- 31
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش بیست و چهارم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 200 سوره آلعمران _ بخش بیست و چهارم"
- نقش وحی در شکوفایی جامعه و جامعهشناسی
- موانع تشکیل جامعه در بیان علامه طباطبایی(ره)
- اقسام هجرت در قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
بیان علامه طباطبایی(ره) دربارهٴ محورهای سهگانه اجتماعی بودن اسلام
فصل چهارده از فصول پانزدهگانهای که ذیل این آیه مطرح بود مقداری از آن مسائلش گذشت. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در این فصل چهارده بیان میکنند که اسلام با همه شئونش اجتماعی است و اجتماعی بودن شئون اسلام را در سه محور تبیین میکنند: محور اول همان برنامههای رسمی اسلام است که بدون تشکیل جامعه و حضور مردم در جمع میسر نیست، نظیر نماز جمعه، نظیر نماز عید فطر، نظیر نماز عید قربان، نظیر نماز جماعت، نظیر جهاد، نظیر حج، این گونه از مسائل؛ محور دوم آن است که دستورات اسلامی دستورات اجتماعی است که به فکر همسایههایتان همکارانتان کسانی که در محل کسب، مجاور شما هستند یا در محل زیست، مجاور شما هستند عیادت بیماران کردن، تشییع جنایز کردن، تعاون به قسط و عدل کردن، از تعاون اسم و عدوان پرهیز داشتن و ایثار کردن و قرض الحسنه دادن و مشکل دیگران را به عنوان قضای حاجت مؤمن برآورده کردن و دهها حکم اخلاقی دیگر، که اینها بدون جامعه و تشکیل اجتماع، این احکام ظهوری نخواهد داشت، این محور دوم.
نقش وحی در شکوفایی جامعه و جامعهشناسی
محور سوم که در روی این محور سوم، ایشان یگ بحث تا حدودی مبسوطی دارند این است که اسلام، گذشته از آن دو محور، خطوط کلی او اجتماعی است یعنی منطقش طوری است که جامعه را شکوفا میکند، قبلاً این دو تا مسئله را ایشان بیان فرمودند.
مسئله اول این بود که گرچه جامعهها ـ به هر سبکی که بود ـ زندگی میکردند ولی انبیا(علیهم السلام) وقتی آمدند جامعه را شکوفا کردند. مسئله دوم این است که جامعه شناسی را انبیا ترغیب و تشویق کردند، چون در قرآن کریم سخن از امم و ملل و اقوام زیاد است سخن از سقوط امتها و صعود امتها زیاد است، سخن از مرگ و زندگی امتها زیاد است. جامعه شناسی و امت شناسی را ادیان الهی دین اسلام که یکی بیش نیست و هم چنین قرآن کریم شکوفا کرده است، یکی اصل جامعه شناسی، یکی اصل شکوفایی جامعه.
دین ترسیم کننده خطوط کلی اجتماع بر محور حق
آنچه ایشان در این بحث دارند این است که میفرمایند خطوط کلی دین، در محور اجتماع است یعنی به صورت جامعه قابل تبیین است. حرفهای او حرفی است که توده مردم میپذیرند، دلپذیر است برای نوع مردم، زیرا اساس دعوت دین و فطرت و پیروی حق است که این چیزی است که نوعاً قبول میکنند ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی ألا أن یُهْدی﴾ دعوت به حق را یک اصل و زیربنا قرار داده است، گر چه ممکن است در خلال جامعه افرادی پیدا بشوند که داعیه باطل داشته باشند ولی کماند. اصل پذیرش حق امری است فطری و جامعه پسند.
علل سعادت و هلاکت جامعه در قرآن کریم
به استناد این اصل، دو تا مطلب دیگر که نصاب است برای دو چیز، آن را هم مشخص کرد. فرمود حق، طوری که مردم در محور حق باید زندگی کنند، حقمحوری اصل است. اگر کسی حق، برای او روشن شد، معذلک به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است، این محکوم به هلاکت است و اگر کسی حق برای او روشن نشد، بیّن نشد؛ هنوز فکر باطل دارد حرف باطل دارد و مانند آن، این محکوم به هلاکت نیست این دو تا مطلب که دو تا نصاب ذکر شده است، هر دو زیر مجموعه آن اصل اولی است که حق محوری بودن است یعنی چون به فطرت به حق دعوت میکند، اگر حق برای کسی بیّن یا مبیَّن نشد، این معذور است و اگر حق برای کسی بیّن یا مبیَّن شد و او معذلک بیراهه میرود این معذور نیست. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که میفرماید: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این یک نصاب است یعنی اگر کسی حق برای او بیّن و روشن شد، از آن به بعد بیراهه میرود> این محکوم به هلاک است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ طوری که ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ برای او تبیین شده باشد و گروهی هم که حق برای آنها روشن شد؛ به حسن اختیار خود راه حق را طی کردند اینها به حیات انسانی بار مییابند که ﴿وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این آیهٴ سورهٴ «انفال» نصاب هلاکت را مشخص میکند که چه فرد یا گروهی محکوم به هلاکت هستند. آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، زیر این نصاب را مشخص میکند یعنی کسانی که حق برای آنها بین نشد ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نشد، این گونه از افراد، معذورند و خداوند عذر اینها را پذیرفته است آیهٴ 97 و 98 سورهٴ «نساء» این است ﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ فرشتگان در حال مرگ به عدهای که به خود ستم کردهاند به آنها میگویند: ﴿فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها﴾ آن گاه در آیهٴ بعد استثنا میفرماید، فرمود: ﴿إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً﴾ بعضیها اهل تفکر نیستند، مثل خردسالان، بعضی اهل تفکر هستند ولی مسئله برای آنها روشن نشد، نظیر بزرگسالان از مرد و زن. عدهای هم در اثر فرتوتی اهل تفکر نیستند، نظیر سالمندان از زن و مرد سالمندان فرتوت زن و مرد مثل نوسالان این سه گروه اینها کسانی هستند که اهل تفکر نیستند؛ اما میانسالان از زن و مرد که اهل تفکراند ولی مسئله برای آنها روشن نشد، اینها معذورند. پس اگر کسی اهل تفکر بود ولی مسئله برای او روشن نشد این محکوم به هلاکت و عذاب نیست، نه عذاب دنیا نه عذاب آخرت، اینکه فرمود: ﴿إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ اختصاص به آن حیلههای نظامی ندارد. حیله یعنی امری که حایل بشود بین انسان و بین خطر، حیلههای علمی حایل است بین انسان و جهل، حیلههای اخلاقی حایل است بین انسان و بی تقوایی، حیلههای نظامی حایل است بین انسان و تهاجم دشمن و مانند آن این را میگویند حیله. آنهایی که حیله ندارند یعنی نمیتوانند بین خود و بین جهل یا بین خود و بین حل شبهه و مانند آن حایل برقرار کنند اینها معذورند. خب، این آیه که معذوریت زیر نصاب را بیان میکند با آن آیه که عدم معذوریت فوق نصاب را بیان میکند هر دو زیر مجموعه دعوت به حقاند آن اصل و این دو تا نصاب، امری است جامعه پسند یعنی یک فکر نیست که کسی بتواند با او مخالفت کند، مگر کسی داعیه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ داشته باشد.
موانع تشکیل جامعه در بیان علامه طباطبایی(ره)
پس خطوط اوّلی دین طوری است که عامل تشکیل جامعه است. برویم به سراغ چیزی که مانع تشکیل جامعه و زندگی جمعی است. اینهم دو قسم است یا دافع است یا رافع یا برای دفع است یا برای رفع یا نمیگذارد که جامعه تشکیل بشود یا جامعه تشکیل شده را به هم میزند یا جنبه دفع دارد یا جنبه رفع، اینها را اسلام شناسایی کرده و برای اینها راه حل ذکر کرده. البته برای استنباط اینها از مسائل، یک تتبع کامل لازم است ولی تا حدودی میتوان آن شاخصههای اصلی موانع تشکیل جامعه را شناسایی کرد و داروهای این موانع و بیماریها را هم از کتاب و سنت استنباط کرد، نمیشود گفت همه موانع اجتماع همین این سه مسئله است که الآن ایشان ذکر میفرماید، چون ایشان با برهان عقلی و حصر عقلی، مسئله را ذکر نکردهاند این به استقرا شبیهتر است تا برهان عقلی ولی خطوط کلی را مشخص میکند. میفرمایند بنابراین اسلام گذشته از اینکه در آن دو محور اجتماعی است، خطوط کلی او هم اجتماعی است و زیربنای او هم سازنده جامعه سالم خواهد بود. چیزهایی که موجب اختلاف است و نمیگذارد جامعه شکل بگیرد یا جامعه متشکل را به تفرقه مبتلا میکنند سه امر است یک امر به مسائل روانی برمیگردد که به علم النفس و روانشناسی و فن نفس برمیگردد؛ بخشی به اخلاق و اعمال برمیگردد؛ بخشی هم به علل و عوامل محیط زیست برمیگردد که جامع این سه قسمت، دو قسمت است یعنی یا مانع به شخص انسان است که مشکل اخلاقی یا عملی دارد یا مانع به آن محیط زندگی اوست و اسلام، نوع این موانع سهگانه را شناسایی کرد و برای حل اینها هم راه حل نشان داد تا این مشکلات نه مانع تشکیل جامعه باشد نه رافع جامعه متشکل؛ اما مسائلی که به خصوصیات نفسانی برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: اینکه ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ این مطلق است دیگر این نکره در سیاق نفی است، این ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ این است که حق برای او روشن نشده باشد، وقتی حق برای او روشن نشد معذور است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر بله؛ حق برای او روشن نشد ولو خودش متخصص و صاحبنظر در فن است؛ اما بالأخره مسئله برای او روشن نشد، وقتی مسئله برای او روشن نشد میشود قاصر یک وقت است که جاهل قاصر تطبیق میشود بر کسی که دسترسی ندارد، آن را الآن به عنوان مانع سوم ایشان ذکر میفرمایند، کسانیاند که در منطقههای دوردست هستند یا کسانی که کشش فکری ندارند اصلاً اینها همانهایی هستند که در بخش سوم، مقداری از آنها مشمول بخش سوم بحث ایشان هستند یعنی کسانیاند که در محیطی زندگی میکنند که آنجا تبلیغ نرفته، کتاب نرفته عالم و روحانی پا نگذاشته و مانند آن، اینها میشوند قاصر. یک وقت است نه، صاحبنظری است در متن حوزه یا دانشگاه زندگی میکند، در متن مراکز علمی به سر میبرد ولی شبههای در ذهن اوست، حل نشده برای او و برای ما روشن است که برای او حل نشد.
اقسام هجرت در قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: بله، این هجرت هم هجرت مکانی را شامل میشود که فرمود: ﴿أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾ هم هجرت مکانت را شامل میشود هجرت مکانت این است که فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این لازم نیست که از اینجا مهاجرت بکند، چون همه حرفها در اینجا هست لازم نیست که از این شهر به شهر دیگر مهاجرت بکند این باید از پلیدی مهاجرت بکند ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این مصداق کامل برای هجرت است هجرت دو قسم است یا انسان در سرزمینی است که در آن سرزمین نمیتواند احکامش را یاد بگیرد و عمل کند این باید مهاجرت کند به یک سرزمین علم و عمل یا نه در یک سرزمینی هست که در آنجا عالم شدن و عمل کردن آسان است ولی او از پلیدی بیرون نمیآید اینجا است که میفرماید: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ هجرت از سیئات است این است که در روایات ما آمده «المهاجر مَنْ هَجَر السیئات»؛ مهاجر، کسی است که از گناهان هجرت کند. این هجرت هر دو قسم است، یکی از بارزترین مصادیق هجرتهای معنوی، هجرت از جهل به علم است، از جهالت به عقل است و مانند آن. حالا اگر کسی مسئله برای او واقعاً روشن نشد، این ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ است، اینکه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ برای او به نصاب نرسید، این به جایی نرسید که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ که فوق نصاب است دامنگیر او بشود، این زیر نصاب قرار گرفته.
تأثیر علم و جهل بر سعادت و هلاکت جامعه
فتحصل که شخص یا قاصر است در اثر علل و عوامل خارجی، مثل کسانی که در منطقههای دوردست به سر میبرند یا نه، قصورش برای آن است که فکرش، کشش این مسائل را ندارد یا نه، مسئله خیلی عمیق است که برای او به آسانی حل نمیشود. به هر جهت از جهاتی، شخص مسئله برای او حل نشده باشد به بیّنه نرسد، محکوم به هلاکت نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله، این آیه مطلق است. در شأن نزولها هرگز مخصص یا مقید نیست، این در اصول هم مشخص شد که خصوصیت مورد یا مقیّد بودن مورد، عامل تخصیص برای وارد یا تقید برای وارد نیست؟ این دیگر در اصول الحمدلله روشن شد که خصوصیت مورد یا مقید بودن مورد، مایه خصوصیت وارد یا تقیّد وارد نخواهد شد، به هر حال این آیه برای همیشه در تمام سرزمینها هست، هم شامل هجرتهای معنوی است، هم شامل هجرتهای مادی. حالا اگر کسی مسئله برای او روشن شد فوق نصاب است «لِیَهْلِکَ» میگیرد، اگر مسئله برای او روشن نشد مادون حساب است که ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ هست اگر ما بررسی کردیم دیدیم که موانع پیدایش اجتماع یا موجبات انحلال جامعههای متشکل از این سه قسمت بیرون نیست، داروهای درمان بخش این سه مانع را هم باید جستجو کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه، حالا اگر کسی در حوزه است ولی مسئله، مسئله خیلی عمیقی است او به آنجا نرسیده است، نه اینکه دسترسی ندارد ولی واقعاً برای او حل نشد، این باید صبر کرد تا مسئله برای او حل بشود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، دو تا مطلب است که الآن هم به خواست خدا خواهد آمد یکی اینکه وظیفهٴ آنها که مسائل برایشان حل شد تفسیر و تبیین و تحلیل مسائل اسلامی است و یکی اینکه وظیفه اینها مراجعه کردن و سؤال کردن و حل کردن است، حالا تا حل نشده این آزادانه مجاز است اعتراضش را بگوید. یک وقت است که مسئله برای او حل نشد، این سعی میکند که عوام را، توده مردم را اغوا کند آن یک حکم دیگری است که از آن جهت ممنوع است که قبلاً هم بحثش گذشت بعداً هم میآید؛ اما یک وقت است که او را وادار بکنیم که نه؟ تو باید این طور بفهمی یا حق حرف نداری، اینها نیست ولی در متن حوزه است، این مجاز است آزادانه اعتراض بکند، آزادانه اشکال بکند تا مسئله برایش حل بشود. البته مجاز نیست چیزی که برای او حل نشده دیگران را اغوا کند، این دو تا وظیفه است یک وظیفه کسی است که در شک و شبهه به سر میبرد، یک وظیفه کسی است که مسائل برای او حل شده، هر دو در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» کنار هم ذکر شده، هم وظیفه کسی که آگاه نیست، هم وظیفه کسی که آگاه است.
سعادت فرد و جامعه در پرتو دوری از لجاجت و تعصب
خب، پس مانع اول برمیگردد به مسائل نفسانی، خلاصهاش این است که همه افراد یکسان نیستند، همان طوری که ﴿وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوارًا﴾ هر فردی تطوراتی دارد، افراد یک جامعه هم هر کدام یک طوریند. بعضی از افرادند که سلیم النفساند، معتدلاند، خوش استعدادند، خوش فهماند [و] در برابر حق نمیایستند. بعضی از افرادند که اصلاً طبعاً لجوجاند، اینها یکسان نیستند که، خصوصیتهای نفسانی یکسان نیست، حالا چطور شد که این شخص، منصف معتدل درآمد [و] آن یکی متعصب لجوج درآمد آنها هم یک علل و عوامل دیگری دارند ولی بالأخره این دو نفر این طورند یکی از این دو نفر منصف است و دیگری متعصب و لجوج، اینها قهراً در فهم و در برداشت یکسان نیست خصوصیاتهای نفسانی در درک معارف یکسان نیست، کسی در اثر خودخواهی سعی میکند که آنچه را که به ذائقهاش گواراست، همان را از روایات برداشت کند یا اگر مطلبی را به طور ناخودآگاه برداشت کرد، میکوشد همان را تثبیت کند و اصرار دارد بر تثبیت همان مطلب. بعضیها هم نه این چنین نیستند، در برابر حق نرماند؛ برای آنها روشن شده است که «مَن صَارَعَ الحَقَّ صَرَعَهُ»؛ هر کس رو در روی حق قرار گرفت به حق، به مصاف و مصارعه پرداخت شکست میخورد پس بخش اول از آن منشأ اختلاف، اختلافات نفسانی است یعنی خصوصیتهای اخلاقی و نفسانی، مایه دوگونه برداشت کردن است، مایه تعدّد سلیقه و نظر هست و مانند آن.
آثار حق محوری و دوری از تعصبات جاهلی در قرآن
پرسش:...
پاسخ: گاهی هم حق را درک نمیکند یعنی طوری این هوس و هوا، جلوی درک او را بسته است که او از درک حق عاجز است یعنی وقتی قلب را بست، چشم دل را بست، مثل انسانی که چشم بسته است، در برابر حق قرار میگیرد ولی نمیبیند، نظیر آنچه در اواخر سورهٴ «اعراف»، ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که عدهای میآیند در حضور تو، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند: ﴿وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ تو را به عنوان یک عرب، به عنوان اینکه مکی هستی، به عنوان اینکه از بستگان اینها هستی با همه خصوصیات، نظر میکنند؛ اما رسالتت را نمیبینند. تو مرتب، معجزه داری آنها اهل نظرند، نه اهل بصر ﴿تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ خب، این خصوصیتها را قرآن شناسایی کرده، فرمود هرگونه کج فهمیها که در اثر اختلافات نفسانی باشد، رذایل نفسانی باشد و تعصّبات درونی باشد، با مجاهده و تزکیه و تربیت و تهذیب، قابل حل است. در پایان سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ خب، همان طوری که انسان بیماریهای بدنی را با پرهیز حل میکند، بیماریهای نفسانی را هم با پرهیز حل میکند، قابل حل است البته حالا از هر راهی این خصوصیت نفسانی دامنگیر او شد، مثل اینکه از هر راهی این بیماری، دامنگیر بدن او شد، بالأخره با طب معنوی باید این مشکل روحی را حل کرد و قرآن هم که شفای هرگونه درد است ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ خب، این برای بخشهای اخلاقی. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ بعد دارد: ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ یعنی گرچه خداوند، انسانها را از ظلمتها به نور خارج میکند ولی شرط اولش آن است که انسان در معرض این نور قرار بگیرد، در مسیر قرار بگیرد. لذا در آیة الکرسی نفرمود «الله ولی الناس»، فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ قدم اولش ایمان است در این آیهٴ سورهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ راههای سلامت را نشان او میدهد ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ هم مانع را ذکر کرد هم حل مانع را هم مانع را ذکر کرد فرمود: ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾، این ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ هم برای مانع اول است و هم در بخش مانع دوم بی ارتباط با او هم نیست یعنی این اخلاق بد اعمال بد و کردارهای زشت این به منزله رین و غبار و چرک است که جلوی آینه دید را میگیرد و نمیگذارد انسان، حق را بفهمد، اگر شستشو کرد با مجاهدت اینها برطرف میشود پس مانع اول همان اختلافات نفسانی و اخلاقی است که راه درمانش همین تهذیب و تربیت و تزکیه و امثالذلک است. جامعهای که مهذب باشد، نه مانع تشکیل دارد، نه رافع تشکیل جامعه، این برای این.
گناه و مال حرام؛ از موانع درک حقیقت
مانع دوم مسئله آلودگیهای عملی است یعنی شخص طوری نیست که طبعاً لجوج و متعصّب و دیرباور و ناباور و امثالذلک باشد، او با دیگران فرقی نمیکند، از نظر پذیرش فرقی نمیکند. ولی در اثر داشتن رفیق بد یا علل و عوامل دیگر به گناه، آلوده شده است، این گناه هم واقعاً نمیگذارد انسان مطلب را خوب درک بکند، این طور نیست که حالا غذای حرام یا گناه، هیچ نقشی نداشته باشد در درک معارف این طور که نیست چون بالأخره همین غذاست که به صورت اندیشه درمیآید، به صورت فکر درمیآید هیچ کس نباید توقع داشته باشد که غذای حرام بخورد، آن وقت فکر حلال در سرش پیدا بشود، این اصلاً شدنی نیست یا مال مردم را بخورد آن وقت توفیقات ربانی نصیبش بشود، مرحوم ابنطاووس(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که ماه مبارک رمضان، حالا این ماهی که بالأخره مرتب فرشتگان دارند عطایای الهی را نازل میکنند این که خیلیها کم بهرهاند، برای اینکه مرتب دستشان در کنار سفره این زید و عمرو دراز است، آن وقت غذاها را دیگران زحمت میکشند و فراهم میکنند و این شخص میخورد، آن وقت دلش هم میخواهد عالم ربانی بشود و آن نمیشود بالأخره، بالأخره این اگر کسی بخواهد به جایی برسد، این طور نیست که هر چه آوردند او هم بخورد و هر چه هم به او دادند بپذیرد و فکرش هم این باشد که بالأخره از مردم دربیاورد. این دعاهای نهجالبلاغه را شما ملاحظه بفرمایید، اصلاً کریم دعاهای کریمانه دارد. و بزرگوارانه دارد. یک بخش از دعاها این است که خدایا! ما را در قیامت نسوزان یا بهشت بده و یا جنت القاء بده و امثالذلک این یک سلسله از دعاهاست. یک سلسله از دعاها نشانه کرامت روح است در همان بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِیَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ»؛ خدایا آبروی مرا با داشتن وسایل مالی حفظ بکن؛ طوری نباشد که من نیازمند این و آن بشوم که اگر کسی چیزی به من داد، حق شناس او باشم، کسی چیزی به من نداد گله بکنم، با اینکه «وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»؛ کارها هم به دست توست، آنهم که میدهد از تو میدهد ولی غیر مستقیم روزی نده، ما را روزیهای مستقیم بده، کسی به کسی رزق نمیدهد ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ اما یک انسان کریم میکوشد که روزی بی واسطه از خدا دریافت بکند یعنی کم واسطه بالأخره «اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِیَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ» و کریم کسی است که تو او را بلاواسطه روزی داده باشی «وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»؛ به هر حال، انسان هر حرفی را بزند، هر غذایی را بخورد، آن وقت توفیق این را داشته باشد که خوب مسائل را بفهمد، اصلاً قابل قبول نیست این.
پرسش:...
پاسخ: نه، اکثراً که آدم نمیداند ولی خب، وقتی که دعوت کرده است اینهم به عنوان یک کار محسوب میشود. اگر انسان ماه مبارک رمضان اگر جایی مسافرت کرده، یک روحانی ربانی باشد و به این خدمت برود عالماً عامداً خدمت بکند، آن مقداری که به عنوان حق الزحمه به او میدهند، اعم از پذیرایی و غیر پذیرایی، برای او حلال است، چون در واجبات، اینچنین نیست که اخذ اجرت حرام باشد که، اگر این کار خودش را درست انجام بدهد آنها میشود حلال و اما اگر نه، خوشش بیاید که اینجا سورچرانی کرده آنجا مهمانی رفته آنجا پرخوری کرده، آنجا این با عالم ربانی شدن جور در نمیآید بالأخره.
رفع اختلاف از جامعه در پرتو اعمال خیر و امر به معروف
به هر حال فرمود مانع دوم، همین اعمال است؛ اعمال بد، رفتار بد، غذاهای آلوده خب این جلوی درک صحیح را میگیرد، وقتی جلوی درک صحیح را گرفت اختلاف نظر پیش میآید، این اختلاف نظر، اختلاف سلیقه و اختلاف نظر و اختلاف خط و امثالذلک را به همراه دارد. این را هم قرآن کریم پیش بینی کرده، فرمود راهش این است اولاً دعوت به خیر در سطح جامعه باید گسترش پیدا کند ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ این مرحله اول. ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ طوری است که افراد میشوند خیِّر، حالا اگر این دعوت اثر نکرد بعضی تن به آلودگی دادند، آن وقت نوبت به مسئله امر به معروف و نهی از منکر میرسد، اول ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْر﴾ اگر این دعوت به خیر اثر کرد که دیگر نیازی به آن جمله بعدی امر به معروف و نهی از منکر نیست، اگر این دعوت به خیر اثر نکرد و عدهای واجب را ترک کردند یا تن به تباهی دادند، آن جمله بعد شروع میشود که ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خب با این کار، چون وظیفه همه مردم بود نه وظیفه گروه خاص، قهراً آن مشکل عملی هم اگر برطرف نشد کم میشود این. برای این.
بیان قرآن کریم دربارهٴ شرایط حضور انسان در مجالس مختلف
دستورات فراوانی هم در این زمینه دادند که اگر شما در یک جلسهای نشستهاید دیدید که آنجا احکام الهی نظام الهی زیر سؤال رفته دارند، مسخره میکنند، دارند میگویند، دارند میخندند، اگر دیدید ماندن شما در آن جلسه سودمند است، میتوانید به عنوان نهی از منکر هدایت کنید. خب، بمانید وگرنه از آنجا برخیز. دستوراتی که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند که با تبهکاران یکجا ننشین و اگر دیدی آنها جلسات آلودهای دارند مجلس اینها را ترک کن، در همین زمینه است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 68 به بعد این است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾؛ اگر دیدی عدهای دارند درباره آیات الهی به باطل فرو میروند، اهانت میکنند، تحقیر میکنند، شبهه بیجا اقامه میکنند [و] نقد بیجایی دارند، تو در جمع اینها ننشین و اگر یادت رفته، نشستی وقتی یادت آمد، فوراً برخیز تا اینها حرفهای دیگر را شروع بکنند. در بحثهای قبل این آیه مطرح شد و روشن شد که این آیه، گرچه خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی منظور مردماند نه پیغمبر برای اینکه معقول نیست در جایی که دارند دین را مسخره میکنند، قرآن را مسخره میکنند وجود مبارک پیغمبر در جمع آنها بنشیند و عضو آن انجمن باشد، اینکه نیست و در بخش دیگر قرآن کریم به مؤمنین خطاب میفرماید، میفرماید قبلاً ما به شما تذکر دادیم گفتیم که اگر در جلسهای معارف اسلامی را زیر سؤال بردند دارند اهانت میکنند، در جمع آنها ننشین و حال اینکه اصلاً در قرآن، غیر از همین آیه [سورهٴ] «انعام» آیهٴ دیگری نیست که این آیهٴ سورهٴ «انعام» خطاب به پیغمبر است. پس اینکه در آن آیه به مؤمنین خطاب میکند، به مردم خطاب میکند، میفرماید مردم! من قبلاً به شماها گفتهام، معلوم میشود همین آیه است وگرنه در جای دیگر ما آیهای نداریم که خدا به مردم گفته باشد که شما در جمع خائضین فی الآیات ننشینید که.
اصلاً در قرآن آیهای در این زمینه نیست؛ مگر همین آیهٴ سورهٴ «انعام» که به پیغمبر خطاب کرده. این نشان میدهد که به پیغمبر گفته تا مردم درک کنند. به هر حال، بعد فرمود: ﴿وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ تا پایان آیه. خب، به کسانی که استطاعت علمی ندارند، فرمود هر کتابی را نخوانید، هر مجلهای را نخوانید هر جایی نروید. این نه برای آن است که جلوی رشد علمی شما را بگیرد، بل به خاطر اینکه شما بدون داشتن سرمایه، آن وقت خودتان را به زحمت میاندازید از یک طرف حضور در هر گونه جلسهای را منع کرده، مگر برای صاحبنظرانی که توان این را دارند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 43 تا 44 این است که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ٭ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ که این دو مطلب که عرض شد هر دو در کنار هم آمده: یکی اینکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند، میفرماید ما اصلاً قرآن را نازل کردیم که تو برای مردم تبیین کنی، تفسیر کنی تحلیل کنی، از آن طرف به مردم هم میفرماید: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾.
شرط حضور افراد در جلسات و مباحثات علمی
خب، در درجه اول، اولین مفسر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، بعد عترت طاهره(علیهم السلام) است، بعد علما هستند که ورثه انبیا هستند و شاگردانی دارند و حرفهای اینها را یاد گرفتند و برای مردم میگویند. پس وظیفه اینها تبیین است وظیفه کسی که عالم نیست سؤال کردن است، این یک راه معقولی است. حالا اگر کسی مسائل برای او حل نشد در جمع کسانی که اهل شبههاند بنشیند یا سخن کسی را گوش بدهد که شبهه را در ذهن او القا میکند بدون اینکه او توان حلّش را داشته باشد، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید آیات سورهٴ «زمر» که ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ مرزها را مشخص کرده. آن که صاحبنظر است، او توان آن را دارد که زشت و زیبا را ارزیابی کند و حق را از باطل تشخیص بدهد و حق را بپذیرد او آزاد است؛ اما اگر کسی به قدرت استنباط نرسیده آیا به او هم قرآن میگوید تو هر حرفی را آزادانه گوش بده، حالا اگر همه حرفها را گوش داد و تشخیص اینکه کدام أحسن است کدام غیر أحسن نداشت آنگاه چه کند، آن وقت چه را پیروی کند، مرز این ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ جایی است که کسی بتواند این حرفها را که شنیده شناسایی کند، حق و باطل را تشخیص بدهد. تا به آن مرز نرسیده، تحقیق میکند، درس میخواند سؤال میکند عالم میشود و مستنبط میشود وقتی رسید آنگاه هر کتابی را میتواند مطالعه بکند، چطور مطالعه کردن بعضی از کتابها برای بعضی از افراد نه تنها ضرر ندارد بلکه لازم است تا شبهات را پاسخ بدهد و مطالعه همان کتاب برای افرادی که به آن استنباط نرسیدهاند نارواست کتب ضلال از این قبیل است دیگر، این طور نیست که کتب ضلال برای همه جایز باشد یا برای همه حرام باشد که، برای یک عده جایز است، بلکه واجب است که بخواند و جواب بگوید. برای یک عده جایز نیست، برای اینکه این هنوز تشخیص حق و باطل نمیدهد. قرآن، این بیماریها را که بخشی به اخلاقیات و نفسانیات برمیگردد، بخشی هم به اعمال برمیگردد، مشخص کرده.
و اما آن قسمت سوم از موانع که افرادی در یک محیط دوردست زندگی میکنند، چون در محیط دوردست زندگی میکنند، افکار اسلامی و آیات اسلامی به آنها نرسیده، آیا از آنها هم باید توقّعی داشت مانند توقعی که از افرادی که در مراکز علمی به سرمیبرند یا نه؟ فرمودند نه، اینچنین نیست که توقّع از همه علی السواء باشد، گرچه همه علی السواء مکلفاند؛ اما درجات تکلیف هم فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»
- نقش وحی در شکوفایی جامعه و جامعهشناسی
- موانع تشکیل جامعه در بیان علامه طباطبایی(ره)
- اقسام هجرت در قرآن کریم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴿200﴾
بیان علامه طباطبایی(ره) دربارهٴ محورهای سهگانه اجتماعی بودن اسلام
فصل چهارده از فصول پانزدهگانهای که ذیل این آیه مطرح بود مقداری از آن مسائلش گذشت. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در این فصل چهارده بیان میکنند که اسلام با همه شئونش اجتماعی است و اجتماعی بودن شئون اسلام را در سه محور تبیین میکنند: محور اول همان برنامههای رسمی اسلام است که بدون تشکیل جامعه و حضور مردم در جمع میسر نیست، نظیر نماز جمعه، نظیر نماز عید فطر، نظیر نماز عید قربان، نظیر نماز جماعت، نظیر جهاد، نظیر حج، این گونه از مسائل؛ محور دوم آن است که دستورات اسلامی دستورات اجتماعی است که به فکر همسایههایتان همکارانتان کسانی که در محل کسب، مجاور شما هستند یا در محل زیست، مجاور شما هستند عیادت بیماران کردن، تشییع جنایز کردن، تعاون به قسط و عدل کردن، از تعاون اسم و عدوان پرهیز داشتن و ایثار کردن و قرض الحسنه دادن و مشکل دیگران را به عنوان قضای حاجت مؤمن برآورده کردن و دهها حکم اخلاقی دیگر، که اینها بدون جامعه و تشکیل اجتماع، این احکام ظهوری نخواهد داشت، این محور دوم.
نقش وحی در شکوفایی جامعه و جامعهشناسی
محور سوم که در روی این محور سوم، ایشان یگ بحث تا حدودی مبسوطی دارند این است که اسلام، گذشته از آن دو محور، خطوط کلی او اجتماعی است یعنی منطقش طوری است که جامعه را شکوفا میکند، قبلاً این دو تا مسئله را ایشان بیان فرمودند.
مسئله اول این بود که گرچه جامعهها ـ به هر سبکی که بود ـ زندگی میکردند ولی انبیا(علیهم السلام) وقتی آمدند جامعه را شکوفا کردند. مسئله دوم این است که جامعه شناسی را انبیا ترغیب و تشویق کردند، چون در قرآن کریم سخن از امم و ملل و اقوام زیاد است سخن از سقوط امتها و صعود امتها زیاد است، سخن از مرگ و زندگی امتها زیاد است. جامعه شناسی و امت شناسی را ادیان الهی دین اسلام که یکی بیش نیست و هم چنین قرآن کریم شکوفا کرده است، یکی اصل جامعه شناسی، یکی اصل شکوفایی جامعه.
دین ترسیم کننده خطوط کلی اجتماع بر محور حق
آنچه ایشان در این بحث دارند این است که میفرمایند خطوط کلی دین، در محور اجتماع است یعنی به صورت جامعه قابل تبیین است. حرفهای او حرفی است که توده مردم میپذیرند، دلپذیر است برای نوع مردم، زیرا اساس دعوت دین و فطرت و پیروی حق است که این چیزی است که نوعاً قبول میکنند ﴿أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدّی ألا أن یُهْدی﴾ دعوت به حق را یک اصل و زیربنا قرار داده است، گر چه ممکن است در خلال جامعه افرادی پیدا بشوند که داعیه باطل داشته باشند ولی کماند. اصل پذیرش حق امری است فطری و جامعه پسند.
علل سعادت و هلاکت جامعه در قرآن کریم
به استناد این اصل، دو تا مطلب دیگر که نصاب است برای دو چیز، آن را هم مشخص کرد. فرمود حق، طوری که مردم در محور حق باید زندگی کنند، حقمحوری اصل است. اگر کسی حق، برای او روشن شد، معذلک به سوء اختیار خود راه باطل را طی کرده است، این محکوم به هلاکت است و اگر کسی حق برای او روشن نشد، بیّن نشد؛ هنوز فکر باطل دارد حرف باطل دارد و مانند آن، این محکوم به هلاکت نیست این دو تا مطلب که دو تا نصاب ذکر شده است، هر دو زیر مجموعه آن اصل اولی است که حق محوری بودن است یعنی چون به فطرت به حق دعوت میکند، اگر حق برای کسی بیّن یا مبیَّن نشد، این معذور است و اگر حق برای کسی بیّن یا مبیَّن شد و او معذلک بیراهه میرود این معذور نیست. آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «انفال» که میفرماید: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این یک نصاب است یعنی اگر کسی حق برای او بیّن و روشن شد، از آن به بعد بیراهه میرود> این محکوم به هلاک است ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ طوری که ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ برای او تبیین شده باشد و گروهی هم که حق برای آنها روشن شد؛ به حسن اختیار خود راه حق را طی کردند اینها به حیات انسانی بار مییابند که ﴿وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این آیهٴ سورهٴ «انفال» نصاب هلاکت را مشخص میکند که چه فرد یا گروهی محکوم به هلاکت هستند. آیهٴ چهل سورهٴ مبارکهٴ «نساء»، زیر این نصاب را مشخص میکند یعنی کسانی که حق برای آنها بین نشد ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ نشد، این گونه از افراد، معذورند و خداوند عذر اینها را پذیرفته است آیهٴ 97 و 98 سورهٴ «نساء» این است ﴿إِنَّ الَّذینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أَنْفُسِهِمْ﴾؛ فرشتگان در حال مرگ به عدهای که به خود ستم کردهاند به آنها میگویند: ﴿فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فِی اْلأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها﴾ آن گاه در آیهٴ بعد استثنا میفرماید، فرمود: ﴿إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلاً﴾ بعضیها اهل تفکر نیستند، مثل خردسالان، بعضی اهل تفکر هستند ولی مسئله برای آنها روشن نشد، نظیر بزرگسالان از مرد و زن. عدهای هم در اثر فرتوتی اهل تفکر نیستند، نظیر سالمندان از زن و مرد سالمندان فرتوت زن و مرد مثل نوسالان این سه گروه اینها کسانی هستند که اهل تفکر نیستند؛ اما میانسالان از زن و مرد که اهل تفکراند ولی مسئله برای آنها روشن نشد، اینها معذورند. پس اگر کسی اهل تفکر بود ولی مسئله برای او روشن نشد این محکوم به هلاکت و عذاب نیست، نه عذاب دنیا نه عذاب آخرت، اینکه فرمود: ﴿إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ اختصاص به آن حیلههای نظامی ندارد. حیله یعنی امری که حایل بشود بین انسان و بین خطر، حیلههای علمی حایل است بین انسان و جهل، حیلههای اخلاقی حایل است بین انسان و بی تقوایی، حیلههای نظامی حایل است بین انسان و تهاجم دشمن و مانند آن این را میگویند حیله. آنهایی که حیله ندارند یعنی نمیتوانند بین خود و بین جهل یا بین خود و بین حل شبهه و مانند آن حایل برقرار کنند اینها معذورند. خب، این آیه که معذوریت زیر نصاب را بیان میکند با آن آیه که عدم معذوریت فوق نصاب را بیان میکند هر دو زیر مجموعه دعوت به حقاند آن اصل و این دو تا نصاب، امری است جامعه پسند یعنی یک فکر نیست که کسی بتواند با او مخالفت کند، مگر کسی داعیه ﴿قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلی﴾ داشته باشد.
موانع تشکیل جامعه در بیان علامه طباطبایی(ره)
پس خطوط اوّلی دین طوری است که عامل تشکیل جامعه است. برویم به سراغ چیزی که مانع تشکیل جامعه و زندگی جمعی است. اینهم دو قسم است یا دافع است یا رافع یا برای دفع است یا برای رفع یا نمیگذارد که جامعه تشکیل بشود یا جامعه تشکیل شده را به هم میزند یا جنبه دفع دارد یا جنبه رفع، اینها را اسلام شناسایی کرده و برای اینها راه حل ذکر کرده. البته برای استنباط اینها از مسائل، یک تتبع کامل لازم است ولی تا حدودی میتوان آن شاخصههای اصلی موانع تشکیل جامعه را شناسایی کرد و داروهای این موانع و بیماریها را هم از کتاب و سنت استنباط کرد، نمیشود گفت همه موانع اجتماع همین این سه مسئله است که الآن ایشان ذکر میفرماید، چون ایشان با برهان عقلی و حصر عقلی، مسئله را ذکر نکردهاند این به استقرا شبیهتر است تا برهان عقلی ولی خطوط کلی را مشخص میکند. میفرمایند بنابراین اسلام گذشته از اینکه در آن دو محور اجتماعی است، خطوط کلی او هم اجتماعی است و زیربنای او هم سازنده جامعه سالم خواهد بود. چیزهایی که موجب اختلاف است و نمیگذارد جامعه شکل بگیرد یا جامعه متشکل را به تفرقه مبتلا میکنند سه امر است یک امر به مسائل روانی برمیگردد که به علم النفس و روانشناسی و فن نفس برمیگردد؛ بخشی به اخلاق و اعمال برمیگردد؛ بخشی هم به علل و عوامل محیط زیست برمیگردد که جامع این سه قسمت، دو قسمت است یعنی یا مانع به شخص انسان است که مشکل اخلاقی یا عملی دارد یا مانع به آن محیط زندگی اوست و اسلام، نوع این موانع سهگانه را شناسایی کرد و برای حل اینها هم راه حل نشان داد تا این مشکلات نه مانع تشکیل جامعه باشد نه رافع جامعه متشکل؛ اما مسائلی که به خصوصیات نفسانی برمیگردد.
پرسش:...
پاسخ: اینکه ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ این مطلق است دیگر این نکره در سیاق نفی است، این ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ این است که حق برای او روشن نشده باشد، وقتی حق برای او روشن نشد معذور است.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر بله؛ حق برای او روشن نشد ولو خودش متخصص و صاحبنظر در فن است؛ اما بالأخره مسئله برای او روشن نشد، وقتی مسئله برای او روشن نشد میشود قاصر یک وقت است که جاهل قاصر تطبیق میشود بر کسی که دسترسی ندارد، آن را الآن به عنوان مانع سوم ایشان ذکر میفرمایند، کسانیاند که در منطقههای دوردست هستند یا کسانی که کشش فکری ندارند اصلاً اینها همانهایی هستند که در بخش سوم، مقداری از آنها مشمول بخش سوم بحث ایشان هستند یعنی کسانیاند که در محیطی زندگی میکنند که آنجا تبلیغ نرفته، کتاب نرفته عالم و روحانی پا نگذاشته و مانند آن، اینها میشوند قاصر. یک وقت است نه، صاحبنظری است در متن حوزه یا دانشگاه زندگی میکند، در متن مراکز علمی به سر میبرد ولی شبههای در ذهن اوست، حل نشده برای او و برای ما روشن است که برای او حل نشد.
اقسام هجرت در قرآن کریم
پرسش:...
پاسخ: بله، این هجرت هم هجرت مکانی را شامل میشود که فرمود: ﴿أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾ هم هجرت مکانت را شامل میشود هجرت مکانت این است که فرمود: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این لازم نیست که از اینجا مهاجرت بکند، چون همه حرفها در اینجا هست لازم نیست که از این شهر به شهر دیگر مهاجرت بکند این باید از پلیدی مهاجرت بکند ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این مصداق کامل برای هجرت است هجرت دو قسم است یا انسان در سرزمینی است که در آن سرزمین نمیتواند احکامش را یاد بگیرد و عمل کند این باید مهاجرت کند به یک سرزمین علم و عمل یا نه در یک سرزمینی هست که در آنجا عالم شدن و عمل کردن آسان است ولی او از پلیدی بیرون نمیآید اینجا است که میفرماید: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ این ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ هجرت از سیئات است این است که در روایات ما آمده «المهاجر مَنْ هَجَر السیئات»؛ مهاجر، کسی است که از گناهان هجرت کند. این هجرت هر دو قسم است، یکی از بارزترین مصادیق هجرتهای معنوی، هجرت از جهل به علم است، از جهالت به عقل است و مانند آن. حالا اگر کسی مسئله برای او واقعاً روشن نشد، این ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ است، اینکه ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ برای او به نصاب نرسید، این به جایی نرسید که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ که فوق نصاب است دامنگیر او بشود، این زیر نصاب قرار گرفته.
تأثیر علم و جهل بر سعادت و هلاکت جامعه
فتحصل که شخص یا قاصر است در اثر علل و عوامل خارجی، مثل کسانی که در منطقههای دوردست به سر میبرند یا نه، قصورش برای آن است که فکرش، کشش این مسائل را ندارد یا نه، مسئله خیلی عمیق است که برای او به آسانی حل نمیشود. به هر جهت از جهاتی، شخص مسئله برای او حل نشده باشد به بیّنه نرسد، محکوم به هلاکت نیست.
پرسش:...
پاسخ: بله، این آیه مطلق است. در شأن نزولها هرگز مخصص یا مقید نیست، این در اصول هم مشخص شد که خصوصیت مورد یا مقیّد بودن مورد، عامل تخصیص برای وارد یا تقید برای وارد نیست؟ این دیگر در اصول الحمدلله روشن شد که خصوصیت مورد یا مقید بودن مورد، مایه خصوصیت وارد یا تقیّد وارد نخواهد شد، به هر حال این آیه برای همیشه در تمام سرزمینها هست، هم شامل هجرتهای معنوی است، هم شامل هجرتهای مادی. حالا اگر کسی مسئله برای او روشن شد فوق نصاب است «لِیَهْلِکَ» میگیرد، اگر مسئله برای او روشن نشد مادون حساب است که ﴿لا یَسْتَطیعُونَ حیلَةً﴾ هست اگر ما بررسی کردیم دیدیم که موانع پیدایش اجتماع یا موجبات انحلال جامعههای متشکل از این سه قسمت بیرون نیست، داروهای درمان بخش این سه مانع را هم باید جستجو کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه، حالا اگر کسی در حوزه است ولی مسئله، مسئله خیلی عمیقی است او به آنجا نرسیده است، نه اینکه دسترسی ندارد ولی واقعاً برای او حل نشد، این باید صبر کرد تا مسئله برای او حل بشود دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، دو تا مطلب است که الآن هم به خواست خدا خواهد آمد یکی اینکه وظیفهٴ آنها که مسائل برایشان حل شد تفسیر و تبیین و تحلیل مسائل اسلامی است و یکی اینکه وظیفه اینها مراجعه کردن و سؤال کردن و حل کردن است، حالا تا حل نشده این آزادانه مجاز است اعتراضش را بگوید. یک وقت است که مسئله برای او حل نشد، این سعی میکند که عوام را، توده مردم را اغوا کند آن یک حکم دیگری است که از آن جهت ممنوع است که قبلاً هم بحثش گذشت بعداً هم میآید؛ اما یک وقت است که او را وادار بکنیم که نه؟ تو باید این طور بفهمی یا حق حرف نداری، اینها نیست ولی در متن حوزه است، این مجاز است آزادانه اعتراض بکند، آزادانه اشکال بکند تا مسئله برایش حل بشود. البته مجاز نیست چیزی که برای او حل نشده دیگران را اغوا کند، این دو تا وظیفه است یک وظیفه کسی است که در شک و شبهه به سر میبرد، یک وظیفه کسی است که مسائل برای او حل شده، هر دو در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» کنار هم ذکر شده، هم وظیفه کسی که آگاه نیست، هم وظیفه کسی که آگاه است.
سعادت فرد و جامعه در پرتو دوری از لجاجت و تعصب
خب، پس مانع اول برمیگردد به مسائل نفسانی، خلاصهاش این است که همه افراد یکسان نیستند، همان طوری که ﴿وَ قَدْ خَلَقَکُمْ أَطْوارًا﴾ هر فردی تطوراتی دارد، افراد یک جامعه هم هر کدام یک طوریند. بعضی از افرادند که سلیم النفساند، معتدلاند، خوش استعدادند، خوش فهماند [و] در برابر حق نمیایستند. بعضی از افرادند که اصلاً طبعاً لجوجاند، اینها یکسان نیستند که، خصوصیتهای نفسانی یکسان نیست، حالا چطور شد که این شخص، منصف معتدل درآمد [و] آن یکی متعصب لجوج درآمد آنها هم یک علل و عوامل دیگری دارند ولی بالأخره این دو نفر این طورند یکی از این دو نفر منصف است و دیگری متعصب و لجوج، اینها قهراً در فهم و در برداشت یکسان نیست خصوصیاتهای نفسانی در درک معارف یکسان نیست، کسی در اثر خودخواهی سعی میکند که آنچه را که به ذائقهاش گواراست، همان را از روایات برداشت کند یا اگر مطلبی را به طور ناخودآگاه برداشت کرد، میکوشد همان را تثبیت کند و اصرار دارد بر تثبیت همان مطلب. بعضیها هم نه این چنین نیستند، در برابر حق نرماند؛ برای آنها روشن شده است که «مَن صَارَعَ الحَقَّ صَرَعَهُ»؛ هر کس رو در روی حق قرار گرفت به حق، به مصاف و مصارعه پرداخت شکست میخورد پس بخش اول از آن منشأ اختلاف، اختلافات نفسانی است یعنی خصوصیتهای اخلاقی و نفسانی، مایه دوگونه برداشت کردن است، مایه تعدّد سلیقه و نظر هست و مانند آن.
آثار حق محوری و دوری از تعصبات جاهلی در قرآن
پرسش:...
پاسخ: گاهی هم حق را درک نمیکند یعنی طوری این هوس و هوا، جلوی درک او را بسته است که او از درک حق عاجز است یعنی وقتی قلب را بست، چشم دل را بست، مثل انسانی که چشم بسته است، در برابر حق قرار میگیرد ولی نمیبیند، نظیر آنچه در اواخر سورهٴ «اعراف»، ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که عدهای میآیند در حضور تو، تو را نگاه میکنند ولی تو را نمیبینند: ﴿وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ تو را به عنوان یک عرب، به عنوان اینکه مکی هستی، به عنوان اینکه از بستگان اینها هستی با همه خصوصیات، نظر میکنند؛ اما رسالتت را نمیبینند. تو مرتب، معجزه داری آنها اهل نظرند، نه اهل بصر ﴿تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ﴾ اما ﴿وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ﴾ خب، این خصوصیتها را قرآن شناسایی کرده، فرمود هرگونه کج فهمیها که در اثر اختلافات نفسانی باشد، رذایل نفسانی باشد و تعصّبات درونی باشد، با مجاهده و تزکیه و تربیت و تهذیب، قابل حل است. در پایان سورهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾ خب، همان طوری که انسان بیماریهای بدنی را با پرهیز حل میکند، بیماریهای نفسانی را هم با پرهیز حل میکند، قابل حل است البته حالا از هر راهی این خصوصیت نفسانی دامنگیر او شد، مثل اینکه از هر راهی این بیماری، دامنگیر بدن او شد، بالأخره با طب معنوی باید این مشکل روحی را حل کرد و قرآن هم که شفای هرگونه درد است ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ خب، این برای بخشهای اخلاقی. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ بعد دارد: ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ یعنی گرچه خداوند، انسانها را از ظلمتها به نور خارج میکند ولی شرط اولش آن است که انسان در معرض این نور قرار بگیرد، در مسیر قرار بگیرد. لذا در آیة الکرسی نفرمود «الله ولی الناس»، فرمود: ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا﴾ قدم اولش ایمان است در این آیهٴ سورهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿یَهْدی بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ﴾ راههای سلامت را نشان او میدهد ﴿وَ یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» فرمود: ﴿إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ هم مانع را ذکر کرد هم حل مانع را هم مانع را ذکر کرد فرمود: ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾، این ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ هم برای مانع اول است و هم در بخش مانع دوم بی ارتباط با او هم نیست یعنی این اخلاق بد اعمال بد و کردارهای زشت این به منزله رین و غبار و چرک است که جلوی آینه دید را میگیرد و نمیگذارد انسان، حق را بفهمد، اگر شستشو کرد با مجاهدت اینها برطرف میشود پس مانع اول همان اختلافات نفسانی و اخلاقی است که راه درمانش همین تهذیب و تربیت و تزکیه و امثالذلک است. جامعهای که مهذب باشد، نه مانع تشکیل دارد، نه رافع تشکیل جامعه، این برای این.
گناه و مال حرام؛ از موانع درک حقیقت
مانع دوم مسئله آلودگیهای عملی است یعنی شخص طوری نیست که طبعاً لجوج و متعصّب و دیرباور و ناباور و امثالذلک باشد، او با دیگران فرقی نمیکند، از نظر پذیرش فرقی نمیکند. ولی در اثر داشتن رفیق بد یا علل و عوامل دیگر به گناه، آلوده شده است، این گناه هم واقعاً نمیگذارد انسان مطلب را خوب درک بکند، این طور نیست که حالا غذای حرام یا گناه، هیچ نقشی نداشته باشد در درک معارف این طور که نیست چون بالأخره همین غذاست که به صورت اندیشه درمیآید، به صورت فکر درمیآید هیچ کس نباید توقع داشته باشد که غذای حرام بخورد، آن وقت فکر حلال در سرش پیدا بشود، این اصلاً شدنی نیست یا مال مردم را بخورد آن وقت توفیقات ربانی نصیبش بشود، مرحوم ابنطاووس(رضوان الله تعالی علیه) نقل میکند که ماه مبارک رمضان، حالا این ماهی که بالأخره مرتب فرشتگان دارند عطایای الهی را نازل میکنند این که خیلیها کم بهرهاند، برای اینکه مرتب دستشان در کنار سفره این زید و عمرو دراز است، آن وقت غذاها را دیگران زحمت میکشند و فراهم میکنند و این شخص میخورد، آن وقت دلش هم میخواهد عالم ربانی بشود و آن نمیشود بالأخره، بالأخره این اگر کسی بخواهد به جایی برسد، این طور نیست که هر چه آوردند او هم بخورد و هر چه هم به او دادند بپذیرد و فکرش هم این باشد که بالأخره از مردم دربیاورد. این دعاهای نهجالبلاغه را شما ملاحظه بفرمایید، اصلاً کریم دعاهای کریمانه دارد. و بزرگوارانه دارد. یک بخش از دعاها این است که خدایا! ما را در قیامت نسوزان یا بهشت بده و یا جنت القاء بده و امثالذلک این یک سلسله از دعاهاست. یک سلسله از دعاها نشانه کرامت روح است در همان بیان حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که «اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِیَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ»؛ خدایا آبروی مرا با داشتن وسایل مالی حفظ بکن؛ طوری نباشد که من نیازمند این و آن بشوم که اگر کسی چیزی به من داد، حق شناس او باشم، کسی چیزی به من نداد گله بکنم، با اینکه «وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»؛ کارها هم به دست توست، آنهم که میدهد از تو میدهد ولی غیر مستقیم روزی نده، ما را روزیهای مستقیم بده، کسی به کسی رزق نمیدهد ﴿إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ﴾ اما یک انسان کریم میکوشد که روزی بی واسطه از خدا دریافت بکند یعنی کم واسطه بالأخره «اَللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِی بِالْیَسَارِ وَ لاَ تَبْذُلْ جَاهِیَ بِالْإِقْتَارِ فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِی رِزْقِکَ وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِکَ» و کریم کسی است که تو او را بلاواسطه روزی داده باشی «وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِکَ کُلِّهِ وَلِیُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ»؛ به هر حال، انسان هر حرفی را بزند، هر غذایی را بخورد، آن وقت توفیق این را داشته باشد که خوب مسائل را بفهمد، اصلاً قابل قبول نیست این.
پرسش:...
پاسخ: نه، اکثراً که آدم نمیداند ولی خب، وقتی که دعوت کرده است اینهم به عنوان یک کار محسوب میشود. اگر انسان ماه مبارک رمضان اگر جایی مسافرت کرده، یک روحانی ربانی باشد و به این خدمت برود عالماً عامداً خدمت بکند، آن مقداری که به عنوان حق الزحمه به او میدهند، اعم از پذیرایی و غیر پذیرایی، برای او حلال است، چون در واجبات، اینچنین نیست که اخذ اجرت حرام باشد که، اگر این کار خودش را درست انجام بدهد آنها میشود حلال و اما اگر نه، خوشش بیاید که اینجا سورچرانی کرده آنجا مهمانی رفته آنجا پرخوری کرده، آنجا این با عالم ربانی شدن جور در نمیآید بالأخره.
رفع اختلاف از جامعه در پرتو اعمال خیر و امر به معروف
به هر حال فرمود مانع دوم، همین اعمال است؛ اعمال بد، رفتار بد، غذاهای آلوده خب این جلوی درک صحیح را میگیرد، وقتی جلوی درک صحیح را گرفت اختلاف نظر پیش میآید، این اختلاف نظر، اختلاف سلیقه و اختلاف نظر و اختلاف خط و امثالذلک را به همراه دارد. این را هم قرآن کریم پیش بینی کرده، فرمود راهش این است اولاً دعوت به خیر در سطح جامعه باید گسترش پیدا کند ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ این مرحله اول. ﴿یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ﴾ طوری است که افراد میشوند خیِّر، حالا اگر این دعوت اثر نکرد بعضی تن به آلودگی دادند، آن وقت نوبت به مسئله امر به معروف و نهی از منکر میرسد، اول ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْر﴾ اگر این دعوت به خیر اثر کرد که دیگر نیازی به آن جمله بعدی امر به معروف و نهی از منکر نیست، اگر این دعوت به خیر اثر نکرد و عدهای واجب را ترک کردند یا تن به تباهی دادند، آن جمله بعد شروع میشود که ﴿وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ خب با این کار، چون وظیفه همه مردم بود نه وظیفه گروه خاص، قهراً آن مشکل عملی هم اگر برطرف نشد کم میشود این. برای این.
بیان قرآن کریم دربارهٴ شرایط حضور انسان در مجالس مختلف
دستورات فراوانی هم در این زمینه دادند که اگر شما در یک جلسهای نشستهاید دیدید که آنجا احکام الهی نظام الهی زیر سؤال رفته دارند، مسخره میکنند، دارند میگویند، دارند میخندند، اگر دیدید ماندن شما در آن جلسه سودمند است، میتوانید به عنوان نهی از منکر هدایت کنید. خب، بمانید وگرنه از آنجا برخیز. دستوراتی که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دادند که با تبهکاران یکجا ننشین و اگر دیدی آنها جلسات آلودهای دارند مجلس اینها را ترک کن، در همین زمینه است. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 68 به بعد این است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: ﴿وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذینَ یَخُوضُونَ فی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتّی یَخُوضُوا فی حَدیثٍ غَیْرِهِ وَ إِمّا یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْری مَعَ الْقَوْمِ الظّالِمینَ﴾؛ اگر دیدی عدهای دارند درباره آیات الهی به باطل فرو میروند، اهانت میکنند، تحقیر میکنند، شبهه بیجا اقامه میکنند [و] نقد بیجایی دارند، تو در جمع اینها ننشین و اگر یادت رفته، نشستی وقتی یادت آمد، فوراً برخیز تا اینها حرفهای دیگر را شروع بکنند. در بحثهای قبل این آیه مطرح شد و روشن شد که این آیه، گرچه خطاب به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ولی منظور مردماند نه پیغمبر برای اینکه معقول نیست در جایی که دارند دین را مسخره میکنند، قرآن را مسخره میکنند وجود مبارک پیغمبر در جمع آنها بنشیند و عضو آن انجمن باشد، اینکه نیست و در بخش دیگر قرآن کریم به مؤمنین خطاب میفرماید، میفرماید قبلاً ما به شما تذکر دادیم گفتیم که اگر در جلسهای معارف اسلامی را زیر سؤال بردند دارند اهانت میکنند، در جمع آنها ننشین و حال اینکه اصلاً در قرآن، غیر از همین آیه [سورهٴ] «انعام» آیهٴ دیگری نیست که این آیهٴ سورهٴ «انعام» خطاب به پیغمبر است. پس اینکه در آن آیه به مؤمنین خطاب میکند، به مردم خطاب میکند، میفرماید مردم! من قبلاً به شماها گفتهام، معلوم میشود همین آیه است وگرنه در جای دیگر ما آیهای نداریم که خدا به مردم گفته باشد که شما در جمع خائضین فی الآیات ننشینید که.
اصلاً در قرآن آیهای در این زمینه نیست؛ مگر همین آیهٴ سورهٴ «انعام» که به پیغمبر خطاب کرده. این نشان میدهد که به پیغمبر گفته تا مردم درک کنند. به هر حال، بعد فرمود: ﴿وَ ما عَلَی الَّذینَ یَتَّقُونَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْءٍ وَ لکِنْ ذِکْری لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ ٭ وَ ذَرِ الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَعِبًا وَ لَهْوًا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا وَ ذَکِّرْ بِهِ أَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِما کَسَبَتْ لَیْسَ لَها مِنْ دُونِ اللّهِ وَلِیُّ وَ لا شَفیعٌ﴾ تا پایان آیه. خب، به کسانی که استطاعت علمی ندارند، فرمود هر کتابی را نخوانید، هر مجلهای را نخوانید هر جایی نروید. این نه برای آن است که جلوی رشد علمی شما را بگیرد، بل به خاطر اینکه شما بدون داشتن سرمایه، آن وقت خودتان را به زحمت میاندازید از یک طرف حضور در هر گونه جلسهای را منع کرده، مگر برای صاحبنظرانی که توان این را دارند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» آیهٴ 43 تا 44 این است که ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلاّ رِجالاً نُوحی إِلَیْهِمْ فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ٭ بِالْبَیِّناتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ﴾ که این دو مطلب که عرض شد هر دو در کنار هم آمده: یکی اینکه به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میکند، میفرماید ما اصلاً قرآن را نازل کردیم که تو برای مردم تبیین کنی، تفسیر کنی تحلیل کنی، از آن طرف به مردم هم میفرماید: ﴿فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾.
شرط حضور افراد در جلسات و مباحثات علمی
خب، در درجه اول، اولین مفسر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است، بعد عترت طاهره(علیهم السلام) است، بعد علما هستند که ورثه انبیا هستند و شاگردانی دارند و حرفهای اینها را یاد گرفتند و برای مردم میگویند. پس وظیفه اینها تبیین است وظیفه کسی که عالم نیست سؤال کردن است، این یک راه معقولی است. حالا اگر کسی مسائل برای او حل نشد در جمع کسانی که اهل شبههاند بنشیند یا سخن کسی را گوش بدهد که شبهه را در ذهن او القا میکند بدون اینکه او توان حلّش را داشته باشد، در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید آیات سورهٴ «زمر» که ﴿فَبَشِّرْ عِبادِ ٭ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ مرزها را مشخص کرده. آن که صاحبنظر است، او توان آن را دارد که زشت و زیبا را ارزیابی کند و حق را از باطل تشخیص بدهد و حق را بپذیرد او آزاد است؛ اما اگر کسی به قدرت استنباط نرسیده آیا به او هم قرآن میگوید تو هر حرفی را آزادانه گوش بده، حالا اگر همه حرفها را گوش داد و تشخیص اینکه کدام أحسن است کدام غیر أحسن نداشت آنگاه چه کند، آن وقت چه را پیروی کند، مرز این ﴿فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ جایی است که کسی بتواند این حرفها را که شنیده شناسایی کند، حق و باطل را تشخیص بدهد. تا به آن مرز نرسیده، تحقیق میکند، درس میخواند سؤال میکند عالم میشود و مستنبط میشود وقتی رسید آنگاه هر کتابی را میتواند مطالعه بکند، چطور مطالعه کردن بعضی از کتابها برای بعضی از افراد نه تنها ضرر ندارد بلکه لازم است تا شبهات را پاسخ بدهد و مطالعه همان کتاب برای افرادی که به آن استنباط نرسیدهاند نارواست کتب ضلال از این قبیل است دیگر، این طور نیست که کتب ضلال برای همه جایز باشد یا برای همه حرام باشد که، برای یک عده جایز است، بلکه واجب است که بخواند و جواب بگوید. برای یک عده جایز نیست، برای اینکه این هنوز تشخیص حق و باطل نمیدهد. قرآن، این بیماریها را که بخشی به اخلاقیات و نفسانیات برمیگردد، بخشی هم به اعمال برمیگردد، مشخص کرده.
و اما آن قسمت سوم از موانع که افرادی در یک محیط دوردست زندگی میکنند، چون در محیط دوردست زندگی میکنند، افکار اسلامی و آیات اسلامی به آنها نرسیده، آیا از آنها هم باید توقّعی داشت مانند توقعی که از افرادی که در مراکز علمی به سرمیبرند یا نه؟ فرمودند نه، اینچنین نیست که توقّع از همه علی السواء باشد، گرچه همه علی السواء مکلفاند؛ اما درجات تکلیف هم فرق میکند.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است