- 69
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 78 تا 81 سوره انبیاء _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 78 تا 81 سوره انبیاء _ بخش دوم"
بررسی اختلاف تعبیر در قضاوت حضرت داود و سلیمان
عدم قضاوت و احکام انبیا بر اساس اجتهاد ظنی
اعطای تسخیر ملکی و ملکوتی به حضرت داود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ﴿78﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ ﴿79﴾ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ ﴿80﴾ وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ ﴿81﴾
بررسی اختلاف تعبیر در قضاوت حضرت داود و سلیمان
در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که قبلاً نام مبارک انبیا به طور اجمال و متن بیان شد، شرح حال برخی از آنها را با ذکر مقاومتهای آنها و پیروان آنها در این سوره ذکر میکنند. نوبت به وجود مبارک داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) رسید که فرمود: ﴿وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ﴾؛ اینها یا منصوباند به ﴿آتَیْنَا﴾ که بعد ذکر میشود یا منصوباند به فعلِ محذوف یعنی «واذکر داود و سلیمان». قصّهای مربوط به جریان داوری که بین وجود مبارک داوود و سلیمان اختلاف نظر بود را نقل میکند بعد خصوصیّتهایی که خدای سبحان به داوود(سلام الله علیه) مرحمت کرد را ذکر میکند و خصوصیّتهایی هم که به وجود مبارک سلیمان مرحمت کرد را جداگانه ذکر میکند. فرمود: ﴿وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ﴾ یعنی «واذکر داود و سلیمان» یا ﴿کُلّاً آتَیْنَا﴾ که این ﴿آتَیْنَا﴾ ناصب داوود و سلیمان باشد؛ فرمود به یاد اینها باش ﴿إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ﴾.
اصل قضیه اجمالاً عبارت از این بود که یک مزرعهٴ کشاورزی بود که برای کشاورز یا کشاورزان مخصوص بود، دامداری که دامهای او شبانه به این مزرعه کشاورزی حمله کردند، کِشت او را خوردند و از بین بُردند. صاحب این مزرعهٴ کشاورزی به محکمه مراجعه کرده آمده خدمت داوود(سلام الله علیه) و سلیمان(سلام الله علیه) هم در جریان قرار گرفت. برخیها نقل کردند که وجود مبارک داوود فرمود خسارت این مزرعه را آن دامدار باید بپردازد [به این نحو] این گوسفندها را باید به عنوان خسارت به صاحب مزرعه بدهد [ولی] سلیمان(سلام الله علیه) طرز دیگری حکم کرد گفت جمع بین حقّین این است که این دامها را در اختیار کشاورز قرار بدهیم که از لبنیات اینها و فواید و بهرههای این دامها استفاده کند (یک) و این مزرعه را هم در اختیار دامدار قرار بدهیم که آن را اصلاح کند بارور کند (دو)، که هیچ کدام ضرر نکرده باشند .
این حکم سلیمان پذیرفتهشده است اما حالا این تاریخ حق است یا نه، این قصّه درست است یا نه، اینها را قرآن تعرّض نکرده [و] اثبات این مطالب سنگین هم با تاریخ بسیار دشوار است، با خبرهای واحد هم آسان نیست؛
عدم قضاوت و احکام انبیا بر اساس اجتهاد ظنی
ولی اصولی که دربارهٴ قضا و داوری انبیا(علیهم السلام) مطرح است یا [درباره] اصلِ داوری قابل طرح است عبارت از این است که حکم انبیا(علیهم السلام) اینها برابر با وحی خداست چه اینکه در خصوص همین جریان هم میفرماید: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ یعنی هم وحی و نبوّت هم علم را ما به اینها دادیم. بنابراین سخن از اجتهادِ مَظنّه و امثال ذلک نیست نظیر دوتا فقیه نیستند که با اجتهاد کار بکنند؛ بر اساس ادلّهٴ عامّی که وجود دارد و نصّ خاصّی که در خصوص این زمینه هست وجود مبارک داوود و سلیمان بر اساس اجتهاد این حکم را نکردند. برخیها برای اینکه دست خودشان به نیابت آنها برسد، دامنهٴ وحی را نبوّت را مقام انبیا را پایین آوردند تا بالأخره بتوانند <سقیفه> را جانشین کنند و <غدیر> را کنار بزنند چارهای نداشتند و لذا میگویند انبیا با اجتهاد خودشان گاهی فتوا میدهند ـ معاذ الله ـ نظیر فقهای معمولی اما غالب بزرگان ما بعد از طرح این مسئله سخن از اجماع دارند سخن از <عندنا> دارند؛ تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) هم در تبیان سخن از <عندنا> است یعنی ما شیعهها فتوای-مان این نیست که انبیا با اجتهاد ظنّی داوری میکنند یا فتوا میدهند بلکه همهٴ اینها به وحی الهی این کار را میکنند.
خب، پس دو مطلب هست: یکی آن ادلهٴ عام [و] یکی در خصوص این مقام؛ در خصوص این مقام فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾؛ ما به هر دوی این بزرگواران و سایر انبیا هم وحی فرستادیم هم علم را و واقعیّت را برای آنها تشریح کردیم، پس سخن از اجتهاد نیست.
عدم راهیابی دو حکم در قضیه واحد
مطلب بعدی آن است که در قضا یک قضیّه و یک واقعه دوتا حکم برنمیدارد ولو من حاکمٍ واحد؛ حاکم واحد باشد دو حکم ندارد مگر اینکه علم وجدانی به خلاف پیدا کند که حکم قبلی باطل بشود و همچنین یک قضیه دو حکم ندارد یکی به وسیلهٴ حاکمِ قبلی یکی به وسیلهٴ حاکم بعدی مگر اینکه بیّنالغی بودن آن روشن بشود که حکم دوم، ناسخ حکم اول باشد، بنابراین تا این بیّنالغی نشد و خطایش روشن نشد، حکمِ ثانی جا ندارد نه از همان حاکم نه از حاکم دیگر (این دو مطلب). در قضیه واحد، تعدّد حکم راه ندارد چه از حاکم واحد چه از حاکمهای متعدّد مگر اینکه بیّنالغی بودن آن حکم روشن بشود که به وسیلهٴ همان حاکم یا حاکم دیگر، قضیه، جداگانه حکم برمیدارد.
عدم قبول صدور حکم شورایی از حاکم واحد
مطلب بعدی آن است که حکم معمولاً از حاکمِ واحد است، شورایی نیست که چند نفر مشورت کنند [و] در انشای حکم شورا انشا کند (این طور نیست) ممکن است در مقدّمات مشورت کنند که این کار خوبی است و مستحب هم است که قاضی با عالِمان و فقیهان دین در مسئلهٴ قضا مشورت بکند [یا با] حقوقدانان مشورت بکنند؛ اما حکم شورایی نیست که شورا انشا بکند حکم را آن حاکم و قاضی انشا میکند، دیگران در مقدمات به او کمک میکنند با او همکاری میکنند و مانند آن. جریان داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) معلوم نیست که از کدام قبیل بود چون قرآن کریم اینها را ذکر نکرد؛ آیا بعد از حکمِ واقعیِ وجود مبارک داوود، سلیمان حکم کرده و چون خدای سبحان میفرماید: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾ معلوم میشود او مأمور بود منصوب بود [اگر این باشد] این میشود نسخ حکم اوّلی، این پیامبری است در قبال آن پیامبر و حکم کرد؛ منتها آیا در آن زمان به پیامبری منصوب شد یا نشد مطلب دیگر است و اگر وجود مبارک داوود و سلیمان با هم مشورت کردند و نظر مشورتی سلیمان ترجیح داده شد این هم آسیبی نمیرساند برای اینکه حاکم، داوود(سلام الله علیه) است که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» بالصراحه فرمود: ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی﴾ (این را صریحاِ به داوود(سلام الله علیه) فرمود) و اگر داوود مسئول قضا و با سلیمان مشورت کند و نظر سلیمان را بپذیرد این هم ممکن است.
تحلیل فروع مختلف در قضاوت حضرت داود و سلیمان
مطلب بعدی آن است که اگر داوود(سلام الله علیه) به عنوان صلحِ بین المتخاصمین این نظر را داده نه حکمِ اساسی و جزمی و سلیمان(سلام الله علیه) حکم کرده این هم راهحلّی است. مطلب بعدی آن است که هر دو حکمشان یکی بود منتها در نحوهٴ اجرا اختلاف داشتند [و] نحوهٴ اجرای وجود مبارک سلیمان مقبولتر شد چون به جمع بین حقوق نزدیکتر بود، این هم راه دارد که در حکم اختلافی نیست [چون] حکم آن است که باید ضرر این کشاورز تأمین بشود [اما] نحوهٴ تأمین ضرر کشاورز و نحوهٴ اجرایش مورد اختلاف است.
مطلب بعدی آن است که الآن اگر کسی بخواهد در چنین قضیهای حکم بکند باید حدودش را مشخص بکند، آن وقت هم همین طور بود، لابد حدودی مشخص کردند. یک وقت است مزرعه در شهر یا روستاست یک وقت در بیابان است. مزرعههای شهری و روستایی، حفاظی دارد حصاری دارد داربستی دارد، بالأخره نگهبان دارد (یک)، دیوار و حصار و جدار دارد (دو)؛ اما اگر بیابان باشد، بخشهای وسیع چند هکتاری در بیابان باشد، رسم بر این نیست که آنجاها را دیوار بکشند، جداری، حصاری، نگهبان بگذارند، در بیابان وسیع است. دامها هم بشرح ایضاً؛ دام اگر در داخل شهر یا روستا باشد نگهبانی دارد که آن را حفظ می¬کند در آن اسطبلش نگه میدارد در آغلش نگه میدارد؛ اما گوسفندهای چند صد رأسی یا هزار رأسی در بیابان این نه جداری دارد نه حفاظی دارد نه نگهبانِ شب میتواند اینها را کنترل کند، اینها مواردش فرق میکند. بنابراین نمیشود گفت جمیع موارد یک حکم دارد و آن این است که خسارت را فقط دامدار باید بدهد؛ اگر کشاورز باید دیوار میکشید و نکشید او هم مسئول است، اگر باید برای مزرعه خودش نگهبان میگذاشت و نگذاشت او هم مسئول است و اگر دامدار باید جدار و حفاظی برای دامش قرار میداد و نکرد مسئول است، اگر باید نگهبان میگذاشت برای دامش و نگذاشت مسئول است. بنابراین موارد یکسان نیست [و] این فروع فراوان یک حکم ندارد، باید دید که مورد چگونه بوده است.
هیچ کدام از اینها هم با تواتر ثابت نشده که در جریان حضرت داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) قضیه از چه قرار بود؛ آن مقداری که قرآن تصریح میکند نزاهت این دو بزرگوار از خطای فکری و خطیئهٴ عملی است، برای اینکه فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ و قصّهٴ اینها را هم ذکر می¬کند که هم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) استوارتر بشود و هم جامعه مطمئنتر میشود. اگر در جریانی خطایی راه پیدا میکرد که به این پیامبر نمیفرمود این قصّه را شما بدان. بنابراین به قرینهٴ داخلی و خارجی، وجود مبارک داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) مصون از خطای فکری و خطیئهٴ عملی بودند. برخیها خواستند بگویند که این قضیه قضاوت حضرت سلیمان که خسارت را باید آن دامدار بپردازد و نحوهاش هم این است که این دامها را در اختیار صاحب مزرعه قرار بدهد تا او در این مدّت از لبنیاتش استفاده بکند، خودش هم بکوشد خسارتهای این کشاورزی را ترمیم بکند آن را آبیاری بکند به حالت اوّلیه برگرداند، این مطابق با آیه است برای اینکه ما هر مطلبی را باید بر آیه عرضه کنیم. این سخن حق است که هر مطلبی را باید بر قرآن عرضه کرد و اگر چیزی مخالف قرآن بود مطرود است ـ نه اینکه موافقتِ قرآن شرط است بلکه مخالفت قرآن مانع است ـ لکن از قرآن چنین مطلبی استفاده نمیشود که شما خیال کردید که کشاورز باید خسارت را از این راه بپردازد. به هر تقدیر موارد مختلف است الآن هم اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد باید ببینیم که عرفِ محل چیست غرایز مردمی چیست ارتکازات مردمی چیست، این باغ در شهر بود در روستا بود در بیابان بود کنار خیابان بود.
نحوه شهود و حضور الهی در احکام انبیای عظام
مطلب بعدی آن است که اگر گوسفند شب به مزرعهای حمله کرد و آن را آسیب رساند میگویند <نَفش>؛ ﴿نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ﴾ یعنی شب بود نه روز. نگهبان شب و روز فرق میکند، نگهبانی در روستا و شهر و بیابان و خیابان فرق میکند، این طور نیست که همیشه بشود به یک نحو حکم کرد.
﴿اذ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ﴾؛ برخیها گفتند ضمیر جمع برای آن است که حکم داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) با محکومله و محکومعلیه (حکم این مجموعه) حکمشان را ما شاهدیم . خب اِسناد حکم به داوود و سلیمان اسناد به فاعل است، اسناد حکم به محکومله و محکومعلیه اسناد به قابل است، آیا منظور این است که یعنی اینها هم حکم دارند یا اینکه نه، ضمیر ﴿لِحُکْمِهِمْ﴾ به انبیا برمیگردد [که یعنی] ما شاهد حکم انبیا(علیهم السلام) بودیم همیشه شاهدیم همیشه حافظیم؟ خدای سبحان دو نحوه شهود دارد دو نحوه حضور دارد: یک نحوه حضور دارد [و] در کمین است که اگر کسی بیراهه رفته او را بگیرد؛ یک وقت در کمین است که اگر او بخواهد بیفتد دستش را بگیرد (این فرق میکند). اینکه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ ؛ خدا در کمین است گاهی در کمینِ دیگران است که اگر یک وقت اینها بخواهند بیراهه بروند جلوی اینها را بگیرد؛ یک وقت در کمین است که اگر مؤمنی دارد آسیب میبیند دستگیری کند (این هست).
شیطان در کمین است که رهزنی بکند گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ ؛ من قعیدم، جای من هم کنار صراط مستقیم است. در سبیلالغیّ که نمینشیند، آنجا کسانی هستند که خودشان افتادند و جزء ﴿شیاطینالانس والجن﴾ اند ، این سرِ راه مستقیم مینشیند که نمیگذارد سالکان کوی حق این راه را طی کنند یا اگر دارند طی میکنند تند نروند کُند بروند یا اگر کُند میروند کُندتر بروند؛ این کارش است که گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ و آدرس هم داد. درجاهای فاسد و آلوده و مراکز فساد که نیست، آنها را در زندان انداخت و آنها مشغول کار خودشاناند آنها جزء ﴿شیاطینالانس﴾ اند، اینهایی که در بستر مستقیم دارند حرکت میکنند شیطان خودش را اینجا میرساند که جلوی اینها را بگیرد. بنابراین شیطان در کمین است تا رهزنی بکند، ذات اقدس الهی هم در کمین است که اگر کسی بیراهه رفتنِ او زیاد شده و به هیچ وجه برنمیگردد او را بگیرد و به عذاب گرفتار کند [و] اگر مؤمن است و احیاناً ممکن است ـ خدای ناکرده ـ لغزشی داشته باشد خداوند در کمین است که دستگیری کند (این حضورِ خداست).
آنکه در آیهٴ 61 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» قبلاً خوانده شد که فرمود هر کاری میکنید ما آنجا شاهدیم: ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ همین است یعنی هر کاری که بخواهید وارد بشوید ما آنجا حاضریم، ما آنجا حاضریم که اگر کارتان کارِ خیر و حق بود کمبودی داشتیم ما جبران کنیم. خیلی از موارد است که انسان در اثنای بحث چیزی را که یادش نبود یادش میآید، در اثنای کار خیر چیزی که امکاناتش فراهم نبود فراهم میشود؛ اینکه خدا فرمود من همه جا حضور دارم برای همین است. خب پس در اینجا که فرمود: ﴿وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ﴾ شاید ناظر به این باشد که من شاهدِ حکمِ همهٴ انبیا هستم.
﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾؛ ما این قضیه را و این فتوا را به هر دو اعلام کردیم برای اینکه فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ اما راهِ اجرایی¬اش را به سلیمان تفهیم کردیم. این راهِ اجرایی میشود بنابراین هیچ کدام خطا نیست؛ فرمود: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾، البته این توضیحی میخواهد که ـ انشاءالله ـ بعد به خواست خدا عرض میشود.
تسخیر ملکی زمین و آسمان در اختیار انسان
دربارهٴ خصوصیت حضرت داوود(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾. تَسخیرِ مُلکی را خدای سبحان برای همه قرار داد فرمود کوه مسخَّر شماست زمین مسخّر شماست این کُرات مسخّر شما هستند. الآن این سفینههای باسرنشین و بیسرنشین که میروند این منظومههای شمسی را فتح میکند اینها را خدای سبحان مسخَّر کرده است خدا مسخِّر است (یک)، برای بشر مسخَّر کرده است که بشر کَند و کاو کند بهرههای علمی ببرد (دو)؛ فرمود: ﴿وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ . خب فرمود سماوات و آنچه در سماوات است را برای شما مسخّر کردم، راهِ علمی را طی کنید و بهرهبرداری کنید. آن هم مثل زمین است، فرق نمیکند. این طور نیست که حالا از کُرات دیگر ما باخبر باشیم؛ در بعضی از سخنان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که در آسمان <مدائنَ مثل المدائن التی فی الارض> ؛ شهرهایی آنجاست مثل شهرهای شما. فرمود اینچنین نیست که عالَم همین مقدار باشد که شما میبینید: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ ؛ این ﴿مَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ معنایش این نیست با تلسکوپ میبینید، بعضی چیزهاست که با تلسکوپ هم نمیبینید؛ بعضی از امور هستند که هنوز کشف نشدند [و] در اختیار بشر نیست، ما که از صُنع ذات اقدس الهی خبری نداریم خیلیها ممکن است که در این آسمانها باشد در این منظومه باشند، این کُرهٴ زمین را که میبینند نمیدانند در اینجا چیست، میگویند آیا کسی آنجا داخل باشد یا نباشد، ما هم وضعمان همین طور است.
اگر کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی برای ما مسخّر قرار داد ما این راهِ علمی را داریم، به این شرط که از علم بهرهٴ سوء نبریم. فرمودند مستأکِل به علم نباشید (یک)، اگر چیزی را بلد بودید [ولی] کتمان کردید و به دیگران نیاموختید، لِجامی از جهنّم و عذاب در قیامت به دهن انسانِ کاتِم میزنند (دو)؛ عالِمی که علمش را به جامعه نداد «ألجَمَهُ الله یوم القیامة بلِجامٍ مِن النار» . این دین است که حامی علم است. شما الآن میبینید کشوری که چهارتا مسئله بلد است [استکبار] این دورش را محاصره میکند تحریم میکند رفت و آمد را ممنوع میکند! این زندگی، زندگی معقول و حیاتِ انسانی نیست. آنها هم اگر بخواهند ترقّی بکنند هم راهش این نیست؛ آدم اگر ﴿و ممَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ باشد علمِ بهتری نصیبش میشود. به هر تقدیر ما از تسخیر آسمانها میتوانیم بهرهٴ مُلکی ببریم کوهها هم همین طور است.
موهبت خاص الهی به انبیا در تسخیر ملکوتی
اینکه دربارهٴ وجود مبارک حضرت داوود فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾ تسخیرِ ملکوتی است. فرمود ما نماز جماعتی داریم که امام جماعت حضرت داوود است [و] مأمومین این سلسله جبالاند [که] همه به او اقتدا میکنند [و] دارند نماز جماعت میخوانند؛ این طور تسخیر، مربوط به انبیاست. می-فرماید: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ﴾ بعد به این مأمومین هم گفتیم: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ ؛ شما هم تأویب کن آه و ناله کن شما هم زاری کن؛ این تسخیرِ ملکوتی برای آنهاست. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می¬فرمود سنگی بود قبل از اینکه من پیامبر بشوم هر وقت مرا میدید سلام میکرد: «کان یُسلِّمُ علیّ قبلَ أن اُبعث إنّی لأعرفه الآن» ؛ الآن هم من آن سنگ را میشناسم؛ فرمود قبل از اینکه من پیغمبر بشوم هر وقت مرا میدید سلام میکرد. خب این طور تسخیر [یعنی] تسخیر ملکوتی، برای انبیا(علیهم السلام) است. فرمود ما سلسل جبال را مسخَّر داوود کردیم که تسبیحکناناند.
در بحثهای حضرت موسای کلیم هم آنجا روشن شد که این طور نبود که برکت در درجهٴ اول به کوهِ طور برسد و از ناحیهٴ کوه طور موسای کلیم متنعِّم بشود، بلکه به برکت انسانِ کامل [و] با آن مناجات وجود مبارک موسای کلیم، فیضی نصیب طور شد منتها وجود مبارک موسی صَعقه زد و طور چون آن قدرت را نداشت متلاشی شد؛ نظیر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ که آنها نمیتوانند کاری که انسان تحمل میکند تحمل کنند. به هر تقدیر این طور نیست که حالا کوه اصل بشود، لایق تجلّی باشد و انسانِ کامل از کوه برکت بگیرد؛ اینجا هم فرمود: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ . فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾؛ ما سلسله جبال را برای داوود(سلام الله علیه) مسخّر کردیم که داوود(سلام الله علیه) بشود رهبر این سلسله جبال و امامِ اینها و آنها هم بشوند مأموم اینها و پیرو اینها، بعد مستقیماً هم به جبال خطاب میکند: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾.
فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾؛ این میشود تسخیرِ ملکوتی وگرنه آن تسخیرِ ظاهری برای کافر و مؤمن یکسان است. الآن سماوات دَرش به روی کفّار و مؤمنین یکسان باز است اما اینکه در قرآن فرمود درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ این همان سماء ملکوتی است؛ آن سمائی که دعا در آنجا مستجاب میشود آن سمائی که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ وگرنه این سماء ظاهری که الآن ترمینال درست کردند رفت و آمد روزانه درست کردند. اینکه خدا میفرماید درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود که این آسمانِ مُلکی نیست؛ تسخیر دو قِسم است باز بودن درها دو قسم است، خود سماوات دو قسم است. ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾؛ در حالی که تسبیح میکنند.
اینکه فرمود: ﴿وَالطَّیْرَ﴾، اگر طیر هم مانند جبال برای حضرت داوود تسخیرشده باشد آن طوری که برای حضرت سلیمان تسخیر شد، خب این میشود مفعولبه: «و سخّرنا مع داود الجبال والطّیر»؛ اما اگر مشمول تسخیر نباشد میشود مفعولمعه: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾ با طیر. ﴿وَکُنَّا فَاعِلِینَ﴾؛ این ﴿کُنَّا فَاعِلِینَ﴾ یعنی سیرهٴ مستمرّ ما این بود که ما برای انبیا(علیهم السلام) این قدرتهای ملکوتی را فراهم میکردیم.
اعطای تسخیر ملکی و ملکوتی به حضرت داود
در کنار این کارِ ملکوتی دوتا کار هم هست که یکی مُلکی است و یکی ملکوتی، آن مُلکی را اینجا ذکر میکند ملکوتی را در آیهٴ دیگر. آن کار مُلکی این است که فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ﴾؛ ما کیفیت زِرهبافی را به او یاد دادیم [که] اینجا سخن از تعلیم است راهِ علمی دارد راه فکری دارد یعنی انسان میتواند با آموزش زِرهباف بشود اما آن کار ملکوتی راهِ علمی و فکری ندارد که فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ ، آنجا دیگر «وعلمناه إلانة الحدید» نیست، ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ است یعنی ما آهن را در دست او نَرم کردیم. این دیگر راهِ درس و بحث و راه فکری ندارد که انسان برود درس بخواند ببیند چگونه آهن را مثل موم نرم میکند، این به قداست آن روحِ ولیّ خدا وابسته است نظیر کاری که وجود مبارک ابراهیم خلیل کرد در احیای آن طیور یا کاری که وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) کرد در احیای مُردهها.
معجزه علم نیست که آدم برود درس بخواند معجزه یاد بگیرد؛ علومِ غریبه، موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد مبانی دارد منابع دارد اما معجزه فقط به قداست روح وابسته است. علومِ غریبه چه حقّش چه باطلش چه نافعش چه ضارّش چه سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک چه علوم دیگرش، همهشان موضوع و محمول و مسئله و مبادی دارند منتها بعضی در دسترساند بعضی در دسترس نیستند بعضی نافعاند بعضی نافع نیستند و مانند آن؛ اما اِعجاز جزء سنخ علوم نیست که آدم برود درس بخواند موضوع یاد بگیرد محمول یاد بگیرد مسئله یاد بگیرد معجزه بیاورد (این طور نیست) [بلکه] به قداست روح وابسته است که به منبع غیبی مرتبط است که اگر خدا بخواهد ارادهٴ این شخص، فانی در ارادهٴ خداست و انجام میدهد [و] مشمول قُربین است و امثال ذلک، لذا در جریان اِلانهٴ حدید فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ ؛ ما آهن را در دست او نرم کردیم؛ این طور نیست که حالا ما به او یاد داده باشیم که چگونه آهن را تو نرم بکن لذا آن را در بخش دیگر ذکر کرد و از آن هم به عنوان تعلیم یاد نکرده است.
فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾؛ برای اینکه این زِره شما را حفظ بکند در جنگها. در جریان لباسهای نَخی و پشمی و امثال ذلک که اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت، آن دیگر بافندگیهای عمومی بود که فرمود شما گرم میشوید و از این پارچهها بهره میبرید؛ آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ ؛ از لبنیاتش از گوشتش از پوستش از شیرش استفاده میکنید [و] از پشمش استفاده میکنید گرم میشوید [که] این عمومی است اما در جریان زِرهبافی وجود مبارک داوود، یک رشتهٴ خاصّی است که فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾ که <بأس> معمولاً مصداق شفّاف و روشنش در همان نبردهاست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
بررسی اختلاف تعبیر در قضاوت حضرت داود و سلیمان
عدم قضاوت و احکام انبیا بر اساس اجتهاد ظنی
اعطای تسخیر ملکی و ملکوتی به حضرت داود
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ﴿78﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ ﴿79﴾ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ ﴿80﴾ وَلِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عَاصِفَةً تَجْرِی بِأَمْرِهِ إِلَی الْأَرْضِ الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا وَکُنَّا بِکُلِّ شَیْءٍ عَالِمِینَ ﴿81﴾
بررسی اختلاف تعبیر در قضاوت حضرت داود و سلیمان
در این سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که قبلاً نام مبارک انبیا به طور اجمال و متن بیان شد، شرح حال برخی از آنها را با ذکر مقاومتهای آنها و پیروان آنها در این سوره ذکر میکنند. نوبت به وجود مبارک داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) رسید که فرمود: ﴿وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ﴾؛ اینها یا منصوباند به ﴿آتَیْنَا﴾ که بعد ذکر میشود یا منصوباند به فعلِ محذوف یعنی «واذکر داود و سلیمان». قصّهای مربوط به جریان داوری که بین وجود مبارک داوود و سلیمان اختلاف نظر بود را نقل میکند بعد خصوصیّتهایی که خدای سبحان به داوود(سلام الله علیه) مرحمت کرد را ذکر میکند و خصوصیّتهایی هم که به وجود مبارک سلیمان مرحمت کرد را جداگانه ذکر میکند. فرمود: ﴿وَدَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ﴾ یعنی «واذکر داود و سلیمان» یا ﴿کُلّاً آتَیْنَا﴾ که این ﴿آتَیْنَا﴾ ناصب داوود و سلیمان باشد؛ فرمود به یاد اینها باش ﴿إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ﴾.
اصل قضیه اجمالاً عبارت از این بود که یک مزرعهٴ کشاورزی بود که برای کشاورز یا کشاورزان مخصوص بود، دامداری که دامهای او شبانه به این مزرعه کشاورزی حمله کردند، کِشت او را خوردند و از بین بُردند. صاحب این مزرعهٴ کشاورزی به محکمه مراجعه کرده آمده خدمت داوود(سلام الله علیه) و سلیمان(سلام الله علیه) هم در جریان قرار گرفت. برخیها نقل کردند که وجود مبارک داوود فرمود خسارت این مزرعه را آن دامدار باید بپردازد [به این نحو] این گوسفندها را باید به عنوان خسارت به صاحب مزرعه بدهد [ولی] سلیمان(سلام الله علیه) طرز دیگری حکم کرد گفت جمع بین حقّین این است که این دامها را در اختیار کشاورز قرار بدهیم که از لبنیات اینها و فواید و بهرههای این دامها استفاده کند (یک) و این مزرعه را هم در اختیار دامدار قرار بدهیم که آن را اصلاح کند بارور کند (دو)، که هیچ کدام ضرر نکرده باشند .
این حکم سلیمان پذیرفتهشده است اما حالا این تاریخ حق است یا نه، این قصّه درست است یا نه، اینها را قرآن تعرّض نکرده [و] اثبات این مطالب سنگین هم با تاریخ بسیار دشوار است، با خبرهای واحد هم آسان نیست؛
عدم قضاوت و احکام انبیا بر اساس اجتهاد ظنی
ولی اصولی که دربارهٴ قضا و داوری انبیا(علیهم السلام) مطرح است یا [درباره] اصلِ داوری قابل طرح است عبارت از این است که حکم انبیا(علیهم السلام) اینها برابر با وحی خداست چه اینکه در خصوص همین جریان هم میفرماید: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ یعنی هم وحی و نبوّت هم علم را ما به اینها دادیم. بنابراین سخن از اجتهادِ مَظنّه و امثال ذلک نیست نظیر دوتا فقیه نیستند که با اجتهاد کار بکنند؛ بر اساس ادلّهٴ عامّی که وجود دارد و نصّ خاصّی که در خصوص این زمینه هست وجود مبارک داوود و سلیمان بر اساس اجتهاد این حکم را نکردند. برخیها برای اینکه دست خودشان به نیابت آنها برسد، دامنهٴ وحی را نبوّت را مقام انبیا را پایین آوردند تا بالأخره بتوانند <سقیفه> را جانشین کنند و <غدیر> را کنار بزنند چارهای نداشتند و لذا میگویند انبیا با اجتهاد خودشان گاهی فتوا میدهند ـ معاذ الله ـ نظیر فقهای معمولی اما غالب بزرگان ما بعد از طرح این مسئله سخن از اجماع دارند سخن از <عندنا> دارند؛ تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) هم در تبیان سخن از <عندنا> است یعنی ما شیعهها فتوای-مان این نیست که انبیا با اجتهاد ظنّی داوری میکنند یا فتوا میدهند بلکه همهٴ اینها به وحی الهی این کار را میکنند.
خب، پس دو مطلب هست: یکی آن ادلهٴ عام [و] یکی در خصوص این مقام؛ در خصوص این مقام فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾؛ ما به هر دوی این بزرگواران و سایر انبیا هم وحی فرستادیم هم علم را و واقعیّت را برای آنها تشریح کردیم، پس سخن از اجتهاد نیست.
عدم راهیابی دو حکم در قضیه واحد
مطلب بعدی آن است که در قضا یک قضیّه و یک واقعه دوتا حکم برنمیدارد ولو من حاکمٍ واحد؛ حاکم واحد باشد دو حکم ندارد مگر اینکه علم وجدانی به خلاف پیدا کند که حکم قبلی باطل بشود و همچنین یک قضیه دو حکم ندارد یکی به وسیلهٴ حاکمِ قبلی یکی به وسیلهٴ حاکم بعدی مگر اینکه بیّنالغی بودن آن روشن بشود که حکم دوم، ناسخ حکم اول باشد، بنابراین تا این بیّنالغی نشد و خطایش روشن نشد، حکمِ ثانی جا ندارد نه از همان حاکم نه از حاکم دیگر (این دو مطلب). در قضیه واحد، تعدّد حکم راه ندارد چه از حاکم واحد چه از حاکمهای متعدّد مگر اینکه بیّنالغی بودن آن حکم روشن بشود که به وسیلهٴ همان حاکم یا حاکم دیگر، قضیه، جداگانه حکم برمیدارد.
عدم قبول صدور حکم شورایی از حاکم واحد
مطلب بعدی آن است که حکم معمولاً از حاکمِ واحد است، شورایی نیست که چند نفر مشورت کنند [و] در انشای حکم شورا انشا کند (این طور نیست) ممکن است در مقدّمات مشورت کنند که این کار خوبی است و مستحب هم است که قاضی با عالِمان و فقیهان دین در مسئلهٴ قضا مشورت بکند [یا با] حقوقدانان مشورت بکنند؛ اما حکم شورایی نیست که شورا انشا بکند حکم را آن حاکم و قاضی انشا میکند، دیگران در مقدمات به او کمک میکنند با او همکاری میکنند و مانند آن. جریان داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) معلوم نیست که از کدام قبیل بود چون قرآن کریم اینها را ذکر نکرد؛ آیا بعد از حکمِ واقعیِ وجود مبارک داوود، سلیمان حکم کرده و چون خدای سبحان میفرماید: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾ معلوم میشود او مأمور بود منصوب بود [اگر این باشد] این میشود نسخ حکم اوّلی، این پیامبری است در قبال آن پیامبر و حکم کرد؛ منتها آیا در آن زمان به پیامبری منصوب شد یا نشد مطلب دیگر است و اگر وجود مبارک داوود و سلیمان با هم مشورت کردند و نظر مشورتی سلیمان ترجیح داده شد این هم آسیبی نمیرساند برای اینکه حاکم، داوود(سلام الله علیه) است که در سورهٴ مبارکهٴ «ص» بالصراحه فرمود: ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی﴾ (این را صریحاِ به داوود(سلام الله علیه) فرمود) و اگر داوود مسئول قضا و با سلیمان مشورت کند و نظر سلیمان را بپذیرد این هم ممکن است.
تحلیل فروع مختلف در قضاوت حضرت داود و سلیمان
مطلب بعدی آن است که اگر داوود(سلام الله علیه) به عنوان صلحِ بین المتخاصمین این نظر را داده نه حکمِ اساسی و جزمی و سلیمان(سلام الله علیه) حکم کرده این هم راهحلّی است. مطلب بعدی آن است که هر دو حکمشان یکی بود منتها در نحوهٴ اجرا اختلاف داشتند [و] نحوهٴ اجرای وجود مبارک سلیمان مقبولتر شد چون به جمع بین حقوق نزدیکتر بود، این هم راه دارد که در حکم اختلافی نیست [چون] حکم آن است که باید ضرر این کشاورز تأمین بشود [اما] نحوهٴ تأمین ضرر کشاورز و نحوهٴ اجرایش مورد اختلاف است.
مطلب بعدی آن است که الآن اگر کسی بخواهد در چنین قضیهای حکم بکند باید حدودش را مشخص بکند، آن وقت هم همین طور بود، لابد حدودی مشخص کردند. یک وقت است مزرعه در شهر یا روستاست یک وقت در بیابان است. مزرعههای شهری و روستایی، حفاظی دارد حصاری دارد داربستی دارد، بالأخره نگهبان دارد (یک)، دیوار و حصار و جدار دارد (دو)؛ اما اگر بیابان باشد، بخشهای وسیع چند هکتاری در بیابان باشد، رسم بر این نیست که آنجاها را دیوار بکشند، جداری، حصاری، نگهبان بگذارند، در بیابان وسیع است. دامها هم بشرح ایضاً؛ دام اگر در داخل شهر یا روستا باشد نگهبانی دارد که آن را حفظ می¬کند در آن اسطبلش نگه میدارد در آغلش نگه میدارد؛ اما گوسفندهای چند صد رأسی یا هزار رأسی در بیابان این نه جداری دارد نه حفاظی دارد نه نگهبانِ شب میتواند اینها را کنترل کند، اینها مواردش فرق میکند. بنابراین نمیشود گفت جمیع موارد یک حکم دارد و آن این است که خسارت را فقط دامدار باید بدهد؛ اگر کشاورز باید دیوار میکشید و نکشید او هم مسئول است، اگر باید برای مزرعه خودش نگهبان میگذاشت و نگذاشت او هم مسئول است و اگر دامدار باید جدار و حفاظی برای دامش قرار میداد و نکرد مسئول است، اگر باید نگهبان میگذاشت برای دامش و نگذاشت مسئول است. بنابراین موارد یکسان نیست [و] این فروع فراوان یک حکم ندارد، باید دید که مورد چگونه بوده است.
هیچ کدام از اینها هم با تواتر ثابت نشده که در جریان حضرت داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) قضیه از چه قرار بود؛ آن مقداری که قرآن تصریح میکند نزاهت این دو بزرگوار از خطای فکری و خطیئهٴ عملی است، برای اینکه فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ و قصّهٴ اینها را هم ذکر می¬کند که هم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) استوارتر بشود و هم جامعه مطمئنتر میشود. اگر در جریانی خطایی راه پیدا میکرد که به این پیامبر نمیفرمود این قصّه را شما بدان. بنابراین به قرینهٴ داخلی و خارجی، وجود مبارک داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) مصون از خطای فکری و خطیئهٴ عملی بودند. برخیها خواستند بگویند که این قضیه قضاوت حضرت سلیمان که خسارت را باید آن دامدار بپردازد و نحوهاش هم این است که این دامها را در اختیار صاحب مزرعه قرار بدهد تا او در این مدّت از لبنیاتش استفاده بکند، خودش هم بکوشد خسارتهای این کشاورزی را ترمیم بکند آن را آبیاری بکند به حالت اوّلیه برگرداند، این مطابق با آیه است برای اینکه ما هر مطلبی را باید بر آیه عرضه کنیم. این سخن حق است که هر مطلبی را باید بر قرآن عرضه کرد و اگر چیزی مخالف قرآن بود مطرود است ـ نه اینکه موافقتِ قرآن شرط است بلکه مخالفت قرآن مانع است ـ لکن از قرآن چنین مطلبی استفاده نمیشود که شما خیال کردید که کشاورز باید خسارت را از این راه بپردازد. به هر تقدیر موارد مختلف است الآن هم اگر چنین چیزی اتفاق بیفتد باید ببینیم که عرفِ محل چیست غرایز مردمی چیست ارتکازات مردمی چیست، این باغ در شهر بود در روستا بود در بیابان بود کنار خیابان بود.
نحوه شهود و حضور الهی در احکام انبیای عظام
مطلب بعدی آن است که اگر گوسفند شب به مزرعهای حمله کرد و آن را آسیب رساند میگویند <نَفش>؛ ﴿نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ﴾ یعنی شب بود نه روز. نگهبان شب و روز فرق میکند، نگهبانی در روستا و شهر و بیابان و خیابان فرق میکند، این طور نیست که همیشه بشود به یک نحو حکم کرد.
﴿اذ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ﴾؛ برخیها گفتند ضمیر جمع برای آن است که حکم داوود و سلیمان(سلام الله علیهما) با محکومله و محکومعلیه (حکم این مجموعه) حکمشان را ما شاهدیم . خب اِسناد حکم به داوود و سلیمان اسناد به فاعل است، اسناد حکم به محکومله و محکومعلیه اسناد به قابل است، آیا منظور این است که یعنی اینها هم حکم دارند یا اینکه نه، ضمیر ﴿لِحُکْمِهِمْ﴾ به انبیا برمیگردد [که یعنی] ما شاهد حکم انبیا(علیهم السلام) بودیم همیشه شاهدیم همیشه حافظیم؟ خدای سبحان دو نحوه شهود دارد دو نحوه حضور دارد: یک نحوه حضور دارد [و] در کمین است که اگر کسی بیراهه رفته او را بگیرد؛ یک وقت در کمین است که اگر او بخواهد بیفتد دستش را بگیرد (این فرق میکند). اینکه فرمود: ﴿إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾ ؛ خدا در کمین است گاهی در کمینِ دیگران است که اگر یک وقت اینها بخواهند بیراهه بروند جلوی اینها را بگیرد؛ یک وقت در کمین است که اگر مؤمنی دارد آسیب میبیند دستگیری کند (این هست).
شیطان در کمین است که رهزنی بکند گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ ؛ من قعیدم، جای من هم کنار صراط مستقیم است. در سبیلالغیّ که نمینشیند، آنجا کسانی هستند که خودشان افتادند و جزء ﴿شیاطینالانس والجن﴾ اند ، این سرِ راه مستقیم مینشیند که نمیگذارد سالکان کوی حق این راه را طی کنند یا اگر دارند طی میکنند تند نروند کُند بروند یا اگر کُند میروند کُندتر بروند؛ این کارش است که گفت ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ و آدرس هم داد. درجاهای فاسد و آلوده و مراکز فساد که نیست، آنها را در زندان انداخت و آنها مشغول کار خودشاناند آنها جزء ﴿شیاطینالانس﴾ اند، اینهایی که در بستر مستقیم دارند حرکت میکنند شیطان خودش را اینجا میرساند که جلوی اینها را بگیرد. بنابراین شیطان در کمین است تا رهزنی بکند، ذات اقدس الهی هم در کمین است که اگر کسی بیراهه رفتنِ او زیاد شده و به هیچ وجه برنمیگردد او را بگیرد و به عذاب گرفتار کند [و] اگر مؤمن است و احیاناً ممکن است ـ خدای ناکرده ـ لغزشی داشته باشد خداوند در کمین است که دستگیری کند (این حضورِ خداست).
آنکه در آیهٴ 61 سورهٴ مبارکهٴ «یونس» قبلاً خوانده شد که فرمود هر کاری میکنید ما آنجا شاهدیم: ﴿وَمَا تَکُونُ فِی شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلَّا کُنَّا عَلَیْکُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِیضُونَ فِیهِ﴾ همین است یعنی هر کاری که بخواهید وارد بشوید ما آنجا حاضریم، ما آنجا حاضریم که اگر کارتان کارِ خیر و حق بود کمبودی داشتیم ما جبران کنیم. خیلی از موارد است که انسان در اثنای بحث چیزی را که یادش نبود یادش میآید، در اثنای کار خیر چیزی که امکاناتش فراهم نبود فراهم میشود؛ اینکه خدا فرمود من همه جا حضور دارم برای همین است. خب پس در اینجا که فرمود: ﴿وَ کُنّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ﴾ شاید ناظر به این باشد که من شاهدِ حکمِ همهٴ انبیا هستم.
﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾؛ ما این قضیه را و این فتوا را به هر دو اعلام کردیم برای اینکه فرمود: ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾ اما راهِ اجرایی¬اش را به سلیمان تفهیم کردیم. این راهِ اجرایی میشود بنابراین هیچ کدام خطا نیست؛ فرمود: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾، البته این توضیحی میخواهد که ـ انشاءالله ـ بعد به خواست خدا عرض میشود.
تسخیر ملکی زمین و آسمان در اختیار انسان
دربارهٴ خصوصیت حضرت داوود(سلام الله علیه) فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾. تَسخیرِ مُلکی را خدای سبحان برای همه قرار داد فرمود کوه مسخَّر شماست زمین مسخّر شماست این کُرات مسخّر شما هستند. الآن این سفینههای باسرنشین و بیسرنشین که میروند این منظومههای شمسی را فتح میکند اینها را خدای سبحان مسخَّر کرده است خدا مسخِّر است (یک)، برای بشر مسخَّر کرده است که بشر کَند و کاو کند بهرههای علمی ببرد (دو)؛ فرمود: ﴿وَسَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ . خب فرمود سماوات و آنچه در سماوات است را برای شما مسخّر کردم، راهِ علمی را طی کنید و بهرهبرداری کنید. آن هم مثل زمین است، فرق نمیکند. این طور نیست که حالا از کُرات دیگر ما باخبر باشیم؛ در بعضی از سخنان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هست که در آسمان <مدائنَ مثل المدائن التی فی الارض> ؛ شهرهایی آنجاست مثل شهرهای شما. فرمود اینچنین نیست که عالَم همین مقدار باشد که شما میبینید: ﴿فَلاَ أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ ٭ وَمَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ ؛ این ﴿مَا لاَ تُبْصِرُونَ﴾ معنایش این نیست با تلسکوپ میبینید، بعضی چیزهاست که با تلسکوپ هم نمیبینید؛ بعضی از امور هستند که هنوز کشف نشدند [و] در اختیار بشر نیست، ما که از صُنع ذات اقدس الهی خبری نداریم خیلیها ممکن است که در این آسمانها باشد در این منظومه باشند، این کُرهٴ زمین را که میبینند نمیدانند در اینجا چیست، میگویند آیا کسی آنجا داخل باشد یا نباشد، ما هم وضعمان همین طور است.
اگر کلّ این مجموعه را ذات اقدس الهی برای ما مسخّر قرار داد ما این راهِ علمی را داریم، به این شرط که از علم بهرهٴ سوء نبریم. فرمودند مستأکِل به علم نباشید (یک)، اگر چیزی را بلد بودید [ولی] کتمان کردید و به دیگران نیاموختید، لِجامی از جهنّم و عذاب در قیامت به دهن انسانِ کاتِم میزنند (دو)؛ عالِمی که علمش را به جامعه نداد «ألجَمَهُ الله یوم القیامة بلِجامٍ مِن النار» . این دین است که حامی علم است. شما الآن میبینید کشوری که چهارتا مسئله بلد است [استکبار] این دورش را محاصره میکند تحریم میکند رفت و آمد را ممنوع میکند! این زندگی، زندگی معقول و حیاتِ انسانی نیست. آنها هم اگر بخواهند ترقّی بکنند هم راهش این نیست؛ آدم اگر ﴿و ممَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ باشد علمِ بهتری نصیبش میشود. به هر تقدیر ما از تسخیر آسمانها میتوانیم بهرهٴ مُلکی ببریم کوهها هم همین طور است.
موهبت خاص الهی به انبیا در تسخیر ملکوتی
اینکه دربارهٴ وجود مبارک حضرت داوود فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾ تسخیرِ ملکوتی است. فرمود ما نماز جماعتی داریم که امام جماعت حضرت داوود است [و] مأمومین این سلسله جبالاند [که] همه به او اقتدا میکنند [و] دارند نماز جماعت میخوانند؛ این طور تسخیر، مربوط به انبیاست. می-فرماید: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ﴾ بعد به این مأمومین هم گفتیم: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ ؛ شما هم تأویب کن آه و ناله کن شما هم زاری کن؛ این تسخیرِ ملکوتی برای آنهاست. وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می¬فرمود سنگی بود قبل از اینکه من پیامبر بشوم هر وقت مرا میدید سلام میکرد: «کان یُسلِّمُ علیّ قبلَ أن اُبعث إنّی لأعرفه الآن» ؛ الآن هم من آن سنگ را میشناسم؛ فرمود قبل از اینکه من پیغمبر بشوم هر وقت مرا میدید سلام میکرد. خب این طور تسخیر [یعنی] تسخیر ملکوتی، برای انبیا(علیهم السلام) است. فرمود ما سلسل جبال را مسخَّر داوود کردیم که تسبیحکناناند.
در بحثهای حضرت موسای کلیم هم آنجا روشن شد که این طور نبود که برکت در درجهٴ اول به کوهِ طور برسد و از ناحیهٴ کوه طور موسای کلیم متنعِّم بشود، بلکه به برکت انسانِ کامل [و] با آن مناجات وجود مبارک موسای کلیم، فیضی نصیب طور شد منتها وجود مبارک موسی صَعقه زد و طور چون آن قدرت را نداشت متلاشی شد؛ نظیر ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ که آنها نمیتوانند کاری که انسان تحمل میکند تحمل کنند. به هر تقدیر این طور نیست که حالا کوه اصل بشود، لایق تجلّی باشد و انسانِ کامل از کوه برکت بگیرد؛ اینجا هم فرمود: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ . فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾؛ ما سلسله جبال را برای داوود(سلام الله علیه) مسخّر کردیم که داوود(سلام الله علیه) بشود رهبر این سلسله جبال و امامِ اینها و آنها هم بشوند مأموم اینها و پیرو اینها، بعد مستقیماً هم به جبال خطاب میکند: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾.
فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾؛ این میشود تسخیرِ ملکوتی وگرنه آن تسخیرِ ظاهری برای کافر و مؤمن یکسان است. الآن سماوات دَرش به روی کفّار و مؤمنین یکسان باز است اما اینکه در قرآن فرمود درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود: ﴿لاَ تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ﴾ این همان سماء ملکوتی است؛ آن سمائی که دعا در آنجا مستجاب میشود آن سمائی که ﴿وَأَوْحَی فِی کُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا﴾ وگرنه این سماء ظاهری که الآن ترمینال درست کردند رفت و آمد روزانه درست کردند. اینکه خدا میفرماید درهای آسمان به روی کفّار باز نمیشود که این آسمانِ مُلکی نیست؛ تسخیر دو قِسم است باز بودن درها دو قسم است، خود سماوات دو قسم است. ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾؛ در حالی که تسبیح میکنند.
اینکه فرمود: ﴿وَالطَّیْرَ﴾، اگر طیر هم مانند جبال برای حضرت داوود تسخیرشده باشد آن طوری که برای حضرت سلیمان تسخیر شد، خب این میشود مفعولبه: «و سخّرنا مع داود الجبال والطّیر»؛ اما اگر مشمول تسخیر نباشد میشود مفعولمعه: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾ با طیر. ﴿وَکُنَّا فَاعِلِینَ﴾؛ این ﴿کُنَّا فَاعِلِینَ﴾ یعنی سیرهٴ مستمرّ ما این بود که ما برای انبیا(علیهم السلام) این قدرتهای ملکوتی را فراهم میکردیم.
اعطای تسخیر ملکی و ملکوتی به حضرت داود
در کنار این کارِ ملکوتی دوتا کار هم هست که یکی مُلکی است و یکی ملکوتی، آن مُلکی را اینجا ذکر میکند ملکوتی را در آیهٴ دیگر. آن کار مُلکی این است که فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ﴾؛ ما کیفیت زِرهبافی را به او یاد دادیم [که] اینجا سخن از تعلیم است راهِ علمی دارد راه فکری دارد یعنی انسان میتواند با آموزش زِرهباف بشود اما آن کار ملکوتی راهِ علمی و فکری ندارد که فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ ، آنجا دیگر «وعلمناه إلانة الحدید» نیست، ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ است یعنی ما آهن را در دست او نَرم کردیم. این دیگر راهِ درس و بحث و راه فکری ندارد که انسان برود درس بخواند ببیند چگونه آهن را مثل موم نرم میکند، این به قداست آن روحِ ولیّ خدا وابسته است نظیر کاری که وجود مبارک ابراهیم خلیل کرد در احیای آن طیور یا کاری که وجود مبارک عیسی(سلام الله علیه) کرد در احیای مُردهها.
معجزه علم نیست که آدم برود درس بخواند معجزه یاد بگیرد؛ علومِ غریبه، موضوع دارد محمول دارد مسئله دارد مبانی دارد منابع دارد اما معجزه فقط به قداست روح وابسته است. علومِ غریبه چه حقّش چه باطلش چه نافعش چه ضارّش چه سِحر و شعبده و جادو و طلسم و امثال ذلک چه علوم دیگرش، همهشان موضوع و محمول و مسئله و مبادی دارند منتها بعضی در دسترساند بعضی در دسترس نیستند بعضی نافعاند بعضی نافع نیستند و مانند آن؛ اما اِعجاز جزء سنخ علوم نیست که آدم برود درس بخواند موضوع یاد بگیرد محمول یاد بگیرد مسئله یاد بگیرد معجزه بیاورد (این طور نیست) [بلکه] به قداست روح وابسته است که به منبع غیبی مرتبط است که اگر خدا بخواهد ارادهٴ این شخص، فانی در ارادهٴ خداست و انجام میدهد [و] مشمول قُربین است و امثال ذلک، لذا در جریان اِلانهٴ حدید فرمود: ﴿وَأَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ﴾ ؛ ما آهن را در دست او نرم کردیم؛ این طور نیست که حالا ما به او یاد داده باشیم که چگونه آهن را تو نرم بکن لذا آن را در بخش دیگر ذکر کرد و از آن هم به عنوان تعلیم یاد نکرده است.
فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾؛ برای اینکه این زِره شما را حفظ بکند در جنگها. در جریان لباسهای نَخی و پشمی و امثال ذلک که اوایل سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت، آن دیگر بافندگیهای عمومی بود که فرمود شما گرم میشوید و از این پارچهها بهره میبرید؛ آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «نحل» این بود: ﴿وَالْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَکُمْ فِیهَا دِفْءٌ وَمَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْکُلُونَ﴾ ؛ از لبنیاتش از گوشتش از پوستش از شیرش استفاده میکنید [و] از پشمش استفاده میکنید گرم میشوید [که] این عمومی است اما در جریان زِرهبافی وجود مبارک داوود، یک رشتهٴ خاصّی است که فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ﴾ که <بأس> معمولاً مصداق شفّاف و روشنش در همان نبردهاست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است