- 15
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 164 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 164 سوره آلعمران _ بخش دوم"
پیامبر (ص) از بزرگترین منَتهای خداوند و برخاسته از انفس مؤمنین
دلیل خطاب پیامبر(ص) با القاب تکریمی در قرآن
امَی و نادان بودن تمام انسانها در برابر پیامبر ص
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ﴿164﴾
پیامبر از بزرگترین منَتهای خداوند و برخاسته از انفس مؤمنین
در تبیین معنای منّت، وجوهی گفته شد و یکی از آن وجوه آن است که گرچه اصل نبوّت، نعمت خاصّه الهی است ولی هر اندازه آن نبی از مقام برتر برخوردار باشد آن منّت وزینتر و سنگینتر است. همهٴ انبیا جزء مِنن الهیاند ولی خاتم انبیا منّت برتری است، لذا درباره انبیای دیگر تعبیر به اخوّت شده است، معمولاً میفرماید: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ ، ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ از انبیای دیگر به عنوان برادر یاد میکند که برادر قومی و نژادی مراد است نه برادر ایمانی، برادر ایمانی دربارهٴ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ و مانند آن مطرح است. اما اینکه فرمود ما هود و صالح را به برادرانشان فرستادیم یعنی همان قومشان که برادران نژادی و قومی مراد است ولی درباره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گاهی به صورت ﴿مِنْهُمْ﴾ مطرح است، گاهی به صورت ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، سخن از برادر نیست، سخن از نفس است و ارتباط و قُرب بیشتری را میفهماند، اگر بفرماید این پیامبر خاتم از انفس شماست تا بفرماید که برادر شماست، این کلمه «انفس» ارتباط بیشتری را تفهیم میکند که از جان خود شماست، این اختصاصی به مردم عرب و مانند آن ندارد، از جان مؤمنین است خلاصه.
دلیل خطاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با القاب تکریمی در قرآن
مطلب دیگر آن است که خود قرآن درباره گرامیداشت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشی را اعمال کرد که نشان میدهد ذات اقدس الهی این روش را فقط درباره پیامبر خاتم اعمال کرده است و آن این است که در هنگام خطاب، هرگز خداوند رسول خدا را به اسم صدا نمیزند، برخلاف انبیای دیگر که ﴿یَا نُوحُ﴾ ، ﴿یَا دَاوُدُ﴾ ، ﴿یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ ، ﴿یَا مُوسَی﴾ و امثال ذلک به اسم صدا میزند ولی در محاوره و خطاب هرگز وجود مبارک پیغمبر را به اسم خطاب نمیکند، همهاش با القاب تکریمی یاد میکند: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ و مانند آن.
در اوایل بعثت سخن از ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ هم است که آن هم نکته آموزندهای را به همراه دارد. با القاب، خلاصه پیغمبر را خطاب میکند به اسم خطاب نمیکند. لذا به مؤمنین هم میفرماید که ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ دعا یعنی خواندن، شما در هنگام ندا دادن و خواندن، وجود مبارک پیغمبر را مثل یک فرد عادی ندانید. در خطابهای عُرفی افراد یکدیگر را به اسم صدا میزنند یا احمد، یا علی، یا حسن، یا حسین و مانند آن. فرمود شما هر وقتی خواستید پیغمبر را صدا بزنید حضرت را به اسم شریفش صدا نزنید، بگویید «یا أیها النبی»، «یا ایها الرسول» و مانند آن، چون اعراب در همان صدر اسلام وجود مبارک حضرت را به اسم خطاب میکردند، میگفتند «یا فلان اخرج»، «یا فلان» کذا و کذا، همانطوری که سایر افراد را به اسم صدا میزنند، ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ در هنگام دعوت و ندا و صدا زدن وجود مبارک پیغمبر را به اسم صدا نزنید، همانطوری که خود خدا تکریم میکند. میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ شما هم بگویید «یا رسول الله»، «یا أیها النبی»، «یا نبیّ الله» و مانند آن.
حکمت استفاده از کلمه منَت برای بعثت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخلاف سایر انبیاء
اینها خصوصیتهای این نعمت الهی است که هم ﴿مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هست، هم «مِن انفَسِهم» هست، از این جهت منّتی که با آمدن پیغمبر حاصل میشود با آمدن سایر انبیا حاصل نخواهد شد. درباره سایر انبیا این تعبیر نیست که ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی﴾ کذا، با اینکه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) برای بنیاسرائیل نعمتهای فراوانی آورد، بنیاسرائیلی که آلفرعون اینها را ذبح میکرد و وجود مبارک موسی اینها را واقعاً آزاد کرد؛ اما درباره موسای کلیم اینچنین نیامد که خداوند بر بنیاسرائیل منّت نهاد و موسای کلیم را در بین اینها مبعوث کرد، گرچه اصل کلّی را در همین زمینه نازل کرد که ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ به عنوان اصل کلی ذکر کرد و گرچه دربارهٴ خود موسی و هارون(علیهما السلام) هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ و درباره خصوص موسای کلیم(علیه السلام) فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ اما درباره بعثت اینها، از کلمهٴ منّت استفاده نشد که بفرماید خدا بر بنیاسرائیل منّت نهاد که موسای کلیم را برای اینها مبعوث کرد و همچنین درباره سایر اقوام و امم. ولی درباره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این تعبیر آمده، زیرا پیامبر با آمدن خود چیزی را آورد که انبیای دیگر نیاورده بودند و با رفتن خود چیزی را منقطع کرد که با رفتن انبیای دیگر منقطع نشد، آن خصوصیتی را که پیغمبر اسلام آورد و انبیای دیگر نیاورده بودند همان مُهیمن بودن بر کتابهاست که ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ آن هیمنه داشتن، آن سیطره و اشراف داشتن برای قرآن است نه برای کتابهای دیگر، آن برای وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نه برای انبیای دیگر. با ارتحال خود هم هرگونه وحیی [وحی تشریعی] را منقطع کرد، لذا وجود مبارک حضرت امیر(علیه السلام) درباره رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ» ؛ عرض کرد با ارتحال شما چیزی قطع شد که با ارتحال هیچ پیامبری قطع نمیشد، زیرا انبیای دیگر چون خاتم انبیا نبودند با رحلت آنها وحی و نبوّت قطع نمیشد، نبوّتهای تشریعی ولی شما چون خاتم انبیا هستید(علیهم السلام) با ارتحال شما، اصل نبوت و انبا و اخبار سما در حدّ تشریع، قطع شد.
این خصوصیات ایجاب میکند که وجود مبارک پیغمبر منّت مطلقه و نعمت عُظمای الهی باشد و درباره سایر انبیا این تعبیر نشود و درباره وجود مبارک خاتم انبیا(علیهم السلام) این تعبیر بشود که فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ این نه تنها از جنس بشر هست، بلکه از نفوس خودِ اینها نشئت گرفته ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾. این ﴿وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ زمینهٴ آن منّت عظیم بودن را فراهم میکند.
فوائد و برکات بعثت از دیدگاه نهجالبلاغه
مقداری از بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه خوانده شد، بخش دیگر را هم بخوانیم بعد برسیم به بیانی که از خود رسول خدا رسیده است که مردم، قبل از بعثت در چه حالتی بودند و بعد از بعثت به چه حالتی رسیدند.
پرسش:...
پاسخ: اینها مقدّرات است، وحی تشریعی قطع شد دیگر «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ» نبوت تشریعی قطع شد، وحی تشریعی قطع شد؛ اما نبوت انبایی البته هست، چون اولیای الهی از اخبار غیبی باخبر میشوند؛ اما چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام که شریعت ادامه پیدا کند، دیگر با ارتحال رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقطع شد.
در خطبهٴ 95 میفرماید: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِی حَیْرَةٍ وَ خَابِطُونَ فِی فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ حَیَارَی فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلاءِ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی النَّصِیحَةِ وَ مَضَی عَلَی الطَّرِیقَةِ وَ دَعَا إِلَی الْحِکْمَةِ ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾» ؛ فرمود مردم قبل از اسلام در ضلالت روشن بودند، کبریامنشی اینها را سقوط داد و جاهلیت اینها را در پرتگاه فرو برد، جاهلیت جَهلا که تأکید است برای او، چه اینکه درباره ضلالت توصیف شده است که ضلال مبین است، درباره جاهلیت هم به جاهلیت جهلا موصوف شده است و رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نصیحت، آنچنان مبالغه کرد و در دعوت به حکمت و موعظه حسنه آنچنان مبالغه کرد که اینها را به حدّ علم و کمال علمی رساند این در خطبهٴ 95.
در خطبهٴ 104 آغاز خطبه این است «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تعالی بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه وآله وسلم) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ یَسُوقُهُمْ إِلَی مَنْجَاتِهِمْ وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ یَحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یَقِفُ الکسیر»؛ فرمود هیچ یک از عرب قدرت خواندن و نوشتن نداشتند، نه داعیهای داشتند و نه توان کتابت داشتند. در این محیط جاهلیت جهلا، نوری روشن شد، اگر همه مردم روی زمین یا مردم حجاز، در حدّ نوابغ بودند باز، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معجزه بود، چه رسد به اینکه در جاهلیت جهلا کسی مثل آفتاب بدرخشد. الآن اگر در وسط روز که همهجا روشن است، نیّری خودنمایی بکند خیلی جای شگفت نیست، چون همهجا روشن است یا اگر در دامنه کوهی که چشمهها فراوان است، چشمهای جوشانتر و فراوانتر و زلالتر بجوشد، این جای تعجب نیست، چون در دامنه کوه چشمه فراوان است؛ اما در سرزمین خشک و سوزان اگر یک چشمهٴ جوشانی بجوشد، این کرامت است. در بین اُمّیین و جاهلیت جهلا، اگر نوری طلوع کند خود همین طلوعش معجزه است، لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ .
امَی و نادان بودن تمام انسانها در برابر پیامبر
قدم اول این است که اُمّیین یعنی مردم ناخوانا و نانویس حجاز؛ اما چون در حقیقت باید ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ را در نظر گرفت ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ را در نظر داشت، منظور از امّیین، خصوص مردم درسنخوانده حجاز نیستند، بلکه همه مردم روی زمین که قلمرو رسالت آن حضرت شاملشان میشود، نسبت به پیغمبر اُمّیاند، حتی علما، حکما و دانشمندان و نوابغ بشری هم نسبت به وجود مبارک پیغمبر اُمیاند یعنی چیزی را پیغمبر دارد که آنها آگاه نیستند، همین ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ نشان میدهد که دیگران محتاج به تعلیم پیغمبرند و چون محتاج به تعلیم پیغمبرند در برابر علم پیغمبر و تدبیر و تعلیم پیغمبر اُمیاند. پس همه مردم زمین نسبت به وجود مبارک پیغمبر اُمیاند و صادق است که گفته شود ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ ؛ منتها اوّلین ظهور رسول اکرم در جاهلیت جهلای عرب بود و آنها چون درس نخوانده بودند به عنوان امّیین معروف بودند.
در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که اسرائیلیها میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾؛ اگر مالی از اُمّیین به دست اسرائیل میرسید، اینها پرداخت نمیکردند ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ ؛ میگفتند شرافت برای ماهاست که اهل کتابت و درایت هستیم؛ اما این عرب که اهل خواندن و نوشتن نیست و اُمّی است، اگر مال آنها به دست ما برسد برای ما حلال است ولو مال به صورت امانت نزد ما باشد ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ به همین مناسبت، مردم حجاز را میگفتند اُمّی ولی وقتی رسالت حضرت در نظر گرفته بشود و رهآورد رسالت آن حضرت تشریع بشود، معلوم خواهد شد که همه مردم در برابر پیغمبر اُمیاند ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ﴾ اختصاصی به مردم عرب ندارد.
در این خطبه 104 نهجالبلاغه هم آمده است وقتی پیامبر مبعوث شد که «لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً»؛ در آن وقت، هیچکس اهل خواندن و نوشتن نبود و داعیهای هم نداشت و پیغمبر نه تنها با موعظه اینها را آگاه کرد، بلکه از راه جهاد هم با اینها مبارزه کرد «فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ» تا اینها را به نجاتگاهشان برساند.
حاکمیت اسلام بر امپراطوریهای بزرگ
در خطبهٴ 192 نعمت رسالت را به این صورت تشریح میکند، میفرماید: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ» بسیاری از این نِعَم را ذکر میکند بعد تا به اینجا میرسد، میفرماید: «فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ یَمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ»؛ همین مردمی که محکوم بودند، زیر سلطه ابرقدرتها بودند، به برکت اسلام، حاکم بر آن امپراطوریها شدند. همینهایی که مملوک بودند شدند مالک، همینهایی که محکوم بودند شدند حاکم. خب، بالأخره اینها زیر سلطههای این چندتا امپراطوری آن روز بودند و به برکت اسلام، همه آن امپراطوریها زیر پوشش اسلام آمدند، لذا فرمود مملوکها مالک شدند و محکومها حاکم شدند.
سخنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در فوائد و تأثیرات نماز اول وقت
بیانات دیگری هم البته در نهجالبلاغه هست که فواید رسالت را تشریح میکند. حدیثی را مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی در مجلس شانزدهم از این کتاب شریف امالی ذکر میکند. طبق این چاپ صفحه 136 آن روایت این است که علیبنابیطالب(سلام الله علیه) میفرماید: «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما من عبدٍ اهتمََ بمواقیت الصلاة و مواضع الشمس إلاّ ضمنتُ له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والأحزان والنجاة من النار» ؛ حضرت امیر(سلام الله علیه) از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، هیچ کسی نیست که به وقت نماز اهمیت بدهد و آفتاب را شناسایی کند که چه موقع از دایره نصفالنهار زایل میشود تا نماز ظهر را بخواند، چه موقع غروب میکند تا زمینه برای نماز مغرب را فراهم بکند و مانند آن. هیچ عبدی و بندهای نیست که وقت نمازش را اهمیت بدهد و خوب بررسی کند و جایگاه آفتاب را خوب بشناسد، مگر اینکه من آن نشاط عند الموت را برای او تضمین میکنم و هرگونه همّ و غمّ و حُزنی را من ضامنم که از او زدوده بشود و نجات از آتش را هم من ضامنم یعنی هر کس مواظب نماز اول وقت باشد، اهتمام بورزد نسبت به این کار، این چند مطلب را وجود مبارک پیغمبر برای او تضمین کرده است «ما من عبدٍ اهتمَ بمواقیت الصلاة و مواضع الشمس إلاّ ضمنتُ له الروح عند الموت»؛ که [ضامن میشوم] راحت و آسایش «عند الموت» را من ضامن میشوم که به آسانی جان بدهد، این برای «عند الموت». «وانقطاع الهموم والاحزان» خیلیها زندگی ساده دارند؛ اما پریشان نیستند، غمگین نیستند، گرفته نیستند. خیلیها زندگی پیچیده دارند، بسیاری از نِعم برای آنها فراهم هست؛ اما غم و اندوه اینها را رها نمیکند، همواره تابلویی از فقر در برابر اینها هست که اگر اوضاع برگشت چه کنم؟ اگر این مال از دستم برود چه کنم؟ آنکه عذاب الیم است برای روح، همان همّ و غم است.
وجود مبارک پیغمبر فرمود اگر کسی مواظب وقت نمازش بود، سعی کرد که نمازها را اول وقت بخواند و آفتابشناس خوبی هم بود برای رعایت نماز، من انقطاع همّ و حُزن را ضامنم و این اختصاصی به مسئله موت یا بعد الموت ندارد مطلق است «والنجاة من النار»؛ یکی از چیزهایی که من تضمین میکنم نجات از آتش است، چون همین خود نماز، بسیاری از مشکلات را حل میکند ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ .
سخنان نبی اکرم در تأثیر برکات اسلام بر دیدگاه مردم
بعد این جمله را فرمود این نقلی است که حضرت امیر از رسول خدا(علیهما الصلاة و علیهما السلام) دارد، فرمود: «کنا مرة رعاة الإبل فصِرنا الیوم رعاة الشمس» ؛ ما به برکت اسلام آن قدر ترقّی کردیم که یک روز مواظب شتر بودیم، یک روز هم مواظب شمس. آن روز حدّاکثر کار ما این بود که شترها چه موقع میخوابند، چه موقع میخورند، چه موقع حرکت میکنند، کجا میروند و آنها را مواظب باشیم، شتربانی کنیم. الآن در صدد این هستیم که بفهمیم آفتاب چه موقع طلوع میکند، چه موقع به دایره نصفالنهار میرسد و چه موقع از نصفالنهار خارج میشود، چه موقع در کرانهٴ غرب فرو میرود تا ما نماز صبح و ظهر و مغربین را با حرکت شمس تطبیق کنیم. ما که شتربان بودیم حالا مواظب شمس شدیم، ما به برکت اسلام به اینجا رسیدیم «کنا مرة رعاة الإبل فصِرنا الیوم رعاة الشمس». خلاصه از زمین به آسمان رفتیم این اسلام بود که ما را به این مسائل آشنا کرد وگرنه در جاهلیت، کسی کاری به ظهر و طلوع شمس ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ و امثال ذلک نداشت. خب، این گوشهای از نعمتهای نبوت است که نصیب مسلمین شده.
پرسش:...
پاسخ: این میتواند حاکم بر آنها باشد، چون خود همین اهتمام به نماز، کمکم زمینه اصلاح را فراهم میکند ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ ؛ اگر کسی به نمازش اهمیت بدهد، کمکم آن رذایل اخلاقی از او زدوده میشود، اگر ضعایری بماند ذات مقدس پیغمبر شفاعت میکند یا احیاناً یک اشتباهات دیگری هم مانده باشد، پیغمبر شفاعت میکند. عمده آن است که انسان، اصل را دریابد. چون بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت دیگر درباره این آیه خیلی بحث نکنیم، فقط این نکته را به عنوان اینکه در تعلیم نقشی دارد از او نگذریم.
تعلیم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر مسائلی که بشر هرگز نمیتوانست بیاموزد
در مسئلهٴ ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است که پیامبر به شما چیزی یاد میدهد که شما نه تنها نمیدانید، بشر اصولاً نمیتواند بدون وحی آنها را یاد بگیرد. درباره نعمتهای الهی اینچنین است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یک نقش مهمّی دارد، نه «یعلّمکم ما لا تعلمون». در بحثهای قبل هم این آیه گذشت که پیغمبر چیزی یاد بشر میدهد که بشر، آن نیست که از خود یاد بگیرد. بعضی از چیزهاست که بشر میتواند یاد بگیرد و دین تأیید میکند یا امضا میکند یا تکمیل میکند و مانند آن. بعضی چیزهاست که اصلاً بشر از نزد خود نمیتواند آنها را یاد بگیرد، همانطوری که خدا به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ یعنی خدا چیزی یاد تو داد که تو با همه آن استعداد و عظمتی که داشتی و داری، نمیتوانی آن را از نزد خود یاد بگیری، نه «علمک ما لم تعلم»، این طور نیست ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾، این ﴿لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این «کان» منفی نقشش این است که تو آن نیستی که از نزد خود یاد بگیری، هرچه هم نابغه باشی و هرچه هم زحمت بکشی.
درباره بشر هم جوامع و امم هم فرمود که پیغمبر به شماها چیزی یاد میدهد که شما هر اندازه هم زحمت بکشید و نابغه باشید، راهش را ندارید یاد بگیرید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون». اسرار مرگ به بعد اینچنین است، خیلیها از راه فکر زحمت کشیدند؛ اما دورنمایی از قیامت به دستشان آمده است؛ اما مواقف قیامت، اسرار قیامت، خیلی از جزئیات قیامت اصلاً قابل درک برای بشر نیست و هیچ راهی برای آشنایی با آن مواقف قیامت نیست، مگر از راه دین، که علم دین خبر بدهد. چه اینکه خیلی از اسرار عوالم گذشته است که ممکن است عقل، به کلیات آنها پی ببرد؛ اما خیلی از جزیئات آنهاست که بدون دین حل نمیشود، هر اندازه عالم و آگاه باشید و هر اندازه زحمت بکشید، از نزد خودتان نمیتوانید یاد بگیرید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾. نظیر کیفیت عبادت کردن، چون در مسئله عبادت کردن آن مقداری را که عقل میفهمد اصل خضوع است؛ اما چقدر عبادت کند، چطور عبادت کند، چه موقع عبادت کند اینها را واقعاً عقل نمیفهمد، بعد از گفتن هم عقل نمیتواند به کُنه اسرار اینها پی ببرد. مثلاً در همان سورهٴ «بقره» اینچنین دارد ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُکْبَاناً فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ؛ فرمود گاهی ایستاده، گاهی نشسته، گاهی سواره، گاهی غیر سواره، در حالت خوف و امثال ذلک نمازتان را بخوانید؛ اما وقتی که امنیت برقرار شد، احساس امنیت کردید خدا را طوری و طرزی یادآور باشید که خدا یادتان داد که چگونه او را به یاد بیاورید، خدا چیزی یادتان داد که شما از خودتان نمیتوانستید یاد بگیرید. همین مسئله نماز، اگر کسی بخواهد خدا را عبادت کند آیا میتواند با فکر خود، با عقل خود به این اسرار صوم و صلات پی ببرد که ما خدا را باید اینچنین عبادت بکنیم، هرگز. الآن هم که دین فرموده، باز نمیتواند به کُنه این اسرار پی ببرد، فرمود وقتی امنیت حاصل شد ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ وقتی که در حال خوف هستید، مقداری تخفیف به شما داده میشود، وقتی امنیت برقرار شد طوری به یاد خدا باشید و خدا را عبادت کنید که خدا یادتان داده و بدون یاد دادن خدا، اصلاً مقدور نبود که شما یاد بگیرید. البته این یک اصل کلی است که هرچه انسان دارد ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ حتی آن چیزهایی را هم که به حسب ظاهر، خودش یاد میگیرد این را خدا به او تعلیم داد.
اقسام مختلف تعلیمات الهی
اما تعلیمات الهی دو قِسم است: بعضی از چیزها را زمینه را فراهم کرده که خود انسان باذن الله یاد بگیرد؛ بعضی از امور طوری است که جز از راه وحی مقدور نیست یاد بگیرد. اصل نوشتن را، خب، نوشتن نعمتی است که خدا به انسان آموخت، این را خدا به بشر یاد داد که چگونه بنویسد، مثل اینکه خدا به بشر یاد داد چگونه حرف بزند، اینها نِعَم الهی است؛ اما اینگونه از نِعم چون مقدور همه هم هست، قرآن اینها را مطرح نمیکند، فقط آن نعمتهای خاصّهای که مربوط به معارف غیبی است در آنباره میفرماید پیغمبر، چیزی به شما یاد داد که شما از نزد خودتان نمیتوانید اینها را یاد بگیرید وگرنه براساس اصل کلّی ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ هرچه را که انسان دارد از خداست، چه اینکه در آیهٴ 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود: ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ﴾؛ در هنگام داد و ستد دِیْنی، شما سعی کنید بنویسد که بدهکار کیست بستانکار کیست مبلغ دِین چقدر است و کسی که قدرت نوشتن دارد، مضایقه نکند و بنویسد آنطوری که خدا یادش داده است. خب، اصل این کتابت را خدا یاد بشر داد؛ اما اینگونه از نِعم را به حساب نیاوردند، نفرمودند پیغمبر این چیزها را به شما یاد میدهد، چون اینها گرچه نِعم الهی است ولی بدون پیغمبر هم حل میشود ولی درباره آن معارف که نظیر عبادتها، پی بردن به اسرار مرگ به بعد فرمود در اینگونه از موارد ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ؛ چیزی به شما یاد میدهد که اگر او نباشد، هرگز شما آشنا نیستید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پیامبر (ص) از بزرگترین منَتهای خداوند و برخاسته از انفس مؤمنین
دلیل خطاب پیامبر(ص) با القاب تکریمی در قرآن
امَی و نادان بودن تمام انسانها در برابر پیامبر ص
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ ﴿164﴾
پیامبر از بزرگترین منَتهای خداوند و برخاسته از انفس مؤمنین
در تبیین معنای منّت، وجوهی گفته شد و یکی از آن وجوه آن است که گرچه اصل نبوّت، نعمت خاصّه الهی است ولی هر اندازه آن نبی از مقام برتر برخوردار باشد آن منّت وزینتر و سنگینتر است. همهٴ انبیا جزء مِنن الهیاند ولی خاتم انبیا منّت برتری است، لذا درباره انبیای دیگر تعبیر به اخوّت شده است، معمولاً میفرماید: ﴿وَإِلَی ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ ، ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ از انبیای دیگر به عنوان برادر یاد میکند که برادر قومی و نژادی مراد است نه برادر ایمانی، برادر ایمانی دربارهٴ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ و مانند آن مطرح است. اما اینکه فرمود ما هود و صالح را به برادرانشان فرستادیم یعنی همان قومشان که برادران نژادی و قومی مراد است ولی درباره رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گاهی به صورت ﴿مِنْهُمْ﴾ مطرح است، گاهی به صورت ﴿مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾، سخن از برادر نیست، سخن از نفس است و ارتباط و قُرب بیشتری را میفهماند، اگر بفرماید این پیامبر خاتم از انفس شماست تا بفرماید که برادر شماست، این کلمه «انفس» ارتباط بیشتری را تفهیم میکند که از جان خود شماست، این اختصاصی به مردم عرب و مانند آن ندارد، از جان مؤمنین است خلاصه.
دلیل خطاب پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با القاب تکریمی در قرآن
مطلب دیگر آن است که خود قرآن درباره گرامیداشت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روشی را اعمال کرد که نشان میدهد ذات اقدس الهی این روش را فقط درباره پیامبر خاتم اعمال کرده است و آن این است که در هنگام خطاب، هرگز خداوند رسول خدا را به اسم صدا نمیزند، برخلاف انبیای دیگر که ﴿یَا نُوحُ﴾ ، ﴿یَا دَاوُدُ﴾ ، ﴿یَا إِبْرَاهِیمُ﴾ ، ﴿یَا مُوسَی﴾ و امثال ذلک به اسم صدا میزند ولی در محاوره و خطاب هرگز وجود مبارک پیغمبر را به اسم خطاب نمیکند، همهاش با القاب تکریمی یاد میکند: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ و مانند آن.
در اوایل بعثت سخن از ﴿یَا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ﴾ ، ﴿یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾ هم است که آن هم نکته آموزندهای را به همراه دارد. با القاب، خلاصه پیغمبر را خطاب میکند به اسم خطاب نمیکند. لذا به مؤمنین هم میفرماید که ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ دعا یعنی خواندن، شما در هنگام ندا دادن و خواندن، وجود مبارک پیغمبر را مثل یک فرد عادی ندانید. در خطابهای عُرفی افراد یکدیگر را به اسم صدا میزنند یا احمد، یا علی، یا حسن، یا حسین و مانند آن. فرمود شما هر وقتی خواستید پیغمبر را صدا بزنید حضرت را به اسم شریفش صدا نزنید، بگویید «یا أیها النبی»، «یا ایها الرسول» و مانند آن، چون اعراب در همان صدر اسلام وجود مبارک حضرت را به اسم خطاب میکردند، میگفتند «یا فلان اخرج»، «یا فلان» کذا و کذا، همانطوری که سایر افراد را به اسم صدا میزنند، ذات اقدس الهی فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ در هنگام دعوت و ندا و صدا زدن وجود مبارک پیغمبر را به اسم صدا نزنید، همانطوری که خود خدا تکریم میکند. میفرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ﴾، ﴿یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ﴾ شما هم بگویید «یا رسول الله»، «یا أیها النبی»، «یا نبیّ الله» و مانند آن.
حکمت استفاده از کلمه منَت برای بعثت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخلاف سایر انبیاء
اینها خصوصیتهای این نعمت الهی است که هم ﴿مِنْ أَنفُسِهِمْ﴾ هست، هم «مِن انفَسِهم» هست، از این جهت منّتی که با آمدن پیغمبر حاصل میشود با آمدن سایر انبیا حاصل نخواهد شد. درباره سایر انبیا این تعبیر نیست که ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی﴾ کذا، با اینکه وجود مبارک موسی(سلام الله علیه) برای بنیاسرائیل نعمتهای فراوانی آورد، بنیاسرائیلی که آلفرعون اینها را ذبح میکرد و وجود مبارک موسی اینها را واقعاً آزاد کرد؛ اما درباره موسای کلیم اینچنین نیامد که خداوند بر بنیاسرائیل منّت نهاد و موسای کلیم را در بین اینها مبعوث کرد، گرچه اصل کلّی را در همین زمینه نازل کرد که ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ به عنوان اصل کلی ذکر کرد و گرچه دربارهٴ خود موسی و هارون(علیهما السلام) هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَی مُوسَی وَهَارُونَ﴾ و درباره خصوص موسای کلیم(علیه السلام) فرمود: ﴿وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْرَی﴾ اما درباره بعثت اینها، از کلمهٴ منّت استفاده نشد که بفرماید خدا بر بنیاسرائیل منّت نهاد که موسای کلیم را برای اینها مبعوث کرد و همچنین درباره سایر اقوام و امم. ولی درباره رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) این تعبیر آمده، زیرا پیامبر با آمدن خود چیزی را آورد که انبیای دیگر نیاورده بودند و با رفتن خود چیزی را منقطع کرد که با رفتن انبیای دیگر منقطع نشد، آن خصوصیتی را که پیغمبر اسلام آورد و انبیای دیگر نیاورده بودند همان مُهیمن بودن بر کتابهاست که ﴿وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ﴾ آن هیمنه داشتن، آن سیطره و اشراف داشتن برای قرآن است نه برای کتابهای دیگر، آن برای وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است نه برای انبیای دیگر. با ارتحال خود هم هرگونه وحیی [وحی تشریعی] را منقطع کرد، لذا وجود مبارک حضرت امیر(علیه السلام) درباره رحلت رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ» ؛ عرض کرد با ارتحال شما چیزی قطع شد که با ارتحال هیچ پیامبری قطع نمیشد، زیرا انبیای دیگر چون خاتم انبیا نبودند با رحلت آنها وحی و نبوّت قطع نمیشد، نبوّتهای تشریعی ولی شما چون خاتم انبیا هستید(علیهم السلام) با ارتحال شما، اصل نبوت و انبا و اخبار سما در حدّ تشریع، قطع شد.
این خصوصیات ایجاب میکند که وجود مبارک پیغمبر منّت مطلقه و نعمت عُظمای الهی باشد و درباره سایر انبیا این تعبیر نشود و درباره وجود مبارک خاتم انبیا(علیهم السلام) این تعبیر بشود که فرمود: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ﴾ این نه تنها از جنس بشر هست، بلکه از نفوس خودِ اینها نشئت گرفته ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾. این ﴿وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ زمینهٴ آن منّت عظیم بودن را فراهم میکند.
فوائد و برکات بعثت از دیدگاه نهجالبلاغه
مقداری از بیانات حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه خوانده شد، بخش دیگر را هم بخوانیم بعد برسیم به بیانی که از خود رسول خدا رسیده است که مردم، قبل از بعثت در چه حالتی بودند و بعد از بعثت به چه حالتی رسیدند.
پرسش:...
پاسخ: اینها مقدّرات است، وحی تشریعی قطع شد دیگر «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ» نبوت تشریعی قطع شد، وحی تشریعی قطع شد؛ اما نبوت انبایی البته هست، چون اولیای الهی از اخبار غیبی باخبر میشوند؛ اما چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام که شریعت ادامه پیدا کند، دیگر با ارتحال رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منقطع شد.
در خطبهٴ 95 میفرماید: «بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلاَّلٌ فِی حَیْرَةٍ وَ خَابِطُونَ فِی فِتْنَةٍ قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْکِبْرِیَاءُ وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِیَّةُ الْجَهْلاءُ حَیَارَی فِی زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ وَ بَلاءِ مِنَ الْجَهْلِ فَبَالَغَ (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فِی النَّصِیحَةِ وَ مَضَی عَلَی الطَّرِیقَةِ وَ دَعَا إِلَی الْحِکْمَةِ ﴿وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾» ؛ فرمود مردم قبل از اسلام در ضلالت روشن بودند، کبریامنشی اینها را سقوط داد و جاهلیت اینها را در پرتگاه فرو برد، جاهلیت جَهلا که تأکید است برای او، چه اینکه درباره ضلالت توصیف شده است که ضلال مبین است، درباره جاهلیت هم به جاهلیت جهلا موصوف شده است و رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در نصیحت، آنچنان مبالغه کرد و در دعوت به حکمت و موعظه حسنه آنچنان مبالغه کرد که اینها را به حدّ علم و کمال علمی رساند این در خطبهٴ 95.
در خطبهٴ 104 آغاز خطبه این است «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تعالی بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه وآله وسلم) وَ لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ یَسُوقُهُمْ إِلَی مَنْجَاتِهِمْ وَ یُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ یَحْسِرُ الْحَسِیرُ وَ یَقِفُ الکسیر»؛ فرمود هیچ یک از عرب قدرت خواندن و نوشتن نداشتند، نه داعیهای داشتند و نه توان کتابت داشتند. در این محیط جاهلیت جهلا، نوری روشن شد، اگر همه مردم روی زمین یا مردم حجاز، در حدّ نوابغ بودند باز، وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معجزه بود، چه رسد به اینکه در جاهلیت جهلا کسی مثل آفتاب بدرخشد. الآن اگر در وسط روز که همهجا روشن است، نیّری خودنمایی بکند خیلی جای شگفت نیست، چون همهجا روشن است یا اگر در دامنه کوهی که چشمهها فراوان است، چشمهای جوشانتر و فراوانتر و زلالتر بجوشد، این جای تعجب نیست، چون در دامنه کوه چشمه فراوان است؛ اما در سرزمین خشک و سوزان اگر یک چشمهٴ جوشانی بجوشد، این کرامت است. در بین اُمّیین و جاهلیت جهلا، اگر نوری طلوع کند خود همین طلوعش معجزه است، لذا فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ .
امَی و نادان بودن تمام انسانها در برابر پیامبر
قدم اول این است که اُمّیین یعنی مردم ناخوانا و نانویس حجاز؛ اما چون در حقیقت باید ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ را در نظر گرفت ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ را در نظر داشت، منظور از امّیین، خصوص مردم درسنخوانده حجاز نیستند، بلکه همه مردم روی زمین که قلمرو رسالت آن حضرت شاملشان میشود، نسبت به پیغمبر اُمّیاند، حتی علما، حکما و دانشمندان و نوابغ بشری هم نسبت به وجود مبارک پیغمبر اُمیاند یعنی چیزی را پیغمبر دارد که آنها آگاه نیستند، همین ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یا ﴿وَیُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ نشان میدهد که دیگران محتاج به تعلیم پیغمبرند و چون محتاج به تعلیم پیغمبرند در برابر علم پیغمبر و تدبیر و تعلیم پیغمبر اُمیاند. پس همه مردم زمین نسبت به وجود مبارک پیغمبر اُمیاند و صادق است که گفته شود ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً﴾ ؛ منتها اوّلین ظهور رسول اکرم در جاهلیت جهلای عرب بود و آنها چون درس نخوانده بودند به عنوان امّیین معروف بودند.
در همین سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» قبلاً گذشت که اسرائیلیها میگفتند ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾؛ اگر مالی از اُمّیین به دست اسرائیل میرسید، اینها پرداخت نمیکردند ﴿وَمِنْهُم مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلَّا مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِمَاً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ ؛ میگفتند شرافت برای ماهاست که اهل کتابت و درایت هستیم؛ اما این عرب که اهل خواندن و نوشتن نیست و اُمّی است، اگر مال آنها به دست ما برسد برای ما حلال است ولو مال به صورت امانت نزد ما باشد ﴿لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ﴾ به همین مناسبت، مردم حجاز را میگفتند اُمّی ولی وقتی رسالت حضرت در نظر گرفته بشود و رهآورد رسالت آن حضرت تشریع بشود، معلوم خواهد شد که همه مردم در برابر پیغمبر اُمیاند ﴿هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ﴾ اختصاصی به مردم عرب ندارد.
در این خطبه 104 نهجالبلاغه هم آمده است وقتی پیامبر مبعوث شد که «لَیْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ یَقْرَأُ کِتَاباً وَ لاَ یَدَّعِی نُبُوَّةً وَ لاَ وَحْیاً»؛ در آن وقت، هیچکس اهل خواندن و نوشتن نبود و داعیهای هم نداشت و پیغمبر نه تنها با موعظه اینها را آگاه کرد، بلکه از راه جهاد هم با اینها مبارزه کرد «فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ» تا اینها را به نجاتگاهشان برساند.
حاکمیت اسلام بر امپراطوریهای بزرگ
در خطبهٴ 192 نعمت رسالت را به این صورت تشریح میکند، میفرماید: «فَانْظُرُوا إِلَی مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْهِمْ حِینَ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رَسُولاً فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ وَ جَمَعَ عَلَی دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ کَیْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَیْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِیمِهَا وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِی عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا فَأَصْبَحُوا فِی نِعْمَتِهَا غَرِقِینَ وَ فِی خُضْرَةِ عَیْشِهَا فَکِهِینَ» بسیاری از این نِعَم را ذکر میکند بعد تا به اینجا میرسد، میفرماید: «فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَی الْعَالَمِینَ وَ مُلُوکٌ فِی أَطْرَافِ الْأَرَضِینَ یَمْلِکُونَ الْأُمُورَ عَلَی مَنْ کانَ یَمْلِکُهَا عَلَیْهِمْ وَ یُمْضُونَ الْأَحْکامَ فِیمَنْ کَانَ یُمْضِیهَا فِیهِمْ لاَ تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ وَ لاَ تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ»؛ همین مردمی که محکوم بودند، زیر سلطه ابرقدرتها بودند، به برکت اسلام، حاکم بر آن امپراطوریها شدند. همینهایی که مملوک بودند شدند مالک، همینهایی که محکوم بودند شدند حاکم. خب، بالأخره اینها زیر سلطههای این چندتا امپراطوری آن روز بودند و به برکت اسلام، همه آن امپراطوریها زیر پوشش اسلام آمدند، لذا فرمود مملوکها مالک شدند و محکومها حاکم شدند.
سخنان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در فوائد و تأثیرات نماز اول وقت
بیانات دیگری هم البته در نهجالبلاغه هست که فواید رسالت را تشریح میکند. حدیثی را مرحوم شیخ مفید(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالی در مجلس شانزدهم از این کتاب شریف امالی ذکر میکند. طبق این چاپ صفحه 136 آن روایت این است که علیبنابیطالب(سلام الله علیه) میفرماید: «قال رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ما من عبدٍ اهتمََ بمواقیت الصلاة و مواضع الشمس إلاّ ضمنتُ له الروح عند الموت وانقطاع الهموم والأحزان والنجاة من النار» ؛ حضرت امیر(سلام الله علیه) از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل میکند، هیچ کسی نیست که به وقت نماز اهمیت بدهد و آفتاب را شناسایی کند که چه موقع از دایره نصفالنهار زایل میشود تا نماز ظهر را بخواند، چه موقع غروب میکند تا زمینه برای نماز مغرب را فراهم بکند و مانند آن. هیچ عبدی و بندهای نیست که وقت نمازش را اهمیت بدهد و خوب بررسی کند و جایگاه آفتاب را خوب بشناسد، مگر اینکه من آن نشاط عند الموت را برای او تضمین میکنم و هرگونه همّ و غمّ و حُزنی را من ضامنم که از او زدوده بشود و نجات از آتش را هم من ضامنم یعنی هر کس مواظب نماز اول وقت باشد، اهتمام بورزد نسبت به این کار، این چند مطلب را وجود مبارک پیغمبر برای او تضمین کرده است «ما من عبدٍ اهتمَ بمواقیت الصلاة و مواضع الشمس إلاّ ضمنتُ له الروح عند الموت»؛ که [ضامن میشوم] راحت و آسایش «عند الموت» را من ضامن میشوم که به آسانی جان بدهد، این برای «عند الموت». «وانقطاع الهموم والاحزان» خیلیها زندگی ساده دارند؛ اما پریشان نیستند، غمگین نیستند، گرفته نیستند. خیلیها زندگی پیچیده دارند، بسیاری از نِعم برای آنها فراهم هست؛ اما غم و اندوه اینها را رها نمیکند، همواره تابلویی از فقر در برابر اینها هست که اگر اوضاع برگشت چه کنم؟ اگر این مال از دستم برود چه کنم؟ آنکه عذاب الیم است برای روح، همان همّ و غم است.
وجود مبارک پیغمبر فرمود اگر کسی مواظب وقت نمازش بود، سعی کرد که نمازها را اول وقت بخواند و آفتابشناس خوبی هم بود برای رعایت نماز، من انقطاع همّ و حُزن را ضامنم و این اختصاصی به مسئله موت یا بعد الموت ندارد مطلق است «والنجاة من النار»؛ یکی از چیزهایی که من تضمین میکنم نجات از آتش است، چون همین خود نماز، بسیاری از مشکلات را حل میکند ﴿وَاسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ .
سخنان نبی اکرم در تأثیر برکات اسلام بر دیدگاه مردم
بعد این جمله را فرمود این نقلی است که حضرت امیر از رسول خدا(علیهما الصلاة و علیهما السلام) دارد، فرمود: «کنا مرة رعاة الإبل فصِرنا الیوم رعاة الشمس» ؛ ما به برکت اسلام آن قدر ترقّی کردیم که یک روز مواظب شتر بودیم، یک روز هم مواظب شمس. آن روز حدّاکثر کار ما این بود که شترها چه موقع میخوابند، چه موقع میخورند، چه موقع حرکت میکنند، کجا میروند و آنها را مواظب باشیم، شتربانی کنیم. الآن در صدد این هستیم که بفهمیم آفتاب چه موقع طلوع میکند، چه موقع به دایره نصفالنهار میرسد و چه موقع از نصفالنهار خارج میشود، چه موقع در کرانهٴ غرب فرو میرود تا ما نماز صبح و ظهر و مغربین را با حرکت شمس تطبیق کنیم. ما که شتربان بودیم حالا مواظب شمس شدیم، ما به برکت اسلام به اینجا رسیدیم «کنا مرة رعاة الإبل فصِرنا الیوم رعاة الشمس». خلاصه از زمین به آسمان رفتیم این اسلام بود که ما را به این مسائل آشنا کرد وگرنه در جاهلیت، کسی کاری به ظهر و طلوع شمس ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ و امثال ذلک نداشت. خب، این گوشهای از نعمتهای نبوت است که نصیب مسلمین شده.
پرسش:...
پاسخ: این میتواند حاکم بر آنها باشد، چون خود همین اهتمام به نماز، کمکم زمینه اصلاح را فراهم میکند ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ﴾ ؛ اگر کسی به نمازش اهمیت بدهد، کمکم آن رذایل اخلاقی از او زدوده میشود، اگر ضعایری بماند ذات مقدس پیغمبر شفاعت میکند یا احیاناً یک اشتباهات دیگری هم مانده باشد، پیغمبر شفاعت میکند. عمده آن است که انسان، اصل را دریابد. چون بخشی از اینها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت دیگر درباره این آیه خیلی بحث نکنیم، فقط این نکته را به عنوان اینکه در تعلیم نقشی دارد از او نگذریم.
تعلیم پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر مسائلی که بشر هرگز نمیتوانست بیاموزد
در مسئلهٴ ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمَهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آمده است که پیامبر به شما چیزی یاد میدهد که شما نه تنها نمیدانید، بشر اصولاً نمیتواند بدون وحی آنها را یاد بگیرد. درباره نعمتهای الهی اینچنین است که ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ یک نقش مهمّی دارد، نه «یعلّمکم ما لا تعلمون». در بحثهای قبل هم این آیه گذشت که پیغمبر چیزی یاد بشر میدهد که بشر، آن نیست که از خود یاد بگیرد. بعضی از چیزهاست که بشر میتواند یاد بگیرد و دین تأیید میکند یا امضا میکند یا تکمیل میکند و مانند آن. بعضی چیزهاست که اصلاً بشر از نزد خود نمیتواند آنها را یاد بگیرد، همانطوری که خدا به خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ وَکَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً﴾ یعنی خدا چیزی یاد تو داد که تو با همه آن استعداد و عظمتی که داشتی و داری، نمیتوانی آن را از نزد خود یاد بگیری، نه «علمک ما لم تعلم»، این طور نیست ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾، این ﴿لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ این «کان» منفی نقشش این است که تو آن نیستی که از نزد خود یاد بگیری، هرچه هم نابغه باشی و هرچه هم زحمت بکشی.
درباره بشر هم جوامع و امم هم فرمود که پیغمبر به شماها چیزی یاد میدهد که شما هر اندازه هم زحمت بکشید و نابغه باشید، راهش را ندارید یاد بگیرید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ نه «ما لا تعلمون». اسرار مرگ به بعد اینچنین است، خیلیها از راه فکر زحمت کشیدند؛ اما دورنمایی از قیامت به دستشان آمده است؛ اما مواقف قیامت، اسرار قیامت، خیلی از جزئیات قیامت اصلاً قابل درک برای بشر نیست و هیچ راهی برای آشنایی با آن مواقف قیامت نیست، مگر از راه دین، که علم دین خبر بدهد. چه اینکه خیلی از اسرار عوالم گذشته است که ممکن است عقل، به کلیات آنها پی ببرد؛ اما خیلی از جزیئات آنهاست که بدون دین حل نمیشود، هر اندازه عالم و آگاه باشید و هر اندازه زحمت بکشید، از نزد خودتان نمیتوانید یاد بگیرید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾. نظیر کیفیت عبادت کردن، چون در مسئله عبادت کردن آن مقداری را که عقل میفهمد اصل خضوع است؛ اما چقدر عبادت کند، چطور عبادت کند، چه موقع عبادت کند اینها را واقعاً عقل نمیفهمد، بعد از گفتن هم عقل نمیتواند به کُنه اسرار اینها پی ببرد. مثلاً در همان سورهٴ «بقره» اینچنین دارد ﴿فَإِنْ خِفْتُمْ فَرِجَالاً أَوْ رُکْبَاناً فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ؛ فرمود گاهی ایستاده، گاهی نشسته، گاهی سواره، گاهی غیر سواره، در حالت خوف و امثال ذلک نمازتان را بخوانید؛ اما وقتی که امنیت برقرار شد، احساس امنیت کردید خدا را طوری و طرزی یادآور باشید که خدا یادتان داد که چگونه او را به یاد بیاورید، خدا چیزی یادتان داد که شما از خودتان نمیتوانستید یاد بگیرید. همین مسئله نماز، اگر کسی بخواهد خدا را عبادت کند آیا میتواند با فکر خود، با عقل خود به این اسرار صوم و صلات پی ببرد که ما خدا را باید اینچنین عبادت بکنیم، هرگز. الآن هم که دین فرموده، باز نمیتواند به کُنه این اسرار پی ببرد، فرمود وقتی امنیت حاصل شد ﴿فَاذْکُرُوا اللّهَ کَمَا عَلَّمَکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ وقتی که در حال خوف هستید، مقداری تخفیف به شما داده میشود، وقتی امنیت برقرار شد طوری به یاد خدا باشید و خدا را عبادت کنید که خدا یادتان داده و بدون یاد دادن خدا، اصلاً مقدور نبود که شما یاد بگیرید. البته این یک اصل کلی است که هرچه انسان دارد ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ حتی آن چیزهایی را هم که به حسب ظاهر، خودش یاد میگیرد این را خدا به او تعلیم داد.
اقسام مختلف تعلیمات الهی
اما تعلیمات الهی دو قِسم است: بعضی از چیزها را زمینه را فراهم کرده که خود انسان باذن الله یاد بگیرد؛ بعضی از امور طوری است که جز از راه وحی مقدور نیست یاد بگیرد. اصل نوشتن را، خب، نوشتن نعمتی است که خدا به انسان آموخت، این را خدا به بشر یاد داد که چگونه بنویسد، مثل اینکه خدا به بشر یاد داد چگونه حرف بزند، اینها نِعَم الهی است؛ اما اینگونه از نِعم چون مقدور همه هم هست، قرآن اینها را مطرح نمیکند، فقط آن نعمتهای خاصّهای که مربوط به معارف غیبی است در آنباره میفرماید پیغمبر، چیزی به شما یاد داد که شما از نزد خودتان نمیتوانید اینها را یاد بگیرید وگرنه براساس اصل کلّی ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ هرچه را که انسان دارد از خداست، چه اینکه در آیهٴ 282 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود: ﴿وَلْیَکْتُب بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ یَأْبَ کَاتِبٌ أَن یَکْتُبَ کَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ﴾؛ در هنگام داد و ستد دِیْنی، شما سعی کنید بنویسد که بدهکار کیست بستانکار کیست مبلغ دِین چقدر است و کسی که قدرت نوشتن دارد، مضایقه نکند و بنویسد آنطوری که خدا یادش داده است. خب، اصل این کتابت را خدا یاد بشر داد؛ اما اینگونه از نِعم را به حساب نیاوردند، نفرمودند پیغمبر این چیزها را به شما یاد میدهد، چون اینها گرچه نِعم الهی است ولی بدون پیغمبر هم حل میشود ولی درباره آن معارف که نظیر عبادتها، پی بردن به اسرار مرگ به بعد فرمود در اینگونه از موارد ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ ؛ چیزی به شما یاد میدهد که اگر او نباشد، هرگز شما آشنا نیستید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است