- 79
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 و 12 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 و 12 سوره یونس _ بخش اول"
خداوند هر چیزی را برابر با نظم هندسی و ریاضی آفرید
کسی که در ازل از ابد با خبر است، اگر بخواهد تنظیم امور را به عهده بگیرد میداند که چه حادثهای رخ میدهد
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ٭
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُون
بعد از بیان اصول دین یعنی توحید و نبوت و معاد و بیان انقسام مردم به دو قسم به مؤمن و کافر و بیان کیفر کافران و پاداش مؤمنان این سؤال مطرح شد که اگر شما دربارهٴ کافران فرمودید ﴿مأواهم النار﴾ چرا به حیات اینها خاتمه نمیدهید ذات اقدس اله در این دو آیه هم نظام برنامهریزی خود را تشریح میکند و هم خصوصیتهای روانی توده انسانها را تبیین میکند تا هم توده انسانها از آن سطح گذشته بالا بیایند اولاً و توقع تغییر در نظام مهندسی شده خدا نداشته باشند ثانیاً فرمود ذات اقدس اله هر چیزی را برابر با نظم هندسی و ریاضی آفرید چیزی را تقدیم بیندازد تأخیر بیندازد بالا ببرد پایین بیاورد نیست چون همه برابر با حکمت تدوین شده است و اینطور نیست که علم ذات اقدس اله روزانه فرق بکند یا مصلحتها روزانه فرق بکند کسی که علمش، روزانه فرق میکند یا مصلحتها روزانه فرق میکند در چنین فضایی تغییر قانون تقدیم و تأخیر رواست اما کسی که در ازل از ابد با خبر است او اگر بخواهد تنظیم امور را به عهده بگیرد میداند که چه حادثهای رخ میدهد اتفاق میافتد چه حادثهای رخ نمیدهد مصلحت در طول نظام چیست مفسده در طول نظام چیست دیگر دلیلی ندارد که گذشت ایام باعث تغییر برنامهریزی ذات اقدس اله باشد لذا فرمود ﴿إنّا کلّ شیء خلقناه بقدر﴾ ما هر چیزی را برابر با اندازه او خلق کردیم در بعضی از روایات ما همانطوری که شارحان اصول کافی آن روایت را نقل کردند کلمه مهندس بر ذات اقدس اله اطلاق شده است که این میگویند هندسه معرّب اندزه مخفف اندازه است اصل این هندس یهندس اصلش فارسی است ریشه عربی ندارد بعد تعریب شده است اگر در آن حدیث آمده است که ذات اقدس اله مهندس است برای این است که ﴿إنّا کل شیء خلقناه بقدر﴾ این یک مطلب مطلب دوم این است که در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید نظام آفرینش نظیر یک معماری ساختمان ظریف و محکم نیست یک بنای مستحکم معماری شده بالاخره طوری نیست که اگر یک آجری از دیوار شرقی گرفته شد به دیوار غربی وصل شد وبالعکس محذوری پیش بیاید بالاخره این آجر است و جابجایی آن ممکن است و مرمتش هم ممکن است میفرماید جهان هستی نظیر معماری مستحکم و زیبا نیست نظیر حلقات سلسله ریاضی است در حلقات سلسله ریاضی اینطور ممکن نیست که مثلاً یک کسی عدد ده را بین نه و یازده بردارد بخواهد جای دیگر بگذارد نه ممکن است کسی این عدد را بتواند از اینجا بردارد نه ممکن است بتواند تنها نگه بدارد نه میتواند این را جای دیگر مصرف کند میگویند جهان بر اساس نظم علّی و معلولی الشیء مالم یجب لم یوجد اگر بخواهیم تنزل بدهیم مثالی برای او ذکر کنیم نظیر حلقات سلسله ریاضی است نه نظیر یک معماری ساختمانی که بشود آجرهای آن را جابجا کرد این است که ذات اقدس اله درباره انسانها فرمود ﴿لکلّ أُمة أجل إذا جاء أجلهم لایستاخرون ساعة ولایستقدمون﴾ این تنها مخصوص جامعه انسانی و حیات و موت انسانی نیست لکل انسان حیات اذا جائت حیاته لایستقدم ولایستاخر لکل انسان مرض اذا جاء مرضه لایستقدم ولایستاخر لکل انسان توفیق اذا جاء توفیقه لایستقدم نه تنها انسان در حیوانات اینطور است در گیاهان اینطور است در صحرا اینطور است در دریا اینطور است در آسمان اینطور است بر اساس ﴿إنّا کلّ شیء خلقناه بقدر﴾ تنظیم شده است آن کسی که روزمره برنامهریزی میکند یا سالانه برنامهریزی میکند از رخدادهای خارج از این محدوده بی خبر است لذا ممکن است تبصرهای تذکرهای کم کند یا زیاد کند اما ذات اقدس اله که ابد و ازل پیش او یکسان روشن است همه را میبیند و برنامهریزی میکند میفرماید روی این دو مطلب شما توقع نداشته باشید که ذات اقدس اله فوراً یک گروهی را به صرف اینکه کفر ورزیدند عذاب بکند عذاب کردن یعنی او را از بین بردن این یک حسابی دارد کتابی دارد ما به اندازه کافی باید به او مهلت بدهیم اگر او اهل توبه است توبه کند اگر فرزندان صالحی از باب ﴿تخرج الحیّ من المیت﴾ از او متولد میشوند متولد بشوند وقتی ما دیدیم که حالا دیگر یک موجود تفاله است او را برمیداریم اینطور نیست که حالا ما اورا برنداریم حداکثر مهلت را به او میدهیم تا اینکه بالاخره کارش را انجام بدهد بعضیها هستند که واقعاً حسن خاتمت دارند و حالا اگر کیمیاگری نصیب او بشود او را واقعاً برمیگرداند حالا منتظریم یک کیمیاگری بیاید او را متحول بکند یا لااقل یک جاذبهای، جاذبهداری پیدا بشود که او را دور خود بگرداند بر بعضیها حرف اثر میکند موعظه اثر میکند تعلیم و کتاب و تألیف اثر میکند بعضی هستند اینطور نیستند که با درس و بحث حوزه و دانشگاه اصلاح بشوند اینها شیفته دل هستند اگر یک انسان وارستهای را ببینند دور او جمع میشوند اینها در حد جاذبه کهربایی زندگی میکنند هرگز کاه را نمیشود با موعظه و نصیحت او را هدایت کرد اما اگر یک کسی کهربا شد این را به دنبالش میبرد گروه سوم کسانی هستند که با موعظه و پند و اندرز متحول نمیشوند به صرف جاذبه هم دنبال کسی راه نمیافتند اینها منتظر یک کیمیاگری هستند این کیمیاگر بتواند بالاخره زآنکه مس وجود را فضه او طلا کند دنبال یک چنین آدمی هستند جریان سیدالشهدا (سلام الله علیه) نسبت به حر رضوان الله تعالی علیه هم همینطور بود این که از سنخ موعظه نبود که یا از سنخ کهربایی نبود که این با آن وضع متحول کرد این را میگویند کیمیاگری که بتواندبالاخره آدم را منقلب کند این از آن خاندان برمیآید بالاخره یک کسی حالا یا از راه موعظه هدایت میشود یا از راه جاذبه هدایت میشود یا از راه کیمیاگری هدایت میشود تا آن اندزه که فرصت هست خدا مهلت میدهد بعد وقتی که دید معلوم شد که این دیگر تفاله محض است ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون﴾ با پیغمبر عصر، با امام عصر هم تماس بگیرد متحول نمیشود مجذوب نمیشود متعظ نمیشود هیچ کدام از این سه راه طی نخواهد شد آنوقت او را برمیدارد شما چه توقعی دارید که صرف اینکه کسی کافر شد ما بساط او را جمع بکنیم بنا بر این نیست وضع هندسی شده ما جور دیگر است شما توقع نداشته باشید اینکه ما گفتیم ﴿أُولئک مأواهم النار﴾ تا که کسی کافر شد بساطش را جمع بکنیم خیلیها هستند که پدرانشان مؤمن هستند بچهها کافرند یا خودشان کافرند بچهها مؤمن هستند اینها معلوم نیست که چه درمیآید پس شما پیشنهاد تعجیل ندهید این یک, و همچنین پیشنهاد شتابزدگی به پیغمبران ما هم ندهید علیهم الصلاة و علیهم السلام آخر اینها که شعبده باز نیستند که هر پیشنهادی که شما بدهید فوراً یک معجزه برای شما بیاورند مکرر در مکرر به انبیا میگفتند یک معجزه بیاور اینها خیال میکردند که معجزه آوردن هم مثل شعبده بازی در اختیار آنهاست میفرمودند به اینکه ﴿إنّما انا بشر مثلکم یوحی إلیّ أنّما إلهکم إله واحد﴾ بعد هم گفتند ﴿ما کان لرسول أن یأتی بٰایة إلاّ بإذن الله﴾ ما هر وقت بخواهیم معجزه بیاوریم باید ذات اقدس اله اجازه بدهد اینطور نیست که حالا یک بساط ملعبه باشد که تا یک حادثهای پیش آمد شما دور ما جمع بشوید بگویید یک معجزه برای ماانجام بده ما هم یک معجزه انجام بدهیم اینکه بساط نبوت نشد پس آنچه که مربوط به توحید است او را تبیین میکند در یک فصل آنچه که مربوط به وحی و نبوت انبیا علیهم الصلاه است آن را هم تبیین میکند در یک فصل بعد میفرمایند که ما معجل نیستیم ما سریع هستیم ولی عجله نداریم ﴿إنّ الله سریع الحساب﴾ هست ولی عجول نیست سرعت وصف حرکت است که میگویند ممدوح است عجله وصف متحرک است که میگویند محمود نیست البته گاهی هم عجله محمود است که عجّلوا بالصلاة یا عجّلوا بالتوبة این بازگشت آن تعجیل به سرعت است یعنی ﴿سارعوا إلی مغفرة﴾ نه اینکه شتابزده بی حساب خدای سبحان که سریع الحساب است وقتی که حساب یک چیزی برسد دیگر معطل نیست که حالا بنشیند فکر بکند تروّی داشته باشد بیندیشد اینطور نیست اگر موقع چیزی فرا رسید انجام میدهد پس با تبیین سنّت الهی از یک سو و با تبیین سیرت انبیا علیهم الصلاة از سوی دیگر جلوی شتابزدگی مردم را گرفته فرمود شما توقع نداشته باشید که ما فوراً به اینها شر برسانیم ﴿ولو یعجّل الله للناس للشرّ استعجالهم بالخیر﴾ بساط اینها برچیده میشد ﴿لقضی إلیهم أجلهم﴾ لکن ﴿لکلّ أجل کتاب﴾ یک, ﴿لکلّ أُمة أجل﴾ دو, آن وقت ﴿إذا جاء أجلهم لایستاخرون ساعةً ولایستقدمون﴾ سه, اینطور نیست که حالا ما فوراً بساط اینها را جمع بکنیم پس ما این کار را نمیکنیم یعنی لانعجل یک, ولانقضی إلیهم أجلهم دو, بلکه کار سوم را انجام میدهیم ﴿فنذر الذین لایرجون لقاءنا فی طغیانهم یعمهون﴾. تا یک فرصت مناسبی بلکه توبه کنند باحد انحای ثلاثه یا از راه درس و بحث یا از راه جاذبه یا از راه کیمیایی یا فرزندان صالحی از اینها به دنیا بیاید اگر همه اینها تخلیه شد دیدیم جا برای ماندن ندارد آنگاه بساط اینها را جمع میکنیم گاهی به دریا میریزیم گاهی به صحرا میریزیم ﴿فنبذناهم فی الیم﴾ اینطور نیست که حالا برای ما مایهای داشته باشد ما یک ارتش جرار مصر را دفعتاً دستور بدهیم بیندازید در دریا فرمود ﴿فأخذناه وجنوده فنبذناهم فی الیم﴾ اینطور نیست که حالا اگر فرصت شد برای خدای سبحان کاری داشته باشد او فاعل بالاراده است نه فاعل بالحرکه این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است در نهج که «فاعل لابالحرکات» لذا خستگی درباره خدا فرض ندارد یعنی فرضش محال است نه مفروض محال فرمود ﴿أفعیینا بالخلق الأوّل﴾ در مسئله اراده وقتی خستگی فرض ندارد جا برای اینکه انسان تخیل کند که خدا با آفرینش عالم خسته شد فرضی است ممال فرمود لاتعجّل یک, ولانقضی إلیهم أجلهم دو, بلکه ﴿فنذر الذین لایرجون لقاءنا فی طغیانهم یعمهون﴾ سه, این نذر الذین که اسم ظاهر است به جای ضمیر برای دو نکته است یکی برای اینکه تعمیم داشته باشد اختصاصی به این گروه قبلی نداشته باشد یا اینکه علتش هم ذکر بشود چون تعلیق حکم بر وصف مشعر به آن علیت است حالا در این آیه اینگونه از امور مطرح شد درباره خیر خدا استعجال دارد در آنجا به استعجال یاد کرده است درباره شر به تعجیل، استعجال یعنی طلب شتاب گرچه تعجیل باب تفعیل است آن پیام خاص خودش را دارد ولی خصوصیتی که در واژه استعجال هست در تعجیل نیست آنگاه فرمود ﴿و إذا مسّ الإنسان الضرّ دعانا لجنبه أوقاعداً أو قائماً فلمّا کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلی ضرّ مسّه کذلک زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ آنگاه به تشریح وضع انسان میپردازد پس سنّت خود را ذکر فرمود سیرت اولیای خودش را ذکر فرمود ضمناً به تشریح ساختار انسان میپردازد انسان در آن روز اگر برابر قضیه خارجیه باشد غالباً آلوده بودند و اگر به نحو قضیه حقیقیه باشد تودهٴ مردم این مشکل را دارند و آن این است که اینها هم عجولند هم عاجزند هم ناسی و غافل و کفران نعمت میکنند قبل از اینکه حادثه رخ بدهد شتابان، بیصبرانه منتظر او هستند اگر آن حادثه لذّت بخش بود آنها فقط نعمت را میبینند از منعم غافلند چه اینکه اگر دردآور بود فقط آنها مرض را میبینند آن مبتلا کننده را نمیبینند امتحان کننده را نمیبینند چنین انسانی دائماً در زحمت است آن شتابش یک مرض است آن عجزش هم یک مرض است آن جزعش هم یک مرض است این فهم ﴿فی طغیانهم یعمهون﴾ این در تمام مدت هفتاد هشتاد سال در زحمت بود برای اینکه اگر کسی نعمت را ببیند منعم را نبیند بین دو فشار هست یکی حفظ موجود یکی طلب مفقود یک آدمی که با مشاهده نعمت از شهود منعم غافل است به این دل میبندد وقتی به این دلبسته شد پس گرفتار کلاّ بل ﴿تحبّون المال حبّاً جمّا﴾ میشود این حب جمّ یعنی انبوه اور ا به دو خطر گرفتار میکند یکی تمام حرص و ولعش این است که این را حفظ بکند و دیگر اینکه با کوشش و جدیت هر چه تمامتر مشابه این را تهیه کند که بشود متکاثر این ﴿جمع مالاً و عدّده﴾ او را وادار میکند که در صندوق نسوز بخوابد با کلیدهای رمزی این را نگه بدارد و با قرص خواب بخوابد که مبادا کسی او را نبرد و تلاش و کوشش او هم این باشد که مثل این را فراهم بکند این برای حفظ موجود و طلب مفقود در این دو جدا فشار میبیند وقتی هم که وارد قبر شد بین همین دو دیوار ضغطة القبر فشار قبر دامنگیر او میشود پس این همیشه در حال نعمت هم باشد در عذاب است برای اینکه آن منعم را نمیبیند نعمت را میبیند فضلاً از اینکه انسان دائماً که در حال نعمت نیست چنین انسان عجول جزوع کافر النعمة در تمام مدت عمر در عذاب است اگر در تمام مدت عمر در رفاه و آسایش و نعمت و تکاثر باشد بر اساس ﴿من أعرض عن ذکری فإنّ له معیشة ضنکاً﴾ در فشار است که با قرص خواب باید بخوابد همیشه نگران است اوضاع اگر برگردد چه کنیم و مانند آن و اگر گاهی به بلا مبتلا بشود این مشکل او دوچندان است برای اینکه او مبلی را که نمیبیند بلا را میبیند خوب بلا دردآور است تمام تلاش و کوشش او این است که این برطرف شود ﴿دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ اینطور نیست که حالا ناله نکند در تمام حالات مینالد در خواب و بیداری هم مینالد مشکل این انسان این است که این منعم را نمیبیند در قرآن کریم ذات اقدس اله ما را به دو امر تذکر میدهد میگوید یا نعمت الله را ببین که بالاخره نعمت را که میبینی منعم را هم در کنارش ببین یا اصلاً نعمت را نبین منعم را ببین یا ﴿أُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾ باشید یا ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾ باشید اگر جزو اوحدی بودید مثل اهل بیت علیهم السلام به این فکر نیست که نعمت را ببیند خوب نعمت مشتاق شماست شما میتوانید به جایی برسید که نظیر مریم (سلام الله علیها) وقتی اراده کردید ﴿کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً﴾ که نعمت قدردان شما باشد نه شما حق شناس او سؤال: جواب: انسان دید اگر یک فرشته منش باشد روح محض باشد عجله ندارد اما چون ﴿إنّی خالق بشراً من طین﴾ یک, ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ دو, خاصیت طبیعت، خاصیت دنیا خاصیت ﴿عجّلنا له فیها مانشاء﴾, ﴿من کان یرید العاجلة﴾ خاصیت این نشئه شتابزدگی است او فطرتاً که چنین نیست چون از فطرت الهی خودش غافل است به طبیعت تن درداده است دنیا زده است از دنیا به عاجله یاد میشود ﴿من کان یرید العاجلة عجّلنا له فیها مانشاء لمن یرید﴾ آنها که جنبه فطرت را بر طبیعت ترجیح دادند صبورند. صبور عند الحزائر لایحرّکه الحزائز بعد فرمود به اینکه اگر چنانچه انسان نعمت الله را ببیند بالاخره ماأصابنی من نعمة فمن إحسانک ما أصابنی من سیئة من نفسی هم نعمت را مورد استفاده قرار میدهد او را به جا استفاده میکند هم منعم را شاکر است این مال اوساط از مؤمنان اما برای اوحدی دیگر ﴿أذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾ مطرح نیست ﴿اذکرونی أذکرکم﴾ آنجا دارد ﴿لإن شکرتم لأزیدنکم﴾ اگر شکر نعمت کردید من اضافه میکنم اما اینجا خود جان شما را من اضافه میکنم چون بر اساس ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ انسان تا چه نقدی چه کالایی را ببرد یک وقتی نماز میخواند روزه میگیرد شکر نعمت میکند خدا ده برابر اینگونه اعمال پاداش میدهد یک وقتی غرق در شهود جمال و جلال حق است ده برابر آن نعمت را پاداش میدهد میبینیددر جریان سید الشهدا (سلام الله علیه) وقتی برادر زادهاش حسن مثنی پیشنهاد داد که دختر عمو را به من بدهید مع الواسطه که یکی از صبایاتان را به عقد من دربیاورید مثلاً سکینه (سلام الله علیها) وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) فرمود به اینکه حرفی نیست اما دخترم سکینه خانهدار نیست آنطور که تو بخواهی با او زندگی بکنی او اینطور نیست کان الغالب علیها الاستغراق فی الله فرمود تو آن نیستی که بتوانی با او زندگی کنی بالاخره تو یک جوان معمولی هستی بتوانی صلاحیت او را داشته باشی که با سکینه (سلام الله علیها) زندگی بکنی آن نیست برای اینکه غالباً غرق جمال و جلال الهی است خوب خیلیها کنار آن جسد بی سر بودند فقط این مطهره شنید که فاذکرونی فاندبونی و مانند آن خوب این همه بودند نشنیدند از آن حلقوم بی سر این ذات مقدس شنید وگرنه اگر یک حرف فیزیکی بود یک حرف عادی بود این همه میشنیدند اینطور زندگی کردن به یاد منعم بودن است آن هم کنار نعش، کنار آن بدن بی سر بنابراین، این ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾ است و اگر کسی ذات اقدس اله به یاد او باشد خوب میبینید تمام قدرتها تلاش کردند که بساط کربلا را جمع بکنند نشد و نام این ذوات مقدس همچنین ماند بنابراین انسان یا نعمت الله را به یاد دارد خوب به جا صرف میکند برای او حلال است طیب است طاهر است شکر هم میکند و اهل سعادت است یا خود را برتر از نعمت میداند آن لذّتی که از منعم میبرد از یاد او نمیبرد به مراتب بالاتر از آن لذّتی است که از این نعمت میبرد بزرگان اهل حکمت میگویند این لذّتهای مادی یعنی لذّت میوه و خوردن ونوشیدن واینها پائینترین لذّت است برای اینکه این قماربازها این لذّت بردن و باختن را آنقدر مقدم میدانند که چند بار غذایشان سرد میشود و یا شربتشان گرم میشود عوض میکنند با اینکه تشنه هستند احتیاج به شربت دارند معذلک از نوشیدن شربت گوارا صرفنظر میکنند برای لذّت بردن، خوب این وهم است که بر حس مقدم است اگر ما عقل داشتیم بر وهم هم مقدم بود اگر عقل داشتیم بر خیال هم مقدم بود اینها لذائذ وهمی است خوب چطور یک کسی خستگی را تحمل میکند برای اینکه توپ را گل بزند به دروازه وارد بکند این یک لذّت وهمی است لذّت معقول که نیست تمام خستگیها را تحمل میکند آن درد را تحمل میکند آن رنج و پاشکستگی را تحمل میکند میلنگد برای اینکه گل بزند آن لذّت وهمی و آن لذّت خیالی به مراتب بالاتر از لذّت حسی است اگر کسی به لذّت عقلی برسد بالاتر از لذّت وهمی و خیالی است حالا بالاتر از لذّت عقلی هم هست یا نه آن اوحدی میدانند غرض این دو سه بخش را ذات اقدس اله یادآوری کرده فرمود یک عده اگر نعمت به دستشان برسد فقط به فکر نعمت هستند کی داد برای چه داد غافل هستند یا بلایی دامنگیرشان بشود فقط بلا و درد را میبینند مبلی کیست چرا آدم را مبتلا کرد غافل هستند آن بخش سورهٴ مبارکهٴ فجر همین است ﴿فأمّا الإنسان إذا ما ابتلاه ربّه فأکرمه و نعمّه فیقول ربّی أکرمن ٭ و أما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی أهاننِ ٭ کلاّ﴾ فرمود این اهانت و اکرام نیست اینها آزمون است اما به آن اوحدی فرمود ﴿فاذکرونی اذکرکم﴾ درباره توده مردم فرمود ﴿و إذا مسّ الإنسان الضرّ﴾ این چون فقط ضر را میبیندما را نمیبیند به فرمان که این مساس حاصل شد نمیبیند تمام تلاش و کوشش او این است که از ما بخواهد که این بلا را برداریم ما را به عنوان مداوی میخواهد نه به عنوان رحیم رئوف مهربان ممتحن ما او را امتحان کردیم که به حال بیاید این از ما کمک میخواهد که این عذابش برطرف شود ما میخواهیم با این او را از غرور نجات دهیم این میخواهد باز میخواهد در مرکب غرور سوار بشود سالم بشود که بتازد این اصلاً نمیداند از ما چه بخواهد ﴿دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائما﴾ یک عدّه کسانی هستند که در همه حالات به یاد ذات اقدس اله هستندکه بخشی از این آیات دیروز خوانده شد این آیات دو قسم است یک مقدار در سورهٴ مبارکهٴ نساء است یک مقدار در آل عمران در سورهٴ نساء آیه 103 این است که که ﴿فإذا قضیتم الصّلاة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم﴾ حالا یا به این معنی است که ﴿فإذا قضیتم الصّلاة﴾ یعنی إذا أردتم أن تقضی الصّلاة خواستید نماز بخوانید اگر سالمید ایستاده، بخشی از بدنتان مریض است نشسته و اگر بیمار کامل هستید خوابیده یا نه در تعقیباتتان در حالات گوناگون به یاد حق باشید ﴿فإذا قضیتم الصّلاة﴾ هم معنای خاص خودش باشد یعنی فعل ماضی باشد انجام دادید باشد نه نظیر غط عرّفت قل فیه النمط ﴿فإذا قضیتم الصّلاة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم﴾ آن وقت وقتی آرام شدید ﴿فأقیموا الصّلاة إنّ الصّلاة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً﴾ اما در آیه 191 سوره مبارکه آل عمران فرمود ﴿الّذین یذکرون الله قیاماً وقعوداً و علی جنوبهم﴾ یعنی در جمیع حالات به یاد حق هستند ﴿ویتفکّرون فی خلق السموات والأرض ربّنا ماخلقت هذا باطلاً﴾ که ابن عباس نقل میکند وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شبها که برای تهجّد و نماز شب برمیخواستند اوّل این جمله را میخواندند نگاهی به آسمان میکردند میفرمودند ﴿ربّنا ماخلقت هذا باطلاً﴾ بعد شروع به نماز شب میکردند تفاوتی که هست این است که اینجاها عطفش با واو است آیه محل بحث عطفش با او است حالا یا ناظر به تفاوت حالات است یا ناظر به مقطعی بودن است یا گاهی هم آنجا به این معنی است که آن شخص چه ایستاده باشد چه نشسته باشد چه خوابیده باشد در همه حالات به یاد ذات اقدس اله است که فقط خدا مشکلش را حل بکند مطلب دیگر این است که از این حادثه آزمونی که خیر و برکت و رحمت و عدل است به ضر تعبیر شده این تعبیر ضر با اینکه عدل است، خیر است در نظام احسن این به لحاظ مشاکله و رعایت حال آن شخص مبتلاست وگرنه این ضر نیست این عدل است این شر نیست این خیر است تعبیر شدنش به همین معنی است نظیر این ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ که اینچنین است وگرنه این در حقیقت عدل است ﴿فلمّا کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلی ضرّ مسّه﴾ این قبل از آمدن انسان عجولانه بگوید که مثلاً چرا شر نمیآید برای یک عدّه برای خود آنها اگر شر بیاید جزوعانه از ذات اقدس اله مسئلت میکنند که این برطرف شود همین اما حالا تطهیر بشود مزید حسنات بشود کفاره سیئات بشود اینها نیست و اگر چنانچه برطرف شد باز غافلاً به سر میبرند چنین انسانی یا عجول است یا صابر نیست عاجز است و یا کافر نعمت در حالیکه باید صابر باشد و شاکر.
والحمد لله رب العالمین
خداوند هر چیزی را برابر با نظم هندسی و ریاضی آفرید
کسی که در ازل از ابد با خبر است، اگر بخواهد تنظیم امور را به عهده بگیرد میداند که چه حادثهای رخ میدهد
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ یُعَجِّلُ اللَّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجالَهُمْ بِالْخَیْرِ لَقُضِیَ إِلَیْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا فِی طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ ٭
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُون
بعد از بیان اصول دین یعنی توحید و نبوت و معاد و بیان انقسام مردم به دو قسم به مؤمن و کافر و بیان کیفر کافران و پاداش مؤمنان این سؤال مطرح شد که اگر شما دربارهٴ کافران فرمودید ﴿مأواهم النار﴾ چرا به حیات اینها خاتمه نمیدهید ذات اقدس اله در این دو آیه هم نظام برنامهریزی خود را تشریح میکند و هم خصوصیتهای روانی توده انسانها را تبیین میکند تا هم توده انسانها از آن سطح گذشته بالا بیایند اولاً و توقع تغییر در نظام مهندسی شده خدا نداشته باشند ثانیاً فرمود ذات اقدس اله هر چیزی را برابر با نظم هندسی و ریاضی آفرید چیزی را تقدیم بیندازد تأخیر بیندازد بالا ببرد پایین بیاورد نیست چون همه برابر با حکمت تدوین شده است و اینطور نیست که علم ذات اقدس اله روزانه فرق بکند یا مصلحتها روزانه فرق بکند کسی که علمش، روزانه فرق میکند یا مصلحتها روزانه فرق میکند در چنین فضایی تغییر قانون تقدیم و تأخیر رواست اما کسی که در ازل از ابد با خبر است او اگر بخواهد تنظیم امور را به عهده بگیرد میداند که چه حادثهای رخ میدهد اتفاق میافتد چه حادثهای رخ نمیدهد مصلحت در طول نظام چیست مفسده در طول نظام چیست دیگر دلیلی ندارد که گذشت ایام باعث تغییر برنامهریزی ذات اقدس اله باشد لذا فرمود ﴿إنّا کلّ شیء خلقناه بقدر﴾ ما هر چیزی را برابر با اندازه او خلق کردیم در بعضی از روایات ما همانطوری که شارحان اصول کافی آن روایت را نقل کردند کلمه مهندس بر ذات اقدس اله اطلاق شده است که این میگویند هندسه معرّب اندزه مخفف اندازه است اصل این هندس یهندس اصلش فارسی است ریشه عربی ندارد بعد تعریب شده است اگر در آن حدیث آمده است که ذات اقدس اله مهندس است برای این است که ﴿إنّا کل شیء خلقناه بقدر﴾ این یک مطلب مطلب دوم این است که در بحثهای قبلی ملاحظه فرمودید نظام آفرینش نظیر یک معماری ساختمان ظریف و محکم نیست یک بنای مستحکم معماری شده بالاخره طوری نیست که اگر یک آجری از دیوار شرقی گرفته شد به دیوار غربی وصل شد وبالعکس محذوری پیش بیاید بالاخره این آجر است و جابجایی آن ممکن است و مرمتش هم ممکن است میفرماید جهان هستی نظیر معماری مستحکم و زیبا نیست نظیر حلقات سلسله ریاضی است در حلقات سلسله ریاضی اینطور ممکن نیست که مثلاً یک کسی عدد ده را بین نه و یازده بردارد بخواهد جای دیگر بگذارد نه ممکن است کسی این عدد را بتواند از اینجا بردارد نه ممکن است بتواند تنها نگه بدارد نه میتواند این را جای دیگر مصرف کند میگویند جهان بر اساس نظم علّی و معلولی الشیء مالم یجب لم یوجد اگر بخواهیم تنزل بدهیم مثالی برای او ذکر کنیم نظیر حلقات سلسله ریاضی است نه نظیر یک معماری ساختمانی که بشود آجرهای آن را جابجا کرد این است که ذات اقدس اله درباره انسانها فرمود ﴿لکلّ أُمة أجل إذا جاء أجلهم لایستاخرون ساعة ولایستقدمون﴾ این تنها مخصوص جامعه انسانی و حیات و موت انسانی نیست لکل انسان حیات اذا جائت حیاته لایستقدم ولایستاخر لکل انسان مرض اذا جاء مرضه لایستقدم ولایستاخر لکل انسان توفیق اذا جاء توفیقه لایستقدم نه تنها انسان در حیوانات اینطور است در گیاهان اینطور است در صحرا اینطور است در دریا اینطور است در آسمان اینطور است بر اساس ﴿إنّا کلّ شیء خلقناه بقدر﴾ تنظیم شده است آن کسی که روزمره برنامهریزی میکند یا سالانه برنامهریزی میکند از رخدادهای خارج از این محدوده بی خبر است لذا ممکن است تبصرهای تذکرهای کم کند یا زیاد کند اما ذات اقدس اله که ابد و ازل پیش او یکسان روشن است همه را میبیند و برنامهریزی میکند میفرماید روی این دو مطلب شما توقع نداشته باشید که ذات اقدس اله فوراً یک گروهی را به صرف اینکه کفر ورزیدند عذاب بکند عذاب کردن یعنی او را از بین بردن این یک حسابی دارد کتابی دارد ما به اندازه کافی باید به او مهلت بدهیم اگر او اهل توبه است توبه کند اگر فرزندان صالحی از باب ﴿تخرج الحیّ من المیت﴾ از او متولد میشوند متولد بشوند وقتی ما دیدیم که حالا دیگر یک موجود تفاله است او را برمیداریم اینطور نیست که حالا ما اورا برنداریم حداکثر مهلت را به او میدهیم تا اینکه بالاخره کارش را انجام بدهد بعضیها هستند که واقعاً حسن خاتمت دارند و حالا اگر کیمیاگری نصیب او بشود او را واقعاً برمیگرداند حالا منتظریم یک کیمیاگری بیاید او را متحول بکند یا لااقل یک جاذبهای، جاذبهداری پیدا بشود که او را دور خود بگرداند بر بعضیها حرف اثر میکند موعظه اثر میکند تعلیم و کتاب و تألیف اثر میکند بعضی هستند اینطور نیستند که با درس و بحث حوزه و دانشگاه اصلاح بشوند اینها شیفته دل هستند اگر یک انسان وارستهای را ببینند دور او جمع میشوند اینها در حد جاذبه کهربایی زندگی میکنند هرگز کاه را نمیشود با موعظه و نصیحت او را هدایت کرد اما اگر یک کسی کهربا شد این را به دنبالش میبرد گروه سوم کسانی هستند که با موعظه و پند و اندرز متحول نمیشوند به صرف جاذبه هم دنبال کسی راه نمیافتند اینها منتظر یک کیمیاگری هستند این کیمیاگر بتواند بالاخره زآنکه مس وجود را فضه او طلا کند دنبال یک چنین آدمی هستند جریان سیدالشهدا (سلام الله علیه) نسبت به حر رضوان الله تعالی علیه هم همینطور بود این که از سنخ موعظه نبود که یا از سنخ کهربایی نبود که این با آن وضع متحول کرد این را میگویند کیمیاگری که بتواندبالاخره آدم را منقلب کند این از آن خاندان برمیآید بالاخره یک کسی حالا یا از راه موعظه هدایت میشود یا از راه جاذبه هدایت میشود یا از راه کیمیاگری هدایت میشود تا آن اندزه که فرصت هست خدا مهلت میدهد بعد وقتی که دید معلوم شد که این دیگر تفاله محض است ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لم تنذرهم لایؤمنون﴾ با پیغمبر عصر، با امام عصر هم تماس بگیرد متحول نمیشود مجذوب نمیشود متعظ نمیشود هیچ کدام از این سه راه طی نخواهد شد آنوقت او را برمیدارد شما چه توقعی دارید که صرف اینکه کسی کافر شد ما بساط او را جمع بکنیم بنا بر این نیست وضع هندسی شده ما جور دیگر است شما توقع نداشته باشید اینکه ما گفتیم ﴿أُولئک مأواهم النار﴾ تا که کسی کافر شد بساطش را جمع بکنیم خیلیها هستند که پدرانشان مؤمن هستند بچهها کافرند یا خودشان کافرند بچهها مؤمن هستند اینها معلوم نیست که چه درمیآید پس شما پیشنهاد تعجیل ندهید این یک, و همچنین پیشنهاد شتابزدگی به پیغمبران ما هم ندهید علیهم الصلاة و علیهم السلام آخر اینها که شعبده باز نیستند که هر پیشنهادی که شما بدهید فوراً یک معجزه برای شما بیاورند مکرر در مکرر به انبیا میگفتند یک معجزه بیاور اینها خیال میکردند که معجزه آوردن هم مثل شعبده بازی در اختیار آنهاست میفرمودند به اینکه ﴿إنّما انا بشر مثلکم یوحی إلیّ أنّما إلهکم إله واحد﴾ بعد هم گفتند ﴿ما کان لرسول أن یأتی بٰایة إلاّ بإذن الله﴾ ما هر وقت بخواهیم معجزه بیاوریم باید ذات اقدس اله اجازه بدهد اینطور نیست که حالا یک بساط ملعبه باشد که تا یک حادثهای پیش آمد شما دور ما جمع بشوید بگویید یک معجزه برای ماانجام بده ما هم یک معجزه انجام بدهیم اینکه بساط نبوت نشد پس آنچه که مربوط به توحید است او را تبیین میکند در یک فصل آنچه که مربوط به وحی و نبوت انبیا علیهم الصلاه است آن را هم تبیین میکند در یک فصل بعد میفرمایند که ما معجل نیستیم ما سریع هستیم ولی عجله نداریم ﴿إنّ الله سریع الحساب﴾ هست ولی عجول نیست سرعت وصف حرکت است که میگویند ممدوح است عجله وصف متحرک است که میگویند محمود نیست البته گاهی هم عجله محمود است که عجّلوا بالصلاة یا عجّلوا بالتوبة این بازگشت آن تعجیل به سرعت است یعنی ﴿سارعوا إلی مغفرة﴾ نه اینکه شتابزده بی حساب خدای سبحان که سریع الحساب است وقتی که حساب یک چیزی برسد دیگر معطل نیست که حالا بنشیند فکر بکند تروّی داشته باشد بیندیشد اینطور نیست اگر موقع چیزی فرا رسید انجام میدهد پس با تبیین سنّت الهی از یک سو و با تبیین سیرت انبیا علیهم الصلاة از سوی دیگر جلوی شتابزدگی مردم را گرفته فرمود شما توقع نداشته باشید که ما فوراً به اینها شر برسانیم ﴿ولو یعجّل الله للناس للشرّ استعجالهم بالخیر﴾ بساط اینها برچیده میشد ﴿لقضی إلیهم أجلهم﴾ لکن ﴿لکلّ أجل کتاب﴾ یک, ﴿لکلّ أُمة أجل﴾ دو, آن وقت ﴿إذا جاء أجلهم لایستاخرون ساعةً ولایستقدمون﴾ سه, اینطور نیست که حالا ما فوراً بساط اینها را جمع بکنیم پس ما این کار را نمیکنیم یعنی لانعجل یک, ولانقضی إلیهم أجلهم دو, بلکه کار سوم را انجام میدهیم ﴿فنذر الذین لایرجون لقاءنا فی طغیانهم یعمهون﴾. تا یک فرصت مناسبی بلکه توبه کنند باحد انحای ثلاثه یا از راه درس و بحث یا از راه جاذبه یا از راه کیمیایی یا فرزندان صالحی از اینها به دنیا بیاید اگر همه اینها تخلیه شد دیدیم جا برای ماندن ندارد آنگاه بساط اینها را جمع میکنیم گاهی به دریا میریزیم گاهی به صحرا میریزیم ﴿فنبذناهم فی الیم﴾ اینطور نیست که حالا برای ما مایهای داشته باشد ما یک ارتش جرار مصر را دفعتاً دستور بدهیم بیندازید در دریا فرمود ﴿فأخذناه وجنوده فنبذناهم فی الیم﴾ اینطور نیست که حالا اگر فرصت شد برای خدای سبحان کاری داشته باشد او فاعل بالاراده است نه فاعل بالحرکه این از بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است در نهج که «فاعل لابالحرکات» لذا خستگی درباره خدا فرض ندارد یعنی فرضش محال است نه مفروض محال فرمود ﴿أفعیینا بالخلق الأوّل﴾ در مسئله اراده وقتی خستگی فرض ندارد جا برای اینکه انسان تخیل کند که خدا با آفرینش عالم خسته شد فرضی است ممال فرمود لاتعجّل یک, ولانقضی إلیهم أجلهم دو, بلکه ﴿فنذر الذین لایرجون لقاءنا فی طغیانهم یعمهون﴾ سه, این نذر الذین که اسم ظاهر است به جای ضمیر برای دو نکته است یکی برای اینکه تعمیم داشته باشد اختصاصی به این گروه قبلی نداشته باشد یا اینکه علتش هم ذکر بشود چون تعلیق حکم بر وصف مشعر به آن علیت است حالا در این آیه اینگونه از امور مطرح شد درباره خیر خدا استعجال دارد در آنجا به استعجال یاد کرده است درباره شر به تعجیل، استعجال یعنی طلب شتاب گرچه تعجیل باب تفعیل است آن پیام خاص خودش را دارد ولی خصوصیتی که در واژه استعجال هست در تعجیل نیست آنگاه فرمود ﴿و إذا مسّ الإنسان الضرّ دعانا لجنبه أوقاعداً أو قائماً فلمّا کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلی ضرّ مسّه کذلک زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ آنگاه به تشریح وضع انسان میپردازد پس سنّت خود را ذکر فرمود سیرت اولیای خودش را ذکر فرمود ضمناً به تشریح ساختار انسان میپردازد انسان در آن روز اگر برابر قضیه خارجیه باشد غالباً آلوده بودند و اگر به نحو قضیه حقیقیه باشد تودهٴ مردم این مشکل را دارند و آن این است که اینها هم عجولند هم عاجزند هم ناسی و غافل و کفران نعمت میکنند قبل از اینکه حادثه رخ بدهد شتابان، بیصبرانه منتظر او هستند اگر آن حادثه لذّت بخش بود آنها فقط نعمت را میبینند از منعم غافلند چه اینکه اگر دردآور بود فقط آنها مرض را میبینند آن مبتلا کننده را نمیبینند امتحان کننده را نمیبینند چنین انسانی دائماً در زحمت است آن شتابش یک مرض است آن عجزش هم یک مرض است آن جزعش هم یک مرض است این فهم ﴿فی طغیانهم یعمهون﴾ این در تمام مدت هفتاد هشتاد سال در زحمت بود برای اینکه اگر کسی نعمت را ببیند منعم را نبیند بین دو فشار هست یکی حفظ موجود یکی طلب مفقود یک آدمی که با مشاهده نعمت از شهود منعم غافل است به این دل میبندد وقتی به این دلبسته شد پس گرفتار کلاّ بل ﴿تحبّون المال حبّاً جمّا﴾ میشود این حب جمّ یعنی انبوه اور ا به دو خطر گرفتار میکند یکی تمام حرص و ولعش این است که این را حفظ بکند و دیگر اینکه با کوشش و جدیت هر چه تمامتر مشابه این را تهیه کند که بشود متکاثر این ﴿جمع مالاً و عدّده﴾ او را وادار میکند که در صندوق نسوز بخوابد با کلیدهای رمزی این را نگه بدارد و با قرص خواب بخوابد که مبادا کسی او را نبرد و تلاش و کوشش او هم این باشد که مثل این را فراهم بکند این برای حفظ موجود و طلب مفقود در این دو جدا فشار میبیند وقتی هم که وارد قبر شد بین همین دو دیوار ضغطة القبر فشار قبر دامنگیر او میشود پس این همیشه در حال نعمت هم باشد در عذاب است برای اینکه آن منعم را نمیبیند نعمت را میبیند فضلاً از اینکه انسان دائماً که در حال نعمت نیست چنین انسان عجول جزوع کافر النعمة در تمام مدت عمر در عذاب است اگر در تمام مدت عمر در رفاه و آسایش و نعمت و تکاثر باشد بر اساس ﴿من أعرض عن ذکری فإنّ له معیشة ضنکاً﴾ در فشار است که با قرص خواب باید بخوابد همیشه نگران است اوضاع اگر برگردد چه کنیم و مانند آن و اگر گاهی به بلا مبتلا بشود این مشکل او دوچندان است برای اینکه او مبلی را که نمیبیند بلا را میبیند خوب بلا دردآور است تمام تلاش و کوشش او این است که این برطرف شود ﴿دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ اینطور نیست که حالا ناله نکند در تمام حالات مینالد در خواب و بیداری هم مینالد مشکل این انسان این است که این منعم را نمیبیند در قرآن کریم ذات اقدس اله ما را به دو امر تذکر میدهد میگوید یا نعمت الله را ببین که بالاخره نعمت را که میبینی منعم را هم در کنارش ببین یا اصلاً نعمت را نبین منعم را ببین یا ﴿أُذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾ باشید یا ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾ باشید اگر جزو اوحدی بودید مثل اهل بیت علیهم السلام به این فکر نیست که نعمت را ببیند خوب نعمت مشتاق شماست شما میتوانید به جایی برسید که نظیر مریم (سلام الله علیها) وقتی اراده کردید ﴿کلّما دخل علیها زکریا المحراب وجد عندها رزقاً﴾ که نعمت قدردان شما باشد نه شما حق شناس او سؤال: جواب: انسان دید اگر یک فرشته منش باشد روح محض باشد عجله ندارد اما چون ﴿إنّی خالق بشراً من طین﴾ یک, ﴿و نفخت فیه من روحی﴾ دو, خاصیت طبیعت، خاصیت دنیا خاصیت ﴿عجّلنا له فیها مانشاء﴾, ﴿من کان یرید العاجلة﴾ خاصیت این نشئه شتابزدگی است او فطرتاً که چنین نیست چون از فطرت الهی خودش غافل است به طبیعت تن درداده است دنیا زده است از دنیا به عاجله یاد میشود ﴿من کان یرید العاجلة عجّلنا له فیها مانشاء لمن یرید﴾ آنها که جنبه فطرت را بر طبیعت ترجیح دادند صبورند. صبور عند الحزائر لایحرّکه الحزائز بعد فرمود به اینکه اگر چنانچه انسان نعمت الله را ببیند بالاخره ماأصابنی من نعمة فمن إحسانک ما أصابنی من سیئة من نفسی هم نعمت را مورد استفاده قرار میدهد او را به جا استفاده میکند هم منعم را شاکر است این مال اوساط از مؤمنان اما برای اوحدی دیگر ﴿أذکروا نعمتی الّتی أنعمت علیکم﴾ مطرح نیست ﴿اذکرونی أذکرکم﴾ آنجا دارد ﴿لإن شکرتم لأزیدنکم﴾ اگر شکر نعمت کردید من اضافه میکنم اما اینجا خود جان شما را من اضافه میکنم چون بر اساس ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ انسان تا چه نقدی چه کالایی را ببرد یک وقتی نماز میخواند روزه میگیرد شکر نعمت میکند خدا ده برابر اینگونه اعمال پاداش میدهد یک وقتی غرق در شهود جمال و جلال حق است ده برابر آن نعمت را پاداش میدهد میبینیددر جریان سید الشهدا (سلام الله علیه) وقتی برادر زادهاش حسن مثنی پیشنهاد داد که دختر عمو را به من بدهید مع الواسطه که یکی از صبایاتان را به عقد من دربیاورید مثلاً سکینه (سلام الله علیها) وجود مبارک امام حسین (سلام الله علیه) فرمود به اینکه حرفی نیست اما دخترم سکینه خانهدار نیست آنطور که تو بخواهی با او زندگی بکنی او اینطور نیست کان الغالب علیها الاستغراق فی الله فرمود تو آن نیستی که بتوانی با او زندگی کنی بالاخره تو یک جوان معمولی هستی بتوانی صلاحیت او را داشته باشی که با سکینه (سلام الله علیها) زندگی بکنی آن نیست برای اینکه غالباً غرق جمال و جلال الهی است خوب خیلیها کنار آن جسد بی سر بودند فقط این مطهره شنید که فاذکرونی فاندبونی و مانند آن خوب این همه بودند نشنیدند از آن حلقوم بی سر این ذات مقدس شنید وگرنه اگر یک حرف فیزیکی بود یک حرف عادی بود این همه میشنیدند اینطور زندگی کردن به یاد منعم بودن است آن هم کنار نعش، کنار آن بدن بی سر بنابراین، این ﴿فاذکرونی أذکرکم﴾ است و اگر کسی ذات اقدس اله به یاد او باشد خوب میبینید تمام قدرتها تلاش کردند که بساط کربلا را جمع بکنند نشد و نام این ذوات مقدس همچنین ماند بنابراین انسان یا نعمت الله را به یاد دارد خوب به جا صرف میکند برای او حلال است طیب است طاهر است شکر هم میکند و اهل سعادت است یا خود را برتر از نعمت میداند آن لذّتی که از منعم میبرد از یاد او نمیبرد به مراتب بالاتر از آن لذّتی است که از این نعمت میبرد بزرگان اهل حکمت میگویند این لذّتهای مادی یعنی لذّت میوه و خوردن ونوشیدن واینها پائینترین لذّت است برای اینکه این قماربازها این لذّت بردن و باختن را آنقدر مقدم میدانند که چند بار غذایشان سرد میشود و یا شربتشان گرم میشود عوض میکنند با اینکه تشنه هستند احتیاج به شربت دارند معذلک از نوشیدن شربت گوارا صرفنظر میکنند برای لذّت بردن، خوب این وهم است که بر حس مقدم است اگر ما عقل داشتیم بر وهم هم مقدم بود اگر عقل داشتیم بر خیال هم مقدم بود اینها لذائذ وهمی است خوب چطور یک کسی خستگی را تحمل میکند برای اینکه توپ را گل بزند به دروازه وارد بکند این یک لذّت وهمی است لذّت معقول که نیست تمام خستگیها را تحمل میکند آن درد را تحمل میکند آن رنج و پاشکستگی را تحمل میکند میلنگد برای اینکه گل بزند آن لذّت وهمی و آن لذّت خیالی به مراتب بالاتر از لذّت حسی است اگر کسی به لذّت عقلی برسد بالاتر از لذّت وهمی و خیالی است حالا بالاتر از لذّت عقلی هم هست یا نه آن اوحدی میدانند غرض این دو سه بخش را ذات اقدس اله یادآوری کرده فرمود یک عده اگر نعمت به دستشان برسد فقط به فکر نعمت هستند کی داد برای چه داد غافل هستند یا بلایی دامنگیرشان بشود فقط بلا و درد را میبینند مبلی کیست چرا آدم را مبتلا کرد غافل هستند آن بخش سورهٴ مبارکهٴ فجر همین است ﴿فأمّا الإنسان إذا ما ابتلاه ربّه فأکرمه و نعمّه فیقول ربّی أکرمن ٭ و أما إذا ما ابتلاه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی أهاننِ ٭ کلاّ﴾ فرمود این اهانت و اکرام نیست اینها آزمون است اما به آن اوحدی فرمود ﴿فاذکرونی اذکرکم﴾ درباره توده مردم فرمود ﴿و إذا مسّ الإنسان الضرّ﴾ این چون فقط ضر را میبیندما را نمیبیند به فرمان که این مساس حاصل شد نمیبیند تمام تلاش و کوشش او این است که از ما بخواهد که این بلا را برداریم ما را به عنوان مداوی میخواهد نه به عنوان رحیم رئوف مهربان ممتحن ما او را امتحان کردیم که به حال بیاید این از ما کمک میخواهد که این عذابش برطرف شود ما میخواهیم با این او را از غرور نجات دهیم این میخواهد باز میخواهد در مرکب غرور سوار بشود سالم بشود که بتازد این اصلاً نمیداند از ما چه بخواهد ﴿دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائما﴾ یک عدّه کسانی هستند که در همه حالات به یاد ذات اقدس اله هستندکه بخشی از این آیات دیروز خوانده شد این آیات دو قسم است یک مقدار در سورهٴ مبارکهٴ نساء است یک مقدار در آل عمران در سورهٴ نساء آیه 103 این است که که ﴿فإذا قضیتم الصّلاة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم﴾ حالا یا به این معنی است که ﴿فإذا قضیتم الصّلاة﴾ یعنی إذا أردتم أن تقضی الصّلاة خواستید نماز بخوانید اگر سالمید ایستاده، بخشی از بدنتان مریض است نشسته و اگر بیمار کامل هستید خوابیده یا نه در تعقیباتتان در حالات گوناگون به یاد حق باشید ﴿فإذا قضیتم الصّلاة﴾ هم معنای خاص خودش باشد یعنی فعل ماضی باشد انجام دادید باشد نه نظیر غط عرّفت قل فیه النمط ﴿فإذا قضیتم الصّلاة فاذکروا الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبکم﴾ آن وقت وقتی آرام شدید ﴿فأقیموا الصّلاة إنّ الصّلاة کانت علی المؤمنین کتاباً موقوتاً﴾ اما در آیه 191 سوره مبارکه آل عمران فرمود ﴿الّذین یذکرون الله قیاماً وقعوداً و علی جنوبهم﴾ یعنی در جمیع حالات به یاد حق هستند ﴿ویتفکّرون فی خلق السموات والأرض ربّنا ماخلقت هذا باطلاً﴾ که ابن عباس نقل میکند وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شبها که برای تهجّد و نماز شب برمیخواستند اوّل این جمله را میخواندند نگاهی به آسمان میکردند میفرمودند ﴿ربّنا ماخلقت هذا باطلاً﴾ بعد شروع به نماز شب میکردند تفاوتی که هست این است که اینجاها عطفش با واو است آیه محل بحث عطفش با او است حالا یا ناظر به تفاوت حالات است یا ناظر به مقطعی بودن است یا گاهی هم آنجا به این معنی است که آن شخص چه ایستاده باشد چه نشسته باشد چه خوابیده باشد در همه حالات به یاد ذات اقدس اله است که فقط خدا مشکلش را حل بکند مطلب دیگر این است که از این حادثه آزمونی که خیر و برکت و رحمت و عدل است به ضر تعبیر شده این تعبیر ضر با اینکه عدل است، خیر است در نظام احسن این به لحاظ مشاکله و رعایت حال آن شخص مبتلاست وگرنه این ضر نیست این عدل است این شر نیست این خیر است تعبیر شدنش به همین معنی است نظیر این ﴿جزاء سیئة سیئة مثلها﴾ که اینچنین است وگرنه این در حقیقت عدل است ﴿فلمّا کشفنا عنه ضرّه مرّ کأن لم یدعنا إلی ضرّ مسّه﴾ این قبل از آمدن انسان عجولانه بگوید که مثلاً چرا شر نمیآید برای یک عدّه برای خود آنها اگر شر بیاید جزوعانه از ذات اقدس اله مسئلت میکنند که این برطرف شود همین اما حالا تطهیر بشود مزید حسنات بشود کفاره سیئات بشود اینها نیست و اگر چنانچه برطرف شد باز غافلاً به سر میبرند چنین انسانی یا عجول است یا صابر نیست عاجز است و یا کافر نعمت در حالیکه باید صابر باشد و شاکر.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است