- 102
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 93 تا 97 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 93 تا 97 سوره انبیاء"
دعوت عمومی انبیا به ایحاد وحدت دینی
رسالت انبیا در تبیین راهحلهای اختلافات علمی
منشأ اختلاف مذموم و تحلیل آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿94﴾ وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿95﴾ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ ﴿96﴾ وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿97﴾
دعوت عمومی انبیا به ایحاد وحدت دینی
بعد از اینکه در آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» جریان انبیا را به نحو عموم ذکر فرمود و شرح حال بعضی از آنها را تا حدودی بازگو کرد فرمود انبیا از یک جا سخن میگویند و مردم را به یک جا دعوت میکنند و روش آنها یکی است پس انبیا ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾اند، ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾اند امّتها هم یک هدف مشترکی دارند به استثنای شریعت و منهاج که برای هر امّتی جداگانه تنظیم شده است ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ خطوط کلی اصول دین، اخلاق، فقه، حقوق مساوی هم است شبیه هم است خطوط جزئی احکام فقهی و مانند آن فرق میکند لذا چه در این سورهٴ «انبیاء» چه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به انبیا خطاب میفرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود انبیا اصولاً آمدند برای ایجاد وحدت بحث این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 213 مبسوطاً گذشت.
رسالت انبیا در تبیین راه¬حلهای اختلافات علمی
آن آیه این بود که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ بشرِ اوّلی یک سلسله آداب و عادات و سنن فطری داشتند بینشان اختلاف نبود یا اختلاف کم بود و قابل حل کم کم در اثر پیشرفت علوم و صنایع و عادات و آداب و مانند آن اختلاف پیدا شد برای اینکه این اختلاف حل بشود ما انبیا را فرستادیم با کتاب، آن پیامبر اوّلی که وجود مبارک آدم بود آن گرچه دارای برنامههای دینی بود دارای دستورهای اخلاقی بود لکن کتاب به اصطلاح قرآن همان است که مشتمل باشد بر قانون و شریعت و حدود و تعزیرات و امثال اینها و این برای پنج پیامبر است وجود مبارک نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و وجود مبارک پیامبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که اینها دارای کتاباند کتاب به اصطلاح قرآن آن است که مشتمل بر اصول و فروع فقهی و اخلاقی و مسائل حقوق و حدود اینها باشد. فرمود انبیا آمدند برای حلّ اختلافهای علمی بعضی از اختلافهاست که قابل حل است بر اساس موازین علمی، برخی از اختلافهاست که قابل حل است بر اساس موازین موعظه و اخلاق و نصیحت، بعضی از موارد اختلاف است که قابل حل نیست یعنی اگر کسی بر اساس سوء نیّت و بر اساس لجاجت و بر اساس بدخواهی و غرور زمینهٴ اختلاف را فراهم کرد به جایی میرسد که خودش میگوید ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و خدای سبحان هم دربارهٴ آنها فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ برای حلّ اختلاف این گروه مسئلهٴ قیامت ضروری است جریان قیامت طبق ادلهٴ فراوان ضروری است یکی از آن راه ادلّه این است که بالأخره حق باید روشن بشود حق در این عالَم آن طوری که باید روشن نمیشود به دلیل اینکه تاکنون روشن نشد اختلافهای فراوان مِلل و نِحَل هست گرچه این جریان را امام رازی میگوید که نقل کردند که این خبر صحیح نیست که «سَتفترق اُمّتی علی إحدیٰ و سبعین» یا «اثنی و سبعین» برای اینکه گفتند اگر منظور فرقههای اصلیاند که کمتر از 72 ملتاند و اگر فروع فرقهای باشد بیش از 72 ملّتاند بعضیها در این روایت خدشه کردند به هر تقدیر اختلاف هست حالا چه 72 چه کمتر چه بیشتر. بخشی از این اختلافات با مسائل علمی قابل حل است بخشی با مسائل موعظه و اخلاق و نصیحت قابل حل است بخشی به هیچ وجه قابل حل نیست چه اینکه ملاحظه میفرمایید جایی باشد بالأخره معلوم میشود حق با چه کسی است و چیست و آن قیامت است اگر جایی اصلاً نباشد این به یاوه بودن و بیهوده بودنِ بخشی از خلقت برمیگردد. در آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که اختلافهایی که امّتها داشتند به وسیلهٴ کتابهای انبیا(علیهم السلام) حل میشد آن اختلافهای علمی،
منشأ اختلاف مذموم و تحلیل آن
اما اختلافهایی که بر اساس جهلِ علمی نیست بر اساس جهالتِ عملی است که عمداً ﴿کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ را فریاد میکنند این قابل حل نیست لذا در همان آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود، فرمود: ﴿وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ اختلافهای علمی که دارند به وسیلهٴ کتابهای انبیا حل میشود، اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ این اختلافِ بعدالعلم است پس اختلاف قبلالعلم نه تنها بد نیست یک چیز خوبی است اختلاف نظر دیگر، همین مناظرهها و بحثهایی که در حوزه و دانشگاه هست دو نفر اختلاف نظر دارند بحث میکنند بالأخره حق روشن میشود این اختلاف یک چیز پربرکتی است برای اینکه این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «اضربوا بعض الرأی ببعضٍ فإنّه یتولّد مِنه السواد» از این حدیث نورانی اصطلاح تضارب آراء به دست آمد فرمود این آراء را که به هم میزنید مثل نکاحی است که بین زن و مرد است اشکال و جواب به منزلهٴ نکاح زن و مرد است که از آن نتیجهٴ خوبی گرفته میشود این اختلاف نه تنها بد نیست یک چیز خوبی است نتیجههای خوبی هم میدهد اما بعد از اینکه حق روشن شد از آن به بعد اختلاف، اختلاف مذموم است این اختلاف بعدالعلم منشأش بغی و غرور و ستم و خودخواهی است این اختلافها حل نمیشود الاّ یوم القیامه. در دنیا به هر وسیلهای که باشد ممکن است کسی خودش را ذیحق بداند یا بگوید یک روز من هم جبران میکنم ولی در قیامت صحنه طوری است که حق برای همه روشن خواهد شد بنابراین از آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برآمد که انبیاء برای حلّ اختلاف آمدند حلّ اختلاف گاهی با موعظه و نصیحت است مسائل جزئی است گاهی هم با تحلیلهای عمیقِ علمی اینها قابل حل است ولی وقتی که اختلافِ علمی حل شد از آن به بعد مسئلهٴ غرور و خودخواهی و خودبینی مطرح بشود این اختلاف بعدالعلم است که چارهای نیست که فرمود: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ﴾ یعنی علم به آنها داده شد حق به آنها داده شد ولی نپذیرفتند ﴿بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که محلّ بحث است و همچنین آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که قبلاً اشاره شد فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ بعد ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ این تقطیع و این تفرقه، تقطیع و تفرقهٴ بعدالعلم است و هیچ راهی برای حلّ این اختلاف نیست الاّ در مسئلهٴ قیامت که قیامت حق روشن میشود در جهنم برای یک عدّه حق روشن میشود.
رستاخیز نماد تکامل علمی نه عملی
عالم بعد از مرگ تکاملِ علمی دارد خیلی از حقایق برای آدم روشن میشود ولی تکاملِ عملی بعد از مرگ نیست یعنی کسی بعد از مرگ حالا توبه کند، اقرار کند، اعتراف کند، به کمالی برسد، ایمان بیاورد نیست تمام مشکل و پیچیدگی قیامت این است که حق روشن شده حالا میخواهد ایمان بیاورد نمیتواند برای اینکه ایمان یک فعلِ اختیاری است اختیار در قیامت از انسان گرفته شده که عمل انجام بدهد این بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان یک اصل کلّی در نهجالبلاغه حضرت امیر(علیه السلام) آمده است که فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» نمونهاش در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست انسانی که تشنه است و راهنمایان به او میگویند که چشمه و کوثر این طرف است آنجا که میدَوی و میروی سراب است آبنماست ولی آب نیست این حرفِ آنها را گوش نمیدهد به دو به طرف آن سراب میرود وقتی به آن کرانهٴ افق رسید دست و پا شکسته و خسته دیگر توان راه رفتن ندارد یک، عطش همچنان هست دو، معلوم شد که این سراب بود آب نبود سه، حالا تشنه است میخواهد برگردد به سراغ چشمه توان آن را ندارد آنجا هم چشمه نیست مشکل این تبهکاران در معاد آن است که حق برایشان روشن میشود اما نمیتوانند ایمان بیاورند لذا به مالکِ دوزخ(سلام الله علیه) میگویند، آن روز هم به خدا ایمان نمیآورند یعنی نمیتوانند ایمان بیاورند میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ به خدایت بگو که جان ما را بگیرد این طور نیست که حالا اینها به خدا اعتقاد داشته باشند ایمان پیدا کنند تمام مشکل در قیامت این است که حق روشن میشود آدم نمیتواند قبول بکند مثل اینکه تمام حق برای کسی که به دنبال سراب رفت روشن شد که اینجا چشمه نبود اینجا آبنما بود اینجا آب نبود عطش هست یک، دست و پا شکسته است دو، راه برای رفتن نیست سه، عذاب میشود اَلیم. در قایمت حق روشن میشود ولی پذیرش حق ممکن نیست این عذابی است فوق عذاب، خب.
پرسش:...قیامت اشراری وجود ندارد
پاسخ: یعنی آنجا کسی ظلمی نمیکند ولی همین اشرار در قیامت شرّشان ظاهر میشود یکدیگر هم لعن میکنند در جهنم هم که هستند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ این میگوید تو باعث شدی آن میگوید تو باعث شدی آنجا هم عذابی است فوق عذاب کسی آنها را گمراه نمیکند آنها میفهمند که گمراه شدند اما نمیتوانند ایمان بیاورند برای اینکه جا برای عمل نیست اگر آنجا هم جا برای عمل بود جا برای ایمان بود آنجا هم دین میخواست، پیغمبر میخواست میشد دنیای دوم دیگر آخرت نمیشد،
تبیین اختلافات قابل جبران و غیرقابل جبران
بنابراین انبیا برای حلّ اختلاف آمدند اختلاف بخشی از آنها کاملاً قابل حل است در موازین علمی، بخشی از آنها با نصایح و امثال ذلک حل است نظیر فرمود اگر اختلافی بین زن و شوهر و مانند آن است ﴿فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ﴾، ﴿وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا﴾ اگر ﴿إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا﴾ اگر خدا بداند که اینها قصد اصلاح دارند توفیق میدهد اینها راه دارد، اما بعضی از اختلافات که منشأش غرور و خودخواهی است که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این قابل حل نیست صریحاً به پیغمبرها هم میگویند چه بگویی چه نگویی حرف آن است که ما میگوییم خب اگر صریحاً به انبیا میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ما همینیم که هستیم جایی باید باشد که دیگر نگویند ما همینیم که هستیم وگرنه عالَم میشود لهو که بالأخره معلوم نشد حق با چه کسی است که، در قیامت هم که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که آن روز هیچ کس تبهکاران را به اندازهٴ خدا عذاب نمیکند ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ سرّش این است که در دنیا هر عذابی که باشد این است که در آتش هم دارد میسوزد در آتش دنیا میگوید من روزی بالأخره جبران میکنم یا تاریخ جبران میکند یا آیندگان جبران میکنند خودش را با این خیالات درست یا نادرست سرگرم میکند ولی در قیامت جا برای خیالات نیست حقّ محض روشن میشود ﴿ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ﴾ ، ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ اگر حق ظهور کرد برای تبهکاران روشن میشود که واقع همین است و لاغیر، دیگر فکر نمیکند که بعداً ما جبران میکنیم یا تاریخ جبران میکند یا روزی مثالً عوض میدهند این طور نیست.
رستاخیز صحنه رؤیت کردار و اعمال
خب، پس بنابراین صحنهای بالأخره ضروره باید باشد لذا به دنبال مسئلهٴ نبوّت عامّه جریان معاد را ذکر میکند فرمود: ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ همه به طرف الله برمیگردند اگر در آن آیهٴ سورهٴ «زلزله» دارد ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ اینجا هم همین طور است اینجا که با نفی جنس فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ چه یک ذرّه چه بالاتر از ذرّه اگر کسی یک ذرّه کار خیر کرد سعیِ او کفران نمیشود هم ﴿لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی ٭ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی﴾ او جز سعی خود بهرهای ندارد این یک قضیه و همهٴ مساعی او به او میرسد دو قضیه، یکی سالبه است یکی موجبه، یکی اینکه او جز سعی خود چیز دیگر عایدش نمیشود منتظر بشود رایگان چیزی به او بدهند نیست، دوم اینکه همهٴ مساعی او به او میرسد ﴿وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی﴾ لذا ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ که نفی جنس است میگوید که هیچ سعیی از او مستور نمیشود لذا آن ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ شامل این میشود. خب، حالا اگر انبیا برای حلّ اختلاف آمدند و تقطیع و تفریق امّتها به وسیلهٴ تبهکاران است فرمود در قیامت مشخص میشود که چه کسی مؤمن بود چه کسی غیر مؤمن، چه کسی صالح بود چه کسی طالح و هر کسی نتیجهٴ عمل خود را مییابد.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره خدای سبحان ارحمالرّاحمین است رحمت او نامتناهی است منتها برابر با حکمت انجام میدهد میداند که از چه کسی باید بگذرند از چه کسی نگذرند همین در دعای افتتاح نورانی که از وجود مبارک ناحیه مقدسه است در ماه مبارک رمضان خوانده میشود که ارحمالراحمین است «فی موضع العفو و الرّحمة» و أشدّالمعاقبین است «فی موضع النّکال و النقمة».
اتمام حجت الهی از طریق عقل و وحی
خب، در اینجا فرمود: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ یعنی منظور از قریه یعنی اهل قریه آن ملّتی که خدای سبحان تمام راههای درون و بیرون را برای آنها باز کرد راه عقل و فطرت را از درون، راه وحی و نبوّت را از بیرون به سوی او باز کرد اینها به سوء اختیار خودشان بیراهه رفتند خدای سبحان چندین بار مهلت داد برای توبه و اِنابه بلکه برگردند ستّاری کرد بلکه برگردند، غفّاری کرد بلکه برگردند ولی اینها برنگشتند به جایی رسیدند که باید به مرحلهٴ هلاکت برسند فرمود این گروهی که سرنوشت شومشان را خودشان تنظیم کردند و مستحقّ هلاکت شدند و ما اراده کردیم اینها را هلاک کنیم یا اینها را هلاک کردیم اینها هرگز پشیمان نمیشوند مگر در قیامت، برنمیگردند به طرف ما مگر در قیامت آن وقت هم که رجوع فایده ندارد.
پرسش:...
پاسخ: خب البته، اگر کسی موحّد باشد بله، موحّد خالد نیست آن غیر موحّد است که خالد است موحّد بالأخره مدّتی عذاب میبیند بعد یقیناً نجات پیدا میکند کسی که خدا را قبول دارد اما چه کسی میتواند تحمّل بکند، چه کسی میتواند تحمّل بکند وجود مبارک امام سجاد فرمود به همان اندازه که میتوانید آتش را در دستتان نگهدارید به همان اندازه گناه بکنید ما یک لحظه، یک لحظه یعنی یک لحظه دیگر مگر کسی میتواند تحمل بکند بله خلود نیست یقیناً خلود نیست اما نسبت به آن کفّار و منافق و آنها که حسابش جداست که آنها که از جهنّم خارج نمیشوند که.
پرسش:...
تبیین چند وجه در معنای عدم بازگشت کافران
پاسخ: حالا ببینیم که چون چند وجه گفته شد ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ إلی الدنیا برای تدارک که یکی از محتملات بحثهای دو روز قبل بود یا «لا یرجعون إلی الإنابة و التوبة» که یکی از وجوهات بود، یا اینها خیال کردند که رجوع نمیکنند إلی الله که یکی از محتملات بود سه، چهار احتمال در این آیه بود حالا به قرینهٴ «حتّی» که وصف کرده نشان میدهد که این مربوط به قیامت است یعنی به قیامت وصل میشود اینها برنمیگردند تا وقتی که قیامت قیام بکند آن وقت هم که وجوه فایده ندارد ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها﴾ یعنی اهل قریه مثل ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یعنی «وسأل أهل القریه» ﴿حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها﴾ یعنی «أهلکنا أهلها» گرچه اهلاک قریه هم معنا دارد وقتی قریه ویران شده ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یا ﴿عَالِیَهَا سَافِلَهَا﴾ کرده اهلش هم هلاک میشوند ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ﴾ حرام همان حرام تکوینی است نظیر ﴿ان الله حرم الله علی الکافرین﴾ نه حرام تشریعی ﴿لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ چه چیزی فتح بشود سدّ یأجون و مأجوج فتح بشود که این از اشراطالساعه است ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی جهتِ یأجوج و مأجوج که جهت نایلفاعل آن ﴿فُتِحَتْ﴾ است که محذوف است نظیر «أهل» که در جملهٴ قبل محذوف بود «و حرامٌ علی قریة أهلکنا أهلها» است که أهل محذوف شد اینجا هم «حتّی إذا فُتحت جهة یأجوج و مأجوج» که نایبفاعل ﴿فُتِحَتْ﴾ است این حذف شد.
کیفیت احداث سد ذیالقرنین
﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یأجوج و مأجوج جریانش در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت مبسوطاً گذشت آیهٴ 93 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً ٭ کَذلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ٭ حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ دو سد فرض شده است که آنجا ذوالقرنین به آن دو سد رسید این یک مطلب، بین این دو سد که شکافی بود قوم یأجوج و مأجوج به سر میبردند این هم دو مطلب، وقتی که خارج میشدند از آن منطقه مزاحم افراد منطقه میشدند این سه، اینها به ذوالقرنین گفتند که این دو سدّی که هست بینشان باز است این قوم یأجوج و مأجوج از این شکافِ بینالسدّین میآیند مزاحم ما میشوند شما این شکاف را ببندید یک کار جزئی نیست که مردم ما ببندند ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ﴾ ذوالقرنین بین این دو سد ﴿وَجَدَ مِن دُونِ﴾ این دو سد ﴿قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ که از آنها به یأجوج و مأجوج یاد کردند ﴿قَالُوا﴾ مردم این دو منطقه گفتند ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً﴾ یعنی خراج، یعنی هزیه ﴿خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ این سدّ سوم بین این سدّین است این شکاف را ببندی وقتی شکاف را بستی اینها دیگر نمیتوانند مزاحم ما بشوند ﴿بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ ذوالقرنین گفته بود که ﴿مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ شما نیروی انسانی بدهید کارگر بدهید من خودم آن امکاناتی که خدا به من داد میتوانم انجام بدهم شما امکانات را بدهید با هزینهٴ خودم حل میکنم نیرو را بدهید. خب، پس دو سد بود یک، بین این دو سد شکاف بود دو، یأجوج و مأجوج هم قومِ مفسد بودند سه، اینها بین این دو شکاف که راه بود میآمدند مزاحم دیگران میشدند چهار، به ذوالقرنین گفتند بین این دو سد را شما ببند از اینکه ذوالقرنین گفت آن مصالح سدسازی عبارت از زُبُرالحدید است معلوم میشود تقریباً این سد، سدّ فلزی است نه سدّ بتونی یا سدّ سنگی یا سدّ خاکی یا سدّ آجری قسمت مهمّ مصالح ساختمانی این سد همان فلز بود که ﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ﴾. خب، این سد ساخته شد سدّ فلزی هم بود بین این دو سد راه یأجوج و مأجوج هم بست. در آنجا فرمود: ﴿قَالَ انفُخُوا﴾ شما بِدَمید که این آهنها آب بشود این بُرادهٴ آهن آب بشود ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ٭ فَمَا اسْطَاعُوا﴾ فلز و مس و اینها را بیاورید ما این کار را میکنیم ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً﴾.
فروپاشی سدّ ذیالقرنین از علایم ظهور قیامت
آنگاه گفت: ﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً﴾ وقتی قیامت بخواهد قیام بکند این سد درهم میریزد. خب، طبق آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که قبلاً گذشت این سدّ فلزی وقتی فرو ریخت از اشراطالساعه خواهد بود علامت ظهور قیامت است در آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی باز بشود این جهت یأجوج و مأجوج، این سدّ فلزی که بینالسدّین است باز بشود. در تفسیر تبیان مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) آمده این سدّان تعبیر به تَثنیه هم دارد این دو سد یأجوج و مأجوج باز بشود ظاهراً اینچنین نیست سخن از آن دو سد نیست آن دو سد خیلی سدّ تاریخی به این معنا که ذوالقرنین ساخته شده باشد و فرو ریختنِ آنها هم از اشراطالساعه باشد دلیل نداریم ممکن است ثبوتاً حق باشد اما آنکه دلیل داریم همین سدّ ذوالقرنین است این سدّ ذوالقرنین سدّ فلزی است بین دو سد است و فرو ریختن او مِن أشراطالساعه است این سد است نه تثنیهای که در عبارت تبیان شیخ طوسی است. مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان تثنیه یاد نکرده سدّان نگفته گفته سد و ظاهراً همین درست است این سدّ سوم که بینالسدّین است و فلزی است و معبَر یأجوج و مأجوج بود این وقتی فرو ریخت معلوم میشود که یکی از علائم ظهور قیامت و وجود قیامت است.
بیان برخی نکات ادبی <حَدُب> در جمله ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾
در این آیه هم فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ حالا این ﴿هُم﴾ به ﴿یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ برمیگردد چه اینکه قُرب لفظی دارد یا نه، قُرب معنوی معیار است که منظور «کلٌّ إلینا راجعون» است همهٴ مردم به طرف الله برمیگردند نه اینکه از این کانال یا از این معبَر از این تنگه به الله برمیگردند تا گفته بشود که ضمیر به یأجوج و مأجوج برمیگردد مردم به الله رجوع میکنند این دیگر اختصاصی به این منطقه و این کانال و این سد و این معبر ندارد هر کس هر جا هست به الله برمیگردد منتها از کلمهٴ «حَدَب» ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یرجعون» بعضیها خواستند بگویند این «حَدَب» چون «حُدْبِه» آن برجستگی و برآمدگی یک منحنی که داشته باشیم این قوس پایین را میگویند مُقعَّر آن بالای منحنی را میگویند محدَّب آنجا که کُره باشد مشخص است شما این هندوانه که پوست کَندید این مدار پایینی را میگویند مقعّر، آن مدار بالایی که روی پوسته هندوانه است میشود محدَّب، حُدْبِه یعنی قوض «احدودب الظَهْر» وقتی کسی سالمند میشود پشتش خمیده میشود یعنی در این پشتش یک برجستگی پیدا میکند این برجستگی و این حُدْبه باعث میشود که ما بگوییم این شخص «احدودب ظَهْرُه» یعنی پشتش برآمد این پشتش بالا آمد و سینهاش به طرف زمین این میگویند حُدْبه، حَدَب که در این کتابها تفصیل کردند «مِن نَشْزِ الأرض» نه نَشْر، «نَشْزِ الأرض» ناشِز یعنی برجسته دیگر ﴿إِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ یعنی وقتی در مجلس پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) جا تنگ شد شما استفاده کردید مستمعی تازه وارد شد دیگر میبینی اول چهارزانو ننشینید دوزانو بنشینید که ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اگر دوزانو هم بنشینید یا یکزانو هم بنشینید میبینید جا نیست شما که قبلاً بودید استفاده کردید بلند شوید بگذارید این مستمعِ تازه بیاید ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ برخاستن، شما بلند شوید تا این دیگری بیاید خب، پس نَشْز آن برجستگی است این را میگویند حَدَب، میگویند حُدْبه آن وقت این را بخواهند به آیه سورهٴ مبارکهٴ «یس» معنا کنند خیلی هماهنگ نیست در سورهٴ «یس» آنجا ﴿یَنسِلُونَ﴾ هست یعنی ﴿یسرعون﴾ هست ولی از اَجداث است یعنی از قبور است اینجا از اَحداب است از حُدبههاست از آن برجستگیهاست در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 51 به این صورت است ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ﴾ یعنی «مِن القبور» ﴿إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یُسرعون» خب، آنهایی که هستند روی زمیناند از هر جایی برجسته هم که باشد بالأخره «إلی ربّهم یَرجعون» اینها که مُردند تحتالأرضاند ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ چه آنها که روی زمیناند چه آنها که زیر زمیناند وقتی قیامت قیام میکند همه «إلی الله یَرجعون» خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر مِن أشراط الساعه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، خب البته ممکن است آن چون وجود مبارک حضرت هم مِن اشراط الساعه است دیگر وگرنه ظاهرش رجوع إلی الله است دیگر چون رجوع الی الله بین ظهور وجود مبارک حضرت تا قیامت فاصلهٴ چندانی نیست ممکن است چند صباحی فاصله باشد اما نسبت به کلّ عالَم آن فاصله اندک است و ظهور وجود مبارک حضرت هم مِن اشراط الساعه است. خب، فرمود: ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ نه تنها یأجوج و مأجوج بلکه همهٴ مردم خب.
پرسش:...
پاسخ: آنجا که دارد همه از اجداث یَنسِلون اینها بله، همینهایی که میگویند ﴿مِن کُلِّ حَدَبٍ﴾ از این قرینهٴ حَدَب گرفتند دیگر.
بررسی قول زمخشری مبنی بر یأجوج و مأجوج بودن اکثر مردم
خب، حرفی را جناب زمخشری در کشّاف نقل کرده قائلش معلوم نیست چه کسی است ایشان گفت «یُقال» و همان حرف زمخشری را در تفسیر ابیالسعود شما میبینید دیگران هم همین حرف را از جناب زمخشری دارند و آن حرف این است که «یُقال الناس عشرة أجزاء تِسعة منها یأجوج و مأجوج» مردم ده قسمتاند نُه قسمتشان طبعاً یأجوج و مأجوجاند خب این نه معلوم است روایت است نه معلوم است سخن حکیم است البته اینکه دارد «أکثرهم کذا، أکثرهم کذا، أکثرهم کذا» بیتأیید نیست یا ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بیتأیید نیست اما حالا ما چه بتوانیم بگوییم «الناس عشرة أجزاء تسعة منهم یأجوج و مأجوج» بالأخره سند میطلبد حالا همین طور که گفتند با ﴿أَکْثَرَهُمْ﴾، ﴿أَکْثَرَهُمْ﴾ بیتناسب نیست ولی بالأخره اثباتش آسان نیست.
تحیر و اعتراف به غفلت کفار در صحنه قیامت
خب، پس اینکه جناب شیخ طوسی فرمودند دو سد منظور این دو سد نمیتواند باشد برای اینکه این دو سد مربوط به یأجوج و مأجوج نیست آن سدّی که مانع عبور یأجوج و مأجوج بود همان سدّ ذوالقرنین بود که بینالسدّین ساخته شده ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یُسرعون» به سرعت حالا ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ به سرعت «کجَراد مُنْتَشِر» در نحوهٴ حرکت اینها از قبر به صحنهٴ برزخ را گاهی دارد ﴿جَرَادٌ مُنتَشِرٌ﴾ مثل ملخهایی که منشورند و منتشرند و به سرعت پرواز میکنند اینها هم به سرعت حرکت میکنند. خب، ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ﴾ این میشود اشراطالساعه حالا معلوم میشود که آن وعدهٴ الهی نزدیک است پس معلوم میشود اینها جزء اشراطالساعه است علائم قیامت است و این ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ پایانش ﴿وَاقْتَرَبَ﴾ است یعنی وقتی که آن سدّ یأجوج و مأجوج شکست قیامت نزدیک میشود که این بخورد به آن قسمت یا نه، اینها در کنار هم قرار دارند ﴿فَإِذا هِیَ﴾ در این هنگام که قیامت دارد قیام میکند ﴿شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینها، انسان متحیّر چشمش بالاست اصلاً نمیدانند کجا را نگاه میکنند دفعتاً چشم بالاست و قدرت حرکت هم ندارند و نمیدانند کجا را باید ببیند متحیّرند ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ جریان قیامت دفعتاً ظهور میکند اینها را مبهوت میکند بهتان، بهتان را هم که میگویند بهتان برای اینکه کاری که انسان نکرده به او اسناد میدهند او را مبهوت میکنند از این جهت گفتند بهتان اینها هم ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ مبهوت میشوند نمیدانند کجا هستند عدّهٴ زیادی هم همان طوری که در بحثهای قبل داشتیم نمیدانند مُردند الآن صحنه، صحنهٴ قیامت است میبینند وضع عوض شده افرادی را میبینند که نمیشناسند، صحنهای را میبینند که برای آنها آشنا نیست آنچه آشنا بود دیگر در دسترس نیست آنها که آشنا بودند آنها را نمیبینند ﴿فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در این حال میگویند ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ این ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ طبق بیان برخی از مفسّران بازگشتش به همین است که ﴿أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ اینها برنمیگردند از غفلت برنمیگردند به تنبّه مگر آنکه آن سدّ ذوالقرنینی سدّ یأجوج و مأجوج بشکند که نشانهٴ ظهور قیامت است در آن حال این غایت حاصل میشود آن غایت چیست؟ میگویند ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ پس ﴿أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ حالا ﴿إِذَا فُتِحَتْ﴾ رجوع میکنند یعنی توبه میکنند یا نه، رجوع میکنند میگویند ای کاش ما قبلاً همین، اعتراف میکنند ولی اثر ندارد که.
پرسش:...
پاسخ: نه، روم که در این قسمتهای شمال غربی مصر و شمال غربی ترکیه و مصر و آن قسمتهاست و این جریان در شرق آسیاست. خب، آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» سیدناالاستاد بیمیل نیست که بفرماید کورش است ولی خب دلیل روشنی ارائه نشده بود آنجا.
اعتراف کفار به جاهل و غافل بودن از وجود جهنم
﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا﴾ یعنی «یقولون یا وَیْلنا» ﴿قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ مشکل این است که وقتی گفتند ﴿فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ یعنی این با ما بود و ما غافل بودیم نه ما جاهل بودیم غفلت عبارت است از شیء موجود، اگر شیئی موجود نباشد بعداً یافت بشود این مجهول است بعد میشود معلوم اما اگر چیزی بالفعل موجود باشد انسان توجه به آن نکند میشود غفلت که اگر کمی توجّه بکنند روشن میشود اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ یعنی علمشان یک علمِ نابالغی است مثل اینکه ما میگوییم سرمایه این آقا یک مختصر پول خُرد است مبلغِ علمشان همین است همین دنیا را میبینند که ظاهر است اما آن طرفش که آخرت است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا﴾ این معلوم میشود این دو روی یک سکّه است این طرفش دنیاست آن طرفش آخرت است یک، آخرت الآن موجود است دو، اینها غافل از آن آسترند فقط اَبْره را میبینند سه، فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ این یک، ﴿فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ این دو، معلوم میشود که این ظاهر در قبال آن باطل است و بالفعل موجود است و اینها غافل از او هستند الآن اگر کسی توجّه بکند آخرت را میبیند این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در اوصاف متّقیان دارد فرمود: «هُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» یک عدّه بهشت را میبینند یا گویا میبینند یا جهنم را میبینند یا گویا میبینند معلوم میشود جهنم هست، بهشت هست این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) هم که سند خوبی است حضرت فرمود: «لیس مِنّا» از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق نشده بعداً خلق میشود بهشت الآن خلق شده، جهنم الآن خلق شده خب اگر کسی اهل ملکوت باشد میبینید ابزاری دست آدم هست نردبان، این نردبان را شما اگر به دست مهندس بدهید این نردبان را میگذارد این سقف را مزیّن میکند، روشن میکند، مهندسی میکند به دست مُغنّی بدهید میرود تَه چاه این همان نردبان است حالا تا دست چه کسی باشد به کدام طرف حرکت بکند علم نردبان است گاهی همین نردبان باعث جهل و جهالت میشود که فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ با اینکه این فرعون و آلفرعون یقین داشتند حق با موسای کلیم است آمدند این را مثل مُغنّی وسیلهٴ چاهروی قرار دادند، انکار کردند با این تَه چاه رفتند یک عدّه هم مانند یک مهندس از این علم بهرهٴ صحیح بردند ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ این علمِ حصولی را نردبان علم حضوری قرار دادند این علمِ مفهومی را نردبان علم مصداقی قرار دادند این علمالیقین را نردبان عینالیقین دادند تفاوت راه خیلی است خب پس اینها هست بهشت الآن موجود است، جهنم الآن موجود است بعضیها میبینند بعضیها نمیبینند ولی میفهمند و باور میکنند بعضی نه آن هستند و نه این، در قیامت میگوید که ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ این بود، با ما هم بود ما اگر نگاه میکردیم میدیدیم یا میفهمیدیم ولی غافل بودیم بنابراین ﴿حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی آن سد که اشراطالساعه است ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ﴾ حالا که وعده حق نزدیک شد و آستانه قیامت شدند چه میگویند، میگویند: ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
دعوت عمومی انبیا به ایحاد وحدت دینی
رسالت انبیا در تبیین راهحلهای اختلافات علمی
منشأ اختلاف مذموم و تحلیل آن
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ ﴿92﴾ وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ ﴿93﴾ فَمَن یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ وَإِنَّا لَهُ کَاتِبُونَ ﴿94﴾ وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ﴿95﴾ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ ﴿96﴾ وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ ﴿97﴾
دعوت عمومی انبیا به ایحاد وحدت دینی
بعد از اینکه در آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» جریان انبیا را به نحو عموم ذکر فرمود و شرح حال بعضی از آنها را تا حدودی بازگو کرد فرمود انبیا از یک جا سخن میگویند و مردم را به یک جا دعوت میکنند و روش آنها یکی است پس انبیا ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾اند، ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾اند امّتها هم یک هدف مشترکی دارند به استثنای شریعت و منهاج که برای هر امّتی جداگانه تنظیم شده است ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ خطوط کلی اصول دین، اخلاق، فقه، حقوق مساوی هم است شبیه هم است خطوط جزئی احکام فقهی و مانند آن فرق میکند لذا چه در این سورهٴ «انبیاء» چه در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» به انبیا خطاب میفرماید: ﴿إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود انبیا اصولاً آمدند برای ایجاد وحدت بحث این آیه در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» آیهٴ 213 مبسوطاً گذشت.
رسالت انبیا در تبیین راه¬حلهای اختلافات علمی
آن آیه این بود که ﴿کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ بشرِ اوّلی یک سلسله آداب و عادات و سنن فطری داشتند بینشان اختلاف نبود یا اختلاف کم بود و قابل حل کم کم در اثر پیشرفت علوم و صنایع و عادات و آداب و مانند آن اختلاف پیدا شد برای اینکه این اختلاف حل بشود ما انبیا را فرستادیم با کتاب، آن پیامبر اوّلی که وجود مبارک آدم بود آن گرچه دارای برنامههای دینی بود دارای دستورهای اخلاقی بود لکن کتاب به اصطلاح قرآن همان است که مشتمل باشد بر قانون و شریعت و حدود و تعزیرات و امثال اینها و این برای پنج پیامبر است وجود مبارک نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و وجود مبارک پیامبر اسلام(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که اینها دارای کتاباند کتاب به اصطلاح قرآن آن است که مشتمل بر اصول و فروع فقهی و اخلاقی و مسائل حقوق و حدود اینها باشد. فرمود انبیا آمدند برای حلّ اختلافهای علمی بعضی از اختلافهاست که قابل حل است بر اساس موازین علمی، برخی از اختلافهاست که قابل حل است بر اساس موازین موعظه و اخلاق و نصیحت، بعضی از موارد اختلاف است که قابل حل نیست یعنی اگر کسی بر اساس سوء نیّت و بر اساس لجاجت و بر اساس بدخواهی و غرور زمینهٴ اختلاف را فراهم کرد به جایی میرسد که خودش میگوید ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ و خدای سبحان هم دربارهٴ آنها فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ برای حلّ اختلاف این گروه مسئلهٴ قیامت ضروری است جریان قیامت طبق ادلهٴ فراوان ضروری است یکی از آن راه ادلّه این است که بالأخره حق باید روشن بشود حق در این عالَم آن طوری که باید روشن نمیشود به دلیل اینکه تاکنون روشن نشد اختلافهای فراوان مِلل و نِحَل هست گرچه این جریان را امام رازی میگوید که نقل کردند که این خبر صحیح نیست که «سَتفترق اُمّتی علی إحدیٰ و سبعین» یا «اثنی و سبعین» برای اینکه گفتند اگر منظور فرقههای اصلیاند که کمتر از 72 ملتاند و اگر فروع فرقهای باشد بیش از 72 ملّتاند بعضیها در این روایت خدشه کردند به هر تقدیر اختلاف هست حالا چه 72 چه کمتر چه بیشتر. بخشی از این اختلافات با مسائل علمی قابل حل است بخشی با مسائل موعظه و اخلاق و نصیحت قابل حل است بخشی به هیچ وجه قابل حل نیست چه اینکه ملاحظه میفرمایید جایی باشد بالأخره معلوم میشود حق با چه کسی است و چیست و آن قیامت است اگر جایی اصلاً نباشد این به یاوه بودن و بیهوده بودنِ بخشی از خلقت برمیگردد. در آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود که اختلافهایی که امّتها داشتند به وسیلهٴ کتابهای انبیا(علیهم السلام) حل میشد آن اختلافهای علمی،
منشأ اختلاف مذموم و تحلیل آن
اما اختلافهایی که بر اساس جهلِ علمی نیست بر اساس جهالتِ عملی است که عمداً ﴿کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ﴾ را فریاد میکنند این قابل حل نیست لذا در همان آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» اینچنین فرمود، فرمود: ﴿وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ﴾ اختلافهای علمی که دارند به وسیلهٴ کتابهای انبیا حل میشود، اما ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ این اختلافِ بعدالعلم است پس اختلاف قبلالعلم نه تنها بد نیست یک چیز خوبی است اختلاف نظر دیگر، همین مناظرهها و بحثهایی که در حوزه و دانشگاه هست دو نفر اختلاف نظر دارند بحث میکنند بالأخره حق روشن میشود این اختلاف یک چیز پربرکتی است برای اینکه این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که فرمود: «اضربوا بعض الرأی ببعضٍ فإنّه یتولّد مِنه السواد» از این حدیث نورانی اصطلاح تضارب آراء به دست آمد فرمود این آراء را که به هم میزنید مثل نکاحی است که بین زن و مرد است اشکال و جواب به منزلهٴ نکاح زن و مرد است که از آن نتیجهٴ خوبی گرفته میشود این اختلاف نه تنها بد نیست یک چیز خوبی است نتیجههای خوبی هم میدهد اما بعد از اینکه حق روشن شد از آن به بعد اختلاف، اختلاف مذموم است این اختلاف بعدالعلم منشأش بغی و غرور و ستم و خودخواهی است این اختلافها حل نمیشود الاّ یوم القیامه. در دنیا به هر وسیلهای که باشد ممکن است کسی خودش را ذیحق بداند یا بگوید یک روز من هم جبران میکنم ولی در قیامت صحنه طوری است که حق برای همه روشن خواهد شد بنابراین از آیهٴ 213 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» برآمد که انبیاء برای حلّ اختلاف آمدند حلّ اختلاف گاهی با موعظه و نصیحت است مسائل جزئی است گاهی هم با تحلیلهای عمیقِ علمی اینها قابل حل است ولی وقتی که اختلافِ علمی حل شد از آن به بعد مسئلهٴ غرور و خودخواهی و خودبینی مطرح بشود این اختلاف بعدالعلم است که چارهای نیست که فرمود: ﴿وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ﴾ یعنی علم به آنها داده شد حق به آنها داده شد ولی نپذیرفتند ﴿بَغْیاً بَیْنَهُمْ﴾ در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» که محلّ بحث است و همچنین آیه سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که قبلاً اشاره شد فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِی إِلَیْهِ أَ نَّهُ لاَ إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ﴾ بعد ﴿وَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ﴾ این تقطیع و این تفرقه، تقطیع و تفرقهٴ بعدالعلم است و هیچ راهی برای حلّ این اختلاف نیست الاّ در مسئلهٴ قیامت که قیامت حق روشن میشود در جهنم برای یک عدّه حق روشن میشود.
رستاخیز نماد تکامل علمی نه عملی
عالم بعد از مرگ تکاملِ علمی دارد خیلی از حقایق برای آدم روشن میشود ولی تکاملِ عملی بعد از مرگ نیست یعنی کسی بعد از مرگ حالا توبه کند، اقرار کند، اعتراف کند، به کمالی برسد، ایمان بیاورد نیست تمام مشکل و پیچیدگی قیامت این است که حق روشن شده حالا میخواهد ایمان بیاورد نمیتواند برای اینکه ایمان یک فعلِ اختیاری است اختیار در قیامت از انسان گرفته شده که عمل انجام بدهد این بیان نورانی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان یک اصل کلّی در نهجالبلاغه حضرت امیر(علیه السلام) آمده است که فرمود: «الْیَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ» نمونهاش در سورهٴ مبارکهٴ «نور» هست انسانی که تشنه است و راهنمایان به او میگویند که چشمه و کوثر این طرف است آنجا که میدَوی و میروی سراب است آبنماست ولی آب نیست این حرفِ آنها را گوش نمیدهد به دو به طرف آن سراب میرود وقتی به آن کرانهٴ افق رسید دست و پا شکسته و خسته دیگر توان راه رفتن ندارد یک، عطش همچنان هست دو، معلوم شد که این سراب بود آب نبود سه، حالا تشنه است میخواهد برگردد به سراغ چشمه توان آن را ندارد آنجا هم چشمه نیست مشکل این تبهکاران در معاد آن است که حق برایشان روشن میشود اما نمیتوانند ایمان بیاورند لذا به مالکِ دوزخ(سلام الله علیه) میگویند، آن روز هم به خدا ایمان نمیآورند یعنی نمیتوانند ایمان بیاورند میگویند ﴿یَا مَالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنَا رَبُّکَ﴾ به خدایت بگو که جان ما را بگیرد این طور نیست که حالا اینها به خدا اعتقاد داشته باشند ایمان پیدا کنند تمام مشکل در قیامت این است که حق روشن میشود آدم نمیتواند قبول بکند مثل اینکه تمام حق برای کسی که به دنبال سراب رفت روشن شد که اینجا چشمه نبود اینجا آبنما بود اینجا آب نبود عطش هست یک، دست و پا شکسته است دو، راه برای رفتن نیست سه، عذاب میشود اَلیم. در قایمت حق روشن میشود ولی پذیرش حق ممکن نیست این عذابی است فوق عذاب، خب.
پرسش:...قیامت اشراری وجود ندارد
پاسخ: یعنی آنجا کسی ظلمی نمیکند ولی همین اشرار در قیامت شرّشان ظاهر میشود یکدیگر هم لعن میکنند در جهنم هم که هستند ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ این میگوید تو باعث شدی آن میگوید تو باعث شدی آنجا هم عذابی است فوق عذاب کسی آنها را گمراه نمیکند آنها میفهمند که گمراه شدند اما نمیتوانند ایمان بیاورند برای اینکه جا برای عمل نیست اگر آنجا هم جا برای عمل بود جا برای ایمان بود آنجا هم دین میخواست، پیغمبر میخواست میشد دنیای دوم دیگر آخرت نمیشد،
تبیین اختلافات قابل جبران و غیرقابل جبران
بنابراین انبیا برای حلّ اختلاف آمدند اختلاف بخشی از آنها کاملاً قابل حل است در موازین علمی، بخشی از آنها با نصایح و امثال ذلک حل است نظیر فرمود اگر اختلافی بین زن و شوهر و مانند آن است ﴿فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ﴾، ﴿وَحَکَماً مِنْ أَهْلِهَا﴾ اگر ﴿إِن یُرِیدَا إِصْلاَحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُمَا﴾ اگر خدا بداند که اینها قصد اصلاح دارند توفیق میدهد اینها راه دارد، اما بعضی از اختلافات که منشأش غرور و خودخواهی است که ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ این قابل حل نیست صریحاً به پیغمبرها هم میگویند چه بگویی چه نگویی حرف آن است که ما میگوییم خب اگر صریحاً به انبیا میگویند ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾ ما همینیم که هستیم جایی باید باشد که دیگر نگویند ما همینیم که هستیم وگرنه عالَم میشود لهو که بالأخره معلوم نشد حق با چه کسی است که، در قیامت هم که در پایان سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که آن روز هیچ کس تبهکاران را به اندازهٴ خدا عذاب نمیکند ﴿لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ یُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾ سرّش این است که در دنیا هر عذابی که باشد این است که در آتش هم دارد میسوزد در آتش دنیا میگوید من روزی بالأخره جبران میکنم یا تاریخ جبران میکند یا آیندگان جبران میکنند خودش را با این خیالات درست یا نادرست سرگرم میکند ولی در قیامت جا برای خیالات نیست حقّ محض روشن میشود ﴿ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ﴾ ، ﴿یُوَفِّیهِمُ اللَّهُ دِینَهُمُ الْحَقَّ﴾ اگر حق ظهور کرد برای تبهکاران روشن میشود که واقع همین است و لاغیر، دیگر فکر نمیکند که بعداً ما جبران میکنیم یا تاریخ جبران میکند یا روزی مثالً عوض میدهند این طور نیست.
رستاخیز صحنه رؤیت کردار و اعمال
خب، پس بنابراین صحنهای بالأخره ضروره باید باشد لذا به دنبال مسئلهٴ نبوّت عامّه جریان معاد را ذکر میکند فرمود: ﴿کُلٌّ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ﴾ همه به طرف الله برمیگردند اگر در آن آیهٴ سورهٴ «زلزله» دارد ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ اینجا هم همین طور است اینجا که با نفی جنس فرمود: ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ چه یک ذرّه چه بالاتر از ذرّه اگر کسی یک ذرّه کار خیر کرد سعیِ او کفران نمیشود هم ﴿لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ إِلَّا مَا سَعَی ٭ وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی﴾ او جز سعی خود بهرهای ندارد این یک قضیه و همهٴ مساعی او به او میرسد دو قضیه، یکی سالبه است یکی موجبه، یکی اینکه او جز سعی خود چیز دیگر عایدش نمیشود منتظر بشود رایگان چیزی به او بدهند نیست، دوم اینکه همهٴ مساعی او به او میرسد ﴿وَأَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرَی﴾ لذا ﴿فَلاَ کُفْرَانَ لِسَعْیِهِ﴾ که نفی جنس است میگوید که هیچ سعیی از او مستور نمیشود لذا آن ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾ شامل این میشود. خب، حالا اگر انبیا برای حلّ اختلاف آمدند و تقطیع و تفریق امّتها به وسیلهٴ تبهکاران است فرمود در قیامت مشخص میشود که چه کسی مؤمن بود چه کسی غیر مؤمن، چه کسی صالح بود چه کسی طالح و هر کسی نتیجهٴ عمل خود را مییابد.
پرسش:...
پاسخ: خب بالأخره خدای سبحان ارحمالرّاحمین است رحمت او نامتناهی است منتها برابر با حکمت انجام میدهد میداند که از چه کسی باید بگذرند از چه کسی نگذرند همین در دعای افتتاح نورانی که از وجود مبارک ناحیه مقدسه است در ماه مبارک رمضان خوانده میشود که ارحمالراحمین است «فی موضع العفو و الرّحمة» و أشدّالمعاقبین است «فی موضع النّکال و النقمة».
اتمام حجت الهی از طریق عقل و وحی
خب، در اینجا فرمود: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ یعنی منظور از قریه یعنی اهل قریه آن ملّتی که خدای سبحان تمام راههای درون و بیرون را برای آنها باز کرد راه عقل و فطرت را از درون، راه وحی و نبوّت را از بیرون به سوی او باز کرد اینها به سوء اختیار خودشان بیراهه رفتند خدای سبحان چندین بار مهلت داد برای توبه و اِنابه بلکه برگردند ستّاری کرد بلکه برگردند، غفّاری کرد بلکه برگردند ولی اینها برنگشتند به جایی رسیدند که باید به مرحلهٴ هلاکت برسند فرمود این گروهی که سرنوشت شومشان را خودشان تنظیم کردند و مستحقّ هلاکت شدند و ما اراده کردیم اینها را هلاک کنیم یا اینها را هلاک کردیم اینها هرگز پشیمان نمیشوند مگر در قیامت، برنمیگردند به طرف ما مگر در قیامت آن وقت هم که رجوع فایده ندارد.
پرسش:...
پاسخ: خب البته، اگر کسی موحّد باشد بله، موحّد خالد نیست آن غیر موحّد است که خالد است موحّد بالأخره مدّتی عذاب میبیند بعد یقیناً نجات پیدا میکند کسی که خدا را قبول دارد اما چه کسی میتواند تحمّل بکند، چه کسی میتواند تحمّل بکند وجود مبارک امام سجاد فرمود به همان اندازه که میتوانید آتش را در دستتان نگهدارید به همان اندازه گناه بکنید ما یک لحظه، یک لحظه یعنی یک لحظه دیگر مگر کسی میتواند تحمل بکند بله خلود نیست یقیناً خلود نیست اما نسبت به آن کفّار و منافق و آنها که حسابش جداست که آنها که از جهنّم خارج نمیشوند که.
پرسش:...
تبیین چند وجه در معنای عدم بازگشت کافران
پاسخ: حالا ببینیم که چون چند وجه گفته شد ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ﴾ إلی الدنیا برای تدارک که یکی از محتملات بحثهای دو روز قبل بود یا «لا یرجعون إلی الإنابة و التوبة» که یکی از وجوهات بود، یا اینها خیال کردند که رجوع نمیکنند إلی الله که یکی از محتملات بود سه، چهار احتمال در این آیه بود حالا به قرینهٴ «حتّی» که وصف کرده نشان میدهد که این مربوط به قیامت است یعنی به قیامت وصل میشود اینها برنمیگردند تا وقتی که قیامت قیام بکند آن وقت هم که وجوه فایده ندارد ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها﴾ یعنی اهل قریه مثل ﴿وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ﴾ یعنی «وسأل أهل القریه» ﴿حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها﴾ یعنی «أهلکنا أهلها» گرچه اهلاک قریه هم معنا دارد وقتی قریه ویران شده ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ یا ﴿عَالِیَهَا سَافِلَهَا﴾ کرده اهلش هم هلاک میشوند ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ﴾ حرام همان حرام تکوینی است نظیر ﴿ان الله حرم الله علی الکافرین﴾ نه حرام تشریعی ﴿لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ چه چیزی فتح بشود سدّ یأجون و مأجوج فتح بشود که این از اشراطالساعه است ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی جهتِ یأجوج و مأجوج که جهت نایلفاعل آن ﴿فُتِحَتْ﴾ است که محذوف است نظیر «أهل» که در جملهٴ قبل محذوف بود «و حرامٌ علی قریة أهلکنا أهلها» است که أهل محذوف شد اینجا هم «حتّی إذا فُتحت جهة یأجوج و مأجوج» که نایبفاعل ﴿فُتِحَتْ﴾ است این حذف شد.
کیفیت احداث سد ذیالقرنین
﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یأجوج و مأجوج جریانش در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت مبسوطاً گذشت آیهٴ 93 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَی قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِن دُونِهَا سِتْراً ٭ کَذلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْراً ٭ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً ٭ حَتَّی إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ دو سد فرض شده است که آنجا ذوالقرنین به آن دو سد رسید این یک مطلب، بین این دو سد که شکافی بود قوم یأجوج و مأجوج به سر میبردند این هم دو مطلب، وقتی که خارج میشدند از آن منطقه مزاحم افراد منطقه میشدند این سه، اینها به ذوالقرنین گفتند که این دو سدّی که هست بینشان باز است این قوم یأجوج و مأجوج از این شکافِ بینالسدّین میآیند مزاحم ما میشوند شما این شکاف را ببندید یک کار جزئی نیست که مردم ما ببندند ﴿حَتَّی إِذَا بَلَغَ﴾ ذوالقرنین بین این دو سد ﴿وَجَدَ مِن دُونِ﴾ این دو سد ﴿قَوْماً لاَّ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلاً﴾ که از آنها به یأجوج و مأجوج یاد کردند ﴿قَالُوا﴾ مردم این دو منطقه گفتند ﴿یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الأرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجاً﴾ یعنی خراج، یعنی هزیه ﴿خَرْجاً عَلَی أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ این سدّ سوم بین این سدّین است این شکاف را ببندی وقتی شکاف را بستی اینها دیگر نمیتوانند مزاحم ما بشوند ﴿بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدّاً﴾ ذوالقرنین گفته بود که ﴿مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْماً﴾ شما نیروی انسانی بدهید کارگر بدهید من خودم آن امکاناتی که خدا به من داد میتوانم انجام بدهم شما امکانات را بدهید با هزینهٴ خودم حل میکنم نیرو را بدهید. خب، پس دو سد بود یک، بین این دو سد شکاف بود دو، یأجوج و مأجوج هم قومِ مفسد بودند سه، اینها بین این دو شکاف که راه بود میآمدند مزاحم دیگران میشدند چهار، به ذوالقرنین گفتند بین این دو سد را شما ببند از اینکه ذوالقرنین گفت آن مصالح سدسازی عبارت از زُبُرالحدید است معلوم میشود تقریباً این سد، سدّ فلزی است نه سدّ بتونی یا سدّ سنگی یا سدّ خاکی یا سدّ آجری قسمت مهمّ مصالح ساختمانی این سد همان فلز بود که ﴿ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ﴾. خب، این سد ساخته شد سدّ فلزی هم بود بین این دو سد راه یأجوج و مأجوج هم بست. در آنجا فرمود: ﴿قَالَ انفُخُوا﴾ شما بِدَمید که این آهنها آب بشود این بُرادهٴ آهن آب بشود ﴿حَتَّی إِذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ ءَاتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً ٭ فَمَا اسْطَاعُوا﴾ فلز و مس و اینها را بیاورید ما این کار را میکنیم ﴿فَمَا اسْطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْباً﴾.
فروپاشی سدّ ذیالقرنین از علایم ظهور قیامت
آنگاه گفت: ﴿قَالَ هذَا رَحْمَةٌ مِن رَّبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقّاً﴾ وقتی قیامت بخواهد قیام بکند این سد درهم میریزد. خب، طبق آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که قبلاً گذشت این سدّ فلزی وقتی فرو ریخت از اشراطالساعه خواهد بود علامت ظهور قیامت است در آیه محلّ بحث سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» میفرماید: ﴿وَحَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی باز بشود این جهت یأجوج و مأجوج، این سدّ فلزی که بینالسدّین است باز بشود. در تفسیر تبیان مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) آمده این سدّان تعبیر به تَثنیه هم دارد این دو سد یأجوج و مأجوج باز بشود ظاهراً اینچنین نیست سخن از آن دو سد نیست آن دو سد خیلی سدّ تاریخی به این معنا که ذوالقرنین ساخته شده باشد و فرو ریختنِ آنها هم از اشراطالساعه باشد دلیل نداریم ممکن است ثبوتاً حق باشد اما آنکه دلیل داریم همین سدّ ذوالقرنین است این سدّ ذوالقرنین سدّ فلزی است بین دو سد است و فرو ریختن او مِن أشراطالساعه است این سد است نه تثنیهای که در عبارت تبیان شیخ طوسی است. مرحوم امینالاسلام در مجمعالبیان تثنیه یاد نکرده سدّان نگفته گفته سد و ظاهراً همین درست است این سدّ سوم که بینالسدّین است و فلزی است و معبَر یأجوج و مأجوج بود این وقتی فرو ریخت معلوم میشود که یکی از علائم ظهور قیامت و وجود قیامت است.
بیان برخی نکات ادبی <حَدُب> در جمله ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾
در این آیه هم فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ حالا این ﴿هُم﴾ به ﴿یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ برمیگردد چه اینکه قُرب لفظی دارد یا نه، قُرب معنوی معیار است که منظور «کلٌّ إلینا راجعون» است همهٴ مردم به طرف الله برمیگردند نه اینکه از این کانال یا از این معبَر از این تنگه به الله برمیگردند تا گفته بشود که ضمیر به یأجوج و مأجوج برمیگردد مردم به الله رجوع میکنند این دیگر اختصاصی به این منطقه و این کانال و این سد و این معبر ندارد هر کس هر جا هست به الله برمیگردد منتها از کلمهٴ «حَدَب» ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یرجعون» بعضیها خواستند بگویند این «حَدَب» چون «حُدْبِه» آن برجستگی و برآمدگی یک منحنی که داشته باشیم این قوس پایین را میگویند مُقعَّر آن بالای منحنی را میگویند محدَّب آنجا که کُره باشد مشخص است شما این هندوانه که پوست کَندید این مدار پایینی را میگویند مقعّر، آن مدار بالایی که روی پوسته هندوانه است میشود محدَّب، حُدْبِه یعنی قوض «احدودب الظَهْر» وقتی کسی سالمند میشود پشتش خمیده میشود یعنی در این پشتش یک برجستگی پیدا میکند این برجستگی و این حُدْبه باعث میشود که ما بگوییم این شخص «احدودب ظَهْرُه» یعنی پشتش برآمد این پشتش بالا آمد و سینهاش به طرف زمین این میگویند حُدْبه، حَدَب که در این کتابها تفصیل کردند «مِن نَشْزِ الأرض» نه نَشْر، «نَشْزِ الأرض» ناشِز یعنی برجسته دیگر ﴿إِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ یعنی وقتی در مجلس پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة والثناء) جا تنگ شد شما استفاده کردید مستمعی تازه وارد شد دیگر میبینی اول چهارزانو ننشینید دوزانو بنشینید که ﴿تَفَسَّحُوا فِی الْمَجَالِسِ فَافْسَحُوا یَفْسَحِ اللَّهُ لَکُمْ﴾ اگر دوزانو هم بنشینید یا یکزانو هم بنشینید میبینید جا نیست شما که قبلاً بودید استفاده کردید بلند شوید بگذارید این مستمعِ تازه بیاید ﴿وَإِذَا قِیلَ انشُزُوا فَانشُزُوا﴾ برخاستن، شما بلند شوید تا این دیگری بیاید خب، پس نَشْز آن برجستگی است این را میگویند حَدَب، میگویند حُدْبه آن وقت این را بخواهند به آیه سورهٴ مبارکهٴ «یس» معنا کنند خیلی هماهنگ نیست در سورهٴ «یس» آنجا ﴿یَنسِلُونَ﴾ هست یعنی ﴿یسرعون﴾ هست ولی از اَجداث است یعنی از قبور است اینجا از اَحداب است از حُدبههاست از آن برجستگیهاست در سورهٴ مبارکهٴ «یس» آیهٴ 51 به این صورت است ﴿وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَإِذَا هُم مِنَ الْأَجْدَاثِ﴾ یعنی «مِن القبور» ﴿إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یُسرعون» خب، آنهایی که هستند روی زمیناند از هر جایی برجسته هم که باشد بالأخره «إلی ربّهم یَرجعون» اینها که مُردند تحتالأرضاند ﴿مِنَ الْأَجْدَاثِ إِلَی رَبِّهِمْ یَنسِلُونَ﴾ چه آنها که روی زمیناند چه آنها که زیر زمیناند وقتی قیامت قیام میکند همه «إلی الله یَرجعون» خب.
پرسش:...
پاسخ: بله خب دیگر مِن أشراط الساعه است دیگر.
پرسش:...
پاسخ: نه دیگر، خب البته ممکن است آن چون وجود مبارک حضرت هم مِن اشراط الساعه است دیگر وگرنه ظاهرش رجوع إلی الله است دیگر چون رجوع الی الله بین ظهور وجود مبارک حضرت تا قیامت فاصلهٴ چندانی نیست ممکن است چند صباحی فاصله باشد اما نسبت به کلّ عالَم آن فاصله اندک است و ظهور وجود مبارک حضرت هم مِن اشراط الساعه است. خب، فرمود: ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ نه تنها یأجوج و مأجوج بلکه همهٴ مردم خب.
پرسش:...
پاسخ: آنجا که دارد همه از اجداث یَنسِلون اینها بله، همینهایی که میگویند ﴿مِن کُلِّ حَدَبٍ﴾ از این قرینهٴ حَدَب گرفتند دیگر.
بررسی قول زمخشری مبنی بر یأجوج و مأجوج بودن اکثر مردم
خب، حرفی را جناب زمخشری در کشّاف نقل کرده قائلش معلوم نیست چه کسی است ایشان گفت «یُقال» و همان حرف زمخشری را در تفسیر ابیالسعود شما میبینید دیگران هم همین حرف را از جناب زمخشری دارند و آن حرف این است که «یُقال الناس عشرة أجزاء تِسعة منها یأجوج و مأجوج» مردم ده قسمتاند نُه قسمتشان طبعاً یأجوج و مأجوجاند خب این نه معلوم است روایت است نه معلوم است سخن حکیم است البته اینکه دارد «أکثرهم کذا، أکثرهم کذا، أکثرهم کذا» بیتأیید نیست یا ﴿إِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ بیتأیید نیست اما حالا ما چه بتوانیم بگوییم «الناس عشرة أجزاء تسعة منهم یأجوج و مأجوج» بالأخره سند میطلبد حالا همین طور که گفتند با ﴿أَکْثَرَهُمْ﴾، ﴿أَکْثَرَهُمْ﴾ بیتناسب نیست ولی بالأخره اثباتش آسان نیست.
تحیر و اعتراف به غفلت کفار در صحنه قیامت
خب، پس اینکه جناب شیخ طوسی فرمودند دو سد منظور این دو سد نمیتواند باشد برای اینکه این دو سد مربوط به یأجوج و مأجوج نیست آن سدّی که مانع عبور یأجوج و مأجوج بود همان سدّ ذوالقرنین بود که بینالسدّین ساخته شده ﴿وَهُم مِن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ﴾ یعنی «یُسرعون» به سرعت حالا ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ به سرعت «کجَراد مُنْتَشِر» در نحوهٴ حرکت اینها از قبر به صحنهٴ برزخ را گاهی دارد ﴿جَرَادٌ مُنتَشِرٌ﴾ مثل ملخهایی که منشورند و منتشرند و به سرعت پرواز میکنند اینها هم به سرعت حرکت میکنند. خب، ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ﴾ این میشود اشراطالساعه حالا معلوم میشود که آن وعدهٴ الهی نزدیک است پس معلوم میشود اینها جزء اشراطالساعه است علائم قیامت است و این ﴿حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ پایانش ﴿وَاقْتَرَبَ﴾ است یعنی وقتی که آن سدّ یأجوج و مأجوج شکست قیامت نزدیک میشود که این بخورد به آن قسمت یا نه، اینها در کنار هم قرار دارند ﴿فَإِذا هِیَ﴾ در این هنگام که قیامت دارد قیام میکند ﴿شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ اینها، انسان متحیّر چشمش بالاست اصلاً نمیدانند کجا را نگاه میکنند دفعتاً چشم بالاست و قدرت حرکت هم ندارند و نمیدانند کجا را باید ببیند متحیّرند ﴿تَأْتِیهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾ جریان قیامت دفعتاً ظهور میکند اینها را مبهوت میکند بهتان، بهتان را هم که میگویند بهتان برای اینکه کاری که انسان نکرده به او اسناد میدهند او را مبهوت میکنند از این جهت گفتند بهتان اینها هم ﴿فَتَبْهَتُهُمْ﴾ مبهوت میشوند نمیدانند کجا هستند عدّهٴ زیادی هم همان طوری که در بحثهای قبل داشتیم نمیدانند مُردند الآن صحنه، صحنهٴ قیامت است میبینند وضع عوض شده افرادی را میبینند که نمیشناسند، صحنهای را میبینند که برای آنها آشنا نیست آنچه آشنا بود دیگر در دسترس نیست آنها که آشنا بودند آنها را نمیبینند ﴿فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ در این حال میگویند ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ این ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ طبق بیان برخی از مفسّران بازگشتش به همین است که ﴿أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ اینها برنمیگردند از غفلت برنمیگردند به تنبّه مگر آنکه آن سدّ ذوالقرنینی سدّ یأجوج و مأجوج بشکند که نشانهٴ ظهور قیامت است در آن حال این غایت حاصل میشود آن غایت چیست؟ میگویند ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ پس ﴿أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ﴾ حالا ﴿إِذَا فُتِحَتْ﴾ رجوع میکنند یعنی توبه میکنند یا نه، رجوع میکنند میگویند ای کاش ما قبلاً همین، اعتراف میکنند ولی اثر ندارد که.
پرسش:...
پاسخ: نه، روم که در این قسمتهای شمال غربی مصر و شمال غربی ترکیه و مصر و آن قسمتهاست و این جریان در شرق آسیاست. خب، آن در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» سیدناالاستاد بیمیل نیست که بفرماید کورش است ولی خب دلیل روشنی ارائه نشده بود آنجا.
اعتراف کفار به جاهل و غافل بودن از وجود جهنم
﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذا هِیَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِینَ کَفَرُوا یَا وَیْلَنَا﴾ یعنی «یقولون یا وَیْلنا» ﴿قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ مشکل این است که وقتی گفتند ﴿فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ یعنی این با ما بود و ما غافل بودیم نه ما جاهل بودیم غفلت عبارت است از شیء موجود، اگر شیئی موجود نباشد بعداً یافت بشود این مجهول است بعد میشود معلوم اما اگر چیزی بالفعل موجود باشد انسان توجه به آن نکند میشود غفلت که اگر کمی توجّه بکنند روشن میشود اینکه فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾ یعنی علمشان یک علمِ نابالغی است مثل اینکه ما میگوییم سرمایه این آقا یک مختصر پول خُرد است مبلغِ علمشان همین است همین دنیا را میبینند که ظاهر است اما آن طرفش که آخرت است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا﴾ این معلوم میشود این دو روی یک سکّه است این طرفش دنیاست آن طرفش آخرت است یک، آخرت الآن موجود است دو، اینها غافل از آن آسترند فقط اَبْره را میبینند سه، فرمود: ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾ این یک، ﴿فَهُمْ غَافِلُونَ﴾ این دو، معلوم میشود که این ظاهر در قبال آن باطل است و بالفعل موجود است و اینها غافل از او هستند الآن اگر کسی توجّه بکند آخرت را میبیند این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در اوصاف متّقیان دارد فرمود: «هُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا فَهُمْ فِیهَا مُعَذَّبُونَ» یک عدّه بهشت را میبینند یا گویا میبینند یا جهنم را میبینند یا گویا میبینند معلوم میشود جهنم هست، بهشت هست این بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) هم که سند خوبی است حضرت فرمود: «لیس مِنّا» از ما نیست کسی که بگوید بهشت و جهنم الآن خلق نشده بعداً خلق میشود بهشت الآن خلق شده، جهنم الآن خلق شده خب اگر کسی اهل ملکوت باشد میبینید ابزاری دست آدم هست نردبان، این نردبان را شما اگر به دست مهندس بدهید این نردبان را میگذارد این سقف را مزیّن میکند، روشن میکند، مهندسی میکند به دست مُغنّی بدهید میرود تَه چاه این همان نردبان است حالا تا دست چه کسی باشد به کدام طرف حرکت بکند علم نردبان است گاهی همین نردبان باعث جهل و جهالت میشود که فرمود: ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾ با اینکه این فرعون و آلفرعون یقین داشتند حق با موسای کلیم است آمدند این را مثل مُغنّی وسیلهٴ چاهروی قرار دادند، انکار کردند با این تَه چاه رفتند یک عدّه هم مانند یک مهندس از این علم بهرهٴ صحیح بردند ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ این علمِ حصولی را نردبان علم حضوری قرار دادند این علمِ مفهومی را نردبان علم مصداقی قرار دادند این علمالیقین را نردبان عینالیقین دادند تفاوت راه خیلی است خب پس اینها هست بهشت الآن موجود است، جهنم الآن موجود است بعضیها میبینند بعضیها نمیبینند ولی میفهمند و باور میکنند بعضی نه آن هستند و نه این، در قیامت میگوید که ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾ این بود، با ما هم بود ما اگر نگاه میکردیم میدیدیم یا میفهمیدیم ولی غافل بودیم بنابراین ﴿حَرَامٌ عَلَی قَرْیَةٍ أَهْلَکْنَاها أَنَّهُمْ لاَ یَرْجِعُونَ ٭ حَتَّی إِذَا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ﴾ یعنی آن سد که اشراطالساعه است ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ﴾ حالا که وعده حق نزدیک شد و آستانه قیامت شدند چه میگویند، میگویند: ﴿یَا وَیْلَنَا قَدْ کُنَّا فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ کُنَّا ظَالِمِینَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است