display result search
منو
تفسیر آیات 78 تا 80 سوره انبیاء

تفسیر آیات 78 تا 80 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 78 تا 80 سوره انبیاء"

دلیل نامگذاری سوره به نام "انبیاء"
دلیل بر ضامن بودن دامدار در قبال کشاورز
نهضت رهبران الهی در حفظ دین و برچیدن ظلم

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ دَاوُدَ وَسُلَیْمَانَ إِذْ یَحْکُمَانِ فِی الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَکُنَّا لِحُکْمِهِمْ شَاهِدِینَ ﴿78﴾ فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَالطَّیْرَ وَکُنَّا فَاعِلِینَ ﴿79﴾ وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ لِتُحْصِنَکُم مِن بَأْسِکُمْ فَهَلْ أَنتُمْ شَاکِرُونَ ﴿80﴾

دلیل نامگذاری سوره به نام "انبیاء"
در جریان انبیا(علیهم السلام) نام مبارک داوود و سلیمان را می‌برد که اینها از وحی الهی و از علم الهی برخوردار بودند و جامعه را به صلاح و فلاح دعوت کردند و نام¬گذاری این سور‌ه به نام <انبیاء> هم چون تقریباً از سنخ عَلَم بالغلبه است به این مناسبت است که نام بسیاری از انبیا(علیهم السلام) در این سور‌ه برده شد.

دلیل بر ضامن بودن دامدار در قبال کشاورز
منصوب بودن داوود و سلیمان یا به نصبِ ﴿آتَیْنَا﴾ است که بعد خواهد آمد یا به «اُذکر» محذوف است یعنی «واذکر داود و سلیمان» یعنی قصّه اینها را به یاد بیاور.
اصل جریان این بود که کشاورزی حالا یا گندم و جو یا برنج یا کِشت دیگر داشت و برخیها گفتند این مزرعه نبود باغ بود انگور بود ، به هر تقدیر این کشاورز رسالت خودش را انجام داد و این در آستانهٴ به بار نشستن بود و موظف نبود که دورش حصار بکند یا اگر دورش را باید حصار می‌کرد، کرد [و آن گله] مثلاً راه دیگری باز کردند و از آن راه آمدند، این کشاورز در صیانتِ کارش غفلتی نکرد و کمبودی نداشت، صاحب آن دام و آن گلّه قصوری کرد، بالأخره باید اینها را محافظت می‌کرد [ولی] محافظت نکرد . سرّ اینکه کشاورز کاری که به عهدهٴ او باید انجام می‌داد، داد [و] آن دامدار کاری که به عهدهٴ او بود باید انجام می‌داد، انجام نداد، از این ضمان مشخص می‌شود، قرآن کریم او را ضامن می‌‌داند.

نوع ضامن بودن دامدار بر اساس قضاوت حضرت داود
ضمان ـ همان طوری که مستحضرید ـ‌ یا ضمان <معاوضه> است یا ضمان <ید> است ضمان <معاوضه> در معاملات است که هر کسی چیزی را که خرید عوض را در برابر معوَّض ضمان است [و] معوّض را در برابر عوض ضامن است یعنی اگر کسی فرشی را به ثمنی خریده، این شخص، ثمنِ فرش را ضامن است [و] فرش‌فروش، فرش را ضامن است؛ هیچ کدام قیمت را مِثل را ضامن نیستند، آن ‌که فرش فروخت باید عین فرش را بپردازد [و] آن ‌که فرش خرید باید ثمن را بپردازد نه قیمت را [که] گاهی ثمن معادل قیمت است گاهی کمتر از قیمت است گاهی بیشتر از قیمت است؛ این ضمان، ضمان <معاوضه> است. اگر کسی مال مردم را تلف کرده غصب کرده و مانند آن، بر اساس قاعدهٴ «علی الید ما أخذت حتّی تؤدّی» یا «مَن أتلف مال الغیر فهو له ضامن» ، این به ضمانِ <ید> ضامن است؛ آن را که تلف کرده اگر مِثلی است، مِثل [آن را ضامن است و اگر] قیمی است قیمت [آن را]. جریان مِثل و قیمت در ضمان <ید> است، جریان عوض و معوّض در ضَمان <معاوضه>.
اینجا سخن از معاوضه نبود، اگر معاوضه بود که مشخص است که باید چه چیزی را ضامن باشد، چون سخن از اتلاف است، ضمان <ید> است. ضمان <ید> در مِثلی مثل در قیمی قیمت است ( این خطوط کلی فقهی‌اش).
این دامدار ضامن شده برای اینکه گوسفندان او بدون حساب وارد مزرعه یا باغ کسی شدند و آن مزرعهٴ او یا باغ او را ویران کردند (این باید ضامن باشد). ظاهراً قیمت این گوسفندها مساوی با غرامت و خسارت آن باغ بود [که] وجود مبارک داوود(سلام الله علیه) فرمود این گوسفندان را باید به او بدهند. این یکی از راههای عدل و انصاف است برای اینکه این دامدار ضامن آن خسارت است، خسارتی که بر باغدار وارد شده است به قیمت همین دام است [لذا] باید بپردازد.

کیفیت اجرای حکم به ضمانت از دیدگاه حضرت سلیمان
راه دیگری را وجود مبارک سلیمان ارائه کرد که این اَرفَق از آن راه اوّلی است؛ همان مطلب است منتها نحوهٴ اجرایش رفیق‌تر و دقیق‌تر است با رِفق نزدیک‌تر است و آن این است که این نقدی نباشد قِسطی باشد، به این صورت که عین گوسفندها را به آن صاحب باغ ندهند بلکه منافع یک سالهٴ این گوسفندها اعم از منافع متّصل و منفصل این دامها (منافع متّصل مثل لبنیات آن پَشم آن و مانند آن؛ منافع منفصل مثل بَرّهٴ گوسفند) به آن کشاورز برسد، منافع متّصل و منفصل یک‌سالهٴ این دامها معادل با خسارت آن کشاورز است. پس بنابراین چیزی کم یا اضافه نشده، هر دو به حق حکم کردند منتها یکی به رِفق و مدارا نزدیک‌تر است.
اگر این باشد تعبیر اینکه ذات اقدس الهی بفرماید: ﴿کُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾؛ هر دو دارای نبوّت بودند هر دو دارای علمِ عادلانه بودند منتها ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾،

بررسی فضایل انبیای الهی بر یکدیگر
در بحثهای سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن گذشت که سلسلهٴ انبیا(علیهم السلام) آن نصاب لازمِ علم و نبوّت را یکسان دارا هستند اما در مافوق آن نصاب، تفاوتهایی بین انبیا هست. آیه ﴿تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ و آیه ﴿لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلَی بَعْضٍ﴾ نشان می‌دهد که انبیا(علیهم السلام) بعد از اینکه در نصاب نبوّت سهیم‌اند و مساوی و برابرند، در خارج از نصاب یک تفاوتهایی هست.
مطلب بعدی آن است که این تفضیلی که در این دو آیه ذکر شده گاهی یک‌جانبه است گاهی دوجانبه؛ اینکه فرمود: ﴿فَضَّلْنَا بَعْضَ النبیین عَلَی بَعْضٍ﴾ معنایش این نیست که همهٴ این تفضیل، طولی است [بلکه] گاهی طولی است گاهی عرضی. گاهی فلان خصیصه را به فلان پیامبر می‌دهد به این پیغمبر نمی‌دهد، گاهی خصیصه‌ای را به این پیغمبر می‌دهد به آن پیغمبر نمی‌دهد، این تفاضل عرضی انبیا ﴿بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ﴾ است[و] گاهی طولی است که هر چه این پیامبر دارد آن پیامبر دارد و لا عکسٍ؛ نظیر انبیای غیر اولواالعزم با انبیای اولواالعزم مثلاً لوط(سلام الله علیه) که پیامبر است ولی در قلمرو وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) است، خود لوط به حضرت ابراهیم ایمان آورده، وجود مبارک حضرت ابراهیم از انبیای اولواالعزم است، هر فضیلتی را که لوط(سلام الله علیه) دارد حضرت ابراهیم داراست اما هر فضیلتی را که حضرت ابراهیم دارد لوط واجد آن نیست، پس تفضیل گاهی یک‌جانبه است گاهی دوجانبه.
معلوم نیست که خصوصیّتی را که در این واقعه، ذات اقدس الهی به سلیمان داد در قبال این چیز دیگری به داوود نداده باشد، نمی‌شود گفت که پس سلیمان افضل از داوود است. در این خصیصه بعد از اشتراک در حکم (یک)، اشتراک در علم (دو)، تفاوت در فهم است نه در علم و نه در حکم که فرمود: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾؛ این خصیصهٴ اقساطی بودن که رِفق و مدارا را نزدیک‌تر می‌کند را ما به سلیمان آموختیم [فرمود] ما به او یاد دادیم نه اینکه او از نزد خود بداند. اگر تفضیلی در بخش فهم در خصوص این واقعه به سلیمان داده شد معنایش این نیست که سلیمان مِن جمیع الجهات فضیلت دارد. تفضیل بین انبیا هست تفضیل بین مرسلین هست، تفضیل گاهی دوجانبه است تفضیل گاهی یک‌جانبه است، تفضیل یک‌جانبه حوزه‌اش مشخص است تفضیل دوجانبه هم حوزه‌هایش مشخص است ولی در خصوص این واقعه بالأخره وجود مبارک سلیمان در تحت رهبری داوود دارد کار انجام می‌دهد، این‌چنین نیست که حالا حاکمیت را سلیمان بگیرد. ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾ ؛ او [جالوت را] کُشته او نظام به پا کرده [و] سلیمان را زیر پوشش خود گرفته، همهٴ کارها را داوود(سلام الله علیه) انجام داد. این طور نیست که حالا سلیمان در اینجا که یک امرِ قِسطیِ اقساطیِ نسیه‌ای [همراه با] رِفق و مدارا را پیشنهاد داده آن هم به تفهیمِ الهی، این افضل از حضرت داوود باشد.
پرسش:...
پاسخ: اینجا هم بالحق است بالباطل که نیست؛ اینجا هم هر دو حق است. یک وقت است در ضَمان <معاوضه> بالصراحه می‌گویند نقد، خب باید نقدی باشد یا بالصراحه می‌گویند اقساطی، خب باید اقساطی باشد؛ اما در ضَمان <ید> که مشخص نشد که چیست، باید طوری باشد که طرفین آسیب نبینند. خب الآن شما کلّ این گوسفندها را بدهید به این کشاورز، خب این دامدار چه بکند؟! ولی اگر بگویید که این یک سال تحمّل بکند، منافع متّصل و منفصل یک سالهٴ این دامها را آن صاحب خسارت یعنی آ‌ن کشاورز بگیرد بعد برگرداند، این با رفق و مدارا نزدیک‌تر است، بنابراین این نه ظلم است نه جفاست نه خیانت است نه تعدّی است.

عدم دلالت تأیید حکم سلیمان بر بطلان قضاوت حضرت داود
بعضی از اهل معرفت [تأویلی کردند اما] نیازی به این تأویلها نیست؛ ما روایات فراوان داریم ادلهٴ عقلی فراوان داریم ادله نقلی فراوان داریم که این نفس دارد خیانت می‌کند، حالا چه داعی داریم بگوییم که ﴿إِذْ نَفَشَتْ فِیهِ غَنَمُ الْقَوْمِ﴾ هشداری است که آقایان مواظب باشید اگر غفلت بکنید، این چرنده‌هایِ شیطنت می‌آیند در این مزرعهٴ دل شما می‌چرند! نیازی نیست که این آیه را چنین تأویلی بکنیم؛ این در تفسیر جناب ابن‌عربی آمده است. فرمود:‌ ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾ اما ﴿وَکُلّاً آتَیْنَا حُکْماً وَعِلْماً﴾؛ برای اینکه مشخص بشود که مقام داوود(سلام الله علیه) در اوج قرار گرفته و سلیمان هم جزء همراهان این نهضت بوده است در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحثش قبلاً گذشت در آیهٴ 251 که فرمود: ﴿فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللّهِ وَقَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَةَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یَشَاءُ﴾؛ به او مُلک داده حکمت داده نبوّت داده علوم غیبی داده؛ این ﴿مِمَّا یَشَاءُ﴾ معلوم نیست که چیست، فرمود آنچه خود خدا خواست؛ این می‌شود مقام داوود و سلیمان هم اینها را از وجود مبارک داوود ارث برد: ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ﴾، بنابراین این‌چنین نیست که حالا حضرت سلیمان(سلام الله علیه) یک مقام برتری نسبت به حضرت داوود(سلام الله علیه) داشته باشد.

نهضت رهبران الهی در حفظ دین و برچیدن ظلم
بعد فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾؛ اگر امر به معروف و نهی از منکرِ رهبری نباشد فساد عالَم‌گیر می‌شود. شما هر چه سخنرانی بکنید موعظه داشته باشید ولی داوود می‌خواهد؛ برای براندازی جالوت، داوودی لازم است، اگر این نباشد ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾؛ فرمود: ﴿وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾. خدا همیشه خداست، این ﴿ذُو فَضْلٍ﴾ هم همیشه ﴿ذُو فَضْلٍ﴾ است، همیشه هم داوود در کار است؛ این‌چنین نیست که داوود در عالم یک نفر بوده و بس!
ذات اقدس الهی دینش را به وسیلهٴ داوودها در هر عصر و مصری حفظ می¬کند ولی منظور این است که اگر داوودها نباشند ﴿لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ﴾ لکنّ التالی باطل، چرا؟ برای اینکه خدا ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است، چون ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است داوودها را بَعثْ می‌کند. حالا انسان بخواهد خدایا! تو که داوود داری خب ما را داوود قرار بده، این خواستن هست، حالا یا با قلم یا با آهن یا با آن فلاخن بالأخره راه دارد. بگوییم خدایا! تو که دینت را حفظ می‌کنی «واجْعَلنی مِمَّن تَنتَصرُ به لِدینِک و لا تَستَبدِلْ بی غَیری» ؛ خدایا! تو که دینت را حفظ می‌کنی برای اینکه فرمود: ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ [پس به دست ما حفظ کن]. اگر این ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ نبود فقط یک قضیهٴ کلیه بود که اگر امر به معروف و نهی از منکر نباشد رهبرانی نباشند فساد عالم‌گیر می‌شود، خب حالا هستند یا نیستند؟ این ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ یعنی هستند، چون هستند پس بنابراین فساد نمی‌شود. اگر ﴿ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ﴾ شد یک فرصت دیگری هست یک داوود دیگری هست یک امام راحلی هم هست بالأخره بساط را برمی‌چیند، این طور نیست که خدای سبحان به همه مهلت بدهد هر کس هر کاری بخواهد بکند؛ فرمود: ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾.
فرمود ما اینها را یک مدّت مهلت می‌دهیم بعد یا ﴿خَسَفْنَا بِهِ الْأَرْضَ﴾ می‌شود یا ﴿فغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ﴾ می‌شود. فرمود ما طوری ریشهٴ اینها را می‌کَنیم که ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ ؛ شما سالیان متمادی می‌بینید آثار پهلوی در مملکت بود، بعد از 22 بهمن 1357 طوری شد که گویا اصلاً اینها در این مملکت نبودند، تمام آثارشان برچیده شد. این معجزهٴ قرآن کریم است فرمود من طوری ریشه‌کن می‌کنم ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ ـ ﴿لَمْ تَغْنَ﴾ یعنی ﴿لَمْ تَغْنَ﴾ ـ من طرزی این چنار را می‌کَنم که گویا دیروز اینجا نبود. این علفهای نیم‌سانتی یا یک‌سانتی کنار نهر را می‌بینید، اینها هر روز سبز می‌شوند و پژمرده می‌شوند، یک ‌دانه از این علفهای یک‌سانتی را کنار این نهر شما بکَنید فردا بخواهید بیایید ببینید جایش کجا بود معلوم نیست، آخر چیزی نبود ریشه‌ای نداشت که حالا جایش مشخص بشود؛ اما یک چنار کهنسال هزار ساله‌ای را که شما بکَنید چندین سال آن حفره‌اش می‌ماند. فرمود من طرزی اینها را می‌کَنم مثل علفِ نیم‌سانتی که فردا اگر شما بیایید گویا اینها اصلاً اینجا نبودند: ﴿کَأَن لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ﴾ یعنی گویا دیروز این چنار اینجا نبود [گویا] دیروز پهلوی در این مملکت نبود، 23 بهمن که رفتید دیدید خبری از پهلویان نیست (این طور می‌کَنم) منتها فرمود شما نشد دیگری: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾ ؛ من دینم را حفظ می‌کنم شما نشد شما را می‌ریزم دور، دیگری.
بخواهید به نام من بیراهه بروید، این طور نیست؛ من دینم را حفظ می‌کنم (اصل اول)، شما شایسته بودید به دست شما (اصل دوم)، شما ناشایسته بودید شما را می‌ریزم دور (اصل سوم)، عدهٴ دیگر را می‌آورم (اصل چهارم): ﴿إِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم﴾. این است که ما در دعاهای ماه مبارک رمضان می‌گوییم خدایا توفیق بده تو که دینت را حفظ می‌کنی به دست ما حفظ بکن «واجعلنی ممن تنتَصِرُ به لدینک و لا تستبدل بی غیری» . خب این معنا که فرمود: ﴿وَلکِنَّ اللّهَ ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ امیدی در دلها ایجاد می‌کند که همیشه خدا دینش را حفظ می‌کند. هیچ ممکن نیست با این کارهایی که بیگانه می‌کنند آسیبی به نظام برسانند به انقلاب برسانند به دین برسانند، این شدنی نیست! مطلبی که الآن مربوط به این حادثه‌هاست در ذیل آیهٴ بعد عرض می‌کنیم.

اثبات برتری حضرت داود بر حضرت سلیمان
فرمود: ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ﴾؛ مبادا کسی خیال کند که حالا سلیمان(سلام الله علیه) که پیشنهاد بهتری داده که ما اگر این ضَمان <ید> را به صورت اقساطی بگیریم نه به صورت نقدی [یعنی] کلّ گوسفندها را به صاحب مزرعه ندهیم بلکه بگوییم منافع متّصل و منفصل یک‌ساله را به او بدهیم که معادل همین خسارت است، این حالا مثلاً در برابر داوود(سلام الله علیه) یک برجستگی داشته باشد. ﴿وَسَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ﴾؛ این با کوه سخنانی دارد و عدّه‌ای از این جبال به امامت داوود عبادت می‌کنند و داوود(سلام الله علیه) وقتی ذاکر خداست کوهها هم با او هم‌تسبیح‌اند. در سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیات هفده به بعد بخشهایی از جریان داوود(سلام الله علیه) را هم ذکر کرده است؛ فرمود: ﴿اصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُدَ ذَا الْأَیْدِ﴾؛ این دارای قوّت و قدرت بود او با فلاخن توانست جالوت را از پا در بیاورد.

تبیین معانی و مصادیق (ابواب)
﴿إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾؛ او اهل ناله است اُوْب دارد رجوع دارد مرتّب رجوع دارد.
اینکه می‌گویند مُنیب است، مُنیب گاهی از <نابَ یَنِیب> است گاهی از <ناب یَنوب>؛ این یا <نابَ یَنیب> یعنی یَنقطع عن الناس یا <نابَ ینوب> یعنی پشت‌سر هم در نوبت است مکرّر مواظب است که در باز بشود درِ رحمت باز بشود برود آنجا (این مرتّب در نوبت است).
بعضیها هستند که در نوبت نیستند گاهی توبه می‌کنند بعد یادشان می‌رود. تکرار توبه هم مستحب است؛ در روایاتی که مرحوم صاحب وسائل نقل کرده آمده است که تکرار توبه مستحب است تکرار استغفار مستحب است . این در نوبت است، این در نوبت است یعنی همیشه در صف است، چنین آدمی را می‌گویند مُنیب. خب اگر کسی همیشه در نوبت است همیشه ثبت‌نام کرده همیشه منتظر است، همیشه حق را دریافت می‌کند، چنین آدمهایی را می‌گویند اوّاب است اُوْب دارد رجوع دارد ـ <آبَ> به معنای <رَجَعَ> است ـ این همیشه در نوبت است. این چون کثیرالرجوع است به او می‌گویند <اوّاب>.

موهبتی الهی در تسخیر ملکوت حضرت داود بر موجودات
بعد فرمود: ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾؛ خب تَسخیر کرده یعنی چه کار کرده؟ [آیا یعنی] او معدنهای کوهها را [در اختیار گرفت]؟ اینکه تسخیرِ مُلکی بود که در بحث دیروز گذشت؛ نه، ما تسخیر ملکوتی کردیم که با او در بامداد و شامگاه تسبیح می‌کنند: ﴿یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ٭ وَالطَّیْرَ مَحْشُورَةً کُلٌّ لَّهُ أَوَّابٌ ٭ وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ﴾ این داوود است! بنابراین اگر قصّهٴ کوتاهی دربارهٴ حضرت سلیمان(سلام الله علیهما) در ذیلش اشاره شد به معنی برتری سلیمان نیست؛ فرمود: ﴿وَکُنَّا فَاعِلِینَ﴾؛ ما این کارها را همیشه می‌کنیم منتها شما خبر ندارید. ما به سلسله جبال گفتیم در نماز جماعت داوود شرکت کنید: ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾ ؛ این امر تکوینی است [یعنی] ای کوهها در نماز جماعت داوود شرکت کنید در تسبیح داوود شرکت کنید.

فلسفه اصلی ابتکار بشر در ساخت اسلحه
بعد فرمود: ﴿وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَکُمْ﴾؛ ما راه زره‌بافی را به داوود نشان دادیم تا شما را در جنگها حفظ بکند. مستحضرید یک وقت بر بشر گذشت که نمی‌توانستند بفهمند جنازه‌ها را چطور باید دفن بکنند، خب دو برادر این دو فرزند آدم که یکی دیگری را کُشت، ماند در دستش که نمی‌دانست این جنازه را چه کار بکند، بعد ﴿بَعَثَ اللّهُ غُرَاباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُوَارِی‏غ سَوْءَةَ أَخِیهِ﴾ ، بعد کم کم الآن به اینجا رسیده که «به زیر آورد چرخ نیلوفری را» . خب آن بشر کم کم رسیده به عصر داوود که با فلاخن پیروز می‌شد، آن روز مسئلهٴ زره‌بافی یک امر پیش‌بینی‌شده‌ای نبود. مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان نقل می‌کند که لقمان معاصر داوود(سلام الله علیه) بود رفته بود دید او دارد با آن آهنها کاری انجام می‌دهد، متوجّه نشد که او دارد چه کار می‌کند، خواست بپرسد گفت بالأخره وضع معلوم می‌شود من چرا بپرسم، نشست وقتی داوود این زره را تمام کرد و در بَر کرد گفت این برای محافظت در میدانهای جنگ چیز خوبی است، لقمان گفت من که ساکت بودم و صبر کردم، برکتِ سکوتم را یافتم که انسان وقتی بجا ساکت باشد نتیجه‌ هم را بجا می‌گیرد (این قصّه را مرحوم امین‌الاسلام در مجمع‌البیان نقل کرد). خب آن روز وقتی داوود(سلام الله علیه) زره را ساخت که مردم در جنگها از خطر بیگانه محفوظ بمانند، نوبَری بود. پیام قرآن در این زمینه این است که ما به داوود زره‌بافی یاد دادیم تا شما امّت مسلمان شما جامعهٴ بشری شاکر باشید که در بین ما کسانی هستند دانشمندانی هستند که کارهایی می‌کنند که ما را از دشمن حفظ می‌کنند.
الآن شما می‌بینید این جریان انرژی هسته‌ای به منزلهٴ زره عصر ماست [و] شهدایی که در این راه دادند [از جمله] این شهید دکتر مجید شهریاری یا سایر اساتید دانشگاه اینها زره‌بافان شهر ما هستند. خدا به داوود(سلام الله علیه) نگفت من زره‌بافی را یادت دادم تا تو شاکر باشی، به مردم می‌گوید شما شاکر باشید که در بین شماها کسانی هستند که شما را از دشمن حفظ می‌کنند. خب آیا وجود مبارک داوود زره را برای شخصِ خودش بافت؟ آن وقتی که زره نداشت که پیروز شد و رهبر انقلاب شد. این زره یک وسیلهٴ دفاعی است که جامعهٴ بشری را از مهاجمان حفظ می‌کند؛ این انرژی هسته‌ای این طور است این نیروهای رزمی این طورند. الآن بزرگان ما علمای ما فضلای ما در حوزه، همان اندازه این ترور را محکوم کردند و می‌کنند که دانشگاه این کار را کرده [و] برای شهدای آنها طلب مغفرت می‌کنند. امروز که این دکتر مجید شهریاری را به امانتِ الهی سپردند، شما فضلا اگر توانستید امشب یک صلات لیلةالدفن برایش بخوانید، شما که از نزدیک این را نمی‌شناختید! که یک آدم متشرّعی بود اهل دیانت بود اهل صوم و صلات بود اهل نماز بود اهل دعا و ذکر بود، اگر فرصت کردید برای رضای خدا [این نماز را بخوانید] هر کدام ما یک صلات لیلةالدفن برای این شهید بخوانیم.
ملاحظه بفرمایید بحث تفسیری این آیه تنها این نیست که ما مفهوم را درک کنیم؛ به جامعه می‌گوید من زره‌بافی را به داوود یاد دادم تا شما شاکر باشید برای اینکه این چیزی ساخت که شما را از دشمن حفظ می‌کند. [آیا] یعنی داوود تنها شاکر باشد یعنی مجید شهریاری تنها شاکر باشد یا جامعه باید شاکر باشد؟ خب می¬بینید بیگانه از هر سلاحی دارد استفاده می‌کند.

رسالت رهبران الهی در حفظ زندگی و دین بشر
الآن ما در آستانهٴ محرّمیم؛ وجود مبارک ابی‌عبدالله برای او حیات و ممات یکسان است، در آن قتلگاه حرف پیغمبر را زده، حرف قرآن را زده فرمود بسیار خب ما می‌دانیم جهان همه‌شان مسلمان نمی‌شوند جدّ من هم می‌دانست خدا هم به اینها آموخت فرمود: ﴿وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضلوک﴾ فرمود: ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ ، با اینکه خدا یقیناً می‌داند که خیلیها ایمان نمی‌آورند به پیغمبر اعلام کرد فرمود تو رحمتِ جهانی هستی [و] برای اینکه پیغمبر هم به ما آموخت من هم در قتلگاه می‌گویم بسیار خب من می‌دانم شما مسلمان نمی‌شوید کافر هستید ولی بالأخره می‌خواهید یک زندگی مرفّه داشته باشید یا نه ـ حالا اگر کسی کافر شد باید زندگیِ جنگلی داشته باشد یا زندگی رفاه نسبی نصیبش بشود؟ ـ فرمود اگر کافر هستید در زندگیِ دنیایی بخواهید رفاهی داشته باشید من با شما در جنگم، زن و بچهٴ من چه کار کردند . رعایت این معنا برای کفّار هم پیام دارد؛ این دین است این عاشورا الآن در پیش است.
شما آقایان که ـ ان‌شاءالله ـ محرم و صفر را در پیش دارید آن اوج اسلام را عظمت اسلام را پیام جهانی اسلام را [مطرح کنید] مکرّرات را کنار بگذارید حرفهایی که همه ‌جا هست را کنار بگذارید، حرفهای نو مطرح کنید با اخلاص مطرح کنید، هرگز بی‌وضو منبر نروید هرگز منبرفروشی نکنید سخن‌فروشی نکنید. حیف است انسان این حرفها را با درهم و دینار عوض بکند! این وجود مبارک امام صادق سخنرانی کرده نصیحت کرده، یکی بعد از تمام شدن سخنرانی به حضرت عرض کرد عجب جواهری ما از شما استفاده کردیم فرمود همین، «هل الجوهر إلاّ حَجَر» ؛ این حرفهای مرا به طلا تشبیه کردی، طلا یک سنگِ زردی است، چطور به خودت اجازه دادی که به حرفهای من بگویی اینها شبیه طلاست. شما هم حرفهای امام باقر و امام صادق(سلام الله علیهما) را نقل می‌کنید، خدا تأمین می‌کند شما همّتتان بلند باشد او تأمین می‌کند. فرمود: «هل الجوهر إلاّ الحَجَر»؛ حیفت نیامد که این حرفها را به طلا تشبیه کردی؛ شما هم همین حرفها را نقل می‌کنید.
غرض آن است که حوزه مثل دانشگاه داغدار است، حوزه مثل دانشگاه این ترورها را محکوم می‌کند، حوزه مثل دانشگاه این پیام را به استکبار می‌دهد که خدا ﴿ذُو فَضْلٍ عَلَی الْعَالَمِینَ﴾ است [و] شهریاری‌ها در این مملکت ـ‌ به لطف الهی ـ‌ کم نیست.
«غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:18

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن