display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره حج

تفسیر آیات 1 تا 4 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 9 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره حج"

سلامتی اولیای الهی ازخطرات حادثه قیامت
معیار ادراک اضطراب و سکره قیامت
مجادله به باطل مستلزم تبعیت از شیطان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ ﴿1﴾ یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی وَلکِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ ﴿2﴾ وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ﴿3﴾ کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ ﴿4﴾

ترسیم شدت عظمت و ضرورت قیامت
سورهٴ مبارکهٴ «حج» که در مدینه نازل شد با بحث معاد شروع شد و برخی از احکام فقهی و فرعی هم در این سور‌ه آمده است. مسئلهٴ معاد را اول با عظمت ذکر می‌فرماید بعد برهان بر ضرورت معاد اقامه می‌کند. در درجهٴ اُولیٰ فرمودند صحنهٴ قیامت، زلزلهٴ جهانی است و شیء عظیم است که اگر در آن لحظه، زنِ شیردهی باشد، از شیر دادن و از کودک رَضیعِ خود غافل است (از هر دو امر غافل است هم از ارضاع و هم از رضیع) و اگر زن بارداری باشد از شدّت حادثه بارش را به زمین می‌نهد.
اگر چنین واقعیّتی در خارج باشد رخدادی این‌چنینی دارد و اگر در آن حال این اوضاع نباشد یعنی زن شیردهی نباشد و زن بارداری نباشد، [بیان این آیه کریمه] ترسیمِ آن حادثه است که اگر باشند این احکام را و این اوصاف را خواهند داشت؛ نظیر جریان معاد که فرمود: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ﴾ یعنی اگر برادری می‌بود، برادر از برادر فرار می‌کرد و مانند آن، در حالی که در آن ساعت و در آن لحظه سخن از روابط خانوادگی نیست چون همهٴ انسانها می‌میرند خاک می‌شوند و همه از خاک برمی‌خیزند: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾. اگر همه دفعتاً از خاک برمی‌خیزند دیگر تولید و توالدی نیست، دیگر فرزندی و پدری و برادری نیست تا بگوییم: ﴿یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ٭ وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ﴾ [لذا] این [آیات] یا ترسیم آن صحنهٴ دشوار است یا به لحاظ دنیاست، به هر تقدیر در قیامت کسی والد و دیگری ولد نیست.

سلامتی اولیای الهی ازخطرات حادثه قیامت
مسئلهٴ و مطلب بعدی آن است که کسی بخواهد از عالَم محدودی به یک عالم وسیعی بیاید برای او دشوار است مثل اینکه کودک بخواهد از زِهدان مادر به عالَم طبیعت منتقل بشود که هم برای مادر دردآور است هم برای کودک؛ غالباً کودکان بخواهند از رَحِم به دامن مادر بیایند، با فشار و درد طرفین همراه است، اینجا [هم] غالباً این طور است ولی نادراً ممکن است کسانی بدون هراس از صحنهٴ دنیا وارد برزخ و قیامت بشوند، برای اینکه در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» قبلاً گذشت که ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ﴾؛ صحنهٴ قیامت اولیای الهی را محزون نمی‌کند اینها به طور عادی از دنیا وارد برزخ و از برزخ وارد قیامت می‌شوند. درست است که شیء عظیم است، طوری است که ﴿تَضَعُ کُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا﴾، طوری است که ﴿تَذْهَلُ کُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ﴾، طوری است که ﴿تَرَی النَّاسَ سُکَارَی﴾; ولی اولیای الهی از هر سه خطر محفوظ‌اند، بنابراین این طور نیست که برای انبیا، ائمه و اولیای الهی(علیهم السلام) این حادثهٴ قیامت دردآور یا هولناک باشد.
ذات اقدس الهی دربارهٴ حضرت مسیح و دربارهٴ حضرت یحیی(سلام الله علیهما) ـ که البته مختصّ اینها نیست، انبیای دیگر هم مشمول این حکم‌اند ـ فرمود: ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً﴾ [و فرمود:] ﴿وَسَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً﴾; این «سلام» یعنی او در کمال سلامت می‌میرد [و] در کمال سلامت وارد صحنهٴ قیامت می‌شود. خب اگر اینها گرفتار این ﴿وَمَاهُم بِسُکَارَی﴾ بشوند گرفتار این صحنهٴ هولناک بشوند، دیگر سلامتی در کار نیست، اضطراب است. برای این گونه از مردان الهی صحنهٴ قیامت هیچ هول و هراسی را به همراه ندارد و البته این اختصاصی هم به این دو وجود مبارک ندارد، انبیای دیگر و ائمه(علیهم السلام) هم همین طورند.

معیار ادراک اضطراب و سکره قیامت
آنکه فرمود: ﴿یَوْمَ تَرَوْنَهَا﴾ جمع آورد، برای اینکه عظمت آن کاملاً برای همگان محسوس است. صحنه‌ای که اتفاق می‌افتد که مادرِ شیرده از دو امر غفلت دارد: هم از ارضاع هم از رَضیع [که] این مشهود همه است; اما دربارهٴ سُکارا بودن مردم این مشهود همه نیست، لذا فعل را مفرد آورده است. درست است که همگان مضطرب‌اند اما اینکه کسی بفهمد اینها مضطرب است، یک انسان هوشیار و هوشمند می‌خواهد. انسانی که سَکرة القیامة دربارهٴ او اثر ندارد، سَکرة الموت را هم تجربه نکرده است، چنین انسانی می‌تواند بفهمد دیگران سُکارا هستند ولی اگر کسی خودش گرفتار سَکرة الساعه است او نمی‌تواند بفهمد دیگران مضطرب‌اند، او خودش مضطرب است ادراکی ندارد که بفهمد اینها مضطرب‌اند، آن حالت استقامت را از دست دادند و مانند آن، لذا دربارهٴ فعل اول جمع آمد و فعل دوم مفرد که ﴿تَرَی النَّاسَ سُکَارَی وَمَاهُم بِسُکَارَی﴾، بعداً هم مسئلهٴ قیامت را با مقدمه‌ای که ذکر می‌فرماید برهانی می‌کند.

ترسیم جامعه عالمانه ومحققانه درآیات
مطلب بعدی جزء مطالب مهمّ دینی ماست ـ گرچه همهٴ اینها دین است ـ و آن این است که انبیا(علیهم السلام) مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که آمدند، برای این بود که جامعه را جامعهٴ علمی کنند ﴿وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾. جامعهٴ علمی در تصدیق و تکذیبشان محقّقانه و عالمانه‌اند; تا چیزی برای اینها روشن نشد تصدیق نمی‌کنند تا چیزی برای آنها شفاف نشد تکذیب نمی‌کنند; چه امام باشد چه مأموم چه رئیس باشد چه مرئوس چه استاد باشد چه شاگرد، همگان موظّف‌اند در فضای علمی زندگی کنند. یک سلسله آیات قرآن کریم است که به برکت روایت نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که مرحوم کلینی نقل کرده است تکذیب و تصدیق را محدود می‌کند که آن دو طایفه جداگانه باید خوانده بشود: یک طایفه می‌گوید تصدیقتان محقّقانه باشد یک طایفه می‌گوید تکذیبتان محقّقانه باشد. اینجا در سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم دو طایفه از آیات است می‌فرماید اگر امامی باید محقّقانه امامت کنی، مأمومی باید محقّقانه مأموم باشی، مرجعی باید محقّقانه مرجع باشی، مقلّدی باید محقّقانه مقلّد باشی.
ما الآن پنج طایفه آیات را باید داشته باشیم. طایفه اُولیٰ می‌گوید جامعه اگر بخواهد متمدّنانه زندگی کند باید جامعهٴ علمی باشد و اگر نه که زندگی‌اش هَمَج است ـ همان بیان نورانی امام صادق که فرمود: «فإن عَدِموا کانوا هَمَجا»; «هَمج» بودن نظیر همین پشه‌هایی که به دنبال باد حرکت می‌کنند ـ پس طایفهٴ اُولیٰ این است که نظام یک ملّت اسلامی، نظام علمی است. طایفهٴ دوم و سوم مربوط به تصدیق و تکذیب است، برای اینکه ما بالأخره یا چیزی را قبول داریم یا چیزی را نکول، در هر دو بخش باید محقّقانه باشد. طایفهٴ چهارم و پنجم دربارهٴ این است که ما اگر امامیم باید محقّقانه امام باشیم، اگر مأمومیم باید محقّقانه مأموم باشیم، اگر مرجعیم باید محقّقانه مرجع باشیم، اگر مقلّد و راجعیم باید محقّقانه راجع و مقلّد باشیم. حالا این پنج طایفه آیات را در این بخش و بخشهای دیگر قرآن کریم ملاحظه می‌فرمایید.

پیروی وتصدیق عالمانه درشئون مختلف زندگی
طایفهٴ اُولیٰ که در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت عبارت از همان آیهٴ ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ است که آیهٴ 36 سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بود; فرمود: ﴿وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾ یعنی «لا تَتْبَع»; بدون علم به دنبال هیچ چیزی نرو. این به یک شخص خاص خطاب نمی‌کند، هر مسلمانی در هر شرایطی که باشد در هر عصر و مصر که باشد باید محقّقانه زندگی بکند، چرا؟ چون ﴿إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾، چون انسان اگر بی‌تحقیق گوش به حرف کسی داد، در قیامت این سمع مسئول است، بی‌تحقیق حرفی را زد زبان مسئول است، بی‌تحقیق مطلبی را پذیرفت فؤاد مسئول است; فرمود: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤادَ کُلُّ أُوْلئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً﴾. این طایفهٴ اُولیٰ [بود که] چون در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» بحثش مبسوطاً گذشت دیگر اینجا بازگو نکنیم. در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آنجا فرمود اگر چیزی را خواستید رد کنید، تصوّر صحیح کنید تصدیق کامل داشته باشید تکذیبتان محقّقانه باشد، بعد رد کنید. آن را در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیهٴ 39 به این صورت فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ﴾; وقتی از کفّار و تبهکاران نکوهش به عمل می‌آید می‌فرماید اینها چیزی را که برایشان روشن نشد تکذیب می‌کنند [یعنی] تکذیب اینها بی‌جهت است، چون تکذیب بی‌جهت است مذمّت کردند.

استدلال امام صادق(ع) در تشکیل جامعه علمی وبرهانی
این جمع‌بندی طبق بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است ـ این روایت چندین بار در این بحثهای تفسیری خوانده شد و جزء غرر روایات ماست ـ حضرت فرمود: «إنّ الله سبحانه و تعالیٰ خَصَّ» طبق بعضی از نُسَخ، «حَضَّ» طبق بعضی از نسخ، «حَصَّنَ» طبق برخی از نسخ «عباده بآیتین مِن کتابه»; خدای سبحان بندگان مؤمن را به دو آیه مخصوص کرد یا تحضیض و تشویق کرد یا تَحصین کرد اینها را در حِصن و دژ و قلعه راه داد، برای اینکه از این طرف بخواهند تصدیق کنند یک سیمِ خارداری جلویشان هست که بی‌جا تصدیق نکنند [بلکه] اول برهان [باشد] بعد تصدیق، از آن طرف بخواهند نفی کنند، بی‌جا تکذیب نکنند، یک سیمِ خاردار این طرف هست [یعنی] اول برهان [باشد] بعد تکذیب.
«إنّ الله سبحانه و تعالی حَصَّن عباده»; بندگان را در دو حِصن و دژ که خودش دژبان است و صاحب‌ حِصن، تحصین کرده و در این قلعه نگه ‌داشته، از این طرف بخواهند بروند سرشان به دیوار می‌خورد باید تصدیق بکنند، از آن طرف بخواهند بروند سرشان به سنگ می‌خورد باید برهان داشته باشند; تا برهان نداشته باشند حق ندارند درباره چیزی بگویند آری یا درباره چیزی بگویند نه; حضرت به این دو آیه استدلال کرد: یکی آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یونس» یکی آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف»، آیهٴ سورهٴ «یونس» همین است فرمود: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ﴾; از کفار و منافقان و تبهکارنِ دوزخی، قرآن کریم مذمّت به عمل می‌آورد برای اینکه اینها بی‌برهان تکذیب کردند چیزی برایشان روشن نشد آمدند ـ معاذ الله ـ گفتند وحی نیست نبوّت نیست معاد نیست و مانند آن; این در بخش تکذیب. در بخش تصدیق هم در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 169 به این صورت است فرمود: ﴿أَلَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثَاقُ الْکِتَابِ أَن لاَیَقُولُوا عَلَی اللّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾; خدا تعهّد گرفته که در مسائل جهان‌بینی، دینی، اعتقادی و زندگی شما که به دین برمی‌گردد، باید محقّقانه تصدیق بکنید; تا برای شما چیزی روشن نشد باور نکنید حرف نزنید ننویسید; گفتارتان، رفتارتان، کردارتان باید محقّقانه باشد در بخش اثبات. در بخش اثبات، تحقیق و پژوهش، در بخش نفی، تحقیق و پژوهش; جامع این دو طایفه همان آیه سورهٴ مبارکهٴ اسراء است که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾.

مجادله بی تحقیق مستلزم تمرّد شیطانی
این سه طایفه از آیات قرآن کریم [بود] که قبلاً هم بحثش گذشت و نظام جامعه را نظام علمی می‌کند اما وقتی که ریزتر شد اجتماعی‌تر شد [و] به پرورش و آموزه‌های پرورشی نزدیک‌تر شد، می‌فرماید اگر تابعی بالأخره باید محقّقانه تابع باشی [و اگر] مَتبوعی باید محقّقانه متبوع باشی. آن را در همین آیات سورهٴ مبارکهٴ «حج» که محلّ بحث است ذکر می‌کند; در آیات سورهٴ «حج» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾; چه در اصول دین چه در فروع دین چه در اخلاقیّات اسلامی چه اقتصادی اسلامی چه سیاست اسلامی چه اجتماعیّات اسلامی چه حقوق اسلامی، این بدون تحقیق حرف می‌زند. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ﴾ یعنی «فیما یرجع إلی الله» چه در اصول چه در فروع ﴿بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾; این مقلّدِ بی‌تحقیق، مأمومِ بی‌تحقیق، امّتِ بی‌تحقیق، تابعِ بی‌تحقیق است، به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾; وقتی خودش محقّق نبود به دنبال هر شیطنت متمرّدی حرکت می‌کند [و] هر کسی او را به هر سَمت بخواهد ببرد می‌رود. شیطنت که معنایش مشخص است، «مَرِید» و «مارِد» یعنی متمرّد که «مَرَدَة» جمع مارِد است نه جمع مُرید; «مَرَدَة» یعنی انسانهای متمرّد، «مارِد» هم یعنی متمرّد. در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفَاقِ﴾ یعنی اینها متمرّدانه به سمت نفاق حرکت کردند. شیطان اصولاً مَرید است مارد است متمرّد است; این [فرد] چون بی‌تحقیق دارد حرکت می‌کند یک خلأ فکری و علمی دارد [و] هر شیطانی با شیطنت متمرّدانهٴ خود، او را به دنبال خود می‌کشاند لذا این می‌شود: ﴿یَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾; این برای مقلّدِ و پیرو بی‌تحقیق.

عواقب تبعیّت غیرمحققانه و بدون علم
در همین سورهٴ مبارکهٴ «حج» فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ ٭ ثَانِیَ عِطْفِهِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ﴾; برخی بی‌تحقیق سرشان را خم می‌کنند و عدّه‌ای را بی‌جا به دنبال خود می‌کشانند، اینها می‌شوند مُضِلّ بی‌تحقیق [و] آنها می‌شوند ضالّ بی‌تحقیق. برای اینکه ما نه تابعِ غیر محقّق داشته باشیم نه متبوع غیر محقّق، فضای جامعه باید فضای علمی باشد (این هم طایفهٴ پنجم). طایفهٴ اُولیٰ آن خطوط کلی را به عنوان قانون اساسی ترسیم می‌کند که ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ﴾; طایفهٴ دوم و سوم راجع به تصدیق و تکذیب است که هیچ کس حق ندارد چه در نوشتن چه در گفتن چه در رفتار، تصدیق بکند بی‌تحقیق و تکذیب بکند بی‌تحقیق [و] طایفهٴ چهارم و پنجم این است که کسی حق ندارد مرجع باشد بی‌تحقیق [و] کسی حق ندارد راجع و مقلّد باشد بی‌تحقیق، قهراً فضای جامعهٴ اسلامی، فضای معطّر و عطرآگین تحقیق و علم خواهد بود.

تبیین جدال احسن وباطل
فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ یعنی بی‌تحقیق، [آن وقت] جدال می‌شود جدال و مِراء باطل. آن جدال احسن آن است که ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾; جدال احسن آن است که محقّقانه باشد (یک)، از مقدّماتی که هم معقول است و هم مقبول کمک گرفته بشود (دو). اگر از مقدّمه‌ای که مقبول طرف است ولی معقول نیست استفاده شود، می‌شود جدال باطل; سوء استفاده کردن از جهلِ طرف [و] از جهالت خود درست نیست، باید هم معقول باشد یعنی حق باشد و هم مورد قبولِ طرف باشد. اینکه می‌بینید عبارت «سَلَّمْنا» در کتابها هست یعنی این مطلب از فنّ برهان می‌خواهد وارد دالان انتقالی جدل بشود; اینکه گفتند: «سَلَّمْنا» یعنی حالا داریم جَدَل می‌کنیم نه جدل باطل و حرام [بلکه] یعنی جدلی که در منطق از پربرکت‌ترین رشته‌های علمی است; یک برهان است یک خطابه است یک جدل. اگر ـ خدای ناکرده ـ کسی از ضعف طرف بخواهد استفاده کند این مقدّماتش جدل‌نماست و مغالطه است یا برهان‌نماست و مغالطه است. این دو کار ممنوع است یعنی شاعرانه سخن گفتن که خیالبافی باشد یا مغالطه‌گونه حرف زدن که باطل باشد ممنوع است. ممکن است در تأیید بعضی از مطالب از شاعران سخن گفتن کمک گرفته بشود ولی با خیالبافی، مطلب ثابت نخواهد شد. عمده همان سه‌ راه است: یا راه برهان یا راه خطابه یا راه جدال احسن که مقدّماتش حق است (یک)، مورد قبول طرف است (دو)، از مسلّم بودن و پذیرشِ طرف، انسان استفاده می‌کند (سه)، می‌شود جدل.

مجادله به باطل مستلزم تبعیت از شیطان
فرمود اینها جدل می‌کنند ﴿بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ یعنی جدل‌نماست; از مقدّمات معقول کمک نمی‌گیرند از مقبول کمک نمی‌‌گیرند. چون این‌چنین است خودشان به مقصد نمی‌رسند، وقتی خودشان به مقصد نرسیدند در بین راه می‌مانند، آن‌ گاه شیاطین اینها را اِخْتِطاف می‌کنند و می‌ربایند [چون] اینها فضای ذهنشان خالی است، به دنبال کسی می‌گردند که اینها را تَطمیع یا تحبیب بکند [لذا] به دنبال آن شیاطین راه می‌افتند: ﴿وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ﴾. خب این شیطانِ متمرّد، سرگذشت و سرنوشت او چیست؟ سرگذشت و سرنوشت او این است که چون او به سوء اختیار خودش باطل شد و باطل‌رو شد و باطل‌گو شد، خودش و همراهان خودش را هم مستقیماً به دوزخ می‌برد: ﴿کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ﴾; کسی که تحت ولایت شیطان باشد ﴿فَأَنَّهُ﴾ یعنی این شیطان ﴿یُضِلُّهُ﴾; خودش بیراهه می‌رود، اینها را هم به بیراهه می‌کشاند ﴿وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾; اینها را می‌برد به جایی که آنجا آتشی است افروخته [که] خودش می‌سوزد آنها را هم می‌سوزاند. این سرنوشت انسانی است که بی‌تحقیق کار کرده و به دنبال این شیطنتِ شیطان دارد حرکت می‌کند. ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّبِعُ کُلَّ شَیْطَانٍ مَّرِیدٍ ٭ کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَن تَوَلاَّهُ فَأَنَّهُ یُضِلُّهُ وَیَهْدِیهِ إِلَی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾.

مصونیت مؤمنان از خطرات حادثه قیامت
حالا که روشن شد قیامت صحنهٴ بسیار مهمّی است که برای همه دردآور است اما نسبت به مردان الهی ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ﴾، اینها راحت می‌میرند، هیچ فشار مرگی ندارند فشار برزخ و قبری ندارند [و] وارد صحنهٴ قیامت هم [که] می‌شوند برای اینها روح و ریحان‌ است، برای اینکه فرشتگان به استقبال اینها می‌آیند و سلام عرض می‌کنند: ﴿الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلاَمٌ عَلَیْکُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِمَا کُنتُم تَعْمَلُونَ﴾. خب وقتی فرشتگان به استقبال اینها می‌آیند و سلام عرض می‌کنند، اینها در آن دالان انتقالی از دنیا به برزخ نگرانی ندارند. بنابراین آن ﴿سَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً﴾ یا ﴿وَالسَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً﴾ اختصاصی به حضرت عیسی و یحیی(سلام الله علیهما) ندارد [بلکه] مؤمنان این‌چنین‌اند که از فزع اکبر مصون‌اند و عالَم هم هر چه تحول‌پذیر باشد نسبت به اینها هیچ آسیبی نمی‌رساند.

دو اثرمهم اخلاقی و اجتماعی اعتقاد به معاد
اما در جریان معاد که سرفصل این سورهٴ مبارکهٴ «حج» جریان قیامت است برهان اقامه می‌کند می‌فرماید: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾، چون مهم‌ترین عاملی که برای اصلاح جامعه سهم تعیین‌کننده دارد مسئلهٴ معاد است. مسئله اینکه واجب‌الوجودی در عالم هست، این یک بحث عمیق فلسفی است ولی آثار اخلاقی و سازندگی‌اش خیلی نیست. برای تودهٴ مردم اعتقاد به اینکه جهان واجب‌الوجودی دارد خیلی شفاف نیست خدای سبحان کلّ عالم را آفرید ولی این در زندگی روزانهٴ مردم سهم تعیین‌کننده ندارد اما وقتی به ربوبیّت رسیدیم اوست که مشکل را حل می‌کند، به دنبال چه کسی می‌خواهید بروید. ما هر روز مشکل داریم در هر امری مشکل داریم، بالأخره باید به کسی مراجعه کنیم که مشکل ما را اعم از حیات ما، از رزق ما، از سلامت ما، از تربیت خود ما، فرزندان ما، نظام ما حل کند، خب این ربّ ماست; از اینجا آثار برکت ربوبیّت مشخص می‌شود.
حالا اگر کسی مرفّه بود مشکلاتی نداشت یا احساس نکرد، آیا باید به وظیفه‌اش عمل بکند یا نه؟ مهم‌ترین عاملی که در عملِ به وظیفه سهم تعیین‌کننده دارد همان اعتقاد به معاد است یعنی انسان باید بداند که این عمل زنده است و هر کاری که کرده باید جواب بدهد; این مهم‌ترین عامل سازندگی است. در سورهٴ مبارکهٴ «ص» فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾ چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾; قسمت مهمّ پیچیدگی اخلاقیِ جامعه [به سبب] فراموشی معاد است. قبل از اینکه ما عمل را انجام بدهیم عمل در اختیار ماست، وقتی عمل را انجام دادیم ما در اختیار عملیم [و] این عمل ما را هر طرف که می‌خواهد ببرد می‌برد.

عالم رؤیا نموداری از حقانیت معاد
اینکه می‌بینید در عالم رؤیا افراد خواب می‌بینند بعد وقتی بیدار شدند می‌گویند ای کاش ما فلان مطلب را سؤال می‌کردیم، خب این را که نمی‌شود الآن گفت ای کاش! ما در خواب زبانمان بسته است، زبان ما در اختیار مَلکات قبلی ماست; هر مَلِکه‌ای که داشتیم مطابق آن در خواب حرف می‌زنیم می‌رویم و می‌آییم; نه اینکه هر طور بخواهیم حرف می‌زنیم [بلکه] هر طور بودیم حرف می‌زنیم. این نموداری از صحنهٴ برزخ و قیامت است; ما در عالَم خواب این طوریم. در برزخ وقتی وارد شدیم هر طور بودیم حرف می‌زنیم هر طور عمل کردیم می‌بینیم. خب این عقیده، جلوی آدم را می‌گیرد و نمی‌گذارد آدم بیراهه برود لذا فرمود آنهایی که بیراهه رفتند، در اثر فراموشی معاد بود. مسئلهٴ قیامت، سهم تعیین‌کننده‌ای دربارهٴ اخلاق دارد.
بعد می‌فرماید شما روحتان که نمی‌میرد، می‌ماند بدنتان، وقتی مُردید، در بدنِ برزخی هستید [آن وقت در] صحنهٴ قیامت دوباره همین بدن دنیایی را خدا زنده می‌کند، مشکلتان چیست. فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ﴾; اگر شک دارید که ـ معاذ الله ـ معادی هست یا نه، این قدرت ما را باید ببینید. این می‌شود جدال احسن یعنی این مقدمات که مقبول شماست معقول هم است [یعنی] هم حق است هم مورد قبول شما، از همین مقدمات، ما برهان اقامه می‌کنیم برای حقانیّت معاد; اما کسی که این مقدمات را قبول ندارد ما باید برایش دلیل اقامه کنیم که خدا این‌چنین است، خب شما که قبول دارید. مشرکان حجاز، واجب‌الوجود را قبول داشتند، به عنوان اینکه او واحد است (یعنی توحید را) قبول داشتند، به عنوان اینکه او خالقِ کلّ است قبول داشتند، به عنوان اینکه او ربّ‌الأرباب و ربّ‌العالمین و ربّ‌الکل است قبول داشتند; منتها ربوبیّت جزئیه را منقطع می‌دانستند [و] گرفتار ارباب متفرّقه بودند می‌گفتند کار به دست این بتهاست [و] اینها رابط بین ما و خدا هستند، معاد را هم که انکار داشتند.

کیفیت خلقت انسان از تراب ونطفه
بعد می‌فرماید اگر شما شک دارید ﴿فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ﴾; همهٴ شما اصلتان از خاک بودید و نسلتان از نطفه. این هم دربارهٴ حضرت آدم و فرزندان آدم(سلام الله علیه) صادق است هم دربارهٴ خود افراد; دربارهٴ حضرت آدم و فرزندان آدم صادق است برای اینکه حضرت آدم(سلام الله علیه) از تراب بود نسلش از نطفه، دربارهٴ انسانهای فعلی هم صادق است برای اینکه اینها درست است که از نطفه هستند ولی نطفه بالأخره از غذا و موادّ غذایی است که از خاک است. قبلاً هم مشابه این را داشتیم که الآن اگر کسی برود پشت‌ بام این نظام خلقت [و] این جمعیّتها را بببیند، می‌بیند این هفت میلیاردی که فعلاً روی کُرهٴ زمین هستند، دویست سال قبل در این باغها و مزرعه‌ها بودند دویست سال بعد هم دوباره در همین مزرعه‌ها هستند; اینها دویست سال قبل نه در مزرعه بودند در باغ بودند در خاکهای عادی بودند، جذب این بوته‌ها و خوشه‌‌های گندم و جو و برنج و اینها شدند یا جذب این ساقه‌های درخت شدند، به صورت نان در آمدند یا به صورت میوه در آمدند، پدرانشان اینها را مصرف کردند بعد به صورت نطفه شد، امروز شده هفت میلیارد، بعد این هفت میلیارد هم بعد از مدّتی می‌میرند خاک می‌شوند و در مزرعه‌ها و باغها پخش خواهند شد. این دویست سال قبل، این دویست سال بعد، از خاک به خاک: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ فرمود شما چه مشکل دارید، اصل همه‌تان که خاک بود نسلتان نطفه، همین خدای سبحان که یک قطره آب را به این صورت در آورده است خب دوباره ایجاد می‌کند، این چه محذوری دارد، لذا اینها وقتی این حرفها را می‌شنیدند ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ بود، ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ﴾ بود و مانند آن.

مراحل خلقت انسان مبیّن معاد جسمانی
﴿فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ﴾ بعد وقتی وارد دستگاه زهدان مادر شدید، این نطفه می‌شود عَلقه، بعد می‌شود مُضْغِه، مضغه هم بعضی مُخلَّقِه است بعضی غیر مخلّقه است، بعضی سِقط می‌شود بعضی سِقط نمی‌شود. ﴿لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ﴾; تا برای شما این مراحل را تبیین کنیم ﴿وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ﴾; آنهایی که باید فرزند کامل باشند بدون سقط اینها در رَحِم می‌مانند تا دوران جنینی‌شان را طی کنند ﴿إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّی﴾ که غالباً بعد از نُه ماه به دنیا می‌آیند ﴿ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً﴾; وقتی که ماندنتان در رَحِم به پایان رسید، به عنوان یک کودک، شما را از درون مادر به دامن مادر منتقل می‌کنیم ﴿ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ﴾; لحظه به لحظه شما با تربیت پدر و مادرتان، دوران نوزادی‌تان، نوجوانی‌تان، جوانی‌تان، میان‌سالی‌تان، کهن‌سالی‌تان را طی می‌کنید تا به فرتوتی می‌رسید. بعضی از شماها وقتی فرتوت شدید هر چه خواندید از یادتان می‌رود، عدّه‌ای هم هستند که تا آخر عمر محفوظاتشان همچنان سالم است. ﴿وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّی﴾; برخیها در دوران جوانی یا میانسالی رخت برمی‌بندند ﴿وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ﴾ بعضی از شما پیرمرد می‌شوید، به رذل‌ترین عمر و ضعیف‌ترین عمر می‌رسید که دوران فرتوتی و کهنسالی شماست که باید دستتان را بگیرند از جایی به جایی منتقل کنند. فرمود تا آنجا می‌رسند ﴿لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾.
همان طوری که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ که نکره در سیاق نفی است یعنی آن روزی که از درون مادر به دامن مادر آمدید چیزی نمی‌دانستید، اینجا هم نکره در سیاق نفی است فرمود بعضی از سالمندان‌اند که گرفتار نِسیان و فراموشی می‌شوند و هیچ چیزی یادشان نیست. این شمایید، این وسطها باید مواظب باشید که چه حرف می‌زنید چه کار می‌کنید; این سرشت شماست این شناسنامهٴ شماست; فرمود: ﴿لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً﴾. این این عَبث نیست که بیایند و بروند و جهان با پوچی بگذرد (این طور نیست). اگر شک دارید که خدا چگونه شما را دوباره زنده می‌کند این را که دیدید، همان خداست دیگر; روحتان که از بین نمی‌رود (یک)، بدنتان که هیچ بود به این صورت در آورد خب دوباره جمع می‌کند (دو).

سیرحیاتی نباتات مبیّن احیای مردگان
نمونهٴ دیگری برای معاد هست و آن این است که ﴿وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً﴾; زمین راکد است و جامد است. شما هر سال می‌بینید یک عدّه مُرده را ما داریم زنده می‌کنیم; معنای اینکه وقتی بهار شد مُرده زنده می‌شود این نیست که درختهای خوابیده بیدار می‌شوند، وقتی بهار شد دو کار انجام می‌گیرد: یکی اینکه خوابیده‌ها بیدار می‌شوند یکی اینکه مُرده‌ها زنده می‌شوند. این درخت خوابیده است، وقتی بیدار شد آب می‌خواهد غذا می‌خواهد هوا می‌خواهد نور می‌خواهد، این کارِ خود درخت است، حالا که می‌خواهد غذا بخورد چه کار می‌کند؟ این آب کنار ریشه‌اش را، این کودهای کنار ریشه‌اش را [جنب می‌کند] ـ این خاک مرده، است اینکه گیاه نیست ـ این را که خورد و جذب کرد، در آیندهٴ نزدیک می‌شود شاخ و برگ و میوه. مُرده یعنی مرده! این مرده را زنده کرد; «إذا رأیتم الربیع فأذکروا ذکر النشور» این است. فرمود: ﴿یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾; ما زمینِ مُرده را زنده می‌کنیم نه اینکه درختِ خوابیده را بیدار کنیم. آ‌ن درختِ خوابیده را بیدار کردن یک مرحلهٴ عنایت الهی است [و] این خاکِ بی‌جان را جاندار کردن یک مرحله است.
همین خاک را که به صورت علف در آمد، حیوان می‌خورد می‌شود حیات. حیوان که علف نمی‌خورد گیاه نمی‌خورد، این مادامی که سرسبز است در مزرعه است در علفزار است بله گیاه است اما همین که با دندانِ این حیوان قطع شد یا با ارّهٴ آن کشاورز قطع شد دیگر گیاه نیست بلکه جماد است. هیچ حیوانی گیاه نمی‌خورد هیچ انسانی هم حیوان نمی‌خورد; انسان که گوسفند نمی‌خورد، گوسفند حیوان است، وقتی ذبح شد و مُرد، می‌شود جامد. گوشت جامد است حیوان نیست، آن علفِ قطع‌شده جامد است گیاه نیست; نه حیوان نبات می‌خورد نه انسان حیوان، همه‌شان جماد می‌خورند. آن وقت این جماد را دستگاه بدن گاهی حیوان می‌کند گاهی انسان می‌کند. اینکه دین فرمود غذای حرام در اندیشه‌ها اثر می‌گذارد همین است، این روایت نورانی هم که مرحوم صاحب وسائل در باب مکاسب محرّمه ذکر کرد چند بار خوانده شد که وجود مبارک امام فرمود: «کسبُ الحرام یَبین فی الذّریّة»; مال حرام در ذریّه اثر می‌گذارد چه رسد به خود آدم! خب بالأخره این مال حرام است که جزء بدن انسان می‌شود، این اندیشه می‌شود فکر می‌شود نقشه می‌شود. آن بیان نورانی حضرت سیّدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود دعوت من در شما اثر نمی‌کند برای اینکه بطون شما از حرام پر شده است همین است.
فرمود شما اگر تردید دارید که خدا مُرده را زنده می‌کند این را که هر سال شما دارید می‌بینید که ما مُرده را زنده می‌کنیم نه اینکه خوابیده را بیدار کنیم: ﴿أنَّ اللهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ نه «یوقظِ النائم بعد نومها». در اینجا فرمود: ﴿وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ﴾; وقتی باران آمد، کم کم خاک می‌شود گیاه همین خاک می‌شود درخت، همین خاکِ مُرده می‌شود زنده ﴿وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن