display result search
منو
تفسیر آیات 28 تا 30 سوره کهف

تفسیر آیات 28 تا 30 سوره کهف

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 22 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 28 تا 30 سوره کهف":

عده‌ای که در اثر انحراف اعتقادی و سیّئه قلبشان بسته شد از ادراک معارف حق
آنچه خداوند در سوره «احزاب» به عنوان صلوات بر مؤمنین نازل کرده اختصاصی به مومنان زنده ندارد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾ وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ یَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً ﴿29﴾ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لاَ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً ﴿30﴾

عده‌ای که در اثر انحراف اعتقادی و سیّئهٴ عملی قلبشان بسته شد از ادراک معارف حق عمداً خود را محروم کردند پیشنهادهایی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دادند که این پیشنهادها برخی مربوط به تغییر مکتب است برخی مربوط به تغییر اعضا و رهروان این مکتب. اما آن مطلب اول که قلب بسته شد آیاتی نظیر ﴿کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ یک, از قبیل ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا﴾ دو, از قبیل ﴿مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا﴾ سه, از قبیل ﴿وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ﴾ و مانند آن چهار, مجموعه این چهار طایفه و مانند آن نتیجهٴ تلخی که داد این است که ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَیَفْقَهُونَ بِهَا﴾ این گروه چون نمی‌فهمند انسان چیست و جهان چیست و پیوند انسان و جهان چیست به رهبران الهی چند پیشنهاد می‌دهند که همهٴ این پیشنهادها مطابق با قلبهای بستهٴ اینهاست گاهی پیشنهاد می‌دهند که شما حرفهایتان را عوض کنید این آیات الهی را تغییر بدهید, این اصولی که آوردید عوض بکنید ﴿لاَ یَرْجُونَ لِقَاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ و مانند آن این پیشنهاد تبدیل, تحریف, تغییر و مانند آن مربوط به اصل مکتب است گاهی هم پیشنهاد می‌دهند که اعضا و پیروان این مکتب را عوض کنید این فقرا و مستضعفان اینها را ترک کنید تا ما بیاییم ما که توانگریم با این تهیدستها یکجا نمی‌نشینیم این دو پیشنهاد مذموم گاهی از یک نفر است یک گروه است, گاهی از دو گروه است و اینها مانعةالجمع نیستند که هر دو مطلب را بخواهند ذات اقدس الهی هم آن پیشنهاد را نقل کرد و رد کرد, هم این پیشنهاد را ذکر کرد و باطل دانست و منشأ این دوتا پیشنهاد باطل را بستگیِ دل معرفی کرد وقتی محور اندیشه بسته باشد خب انسان درک نمی‌کند برابر چشم و گوش نظر می‌دهد و چشم و گوش هم که محور تفکّر و تعقّل و اندیشه نیستند. فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ اینها ماندگارند. معنای ماندگاری افرادی که وجیه الی اللهی‌اند, وجه اللهی‌اند و لوجه الله کار می‌کنند این است که آثار و برکات آنها در جامعه هست از یک سو, مردم هم در طیّ اعصار و قرون برای اینها علوّ درجه و منزلت مسئلت می‌کنند از سوی دیگر, هم از طرف آنها برکات نصیب مردم می‌شود هم از طرف مردم برکات برای آنها درخواست می‌شود و آنچه ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به عنوان صلوات بر مؤمنین نازل کرده است اختصاصی به مؤمنان زنده ندارد اینکه فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ گرچه مصداق شایع و رایجش مردان با ایمان زنده‌اند ولی آنها که رحلت کرده‌اند هم مشمول صلوات‌اند خدای سبحان بر مؤمنین صلوات می‌فرستد و ملائکه را هم به همراه خود وادار می‌کند که برای مؤمنین صلوات بفرستند ﴿هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ وَمَلاَئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ این اخراج از ظلمت به نور در هر نشئه‌ای اثر خاصّ خود آن نشئه را دارد اختصاصی به عالم طبیعت و زمان حیات ندارد. به هر تقدیر اینها مانده‌اند اما دربارهٴ افراد دیگر فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ وَمَزَّقْنَاهُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ﴾ ما اینها را اُحدوثه و تاریخ قرار دادیم فقط شما باید در کتابهای تاریخ بخوانید که روزی در این سرزمین ساسانیان بودند سامانیان بودند سلجوقیان بودند روزی در این سرزمین پهلوی بود روزی در این سرزمین قجر بود همین ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ احدوثه, احدوثه در تاریخ قرار دادیم اما انبیا موجود زنده‌اند الآن این هفت میلیارد بشری که روی زمین زندگی می‌کنند قسمت مهمّ اینها را همین چند پیغمبر دارد اداره می‌کنند یا حضرت عیساست یا حضرت موسای کلیم است یا وجود مبارک پیغمبر اسلام است همین چهار, پنج نفر دارند اداره می‌کنند دیگران هم اگر زنده‌اند به برکت همینها زنده‌اند اینها آمدند آن جنبهٴ عدل و انسانیت و اینها را گرفتند ماندند آن جنبهٴ الهیّتش را رها کردند آنها هم بالأخره در کنار سفرهٴ انبیا آمدند شعار عدل‌گستری را سر دادند بالأخره الآن این چهار, پنج نفرند که دارند جهان را اداره می‌کنند هر کس سخن از عدل و حق و انصاف و شرف و اصول ارزشی دارد مخصوص همین چند نفر است, خب بنابراین اینها هم ماندگارند و دیگران فرمود: ﴿فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِیثَ﴾ اینها در تاریخ دفن شدند روزی در این مملکت ساسانیان بودند, روزی در این مملکت پهلوی بود همین شده حدیث اما اینها بالأخره باقی‌اند در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید فرمود یک عده اولواالألباب‌اند, یک عده اولواالأبصارند, یک عده اولواالنهای‌اند دارای نُهیی‌اند عقل را نُهیه گفتند برای اینکه انسان را از زشتی نهی می‌کنند عده‌ای اولواالنهای‌اند, عده‌ای اولواالألباب‌اند, عده‌ای اولواالأبصارند, عده‌ای اولوا بقیّه‌اند اینها والیّ بقای‌اند, ولیّ بقای‌اند ﴿لَوْلاَ یَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَالْأَحْبَارُ﴾ بعد فرمود: ﴿أُولُوا بَقِیَّةٍ﴾ خب یک آدم عاقل والی لُبّ است, یک آدم حکیم والی لُبّ است, یک انسان الهی والی بقاست می‌شود اولوا بقیّه اگر وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) را ما می‌گوییم بقیّةالله برای همین است که «أبقائه الله سبحانه و تعالیٰ لإقامة الأمت و العوج» این می‌شود جزء اولوا بقیّه فرمود اینها کسانی‌اند که می‌مانند پس آن پیشنهاد دهنده‌ها که یا پیشنهاد تغییر مکتب دادند گفتند ﴿بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذَا أَوْ بَدِّلْهُ﴾ یا اینها که پیشنهاد تبدیل رهروان راه قرآن را می‌دهند گفتند فقرا را طرد کنید ما بیاییم ﴿لاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» این بود در اعراف این بود در سایر سُوَر این بود به حضرت نوح گفتند به انبیای دیگر گفتند به وجود مبارک پیامبر هم گفتند که خدای سبحان فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ این پیشنهادهایی که به حضرت نوح و انبیای بعدی تا وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) می‌دهند بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ است خب وقتی که بیماری آمد دیگر فرق نمی‌کند اگر کسی در اثر بدخوری دستگاه گوارشش آلوده شده و صدمه می‌بیند این چه برای هزار سال قبل باشد چه برای هزار سال بعد این دستگاه گوارش که با هر غذایی آماده نیست این دستگاه اندیشه هم همین‌طور است فرمود: ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ چون ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ آن پیشنهاد مذمومی که به نوح(سلام الله علیه) دادند به تو می‌دهند آن حرفی که به حضرت ابراهیم زدند به تو می‌زنند ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ این ﴿یُرِیدُونَ﴾ که فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد این دائماً وجه الله را می‌طلبند این بیان نورانی حضرت امیر در دعای کمیل که عمر مرا «فی خدمتک سرمدا» همین است انسان دائماً می‌تواند در خدمت الهی باشد آن درسی آن بحثش اگر صبغهٴ دینی دارد که خدایا توفیقی بده من خوب درس بخوانم خوب یاد بگیرم خوب معتقد بشوم خوب عمل بکنم خوب منتشر کنم این می‌شود «فی خدمتک سرمدا» ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ بالأخره انسان بر جایی باید تکیه کند چند بار ما به عرضتان رساندیم که قبل از انقلاب ما مشکل جدی داشتیم می‌گفتیم اگر این مثلثی که فعلاً هست پایدار نباشد و یک ضلعش فرو بپاشد ما چه کنیم؟ قبل از انقلاب مشکل رسمی ما این بود که الآن جهان را بت‌پرستی و کمونیستی و الهیّت اداره می‌کند یعنی مسیحیها و یهودیها و مسلمانها معتقد به مبدأند, مارکیستها ملحدند, بت‌پرستها هم این آیین بت‌پرستی را دارند ترویج می‌کنند ما مشکلمان این بود می‌گفتیم با پیشرفت علم این بت‌پرستی و موش‌پرستی و فلان‌پرستی این یقیناً رخت برمی‌بندد در هند هست, در چین هست, در بسیاری از کشورهای عقب‌افتاده هست اگر این بت‌پرستیهای گوناگون فرو پاشید در اثر پیشرفت علم و این قشر عظیم به طرف الهیّت نیامد و به طرف الحاد رفت کفّهٴ ملحدین سنگین‌تر می‌شود آن‌وقت در کلّ جهان الهیّون آسیب می‌بینند این نگرانی جدّی ما بود اما دیدیم طولی نکشید که الحاد متلاشی شد آن اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی مثل آدم برفی آب شد کسی هم کاری با او نداشت نه کودتایی شد نه انقلابی شد نه جنگی شد هیچ نشد فقط رخت بربست و این موش‌پرستیها هر روز ادامه دارد و محکم هم می‌شود این عرفانهای دروغ همین است دیگر بالأخره بشر خودش را باید به جایی بند کند اگر آن نشد به موش تکیه‌گاهی نداشته باشد نیست منتها غفلت می‌کند گاهی به خودش اکتفا می‌کند گاهی به موش اکتفا می‌کند گاهی به بتهای دیگر اکتفا می‌کند اینها هر روز دارد تقویت می‌شود و اما آن جریان مارکسیستی و کمونیستی و اینها هم که آب شده اگر کسی قلب بسته شد به دنبال هوا راه می‌افتد آن را خدا می‌داند یا به دنبال فال‌گیری یا به دنبال بَخت یا به دنبال شانس یا به دنبال همین ادّعاهای دروغین ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ این یا افراط است یا تفریط از آن صراط مستقیم فاصله گرفتن است. بعد فرمود: ﴿وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ﴾ این آرا, این افکار را شنیدید و آنها مطرح کردند تو بگو حق از طرف خداست در هیچ جا نیست مگر از طرف خدای سبحان و بدان که بشر در انتخاب راه تکویناً آزاد است ما کسی را مجبور نکردیم در نظام تکوین ولی راه را نشان دادیم در نظام تشریع گفتیم در نظام تشریع چه چیزی بر آنها واجب است شریعت منطقةالفراغ نیست گرچه منطقةالفراغ هم دارد بالأخره واجباتی است, مستحباتی است, مکروهاتی است, یک مباهات آنجا که مطنقةالفراغ است مشخص است در نظام تکوین بشر آزاد خلق شده است چون کمال در همین است اجباری در کار نیست کسی را وادار کنند الاّ ولابد تو باید ایمان بیاوری اما امر به معروف هست, نهی از منکر است که با مسئله اجبار در دین فرق می‌کند پس بشر از نظر آفرینش آزاد خلق شده و کمال هم در این است که بر اساس آزادی به طرف حق برود اگر مجبوراً به طرف حق می‌رفت که کمال نبود ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ﴾ این یک, حق از طرف خداست و لاغیر این لسانش هم لسان حصر است بشر هم آزاد است در نظام تکوین این دو, در نظام تشریع الاّ ولابد باید دین را بپذیرد چون دین صراط مستقیم است و اگر نپذیرفت کج‌راهه رفت دو طرفش جهنم است این صراط مستقیم که دو طرفش جهنم است گاهی گفته می‌شود پُل صراط روی جهنم است یعنی همین دو طرفش است جهنم است افراط و تفریط جهنم است, «الَْیمِینُ وَ الشِّمالُ مَضَلَّةٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَی هِیَ الْجَادَّةُ» این وسط رفتن واجب است تشریعاً پس حقیقت و حق هر چه هست از خداست یک, و انسان هم در نظام تکوین مجبور نیست جبر محال است نه باطل جبر مستحیل است نه بد از سخن مباحث حکمت عملی نیست بگوییم جبر بد است تفویض بد است امر بین الأمرین خوب است خیر, جبر محال است تفویض محال است امر بین الأمرین ضروری است مثل این نمی‌گوییم دو دوتا پنج‌تا بد است, دو دوتا سه‌تا بد است, دو دوتا چهارتا خوب است می‌گوییم دو دوتا پنج‌تا محال است, دو دوتا سه‌تا محال است, دو دوتا چهارتا ضروری است امر بین الأمرین ضروری است جمع مستحیل است, تفویض مستحیل است این مطلب بعدی حالا که انسان مختار است هر کدام را دوتا راه را می‌تواند اختیار کند با عقل و فطرت از درون, با کتاب و سنّت از بیرون به انسان گفته می‌شود که راهِ دین راه مستقیم است بقیه ﴿فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلاَلُ﴾ پس ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ﴾ یک, و بدان نه اینکه به مردم بگو بدان و دیگران هم البته می‌دانند که ﴿فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ انسان آزاد است دو, نظیر آن آیات دیگر ﴿مَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾, ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً﴾ , ﴿وَهَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ﴾ کذا و إمّا کذا این إمّا کذا و إمّا کذا در نظام تکوین است یعنی انسان مختار است اما در نظام تشریع بر او واجب است که احدالطرفین را که طریق مستقیم است بپذیرد وگرنه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ٭ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَاسْلُکُوهُ﴾ او را تعقیب می‌کند این بگیر و ببند نشانهٴ آن است که در نظام تشریع آزاد نیست اگر گفته شد ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ معنایش این نیست که ـ معاذ الله ـ دین جزء مباحات است بخواهید قبول کنید می‌خواهید نکول معنایش این است که تو فطرتاً مجبور نیستی و کمال هم در این است که بر اساس اندیشه و انگیزه آزادانهٴ کسی راه را بپذیرد اگر بر اساس جبر یک طرف برود که کمال نیست پس در نظام تکوین بشر آزاد است مجبور نیست در نظام تشریع عقل و نقل او را راهنمایی می‌کنند که در مسیر دین حرکت کند نرفت, ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ او را تعقیب می‌کند بگیر و ببند در کنارش است در دنیا ﴿فَاقْطَعُوا﴾ هست, ﴿فَاجْلِدُوا﴾ هست, ﴿الَّذِینَ یُحَارِبُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ هست و مانند آن, در آخرت هم ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ﴾ هست و مانند آن.
پرسش: حاج آقا جبر و تفویض مطلقش است که تابع عقل است نسبی بودنش چطور؟ آیا تابع عقل است؟
پاسخ: بالأخره جبر که انسان مجبور باشد بالقول المطلق محال است نه بد است تفویض بالقول المطلق مستحیل است که خدای سبحان کارِ بشر را به بشر واگذار کرده باشد, خب.
﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّکُمْ فَمَن شَاءَ فَلْیُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکُفُرْ﴾ این برای نظام تکوین, اما نظام تشریع مختاری ما در نظام تکوین کسی را مجبور نکردیم ولی در نظام تشریع پذیرش دین واجب است نپذیرفتید گرفتار این اصل می‌شوید ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً﴾ این «أعتَدَ و عَدّ» هر دو می‌تواند ریشه باشد برای ﴿أَعْتَدْنَا﴾ که آن «دال» تبدیل به «تاء» شده یا نه, «عَتَد» خودش مستقل است «کما هو الظاهر» این اشتقاق ﴿أَعْتَدْنَا﴾ در آیات قبل گذشت ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا﴾ یعنی ما آماده کردیم الآن جهنم موجود است چه اینکه الآن هم بهشت موجود است آنجا فرمود: ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ﴾ , ﴿أُزْلِفَتِ﴾ یعنی قُرّبت, یعنی اعدّت آماده شد, مهیّا شد برای متّقی, متّقی همین که اینجا رخت بربست ﴿فَرَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ﴾ ﴿إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِینَ نَاراً﴾ که ﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا﴾ این ظالمین اسم فاعل نیست صفت مشبهه است نشانهٴ استمرار و استقرار این وصف است اینها که در اثر غفلت قلب و قفل قلب و رِیْن قلب و کِنان قلب طبق آن آیات چهار طایفه اینها دل مُرده شده‌اند «أحاطت بهم خطیئاتهم» شد در بخشهای قبلی فرمود: ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ بعضیها هستند که گناهان اعتقادی دارند, گناهان اخلاقی دارند, گناههای عملی دارند, گناههای عهد و پیمان اجتماعی دارند, گناهان سیاسی دارند ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ این کسی که ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ گرفتار دوزخی می‌شود که به او احاطه دارد آیهٴ 49 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است ﴿أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ این هر جا برود می‌سوزد چه اینکه در دنیا به هر طرف می‌رفت معصیت می‌کرد در هر حزبی, در هر ارگانی, در هر نهادی, در هر انجمنی, در هر محفلی, در هر کوی و برزنی گناه می‌کرد یا گناه اعتقادی بود یا قولی بود یا فعلی بود و مانند آن, آنکه ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ﴾ گفتار ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ می‌شود احاطهٴ این نار به صورت سرادق یاد شده است این سرادق یک بار در قرآن کریم استعمال شد و آن هم در همین آیه سورهٴ مبارکهٴ «کهف» است ظاهراً عربی نیست و معرّب است و اصلش هم فارسی است و غیر فارسی هم ممکن است داشته باشند و بسیط نیست و مرکّب است این سرادق اصلش سراپرده بود این سراپرده را سراطاق کردند این سراطاق شده سرادق و چون یک ریشهٴ ادبی صرف و نحوی ندارد این است که «هذه کلمة أعجمیة فالعب بها ما شئت» به حسب ظاهر این سرادق همان سراپرده است سراپرده آن پردهٴ محیطی است که همه را در برمی‌گیرد بسیط نیست سراپردهٴ جهنم همهٴ اینها را فرا می‌گیرد گاهی خیمه معنا کردند که همان سراپرده است, خب.
﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ﴾ بالأخره اینها در آن حرارت سوزان احساس عطش می‌کنند تشنه‌شان می‌شود آب می‌خواهند به آنها نظیر سُرب گداخته, مس گداخته که مُهل همان مس گداخته است به او می‌دهند همین سیّئه باطنش همان است اینکه سوزاند جامعه‌ای را به آن صورت در می‌آید.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر این را این سراپرده را تعریب کرد به صورت سرادق در آورد و خیلی شفاف ارائه کرد عربی این کار می‌کند دیگر عربی مبین مستهلَک می‌کند آن قدرت در فارسی یا غیر فارسی نیست ما در عین حال که به ادبیات فارسی‌مان علاقه‌مندیم اما هر لفظی بیاید با همان وضع استعمال می‌کنیم عربی بیاید با همان وضع عربی ما دیگر تفریس نمی‌کنیم فارسی نمی‌کنیم عربی را عربی, کلمات لاتین چه فرانسه, چه انگلیس, چه آلمانی چه زبان دیگر که بیاید ما همان‌طوری که آمده و جزء وارداتی ماست همان‌طور به کار می‌بریم این سلطنت در فارسی نیست که بتواند این لغات و کلمات وارد شده را در خود هضم بکند به صورت بومی در بیاورد و مصرف کند اما عربی هرگز این‌چنین نیست هر کلمه‌ای بخواهد وارد بشود باید ویزا بگیرد, گذرنامه بگیرد وارد بشود آنجا بازسازی بشود و مصرف بشود این‌طور نیست که هر کلمه‌ای وارد بشود آن را همان طور مصرف بکنند این قدرت و سیطرهٴ لسان عرب است, خب.
﴿أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن یَسْتَغِیثُوا یُغَاثُوا بِمَاءٍ کَالْمُهْلِ﴾ اگر استغاثه کنند ناله کنند لابه کنند ضجّه بزنند که ما تشنه‌ایم به ما آب بدهیم به جای آب کوثر و گوارا و زلال به آنها مس گداخته می‌دهند فلزّ گداخته که آب همان فلز است می‌دهند آن را می‌گویند مُهل این هنوز به لب نیامده ـ معاذ الله ـ پوست صورت را می‌ریزد از بس داغ است ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ چهره را بُریان می‌کند مَشوی یعنی بریان, خب اگر کسی جریان اسرائیل را ببیند, جریان فلسطین را هم مشاهده کند, جریان غزّه را مشاهده کند باور می‌کند که این کیفرها برای آنها حق است. ﴿یَشْوِی الْوُجُوهَ﴾ بعد فرمود: ﴿بِئْسَ الشَّرَابُ﴾ برای اینکه این به جای اینکه رفع عطش بکند تمام دستگاه را می‌سوزاند دوباره ذات اقدس الهی دستگاه گوارش ایجاد می‌کند اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت ﴿کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَیْرَهَا﴾ همین است دیگر اگر این پوست چه در درون چه در بیرون, گوشت چه در درون چه در بیرون به صورت خاکستر در آمد دوباره ذات اقدس الهی می‌رویاند ﴿وَسَاءَتْ مُرْتَفَقاً﴾ یک برجستگی بسیار بدی است این برای انذار اما آن تبشیرش مربوط به ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ است که به خواست خدا برای فردا مطرح می‌کنیم.
اما دربارهٴ این سؤالهای هرمنوتیک مستحضرید این فن باید توجیه بشود اگر معنایش این است که افراد پیش‌فرضهایی دارند, مبانی دارند, مبادی دارند هر کسی از متن چیزی می‌فهمد این سخن ناصواب است اگر منظور آن است که بعد از اینکه همه از این متن مطلبی را فهمیدند در مقام رد و امضا بعضیها امضا می‌کنند که با مبانی اینها مطابق است, بعضیها رد می‌کنند چون با مبانی اینها مطابق نیست این سخن حق است همهٴ ما هم همین‌طوریم ولی این‌چنین نیست که چون مبانی فرق می‌کند پیش‌فرضها فرق می‌کند برداشتها هم فرق می‌کند یعنی بگوییم این آیه این را می‌خواهد بگوید این قرائت این است معنای آیه این است خیر, قرآن کریم به صورت نور بیان شده و خود را به عنوان نور معرفی کرده که ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ بعد تبیان است, بعد ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ﴾ است و در حدود 250 سال این چهارده معصوم(علیهم السلام) این قرآن را گفتند و خواندند و عمل کردند و تفسیر کردند به مردم منتقل کردند و روشن شد که قرآن چه چیزی می‌خواهد بگوید اگر در مسئله نماز و حج بود که پیغمبر فرمود: «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» یا «خذوا عنّی مناسککم» مرحلهٴ جنگ بود هفتاد, هشتاد جنگ شده تا آیات جهاد و دفاع و جنگ را به مردم بیاموزاند برای مردم تشریح کند کمبودها را دو مرتبه به مسجد بیاورند و برای آنها حل کنند, اگر مسئله حکومت بود وجود مبارک حضرت امیر خاورمیانه را پنج سال به خوبی اداره کرد وجود مبارک امام مجتبی چند ماه حکومتی داشت و اگر سخن از مبارزه بود طغیان‌ستیزی و با طاغوت درگیر شدن و خوی شهادت‌طلبی و اسارت را در راه دین پذیرفتن است وجود مبارک سیّدالشهداء عملاً به آیات در بسیاری از موارد آیات را تلاوت کرده با سرِ مطهّرش آیات را خوانده این آیات را تبیین کرده, تشریح کرده, روشن کرده و اگر بخشهای عرفانی آنهاست و دعا و نیایش و اینهاست وجود مبارک امام سجاد در حدود سی سال مسئله دعا و عرفان و اخلاق را گفت و عمل کرد و منتشر کرد و اگر بحثهای حوزوی است وجود مبارک امام باقر و امام صادق هزارها شاگرد تربیت کردند حالا اگر کسی اشکال کند که در مدینه جا برای پذیرش چهار هزار شاگرد نبود هیچ کس ادّعا نمی‌کند که وجود مبارک حضرت امام صادق مجلسی داشتند که چهار هزار شاگرد آنجا حضور داشتند این را که کسی نگفت که در طیّ عمر با برکتشان چهار هزار شاگرد تربیت کردند یک شاگرد یک ساعته آمده یک حدیث یاد گرفته رفته, دوتا شاگرد فقط یک نصفه روز حضرت را دیدند یک نصفه روز, یک سؤال, دو سؤال, ده سؤال, بیست سؤال تا یک مدت عمر نه چهار هزار نفر نظیر آنچه که فعلاً در مسجد اعظم مطرح است اینها می‌آمدند در مدینه چهار هزار نفر می‌نشستند وجود مبارک امام صادق برای اینها درس می‌گفت اینکه نه شدنی است نه کسی ادّعا کرده مثل اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در طول عمرش هزارها نفر را که دوازده هزار نفر را در آن اسدالغابه و غیر اسدالغابه جمع‌آوری کردند اینها شاگردان حضرت بودند از یک ساعت تا یک عمر این‌طور نیست یعنی این‌طور نیست و کسی ادّعا نکرده که چهار هزار نفر پای درس امام صادق بودند یعنی در طیّ این عمر پر برکت این ده نفر آن بیست نفر آن سی نفر آن دو نفر آن یک نفر این جمعاً چهار هزار نفر حضرت را دیدند و از حضرت حدیث نقل کردند, خب. اگر این است وجود مبارک امام باقر این کار را کرده, وجود مبارک امام صادق این کار را کرده در طیّ این اصول اربعمائة در همین زمان نوشته شده بالأخره چهارصد نفر چهارصد کتاب نوشتند چهارصد رساله نوشتند این فاصلهٴ بین کتب اربعه و ائمه(علیهم السلام) همین اصول اربعمائة است مرحوم کلینی در قرن چهارم بود چهار قرن از هجرت گذشته وجود مبارک امام صادق, امام باقر در قرن دوم بودند اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم اینها بودند دویست سال بین این بزرگان فاصله است یعنی بین کتب اربعه و محمّدین ثلاث مرحوم کلینی و مرحوم صدوق مرحوم شیخ طوسی تا وجود مبارک امام صادق و امام باقر دویست سال فاصله است این دویست سال را اصول اربعمائة تأمین می‌کند این اصول اربعمائة به وسیلهٴ شاگردان ائمه(علیهم السلام) تدوین شده به هر تقدیر در طیّ این 205 سال گفتند و نوشتند و سخنرانی کردند و اقامه کردند و دین شده یک چیز شفاف حالا کسی بیاید بگوید که من برداشتم از دین این است درست است که فقهای ما برداشت دارند مثلاً صاحب جواهر برداشتش از این روایت یک مطلب است که مثلاً فلان کار اگر کسی قصد ده روز کرده در جایی بخواهد از آنجا خارج بشود تا مرزش کجاست مرحوم صاحب جواهر یک فتوای دیگر کمی تفاوت دارند حالا کسی بیاید بگوید ـ معاذ الله ـ پیغمبر معصوم نبود یا بگوید ـ معاذ الله ـ این کتاب جهان‌بینی خود پیغمبر است هستی‌شناسی خود پیغمبر است این زیر همهٴ دین آب بستن است دیگر این را که نمی‌شود گفت اختلاف قرائت که.
پرسش: حاج آقا ببخشید گاهی هست که معصومین و خود حضرت صادق(علیه السلام) دارند که «لو قری القرآن کما أنزل لالفیتمونا فیه مسمّین کما سمّی من کان قبلنا» .
پاسخ: اگر همین قرآنی که در سورهٴ مبارکهٴ «حشر» است که ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾ این مربوط به حقیقت قرآن است این حقیقت قرآن اگر بخواهد تجلّی کند کوه توان تحمّل آن را ندارد مثل اینکه ذات اقدس الهی با بعضی از اسمای حسنایش تجلّی کرده است ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ یا جبل مُندک شده است و مانند آن. آن مربوط به حقیقت کتاب است ما که حالا نه ادّعای آن را داریم نه به آن حد می‌رسیم اما همین ظواهری که هست که از این ظواهر بشود کم کم, کم کم بالا رفت این را که نمی‌شود ادّعا کرد که ما برداشتمان این است جریان هرمنوتیک در دو مقطع است یکی آدم هر چه بلد است هر مبنایی که دارد وقتی به یک متن رسید باید این مبانی‌اش را در مرحلهٴ مستمع ساکت کند که بفهمد صاحب متن چه می‌خواهد بگوید مخالف و مؤالف هر دو یک گونه می‌فهمند مگر اینکه او آداب استماع را نداند مثل اینکه کسی وسط حرف کسی دارد حرف می‌دواند خب این معلوم می‌شود آداب استماع را نمی‌داند اگر کسی یک کتاب جلوی اوست چهارتا مبنا هم خودش قبلاً فراهم کرده این دارد این کتاب را مطالعه می‌کند فوراً دست به قلم می‌کند دارد اشکال می‌کند این اصلاً آداب مطالعه را بلد نیست این باید به پایان برسد کاملاً صدر و ساقه‌اش گوشِ محض تا ببیند این متن چه می‌گوید این مقام استماع, بعد مقام تصمیم‌گیری و استدلال یا قبول یا نکول از آن به بعد آزاد است می‌تواند اشکال کند, می‌تواند نقد کند, می‌تواند نقض کند, می‌تواند بپذیرد یقیناً فرق می‌کند هر کسی مبانی داشته باشد این است و تفاوت جوهری این است که اگر خوب گوش بدهد گاهی دست از مبانی خود برمی‌دارد اینکه می‌بینید علامه شد علامه برای اینکه خوب گوش داد تحوّل این تجدیدنظر همین است یک وقت است کسی متحجّر است این مبنایی که قبلاً به او گفتند این همیشه در ذهنش هست هر جا هم رفته حرف هر کسی را گوش داده یا کتابی را خوانده در وسطهای حرف او و گفته‌های او حرفهای خودش را دوانده این اصلاً نگذاشت آن متکلّم بیچاره حرف بزند که این به جایی نمی‌رسد این متحجّر است این رسوب دارد اما کسی مثل علامه است, مثل صدرالمتألّهین است اینها تحوّلی دارند این حرکت جوهری که اول برای او پیدا نشد که, این اصالة الوجود که اول برای او پیدا نشد که این جسمانیةالحدوث و روحانیةالبقاء که اول در استادش نبود, در حوزهٴ علمیه اصفهان نبود خب چطور شد که دفعتاً این نوآوریها پیدا شده؟ آدم خوش‌فهم, گوش‌بده وقتی به یک متن رسید سر تا پا گوش است و عجله هم نمی‌کند سر هم تکان نمی‌دهد تصدیق بکند تکذیب هم نمی‌کند و یادداشت برمی‌دارد که این آقا این را می‌خواهد بگوید این متن این را می‌خواهد بگوید بعد این را با داشته‌های خود ارزیابی می‌کند بعد روی کُرسی نظریه‌پردازی می‌نشیند در آن صحنهٴ دل یا برمی‌گردد یا اشکال می‌کند یا تجدیدنظر می‌کند این راهِ عالِم شدن است هرمنوتیک یعنی این‌طوری که آدم از هر متنی برابر با برداشت خود بفهمد این مغالطه است اینکه فهم نیست اگر او ظهور نداشته باشد معما باشد, جدول باشد, لُغز باشد بله آدم هر طوری به میل خود می‌تواند حل کند اما اگر ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ شد, ﴿عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ شد, ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ شد, ﴿هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ شد, ﴿تِبْیَاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ شد آدم باید گوش بدهد ببیند این چه می‌گوید بعد حرف خودش را می‌خواهد بزند این دوتا مطلب را. پیش‌فرضها هم مستحضرید که دین آمده به ما چهارتا حرف زده گفت اگر مقلّدی محقّق باش, رهبر یا مرجعی محقّق باش, تمام ظنون باید به یقین ختم بشود اگر استادی محقّق باش, اگر شاگردی محقّق باش, اگر درصدد تصدیقی محقّق باش, اگر درصدد تکذیبی محقّق باش چقدر این کتاب من البته همهٴ بزرگان به اهل بیت ارادتمندند اما من ندیدم فقیهی کتاب حدیث را مثل قرآن ببوسد مگر سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی ما معمولاً قرآن را در گرفتن و اینها اول می‌بوسیم بعد قرائت می‌کنیم ولی نهج‌البلاغه این‌طور نیست که اگر نهج‌البلاغه به دست ما دادند این ببوسید این می‌بوسیم این سیّد این در جلوت و خلوتش راهش یکی بود از بس این احادیث نورانی است وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) آن‌طوری که مرحوم کلینی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف کافی در بحث علم نقل می‌کنند می‌فرمایند شما می‌خواهی تصدیق بکنی بکن, می‌خواهی تکذیب بکنی بکن همان‌طوری که قبلاً عرض شد فرمود بدان دوتا سیم خاردار این طرف است بخواهی به مرز تصدیق بروی سرت را تکان بدهی پایین بیاوری بگویی آری باید محقّقانه باشد, بخواهی تکذیب کنی سرت را بالا ببری بگویی نه باید محقّقانه باشد چون دین بست «ان الله سبحانه و تعالی خصّ, حضّ, أو حصّن» سه قرائت در این حدیث نورانی هست «عباده بآیتین من کتابه أن لا یقولوا حتی یعلموا و لا یردوا ما لم یعلموا» آن‌وقت این دوتا آیه را وجود مبارک امام صادق طبق نقل مرحوم کلینی استدلال کرده فرمود اما آن آیه‌ای که دلالت می‌کند نفی باید محقّقانه باشد این آیه است ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ آنجا که پذیرش باید محقّقانه باشاد آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ بنابراین ما باید آنجایی هم که به مظنّه عمل می‌کنیم همان‌طوری که قبلاً اشاره شد «ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحکم» ظن به ظن نباید بند بشود ظن باید به یقین بند بشود ماییم و فرهنگ محاوره باید حرف طرف را بفهمیم طرف هم که قرینه اقامه نکرده اصالةالظهور حجت است یقیناً نه ظنّاً نه اینکه ما گمان داریم اصالةالظهور حجّت است نه خیر ما صددرصد یقین داریم اما ظاهر این لفظ این است بله ما گمان داریم آیا متکلّم این معنا را اراده کرده است بله ما یقین نداریم مظنّه داریم اما مظنّه حجت است را یقین داریم ظواهر الفاظ حجّت است ما یقین داریم ما در وصیت‌نامه‌ها, اقرارنامه‌ها, وقف‌نامه‌ها, وکالت‌نامه‌ها با یک پشتوانهٴ صددرصد فتوا می‌دهیم ما می‌گوییم وقف‌نامه‌ها ظاهرش حجت است, وکالت‌نامه‌ها ظاهرش حجت است, وصیت‌نامه‌ها ظاهرش حجت است, شرکت‌نامه‌ها ظاهرش حجت است, وکالت‌نامه‌ها ظاهرش حجت است ما یقین به حجّیت این ظواهر داریم یعنی یقین داریم این ظنون حجّت است اما از ما سؤال می‌کنند که آیا واقف این معنا را اراده کرده صددرصد یا هشتاد درصد؟ ما می‌گوییم هشتاد درصد ما که یقین نداریم واقف چه اراده کرده که ظاهر الفاظ این است ظواهر حجّت‌اند بالقطع است نه اینکه مظنّه به مظنّه وابسته است منتها ظاهر را باید در مقام فهم حفظ کرد قبول و ردّش در مقام استدلال است پس بنابراین پیش‌فرضهای ما اگر بخواهیم درس‌خوان و پژوهشگر و عالِم بشویم راهش این است اگر بخواهیم یک آخوند معمولی در بیاییم راه فراوان است راه عالم شدن این است که انسان بخواهد تصدیق کند یک پشتوانهٴ صددرصد داشته باشد, بخواهد تکذیب کند یک پشتوانهٴ صددرصد داشته باشد پیش‌فرضهایی که به جایی بند نیست کسی را محقّق نمی‌کند اصول موضوعه با حُسن قبول می‌شود اصول موضوعه اگر کسی نپذیرفت آن شخص را یا آن مبنا را «و ان مع النُکرة والارادی مصادرة ثمّ ذی المبادی» همین اصول موضوعه, همین پیش‌فرضها می‌شود مصادره به مطلوب پس به اصول موضوعه هیچ یعنی هیچ نمی‌شود تکیه کرد باید به علوم متعارفه تکیه کرد علوم متعارفه آن قضایای بدیهی است ما در تمام استدلالها باید این حرف را ببریم, ببریم, ببریم تا به لبهٴ یک پرتگاه آنجا بیندازیم که دیگر مزاحم نشود باید به اصل تناقض برگردد, اجتماع ضدّین برگردد, اجتماع مثلین برگردد, اصل هوهویّت برگردد, سقوط الشیء لنفسه برگردد, سلب شیء از نفس محال است برگردد اینها سرمایه‌های اوّلیه ماست به اینجا ختم نشود به جایی بند نیست اگر کسی بر اساس حُسن قبول پذیرفته دیگری دگراندیش آمده زیرش را آب بست روزی ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ می‌شود, روزی هم «یخرجون من دین الله افواجا» می‌شود این هم از بیانات نورانی سیدناالاستاد مرحوم علامه طباطبایی است که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» استنباط دارند فرمودند اگر مقلّدی محقّقانه باش, مرجع یا رهبری محقّقانه باش, این دوتا آیه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هست فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾ بعضی سر خم کردند تابع هر کسی هم هستند اینها رهروان بی‌تحقیق‌اند این در آیهٴ سوم سورهٴ مبارکهٴ «حج» در آیهٴ هشتم سورهٴ مبارکهٴ «حج» یک مطلب دیگری است أو بالعکس برای رهبران و مراجع است فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾ این سر را خم می‌کند تا یک عدّه را گمراه بکند این ﴿لِیُضِلَّ﴾ برای آن رهبران و مراجع مُضلّه است آن ﴿وَیَتَّبِع﴾ برای رهروان ضالّ است این دو آیه یکی در آیهٴ سوم و یکی آیهٴ هشتم سورهٴ «حج» وظیفهٴ رهرو و رهبر را مشخص کرده فرمود اگر تابعی محقّقانه تابع باش, رهبری محقّقانه رهبر باش, مقلّدی محقّقانه مقلّد باش, مرجعی محقّقانه این فرهنگ, فرهنگ حق است که «یدور مع الحقّ حیث ما دار» بنابراین این اجازه نمی‌دهد که ما هر قرائتی را از هر کسی بپذیریم یا هر کسی هر ادّعای کرده آن را مغبون بدانیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:28

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی