- 2730
- 1000
- 1000
- 1000
تحلیل نهضت سیدالشهدا - بخش هفتم
سخنرانی آیت الله جوادی آملی با موضوع تحلیل قیام اباعبدالله و اهداف آن
سخن در تحلیل قیام سالار شهیدان سلام الله علیه بود. قیام آن حضرت همانگونه که از نامه ها و خطابه های ایشان استنباط می شود، یک مبنایی داشت و یک بنا. آنچه که اعتقاد سالار شهیدان بود و بر همان مبنا، بنا نهاد و عمل کرد این بود که در نظام هستی حق پیروز است و باطل محکوم به شکست اما آنچه مبنای امویان بود و بر همان مبنا حکومتشان را بنا کردند این بود که درنظام طبیعت، ضعیف پامال است و هر که قدرت مادی دارد پیروز است و هر که ندارد محکوم به شکست است. این دو طرز فکر همواره بود و هست. بیان قرآن کریم آن است که حق همواره ثابت است و باطل رفتنی است پس بر اساس این بیان، باطل پامال و ضعیف است نه حق. در بیانی دیگر از قرآن آمده است که چه بسیار گروههای اندک که بر گروههای بسیار پیروز شده اند و این حرف مومنان راستین است، بنابراین اگر سخن انبیا و مومنان معیار است، در نظام هستی حق پیروز است و باطل محکوم به شکست.
خداوند می فرماید من عالم را طوری تنظیم کرده ام که شبیه یک بوستان و مرغزاری است، یک باغبان خردمند هیچگاه از رشد درختان و نهالها و خوشه های باغش غفلت ندارد. فرمود خداوند انسانها را در این مزرع سبز فلک کشت و کاشت، پس او باغبان است و انسانها نهالهای آن بوستان. در بین این باغ هم، یک تک درخت است به نام شجره طوبی که اصلها ثابت و فرعها فی السماء. اما این باغ بالاخره علف هرز هم دارد و آن باغبان ماهر هم هر روز این علفهای هرز را از بین می برد. آنچه می ماند و ثابت است حق است و باطل همچون علفهای هرز از بین می رود. سالار شهیدان نیز معتقد بود در جهان هستی حق پیروز است ولو کم و باطل محکوم به شکست است ولو زیاد. بر اساس همین تفکر است که علی بن حسین علیه السلام نیز در شام و در مرکز حکومت امویان اعلام پیروزی کردند.
اسلام اموی که جاهلیت است در مقابل اسلام علوی که قسط و عدل است از همان آغاز ظهور کرد تا جریان کربلا. در بیانی از امیرالمومنین نیز اینگونه بر می آید که منافقین بعد از پیامبر از آن رو که به هدف خود رسیدند و مرا خانه نشین کردند، در ظاهر بیکار شدند چون توانسته بودند اسلام علوی را خانه نشین کرده و با اسلام اموی بسازند. امویان نیز آنچنان حسین بن علی و این خاندان را خانه نشین کرده بودند که مردم ایشان را به عنوان یک عالم دین هم نمی شناختند و از ایشان سوالی نمی پرسیدند و این شش ماه آخر زندگی سالار شهیدان بود که به تمام گذشته و آینده فروغ داد وگرنه اگر این شش ماه اخیر و جریان کربلا نبود، کسی حسین بن علی را به عنوان یک عالم مذهبی هم نمی شناخت. اگر بررسی کنید چهار پنج مساله بیشتر از امام حسین در فقه ما نیست. بعدها که امویان به کام فنا رفتند و عباسیان هنوز ظهور نکرده بودند، امام باقر و امام صادق علیهما السلام از این زمان بهره برده و دین را احیا کردند. جریان انزوای اسلام علوی اینطور بود که حتی حسین بن علی به عنوان مساله گو و مفسر هم شناخته نمیشد. در این شرایط بود که سالار شهیدان دید چاره ای جز قیام ندارد، قیامی که با شهادت خود و اسارت اهل بیت خود و سخنان روشنگرانه ایشان در اسارت، بتواند پیام دین و کربلا را به مردم رسانده و آنها را بیدار کند.
سخن در تحلیل قیام سالار شهیدان سلام الله علیه بود. قیام آن حضرت همانگونه که از نامه ها و خطابه های ایشان استنباط می شود، یک مبنایی داشت و یک بنا. آنچه که اعتقاد سالار شهیدان بود و بر همان مبنا، بنا نهاد و عمل کرد این بود که در نظام هستی حق پیروز است و باطل محکوم به شکست اما آنچه مبنای امویان بود و بر همان مبنا حکومتشان را بنا کردند این بود که درنظام طبیعت، ضعیف پامال است و هر که قدرت مادی دارد پیروز است و هر که ندارد محکوم به شکست است. این دو طرز فکر همواره بود و هست. بیان قرآن کریم آن است که حق همواره ثابت است و باطل رفتنی است پس بر اساس این بیان، باطل پامال و ضعیف است نه حق. در بیانی دیگر از قرآن آمده است که چه بسیار گروههای اندک که بر گروههای بسیار پیروز شده اند و این حرف مومنان راستین است، بنابراین اگر سخن انبیا و مومنان معیار است، در نظام هستی حق پیروز است و باطل محکوم به شکست.
خداوند می فرماید من عالم را طوری تنظیم کرده ام که شبیه یک بوستان و مرغزاری است، یک باغبان خردمند هیچگاه از رشد درختان و نهالها و خوشه های باغش غفلت ندارد. فرمود خداوند انسانها را در این مزرع سبز فلک کشت و کاشت، پس او باغبان است و انسانها نهالهای آن بوستان. در بین این باغ هم، یک تک درخت است به نام شجره طوبی که اصلها ثابت و فرعها فی السماء. اما این باغ بالاخره علف هرز هم دارد و آن باغبان ماهر هم هر روز این علفهای هرز را از بین می برد. آنچه می ماند و ثابت است حق است و باطل همچون علفهای هرز از بین می رود. سالار شهیدان نیز معتقد بود در جهان هستی حق پیروز است ولو کم و باطل محکوم به شکست است ولو زیاد. بر اساس همین تفکر است که علی بن حسین علیه السلام نیز در شام و در مرکز حکومت امویان اعلام پیروزی کردند.
اسلام اموی که جاهلیت است در مقابل اسلام علوی که قسط و عدل است از همان آغاز ظهور کرد تا جریان کربلا. در بیانی از امیرالمومنین نیز اینگونه بر می آید که منافقین بعد از پیامبر از آن رو که به هدف خود رسیدند و مرا خانه نشین کردند، در ظاهر بیکار شدند چون توانسته بودند اسلام علوی را خانه نشین کرده و با اسلام اموی بسازند. امویان نیز آنچنان حسین بن علی و این خاندان را خانه نشین کرده بودند که مردم ایشان را به عنوان یک عالم دین هم نمی شناختند و از ایشان سوالی نمی پرسیدند و این شش ماه آخر زندگی سالار شهیدان بود که به تمام گذشته و آینده فروغ داد وگرنه اگر این شش ماه اخیر و جریان کربلا نبود، کسی حسین بن علی را به عنوان یک عالم مذهبی هم نمی شناخت. اگر بررسی کنید چهار پنج مساله بیشتر از امام حسین در فقه ما نیست. بعدها که امویان به کام فنا رفتند و عباسیان هنوز ظهور نکرده بودند، امام باقر و امام صادق علیهما السلام از این زمان بهره برده و دین را احیا کردند. جریان انزوای اسلام علوی اینطور بود که حتی حسین بن علی به عنوان مساله گو و مفسر هم شناخته نمیشد. در این شرایط بود که سالار شهیدان دید چاره ای جز قیام ندارد، قیامی که با شهادت خود و اسارت اهل بیت خود و سخنان روشنگرانه ایشان در اسارت، بتواند پیام دین و کربلا را به مردم رسانده و آنها را بیدار کند.
تاکنون نظری ثبت نشده است