display result search
منو
تفسیر آیات 92 تا 94 سوره انبیاء

تفسیر آیات 92 تا 94 سوره انبیاء

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 24 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 92 تا 94 سوره انبیاء"

رسالت انبیا در شکل‌گیری همه مراحل وحدت
دلایل ایجاد وحدت در جامعه بشری
امکان وجود نسخ در شریعت و منهاج

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿94﴾

رسالت انبیا در شکل‌گیری همه مراحل وحدت
بعد از اینکه جریان انبیا(علیهم السلام) را به نحو متن در آیهٴ 25 همین سور‌ه بیان فرمود و نام مبارک هفده پیامبر(علیهم السلام) را تقریباً ذکر کردند و بخش قابل توجّهی از جریان بسیاری از این انبیا(علیهم السلام) را مطرح فرمودند در پایان به عنوان جمع‌بندی می‌فرمایند: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ یعنی این شریعتی که خدای سبحان به انبیا عطا کرده است عامل وحدت انسانهای عالَم است هر دینی امّت خود را به وحدت محلّی دعوت می‌کند اولاً، به اتّحاد منطقه‌ای فرا می‌خواند ثانیاً، و به وحدت جهان‌شمول بین‌المللی دعوت می‌کند ثالثاً، بالأخره انسانها با هم باید زندگی کنند اگر یک اصول مشترکی در جوامع بشری حاکم نباشد زندگی جامعهٴ بشری مُختل است لذا هیچ پیامبری به وحدت درون‌گروهی اکتفا نکرده وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) فقط درصدد این نبود که امّت خود را متّحد کند برای اینکه امّت آن حضرت با بیرون از خود رابطه داشتند اگر امّتی با بیرون از خود رابطه دارد باید این در سایهٴ اصولِ پذیرفته‌شده زندگی کند وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) همین طور بود و بازتر و شفاف‌تر و روشن‌تر از همه وجود مبارک حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) است که هم وحدت محلّی دارد، هم وحدت منطقه‌ای دارد، هم وحدت بین‌المللی. وحدت محلّی‌اش این است که مسلمانها را کاملاً به اتحاد دعوت کردند و این اتحاد را بهترین نعمت دانستند فرمودند خدای سبحان ﴿أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ و شما قبلاً دشمن بودید و اعدای یکدیگر بودید ﴿فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً﴾ این از بهترین نعمتهاست که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و امثال آل‌عمران گذشت که بین مسلمانها وجود مبارک حضرت اتّحاد برقرار کرد این اتّحادِ محلّی است که آیات فراوانی در این زمینه هست و بیانات نورانی ائمه مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر این است که در بین امّت اسلامی هیچ کس به اندازهٴ من حریص به وحدت نیست نامه‌ای که برای ابوموسی اشعری مرقوم فرمودند در آن نامه آمده است که بدان «لیس فی امّته» در امّت رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) «رجلٌ أحرص علی وحدتها و اُلفتها مِنّی» من نظیر ندارم در دعوت به وحدت خب این وحدت محلّی که مسلمانها با هم متّحد بشوند. یک وحدت منطقه‌ای است که موحّدان باید با هم متّحد باشند این همان جریان مباهله و امثال مباهله است که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» و «نساء» گذشت که وجود مبارک حضرت به مسیحیهای نجران و امثال نجران می‌فرماید: ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً﴾ این یک وحدت منطقه‌ای است که موحّدان عالَم با هم متّحد باشند و یک وحدت بین‌المللی است که در آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» حل است در آن سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» آنجا می‌فرماید کفّاری که با شما زندگی مسالمت‌آمیز داشتند و کاری نکردند علیه شما توطئه نکردند، تَفریق نکردند، تبعید نکردند، تحریم نکردند شما با آنها دوستانه رفتار کنید و عادلانه رفتار کنید با قِسط و عدل رفتار کنید نهی نمی‌کند خدا که شما نسبت به اینها نیکی کنید برای اینکه ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ﴾ اگر با قِسط و عدل رفتار کردید محبوب خدایید. خب، این دین می‌تواند ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ﴾ باشد این ﴿کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ باشد چه آنها که اهل قبول‌اند چه آنها که اهل نکول‌اند بالأخره از این دین استفاده می‌کنند این یک مطلب، پس دعوت همهٴ انبیا به این سه مرحلهٴ از وحدت است برای اینکه جامعهٴ بشری می‌خواهد با هم زندگی کند و آنچه مشکل جامعهٴ کنونی است همین نظام سلطه است که بالأخره نمونهٴ نزدیکش این آتش خاورمیانه است که به وسیله این نظام سلطه هر روز افروخته است.

دلایل ایجاد وحدت در جامعه بشری
مطلب دیگر دلیل این اتّحاد سه‌ جانبه است.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره ما در کشوری که هستیم محدودهٴ وحدت محلّی هستیم دیگر خب بنابراین.
پرسش:...
پاسخ: نه، آن منطقه‌ای منظور اِقلیمی نیست منظور فکری و دینی است.
خب، مطلب دوم آن است که حالا این وحدت از کجا پیدا می‌شود منشأ این وحدت هم قرارداد نیست تا دیگری بیاید این قرارداد را فسخ کند یا با تهدید و تطمیع عوض بشود.

اول: وجود وحدت در مبدأ و معاد
منشأ این وحدت هم این است که انسان از یک مبدأ واحد آمده است یک، به یک مرجع واحد برمی‌گردد دو، از یک راه واحدی عبور می‌کند سه، اگر مبدأ ـ معاذ الله ـ متعدّد بود یا مقصد متعدّد بود یا راه عبور متعدّد بود این وحدت، تحمیلی بود بر جامعهٴ بشری اما وقتی همه از یک جا آمدیم به یک جا برمی‌گردیم و در یک راهیم به نام صراط مستقیم جا برای اختلاف نیست هر کسی اختلاف کرد خودش عمداً این راه را کج کرده است برهان قرآن کریم این است که خدای سبحان واحد است دربارهٴ دعوت به توحید، او ربّ همه است ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ او نه تنها آفریدگار همه است بلکه پروردگار همه هم هست او ربّ کلّ شیء است پروردگار هم هست و او مرجع کلّ شیء هم هست ﴿إِلَی اللَّهِ تَصِیرُ الْأُمُورُ﴾ ، ﴿إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ﴾، «و هو المرجع»، «و هو المآب» و مانند آن.

دوم: طریق واحد در نظام تکوین و تشریع
راه هم که ﴿فَاعْبُدُوهُ هَذا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ﴾ دیگر دوتا راه نیست نزدیک‌ترین راهی که آغاز و انجام را به هم مرتبط می‌کند همین صراط مستقیم است در نظام تکوینی بیش از یک صراط نیست که ﴿إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ و همهٴ موجودات را در صراط مستقیم دارد اداره می‌کند در نظام تشریع یعنی شریعت هم بیش از یک راه نیست راهِ انبیا(علیهم السلام) از آدم تا خاتم(علیهم السلام) یک اصول ثابت مشترکی دارند یک فروع متغیّر، در بخش اصول که ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ بیش از یک دین نیست در آن محدوده که اصول است و ثابت است سخن از ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ﴾ است و مانند آن سابق، مبشِّر لاحق است لاحق، مصدِّق صادق هیچ کدام اختلافی با هم ندارند.

امکان وجود نسخ در شریعت و منهاج
اگر سخن از نسخ است در حوزهٴ شریعت و منهاج است که ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ نه در اصول دین، در فروع دین که حالا امّتهای قبلی نمازشان چند رکعت بود ما نمازمان چند رکعت است روزهٴ آنها چند روز بود روزهٴ ما چند روز است اینها یک فروعات جزئی است که در اثر اختلاف زمان و زمین فرق می‌کند اینجاست که جای نسخ است نسخ در شریعت و منهاج است و تصدیق در مسئلهٴ اصول دین و معنای نسخ هم در شریعت بازگشتش به تخصیص اَزمانی است حتی در مسئلهٴ نسخ هم انبیا مصدِّق یکدیگرند یعنی این پیامبرِ لاحق می‌فرماید من هم اگر در آن زمان بودم همان شریعت آن حضرت را می‌آوردم این شریعت و منهاجی که وجود مبارک موسای کلیم آورد عیسای مسیح(سلام الله علیه) همان را در آن زمان تصدیق می‌کند می‌فرماید این‌چنین نیست که شریعت و منهاج او در آ‌ن عصر ناصواب بود برای اینکه در آن عصر آن شریعت و منهاج صواب بود در این عصر این شریعت و منهاج که روحِ نسخ در شریعت و منهاج به تخصیص ازمانی برمی‌گردد نه به بطلان حرفِ قبلی.

پرسش:...
پاسخ: بسیار خب، نسخ هم معنایش همین است دیگر آن اصول که ثابت است آن اصول اوّلی که ثابت است.
پس بنابراین چون مبدأ واحد است، مرجع و معاد واحد است و راه واحد است بشر باید متّحد زندگی کند اگر انسان است. بیاییم به سراغ مبدأ قابلی.
پرسش:...
پاسخ: خب بله، آنجا که نسخ نمی‌شود که نمی‌شود آنجا که نسخ می‌شود دیگر سخن از تخصیص زمانی است.

سوم: قابلیت فطری انسان در ایجاد وحدت
خب، اگر مبدأ فاعلی مشخّص شد، غایی هم مشخص شد، صوری هم مشخص شد می‌ماند مبدأ مادّی و قابلی یعنی فاعل خدای سبحان است واحد، هدف خدای سبحان است واحد، صورتِ مسئله که صراط مستقیم است واحد، این رَونده که متحرّک است و قابلِ این تعلیم است این هم واحد است برای اینکه فرمود ما انسان را چند نوع خلق نکردیم همهٴ اینها دارای فطرت مشترک‌اند، همهٴ اینها دارای عقل‌اند، دارای نفس مُلهمه هستند و خدای سبحان همهٴ اینها را با نفوس مُلهمه و با فطرت و با عقل آفرید هیچ اختلافی نیست ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ فرمود این به نحو لای نفی جنس است سرشت انسان را کسی عوض نمی‌کند نه خدا، نه غیر خدا که نفی جنس است اما خدا عوض نمی‌کند چون به احسن وجه آفرید ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ اگر ذات اقدس الهی انسان را با احسن تقویم و بهترین وجه آفرید چراغ فطرت به او داد، چراغ عقل به او داد، دستگاه بدنی او را منظّم کرد، دستگاه روح و ملکوتی او را منظّم کرد به بهترین وجه آفرید دیگر وجهی ندارد تغییر بدهد غیر خدا تبدیل نمی‌کند چون قدرت ندارد بنابراین این ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ به عنوان نفیِ جنس مطرح است و اگر ابلیس تهدید کرد که ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ﴾ آن به اخلاقیّات و به اوصاف و اینها برمی‌گردد نه به ساختار اصلی خلقت. خب، پس خلقت انسان با فطرت و با نفس مُلهمه و اینها آفریده شده که به بهترین وجه است و تبدیل‌پذیر هم نیست اگر انسان چه در مشرق عالَم چه در مغرب عالَم با همین خصوصیّت آفریده شده و خصوصیّتهای اقلیمی و رنگ و صورت و مانند آن سهمی ندارد پس رَونده هم واحد است اگر قابل واحد، صورت واحد، فاعل واحد، غایت واحد، هیچ راهی برای اختلاف نیست.

عدم امکان اختلاف در آیات قرآن و کتب آسمانی
مطلب بعدی در تثبیت این امور آن است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» خوانده شد که قرآن کریم هیچ اختلافی در آن نیست نه آیات یک سور‌ه با هم اختلاف دارند نه سوَر 114گانه قرآن با هم اختلاف دارند هیچ آیه‌ای با آیه‌ای، هیچ سور‌ه‌ای با سور‌ه‌ای اختلاف ندارند چرا، برای اینکه متکلّم این کتاب الهی و کلام الهی خداست خداوند ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است یک، ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ دو، اگر مبدأ صدور این کتاب و کلام خدایی است که ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است نسیان‌پذیر نیست، جهل ندارد، غفلت ندارد، ذهول ندارد یک‌دست سخن می‌گوید لذا «یُصَدِّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً» است که در بیانات نورانی حضرت امیر است ناظر به همین است «یَنطِق بعضه بعضا» همین است که منشأ پیدایش تفسیر قرآن با قرآن شد. خب، پس این کتاب چون گوینده‌اش ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است و نسیان‌پذیر نیست، جهل‌پذیر نیست، غفلت‌پذیر نیست و عجزپذیر نیست یکسان سخن می‌گوید این برهان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» که مربوط به انسجام صدر و ساقهٴ قرآن است دلیل انسجام صدر و ساقهٴ جمیع صُحف و کتابهای آسمانی است یعنی الآن می‌توان ادّعا کرد که تمام کتابهای آسمانی یک‌دست است هیچ اختلافی در کتابهای آسمانی نیست چه به صورت کتابِ به اصطلاح قرآن که خدای سبحان به این پنج پیامبر اولواالعزم عطا کرده است یعنی وجود مبارک نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و حضرت رسول(علیهم الصلاة و علیهم السلام) چه به صورت زَبور و صحیفه‌ها و صُحف دیگر که به انبیای دیگر داده است هیچ کدام از این کتابها نه مبتلا به اختلافِ درون‌گروهی‌اند نه مبتلا به اختلاف برون‌گروهی هیچ کتابی در درون او اختلاف نیست هیچ کتابی هم با کتاب دیگر اختلاف ندارد اگر این قیاس استثنایی سورهٴ مبارکهٴ «نساء» تام باشد چه اینکه یقیناً تام است همان طوری که دلیلِ انسجام قرآن است دلیل انسجام جمیع صُحف و کتب آسمانی است پس همهٴ کتابها یک‌دست‌اند، همهٴ انبیا یک‌دست‌اند، همهٴ انسانها یک‌دست‌اند، جا برای اختلاف نیست بیگانه آمده چیزی را به نام کلام خدا نسبت داده این تحریف در کلام بشر هست کلام بشر مصون از اختلاف نیست یک غارتگری اینها همان طوری که انبیا را شهید کردند ﴿وَقَتْلَهُمُ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾، ﴿وَیَقْتُلُونَ الأنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ گاهی به صورت فعلِ ماضی، گاهی به صورت فعل مضارع کتاب آسمانی را هم ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللّهِ﴾ بنابراین این نوشته‌های آنهاست که تحریف‌پذیر است یعنی خلاف است اما خود کتابی که خدای سبحان بر انبیا نازل کرده است اینکه فرمود: ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ گرچه دربارهٴ قرآن است ولی دربارهٴ همهٴ کتابهای آسمانی حق است خدا حق گفته است، فرشتهٴ وحی هم امینِ وحی است حق آورده است آن پیامبرِ معصوم هم حق تلقّی کرده است بنابراین در کتابهای آسمانی هیچ اختلافی نیست بین انبیا هیچ اختلافی نیست در صراط مستقیمی که مسیرِ این قافله است هیچ اختلافی نیست خود اعضای قافله که جامعهٴ انسانیّت‌اند با هم یکسان‌اند، هم‌فطرت‌اند، هم‌عقل‌اند، هم‌نفس ملهمه‌اند هیچ اختلافی نیست از این به بعد هر حادثه‌ای که پیش آمد ﴿فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ﴾ است این خود بشر است که از اینجا فاصله می‌گیرد و هم با خودش اختلاف دارد می‌شود منافق درون و بیرونش دوتاست هم با دیگران اختلاف می‌کند.

امکان وجود تحریف در کتب آسمانی پیشین
پرسش:...
پاسخ: بله، الآن سخن در این نیست که کتایهای دیگر تحریف نشده آنجا بحثش در همان سوره مبارکه حجر گذشت که کتابهای دیگر چرا تحریف شدند و قرآن مصون از تحریف بود یک برهان عقلی اقامه شده چون آنها کتاب خاتَم و خاتِم نبودند اگر آ‌نها تحریف شدند یک کتاب مصون از تحریف آمده و برهان عقلی بر صیانت قرآن از تحریف این است که اگر ـ معاذ الله ـ این کتاب تحریف بشود معنایش این است که دیگر بشر دین نمی‌خواهد چرا، برای اینکه خدا این کتاب را رها کرده ـ معاذ الله ـ این کتاب مَلعبه شد و تحریف شد یک، بعد هم که پیامبر نمی‌آید الی یوم القیامه این دو، معلوم می‌شود بشر را به حال خود رها کرده سه، «والکل مستحیل والتالی بأثره مستحیل» این برهان عقلی بود که در سوره مبارکه حجر و غیر حجر اقامه شده که قرآن بالضرورة العقلیه مصون از تحریف است ادلهٴ نقلی که در سوره مبارکه حجر است و روایات فراوان اهل بیت اما و اگرِ این برهان عقلی‌اند که قرآن مصون از تحریف است اما چنین دلیلی ما دربارهٴ کتابهای آسمانی نداریم این بحث نزاهت قرآن از تحریف در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت الآن بحث در این است که آن‌که کارِ خداست مصون از اختلاف است انبیا مصون از اختلاف‌اند انسانها هم مصون از اختلاف‌اند این وسطهاست که در اثر نفسِ مسوّله یا نفس امّاره با دسیسهٴ شیطان، دسیسهٴ اینها و وسوسهٴ شیطان این اختلاف پدید می‌آید.

منشأ ایجاد اختلاف از دیدگاه علی ع
در بیانات نورانی حضرت امیر در نهج‌البلاغه هست که «مَا فَرَّقَ بَیْنَکُمْ إِلاَّ خُبْثُ السَّرَائِرِ وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ» تنها چیزی که منشأ اختلاف است غرور و خودخواهی است این در بیانات نورانی حضرت امیر هست که قبلاً در فرصتهای دیگر آن روایت هم خوانده شد به صورت حصر هم حضرت می‌فرماید «انّما» یعنی تنها چیزی که باعث اختلاف است غرور و خودخواهی است خطر غرور و خودخواهی و اختلاف را هم حضرت بیان کرده فرمود: «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» کسی که از جامعه و امّت اسلامی فاصله می‌گیرد شُذوذ‌اندیش است این طعمهٴ شیطان است مثل اینکه در رَمهٴ گوسفندهای یک دامدار اگر یک دسته علفِ سبزی در کنار یک پرتگاهی باشد یک گوسفند به طمع آن دسته علفِ سبز از رَمه جدا بشود همین که مشغول چریدن است چون از تحت صیانت و سرپرستی شَبان و مسئولین رَمه جدا شده طعمهٴ گرگ می‌شود «فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ کَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ» این بیان نورانی هم در نهج‌البلاغه بود که در یک فرصت دیگری خوانده شد بنابراین هر جا اختلاف هست آدم باید به خودش مراجعه بکند که مشکل جدّی دارد مشکل خودش را که حل بکند به امّت اسلامی وصل می‌شود.

بررسی مرجع <هذه> در جمله ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾
خب، ذات اقدس الهی این بیان را تحلیل کرده فرمود راهی برای اختلاف نیست هم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم در این سوره یعنی سورهٴ «انبیاء» منتها در سورهٴ «مؤمنون» شفاف‌تر و روشن‌تر بیان کرده آنجا دو نظر نیست در این سور‌ه چون به آن شفافی بیان نشده دو نظر هست این دو نظر را مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر کرده راه اول را قبول کرده که با سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» سازگارتر است این اقرب به ذهن می‌آید ولی سیدناالاستاد از منظر دیگر نگاه کرده راه دوم را پذیرفته این گرچه عمیق‌تر است و جهان‌شمول‌تر است ولی خیلی با ظاهر آیه سازگار نیست بیان سیدناالاستاد این است که «و أنّ هذه امّتکم امّةً واحدة» یعنی خدای سبحان نام انبیا را برد در آیهٴ 25 خطاب به انبیا کرد یک، در فاصلهٴ بین آیهٴ 25 تا این آیه بخشی از انبیا را به تفصیل ذکر کرده دو، در جمع‌بندی می‌فرماید جوامع بشری یک امّت‌اند برای اینکه از یک جا آمدند به یک جا می‌روند یک مسیر دارند یک هدف دارند یک فطرت دارند یک عقل دارند جا برای اختلاف نیست، اگر جامعهٴ بشری یک حقیقت است در یک سو حرکت می‌کند نباید این را ارباً اربا کرد اگر این‌چنین باشد این مطلب حق است ولی با آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هماهنگ نیست در اینجا اصل این مطلب فی‌الجمله درست است مرحوم شیخ طوسی همین مطلب را به عنوان وجه دوم ذکر کرد ولی وجه اوّلی که خود ایشان پذیرفتند و عدّهٴ دیگر از مفسّران پذیرفتند با آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» سازگارتر است حالا این دو آیه را ملاحظه بفرمایید یکی همین آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» است که فرمود: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ که آیا ﴿هذِهِ﴾ به فطرت و خلقت برمی‌گردد یا به شریعت و دین برمی‌گردد. نظیر شیخ طوسی و سایر بزرگان این است که به شریعت و دین برمی‌گردد نظر سیدناالاستاد این است که به خلقت و فطرت برمی‌گردد ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ یکی بت‌پرست باشد یکی غیر بت‌پرست باشد، یکی مشرک باشد یکی غیر مشرک باشد، یکی موحّد باشد یکی ملحد باشد این ارباً اربا کردنِ جامعهٴ انسانی است و از حق جدا شدن است خالقِ همه یکی، پروردگار همه یکی، رازق همه یکی، مرجع و مآب همه یکی، یوم‌الحساب هم همه به طرف یکی می‌روند دیگر یکی مشرک یکی موحّد معنا ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» اول به طور کلی نام انبیا را می‌برد وقتی که نام انبیا را به طور کلی ذکر فرمود می‌فرماید ما بعد از مثلاً نوح قرون فراوانی را تأمین کردیم و انبیایی برای آنها فرستادیم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا﴾ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بعد از قصّهٴ حضرت نوح می‌فرماید: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ٭ فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولاً مِّنْهُمْ﴾ اینها را فرمود بعد از این جریان آمده مسئلهٴ حضرت موسی(سلام الله علیه) را ذکر فرمود آیهٴ 44 ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾، ﴿تَتْرَا﴾ همان مثل تقوا که اصلش وَترا بود وَتْر یعنی تَک این تک تک، تک تک وقتی کنار هم جمع بشوند می‌شود متواتر، متواتر هم از همین تک تکِ پیاپی آمده است تَتْرا نظیر تقوا اصلش وَترا بود یعنی متواتر «ثمّ أرسلنا رسلنا متواتراً» پیاپی آوردیم حالا چقدر هستند این را در روایات مشخص فرمودند که عدد انبیا مثلاً هزارهاست بعد از این قسمت فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَأَخَاهُ هَارُونَ﴾ بعد از گذشت این جریان آن‌گاه به جریان حضرت مریم در آیهٴ 51 می‌فرماید این انبیایی که یکی پس از دیگری قرن بعد از قرن آمدند ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ ٭ فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ ٭ فَذَرْهُمْ فِی غَمْرَتِهِمْ حَتَّی حِینٍ﴾ اینها را رها کن تا روز حساب ما به محاسبات اینها رسیدگی کنیم این نشان می‌دهد که منظور از این امّت همان شریعت است این‌چنین نیست که سخن سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) ناصواب باشد آن مطلب حق است، عمیق است و شامل‌تر از مطلبی است که دیگران گفتند اما ظاهر آیهٴ محلّ بحث با در نظر گرفتن آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ناظر به مسئلهٴ شریعت است.

عدم امکان طریق علمی در تدوین حقوق بشر
مطلب بعدی آن است که حالا که قرآن کریم این راهِ علمی را ارائه کرده است راهِ تدوین حقوق بشر را هم مشخص کرده است الآن شما مستحضرید بعد از جنگهای جهانی بشر به این فکر افتاده که یک حقوق بشری داشته باشد گرچه الآن این حقوق بشر در اسارت این نظام سلطه است همان طوری که وجود مبارک حضرت امیر در عهدنامهٴ مالک آن طوری که در نهج‌البلاغه آمده فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» فرمود مالک! این دین قبل از من در اسارت اشرار بود قرآن بود، نماز بود، روزه بود، حج عمره بود ولی دینِ اسیر من اوّلین کاری که کردم این دین را آزاد کردم وقتی دین آزاد شد دیگر هر کسی به میل خود این دین را تفسیر نمی‌کند و اجرا نمی‌کند مهم‌ترین کار حضرت امیر در آن پنج سال آزادسازی قرآن بود که دین را آزاد کرد بعد مردم فهمیدند این دین آن نبود که دیگران داشتند «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ» ولی در جریان حقوق بشر دوتا مشکل جدّی است یکی اینکه تدوین حقوق بشر راهِ علمی، راه علمی یعنی علمی، راه علمی ندارد به هیچ وجه، دوم اینکه همین ناقصی که راه علمی ندارد در اسارت نظام سلطه است اما چرا راه علمی ندارد؟ برای اینکه قوانین حقوقی، قوانین فقهی، قوانین اخلاقی اینها سه مرحله را باید پشت سر بگذارند تا به دست مردم بیفتد فقه را شما نگاه کنید نه تنها در فقهِ ما، فقه‌های دیگر هم همین طور است قانون ممکلت ما نه، قانون هر مملکتی هم همین طور است. یک سلسله موادّ قانونی است که مجلس قانون‌گزار که در حقیقت قانون‌شناس است نه قانون‌گزار این وضع می‌کند بعد به صورت آئین‌نامه‌های اجرایی به زیرمجموعهٴ خودشان می‌دهند. این موادّ حقوقی به وسیلهٴ قانون‌شناسان وضع می‌شود این یک، این موادّ حقوقی از یک مبانی گرفته می‌شود که شما به چه دلیل این مواد را تصویب کردید به استناد این مبانی، مثلاً مبنای ما عدالت است، تساوی هست، آزادی هست، استقلال هست، وفای به عهد است اینها مبانی، به استناد این مبانی این موادّ حقوقی تدوین می‌شود فقه هم همین طور است الآن این رساله‌های عملیه موادّ فقهی است این موادّ فقهی را فقها(حفظهم الله) از یک مبانی می‌گیرند این مبانی در اصول دارد یکی می‌گوید خبر واحد حجّت است، یکی می‌گوید استصحاب با شکّ در مقتضی حجّت است، یکی می‌گوید در اقلّ و اکثر برائت است اینها مبانی است به استناد این مبانی این مواد را استخراج می‌کنند تا اینجا حقوق بشر سامان دارد یعنی موادّ حقوقی حالا یا سی ماده یا کمتر و بیشتر را اینها وضع کردند قانون‌شناسان بین‌الملل این درست است از یک مبانی گرفتند به عنوان عدالت، آزادی، تساوی درست است، اما این مبانی را باید از منابع، منابع یعنی منابع کاری به مبانی ندارد از یک منابع باید ما بگیریم که عدالت ما هی؟ استقلال ما هو؟ حریّت ما هی؟ وفای به عهد ما هو؟ مفهوم عدالت که منبع نیست مفهوم عدالت را همه ما می‌دانیم عدالت یعنی «وضع کلّ شیء بحسبه» اما اشیاء جایشان کجاست، اشخاص جایشان کجاست این اول دعواست زن و مرد جایشان کجاست اگر کسی بگوید ما طبق عدالت که مبنای ماست حقوق وضع می‌کنیم این سخن حق است اما این عدالت از کجا می‌گیرید منبع استنباط عدالت چیست، مفهوم عدالت که مشکل را حل نمی‌کند مفهوم عدالت یعنی «وضع کلّ شیء بحسبه» این هم درست است همهٴ ما هم قبول داریم اما اشیاء جایش کجاست، اشخاص جایش کجاست، شما که قبول ندارید کسی اشیاء و اشخاص را آفریده شما می‌گویید این اشیاء و اشخاص مثل علف هرز مثل قارچها خودشان در آمدند اگر اشیاء و اشخاص مثل قارچ‌اند خودشان در آمدند مثل بیان نورانی حضرت امیر که فرمود مگر بشر مثل علفِ خودروست که خود در بیاید یا باغبانی است «أنبتکم من الأرض نباتا» خب آن‌که زن را آفرید باید بگوید جایش کجاست، آن‌که مرد را آفرید باید بگوید جایش کجاست، آن‌که مال را آفرید باید بگوید جایش کجاست، آن‌که جمال را آفرید باید بگوید جایش کجاست شما آن را ندارید که، پس هیچ یعنی هیچ مبنای علمی برای حقوق بشر نیست. نعم، هر کدام از اینها برابر فرهنگ و عادات و آداب و رسوبات و رسومات محلّی عدالت را معنا می‌کنند این تازه اول اختلاف است.

وحی، مرجع تدوین حقوق بشر
بنابراین حقوق بشری که منهای وحی باشد هیچ مبنای علمی ندارد مکرّر مرتّب شما می‌بینید در کنوانسیون زن و مرد مکرّر داعی عدالت دارند می‌گویند عدالت آیا عدالت است که شما بین زن و مرد فرق بگذارید خب می‌بینید این از حق سخن می‌گوید ولی باطلانه می‌اندیشد جای زن کجاست؟ خدای سبحان صریحاً اعلام کرد شما دست به سهام ارث نزنید نگویید که فلان بچه را بیشتر بدهم فلان بچه را کمتر بدهم، نگویید چرا زن سهمش کمتر است مرد سهمش بیشتر است گاهی زن و مرد یکسان ارث می‌برند مثل پدر و مادر، گاهی زن و مرد یکسان ارث می‌برند مثل برادر و خواهر در بخشی از کَلاله، گاهی زنها کمتر مردها بیشتر مثل خواهر و برادر این‌چنین نیست که همیشه زنها کمتر ارث ببرند که، گاهی هم زنها حاجب‌اند و مرد را نمی‌گذارند ارث ببرد فرمود این بحثهایی که ما کردیم که بعضی از جاها زنها مساوی مرد می‌برند، بعضی جاها کمتر می‌برند دست به آن نزنید ﴿لاَ تَدْرُونَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ لَکُمْ نَفْعاً﴾ شما که از آینده خبر ندارید شما چه می‌دانید این پسر یا این دختر چه نوه‌ای می‌آورد، چطوری زندگی شما را تأمین می‌کند بگذارید هر چه که خدا گفت تقسیم بشود کسی را محروم نکنید، اعتراض نکنید، نقد نکنید خب کسی که نه از اول خبر دارد، نه از آخر خبر دارد جای اشیاء را نمی‌داند مکرّر داد می‌زند که آیا تفاوت زن و مرد مطابق با عدالت است، آیا عدل است که زن با مرد فرق داشته باشد خب عدل مبناست نه منبع، منبع را از کجا می‌گیرید پس هیچ راهی برای حقوق بشر نیست الاّ الوحی که باید بپذیرند.

عدم درک مبانی حقوق بشر منهای وحی
مطلب دوم همان است که همین مقداری هم که جزء مشترکات است این در اسارت نظام سلطه است شما می‌بینید آن طرف دنیا برای ایران دارند تصمیم می‌گیرند این ایرانِ یک تکّه نور، یک تکّه پارچه که انقلاب کرد به لطف الهی سی سال دارد می‌کند هر روز دارند زحمت ایجاد می‌کنند. بر همهٴ ما لازم است که برای حفظ نظام و وحدت و انسجام هم از خدا بخواهیم هم از خدا بخواهیم هم حرفی نزنیم که خدای ناکرده نظام آسیب ببیند، وحدت آسیب ببیند این نعمت به آسانی به دست نیامده آن‌قدر خونهای پاک ریخته شده تا این بشر این نظام را فهمید و منسجم شد. به هر تقدیر این نظامی که الآن در جهان هست و هر روز آثار شومش را شما در خاورمیانه دارید مشاهده می‌کنید این پایگاه علمی ندارد و قرآن عالمانه سخن می‌گوید، می‌گوید که موادّ حقوقی داریم الآن فقه ما همین طور است دیگر این رساله موادّ حقوقی است آن بحثهای اصولی و امثال اصولی مبانی اینها را اصلاح می‌کند کتاب و سنّت منبع است بالأخره وقتی که ما نه از قبل خبر داریم، نه از بعد خبر داریم یک جهلِ انباشته‌ای دربارهٴ چه چیزی تصمیم بگیریم ما از خودمان خبر نداریم چه رسد به وضع دیگری. فرمود این اوضاع که شما نمی‌دانید ﴿وَیُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ که این بارها این آیه گذشت که فرمود انبیا آمدند چیزهایی به شما یاد بدهند که نه تنها نمی‌دانید، نمی‌توانید یاد بگیرید این را به بشر می‌گوید اگر همهٴ این هفت میلیارد جمع بشوند هم همان طوری که نمی‌توانند مثل قرآن بیاورند، نمی‌توانند مثل آدمی مثل علی‌بن‌ابی‌طالب بیاورند این فرق نمی‌کند قرآن و عترت که الآن هفت میلیارد بشر است این تحدّی هم هست که ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ﴾ ، «لو اجتمعت الجنّ والإنس علی یأتوا مِثل علی» این هم نمی‌توانند انسانی که اینجا نشسته می‌گوید «فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ» از طرف خدا حکم می‌گیرد او باید بیان کند که اول چیست آخر چیست، این می‌شود منبع، اگر کسی منبع نداشته باشد می‌شود ﴿بِمَا لاَ تَهْوَی أَنْفُسُکُمُ﴾ می‌شود، ﴿أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ می‌شود، آن‌وقت از رسوبات خودش دارد مدد می‌گیرد.
پرسش:...

ادیان و شرایع آسمانی دستخوش تحریف سلطه‌گران
پاسخ: بله، خود عقل می‌گوید من می‌فهمم که نمی‌فهمم مهم‌ترین و مُتقن‌ترین براهین ضرورت وحی را همین فلاسفه اقامه کردند و وجود پربرکت فلاسفه وحی را در این کشور حفظ کرده یک بیان لطیفی جناب ابوریحان بیرونی دارد در تحقیق ماللهند فرمود انبیا این حرف را آوردند دین آوردند، توحید آوردند، معاد آوردند، وحی و نبوّت آوردند این در این بخشها به وسیلهٴ حکما و بزرگان محفوظ ماند ایران محفوظ ماند در یونان هم محفوظ بود چون سقراط در آن بود، افلاطون در آن بود، ارسطو در آن بود، اما همین حرفها وقتی که رفت هند شده ادیان غیر ابراهیمی تازه دین شده آئین، توحید شده شرکِ برهما و برهمن، معاد شده تناسخ چیزی برای دین نمانده اگر آنجا هم یک مردان بزرگی مثل سقراط و افلاطون و ارسطوی یونان بودند یا فارابی و بوعلی و ابوریحان بودند هند هم مانند ایران و یونان موحّد بود الآن شما می‌بینید اثری از توحید در برهما و برهمن و بودا نیست لذا ناچار شدند بگویند ادیان غیر ابراهیمی، مگر ما دینی داریم که غیر ابراهیمی باشد بر اساس ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾ اگر دین است دینِ ابراهیمی است حالا نام آ‌ن پیامبر را ما ندانیم چه کسی است او توحید می‌آورد، دین می‌آورد نه آیین، توحید می‌آورد نه الحاد، معاد می‌آورد نه تناسخ چیزی نمانده که، وقتی شما این معارف را رها کنی به دست آدم عادی بسپاری این معاد را به صورت تناسخ در می‌آورد، آن دین را به صورت آیین در می‌آورد، آن توحید را به صورت شرک در می‌آورد. به هر تقدیر اینکه وجود مبارک امام صادق فرمود شما می‌خواهی شهر زندگی کنی یا می‌خواهی روستا زندگی کنی تحقیق کن ببین یک روحانی یک عالِم در آن هست یا نیست ، اینها حافظان دین‌اند، حافظان شریعت‌اند. به هر تقدیر در این قسمت فرمود: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ شما این طناب را محکم بگیرید متأسفانه افتقطعه أمرهم» اینها آمدند به جای اینکه به این طناب اعتصام کنند همه‌شان به این طناب توحید معتصِم بشوند این طناب را تکّه تکّه و ارباً اربا کردند ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» دارد که ﴿کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ دعا کنید که ـ ان‌شاءالله ـ این نظام تا ظهور آ‌ن حضرت از هر گزندی محفوظ بماند ـ ان‌شاءالله ـ .
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن