- ۹۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
- ۱۰۰۰
تفسیر آیات ۴۵ تا ۵۱ سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات ۴۵ تا ۵۱ سوره حج"
یاد آوری برخی آثار عملی مؤمنان و تبهکاران
بیان برخی نکات ادبی در تدبیر امور عالم
معنا و مفهوم بکار بردن الفاظ مجازی در امور تکوینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ ﴿۴۵﴾ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور ﴿۴۶﴾ وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿۴۷﴾ وَکَأَیِّن مِن قَر... ْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۴۸﴾ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۴۹﴾ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿۵۰﴾ وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ ﴿۵۱﴾
یاد آوری برخی آثار عملی مؤمنان و تبهکاران
بعد از اینکه بخشی از قصص انبیا(علیهم السلام) را ذکر فرمود و انشعاب اقوام به دو قِسم مؤمن و کافر را هم مطرح فرمود، بشارت و انذار را هم ضمناً ذکر فرمود. پایان حَسَن مؤمنان را یادآوری کرد عاقبت سوء تبهکاران را هم بازگو کرد بعد فرمود بسیاری از قریهها بودند که در اثر ظلمِ اهلشان ویران شدند خواه در مناطق بادیهای خواه در مناطق شهری و چه بسا چاههای پرآبی که معطَّل مانده است و قصرهای گچبُریشدهٴ گچکاریشدهٴ محکمی هم معطّل مانده است.
بیان برخی نکات ادبی در تدبیر امور عالم
قرآن کریم گاهی این افعال را به صورت متکلّم معالغیر ذکر میکند که مدبّرات الهی به اذن خدا در کارند و گاهی هم برای اثبات توحید که آن مدبّرات در تحت تدبیر خدای سبحاناند و لاغیر متکلّم وحده را یادآوری میشود لذا گاهی در همین بخشها میفرماید: ﴿فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ﴾ که متکلّم وحده است در این دو قسمت، بعد میفرماید: ﴿وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا﴾ که متکلّم معالغیر است. آنجا که مدبّرات امر حضور دارند متکلّم معالغیر است آنجا که برای بیان توحید است که مدبّرات امر به اذن خدا کار میکنند متکلّم وحده است گاهی هم ممکن است منظور توحید باشد ولی تفخیماً و تعظیماً و اِجلالاً متکلّم معالغیر یاد بشود بنابراین متکلّم معالغیر یاد شدن برای دو نکته است و متکلّم وحده یاد شدن برای یک نکته.
معنا و مفهوم بکار بردن الفاظ مجازی در امور تکوینی
مطلب دیگر اینکه، اینکه فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أهْلَکْنَاها وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ حتماً باید توجیه بشود که اهلش ظالماند خود قریه ظالم نیست. در بعضی از آیات مثل سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» و امثال «یوسف» گذشت که ناظران به صحنههای تکوین اینها دو گروهاند اوساط آنها در بخشی از این آیات ناچارند که مضافی در تقدیر بگیرند یا مجازِ در کلمه را تحمّل کنند یا مجاز در اِسناد را که مجاز عقلی است تحمّل کنند نظیر ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یا ﴿فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ و مانند آن، اینها میگویند چون قریه جوابدهنده نیست پس ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ منظور این است که «وأسئل أهل القریه» و چون جدار اهل اراده نیست دیوار جامد است و مرید نیست این تعبیر ﴿جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ حتماً معنای مجازی است یا در کلمه مجاز اِعمال شده است اراده به معنای «یَمِیلُ» یعنی در شُرُف سقوط است به معنای خودش نیست یا اِسناد اراده به جدار مجاز است بالأخره یا مجاز عقلی است یا مجاز لغوی. آنها که اوحدیّ از اهل نظرند میگویند که چون همهٴ موجودات برابر آن طوایف پنجگانه آیات قرآن کریم اهل اسلاماند، اهل تسبیحاند، اهل سجدهاند، اهل تحمیدند، اهل طاعتاند طبق این پنج آیه از آیات قرآن چیزی نیست که در عالَم اهل ادراک نباشد اگر کسی بتواند از قریه، از زمین سؤال بکند آنها جواب میدهند و جدار هم یقیناً میتواند اراده داشته باشد. آنها یک دید دیگری دارند اینها یک دید دیگری این مجازات قرآن یا متشابهات قرآن نزد یک عدّه محکمات است اینچنین نیست که همهٴ مجازات نزد همه مفسّران مجاز باشد چه مجازِ در کلمه چه مجاز در اسناد، اما بعضی از جاهاست که قرینهٴ عقلی هست بر اینکه حتماً باید مضافی در تقدیر باشد نظیر همین مسئلهٴ ظلم، اینکه فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ زمین هرگز ظلم نمیکند جدار هرگز ظلم نمیکند احجاز هرگز ظلم نمیکنند اینها مُسلِماند، مطیعاند، مُسبِّحاند، ساجدند و مُحَمِّد، اگر اینچنیناند و ظلم نمیکنند اسناد ظلم به اینها مجاز است برای حقیقتیابی باید مضافی تقدیر بشود یعنی اهلش ظالماند لذا فرق است بین ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ که نیازی به حذف نیست، بین ﴿جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ که نیازی به حذف نیست و این آیهٴ محلّ بحث که ﴿وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ که حتماً نیاز به حذف است.
سرّ بیان برخی از قصص در قرآن کریم
خب، فرمود این قریهای که ما هلاک کردیم بعضیها برای شما قصّه را گفتیم بعضیها قصّه را نگفتیم این طور نیست که قصص همهٴ آنها آمده باشد در بخشهایی از قرآن کریم فرمود داستان خیلی از انبیا را ما برای شما نگفتیم که ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ خب بالأخره اینکه میگویند ۱۲۴ هزار پیغمبر حالا ۱۲۴ هزار نه، صد نفر، در قرآن حداکثر ۲۵ نفر نام شریفشان آمده بقیه در قرآن کریم نیست گرچه حقیقت قرآن نزد اهل بیت است آنها میدانند لذا در روایات هست که خدای سبحان مثلاً وحیی برای پیامبری از پیامبران فرستاد و چنین فرمود خب آنها همه چیز را میدانند ولی بالأخره در قرآن کریم قصص خیلی از انبیا نیامده حالا ۱۲۴ هزار را ما رها کردیم گفتیم صد نفر، قصّهٴ ۲۵ نفرشان در قرآن هست سرّش این است که خاوردور، باختردور در دسترس نبود تا خدای سبحان قصص آنها را نقل کند قصصی را نقل میکند که بفرماید چرا نمیروید از نزدیک بررسی بکنید سرشت و سرنوشت آنها روشن بشود که چرا اینها ویران شدند. خب، اگر آن طرف آب این طرف آب، آن طرف اقیانوس اطلس، این طرف اقیانوس کبیر اقوامی بودند چه اینکه حتماً بودند و قرآن میفرماید هیچ ملّتی نیست مگر اینکه ما برای او پیامبر فرستادیم ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ اگر قصص آنها را نقل میکرد که بر استنکارِ اینها افزوده میشد
بررسی چگونگی کیفر متفاوت برخی اقوام سلف
لذا فرمود قصص بعضی از انبیا را ما نگفتیم (این یک)، در سورهٴ مبارکهٴ «هود» دارد که خیلیها را ما از پا در آوردیم بعضیها هنوز سرِ پا هستند آثارشان هست آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَی نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِیدٌ﴾ اینها که ما برای شما گفتیم بعضی از قُراء هنوز سرِ پا هستند بعضیها دروشدهاند «حَصید» فعیلِ به معنی مفعول است مَحصود، «یوم حصاد» یعنی یوم درو کردن فرمود بعضی از قریهها هستند که ما اینها را درو کردیم دیگر حالا ویران شدند محصودند بعضیها هستند هنوز سرِ پا هستند خب آنهایی که ﴿لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ نزد اهل بیت(علیهم السلام) است، بنابراین فرمود خیلی از چیزها را ما نگفتیم و آن هم که گفتیم فرق میکند بعضیها نظیر عادند نظیر ثمودند که نه تمدّن آنها مشابه داشت و نه ظلم آنها نظیر داشت ما هم کیفری به آنها دادیم بینظیر. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آیهٴ شش به بعد این است ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ اِرَم، باغ، ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ هنوز هم که هنوز است دربارهٴ بعضی از اهرام مصر نتوانستند بفهمند این را چطور میسازند در آن سرزمینی که سنگ نبود چه رسد به اینکه مثل او بسازند. خب، این با گذشت هزارها سال این طور است اینجا میفرماید: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ در بحثهای قبل هم مشابهش را داشتیم که اینها ویلایِ ییلاقی نداشتند بلکه کوه را یک ویلا میساختند ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ خب این کوههای سر به فلک کشیده الآن بعضی از جاها آثار باستانی هست در شمال هست در جاهای دیگر هم هست این کوه را میتراشیدند اتاق ورودی، اتاق مهمان، اتاق پذیرایی، استحمام همه را در این کوه درست میکردند الآن هم بعضی از آثار مخروبهاش هست که ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه اینکه میروی در دامنهٴ کوه ویلا میسازید خب اینها کسانی بودند که ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ فرمود چنین قدرتی، تمدّنی، مهندسی و معماری در روی زمین نبود به همان اندازه که تمدّنشان بینظیر بود ظلمشان هم بینظیر بود اینها کسانی بودند که ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾ ما اینها را بر اساس ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ٭ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ گرفتیم، خب نباید توقع داشت که قوم حضرت ابراهیم مثل عاد و ثمود معذّب بشوند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که قبلاً گذشت فرمود ما ﴿فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ جریان نمرود و اتباع نمرود یک حساب دارند، قوم وجود مبارک ابراهیم که او را تکذیب کردند یک حساب دیگری دارند آنهایی که گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ یک طور عذاب شدند اینها که دنبالهرو بودند و نپذیرفتند یک طور دیگر عذاب شدند که فرمود: ﴿وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ که آیهٴ هفتاد سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» بود بنابراین اقوام چون درکاتشان فرق میکرد کیفرهای آنها هم فرق میکرد لذا همهٴ اینها نظیر عاد و ثمود و مانند آن معذّب نشدند ولی خیلی از قُراء به عذاب الهی گرفتار شدند و آثارشان مانده.
رسالت گردشگران در بررسی آثار پیشنیان
منتها چهار کار است که این چهار کار شده یا چهار امر موجود است و چون بیخاصیّت است و بیاثر است مثل آن است که اینها معدوم باشند این آیه هم وظیفهٴ گردشگران را روشن میکند هم وظیفهٴ کسانی که میراث فرهنگی را سرپرستی میکنند و گزارشگرند مشخص میکند. میفرماید آنهایی که گزارشگرند باید روشن کنند تاریخ بدانند که از کجا بود و به کجا ختم شد چرا به این روز سیاه در آمد اینها که گردشگرند باید خوب گوش بدهند عبرت بگیرند نه تماشا کنند، ولی متأسفانه آنهایی که میراث فرهنگی را به عهده دارند میراثباناند بلد نیستند چه بگویند اینها هم که گردشگرند بلد نیستند برای چه بروند به سراغ این میراث فرهنگی. این چهار امر آن است که اینها باید گردشگری بکنند (یک)، دارای قلبِ متفکّر باشند (دو)، اگر قلب متفکّرِ آثار باستانشناسی ندارند باید گوشِ شنوا داشته باشند (سه)، نشد چشمِ بینا داشته باشند این آثار را مطالعه کنند کتابِ تاریخی را مطالعه کنند و بفهمند (چهار)، اینها گوشِ بیخاصیت، چشمِ بیخاصیت، دلِ بیخاصیت، سفرِ بیخاصیت دارند چون این چهارتا موجود است (یک)، هیچ کدام کارآمد نیست (دو)، فرمود هیچ کدام نیست یعنی اینها چرا سفر نمیکنند با اینکه همیشه در سفرند، چرا عقل ندارند با اینکه عقل دارند ولی کارآمد نیست، چرا گوش ندارند برای اینکه گوش نمیدهند، چرا چشم ندارند برای اینکه کتابِ تاریخ مطالعه نمیکنند، بنابراین این چهار امر موجود است (اولاً)، بیخاصیت است (ثانیاً)، موجود بیخاصیت به منزلهٴ معدوم است (ثالثاً)، لذا میفرماید: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا﴾ خب اینها مرتب دارند میگردند ولی میفرماید اینها چرا سیر نمیکنند یعنی این سیر، سیرِ تماشاست نه عبرت، عبرت آن است که انسان محقّقانه صحنهای را میبیند بعد تصمیم میگیرد از جهلِ علمی به خودِ علم عبور میکند از جهالتِ علمی به عقلِ عملی عبور میکند، از سفاهت به درایت عبور میکند میشود عبرت، اگر کسی عبور نکرد تحوّلی در او پیدا نشد این اهل عبرت نیست این فقط تماشا کرده خب تماشا که هنر نیست و کمال نیست عبرت، کمال است.
تبیین معنا و مفهوم متوسمین و رسالت آنها
فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ اگر خودشان تحلیلگرند آثار باستانی را بلدند، شناسایی میکنند خب خودشان این کارهاند در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که بحثش قبلاً گذشت از اینها به عنوان «متوسِّم» یاد کرد متوسّم یعنی وَسْمهشناس، یعنی سیماشناس، یعنی علامتشناس، یعنی آثار باستانیشناس که فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ متوسّم یعنی کسانی که اهل سیما هستند سیما به معنی صورت نیست از وَسَمه، یَسِمُ است سِمِه یعنی علامت، موسوم یعنی علامتدار سیما به معنای علامت است نه به معنی صورت فرمود متوسّم یعنی کسی که علامتشناس است آثار باستانی را میشناسد چنین کسی باید باشد که ما وقتی آثار باستانی را برای او مطرح میکنیم او کاملاً تعقّل بکند در بخشهایی فرمود ما جریان دو شهری را که در سرِ راه شما حجازیهاست که از مکّه به طرف شام میروید ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ اِمام آن بزرگراه را میگویند امام که آدم وقتی وارد این امامت شد یقیناً دیگر لازم نیست از کسی بپرسد خود این امام، انسان را به مقصد میرساند بزرگراه خاصیّتش این است بزرگراه را میگویند امامِ مبین فرمود شما که از مکه به طرف شام میروید یک راههای فرعی دارد هیچ، یک بزرگراه دارد که شما را مستقیماً از مکّه به شام میرساند این سرِ راهتان است این دوتا شهری که ما ویران کردیم اینها کنار همین امامِ مُبیناند یعنی بزرگراهاند همهتان از آن عبور میکنید اما ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اگر کسی متوسِّم باشد، وَسمهشناس باشد، سیماشناس باشد، میراث فرهنگی را بشناسد، آثار گذشته را بداند میفهمد که چه کسانی بودند ما اینها را خاک کردیم اینجا جمع آورده فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ ظرفهای آنها آیه است، بِناهای آنها آیه است، احجار و آجرهای آنها آیه است، جمجمههای آنها آیه است ولی اصلش را که جامع همهٴ اینهاست مفرد ذکر کرده ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ مؤمن این را آیه الهی میداند که آنجا دیگر مفرد است ولی فرمود وقتی وارد این حفّاری شدید نشانههای فراوانی از قِدمت و تمدّن میبینید اما اگر متوسّم باشید اگر متوسّم نباشید خب تماشا میکنید اینجا هم فرمود چرا اینها گوش ندارند، چرا اینها چشم ندارند چرا اینها دل ندارند چرا اینها سفر نمیکنند با اینکه هر چهارتا هست چون بیخاصیت است همه حکمِ عدم گرفتند وگرنه این طور نیست که اینها معدوم باشند اینها در حقیقت موجودند منتها بیخاصیّت.
وجود ارتباط بین اعمال انسان با حوادث روزگار
پرسش:...
پاسخ: بله، گاهی امتحان است گاهی عذاب است هیچ عاملی بدون جهت نیست خدای سبحان همهٴ اینها را میتواند رهبری کند راهنمایی کند فرمود اول نسیمی میوزد بعد کم کم تندباد میشود بعد درجهٴ دما بالا میرود بعد ابر تولید میشود این ابرها تلقیح میشوند باردار میشوند حالا کجا این بارشان را وضع کنند ببارند فرمود ما برای اینکه اینها به کسی آسیب نرساند به اینها رَحِم دادیم از مجرای خاصّ رَحِم این بارانها میریزد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾ اینها را غربالی کردیم که غربالی آب بدهند اما در روایات ما اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند وقتی خدای سبحان ببیند ملّتی لایق نیستند دستور میدهد این ابرها به طرف دریا بروند آنجا ببارند فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ اینها اگر در صراط مستقیم باشند ما هم بارانِ به موقع میفرستیم، آبِ به موقع میفرستیم، تگرگِ به موقع میفرستیم، برفِ به موقع میفرستیم اینها بیراهه میروند ما هم دستور میدهیم این آبها بروند دریا، اگر ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ﴾ و چندین آیه است که در رابطه تنظیم روابط حَسَنهٴ جامعهٴ بشری با حوادث روزگار است خب یک نفر دارد اداره میکند دیگر، ما خیال میکنیم گسیخته از عالمیم عالم گسیخته از ماست خیر، ما یک تافتهٴ جدابافته نیستیم جزئی از این عالمیم کارهای ما در عالم اثر دارد کارهای عالم در ما اثر دارد یک مدیرعامل دارد اداره میکند و هو الله خب این خدا زلزله را این طوری، باران را آن طوری، برف را آن طوری، سیل را این طوری، خیلیها هستند که فرمود ما کلّ آسمان و زمین را برای شما مسخّر کردیم قدری دست دراز کنید بهره ببرید ولی به فکر تنپروری و عیّاشی هستند خب آب میآید میشود سیلِ پاکستان به جای این عیّاشی این ذخیرهها را، این سدها را باید بسازید که اگر سیلی آمده گنجینهای باشد برای شما نه تخریب بکند خب اگر اینها به سوء اختیار این کار را نکردند گرفتار میشوند. فرمود کلّ صحنه را ما برای شما مسخّر کردیم اگر موجود آسمانی است برای شما مسخّر کردیم، اگر موجود زمینی است برای شما مسخّر کردیم خب پس چرا شما حرکت نمیکنید، بنابراین هم آنها که به گردشگری میروند یا باید دارای تحلیل وَسْمهشناسی باشند یا باید گوشِ شنوا داشته باشند که آن آقا چه میگوید آن کسی هم که دفتر دارد و محیطبان است یا مثلاً میراثبان است او باید محقّق باشد که برای اینها شرح بدهد که از کجا آمده و کجا رفته و عالمانه شرح بدهد نه اینکه بگوید این ۲۵۰۰ سال قبل این طور ساختند چه کسی ساخت چرا ساخت و چرا ویران شدند اینها را فرمود که باید بازگو کنند
عواقب عدم بصیرت نسبت به مسائل دنیا و آخرت
﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ خب اگر هیچ کدام از این چهارتا نبود یعنی سیرِ عبرتآموز نبود، عقلِ متفکّر نبود، گوشِ شنوا نبود، چشمِ بینا نبود میشود همان که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت در سورهٴ «بقره» آیهٴ ۱۷۱ به این صورت است ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً﴾ خب یک دام غیر از آهن چیزی نمیشنود که این چوپان هر چه داد بزند و بگوید نرو به دنبال تکعلف اینکه نمیفهمد که این فقط صدا را میشنود خب اگر کسی فقط اُذُن داشته باشد نه سمع، عین داشته باشد نه بصر همین است فرمود اینها بصر ندارند فقط چشم دارند، سمع ندارند فقط اُذُن دارند میشود حیوان و اگر کسی اینها را داشت، حق را از باطل تشخیص داد، صدق را از کذب تشخیص داد، محکم را از متشابه تشخیص داد در بخش معرفت و بر اساس این عمل کرد میشود بصیر، اگر کسی در بخش اول ماند یا در بخش اول نماند ولی در بخش دوم کم آورد بصیر نیست اینها را قرآن کریم یکی پس از دیگری مشخص کرد فرمود این گروه فاقد این امور چهارگانه هستند لذا قلبشان مریض است یا چشمشان کور است و مانند آن، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که عدّهای کور محشور میشوند نه کوری که جهنّم را نبیند کوری که جهنّم را میبیند ولی بهشت را نمیبیند همینهایی که خدا فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ همینها عرض میکنند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ما جهنم را دیدیم ما را برگردان اصلاح میشویم فرمود خیر شما اصلاحشدنی نیستید. این جهنّمی همان طوری که در دنیا مسجد و حسینیه را نمیدید مرکز فساد را میدید در قیامت هم بشرح ایضاً بهشت و اهل بهشت را نمیبیند جهنم و اهل جهنم را میبیند این طور نیست که کور باشد هیچ جا را نبیند این کور است مؤمن و بهشتیان را نمیبیند وگرنه جهنّمیان را کاملاً میبیند.
نقد تعبیرات مختلف منکرین وحی در نزول عذاب
خب، فرمود اینها این طورند در حدّ شیطان دارند زندگی میکنند و چون عجولانه به سر میبرند و تکذیب میکنند ـ معاذ الله ـ وحی الهی را گاهی مستعجلانه عذاب میخواهند گاهی به حضرت نوح عرض میکنند که ﴿یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ چون باور ندارند در این گونه از بحثها خدا میفرماید: ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ به تعبیرات گوناگون اینها شتابزده به دنبال عذاب هستند میگویند اگر راست میگویی عذاب را بیاورید ولی ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ (یک)، ﴿وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾ روزی که عذاب خدا میآید عذابِ یک روزه کارِ هزار ساله را میکند (دو)، خیلیها را هم ما عذاب کردیم اینها بردند ببینند (سه)، لذا این ﴿وَکَأَیِّن﴾ اینجا هم باز ذکر میکند این ﴿فَکَأَیِّن﴾ که در آیهٴ ۴۸ است با ﴿وَکَأَیِّن﴾ که در آیهٴ ۴۵ آمده هماهنگ است آنجا فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا﴾ اینجا میفرماید: ﴿وَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا﴾ بعد ﴿أَخَذْتُهَا﴾.
رسالت انبیا در ابلاغ انذار و تبشیر
مسئلهٴ انذار با مسئلهٴ تبشیر دو وظیفهٴ انبیا(علیهم السلام) است ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ لکن اکثری مردم با انذار اطاعت میکنند نه با تبشیر وگرنه این همه فضایلی که برای نماز شب ذکر شده است میبینید اهل تهجّد کماند اما نماز صبح را حتماً میخوانند برای اینکه سخن از وجوب است و ترکش عذاب الهی را به همراه دارد اگر مردم «شوقاً إلی الثواب» کار میکردند نماز شب را از دست نمیدادند ولی چون «خوفاً مِن العِقاب» کار میکنند نماز صبح را حتماً میخوانند. مسئلهٴ انذار مهمتر از مسئلهٴ تبشیر است برای اینکه اکثری مردم بر اساس انذار تربیت میشوند لذا در عین حال که انبیا(علیهم السلام) برای تبشیر و انذار آمدند ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ در هیچ جای قرآن تبشیر به صورت حصر ذکر نشده که مثلاً پیغمبر میفرماید «إنّما أنا مبشّر» یا خدا به او بفرماید «إنّما أنت مبشّر» ولی ﴿إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾، ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ در قرآن هست تو فقط برای انذار آمدی علما هم که ورثهٴ انبیا هستند ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾شان برای ﴿وَلِیُنْذِروا قَومَهُم﴾ است نه اینکه فقط برای انذار است «یبشروا» هم هست ولی کاربرد اساسی انذار است مردم خوفاً عبادت میکنند گروه کمی هستند که شوقاً عبادت میکنند اکثری برای ترس از جهنم و کیفر الهی عبادت میکنند لذا ذات اقدس الهی در عین حال که سِمَت انبیا(علیهم السلام) را به تبشیر و انذار خلاصه کرده به صورت حصر گاهی مسئلهٴ انذار را مطرح کرده فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ یا به پیغمبر فرمود تو بگو ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾، ﴿أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾ و مانند آن. اینجا هم باز فرمود: ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ﴾ این حصر است با اینکه هم مبشّر است هم نذیر، اینچنین نیست که تنها سِمَت حضرت انذار باشد که هم تبشیر است هم انذار منتها کاربرد انذار فراوان است و آنها هم که ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ با انذار باید تهدید میشدند ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ من خیلی به صورت شفاف آثار را میگویم عالِمان دیناند میآیند در حوزههای علمیه برای اینکه به این درجه برسند آن درجات عادی بحث کردن، فقیه شدن، حکیم شدن اینها سخت نیست چه اینکه خیلیها به اینجا رسیدند اما مُنذِر شدن سخت است یعنی کسی بتواند تحوّلی در دلهای مردم مخصوصاً جوانها ایجاد کند وقتی حرف میزند این جوان منقلب بشود باور کند حرفِ او را این بسیار کم است و رسالت اصلی عالِمان دین هم همین است ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ خب، برای اینکه روشن بکند این حصر، حصر اضافی است نه حصرِ حقیقی، تبشیر هم در کنارش ذکر میکند همین معنا را با «فاء» تفسیریه تقسیم میکند فرمود من منذرم ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ خب این تبشیر است اینکه انذار نیست این برای اینکه قرینهٴ متّصل باشد که این حصر، حصر اضافی است نه حصرِ حقیقی یعنی من هم بشیرم هم نذیر، هم مبشّرم هم منذر،
لزوم شناخت مجاری ادارکی و تحریکی بدن
آنهایی که ﴿آمَنُوا﴾ از نظر اعتقاد، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بارها عنایت کردید که ما همان طوری که در دستگاه بیرون ما یک سلسله مجاری ادراکی داریم یک سلسله مجاری تحریکی داریم که متولّی کار بخشی از امورند، متولّی ادراک بخشی از امورند ما نباید مسائل اجرایی را از مسائل اندیشه و درک توقّع داشته باشیم درک به عهدهٴ چشم و گوش است کار به عهدهٴ دست و پاست حالا اگر دست و پای کسی را بستند این شخص مار و عقرب را دید و فرار نکرد و مسموم شد نباید به او اعتراض کرد که آقا مگر ندیدی خب بله دید ولی چشم و گوش که فرار نمیکند آنکه فرار میکند دست و پاست که بسته است یک عالِم بیعملی که تفسیر میگوید آیهٴ ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را میگوید مقاله هم مینویسد سخنرانی هم میکند وقتی نامحرم آمد او را نگاه میکند نباید به او گفت که آقا مگر نمیدانی، چون دانستن که چشم را نمیبندد آن عقل عملی که «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» او متولّی اراده، اخلاص، نیّت، تصمیم اوست او بسته است وجود مبارک حضرت امیر همین جهاد اکبر که میگویند جهاد اکبر، جهاد اکبر را فقه اکبر دارد چون جهاد اکبر را که در فقه اصغر نمیخوانند این جنگ با دشمن جهاد اصغر است و فقه بحث جهاد دارد، دفاع دارد، جزیه دارد، امر به معروف و نهی از منکر دارد اما اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «علیکم بالجهاد الأکبر» جهاد اکبر را در فقه اکبر میخوانند چگونه ما نفس را بررسی کنیم الآن شاید دهها بار این فرقِ عقل نظری و عقلِ عملی گفته شد که متولّی عزم و اراده چه کسی است، متولّی اندیشه چه کسی است، چطور میشود عالِم بیعمل در میآید چطور میشود عالِم با عمل در میآید باز هم میبینید سؤال یکی پس از دیگری هست. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در این دو بیان فرمود در جهاد اکبر کسی شکست میخورد فرمود: «وَکَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» هوا کاری به اندیشه ندارد کاری به انگیزه دارد «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» هویٰ یعنی هوس یعنی شهوت یعنی غضب اینها کاری با عقل نظری ندارند این هر چه میخواهد بداند، بداند یک کتابخانه را حفظ باشد آن که کتابخانه را حفظ است اهل جزم است، اهل تصوّر است، اهل تصدیق است، اهل تحلیل علمی است از او که کاری ساخته نیست این یک حاکمِ معزول است آنکه تصمیمگیرنده است عقلی است که «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» اگر روح قوی بود هم عقلِ عملی را حفظ میکند هم عقلِ نظری را حفظ میکند هر چه را که فهمید به عقل عملی میدهد تا او عمل کند آن روح که ضعیف است در مبارزهٴ با هوس به اسارت میافتد در جبههٴ جهاد اکبر شکست میخورد این شهوت سر میکِشد این غضب طغیان پیدا میکند این عقلِ علمی را به دام میکشد اسیر میکند پایش را میبندد او را دفن میکند روی قبرش مینشیند این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» این است در آن پیمان و آن سندِ قبالهای که نوشته که خانهای را اگر خواستی بخری من سند و قبالهاش را تنظیم میکنم یک حدّش کذا، یک حدّش کذا حدود چهارگانهاش فلان است خب بالأخره قباله را باید شهود امضا بکنند دیگر در نهجالبلاغه قبالهٴ آن خانه را که حضرت تنظیم کرد فرمود اگر نزد من میآمدی من سند و قبالهٴ این خانه را طرزی تنظیم میکردم که رغبت به خرید او نداشته باشی خب حالا قباله را تنظیم کرده خودش پای این قباله امضا کرده شهود چه کسی است؟ شاهدی که باید پایِ این قباله را امضا کند چه کسی است؟ فرمود: «شَهِدَ عَلَی ذلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی» اگر این عقل دستش باز بود پای او باز بود از بند هوس آزاد میشد میآمد در دفترخانهٴ ما پای این قباله را امضا میکرد الآن خب دستش بسته است پایش بسته است در جهاد اکبر این عقلِ بیچاره زنجیری است وقتی زنجیری شد آدم میشود عالمِ بیعمل با اینکه میداند این کار حرام است انجام میدهد با اینکه میداند فلان جا رفتن معصیت است میرود برای اینکه تصمیم به عهدهٴ معرفت نیست تصمیم به عهدهٴ آن معدِلَت است که این اسیر است.
عوامل شکست انسان در راه جهاد اکبر
خب، بنابراین اینکه فرمود جهاد اکبر، جهاد اکبر برای آن است که انسان یک نیروی مسلّح پیدا کند این هوا را سرِ جایش بنشاند تعطیل نکند شهوت و غضب را چون تعطیلی محبوب نیست ممدوح نیست باطل است فرمود نکاح سنّت من است هر کس از او اِعراض بکند از من نیست ولی نکاح را از منظر حیوانی نبیند از منظر ارضاء غریزه نبیند حضرت فرمود: «مَن تزوَّج فقد أحرز نصف دینه» این نگاه کجا آن نگاهِ ارضاع غریزه کجا فرمود اگر کسی این نکاح را که سنّت من است انجام داد نیمی از دینش را خودش حفظ کرده آن یکی به دنبال ارضای غریزه است آن نگاه کجا این نگاه کجا این میخواهد انسان تربیت کند.
پرسش: حاج آقا ببخشید راه تقویت این عمل، درد را گفتید خب درمان هم بگویید.
پاسخ: خب بالأخره آن بحثهای اخلاقی میخواهد همین عملِ صالح، همین مراقبت، همین تمرین، همین مراقبتهای روزانه همین طور است دیگر انسان هر کاری که میکند باید طوری باشد که رویش بشود بگوید خدایا به نام تو. اینکه میگویند هر کاری که میکنید بگویید «بسم الله» حالا گفتید ثواب بیشتری میبرید نگفتید مهم نیست عمده آن است که انسان کاری که میخواهد بکند حرفی که میخواهد بزند غذایی که میخواهد بخورد معاملهای که میخواهد بکند پولی که میخواهد بگیرد پولی که میخواهد بدهد همهٴ این امور باید رویش بشود بگوید خدایا به نام تو همین، همین راه میشود برای اینکه بعداً بگوید ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ مرگ و زندگی من برای توست اگر کسی توانست این را بکند بعد از مدّتی بعد برایش مَلکه میشود بعد کم کم ذائقهٴ او طرزی شامّهٴ او طوری باصرهٴ او طوری سامعهٴ او طوری که از گناه رنج میبرد بویِ بد گناه آزارش میدهد بنابراین حضرت فرمود این قباله را عقل امضا میکند اگر دست و پایش بسته نباشد ولی اگر دست و پایش بسته باشد اینجا نمیآید در دفتر ما این را امضا بکند «شَهِدَ عَلَی ذلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی»
برخی مصادیق رزق کریم و کیفر به عجز کشاندن اهل ایمان
خب، ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ رزقِ کریم با کرامت همراه است. وجود مبارک شعیب دارد که ﴿رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ نبوّت رزقِ حَسن است نبوّت، ولایت، امامت اینها رزقِ کریم است اینها رزقِ حَسن است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ اینها تلاش و کوشششان این است که دین را، مسئولان دین را، ائمه را، رهبران الهی را عاجز کنند کوشششان این است نه تنها خودشان میخواهند معصیت کنند میخواهند ما را به عجز بکشانند و حال اینکه توان این کار را ندارند اینهایی که تلاش و کوشش میکنند بیراهه میروند و سعی میکنند معاجِز باشند مُعجِّز باشند ما و نمایندههای ما را عاجز کنند ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ که «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین» نمایش بیشتر
یاد آوری برخی آثار عملی مؤمنان و تبهکاران
بیان برخی نکات ادبی در تدبیر امور عالم
معنا و مفهوم بکار بردن الفاظ مجازی در امور تکوینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ فَهِیَ خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِیدٍ ﴿۴۵﴾ أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور ﴿۴۶﴾ وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ ﴿۴۷﴾ وَکَأَیِّن مِن قَر... ْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَیَّ الْمَصِیرُ ﴿۴۸﴾ قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ ﴿۴۹﴾ فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ ﴿۵۰﴾ وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ ﴿۵۱﴾
یاد آوری برخی آثار عملی مؤمنان و تبهکاران
بعد از اینکه بخشی از قصص انبیا(علیهم السلام) را ذکر فرمود و انشعاب اقوام به دو قِسم مؤمن و کافر را هم مطرح فرمود، بشارت و انذار را هم ضمناً ذکر فرمود. پایان حَسَن مؤمنان را یادآوری کرد عاقبت سوء تبهکاران را هم بازگو کرد بعد فرمود بسیاری از قریهها بودند که در اثر ظلمِ اهلشان ویران شدند خواه در مناطق بادیهای خواه در مناطق شهری و چه بسا چاههای پرآبی که معطَّل مانده است و قصرهای گچبُریشدهٴ گچکاریشدهٴ محکمی هم معطّل مانده است.
بیان برخی نکات ادبی در تدبیر امور عالم
قرآن کریم گاهی این افعال را به صورت متکلّم معالغیر ذکر میکند که مدبّرات الهی به اذن خدا در کارند و گاهی هم برای اثبات توحید که آن مدبّرات در تحت تدبیر خدای سبحاناند و لاغیر متکلّم وحده را یادآوری میشود لذا گاهی در همین بخشها میفرماید: ﴿فَأَمْلَیْتُ لِلْکَافِرِینَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ﴾ که متکلّم وحده است در این دو قسمت، بعد میفرماید: ﴿وَکَم مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا﴾ که متکلّم معالغیر است. آنجا که مدبّرات امر حضور دارند متکلّم معالغیر است آنجا که برای بیان توحید است که مدبّرات امر به اذن خدا کار میکنند متکلّم وحده است گاهی هم ممکن است منظور توحید باشد ولی تفخیماً و تعظیماً و اِجلالاً متکلّم معالغیر یاد بشود بنابراین متکلّم معالغیر یاد شدن برای دو نکته است و متکلّم وحده یاد شدن برای یک نکته.
معنا و مفهوم بکار بردن الفاظ مجازی در امور تکوینی
مطلب دیگر اینکه، اینکه فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أهْلَکْنَاها وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ حتماً باید توجیه بشود که اهلش ظالماند خود قریه ظالم نیست. در بعضی از آیات مثل سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» و امثال «یوسف» گذشت که ناظران به صحنههای تکوین اینها دو گروهاند اوساط آنها در بخشی از این آیات ناچارند که مضافی در تقدیر بگیرند یا مجازِ در کلمه را تحمّل کنند یا مجاز در اِسناد را که مجاز عقلی است تحمّل کنند نظیر ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یا ﴿فَوَجَدَا فِیهَا جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ و مانند آن، اینها میگویند چون قریه جوابدهنده نیست پس ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ منظور این است که «وأسئل أهل القریه» و چون جدار اهل اراده نیست دیوار جامد است و مرید نیست این تعبیر ﴿جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ حتماً معنای مجازی است یا در کلمه مجاز اِعمال شده است اراده به معنای «یَمِیلُ» یعنی در شُرُف سقوط است به معنای خودش نیست یا اِسناد اراده به جدار مجاز است بالأخره یا مجاز عقلی است یا مجاز لغوی. آنها که اوحدیّ از اهل نظرند میگویند که چون همهٴ موجودات برابر آن طوایف پنجگانه آیات قرآن کریم اهل اسلاماند، اهل تسبیحاند، اهل سجدهاند، اهل تحمیدند، اهل طاعتاند طبق این پنج آیه از آیات قرآن چیزی نیست که در عالَم اهل ادراک نباشد اگر کسی بتواند از قریه، از زمین سؤال بکند آنها جواب میدهند و جدار هم یقیناً میتواند اراده داشته باشد. آنها یک دید دیگری دارند اینها یک دید دیگری این مجازات قرآن یا متشابهات قرآن نزد یک عدّه محکمات است اینچنین نیست که همهٴ مجازات نزد همه مفسّران مجاز باشد چه مجازِ در کلمه چه مجاز در اسناد، اما بعضی از جاهاست که قرینهٴ عقلی هست بر اینکه حتماً باید مضافی در تقدیر باشد نظیر همین مسئلهٴ ظلم، اینکه فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ زمین هرگز ظلم نمیکند جدار هرگز ظلم نمیکند احجاز هرگز ظلم نمیکنند اینها مُسلِماند، مطیعاند، مُسبِّحاند، ساجدند و مُحَمِّد، اگر اینچنیناند و ظلم نمیکنند اسناد ظلم به اینها مجاز است برای حقیقتیابی باید مضافی تقدیر بشود یعنی اهلش ظالماند لذا فرق است بین ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ که نیازی به حذف نیست، بین ﴿جِدَاراً یُرِیدُ أَن یَنقَضَّ﴾ که نیازی به حذف نیست و این آیهٴ محلّ بحث که ﴿وَهِیَ ظَالِمَةٌ﴾ که حتماً نیاز به حذف است.
سرّ بیان برخی از قصص در قرآن کریم
خب، فرمود این قریهای که ما هلاک کردیم بعضیها برای شما قصّه را گفتیم بعضیها قصّه را نگفتیم این طور نیست که قصص همهٴ آنها آمده باشد در بخشهایی از قرآن کریم فرمود داستان خیلی از انبیا را ما برای شما نگفتیم که ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ خب بالأخره اینکه میگویند ۱۲۴ هزار پیغمبر حالا ۱۲۴ هزار نه، صد نفر، در قرآن حداکثر ۲۵ نفر نام شریفشان آمده بقیه در قرآن کریم نیست گرچه حقیقت قرآن نزد اهل بیت است آنها میدانند لذا در روایات هست که خدای سبحان مثلاً وحیی برای پیامبری از پیامبران فرستاد و چنین فرمود خب آنها همه چیز را میدانند ولی بالأخره در قرآن کریم قصص خیلی از انبیا نیامده حالا ۱۲۴ هزار را ما رها کردیم گفتیم صد نفر، قصّهٴ ۲۵ نفرشان در قرآن هست سرّش این است که خاوردور، باختردور در دسترس نبود تا خدای سبحان قصص آنها را نقل کند قصصی را نقل میکند که بفرماید چرا نمیروید از نزدیک بررسی بکنید سرشت و سرنوشت آنها روشن بشود که چرا اینها ویران شدند. خب، اگر آن طرف آب این طرف آب، آن طرف اقیانوس اطلس، این طرف اقیانوس کبیر اقوامی بودند چه اینکه حتماً بودند و قرآن میفرماید هیچ ملّتی نیست مگر اینکه ما برای او پیامبر فرستادیم ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾ اگر قصص آنها را نقل میکرد که بر استنکارِ اینها افزوده میشد
بررسی چگونگی کیفر متفاوت برخی اقوام سلف
لذا فرمود قصص بعضی از انبیا را ما نگفتیم (این یک)، در سورهٴ مبارکهٴ «هود» دارد که خیلیها را ما از پا در آوردیم بعضیها هنوز سرِ پا هستند آثارشان هست آیهٴ صد سورهٴ مبارکهٴ «هود» این است که ﴿ذلِکَ مِنْ أَنْبَاءِ الْقُرَی نَقُصُّهُ عَلَیْکَ مِنْهَا قَائِمٌ وَحَصِیدٌ﴾ اینها که ما برای شما گفتیم بعضی از قُراء هنوز سرِ پا هستند بعضیها دروشدهاند «حَصید» فعیلِ به معنی مفعول است مَحصود، «یوم حصاد» یعنی یوم درو کردن فرمود بعضی از قریهها هستند که ما اینها را درو کردیم دیگر حالا ویران شدند محصودند بعضیها هستند هنوز سرِ پا هستند خب آنهایی که ﴿لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾ نزد اهل بیت(علیهم السلام) است، بنابراین فرمود خیلی از چیزها را ما نگفتیم و آن هم که گفتیم فرق میکند بعضیها نظیر عادند نظیر ثمودند که نه تمدّن آنها مشابه داشت و نه ظلم آنها نظیر داشت ما هم کیفری به آنها دادیم بینظیر. در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» آیهٴ شش به بعد این است ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ ٭ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ﴾ اِرَم، باغ، ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ هنوز هم که هنوز است دربارهٴ بعضی از اهرام مصر نتوانستند بفهمند این را چطور میسازند در آن سرزمینی که سنگ نبود چه رسد به اینکه مثل او بسازند. خب، این با گذشت هزارها سال این طور است اینجا میفرماید: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ در بحثهای قبل هم مشابهش را داشتیم که اینها ویلایِ ییلاقی نداشتند بلکه کوه را یک ویلا میساختند ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ خب این کوههای سر به فلک کشیده الآن بعضی از جاها آثار باستانی هست در شمال هست در جاهای دیگر هم هست این کوه را میتراشیدند اتاق ورودی، اتاق مهمان، اتاق پذیرایی، استحمام همه را در این کوه درست میکردند الآن هم بعضی از آثار مخروبهاش هست که ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ نه اینکه میروی در دامنهٴ کوه ویلا میسازید خب اینها کسانی بودند که ﴿لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ فرمود چنین قدرتی، تمدّنی، مهندسی و معماری در روی زمین نبود به همان اندازه که تمدّنشان بینظیر بود ظلمشان هم بینظیر بود اینها کسانی بودند که ﴿الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ ٭ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ ٭ وَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ ٭ الَّذِینَ طغَوْا فِی الْبِلاَدِ ٭ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ﴾ ما اینها را بر اساس ﴿فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ ٭ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ گرفتیم، خب نباید توقع داشت که قوم حضرت ابراهیم مثل عاد و ثمود معذّب بشوند لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که قبلاً گذشت فرمود ما ﴿فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ جریان نمرود و اتباع نمرود یک حساب دارند، قوم وجود مبارک ابراهیم که او را تکذیب کردند یک حساب دیگری دارند آنهایی که گفتند ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ یک طور عذاب شدند اینها که دنبالهرو بودند و نپذیرفتند یک طور دیگر عذاب شدند که فرمود: ﴿وَأَرَادُوا بِهِ کَیْداً فَجَعَلْنَاهُمُ الْأَخْسَرِینَ﴾ که آیهٴ هفتاد سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» بود بنابراین اقوام چون درکاتشان فرق میکرد کیفرهای آنها هم فرق میکرد لذا همهٴ اینها نظیر عاد و ثمود و مانند آن معذّب نشدند ولی خیلی از قُراء به عذاب الهی گرفتار شدند و آثارشان مانده.
رسالت گردشگران در بررسی آثار پیشنیان
منتها چهار کار است که این چهار کار شده یا چهار امر موجود است و چون بیخاصیّت است و بیاثر است مثل آن است که اینها معدوم باشند این آیه هم وظیفهٴ گردشگران را روشن میکند هم وظیفهٴ کسانی که میراث فرهنگی را سرپرستی میکنند و گزارشگرند مشخص میکند. میفرماید آنهایی که گزارشگرند باید روشن کنند تاریخ بدانند که از کجا بود و به کجا ختم شد چرا به این روز سیاه در آمد اینها که گردشگرند باید خوب گوش بدهند عبرت بگیرند نه تماشا کنند، ولی متأسفانه آنهایی که میراث فرهنگی را به عهده دارند میراثباناند بلد نیستند چه بگویند اینها هم که گردشگرند بلد نیستند برای چه بروند به سراغ این میراث فرهنگی. این چهار امر آن است که اینها باید گردشگری بکنند (یک)، دارای قلبِ متفکّر باشند (دو)، اگر قلب متفکّرِ آثار باستانشناسی ندارند باید گوشِ شنوا داشته باشند (سه)، نشد چشمِ بینا داشته باشند این آثار را مطالعه کنند کتابِ تاریخی را مطالعه کنند و بفهمند (چهار)، اینها گوشِ بیخاصیت، چشمِ بیخاصیت، دلِ بیخاصیت، سفرِ بیخاصیت دارند چون این چهارتا موجود است (یک)، هیچ کدام کارآمد نیست (دو)، فرمود هیچ کدام نیست یعنی اینها چرا سفر نمیکنند با اینکه همیشه در سفرند، چرا عقل ندارند با اینکه عقل دارند ولی کارآمد نیست، چرا گوش ندارند برای اینکه گوش نمیدهند، چرا چشم ندارند برای اینکه کتابِ تاریخ مطالعه نمیکنند، بنابراین این چهار امر موجود است (اولاً)، بیخاصیت است (ثانیاً)، موجود بیخاصیت به منزلهٴ معدوم است (ثالثاً)، لذا میفرماید: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا﴾ خب اینها مرتب دارند میگردند ولی میفرماید اینها چرا سیر نمیکنند یعنی این سیر، سیرِ تماشاست نه عبرت، عبرت آن است که انسان محقّقانه صحنهای را میبیند بعد تصمیم میگیرد از جهلِ علمی به خودِ علم عبور میکند از جهالتِ علمی به عقلِ عملی عبور میکند، از سفاهت به درایت عبور میکند میشود عبرت، اگر کسی عبور نکرد تحوّلی در او پیدا نشد این اهل عبرت نیست این فقط تماشا کرده خب تماشا که هنر نیست و کمال نیست عبرت، کمال است.
تبیین معنا و مفهوم متوسمین و رسالت آنها
فرمود: ﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ اگر خودشان تحلیلگرند آثار باستانی را بلدند، شناسایی میکنند خب خودشان این کارهاند در قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که بحثش قبلاً گذشت از اینها به عنوان «متوسِّم» یاد کرد متوسّم یعنی وَسْمهشناس، یعنی سیماشناس، یعنی علامتشناس، یعنی آثار باستانیشناس که فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ متوسّم یعنی کسانی که اهل سیما هستند سیما به معنی صورت نیست از وَسَمه، یَسِمُ است سِمِه یعنی علامت، موسوم یعنی علامتدار سیما به معنای علامت است نه به معنی صورت فرمود متوسّم یعنی کسی که علامتشناس است آثار باستانی را میشناسد چنین کسی باید باشد که ما وقتی آثار باستانی را برای او مطرح میکنیم او کاملاً تعقّل بکند در بخشهایی فرمود ما جریان دو شهری را که در سرِ راه شما حجازیهاست که از مکّه به طرف شام میروید ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِینٍ﴾ اِمام آن بزرگراه را میگویند امام که آدم وقتی وارد این امامت شد یقیناً دیگر لازم نیست از کسی بپرسد خود این امام، انسان را به مقصد میرساند بزرگراه خاصیّتش این است بزرگراه را میگویند امامِ مبین فرمود شما که از مکه به طرف شام میروید یک راههای فرعی دارد هیچ، یک بزرگراه دارد که شما را مستقیماً از مکّه به شام میرساند این سرِ راهتان است این دوتا شهری که ما ویران کردیم اینها کنار همین امامِ مُبیناند یعنی بزرگراهاند همهتان از آن عبور میکنید اما ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ اگر کسی متوسِّم باشد، وَسمهشناس باشد، سیماشناس باشد، میراث فرهنگی را بشناسد، آثار گذشته را بداند میفهمد که چه کسانی بودند ما اینها را خاک کردیم اینجا جمع آورده فرمود: ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ﴾ ظرفهای آنها آیه است، بِناهای آنها آیه است، احجار و آجرهای آنها آیه است، جمجمههای آنها آیه است ولی اصلش را که جامع همهٴ اینهاست مفرد ذکر کرده ﴿إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ مؤمن این را آیه الهی میداند که آنجا دیگر مفرد است ولی فرمود وقتی وارد این حفّاری شدید نشانههای فراوانی از قِدمت و تمدّن میبینید اما اگر متوسّم باشید اگر متوسّم نباشید خب تماشا میکنید اینجا هم فرمود چرا اینها گوش ندارند، چرا اینها چشم ندارند چرا اینها دل ندارند چرا اینها سفر نمیکنند با اینکه هر چهارتا هست چون بیخاصیت است همه حکمِ عدم گرفتند وگرنه این طور نیست که اینها معدوم باشند اینها در حقیقت موجودند منتها بیخاصیّت.
وجود ارتباط بین اعمال انسان با حوادث روزگار
پرسش:...
پاسخ: بله، گاهی امتحان است گاهی عذاب است هیچ عاملی بدون جهت نیست خدای سبحان همهٴ اینها را میتواند رهبری کند راهنمایی کند فرمود اول نسیمی میوزد بعد کم کم تندباد میشود بعد درجهٴ دما بالا میرود بعد ابر تولید میشود این ابرها تلقیح میشوند باردار میشوند حالا کجا این بارشان را وضع کنند ببارند فرمود ما برای اینکه اینها به کسی آسیب نرساند به اینها رَحِم دادیم از مجرای خاصّ رَحِم این بارانها میریزد ﴿فَتَرَی الْوَدْقَ یَخْرُجُ مِنْ خِلاَلِهِ﴾ اینها را غربالی کردیم که غربالی آب بدهند اما در روایات ما اهل بیت(علیهم السلام) فرمودند وقتی خدای سبحان ببیند ملّتی لایق نیستند دستور میدهد این ابرها به طرف دریا بروند آنجا ببارند فرمود: ﴿وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ اینها اگر در صراط مستقیم باشند ما هم بارانِ به موقع میفرستیم، آبِ به موقع میفرستیم، تگرگِ به موقع میفرستیم، برفِ به موقع میفرستیم اینها بیراهه میروند ما هم دستور میدهیم این آبها بروند دریا، اگر ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ﴾ و چندین آیه است که در رابطه تنظیم روابط حَسَنهٴ جامعهٴ بشری با حوادث روزگار است خب یک نفر دارد اداره میکند دیگر، ما خیال میکنیم گسیخته از عالمیم عالم گسیخته از ماست خیر، ما یک تافتهٴ جدابافته نیستیم جزئی از این عالمیم کارهای ما در عالم اثر دارد کارهای عالم در ما اثر دارد یک مدیرعامل دارد اداره میکند و هو الله خب این خدا زلزله را این طوری، باران را آن طوری، برف را آن طوری، سیل را این طوری، خیلیها هستند که فرمود ما کلّ آسمان و زمین را برای شما مسخّر کردیم قدری دست دراز کنید بهره ببرید ولی به فکر تنپروری و عیّاشی هستند خب آب میآید میشود سیلِ پاکستان به جای این عیّاشی این ذخیرهها را، این سدها را باید بسازید که اگر سیلی آمده گنجینهای باشد برای شما نه تخریب بکند خب اگر اینها به سوء اختیار این کار را نکردند گرفتار میشوند. فرمود کلّ صحنه را ما برای شما مسخّر کردیم اگر موجود آسمانی است برای شما مسخّر کردیم، اگر موجود زمینی است برای شما مسخّر کردیم خب پس چرا شما حرکت نمیکنید، بنابراین هم آنها که به گردشگری میروند یا باید دارای تحلیل وَسْمهشناسی باشند یا باید گوشِ شنوا داشته باشند که آن آقا چه میگوید آن کسی هم که دفتر دارد و محیطبان است یا مثلاً میراثبان است او باید محقّق باشد که برای اینها شرح بدهد که از کجا آمده و کجا رفته و عالمانه شرح بدهد نه اینکه بگوید این ۲۵۰۰ سال قبل این طور ساختند چه کسی ساخت چرا ساخت و چرا ویران شدند اینها را فرمود که باید بازگو کنند
عواقب عدم بصیرت نسبت به مسائل دنیا و آخرت
﴿أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ﴾ که ﴿یَعْقِلُونَ بِهَا﴾ خب اگر هیچ کدام از این چهارتا نبود یعنی سیرِ عبرتآموز نبود، عقلِ متفکّر نبود، گوشِ شنوا نبود، چشمِ بینا نبود میشود همان که در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش گذشت در سورهٴ «بقره» آیهٴ ۱۷۱ به این صورت است ﴿وَمَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُوا کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاءً وَنِدَاءً﴾ خب یک دام غیر از آهن چیزی نمیشنود که این چوپان هر چه داد بزند و بگوید نرو به دنبال تکعلف اینکه نمیفهمد که این فقط صدا را میشنود خب اگر کسی فقط اُذُن داشته باشد نه سمع، عین داشته باشد نه بصر همین است فرمود اینها بصر ندارند فقط چشم دارند، سمع ندارند فقط اُذُن دارند میشود حیوان و اگر کسی اینها را داشت، حق را از باطل تشخیص داد، صدق را از کذب تشخیص داد، محکم را از متشابه تشخیص داد در بخش معرفت و بر اساس این عمل کرد میشود بصیر، اگر کسی در بخش اول ماند یا در بخش اول نماند ولی در بخش دوم کم آورد بصیر نیست اینها را قرآن کریم یکی پس از دیگری مشخص کرد فرمود این گروه فاقد این امور چهارگانه هستند لذا قلبشان مریض است یا چشمشان کور است و مانند آن، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» گذشت که عدّهای کور محشور میشوند نه کوری که جهنّم را نبیند کوری که جهنّم را میبیند ولی بهشت را نمیبیند همینهایی که خدا فرمود: ﴿وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَی﴾ همینها عرض میکنند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ ما جهنم را دیدیم ما را برگردان اصلاح میشویم فرمود خیر شما اصلاحشدنی نیستید. این جهنّمی همان طوری که در دنیا مسجد و حسینیه را نمیدید مرکز فساد را میدید در قیامت هم بشرح ایضاً بهشت و اهل بهشت را نمیبیند جهنم و اهل جهنم را میبیند این طور نیست که کور باشد هیچ جا را نبیند این کور است مؤمن و بهشتیان را نمیبیند وگرنه جهنّمیان را کاملاً میبیند.
نقد تعبیرات مختلف منکرین وحی در نزول عذاب
خب، فرمود اینها این طورند در حدّ شیطان دارند زندگی میکنند و چون عجولانه به سر میبرند و تکذیب میکنند ـ معاذ الله ـ وحی الهی را گاهی مستعجلانه عذاب میخواهند گاهی به حضرت نوح عرض میکنند که ﴿یَا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَکْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تِعِدُنَا إِن کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾ چون باور ندارند در این گونه از بحثها خدا میفرماید: ﴿وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ به تعبیرات گوناگون اینها شتابزده به دنبال عذاب هستند میگویند اگر راست میگویی عذاب را بیاورید ولی ﴿وَلَن یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ (یک)، ﴿وَإِنَّ یَوْماً عِندَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ﴾ روزی که عذاب خدا میآید عذابِ یک روزه کارِ هزار ساله را میکند (دو)، خیلیها را هم ما عذاب کردیم اینها بردند ببینند (سه)، لذا این ﴿وَکَأَیِّن﴾ اینجا هم باز ذکر میکند این ﴿فَکَأَیِّن﴾ که در آیهٴ ۴۸ است با ﴿وَکَأَیِّن﴾ که در آیهٴ ۴۵ آمده هماهنگ است آنجا فرمود: ﴿فَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاهَا﴾ اینجا میفرماید: ﴿وَکَأَیِّن مِن قَرْیَةٍ أَمْلَیْتُ لَهَا﴾ بعد ﴿أَخَذْتُهَا﴾.
رسالت انبیا در ابلاغ انذار و تبشیر
مسئلهٴ انذار با مسئلهٴ تبشیر دو وظیفهٴ انبیا(علیهم السلام) است ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ لکن اکثری مردم با انذار اطاعت میکنند نه با تبشیر وگرنه این همه فضایلی که برای نماز شب ذکر شده است میبینید اهل تهجّد کماند اما نماز صبح را حتماً میخوانند برای اینکه سخن از وجوب است و ترکش عذاب الهی را به همراه دارد اگر مردم «شوقاً إلی الثواب» کار میکردند نماز شب را از دست نمیدادند ولی چون «خوفاً مِن العِقاب» کار میکنند نماز صبح را حتماً میخوانند. مسئلهٴ انذار مهمتر از مسئلهٴ تبشیر است برای اینکه اکثری مردم بر اساس انذار تربیت میشوند لذا در عین حال که انبیا(علیهم السلام) برای تبشیر و انذار آمدند ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ در هیچ جای قرآن تبشیر به صورت حصر ذکر نشده که مثلاً پیغمبر میفرماید «إنّما أنا مبشّر» یا خدا به او بفرماید «إنّما أنت مبشّر» ولی ﴿إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾، ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ در قرآن هست تو فقط برای انذار آمدی علما هم که ورثهٴ انبیا هستند ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾شان برای ﴿وَلِیُنْذِروا قَومَهُم﴾ است نه اینکه فقط برای انذار است «یبشروا» هم هست ولی کاربرد اساسی انذار است مردم خوفاً عبادت میکنند گروه کمی هستند که شوقاً عبادت میکنند اکثری برای ترس از جهنم و کیفر الهی عبادت میکنند لذا ذات اقدس الهی در عین حال که سِمَت انبیا(علیهم السلام) را به تبشیر و انذار خلاصه کرده به صورت حصر گاهی مسئلهٴ انذار را مطرح کرده فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ یا به پیغمبر فرمود تو بگو ﴿إِنَّمَا أَنَا مُنذِرٌ﴾، ﴿أَنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ﴾ و مانند آن. اینجا هم باز فرمود: ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ﴾ این حصر است با اینکه هم مبشّر است هم نذیر، اینچنین نیست که تنها سِمَت حضرت انذار باشد که هم تبشیر است هم انذار منتها کاربرد انذار فراوان است و آنها هم که ﴿یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ﴾ با انذار باید تهدید میشدند ﴿قُلْ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ من خیلی به صورت شفاف آثار را میگویم عالِمان دیناند میآیند در حوزههای علمیه برای اینکه به این درجه برسند آن درجات عادی بحث کردن، فقیه شدن، حکیم شدن اینها سخت نیست چه اینکه خیلیها به اینجا رسیدند اما مُنذِر شدن سخت است یعنی کسی بتواند تحوّلی در دلهای مردم مخصوصاً جوانها ایجاد کند وقتی حرف میزند این جوان منقلب بشود باور کند حرفِ او را این بسیار کم است و رسالت اصلی عالِمان دین هم همین است ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ اینجا هم فرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ﴾ خب، برای اینکه روشن بکند این حصر، حصر اضافی است نه حصرِ حقیقی، تبشیر هم در کنارش ذکر میکند همین معنا را با «فاء» تفسیریه تقسیم میکند فرمود من منذرم ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ خب این تبشیر است اینکه انذار نیست این برای اینکه قرینهٴ متّصل باشد که این حصر، حصر اضافی است نه حصرِ حقیقی یعنی من هم بشیرم هم نذیر، هم مبشّرم هم منذر،
لزوم شناخت مجاری ادارکی و تحریکی بدن
آنهایی که ﴿آمَنُوا﴾ از نظر اعتقاد، ﴿وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ بارها عنایت کردید که ما همان طوری که در دستگاه بیرون ما یک سلسله مجاری ادراکی داریم یک سلسله مجاری تحریکی داریم که متولّی کار بخشی از امورند، متولّی ادراک بخشی از امورند ما نباید مسائل اجرایی را از مسائل اندیشه و درک توقّع داشته باشیم درک به عهدهٴ چشم و گوش است کار به عهدهٴ دست و پاست حالا اگر دست و پای کسی را بستند این شخص مار و عقرب را دید و فرار نکرد و مسموم شد نباید به او اعتراض کرد که آقا مگر ندیدی خب بله دید ولی چشم و گوش که فرار نمیکند آنکه فرار میکند دست و پاست که بسته است یک عالِم بیعملی که تفسیر میگوید آیهٴ ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را میگوید مقاله هم مینویسد سخنرانی هم میکند وقتی نامحرم آمد او را نگاه میکند نباید به او گفت که آقا مگر نمیدانی، چون دانستن که چشم را نمیبندد آن عقل عملی که «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» او متولّی اراده، اخلاص، نیّت، تصمیم اوست او بسته است وجود مبارک حضرت امیر همین جهاد اکبر که میگویند جهاد اکبر، جهاد اکبر را فقه اکبر دارد چون جهاد اکبر را که در فقه اصغر نمیخوانند این جنگ با دشمن جهاد اصغر است و فقه بحث جهاد دارد، دفاع دارد، جزیه دارد، امر به معروف و نهی از منکر دارد اما اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «علیکم بالجهاد الأکبر» جهاد اکبر را در فقه اکبر میخوانند چگونه ما نفس را بررسی کنیم الآن شاید دهها بار این فرقِ عقل نظری و عقلِ عملی گفته شد که متولّی عزم و اراده چه کسی است، متولّی اندیشه چه کسی است، چطور میشود عالِم بیعمل در میآید چطور میشود عالِم با عمل در میآید باز هم میبینید سؤال یکی پس از دیگری هست. وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) در این دو بیان فرمود در جهاد اکبر کسی شکست میخورد فرمود: «وَکَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» هوا کاری به اندیشه ندارد کاری به انگیزه دارد «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» هویٰ یعنی هوس یعنی شهوت یعنی غضب اینها کاری با عقل نظری ندارند این هر چه میخواهد بداند، بداند یک کتابخانه را حفظ باشد آن که کتابخانه را حفظ است اهل جزم است، اهل تصوّر است، اهل تصدیق است، اهل تحلیل علمی است از او که کاری ساخته نیست این یک حاکمِ معزول است آنکه تصمیمگیرنده است عقلی است که «عُبد به الرحمن واکتسب به الجنان» اگر روح قوی بود هم عقلِ عملی را حفظ میکند هم عقلِ نظری را حفظ میکند هر چه را که فهمید به عقل عملی میدهد تا او عمل کند آن روح که ضعیف است در مبارزهٴ با هوس به اسارت میافتد در جبههٴ جهاد اکبر شکست میخورد این شهوت سر میکِشد این غضب طغیان پیدا میکند این عقلِ علمی را به دام میکشد اسیر میکند پایش را میبندد او را دفن میکند روی قبرش مینشیند این بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» این است در آن پیمان و آن سندِ قبالهای که نوشته که خانهای را اگر خواستی بخری من سند و قبالهاش را تنظیم میکنم یک حدّش کذا، یک حدّش کذا حدود چهارگانهاش فلان است خب بالأخره قباله را باید شهود امضا بکنند دیگر در نهجالبلاغه قبالهٴ آن خانه را که حضرت تنظیم کرد فرمود اگر نزد من میآمدی من سند و قبالهٴ این خانه را طرزی تنظیم میکردم که رغبت به خرید او نداشته باشی خب حالا قباله را تنظیم کرده خودش پای این قباله امضا کرده شهود چه کسی است؟ شاهدی که باید پایِ این قباله را امضا کند چه کسی است؟ فرمود: «شَهِدَ عَلَی ذلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی» اگر این عقل دستش باز بود پای او باز بود از بند هوس آزاد میشد میآمد در دفترخانهٴ ما پای این قباله را امضا میکرد الآن خب دستش بسته است پایش بسته است در جهاد اکبر این عقلِ بیچاره زنجیری است وقتی زنجیری شد آدم میشود عالمِ بیعمل با اینکه میداند این کار حرام است انجام میدهد با اینکه میداند فلان جا رفتن معصیت است میرود برای اینکه تصمیم به عهدهٴ معرفت نیست تصمیم به عهدهٴ آن معدِلَت است که این اسیر است.
عوامل شکست انسان در راه جهاد اکبر
خب، بنابراین اینکه فرمود جهاد اکبر، جهاد اکبر برای آن است که انسان یک نیروی مسلّح پیدا کند این هوا را سرِ جایش بنشاند تعطیل نکند شهوت و غضب را چون تعطیلی محبوب نیست ممدوح نیست باطل است فرمود نکاح سنّت من است هر کس از او اِعراض بکند از من نیست ولی نکاح را از منظر حیوانی نبیند از منظر ارضاء غریزه نبیند حضرت فرمود: «مَن تزوَّج فقد أحرز نصف دینه» این نگاه کجا آن نگاهِ ارضاع غریزه کجا فرمود اگر کسی این نکاح را که سنّت من است انجام داد نیمی از دینش را خودش حفظ کرده آن یکی به دنبال ارضای غریزه است آن نگاه کجا این نگاه کجا این میخواهد انسان تربیت کند.
پرسش: حاج آقا ببخشید راه تقویت این عمل، درد را گفتید خب درمان هم بگویید.
پاسخ: خب بالأخره آن بحثهای اخلاقی میخواهد همین عملِ صالح، همین مراقبت، همین تمرین، همین مراقبتهای روزانه همین طور است دیگر انسان هر کاری که میکند باید طوری باشد که رویش بشود بگوید خدایا به نام تو. اینکه میگویند هر کاری که میکنید بگویید «بسم الله» حالا گفتید ثواب بیشتری میبرید نگفتید مهم نیست عمده آن است که انسان کاری که میخواهد بکند حرفی که میخواهد بزند غذایی که میخواهد بخورد معاملهای که میخواهد بکند پولی که میخواهد بگیرد پولی که میخواهد بدهد همهٴ این امور باید رویش بشود بگوید خدایا به نام تو همین، همین راه میشود برای اینکه بعداً بگوید ﴿إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ مرگ و زندگی من برای توست اگر کسی توانست این را بکند بعد از مدّتی بعد برایش مَلکه میشود بعد کم کم ذائقهٴ او طرزی شامّهٴ او طوری باصرهٴ او طوری سامعهٴ او طوری که از گناه رنج میبرد بویِ بد گناه آزارش میدهد بنابراین حضرت فرمود این قباله را عقل امضا میکند اگر دست و پایش بسته نباشد ولی اگر دست و پایش بسته باشد اینجا نمیآید در دفتر ما این را امضا بکند «شَهِدَ عَلَی ذلِکَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَی»
برخی مصادیق رزق کریم و کیفر به عجز کشاندن اهل ایمان
خب، ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ رزقِ کریم با کرامت همراه است. وجود مبارک شعیب دارد که ﴿رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً﴾ نبوّت رزقِ حَسن است نبوّت، ولایت، امامت اینها رزقِ کریم است اینها رزقِ حَسن است ﴿وَالَّذِینَ سَعَوْا فِی آیَاتِنَا مُعَاجِزِینَ أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ اینها تلاش و کوشششان این است که دین را، مسئولان دین را، ائمه را، رهبران الهی را عاجز کنند کوشششان این است نه تنها خودشان میخواهند معصیت کنند میخواهند ما را به عجز بکشانند و حال اینکه توان این کار را ندارند اینهایی که تلاش و کوشش میکنند بیراهه میروند و سعی میکنند معاجِز باشند مُعجِّز باشند ما و نمایندههای ما را عاجز کنند ﴿أُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَحِیمِ﴾ که «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین» نمایش بیشتر
تاکنون نظری ثبت نشده است