- 104
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 91 تا 95 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 91 تا 95 سوره انبیاء"
بیان برخی از مواهب جهانشمول حضرت مریم
بررسی نظر برخی مفسرین درباره نوع وحدت بین امت
هدفمندی نظام زندگی انسان در سایه دین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿94﴾ وَ حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿95﴾
بیان برخی از مواهب جهانشمول حضرت مریم
بعد از ذکر انبیا(علیهم السلام) جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) را هم ذکر فرمود زیرا مریم(سلام الله علیها) که از اولیای الهی است صاحب فرزندی است به نام مسیح(سلام الله علیه) که آن مادر و این فرزند جمعاً یک آیتِ جهانیاند دربارهٴ معجزات دیگر تعبیر به «عالَمین» نشد یا کم هست یک معجزهٴ جهانی ولی دربارهٴ اینکه وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) با اینکه فرمود: ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ مادرِ پیامبر بشود این آیت جهانی است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا اشاره شد که دو صَفْوَط و اصطفا خداوند برای، دو طهارت و دو وصف خدای سبحان برای مریم(سلام الله علیها) ذکر کرد یکی اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آیهٴ 42 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آن صَفوط اول اگر نساء عالمین باشد یعنی نساء عالَمین عصر خودش در روایات ما هم ملاحظه فرمودید که در فضیلت وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) آمده است که مریم(سلام الله علیها) نسبت به نساء عالمینِ عصر خودش افضل بود، سیّدهٴ نساء عالمیان بود ولی وجود مبارک صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمین است <مِن الأوّلین و الآخرین> این برای آن ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾، ﴿وَطَهَّرَکِ﴾ که مربوط به عصمت است باز هم فرق است بین مریم(سلام الله علیها) و حضرت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) اما این دومی که فرمود: ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این به اطلاقش محفوظ است چون مربوط به صفوط نفسی نیست، مربوط به فضیلت نفسانی و کرامت نیست مربوط به این قسمت است که خداوند تو را انتخاب کرده که در بین زنهای جهان فقط تو هستی که بدون همسر مادر شدی بنابراین آنکه در بحارالأنوار و غیر بحارالأنوار هست مربوط به صفوهٴ اوّلی است که فضیلت حضرت است البته در علم، در کمالات، در فضایل نفسانی وجود مبارک صدیقهٴ کبرا سیّدهٴ نساء عالمین <من الأوّلین و الآخرین> است ولی وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمیان عصر خودش است . و اما در این صفوه دوم که بدون همسر مادر بشود این دیگر مخصوص خود حضرت مریم است که در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ این به اطلاقش محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، چون قرینه است برای اینکه تکرار نشود ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ اول با ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ دوم تکرار که نیست چون دو معنا دارد باید دو جهت ملحوظ بشود.
پرسش: استاد حضرت صدیقه طاهره مثبتین نیستند اگر مثبتین شد که ...
پاسخ: نه، چون دربارهٴ اینکه بدون همسر، مادر بشود این دیگر مخصوص مریم(سلام الله علیه) است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره فضیلتی است.
پرسش:...
پاسخ: هر دو دارند منتها مطلق و مقیّدند تقیید نمیشود معنای مثبتین این است که هر دو حق است منتها یکی محدود یکی مطلق، تقیید نمیشود.
پرسش:...
پاسخ: هر دو مطلق باشد که معنا ندارد که.
بررسی نظر برخی مفسرین درباره نوع وحدت بین امت
خب، ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ بعد از اینکه جریان انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را ذکر فرمود چون در آیهٴ 25 فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ بعد از اینکه به عنوان متن جریان رسالت انبیا(علیهم السلام) را به طور متن و اجمال ذکر فرمود شرح حال تقریباً هفده پیامبر را با اجمال و تفصیل ذکر فرمود بعد دربارهٴ انبیا میفرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ تا اینکه مطابق با آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بشود در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ پنجاه به بعد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ بعد از اینکه فرمود حضرت مسیح و مادرش جمعاً یک آیه هستند ﴿وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾ این نشان میدهد که منظور از این وحدت همان وحدت دینی و اسلامی است برای اینکه ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت گرچه ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن فروعات فقهی در بین امّتها احیاناً با یکدیگر اختلاف جزئی دارند ولی اصلِ خطوط کلّی دین واحد است چون اصل خطوط کلی دین واحد است همهٴ انبیا در یک راهاند و اُمم آنها هم موحّد باید باشند نه برخیها برگردند ـ معاذ الله ـ از توحید به الحاد یا برگردند از توحید به شرک هیچ کدام از این دو روا نیست هم خروج از زیر توحید به الحاد باطل است و هم خروج از زیر توحید به تثلیث یا تَثنیه که کسی بگوید عیسی ثالثِ ثلاثه است کسی بگوید عُزیر ابن الله است این تقطیع کردنِ این صراط مستقیم از الهیّت به الحاد یا از توحید به شرک یا از توحید به تثلیث یا از توحید به تثنیه همهٴ اینها باطل است، بنابراین آن راهی را که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند راه دقیقی است و اما این راهی را که شیخ طوسی و امثال شیخ طوسی به عنوان طریق اول ذکر کردند وجه اول ذکر کردند که ناظر به وحدت دینیِ پیروان انبیاست این اقرب به ذهن میآید برای اینکه با آیهٴ 51 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هماهنگ است ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اما آن مطلب دوم هم صحیح است حالا این مطلب دومی که غالب مفسّرین مثل شیخ طوسی، امینالاسلام اینها بر اساس فصل دوم ذکر کردند و سیدناالاستاد وجه اول ذکر کرد این یک مطلب دقیق و قرآنی هم هست. خدای سبحان میفرماید بشر خالق دارد یک، و آن هم خدای سبحان است دو، چون خالق بشر فقط خداست یعنی پرورندهٴ آنها هم باید خدا باشد زیرا انسان را که نمیشود رها کرد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ انسان سُدیٰ و یاوه و بیهوده نیست که همین طور رها بشود که آنکه او را آفرید باید بپروراند همان خدایی که خالق است همان خدا رب است که در این بخشها فرمود: ﴿وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ پس پروردگار ما همان آفریدگار ماست.
هدفمندی نظام زندگی انسان در سایه دین
مطلب بعدی آن است که پرورش انسان در سایهٴ دین است دیگر، حیات یک گیاه به داشتن آب است، داشتن هواست، داشتن نور است، خاک است اینها، گیاه با اینها زنده است اما حیات انسان با دین است که اگر جامعهای دیندار بود زنده است و اگر دیندار نبود مُرده است پس پرورش انسان به دین است و این دین وقتی مبدأ واحد بود انسان با مُردن از بین نمیرود که ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ یا خیال میکند انسان عبث است ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾ نه رهاست بلکه ربّی دارد که او را میپروراند، نه لغو است برای اینکه محصول کار خودش را باید بچیند، پس بنابراین نه مثل علفِ هَرز و خودروست نه مثل باغ رهاشده است باغ، باغبانی دارد او را میپروراند میوه میدهد بعضی میوهها شیریناند بعضی ترشاند بعضی تلخاند، بعضی میوهها مَست میکنند بعضی میوهها خمار میآورند همین خاک است، همین آب است، همین هواست یکی میشود انگور مَست میکند یکی میشود تریاک خمار میآورد اما اینچنین نیست که این باغ را که باغبان پروراند بعد دیوارش را خراب بکند رها بکند پس هم آن مطلب اول حق است که انسان رها نیست علفِ خودرو نیست هم مطلب دوم حق است که انسان هدفمند است دارای مقصد است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ نیست یک، ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾ نیست دو، هم پروردگار دارد و هم هدف دارد و آن هدف رجوع الی الله هست.
رسالت انسان در ایجاد وحدت عملی و اعتقادی
در نوبت قبل روشن شد وقتی مبدأ یکی بود، معاد یکی بود راه هم یکی است انبیا در این راهاند از این راه به عنوان حبلِ مَتین یاد میشود گاهی صراط مستقیم میگویند، گاهی حبل متین میگویند به همهٴ ما گفتند که شما در این مسیر باشید یک، و همهتان دست به این طناب بزنید چنگ بزنید دو، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحثش گذشت فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ نه معنایش این است که همهتان مسلمان باشید، همهتان موحّد باشید، همهتان آدم خوب باشید معنای آیه این نیست که همهتان اهل نماز باشید همهتان اهل روزه باشید معنایش این است که همهتان با هم اهل نماز باشید، با هم اهل روزه باشید. اگر ما دستوری داشتیم که شما باید نماز جماعت بخوانید اگر هزار نفر در مسجد جمع شدند نماز خواندند به این دستور عمل نکردند دین که نگفته شما نماز بخوان که، گفت نماز جماعت بخوان دین نگفت که این طناب را بگیر که گفت با هم بگیرید، با هم بگیرید یعنی با هم بگیرید فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ نکتهٴ مثبت، ﴿وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ نکتهٴ منفی، هم امر به اتّفاق کرده هم نهی از تفرّق با هم باید این طناب را بگیریم که این طناب نیفتد وگرنه هر کدام یک گوشهاش را بگیریم یکی الآن بگیرد یکی لحظهٴ بعد بگیرد اینکه طناب در معرض خطر است پس بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود با هم مسلمان باشید، با هم اهل نماز باشید، با هم اهل روزه باشید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ اینجا هم میفرماید: ﴿وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ خب اگر اینچنین شد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این آیه گذشت که بعضیها میگویند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ برخی از انبیا را قبول داریم برخیها را قبول نداریم فرمود این هم کفر است شما تقطیع کردید این طناب را به هم زدید این راه را ارباً اربا کردید بعضی را جادّه خاکی کردید با اینکه راه، راه مستقیم بود بعضی را کج کردید ما یک راه مستقیم به شما دادیم ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ معنایش این است که شما این راه را کج کردید ما راهِ منحرف در عالَم نداریم اینچنین نیست که خدا دوتا راه داشته باشد یک صراط مستقیم یک سبیلالغیّ، همین راه را شما کج میکنید ﴿یَبْغَونَهَا﴾ همین سبیلالله را ﴿عِوَجاً﴾ شما میآیید یک گوشهاش را بُر میزنید، یک گوشهاش را گودی میکنید، یک گوشهاش را چاله میکَنید، یک گوشهاش را ناهموار میکنید این ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ است اگر در عالَم دوتا راه باشد بله میگوییم یک راه حق است و یک راه باطل، اما خدا راه باطل خلق نکرده همین یک راه را خلق کرده حالا کسی بیاید در این راه دستانداز ایجاد کند در این راه چاله بِکَند، در این راه چاه بکَند ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ شد یعنی همین را کج کرده خب، بنابراین چه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» چه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که محلّ بحث است فرمود مبدأ یکی، معاد یکی، راه یکی، همهٴ انبیا هم آدرسشان این است لذا قبلی مبشّر بعدی است، بعدی مصدّق قبلی است اینها یکدیگر را تصدیق میکنند برهان تصدیقِ همگان هم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا﴾ این همان طوری که میگوید آیات یک سوره و سوَر یک کتاب با هم منسجماند همین برهان که به صورت قیاس استثنایی ارائه شده آنچه بر آدم تا خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمده شامل میشود آنچه بر حضرت آدم نازل شد آنچه بر حضرت ختمی مرتبت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نازل شده اگر ـ معاذ الله ـ اختلافی با هم داشته باشند معلوم میشود «مِن عند الله» نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾
لزوم تدوین حقوق بشر در سایه توحید و وحی
حالا که این شد در نوبت قبل اشاره شد که قانونی که فعلاً در جهان حاکم است به عنوان حقوق بشر یک صبغهٴ علمی ندارد مشکل اساسیاش این است که موادّ حقوقیاش مشخص است یک، مبانی حقوقی او مشخص است دو، ابتر است سه، یعنی منبع ندارد الآن قانون اساسی کشور ما مبانی است و قوانینی که مجلس شورای اسلامی تصویب میکند و به تصدیق شورای نگهبان میرسد موادّ قانونی است این مواد به استناد آن مبانی یعنی قانون اساسی است قانون اساسی هم از کتاب و سنّت گرفته شده این میشود منبع این یک راه علمی است اما قانونی که بشر فعلاً دارد به عنوان قانون بشر که سازمان ملل بر اساس آن کار میکند و هر روز هم به میل خود تفسیر میکنند این ابتر است یا از اول منقطعالأول است یا از آخر منقطعالأول یعنی موادّ حقوقیاش مشخص است یک، مبانی او به نام عدالت، حریّت، آزادی، استقلال، وفای به عهد اینها هست دو، اما منبع ندارد که ما کدام عهد را وفای به عهد یعنی چه، کدام عدالت را عدل یعنی چه، کدام استقلال را استقلال یعنی چه، کدام آزادی را آزادی یعنی چه، فرق آزادی و رهایی چیست، فرق عدالت با میلخواهی شما چیست، عدل یعنی «وضع کلّ شیء فی موضعه» این معنایش همه ما میفهمیم با این مفهوم که مشکل حقوقی حل نمیشود ما باید بدانیم که جای اشیاء کجاست، جای اشخاص کجاست تا برابر آن مبانی پیدا کنیم به استناد آن مبانی، مواد را ثابت کنیم ما نمیدانیم مال جایش کجاست، زن جایش کجاست، نظام، نظام سرمایهداری است یا نظام کاپیتال غرب است یا سوسیال شرق است یا کلاهما فی النّار کما هو الحق یک نظام دیگری است بنابراین مال جایش کجاست، دولت جایش کجاست، ملّت جایش کجاست، زن جایش کجاست، مرد جایش کجاست این را وحی باید بگوید این را جهانآفرین باید بگوید این را انسانآفرین باید بگوید این را که ندارند اینها، بنابراین هیچ راه علمی نیست برای اثبات مشروعیّت این حقوق بشر تنها راهی که هست همان راه انبیاء(علیهم السلام) است یک راهِ علمی است بالأخره. خب، این سخن، سخن حقّی است شاید از آیات دیگر به کمک این استفاده بشود ولی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این مطلب را اصل قرار دادند شیخ طوسی این را مطلب دوم قرار داد .
تساوی همه بشر در برابر قوانین الهی
قرآن کریم راه هر گونه زیادهخواهی و غرور و خودبینی را بست هم راه افراد را خودخواهیِ فردی را بست هم خودخواهی جمعی را. دوتا اصل هم در قانون اساسی آمده اگر این قانون اساسی گرچه به حسب ظاهر یک دفترچه است اما کتابِ عمیقِ علمی است تقریباً چهل مجتهد روی آن کار کردند سی کارشناس دانشگاهی هم روی آن کار کردند این طور نیست که یک کتاب عادی باشد کمتر کسی به عمق این قانون اساسی میتواند پی ببرد که فرق اینها چیست، این مادّه چیست، آن مادّه چیست، این چرا این طور تعبیر شده. در قانون اساسی آمده همه در برابر قانون مساویاند یک، گرچه قانونِ افراد فرق میکند دو، هیچ فردی نسبت به فرد دیگر امتیاز ندارد سه، هیچ قبیله و حزبی نسبت به هیچ قبیله و حزبی امتیاز ندارد چهار، اینها چهار مطلب از چهار آیه قرآنی گرفته شده از چهار جا گرفته شده قرآن کریم هم تمایز فردی را مشخص کرده و هم تمایز قبیلهای را مشخص کرده در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» که فرمود ما شما را از یک زن و مرد خلق کردیم یعنی همهتان از یک زن، همهتان از یک مرد یعنی از پدر و مادر خلق شدید و هیچ مِیْزی بین افراد نیست چه اینکه هیچ مِیْزی بین قبایل نیست آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» این است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ آن روز که شناسنامه نبود، آن روز که نامگذاریهای مشخص نبود آن روز قبیله و شعبه و حیّ و امثال ذلک بود ما این قبیله قبیله را مشخص کردیم تا شناسنامه باشد فلان کس از فلان قبیله است فلان کس از فلان عشیره و این افتخارآفرین نیست این شناسنامهٴ طبیعی است مثل اینکه رنگها را، لهجهها را ما مختلف آفریدیم ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾ برای اینکه شناسنامه باشد یکدیگر را بشناسید این اختلاف اَلسنه، این اختلاف الوان، این اختلاف شعوب، این اختلاف قبایل یک شناسنامه است هر جا بروید با این شناسنامهها شناخته میشوید و اینها علامت نه اقلیمی بودن و سیاه بودن و رنگینپوست بودن نشانهٴ ضعف است نه رومی بودن و سپیدچهره بودن. ﴿وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ همین، اما ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ اما در مسائل فردی فرمود: ﴿لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾ هیچ کسی حق ندارد دیگری را تحقیر بکند هیچ فردی بر فرد دیگر تمایز ندارد یک، هیچ قبیلهای بر قبیلهٴ دیگر تمایز ندارد دو، اینها فقط برای شناسایی است پس همه در برابر قانون یکساناند یک، گرچه قانونِ افراد مختلف است دو، قانون هر کسی محترم است و باید اجرا بشود اینها اصول قرآنی است که منبع است از این منبع، مبانی قانون اساسی استنباط شده از مبانی قانون اساسی، موادّ قانونیِ مجلس شورای اسلامی تصویب میشود اما جهان این را ندارد این ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ این است،
مصادفت انسان با مرگ مبین لزوم وحدت و انسجام
پس بنابراین هیچ کس نمیمیرد در بحثهای قبل هم داشتیم این از حرفهای نوبرِ قرآن کریم است که انسان مرگ را میمیراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند ماییم و ابدیّتِ ما هیچ کس جلوی مرگ را نمیتواند بگیرد بالأخره مرگ ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ اما در مَصاف و در نبرد و کارزارِ انسان با مرگ چه کسی پیروز میشود؟ مرگ پیروز میشود یا ما؟ این قرآن است که میگوید شما مرگ را میچشید و هضم میکنید و زیر پا میگذارید و لِه میکنید و ابدی میشوید ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ نه «تُردّان» نه با هم میروید این را اینجا میگذارید دفن میکنید خودتان میروید وقتی وارد برزخ شدید شمایید، وارد صحنهٴ قیامت شدید شمایید، وارد بهشت شدید شمایید و شمایید و شما هیچ سخنی از مرگ نیست مرگ در همین مَصاف بستر است انسان این را میگیرد چُماله میکند مُچاله میکند زیر پای خودش لِه میکند و ابدی میشود بلند میشود میرود ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾ این از نوآوریهای وحی است که انسان در مَصاف مرگ پیروز میشود نه اینکه بپوسد مرگ را میپوساند خب اگر این است مبدأ میشود واحد، منتها میشود واحد، راه میشود واحد، اگر مبدأ و منتها واحد شد راه هم واحد است ما هم در این مسیریم فرمود هر کسی که آمد ارباً اربا کرد آسیب میبیند ما گفتیم این را با هم نگه دارید یک، و در با هم نگه داشتن هم با هم مشورت کنید دو،
وحدت دینی در سایه اعتصام همگانی به حبل الله
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 103 ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ این برای آن، اما در عین حال که این دین را با هم نگه میدارید مشورت کنید که نوبت محفوظ باشد چطور با هم نگهدارید این امرِ شماست که در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود مردان الهی کسانیاند که ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است ﴿وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ نه امرالله، امرالله وحی است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ احکام شرعی که امرالناس نیست احکام شرعی امرالله است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ حکم را، حکم شرعی را ذات اقدس الهی باید بیان کند و لاغیر، اما ما چگونه این حکم را پیاده کنیم، چطور جامعهمان را حفظ بکنیم، چطور صفمان را منسجم بکنیم این با مشورت باید حل بشود ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ نه «امرالله شوریٰ بینهم» دینِ خدا شورایی نیست وظیفهٴ ما شورایی است وقتی این کار را کردیم که چگونه با مشورت و با همفکری یکدیگر دین را حفظ بکنیم به بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» من هم رها میکردم اما حضورِ مردمی منشأ برکت است قیام حجّت منشأ برکت است این دیگر انسان خودش را نمیبیند قوم و قبیلهٴ خودش را نمیبیند راحت است فرمود اینها به جای اینکه اعتصام کنند با هم این عاصِمه را حفظ بکنند متفرّق شدند یکی یک گوشهٴ طناب را پاره کرده گرفته خیال کرده این یک گوشه او را حفظ میکند این طناب انداخته نیست آویخته است چند بار به عرضتان رسید که خدا باران را نازل کرده ولی انداخت هر کشاورزی سهم خودش را میگیرد
رسالت انسان در حفظ دین و تمسک به قرآن
اما قرآن را که فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ نینداخت، قرآن را آویخت فرمود این قرآن را بگیرید یک طرف دست خداست یک طرف دست شما خب اگر «أحد طرفیه بید الله سبحانه و تعالی» است که در آن حدیث معروف در ثقلین هست معلوم میشود قرآن را نینداخت دیگر لذا اگر آدم این را محکم بگیرد هم میماند هم بالا میرود وگرنه طنابِ انداختهٴ کنار مغازه مشکل خودش را حل نمیکند آدم اعتصام بکند چنگ بزند به آن طناب که چه، خود طناب جابهجا میشود که مشکلش حل نمیشود چه رسد به اینکه مشکل معتصمان را حل کند فرمود من قرآن را نینداختم قرآن را آویختم یک طرف دست من است یک طرف دست شماست بگیرید و بالا بیایید حالا اگر کسی ـ معاذ الله ـ تحریف کرده به دین عمل نکرده، بانگ تفرقه داده به دین عمل نکرده، یک گوشهٴ قرآن را گرفته یک صفحهٴ قرآن را گرفته جدا کرده ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ اینکه میبینید مِلل و نِحلی که ابنهزم نوشته، ملل و نحلی که شهرستانی نوشته غالب این ملل و نحل نویس دو جلد کتاب نوشتند آن مِلل است که انبیا آوردند نِحَل است که اهل علم آورده نِحلهها، جعلها، مجعولها، تفرقهها، آرای خاص را اینها آوردند وگرنه نِحل را که انبیا نیاورده بودند که در برابر ملّت انبیا نِحلت همین متفرّقان پیدا شده هم به ما دستور داد که امّت واحده هستید یک، به کلّ جهان بشریّت هم به ما فرمود با هم این طناب را بگیرید نه هر کدام یک گوشهاش را بگیرید یکی امروز این بگیرد یکی فردا آن بگیرد مثل اینکه یکی این ساعت نماز بخواند یکی آن ساعت نماز بخواند اینچنین نیست با هم نماز بخوانید با هم روزه بگیرید این دو، و اگر کسی یک گوشهاش را گرفته و جدا کرده مثل اینکه یک صفحه قرآن را گرفته و جدا کرده این به هیچ جا نمیرسد این ارباً اربا کردن است که به جایی هم نمیرسد فرمود: ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ چون ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾، ﴿کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ خوشحالاند در حالی که هم خودشان خسارت میبینند هم به قرآن ممکن است ـ معاذ الله ـ آسیب برسانند ولی اگر کسی، جامعهای با هم گرفتند میشود حزبالله که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾اند، ﴿فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾اند چند تعبیر دربارهٴ همین حزبالله آمده. در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود اینها خوشحالاند که یک گوشهٴ قرآن را گرفتند آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ این یک نشاطِ کاذب است فَرَح صادق آن است که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾، ﴿یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ فَرحان بودن، مسرور بودن به کمک الهی و به عنایت الهی است نه اینکه یک گوشهٴ قرآن را بگیرند یک صفحه قرآن را بگیرند به او خوشحال باشند. خب، پس بنابراین اینکه در آیهٴ سورهٴ «انبیاء» فرمود مطابق با همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ذکر کرده فرمود متأسفانه یک عدّه ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ با اینکه وظیفهٴ آنها نگهداری و نگهبانی مشترک بود تَقَطُّع شده ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾
رستاخیز نماد حسابرسی پرونده اعمال
اما ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ ما اینها را رها نمیکنیم اینها به سوی ما برمیگردند خب وقتی برمیگردند ما چه کار میکنیم با اینها ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر کسی این دو عنصر محوری را داشت حُسن فعلی و حُسن فاعلی آدمِ خوبی بود یعنی مؤمن، کارِ خوبی کرد یعنی عملِ صالح ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ﴾ نفرمود جزای خیر به او میدهیم با دو تعبیر لطیف پاسخ داد یکی به صورت نفی جنس فرمود هیچ کسی توان آن را ندارد که سعیِ اینها را نادیده بگیرد یک، دوم اینکه از این عمل به سعی تعبیر شده که یک صبغهٴ ادبی دارد، معنوی دارد فرمود کوشش اینها مشکور است، مَکفور نیست نه تنها ما کفران نمیکنیم احدی کفارن نمیکند برای اینکه ما کفران نمیکنیم چون به قولمان وفا میکنیم دیگری کفران نمیکند چون قدرت ندارد لذا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ﴾ نفرمود «فلا کفران لِعَمله» فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ در صورتی که این دو عنصر را داشته باشید، ولی برای تأدیب و تنبیه و عذاب الهی دو عنصر لازم نیست همان یک عنصر کافی است کارِ بد کیفر دارد حالا چه شخص با ایمان باشد چه شخص کافر باشد کارِ بد کیفر دارد منتها در کم و زیاد کیفر فرق است دربارهٴ پاداش صحیح این دو عنصر لازم است ﴿وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ﴾ ما هم ﴿وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ مینویسیم و هم فرشتگان ما مینویسند خود ما ضبط میکنیم کتابت یعنی ضَمّ بعضی به بعضی، کَتیبه که میگویند از همین قبیل است در مسائل جبهه و جنگ قشون را که تعریف میکنند میگویند اصحاب یمین دارند یک اصحاب شمال، مِیمَنه دارند، مِیسره دارند، غرب دارند گاهی از یک گروه انباشتهٴ از آنها تعبیر به کتیبهٴ جنگی میکنند یعنی اینها ضمیمهٴ هماند خب حالا آن کتاب کجاست آن لوح کجاست فرمود گاهی در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست که ـ انشاءالله ـ رسیدیم آنجا مشخص میشود که ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾، ﴿عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ یک دفعه انسان میبیند که از درون او این کتاب در آمده ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ الآن بسته است آن روز منشور است و باز میشود. خب، این کتاب کجاست، در درون ماست، چه کسی مینویسد، اگر کسی سَری به درون خود بزند خیلی چیز برای او روشن میشود اولین چیزی که برای او روشن میشود خدای اوست برای اینکه خودش عینِ ربط به خدای سبحان است و اگر عین ربط به الله بود و فقیرِ الی الله بود ممکن است کسی آن مستقل را نبیند و این رابط را ببیند معنایِ حرفی را ببیند این شدنی نیست مثل اینکه اگر سِیری نباشد بصرهای نباشد هرگز عَزم معنا ندارد که انسان بگوید «صِرت مِن البصرة الی الکوفه» به هر تقدیر فرمود این خدای سبحان مرجع همه است و همه به آنجا رجوع میکنید هیچ کسی در بین راه نمیماند هیچ کسی هم گُم نمیشود هیچ کسی هم کم نمیآورد همه الی الله رجوع میکنند.
بیان برخی از معانی و مصادیق <حرمت> در قرآن
جملهٴ بعد هم مناسب همین خواهد بود که فرمود: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ چند وجه برای این معنا ذکر کردند سرّش این است که یک کلمهٴ «لا» آن وسط مشکلآفرین شد حرام در اینجا حرمت تشریعی نیست حرمت تکوینی است یعنی محروم کردن، ممنوع کردن نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت که وقتی دوزخیان از بهشتیان درخواست آب و نوشیدنی میکنند بهشتیان در جواب دوزخیان پرتوقّع میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ یعنی این غذا و این نوشیدنی بهشت را خدا بر کفار حرام کرده است یعنی حرمتِ تکوینی نظیر آنکه دربارهٴ مادر موسی فرمود برای اینکه ما به وعدهمان وفا بکنیم این فرزند به مادر برگردد ﴿حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ هیچ مُرضعهای، هیچ رضاعدهندهای، هیچ شیردهندهای را این کودک قبول نمیکرد به هر دایهای میدادند این پستان را نمیگرفت این تحریمِ تکوینی بود که وجود مبارک موسای کلیم به مادر برسد این ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ که بحثش قبلاً گذشت این است یا ﴿حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت این است این ﴿حَرَامٌ﴾ هم حرمت تکوینی است.
بررسی احتمالاتی در معانی عدم بازگشت کافران
اینها که کافر بودند و به هلاکت رسیدند دیگر برنمیگردند، دیگر برنمیگردند یعنی به دنیا برنمیگردند تا نظیر ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ باشد مطابق آن باشد که یعنی دوباره به دنیا برنمیگردند که جبران بکنند یُحتمل، یا نه رجوع نمیکنند «مِن الکفر الی الاسلام، مِن الباطل الی الحق» یعنی توبه نمیکنند این درست است و ﴿لاَ یَرْجِعُونَ﴾ این بیان همان حرمت باشد یعنی حرام است که رجوع نکنند الی الله یعنی ممتنع است که رجوع نکنند الی الله بلکه یقیناً به الله مراجعه میکنند این طور نیست که حالا اینها مُردند راحت شدند گفتند حالا ما ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ حالا که مُردیم راحت میشویم آنها که دست به خودکشی میزنند خیال میکنند مرگْ راحتی است در حالی که اوّلین لحظهٴ عذاب آن وقتی است که این جان از بدن فاصله گرفته خب، پس بنابراین اینچنین نیست که اینها رجوع کنند به دنبال نظیر ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ بشود یک، اینچنین نیست که اینها رجوع بکنند «مِن الکفر الی الاسلام» توبه بکنند این دو، اینچنین نیست که رجوع الی الله نکنند سه، سیدناالاستاد این سومی را نپذیرفت همان رجوع الی التوبه و امثال ذلک را پذیرفت ولی ظاهراً میتواند به قرینهٴ ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ همین رجوعِ الی الله باشد آنها را هم در زیرمجموعهٴ خود بگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
بیان برخی از مواهب جهانشمول حضرت مریم
بررسی نظر برخی مفسرین درباره نوع وحدت بین امت
هدفمندی نظام زندگی انسان در سایه دین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِیهَا مِن رُّوحِنَا وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ ﴿91﴾ إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿94﴾ وَ حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿95﴾
بیان برخی از مواهب جهانشمول حضرت مریم
بعد از ذکر انبیا(علیهم السلام) جریان حضرت مریم(سلام الله علیها) را هم ذکر فرمود زیرا مریم(سلام الله علیها) که از اولیای الهی است صاحب فرزندی است به نام مسیح(سلام الله علیه) که آن مادر و این فرزند جمعاً یک آیتِ جهانیاند دربارهٴ معجزات دیگر تعبیر به «عالَمین» نشد یا کم هست یک معجزهٴ جهانی ولی دربارهٴ اینکه وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) با اینکه فرمود: ﴿لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ﴾ مادرِ پیامبر بشود این آیت جهانی است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا اشاره شد که دو صَفْوَط و اصطفا خداوند برای، دو طهارت و دو وصف خدای سبحان برای مریم(سلام الله علیها) ذکر کرد یکی اینکه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آیهٴ 42 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ وَطَهَّرَکِ وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ آن صَفوط اول اگر نساء عالمین باشد یعنی نساء عالَمین عصر خودش در روایات ما هم ملاحظه فرمودید که در فضیلت وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیها) آمده است که مریم(سلام الله علیها) نسبت به نساء عالمینِ عصر خودش افضل بود، سیّدهٴ نساء عالمیان بود ولی وجود مبارک صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمین است <مِن الأوّلین و الآخرین> این برای آن ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاکِ﴾، ﴿وَطَهَّرَکِ﴾ که مربوط به عصمت است باز هم فرق است بین مریم(سلام الله علیها) و حضرت صدیقهٴ کبرا(سلام الله علیها) اما این دومی که فرمود: ﴿وَاصْطَفَاکِ عَلَی نِسَاءِ الْعَالَمِینَ﴾ این به اطلاقش محفوظ است چون مربوط به صفوط نفسی نیست، مربوط به فضیلت نفسانی و کرامت نیست مربوط به این قسمت است که خداوند تو را انتخاب کرده که در بین زنهای جهان فقط تو هستی که بدون همسر مادر شدی بنابراین آنکه در بحارالأنوار و غیر بحارالأنوار هست مربوط به صفوهٴ اوّلی است که فضیلت حضرت است البته در علم، در کمالات، در فضایل نفسانی وجود مبارک صدیقهٴ کبرا سیّدهٴ نساء عالمین <من الأوّلین و الآخرین> است ولی وجود مبارک مریم(سلام الله علیها) سیّدهٴ نساء عالمیان عصر خودش است . و اما در این صفوه دوم که بدون همسر مادر بشود این دیگر مخصوص خود حضرت مریم است که در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ این به اطلاقش محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، چون قرینه است برای اینکه تکرار نشود ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ اول با ﴿وَاصْطَفَاکِ﴾ دوم تکرار که نیست چون دو معنا دارد باید دو جهت ملحوظ بشود.
پرسش: استاد حضرت صدیقه طاهره مثبتین نیستند اگر مثبتین شد که ...
پاسخ: نه، چون دربارهٴ اینکه بدون همسر، مادر بشود این دیگر مخصوص مریم(سلام الله علیه) است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره فضیلتی است.
پرسش:...
پاسخ: هر دو دارند منتها مطلق و مقیّدند تقیید نمیشود معنای مثبتین این است که هر دو حق است منتها یکی محدود یکی مطلق، تقیید نمیشود.
پرسش:...
پاسخ: هر دو مطلق باشد که معنا ندارد که.
بررسی نظر برخی مفسرین درباره نوع وحدت بین امت
خب، ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ بعد از اینکه جریان انبیا(علیهم الصلاة و علیهم السلام) را ذکر فرمود چون در آیهٴ 25 فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ بعد از اینکه به عنوان متن جریان رسالت انبیا(علیهم السلام) را به طور متن و اجمال ذکر فرمود شرح حال تقریباً هفده پیامبر را با اجمال و تفصیل ذکر فرمود بعد دربارهٴ انبیا میفرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ تا اینکه مطابق با آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» بشود در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ پنجاه به بعد سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» این است ﴿وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً﴾ بعد از اینکه فرمود حضرت مسیح و مادرش جمعاً یک آیه هستند ﴿وَآوَیْنَاهُمَا إِلَی رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِینٍ﴾ آنگاه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ﴾ این نشان میدهد که منظور از این وحدت همان وحدت دینی و اسلامی است برای اینکه ﴿إِنَّ الدِّینَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت گرچه ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ آن فروعات فقهی در بین امّتها احیاناً با یکدیگر اختلاف جزئی دارند ولی اصلِ خطوط کلّی دین واحد است چون اصل خطوط کلی دین واحد است همهٴ انبیا در یک راهاند و اُمم آنها هم موحّد باید باشند نه برخیها برگردند ـ معاذ الله ـ از توحید به الحاد یا برگردند از توحید به شرک هیچ کدام از این دو روا نیست هم خروج از زیر توحید به الحاد باطل است و هم خروج از زیر توحید به تثلیث یا تَثنیه که کسی بگوید عیسی ثالثِ ثلاثه است کسی بگوید عُزیر ابن الله است این تقطیع کردنِ این صراط مستقیم از الهیّت به الحاد یا از توحید به شرک یا از توحید به تثلیث یا از توحید به تثنیه همهٴ اینها باطل است، بنابراین آن راهی را که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) فرمودند راه دقیقی است و اما این راهی را که شیخ طوسی و امثال شیخ طوسی به عنوان طریق اول ذکر کردند وجه اول ذکر کردند که ناظر به وحدت دینیِ پیروان انبیاست این اقرب به ذهن میآید برای اینکه با آیهٴ 51 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هماهنگ است ﴿یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ اما آن مطلب دوم هم صحیح است حالا این مطلب دومی که غالب مفسّرین مثل شیخ طوسی، امینالاسلام اینها بر اساس فصل دوم ذکر کردند و سیدناالاستاد وجه اول ذکر کرد این یک مطلب دقیق و قرآنی هم هست. خدای سبحان میفرماید بشر خالق دارد یک، و آن هم خدای سبحان است دو، چون خالق بشر فقط خداست یعنی پرورندهٴ آنها هم باید خدا باشد زیرا انسان را که نمیشود رها کرد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ انسان سُدیٰ و یاوه و بیهوده نیست که همین طور رها بشود که آنکه او را آفرید باید بپروراند همان خدایی که خالق است همان خدا رب است که در این بخشها فرمود: ﴿وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ پس پروردگار ما همان آفریدگار ماست.
هدفمندی نظام زندگی انسان در سایه دین
مطلب بعدی آن است که پرورش انسان در سایهٴ دین است دیگر، حیات یک گیاه به داشتن آب است، داشتن هواست، داشتن نور است، خاک است اینها، گیاه با اینها زنده است اما حیات انسان با دین است که اگر جامعهای دیندار بود زنده است و اگر دیندار نبود مُرده است پس پرورش انسان به دین است و این دین وقتی مبدأ واحد بود انسان با مُردن از بین نمیرود که ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ یا خیال میکند انسان عبث است ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾ نه رهاست بلکه ربّی دارد که او را میپروراند، نه لغو است برای اینکه محصول کار خودش را باید بچیند، پس بنابراین نه مثل علفِ هَرز و خودروست نه مثل باغ رهاشده است باغ، باغبانی دارد او را میپروراند میوه میدهد بعضی میوهها شیریناند بعضی ترشاند بعضی تلخاند، بعضی میوهها مَست میکنند بعضی میوهها خمار میآورند همین خاک است، همین آب است، همین هواست یکی میشود انگور مَست میکند یکی میشود تریاک خمار میآورد اما اینچنین نیست که این باغ را که باغبان پروراند بعد دیوارش را خراب بکند رها بکند پس هم آن مطلب اول حق است که انسان رها نیست علفِ خودرو نیست هم مطلب دوم حق است که انسان هدفمند است دارای مقصد است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ نیست یک، ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾ نیست دو، هم پروردگار دارد و هم هدف دارد و آن هدف رجوع الی الله هست.
رسالت انسان در ایجاد وحدت عملی و اعتقادی
در نوبت قبل روشن شد وقتی مبدأ یکی بود، معاد یکی بود راه هم یکی است انبیا در این راهاند از این راه به عنوان حبلِ مَتین یاد میشود گاهی صراط مستقیم میگویند، گاهی حبل متین میگویند به همهٴ ما گفتند که شما در این مسیر باشید یک، و همهتان دست به این طناب بزنید چنگ بزنید دو، اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» بحثش گذشت فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ نه معنایش این است که همهتان مسلمان باشید، همهتان موحّد باشید، همهتان آدم خوب باشید معنای آیه این نیست که همهتان اهل نماز باشید همهتان اهل روزه باشید معنایش این است که همهتان با هم اهل نماز باشید، با هم اهل روزه باشید. اگر ما دستوری داشتیم که شما باید نماز جماعت بخوانید اگر هزار نفر در مسجد جمع شدند نماز خواندند به این دستور عمل نکردند دین که نگفته شما نماز بخوان که، گفت نماز جماعت بخوان دین نگفت که این طناب را بگیر که گفت با هم بگیرید، با هم بگیرید یعنی با هم بگیرید فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً﴾ نکتهٴ مثبت، ﴿وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ نکتهٴ منفی، هم امر به اتّفاق کرده هم نهی از تفرّق با هم باید این طناب را بگیریم که این طناب نیفتد وگرنه هر کدام یک گوشهاش را بگیریم یکی الآن بگیرد یکی لحظهٴ بعد بگیرد اینکه طناب در معرض خطر است پس بنابراین در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود با هم مسلمان باشید، با هم اهل نماز باشید، با هم اهل روزه باشید ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ اینجا هم میفرماید: ﴿وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ خب اگر اینچنین شد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این آیه گذشت که بعضیها میگویند ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ﴾ برخی از انبیا را قبول داریم برخیها را قبول نداریم فرمود این هم کفر است شما تقطیع کردید این طناب را به هم زدید این راه را ارباً اربا کردید بعضی را جادّه خاکی کردید با اینکه راه، راه مستقیم بود بعضی را کج کردید ما یک راه مستقیم به شما دادیم ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ معنایش این است که شما این راه را کج کردید ما راهِ منحرف در عالَم نداریم اینچنین نیست که خدا دوتا راه داشته باشد یک صراط مستقیم یک سبیلالغیّ، همین راه را شما کج میکنید ﴿یَبْغَونَهَا﴾ همین سبیلالله را ﴿عِوَجاً﴾ شما میآیید یک گوشهاش را بُر میزنید، یک گوشهاش را گودی میکنید، یک گوشهاش را چاله میکَنید، یک گوشهاش را ناهموار میکنید این ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ است اگر در عالَم دوتا راه باشد بله میگوییم یک راه حق است و یک راه باطل، اما خدا راه باطل خلق نکرده همین یک راه را خلق کرده حالا کسی بیاید در این راه دستانداز ایجاد کند در این راه چاله بِکَند، در این راه چاه بکَند ﴿یَبْغَونَهَا عِوَجاً﴾ شد یعنی همین را کج کرده خب، بنابراین چه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» چه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که محلّ بحث است فرمود مبدأ یکی، معاد یکی، راه یکی، همهٴ انبیا هم آدرسشان این است لذا قبلی مبشّر بعدی است، بعدی مصدّق قبلی است اینها یکدیگر را تصدیق میکنند برهان تصدیقِ همگان هم در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا﴾ این همان طوری که میگوید آیات یک سوره و سوَر یک کتاب با هم منسجماند همین برهان که به صورت قیاس استثنایی ارائه شده آنچه بر آدم تا خاتم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) آمده شامل میشود آنچه بر حضرت آدم نازل شد آنچه بر حضرت ختمی مرتبت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) نازل شده اگر ـ معاذ الله ـ اختلافی با هم داشته باشند معلوم میشود «مِن عند الله» نیست ﴿لَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کَثِیراً﴾
لزوم تدوین حقوق بشر در سایه توحید و وحی
حالا که این شد در نوبت قبل اشاره شد که قانونی که فعلاً در جهان حاکم است به عنوان حقوق بشر یک صبغهٴ علمی ندارد مشکل اساسیاش این است که موادّ حقوقیاش مشخص است یک، مبانی حقوقی او مشخص است دو، ابتر است سه، یعنی منبع ندارد الآن قانون اساسی کشور ما مبانی است و قوانینی که مجلس شورای اسلامی تصویب میکند و به تصدیق شورای نگهبان میرسد موادّ قانونی است این مواد به استناد آن مبانی یعنی قانون اساسی است قانون اساسی هم از کتاب و سنّت گرفته شده این میشود منبع این یک راه علمی است اما قانونی که بشر فعلاً دارد به عنوان قانون بشر که سازمان ملل بر اساس آن کار میکند و هر روز هم به میل خود تفسیر میکنند این ابتر است یا از اول منقطعالأول است یا از آخر منقطعالأول یعنی موادّ حقوقیاش مشخص است یک، مبانی او به نام عدالت، حریّت، آزادی، استقلال، وفای به عهد اینها هست دو، اما منبع ندارد که ما کدام عهد را وفای به عهد یعنی چه، کدام عدالت را عدل یعنی چه، کدام استقلال را استقلال یعنی چه، کدام آزادی را آزادی یعنی چه، فرق آزادی و رهایی چیست، فرق عدالت با میلخواهی شما چیست، عدل یعنی «وضع کلّ شیء فی موضعه» این معنایش همه ما میفهمیم با این مفهوم که مشکل حقوقی حل نمیشود ما باید بدانیم که جای اشیاء کجاست، جای اشخاص کجاست تا برابر آن مبانی پیدا کنیم به استناد آن مبانی، مواد را ثابت کنیم ما نمیدانیم مال جایش کجاست، زن جایش کجاست، نظام، نظام سرمایهداری است یا نظام کاپیتال غرب است یا سوسیال شرق است یا کلاهما فی النّار کما هو الحق یک نظام دیگری است بنابراین مال جایش کجاست، دولت جایش کجاست، ملّت جایش کجاست، زن جایش کجاست، مرد جایش کجاست این را وحی باید بگوید این را جهانآفرین باید بگوید این را انسانآفرین باید بگوید این را که ندارند اینها، بنابراین هیچ راه علمی نیست برای اثبات مشروعیّت این حقوق بشر تنها راهی که هست همان راه انبیاء(علیهم السلام) است یک راهِ علمی است بالأخره. خب، این سخن، سخن حقّی است شاید از آیات دیگر به کمک این استفاده بشود ولی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این مطلب را اصل قرار دادند شیخ طوسی این را مطلب دوم قرار داد .
تساوی همه بشر در برابر قوانین الهی
قرآن کریم راه هر گونه زیادهخواهی و غرور و خودبینی را بست هم راه افراد را خودخواهیِ فردی را بست هم خودخواهی جمعی را. دوتا اصل هم در قانون اساسی آمده اگر این قانون اساسی گرچه به حسب ظاهر یک دفترچه است اما کتابِ عمیقِ علمی است تقریباً چهل مجتهد روی آن کار کردند سی کارشناس دانشگاهی هم روی آن کار کردند این طور نیست که یک کتاب عادی باشد کمتر کسی به عمق این قانون اساسی میتواند پی ببرد که فرق اینها چیست، این مادّه چیست، آن مادّه چیست، این چرا این طور تعبیر شده. در قانون اساسی آمده همه در برابر قانون مساویاند یک، گرچه قانونِ افراد فرق میکند دو، هیچ فردی نسبت به فرد دیگر امتیاز ندارد سه، هیچ قبیله و حزبی نسبت به هیچ قبیله و حزبی امتیاز ندارد چهار، اینها چهار مطلب از چهار آیه قرآنی گرفته شده از چهار جا گرفته شده قرآن کریم هم تمایز فردی را مشخص کرده و هم تمایز قبیلهای را مشخص کرده در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» که فرمود ما شما را از یک زن و مرد خلق کردیم یعنی همهتان از یک زن، همهتان از یک مرد یعنی از پدر و مادر خلق شدید و هیچ مِیْزی بین افراد نیست چه اینکه هیچ مِیْزی بین قبایل نیست آیهٴ سیزده سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» این است ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن ذَکَرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ آن روز که شناسنامه نبود، آن روز که نامگذاریهای مشخص نبود آن روز قبیله و شعبه و حیّ و امثال ذلک بود ما این قبیله قبیله را مشخص کردیم تا شناسنامه باشد فلان کس از فلان قبیله است فلان کس از فلان عشیره و این افتخارآفرین نیست این شناسنامهٴ طبیعی است مثل اینکه رنگها را، لهجهها را ما مختلف آفریدیم ﴿وَاخْتِلاَفُ الْسِنَتِکُمْ وَأَلْوَانِکُمْ﴾ برای اینکه شناسنامه باشد یکدیگر را بشناسید این اختلاف اَلسنه، این اختلاف الوان، این اختلاف شعوب، این اختلاف قبایل یک شناسنامه است هر جا بروید با این شناسنامهها شناخته میشوید و اینها علامت نه اقلیمی بودن و سیاه بودن و رنگینپوست بودن نشانهٴ ضعف است نه رومی بودن و سپیدچهره بودن. ﴿وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا﴾ همین، اما ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ﴾ اما در مسائل فردی فرمود: ﴿لاَ یَسْخَرْ قَوْمٌ مِن قَوْمٍ عَسَی أَن یَکُونُوا خَیْراً مِنْهُمْ وَلاَ نِسَاءٌ مِن نِسَاءٍ عَسَی أَن یَکُنَّ خَیْراً مِنْهُنَّ﴾ هیچ کسی حق ندارد دیگری را تحقیر بکند هیچ فردی بر فرد دیگر تمایز ندارد یک، هیچ قبیلهای بر قبیلهٴ دیگر تمایز ندارد دو، اینها فقط برای شناسایی است پس همه در برابر قانون یکساناند یک، گرچه قانونِ افراد مختلف است دو، قانون هر کسی محترم است و باید اجرا بشود اینها اصول قرآنی است که منبع است از این منبع، مبانی قانون اساسی استنباط شده از مبانی قانون اساسی، موادّ قانونیِ مجلس شورای اسلامی تصویب میشود اما جهان این را ندارد این ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً﴾ این است،
مصادفت انسان با مرگ مبین لزوم وحدت و انسجام
پس بنابراین هیچ کس نمیمیرد در بحثهای قبل هم داشتیم این از حرفهای نوبرِ قرآن کریم است که انسان مرگ را میمیراند نه اینکه مرگ انسان را بمیراند ماییم و ابدیّتِ ما هیچ کس جلوی مرگ را نمیتواند بگیرد بالأخره مرگ ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ اما در مَصاف و در نبرد و کارزارِ انسان با مرگ چه کسی پیروز میشود؟ مرگ پیروز میشود یا ما؟ این قرآن است که میگوید شما مرگ را میچشید و هضم میکنید و زیر پا میگذارید و لِه میکنید و ابدی میشوید ﴿إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِیکُمْ﴾ اما ﴿ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَی عَالِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ﴾ نه «تُردّان» نه با هم میروید این را اینجا میگذارید دفن میکنید خودتان میروید وقتی وارد برزخ شدید شمایید، وارد صحنهٴ قیامت شدید شمایید، وارد بهشت شدید شمایید و شمایید و شما هیچ سخنی از مرگ نیست مرگ در همین مَصاف بستر است انسان این را میگیرد چُماله میکند مُچاله میکند زیر پای خودش لِه میکند و ابدی میشود بلند میشود میرود ﴿لاَ یَذُوقُونَ فِیهَا الْمَوْتَ إِلَّا الْمَوْتَةَ الْأُولَی وَوَقَاهُمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ﴾ این از نوآوریهای وحی است که انسان در مَصاف مرگ پیروز میشود نه اینکه بپوسد مرگ را میپوساند خب اگر این است مبدأ میشود واحد، منتها میشود واحد، راه میشود واحد، اگر مبدأ و منتها واحد شد راه هم واحد است ما هم در این مسیریم فرمود هر کسی که آمد ارباً اربا کرد آسیب میبیند ما گفتیم این را با هم نگه دارید یک، و در با هم نگه داشتن هم با هم مشورت کنید دو،
وحدت دینی در سایه اعتصام همگانی به حبل الله
در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آیهٴ 103 ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ﴾ این برای آن، اما در عین حال که این دین را با هم نگه میدارید مشورت کنید که نوبت محفوظ باشد چطور با هم نگهدارید این امرِ شماست که در سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» فرمود مردان الهی کسانیاند که ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» این است ﴿وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ نه امرالله، امرالله وحی است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ احکام شرعی که امرالناس نیست احکام شرعی امرالله است ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلّهِ﴾ حکم را، حکم شرعی را ذات اقدس الهی باید بیان کند و لاغیر، اما ما چگونه این حکم را پیاده کنیم، چطور جامعهمان را حفظ بکنیم، چطور صفمان را منسجم بکنیم این با مشورت باید حل بشود ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ﴾ نه «امرالله شوریٰ بینهم» دینِ خدا شورایی نیست وظیفهٴ ما شورایی است وقتی این کار را کردیم که چگونه با مشورت و با همفکری یکدیگر دین را حفظ بکنیم به بیان نورانی حضرت امیر که فرمود: «لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ» من هم رها میکردم اما حضورِ مردمی منشأ برکت است قیام حجّت منشأ برکت است این دیگر انسان خودش را نمیبیند قوم و قبیلهٴ خودش را نمیبیند راحت است فرمود اینها به جای اینکه اعتصام کنند با هم این عاصِمه را حفظ بکنند متفرّق شدند یکی یک گوشهٴ طناب را پاره کرده گرفته خیال کرده این یک گوشه او را حفظ میکند این طناب انداخته نیست آویخته است چند بار به عرضتان رسید که خدا باران را نازل کرده ولی انداخت هر کشاورزی سهم خودش را میگیرد
رسالت انسان در حفظ دین و تمسک به قرآن
اما قرآن را که فرمود: ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ نینداخت، قرآن را آویخت فرمود این قرآن را بگیرید یک طرف دست خداست یک طرف دست شما خب اگر «أحد طرفیه بید الله سبحانه و تعالی» است که در آن حدیث معروف در ثقلین هست معلوم میشود قرآن را نینداخت دیگر لذا اگر آدم این را محکم بگیرد هم میماند هم بالا میرود وگرنه طنابِ انداختهٴ کنار مغازه مشکل خودش را حل نمیکند آدم اعتصام بکند چنگ بزند به آن طناب که چه، خود طناب جابهجا میشود که مشکلش حل نمیشود چه رسد به اینکه مشکل معتصمان را حل کند فرمود من قرآن را نینداختم قرآن را آویختم یک طرف دست من است یک طرف دست شماست بگیرید و بالا بیایید حالا اگر کسی ـ معاذ الله ـ تحریف کرده به دین عمل نکرده، بانگ تفرقه داده به دین عمل نکرده، یک گوشهٴ قرآن را گرفته یک صفحهٴ قرآن را گرفته جدا کرده ﴿فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ اینکه میبینید مِلل و نِحلی که ابنهزم نوشته، ملل و نحلی که شهرستانی نوشته غالب این ملل و نحل نویس دو جلد کتاب نوشتند آن مِلل است که انبیا آوردند نِحَل است که اهل علم آورده نِحلهها، جعلها، مجعولها، تفرقهها، آرای خاص را اینها آوردند وگرنه نِحل را که انبیا نیاورده بودند که در برابر ملّت انبیا نِحلت همین متفرّقان پیدا شده هم به ما دستور داد که امّت واحده هستید یک، به کلّ جهان بشریّت هم به ما فرمود با هم این طناب را بگیرید نه هر کدام یک گوشهاش را بگیرید یکی امروز این بگیرد یکی فردا آن بگیرد مثل اینکه یکی این ساعت نماز بخواند یکی آن ساعت نماز بخواند اینچنین نیست با هم نماز بخوانید با هم روزه بگیرید این دو، و اگر کسی یک گوشهاش را گرفته و جدا کرده مثل اینکه یک صفحه قرآن را گرفته و جدا کرده این به هیچ جا نمیرسد این ارباً اربا کردن است که به جایی هم نمیرسد فرمود: ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ چون ﴿تَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾، ﴿کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ خوشحالاند در حالی که هم خودشان خسارت میبینند هم به قرآن ممکن است ـ معاذ الله ـ آسیب برسانند ولی اگر کسی، جامعهای با هم گرفتند میشود حزبالله که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾اند، ﴿فَإِنَّ حِزْبَ اللّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ﴾اند چند تعبیر دربارهٴ همین حزبالله آمده. در سورهٴ مبارکهٴ «روم» فرمود اینها خوشحالاند که یک گوشهٴ قرآن را گرفتند آیهٴ 32 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است ﴿مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَکَانُوا شِیَعاً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ این یک نشاطِ کاذب است فَرَح صادق آن است که ﴿بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذلِکَ فَلْیَفْرَحُوا﴾، ﴿یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ فَرحان بودن، مسرور بودن به کمک الهی و به عنایت الهی است نه اینکه یک گوشهٴ قرآن را بگیرند یک صفحه قرآن را بگیرند به او خوشحال باشند. خب، پس بنابراین اینکه در آیهٴ سورهٴ «انبیاء» فرمود مطابق با همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» ذکر کرده فرمود متأسفانه یک عدّه ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم﴾ با اینکه وظیفهٴ آنها نگهداری و نگهبانی مشترک بود تَقَطُّع شده ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾
رستاخیز نماد حسابرسی پرونده اعمال
اما ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ ما اینها را رها نمیکنیم اینها به سوی ما برمیگردند خب وقتی برمیگردند ما چه کار میکنیم با اینها ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر کسی این دو عنصر محوری را داشت حُسن فعلی و حُسن فاعلی آدمِ خوبی بود یعنی مؤمن، کارِ خوبی کرد یعنی عملِ صالح ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ﴾ نفرمود جزای خیر به او میدهیم با دو تعبیر لطیف پاسخ داد یکی به صورت نفی جنس فرمود هیچ کسی توان آن را ندارد که سعیِ اینها را نادیده بگیرد یک، دوم اینکه از این عمل به سعی تعبیر شده که یک صبغهٴ ادبی دارد، معنوی دارد فرمود کوشش اینها مشکور است، مَکفور نیست نه تنها ما کفران نمیکنیم احدی کفارن نمیکند برای اینکه ما کفران نمیکنیم چون به قولمان وفا میکنیم دیگری کفران نمیکند چون قدرت ندارد لذا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ﴾ نفرمود «فلا کفران لِعَمله» فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ در صورتی که این دو عنصر را داشته باشید، ولی برای تأدیب و تنبیه و عذاب الهی دو عنصر لازم نیست همان یک عنصر کافی است کارِ بد کیفر دارد حالا چه شخص با ایمان باشد چه شخص کافر باشد کارِ بد کیفر دارد منتها در کم و زیاد کیفر فرق است دربارهٴ پاداش صحیح این دو عنصر لازم است ﴿وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ﴾ ما هم ﴿وَرُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ﴾ مینویسیم و هم فرشتگان ما مینویسند خود ما ضبط میکنیم کتابت یعنی ضَمّ بعضی به بعضی، کَتیبه که میگویند از همین قبیل است در مسائل جبهه و جنگ قشون را که تعریف میکنند میگویند اصحاب یمین دارند یک اصحاب شمال، مِیمَنه دارند، مِیسره دارند، غرب دارند گاهی از یک گروه انباشتهٴ از آنها تعبیر به کتیبهٴ جنگی میکنند یعنی اینها ضمیمهٴ هماند خب حالا آن کتاب کجاست آن لوح کجاست فرمود گاهی در سورهٴ مبارکهٴ «یس» هست که ـ انشاءالله ـ رسیدیم آنجا مشخص میشود که ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾، ﴿عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ یک دفعه انسان میبیند که از درون او این کتاب در آمده ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ الآن بسته است آن روز منشور است و باز میشود. خب، این کتاب کجاست، در درون ماست، چه کسی مینویسد، اگر کسی سَری به درون خود بزند خیلی چیز برای او روشن میشود اولین چیزی که برای او روشن میشود خدای اوست برای اینکه خودش عینِ ربط به خدای سبحان است و اگر عین ربط به الله بود و فقیرِ الی الله بود ممکن است کسی آن مستقل را نبیند و این رابط را ببیند معنایِ حرفی را ببیند این شدنی نیست مثل اینکه اگر سِیری نباشد بصرهای نباشد هرگز عَزم معنا ندارد که انسان بگوید «صِرت مِن البصرة الی الکوفه» به هر تقدیر فرمود این خدای سبحان مرجع همه است و همه به آنجا رجوع میکنید هیچ کسی در بین راه نمیماند هیچ کسی هم گُم نمیشود هیچ کسی هم کم نمیآورد همه الی الله رجوع میکنند.
بیان برخی از معانی و مصادیق <حرمت> در قرآن
جملهٴ بعد هم مناسب همین خواهد بود که فرمود: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ چند وجه برای این معنا ذکر کردند سرّش این است که یک کلمهٴ «لا» آن وسط مشکلآفرین شد حرام در اینجا حرمت تشریعی نیست حرمت تکوینی است یعنی محروم کردن، ممنوع کردن نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت که وقتی دوزخیان از بهشتیان درخواست آب و نوشیدنی میکنند بهشتیان در جواب دوزخیان پرتوقّع میگویند ﴿إِنَّ اللّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ یعنی این غذا و این نوشیدنی بهشت را خدا بر کفار حرام کرده است یعنی حرمتِ تکوینی نظیر آنکه دربارهٴ مادر موسی فرمود برای اینکه ما به وعدهمان وفا بکنیم این فرزند به مادر برگردد ﴿حَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ هیچ مُرضعهای، هیچ رضاعدهندهای، هیچ شیردهندهای را این کودک قبول نمیکرد به هر دایهای میدادند این پستان را نمیگرفت این تحریمِ تکوینی بود که وجود مبارک موسای کلیم به مادر برسد این ﴿وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ﴾ که بحثش قبلاً گذشت این است یا ﴿حَرَّمَهُمَا عَلَی الْکَافِرِینَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت این است این ﴿حَرَامٌ﴾ هم حرمت تکوینی است.
بررسی احتمالاتی در معانی عدم بازگشت کافران
اینها که کافر بودند و به هلاکت رسیدند دیگر برنمیگردند، دیگر برنمیگردند یعنی به دنیا برنمیگردند تا نظیر ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحاً﴾ باشد مطابق آن باشد که یعنی دوباره به دنیا برنمیگردند که جبران بکنند یُحتمل، یا نه رجوع نمیکنند «مِن الکفر الی الاسلام، مِن الباطل الی الحق» یعنی توبه نمیکنند این درست است و ﴿لاَ یَرْجِعُونَ﴾ این بیان همان حرمت باشد یعنی حرام است که رجوع نکنند الی الله یعنی ممتنع است که رجوع نکنند الی الله بلکه یقیناً به الله مراجعه میکنند این طور نیست که حالا اینها مُردند راحت شدند گفتند حالا ما ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ حالا که مُردیم راحت میشویم آنها که دست به خودکشی میزنند خیال میکنند مرگْ راحتی است در حالی که اوّلین لحظهٴ عذاب آن وقتی است که این جان از بدن فاصله گرفته خب، پس بنابراین اینچنین نیست که اینها رجوع کنند به دنبال نظیر ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ بشود یک، اینچنین نیست که اینها رجوع بکنند «مِن الکفر الی الاسلام» توبه بکنند این دو، اینچنین نیست که رجوع الی الله نکنند سه، سیدناالاستاد این سومی را نپذیرفت همان رجوع الی التوبه و امثال ذلک را پذیرفت ولی ظاهراً میتواند به قرینهٴ ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ همین رجوعِ الی الله باشد آنها را هم در زیرمجموعهٴ خود بگیرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است