میبرند مثل اینکه در دنیا به چه پناه میبردند به معصیت پناهنده میشدند یعنی خیال میکردند خستگیشان را با عصیان حل میکنند ﴿أُولئک مأواهم النار بما کانوا یکسبون﴾
سؤال: جواب: همان عذاب جهنم است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت این تعبیر مأوا نسبت به آن ﴿نار الله الموقدة﴾ میتواند مأوا باشد دیگر ﴿نار الله الموقدة﴾ همیشه در حال افروختن است دیگر احتیاجی به تجدید جلد ندارد این بدن است که میپوسد چون این لا مثل بوسیله این نیروی پوستی واینها محفوظ میماند و قسمت مهم لمس را ذات اقدس اله در این پوستها تعبیه کرده که انسان احساس خطر بکند احساس رفاه بکند ببیند چه نرم است چه زبر است با لمس کردن حل بکند یا جذب بکند یا دفع. اگر لامسه را از دست بدهد یا احساس عذاب نمیکند یا خیلی کم فرمود وقتی لامسه آنها از بین رفت دوباره ما لامسه میرویانیم برایشان ﴿لیذوقوا العذاب﴾ ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب﴾ اما حالا در جریان ﴿نار الله الموقدة ٭ الّتی تطلّع علی الأفئدة﴾ سخن از لامسه نیست که حالا سوخته بشود خاکستر بوشد دوباره بروید یک شیء ثابتی است.
سؤال: جواب: معلوم میشود که از او به این آتش پناه میبرد اگر گرفتار آن بشود دیگر جا برای مأوا نیست درباره او شاید مأوا تعبیر نشده. درباره این جهنّمی که از سنخ آیهٴ ٥٦ سورهٴ نساء است که ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها﴾ ﴿لهم مقامع من حدید﴾ و مانند آن به این پناه میبرند از ﴿نار الله الموقدة﴾ نه اینکه ﴿نار الله الموقدة﴾ برایشان مأوا باشد چون این تعبیر درباره او نیست بالاخره ما بخواهیم ظاهر را حفظ بکنیم این است آن ﴿فبشّرهم بعذاب ألیم﴾ آن هم بحثهای خودش گذشت که معنای حقیقی خاص خودش را دارد این تحکم نیست برای اینکه بَشِّر یعنی بشارت بده بشارت نه یعنی مژده بشارت بده یعنی خبری ابلاغ کن که اثرش در بشره معلوم بشود حالا ما در عرفمان بشارت را به خبرهای نشاط آور اختصاص میدهیم این کاری به واژه ندارد مسرّت هم هیمنطور است آن خبرهای تلخ هم مسرّت بخش است خبرهای شیرین هم مسرّت بخش مسرّت بخش یعنی اثر این گزارش در اساریر وجه و خطوط وجه ظاهر میشود بالاخره آدم در هم میکشد حالا یا میخندد یا در هم میکشد در هر دو حال مسرور است اساریر، اساریر یعنی خطوط صورت و حالا ما در اصطلاحمان خبرهای نشاط آور را میگوییم مسرّت بخش، میگوییم بشارت وگرنه بشارت هم در خبرهای تلخ است هم در خبرهای شیرین، آنکه اثرش در بشره معلوم بشود اما مأوا که بار مثبتی را به همراه دارد یعنی پناهگاه اگر ما هیچ دلیل نداشتیم این از باب تحکم است اما اگر توانستیم یک راههای دیگری را طی کنیم حمل بر تحکم نمیشود یا جمع بر هر دو وجه را میپذیریم این ﴿بما کانوا یکسبون﴾ هم نشانه آن است که موعظه و ارشاد در آنها اثر نمیکند هم کان است که استمرار را میرساند هم یکسبون است که تدریج و تداوم را به همراه دارد کان یکسبون یعنی همیشه این کار را میکردند حالا اگر کسی احیاناً یک بار لغزید او که گرفتار چنین کیفری نمیشود اگر یکسبون هم بود شاید گرفتار چنین کیفری نمیشد اما کان یکسبون این کان که دلالت بر استمرار دارد روی این فعل مضارع مستمر دربیاید معلوم میشود که سنّت و سیرت اینها این است در مقابل کسانی هستند که رضایشان صادق است به لقای الهی مطمئن هستند رضایشان صادق است طمأنینهشان صادق است به جای غفلت ذکر و فکر دارند ﴿إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنّات النعیم﴾ که مهمترین مصداقش همین جنت الولایة بود که ذکر شد مطلب دیگر آن است که این آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ یونس برنامه تثلیثی بهشتیها را ذکر میکند که حدوث سخنان اینها با تسبیح خداست دوام و بقای اینها با سلام همراه است بخش پایانیشان هم حمد است یعنی در هر مقطعی این مثلث، محفوظ است چیزی را بخواهند با تسبیح میخواهند برخوردی که با یکدیگر دارند هم مسالمت آمیز است هم تسلیم میکنند سلام هم از اسمای الهی است قولاً و فعلاً این سلام را دارند و بخش پایانی دعوت ودعای آنها هم حمد خداست مرحوم امین الاسلام در مجمع و برخی دیگر دارند که به جای تسمیه و ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ گفتن مؤمنان در دنیا آنها تسبیح دارند که دعوای اینها در بهشت ﴿سبحانک اللّهم﴾ است با تسبیح شروع میشود در قبال تسمیه شاید این لازم نباشد برای اینکه تسمیه نه یعنی ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ گفتن یعنی نام خدا را بردن حالا اگر کسی خواست وارد کاری بشود بگوید یک وقتی دستور میدهند که شما وقتی نماز میخواهید بخوانید یا فلان ذکر را میخواهید بگویید اوّل بگویید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ دستور خاص است البته آن دستور خاص متبع است یک وقتی میگویند که ذکر خدا را بگویید ﴿لاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم الله﴾ نمیگویند بسم الله بگویید میگویند نام خدا را بگویید حالا عند الذبح والنحر والتضحیه یک کسی میخواهد سر گوسفند را ببرد سر مرغ را ببرد لازم نیست بگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ بگوید سبحان الله کافیست الله اکبر کافیست لا إله إلاّ الله کافی است باید نام خدارا ببرد حالا میخواهد وارد جایی بشود سبحان الله الله اکبر لا إله إلاّ الله، لا حول بالله ولا قوة إلاّ بالله نام خدا و یاد خدا باید باشد آنجاها که دستور خاص دادند مثل دعای مخصوص، مثل نماز مخصوص. اگر یک چیزی گفتند که وقتی میخواهی بگویی اوّل بگو ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ بعد این جمله را بگو آنها یؤخذ به آنها باید حتماً همینطور باشد اما این مطلقاتی که دارد هیچ کاری اگر بدون نام خدا بود ثمر نمیدهد یعنی نام خدا را باید ببری مثل قربانی کردن سر گوسفند بریدن سر مرغ بریدن حالا اگر کسی سر مرغ را خواست با سبحان الله ببرد اینطور نیست که حرام بشود که باالله اکبر ببرد باید نام خدا را ببرد بنابراین اینکه ما بگوییم تسبیح بهشتیها به جای تسمیه است اینطور نیست این تقریباً قسم شیء تسیم شیء است تسبیح هم تسمیه است دیگر مگر اینکه نص خاص بیاید که مثلاً کجا سبحان الله لازم است و کجا بسم الله لازم است مطلب دیگر آن است که تحیت اینها در قرآن کریم حالا چرا اینها را نقل میکند البته یک سلسلهٴ نعمتهای معنوی، یک سلسلهٴ نعمتهای جسمانی محسوس اینها را نقل میکند برای ترغیب اما فرهنگ بهشتیها را چرا نقل میکند اینها چطور زندگی میکنند چه میگویند این برای آن است که به ما بگوید شما بهشتی منش باش اینجا هم اینچنین باش چه اینکه اینجا عدهای اینچنین هستند اینکه میفرماید آنها دعوای آنها ﴿سبحانک اللّهم﴾ یعنی شما هم با این دعا و نیایش و کلام به سر برید تحیّت اینها سلام است خوب تحیّت اینها سلام است با یکدیگر که برخورد میکنند سلام با فرشتهها که برخورد میکنند ﴿تحیّتهم یوم یلقونه سلام﴾ ذات اقدس اله که اینها را میپذیرد اینها به لقای خدا میروند ﴿سلام قولاً من رب رحیم﴾ خدای سبحان به اینها سلام میکند فرشتگان به اینها سلام میکنند اینها به یکدیگر سلام میکنند یعنی ﴿یا أیّها الذین آمنوا﴾ در دنیا هم که هستید این فرهنگ را میتوانید داشته باشید در جریان اینکه بهشتیها، اهل کینه و حسد و سبّ و شتم واینها نسبت به یکدیگر نیستند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف و مانند آن آمده است که ﴿ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ﴾ اصلاً در آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود که ﴿و نزعنا ما فی صدورهم من غلّ﴾ اصلاً کینه ندارند نسبت به هم مثل ملائکه هستند خوب ملائکه مقاماتشان فرق میکند ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ اما اینچنین ینست که ملکی کینه ملکی را داشته باشد حسد داشته باشد که چرا من اینطور هستم ما هم الآن مجاری ادراکیمان همینطور است هرگز سامعه ما کینه ندارد که چرا من نمیبینم سامعه میگوید من کارم همین است باید کارم را انجام بدهم حالا باصره کینه داشته باشد که چرا من نمیشنوم سامعه کینه داشته باشدکه چرا من نمیبینم حسادت داشته باشند اینطور نیست ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ قوای درونی ما هم همینطور است یک حس است یک وهم است یک خیال است یک عقل است یک عقل عملی است یک عقل نظری است هر کدام مشغول کار خودشان هستند اینطور نیست که حالا عقل نظری بگوید من چرا تصمیم نمیگیرم عقل عملی بگوید من چرا اندیشه ندارم هر کدام برای کار خودشان خلق شدهاند هیچ غلی، دغلی، خیانتی، کینهای، حسدی، تهاجمی بین این قوای ما نیست که یک وقتی سامعه، نگران باشد که چرا من کار باصره را انجام نمیدهم یا باصره متأثر باشد که چرا من کار سامعه را انجام نمیدهم اینها به منزله فرشتگانی هستند در درون ما تعبیه شدهاند
سؤال: جواب: بهشتیها اینها که میخواهند بروند بهشت بالاخره از دنیا وارد آنجا میشوند یا دفعاً یا رفعاً از این نعمت نزع کینه برخوردارند بیان ذلک این است اینها که در دنیا هستند یا نظیر انبیایند اولیا هستند صدیقین هستند صالحین هستند شهدا هستند که مصدّق بعضهم لبعض هستند نسبت به اینها کینه نبود ذات اقدس اله هم فرموده که ما هم توفیق میدهیم که کینه نسبت به اینها راه پیدا نکند تاکنون که نبود از این به بعد هم دفع میکنیم نه رفع. مؤمنینی که احیاناً مشکل کینه داشتند حسد داشتند اختلافی داشتند قهری بود رنجی بود ترکی بود هجرانی بود اینها خوب بالاخره مؤمن هستند اهل ولایت هستند اهل قرآن و عترت هستند ذات اقدس اله فرمود که ما اینها را تطهیر میکنیم تنزیه میکنیم اگر بقایایی از حسد و کینه و اینها در دل اینها هست میگیریم رفع میکنیم بعد از تطهیر وارد بهشتشان میکنیم اگر مردان بهشت دفعاً أو رفعاً منزه از کینه هستند در سورهٴ مبارکهٴ حشر فرمود که مردان الهی در دنیا سعی میکنند که بهشتی زندگی کنند بگویند ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ یعنی ما گفتیم فرهنگ بهشتیها چیست تا شما از ما بخواهید در دنیا که هستید اینطور زندگی کنید خوب اینکه میگوید ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ این که دیگر از سنخ آن دعاهایی که خدایا به ما مسکن بده مال بده به ما نعمت بده به ما فرزند بده نیست که میگوید خدایا آن توفیق را بده که کینه احدی از مؤمنین در دل من نباشد ما که از اسرار او باخبر نیستیم که این میشود بهشتی بودن، ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ نه تنها همسایه و همشهری و همدرس و هم بحث کینه احدی از مؤمنان در دل من نباشد اینها میفهمند که قرآن چرا فرهنگ بهشتیها را ذکر میکند آنها که روشن است در بهشت چه خبر است آنها را خدا فرمود هم نعمتهای باطنی هم نعمتهای ظاهری آنها هم در ادعیه آمده اما بهشتیها چطور زندگی میکنند چطور با هم برخورد میکنند این را ذکر میکند تا مؤمنین در دنیا بهشتی منش باشند خوب ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم وتحیّتهم فیها سلام﴾ ذات اقدس اله به پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثنا آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ انعام بحثش گذشت فرمود به اینکه اینها که میآیند در مجلس درس تو، مجلس وعظ تو برای اینکه اقامه نماز در مسجد میآیند و مانند آن اینها چند گروهند آنها که میآیند با تو گفتگو کنند یک عده میآیند که حرف خودشان را بزنند مثل کفار و منافقان لدود و لجوج اینها نمیآیند که حرف تو را بشنوند اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند و إذا جائک الّذین لایؤمنون بایاتنا اصلاً اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند نه اینکه حرف تو را گوش بدهند تو در جوابشان اینچنین بگو، اینچنین بگو، اینچنین بگو اما وإذا جائک الّذین یجادلون فی آیاتنا آنها اصلاً برای جدال میآیند که حرفهای خودشان را بزنند اینها راهشان چیز دیگر است با اینها اینطور برخورد کن اما آنهایی که شاگرد تو هستند مستمع تو هستند مخاطب تو هستند ﴿و إذا جائک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربّکم علی نفسه الرّحمة﴾ فرمود وقتی که وارد مسجد شدید اینها که میآیند پای درس تو پای منبر تو حرفهای تو را بشنوند قبل از هر چیز بگو ﴿سلام علیکم﴾ اینکه میبینید خطبای نماز جمعه میگویند ﴿سلام علیکم﴾ از آن جاهاست آنها که جزو اوساط از اهل محضرند سلام را از تو دریافت میکنند خیال میکنند تو داری سلام میکنی سلام را از تو تلقی میکنند آنهایی که اوحدی از اهل محضر هستند میدانند تو رسول الله هستی سلام مرا داری به اینها میرسانی فقل چون من میگویم اینها که آمدند پای درس تو بگو ﴿سلام علیکم﴾ یعنی از طرف من بگو این میشود سلام الله علی زید این است که ذات اقدس اله فرمود من به خیلیها سلام میرسانم نه تنها ﴿سلام علی نوح فی العالمین﴾ ﴿سلام علی إبراهیم﴾ ﴿سلام علی موسی و هارون ٭ إنّا کذلک نجزی المحسنین ٭ إنّما من عبادنا المومنین﴾ این انسان بهشتی منش زندگی میکند و چیزی برای او جاذبه ندارد که او را از درس و بحث و دین و افکار الهی و ولایت واینها جدا بکند این روح و ریحان است و جنت نعیم گفت سلام مرا برسان چه نصیبی بالاتر از این پس این فرهنگ مثلث ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیتّهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمدلله ربّ العالمین﴾ را ذات اقدس اله از بهشتیها نقل کرده است تا مردان با ایمان بهشتی منش زندگی کنند قبلاً عرض کردیم به اینکه شما این صد و خردهای صفحه که در تفسیر المنار هست مقدمه بحث سورهٴ مبارکهٴ یونس هست این را ببینید اگر جایی نیازی به کمک فکری داشت ممکن است آدم یک جلسهٴ عمومی یا خصوصی حل کند این صد و بیست صفحه مطالب بسیار لطیفی دارد در همین جلد یازده تفسیر المنار صفحهٴ 260 البته طبق این چاپ پایان مقصد پنجم چون ایشان تقریباً حدود صد و خردهای صفحه به عنوان مقدمهٴ سورهٴ مبارکه یونس بحث کردند که خلاصه پیام این سوره چیست ایشان در پایان مقصد چهارم دارد که قال أحد کبار علما آلمان در یک محلی که بعضی از شرفای مکه هم حضور داشتند یعنی یک محفل رسمی بود حالا یا کنفرانس بود همایش بود هر چه بود یک محفل رسمی بود بعضی از بزرگان علمای آلمان گفتند ینبغی لنا أن نقیم تمثالاً من الذهب لمعاویة ابن ابی سفیان فی میدان الکذا من عاصمتنا برلین جا دارید که ما مجسمه معاویه را از طلا بگیریم ودر میدان پایتختمان در برلین نصب کنیم به او گفته شد لماذا قال لأنه هو الذی حوّل نظام الحکم الإسلامی عن قاعدة الدموکراتیة الی عصبیة الغلط ولولاذلک لعمّ الاسلام العالم کلّه و لکنا نحن الآلمان و سایر شهور اروبه عَرباً او عُرباً مسلمین ما باید مجسمه معاویه را از طلا در میدان برلین بگیریم برای اینکه این نگذاشت اسلام پیشرفت بکند اگر او نبود اسلام پیشرفت میکرد و الآن اروپا را میگرفت برای اینکه این دینی که به مردم بها میدهد نظامش، نظام مردمی است آزادی است استقلال است دست و پای همه را آزاد میکند میگوید فقط خدا و دین خدا و قرآن و عترت را تکوین کنید این دین ماندنی بود و این آمده و عربیش کرده اسلام را به عربیت بر اساس آن ﴿قد أفلح من تزکّی﴾ ﴿قد أفلح من زکیٰها﴾ اینها همه را برداشت ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ را به بار آورد آن وقت اروپا هم فهمید که این اسلامی که هست نه مثل همین مکتبهای دیگر است ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ است نه ﴿قد أفلح من تزکی﴾ لذا اسلام پیشرفت نکرده و گرنه ما همه الآن مسلمان بودیم ما الآن باید قدر او را بدانیم که نگذاشت اسلام ترقی کند از این مطالب در این صد و خردهای صفحه هست و الآن هم همینطور است درد فعلی هم همینطور است الآن غرب از کسی حمایت میکند که اموی منش باشد و نگذارد آن اسلام نابی که امام رضوان الله تعالی علیه گفت پیاده شود.
و الحمد لله رب العالمین
انسان بعد از مرگ با مرگ از بین نمیرود حیات بعدی هست بهشت هست جهنّم هست
یک عدّه انبیاء مرسلین هستند وحی میگیرند اولیای الهیاند با فرشتگان رابطه دارند
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الذین لایرجون لقاءنا و ...
دعواهم فیها سبحانک اللهم و ...
درباره ارتباط حکمت عملی و نظری یعنی بایدها و نبایدها و بود و نبودها از آیات قرآن کریم چند راه استفاده میشود گاهی خداوند یک مسئلهای که مربوط به جهانبینی است و بود و نبود است طرح میفرماید بعد آنچه که مربوط به حکمت عملی است و باید و نباید است آن را تذکر میدهد نظیر همین آیهٴ محل بحث قبلی که آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ یونس که فرمود ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السمٰوات والأرض فی ستّة أیّام ثم استوی علی العرش یدبّر الأمر ما من شفیع إلاّ من بعد إذنه ذلکم الله ربّکم فاعبدوه﴾ که اوّل آن جهانبینی است بعد این ایدئولوژی به اصطلاح حکمت عملی و مشابه این هم در آیات دیگر هست گاهی به عکس این است اوّل دستور حکمت عملی دارد که این کار را انجام بدهید خدا را عبادت کنید عدل را رعایت کنید از ظلم بپرهیزید برای اینکه ﴿إنّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض﴾ که اوّل آن باید و نباید را ذکر میکند بعد آن بودو نبود و هست ونیست را مطرح میکند این دو امر دو سبک درباره مبدأ، مشابه این دو سبک درباره معاد هم هست گاهی جریان معاد را ذکر میکند که انسان بعد از مرگ با مرگ از بین نمیرود حیات بعدی هست بهشت هست جهنّم هست حساب هست کتاب هست پس ﴿فاتّقوا الله﴾ که اوّل از یک بود و نبود سخن میگوید بعد باید و نباید را بر آن مترتب میکند گاهی هم به عکس است اوّل میفرماید ﴿إیّای فارهبون﴾ ﴿إیّای فاعبدون﴾ ﴿تتّقوا الله﴾ ﴿فاذکروا الله﴾ و مانند آن برای اینکه بعد از مرگ حسابی هست، کتابی هست، بهشتی هست، جهنّمی هست و مانند آن که اوّل از باید و نباید سخن به میان میآید بعد از بود و نبود معاد پس این چهار طائفه آیات شد طائفه پنجم و ششم راجع به وحی و نبوت و ولایت وامثال ذلک است که میفرماید یک عدّه انبیایی هستند مرسلین هستند وحی میگیرند اولیای الهیاند با فرشتگان رابطه دارند معصومند از هر خطری محفوظند بعد ﴿أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أُولی الأمر منکم﴾ از اینها اطاعت کنید که اوّل از بود وحی و نبوت و ولایت و خلافت و رسالت و امثال ذلک سخن به میان میآید بعد دستور به اطاعت میدهد طائفه ششم به عکس است یعنی میفرماید که از عدّهای اطاعت کنید حرفهای آنها را بپذیرید آنگاه دلیلش همان حکمت نظری است برای اینکه اینها کسانی هستند که از وحی باخبرند اینها با خدا ارتباط دارند اینها با فرشتگان ارتباط دارند اینها کلام الله را دریافت میکنند در تلقی معصومند در حفظ معصومند در املا و انشاء و ابلاغ معصومندو مانند آن این شش طائفه را شما در قرآن کریم در سبک آیات گوناگون میبینید حالا وقتی اذهان شریفتان به این طوائف سته مانوس بود در خلال میتوانید فیش برداری کنید شمارهگذاری کنید فهرست برداری کنید تنظیم کنید که مثلاً کدام آیه ناظر به این امور ششگانه است مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود ﴿إنّ الّذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا واطمأنّوا بها والذین هم عن آیاتنا غافلون﴾ از دو گروه یاد کرده است به دلیل اینکه این غفلت را با تکرار الذین ذکر فرمود نفرمود ان الذین لایرجون لقائنا و رضوا بالحیاة الدنیا واطمأنّوا بها و هم عن الآخرة غافلون فرمود ﴿والذین هم عن آیاتنا غافلون﴾ این نشان میدهد که اینها دو گروهند یک عدّه منکرند یک عدّه در اثر غلفت به منکر ملحق میشوند برای اینکه این غلفت مستمر کم کم انسان را به آن وادی انکار منتهی میکند معاذالله مطلب بعدی آن است که رضا و طمأنینه دو قسم است یک رضای صادق داریم یک رضای کاذب یک طمأنینه صادق داریم یک طمأنینه کاذب، بعضیها میپسندند اما چه را میپسندند اگر رضا صادق باشد آن مرضی خوب را انتخاب میکنند و اگر رضا کاذب باشد آن مرضی کاذب را انتخاب میکنند طمأنینه و آرامش هم همینطور است بعضی گرفتار امن کاذب هستند یعنی احساس مسئولیتی، خطری ناامنی نمیکنند اما یک احساس کاذب است مثل انسان تخدیر شده انسان تخدیر شده، اگر زلزلهای هم بیاید سیلی هم بیاید او احساس خطر نمیکند هر چه هم آژیر بکشند او چون نمیشنود یا خوابیده است یا غافل است یا کر است خود را در امن میبیند اما یک امن کاذبی است میفرماید این رضایی که اینها دارند یک رضای کاذب است رضای کاذب به دنبال تیرگی و تاریکی حرکت میکند بر خلاف رضای صادق که نه تنها خودش روشن است روشنایی را هم به دنبال دارد این جریان صبح کاذب و صبح صادق در این ادبیات ما نقش سازندهای هم دارد میگویند این صبح صادق نه تنها خودش کاذب است به دنبالس شب تار است و صبح صادق نه تنها خودش صادق است به دنبال او روز روشن است تا صبح صادق چه باشد صبح کاذب چه باشد تشخیص صبح صادق و صبح کاذب به عهده یک منجم اختر شناس است مثل عطش صادق و عطش کاذب عطش کاذب به دنبالش هلاکت است چه اینکه خودش به دنبال یک بیماری طولانی است کسی که تازه از اتاق عمل آمده در تخت آسایشگاه احساس عطش میکند یک احساس شدید اما پزشک معالج میگوید که الآن چون دستگاه گوارش او جراحی شده است اگر یک قطره آب به این دستگاه برسد ضرر دارد برای او، بگذارید این عطش را تحمل بکندبعد که حالش خوب شد به او آب بدهید این عطش، عطش کاذب است اگر به آن پاسخ دادید این بیمار بدتر میشود و میمیرد عطش صادق آن است که بالاخره یک انسان سالمی است حرکتی کرده تشنهاش شده آب گوارا میطلبد و جذب هم میشود تشخیص اینکه کدام عطش کاذب است کدام عطش صادق به عهده پزشک معالج است تمدنها هم همینطور است کدام تمدن صادق است کدام تمدن کاذب آن به عهده صاحبان وحی است کدام بازی خوب است کدام بازی صادق است کدام بازی کاذب کدام نشاط کاذب است کدام نشاط صادق کدام گفتگو صادق است کدام گفتگو کاذب فرمود رضا اینطور است اینها یک رضای کاذبی دارند طمأنینه دارند اما یک طمأنینه کاذب در سورهٴ مبارکهٴ اعراف فرمود ﴿فلایأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ اینها الآن کاملاً احساس امنیت میکنند اما یک آدمی که تخدیر شده است احساس امنیت میکند امنیت یک انسان تخدیر شده که امنیت صادق نیست ﴿فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ اگر مکر برای اینها، مکر الهی یقیناً دامنگیر اینها میشود و به حیات اینها خاتمه میدهد اینها چون از مکر خدا خبر ندارند احساس خطر میکنند آیهٴ 99 سوره مبارکه اعراف این است ﴿أفأمنوا مکر الله فلا یأمن مکر الله إلاّ القوم الخاسرون﴾ امن صادق مال مردان با ایمان است ﴿الذین آمنوا ولم یلبسوا إیمانهم بظلم أُولئک لهم الأمن﴾ که لهم الامن خدا وعده میدهد اینها امنیت دنیا دارند امنیت آخرت دارند امن صادق است اما ﴿أفأمنوا مکر الله فلا یأمن مکره الله﴾ بامن کاذب ﴿إلاّ القوم الخاسرون﴾ خوب آنها که «النّاس نیام إذا ماتوا انتبهوا» اینها که غافلند اینها که خوابیدهاند اینها که تخدیر شدهاند ﴿إنّهم لفی سکرتهم یعمهون﴾ خوب اگر کسی مستانه احساس امن میکند یک امن کاذب است پس این طمأنینهای که دنیازدهها نسبت به دنیا دارند یک طمأنینه کاذب است طمأنینه صادق ﴿ألا بذکر الله تطمئنّ القلوب﴾ است ﴿یا أیّتها النفس المطمئنة ٭ ارجعی إلی ربّک راضیة مرضیة﴾ است و مانند آن اینها به منزله صبح صادق است که هم خودشان صادق هستند هم روز روشن را به دنبال دارند آنها به منزله صبح کاذب هستند که هم خودشان دروغ میگویند هم به دنبال شب تار راه میافتند اینطور نیست که صبح کاذب با روز رابطه داشته باشد این به دنبال شب تار است پایان شب تار، صبح کاذب است شب است بالاخره منتهی دروغ میگوید من روز هستم کاذب بودنش برای این است که یک نوری امتدادی بالای سرش پیدا شده و دروغ میگوید من روزم، هنوز روز نشده روز آن است که افق روشن بشود بنابراین، این رضا، رضای کاذب است این امن، امن کاذب است و قهراً آن خطر هم اینها را تعقیب میکند غفلت هم همینطور است اینها که غافلند کسانی هستند که تلهیهم تجارت و بیع عن ذکر الله، درس و بحث عن ذکر الله، قیام و قعود عن ذکر الله همه مشاغل اینها را از یاد خدا باز میدارد در قبال مردان الهی که ﴿لاتلهیهم تجارة ولابیع عن ذکر الله﴾ است پس خطر غفلت هم کم کم به خطر لایرجون لقاء الله ختم میشود البته این دو گروه تفاوت دارند ولی جهت جامع و مشترکی هم دارند در سوره انشقاق هم ملاحظه فرمودید که همه انسانها به لقاء الله میرسند منتهی بعضی به جمال الهی به مهر و لطف و صفا و وفای الهی، بعضی به قهر الهی که ﴿إنّا من المجرمین منتقمون﴾ تعبیر لطیف قرآن کریم این است که اینها هیچ پناهگاهی جز آتش ندارند نفرمود به اینکه اینها در دار جهنّم میروند اگر کسی بگوید پناهگاهشان آتش است یعنی چه؟ یعنی اینها شاید از آتش بدتر فرار بکنند به جهنّم پناهنده شوندآن چیست خدا میداند این واژه مأوی یک بار مثبتی دارد یعنی پناهگاه یک وقت است که میگویند که مسکن میروند آنجا مثل تعبیرات دیگر ﴿ألم الم یجدک یتیماً فٰآوی﴾ این تعبیرات یا مثلاً مأواهم کذا ﴿فأووا إلی الکهف﴾ این تعبیرات قرآن کریم نشان میدهد که این واژه یک بار مثبتی دارد یعنی پناهگاه بالاخره خوب چقدر اینها بیچاره هستند که جهنّم پناهگاه اینها است چه عذابی هست که این آتش تازه پناهگاه آنها است یعنی پناه آنها است البته آن ﴿نار الله الموقدة ٭ الّتی تطلّع علی الأفئدة﴾ آن به مراتب بدتر است قابل تصور نیست یک وقتی بالاخره خانه آدم آتش میگیرد آدم فرار میکند لباس آدم آتش بگیرد بالاخره آن لباس را از تن بیرون میآورد یک وقتی بدن آدم آتش میگیرد خوب میمیرد راحت میشود یک وقتی روح آتش گرفته مشکل این است که ﴿لایموت فیها ولایحیی﴾ آن چه کند؟
سؤال: جواب: یُحْتَمل اما دلیل میخواهد این تعبیر مأوا کم نیست شاید بیش از ده جا سخن از مأوا است این اگر از سنخ ﴿نار الله الموقدة﴾ باشد ﴿الّتی تطلّع علی الافئده﴾ باشد علاج پذیر نیست یک وقت است جایی آتش گرفته خوب بدن آدم میسوزد بالاخره دو روز سه روز یا در بیمارستان میمیرد راحت میشود اما اگر روح آتش گرفته چه کند این دیگر خاموش شدنی نیست اگر ﴿نار الله الموقدة﴾ شد ﴿تطلّع علی الأفئدة﴾ شد علاج پذیر نیست و آنچنان بی علاج است که در پایان سورهٴ مبارکه حج فرمود ﴿فیومئذٍ لایعذّب عذابه أحد﴾ از آن عذاب بالاتر فرض ندارد برای اینکه هر کسی را حالا اصحاب اخدود که گذاشتند در آن کانال آتش دارند میسوزند اینها عذاب محض نیست برای اینکه اینها به یک جایی امیدوارند بالاخره اگر کسی بعد از مرگ را نپذیرد این میگوید خوب میمیرم راحت میشوم و اگر بعد از مرگ را قبول دارد مؤمن است میگوید که پاداشم را آنجا میگیرم بالاخره یک امیدی در قلب انسان سوختهای هست ولی اگر وارد یک صحنهای شد که فهمید اینجا ابدی است و آنکه عذاب میکند عدل محض است نه مفری هست نه او معاذالله غیر عدل، حکم میکند این است که ﴿لایعذّب عذابه أحد﴾ هیچ کس مثل خدا در قیامت عذاب کننده نیست فرمود اینها اصلاً به آتش پناه میبرند مثل اینکه در دنیا به چه پناه میبردند به معصیت پناهنده میشدند یعنی خیال میکردند خستگیشان را با عصیان حل میکنند ﴿أُولئک مأواهم النار بما کانوا یکسبون﴾
سؤال: جواب: همان عذاب جهنم است که در سورهٴ مبارکهٴ نساء گذشت این تعبیر مأوا نسبت به آن ﴿نار الله الموقدة﴾ میتواند مأوا باشد دیگر ﴿نار الله الموقدة﴾ همیشه در حال افروختن است دیگر احتیاجی به تجدید جلد ندارد این بدن است که میپوسد چون این لا مثل بوسیله این نیروی پوستی واینها محفوظ میماند و قسمت مهم لمس را ذات اقدس اله در این پوستها تعبیه کرده که انسان احساس خطر بکند احساس رفاه بکند ببیند چه نرم است چه زبر است با لمس کردن حل بکند یا جذب بکند یا دفع. اگر لامسه را از دست بدهد یا احساس عذاب نمیکند یا خیلی کم فرمود وقتی لامسه آنها از بین رفت دوباره ما لامسه میرویانیم برایشان ﴿لیذوقوا العذاب﴾ ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها لیذوقوا العذاب﴾ اما حالا در جریان ﴿نار الله الموقدة ٭ الّتی تطلّع علی الأفئدة﴾ سخن از لامسه نیست که حالا سوخته بشود خاکستر بوشد دوباره بروید یک شیء ثابتی است.
سؤال: جواب: معلوم میشود که از او به این آتش پناه میبرد اگر گرفتار آن بشود دیگر جا برای مأوا نیست درباره او شاید مأوا تعبیر نشده. درباره این جهنّمی که از سنخ آیهٴ ٥٦ سورهٴ نساء است که ﴿کلّما نضجت جلودهم بدّلناهم جلوداً غیرها﴾ ﴿لهم مقامع من حدید﴾ و مانند آن به این پناه میبرند از ﴿نار الله الموقدة﴾ نه اینکه ﴿نار الله الموقدة﴾ برایشان مأوا باشد چون این تعبیر درباره او نیست بالاخره ما بخواهیم ظاهر را حفظ بکنیم این است آن ﴿فبشّرهم بعذاب ألیم﴾ آن هم بحثهای خودش گذشت که معنای حقیقی خاص خودش را دارد این تحکم نیست برای اینکه بَشِّر یعنی بشارت بده بشارت نه یعنی مژده بشارت بده یعنی خبری ابلاغ کن که اثرش در بشره معلوم بشود حالا ما در عرفمان بشارت را به خبرهای نشاط آور اختصاص میدهیم این کاری به واژه ندارد مسرّت هم هیمنطور است آن خبرهای تلخ هم مسرّت بخش است خبرهای شیرین هم مسرّت بخش مسرّت بخش یعنی اثر این گزارش در اساریر وجه و خطوط وجه ظاهر میشود بالاخره آدم در هم میکشد حالا یا میخندد یا در هم میکشد در هر دو حال مسرور است اساریر، اساریر یعنی خطوط صورت و حالا ما در اصطلاحمان خبرهای نشاط آور را میگوییم مسرّت بخش، میگوییم بشارت وگرنه بشارت هم در خبرهای تلخ است هم در خبرهای شیرین، آنکه اثرش در بشره معلوم بشود اما مأوا که بار مثبتی را به همراه دارد یعنی پناهگاه اگر ما هیچ دلیل نداشتیم این از باب تحکم است اما اگر توانستیم یک راههای دیگری را طی کنیم حمل بر تحکم نمیشود یا جمع بر هر دو وجه را میپذیریم این ﴿بما کانوا یکسبون﴾ هم نشانه آن است که موعظه و ارشاد در آنها اثر نمیکند هم کان است که استمرار را میرساند هم یکسبون است که تدریج و تداوم را به همراه دارد کان یکسبون یعنی همیشه این کار را میکردند حالا اگر کسی احیاناً یک بار لغزید او که گرفتار چنین کیفری نمیشود اگر یکسبون هم بود شاید گرفتار چنین کیفری نمیشد اما کان یکسبون این کان که دلالت بر استمرار دارد روی این فعل مضارع مستمر دربیاید معلوم میشود که سنّت و سیرت اینها این است در مقابل کسانی هستند که رضایشان صادق است به لقای الهی مطمئن هستند رضایشان صادق است طمأنینهشان صادق است به جای غفلت ذکر و فکر دارند ﴿إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات یهدیهم ربّهم بإیمانهم تجری من تحتهم الأنهار فی جنّات النعیم﴾ که مهمترین مصداقش همین جنت الولایة بود که ذکر شد مطلب دیگر آن است که این آیهٴ ده سورهٴ مبارکهٴ یونس برنامه تثلیثی بهشتیها را ذکر میکند که حدوث سخنان اینها با تسبیح خداست دوام و بقای اینها با سلام همراه است بخش پایانیشان هم حمد است یعنی در هر مقطعی این مثلث، محفوظ است چیزی را بخواهند با تسبیح میخواهند برخوردی که با یکدیگر دارند هم مسالمت آمیز است هم تسلیم میکنند سلام هم از اسمای الهی است قولاً و فعلاً این سلام را دارند و بخش پایانی دعوت ودعای آنها هم حمد خداست مرحوم امین الاسلام در مجمع و برخی دیگر دارند که به جای تسمیه و ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ گفتن مؤمنان در دنیا آنها تسبیح دارند که دعوای اینها در بهشت ﴿سبحانک اللّهم﴾ است با تسبیح شروع میشود در قبال تسمیه شاید این لازم نباشد برای اینکه تسمیه نه یعنی ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ گفتن یعنی نام خدا را بردن حالا اگر کسی خواست وارد کاری بشود بگوید یک وقتی دستور میدهند که شما وقتی نماز میخواهید بخوانید یا فلان ذکر را میخواهید بگویید اوّل بگویید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ دستور خاص است البته آن دستور خاص متبع است یک وقتی میگویند که ذکر خدا را بگویید ﴿لاتأکلوا ممّا لم یذکر اسم الله﴾ نمیگویند بسم الله بگویید میگویند نام خدا را بگویید حالا عند الذبح والنحر والتضحیه یک کسی میخواهد سر گوسفند را ببرد سر مرغ را ببرد لازم نیست بگوید ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ بگوید سبحان الله کافیست الله اکبر کافیست لا إله إلاّ الله کافی است باید نام خدارا ببرد حالا میخواهد وارد جایی بشود سبحان الله الله اکبر لا إله إلاّ الله، لا حول بالله ولا قوة إلاّ بالله نام خدا و یاد خدا باید باشد آنجاها که دستور خاص دادند مثل دعای مخصوص، مثل نماز مخصوص. اگر یک چیزی گفتند که وقتی میخواهی بگویی اوّل بگو ﴿بسم الله الرحمن الرحیم﴾ بعد این جمله را بگو آنها یؤخذ به آنها باید حتماً همینطور باشد اما این مطلقاتی که دارد هیچ کاری اگر بدون نام خدا بود ثمر نمیدهد یعنی نام خدا را باید ببری مثل قربانی کردن سر گوسفند بریدن سر مرغ بریدن حالا اگر کسی سر مرغ را خواست با سبحان الله ببرد اینطور نیست که حرام بشود که باالله اکبر ببرد باید نام خدا را ببرد بنابراین اینکه ما بگوییم تسبیح بهشتیها به جای تسمیه است اینطور نیست این تقریباً قسم شیء تسیم شیء است تسبیح هم تسمیه است دیگر مگر اینکه نص خاص بیاید که مثلاً کجا سبحان الله لازم است و کجا بسم الله لازم است مطلب دیگر آن است که تحیت اینها در قرآن کریم حالا چرا اینها را نقل میکند البته یک سلسلهٴ نعمتهای معنوی، یک سلسلهٴ نعمتهای جسمانی محسوس اینها را نقل میکند برای ترغیب اما فرهنگ بهشتیها را چرا نقل میکند اینها چطور زندگی میکنند چه میگویند این برای آن است که به ما بگوید شما بهشتی منش باش اینجا هم اینچنین باش چه اینکه اینجا عدهای اینچنین هستند اینکه میفرماید آنها دعوای آنها ﴿سبحانک اللّهم﴾ یعنی شما هم با این دعا و نیایش و کلام به سر برید تحیّت اینها سلام است خوب تحیّت اینها سلام است با یکدیگر که برخورد میکنند سلام با فرشتهها که برخورد میکنند ﴿تحیّتهم یوم یلقونه سلام﴾ ذات اقدس اله که اینها را میپذیرد اینها به لقای خدا میروند ﴿سلام قولاً من رب رحیم﴾ خدای سبحان به اینها سلام میکند فرشتگان به اینها سلام میکنند اینها به یکدیگر سلام میکنند یعنی ﴿یا أیّها الذین آمنوا﴾ در دنیا هم که هستید این فرهنگ را میتوانید داشته باشید در جریان اینکه بهشتیها، اهل کینه و حسد و سبّ و شتم واینها نسبت به یکدیگر نیستند در سورهٴ مبارکهٴ اعراف و مانند آن آمده است که ﴿ونزعنا ما فی صدورهم من غلّ﴾ اصلاً در آیهٴ 43 سورهٴ مبارکهٴ اعراف این بود که ﴿و نزعنا ما فی صدورهم من غلّ﴾ اصلاً کینه ندارند نسبت به هم مثل ملائکه هستند خوب ملائکه مقاماتشان فرق میکند ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ اما اینچنین ینست که ملکی کینه ملکی را داشته باشد حسد داشته باشد که چرا من اینطور هستم ما هم الآن مجاری ادراکیمان همینطور است هرگز سامعه ما کینه ندارد که چرا من نمیبینم سامعه میگوید من کارم همین است باید کارم را انجام بدهم حالا باصره کینه داشته باشد که چرا من نمیشنوم سامعه کینه داشته باشدکه چرا من نمیبینم حسادت داشته باشند اینطور نیست ﴿و ما منّا إلاّ له مقام معلوم﴾ قوای درونی ما هم همینطور است یک حس است یک وهم است یک خیال است یک عقل است یک عقل عملی است یک عقل نظری است هر کدام مشغول کار خودشان هستند اینطور نیست که حالا عقل نظری بگوید من چرا تصمیم نمیگیرم عقل عملی بگوید من چرا اندیشه ندارم هر کدام برای کار خودشان خلق شدهاند هیچ غلی، دغلی، خیانتی، کینهای، حسدی، تهاجمی بین این قوای ما نیست که یک وقتی سامعه، نگران باشد که چرا من کار باصره را انجام نمیدهم یا باصره متأثر باشد که چرا من کار سامعه را انجام نمیدهم اینها به منزله فرشتگانی هستند در درون ما تعبیه شدهاند
سؤال: جواب: بهشتیها اینها که میخواهند بروند بهشت بالاخره از دنیا وارد آنجا میشوند یا دفعاً یا رفعاً از این نعمت نزع کینه برخوردارند بیان ذلک این است اینها که در دنیا هستند یا نظیر انبیایند اولیا هستند صدیقین هستند صالحین هستند شهدا هستند که مصدّق بعضهم لبعض هستند نسبت به اینها کینه نبود ذات اقدس اله هم فرموده که ما هم توفیق میدهیم که کینه نسبت به اینها راه پیدا نکند تاکنون که نبود از این به بعد هم دفع میکنیم نه رفع. مؤمنینی که احیاناً مشکل کینه داشتند حسد داشتند اختلافی داشتند قهری بود رنجی بود ترکی بود هجرانی بود اینها خوب بالاخره مؤمن هستند اهل ولایت هستند اهل قرآن و عترت هستند ذات اقدس اله فرمود که ما اینها را تطهیر میکنیم تنزیه میکنیم اگر بقایایی از حسد و کینه و اینها در دل اینها هست میگیریم رفع میکنیم بعد از تطهیر وارد بهشتشان میکنیم اگر مردان بهشت دفعاً أو رفعاً منزه از کینه هستند در سورهٴ مبارکهٴ حشر فرمود که مردان الهی در دنیا سعی میکنند که بهشتی زندگی کنند بگویند ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ یعنی ما گفتیم فرهنگ بهشتیها چیست تا شما از ما بخواهید در دنیا که هستید اینطور زندگی کنید خوب اینکه میگوید ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ این که دیگر از سنخ آن دعاهایی که خدایا به ما مسکن بده مال بده به ما نعمت بده به ما فرزند بده نیست که میگوید خدایا آن توفیق را بده که کینه احدی از مؤمنین در دل من نباشد ما که از اسرار او باخبر نیستیم که این میشود بهشتی بودن، ﴿ولاتجعل فی قلوبنا غلاً للذین آمنوا﴾ نه تنها همسایه و همشهری و همدرس و هم بحث کینه احدی از مؤمنان در دل من نباشد اینها میفهمند که قرآن چرا فرهنگ بهشتیها را ذکر میکند آنها که روشن است در بهشت چه خبر است آنها را خدا فرمود هم نعمتهای باطنی هم نعمتهای ظاهری آنها هم در ادعیه آمده اما بهشتیها چطور زندگی میکنند چطور با هم برخورد میکنند این را ذکر میکند تا مؤمنین در دنیا بهشتی منش باشند خوب ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم وتحیّتهم فیها سلام﴾ ذات اقدس اله به پیغمبر علیه و علی آله آلاف التحیة والثنا آنطوری که در سورهٴ مبارکهٴ انعام بحثش گذشت فرمود به اینکه اینها که میآیند در مجلس درس تو، مجلس وعظ تو برای اینکه اقامه نماز در مسجد میآیند و مانند آن اینها چند گروهند آنها که میآیند با تو گفتگو کنند یک عده میآیند که حرف خودشان را بزنند مثل کفار و منافقان لدود و لجوج اینها نمیآیند که حرف تو را بشنوند اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند و إذا جائک الّذین لایؤمنون بایاتنا اصلاً اینها میآیند که حرف خودشان را بزنند نه اینکه حرف تو را گوش بدهند تو در جوابشان اینچنین بگو، اینچنین بگو، اینچنین بگو اما وإذا جائک الّذین یجادلون فی آیاتنا آنها اصلاً برای جدال میآیند که حرفهای خودشان را بزنند اینها راهشان چیز دیگر است با اینها اینطور برخورد کن اما آنهایی که شاگرد تو هستند مستمع تو هستند مخاطب تو هستند ﴿و إذا جائک الذین یؤمنون بآیاتنا فقل سلام علیکم کتب ربّکم علی نفسه الرّحمة﴾ فرمود وقتی که وارد مسجد شدید اینها که میآیند پای درس تو پای منبر تو حرفهای تو را بشنوند قبل از هر چیز بگو ﴿سلام علیکم﴾ اینکه میبینید خطبای نماز جمعه میگویند ﴿سلام علیکم﴾ از آن جاهاست آنها که جزو اوساط از اهل محضرند سلام را از تو دریافت میکنند خیال میکنند تو داری سلام میکنی سلام را از تو تلقی میکنند آنهایی که اوحدی از اهل محضر هستند میدانند تو رسول الله هستی سلام مرا داری به اینها میرسانی فقل چون من میگویم اینها که آمدند پای درس تو بگو ﴿سلام علیکم﴾ یعنی از طرف من بگو این میشود سلام الله علی زید این است که ذات اقدس اله فرمود من به خیلیها سلام میرسانم نه تنها ﴿سلام علی نوح فی العالمین﴾ ﴿سلام علی إبراهیم﴾ ﴿سلام علی موسی و هارون ٭ إنّا کذلک نجزی المحسنین ٭ إنّما من عبادنا المومنین﴾ این انسان بهشتی منش زندگی میکند و چیزی برای او جاذبه ندارد که او را از درس و بحث و دین و افکار الهی و ولایت واینها جدا بکند این روح و ریحان است و جنت نعیم گفت سلام مرا برسان چه نصیبی بالاتر از این پس این فرهنگ مثلث ﴿دعواهم فیها سبحانک اللّهم و تحیتّهم فیها سلام و آخر دعواهم أن الحمدلله ربّ العالمین﴾ را ذات اقدس اله از بهشتیها نقل کرده است تا مردان با ایمان بهشتی منش زندگی کنند قبلاً عرض کردیم به اینکه شما این صد و خردهای صفحه که در تفسیر المنار هست مقدمه بحث سورهٴ مبارکهٴ یونس هست این را ببینید اگر جایی نیازی به کمک فکری داشت ممکن است آدم یک جلسهٴ عمومی یا خصوصی حل کند این صد و بیست صفحه مطالب بسیار لطیفی دارد در همین جلد یازده تفسیر المنار صفحهٴ 260 البته طبق این چاپ پایان مقصد پنجم چون ایشان تقریباً حدود صد و خردهای صفحه به عنوان مقدمهٴ سورهٴ مبارکه یونس بحث کردند که خلاصه پیام این سوره چیست ایشان در پایان مقصد چهارم دارد که قال أحد کبار علما آلمان در یک محلی که بعضی از شرفای مکه هم حضور داشتند یعنی یک محفل رسمی بود حالا یا کنفرانس بود همایش بود هر چه بود یک محفل رسمی بود بعضی از بزرگان علمای آلمان گفتند ینبغی لنا أن نقیم تمثالاً من الذهب لمعاویة ابن ابی سفیان فی میدان الکذا من عاصمتنا برلین جا دارید که ما مجسمه معاویه را از طلا بگیریم ودر میدان پایتختمان در برلین نصب کنیم به او گفته شد لماذا قال لأنه هو الذی حوّل نظام الحکم الإسلامی عن قاعدة الدموکراتیة الی عصبیة الغلط ولولاذلک لعمّ الاسلام العالم کلّه و لکنا نحن الآلمان و سایر شهور اروبه عَرباً او عُرباً مسلمین ما باید مجسمه معاویه را از طلا در میدان برلین بگیریم برای اینکه این نگذاشت اسلام پیشرفت بکند اگر او نبود اسلام پیشرفت میکرد و الآن اروپا را میگرفت برای اینکه این دینی که به مردم بها میدهد نظامش، نظام مردمی است آزادی است استقلال است دست و پای همه را آزاد میکند میگوید فقط خدا و دین خدا و قرآن و عترت را تکوین کنید این دین ماندنی بود و این آمده و عربیش کرده اسلام را به عربیت بر اساس آن ﴿قد أفلح من تزکّی﴾ ﴿قد أفلح من زکیٰها﴾ اینها همه را برداشت ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ را به بار آورد آن وقت اروپا هم فهمید که این اسلامی که هست نه مثل همین مکتبهای دیگر است ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾ است نه ﴿قد أفلح من تزکی﴾ لذا اسلام پیشرفت نکرده و گرنه ما همه الآن مسلمان بودیم ما الآن باید قدر او را بدانیم که نگذاشت اسلام ترقی کند از این مطالب در این صد و خردهای صفحه هست و الآن هم همینطور است درد فعلی هم همینطور است الآن غرب از کسی حمایت میکند که اموی منش باشد و نگذارد آن اسلام نابی که امام رضوان الله تعالی علیه گفت پیاده شود.
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است