- 1615
- 1000
- 1000
- 1000
چگونه شیعه شدیم؟، جلسه دهم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «چگونه شیعه شدیم؟»، جلسه دهم، سال 1401
وقتی جناب ابوطالب علیه السلام از دنیا رفت قبیلهها دیدند حالا راحتتر میشود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ترور کرد، یعنی او را ناگهانی کشت. احتمال دارد کسی از او مراقبت نکند، ولی با این حال جرأت نکردند که یک نفر با شمشیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بزند، به این دلیل که نمیخواستند خونِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به گردن یک فرد خاص از یک طایفه و قبیله و خانواده و گروه خاص بیفتد که دردسر شود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند، ملحفه را هم روی صورت مبارک خود کشیدند، وقتی به خانه ریختند شروع کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با چوب زدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درد شدیدی را تحمّل کردند ولی تا توانستند سعی کردند که حتّی یک «آخ» هم نگویند، برای اینکه فرصت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای رفتن از غار به مدینه بیشتر باشد و دورتر بشوند و خیال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راحت باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ شدهاند.
آنها آنقدر زدند که خسته شدند، بعد هم چه بسا خیال کردند که کار تمام شده باشد، ملحفه را که کنار زدند، مشعل به دست داشتند و چهره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدند و فهمیدند که اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبوده است. برگشتند تا بروند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیدا کنند، دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این ساعتهایی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با چهره روبند زده در شهر حرکت کردند فرصتی بدست آوردند تا فاصله بگیرند.
بتپرستها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیامبر نمیدانستند اما کسی را بهتر از او بعنوان امانتدار نمیشناختند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امانتها را برگرداندند، در نهایت هم به کنار کعبه رفتند، بعضیها هم گفتهاند پشت بام کعبه ایستادند، بلند فرمودند که هر کسی امانتی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد بیاید و از من بگیرد.
پیامبری که امین است، اموال مردم را به کسی نمیسپارد، هیچ کسی را بجز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیدا نکردند که امانت را به دست او بسپارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امانتها را دادند.
دخترِ پیامبر که همه چیزِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، نور چشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، گنج حقیقی عالم بود، سنِ کمی هم داشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حدود نُه ساله بودند، بهمراه مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بهمراه بعضی از بانوان، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیاده به سمت مدینه آمدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیرون شهر منتظر ایستاده بودند، به داخل شهر نرفتند و فرمودند تا زمانی که علی [علیه السلام] نیاید به داخل شهر نمیروم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند روز معطل شدند تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پای پُرآبله رسیدند.
وقتی جناب ابوطالب علیه السلام از دنیا رفت قبیلهها دیدند حالا راحتتر میشود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ترور کرد، یعنی او را ناگهانی کشت. احتمال دارد کسی از او مراقبت نکند، ولی با این حال جرأت نکردند که یک نفر با شمشیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بزند، به این دلیل که نمیخواستند خونِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به گردن یک فرد خاص از یک طایفه و قبیله و خانواده و گروه خاص بیفتد که دردسر شود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیدند، ملحفه را هم روی صورت مبارک خود کشیدند، وقتی به خانه ریختند شروع کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با چوب زدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درد شدیدی را تحمّل کردند ولی تا توانستند سعی کردند که حتّی یک «آخ» هم نگویند، برای اینکه فرصت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای رفتن از غار به مدینه بیشتر باشد و دورتر بشوند و خیال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راحت باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حفظ شدهاند.
آنها آنقدر زدند که خسته شدند، بعد هم چه بسا خیال کردند که کار تمام شده باشد، ملحفه را که کنار زدند، مشعل به دست داشتند و چهره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدند و فهمیدند که اصلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبوده است. برگشتند تا بروند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیدا کنند، دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در این ساعتهایی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با چهره روبند زده در شهر حرکت کردند فرصتی بدست آوردند تا فاصله بگیرند.
بتپرستها پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را پیامبر نمیدانستند اما کسی را بهتر از او بعنوان امانتدار نمیشناختند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امانتها را برگرداندند، در نهایت هم به کنار کعبه رفتند، بعضیها هم گفتهاند پشت بام کعبه ایستادند، بلند فرمودند که هر کسی امانتی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد بیاید و از من بگیرد.
پیامبری که امین است، اموال مردم را به کسی نمیسپارد، هیچ کسی را بجز امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیدا نکردند که امانت را به دست او بسپارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امانتها را دادند.
دخترِ پیامبر که همه چیزِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، نور چشم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، گنج حقیقی عالم بود، سنِ کمی هم داشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حدود نُه ساله بودند، بهمراه مادرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، بهمراه بعضی از بانوان، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیاده به سمت مدینه آمدند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیرون شهر منتظر ایستاده بودند، به داخل شهر نرفتند و فرمودند تا زمانی که علی [علیه السلام] نیاید به داخل شهر نمیروم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند روز معطل شدند تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با پای پُرآبله رسیدند.
تاکنون نظری ثبت نشده است