- 167
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 109 و 110 سوره کهف (پایان)n
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 109 و 110 سوره کهف (پایان)"
مبسوطترین قصّهای که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان شده قصّهٴ ذیالقرنین است
عمیقترین قصه این سوره همان جریان برخورد وجود مبارک موسی و خضر(علیهما السلام) است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴿109﴾ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ﴿110﴾
مبسوطترین قصّهای که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان شده قصّهٴ ذیالقرنین است گرچه عمیقترین قصّهٴ این سوره همان جریان برخورد وجود مبارک موسی و خضر(علیهما السلام) است از نظر ملکوتی آن بسیار برجسته است و از نظر مُلکی این بسیار برجسته است و اگر کسی خواست پایاننامهای درباره جریان ذیالقرنین بنویسد راه باز است منابعی که اخیراً در لغتنامههای فارسی و غیر فارسی راهها را نشان دادند زیاد است که انسان از این منابع میتواند به آن منابع اصلی دسترسی پیدا کند. در جریان ذیالقرنین و اصحاب کهف و خضر و جریان روح اینها گفتند مشرکان حجاز وقتی با آن سوء رفتارشان کار را از پیش نبردند نمایندهای انتخاب کردند به نام ابوجهل که از مکه به مدینه بیاید با علمای اهل کتاب مصاحبه کند از آنها راهنمایی بگیرد که کسی در شهر ما پیدا شده و ادّعای نبوّت میکند ما برای تشخیص حق و باطل چه بکنیم؟ آنها گفتند در تورات ما جریان اصحاب کهف هست, جریان ذیالقرنین هست, جریان روح هست, جریان برخوردهای دیگر هست این قصّهها را از او سؤال بکنید اگر اینچنین جواب داد معلوم میشود پیامبر است اگر دربارهٴ روح گفت: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ معلوم میشود پیامبر است و اگر جریان اصحاب کهف را اینچنین ترسیم کرد معلوم میشود پیامبر هست و مانند آن که اباجهل از مدینه برگشت پیام علمای اهل کتاب را به مشرکان مکه رساند آنها هم همین سؤال را کردند و همین جوابها را شنیدند ولی ایمان نیاوردند اگر در جریان مکه سخن از اهل کتاب و مصاحبه اهل کتاب و مناظرهٴ اهل کتاب هست نباید انکار کرد باید تحقیق کرد اگر نقل درست بود راهحلّش همین است که نمایندههایی از مشرکان مکه به مدینه میآمدند با علمای اهل کتاب مصاحبه میکردند از آنها راهها را یاد میگرفتند برمیگشتند مکه و مطرح میکردند البته جریان ذیالقرنین را آن طوری که در این لغتنامهها آمده از برخی از تفاسیر فارسیزبان ایران و غیر ایران نقل کردهاند بسیاری از اینها یا بخشی از اینها آمیخته با اسرائیلیات است اثبات هر چه که در این لغتنامهها آمده کار آسانی نیست اگر سند معتبر تاریخی باشد معتبر است وگرنه با دید ابهام باید نگاه کرد مطالب معنویاش که باید بر قرآن و سنّت قطعی عرضه بشود اما دربارهٴ احتمال اینکه در آیهٴ 96 ضمیر ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ﴾ به «نفخ» برگردد که وقتی نفخ این آهن را به صورت نار در آورد این با سیاق هماهنگ نیست برای اینکه ضمایر سهگانهٴ قبل و بعد به خود ذیالقرنین برمیگردد در آیهٴ 96 به این صورت است. ﴿قَالَ انفُخُوا﴾ این ﴿قَالَ﴾ ضمیرش به ذیالقرنین برمیگردد ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ﴾ باز ضمیرش به ذیالقرنین برمیگردد ﴿ءَاتُونِی﴾ این مقصود از «یاء» متکلّم وحده خود ذیالقرنین است ﴿أُفْرِغْ﴾ ضمیر «أنا» در ﴿أُفْرِغْ﴾ مقصود ذیالقرنین است اینگونه از ضمایر متّصل و منفصل وقتی به ذیالقرنین برمیگردد ظاهرش این است که ضمیر «جعل» هم به خود ذیالقرنین برمیگردد تا با آن چهار ضمیر هماهنگ باشد.
مطلب بعدی دربارهٴ کلمه ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ است احسان دو قِسم است یک وقت است انسان نسبت به دیگری اِعطایی دارد محبّتی میکند, لطفی روا میدارد این احسان است یعنی نسبت به غیر کارِ خیر کردن یک وقت «أحسن» یعنی «فعلَ فعلاً حسنا» یعنی کارِ نیک انجام داده این ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ منظور از این احسان یعنی کارِ نیک کردن نه نسبت به غیر کارِ خیر کردن گرچه آن هم جزء احسان به مدد عملِ صالح هست ولی احسان به معنای عمل صالح دوتا مصداق دارد یکی اینکه مثلاً کسی نماز میخواند, روزه میگیرد آدم منزّهی است چشمش پاک است, گوشاش پاک است, صادق است این احسان است یعنی کار حَسَن میکند یک وقت نسبت به دیگری جود و بخشش و صفا و وفا دارد این احسان است یعنی نسبت به غیر عملِ صالح انجام میدهد بنابراین احسان به معنای عمل صالح هر دو قسم را میگیرد اما احسان به معنای نیکی کردن نسبت به غیر شامل اعمال صالح دیگر نخواهد شد و منظور از ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ ناظر به آن عمل صالح شخص است یعنی اینها خیال میکنند کارِ خیر میکنند.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی وقتی کلمات خود را نامتناهی میداند ما را ترغیب میکند به فراگیری فیض نامتناهی برخیها هستند که به فیض نامتناهی میرسند مثل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم), امیرالمؤمنین, اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که اینها میتوانند به آن فیضهای بیکران الهی دسترسی پیدا کنند اما دیگران گرچه به آن فیض نامتناهی دسترسی ندارند ولی هیچ کس نمیتواند بگوید دیگری جای مرا تنگ کرده این کاری که دیگری دارد من میخواستم بگیرم خیر, هیچ کسی جای دیگری را تنگ نکرده فیض خدا فراوان است راه کمال فراوان است آن راه نشد راه دیگر اگر کمالات الهی نامتناهی است کلمات خدا نامتناهی است, فیض خدا نامتناهی است, جود خدا نامتناهی است جا برای حسد نیست اگر ما نتوانستیم جزء جوامعالکلم باشیم که نیستیم لااقل کلمات دیگر را حفظ بکنیم هیچ چیزی در عالَم نیست که وجود مبارک اهل بیت نداشته باشند برای اینکه اینها صادر اولاند و بقیه فیوضات بعد از اینهاست اگر کسی مقداری با علوم عقلی آشنا باشد و مقداری انسانشناس باشد و فیض خدا را بداند وحی و نبوّتشناس باشد, ولایتشناس باشد جریان زیارت جامعه کبیره برای او خیلی روشن است دیگر نمیشود گفت این ـ معاذ الله ـ مرامنامهٴ شیعیان غالی است چون بالأخره صادر اول انسان است دیگر بعد از انسان فیوضات نامتناهی است اگر بعد از انسان فیوضات نامتناهی است چگونه انسان که صادر اول است به این فیوضات نامتناهی دسترسی پیدا نمیکند این «بکم فتح الله» این است, «بکم یَختم الله» این است همهٴ اینها کلمات خدایاند بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ انسان را به شرح صدر دعوت میکند معمولاً این روایت خصال را ملاحظه فرمودید هر کسی باید مشکل خودش را اول حل بکند ما که در این کسوت و این لباسیم ائمه(علیهم السلام) فرمودند مشکل اهل این لباس همان حسد است کسانی که اهل دانش و فکرند مشکل مالی ندارند مشکل مقامی و امثال ذلک دارند چند گروهاند که با چند گناه گرفتار دوزخ میشوند یکی همین کسانی که در این کسوتاند گرفتار حسدند و با حسد به جهنم میروند این را در روایات ما فراوان است در خصال در بحث ستّه هست که شش گروه به شش گناه به جهنم میروند یکیاش همین است علاجش همین است ما اگر دیگری دیدیم ترقّی کرده خب راه برای ما هم باز است ما اگر بهتر از او نشویم مثل او خواهیم شد دیگر جا برای حسد و نگرانی نیست این کمال را چه کسی به او داد؟ خدا, تمام شد؟ نه, راه هست؟ بله, به ما هم میدهد؟ بله, خب جا برای حسد نیست اینکه فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ جای هر گونه حسد و امثال ذلک را تنگ میکند دلیلی ندارد که ما از پیشرفت دیگری نگران باشیم خب حالا او رشد کرده بسیار خب, ما اگر بالاتر از او نرویم مثل او راه که فراوان است اگر به ما گفتند این دعاها را بعد از نماز بخوانید, در قنوت بخوانید «یا مَن لا یَشغله شأنٌ عن شأن» یا «یا مَن لا یَشغله شیء عن شیء» این دعای علقمه بعد از زیارت عاشورا همین چیزهاست دیگر همهٴ دعاها که مربوط به طلب مغفرت در عالَم قیامت نیست طرز زندگی را هم به ما نشان دادند فرمود بخوانید: «یا مَن یَکفی مِن کلّ شیء و لا یَکفی» این حرز وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) هست خب این دعای علقمه که بعد از زیارت نورانی عاشورا خوانده میشود همین است دیگر خب وقتی خدا چیزی را به دیگری داد به ما هم میتواند بدهد آن وقت جا ندارد ما غصّه بخوریم یا دربارهٴ دیگری حرف تلخ بزنیم یا نگرانی کنیم بهتر از آن را میتواند به ما بدهد به شرطی که از او بخواهیم بنابراین اینکه فرمود کلمات الهی نامتناهی است اینکه نخواست خودنمایی بکند که فرمود این کَرَمش نامتناهی است نعمتش بیپایان این تشویق به خواندن است این ترغیب به خواندن است فرمود ما مائده و مأدبه و سفرهای گستراندیم مِن الأزل الی الأبد منتها ازلیّت آنها بالعرض است ابدیّت اینها هم بالعرض یک وقت هم کلّ بساط را جمع میکنیم چون در نفخه صور چیزی نمیماند فرمود یک وقت جمع میکنیم یک وقت پهن میکنیم مگر در نفخ صور که شد بهشت و بهشتی میماند هنوز بهشتیها نرفتند بهشت ولی خبری با نفخ صور هیچ چیزی نمیماند
چو سلطان عزّت عَلَم برگشود جهان سَر به جِیب عدم در گشود
خب اگر او دفعتاً سفرهٴ عالَم را جمع میکند میشود نفخه صور اول بعد این سفره را پهن میکند ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ اگر کار به دست اوست و به ما هم گفته بخوانید من به شما بدهم چرا نخوانیم؟ بنابراین این آیه میتواند بسیاری از شرح صدرها را تأمین بکند, بسیاری از تنگنظریها را تأمین بکند. سخنی از ابنعباس بود که در اوایل طلبگی خیلی از ماها تجربه میکردیم که اگر کسی این آیهٴ 110 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» را بخواند هر وقتی که خواست بلند بشود بلند میشود خب بالأخره جوان است خواب دوشینش دشوار است که بالأخره برای نماز برخیزد گفتند اگر خواستند برای نماز برخیزند یا بالأخره کاری داشتند این آیهٴ 110 را بخوانند با قصد اینکه در چه ساعتی برخیزند برمیخیزند این را ابنعباس نقل کرده بعضی از مفسّرین هم آوردند حالا این مطلب آیا صحیح است یا نه؟ سند درست است یا نه؟ این یک چیز است اما آن نکتهٴ اساسی که در اینگونه از روایات است این است که این آیه شما را بیدار میکند آن مهم است حالا آن خواب بالأخره «رُفع ... عن النائم حتّی یَستیقظ» فرمود این آن حرفی که حالا یا ممکن است ابنعباس خودش متوجه نشده باشد که دارد چه چیزی نقل میکند و استادش که وجود مبارک حضرت امیر است چه چیزی فرموده شاید به آن حد نرسد این مهم نیست که حالا انسان کاری که الآن با این ساعتهای زنگکوب میشود آن کار را نباید از این آیه توقّع داشت از این آیه باید چیزی توقع داشت که نه از زمان ساخته است نه از زمین آن آدم را بیدار میکند حالا فلان ساعت نشد فلان ساعت.
خب, غرض این است که اگر این آیه ما را بیدار میکند چرا بیدار نشویم؟ اصلاً برای بیداری ما آمده دیگر هم برای حیات ما آمده هم برای بیداری ما. ما را زنده میکند یک, سالم نگه میدارد دو, جلوی خواب ما را میگیرد سه, همهٴ این کارها از این برمیآید دیگر فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ یک وقت هم این روایت را الآن حضور ذهن نداریم که این روایت را کجا دیدیم ولی در این بحثها این روایت را نقل کردیم که کسی داشت نماز میخواند وجود مبارک پیغمبر او را صدا زد این نمازش را ادامه داد بعد از اینکه نمازش تمام شد رفت خدمت حضرت, حضرت فرمود چرا جواب ندادی؟ عرض کرد من داشتم نماز میخواندم فرمود مگر نشنیدی که دعوت من تو را زنده میکند این دعوت من بر آن نمازت مقدّم است چرا نمازت را نشکاندی نیامدی؟ مگر نشنیدی خدا فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این است حالا آن حرف ابنعباس ولو حتی خودش متوجه نشده باشد که چه کسی گفته و چه چیزی گفته مطلب حقّ این آیه آدم را بیدار میکند کلمات خدا نامحدود است آن وقت ریشهٴ حسد را قطع میکند یعنی ما هیچ راه علمی نداریم برای حسد اگر قرآن کریم فرمود کسی راه ابراهیم خلیل را طی نکرده سفیه است حالا معلوم میشود سفیه یعنی چه بالأخره انسان یک وقت خدا غریق رحمت کند مرحوم آیت الله حائری را ایشان میگفت بالأخره اینها که مال مردم را میدزدند بالأخره آن میوه یا آن غذا چیز لذیذ است برای آن لذّتش میخواهند خب شما که حسد میورزی, من که حسد میورزم, فلان کس که حسد میورزد که دردِ رسمی اهل این کسوت است این برای چیست؟ چیزی میخواهیم دیگر خب اینجا که هست دمِ دست ما هم هست اگر او ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است, اگر او ﴿إِذَا دَعَاکُمْ﴾ وقتی که دعوت کردید «یجبیب إذا دعون» هست و اگر کلماتش نامتناهی هست و اگر «لا یشغله شأن عن شأن» هست, اگر «لا یَشغله شیء عن شیء» هست هیچ یعنی هیچ وجهی ندارد که ما برای دیگری حسد بورزیم زوال نعمت او را بطلبیم این میشود سفه اینچنین نیست که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود اگر کسی راه ابراهیم خلیل را طی نکرده سفیه است این تحقیری باشد قرآن کتابِ ادب است فرمود: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اینها سفیهاند برای اینکه ما چه چیزی میخواهیم؟ خب هر چه میخواهیم دمِ دست ماست دیگر, دیگر دلیل ندارد به دیگری بد بگوییم. خب, این آیه ولو آدم را بیدار نکند چون آن بیداری از این ساعتهای زنگکوب هم برمیآید ولی حقیقت بیداری فقط از این آیه و امثال این آیه برمیآید اگر آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که به منزلهٴ فضلکهٴ بحث است و نتیجهٴ این سوره است بخواهد کسی از آن بهرهبرداری کند خب بیدار میشود و آن این است که پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مأموریّت یافت که دو نکته را علناً با مردم در میان بگذارد تا مردم دستشان به طرف خدا دراز بشود فرمود بگو من بشرم یک, بگو من مثل شما هستم دو, ﴿قُلْ﴾ حصر کرده ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ یک, ﴿مِثْلُکُمْ﴾ دو, آن وقت شما چه توقعی از من دارید؟ معجزه میخواهید صبر بکنید, استجابت دعا میخواهید صبر بکنید, همهٴ این کارها به عنایت الهی برطرف میشود ولی از من چیزی نخواهید ﴿قُلْ إِنَّمَا﴾ وقتی که خدا داد آن وقت ما میشویم جوامعالکلم وقتی شدیم جوامعالکلم اگر به زیارت ما آمدید گفتیم «بِکم فَتَح الله, بِکم یَختم» درست گفتید برای اینکه همهٴ این کلمات بعد از ماست اگر کسی صادر اول شد که اینها هستند چون در آنجا کثرت در کار نیست اینها نور واحدند و «أول ما خَلق الله» هم نور همین ذوات قدسی است این کلمات بیکران از بیکران تا بیکران بعد از اینهاست اینها میشوند جوامعالکلم اینکه مرحوم ابنمیثم در همان مقدمه جلد اول شرح نهجالبلاغه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «و لقد اوتیت أنا جوامع الکلم و اوتیت یا علی جوامع الکلم» همین است جوامعالکلم تنها یک قاعدهٴ فقهی یا قاعدهٴ اصولی نیست که مطالب دیگر را زیرمجموعه خود دارد اینها هم جزء جوامعالکلم است اما اگر صدر و ذیل عالَم کلمات الهی است آن کلمهٴ جامعه که روح ولایت است جوامعالکلم است دیگر این محذوری ندارد نباید دنبال سند گشت تا بگوییم فلان شخصی که در زیارت جامعه هست برای ما شناختهشده نیست این مطلب در روایات فراوان هست در نهجالبلاغه هست اینها عَیْبِه علم الهیاند, معدن وحیاند عَیبه یعنی صندوق خب اینکه در نهجالبلاغه هست آن کلمات اصلی این زیارت در کلمات نهجالبلاغه هست در جوامع اوّلی روایی هست خب عَیْبه یعنی صندوق, صندوق علم الهی باشد کافی است دیگر. خب, پس بنابراین این بخش پایانی آدم را بیدار میکند بیداری هم همین است حالا آن ممکن است درست باشد بر فرض هم اگر هم درست نیست خیلی جای نگرانی نبود برای اینکه مثلاً دربارهٴ سند باید بحث بشود درست نشده یا خواننده با اخلاص نخوانده و مانند آن ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ اما گاهی ممکن است سؤال بشود که بهشتیها که حالا رفتند در بهشت آنجا باشند و بخورند و لذّت ببرند و در غُرف مبنیه باشند و حور و غِلمان باشد خب که چه؟ برایشان عادی است اینچنین نیست که آنها لذت نبرند آنها از کار خودشان لذت میبرند در دنیا انسان باید کشاورزی کند و کِشت و زرع بکند تا میوه و نان در بیاورد اما آنجا درختهایش آماده است ولی میوه ندارد اگر میوه دارد با کلمات بهشتیها میوه پیدا میکند در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این مطلب گذشت آیهٴ ده سورهٴ «یونس» که ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ذیل این آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آن بحث مبسوط گذشت که بهشتی اگر بخواهد میوهای بچیند چه میگوید؟ خودش میرود میچیند؟ به دیگری میگوید برای من میوه بیاور یا نه, ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با تسبیح میوه پدید میآید با تسبیح دعوایش همین است ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با یکدیگر برخوردی هم که دارند سلام است یعنی غیر از سِلم و سلام بودن و وفا و صفا چیزی نیست اینها چون ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ کَندیم, کند و کاو کردیم قلبهای اینها را نسبت به کینهٴ دیگری تطهیر کردیم نسبت به همه با صفا و وفا هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» هم دارد که دعای مؤمنین اینها که اهل بهشتاند دعایشان هم همین است دعا تنها این نیست که خدایا وسعت رزق به من بده یا عاقبت امور من را خیر بکن آنها دعاست اینها هم دعاست که ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است مردان الهی به خدا عرض میکنند ﴿وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا﴾ کذا و کذا و کذا ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ این دعای مردان مؤمن است در دنیا همین مردم در قیامت هم ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اینها در شب و روز, در دعا, در نماز, در قنوت, غیر قنوت میگویند خدایا کینهٴ کسی را در دل ما قرار نده آخر چه کاری است بلایی است در دل آدم دیگر این کینه که آمد آدم سوء ظن پیدا میکند سعی میکند او را از پا در بیاورد و مانند آن خودش هم در زحمت است.
پرسش: آیه ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ .
پاسخ: اُکُلش دائم است اما این اُکل با چه چیزی دوام پیدا میکند؟ با همین تسبیح چون تسبیح اینها دائم است اینها دائماً به یاد خدایاند ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ این یک, ﴿وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ این دو, وقتی میوه را میل کردند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ .
پرسش: با توجه به اینکه دار, دار تکلیف است.
پاسخ: تکلیف نیست این ظهور مَلکات است اینها مثل فرشتهها, فرشتهها که مکلّف نیستند که نظیر انسان بهشت و جهنمی چیزی داشته باشند اما اهل تحمیدند, اهل تسبیحاند, اهل تحلیلاند, اهل تکبیرند با همین لذّت میبرند با همین در تکاملاند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ پس میوهیافتن آنها با سبحان الله است, برخورد آنها مسالمتآمیز است بعد از اینکه میوه را مِیل کردند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ اینها از این ذکر خدا بیش از آن لذّت میبرند مثل فرشتهها. خب, پس در آنجا لذّت از همین قبیل است و دوام لذّت هم از همین قبیل است اُکل او دائم است برای اینکه تسبیح اینها دائم است تحمید اینها دائم است و مانند آن.
پرسش: کریمهٴ آخر سورهٴ کهف ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ دربارهٴ چه کسی است؟
پاسخ: بشر عادی دیگر ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ من متولّد شدم, پدر و مادر دارم, مکلّف هم هستم, مثل شما میمیرم همین.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر آنچه را که.
پرسش:...
پاسخ: بله, آن به جهت ولایتشان است که مسلّط شد در همان جریانی که فرمود: «ما قلعت باب خیبر... بقوة جسدیه و لا حرکة غذائیة لکنّی ایدت بقوة ملکوتیة و نفس بنور ربّها مضیئةٍ» که آن بزرگوار میگوید قوّت جبرئیل از مطبخ نبود فرمود اینکه دیدی من درِ خیبر را کَندم نه در اثر اینکه غذای خوبی خوردم بعضیها هم که نقل کردند حضرت نرفت دست بزند درِ خیبر را باز کند همین که اراده کرد در کَنده شد نفرمود با دست این «بقوّة ملکوتیه» است دیگر. خب, اینها مریض میشوند, اینها سالماند, اینها میمیرند اینها سنگ اگر به پیشانی آنها بخورد میشکند, لب و دندان اینها سنگ بخورد میشکند خب همین است. فرمود این دو مطلب را بگو به مردم ﴿قُلْ﴾ این وحی الهی است تا از تو توقّعی نداشته باشند اما از آن به بعد دیگر جوامعالکلمی کلّ عالَم زیرمجموعه ولایت است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ این جهت, اما ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ این میشود وحی و نبوّت چون صادر اولاند, جوامعالکلماند آن ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی﴾ زیرمجموعه اینهاست برای اینکه صادر ثانی و ثالث و رابعاند دیگر, اگر «أول ما خَلق الله نور نبیّنا» است و اگر این اهل بیت در آن مقام قُدسی نور واحدند پس این نور میشود صادر اول, میشود جوامعالکلم بقیه زیرمجموعه اینها هستند دیگر اگر آنها عالِم باشند به گذشته و آینده به تعلیم الهی که محذوری ندارند و اگر وجود مبارک آدم معلّم ملائکه است مقام آدمیّت معلّم است نه آدمِ شخصی که بگوییم قضیّة فی واقعة و تمام شد الیوم وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) معلّم ملائکه است این مقام, مقام معلّم است ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ یعنی مقام آدمیّت, مقام انسان کامل مقام معلّم ملائکه بودن است این باید جوامعالکلم باشد تا کلمات دیگر را زیرمجموعه خود داشته باشد فرمود به مردم بگو هر روز مزاحم تو نشوند هر روز از تو معجزه نخواهند بله, اگر ارادهٴ الهی شد شَقّ قمر میشود, شقّ دریا میشود, شقّ صحرا میشود, شقّ سنگ میشود, شقّ زمین میشود همهٴ اینها را خدا شق کرده دیگر فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ که شقّالبحر شد, در جریان قارون فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ این شقّالأرض شد, ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ آن شقّالأرض شد اگر نار بود, هوا بود, زمان و زمین بود مُنشق شد فرمود اگر وحی الهی باشد و دستور الهی باشد تو چون جامعالکلمی و جزء جوامعالکلمی همهٴ این کلمات به اذن من از تو پیروی میکنند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ یک, ﴿مِثْلُکُمْ﴾ دو, اما ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ این میشود نبوّت, چه چیزی به من وحی فرستاده میشود؟ توحید و معاد پس نبوّت من ثابت میشود با ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ نبوّت و معاد ثابت میشود به ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ این یک, ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ﴾ دو, چون مبدأ حق است, منتها حق است چه اینکه در بحث روز قبل داشتیم بین آن آغاز و انجام راه هست راه هم همان صراط مستقیم است و دین راه که شد راهنما میخواهد آن راه چیست؟ عمل صالح است ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ این اختصاصی به صوم و صلات ندارد چه صوم باشد, چه صلات باشد, چه عمل فردی باشد, چه عمل جمعی باشد این عمل صالح را أیّ عملٍ کان این را مخلوط نکنید ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ چه شرک خفیّ چه شرک جلیّ, چه شرک مستور چه شرک مشهود, چه شرک مغفول چه شرک غیر مغفول این هم نکره در سیاق نفی است شما چه چیزی میخواهید؟ شما دیگری را که شریک کار خود قرار میدهی این مشرک که دیگری را شریک در دیدن یا شنیدن قرار میدهد میشود مُرایی یا میشود اهل سُمعه چه چیزی طلب میکند یا میخواهد به خیر دیگری برسد یا از شرّ دیگری مصون بماند این دعای نورانی جوشن کبیر که ضارّ و نافع را منحصر در خدا کرده پس او ضارّ است او نافع است خب این دوتا دنبال دیگری که نمیگردد قبلاً هم از صدرالدین قونوی نقل شد که هیچ کسی عمداً گناه نمیکند مگر اینکه او مشرک است اصلاً گناه به شرک برمیگردد منتها چون این گناهها شرک خفی است, شرک مستور است, شرک ضعیف است امید بخشش است چرا گناه نمیکند مگر اینکه مشرک باشد؟ برای اینکه یا به دیگری معتقد شد که کار دست اوست او ضار است او نافع است چیزی از او در میآورد در حالی که ضار و نافع خداست دیگر ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ دیگری مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به مشکل شما یا برای این است یا نه, برای نفع از دیگری یا در امان بودن از ضرر دیگری نیست یک گناه شخصی است دارد نامحرمی را نگاه میکند یک وقت است که برای اینکه از خیر دیگری بهرهای ببرد یا از شرّ دیگری محفوظ بماند بیراهه میرود یا راه کسی را میبندد این شرک است در ربوبیّت که دیگری را شریک خدا قرار میدهد یک وقت است نه, دارد دروغ میگوید یا نامحرم نگاه میکند این خودش را شریک خدا قرار میدهد, چرا؟ تحلیل آن بزرگوار این است اگر کسی چشمش افتاد به نامحرم یا کاری را سهواً, خطئاً, نسیاناً, اضطراراً, اضطراباً نمیدانم الجائاً, اجباراً, اکراهاً انجام داد که بر اساس حدیث رفع گناه نیست اگر کاری را عالماً عامداً بدون عذر دارد انجام میدهد این گناه است معنای گناه عمدی یعنی چه؟ یعنی خدایا من میدانم شما این را فرمودی در قرآن گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ گفتی من هم اضطرار ندارم یک وقت است طبیب است دارد معاینه میکند حرف دیگر است من هم هیچ عذر ندارم, هیچ عذر ندارم اضطراری نیست چشمم نیفتاد ولی میخواهم بیفتد و میدانم تو در قرآن گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ ولی به نظر من باید این کار را انجام بدهم این حرف همان حرف شیطان است دیگر همان شرک است دیگر هیچ یعنی هیچ شما هیچ گناه نداری مگر اینکه به شرک برمیگردد یا شرک, شریک قرار دادن دیگری است که من این کار را میکنم از خیر دیگری استفاده ببرم یا از ضرر دیگری مصون بمانم خب این دیگری را شریک خد ا قرار دادن است یا نه, داری نامحرمی را نگاه میکند عالماً عامداً هیچ اضطراری هم در کار نیست چشمش هم نیفتاده میگوید خدایا تو فرمودی که این کار حرام است ولی به نظر من نه, عیب ندارد من دارم نگاه میکنم این غیر از آن است؟ غیر از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است حرف شیطان غیر از این بود گفت شما فرموید که سجده بکن ولی به نظر من ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هیچ گناهی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد لذا ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ همین است دیگر, بنابراین در آن آیه که فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند سرّش همین است البته در ذیل آن روایتی بود که قبلاً هم آن روایات خوانده شد که امام(سلام الله علیه) فرمود اینکه میگویند «لو لا فلان لهلکتُ» یکی از مصادیق این است.
خب, ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ نه خود را که بعد بگویم فلان شخص به اینجا رسیده, نه دیگری را این حرفی است که ما از این آیه میفهمیم اما آنها که راههای دیگری را طی میکنند گفتند که ما این طور میفهمیم ولی مفسّران عادی طور دیگر میفهمند حق با آنهاست الآن ما که داریم حرف آن آقا را نقل میکنیم برای دو نکته است یکی اینکه ایشان میگوید حرف مفسّران صحیح است که ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ یعنی هیچ کس را شریک کار قرار ندهد, ریا نکند, سُمعه نکند و اینها اما راهی که ماها داریم این راه میگوید هم صحیح است این را نقل میکنیم تا روشن بشود که سخن غالب آنها این است یعنی آنها که کتابهای عرفان نظری را نوشتند اهل این رشتهاند کتاب نوشتند آنها میگویند مقام احدیّت در دسترس احدی نیست شما میخواهی احد را عبادت کنی یا رب را؟ شما فقط رب را عبادت کن احدیّت را بخواهی با ربوبیّت هماهنگ کنی که هم ربوبیّت را عبادت کنی هم احدیّت را شدنی نیست چون آنجا که جای احدیّت است تو نیستی اگر جای احدیّت است احدی در قبال احدیّت نیست قبلاً هم در ذیل همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که محلّ بحث است در ذیل آیهٴ 28 همین سوره که فرمود: ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ حرف ایشان را نقل کردیم که گفته اصلاً ذات اقدس الهی در دسترس درک هیچ پیغمبری نیست و سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) هم ذیل همین آیه گفته بود که «و أمّا الذات المتعالیة فلا سبیل إلیه لأحد» همه وجه الله را عبادت میکنند او مقام بسیط محض که بسیطِ صِرف است یا همه یا هیچ همه محال است پس هیچ ما با وجه خدا کار داریم با ربّ کار داریم با خالق کار داریم با همین اسمای حُسنای الهی کار داریم مفاهیمی از این اسما به دست میآوریم که پشت این مفاهیم مصداقی هست اینها که ماهیّت نیست که او را نشان بدهد مفهوم است مصداقی هست برای ما نسبت به ذات همین است این است که سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) در همان تعلیقاتشان بر فصوص فرمود: «و أمّا الهویّة المحضه» ذات احدیّت این نه معبود هیچ پیغمبر است این نه مشهود هیچ پیغمبر است این نه مقصود هیچ پیغمبر است سهتا قضیه سالبه را ذکر کردند برای همین است برای اینکه او بسیط محض است نمیشود گفت من قدری از او فهمیدم اینکه میگویند به قدر خودمان, به قدر خودمان از باب تشبیه معقول به محسوس این است این آفتاب که جِرمش برای ما قابل دیدن نیست که بارها به عرض رسید حتی در زمان کسوف میگویند اگر کسی با چشم غیر مسلّح بخواهد گوشهای از آن آفتاب را ببیند کور میشود چه رسد به خود جرم شمس, جرم شمس برای ما دیدنی نیست آنچه ما میبینیم نور اوست عالَم را نور آفتاب اداره کرده و ما هم تردید نداریم که آفتاب را میبینیم چون نور او را میبینیم اما همان آفتاب در برابر یک آینهٴ ده سانتی خود آن آفتاب بتمامه خودش را نشان داد اما این آینه ده سانتی به اندازهٴ خودش میبیند اینکه گفته شد:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
این به قدر تشنگی برای این سطح است نه آن سطح است نه یعنی عبدِ سالک بالا میرود, بالا میرود خدا را به اندازهٴ خودش میشناسد خیر, این پایین است, پایین است, پایین است
او با صد هزار جلوه برون آمده که من با صد هزار جلوه تماشا کنم تو را
اما این به اندازهٴ خودش الله را میبیند الله تبعیض نشد خدا بعضش را نشان داد همهاش را نشان داد اما این آینه به اندازهٴ خودش الله را میبیند اگر اندازه است در زمین است نه مافوق, در طبیعت است نه مافوق طبیعت احد را اینها این طور معنا میکنند گرچه ما که دستمان از همه جا کوتاه است از همین احد مانند سایر مفسّرین همین را میفهمیم که بنده موظّف است هیچ کسی را شریک عبادت خود قرار ندهد نه ریا کند نه سُمعه ولی حرف آن بزرگان این است که مقام احدیّت معروف هیچ کسی نیست, معقول هیچ کسی نیست, مشهود هیچ کسی نیست تا او را بتواند عبادت کند فرمود مواظب باش تو فقط مقام ربوبیّت را میتوانی عبادت کنی برای اینکه با احدیّت رابطه نداری. حالا انشاءالله هر جا هستید جعلکم مبارکاً أینما کنتم حشرتان با قرآن و عترت باشد در سخنرانیها در مجالس در مباحث در مطالعات با کتاب الهی باشید که انشاءالله سفیران حق باشید.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
مبسوطترین قصّهای که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان شده قصّهٴ ذیالقرنین است
عمیقترین قصه این سوره همان جریان برخورد وجود مبارک موسی و خضر(علیهما السلام) است.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً ﴿109﴾ قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَی أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ﴿110﴾
مبسوطترین قصّهای که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» بیان شده قصّهٴ ذیالقرنین است گرچه عمیقترین قصّهٴ این سوره همان جریان برخورد وجود مبارک موسی و خضر(علیهما السلام) است از نظر ملکوتی آن بسیار برجسته است و از نظر مُلکی این بسیار برجسته است و اگر کسی خواست پایاننامهای درباره جریان ذیالقرنین بنویسد راه باز است منابعی که اخیراً در لغتنامههای فارسی و غیر فارسی راهها را نشان دادند زیاد است که انسان از این منابع میتواند به آن منابع اصلی دسترسی پیدا کند. در جریان ذیالقرنین و اصحاب کهف و خضر و جریان روح اینها گفتند مشرکان حجاز وقتی با آن سوء رفتارشان کار را از پیش نبردند نمایندهای انتخاب کردند به نام ابوجهل که از مکه به مدینه بیاید با علمای اهل کتاب مصاحبه کند از آنها راهنمایی بگیرد که کسی در شهر ما پیدا شده و ادّعای نبوّت میکند ما برای تشخیص حق و باطل چه بکنیم؟ آنها گفتند در تورات ما جریان اصحاب کهف هست, جریان ذیالقرنین هست, جریان روح هست, جریان برخوردهای دیگر هست این قصّهها را از او سؤال بکنید اگر اینچنین جواب داد معلوم میشود پیامبر است اگر دربارهٴ روح گفت: ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی﴾ معلوم میشود پیامبر است و اگر جریان اصحاب کهف را اینچنین ترسیم کرد معلوم میشود پیامبر هست و مانند آن که اباجهل از مدینه برگشت پیام علمای اهل کتاب را به مشرکان مکه رساند آنها هم همین سؤال را کردند و همین جوابها را شنیدند ولی ایمان نیاوردند اگر در جریان مکه سخن از اهل کتاب و مصاحبه اهل کتاب و مناظرهٴ اهل کتاب هست نباید انکار کرد باید تحقیق کرد اگر نقل درست بود راهحلّش همین است که نمایندههایی از مشرکان مکه به مدینه میآمدند با علمای اهل کتاب مصاحبه میکردند از آنها راهها را یاد میگرفتند برمیگشتند مکه و مطرح میکردند البته جریان ذیالقرنین را آن طوری که در این لغتنامهها آمده از برخی از تفاسیر فارسیزبان ایران و غیر ایران نقل کردهاند بسیاری از اینها یا بخشی از اینها آمیخته با اسرائیلیات است اثبات هر چه که در این لغتنامهها آمده کار آسانی نیست اگر سند معتبر تاریخی باشد معتبر است وگرنه با دید ابهام باید نگاه کرد مطالب معنویاش که باید بر قرآن و سنّت قطعی عرضه بشود اما دربارهٴ احتمال اینکه در آیهٴ 96 ضمیر ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ﴾ به «نفخ» برگردد که وقتی نفخ این آهن را به صورت نار در آورد این با سیاق هماهنگ نیست برای اینکه ضمایر سهگانهٴ قبل و بعد به خود ذیالقرنین برمیگردد در آیهٴ 96 به این صورت است. ﴿قَالَ انفُخُوا﴾ این ﴿قَالَ﴾ ضمیرش به ذیالقرنین برمیگردد ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ﴾ باز ضمیرش به ذیالقرنین برمیگردد ﴿ءَاتُونِی﴾ این مقصود از «یاء» متکلّم وحده خود ذیالقرنین است ﴿أُفْرِغْ﴾ ضمیر «أنا» در ﴿أُفْرِغْ﴾ مقصود ذیالقرنین است اینگونه از ضمایر متّصل و منفصل وقتی به ذیالقرنین برمیگردد ظاهرش این است که ضمیر «جعل» هم به خود ذیالقرنین برمیگردد تا با آن چهار ضمیر هماهنگ باشد.
مطلب بعدی دربارهٴ کلمه ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ است احسان دو قِسم است یک وقت است انسان نسبت به دیگری اِعطایی دارد محبّتی میکند, لطفی روا میدارد این احسان است یعنی نسبت به غیر کارِ خیر کردن یک وقت «أحسن» یعنی «فعلَ فعلاً حسنا» یعنی کارِ نیک انجام داده این ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ منظور از این احسان یعنی کارِ نیک کردن نه نسبت به غیر کارِ خیر کردن گرچه آن هم جزء احسان به مدد عملِ صالح هست ولی احسان به معنای عمل صالح دوتا مصداق دارد یکی اینکه مثلاً کسی نماز میخواند, روزه میگیرد آدم منزّهی است چشمش پاک است, گوشاش پاک است, صادق است این احسان است یعنی کار حَسَن میکند یک وقت نسبت به دیگری جود و بخشش و صفا و وفا دارد این احسان است یعنی نسبت به غیر عملِ صالح انجام میدهد بنابراین احسان به معنای عمل صالح هر دو قسم را میگیرد اما احسان به معنای نیکی کردن نسبت به غیر شامل اعمال صالح دیگر نخواهد شد و منظور از ﴿وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً﴾ ناظر به آن عمل صالح شخص است یعنی اینها خیال میکنند کارِ خیر میکنند.
مطلب بعدی آن است که ذات اقدس الهی وقتی کلمات خود را نامتناهی میداند ما را ترغیب میکند به فراگیری فیض نامتناهی برخیها هستند که به فیض نامتناهی میرسند مثل وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم), امیرالمؤمنین, اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که اینها میتوانند به آن فیضهای بیکران الهی دسترسی پیدا کنند اما دیگران گرچه به آن فیض نامتناهی دسترسی ندارند ولی هیچ کس نمیتواند بگوید دیگری جای مرا تنگ کرده این کاری که دیگری دارد من میخواستم بگیرم خیر, هیچ کسی جای دیگری را تنگ نکرده فیض خدا فراوان است راه کمال فراوان است آن راه نشد راه دیگر اگر کمالات الهی نامتناهی است کلمات خدا نامتناهی است, فیض خدا نامتناهی است, جود خدا نامتناهی است جا برای حسد نیست اگر ما نتوانستیم جزء جوامعالکلم باشیم که نیستیم لااقل کلمات دیگر را حفظ بکنیم هیچ چیزی در عالَم نیست که وجود مبارک اهل بیت نداشته باشند برای اینکه اینها صادر اولاند و بقیه فیوضات بعد از اینهاست اگر کسی مقداری با علوم عقلی آشنا باشد و مقداری انسانشناس باشد و فیض خدا را بداند وحی و نبوّتشناس باشد, ولایتشناس باشد جریان زیارت جامعه کبیره برای او خیلی روشن است دیگر نمیشود گفت این ـ معاذ الله ـ مرامنامهٴ شیعیان غالی است چون بالأخره صادر اول انسان است دیگر بعد از انسان فیوضات نامتناهی است اگر بعد از انسان فیوضات نامتناهی است چگونه انسان که صادر اول است به این فیوضات نامتناهی دسترسی پیدا نمیکند این «بکم فتح الله» این است, «بکم یَختم الله» این است همهٴ اینها کلمات خدایاند بنابراین اینکه فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ انسان را به شرح صدر دعوت میکند معمولاً این روایت خصال را ملاحظه فرمودید هر کسی باید مشکل خودش را اول حل بکند ما که در این کسوت و این لباسیم ائمه(علیهم السلام) فرمودند مشکل اهل این لباس همان حسد است کسانی که اهل دانش و فکرند مشکل مالی ندارند مشکل مقامی و امثال ذلک دارند چند گروهاند که با چند گناه گرفتار دوزخ میشوند یکی همین کسانی که در این کسوتاند گرفتار حسدند و با حسد به جهنم میروند این را در روایات ما فراوان است در خصال در بحث ستّه هست که شش گروه به شش گناه به جهنم میروند یکیاش همین است علاجش همین است ما اگر دیگری دیدیم ترقّی کرده خب راه برای ما هم باز است ما اگر بهتر از او نشویم مثل او خواهیم شد دیگر جا برای حسد و نگرانی نیست این کمال را چه کسی به او داد؟ خدا, تمام شد؟ نه, راه هست؟ بله, به ما هم میدهد؟ بله, خب جا برای حسد نیست اینکه فرمود: ﴿لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ جای هر گونه حسد و امثال ذلک را تنگ میکند دلیلی ندارد که ما از پیشرفت دیگری نگران باشیم خب حالا او رشد کرده بسیار خب, ما اگر بالاتر از او نرویم مثل او راه که فراوان است اگر به ما گفتند این دعاها را بعد از نماز بخوانید, در قنوت بخوانید «یا مَن لا یَشغله شأنٌ عن شأن» یا «یا مَن لا یَشغله شیء عن شیء» این دعای علقمه بعد از زیارت عاشورا همین چیزهاست دیگر همهٴ دعاها که مربوط به طلب مغفرت در عالَم قیامت نیست طرز زندگی را هم به ما نشان دادند فرمود بخوانید: «یا مَن یَکفی مِن کلّ شیء و لا یَکفی» این حرز وجود مبارک امام جواد(سلام الله علیه) هست خب این دعای علقمه که بعد از زیارت نورانی عاشورا خوانده میشود همین است دیگر خب وقتی خدا چیزی را به دیگری داد به ما هم میتواند بدهد آن وقت جا ندارد ما غصّه بخوریم یا دربارهٴ دیگری حرف تلخ بزنیم یا نگرانی کنیم بهتر از آن را میتواند به ما بدهد به شرطی که از او بخواهیم بنابراین اینکه فرمود کلمات الهی نامتناهی است اینکه نخواست خودنمایی بکند که فرمود این کَرَمش نامتناهی است نعمتش بیپایان این تشویق به خواندن است این ترغیب به خواندن است فرمود ما مائده و مأدبه و سفرهای گستراندیم مِن الأزل الی الأبد منتها ازلیّت آنها بالعرض است ابدیّت اینها هم بالعرض یک وقت هم کلّ بساط را جمع میکنیم چون در نفخه صور چیزی نمیماند فرمود یک وقت جمع میکنیم یک وقت پهن میکنیم مگر در نفخ صور که شد بهشت و بهشتی میماند هنوز بهشتیها نرفتند بهشت ولی خبری با نفخ صور هیچ چیزی نمیماند
چو سلطان عزّت عَلَم برگشود جهان سَر به جِیب عدم در گشود
خب اگر او دفعتاً سفرهٴ عالَم را جمع میکند میشود نفخه صور اول بعد این سفره را پهن میکند ﴿ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیَامٌ یَنظُرُونَ﴾ اگر کار به دست اوست و به ما هم گفته بخوانید من به شما بدهم چرا نخوانیم؟ بنابراین این آیه میتواند بسیاری از شرح صدرها را تأمین بکند, بسیاری از تنگنظریها را تأمین بکند. سخنی از ابنعباس بود که در اوایل طلبگی خیلی از ماها تجربه میکردیم که اگر کسی این آیهٴ 110 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» را بخواند هر وقتی که خواست بلند بشود بلند میشود خب بالأخره جوان است خواب دوشینش دشوار است که بالأخره برای نماز برخیزد گفتند اگر خواستند برای نماز برخیزند یا بالأخره کاری داشتند این آیهٴ 110 را بخوانند با قصد اینکه در چه ساعتی برخیزند برمیخیزند این را ابنعباس نقل کرده بعضی از مفسّرین هم آوردند حالا این مطلب آیا صحیح است یا نه؟ سند درست است یا نه؟ این یک چیز است اما آن نکتهٴ اساسی که در اینگونه از روایات است این است که این آیه شما را بیدار میکند آن مهم است حالا آن خواب بالأخره «رُفع ... عن النائم حتّی یَستیقظ» فرمود این آن حرفی که حالا یا ممکن است ابنعباس خودش متوجه نشده باشد که دارد چه چیزی نقل میکند و استادش که وجود مبارک حضرت امیر است چه چیزی فرموده شاید به آن حد نرسد این مهم نیست که حالا انسان کاری که الآن با این ساعتهای زنگکوب میشود آن کار را نباید از این آیه توقّع داشت از این آیه باید چیزی توقع داشت که نه از زمان ساخته است نه از زمین آن آدم را بیدار میکند حالا فلان ساعت نشد فلان ساعت.
خب, غرض این است که اگر این آیه ما را بیدار میکند چرا بیدار نشویم؟ اصلاً برای بیداری ما آمده دیگر هم برای حیات ما آمده هم برای بیداری ما. ما را زنده میکند یک, سالم نگه میدارد دو, جلوی خواب ما را میگیرد سه, همهٴ این کارها از این برمیآید دیگر فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾ یک وقت هم این روایت را الآن حضور ذهن نداریم که این روایت را کجا دیدیم ولی در این بحثها این روایت را نقل کردیم که کسی داشت نماز میخواند وجود مبارک پیغمبر او را صدا زد این نمازش را ادامه داد بعد از اینکه نمازش تمام شد رفت خدمت حضرت, حضرت فرمود چرا جواب ندادی؟ عرض کرد من داشتم نماز میخواندم فرمود مگر نشنیدی که دعوت من تو را زنده میکند این دعوت من بر آن نمازت مقدّم است چرا نمازت را نشکاندی نیامدی؟ مگر نشنیدی خدا فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ این است حالا آن حرف ابنعباس ولو حتی خودش متوجه نشده باشد که چه کسی گفته و چه چیزی گفته مطلب حقّ این آیه آدم را بیدار میکند کلمات خدا نامحدود است آن وقت ریشهٴ حسد را قطع میکند یعنی ما هیچ راه علمی نداریم برای حسد اگر قرآن کریم فرمود کسی راه ابراهیم خلیل را طی نکرده سفیه است حالا معلوم میشود سفیه یعنی چه بالأخره انسان یک وقت خدا غریق رحمت کند مرحوم آیت الله حائری را ایشان میگفت بالأخره اینها که مال مردم را میدزدند بالأخره آن میوه یا آن غذا چیز لذیذ است برای آن لذّتش میخواهند خب شما که حسد میورزی, من که حسد میورزم, فلان کس که حسد میورزد که دردِ رسمی اهل این کسوت است این برای چیست؟ چیزی میخواهیم دیگر خب اینجا که هست دمِ دست ما هم هست اگر او ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است, اگر او ﴿إِذَا دَعَاکُمْ﴾ وقتی که دعوت کردید «یجبیب إذا دعون» هست و اگر کلماتش نامتناهی هست و اگر «لا یشغله شأن عن شأن» هست, اگر «لا یَشغله شیء عن شیء» هست هیچ یعنی هیچ وجهی ندارد که ما برای دیگری حسد بورزیم زوال نعمت او را بطلبیم این میشود سفه اینچنین نیست که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود اگر کسی راه ابراهیم خلیل را طی نکرده سفیه است این تحقیری باشد قرآن کتابِ ادب است فرمود: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ اینها سفیهاند برای اینکه ما چه چیزی میخواهیم؟ خب هر چه میخواهیم دمِ دست ماست دیگر, دیگر دلیل ندارد به دیگری بد بگوییم. خب, این آیه ولو آدم را بیدار نکند چون آن بیداری از این ساعتهای زنگکوب هم برمیآید ولی حقیقت بیداری فقط از این آیه و امثال این آیه برمیآید اگر آیهٴ پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که به منزلهٴ فضلکهٴ بحث است و نتیجهٴ این سوره است بخواهد کسی از آن بهرهبرداری کند خب بیدار میشود و آن این است که پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) مأموریّت یافت که دو نکته را علناً با مردم در میان بگذارد تا مردم دستشان به طرف خدا دراز بشود فرمود بگو من بشرم یک, بگو من مثل شما هستم دو, ﴿قُلْ﴾ حصر کرده ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ یک, ﴿مِثْلُکُمْ﴾ دو, آن وقت شما چه توقعی از من دارید؟ معجزه میخواهید صبر بکنید, استجابت دعا میخواهید صبر بکنید, همهٴ این کارها به عنایت الهی برطرف میشود ولی از من چیزی نخواهید ﴿قُلْ إِنَّمَا﴾ وقتی که خدا داد آن وقت ما میشویم جوامعالکلم وقتی شدیم جوامعالکلم اگر به زیارت ما آمدید گفتیم «بِکم فَتَح الله, بِکم یَختم» درست گفتید برای اینکه همهٴ این کلمات بعد از ماست اگر کسی صادر اول شد که اینها هستند چون در آنجا کثرت در کار نیست اینها نور واحدند و «أول ما خَلق الله» هم نور همین ذوات قدسی است این کلمات بیکران از بیکران تا بیکران بعد از اینهاست اینها میشوند جوامعالکلم اینکه مرحوم ابنمیثم در همان مقدمه جلد اول شرح نهجالبلاغه از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرد که آن حضرت فرمود: «و لقد اوتیت أنا جوامع الکلم و اوتیت یا علی جوامع الکلم» همین است جوامعالکلم تنها یک قاعدهٴ فقهی یا قاعدهٴ اصولی نیست که مطالب دیگر را زیرمجموعه خود دارد اینها هم جزء جوامعالکلم است اما اگر صدر و ذیل عالَم کلمات الهی است آن کلمهٴ جامعه که روح ولایت است جوامعالکلم است دیگر این محذوری ندارد نباید دنبال سند گشت تا بگوییم فلان شخصی که در زیارت جامعه هست برای ما شناختهشده نیست این مطلب در روایات فراوان هست در نهجالبلاغه هست اینها عَیْبِه علم الهیاند, معدن وحیاند عَیبه یعنی صندوق خب اینکه در نهجالبلاغه هست آن کلمات اصلی این زیارت در کلمات نهجالبلاغه هست در جوامع اوّلی روایی هست خب عَیْبه یعنی صندوق, صندوق علم الهی باشد کافی است دیگر. خب, پس بنابراین این بخش پایانی آدم را بیدار میکند بیداری هم همین است حالا آن ممکن است درست باشد بر فرض هم اگر هم درست نیست خیلی جای نگرانی نبود برای اینکه مثلاً دربارهٴ سند باید بحث بشود درست نشده یا خواننده با اخلاص نخوانده و مانند آن ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ کَلِمَاتُ رَبِّی﴾ اما گاهی ممکن است سؤال بشود که بهشتیها که حالا رفتند در بهشت آنجا باشند و بخورند و لذّت ببرند و در غُرف مبنیه باشند و حور و غِلمان باشد خب که چه؟ برایشان عادی است اینچنین نیست که آنها لذت نبرند آنها از کار خودشان لذت میبرند در دنیا انسان باید کشاورزی کند و کِشت و زرع بکند تا میوه و نان در بیاورد اما آنجا درختهایش آماده است ولی میوه ندارد اگر میوه دارد با کلمات بهشتیها میوه پیدا میکند در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این مطلب گذشت آیهٴ ده سورهٴ «یونس» که ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ذیل این آیه ده سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آن بحث مبسوط گذشت که بهشتی اگر بخواهد میوهای بچیند چه میگوید؟ خودش میرود میچیند؟ به دیگری میگوید برای من میوه بیاور یا نه, ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با تسبیح میوه پدید میآید با تسبیح دعوایش همین است ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ با یکدیگر برخوردی هم که دارند سلام است یعنی غیر از سِلم و سلام بودن و وفا و صفا چیزی نیست اینها چون ﴿نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ کَندیم, کند و کاو کردیم قلبهای اینها را نسبت به کینهٴ دیگری تطهیر کردیم نسبت به همه با صفا و وفا هستند. در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» هم دارد که دعای مؤمنین اینها که اهل بهشتاند دعایشان هم همین است دعا تنها این نیست که خدایا وسعت رزق به من بده یا عاقبت امور من را خیر بکن آنها دعاست اینها هم دعاست که ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ این در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است مردان الهی به خدا عرض میکنند ﴿وَالَّذِینَ جَاءُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا﴾ کذا و کذا و کذا ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِینَ آمَنُوا﴾ این دعای مردان مؤمن است در دنیا همین مردم در قیامت هم ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾ اینها در شب و روز, در دعا, در نماز, در قنوت, غیر قنوت میگویند خدایا کینهٴ کسی را در دل ما قرار نده آخر چه کاری است بلایی است در دل آدم دیگر این کینه که آمد آدم سوء ظن پیدا میکند سعی میکند او را از پا در بیاورد و مانند آن خودش هم در زحمت است.
پرسش: آیه ﴿أُکُلُهَا دَائِمٌ﴾ .
پاسخ: اُکُلش دائم است اما این اُکل با چه چیزی دوام پیدا میکند؟ با همین تسبیح چون تسبیح اینها دائم است اینها دائماً به یاد خدایاند ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ این یک, ﴿وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ این دو, وقتی میوه را میل کردند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ .
پرسش: با توجه به اینکه دار, دار تکلیف است.
پاسخ: تکلیف نیست این ظهور مَلکات است اینها مثل فرشتهها, فرشتهها که مکلّف نیستند که نظیر انسان بهشت و جهنمی چیزی داشته باشند اما اهل تحمیدند, اهل تسبیحاند, اهل تحلیلاند, اهل تکبیرند با همین لذّت میبرند با همین در تکاملاند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ پس میوهیافتن آنها با سبحان الله است, برخورد آنها مسالمتآمیز است بعد از اینکه میوه را مِیل کردند ﴿وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ اینها از این ذکر خدا بیش از آن لذّت میبرند مثل فرشتهها. خب, پس در آنجا لذّت از همین قبیل است و دوام لذّت هم از همین قبیل است اُکل او دائم است برای اینکه تسبیح اینها دائم است تحمید اینها دائم است و مانند آن.
پرسش: کریمهٴ آخر سورهٴ کهف ﴿أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ دربارهٴ چه کسی است؟
پاسخ: بشر عادی دیگر ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ من متولّد شدم, پدر و مادر دارم, مکلّف هم هستم, مثل شما میمیرم همین.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر آنچه را که.
پرسش:...
پاسخ: بله, آن به جهت ولایتشان است که مسلّط شد در همان جریانی که فرمود: «ما قلعت باب خیبر... بقوة جسدیه و لا حرکة غذائیة لکنّی ایدت بقوة ملکوتیة و نفس بنور ربّها مضیئةٍ» که آن بزرگوار میگوید قوّت جبرئیل از مطبخ نبود فرمود اینکه دیدی من درِ خیبر را کَندم نه در اثر اینکه غذای خوبی خوردم بعضیها هم که نقل کردند حضرت نرفت دست بزند درِ خیبر را باز کند همین که اراده کرد در کَنده شد نفرمود با دست این «بقوّة ملکوتیه» است دیگر. خب, اینها مریض میشوند, اینها سالماند, اینها میمیرند اینها سنگ اگر به پیشانی آنها بخورد میشکند, لب و دندان اینها سنگ بخورد میشکند خب همین است. فرمود این دو مطلب را بگو به مردم ﴿قُلْ﴾ این وحی الهی است تا از تو توقّعی نداشته باشند اما از آن به بعد دیگر جوامعالکلمی کلّ عالَم زیرمجموعه ولایت است ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ این جهت, اما ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ این میشود وحی و نبوّت چون صادر اولاند, جوامعالکلماند آن ﴿قُل لَّوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبِّی﴾ زیرمجموعه اینهاست برای اینکه صادر ثانی و ثالث و رابعاند دیگر, اگر «أول ما خَلق الله نور نبیّنا» است و اگر این اهل بیت در آن مقام قُدسی نور واحدند پس این نور میشود صادر اول, میشود جوامعالکلم بقیه زیرمجموعه اینها هستند دیگر اگر آنها عالِم باشند به گذشته و آینده به تعلیم الهی که محذوری ندارند و اگر وجود مبارک آدم معلّم ملائکه است مقام آدمیّت معلّم است نه آدمِ شخصی که بگوییم قضیّة فی واقعة و تمام شد الیوم وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) معلّم ملائکه است این مقام, مقام معلّم است ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ﴾ یعنی مقام آدمیّت, مقام انسان کامل مقام معلّم ملائکه بودن است این باید جوامعالکلم باشد تا کلمات دیگر را زیرمجموعه خود داشته باشد فرمود به مردم بگو هر روز مزاحم تو نشوند هر روز از تو معجزه نخواهند بله, اگر ارادهٴ الهی شد شَقّ قمر میشود, شقّ دریا میشود, شقّ صحرا میشود, شقّ سنگ میشود, شقّ زمین میشود همهٴ اینها را خدا شق کرده دیگر فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾ که شقّالبحر شد, در جریان قارون فرمود: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ این شقّالأرض شد, ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ الْقَمَرُ﴾ آن شقّالأرض شد اگر نار بود, هوا بود, زمان و زمین بود مُنشق شد فرمود اگر وحی الهی باشد و دستور الهی باشد تو چون جامعالکلمی و جزء جوامعالکلمی همهٴ این کلمات به اذن من از تو پیروی میکنند ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ﴾ یک, ﴿مِثْلُکُمْ﴾ دو, اما ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ این میشود نبوّت, چه چیزی به من وحی فرستاده میشود؟ توحید و معاد پس نبوّت من ثابت میشود با ﴿یُوحَی إِلَیَّ﴾ نبوّت و معاد ثابت میشود به ﴿أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ این یک, ﴿فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ﴾ دو, چون مبدأ حق است, منتها حق است چه اینکه در بحث روز قبل داشتیم بین آن آغاز و انجام راه هست راه هم همان صراط مستقیم است و دین راه که شد راهنما میخواهد آن راه چیست؟ عمل صالح است ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً﴾ این اختصاصی به صوم و صلات ندارد چه صوم باشد, چه صلات باشد, چه عمل فردی باشد, چه عمل جمعی باشد این عمل صالح را أیّ عملٍ کان این را مخلوط نکنید ﴿فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ چه شرک خفیّ چه شرک جلیّ, چه شرک مستور چه شرک مشهود, چه شرک مغفول چه شرک غیر مغفول این هم نکره در سیاق نفی است شما چه چیزی میخواهید؟ شما دیگری را که شریک کار خود قرار میدهی این مشرک که دیگری را شریک در دیدن یا شنیدن قرار میدهد میشود مُرایی یا میشود اهل سُمعه چه چیزی طلب میکند یا میخواهد به خیر دیگری برسد یا از شرّ دیگری مصون بماند این دعای نورانی جوشن کبیر که ضارّ و نافع را منحصر در خدا کرده پس او ضارّ است او نافع است خب این دوتا دنبال دیگری که نمیگردد قبلاً هم از صدرالدین قونوی نقل شد که هیچ کسی عمداً گناه نمیکند مگر اینکه او مشرک است اصلاً گناه به شرک برمیگردد منتها چون این گناهها شرک خفی است, شرک مستور است, شرک ضعیف است امید بخشش است چرا گناه نمیکند مگر اینکه مشرک باشد؟ برای اینکه یا به دیگری معتقد شد که کار دست اوست او ضار است او نافع است چیزی از او در میآورد در حالی که ضار و نافع خداست دیگر ﴿لاَ یَمْلِکُونَ لِأَنفُسِهِمْ ضَرّاً وَلاَ نَفْعاً وَلاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾ دیگری مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد به مشکل شما یا برای این است یا نه, برای نفع از دیگری یا در امان بودن از ضرر دیگری نیست یک گناه شخصی است دارد نامحرمی را نگاه میکند یک وقت است که برای اینکه از خیر دیگری بهرهای ببرد یا از شرّ دیگری محفوظ بماند بیراهه میرود یا راه کسی را میبندد این شرک است در ربوبیّت که دیگری را شریک خدا قرار میدهد یک وقت است نه, دارد دروغ میگوید یا نامحرم نگاه میکند این خودش را شریک خدا قرار میدهد, چرا؟ تحلیل آن بزرگوار این است اگر کسی چشمش افتاد به نامحرم یا کاری را سهواً, خطئاً, نسیاناً, اضطراراً, اضطراباً نمیدانم الجائاً, اجباراً, اکراهاً انجام داد که بر اساس حدیث رفع گناه نیست اگر کاری را عالماً عامداً بدون عذر دارد انجام میدهد این گناه است معنای گناه عمدی یعنی چه؟ یعنی خدایا من میدانم شما این را فرمودی در قرآن گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یُغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ﴾ گفتی من هم اضطرار ندارم یک وقت است طبیب است دارد معاینه میکند حرف دیگر است من هم هیچ عذر ندارم, هیچ عذر ندارم اضطراری نیست چشمم نیفتاد ولی میخواهم بیفتد و میدانم تو در قرآن گفتی ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ ولی به نظر من باید این کار را انجام بدهم این حرف همان حرف شیطان است دیگر همان شرک است دیگر هیچ یعنی هیچ شما هیچ گناه نداری مگر اینکه به شرک برمیگردد یا شرک, شریک قرار دادن دیگری است که من این کار را میکنم از خیر دیگری استفاده ببرم یا از ضرر دیگری مصون بمانم خب این دیگری را شریک خد ا قرار دادن است یا نه, داری نامحرمی را نگاه میکند عالماً عامداً هیچ اضطراری هم در کار نیست چشمش هم نیفتاده میگوید خدایا تو فرمودی که این کار حرام است ولی به نظر من نه, عیب ندارد من دارم نگاه میکنم این غیر از آن است؟ غیر از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است حرف شیطان غیر از این بود گفت شما فرموید که سجده بکن ولی به نظر من ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هیچ گناهی نیست مگر اینکه به شرک برمیگردد لذا ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ همین است دیگر, بنابراین در آن آیه که فرمود اکثر مؤمنین مشرکاند سرّش همین است البته در ذیل آن روایتی بود که قبلاً هم آن روایات خوانده شد که امام(سلام الله علیه) فرمود اینکه میگویند «لو لا فلان لهلکتُ» یکی از مصادیق این است.
خب, ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ نه خود را که بعد بگویم فلان شخص به اینجا رسیده, نه دیگری را این حرفی است که ما از این آیه میفهمیم اما آنها که راههای دیگری را طی میکنند گفتند که ما این طور میفهمیم ولی مفسّران عادی طور دیگر میفهمند حق با آنهاست الآن ما که داریم حرف آن آقا را نقل میکنیم برای دو نکته است یکی اینکه ایشان میگوید حرف مفسّران صحیح است که ﴿وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً﴾ یعنی هیچ کس را شریک کار قرار ندهد, ریا نکند, سُمعه نکند و اینها اما راهی که ماها داریم این راه میگوید هم صحیح است این را نقل میکنیم تا روشن بشود که سخن غالب آنها این است یعنی آنها که کتابهای عرفان نظری را نوشتند اهل این رشتهاند کتاب نوشتند آنها میگویند مقام احدیّت در دسترس احدی نیست شما میخواهی احد را عبادت کنی یا رب را؟ شما فقط رب را عبادت کن احدیّت را بخواهی با ربوبیّت هماهنگ کنی که هم ربوبیّت را عبادت کنی هم احدیّت را شدنی نیست چون آنجا که جای احدیّت است تو نیستی اگر جای احدیّت است احدی در قبال احدیّت نیست قبلاً هم در ذیل همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که محلّ بحث است در ذیل آیهٴ 28 همین سوره که فرمود: ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ حرف ایشان را نقل کردیم که گفته اصلاً ذات اقدس الهی در دسترس درک هیچ پیغمبری نیست و سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) هم ذیل همین آیه گفته بود که «و أمّا الذات المتعالیة فلا سبیل إلیه لأحد» همه وجه الله را عبادت میکنند او مقام بسیط محض که بسیطِ صِرف است یا همه یا هیچ همه محال است پس هیچ ما با وجه خدا کار داریم با ربّ کار داریم با خالق کار داریم با همین اسمای حُسنای الهی کار داریم مفاهیمی از این اسما به دست میآوریم که پشت این مفاهیم مصداقی هست اینها که ماهیّت نیست که او را نشان بدهد مفهوم است مصداقی هست برای ما نسبت به ذات همین است این است که سیدناالاستاد امام(رضوان الله علیه) در همان تعلیقاتشان بر فصوص فرمود: «و أمّا الهویّة المحضه» ذات احدیّت این نه معبود هیچ پیغمبر است این نه مشهود هیچ پیغمبر است این نه مقصود هیچ پیغمبر است سهتا قضیه سالبه را ذکر کردند برای همین است برای اینکه او بسیط محض است نمیشود گفت من قدری از او فهمیدم اینکه میگویند به قدر خودمان, به قدر خودمان از باب تشبیه معقول به محسوس این است این آفتاب که جِرمش برای ما قابل دیدن نیست که بارها به عرض رسید حتی در زمان کسوف میگویند اگر کسی با چشم غیر مسلّح بخواهد گوشهای از آن آفتاب را ببیند کور میشود چه رسد به خود جرم شمس, جرم شمس برای ما دیدنی نیست آنچه ما میبینیم نور اوست عالَم را نور آفتاب اداره کرده و ما هم تردید نداریم که آفتاب را میبینیم چون نور او را میبینیم اما همان آفتاب در برابر یک آینهٴ ده سانتی خود آن آفتاب بتمامه خودش را نشان داد اما این آینه ده سانتی به اندازهٴ خودش میبیند اینکه گفته شد:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید
این به قدر تشنگی برای این سطح است نه آن سطح است نه یعنی عبدِ سالک بالا میرود, بالا میرود خدا را به اندازهٴ خودش میشناسد خیر, این پایین است, پایین است, پایین است
او با صد هزار جلوه برون آمده که من با صد هزار جلوه تماشا کنم تو را
اما این به اندازهٴ خودش الله را میبیند الله تبعیض نشد خدا بعضش را نشان داد همهاش را نشان داد اما این آینه به اندازهٴ خودش الله را میبیند اگر اندازه است در زمین است نه مافوق, در طبیعت است نه مافوق طبیعت احد را اینها این طور معنا میکنند گرچه ما که دستمان از همه جا کوتاه است از همین احد مانند سایر مفسّرین همین را میفهمیم که بنده موظّف است هیچ کسی را شریک عبادت خود قرار ندهد نه ریا کند نه سُمعه ولی حرف آن بزرگان این است که مقام احدیّت معروف هیچ کسی نیست, معقول هیچ کسی نیست, مشهود هیچ کسی نیست تا او را بتواند عبادت کند فرمود مواظب باش تو فقط مقام ربوبیّت را میتوانی عبادت کنی برای اینکه با احدیّت رابطه نداری. حالا انشاءالله هر جا هستید جعلکم مبارکاً أینما کنتم حشرتان با قرآن و عترت باشد در سخنرانیها در مجالس در مباحث در مطالعات با کتاب الهی باشید که انشاءالله سفیران حق باشید.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
تاکنون نظری ثبت نشده است