- 63
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 193 و 194 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 193 و 194 سوره آلعمران"
علّت طلب بخشایش اولواالالباب
تفاوت مغفرت و توبه در استغفار برای غیر
اهمیّت و گستردگی معنای تکفیر از مغفرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴿194﴾
علّت طلب بخشایش اولواالالباب
اولواالالباب بعد از تفکر در آفرینش جهان و پی بردن به مبدأ و معاد و وحی و نبوت و ایمان آوردن به این اصول دین و پذیرش خطوط کلی دین، از ذات اقدس الهی طلب بخشایش میکنند، دعاهای اولواالالباب این است، معلوم میشود آنکه لبیب است از خدا چه طلب میکند، از نحوهٴ طلب مقدار ارزش طالب مشخص میشود؛ هر کسی به مقدار همت و طلبش میارزد. اولواالالباب از ذات اقدس الهی، مغفرت و کفارهٴ سیئات و توفی معالابرار و انجاز وعدههای آسمانی را طلب کردند، خلاصه مطلوب اولواالالباب معارف است و معنویات.
پرسش:...
پاسخ: چرا، برای اینکه هیچ کسی جزم ندارد به قبولی اعمال خود و همین پناه بردن به خدا از عذاب نار، مقتضای لبیب بودن است ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ حالا دعاهای اینها این است که خدایا! آنچه را که تو به ما امر کردی به عنوان ایمان و ندا دادی ما استماع کردیم و اطاعت کردیم ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾؛ گناهانی که ما انجام دادیم برای ما بپوشان و سیئات ما را از ما مستور کن و مرگ ما را با ابرار قرار بده: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾.
تفاوت مغفرت و توبه
مغفرت، بحثی با تکفیر سیئات دارد بحثی هم با توبه که فرق غفران و توبه چیست، فرق استغفار و توبه چیست، یکی هم بحث این است که فرق ﴿فاغفر لنا﴾ با ﴿کفّرعنّا﴾ چیست. مغفرت، غیر از توبه است گاهی ممکن است این دو عنوان یکجا جمع بشوند ولی با هم فرق دارند. گاهی غفران هست بدون توبه یعنی مذنبی بدون اینکه توبه کند، مشمول مغفرت الهی است. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مسئلهٴ مغفرت بدون توبه را هم ذکر فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ ؛ خداوند شرکِ مشرک را نمیآمرزد ولی مادون شرک را میآمرزد، البته بیتوبه نه با توبه، چون با توبه، شرکِ مشرک هم بخشیده میشود. مشرکین صدر اسلام با استغفار و توبه، گناهانشان بخشوده شد، الآن هم اگر کسی مرتد فطری نباشد با توبه، همهٴ گناهانش بخشوده میشود و حتی مرتد فطری از نظر بحثهای کلامی هم باز توبه او مقبول است؛ منتها در بحثهای فقهی، دربارهٴ آن احکام چهارگانه، توبه اثری ندارد. پس اینکه در آیهٴ 48 سورهٴ «نساء» فرمود خداوند شرک را نمیآمرزد، مادون شرک را میآمرزد یعنی بیتوبه؛ منتها این وعده به نحو موجبهٴ کلیه نیست [بلکه] به نحو قضیهٴ محمله است که در قوهٴ قضیه موجبه جزئیه است ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ﴾ اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ من یشائی که خدا دارد، چون مشیئت حضرتش برابر با حکمت است یقیناً در جایی که حکمت و مصلحت باشد میبخشد، خودش میداند کجا ببخشد. داشتن فرزند صالح و یا علل و عوامل دیگر میتواند زمینهای برای مغفرت ذنوب باشد. پس برابر این آیه، مغفرت بدون توبه هم حاصل میشود. اما آنچه که در سورهٴ «زمر» آمده است ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا﴾ لسان آن آیه دو تا کلیت است: یکی همه ذنوب؛ یکی همه مذنبان. همهٴ گناهان را از همهٴ گنهکارها خدا میبخشد. آن آیات سورهٴ «زمر» در سیاق توبه است که ﴿أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ﴾ البته در صورت توبه، دو تا موجبه کلیه است: یکی تمام گناهان را؛ یکی از هر گناهکاری، این با توبه بخشیده میشود؛ اما بدون توبه به نحو قضیهٴ موجبه جزئیه است، کدام گناه را خدا میبخشد بدون توبه معلوم نیست، چرا میبخشد آن هم معلوم نیست همهاش ﴿لمن یشاء﴾ است. لذا به صرف وعدهای که در آیهٴ 48 سورهٴ «نساء» است، هیچ کس نمیتواند مطمئن بشود، لذا بین خوف و رجا به سر میبرد، این یک مورد که مغفرت با توبه همراه نیست.
تفاوت مغفرت و توبه در استغفار برای غیر
مورد دیگر مورد استغفار غیر است برای غیر؛ آنجا که کسی گناه کرده و برادر ایمانی او برای او طلب مغفرت میکند، در آنجا استغفار هست ولی توبه نیست، چون استغفار از غیر است و این شخص مذنب توبه نکرده یا فرشتگانی که برای مؤمنین گنهکار استغفار میکنند ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ استغفار برای فرشتگان است که اهل معصیت نیستند و مؤمنین تبهکار که اهل گناه¬اند توبه نکردهاند. پس در این¬گونه از موارد، مغفرت یا استغفار هست و توبه نیست. چه اینکه از آن طرف در حقیقت معنای توبه، استغفار اخذ نشده. توبه چند رکن دارد: یکی از ارکانش ندامت بر گذشته است؛ اگر کسی گناهی را انجام داد جداً نسبت به گناهی که انجام داد نادم و پشیمان باشد این یک؛ رکن دوم تصمیم جدی در عدم ارتکاب آن گناه است در آینده؛ رکن سوم این است که اگر آن گناه گذشته اثر وضعی داشت، حق¬الناسی را به همراه داشت، قضای نماز و روزهای را مستلزم بود آنها انجام میگیرد. اینها ارکان توبه است؛ اما طلب بخشایش دیگر در حقیقت توبه اخذ نشده، تاب الی¬الله یعنی رجع الیه بگوید خدایا! من از گذشته پشیمانم جداً تصمیم گرفتهام که آینده آن کار را انجام ندهم و آنچه مربوط به قضای نماز و روزه یا تأدیه دیون دیگران است میپردازم اینها ارکان اولیه توبه است؛ اما در معنای توبه اخذ شده باشد که خدایا! آن گناهی که من کردم او را هم بیامرز این در معنای توبه نیست. البته از آن طرف ذات اقدس الهی وعده داد که اگر کسی توبه کرد، ما گناهانش را میآمرزیم و میبخشیم، این به وعدهٴ الهی برمیگردد، نه اینکه در جوهرهٴ توبه اخذ شده باشد. بنابراین بین توبه و استغفار فرق است، بین توبه و مغفرت فرق است.
امکان همراهی و جدایی توبه از استغفار
پرسش:...
پاسخ: گاهی در کنار هم هست ولی در حقیقت توبه استغفار اخذ نشده است، البته گاهی قرین هم قرار میگیرند، میگویند«استغفر الله ربی و اتوب الیه» اما به عنوان مقوم توبه، طلب بخشایش گناهان گذشته باشد، این دیگر نیست، این میشود استغفار. در توبه غیر از ندم و پشیمانی بر گذشته و عزم بر ترک در آینده و جبران مافات، مثل قضا غیر از اینها اخذ نشده.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون معنای ندامت این است که دیگر ادامه ندهد، اگر کسی مال مردم را خورد، معصیت کرد الآن هم باز بر همان عصیان باشد، این دیگر ندامت نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ معنای پشیمانی این است که او را ادامه ندهد. الآن اگر کسی مال مردم را خورد و نداد، دارد ادامه میدهد دیگر، این جبران میتواند مأخوذ در معنای توبه باشد، برای اینکه در مواردی که قضا و امثال ذلک ندارد خب آن اصلاً جبران¬پذیر نیست؛ نگاه به نامحرم اتفاق افتاده است، حالا توبه کرده است یعنی بر گذشته پشیمان است، قضابردار نیست، نسبت به آینده هم که تصمیم ترک دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر﴿اصلحوا﴾ نسبت به آینده، در معنای توبه نسبت به گذشته اگر کسی گناهی را انجام داد و الآن پشیمان است نباید آن گناه را ادامه بدهد. اگر کسی جامهٴ غصبی در بر کرده است یا لباس کسی را گرفته و از آن گرفتن هم پشیمان است ولی هنوز برنگردانده، برنمیگرداند اینکه ندم نیست، اگر پشیمان هست باید برگرداند، چون روح این در حقیقت نسبت به امر آینده برمیگردد، جبران گذشته و مافات، روحش به عدم ادامه برمیگردد از این جهت در معنای توبه مأخوذ است، چون این شخص نسبت به گذشته پشیمان است نسبت به آینده تصمیم بر ترک دارد، معنای تصمیم بر ترک این نیست که دیگر گناهی مثل این را مرتکب نمیشود، بلکه معنایش این است که دیگر گناه نمیکند. خب، اگر کسی لباس مردم را گرفت مال مردم را گرفت و به آنها نداد و توبه کرد در مرحلهٴ بقا اگر مال مردم را به آنها برنگرداند، این تصمیم ترک نگرفت، چون مرتب دارد ادامه میدهد این سیئه را، لذا ترمیم کردن، میشود در معنای توبه راه پیدا کند؛ اما طلب آمرزش در معنای توبه مأخوذ نیست، گاهی استغفار هست و غفلت از اینکه انسان نسبت به آینده باید تصمیم بگیرد که ترک کند و مانند آن یا نسبت به گذشته پشیمان باشد، مسئلهٴ توبه مغفول عنهای اوست ولی میگوید خدایا! آن گناه گذشته مرا ببخش، براساس این انفکاکی که گاهی مغفرت هست بیتوبه، گاهی توبه هست بدون استغفار و گاهی استغفار است بدون توبه، معلوم میشود اینها دو چیزند. البته گاهی هم همراه هم هستند، مثل کسی که میگوید: «استغفر الله ربی و اتوب الیه».
شواهد قرآنی بر تفاوت معنایی توبه و استغفار
حالا در این آیهٴ محل بحث «اولواالالباب» گفتهاند: ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ در قسمتهایی از قرآن کریم توبه و استغفار در کنار هم ذکر شده است، این نشانهٴ آن است که دو چیزند. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 74 این است ﴿أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ﴾ معلوم میشود توبه، غیر از استغفار است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ سوم این است که خداوند ﴿غافرالذنب و قابل¬التوب﴾ است، ﴿مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْعَلیمِ ٭ غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْل﴾ خدا هم ﴿غافرالذنب﴾ است، هم ﴿قاب¬التوب﴾، معلوم میشود مغفرت، غیر از پذیرش توبه است، خدا گناه را میآمرزد و توبه را میپذیرد، چه دربارهٴ اوصاف حق اینها دو صفتاند، چه دربارهٴ اوصاف عبد اینها دو وصفاند. بنابراین حالا که اینها متعددند جای این بحث است که این مغفرت، بدون توبه اثر دارد، استغفار بدون توبه اثر دارد، گفتند: ﴿رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ یعنی گناهان گذشته ما را بیامرز ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ پس این بحث اول که فرق توبه و مغفرت است، استغفار و توبه است.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن ارکان ششگانه برای استغفار کامل است وگرنه در حقیقت، استغفار مستلزم توجه به سیئات گذشته یا ترک آینده نیست، ممکن است تصمیم به آینده مغفول عنه باشد و انسان، نسبت به گناهان گذشته، طلب مغفرت کند.
تفاوت کفّاره سیئه و مغفرت
مطلب بعدی آن است که مغفرت، با کفارهٴ سیئه چه فرق دارد؟ اینها در معنای لغوی نزدیک هم هستند [و] هر دو به معنی پوشاندناند، آن کلهخود را میگویند مِغفر، آن پارچه روی مرکوب و دوش مرکوب میگذارند که روغن سرش به بدنش اصابت نکند میگویند «غفارةٌ المرکب» آن ابر روی ابر که مایهٴ تراکم است و کاملاً میپوشاند، آن سحابهٴ فائق را میگویند غفاره. خب، این ابری که پوشنده است، آن پارچهای که پوشنده است آن کلاهی که پوشنده است، به صورت مغفر و غفاره نام برده میشوند. چه اینکه دربارهٴ تکفیر سیئات هم اینچنین است ابری که جلوی تابش آفتاب را میگیرد آن سحاب را میگویند کافر، سحاب را از آن جهت کافر میگویند چون «لِاَنْهُ یَکْفُرَ الشمسَ و یَسْتُرُها» فرقی که بین تکفیر و مغفرت هست آن است که گرچه اینها در این معنای جامع شریکاند ولی تکفیر، باب تفعیل همانطوری که باب افعال به معنای ازاله میآید، باب تکفیر هم به معنای ازاله میآید «کفّر» یعنی «ازاله» خب، تکفیر سیئات خود این سیئات که روح را میپوشاند او را تکفیر میکند یعنی این کافر را، این ساتر را میزداید [و] برطرف میکند. خب، پس تکفیر به معنای اول یعنی پوشاندن خدایا! سیئات ما را بپوشان، به معنای دوم یعنی خدایا! سیئات را زایل کن، چون خود سیئات، کافرند و ساترند «کفّر» یعنی «أزال الساتر» ازال چیزی را که میپوشاند، انسانی که ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رین و غبار، صحنه دل را پوشانده است، خدا سیئاتی را که دل را سیاه کرده و پوشانده تکفیر کرده یعنی کافرزدایی کرده، ساترزدایی کرده تکفیر یعنی ازاله قطاع، مثل تقذیةالعین، تقذیةالعین اینکه حضرت میگوید: «صَبَرْتُ و فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فی الْحَلْقِ شجاً» این خاشاکی که به چشم رفته، این قذی، آن پزشک ماهر تقذیه میکند یعنی قذیزدایی میکند، قذی با قاف و ذال، تقذیةالعین یعنی «ازالة القذی منالعین» خب، به این معنا اگر باشد این با مغفرت کاملاً فرق میکند، قهراً میتواند بعد از مغفرت قرار بگیرد ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ این وجوهی [که] گفته شد که منظور از ذنوب، چیزی است که با عمد و اختیار باشد و منظور از سیئات، بدون آنهاست، این چهار وجهی که امام رازی در تفسیر گفته است، اینها هیچ کدام شاهد قرآنی ندارند که منظور از ذنوب این است، منظور از سیئات آن است ، البته سیئات ممکن است معنای گناهان صغیره باشد، چون در قرآن آمده است که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این شاهد دارد؛ اما آن امور دیگری که ایشان محمل برای ذنوب و سیئات قرار دادند، آنها شاهد ندارند.
اهمیّت و گستردگی معنای تکفیر از مغفرت
اگر تکفیر به معنای ازالهٴ ساتر است بالاتر از مغفرت است؛ میتواند بعد از مغفرت قرار بگیرد یعنی خدایا! گناهان ما را اول بپوشان بعد محو کن، در اینجا ﴿کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ معادل با محو سیئات است که خدا «ماحی السیئات» است ، گرچه در قرآن کریم اصل محو، به عنوان وصف خدا ذکر شده است که ﴿یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ﴾ و به عنوان محو سیئات، خدا در قرآن معرفی نشد ولی در ادعیه هست که «ماحی السیئات» تو سیئات را محو میکنی، ازاله میکنی؛ نه تنها بپوشانی، بالأخره چون اگر گناه پوشیده بشود ولی از بین نرود، اثر خود را دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا به عکس است، آنجا از بالا به پایین شروع کرده، از اهم به مهم شروع کرده؛ اما اینجا از پایین، از مهم به اهم شروع کرده. اگر فرق نباشد که تکفیر به معنای همان تغطیه و ستر باشد که تقدم و تأخرشان فرقی نمیکند و به تعبیر امام رازی، مفید تأکید است و اگر فرق بکند، چه اینکه براساس معنایی که راغب کرده است بین این دو فرق است، قهراً تکفیر اهم از مغفرت خواهد بود، چون در مغفرت فقط پوشاندن است در تکفیر سیئه، گذشته از پوشاندن، محو کردن هم هست، آن¬وقت خدای «ماحی¬السیئات»، سیئات را محو میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾.
پرسش:...
پاسخ: سیئات، چون در آن آیه دارد که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این سیئات در مقابل آن کبائر قرار گرفته یعنی سیئات صغیره، البته ذنب را هم گفتند که ذنب است، برای اینکه من الذَنَبْ است؛ از آن پیامد گرفته شده، عقوبت را هم که عقوبت گفتند چون در عقب کار قرار میگیرد. سیئه هم که سیئه است، چون یسوُءالانسان فاعل را، هر کدام پیامد تلخی دارند،چون گناه به دنبالهٴ او مسائلی مطرح است در اذناب او و در ذَنَب او مسائلی مطرح است این هم میشود ذنب، اینچنین نیست که یک فرق جوهری با ذنب داشته باشند، ذنب با ذَنَب داشته باشد، ذَنَب یعنی دم و دنباله دیگر، این بیارتباط با او نیست که دو امر متباین باشند. قهراً اگر تکفیر سیئات به معنای محو باشد با مغفرت فرق میکند، ادق از اوست و اگر به معنای تغطیه و پوشاندن باشند که تکفیر، همان معنای مغفرت را میدهد حالا یا برای تأکید است یا نه تأسیس هست، برای اینکه ذنوب و سیئات با هم فرق میکنند. سیئات، آن مسائل صغیره است به شهادت ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ و ذنوب مثلاً مطلق است که کبیره است.
مراتب بخشش گناهان
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در لازم واحد شریکاند؛ اما عفی به معنای ازاله نیست، گاهی عفو یعنی فراوانی، از آن ماده است «حتی اذا عفو» یعنی فراوان شدند، اینها البته مراتبی دارد، بخشایش گناه: مغفرت است، تکفیر است، عفو است، صفح است، صفح جمیل هم است. آن عالیترین مرحلهاش این است که طوری ذات اقدس الهی گناه گنهکار را میبخشد که او اصلاً یادش نیست که همچنین گناهی کرده است و این مقدور کسی نیست البته، حالا اگر کسی در دنیا شخصی نسبت به شخصی بدرفتاری کرد، آن شخصی که بدرفتاری شده ممکن است از جریمهٴ این تبهکار بگذرد او را عفو کند و بالاتر از عفو، او را مورد تفقد و احسان قرار بدهد ولی هر اندازه این شخصی که مورد اهانت شد این شخص تبهکار را مورد لطف قرار بدهد، این شخص گنهکار شرمندهتر میشود، عذاب روحی که در درون این گنهکار است بخواهد برطرف بشود مقدور کسی نیست، چون هر وقتی که این شخص گنهکار بدرفتاری سابق را میبیند، خوشرفتاری این شخص را مشاهده میکند، خجالت میکشد و بخواهد این عذاب را از درون خود برطرف کند نه مقدور اوست نه مقدور آن طرف. ولی ذات اقدس الهی قادر بر همه چیز است، اگر عبدی نسبت به مولا بدرفتاری کرد و خداوند او را عفو کرد و نسبت به او احسان کرد و از او گذشت، او را به بهشت برد او دیگر شرمنده نیست، برای اینکه اصلاً یادش نیست گناه کرده، این کار، کار خداست و مقدور احدی نیست. انسان تائبی که به لطف الهی وارد بهشت شد، در بهشت اصلاً یادش نیست که در دنیا معصیت کرده تا الآن خجالت بکشد. الآن مرتب در کنار سفرهٴ نعمت الهی نشسته است، مانند سایر بهشتیها ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ یا ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَکْبَر﴾ است و مانند آن ﴿لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ است، برای اینکه او و دیگری در اینکه هر دو کنار سفرهٴ حق نشستهاند و بهره میبرند یکسان¬اند این تائب، اصلاً یادش نیست که در دنیا معصیتی کرده است و الآن مشمول عفو خداست یکچنین خدایی است و این خصوصیت هم باز یادش نیست تا شرمنده بشود، لذا در بهشت جز نشاط چیز دیگر نیست.
سرّ استغفار معصومین(علیهمالسلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، برای انبیا و معصومین، جنبهٴ دفع دارد برای دیگران جنبهٴ رفع، اینها مرتب از خدا میخواهند که آلوده نشوند، دیگران از خدا میخواهند که آلوگی آنها را تطهیر کند، آیه تطهیر هم همین است دیگر. آیهٴ تطهیر ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ ظاهر این آیه، لو لا عصمت اهلبیت(علیهمالسلام) هم اذهاب یک امر اثباتی است، هم تطهیر. اگر جایی آلوده بشود اول، ازاله عین است بعد تطهیر؛ اول، آن عین زایل میشود بعد با آب طوری شسته میشود که نه رنگ بماند نه بو و نه اثر. اولی ازالةالعین است و اذهاب رجس، دومی اثر زدایی است به نام تطهیر.
اما اهلبیت(علیهم السلام) که منزه از رجساند برای آنها هم اذهاب، جنبهٴ دفع دارد نه رفع، هم تطهیر جنبهٴ دفع دارد نه رفع، نظیر همان بحث آیةالکرسی که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾ نسبت به انبیا، اولیا، مؤمنین عادل این اخراج قبل از ادخال است، خروج قبل از دخول است. تعبیر عرفی و ادبی هم او را همراهی میکند. همین که از مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) نقل شد در آن روز که ایشان هم فرمودند اگر محفل خصوصی، جا برای بیگانهها نباشد، بیگانهای اگر بخواهد برود، به او میگویند نرو که بیرون میکنند، هم میگویند نرو که راه نمیدهند، هم میگویند نرو که بیرون میکنند. خب، این یک تعبیر رایج عرفی است نرو که بیرون میکنند یعنی راه نمیدهند، نه اینکه اجازه میدهند شما وارد بشوید بعد از ورود بیرونتان میکنند، اینطور نیست نسبت به عترت طاهره، اولیای الهی، انسانهای مؤمن عادل، الله، ولیِّ آنهاست ﴿یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ نمیگذارد آنها تیره بشوند که این خروج قبل از دخول است این دفع است نه رفع. استغفار معصومین مرتب همین است، اینها سپر به دست¬اند، مرتب عبادت میکنند مرتب با استغفار همراهاند که آلوده نشوند وگرنه اینها عبد محض ذات اقدس الهیاند. آنکه مطهر بالذات است طاهر بالذات و طیب بالذات است فقط ذات اقدس الهی است، ما سوی الله اگر عبادت نکنند و استغفار نکنند در معرض تیرگیاند، اینها مرتب استغفار میکنند که آلوده نشوند.
تبیین مراد از «ذنب» در آیات
پرسش:...
پاسخ: آنجا ذنب، ذنب فقهی مصطلح نیست. آن ذنب، نظیر ذنبی است که موسای کلیم(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد دربارهٴ قوم که ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُون﴾ یعنی من نزد این مصریها که سابقهٴ یکی از اینها که قبلاً یکی از اینها را کشتهام نزد اینها مذنبم، نه اینکه من ذنب شرعی دارم وگرنه ذنب شرعی چه کار به فتح مکه دارد؟ فرمود من مکه را برای تو فتح کردم که گناهان تو بخشوده شود، هیچ ارتباطی با هم ندارند:
﴿إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَک﴾ الی کذا و کذا. خب، این نِعَم چهارگانه بر فتح مکه مترتب است. خدا فرمود من مکه را برای تو فتح کردم تا گناهان تو را ببخشم، این چه ارتباطی به هم دارند؟ من مکه را فتح کردم که تو فاتحانه وارد مکه بشوی، بعد بفرمایی «انتم الطلقاء» تا آن ذنبی که پیش دیگران داری بخشوده شود، همه تو را با دیده تکریم بنگرند. بعد از فتح مکه، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رئوفانه رفتار کرد نه قاهرانه، فرمود: «انتم الطلقاء» حتی خانهٴ اعدیٰ عدو خود را مأمن و بست قرار داد، همهٴ اینها دفعتاً برگشتند. آن احقاد بدریه و حنینیه دیگر فعلاً مستور ماند تا در جریان بدر ظهور کرد دیگر با این عمل، آن گناهان گذشته و آینده یا قدیم و جدید همهٴ اینها بخشوده شد وگرنه ذنب فقهی مصطلح، هرگز با فتح مکه که بخشوده نمیشود که.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً ذنب فقهی نیست، خود آیه نشان میدهد که این ذنب، ذنب فقهی نیست، چون هیچ ارتباطی بین صدر و ساقه آیه نیست، ما فتح مکه را نصیب تو کردیم برای اینکه گناهان تو بخشیده بشود، این چه ارتباطی به هم دارد؟
بیان حقیقت استغفار
پرسش:...
پاسخ: با همهٴ این استغفار، مثل کسی که مسلَّح است با همین استغفار که مسلَّح است جزم دارد. الآن اگر کسی مسلَّح باشد در پناهگاه باشد، جزم دارد به اینکه تیر به او اصابت نمیکند. خب، حالا بیرون بیاید ببیند تیر به او اصابت میکند یا نه، خود این مِغْفَرْ، استغفار کردن کله¬خود است این ضد تیر است، ضد آتش است، ضد اصابت است. حالا اگر از این کسوت بیرون بیاید این لا اله الا الله حصن است ، اگر کسی از این حصن بیرون بیاید آن¬وقت معلوم میشود تیر میخورد یا نه، ولایت علی¬بنابی¬طالب(علیه آلاف التحیة و الثناء) حصن الله است ، حالا کسی از این حصن بیرون بیاید ببینید تیر میخورد یا نه. آن کسی که در دژ است البته مصون است، همین استغفار، حصن است. مرتب دارد این حصن را بازسازی میکند، مرتب دارد در و دیوار این حصن را تعمیر میکند که مبادا چیزی از او فرو بریزد. نباید گفت حالا که تو در قلعه هستی چرا استغفار میکنی؟ اصلاً خود استغفار قلعه است، توحید قلعه است.
شرط توفّی و همراهی با ابرار
خب، اینها میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ حالا که ما از نظر سیئات و ذنوب، تطهیر شدهایم ما را با پاکان محشور بکن یعنی بعد از گردگیری و غبارروبی، مسئلهٴ توفی با طاهران مطرح است: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴾. توفی با ابرار، براساس آن است که چون «کما تعیشون تموتون» اگر موت، مع الابرار باشد، معلوم میشود که حیات هم مع الابرار است وگرنه معنا ندارد که زندگی مع¬الاشرار باشد ولی موت مع¬الابرار مگر صف بندی است. کسی تا زنده است مع¬الاشرار باشد حالا که مرده در قبرستان ابرار او را دفن بکنند، این مسئلهٴ بهشت و جهنم هم نظیر قبور دنیایی است که اگر کسی را در قبرستان نیکان دفن کردند، این شده مع الابرار؟ اینطور که نیست که.
معرفی ابرار از قرآن کریم
این تعبیرات ملک نقال و امثال ذلک که میگویند همهٴ اینها کنایه از آن است که بالأخره هر کسی در کنار سفره اعتقاد و عمل خود مینشیند، این «توفی مع الابرار» یعنی «احینا محیاهم و امتنا مماتهم» در بعضی از ادعیه هم هست که خدایا! ما را با عترت طاهره محشور بکن یعنی «أحینا محیاهم و امتنا مماتهم» توفی مع الابرار هم در حقیقت احیای مع الابرار است؛ طوری بکن که ما با ابرار زندگی بکنیم، قهراً با ابرار متوفی بشویم، «أمِتْنٰا» هم نیست «توفی» است. توفی، اخذ تام است یعنی وقتی که میخواهی ارواح را قبض بکنی به نحو تام، روح ما را در ردیف ارواح ابرار قرار بده. ابرار از سه گروهیاند که در سورهٴ مبارکهٴ «مطففین» مطرح شدند، گرچه در موارد دیگری سخن از ابرار هست؛ اما ابرار در مقابل فجار و در مقابل مقربین، در سورهٴ «مطففین» هستند.
یک تثلیث در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» است، یک تثلیث هم در سورهٴ «مطففین». در سورهٴ «مطففین» ابرار، در مقابل فجار است و در مقابل مقربین، تثلیثی که در سورهٴ «واقعه» هست، اصحاب المیمنه هست و اصحاب المشئمه هست و مقربین . در مقابل مقرب، دو طایفه هستند: عدهای اصحاب المیمنهاند؛ عدهای اصحاب المشئمه به تقسیم سورهٴ «واقعه» و همچنین در مقابل مقربین، باز دو گروهاند : یک عده ابرار؛ یک عده فجار . برابر سورهٴ «مطففین». ولی ابرار، اگر مقابل نداشته باشد یعنی مقربین در مقابلش قرار نگیرند، شامل مقربین هم خواهد بود ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ﴾ شامل مقربین هم میشود. این کریمه که ﴿ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾ چون ابرار در مقابل مقربین نیست، اگر ابرار، در مقابل مقربین بود آنها را شامل نمیشد ولی ابرار مطلق آنها را هم شامل میشود، حالا میماند فرق تثلیثی که در سورهٴ «واقعه» است، با تثلیثی که در سورهٴ «مطففین» که بحث هم بعداً باید بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
علّت طلب بخشایش اولواالالباب
تفاوت مغفرت و توبه در استغفار برای غیر
اهمیّت و گستردگی معنای تکفیر از مغفرت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴿193﴾ رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلی رُسُلِکَ وَ لا تُخْزِنا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادَ﴿194﴾
علّت طلب بخشایش اولواالالباب
اولواالالباب بعد از تفکر در آفرینش جهان و پی بردن به مبدأ و معاد و وحی و نبوت و ایمان آوردن به این اصول دین و پذیرش خطوط کلی دین، از ذات اقدس الهی طلب بخشایش میکنند، دعاهای اولواالالباب این است، معلوم میشود آنکه لبیب است از خدا چه طلب میکند، از نحوهٴ طلب مقدار ارزش طالب مشخص میشود؛ هر کسی به مقدار همت و طلبش میارزد. اولواالالباب از ذات اقدس الهی، مغفرت و کفارهٴ سیئات و توفی معالابرار و انجاز وعدههای آسمانی را طلب کردند، خلاصه مطلوب اولواالالباب معارف است و معنویات.
پرسش:...
پاسخ: چرا، برای اینکه هیچ کسی جزم ندارد به قبولی اعمال خود و همین پناه بردن به خدا از عذاب نار، مقتضای لبیب بودن است ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا﴾ حالا دعاهای اینها این است که خدایا! آنچه را که تو به ما امر کردی به عنوان ایمان و ندا دادی ما استماع کردیم و اطاعت کردیم ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾؛ گناهانی که ما انجام دادیم برای ما بپوشان و سیئات ما را از ما مستور کن و مرگ ما را با ابرار قرار بده: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾.
تفاوت مغفرت و توبه
مغفرت، بحثی با تکفیر سیئات دارد بحثی هم با توبه که فرق غفران و توبه چیست، فرق استغفار و توبه چیست، یکی هم بحث این است که فرق ﴿فاغفر لنا﴾ با ﴿کفّرعنّا﴾ چیست. مغفرت، غیر از توبه است گاهی ممکن است این دو عنوان یکجا جمع بشوند ولی با هم فرق دارند. گاهی غفران هست بدون توبه یعنی مذنبی بدون اینکه توبه کند، مشمول مغفرت الهی است. چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» مسئلهٴ مغفرت بدون توبه را هم ذکر فرمود که ﴿إِنَّ اللّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ﴾ ؛ خداوند شرکِ مشرک را نمیآمرزد ولی مادون شرک را میآمرزد، البته بیتوبه نه با توبه، چون با توبه، شرکِ مشرک هم بخشیده میشود. مشرکین صدر اسلام با استغفار و توبه، گناهانشان بخشوده شد، الآن هم اگر کسی مرتد فطری نباشد با توبه، همهٴ گناهانش بخشوده میشود و حتی مرتد فطری از نظر بحثهای کلامی هم باز توبه او مقبول است؛ منتها در بحثهای فقهی، دربارهٴ آن احکام چهارگانه، توبه اثری ندارد. پس اینکه در آیهٴ 48 سورهٴ «نساء» فرمود خداوند شرک را نمیآمرزد، مادون شرک را میآمرزد یعنی بیتوبه؛ منتها این وعده به نحو موجبهٴ کلیه نیست [بلکه] به نحو قضیهٴ محمله است که در قوهٴ قضیه موجبه جزئیه است ﴿وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ﴾ اما ﴿لِمَنْ یَشاءُ﴾ من یشائی که خدا دارد، چون مشیئت حضرتش برابر با حکمت است یقیناً در جایی که حکمت و مصلحت باشد میبخشد، خودش میداند کجا ببخشد. داشتن فرزند صالح و یا علل و عوامل دیگر میتواند زمینهای برای مغفرت ذنوب باشد. پس برابر این آیه، مغفرت بدون توبه هم حاصل میشود. اما آنچه که در سورهٴ «زمر» آمده است ﴿لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعًا﴾ لسان آن آیه دو تا کلیت است: یکی همه ذنوب؛ یکی همه مذنبان. همهٴ گناهان را از همهٴ گنهکارها خدا میبخشد. آن آیات سورهٴ «زمر» در سیاق توبه است که ﴿أَنیبُوا إِلی رَبِّکُمْ وَ أَسْلِمُوا لَهُ﴾ البته در صورت توبه، دو تا موجبه کلیه است: یکی تمام گناهان را؛ یکی از هر گناهکاری، این با توبه بخشیده میشود؛ اما بدون توبه به نحو قضیهٴ موجبه جزئیه است، کدام گناه را خدا میبخشد بدون توبه معلوم نیست، چرا میبخشد آن هم معلوم نیست همهاش ﴿لمن یشاء﴾ است. لذا به صرف وعدهای که در آیهٴ 48 سورهٴ «نساء» است، هیچ کس نمیتواند مطمئن بشود، لذا بین خوف و رجا به سر میبرد، این یک مورد که مغفرت با توبه همراه نیست.
تفاوت مغفرت و توبه در استغفار برای غیر
مورد دیگر مورد استغفار غیر است برای غیر؛ آنجا که کسی گناه کرده و برادر ایمانی او برای او طلب مغفرت میکند، در آنجا استغفار هست ولی توبه نیست، چون استغفار از غیر است و این شخص مذنب توبه نکرده یا فرشتگانی که برای مؤمنین گنهکار استغفار میکنند ﴿یَسْتَغْفِرُونَ لِمَنْ فِی اْلأَرْضِ﴾ استغفار برای فرشتگان است که اهل معصیت نیستند و مؤمنین تبهکار که اهل گناه¬اند توبه نکردهاند. پس در این¬گونه از موارد، مغفرت یا استغفار هست و توبه نیست. چه اینکه از آن طرف در حقیقت معنای توبه، استغفار اخذ نشده. توبه چند رکن دارد: یکی از ارکانش ندامت بر گذشته است؛ اگر کسی گناهی را انجام داد جداً نسبت به گناهی که انجام داد نادم و پشیمان باشد این یک؛ رکن دوم تصمیم جدی در عدم ارتکاب آن گناه است در آینده؛ رکن سوم این است که اگر آن گناه گذشته اثر وضعی داشت، حق¬الناسی را به همراه داشت، قضای نماز و روزهای را مستلزم بود آنها انجام میگیرد. اینها ارکان توبه است؛ اما طلب بخشایش دیگر در حقیقت توبه اخذ نشده، تاب الی¬الله یعنی رجع الیه بگوید خدایا! من از گذشته پشیمانم جداً تصمیم گرفتهام که آینده آن کار را انجام ندهم و آنچه مربوط به قضای نماز و روزه یا تأدیه دیون دیگران است میپردازم اینها ارکان اولیه توبه است؛ اما در معنای توبه اخذ شده باشد که خدایا! آن گناهی که من کردم او را هم بیامرز این در معنای توبه نیست. البته از آن طرف ذات اقدس الهی وعده داد که اگر کسی توبه کرد، ما گناهانش را میآمرزیم و میبخشیم، این به وعدهٴ الهی برمیگردد، نه اینکه در جوهرهٴ توبه اخذ شده باشد. بنابراین بین توبه و استغفار فرق است، بین توبه و مغفرت فرق است.
امکان همراهی و جدایی توبه از استغفار
پرسش:...
پاسخ: گاهی در کنار هم هست ولی در حقیقت توبه استغفار اخذ نشده است، البته گاهی قرین هم قرار میگیرند، میگویند«استغفر الله ربی و اتوب الیه» اما به عنوان مقوم توبه، طلب بخشایش گناهان گذشته باشد، این دیگر نیست، این میشود استغفار. در توبه غیر از ندم و پشیمانی بر گذشته و عزم بر ترک در آینده و جبران مافات، مثل قضا غیر از اینها اخذ نشده.
پرسش:...
پاسخ: بله، چون معنای ندامت این است که دیگر ادامه ندهد، اگر کسی مال مردم را خورد، معصیت کرد الآن هم باز بر همان عصیان باشد، این دیگر ندامت نیست.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ معنای پشیمانی این است که او را ادامه ندهد. الآن اگر کسی مال مردم را خورد و نداد، دارد ادامه میدهد دیگر، این جبران میتواند مأخوذ در معنای توبه باشد، برای اینکه در مواردی که قضا و امثال ذلک ندارد خب آن اصلاً جبران¬پذیر نیست؛ نگاه به نامحرم اتفاق افتاده است، حالا توبه کرده است یعنی بر گذشته پشیمان است، قضابردار نیست، نسبت به آینده هم که تصمیم ترک دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر﴿اصلحوا﴾ نسبت به آینده، در معنای توبه نسبت به گذشته اگر کسی گناهی را انجام داد و الآن پشیمان است نباید آن گناه را ادامه بدهد. اگر کسی جامهٴ غصبی در بر کرده است یا لباس کسی را گرفته و از آن گرفتن هم پشیمان است ولی هنوز برنگردانده، برنمیگرداند اینکه ندم نیست، اگر پشیمان هست باید برگرداند، چون روح این در حقیقت نسبت به امر آینده برمیگردد، جبران گذشته و مافات، روحش به عدم ادامه برمیگردد از این جهت در معنای توبه مأخوذ است، چون این شخص نسبت به گذشته پشیمان است نسبت به آینده تصمیم بر ترک دارد، معنای تصمیم بر ترک این نیست که دیگر گناهی مثل این را مرتکب نمیشود، بلکه معنایش این است که دیگر گناه نمیکند. خب، اگر کسی لباس مردم را گرفت مال مردم را گرفت و به آنها نداد و توبه کرد در مرحلهٴ بقا اگر مال مردم را به آنها برنگرداند، این تصمیم ترک نگرفت، چون مرتب دارد ادامه میدهد این سیئه را، لذا ترمیم کردن، میشود در معنای توبه راه پیدا کند؛ اما طلب آمرزش در معنای توبه مأخوذ نیست، گاهی استغفار هست و غفلت از اینکه انسان نسبت به آینده باید تصمیم بگیرد که ترک کند و مانند آن یا نسبت به گذشته پشیمان باشد، مسئلهٴ توبه مغفول عنهای اوست ولی میگوید خدایا! آن گناه گذشته مرا ببخش، براساس این انفکاکی که گاهی مغفرت هست بیتوبه، گاهی توبه هست بدون استغفار و گاهی استغفار است بدون توبه، معلوم میشود اینها دو چیزند. البته گاهی هم همراه هم هستند، مثل کسی که میگوید: «استغفر الله ربی و اتوب الیه».
شواهد قرآنی بر تفاوت معنایی توبه و استغفار
حالا در این آیهٴ محل بحث «اولواالالباب» گفتهاند: ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ در قسمتهایی از قرآن کریم توبه و استغفار در کنار هم ذکر شده است، این نشانهٴ آن است که دو چیزند. در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آیهٴ 74 این است ﴿أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللّهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ﴾ معلوم میشود توبه، غیر از استغفار است، چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «غافر» آیهٴ سوم این است که خداوند ﴿غافرالذنب و قابل¬التوب﴾ است، ﴿مِنَ اللّهِ الْعَزیزِ الْعَلیمِ ٭ غافِرِ الذَّنْبِ وَ قابِلِ التَّوْبِ شَدیدِ الْعِقابِ ذِی الطَّوْل﴾ خدا هم ﴿غافرالذنب﴾ است، هم ﴿قاب¬التوب﴾، معلوم میشود مغفرت، غیر از پذیرش توبه است، خدا گناه را میآمرزد و توبه را میپذیرد، چه دربارهٴ اوصاف حق اینها دو صفتاند، چه دربارهٴ اوصاف عبد اینها دو وصفاند. بنابراین حالا که اینها متعددند جای این بحث است که این مغفرت، بدون توبه اثر دارد، استغفار بدون توبه اثر دارد، گفتند: ﴿رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا﴾ یعنی گناهان گذشته ما را بیامرز ﴿وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ پس این بحث اول که فرق توبه و مغفرت است، استغفار و توبه است.
پرسش:...
پاسخ: بله، آن ارکان ششگانه برای استغفار کامل است وگرنه در حقیقت، استغفار مستلزم توجه به سیئات گذشته یا ترک آینده نیست، ممکن است تصمیم به آینده مغفول عنه باشد و انسان، نسبت به گناهان گذشته، طلب مغفرت کند.
تفاوت کفّاره سیئه و مغفرت
مطلب بعدی آن است که مغفرت، با کفارهٴ سیئه چه فرق دارد؟ اینها در معنای لغوی نزدیک هم هستند [و] هر دو به معنی پوشاندناند، آن کلهخود را میگویند مِغفر، آن پارچه روی مرکوب و دوش مرکوب میگذارند که روغن سرش به بدنش اصابت نکند میگویند «غفارةٌ المرکب» آن ابر روی ابر که مایهٴ تراکم است و کاملاً میپوشاند، آن سحابهٴ فائق را میگویند غفاره. خب، این ابری که پوشنده است، آن پارچهای که پوشنده است آن کلاهی که پوشنده است، به صورت مغفر و غفاره نام برده میشوند. چه اینکه دربارهٴ تکفیر سیئات هم اینچنین است ابری که جلوی تابش آفتاب را میگیرد آن سحاب را میگویند کافر، سحاب را از آن جهت کافر میگویند چون «لِاَنْهُ یَکْفُرَ الشمسَ و یَسْتُرُها» فرقی که بین تکفیر و مغفرت هست آن است که گرچه اینها در این معنای جامع شریکاند ولی تکفیر، باب تفعیل همانطوری که باب افعال به معنای ازاله میآید، باب تکفیر هم به معنای ازاله میآید «کفّر» یعنی «ازاله» خب، تکفیر سیئات خود این سیئات که روح را میپوشاند او را تکفیر میکند یعنی این کافر را، این ساتر را میزداید [و] برطرف میکند. خب، پس تکفیر به معنای اول یعنی پوشاندن خدایا! سیئات ما را بپوشان، به معنای دوم یعنی خدایا! سیئات را زایل کن، چون خود سیئات، کافرند و ساترند «کفّر» یعنی «أزال الساتر» ازال چیزی را که میپوشاند، انسانی که ﴿کَلاّ بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ این رین و غبار، صحنه دل را پوشانده است، خدا سیئاتی را که دل را سیاه کرده و پوشانده تکفیر کرده یعنی کافرزدایی کرده، ساترزدایی کرده تکفیر یعنی ازاله قطاع، مثل تقذیةالعین، تقذیةالعین اینکه حضرت میگوید: «صَبَرْتُ و فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فی الْحَلْقِ شجاً» این خاشاکی که به چشم رفته، این قذی، آن پزشک ماهر تقذیه میکند یعنی قذیزدایی میکند، قذی با قاف و ذال، تقذیةالعین یعنی «ازالة القذی منالعین» خب، به این معنا اگر باشد این با مغفرت کاملاً فرق میکند، قهراً میتواند بعد از مغفرت قرار بگیرد ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ این وجوهی [که] گفته شد که منظور از ذنوب، چیزی است که با عمد و اختیار باشد و منظور از سیئات، بدون آنهاست، این چهار وجهی که امام رازی در تفسیر گفته است، اینها هیچ کدام شاهد قرآنی ندارند که منظور از ذنوب این است، منظور از سیئات آن است ، البته سیئات ممکن است معنای گناهان صغیره باشد، چون در قرآن آمده است که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این شاهد دارد؛ اما آن امور دیگری که ایشان محمل برای ذنوب و سیئات قرار دادند، آنها شاهد ندارند.
اهمیّت و گستردگی معنای تکفیر از مغفرت
اگر تکفیر به معنای ازالهٴ ساتر است بالاتر از مغفرت است؛ میتواند بعد از مغفرت قرار بگیرد یعنی خدایا! گناهان ما را اول بپوشان بعد محو کن، در اینجا ﴿کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ معادل با محو سیئات است که خدا «ماحی السیئات» است ، گرچه در قرآن کریم اصل محو، به عنوان وصف خدا ذکر شده است که ﴿یَمْحُوا اللّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ﴾ و به عنوان محو سیئات، خدا در قرآن معرفی نشد ولی در ادعیه هست که «ماحی السیئات» تو سیئات را محو میکنی، ازاله میکنی؛ نه تنها بپوشانی، بالأخره چون اگر گناه پوشیده بشود ولی از بین نرود، اثر خود را دارد.
پرسش:...
پاسخ: بله، آنجا به عکس است، آنجا از بالا به پایین شروع کرده، از اهم به مهم شروع کرده؛ اما اینجا از پایین، از مهم به اهم شروع کرده. اگر فرق نباشد که تکفیر به معنای همان تغطیه و ستر باشد که تقدم و تأخرشان فرقی نمیکند و به تعبیر امام رازی، مفید تأکید است و اگر فرق بکند، چه اینکه براساس معنایی که راغب کرده است بین این دو فرق است، قهراً تکفیر اهم از مغفرت خواهد بود، چون در مغفرت فقط پوشاندن است در تکفیر سیئه، گذشته از پوشاندن، محو کردن هم هست، آن¬وقت خدای «ماحی¬السیئات»، سیئات را محو میکند ﴿فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾.
پرسش:...
پاسخ: سیئات، چون در آن آیه دارد که ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ این سیئات در مقابل آن کبائر قرار گرفته یعنی سیئات صغیره، البته ذنب را هم گفتند که ذنب است، برای اینکه من الذَنَبْ است؛ از آن پیامد گرفته شده، عقوبت را هم که عقوبت گفتند چون در عقب کار قرار میگیرد. سیئه هم که سیئه است، چون یسوُءالانسان فاعل را، هر کدام پیامد تلخی دارند،چون گناه به دنبالهٴ او مسائلی مطرح است در اذناب او و در ذَنَب او مسائلی مطرح است این هم میشود ذنب، اینچنین نیست که یک فرق جوهری با ذنب داشته باشند، ذنب با ذَنَب داشته باشد، ذَنَب یعنی دم و دنباله دیگر، این بیارتباط با او نیست که دو امر متباین باشند. قهراً اگر تکفیر سیئات به معنای محو باشد با مغفرت فرق میکند، ادق از اوست و اگر به معنای تغطیه و پوشاندن باشند که تکفیر، همان معنای مغفرت را میدهد حالا یا برای تأکید است یا نه تأسیس هست، برای اینکه ذنوب و سیئات با هم فرق میکنند. سیئات، آن مسائل صغیره است به شهادت ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ و ذنوب مثلاً مطلق است که کبیره است.
مراتب بخشش گناهان
پرسش:...
پاسخ: نه؛ در لازم واحد شریکاند؛ اما عفی به معنای ازاله نیست، گاهی عفو یعنی فراوانی، از آن ماده است «حتی اذا عفو» یعنی فراوان شدند، اینها البته مراتبی دارد، بخشایش گناه: مغفرت است، تکفیر است، عفو است، صفح است، صفح جمیل هم است. آن عالیترین مرحلهاش این است که طوری ذات اقدس الهی گناه گنهکار را میبخشد که او اصلاً یادش نیست که همچنین گناهی کرده است و این مقدور کسی نیست البته، حالا اگر کسی در دنیا شخصی نسبت به شخصی بدرفتاری کرد، آن شخصی که بدرفتاری شده ممکن است از جریمهٴ این تبهکار بگذرد او را عفو کند و بالاتر از عفو، او را مورد تفقد و احسان قرار بدهد ولی هر اندازه این شخصی که مورد اهانت شد این شخص تبهکار را مورد لطف قرار بدهد، این شخص گنهکار شرمندهتر میشود، عذاب روحی که در درون این گنهکار است بخواهد برطرف بشود مقدور کسی نیست، چون هر وقتی که این شخص گنهکار بدرفتاری سابق را میبیند، خوشرفتاری این شخص را مشاهده میکند، خجالت میکشد و بخواهد این عذاب را از درون خود برطرف کند نه مقدور اوست نه مقدور آن طرف. ولی ذات اقدس الهی قادر بر همه چیز است، اگر عبدی نسبت به مولا بدرفتاری کرد و خداوند او را عفو کرد و نسبت به او احسان کرد و از او گذشت، او را به بهشت برد او دیگر شرمنده نیست، برای اینکه اصلاً یادش نیست گناه کرده، این کار، کار خداست و مقدور احدی نیست. انسان تائبی که به لطف الهی وارد بهشت شد، در بهشت اصلاً یادش نیست که در دنیا معصیت کرده تا الآن خجالت بکشد. الآن مرتب در کنار سفرهٴ نعمت الهی نشسته است، مانند سایر بهشتیها ﴿لا لَغْوٌ فیها وَ لا تَأْثیمٌ﴾ یا ﴿لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ اْلأَکْبَر﴾ است و مانند آن ﴿لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون﴾ است، برای اینکه او و دیگری در اینکه هر دو کنار سفرهٴ حق نشستهاند و بهره میبرند یکسان¬اند این تائب، اصلاً یادش نیست که در دنیا معصیتی کرده است و الآن مشمول عفو خداست یکچنین خدایی است و این خصوصیت هم باز یادش نیست تا شرمنده بشود، لذا در بهشت جز نشاط چیز دیگر نیست.
سرّ استغفار معصومین(علیهمالسلام)
پرسش:...
پاسخ: بله، برای انبیا و معصومین، جنبهٴ دفع دارد برای دیگران جنبهٴ رفع، اینها مرتب از خدا میخواهند که آلوده نشوند، دیگران از خدا میخواهند که آلوگی آنها را تطهیر کند، آیه تطهیر هم همین است دیگر. آیهٴ تطهیر ﴿إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا﴾ ظاهر این آیه، لو لا عصمت اهلبیت(علیهمالسلام) هم اذهاب یک امر اثباتی است، هم تطهیر. اگر جایی آلوده بشود اول، ازاله عین است بعد تطهیر؛ اول، آن عین زایل میشود بعد با آب طوری شسته میشود که نه رنگ بماند نه بو و نه اثر. اولی ازالةالعین است و اذهاب رجس، دومی اثر زدایی است به نام تطهیر.
اما اهلبیت(علیهم السلام) که منزه از رجساند برای آنها هم اذهاب، جنبهٴ دفع دارد نه رفع، هم تطهیر جنبهٴ دفع دارد نه رفع، نظیر همان بحث آیةالکرسی که ﴿اللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّور﴾ نسبت به انبیا، اولیا، مؤمنین عادل این اخراج قبل از ادخال است، خروج قبل از دخول است. تعبیر عرفی و ادبی هم او را همراهی میکند. همین که از مرحوم امینالاسلام(رضوان الله علیه) نقل شد در آن روز که ایشان هم فرمودند اگر محفل خصوصی، جا برای بیگانهها نباشد، بیگانهای اگر بخواهد برود، به او میگویند نرو که بیرون میکنند، هم میگویند نرو که راه نمیدهند، هم میگویند نرو که بیرون میکنند. خب، این یک تعبیر رایج عرفی است نرو که بیرون میکنند یعنی راه نمیدهند، نه اینکه اجازه میدهند شما وارد بشوید بعد از ورود بیرونتان میکنند، اینطور نیست نسبت به عترت طاهره، اولیای الهی، انسانهای مؤمن عادل، الله، ولیِّ آنهاست ﴿یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ نمیگذارد آنها تیره بشوند که این خروج قبل از دخول است این دفع است نه رفع. استغفار معصومین مرتب همین است، اینها سپر به دست¬اند، مرتب عبادت میکنند مرتب با استغفار همراهاند که آلوده نشوند وگرنه اینها عبد محض ذات اقدس الهیاند. آنکه مطهر بالذات است طاهر بالذات و طیب بالذات است فقط ذات اقدس الهی است، ما سوی الله اگر عبادت نکنند و استغفار نکنند در معرض تیرگیاند، اینها مرتب استغفار میکنند که آلوده نشوند.
تبیین مراد از «ذنب» در آیات
پرسش:...
پاسخ: آنجا ذنب، ذنب فقهی مصطلح نیست. آن ذنب، نظیر ذنبی است که موسای کلیم(سلام الله علیه) به ذات اقدس الهی عرض کرد دربارهٴ قوم که ﴿وَ لَهُمْ عَلَیَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ یَقْتُلُون﴾ یعنی من نزد این مصریها که سابقهٴ یکی از اینها که قبلاً یکی از اینها را کشتهام نزد اینها مذنبم، نه اینکه من ذنب شرعی دارم وگرنه ذنب شرعی چه کار به فتح مکه دارد؟ فرمود من مکه را برای تو فتح کردم که گناهان تو بخشوده شود، هیچ ارتباطی با هم ندارند:
﴿إِنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحًا مُبینًا ٭ لِیَغْفِرَ لَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَک﴾ الی کذا و کذا. خب، این نِعَم چهارگانه بر فتح مکه مترتب است. خدا فرمود من مکه را برای تو فتح کردم تا گناهان تو را ببخشم، این چه ارتباطی به هم دارند؟ من مکه را فتح کردم که تو فاتحانه وارد مکه بشوی، بعد بفرمایی «انتم الطلقاء» تا آن ذنبی که پیش دیگران داری بخشوده شود، همه تو را با دیده تکریم بنگرند. بعد از فتح مکه، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رئوفانه رفتار کرد نه قاهرانه، فرمود: «انتم الطلقاء» حتی خانهٴ اعدیٰ عدو خود را مأمن و بست قرار داد، همهٴ اینها دفعتاً برگشتند. آن احقاد بدریه و حنینیه دیگر فعلاً مستور ماند تا در جریان بدر ظهور کرد دیگر با این عمل، آن گناهان گذشته و آینده یا قدیم و جدید همهٴ اینها بخشوده شد وگرنه ذنب فقهی مصطلح، هرگز با فتح مکه که بخشوده نمیشود که.
پرسش:...
پاسخ: نه؛ اصلاً ذنب فقهی نیست، خود آیه نشان میدهد که این ذنب، ذنب فقهی نیست، چون هیچ ارتباطی بین صدر و ساقه آیه نیست، ما فتح مکه را نصیب تو کردیم برای اینکه گناهان تو بخشیده بشود، این چه ارتباطی به هم دارد؟
بیان حقیقت استغفار
پرسش:...
پاسخ: با همهٴ این استغفار، مثل کسی که مسلَّح است با همین استغفار که مسلَّح است جزم دارد. الآن اگر کسی مسلَّح باشد در پناهگاه باشد، جزم دارد به اینکه تیر به او اصابت نمیکند. خب، حالا بیرون بیاید ببیند تیر به او اصابت میکند یا نه، خود این مِغْفَرْ، استغفار کردن کله¬خود است این ضد تیر است، ضد آتش است، ضد اصابت است. حالا اگر از این کسوت بیرون بیاید این لا اله الا الله حصن است ، اگر کسی از این حصن بیرون بیاید آن¬وقت معلوم میشود تیر میخورد یا نه، ولایت علی¬بنابی¬طالب(علیه آلاف التحیة و الثناء) حصن الله است ، حالا کسی از این حصن بیرون بیاید ببینید تیر میخورد یا نه. آن کسی که در دژ است البته مصون است، همین استغفار، حصن است. مرتب دارد این حصن را بازسازی میکند، مرتب دارد در و دیوار این حصن را تعمیر میکند که مبادا چیزی از او فرو بریزد. نباید گفت حالا که تو در قلعه هستی چرا استغفار میکنی؟ اصلاً خود استغفار قلعه است، توحید قلعه است.
شرط توفّی و همراهی با ابرار
خب، اینها میگویند: ﴿رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیًا یُنادی لِْلإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنّا سَیِّئاتِنا﴾ حالا که ما از نظر سیئات و ذنوب، تطهیر شدهایم ما را با پاکان محشور بکن یعنی بعد از گردگیری و غبارروبی، مسئلهٴ توفی با طاهران مطرح است: ﴿وَ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرارِ﴾. توفی با ابرار، براساس آن است که چون «کما تعیشون تموتون» اگر موت، مع الابرار باشد، معلوم میشود که حیات هم مع الابرار است وگرنه معنا ندارد که زندگی مع¬الاشرار باشد ولی موت مع¬الابرار مگر صف بندی است. کسی تا زنده است مع¬الاشرار باشد حالا که مرده در قبرستان ابرار او را دفن بکنند، این مسئلهٴ بهشت و جهنم هم نظیر قبور دنیایی است که اگر کسی را در قبرستان نیکان دفن کردند، این شده مع الابرار؟ اینطور که نیست که.
معرفی ابرار از قرآن کریم
این تعبیرات ملک نقال و امثال ذلک که میگویند همهٴ اینها کنایه از آن است که بالأخره هر کسی در کنار سفره اعتقاد و عمل خود مینشیند، این «توفی مع الابرار» یعنی «احینا محیاهم و امتنا مماتهم» در بعضی از ادعیه هم هست که خدایا! ما را با عترت طاهره محشور بکن یعنی «أحینا محیاهم و امتنا مماتهم» توفی مع الابرار هم در حقیقت احیای مع الابرار است؛ طوری بکن که ما با ابرار زندگی بکنیم، قهراً با ابرار متوفی بشویم، «أمِتْنٰا» هم نیست «توفی» است. توفی، اخذ تام است یعنی وقتی که میخواهی ارواح را قبض بکنی به نحو تام، روح ما را در ردیف ارواح ابرار قرار بده. ابرار از سه گروهیاند که در سورهٴ مبارکهٴ «مطففین» مطرح شدند، گرچه در موارد دیگری سخن از ابرار هست؛ اما ابرار در مقابل فجار و در مقابل مقربین، در سورهٴ «مطففین» هستند.
یک تثلیث در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» است، یک تثلیث هم در سورهٴ «مطففین». در سورهٴ «مطففین» ابرار، در مقابل فجار است و در مقابل مقربین، تثلیثی که در سورهٴ «واقعه» هست، اصحاب المیمنه هست و اصحاب المشئمه هست و مقربین . در مقابل مقرب، دو طایفه هستند: عدهای اصحاب المیمنهاند؛ عدهای اصحاب المشئمه به تقسیم سورهٴ «واقعه» و همچنین در مقابل مقربین، باز دو گروهاند : یک عده ابرار؛ یک عده فجار . برابر سورهٴ «مطففین». ولی ابرار، اگر مقابل نداشته باشد یعنی مقربین در مقابلش قرار نگیرند، شامل مقربین هم خواهد بود ﴿لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ﴾ شامل مقربین هم میشود. این کریمه که ﴿ تَوَفَّنا مَعَ اْلأَبْرار﴾ چون ابرار در مقابل مقربین نیست، اگر ابرار، در مقابل مقربین بود آنها را شامل نمیشد ولی ابرار مطلق آنها را هم شامل میشود، حالا میماند فرق تثلیثی که در سورهٴ «واقعه» است، با تثلیثی که در سورهٴ «مطففین» که بحث هم بعداً باید بحث بشود.
«و الحمد لله رب العالمین»


تاکنون نظری ثبت نشده است