- 26
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 38 تا 41 سوره آلعمران _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 41 سوره آلعمران _ بخش اول"
داشتن فرزند نیکو از جمله دعاهای بندگان خدا
اوصاف بیسابقه قرآن برای یحیی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴿39﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴿40﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴿41﴾
داشتن فرزند نیکو از جمله دعاهای بندگان خدا
در دعای زکریا(سلام الله علیه) مطلبی است که عباد صالحین همان مطلب را مسئلت میکنند. مطلبی که زکریا طلب کرد این بود که ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ عبادالرحمانی که جریانشان در سورهٴ «فرقان» آمده است آنها در نیایششان میگویند: ﴿رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ آنها هم سعی میکنند از فرزندانشان و از زنانشان قرت عینی نصیب آنها بشود، این دعای عبادالرحمان و بندگان صالح است.
اوصاف بیسابقه قرآن برای یحیی
مطلب بعدی آن است که درباره یحیی(سلام الله علیه) اوصافی را قرآن ذکر میکند که اینها سابقه ندارد و نوع اینها با پیشگوییها و اخبار غیبی همراه است. فرمود این یحیی فرزندی به دنیا میآید پسر هست و نبی هست و کسی که داعیه رسالت دارد این یحیی(سلام الله علیه) او را تصدیق میکند و مردم را به او دعوت میکند و آن کسی که داعیه رسالت دارد به«کلمة الله» معروف میشود که همهٴ اینها بر حضرت مسیح(سلام الله علیه) منطبق است و اینها پیشگوییهای غیبی خداست قبل از میلاد مسیح(سلام الله علیه) همهٴ این جریانها را خدا به زکریا فرمود که کسی به دنیا میآید و داعیه رسالت دارد و به «کلمة الله» معروف میشود و ملقّب میشود و یحیی(سلام الله علیه) او را تصدیق میکند و مردم را به او دعوت میکند اوصافی که قرآن برای یحیی ذکر کرده است این اوصاف سابقه نداشته یعنی «حَصُور» بودن، «سَیِّد» بودن، «مُصَدِّق» بودن، ﴿نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بودن، از راه غیب به دنیا آمدن اینگونه از کمالات برای یحیی است و بیسابقه بود، لذا در قرآن کریم راجع به یحیی(سلام الله علیه) آمده است که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾.
مراد از (سمّیاً) در آیه
حالا این ﴿سَمِیّاً﴾ یا به معنای همنام یعنی قبلاً کسی به یحیی نامیده نشد یا نه هم مسمّا نداشت و ندارد نه هم اسم، چون هم اسم نداشتن خیلی کمال نیست یعنی برای اولین بار کسی اسمی پیدا کند که قبلاً این اسم نبود، البته از آن جهت که از جعل الهی نشأت میگیرد کمال است؛ اما از آن جهت که این کلمه قبلاً سابقه ادبی نداشت این آنقدر کمال نیست که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾؛ اما اگر منظور از سمیّ یعنی مسمّا، چه اینکه دربارهٴ ذات اقدس الهی آمده است که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾؛ آیا خدا سمی دارد یعنی هم مسمّا دارد، این کلمهٴ الله، اسم است مسمّای این اسم آن حقیقتی است که ربّ العالمین است، آیا خدا سمیّ یعنی هم مسمّا دارد که شما غیر خدا را عبادت میکنید ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ یا ندارد، این هم مسمّا نداشتن کمال است نه هم اسم نداشتن، لذا ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ احتمال این معنا منقدح است که یعنی هم مسمّا نداشت، گرچه در بسیاری از فضایل یا همهٴ فضایلی که یحیی(سلام الله علیه) دارد عیسای مسیح هم داراست؛ اما آیه نمیگوید «لم نجعل و لانجعلوا له من قبل و لا من بعد سمیاً» نفرمود هیچ هم مسمّایی قبلاً نداشت و هم مسمّایی بعداً نخواهد داشت، این راجع به قبل نقل میکند که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ شاید بعد از او کسی مثل او بیاید ولی قبل از او کسی مثل او نیامد که مسیح(سلام الله علیه) بعد از یحیی(علیه السّلام) به دنیا آمد و کمالات یحیی را داراست، چنین خصوصیاتی را قرآن کریم برای یحیی(سلام الله علیه) ذکر میکند.
پرسش:...
پاسخ: اینگونه از خصوصیات که مادرشان در فلان شرایط پدرشان در فلان شرایط و «سیِّد» باشند «حَصُور» باشند کاری که نظیر عیسی داشت داشته باشند این خصوصیات نبود وگرنه ﴿نَبِیّاً مِّنَ الصَّالِحِینَ﴾ بودند البته.
سخنان زکریا نشانه استعجاب نه استبعاد
﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که این سخنان زکریا(سلام الله علیه) به عنوان استبعاد نیست، به دلیل اینکه همهٴ این جهات استبعاد را در متن دعا، قبل از دریافت بشارت به خدا عرض کرد که مشروحش در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بود که قرائت شد یعنی ضعیف بودن پیر بودن خودش پیر بودن همسرش عقیم بودن همسرش همهٴ اینها را در متن دعا گفت. بعد هم عرض کرد خدایا! من با همهٴ فقدان این شرایط و اوصاف نا امید نیستم، خود را محروم از دعا و محروم از اجابت، احساس نمیکنم ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ پیامبری که با خدایش چنین راز و نیازی دارد و منتظر اجابت است وقتی اجابت را دریافت کرد دیگر نمیگوید این کار بعید است، معلوم میشود تمام این ﴿إنّی﴾هایی که از این به بعد گفته میشود جهت استعجاب است نه استبعاد یعنی این چیزی شگفتآوری است بعید نیست این با تصدیق همراه است یعنی به ذات اقدس الهی عرض میکند این بشارتی که شما مرحمت کردید این خیلی چیز نوبری است این لسان، لسان استعجاب است یعنی شگفتی را اعتراف کردن یعنی به خدا عرض کردن که این کار نویی است که دارید انجام میدهید، منت بیسابقهای است که دارید بر ما مینهید. استبعاد نیست به دلیل اینکه همه این حرفها را در سورهٴ «مریم» قبل از بشارت، در متن دعا آمده. عرض کرد خدایا! من با همه این نقصها از تو این مسئلت را میکنم و نا امید هم نیستم. دیگر فرض ندارد پیامبری اینها را در دعا ذکر بکند بعد که خدا جواب مثبت داد و بشارت داد دوباره استبعاد کند این شاهد داخلی.
جریان حضرت ابراهیم شاهد دیگری بر استعجاب
شاهد خارجیاش هم جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) است. در جریان حضرت ابراهیم وقتی به حضرت ابراهیم در دوران سالمندی و فرتوتی بشارت دادند و گفتند نا امید نباش حضرت فرمود که ما و نا امیدی معنا ندارد هرگز ما نا امید نیستیم. ﴿قالوا﴾؛ فرشتهها به حضرت ابراهیم گفتند: ﴿لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ ٭ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ﴾؛ شما من را بشارت دادید در حالی که پیری به سراغ من آمده نه تنها من پیر شدهام، بلکه پیری دامنگیر من شد، به چه چیزی بشارت میدهید ﴿قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تُکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ﴾؛ نا امید نباش، این بشارت ما حق است و صدق ﴿قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ ما هرگز نا امید نیستیم چون قنوط و نا امیدی برای گمراهان است ما که گمراه نیستیم، من دارم تعجب میکنم نه استبعاد میگویم یک کار نوبری است. تعجب دو قسم است: یک تعجب همان استبعادی است که مشرکین از شنیدن توحید داشتند ﴿إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ﴾ و مانند آن استبعاد میکردند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ و امثال ذلک. تعجبی که مشرکین از جریان توحید یا از جریان معاد داشتند تعجب استبعادی بود؛ اما تعجبی که انبیا از دریافت بشارت فرشتگان دارند، تعجب تصدیقی اعتراف به نوبر بودن و نوآوری است یعنی یک امر شگفتآوری است که با تصدیق همراه است، لذا اصل کلی را ابراهیم(سلام الله علیه) مشخص کرد که دیگر یک حاکم خواهد بود نسبت به همهٴ بحثهایی که به انبیا برمیگردد، فرمود: ﴿قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ دیگر دربارهٴ هیچ پیامبری بعد از دریافت بشارت انسان، احتمال استبعاد نمیدهد که بگوید اینها نا امید بودن یا فلان پیامبر امیدوار نبود، لذا استبعاد کرد اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که وقتی پیامبری تمام جهات نقص را در خود احساس میکند، نقص بدنی را و همهٴ این نقصهای بدنی را در متن دعا ذکر میکند، بعد به طور جدّ از خدا مسئلت میکند که به او فرزند بدهد، آنگاه خدا که اجابت کرده است به وسیله فرشتهها بشارت داده است او از این به بعد چه استبعادی دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر بعید بود که نمیخواست که عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾، ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ را گفت ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ را گفت، قبل از دریافت آن بشارت همهٴ این خصوصیات را گفت که ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ هست ﴿وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ هست؛ اما من نا امید نیستم به جد از خدا میخواهم، آنگاه وقتی خدای سبحان به وسیله فرشتهها بشارت داده است از آن به بعد او استبعاد بکند بگوید این کار بعید است، این نه با قرینه داخلی میسازد یعنی نه با الفاظ میسازد نه با مقام نبوت میسازد نه با آن اصل کلی که در سورهٴ «حجر» بود سازگار است. اصل کلی این بود که فرشتهها به ابراهیم(سلام الله علیه) گفتند: ﴿قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تُکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ﴾ ایشان هم فرمودند که ﴿وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ ما که جزء مهتدین هستیم نه ضالین. بنابراین آن اصل کلی را چه در جریان حضرت ابراهیم و غیر ابراهیم میشود استفاده کرد و این جریان خصوصی رامیشود به شهادت قرینه داخلی، از متن قصه حضرت زکریا استفاده کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تعجب است شگفتآور است، چون حرفها که یکسان نیست. گاهی انسان استفهام میکند به عنوان تعجب، گاهی استفهام میکند به عنوان انکار، استبعاد و مانند آن، این اقرار ضمنی است و اعتراف به نوآوری.
بیان جریان تعجب در سورهٴ هود
همین جریان تعجب در سورهٴ «هود» هم آمده است؛ آیهٴ هفتاد به بعد ﴿فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾؛ عیال حضرت ابراهیم ایستاده بود در آن صحنه و از این جریان با خبر شد ﴿فَضَحِکَتْ﴾ حالا درباره «ضَحِکَتْ» دو تفسیر است که آیا این ضَحَکَتْ است یا ضَحِکَتْ است، ضحک مصطلح است یا ضَحَکَ به معنی خنده است؛ اما ضَحِک به معنای حاض است ضَحِکت یعنی حاضت که اختلافی است در آن کریمه ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾ یعنی هم فرشتهها به حضرت ابراهیم بشارت دادند ـ طبق آیهٴ سورهٴ «حجر» ـ و هم به عیالش. ﴿قَالَتْ﴾ همسر حضرت ابراهیم گفت: ﴿یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ﴾؛ من در حال پیری مادر بشوم ﴿وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً﴾؛ همسرم در دوران پیری پدر بشود ﴿إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾؛ این یک چیز نویی است نه بعید [و] عجیب.
﴿قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾؛ شما که برکات فراوانی را دیدید چه جا برای تعجب. بنابراین آنچه را که حضرت زکریا دارد در حد یک تعجب و اقرار ضمنی و اعتراف به نوآوری است نه استبعاد ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ از این به بعد مرتّب برای حصول طمأنینه ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ و مانند آن، این گفتگو ادامه دارد ﴿قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ حالا خدا فرمود و فرموده خدا را بلاواسطه زکریا دریافت کرد یا نه خدا فرمود و فرشتهها فرمودهٴ خدا را به زکریا رساندند که مع الواسطه دریافت کرد بحثی است جدا هر دو هم ممکن است ولی سیاق این قسمت آیات این است که زکریا مع الواسطه دریافت میکند، این رد و بدلها برای آن است که ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ باشد.
صورت برهانی داستان زکریا(علیه السلام) در سورهٴ مریم
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» این قضیه به صورت یک برهان عقلی درآمده است. در آنجا دارد که وقتی زکریا بشارت را دریافت کرد ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ عرض کرد: ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ٭ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که محل بحث است، جواب به طور اجمال آمده ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ یعنی خدا هر کاری را که بخواهد انجام میدهد، چیزی جلوی قدرت مطلقهٴ حق را نمیگیرد. اگر شیء باشد یعنی چیزی مصداق شیء باشد این مقدور حق است، چون او ﴿عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است ممتنعات لا شیءاند، شیء نیستند نه اینکه ممتنعات شیءاند و تخصیصاً از ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج شدهاند یعنی اگر نشود دو دو تا را پنج تا کرد برای آن است که زوجیت خمسه ذاتاً محال است یعنی «لا ذات له»، «لا شیء» است، نه اینکه پنج تا بودن دو دو تا چیز هست ولی مقدور خدا نیست یا جمع نقیضین چیز هست ولی معذلک از زیر پوشش ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج است تخصیصاً، اینچنین نیست. ممتنعات چون لا ذاتاند تخصصاً از این عموم خارجاند، نه تخصیصاً. اگر چیزی لا ذات بود که بحث در او نیست، اگر شیء بود مصداق شیء بود مقدور حق است ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ این اجمال قضیه. آن اجمال را که در سورهٴ «آل عمران» آمده است در سورهٴ «مریم» بازتر ذکر فرمود، چون سورهٴ«مریم» در مکه نازل شده است و قبل از سورهٴ «آل عمران» است وقتی بازتر و مبسوطتر ذکر شده است دیگر لازم نیست در سورهٴ «آل عمران» به آن بسط و گسترش ذکر بشود. در سورهٴ «مریم» میفرماید: ﴿قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ﴾ این ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ ظاهراً همان ﴿قَالَ﴾ یعنی خدا فرمود: ﴿کَذلِکَ﴾ برابر همان چیزی که در سورهٴ«آل عمران» است ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ این ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ حرف ملَک است، حرف ملَک است که دارد حرف خدا را به زکریا میرساند به زکریا میرساند که خدا میگوید تو از اینکه یک پیرمرد و پیرزن پدر و مادر بشوند تعجب نکن، برای اینکه خدای سبحان تو را که لاشیء بودی یعنی چیزی نبودی نه ممتنع الوجود بودی ممکن بودی ولی معدوم تو را شیء کرد، هیچ را چیز کرد حالا یک پیرمرد یا پیرزن را پدر و مادر بکند آسان است که ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: چون همهٴ اینها را در متن دعا ذکر کرد، دیگر فرض ندارد که باخبر نباشد که ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ به زکریا هم فرمود این کار برای خدا آسان است، نشانهاش آن است که خدا تو را آفرید و تو قبلاً چیزی نبودی، چون ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ این سورهٴ «دهر» از بین راه خبر میدهد، این آیهٴ سورهٴ «مریم» از آن ابتدا خبر میدهد. یک وقت انسان، لاشیء بود بعد آمده شیئی شده؛ اما قابل ذکر نبود یعنی شیئی که فعلیتی داشته باشد، اثری داشته باشد، قابل ذکر باشد، شیء مذکور باشد نبود، بعد کم کم نطفه شد انسان شد. آغازش این است که ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾؛ هیچ نبودی، این لیس تامّ آن ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ لیس ناقص است یعنی چیزی قابل ذکر نبود حالا ذرات پراکنده بود امثال ذلک ولی قابل ذکر نبود نامی نداشت این دو مرحله، بعد کم کم ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً﴾ و کذا و کذا و کذا که به راه افتاد.
پرسش:...
پاسخ: همین در خلال سخن اشاره شد دیگر یعنی ممکن معدوم بود، او ممکن است معدوم نبود ممتنع معدوم است آن لاشیئی است که نمیتواند شیء بشود، این لاشیئی است که میتواند شیء بشود. خب، این دو مرحله این یک استدلال عقلی است این استدلال عقلی را برای دیگران به عنوان برهان میشود اقامه کرد؛ اما برای زکریا تذکره است، مگر زکریا عمری مردم را با همین برهان دعوت نکرد، خود زکریا اینگونه از براهین را بارها برای مردمی که آنها را به توحید دعوت میکرد بیان کرد. الآن خدای سبحان دارد برهان اقامه میکند، معلوم میشود اینها تذکره است یادآوری است [و] یک چیز جدیدی نیست تا ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ یکی پس از دیگری شکوفاتر بشود. دو احتمال در دلیل درخواست نشانه برای فرزنددار شدن از سوی زکریا
در سوره «آل عمران» و همچنین در سورهٴ مریم» اینچنین آمده است که ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾؛ عرض کرد خدای سبحان برای من آیتی قرار بده، حالا آن آیت تکوینی است یا تشریعی مطلب دوم است، مطلب اول این است که این آیات را برای چه چیزی میخواهد. تاکنون ثابت شد که زکریا(سلام الله علیه) سخن استبعاد نداشت و حرف فرشتهها را هم پذیرفت به عنوان استبعاد هم نبود به عنوان اعتراف ضمنی بود و تصریح به شگفتی این کار. این ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ یعنی خدایا! اگر سخن سخن تو و مأموران توست، علامتی برای من قرار بده که من بفهمم حرف، حرف تو و فرستادههای توست نه القائات شیطان و وسوسهٴ ابلیس، این است یا نه نشانه قرار بده که بفهمم چه وقت میخواهی به این بشارت عمل بکنی چه موقع میخواهی به من فرزند بدهی. دو تا احتمال است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در حالی که هر دو احتمال را نقل میکند متوقع نبود که احتمال اولی را امضا بکند ولی متأسفانه چه در این قسمت از «آل عمران» چه در سورهٴ «مریم» این احتمال اول را رد نکردند گفتند ممکن است از این قبیل باشد.
بیان احتمال اول
بیان ذلک این است که زکریا(سلام الله علیه) یک امر عجیبی را مشاهده کرد که به او میگویند تو پدر میشوی و خدا به تو فرزند میدهد. او برای اینکه بفهمد این سخن، سخن حق است و فرشتهها نه سخن شیاطین به صاحب این سخن به متکلّم گفت نشانهای به من بده که معلوم بشود حرف، حرف خداست تو که هم پیام آوردی از طرف خدا پیام آوردی و از ناحیهٴ شیطان نیست؛ کاری بکن که شیطان نمیتواند بکند، به من علامت نشان بده آن کاری که شیطان نمیتواند بکند این است که تصرّف در مجاری تبلیغی انبیاست، شیطان نمیتواند در مجاری تبلیغی انبیا تصرف بکند که در موقع نوشتن مثلاً احکام در دست اینها تصرف بکند که خلاف بنویسد در زبان اینها تصرف بکند که خلاف بگویند یا جلوی گفتن حق را ببندند جلوی تبلیغشان را بگیرند و امثال ذلک چون شیطان نمیتواند در مجاری تبلیغی و تعلیمی انبیا تصرف بکند اگر در این مجاری تبلیغی و تعلیمی تصرف شد، آنگاه این شخص میفهمد این تصرف آیهٴ الهی است کار خداست پس آن قبلی که بشارت آمده بود این بشارت، از طرف خداست نه جزء القائات شیطانی، این خلاصهٴ احتمال. بعد میفرمایند که «فان قلت» انبیا معصوماند اگر معصوماند در تشخیص بین حق و باطل شک نمیکنند تا ممیز طلب کنند. آنگاه هم فرمود «قلت» درست است که انبیا معصوماند [و] در تشخیص بین حق و باطل اشتباه نمیکنند؛ اما آیا عصمت انبیا ذاتی آنهاست آیا اینکه انبیا ممیزبین حق و باطلاند آیا انبیا، مشخص بین کلام حق و کلام ابلیساند این را از ذات خود دارند یا از طرف خدای سبحان تشخیص میدهند، از طرف ذات خود که ندارند، چون مستقل نیستند. پس از طرف خدا تشخیص میدهند چون از طرف خداوند تشخیص میدهند چه مانعی دارد که زکریا(سلام الله علیه) از خدای سبحان بخواهد که آن ممیّز و مشخص را به من مرحمت بکن که من بفهمم آنچه را که یافتهام بشارتی که دریافت کردهام سخن فرشتههاست نه القای شیطان، این خلاصهٴ فرمایش ایشان.
نقد احتمال اول
این سخن تام نیست برای اینکه، گرچه شیطان در بدن انبیا تصرف میکند، چه اینکه ایشان هم پذیرفتند در جریان ایوب هم آمده است که ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ و این نقص نیست؛ اما در محدودهٴ جان و القائات هرگز راه ندارد، همانطوری که در مجاری تبلیغی و تعلیمی انبیا شیطان نفوذ ندارد، در قلب انبیا(علیهم السّلام) هم در خاطرات آنها هم اصلاً راه ندارد آن هم برای زکریایی که دوران ممتدّی را از نبوت گذرانده است، این برای اولین بار یا دومین بار یا صدمین بار نیست که اینها را میشنود که در دوران پیری است مکرر در مکرر وحی الهی را، الهام الهی را دریافت کرده است وحی شناس است الهام یاب است و امثال ذلک. اگر ما بگوییم انبیا ذاتاً ممیز نیستند و ذاتاً مشخص نیستند و این تشخیص و تمییز را باید از خدا دریافت بکنند البته از خدا دریافت بکنند؛ اما خداوند وقتی اینها را به نصاب نبوت رساند، این مشخِص و این فاروق را و این فرقان را به اینها داده است و همواره حفظ میکند و گرنه لازمهاش آن است که در هر قضیهای اینها شک کنند ممیز طلب بکنند اختصاصی به فرزند داشتن نیست که. اگر در جریان حکم بعدی و وحی بعدی دستوری به آنها رسیده است این باید ممیّز طلب کند که خدایا! از کجا بفهمم که این دستور از طرف توست نه جزء القائات شیطان، پس برای من ممیز بگیر، در هر واقعهای او باید ممیز طلب کند که.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر در آن بحثهای اولی گذشت که این بهشت دنیا نبود، آن وسوسهٴ دنیایی هم نبود، نشئه هم نشئه تکلیف نبود. غرض آن است که این تمییز برای نبی هست آن هم در اواخر عمر، اینچنین نیست که برای هر قضیه این شک کند تردید داشته باشد ـ معاذ الله ـ آنوقت ممیز طلب کند. اصولاً کسی که به مقام نبّوت میرسد «علی بینة من الله» است، حرفهای فرشتهها را خوب درک میکند و جزء بندگان مخلص خواهد بود و شیطان دربارهٴ اینها اصلاً راه ندارد، وسوسه در اینها نفوذ نمیکند و مانند آن و ما بگوییم که گرچه اینها تمییز میدهند ولی ممیز بودن ذاتی اینها نیست و تعلیم الهی است این در هر قضیهای است. پس در هر قضیهای هر وحیای که مییابند اینها باید بگویند ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ خدایا! کاری بکن که شیطان نتواند آن کار را انجام بدهد تا من بفهمم این کلامی که به من رسیده است کلام توست نه حرف شیطان است.
اثبات احتمال دوم
بنابراین ظاهرش این است که این ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ برای آن نیست که خدایا علامتی برای من مشخص کن که من بفهمم این بشارت از طرف توست نه جزء القائات، این نیست، بلکه منظور آن است که ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ علامت قرار بده که بفهمم چه موقع این قضیه واقع میشود چون بی صبرانه منتظر چنین فرزندی است، برای اینکه دوران پیری است شاید در آیندهٴ نزدیک بمیرد ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ در بین هست، کل این جریان را یک سلسله ارحام ناباب به ارث میبرند ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾؛ زودتر میخواهم مسئله حل بشود من هم که الآن لب گورم، علامتی نشانهای مشخص بشود که این بشارت بشارت الهی است. خب، اگر در آینده نزدیک مُردم و دیگری آمده این زندگی من را ولو ساده هم که باشد به ستم برد نام من فراموش میشود میخواهم این نام باشد، این ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ خواستهٴ همه است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ خواستهٴ همه است مخصوصاً اینها این بیصبرانه منتظر آن است که این یک فرزند صالحی ذریّه طیبهای نصیبش بشود، عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾.
اقوال مختلف در بیان معنای این نشانه الهی
پرسش:...
پاسخ: دیگر این انبیا معصوماند دیگر. بنابراین میماند این مطلب که اگر منظور از آیه این نیست که من بفهمم که این کلام فرشتههاست یا کلام شیطان است، بلکه منظور آیه آن است که من که بیصبرانه منتظر فرزندم خودم هم که در لبهٴ مرگم چه موقع این حادثه اتفاق میافتد، حالا آنگاه نوبت به مقام ثانی بحث میرسد که منظور از این آیه چیست. ظاهر آیه این است که ﴿قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ در اینجا سه قول است که با تحلیل اول باید مسئله را به دو قول منتهی کرد، بعد قول دوم را به دو قسم. بیان ذلک این است که اینکه فرمود: ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ یعنی آیت و علامتت این است که ما بعدها به تو دستور میدهیم، با نهی تشریعی به تو میگوییم سه روز حرف نزن هر وقتی که به تو دستور دادیم گفتیم سه روز حرف نزن، این معلوم میشود که آن بشارت میخواهد محقق بشود که این ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ﴾ یعنی وقتی که ما به تو گفتیم «لا تتکلم» وقتی گفتیم که سه روز حرف نزن، آنوقت است که داریم به بشارت عمل میکنیم که این میشود یک امر تشریعی یعنی نهی تشریعی [و] یک کار تشریعی. قول دوم آن است که نه، این ناظر بر امر و نهی تشریعی نیست آیت این نیست که ما هر وقت به تو دستور دادیم که سه روز حرف نزن معلوم میشود بشارت در عمل میشود، بلکه منظور نشانهٴ تکوینی است یعنی هر وقت دیدی که سه روز زبانت بند آمد نمیتوانی حرف بزنی فقط میتوانی ذکر حق بگویی؛ امّا نمیتوانی سخن عادی داشته باشی بفهم که داریم به بشارت عمل میکنیم این قول دوم، ظاهرش این قول است چون «لا تکلمْ» نیست ﴿لا تُکَلِّمَ﴾ است یعنی نفی است نه نهی، ما اگر خواستیم بگوییم این نهی است یا بعدها نهی صادر میشود قرینه میخواهد، ظاهرش این است که ﴿آیَتُکَ﴾ عدم التکلیم ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «أَلَّا تُکَلِّمْ» نه اینکه سه روز حرف نزن، سه روز حرف نمیزنی.
پرسش:...
پاسخ: زبانش بند آمده بود، هیچ نمیتوانست سخن بگوید این میشود معجزه و آیت الهی که هیچ حرفی نمیتوانست بزند فقط ذکر حق و یاد حق و نام حق و نماز. یک اعتکاف گونهٴ سه روزه است که هیچ حرفی نمیتواند بزند فقط یاد حق.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این قول دوم. قول دوم به دو قول منتهی میشود که یکی از این دو ناصواب است و دیگری حق، این قول دوم که منظور تکوین است که زبان بند میآید و نه حرف نزن، بلکه نمیتوانی حرف بزنی این قول دوم دو وجه دارد: بعضی پنداشتند که این به عنوان کیفر است یعنی تو که از ما این همه با سماجت چیزی خواستی زبانت بند میآید، این شایستهٴ ادب انبیا نیست مقام نبوت نیست، قول دیگر که حق است و ظاهر آیه هم همین است این است که سه روز نمیتوانی سخن بگویی، فقط ذکر حق و یاد حق که این میشود شکر، این میشود اعتکاف گونه واو ما شئت فسمّه، سه روز هیچ حرفی نمیتوانی بزنی، اگر بخواهی نماز بخوانی میتوانی، بخواهی ذکر حق و تسبیح و تحلیل و تحمید و تکبیر داشته باشی میتوانی، بخواهی حرف عادی بزنی نمیتوانی، حرف عادی را باید با دست و سر اشاره کنی؛ اگر خواستی به کسی بگویی بیا باید با دست اشاره کنی، نمیتوانی بگویی «تعال» بیا یا به فارسی یا به عربی یا به سریانی یا به عبری به هیچ لفظی نمیتوانی تکلم کنی ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ آنگاه نوبت به مسئلهٴ ذکر میرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
داشتن فرزند نیکو از جمله دعاهای بندگان خدا
اوصاف بیسابقه قرآن برای یحیی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هُنالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ﴿38﴾ فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَةُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَی مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَیِّداً وَحَصُوراً وَنَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴿39﴾ قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴿40﴾ قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً وَاذْکُر رَبَّکَ کَثِیرَاً وَسَبِّحْ بِالعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ﴿41﴾
داشتن فرزند نیکو از جمله دعاهای بندگان خدا
در دعای زکریا(سلام الله علیه) مطلبی است که عباد صالحین همان مطلب را مسئلت میکنند. مطلبی که زکریا طلب کرد این بود که ﴿رَبِّ هَبْ لِی مِن لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً﴾ عبادالرحمانی که جریانشان در سورهٴ «فرقان» آمده است آنها در نیایششان میگویند: ﴿رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ آنها هم سعی میکنند از فرزندانشان و از زنانشان قرت عینی نصیب آنها بشود، این دعای عبادالرحمان و بندگان صالح است.
اوصاف بیسابقه قرآن برای یحیی
مطلب بعدی آن است که درباره یحیی(سلام الله علیه) اوصافی را قرآن ذکر میکند که اینها سابقه ندارد و نوع اینها با پیشگوییها و اخبار غیبی همراه است. فرمود این یحیی فرزندی به دنیا میآید پسر هست و نبی هست و کسی که داعیه رسالت دارد این یحیی(سلام الله علیه) او را تصدیق میکند و مردم را به او دعوت میکند و آن کسی که داعیه رسالت دارد به«کلمة الله» معروف میشود که همهٴ اینها بر حضرت مسیح(سلام الله علیه) منطبق است و اینها پیشگوییهای غیبی خداست قبل از میلاد مسیح(سلام الله علیه) همهٴ این جریانها را خدا به زکریا فرمود که کسی به دنیا میآید و داعیه رسالت دارد و به «کلمة الله» معروف میشود و ملقّب میشود و یحیی(سلام الله علیه) او را تصدیق میکند و مردم را به او دعوت میکند اوصافی که قرآن برای یحیی ذکر کرده است این اوصاف سابقه نداشته یعنی «حَصُور» بودن، «سَیِّد» بودن، «مُصَدِّق» بودن، ﴿نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ﴾ بودن، از راه غیب به دنیا آمدن اینگونه از کمالات برای یحیی است و بیسابقه بود، لذا در قرآن کریم راجع به یحیی(سلام الله علیه) آمده است که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾.
مراد از (سمّیاً) در آیه
حالا این ﴿سَمِیّاً﴾ یا به معنای همنام یعنی قبلاً کسی به یحیی نامیده نشد یا نه هم مسمّا نداشت و ندارد نه هم اسم، چون هم اسم نداشتن خیلی کمال نیست یعنی برای اولین بار کسی اسمی پیدا کند که قبلاً این اسم نبود، البته از آن جهت که از جعل الهی نشأت میگیرد کمال است؛ اما از آن جهت که این کلمه قبلاً سابقه ادبی نداشت این آنقدر کمال نیست که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾؛ اما اگر منظور از سمیّ یعنی مسمّا، چه اینکه دربارهٴ ذات اقدس الهی آمده است که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾؛ آیا خدا سمی دارد یعنی هم مسمّا دارد، این کلمهٴ الله، اسم است مسمّای این اسم آن حقیقتی است که ربّ العالمین است، آیا خدا سمیّ یعنی هم مسمّا دارد که شما غیر خدا را عبادت میکنید ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ یا ندارد، این هم مسمّا نداشتن کمال است نه هم اسم نداشتن، لذا ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ احتمال این معنا منقدح است که یعنی هم مسمّا نداشت، گرچه در بسیاری از فضایل یا همهٴ فضایلی که یحیی(سلام الله علیه) دارد عیسای مسیح هم داراست؛ اما آیه نمیگوید «لم نجعل و لانجعلوا له من قبل و لا من بعد سمیاً» نفرمود هیچ هم مسمّایی قبلاً نداشت و هم مسمّایی بعداً نخواهد داشت، این راجع به قبل نقل میکند که ﴿لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ شاید بعد از او کسی مثل او بیاید ولی قبل از او کسی مثل او نیامد که مسیح(سلام الله علیه) بعد از یحیی(علیه السّلام) به دنیا آمد و کمالات یحیی را داراست، چنین خصوصیاتی را قرآن کریم برای یحیی(سلام الله علیه) ذکر میکند.
پرسش:...
پاسخ: اینگونه از خصوصیات که مادرشان در فلان شرایط پدرشان در فلان شرایط و «سیِّد» باشند «حَصُور» باشند کاری که نظیر عیسی داشت داشته باشند این خصوصیات نبود وگرنه ﴿نَبِیّاً مِّنَ الصَّالِحِینَ﴾ بودند البته.
سخنان زکریا نشانه استعجاب نه استبعاد
﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ در بحث دیروز ملاحظه فرمودید که این سخنان زکریا(سلام الله علیه) به عنوان استبعاد نیست، به دلیل اینکه همهٴ این جهات استبعاد را در متن دعا، قبل از دریافت بشارت به خدا عرض کرد که مشروحش در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بود که قرائت شد یعنی ضعیف بودن پیر بودن خودش پیر بودن همسرش عقیم بودن همسرش همهٴ اینها را در متن دعا گفت. بعد هم عرض کرد خدایا! من با همهٴ فقدان این شرایط و اوصاف نا امید نیستم، خود را محروم از دعا و محروم از اجابت، احساس نمیکنم ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ پیامبری که با خدایش چنین راز و نیازی دارد و منتظر اجابت است وقتی اجابت را دریافت کرد دیگر نمیگوید این کار بعید است، معلوم میشود تمام این ﴿إنّی﴾هایی که از این به بعد گفته میشود جهت استعجاب است نه استبعاد یعنی این چیزی شگفتآوری است بعید نیست این با تصدیق همراه است یعنی به ذات اقدس الهی عرض میکند این بشارتی که شما مرحمت کردید این خیلی چیز نوبری است این لسان، لسان استعجاب است یعنی شگفتی را اعتراف کردن یعنی به خدا عرض کردن که این کار نویی است که دارید انجام میدهید، منت بیسابقهای است که دارید بر ما مینهید. استبعاد نیست به دلیل اینکه همه این حرفها را در سورهٴ «مریم» قبل از بشارت، در متن دعا آمده. عرض کرد خدایا! من با همه این نقصها از تو این مسئلت را میکنم و نا امید هم نیستم. دیگر فرض ندارد پیامبری اینها را در دعا ذکر بکند بعد که خدا جواب مثبت داد و بشارت داد دوباره استبعاد کند این شاهد داخلی.
جریان حضرت ابراهیم شاهد دیگری بر استعجاب
شاهد خارجیاش هم جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) است. در جریان حضرت ابراهیم وقتی به حضرت ابراهیم در دوران سالمندی و فرتوتی بشارت دادند و گفتند نا امید نباش حضرت فرمود که ما و نا امیدی معنا ندارد هرگز ما نا امید نیستیم. ﴿قالوا﴾؛ فرشتهها به حضرت ابراهیم گفتند: ﴿لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ ٭ قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِی عَلَی أَن مَسَّنِیَ الْکِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ﴾؛ شما من را بشارت دادید در حالی که پیری به سراغ من آمده نه تنها من پیر شدهام، بلکه پیری دامنگیر من شد، به چه چیزی بشارت میدهید ﴿قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تُکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ﴾؛ نا امید نباش، این بشارت ما حق است و صدق ﴿قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ ما هرگز نا امید نیستیم چون قنوط و نا امیدی برای گمراهان است ما که گمراه نیستیم، من دارم تعجب میکنم نه استبعاد میگویم یک کار نوبری است. تعجب دو قسم است: یک تعجب همان استبعادی است که مشرکین از شنیدن توحید داشتند ﴿إِنَّ هذَا لَشَیْءٌ عُجَابٌ﴾ و مانند آن استبعاد میکردند ﴿إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ و امثال ذلک. تعجبی که مشرکین از جریان توحید یا از جریان معاد داشتند تعجب استبعادی بود؛ اما تعجبی که انبیا از دریافت بشارت فرشتگان دارند، تعجب تصدیقی اعتراف به نوبر بودن و نوآوری است یعنی یک امر شگفتآوری است که با تصدیق همراه است، لذا اصل کلی را ابراهیم(سلام الله علیه) مشخص کرد که دیگر یک حاکم خواهد بود نسبت به همهٴ بحثهایی که به انبیا برمیگردد، فرمود: ﴿قَالَ وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ دیگر دربارهٴ هیچ پیامبری بعد از دریافت بشارت انسان، احتمال استبعاد نمیدهد که بگوید اینها نا امید بودن یا فلان پیامبر امیدوار نبود، لذا استبعاد کرد اینچنین نیست.
پرسش:...
پاسخ: غرض این است که وقتی پیامبری تمام جهات نقص را در خود احساس میکند، نقص بدنی را و همهٴ این نقصهای بدنی را در متن دعا ذکر میکند، بعد به طور جدّ از خدا مسئلت میکند که به او فرزند بدهد، آنگاه خدا که اجابت کرده است به وسیله فرشتهها بشارت داده است او از این به بعد چه استبعادی دارد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اگر بعید بود که نمیخواست که عرض کرد: ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾، ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ را گفت ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ را گفت، قبل از دریافت آن بشارت همهٴ این خصوصیات را گفت که ﴿وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ﴾ هست ﴿وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ هست؛ اما من نا امید نیستم به جد از خدا میخواهم، آنگاه وقتی خدای سبحان به وسیله فرشتهها بشارت داده است از آن به بعد او استبعاد بکند بگوید این کار بعید است، این نه با قرینه داخلی میسازد یعنی نه با الفاظ میسازد نه با مقام نبوت میسازد نه با آن اصل کلی که در سورهٴ «حجر» بود سازگار است. اصل کلی این بود که فرشتهها به ابراهیم(سلام الله علیه) گفتند: ﴿قَالُوا بَشَّرْنَاکَ بِالْحَقِّ فَلاَ تُکُن مِّنَ الْقَانِطِینَ﴾ ایشان هم فرمودند که ﴿وَمَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ﴾ ما که جزء مهتدین هستیم نه ضالین. بنابراین آن اصل کلی را چه در جریان حضرت ابراهیم و غیر ابراهیم میشود استفاده کرد و این جریان خصوصی رامیشود به شهادت قرینه داخلی، از متن قصه حضرت زکریا استفاده کرد.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ تعجب است شگفتآور است، چون حرفها که یکسان نیست. گاهی انسان استفهام میکند به عنوان تعجب، گاهی استفهام میکند به عنوان انکار، استبعاد و مانند آن، این اقرار ضمنی است و اعتراف به نوآوری.
بیان جریان تعجب در سورهٴ هود
همین جریان تعجب در سورهٴ «هود» هم آمده است؛ آیهٴ هفتاد به بعد ﴿فَلَمَّا رَأی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ ٭ وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ﴾؛ عیال حضرت ابراهیم ایستاده بود در آن صحنه و از این جریان با خبر شد ﴿فَضَحِکَتْ﴾ حالا درباره «ضَحِکَتْ» دو تفسیر است که آیا این ضَحَکَتْ است یا ضَحِکَتْ است، ضحک مصطلح است یا ضَحَکَ به معنی خنده است؛ اما ضَحِک به معنای حاض است ضَحِکت یعنی حاضت که اختلافی است در آن کریمه ﴿فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ﴾ یعنی هم فرشتهها به حضرت ابراهیم بشارت دادند ـ طبق آیهٴ سورهٴ «حجر» ـ و هم به عیالش. ﴿قَالَتْ﴾ همسر حضرت ابراهیم گفت: ﴿یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ﴾؛ من در حال پیری مادر بشوم ﴿وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً﴾؛ همسرم در دوران پیری پدر بشود ﴿إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ﴾؛ این یک چیز نویی است نه بعید [و] عجیب.
﴿قَالَتْ یَا وَیْلَتَی ءَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهذَا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذَا لَشَیءٌ عَجِیبٌ ٭ قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ﴾؛ شما که برکات فراوانی را دیدید چه جا برای تعجب. بنابراین آنچه را که حضرت زکریا دارد در حد یک تعجب و اقرار ضمنی و اعتراف به نوآوری است نه استبعاد ﴿قَالَ رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِی الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ از این به بعد مرتّب برای حصول طمأنینه ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ و مانند آن، این گفتگو ادامه دارد ﴿قَالَ کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ حالا خدا فرمود و فرموده خدا را بلاواسطه زکریا دریافت کرد یا نه خدا فرمود و فرشتهها فرمودهٴ خدا را به زکریا رساندند که مع الواسطه دریافت کرد بحثی است جدا هر دو هم ممکن است ولی سیاق این قسمت آیات این است که زکریا مع الواسطه دریافت میکند، این رد و بدلها برای آن است که ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ باشد.
صورت برهانی داستان زکریا(علیه السلام) در سورهٴ مریم
در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» این قضیه به صورت یک برهان عقلی درآمده است. در آنجا دارد که وقتی زکریا بشارت را دریافت کرد ﴿یَا زَکَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ اسْمُهُ یَحْیَی لَمْ نَجْعَل لَّهُ مِن قَبْلُ سَمِیّاً﴾ عرض کرد: ﴿رَبِّ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلاَمٌ وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً وَقَدْ بَلَغْتُ مِنَ الْکِبَرِ عِتِیّاً ٭ قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که محل بحث است، جواب به طور اجمال آمده ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ یعنی خدا هر کاری را که بخواهد انجام میدهد، چیزی جلوی قدرت مطلقهٴ حق را نمیگیرد. اگر شیء باشد یعنی چیزی مصداق شیء باشد این مقدور حق است، چون او ﴿عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ است ممتنعات لا شیءاند، شیء نیستند نه اینکه ممتنعات شیءاند و تخصیصاً از ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج شدهاند یعنی اگر نشود دو دو تا را پنج تا کرد برای آن است که زوجیت خمسه ذاتاً محال است یعنی «لا ذات له»، «لا شیء» است، نه اینکه پنج تا بودن دو دو تا چیز هست ولی مقدور خدا نیست یا جمع نقیضین چیز هست ولی معذلک از زیر پوشش ﴿إِنَّ اللّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ خارج است تخصیصاً، اینچنین نیست. ممتنعات چون لا ذاتاند تخصصاً از این عموم خارجاند، نه تخصیصاً. اگر چیزی لا ذات بود که بحث در او نیست، اگر شیء بود مصداق شیء بود مقدور حق است ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ این اجمال قضیه. آن اجمال را که در سورهٴ «آل عمران» آمده است در سورهٴ «مریم» بازتر ذکر فرمود، چون سورهٴ«مریم» در مکه نازل شده است و قبل از سورهٴ «آل عمران» است وقتی بازتر و مبسوطتر ذکر شده است دیگر لازم نیست در سورهٴ «آل عمران» به آن بسط و گسترش ذکر بشود. در سورهٴ «مریم» میفرماید: ﴿قَالَ کَذلِکَ قَالَ رَبُّکَ﴾ این ﴿قَالَ کَذلِکَ﴾ ظاهراً همان ﴿قَالَ﴾ یعنی خدا فرمود: ﴿کَذلِکَ﴾ برابر همان چیزی که در سورهٴ«آل عمران» است ﴿کَذلِکَ اللّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ﴾ این ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾ حرف ملَک است، حرف ملَک است که دارد حرف خدا را به زکریا میرساند به زکریا میرساند که خدا میگوید تو از اینکه یک پیرمرد و پیرزن پدر و مادر بشوند تعجب نکن، برای اینکه خدای سبحان تو را که لاشیء بودی یعنی چیزی نبودی نه ممتنع الوجود بودی ممکن بودی ولی معدوم تو را شیء کرد، هیچ را چیز کرد حالا یک پیرمرد یا پیرزن را پدر و مادر بکند آسان است که ﴿قَالَ رَبُّکَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: چون همهٴ اینها را در متن دعا ذکر کرد، دیگر فرض ندارد که باخبر نباشد که ﴿قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ به زکریا هم فرمود این کار برای خدا آسان است، نشانهاش آن است که خدا تو را آفرید و تو قبلاً چیزی نبودی، چون ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ این سورهٴ «دهر» از بین راه خبر میدهد، این آیهٴ سورهٴ «مریم» از آن ابتدا خبر میدهد. یک وقت انسان، لاشیء بود بعد آمده شیئی شده؛ اما قابل ذکر نبود یعنی شیئی که فعلیتی داشته باشد، اثری داشته باشد، قابل ذکر باشد، شیء مذکور باشد نبود، بعد کم کم نطفه شد انسان شد. آغازش این است که ﴿قَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾؛ هیچ نبودی، این لیس تامّ آن ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ لیس ناقص است یعنی چیزی قابل ذکر نبود حالا ذرات پراکنده بود امثال ذلک ولی قابل ذکر نبود نامی نداشت این دو مرحله، بعد کم کم ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً﴾ و کذا و کذا و کذا که به راه افتاد.
پرسش:...
پاسخ: همین در خلال سخن اشاره شد دیگر یعنی ممکن معدوم بود، او ممکن است معدوم نبود ممتنع معدوم است آن لاشیئی است که نمیتواند شیء بشود، این لاشیئی است که میتواند شیء بشود. خب، این دو مرحله این یک استدلال عقلی است این استدلال عقلی را برای دیگران به عنوان برهان میشود اقامه کرد؛ اما برای زکریا تذکره است، مگر زکریا عمری مردم را با همین برهان دعوت نکرد، خود زکریا اینگونه از براهین را بارها برای مردمی که آنها را به توحید دعوت میکرد بیان کرد. الآن خدای سبحان دارد برهان اقامه میکند، معلوم میشود اینها تذکره است یادآوری است [و] یک چیز جدیدی نیست تا ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ یکی پس از دیگری شکوفاتر بشود. دو احتمال در دلیل درخواست نشانه برای فرزنددار شدن از سوی زکریا
در سوره «آل عمران» و همچنین در سورهٴ مریم» اینچنین آمده است که ﴿قَالَ رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾؛ عرض کرد خدای سبحان برای من آیتی قرار بده، حالا آن آیت تکوینی است یا تشریعی مطلب دوم است، مطلب اول این است که این آیات را برای چه چیزی میخواهد. تاکنون ثابت شد که زکریا(سلام الله علیه) سخن استبعاد نداشت و حرف فرشتهها را هم پذیرفت به عنوان استبعاد هم نبود به عنوان اعتراف ضمنی بود و تصریح به شگفتی این کار. این ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ یعنی خدایا! اگر سخن سخن تو و مأموران توست، علامتی برای من قرار بده که من بفهمم حرف، حرف تو و فرستادههای توست نه القائات شیطان و وسوسهٴ ابلیس، این است یا نه نشانه قرار بده که بفهمم چه وقت میخواهی به این بشارت عمل بکنی چه موقع میخواهی به من فرزند بدهی. دو تا احتمال است که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) در حالی که هر دو احتمال را نقل میکند متوقع نبود که احتمال اولی را امضا بکند ولی متأسفانه چه در این قسمت از «آل عمران» چه در سورهٴ «مریم» این احتمال اول را رد نکردند گفتند ممکن است از این قبیل باشد.
بیان احتمال اول
بیان ذلک این است که زکریا(سلام الله علیه) یک امر عجیبی را مشاهده کرد که به او میگویند تو پدر میشوی و خدا به تو فرزند میدهد. او برای اینکه بفهمد این سخن، سخن حق است و فرشتهها نه سخن شیاطین به صاحب این سخن به متکلّم گفت نشانهای به من بده که معلوم بشود حرف، حرف خداست تو که هم پیام آوردی از طرف خدا پیام آوردی و از ناحیهٴ شیطان نیست؛ کاری بکن که شیطان نمیتواند بکند، به من علامت نشان بده آن کاری که شیطان نمیتواند بکند این است که تصرّف در مجاری تبلیغی انبیاست، شیطان نمیتواند در مجاری تبلیغی انبیا تصرف بکند که در موقع نوشتن مثلاً احکام در دست اینها تصرف بکند که خلاف بنویسد در زبان اینها تصرف بکند که خلاف بگویند یا جلوی گفتن حق را ببندند جلوی تبلیغشان را بگیرند و امثال ذلک چون شیطان نمیتواند در مجاری تبلیغی و تعلیمی انبیا تصرف بکند اگر در این مجاری تبلیغی و تعلیمی تصرف شد، آنگاه این شخص میفهمد این تصرف آیهٴ الهی است کار خداست پس آن قبلی که بشارت آمده بود این بشارت، از طرف خداست نه جزء القائات شیطانی، این خلاصهٴ احتمال. بعد میفرمایند که «فان قلت» انبیا معصوماند اگر معصوماند در تشخیص بین حق و باطل شک نمیکنند تا ممیز طلب کنند. آنگاه هم فرمود «قلت» درست است که انبیا معصوماند [و] در تشخیص بین حق و باطل اشتباه نمیکنند؛ اما آیا عصمت انبیا ذاتی آنهاست آیا اینکه انبیا ممیزبین حق و باطلاند آیا انبیا، مشخص بین کلام حق و کلام ابلیساند این را از ذات خود دارند یا از طرف خدای سبحان تشخیص میدهند، از طرف ذات خود که ندارند، چون مستقل نیستند. پس از طرف خدا تشخیص میدهند چون از طرف خداوند تشخیص میدهند چه مانعی دارد که زکریا(سلام الله علیه) از خدای سبحان بخواهد که آن ممیّز و مشخص را به من مرحمت بکن که من بفهمم آنچه را که یافتهام بشارتی که دریافت کردهام سخن فرشتههاست نه القای شیطان، این خلاصهٴ فرمایش ایشان.
نقد احتمال اول
این سخن تام نیست برای اینکه، گرچه شیطان در بدن انبیا تصرف میکند، چه اینکه ایشان هم پذیرفتند در جریان ایوب هم آمده است که ﴿أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ﴾ و این نقص نیست؛ اما در محدودهٴ جان و القائات هرگز راه ندارد، همانطوری که در مجاری تبلیغی و تعلیمی انبیا شیطان نفوذ ندارد، در قلب انبیا(علیهم السّلام) هم در خاطرات آنها هم اصلاً راه ندارد آن هم برای زکریایی که دوران ممتدّی را از نبوت گذرانده است، این برای اولین بار یا دومین بار یا صدمین بار نیست که اینها را میشنود که در دوران پیری است مکرر در مکرر وحی الهی را، الهام الهی را دریافت کرده است وحی شناس است الهام یاب است و امثال ذلک. اگر ما بگوییم انبیا ذاتاً ممیز نیستند و ذاتاً مشخص نیستند و این تشخیص و تمییز را باید از خدا دریافت بکنند البته از خدا دریافت بکنند؛ اما خداوند وقتی اینها را به نصاب نبوت رساند، این مشخِص و این فاروق را و این فرقان را به اینها داده است و همواره حفظ میکند و گرنه لازمهاش آن است که در هر قضیهای اینها شک کنند ممیز طلب بکنند اختصاصی به فرزند داشتن نیست که. اگر در جریان حکم بعدی و وحی بعدی دستوری به آنها رسیده است این باید ممیّز طلب کند که خدایا! از کجا بفهمم که این دستور از طرف توست نه جزء القائات شیطان، پس برای من ممیز بگیر، در هر واقعهای او باید ممیز طلب کند که.
پرسش:...
پاسخ: آن دیگر در آن بحثهای اولی گذشت که این بهشت دنیا نبود، آن وسوسهٴ دنیایی هم نبود، نشئه هم نشئه تکلیف نبود. غرض آن است که این تمییز برای نبی هست آن هم در اواخر عمر، اینچنین نیست که برای هر قضیه این شک کند تردید داشته باشد ـ معاذ الله ـ آنوقت ممیز طلب کند. اصولاً کسی که به مقام نبّوت میرسد «علی بینة من الله» است، حرفهای فرشتهها را خوب درک میکند و جزء بندگان مخلص خواهد بود و شیطان دربارهٴ اینها اصلاً راه ندارد، وسوسه در اینها نفوذ نمیکند و مانند آن و ما بگوییم که گرچه اینها تمییز میدهند ولی ممیز بودن ذاتی اینها نیست و تعلیم الهی است این در هر قضیهای است. پس در هر قضیهای هر وحیای که مییابند اینها باید بگویند ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ خدایا! کاری بکن که شیطان نتواند آن کار را انجام بدهد تا من بفهمم این کلامی که به من رسیده است کلام توست نه حرف شیطان است.
اثبات احتمال دوم
بنابراین ظاهرش این است که این ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ برای آن نیست که خدایا علامتی برای من مشخص کن که من بفهمم این بشارت از طرف توست نه جزء القائات، این نیست، بلکه منظور آن است که ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾ علامت قرار بده که بفهمم چه موقع این قضیه واقع میشود چون بی صبرانه منتظر چنین فرزندی است، برای اینکه دوران پیری است شاید در آیندهٴ نزدیک بمیرد ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾ در بین هست، کل این جریان را یک سلسله ارحام ناباب به ارث میبرند ﴿وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی﴾؛ زودتر میخواهم مسئله حل بشود من هم که الآن لب گورم، علامتی نشانهای مشخص بشود که این بشارت بشارت الهی است. خب، اگر در آینده نزدیک مُردم و دیگری آمده این زندگی من را ولو ساده هم که باشد به ستم برد نام من فراموش میشود میخواهم این نام باشد، این ﴿وَاجْعَل لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ﴾ خواستهٴ همه است ﴿هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّیَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ خواستهٴ همه است مخصوصاً اینها این بیصبرانه منتظر آن است که این یک فرزند صالحی ذریّه طیبهای نصیبش بشود، عرض کرد ﴿رَبِّ اجْعَل لِی آیَةً﴾.
اقوال مختلف در بیان معنای این نشانه الهی
پرسش:...
پاسخ: دیگر این انبیا معصوماند دیگر. بنابراین میماند این مطلب که اگر منظور از آیه این نیست که من بفهمم که این کلام فرشتههاست یا کلام شیطان است، بلکه منظور آیه آن است که من که بیصبرانه منتظر فرزندم خودم هم که در لبهٴ مرگم چه موقع این حادثه اتفاق میافتد، حالا آنگاه نوبت به مقام ثانی بحث میرسد که منظور از این آیه چیست. ظاهر آیه این است که ﴿قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ در اینجا سه قول است که با تحلیل اول باید مسئله را به دو قول منتهی کرد، بعد قول دوم را به دو قسم. بیان ذلک این است که اینکه فرمود: ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ یعنی آیت و علامتت این است که ما بعدها به تو دستور میدهیم، با نهی تشریعی به تو میگوییم سه روز حرف نزن هر وقتی که به تو دستور دادیم گفتیم سه روز حرف نزن، این معلوم میشود که آن بشارت میخواهد محقق بشود که این ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ﴾ یعنی وقتی که ما به تو گفتیم «لا تتکلم» وقتی گفتیم که سه روز حرف نزن، آنوقت است که داریم به بشارت عمل میکنیم که این میشود یک امر تشریعی یعنی نهی تشریعی [و] یک کار تشریعی. قول دوم آن است که نه، این ناظر بر امر و نهی تشریعی نیست آیت این نیست که ما هر وقت به تو دستور دادیم که سه روز حرف نزن معلوم میشود بشارت در عمل میشود، بلکه منظور نشانهٴ تکوینی است یعنی هر وقت دیدی که سه روز زبانت بند آمد نمیتوانی حرف بزنی فقط میتوانی ذکر حق بگویی؛ امّا نمیتوانی سخن عادی داشته باشی بفهم که داریم به بشارت عمل میکنیم این قول دوم، ظاهرش این قول است چون «لا تکلمْ» نیست ﴿لا تُکَلِّمَ﴾ است یعنی نفی است نه نهی، ما اگر خواستیم بگوییم این نهی است یا بعدها نهی صادر میشود قرینه میخواهد، ظاهرش این است که ﴿آیَتُکَ﴾ عدم التکلیم ﴿أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ﴾ نه «أَلَّا تُکَلِّمْ» نه اینکه سه روز حرف نزن، سه روز حرف نمیزنی.
پرسش:...
پاسخ: زبانش بند آمده بود، هیچ نمیتوانست سخن بگوید این میشود معجزه و آیت الهی که هیچ حرفی نمیتوانست بزند فقط ذکر حق و یاد حق و نام حق و نماز. یک اعتکاف گونهٴ سه روزه است که هیچ حرفی نمیتواند بزند فقط یاد حق.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ این قول دوم. قول دوم به دو قول منتهی میشود که یکی از این دو ناصواب است و دیگری حق، این قول دوم که منظور تکوین است که زبان بند میآید و نه حرف نزن، بلکه نمیتوانی حرف بزنی این قول دوم دو وجه دارد: بعضی پنداشتند که این به عنوان کیفر است یعنی تو که از ما این همه با سماجت چیزی خواستی زبانت بند میآید، این شایستهٴ ادب انبیا نیست مقام نبوت نیست، قول دیگر که حق است و ظاهر آیه هم همین است این است که سه روز نمیتوانی سخن بگویی، فقط ذکر حق و یاد حق که این میشود شکر، این میشود اعتکاف گونه واو ما شئت فسمّه، سه روز هیچ حرفی نمیتوانی بزنی، اگر بخواهی نماز بخوانی میتوانی، بخواهی ذکر حق و تسبیح و تحلیل و تحمید و تکبیر داشته باشی میتوانی، بخواهی حرف عادی بزنی نمیتوانی، حرف عادی را باید با دست و سر اشاره کنی؛ اگر خواستی به کسی بگویی بیا باید با دست اشاره کنی، نمیتوانی بگویی «تعال» بیا یا به فارسی یا به عربی یا به سریانی یا به عبری به هیچ لفظی نمیتوانی تکلم کنی ﴿آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزَاً﴾ آنگاه نوبت به مسئلهٴ ذکر میرسد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است