display result search
منو
تفسیر آیات 37 تا 41 سوره آل‌عمران

تفسیر آیات 37 تا 41 سوره آل‌عمران

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 3 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 37 تا 41 سوره آل‌عمران"

احتمال برخی از مفسرات بر تکرار سؤال زکریا
پیوند و نسبت معنوی بین پیامبران
خواندن و خواستن، دو بخش از دعا

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ ﴿37﴾ هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿39﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ ﴿40﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴿41﴾

احتمال برخی از مفسرات بر تکرار سؤال زکریا
بعضی از مفسران احتمال دادند که همان‌طوری که هر وقت زکریا(علیه السّلام) وارد می‌شد غذای غیر منتظر را مشاهده می‌کرد، چندین بار این حال را مشاهده کرد، آن سؤال را هم چندین بار تکرار کرد یعنی «کُلَّمَا دَخَلَ وَجَدَ» و ﴿قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا﴾ استفادهٴ این معنا از آیه آسان نیست. اگر می‌فرمود: «کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً وَ یَقَولَ یَا مَرْیَمُ» از این «یقول» که فعل مضارع است استمرار استفاده می‌شد؛ اما فرمود: ﴿قَالَ یَا مَرْیَمُ﴾ از این، بیش از این استفاده نمی‌شود که این سؤال یک‌بار اتفاق افتاد؛ اما زائد بر یک بار را نمی‌شود از این آیه استفاده کرد.

پیوند و نسبت معنوی بین پیامبران
مطلب بعدی آن است که از این که فرمود: ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا﴾ این بیانگر کیفیت آن جمله‌ای است که فرمود: ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ این ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ یعنی پیدایش بعضی از ناحیهٴ دیگری است، نه تنها پیوند نسب ظاهری بین اینها برقرار است، بلکه پیوند نسب معنوی هم بین اینها برقرار است ولو جدّ و جدّه و امثال ذلک نباشد یعنی آل عمران، با آل ابراهیم اینها از یک گروه‌اند ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ در حقیقت بر اساس این حساب یحیی از مریم است با اینکه هیچ ارتباطی بین اینها نیست. از اینجا که جلال و عظمت مریم را زکریا(علیهما السّلام) مشاهده کرد از خدا فرزند خواست، پس پیدایش یحیی از برکت مریم است ﴿ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ یعنی آل‌عمران و آل ابراهیم و نوح و آدم اینها گذشته از پیوند نسبی ظاهری، پیوند نسب معنوی هم دارند. همان‌طوری که عیسی از مریم است، یحیی هم از مریم است با اینکه هیچ ارتباطی بین اینها نیست ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾.
مطلب بعدی آن است که دعا هم خواندن است هم خواستن.

پرسش...
پاسخ: بله دیگر، چون مادر مریم خواهر همسر زکریا بود این‌طور نقل کردند.
پرسش...
پاسخ: نه؛ آن محرمیّت چیز نیست.

خواندن و خواستن، دو بخش از دعا
دعا هم خواندن است هم خواستن، اختصاصی به خواندن ندارد. گاهی انسان خدا را به اسمای جمال و جلالش می‌خواند بعضی از ادعیه و مناجات این‌طور است که فقط تسبیح است و تحمید است و تکبیر است و تهلیل است و امثال ذلک، خواستنی در او نیست، سؤال در او نیست فقط خواندن است. در این‌جا هم خواندن است هم خواستن ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ آن‌گاه سوالی مطرح است که دعای زکریا چه بود این جمله ﴿قَالَ رَبِّ هَبْ لِی﴾ به منزلهٴ شرح آن دعاست، تفسیر این جمله ﴿قَالَ رَبِّ هَبْ لِی﴾ شارح ومفسر ﴿دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ﴾ است.

کلمه (ربِّ) نشانه احساس قرب دعا کنند
مطلب بعدی آن است که این کلمه ربّ را و رب را در این قسمت زیاد تکرار کردند، برای اینکه ثابت کنند این زکریا در تحت ربوبیت حق تعالی این چیزها را می‌طلبد. این کلمه ربّ هم نشانهٴ احساس قرب است؛ کسی که کرامتهای فراوان را از خدا می‌بیند خود را در مشهد خدا مشاهده می‌کند دیگر نمی‌گوید یا ربّ می‌گوید ربّ در این کیفیت دعا آن‌طور که نقل کردند مشخص است که انسان چه وقت «یا ربّ» بگوید و چه موقع «ربّ» بگوید این یای حرف ندا را اوایل ذکر می‌کنند ولی اواخر یای حرف ندا را حذف می‌کنند، چون کسی که احساس قرب می‌کند لازم نیست که کلمهٴ «یا» را بر زبان جاری بکند.

پرسش...
پاسخ: اما محجوب از جمال حق‌اند مع ذلک می‌گویند ﴿ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ از جلال حق و از قهر حق محجوب نیستند، اینها رحمت حق را نمی‌بینند ولی عذاب و جهنم و امثال ذلک را می‌نگرند، می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ همینهایی که کورند همینهای که ﴿وَمَن کَانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً﴾ همینها که ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ همین کورها، می‌گویند ما دیدیم خدایا دیدیم، چون اینها دیگر بهشت و رحمت و انبیا و اولیا را که نمی‌بینند، قهر و جهنم و عذاب را می‌بینند [و] می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ در اینجا که زکریا(سلام الله علیه) دعا می‌کند عرض می‌کند ربّ.

هبه بودن تمامی نعمتهای پروردگار
مطلب دیگر آن است که گرچه همه نعمتهای خدای سبحان ابتدایی است که در صحیفهٴ سجادیه هم آمده است امام سجاد عرض می‌کند «و منّتک ابْتِدَاءٌ» یعنی خدایا! تمام نعمتهای تو ابتدایی است حتی آن نعمتهایی هم که حسب ظاهر شما به عنوان جزا و پاداش مرحمت می‌کنی آن هم ابتدایی است. تمام نعمتهای تو چه مسبوق به عمل بنده باشد، چه مسبوق به عمل بنده نباشد هبه است؛ اما تعبیر به هبه دیگر یک تعهد بیشتری است. یک وقت انسان می‌گوید خدایا! اجر به ما بده این یک نحوه دعاست مشروع هم هست وارد هم هست؛ اما دقیق‌تر از آن است که نگوید خدایا! به ما اجر بده، بگوید به ما ببخش، چون انسان برای خودش کار بکند و از خدا اجر طلب کند اینکه روا نیست، اگر تعبیر که خدا به شما اجر می‌دهد این تعبیر محبت‌آمیزی است، مثل اینکه ولیّ به کودک می‌گوید تو اگر درس بخوانی این مقدار من ماهانه به تو می‌دهم خب آن کودک برای خودش درس می‌خواند ولی پدر برای او ماهانه مشخص می‌کند، این‌چنین نیست که کودک برای پدر درس بخواند گرچه ما مثلی نداریم که او مثل را درست تبیین کند، فرزند اگر درس خواند و کامل شد بالأخره کمال فرزند نصیب پدر می‌رسد؛ اما ذات اقدس الهی که غنی عن العالمین است هیچ بهره‌ای از کار عبد نمی‌برد، مع ذلک تعبیر به اجر می‌کند این تعبیر تشویق‌آمیز است، آنهایی که مواظب این نکات‌اند در ادعیه تعبیر هبه را به کار می‌برند می‌گویند خدایا! ببخش نه اجر به ما بده. زکریا(سلام الله علیه) برای اینکه اینجا همین جریان عادی را هم تبیین کند، عرض کرد ﴿رَبِّ هَبْ لِی﴾ یعنی هیچ عملی به حسب ظاهر در خارج نیست که شما در برابر آن کار، فرزند هبه کنید فقط بخشش ابتدایی است ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾.

اطلاق ذریه حتی بر فرزند واحد
گرچه کلمه ذریّه در واحد و جمع اطلاق می‌شود؛ اما به قرینه آن سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که عرض کرد: ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ و عرض نکرد «هب لی من لدنک اولیاء» معلوم می‌شود که حداقل یک فرزند طلب کرده است نه به شرط لا، یک فرزند طلب کرد. گاهی خدای سبحان برابر آن خواسته اجابت می‌کند گاهی بیش از خواسته مرحمت می‌کند، مثل اینکه ابراهیم(سلام الله علیه) از خدای سبحان فرزند طلب کرد خدا فرمود ما به او فرزند دادیم نوه هم دادیم، به او بشارت دادیم اسحاق دادیم ﴿وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾ در بخش دیگر از قرآن دارد که ﴿وَیَعْقُوبَ نَافِلَةً﴾ «نافله» یعنی زائد، او از ما فرزند خواست ما به او نوه هم دادیم که یعقوب شده نافله، نافله یعنی زائده، زائد بر آنچه او طلب کرده است. گاهی انسان فرزند طلب می‌کند و خدا هم فرزند می‌دهد هم نوه گاهی انسان یک فرزند طلب می‌کند خدا چند فرزند اعطا می‌کند ولی طلب و درخواست زکریا ظاهراً یک فرزند بود که عرض کرد: ﴿فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً﴾ عرض نکرد «فهب لی من لدنک اولیاء» و کلمهٴ ذریّه البته شامل مفرد جمع هم می‌شود، چه اینکه شامل مذکر و مؤنث هم خواهد شد.

خواندن پروردگار با اوصاف جمالی به تأسّی از حضرت ابراهیم
تا اینجا دعای به معنای خواستن است؛ اما ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ دعای به معنای خواندن است که خدای سبحان را به وصف جمالی‌اش می‌خواند و این هم گفته شد که تأسی به جد بزرگوارش حضرت خلیل الرحمان(سلام الله علیه) کرد، چون حضرت خلیل هم همین دعاها را دارد. درباره حضرت خلیل این دعاها آمده هم اصل نیایش آمده و هم جواب الهی، در سورهٴ «حجر» آمده است که فرستاده‌های الهی به حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) بشارت فرزند دادند ﴿قَالُوا لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ﴾ آن‌گاه ابراهیم می‌فرماید: ﴿أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ﴾ این ﴿مَسَّنِیَ الْکِبَرُ﴾ نظیر بحث دیروز «بلغنی الکبر» است یعنی نه تنها من پیر شده‌ام پیری به سراغ من آمده است ﴿أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ﴾ آنها گفتند: ﴿قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تَکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ ٭ قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ که ما هرگز نا امید نبودیم و نیستیم؛ اما وقتی که خدای سبحان به ابراهیم فرزند داد شکری که خلیل الرحمن دارد آن را در آیهٴ 39 سورهٴ «ابراهیم» این‌چنین بیان می‌کند، می‌فرماید که ابراهیم عرض کرد: ﴿الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَی الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾؛ خدای سبحان دعاها را گوش می‌دهد یعنی گوش به حرف داعی می‌دهد. همان‌طوری که ابراهیم(سلام الله علیه) در همین زمینهٴ دریافت فرزند خدا را به عنوان ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ ستود، نوهٴ او زکریا(سلام الله علیه) هم در همین زمینه خدای سبحان را به عنوان ﴿سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾ بودن می‌ستاید که ﴿إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴾.

هنر یحیی تصدیق کلمه الله
آن‌گاه فرشته‌ها ندا دادند: ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴾؛ فرشته‌ها این ندا را در حال نماز به سمع زکریا(سلام الله علیه) رساندند و گفتند خدا بشارت می‌دهد، خود اینها نقل بشارت می‌کنند، بشارت را خدا می‌دهد که خدا بشارت می‌دهد نه اینها بشارت بدهند، خدا بشارت می‌دهد تو را به فرزندی که نامش یحیاست و کلمة الله را که عیسی(سلام الله علیه) است تصدیق می‌کند و این تصدیق کلمة الله کار عادی نیست، زیرا کسی که در زمانی به دنیا آمده است که همهٴ دشمنها او را متهم کرده‌اند، مادر او را متهم کرده‌اند و مریم(علیها السّلام) تقاضای مرگ کرد و آن‌چنان تقاضایی کرد گفت: ﴿یَا لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هذَا وَکُنتُ نَسْیاً مَنْسِیّاً﴾ در این فضا اگر کسی قیام کند و به حقّانیت مطلبی سخن بگوید این هنر است، نظیر اینکه در بیان فضایل حضرت امیر(سلام الله علیه) است که خود حضرت به این افتخار کرد اهل‌بیت به او استدلال کردند صحابهٴ حضرت به او استدلال کردند که حضرت امیر(سلام الله علیه) «اولُ مَن أسْلَم» است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید این اولیت زمانی یا اولیت مکانی فخر نیست، اگر کسی بخواهد در نماز جماعت شرکت کند خب زودتر برود وقتی خلوت است زودتر رفت در صف اول نشست این هنری نیست که حالا فخر کند بگوید من اولین کسی بودم که وارد مسجد شدم یا اول کسی بودم که در صف، چون این یک امر عادی است دیگری هم اگر فرصت می‌کرد می‌آمد. اما یک وقت است که تشخیص یک حادثه تاریخی حقّانیت و بطلان او کار عادی نیست از طرفی همهٴ صنادید قریش تخطئه می‌کنند، از طرفی اینها در کمال ضعف‌اند مطلبی است نو و تازه و هیچ کسی هم نمی‌فهمد حق است یا باطل، یک نفر تشخیص می‌دهد که حق است و قیام بکند این اولیت، اولیت زمانی نیست این اولیت رتبی را هم در بردارد، مثل انقلابیون قبل از انقلاب با انقلابیون بعد از انقلاب چقدر فرق می‌کنند یا آنها که در زمان ضعف حکومت اسلامی ‌اسلام را یاری کردند قرآن روی آنها خیلی سرمایه‌گذاری می‌کند اینها مساوی نیستند می‌فرماید آنها که در کمال ضعف اسلام، اسلام را یاری کردند پیامبر را یاری کردند، آنها با دیگرانی که بعدها کمک کردند فرق می‌کند، گرچه همه فیض می‌برند؛ اما یکسان نیستند. بنابراین یک مطلب تازه‌ای که عده‌ای زیادی مخالف است و گروه کمی‌ هم متحیرند یک نفر قیام بکند و حقانیت او را تصدیق بکند و صحّه بگذارد و دیگران روشن بکند این کمال است، لذا این کمال را ذات اقدس الهی برای یحیی به عنوان فضیلت ذکر می‌کند و ﴿مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ﴾ بر اساس این جهت است.

منظور از سیداً و حصوراً
اما ﴿سَیِّداً وَحَصُوراً﴾ برای آن است که هم آزاد است و هم در بند می‌کند. بعضیها هستند که آزاد نیستند بنده‌اند این همان «کَمْ مِن عقلٍ أسیرٍ تحت هویً أمیر» در جهاد داخل شکست خوردند که هوس آنها عقل آنها را به اسارت گرفته ولی گروهی دیگر هستند که گرچه اسیر نگرفتند اسیر هم نشدند، اینها بینابین است ولی عده‌ای هستند که هم آزادند و هم اسیر می‌گیرند اینها در جهاد اکبر از همه فاتح‌ترند، هم سیدند و آزادند و آزاده‌اند در جهاد داخل و خارج آزادند و منزه‌اند و هم در جبهه جهاد اکبر حصورند نه حصیر، اینها محاصره می‌کنند اینها دشمن را غرایز را، خواسته‌ها را در حصار و بند قرار می‌دهند، بی‌زن بودن هنر نیست این کمال نیست حالا اگر «قضیةٌ فی واقعه» شد مطلبی دیگر است اما نجات از شهوت هنر است، اینها کسانی بودند که بر همهٴ غرایز پیروز بودند که کاری که بر خلاف رضای ذات اقدس الهی است نکنند، این می‌شود حصور. عده‌ای حصیرند یعنی محصورند این فعیل است به معنای مفعول؛ اما ایشان حصور بودند یعنی حاصر بودند یعنی همهٴ اغراض را و غرایز را در محاصره آوردند که در جهاد اکبر فاتح و پیروز شدند، هم سید بودند و بند کسی نرفتند، هم حصور و حاصر بودند که دیگران را به بند کشیدند.

پرسش:...
پاسخ: برای بعضیها و گرنه تا آخر یک عده سعی کردند که او را اعدام کنند و او را متهم کنند، مگر این حرفها را بعداً مریم(علیها السّلام) ادامه نداد، از تهمت همین بنی‌اسرائیل.
آن‌گاه ﴿سَیّداً وَحُصوراً﴾ می‌شود دو وصف ممتاز برای یحیی(سلام الله علیه) خود یحیی را هم یحیی ‌گفتند چون مایه حیات مردم است.

هدف زکریا(علیه السلام) از بیان پیری خود و عقیم بودن همسرش
﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ اصل این سؤال یک محل بحث دارد، مواد این سؤال هم بحثهای دیگر. اصل این سؤال را چه وقت کرد خب کسی که با تضرع و ناله از خدا چیز می‌خواهد دیگر نباید بگوید حالا که من پیرم، همسرم که پیر است و آن وقتی هم که در سن زایمان بودند عاقر و عقیم بود. اگر کسی از قدرت ذات اقدس الهی باخبر است و به طور جدّ چیزی را از خدا می‌خواهد نباید این مشکلات را ارائه بدهد که، این مشکلات را اگر ارائه می‌دهد باید در دعا بگوید. نظیر آنچه در سورهٴ «مریم» آمده ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ این هم باید این‌چنین بگوید این ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی﴾ یعنی ﴿بَلَغَنِی الْکِبَرُ﴾، ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ هم که مشخص است ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾؛ من شقاوتی از این جهت ندارم، برای اینکه همهٴ کارها را تو انجام می‌دهی راه منحصر به فرد این نیست که تمام قدرتها به دست توست این مسئله تمام شد. پس آنچه از زکریا(سلام الله علیه) نقل می‌شود به عنوان استبعاد نیست.

پرسش...
پاسخ: برای اینکه این در اصل دعا این حرفها را آورده، همهٴ این راههای عجز خود را ذکر کرده اعتماد به قدرت ذات اقدس الهی را هم تصریح کرده. عرض کرد از ما کاری ساخته نیست ولی به قدرت تو من مطمئنم یقین دارم این دو مسئله را در دعا عرض کرد. معلوم می‌شود هر چه که از این به بعد گفته می‌شود سخن از استبعاد و امثال ذلک نیست یا راه دلال است که می‌خواهد حالا که حرف را شنیده این رابطه قطع نشود زیاد سخن بگوید، نظیر آنچه دربارهٴ موسای کلیم گفته شد که خدای سبحان سؤال کرد ﴿مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَامُوسَی﴾ این شرح مفصلی داد ﴿هِیَ عَصَایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَی غَنَمی ‌وَلِیَ فِیهَا مَآرِبُ أُخْرَی﴾ که می‌خواهد این مکالمه قطع نشود، این است یا می‌خواهد راه پیدایش فرزند را بداند که از چه راه به ما فرزند می‌دهی؛ با حفظ وضع موجود یا وضع موجود را بر می‌گردانی آیا به من فرزند می‌دهی از همین همسر یا از همسر دیگر نظیر ساره و هاجر که جدم داشت از کجا به ما فرزند می‌دهی. این مواد می‌تواند در این سؤال بگنجد وگرنه اصل سؤال یقیناً برای استبعاد نیست، چون خود این قضیه در اصل دعا آمده. موادی که در این سؤال آمده این مواد هم جنبهٴ استبعادی ندارد [بلکه] استعلامی ‌دارد که چطور به من فرزند می‌دهی وضع ما را عوض می‌کنی یا نه وضع همسرم را عوض می‌کنی یا نه یا از همسری دیگر به من فرزند می‌دهی از چه راهی می‌دهی ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ از یحیی(سلام الله علیه) به غلام تعبیر کردن برای همان است که در سوره مبارکهٴ «مریم» آیهٴ هفت این‌چنین آمده است، در هنگام تبشیر ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ لذا ایشان از آن یحیی به غلام یاد کرده است، برای اینکه یک قضیه است ظاهراً نه چند تا دعا ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ﴾ این ﴿بَلَغَنِی الْکِبَرُ﴾ نظیر تعبیری است که جدش کرد ﴿عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ﴾، ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ این ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ همان مطلبی است که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آمده است در متن دعا یعنی قبل از اینکه بشارت دریافت کند که در همان متن دعا که عرض کرد من در دعا شقی نیستم و به علل و اسباب ظاهری اکتفا نمی‌کنم که این هشداری هم هست، اگر کسی علل و اسباب ظاهری را کوتاه ببیند بگوید دیگرحالا اینجا جای دعا نیست این معلوم می‌شود که «کان بدعاء ربّه شقیّاً» این شخص «یکون بدعاء ربّه شقیّاً» این خیال می‌کند که خدا فقط از راه علل اسباب ظاهری انجام می‌دهد، گرچه بر اساس این علل و اسباب ظاهری انجام می‌دهد؛ اما علل و اسباب منحصر در ظاهر نیست. تمام این حرفها را زکریا در متن دعا ذکر کرد وضع خودش را شرح داد ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ وضع همسر خودش را شرح داد ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ که آن قوی‌تر از ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ است که الآن این جا ما داریم یعنی الآن که پیر است آن وقتی هم که در سن مادر شدن بود همسنهای او مادر می‌شدند او عقیم بود، الآن گذشته از عقم، پیری هم دارد ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ این عاقر چون وصف مختص است، نظیر طالق و حائض دیگر عاقره نمی‌گویند. خب، پس همه اینها را در متن دعا آورده معلوم می‌شود از این به بعد هر چه به عنوان «انّیٰ» گفته می‌شود جنبهٴ استبعادی ندارد، حالا جنبه استعلامی ‌دارد یا غیر آن می‌خواهد بفهمد از چه راهی او پدر می‌شود از چه راهی خدای سبحان به او فرزند اعطا می‌کند ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِراً﴾ آیا کسی را به عنوان فرزند خوانده به ما می‌دهی که نه در من تصرّفی بشود، نه در همسرم یا در من تصرّف می‌کنید به من قدرت می‌دهی ولی از همسر دیگر یا نه، هر دو را اصلاح می‌کنی چه کار می‌کنی.

اصلاح همسر زکریا برای مادر شدن
ذات اقدس الهی فرمود که به تو فرزند می‌دهم نه فرزند خوانده [بلکه] فرزند صلبی؛ هم تو را تغییر می‌دهم هم همسرت را. دربارهٴ همسرش سورهٴ مبارکهٴ «انبیا» گویاست که همسرش را آماده برای مادر شدن کرد: ﴿وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَی رَبَّهُ رَبِّ لاَ تَذَرْنِی فَرْداً وَأَنتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ ٭ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَی وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾؛ ما همسرش را صالح کردیم به او هم یحیی دادیم «زوج» یعنی همسر. زن، زوج است چه اینکه مرد هم زوج است حالا هم اصلاح معنوی کردیم تا بتواند مادر یحیی بشود هم اصلاح ظاهری کردیم که از عُقم بودن به در بیاید و هم بتواند بالأخره مادری را تحمّل کند ﴿وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ﴾ اینها مشخص می‌کند که سؤال زکریا(سلام الله علیه) چه بوده است و جواب ذات اقدس الهی چه بود یعنی از همین جریان عادی پدر پیر و مادر پیر، فرزندی به نام یحیی به دنیا می‌آید ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ این به طور اجمال، تفصیلش در سورهٴ «مریم» و سورهٴ «انبیا» مشخص می‌کند که «اذا ارادلله امراً هیّأَ أسبابه» در حقیقت علل و اسباب هم ظاهر شده.

بلافصل بودنِ دعا و تبشیر
خب، ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ حالا بعضیها احتمال دادند که بین آن دعا و بین این تبشیر فاصله شده است یعنی دعا برای مدّت قبل بود، بعدها با یک فاصلهٴ زیادی بشارت دریافت کرد، آن‌گاه آن صحنه در یادش نیست که چه گفته است وقتی به او بشارت دادند که خدا به تو فرزند می‌دهد سؤال کرد آخر از چه راهی. اگر بین آن دعا و این بشارت فاصله زیادی باشد ممکن است که یک چنین چیزی بعداً به ذهن بیاید؛ اما برابر آن استشهادی که قبلاً شده است که «فاء» مفید ترتب بلافصل است، ظاهراً تبشیر بلافصل بعد از دعا حاصل شده است که ﴿هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ ٭ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ﴾ این «فاء» که دلالت بر ترتیب بلافصل می‌کند، نشانهٴ آن است که این تبشیر بعد از این دعا بود بلافصل.

سخن درونی زکریا در حال نماز
حالا کل این صحنه در نماز است، آیا همین حرف زدنهای معمولی است در نماز، چون آخر تبشیر در نماز بود ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی﴾ آن‌گاه این ﴿قَالَ﴾ یعنی صبر کرد نمازش تمام شد بعد عرض کرد: ﴿أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ﴾ یا یک حرف زدنهایی است که مزاحم نماز هم نیست، یک گفت و شنودی است که مبطل نماز هم نیست یا سخن با خدا، نماز را باطل نمی‌کند این چیست. بالأخره این صحنه در نماز بود، استماع در نماز بود جواب بعد از نماز بود یا در نماز بود ظاهرش این است که جواب همان وقت بود دیگر. آیا حرف زدند به همین حرف مصطلح یا حرفی بود در درونشان که آن حرف درونی را خدا اظهار کرده است، نظیر اینکه برادران یوسف که نزد حضرت یوسف آمدند، گفتند اگر این یکی متهم به سرقت است این بعید نیست، برای اینکه یک برادر دیگر هم داشت ـ‌معاذلله‌ـ او هم سابقهٴ سوء دارد او هم سرقت کرده است در همین زمینه، خدای سبحان وقتی این جریان را بازگو می‌کند می‌فرماید که یوسف این مطلب را در درون خود داشت و اظهار نکرد و گفت شما جاهل‌اید و خلاف می‌گویید این گفت یعنی در درون گفت چون دارد ﴿فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ اگر صریحاً می‌گفت شما خلاف می‌کنید اینکه دیگر ﴿أَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ﴾ نیست، معلوم می‌شود راز درونی هم گفتن است، حدیث نفس هم گفتن است. حالا این جریانی که زکریا داشت از این قبیل است که در درون دارد سخن می‌گوید و در درون دارد حرف خدا را می‌شنود یا نه همین سخن بیرونی است؛ منتها مبطل نماز نیست که این مقداری احتمال بعیدی است: ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾.

سخن نگفتن سه روزه با مردم
حالا عرض کرد که ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ هر وقتی که می‌خواهد آن صحنه اتفاق بیفتد آن بشارتی که شما دادید عمل بشود من بفهمم چه زمانی است، خب بفهمی ‌برای چه بفهمی، ‌برای اینکه وظیفه‌ام را انجام بدهم. فرمود وظیفه‌ات همان اعتکاف سه روزه است، تو که می‌خواهی وظیفه‌شناس باشی وظیفه‌ات در همان اعتکاف سه روزه است. سه روزی که خود این اعتکاف هم باز به معجزه و کرامت است سه شبانه‌روز انسان نتواند هیچ حرف بزند، فقط می‌تواند در رکوع و سجود تسبیح و تحلیل و تحمید و تکبیر و امثال ذلک باشد بخواهد حرفهای عادی بزند نمی‌تواند، بخواهد «سبحان الله» بگوید می‌تواند. فرمود: ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾؛ نشانه‌اش این است که سه روز زبانت بند می‌آید؛ اما نه زبانت بند می‌آید مثلاً ـ‌‌معاذلله‌‌ـ به بیماری مبتلا می‌شوی، این‌چنین نیست این را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بازتر بیان کرد، فرمود: ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِّی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً﴾ در حالی که سالمی‌، مستوی‌الخلقه‌ای بی‌نقص و عیبی نمی‌توانی حرف بزنی، فقط می‌توانی «سبحان الله» بگویی «الله اکبر» بگویی و برای اینکه کسی خیال نکند این صوم، صوم صمت است یعنی سه روز نمی‌توانی حرف بزنی یک کار اختیاری است یعنی سه روز حرف نزن، نه سه روز نمی‌توانی حرف بزنی و این سه روز حرف نزن را تکلیف بدانیم به عنوان تشریع و اختیار، بعد حمل بکنیم بر صوم صمت که آن روزها رایج است یعنی سه روز روزه بگیر، برای اینکه این خیالها نشود در سورهٴ «مریم» سخن از شب را به میان آورد. در سورهٴ «آل عمران» که محل بحث است فرمود سه روز، در سورهٴ «مریم» فرمود سه شب. آنجا که فرمود سه شب یعنی با روزها اینجا که فرمود که سه روز یعنی با شبها یعنی سه تا 24 ساعت، سه تا 24 ساعت زبانت بند می‌آید که هیچ حرف نمی‌توانی بزنی، مگر ذکر حق این می‌شود آیت حق ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾ چه اینکه در همان سورهٴ«مریم» فرمود که ﴿آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَ لَیَالٍ سَوِیّاً ٭ فَخَرَجَ عَلَی قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَی إِلَیْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُکْرَةً وَعَشِیّاً﴾.
پرسش:...
پاسخ: این معلوم می‌شود سخن از روزه نیست، اگر روزه باشد بالأخره روز است دیگر. این روزهٴ صمت بود، چه اینکه خود مریم(علیها السّلام) هم اشاره کرد که ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ او یک نفی تکلم بود اختیاری یعنی در این حال حرف نزن یعنی وقتی که آنها آمدند تو به عنوان اینکه روزهٴ صمت داری حرف نزن نه نمی‌توانی حرف بزنی آن آیت نبود آن معجزه، کرامت نبود دربارهٴ مریم(علیها السّلام) خدای سبحان دستور داد ﴿فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ این یک تکلیفی بود به نام صوم صمت برای آنها هم شناخته شده بود؛ اما جریان حضرت زکریا یک معجزه است یعنی سه روز زبانت بند می‌آید، سالم هم هستی مریض هم نیستی روز هم نیست، بلکه سه شبانه‌روز است. همهٴ اذکار را می‌توانی بگویی؛ اما حرف عادی نمی‌توانی بزنی. بعد این سه شبانه‌روز ممحض می‌شود در شکر، این هم نشانه‌ات تو خواستی نشانه‌ای به تو ارائه بدهیم که حق‌شناسی کنی از همین راه حق‌شناسی کن.

تشکّر انسان بجهت توفیق بر شکرگزاری
آن‌گاه معلوم می‌شود که اگر نعمتی از طرف خدا به انسان رسید و انسان توفیقی پیدا کرد که شکرگزار باشد دو تا بدهکاری دارد هر وقت گفتم «الحمدلله» یک دِیْن بیشتری پیدا می‌کنم یک «الحمدلله» را باید برای این «الحمدلله» بگویم، برای اینکه تو توفیق دادی تو را عبادت کردم شکر کردم، این است که انسان همیشه بدهکار است. تازه زکریا حالا هم که می‌خواهد شکر بکند شکرش هم باز با کرامت الهی است یک دین دیگری بر دیون او افزوده شده. انسان طوری باشد که سالم باشد، بی‌نقص و توفیق داشته باشد سه شبانه روز مرتب ذکر حق بگوید و نتواند حرف عادی بزند، چون اگر بخواهد حرف عادی بزند [و] اگر بتواند حرف عادی بزند کلفتی است برای او که خودش را وادار به اینکه فقط ذکر بگوید؛ اما اگر نتواند یک توفیق قهری است. تازه این هم یک هبه‌ای است، نظیر هبه‌های دیگر که به زکریا(سلام الله علیه) داده شد ﴿قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن